آوا يكساله مي شود
28/2 /83 يك سال از شروع انتشار نشريه آوا مي گذرد و به زباني ديگر نشريه آوا يك ساله خواهد شد. براي ارزيابي كاستيها، ويژگي ها، نقص ها، كمبودها و ارائه راه حل جهت پر محتوا شدن، غني تر شدن، پر خواننده تر شدن و مفيدتر شدن اين نشريه جلسه اي روز دوشنبه مورخه 28/2/83 (روز جهاني ارتباطات) ساعت 21 راديو در محل مسجد ماركده تشكيل مي گردد. از همه خوانندگان آوا كه نظر موافق، مخالف يا انتقاد دارند دعوت مي گردد در اين جلسه شركت نمايند. خواهران خواننده آوا نظريات خود را بدون ذكر نام روي كاغذ نوشته و در پاكت دربسته تحويل دفتر مخابرات و يا خدمات كامپيوتري دهند تا در جلسه مطرح گردد. براي حفظ جو فرهنگي جلسه خواهشمند است به نكات زير توجه گردد: 1- هنگام سخن گفتن ادب را رعايت نمائيم2- انتقادها نسبت به هر مطلب با ذكر دليل و سند باشد3- مخالفت و موافقت ها نيز توأم با استدلال باشد4- راه حل ها جهت آينده نشريه سنجيده، عملي و در حد توان و امكانات باشد.
آواي ماركده 12/2/82
كوه نوردي
عده اي از جوانان روستا تصميم گرفتند هر صبح جمعه كوه نوردي نمايند. اين جوانان ساعت 6 صبح با اجتماع در مقابل پايگاه بسيج سلمان ماركده به سمت كوه شُرشُر مقابل آبشار قوچان همراه با خواندن زيارت عاشورا حركت و پس از صعود به مدّت 10 دقيقه نرمش بدني انجام مي دهند. تا اين تاريخ دو جمعه كوه نوردي انجام و با استقبال خوبي روبرو بوده است. از همه جوانان علاقه مند دعوت مي گردد در اين جمع شركت نمايند.
تهيه گزارش: يعقوب شاهسون 11/2/83بياييد قدردان باشيم
ديش و دكل تلويزيون كه بالاتر از روستاي قوچان نصب شده بود روستاهاي قوچان, ماركده و گرمدره را پوشش مي داد. اين دستگاه رله تلويزيوني قسمتي از ماركده – محله قدم آباد – را نمي توانست پوشش دهد كه باعث نارضايتي ساكنان اين محله بود. در سال 1377 بنا به درخواست هاي پي در پي ساكنان محله قدم آباد و شوراي اسلامي ماركده, با نامه نگاري متعدد و كمك گرفتن از نماينده وقت مجلس (رئيسي) از سازمان راديو و تلويزيون درخواست شد كه چاره اي انديشيده شود. در سال 1380 با مساعدت و موافقت مدير كل سازمان راديو و تلويزيون چهارمحال بختياري, كارشناس اين اداره از محل بازديد و چاره كار را جابجايي دكل دانست و جاي فعلي را مناسب تشخيص داد. شوراهاي اسلامي قوچان و ماركده و نيز مردمان اين دو روستا بويژه ساكنان محله قدم آباد كمك و تلاش نمودند تا شرايط لازم فراهم شد. آقاي ابوالفضل شاهسون (عطاالله) مسئوليت پي گيري كارهاي اداري اين پروژه را به عهده گرفت. سرانجام پس از دو سال تلاش و پيگيري در روزهاي پاياني سال 1382 دكل و ديش جابجا گرديد و علاوه بر آن با نصب دستگاه گيرنده جديد 2 كانال ديگر اضافه شد و در حقيقت يك نوع عيدي بود كه در آغاز سال نو به مردم داده شد و اكنون مردم از اين امكانات استفاده مي نمايند. در پايان ضمن تقدير و تشكر از همه افرادي كه در اين پروژه زحمت كشيدند بويژه آقاي ابوالفضل شاهسون كه بي وقفه پي گير كارهاي اداري بودند تا به نتيجه انجاميد, انتقادي هم از بعضي مردم دارم؛ در حين كار افرادي بودند كه مي گفتند اين كار به انجام نخواهد رسيد و با گفتن اين جمله روان افرادي را كه به دنبال اين كار بودند مي آزردند و توانشان را مي گرفتند. ولي ديديم اين كار به نتيجه رسيد و به مصداق ضرب المثل معروف” زمستان رفت و رو سياهش به زغال ماند”. از اينكه مي بينم كاري مثبت انجام شده, خوشحالم. به همه همشهريان عزيزم مي گويم قبل از گفتن هر چيزي بينديشند بويژه در كارهاي اجتماعي, حرفي كه باعث خستگي روان مردم در حال كار مي شود را نزنيد, بجاي آن بياييد هر فردي كه قدمي براي روستا بر مي دارد و هر چند آن قدم كوچك باشد آن را تشويق, كمك و از آن تقدير و تشكر كنيم تا جامعه اي داشته باشيم قدردان؛ در اين حال افراد زيادتري مايل به انجام كارهاي اجتماعي خواهند شد, در نتيجه روستايمان پيشرفت خواهد كرد. ضمناً گزارش تمام هزينه هاي جابجايي دكل در شماره آينده چاپ خواهد شد.
