جلسه براي فاضلاب
بنا بر دعوت شوراي اسلامي و دهياري و مركز بهداشتي درماني روستا جلسه اي با حضور آقايان ؛ قاسمي نماينده شركت آب و فاضلاب، طادي نماينده محيط زيست، ارژنگ نماينده بخشداري، دكتر معيني رئيس مركز، محمدعلي شاهسون و محمد عرب اعضا شوراي اسلامي، ابوالفضل عرب دهيار، اصغر عرب بهورز خانه بهداشت تشكيل و راجع به معضل تجمع فاضلاب روستا در جوي آب بحث و مذاكره شد. شوراي اسلامي و دهيار از نماينده شركت آب و فاضلاب به عنوان متولي آب و فاضلاب روستايي تقاضا داشتند كه با كمك مسئولان روستا برنامه ريزي به منظور هدايت فاضلاب ها به بيرون روستا نمايند و نماينده شركت آب و فاضلاب با استد لال اينكه طرح جمع آوري فاضلاب روستاهاي حاشيه زاينده رود در دست مطالعه است و هيچگونه بودجه اي به منظور فاضلاب هاي كنوني روستاها اختصاص نيافته ، ما كاري در اين زمينه نمي توانيم انجام بدهيم و هيچگونه مسئوليتي هم نمي پذيريم . سرانجام صورتجلسه اي به شرح زير تنظيم و به امضا رسيد.
« با توجه به اينكه مطالعات دفع فاضلاب روستاهاي حاشيه زاينده رود در حال انجام مي باشد مقرر شد ضمن تسريع در تكميل مطالعات پروژه مذكور، شروع عمليات اجراي در روستاي ماركده در اولويت قرار گيرد.
اعضا حاضر در جلسه به اتفاق پيشنهاد بهسازي جوي آب كشاورزي واقع در حاشيه محور اصلي روستا كه هرز آبهاي منازل را نيز هدايت مي كند مطرح نمودند و مقرر شد در صورت تاييد مديران دستگاههاي ذيربط ، از طريق مبادي ذيربط تامين اعتبار گردد و عمليات اجراي آن شروع گردد و چنانچه پيشنهاد مذكور مورد تاييد قرار نگرفت با توجه به حساسيت موضوع و ضرورت توجه به سلامت اهالي، جلسه اي با حضور مديران در سطح شهرستان تشكيل و اتخاذ تصميم گردد».
گزارش از ؛ محمدعلي شاهسون ماركده
« سخن آينه مرد سخنگوست »
از قديم فلاسفه در تعريف آدمي گفته اند؛ « انسان حيوانيست ناطق ». و مي دانيم ناطق در لفظ يعني سخنگو. و باز گفته اند منظور از ناطق ؛ توانايي انديشيدن انسان است، قوه تفكر و تعقل آدمي است. چون سخن گويي نتيجه انديشيدن آدمي است يعني آدمي در باره موضوعي مي انديشد آنگه نتيجه آن انديشه را به زبان مي آورد. از همين رو است كه از قديم گفته اند ؛ « سخن، آينه مرد سخنگوست ». و منظور از مرد در اينجا بطور عام انسان است ، نه صرفا آدم نر. يعني با شنيدن و بررسي سخنان گفته شده يك آدم ، مي شود پي به درون ذهن او برد و دانست كه ؛ محتواي ذهني اش چيست ؟ چگونه شخصيتي دارد ؟ در ذهن او چه مي گذرد ؟ در انديشه چه دارد؟ به چه مي انديشد ؟ چه تيپ شخصيتي دارد؟ درجه سلامتي رواني اش چه ميزان است؟ بدين جهت ادباي ما در اين باره سخن ها گفته اند. از جمله سعدي، بزرگ مرد ادب پارسي گفته :
« سخن دان پرورده پير كهن بينديشد آنگه بگويد سخن ».
يعني سخني ارزشمند است كه انديشيده زده شود. و فردوسي بزرگ كه براستي حكيمش خوانده اند گفته:
« جهان يادگار است و ما رفتني به مردم نماند جز از گفتني ».
يعني انسان رفتني و جهان ماندني است و تنها يادگار ارزشمندي كه از انسان مي ماند سخن اوست. و جامي شاعر و نويسنده پر آوازه قرن نهم هجري در تاييد سخنان آن دو بزرگ مرد ادب پارسي نيز گفته ؛ « سخن از چشمه جان گيرد آب ». يعني سخن هر آدمي برخاسته از دروني هاي اوست و پس از اداي سخن ، همگان پي خواهند برد كه در درون آدمي چه مي گذرد؟ آيا به زيور صداقت و راستي و نوعدوستي آراسته است؟ يا باكينه و نفرت تزئين شده است ؟ چون درون آدم ها بسته به اينكه زمان رشدش در كودكي چگونه گذشته است ؟ و آيا از عشق و محبت سيراب شده، نوعدوستي در وجود و شخصيت او ريخته شده يا نه ، از علم و خرد بهره گرفته يا نه ، مي تواند سالم باشد يا ناسالم ، مي تواند داراي صفا و صميميت باشد يا نه . درون آدمي هرگونه شد چه زيبا و يا كينه جو و بدخواه، سخن آن آدم هم همان شكل خواهد داشت زيرا« از كوزه همان تراودكه دراوست».به همين جهت شاعر معاصر ما، بهار مي گويد؛ « سخن گر ازدل زيبا برنخاست زيبا نيست »
وقتي ادبيات فارسي را بخوانيم خواهيم ديد كه ادباي ما همگي بر تكريم انديشيدن قبل از سخن، و سخن زيبا و سنجيده گفتن تاكيد دارند. در اين زمينه صدها بيت شعر و جمله مي توان شاهد آورد. با داشتن چنين ادبياتي انتظار هست شخصيت ما هم متاثر از فرهنگ غني ادبياتمان انسان هاي ادبي باشيم يعني نخست بينديشيم و سپس بگوييم. ولي وقتي در جامعه مان و در ميان مردمانمان بنشيني و به سخن ها خوب گوش فرا دهي مي بيني كه اينگونه نيست. بيشترمان نخست مي گوييم آنگاه اگر وقت شد روي سخنمان فكر مي كنيم و يا ممكن است هيچگاه روي سخن گفته شده مان هم نينديشيم. پرسش اين است كه چرا ؟ با آن همه فرهنگ غني و پربار ادب پارسي ما اينگونه ايم ؟ در پاسخ بايد گفت چون بيشتر ماها در طبقه سه به علت نبود مطالعه و شناخت ، با تاريخ و ادبياتمان بيگانه ايم، آن را نمي شناسيم و تاسف انگيزتر اينكه احساس كمبودي هم نمي كنيم و نمي دانيم كه با ادبياتمان بيگانه ايم و در باره آن ، آگاهي نداريم. اين است كه ، به سخن، و شيوه سخن گفتن، تاثير سخن و انتخاب سخن و جاي و زمان سخن هم توجه نداريم بدين جهت سخنان متضاد مي گوييم، سخنان متناقض بر زبان مي آوريم. بدون اينكه عمق و مفهوم دقيق جمله اي را بدانيم آن را تاييد يا رد مي كنيم اگر از كسي خوشمان آمد حتا سخنان كم ارزش او را ارج مي گذاريم و اگر از كسي بدمان آمد سخنان نيك و ارزشمند او را هم نمي پذيريم و براي رد آنها حتي سخن ناراست هم مي گوييم از بكار بردن جمله هاي متضاد و متناقض درباره او هم ابايي نداريم. آنگاه هر آدمي با كمي دقت ، غرض آلود بودن سخن ما را تشخيص مي دهد.