رمضان عرب
وقت طلاست
« منت خداي را عزّ و جل كه طاعتش موجب قربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت » كه بر اثر چرخش زمين زمستان رفت و بهار آمد ، جوانان روستا از بيكاري بدر آمدند و بيل بدست مشغول شخم، تا هم توليد محصول نمايند و هم آباداني، هم زغيبت دور باشند و هم ز دسيسه چيني؛ خستگي تن، اعتراض و شكايت را به طاق نسيان سپرد پس ديگر وقتي براي قدم زدن در راهرو ادارات نماند. مردمان آمريكا اصطلاحي دارند مي گويند: « وقت طلاست » ، گرچه اين جمله در همه جهان بر سر زبان هاست ولي هيچ ملتي همانند آمريكائيان به عمق آن پي نبرده اند و آن را به كار نگرفته اند. گفته مي شود هر آمريكايي حداقل 12 ساعت در شبانه روز كار مي كند و نتيجه پيشرفت اقتصادي و علمي آن را همه شاهد هستيم. سه چهار ماه فصل سرما كه فعاليت كشاورزي كم يا متوقف مي شود اكثر جوانان روستاي ما براي سودمند نمودن وقت خود برنامه اي ندارند. بيشتر در كنار خيابان در سينه آفتاب مي ايستند و سخن هاي پراكنده براي يكديگر مي بافند و از آنجاييكه مايه هاي علمي هم ندارند سخن ها بيشتر پيرامون زمين است. در ذهن و ضمير جوان روستا ، ثروت زمين است پس بايد تلاش نمود زمين بيشتري داشت كه زمينه اعتراض نويسي، شكايت و دسيسه چيني براي يكديگر فراهم مي گردد، آنگاه كيف و پوشه بدست در راهرو ادارات عمر خود را سپري مي كنيم تا فصل زمستان سپري و كارها شروع گردد و همه چيز به فراموشي سپرده شود. مسئولين ادارات هم به اين موضوع پي برده اند و آن را موج بيكاري زمستان مي خوانند و چندان ارزشي براي آن قائل نيستند، اين در حالي است كه هر آمريكايي براي بدست آوردن ثروت به توليد مي انديشد، توليد بيشتر با كيفيت بهتر؛ نتيجه اين تلاش آنها جهت توليد بيشتر با كيفيت بالاتر را ما هم در ايران لمس مي كنيم وقتي مي خواهيم كالايي و وسيله اي و يا دستگاهي بخريم اگر پول داشته باشيم براي اطمينان بيشتر محصول آمريكايي انتخاب مي كنيم و پز هم مي دهيم كه ماشين يا ديگر وسايلمان آمريكايي است و اين ثمره همان جدي گرفتن «وقت طلاست » مي باشد. اين سر جهان ژاپن را داريم، كشوري تشكيل شده از تعدادي جزيره در ميان اقيانوس ، بدون كشاورزي و معادن؛ فقط با نيروي فكر و بازوي كارگران خود غول اقتصادي شده و ما خريد و داشتن وسايل الكتريكي اصلي و اتومبيل ژاپني را در خانه مان افتخار و حُسن انتخاب خود مي دانيم. اين دو كشور با اتكا به نيروي كار و انديشه توليد بهتر و بيشتر غول اقتصادي شده اند ولي ما مي خواهيم با گرفتن زمين بيشتر اقتصاد خود و روستايمان را رونق ببخشيم.
در همين ماركده نگارنده بارها از قول همشهريان خود شنيده ام كه گفته اند فلاني يك قطعه زمين كوچك دارد ولي با تلاش از فلان فرد كه چندين برابر زمين دارد محصول بهتر و بيشتري از زمين خود بر مي دارد. باز در همين ماركده چندين دهه گذشته فردي زحمتكش ، نيكوكار، مهربان و نوع دوست در طايفه گرتي ها مي زيسته به نام حاج آقا، حاج آقا به افرادي كه مرز زمين را به طرف زمين همسايه هل مي دادند تا از اين طريق زمين بيشتري بدست آورند توصيه مي كرده بجاي مرز هل دادن يك گاله كود به همين زمين موجود بده چندين برابر محصول بيشتر از مرز هل دادن بدست خواهي آورد و حلال هم هست ، با همسايه درگير نخواهي شد، سر زبانها هم نخواهي افتاد و خدا و خلق خدا هم از تو خشنود خواهند شد.
متاسفانه جوانان روستاي ما براي اوقات خود ارزش قائل نيستند و از خود نمي پرسند امروز يا اين هفته يا اين ماه و سال كه گذشت از وقت خود چه سود مادي برده ام و چه پيشرفت علمي و فرهنگي داشته ام.چرخش كره زمين، گذشت روز، ماه و سال ادامه دارد و سال ديگر باز همين گونه ؛ سعدي مي گويد :ابر و باد و مه و خورشيد و فلك همه دركارند تا تو ناني بكف آري و به غفلت نخوري
سئوال اين است كه در اين فصل بيكاري چرا به راههاي ديگر كسب ثروت مثل ايجاد كارگاههاي توليدي، ايجاد كارگاه جهت تبديل محصولات كشاورزي به كارخانه اي، كشت هاي گلخانه اي، پرورش حيوانات، فراگيري شيوه هاي برداشت محصول بهتر و بيشتر از زمين هاي موجود و … هيچ نمي انديشيم چرا براي بالا بردن اطلاعات علمي، فرهنگي، اجتماعي و تاريخي خود هيچ قدمي بر نمي داريم؟محمد علي شاهسون ماركده 13/1/83جشن عروسي در ماركده (قسمت چهارم)
براي شروع كار پدر داماد به ملّاي ده مراجعه مي كرد و ساعت ميمون را مي پرسيد و از او مي خواست كه استخاره اي هم بكند. ملاي ده فردي غير روحاني بود مقدار كمي سواد فارسي و عربي داشت. دعاهاي دفن مردگان را از روي كتاب مي خواند در مراسم ختم، قرآن را با صداي بلند مي خواند و غلط هاي ديگران را مي گفت. صورت قباله هاي ازدواج را مي نوشت. براي مردم استخاره مي كرد. مردم از او ساعت ميمون را مي پرسيدند. براي بيماران و گرفتاران سر كتاب باز مي كرد و دعا مي نوشت، به كودكان قرآن مي آموخت، در گوش نوزادان اذان مي گفت و …
مردم ماركده بر اين باور بودند كه بعضي از روزها ميمون و بعضي روز ها اين گونه نيستند و براي شروع هر كاري سعي مي كردند در روز ميمون باشد. در غير اين صورت ممكن است در سرنوشت مردم تاثير بدي بگذارد سعد يا ميمون بودن هر روز و ميمون بودن براي كاري خاص، در يك نمونه تقويم هايي كه توسط منجم ها تدوين مي گرديد، درج مي شد.
استخاره يعني طلب و درخواست خير، استخاره هم از قرآن مي شد فرد استخاره كننده پس از خواندن مقداري دعا جايي از كتاب قرآن را باز مي كرد، بالاي سر هر صفحه خوب يا بد نوشته شده بود. سر انجام پدر داماد يك نفر از نزديكان خود را جهت خواستگاري به خانه پدر دختر در نظر گرفته شده مي فرستاد. به اين فرد « ايلچي» مي گفتند و كار او را كدخدايي مي ناميدند. « ايلچي» يك تركيب تركي است به معني پيام گذار، فرستاده. اگر دختر از روستاي ديگري بود، يك يا دو مرد و يك زن به عنوان ايلچي فرستاده مي شد.
مرد يا مردان با پدر عروس مشغول صحبت مي شدند. صحبت ها پيرامون كارهاي روزانه شان بود. زن ايلچي وظيفه خاصي داشت. زن بايستي به يك شكلي بتواند دهان دختر را ببويد تا مطمئن شود كه دهانش بو نمي دهد و نيز سر عروس را نيز نگاه كند كه كچل نباشد. آن گاه به دو مرد همراه بگويد كه دختر عيبي ندارد. مردان پس از صحبت هاي زيادي به پدر دختر مي گويند:
فلاني ( اسم پدر داماد را مي برند ) مي خواهد يك ناني از سر سفره شما بردارد و شما پسرشان را به غلامي قبول كنيد پدر دختر اگر با اين موضوع موافق باشد مي گويد:” فرداشب يك سري بزنيد تا جوابتان را بدهم. “و اگر موافق نباشد مي گويد:” شما نياييد، من فكرهايم را مي كنم و تا فلان روز خودم خبر مي دهم اگر خبر ندادم بفهميد صلاح نبوده است. “
خانواده دختر براي انتخاب داماد آينده علاوه بر موقعيت اجتماعي، اقتصادي، رفتار داماد را نيز در نظر مي گيرند و نيز مي سنجند كه نان در بيار است و خانه جور است يا خير. درباره نان بيار بودن پسر جمله اي به كار برده مي شد. مردم مي گفتند اگر خواستيد بفهميد پسري نان در بيار است يا نه با دست به پشت قسمت شانه هايش بزنيد اگر گرد برخاست بدانيد كه آن پسر اهل كار است و نان در بيار، پس مي توان دختر به او داد.
در صورتي كه جواب مثبت بود شبي را براي شيريني خوران تعيين مي كنند. جشن شيريني خوران در خانه پدر عروس برگزار مي گرديد. اقوام خانواده عروس از طرف پدر عروس دعوت مي شدند و اقوام خانواده داماد از طرف پدر داماد دعوت مي شدند و در خانه پدر داماد جمع مي شدند و همگي با هم به طرف خانه پدر عروس حركت مي كردند.
مادر داماد چند بشقاب از آجيل هاي محلي پر مي كرد مثل بادام، كشمش، گردو و يكي دو بشقاب هم از شيريني هاي شهري مانند نقل، نبات و در يك بشقاب هم يك روسري مي گذاشت و اين بشقاب ها را در يك مجمع جاي مي داد و يك تكه پارچه بزرگتر روي مجمع مي كشيد تا پيدا نشود آنگاه يكي از زنهاي جوان خانواده داماد مثل خواهر مجمع را بر سر خود مي گذاشت و همراه با مهمانان، مردها از جلو و زنها به دنبال آنها به طرف خانه پدر عروس براه مي افتادند.
داماد در خانه خودشان مي ماند و در جشن شركت نمي كرد. مادر عروس از قبل مقداري آتش آماده كرده و هم زمان با رسيدن مهمانها با آتش و اسفند دودكنان به در خانه به استقبال مهمانها مي آيد و به آنها خوش آمد مي گويد.