روز 23/7/85 ساعت 13 جلسه اي عمومي با حضور حدود 50 تا 60 نفر و اعضا شوراي اسلامي در محل مسجد جامع ماركده تشكيل شد. قرار بر اين بود كه در اين جلسه اعضا شورا گزارش كوتاهي از بعضي كارهاي خودشان به مردم بدهند و در پايان جلسه پاسخ پرسش ها داده شود كه چنين هم شد.
همشهري محترم و گرامي مان كه در هر جلسه اي به بهانه اي تلاش دارد وجهه شورا را به شكلي تخريب كند در اين جلسه گفت : « چرا لوله گاز را از راه ميانبر سكوي آجوقايه برده ايد ؟ با اين كارتان چندين ميليون به رعيت هاي آجوقايه ضرر زده ايد ! چون لوله كه از اينجا رفته از هر طرف 20 تا 30 متر حريم مي خواهد آنگاه شركت گاز زمين هاي مردم را مي گيرد! » ( يك همشهري ديگر حاضر در جلسه از اين همشهري پرسيد ؛ خوب از كنار راه هم كه مي رفت حريم مي خواست ؟!) و اين همشهري عزيز با كمال شجاعت گفت ؛ « نه ! از كنار راه كه مي رفت حريم نمي خواست !؟ »
پرسشهايي در باره اين نظر همشهري مان مطرح مي گردد. يكي اينكه اگر لوله گاز را از كنار راه كه طولاني تر است مي برديم آيا اين همشهري نمي پرسيد و شورا را زير سئوال نمي برد كه ؛ چرا لوله را از راه ميانبر نبرديد كه هزينه ها كمتر گردد و به مردم فشار نيايد ؟ پرسش ديگر اينكه چرا لوله گاز وقتي از راه ميانبر سكو عبور داده شود از هر طرف 20 تا 30 متر حريم مي خواهد ولي وقتي همين لوله از كنار راه آسفالته عبور داده شود حريم نمي خواهد ؟ لوله كه همان لوله است ؟ پرسش بعدي اينكه برابر كدام دستورالعمل و سند و مدرك لوله گاز از هر طرف 20 تا 30 متر حريم مي خواهد ؟
همين همشهري عزيز كار گازرساني شورا را به روستا خطا و اشتباه خواند و گفت ؛ اگر گاز را شورا نمي آورد دولت خودش ناگزير چند سال ديگر مي آورد و تحويل مي داد و در ادامه گفت ؛ « من و مسعود جهت تلفن روستا رفتيم اداره مخابرات و گفتيم ما براي روستايمان تلفن مي خواهيم كه گفتند روستاي شما در برنامه سوم است و چند سال ديگر نوبتتان مي شود اگر حالا مي خواهيد بايد هزينه اش را تقبل كنيد و ما هم ناگزير قبول كرديم اين بود كه تلفن ها با 141 هزار تومان كشيده شد ». اين همشهري اين كار را افتخاري براي خود مي دانست كه تلفن به روستا آورده.
به عرض مبارك همشهري گرامي مان مي رسانيم كه ؛ ما هم رفتيم شركت گاز و گفتيم كه ؛ ما براي روستايمان گاز مي خواهيم كه گفتند ؛ روستاي شما به علت بعد مسافت حالا حالا در برنامه گازرساني ما نيست اگر حالا گاز مي خواهيد بايد همه هزينه اش كه بالغ بر يك ميليارد و سيصد ميليون تومان مي شود بپردازيد. كه با رفت و آمد ها ، فشارها، چانه زني ها رسانديم به مبلغ هزينه اجرا، و سرانجام به ناچار پذيرفتيم. اين است كه مردم حالا بايد مبلغي بابت همياري گاز بپردازند.
ببينيد دوستان، دوكار مشابه در طي چند سال گذشته در روستا اتفاق افتاده يكي
درباره تلفن و ديگري درباره گاز. گره كار تلفن بدست مبارك اين همشهري گرانقدرمان باز شده كه باعث افتخار است. ولي گره كار گاز كه بدست ايشان باز نشده كاري بوده اشتباه و خطا !!؟
همشهري عزيز و جوان ديگرمان كه قسمت زيادي از وقت جلسه را هم به خود اختصاص داد در گفتمان خودش تلاش مي نمود كه ؛ بفهماند و بقبولاند شورا در آوردن گاز به روستا دچار خطا و اشتباه شده است. ايشان استدلال مي كرد : « گاز خوب است من هم گاز مي خواهم ولي چون پول ندارم كه بپردازم لذا دچار مشكل هستم. بدين جهت شورا كار بسيار اشتباهي كرده كه دنبال گاز رفته است !؟ تا حالا من و امثال من كه در روستا بسيارند دچار مشكل شوند ».
مي پرسيم دوست عزيز، همشهري جوانمان ؛ آمدن گاز به روستا نتيجه همين كار اشتباه شورا است حالا چرا كار ، اشتباه است ولي نتيجه كارش خوب است ؟ و شما هم آن را مي خواهيد ؟ آيا بهتر نبوده و نيست كه كمي شجاعت مي داشتيم و بجاي مشغول كردن ذهن و فكرمان براي تخريب شورا دنبال كاري مي رفتيم و پول به دست مي آورديم و همياري مان را مي پرداختيم و همانند بقيه مردم گاز هم مي كشيديم و از اين نعمت بهره مند مي شديم ؟ تا نيازي به استدلال هاي ضد و نقيض هم نداشته باشيم ؟ و نيرو و انرژي ذهنمان را بجاي تخريب شورا به فعاليت هاي مثبت و سازنده در زندگيمان سوق مي داديم ؟
استدلال ديگر اين همشهري جوانمان اين بود كه مي گفت ؛ « مي دانم شما جلسه زيادي براي مشورت با مردم به جهت گاز رساني گذاشتيد ( همشهري بزرگوار قبلي مان چند بارتكراركرد براي آوردن گاز با مردم مشورت نكرديد ) و در هر جلسه 20 بار هم اعلام كرديد كه مردم براي تصميم گيري گاز به مسجد بيايند ولي در هر جلسه 20 نفر آمدند. چرا نيامدند ؟ چون گاز نمي خواستند ؟! و شما برويد پول را هم از همان 20 نفر بگيريد !؟» مي پرسيم دوست عزيز و گرامي ، همشهري عزيز ، جوان گران قدر ؛ شما از كجا مي دانيد كه نيامدن مردم به دليل نخواستن گاز بوده ؟! كه با چنان قاطعيتي بيان مي كنيد ؟! آيا از اذهان يكايك مردم خبر داري ؟! اگر مردم گاز نمي خواستند چرا اكنون قبل از وصل گاز شبكه ، اكثر توي خانه هايشان را هم لوله كشي كرده اند !؟ آيا نمي توان گفت چون مردم به اعضا شورا و تصميم هايشان اعتماد داشتند، حضور خود را چندان ضروري نمي دانستند؟ و به اين دليل نيامدند؟
محمدعلي شاهسون ماركده
گام سوم ( ويژه انتخابات شوراها )
دوستان عزيز همانطور كه شما هم مي دونيد از تاريخ 24 مهرماه سال 1385 مراحل ثبت نام و نام نويسي كانديداهاي سومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا در سراسر كشور شروع شد و اين كار تا پايان مهرماه ادامه داشت و افرادي كه خودشون رو شايسته اين كار مي دونستن و توانايي اين كار رو در خودشون مي ديدن ثبت نام كردن و باز همانطور كه مي دونيد در تاريخ 24 آذرماه سال 1385 سومين دوره انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا همزمان در سراسر كشور برگزار خواهد شد.
شوراي اسلامي يك نهاد كاملا مردمي است كه از بطن مردم انتخاب مي شود و جهت حل مشكلات اجتماعي ، فرهنگي و اجرائي روستا وظايفي رو بر عهده مي گيرد. دو دوره از انتخابات شوراي اسلامي شهر و روستا رو به نحوي از انحاء پشت سر گذاشتيم اما آيا تا بحال از خودمون پرسيديم كه اساسا يك شورا چه شاخصه ها و قابليت هايي رو بايد داشته باشه ؟ آيا اصلا من نوعي كه مي خوام شورا بشم به توانايي هام و قابليت هام فكر كردم و كانديد شدم ؟ آيا مي دونيم كه قراره مسئوليت خطير و مهمي رو بردوش ما بگذارن؟ آيا فكر اين رو كرديم كه در قبال راي فرد فرد اين مردم مسئوليم ؟ آيا به دِيني كه در قبال حضور گسترده مردم در انتخابات برگردنمون هست انديشيده ايم؟ اينها مجموعه پرسشهايي هستن كه منِ شورا وقتي مي خوام كانديد بشم بايد يكي يكي از ذهنم عبور بدم، تو ذهنم حلاجي بكنم و بهشون پاسخ درست و قابل قبولي بدم. چقدر خوبه اگه قراره كسي كانديد بشه و به عنوان شورا در خدمت مردم جامعه باشه اول به توانايي ها و قابليت هاي خودش فكر بكنه، اول به قول معروف بهتره با خودش كنار بياد تا بتونه با مشكلات مردم دست و پنجه نرم بكنه تا بتونه به مشكلات مردم رسيدگي بكنه و نهايتا اينكه از عهده امر خطير شورايي بربياد. گاهي وقتا متاسفانه ما مردم روستاي ماركده از روي تعصب و قوم گرايي و فاميل بازي به كسي راي مي ديم كه شايسته اين كار نيست فقط به خاطر اينكه از فلان فاميل يا فلان محله است بهش راي مي ديم فارغ از توانايي و قابليت هاي اون شخص. يا چون فلاني به فلان كانديد راي داده من هم بايد به اون نگاه كنم و به همون كس كه اون راي داده راي بدم كه اين دقيقا مصداق همون جمله معروف « تقليد كوركورانه » است. پس چقدر خوبه توي انتخاب كانديد مورد نظرمون بيشتر چشم و گوشمون رو باز كنيم و با فكري باز و انديشه اي عميق به پاي صندوق هاي راي بريم و فردي رو گزينش كنيم كه اصلح ترين و شايسته ترين باشد. مطمئنا الان از هركسي بپرسي كه به چه كسي راي مي دهي ؟ مي گه برو بابا تو هم دل خوشي داري ها !؟ آخه مگه شوراهاي دوره قبل چه كاري براي من و تو كردن كه بازم بريم و راي بديم ؟! يعني يه توجيه كاملا غلط و اشتباه و غير قابل قبول. بهرحال توي هر اجتماعي يه سري مشكلاتي هست ائم از فرهنگي، اجتماعي و اجرائي كه زمان زيادي مي بره تا حل بشن. نمي خوايم بگيم شوراهاي دوره قبل كم كاري كردن يا كارنامه قابل قبولي از خودشون بجا نگذاشتن اما اين رو مي خوايم بگيم كه توي اين دوره ديگه كماكان برامون مشخص شده كه چقدر اشتباه كرديم يا اينكه چقدر انتخابمون انتخاب صحيحي بوده. پس بياييم با حضوري گسترده مثل گذشته « گام سوم » رو محكم تر برداريم و انصافا فارغ از هرنام و فاميل و پست و مقام و جايگاه ، كساني رو گزينش كنيم كه اهل اين كار باشن ، توانائيش رو داشته باشن مشكلات مردم رو مشكلات خودشون بدونن، بدونن از دل اين مردم فهيم و قدرشناس چي مي گذره براي حل مشكلات مردم وقت بيشتري بگذارن از شورايي فقط نامش رو يدك نكشن فقط به فكر خودشون و كارهاي شخصي خودشون نباشن از نام شورا و جايگاهشون بعضا براي پيشبرد كارهاي شخصي خودشون استفاده نكنن و در يك كلام به فكر مردم و روستاشون باشن.