ادامه دارد … محمد علي شاهسون ماركده
نويد عشق و محبت
روزي از روزهاي خداي آسمون و زمين، طبق معمول هر روز از كوچه مون مي گذشتم كه ناگهان چشمم به شيئي براق افتاد و آن شئي نظر مرا جلب كرد و كنجكاو شدم. كمي جلو رفتم و ديدم يك سكه ده توماني است. خوشحال شدم، به اطراف خود نگاهي انداختم و با خود گفتم چه قدر خوب شد كه بدون هيچ زحمت و تلاشي توانستم پولي پيدا كنم. اين اتفاق تغييري در رفتار من بوجود آورد و مرا طمّاع كرد. چون كه از آن روز به بعد هرجايي مي رفتم، به هر محل يا مكاني پا مي گذاشتم هميشه سرم پايين بود و به زمين مي نگريستم و برايم مهم نبود كه اكنون كجا هستم و كجا مي روم بلكه برايم اين مهم بود كه پول بيابم؛ كه به خاطر سر به زير بودن براي يافتن پول، چند قطعه پول هم يافتم. ولي مي خواهم يك بررسي از سود و زيان در مدت زماني كه اينگونه رفتار مي كردم را داشته باشم. آيا من با يافتن چند سكه و يا اسكناس پيشرفت كرده ام؟ بايد بگويم خير. زيرا در مقابل خيلي چيزها را از دست داده ام مثل لذت ديدن طلوع و غروب هاي دل انگيز و زيباي خورشيد، ديدن سرسبزي طبيعت، ديدن چهره مهربان و باصفاي انسان ها و …
مي دانيد توانايي چشم پوشي از يافتن سكه هاي براق را نداشته و نمي توانستم اين روش را رها كنم و بجاي آن با سر بالا حركت كنم و زيبايي هاي شگفت انگيز پروردگار جهان را نظاره كنم. آه خداي من چگونه مي توانم اين روش را رها كنم. تو مرا كمك كن تا بتوانم هميشه با سري بالا حركت و به دنياي پر از صفا و محبت و عشق تو رو بياورم. ما جوانان مي توانيم با كمي دقت و ديدي باز نسبت به مسائل پيرامون خود و همچنين واقع نگري به مسائل، يك زندگي روبه رشد و با صفا و صميميت داشته باشيم. ما نبايد زندگي را فقط پول بدانيم. زندگي بدون عشق به خدا و دوست داشتن بندگان او پوچ است و يك مرگ پنهاني است. ماديات خوب است براي گذراندن روزانه زندگي؛ يعني، ما لازم است براي بدست آوردن روزي حلال تلاش كنيم و زحمت بكشيم ولي نبايد اجازه بدهيم ماديات جاي معنويات را بگيرد و زندگي را متعفّن كند. پس بيايد دست در دست هم دهيم به مهر و براي خوشبختي همديگر تلاش كنيم و انسانيت، دوستي و محبت را فرياد بزنيم و به همه ايرانيان نويد دهيم.
مجتبي عرب
بال پروانه كوچك
وقتي زمستان عزم رفتن مي كند بهار آرام آرام از راه مي رسد و طبيعت نفس عميق مي كشد. بهار با لباس سبز و زيباي خود همه جا را مي پوشاند كه جاي جاي آن مي توان گلهاي قرمز را مشاهده كرد كه زير قطره هاي باران بهاري صورت خود را شستشو مي دهند. در بهار، درختان همانند ستارگان مهربان مي شوند و شكوفه مي دهند. خورشيد نور و گرماي خود را بر مردم مي تاباند و ماه در آسمان نمايان و نورافشاني مي كند آنگاه وقتي به چشمان مردم نگاه مي كني از آنها محبت مي بارد. پروانه اي كوچك با دو بال ظريف و زيباي خود كه روي هر بالش دو خال سياه بود شروع به پر زدن در ميان گلها كرد. پروانه همه گلها را مي بوئيد، روي گلها پر مي گشود، روي گلي نشست و از شيره گل نوش جان كرد و آرام گرفت. باران نم نم شروع به باريدن كرد تو گويي آسمان هم به شوق اين پروانه شادمان و كوچك و پر از صفا اشك شوق مي باريد. در اين هنگام بادي وزيد و برگ گلي قرمز را از شاخه اي جدا كرد و روي سينه پيرمرد باغباني كه براي سركشي به گلها به باغ آمده بود نشاند.
باغبان پيرمردي بود با چشمان كم نور و در كاسه اي از غم فرو رفته. چين هاي پيشاني اش سايه اي شكسته در صورتش افكنده بود، دستان لرزان خود را بر زانوهايش نهاده و آهسته آهسته در باغ گردش مي كرد. صبح بود و شبنم گلها همانند لبخند زيبا بر لبان عروس روي گلها نمايان بود. پروانه كوچك ما شروع به بال و پر زدن كرد و به طرف پيرمرد پرواز كرد و روي گل برگي كه باد بر سينه پيرمرد چسبانده بود نشست. باغبان با دست لرزان روي بالهاي ظريف پروانه كشيد و او را نوازش كرد و شروع كرد براي پروانه غزل خواندن.