سومين دوره انتخابات شوراي اسلامي شهر و روستا يكي از مهمترين مسائلي است كه هم اكنون پيش روي ماست. و ما كه معتقديم سرنوشتمون برامون مهمِ پس بايد حضوري سبز در اين عرصه داشته باشيم و در تعيين سرنوشت خودمون سهيم باشيم . دوستان نكته ديگري كه مي خواستم خدمتتون عرض كنم اينه كه بعضي از ما آدمها متاسفانه سطحي نگريم قضاوت مون از روي ظاهر آدمهاست و فقط به شكل و شمايل آدمها نگاه مي كنيم و تصميم گيري مي كنيم بعضي ها توي اين مواقع كه مي شه سعي مي كنن با هر ترفندي مثل ظاهر سازي و گرم گرفتن با مردم و با ارتباط بيشتري كه با مردم دارن يه جورايي خودشون رو توي قلب مردم جا بدن اما مردم هوشيار و فهيم روستاي ماركده ديگه چشم و گوششون بازه و هيچ وقت با توجه به ظاهر آدمها اقدام به تصميم گيري نمي كنن و ديگه نمي شه مردم فهيم اين روستا رو با ظاهرسازي و هزار يه جور كلك و حقه فريب داد خودشون خوب مي دونن كه چه كساني شايسته اين كارن و به همون اشخاص راي مي دن. دوستان همانطور كه شما هم مي دونيد هر فردي حق انتخاب داره و توي انتخابش هم آزاده و كسي هم نمي تونه فردي رو مجبور بكنه كه به فلان شخص راي بده. پس چقدر خوبه به نظر خودمون اون فردي كه آدم شايسته و قابلي هست و از عهده اين مسئوليت مهم برمي ياد رو انتخاب كنيم. حالا پدرمون به هركي كه مي خواد راي بده. برادرمون به هركس مي خواد راي بده. ما انتخاب خودمون رو بايد انجام بديم. گاهي وقتا مي شه توي يك خانواده مثلا پنج نفري هرشخص انتخاب خودش رو انجام بده پس به اين حساب بجا و شايسته است با فكر سالم، انديشه اي باز و ديدي وسيع نسبت به كانديداهاي شوراي اسلامي بهترين انتخاب ها رو انجام بديم و بگونه اي راي بديم كه بعد از انتخاب شوراها به انتخاب خودمون بباليم و از اين بابت در پيشگاه خداوند رو سفيد باشيم. جمعه 24 آذرماه زمان عرصه نمايش حضور گسترده آگاهانه و هوشمندانه شما مردم فهيم و بزرگوار ماركده است تا آن زمان فرصت زيادي داريم كه با چشم و گوش باز و تصميمي منطقي بهترين انتخاب رو انجام بديم.
رجبعلي عرب ماركده آبان ماه 1385
فرهنگ
روز 9/8/85 همآيشي با نام « جهاني شدن فرهنگ و نقش آن بر تعاملات اجتماعي در ايران » در محل دانشگاه آزاد اسلامي واحد شهركرد برگزار شد كه خلاصه اي از نظرات ارائه شده در مقالات اين همآيش جهت اطلاع همشهريان گرامي در اين نوشتار درج مي گردد. ضمنا اين مقالات در سايت دانشگاه آزاد شهركرد به نشاني ؛ www.iavfhk.ac.ir قابل دسترس است.
اگر فرهنگ مجموعه اي پيچيده و دربر گيرنده دانستني ها، اعتقادات، هنرها، اخلاقيات و تركيبي از رفتار ، مكتب ها و نسل ها و نظامي است كه به دست جوامع پديدار شده و بر آن ها حكومت و سيطره پيدا كرده. همچنين اگر فرهنگ داراي قالبي است كه از آن تعبير به فرهنگ معنوي مي شده و اگر فرهنگ دائما در معرض تعامل دوجانبه با عناصر دروني خود مانند ساختار نظامي، اقتصادي، اخلاقي، ديني، اجتماعي، علمي و… و اگر فرهنگ حقيقت جاري است كه خود را به رنگ ها و فرم هاي رنگ رنگ بر جوامع تحميل مي نمايد، و اگر فرهنگ از اين قابليت و پتانسيل برخوردار است كه هم فرم زندگي انسان ها را سامان بخشي كند، هم مسير تعالي جوامع را معين نمايد و هم اهداف زندگي جوامع را ترسيم سازد و هويت حيات انساني را به نحوي ساختار سازي كند كه مجال گزير از آن وجود نداشته باشد بر جوامع فرهيخته است كه براي شناسايي اين پديده و بهره گيري از ظرفيت هاي آن لحظه اي درنگ نكنند. فرهنگ از جمله واژه هايي است كه، به رغم كثرت استعمال، به واسطه در بر داشتن معاني مختلف در بادي امر فاقد صراحت و روشني مورد انتظار است. در اين نوشتار ابتدا معني لغت فرهنگ و سپس تعاريف موجود از فرهنگ، دور از تاكيد بر موارد اختلاف و اشتراك جامعه شناسان و روان شناسان و نظريه پردازان علوم انساني در باب اين مفهوم ارائه مي شود و سپس به اين دو سئوال كه فرهنگ چگونه ساخته مي شود؟ و فرهنگ چگونه منتقل مي شود ؟ پاسخ داده مي شود. گستردگي مفهوم فرهنگ و تعاريف متعددي كه در اين خصوص ارائه گرديده است مانع از آن نيست كه نتوانيم در چهار چوب مشخصي به مقوله فرهنگ و تحولات فرهنگي بپردازيم. واقعيت اين است كه بار معنايي واژه فرهنگ در معني قصد و آهنگ ( اراده ) به كار رفته است. پس واژه فرهنگ يعني قصد و آهنگ به سوي نور الهي و به زبان امروزي تر تلاش جهت دستيابي به اوج كمال انسانيت است. ارائه تعريف دقيق در مورد فرهنگ محال اندر محال اندر محال است. اما در زير برخي از تعاريف ارائه شده در مورد فرهنگ بيان داشته مي شود. 1- فرهنگ عبارت است از مجموعه تصرفاتي كه انسان در محيط انجام مي دهد. 2- فرهنگ عبارت است از مجموعه دستآورد هاي بشري. 3- فرهنگ مجموعه اي پيچيده است كه دانش ها و اعتقادات و كليه اموري كه انسان با آن سر و كار دارد را در بر مي گيرد. و صدها تعريف ديگر در مورد فرهنگ ارائه شده است. تعريف شما در مورد فرهنگ چيست ؟
فرهنگ چگونه ساخته مي شود ؟ در يكي از تعارف فرهنگ آمده است كه فرهنگ علمي است كه بشر به نقص خود دارد و احساس مي كند كه مي تواند نواقص را بر طرف سازد. پس در پي تدبير بر مي آيد و سعي مي كند كه كارهاي جديدي را در محيطي كه با آن سرو كار دارد بوجود آورد كه از آن تعبير به فرهنگ مي شود.
فرهنگ چگونه منتقل مي شود ؟ هرشخص در طول دوران زندگي خود 4 نسل را تجربه مي كند. 1- خودِ شخص. 2- فرزند . 3- پدر و مادر. 4- پدر بزرگ و مادر بزرگ. كه بطور متوسط هر 10 سال يكبار نسل جديد بوجود مي آيد. و اين چرخه به طور مستمر ادامه پيدا مي كند و باعث انتقال فرهنگ در دوران هاي مختلف زندگي مي شود. پس بياييد تا بر آن شويم كه نسبت به نسل آينده خود بي تفاوت نباشيم.
در قسمت آخر اين نوشتار مطالبي را در مورد وضع كنوني فرهنگ در كشورمان بيان مي كنم. اگر كمي به محيط اطراف زندگي خود بنگريم با افرادي مواجه مي شويم كه اعمالي از قبيل ؛ رد كردن چراغ قرمز ، پايمال كردن و احترام نگذاشتن به حقوق ديگران و… جزئي از زندگي آن ها شده است. شايد در مقاطع زماني تحت تاثير عوامل مختلف قرار گرفته سعي در اصلاح خود بر مي آيند اما دوباره به مسير اوليه خود بر مي گردند و بقول معروف روز از نو روزي از نو. اينها تنها نمونه هاي كوچكي از فرهنگ ناپذيري افراد جامعه است. شايد مهمتر از اين ها ، امروزه پخش فرهنگ جوامع غربي در كشورمان از طريق ماهواره ، سايت هاي اينترنتي، مجله و… امري بديهي و روشن است. پس مائيم كه بايد تحت تاثير اين فرهنگ ها قرار نگرفته، ابتدا فرهنگ خود را حفظ نموده سپس آن را جهاني سازيم.
داوود عرب ماركده
تقدير يا تدبير ؟؟!!
در جلسه پرسش و پاسخ شوراي اسلامي روستا كه ، در تاريخ 23/7/85 در محل مسجد با حضور حدود 50 تا 60 نفر انجام شد ، در دقايق پاياني جلسه يكي از همشهريان جوان جمله اي را مطرح كرد كه بوسيله چند نفر از حاضران پاسخ هاي كوتاه داده شد ولي از آنجاييكه جمله بسيار عميق و تاثير گذار است جا داشت و دارد كه طي چندين جلسه بصورت علمي و استدلالي مورد بحث و گفتگو قرار گيرد. همشهري جوانمان كه موضوع نداشتن پول جهت پرداخت همياري گازرساني را مطرح مي كرد ، از جمع حاضران در جلسه پرسيد ؛ نمي دانم شما نداشتن پول را تقدير مي دانيد ؟! يا تنبلي ؟! كه چند نفر از حاضران ، نداشتن پول را و تهيدستي را نتيجه تنبلي و كارنكردن دانستند و گفتند كه ؛ اگر آدم كار كند ، تن به كار دهد بسياري از مشكلاتش حل خواهد شد. ولي از ظواهر امر چنين بنظر مي رسيد كه ، جوان مطرح كننده پرسش ، از اين اظهار نظر حاضران جلسه قانع نشد و بيشتر آن را تقدير مي پنداشت تا تنبلي !!؟
براي من ، طرح پرسش توسط يك جوان اين عصر ، و نيز واكنش ناشي از نپذيرفتن نظرات ارائه شده غير قابل باور بود كه؛ جوان اين عصر كه ، عصر ارتباطاتش مي نامند ، در مقابل رويدادها و روابط اجتماعي اقتصادي كه صد در صد ساخته و پرداخته دست بشر است خود را ناتوان بپندارد و از روي ضعف به تقدير پناه ببرد !؟ بسيار مايل بودم در آن جلسه اين بحث را بشكافم ، بررسي و تحليل كنم ولي به علت نبود وقت ، خستگي حاضران و خارج بودن موضوع از دستور جلسه ، از كنار آن گذشتم و لازم ديدم آن را طي مقاله اي در حد بضاعت اندك خود تحليل نمايم با اين اميد كه مفيد فايده افتد. من باورم اين است كه ؛ بهترين راه تحليل اين مسئله ، گفتگوست. گفتگو بين جوانان روستا طي جلسات متعدد. ولي مي دانيم صاحبان نفوذ در جامعه روستايي ما جلسات گفتگو را برنخواهند تافت چون از آگاهي جوانان سخت مي هراسند نمونه اش آقاي سيف الهي بود كه ديديم در سال 1382 از خبر تشكيل جلسه گفتگوي جوانان چنان وحشت زده و هراسيده بود كه با تمام توان به مقابله برخاست و بقول خودش آن را در نطفه خفه كرد.
تقدير واژه اي است عربي، ريشه آن قدر است كه به زبان فارسي راه يافته و يك اصطلاح فلسفي است. از نظر فيلسوفان قديم ، تقدير به معني : «مشخص و معين شدن حوادث وجودي و تعين و اندازه آن در عالم قضاء الهي و تدوين در لوح محفوظ بوسيله قلم قدرت مي باشد» ( فرهنگ معارف اسلامي ، دكتر سجادي) و اگر بخواهيم اين عبارت را به زبان عاميانه و روستايي خودمان بيان كنيم بايد بگوييم يعني اينكه : خداوند قبل از آفرينش جهان ، مقدار ، حد ، اندازه و چگونگي رويدادها و اتفاقاتي كه براي مخلوقاتش روي خواهد داد را مشخص نموده و اين حدودات و مشخصات رويدادها و اتفاقات و چگونگي آن ها را در تابلويي، دفتري ، كتابي نوشته است.
پرسش اين است كه مردمان جامعه روستايي ما اين مسئله را چگونه فهميده اند ؟ برداشتشان از اين بحث پيچيده و فلسفي چگونه بوده است ؟ در پاسخ بايد گفت : متاسفانه تقريبا همه مردم روستاي ما تقدير مسلك اند و براين باورند كه خداوند قبل از آفريدن جهان سرنوشت يكايك مخلوقاتش را ، ازجمله ما آدميان را ، در پيشاني مان نوشته است و هر آدمي برابر آنچه كه در پيشاني اش توسط خدا حك شده متولد مي شود، بزرگ مي شود، كار مي كند، پول دار يا بي پول مي شود، ازدواج مي كند، زندگي مي كند و سرانجام مي ميرد و تغييري در آن نمي توان داد و نام آن را تقدير و يا سرنوشت مي نامند!!