خانم الف . ع . شاهسون
قصه هاي روستائي
روزي روزگاري در كشور ايران خانواده اي با مال و منال و ثروت زياد زندگي مي كرده. در اين خانواده زني بوده كه از هر نظر زبان زد خاص و عام بوده، به خصوص از نظر ثروت در بين مردم مشهور و همچنين از شوهر خود زور بود. اين زن خانه اي بزرگ همراه با اطاق شيشه كاري شده، فرش و قالي هاي گران بها داشت. بعد از گذشت زمان اين خانواده دچار ورشكستگي شده و تمامي مال و منال خود را از دست مي دهد و افراد خانواده گوشه نشين مي شوند. زن خانه با ناراحتي در گوشه اي مي نشيند و در خلوت خود ابياتي را به زبان مي آورد:
سال بري كه بر نگردي با ما كه همچين كردي با ديگران چه كردي قباي شوهر خود دادم به پنجاه نخود اونم خروس اومد خورد اتاق شيشه كاري تمام فرش و قالي دادم به يك نهاري نهار زهر ماري سال بري كه بر نگردي با ما كه همچين كردي با ديگران چه كردي
علف ها زرد و بور شدند زنها از مردا زور شدند.جعفر شاهسون ماركده 3/1/83بنويسيم و بسراييم اما با معني و مفهوم
يكي از اهداف انتشار نشريه محلي آواي ماركده، پيشبرد مسائل فرهنگي در ميان مردم با فرهنگ روستا بالاخص جوانان و پرداختن به فرهنگ و مسائل فرهنگي بوده و هست. از عوامل رشد فرهنگي و ابيات آن نقد و انتقادي است. منتقد بايد بدون تعصب نقد كند و انتقاد شنونده و واقع بين و واقعيت پذير باشد. مقصودم از نقد اين است كه اگر از عزيزي انتقاد مي كنم باعث رنجش او نگردد. و امّا اولين انتقاد بنده مربوط به اشعار چاپ شده در شماره هاي 21و22 نشريه آوا، ارسالي از آقاي ابوالفضل شاهسون (احمد قلي) مي باشد. شعر خواستگاري ايشان را كه خواندم، انگشت به دهان ماندم و متعجب شدم كه شعر است يا لطيفه!! ايشان اصلاً به مفهوم و محتواي كلام خود فكر نكرده و فقط كلمات هم قافيه را در آخر جملات خود قرار داده اند. مگر مي توان جمله اي يا جملاتي بي معني در كلام خود با قافيه آورد و نام آن را شعر بگذاريم، من نمي گويم در حد شاعران بزرگ بسراييم؛ نه، اما حداقل از وزن هاي عروضي در شعر كمي آگاهي داشته باشيم بعد شعر بسراييم. مثلاّ ايشان گفته اند:
به جاي غزل غزال تيز پا ديد دختري نجيب خوش زا
اين جوان خام نادان عاشق شده در ميان جوانان
اين يعني چه؟! جز كلمات و جملات بي معنا چيز ديگري ندارد. ادبيات فارسي كه مسخره دست اين و آن نيست. اين را كه مي گويم، حداقل آگاهي كافي از ادبيات و كهكشان آن دارم زيرا حداقل چهار سالي رشته تخصصي بنده بوده است. يا جايي سروده اند!!:
جوان ما برگشت با حالي پريشان عاشق شده مانند ايمان
وقتي بقول خودشان اين بيت را خواندم خنديدم. عزيزان بنويسيم، بسراييم، اما با معنا و مفهوم. شعر ديگرشان با نام ايمان من زاينده رود را هم در شماره 22 آوا خواندم كه انتظار ديگري نمي رفت. بنظر بنده چاپ چنين مطالبي فقط بر بي محتوايي آوا مي افزايد و بس.
انتقاد بعدي بنده نسبت به مطالب چاپ شده آقاي محمد علي شاهسون در شماره هاي 21 و 22 آوا است. ايشان در دو مطلب كه اتفاقاً هر دوي آن خطاب به آقاي غلامعلي عرب مي باشد مطالب جالب و خوبي را بيان نموده اند اما با اسم مخاطب خود چنان بازي كرده اند و جان و قربان به كار برده اند كه به نظر من جالب نيست و نخواهد بود. از اول مطلب تا پايان مطلب 10 تا 12 بار مهندس جان، مهندس عزيز، جناب مهندس به كار برده اند كه زياد جالب نيست. با هم راحت تر باشيم، شايد در مطالب ديگر كلمات سنگين تري براي مهندس به كار ببرند.
و اما مطلب ماسك از آقاي حبيب شاهسون را در شماره 22 آوا مطالعه كردم. بسيار زيبا و دلنشين بود. جمله بندي زيبا و ادبي داشت، به نظر من اين گونه مطالب ارزش چاپ كردن را دارند. آقاي شاهسون اميدوارم در شماره هاي بعدي از مطالب جالب شما استفاده كنيم اما مسئله اي را به شما متذكر شوم ، كمي خوش بين باش و هرازگاهي عينك بدبيني را از چشمان خود بردار و لحظاتي با عينك خوش بيني بنگربه اطراف خود. ان شاء الله
اسدالله عرب ماركده 5/2/1383
دانستن همه چيز حق مردم است
دوست عزيز آقاي اسدالله عرب طي نامه اي كه در آواي شماره 22 چاپ شد چند نكته را مطرح كرده اند كه قسمتي از آن را با هم مي خوانيدم و بررسي مي كنيم. نوشته اند: « هر جامعه اي كه براي خود نماينده و مسئول بر مي گزينند… انتظار دارند كه در جريان اهم كارهاي آنان قرار گيرند…» دوست عزيز، من هم با شما هم عقيده ام و مي گويم شايد كلمه « انتظار» حداقل باشد درست تر اين است كه بگويم حق مسلم مردم است كه بدانند. حال اگر تاكنون ندانسته اند بايد بررسي كرد كه چرا اين گونه شده؟ آيا روش ها و تصميمات اعضاء شورا پوشيده و پنهان است كه مردم نمي توانند بدانند؟ يا كم همتّي خود مردم است كه كنجكاو نيستند؟ يا لازم است گروه واسطه اي مثل گزارش گر وجود داشته باشد تا با كنجكاوي اطلاع رساني كند تا اين اطلاع و آگاهي به مردم برسد؟ و يا ….