چيزيكه باعث تاسف شديد است اين است كه ، بيشتر متوليان و مبلغان مذهبي در روستا ، اين انديشه جبريگري را هم به عنوان يك آموزه ديني به خورد مردم مي دهند و هر رويداد ناگوار و رنج آدميان را ، تقدير قلمداد مي نمايند كه چون از طرف خداوند تعيين شده كارش نمي توان كرد و بايد صبر كرد، تامل كرد و شكر كرد. در صورتي كه باور به سرنوشت و يا تقدير و بدون اراده و اختيار بودن انسان از قديم الايام و قبل از اسلام و نيز بعد از پيدايش اسلام در ميان مردمان جوامع مختلف مطرح بوده است . بايد گفت در ميان مردمان ساير اديان و جوامع بشري هم اين باور كم و بيش مطرح بوده و هست بنابر اين نمي توان و نبايد آن را يك آموزه ديني و مذهبي و اسلامي تلقي نمود بلكه بايد آن را يك باور فرهنگي بشري فارغ از دين و مذهب ها دانست در اينجا پرسشي مطرح مي گردد كه ؛ اساسا چرا چنين انديشه اي بوجود آمده ؟ بنظر من اين پديده زائيده و پديد آمده اذهان انسان هاي ضعيف و ناتوان در طول تاريخ بشري است و زورگويان و مستبدان در طول تاريخ بشري هم آن را توسعه داده و از آن براي رام كردن مردم تحت ستم خود سودها برده اند و متوليان ناراست و كم سواد اديان هم بخاطر بسط نفوذ خود به آن لباس مذهبي پوشانده و ترويج نموده اند.
شايد بتوان اين باور به تقدير و جبريگري را از انسان هاي گذشته پذيرفت . چون علوم توسعه نيافته بود و علل بسياري از پديده هاي طبيعي و رويدادهاي اجتماعي و اقتصادي مشخص نشده بود و انسان چون علت رويدادها را نمي دانست خود را ناتوان در برابر آن ها مي پنداشت و فكر مي كرد خداوند اين رويدادها را در پيشاني او نوشته و بايد اتفاق بيفتد ولي انسان امروز چطور ؟ براي ما ، نسل امروز كه ، علل بسياري از رويدادها و اتفاقات بويژه رويدادها و تحولات اقتصادي و طبقات اجتماعي روشن است آيا ما هم بايد همانند پدربزرگانمان بينديشيم ؟ و خود را ناتوان بپنداريم ؟
باورمندان به تقدير گرايي – اين باور ضد خلاقيت – به استناد آموزه هايي كه مبلغان كم سواد مذهبي به آنها گفته اند خود را با ايمان تر، خداترس تر مي پندارند و در مقابل هر رويدادي و اتفاق ناگواري كه برايشان پيش آيد خود را تسليم قلمداد مي نمايند و منتي بر خدا مي نهند و خطاب به خدا مي گويند كه ؛ بله اين رويداد ناگوار چون بنابر اراده و خواست تو بوده ما هم رضاييم به رضاي تو !!؟ و با گفتن و تكرار اين جمله در حضور ديگران مي خواهند ضمن توجه آنها به خود، بفهمانند كه بله؛ من آدم مومني هستم بنابر اين آدم خوبي هستم. و با اداء اين جمله روي ناتواني، ضعف، ناآگاهي، سستي، تنبلي، خطا، بي تدبيري، بي مسئوليتي، بي فكري خود را مي پوشانند و خود را تبرئه مي نمايند . تا رويدادهاي ديگر و خطاب هاي ديگر و منت هاي ديگر. شايسته و درست اين است كه پس از هر رويداد و اتفاق ناگواري بايد با كنجكاوي شديد دنبال علت آن رويداد بگرديم و آن را ريشه يابي نماييم و بشناسيم و از پديد آمدن رويداد و اتفاق ناگوار مشابه ديگري جلوگيري نماييم و آن را درقالب يك تجربه به نسل بعد تحويل دهيم.
در مقابل واژه تقدير ، ما واژه تدبير را داريم. تدبير چيست ؟ چاره انديشي است، پايان هركاري را نگريستن و تعيين برنامه و نظم و ترتيب براي انجام آن كار است، تدبير يعني تامل كردن، تفكر كردن، انديشيدن و چاره جويي كردن در برابر هركار و رويداد است، تدبير خِرد ورزيدن است، انديشه ورزيدن است، يافتن راه براي تغيير، كم و زياد كردن شدت رويدادها، كارها و نظم دادن آنها به دلخواه انسان است. تدبير اداره كردن امور برابر برنامه و خواست و ميل خودمان است. پرسشي كه مطرح مي گردد اين است كه چرا تدبير با اين همه معاني زيبا كه به انسان توانمندي مي دهد، خلاقيت مي بخشد، انسان را معني دار مي كند، در فرهنگ و اذهان ما جاي باز نكرده ولي تقدير با آن همه كه انسان را ذليل و خوار مي كند، ضعيف و ناتوان مي پندارد، در تمام سلول هاي ما رخنه كرده، نفوذ نموده و انديشه و ذهن ما را اشغال و تخريب كرده است ؟! نيرو و توان انديشيدن را از ما گرفته و قوه تفكر و خلاقيت ما را فلج نموده است؟ و در نتيجه ما، خود را بجاي كوشا، پويا و آفرينشگري در جهان، تماشاگر در جهان مي پنداريم؟ خود را دست بسته مي دانيم؟ فاقد اختيار و اراده مي شمريم؟ آيا اين باور ضعيف انگاري خودمان يكي از دلايل عقب ماندگي مان نبوده است؟ پرسش اين است كه چرا اصولا ما تقدير مسلكيم ؟ و تنبلي و ناتواني ها و ندانم كاري هاي خود را تقدير محسوب مي كنيم ؟
من بر اين باورم كه دلايل زيادي از جمله دلايل تاريخي و فرهنگي مي تواند داشته باشد چون فرهنگ ما سخت استبدادي است، دلايل اجتماعي ، اقتصادي و جغرافيايي نيز در آن دخيل اند ولي دليل شاخص و برجسته آن اين است كه ما بهره اي از علم نداريم، اصولا علمي نمي انديشيم، آگاهي از خود، جهان پيرامون خود نداريم، خود را به دانش و خرد و تعقل مجهز نكرده ايم، خود را بادانش و آگاهي نيرومند ننموده ايم، خود را و جهان را و خداي جهان را نشناخته ايم، چون شناخت نداريم از اعتماد به نفس هم برخوردار نيستيم، خود را داراي حق نمي پنداريم، خود را آزاد، داراي اراده، اختيار نمي دانيم، خود را خلاق و آفرينشگر نمي شماريم، به دليل ضعف و ناتواني كه خود معلول عدم شناخت و آگاهي است از آزادي، مسئوليت پذيري و انتخاب گري گريزانيم و پناه بردن به تقدير دقيقا گريز از مسئوليت پذيري ماست.
بايد دانست قرن ها فيلسوفان روي موضوع تقدير و قضاء الهي بحث كرده اند، نيرو و انرژي خود را صرف و عمر گذرانده اند و به نتيجه قطعي و جهان شمول و ملموس كه قابل آزمايش و مشاهده باشد هم نرسيده اند. چون هم آنهايي كه به تقدير مطلق باور دارند و هم آن هايي كه آن را يك امر نسبي مي پندارند و هم آن هايي كه كه آن را كامل رد مي كنند مي توانند و توانسته اند از ديد و نظر خودشان دليل و استدلال هم بياورند. تا اينكه در يكي دو قرن اخير پيشرفت و توسعه علوم به كمك انسان آمده و به انسان آگاهي داده و توانايي بخشيده حال انسان آگاه و فرهيخته امروز ديگر به تقدير باور ندارد و انسان را مسئول سرنوشت خود مي داند و مي گويد انسان در كل اين قابليت را دارد، اين توانايي و استعداد بالقوه را دارد كه سرنوشت خودش را در دست خود بگيرد و با اراده خود مسير زندگي اش را برگزيند زيرا جهان قانونمند آفريده شده و بر اساس قانون علي و معلولي سير مي كند كافيست ما قوانين جهان را كه همان قوانين موضوعه خداوند هستند را بشناسيم آنگاه علت هر رويداد و اتفاق را خواهيم دانست و با تغيير علت ها معلول دلخواه خود را خواهيم داشت. حال وقتي كه انسان توانست با تغيير علت ها معلول هاي نا خوشايند را خوشايند كند از اتفاقات ناگوار هم مي تواند جلوگيري كند پس ديگر تقدير جايي در اذهان و فكر و انديشه ما نبايد داشته باشد.
بايد گفت باور به تقدير همانند بيماري خوره است و همانگونه كه بيماري جسمي مي تواند جسم انسان را فلج كند باور به تقدير و سرنوشت از پيش تعيين شده هم مي تواند فكر و ذهن و انديشه و خلاقيت انسان را فلج كند، پويايي و شادابي و هنر ورزيدن و عشق ورزيدن را از انسان بگيرد، ميل به جستجو گري و كاوش گري انسان را ضعيف كند آنگاه انسان باورمند به تقدير خود را دست بسته مي پندارد، خود را ناچيز ، ناتوان و ضعيف مي داند، خود را بي اراده، بي اختيار و بي مسئوليت خواهد دانست و اين دور از خرد و شان انسان است اين توهين به انسانيت انسان است زيرا انسان را وقتي مي توان انسان ناميد كه باور داشته باشد در چهار چوب قوانين حاكم بر جهان كه همان قوانين خداوند است آزاد آفريده شده است، داراي حق انتخاب است و اصولا ارزش يك انسان به آزاد انديشي و آزادگي و مسئوليت پذيري اوست به خلاقيت و هنروري و آفرينندگي اوست به عشق ورزي و مهر ورزي و نوع دوستي اوست و سرانجام به مقدار سودمند بودن او براي مردم است.
باور به از پيش تعيين شدن سرنوشت انسان و بي اراده و بي اختيار بودن فرد در سرنوشت خود با باورهاي مذهبي ما هم سازگاري ندارد ببينيد ما براين باوريم كه خداوند عادل است حال فرض كنيد خداوند سرنوشت فردي را ، دزد و يا دروغگو رقم زده باشد مي پرسيم خود رقم زدن دزد براي فردي از طرف خداوند با عادل بودن او تناقض ندارد ؟ اگر اين باور را درست بپنداريم آيا عدالت خداوندي زير سئوال نمي رود ؟ فرض بگيريم اين فرد براساس تقديرش اقدام به دزدي كند آنگاه باز بر اين باوريم كه خداوند در روز بازپسين براساس كارهايي كه آدميان كرده اند پاداش و يا كيفر خواهد داد خوب اگر اين فرد دزد و يا دروغگو به خدا بگويد : تو خودت سرنوشت مرا اين چنين رقم زده اي و من خود اراده و اختيار نداشته ام خداوند چه پاسخي خواهد داشت ؟ و اگر خداوند او را بخاطر عمل دزدي كه كرده مجازات كند آيا باعدالت خداوندي سازگاري دارد
؟ ببينيد انديشه باور به تقدير چقدر بچه گانه، دور از خرد و منطق است ؟
ما اگر مطالعه مي داشتيم مي ديديم كه روزگاري پدر بزرگانمان بيماري وبا را بلايي آسماني كه از طرف خداوند نازل شده مي پنداشتند حال مي بينيم كه اين بيماري توسط انسان مهار شده است آيا اين نشان از توانمندي ، آزادي ، اراده و اختيار انسان ندارد ؟ پدران ما خورشيد و ماه گرفتگي را خشم خدا بر انسان مي پنداشتند حال علم براي انسان مشخص نموده كه پديده هاي طبيعي اند و خشمي در كار نبوده و نيست ؟ روزگاري يك زن براي اينكه يكي دوتا بچه برايش باقي بماند ناگزير بود 10 تا 12 تا بچه بزايد تا يكي دو تا از آنها بمانند، حال زن امروز به بركت علم پزشكي كه نتيجه تلاش انسان هاي با اراده است ، يكي دو تا بچه كه زاييد با اطمينان كه برايش خواهند ماند از زايمان هاي ديگر جلوگيري مي نمايد آيا اين را داشتن اختيار نمي توان ناميد ؟ باز روزگاري پدران ما بر اين باور بودند كه اگر آدمي پا روي خرده ناني بگذارد كفران نعمت شده و خداوند روزي اش را از روي انسان مي برد حال مي بينيم تكنولوژي به كمك انسان آمده و با توليد انبوه گندم كمبود نان برطرف شده و بسياري از مردم نان درسته را هم به گاوشان مي دهند و خداوند روزي شان را هم نمي برد آيا نمي توان اين را توانمندي انسان ناميد ؟ و باز پدرانمان فكر مي كردند فاصله طبقاتي اجتماعي، فقر و ناداري و ثروت در جامعه خواست خدا است ولي مي بينيم علوم اجتماعي امروز همه اين مسائل را توضيح داده و روشن نموده است و براي كساني كه با علوم اقتصادي اجتماعي آشنايي دارند مشخص است كه همه اش دست بشر بوده و هست. اگر مديريتي كاردان و دلسوز مي داشتيم با ايجاد فرصت هاي برابر براي همه مردم هم توليد انبوه مي داشتيم و هم توزيع ثروت به خوبي انجام مي شد آنگاه شاهد بوديم كه فاصله طبقاتي بسيار كم است و در جامعه ثروت هاي باد آورده و در كنار آن فقر ناداري هم نداشتيم . در جهان امروز كشورهايي هستند كه با مديريت و دانايي توانسته اند فاصله طبقاتي در جامعه شان را بسيار كم كنند و به سوسياليسم دست يابند.