نوشته ايد: « ما جوانان از شوراي اسلامي دوره قبل همين درخواست … عزيزان شورا در اين دوره هم پاي جاي …» اينكه ارتباط اعضاء محترم شوراي دوره اول با مردم چگونه بوده، طبيعتاَ مسئوليت با خود همان عزيزان است و در صورت لزوم مي توانند نظرات خود را منعكس نمايند. ولي دوست عزيزمان آقاي عرب كمي در حق شوراي دوره دوّم كم لطفي كرده اند. اعضاء شورا دوره دوّم در اين زمان كوتاه گذشته تلاش كرده اند ارتباط حداقلي با مردم داشته باشند. نمونه هاي آن تشكيل چندين جلسه شوراياري با تعدادي از مردم بوده است. جلسه شورا ياري نخست قبل از شروع به كار خود بوده كه با دعوت از 40 نفر از بزرگان روستا و حضور تعداد كمي تشكيل و در آن جلسه خواستهاي كلي روستا مطرح شد. جلسه اي ديگر در ارتباط با شروع به كار دبيرستان دخترانه قوچان بوده. دو جلسه در ارتباط با تبديل آده عاشق آباد به پارك بوده. و جلسه ديگر در ارتباط با تبديل محل حمام عمومي به دهياري بوده. جلسه ي ديگر در ارتباط با مشكل آبرساني فردوس بوده. جلسه ديگر در ارتباط با زمين هاي صحرا و عبدالله شاهسون بوده. در همه جلسات بويژه در جلسه شورا ياري مشكل آبرساني فردوس كه متجاوز از يكصد نفر حضور داشتند من با صراحت از مردم درخواست كردم كه رفتار و كارهاي اعضاء شورا را زير نظر داشته باشند، بررسي كنند. بپرسند، بخوانند و انتقاد كنند. در آن جلسه حتي روش آن را هم گفتم كه اگر سواد داريد بنويسيد تا در آوا چاپ شود و يا حضوري نظر خود را بيان كنيد و يا شب كه در خانه خود نشسته ايد با تلفن سئوال خود را بپرسيد و انتقاد خود را بگوييد. علاوه بر موارد فوق وجود نشريه آوا حداقل براي عده اي محدود هم اين امكان را فراهم نموده كه بتواند انتقادهاي خود را بنويسند.
ولي با همه اين تفاسير خود من هم از اينكه نتوانسته ايم كار مهمي براي روستا انجام دهيم ناخشنودم و احساس مي كنم آن امكانات و زمينه هاي لازم كه بتوان كار مهمي انجام داد فراهم نيست، به همين جهت نيروها و انرژي ما به جاي سازندگي به هدر مي رود. اين فراهم نبودن زمينه هم از طرف مردم است هم از طرف دولت مردان. دولت مردان آن همكاري لازم را با شوراي روستا ندارند. و بنظر مي رسد مردم هم به برگزيدكان خود اعتماد ندارند و نسبت به درخواستها و پيشنهادهاي اعضاء شورا جواب مثبت نمي دهند. براي نمونه تبديل آده عاشق آباد و زمين هاي سر آسياب قديم به پارك كه از طرف اعضاء شورا پيشنهاد شد را در نظر بگيريد و بينديشيد و نيز عدم پرداخت هزينه جمع آوري زباله را بنگريد؟. شايد هم گفته شود كه اعضاء شورا نتوانسته اند نقش خود را آنگونه شايسته بوده ايفاكنند و توانايي و قابليت خود را بروز دهند تا اعتماد مردم را جلب نمايند؟. ممكن است هم اين نظر نزديك به حقيقت باشد ولي در كنار اين نظر اين سئوال پيش مي آيد كه خوب، مردم كه اعضاء شورا را مي شناختند اگر به آنها اعتماد نداشتند و آنها را توانا و توانمند نمي ديدند چرا به آنها رأي دادند؟ به هر صورت حال بايد بررسي كرد كه آيا از اعضاء شورا بصورت جدي خواسته شده كه كارهايشان شفاف باشد؟ و اگر از آنها خواسته نشد، چرا خواسته نشده؟ من كه منشي شورا هستم تا آنجا كه اطلاع دارم چيزي نداشته ايم كه از مردم پنهان بماند ولي براي اطمينان بيشتر مي توان موضوع را با رياست محترم شورا در ميان گذاشت و جواب دقيق تري كسب كرد. در مقابل سئوالي كه من از همه همشهريان عزيز دارم اين است كه چكار بايد كرد كه مردم كنجكاو باشند؟ پرسش گر باشند؟ نظاره گر باشند؟ منتقد باشند؟ تا هر نقطه ابهام دار، پوشيده، پنهان يا رازآلود را با كنجكاوي، پرسشگري و نقد خود هويدا نمايند؟
محمد علي شاهسون ماركده ½/83
شناخت عميق و جامعه سالم
انسانهايي كه مي انديشند و براي انديشيه هاي خود استدلالهايي دارند، بيشتر درون مايه فكري آنها درباره انسان است. انسان و مشكلاتش، كمبودهايش، آرمانهايش، شكست هايش، رنجهايش، كاستي هايش، آرزوهايش و … اين انديشه ها تا هنگامي كه در ذهن ها مخفي است كسي از آنها آگاهي ندارد ولي هنگامي كه از ذهن بيرون مي آيد و به شكل صوت در قالب كلمه و واژه به گوشهاي ما مي خورد و يا به صورت نوشتاري روي كاغذ مي آيد و ما آن را مي خوانيم و به محتواي آن پي مي بريم مي فهميم كه شخص محتواي ذهني اش چيست؟ به جهان و انسان از چه زاويه اي مي نگرد؟ سعدي با توجه به همين موضوع است كه مي گويد:
تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد
وقتي مي گوييم انسانهاي انديشمند به انسان فكر مي كنند ما نبايد فقط دانشمندي را با اطلاعات وسيع در نظر بگيريم كه بام تا شام نشسته و مي انديشد و مي نويسد و سخن مي گويد بلكه در هر قشري از اجتماع انساني، با توجه به امكانات و اطلاعات و محيط زندگي، انسانهايي انديشمند در همان سطح نيز هست. اين انديشه گران وقتي به جامعه مي نگرند از آن جايي كه دوست دارند جامعه اي سالم و پويا داشته باشند از ديدن كاستي ها و ناراستي ها رنج مي برند و علاقمند هستند كه آن كاستي ها نباشد بنابراين ممكن است به چند روش با آن كاستي ها برخورد نمايند و آن را تحليل كنند. تعدادي آن كاستي ها را هر چند كوچك و ناچيز، بزرگ مي بينند و داد و فغان بر مي آورند كه كژي و ناراستي دارد جامعه را فرا مي گيرد، تعدادي هم از آن جاييكه آنها نيز دوست ندارند اين هنجاريها در جامعه شان باشد آن را بي اهميت، كوچك، ناچيز دانسته و مي گويند نه چنين چيزي نيست. گروهي ديگر كه به نظر من واقع نگر هستند ممكن است كژي و ناراستي و نازيبايي ها را به همان مقدار كه هست ديده و با همه تلخي مي پذيرند كه آن مقدار هست و مي انديشند كه چه شده اين ناهنجاري ها به جامعه سرايت كرده؟ علت آن چيست؟ و حال بايد چكار كرد؟. در آواي شماره 14 خانم س.ش طي مقاله اي از ورود سي دي از جمله از نوع غير مجاز آن به روستا خبر داده و اظهار نگراني كرده كه تماشاي سي دي و تقليد از رفتار شخصيت هايي كه در آن نمايش مي دهند باعث ناهنجاري در جامعه بويژه در تربيت فرزندان آينده خواهند شد. و آقاي اسدالله عرب در آواي شماره 15 در رد گفتار فوق گفته: سي دي هاي غير مجاز در جامعه مذهبي روستا و خانوادهايي كه داراي بنيان محكم و استوار ديني هستند جايي ندارد. به باور من هر دو نفر دلسوز فرهنگ و اخلاق در روستا هستند و هر دو مي خواهند كه جامعه اي سالم داشته باشند. هر دو هم آرمان گرا و ايده آل مي انديشند. اوّلي با ديدن چند مورد ناهنجاري نگران آينده شده و دومي چون نمي خواهد ناهنجاري باشد استـثـناء هم قائل نشده و گفته چنين چيزي نيست. بنظر من راه بينابين مي تواند واقعي تر باشد. بايد دانست ما در يك روستاي كوچك زندگي مي كنيم. جامعه روستائي ما جزء كوچكي از جامعه ايران امروز را تشكيل مي دهد و وقتي جامعه بزرگ ايران را از لابه لاي اخبار رسانه ها و گفته هاي شفاهي و نيز شايعه هايي كه وجود دارد بررسي مي كنيم به اين نتيجه مي رسيم كه در كشور ما بويژه در شهرهاي بزرگ ناهنجاريها و زشتي هايي هرچند اندك وجود دارد. از آنجاييكه كشور ما جزء كوچكي از همان جهان است، امروزه بخاطر گسترش تكنولوژي ارتباطات، كره زمين بصورت دهكده اي (دهكده جهاني تئوري مك لوهان= گلوباليسم) در آمده است و انسان ها مي توانند با استفاده از ابزارهاي موجود هر موضوع يا مطلبي را كه مي خواهند از هر گوشه جهان بدست بياورند و اين قدرتي است كه وسايل ارتباطي به انسان بخشيده و آن را قدرتمند ساخته است. بنابراين هر فردي با ديدي و فكري كه دارد مي تواند به دنبال هر چيزي كه هست رفته آن را بدست آورد. در روستاي ما نيز مردم بخاطر ارتباط گسترده اي كه با محيط بيرون خود از جمله شهرها دارند تابع همين گلوباليسم هستند. و از آنجاييكه رفتارهاي ناهنجار اجتماعي همواره يا منع قانوني و يا انجام دهنده آن مورد ملامت و سرزنش اجتماعي قرار مي گيرد از اين رو رفتارها بصورت پوشيده، مخفي و پنهان عمل مي شود. به همين جهت، در ظاهر قضيه ما چيزي نمي بينيم ولي ممكن است در لابه لاي جامعه افرادي با چنين نگرش