باور به تقدير و سرنوشت و نداشتن اراده و اختيار با عقل و خرد آدمي هم ناسازگار است هر انساني اگر اندكي با خود بينديشد خواهد ديد در مقابل هر رويدادي، كاري، عملي، اتفاقي و رفتاري داراي شناخت و آگاهي است و يا مي تواند باشد و علل رويدادها را مي داند و يا مي تواند بداند و داراي اختيار است و مي تواند شكل هاي مختلفي زندگي نمايد، كاركند ، تصميم بگيرد و رفتار نمايد.
باور به تقدير و سرنوشت و نداشتن اختيار و اراده در جامعه انساني هم غير قابل قبول است. ببينيد فردي در جامعه دزدي مي كند پليس او را دستگير و در دادگاه ، قاضي او را محكوم مي نمايد مي دانيد معني اين كار چيست ؟ يعني قاضي به دزد مي گويد تو مي توانسته اي دزدي نكني ولي با اراده و تصميم خودت رفتي و دزدي كرده اي. و او را كيفر مي دهد يعني انسان داراي اراده و اختيار است. يا فردي با اتومبيل تصادف مي كند آنگاه پليس مي آيد و مقصر را تشخيص مي دهد و قاضي بر اساس نظريه كارشناس پليس حكم بر محكوميت فرد مقصر مي دهد اين در حالي است كه در جامعه تصادف را تقدير مي پنداريم و در مراسم عزاي فرد فوت شده در حادثه و تصادف ، مداح مرتب تكرار مي كند كه ؛ دست تقدير چنين بوده !!؟ و ما هم مي گرييم و هيچگاه از خود نمي پرسيم ، اگر قوانين راهنمايي و رانندگي و سرعت و اصول فني اتومبيل را رعايت مي كرد آيا باز هم تصادف رخ مي داد ؟ هيچگاه از خود نمي پرسيم اگر تصادفات خواست خداوند است قاضي چرا بر خلاف نظر خداوند اقدام مي كند؟ و حكم بر محكوميت مقصر مي دهد ؟ در اين زمينه هزاران مثال مي توان زد.
حال پرسش اين است كه با وجود اين همه دلايل و براهين روشن و بديهي چرا ما هنوز تقدير مسلك، جبرگرا ، قضا و قدري و باورمند به سرنوشتيم ؟
باز تاكيد مي كنم براي اينكه خود نمي انديشيم و عمل انديشيدنمان را به ديگري اجاره داده ايم، آگاهي نداريم، با علم و منطق علمي آشنايي نداريم، بنابراين ضعيف هستيم و اعتماد به نفس نداريم و نمي توانيم مسئوليت بپذيريم. و براي اينكه خود را از مسئوليت كه – بسيار سنگين است – مبرا كنيم به تقدير پناه مي بريم تا بلكه آرامش يابيم ولي مي بينيم هيچگاه به آرامش واقعي هم نرسيده ايم و با اين شكل هم نخواهيم رسيد. آرامش واقعي وقتي به ما دست خواهد داد كه خود را با علم و آگاهي توانمند سازيم ، خود را آزاد، داراي حق، اراده، اختيار، خلاق، پويا و آفرينشگر بدانيم و در مقابل آزادي و اراده و اختيار هم مسئوليت پذير باشيم.
محمدعلي شاهسون ماركده
حرف هاي مردم
يكم : يك همشهري : يكي از سخنگويان مراسم نماز عيد فطر، از مسئولان روستا انتقاد كرده كه ؛ چرا آقاي محمد عرب كه در المپياد ( مسابقات كشوري ) نفر برگزيده شده ، مسئولان در روستا از او تقدير به عمل نياورده اند ؟! ظاهرا اين سخنران نشريه آواي شماره 75 را نخوانده است ؟!
دوم : يك همشهري ؛ يكي از سران روستا در طول 4 سال گذشته، بارها و بارها در جلسات و محفل هاي خصوصي گفته است « جوانان روستا در انتخاب دوره دوم شورا گول خوردند كه به محمدعلي شاهسون راي دادند » مي خواهم به جوانان پيام بدهم كه ؛ در انتخابات دوره سوم چشمانتان و گوشهايتان را خوب باز كنيد، فكرتان را بكار بيندازيد تا به گول خوردن متهمتان نكنند!
سوم : يكي از خانم هاي روستا گفت : چند روز قبل واعظ شهرمان از طريق بلنگوي مسجد نام جواني را برد و گفت كه به مسجد مي آيد و نام جواني ديگر را ذكر كرد و گفت كه به مسجد نمي آيد. من يك مادر هستم در خانه با شنيدن اين جمله ها بدنم لرزيد و با خود گفتم ؛ چگونه واعظ شهرمان اين حق را به خود مي دهد چنين بي پروا شخصيت جوانان را خرد كند ؟ كه چه كسي به مسجد مي آيد و چه كسي به مسجد نمي آيد؟! مگر نمي داند جوانان حساس و زودرنج اند ؟ وشخصيت شكننده دارند ؟ و ممكن است همين عمل نسنجيده باعث زدگي عده اي از جوانان از مسجد شود ، و عده اي ديگر هم از روي ترس و به اجبار به مسجد بيايند كه هر دو زيانبار است !! پيشنهاد مي كنم با مهرباني جوانان را جذب مسجد كنيد و با شخصيت آنها بازي نكنيد.
حرفها و حديث ها
بهتر است كانديداهاي هم فكر اين دوره براي اينكه بتوانند كار كنند ائتلاف تشكيل دهند. مردم نبايد به كانديداهاي اين دوره راي دهند چون شورا كاري براي روستا نكرده. هركس كه كانديد شورا شده هدفش خدمت نيست و مي خواهند با استفاده از شورايي زمين براي خودشان دست و پا كنند و يا توسعه طرح دهند. 30 درصد جوانان مي خواهند شناسنامه هايشان پاك بماند و راي نمي دهند. به كانديداها كه به عقلشان مي نازند راي ندهيد چون مي خواهند
فرهنگ خاصي را ترويج دهند. افرادي هم مخفيانه براي كانديد خاصي تبليغ مي كنند. حبيب شاهسون ماركده