هايي نيز يافت شود. از آنجاييكه ورود ويدئو در جامعه ما ابتدا با تبليغ بسيار منفي و بگير و ببند هاي شديد همراه بوده آن بينش و ذهنيت منفي اخلاقي بوجود آمده اثر خود را روي ذهن مردم بر جاي گذاشته و امروزه مي بينيم با اينكه ويدئو آزاد شده و بيشتر مردم نيز استفاده سالم از آن مي نمايند ولي رسوب آن ذهنيت و تبليغات منفي در ته ذهن ما مانده است. با توجه به همين ذهنيت منفي است كه هرگاه ببينيم فردي از چنين وسايلي استفاده مي كند شك مي كنيم كه ممكن است استفاده ناصحيح بكند و نگران آينده مي شويم. بدون شك همان گونه كه آقاي عرب نوشته اند خانواده هايي كه بنيان هاي محكم مذهبي دارند و من ان را تعميم مي دهم و مي گويم به علاوه بنيان هاي محكم فرهنگي و علمي و اجتماعي، نياز به استفاده نادرست از امكانات در خود احساس نمي كنند و تمايلي به زشتيها و كاستي ها و ناهنجاريها نخواهد داشت. ولي از آنجاييكه افراد جامعه يكدست نيستند ممكن است چنين مواردي كه خانم س.ش نوشته اند هم وجود داشته باشد كه لازم است بررسي شود چه راه حل هاي علمي و عملي مي توان يافت كه همان افراد اندك هم استفاده نادرست نكنند. يكي از اين روشها كه در جامعه به كار گرفته شد و چندان موفق نبوده، منع قانوني استفاده از ويدئو و تبليغات شديد منفي و استفاده از قوه قهريه جهت جلوگيري بوده – بدون توجه به اينكه مي توان از اين وسيله استفاده هاي كلان مفيد نيز كرد- كه اين روش به شكست انجاميد و مسئولين ناگزير شدند آن را بپذيرند. روش ديگر همان گونه كه آقاي عرب هم گفتند و من هم قبول دارم و بنظر مي رسد راه معقول تري باشد تحكيم و استواري بنيانهاي خانواده و تقويت و تحكيم شخصيت تك تك افراد از طريق شناخت عميق به مسائل ديني، علمي و فرهنگي است. آنگاه مي توان انتظار داشت ناهنجاريها و ناخوشايندي ها در جامعه به حداقل برسد. پس بياييد دست به دست هم دهيم به مهر و بكوشيم با گسترش و توسعه فرهنگ عمومي و بالا بردن آگاهيها جامعه اي سالم تر داشته باشيم.
محمد علي شاهسون ماركده 6/2/83
دست به دست هم دهيم به مهر ولي با انديشه اي بهتر
بيست و دومين شماره آواي ماركده پر بود از انتقادها و جواب انتقادها كه يكي از اين مطالب، مطلبي بود تحت عنوان دست به دست هم دهيم به مهر كه با نام خانم شاهسون به چاپ رسده بود كه من به عنوان مخاطب اين مطلب لازم ديدم نكاتي را براي روشنتر شدن موضوع براي نويسنده آن شرح دهم.
اولاً: انتقاد من به آقاي شاهسون بود نه به شما. چون براي هر نشريه اي مطالب خوب و بد فرستاده مي شود و اين وظيفه سردبير است كه بهترينها را كه در رابطه با موضوع نشريه است انتخاب و براي چاپ برگزيند.
دوماً: در آوا موضوعات بايد متنوع باشد و از جمله، متن هاي ادبي. ولي مطالب ادبي كه مختص همگان باشد نه مخاطب خاصي داشته باشد و در نوشته شما اين جمله « اين متن را تقديم به كسي مي كنم كه …» و جملاتي از اين قبيل نشان مي دهد شخص خاصي در نظر بوده. متأسفانه از آغاز شروع كار نشريه بعضي ها سوء استفاده هاي نادرستي مي كنند و آوا را جايي براي ابراز احساسات خود دانسته كه اين نشانه جا نيفتادن فرهنگ درست استفاده كردن از يك نشريه داخلي است.
سوماً: تنها نظر شخصي من نبوده بلكه چندين نفر هم كه با من هم عقيده بودند از من خواستند زبان گوياي آنها باشم و اين موضوع را مطرح كنم و فكر نمي كنم در انتقاد من نشانه اي از بي ادبي و بي احترامي باشد چون همانطور كه همه ما مي دانيم در نقد كردن از هر كس رعايت ادب و احترام شرط اول است.
و مطلب چهارم اينكه: شايد نتوانم منبع دقيق كپي برداري شده را ذكر كنم ولي قبل از چاپ مطلب شما در آوا، من آن را در دفتر يكي از دوستانم خوانده بودم كه مسلماً نمي تواند نوشته ي شما باشد و ضمناً خيلي اوقات بدون مدرك هم مي توان مطمئن بود .
و در آخر اينكه: هيچ لزومي ندارد اگر خودمان نمي توانيم دست به قلم بگيريم و از عقايدمان دفاع كنيم، از ديگران بخواهيم اين كار را بكنند.
خانم س . ش 2/2/83