امضا و مهر استشهادیه
بخشداری سامان طی نامه شماره 869 مورخ27/3/88 کپی نامه فرماندار شهرکرد و نیز کپی نامه وزارت کشور را در خصوص وظیفه شورا در قبال مهر و امضا استشهادیه های تنظیمی توسط اشخاص را برای شورای اسلامی ارسال نموده که متن آن برای اطلاع همگان چاپ می گردد.
«… شوراهای اسلامی هیچگونه وظیفه و تکلیفی در تایید و مهر استشهادیه تنظیمی توسط اشخاص را ندارند»
دانش آموزان ممتاز
نشریه محلی جارچی مارکده با درج نام دانش آموزان ممتاز سال تحصیلی 87-88 مدرسه راهنمایی پسرانه فیض مارکده، نخست موفقیت آقای علی عرب فرزند حسین، دانش اموز ممتاز کل مدرسه و موفقیت دیگر دانش آموزان ممتاز مدرسه را تبریک می گوید با این امید که این دانش آموزان به همراه دیگر دانش پژوهان روستا بتوانند در آینده به قله های علمی جهانی دست یابند.
کلاس اول: کرامت شاهسون فرزند علی. داود شاهبندری فرزند احمد. محسن شاهسون فرزند حبیب الله. رضا عرب فرزند محمود.
کلاس دوم: حسن شاهبندری فرزند رسول. مهدی شاهسون فرزند غلامعلی. محمد رضا شاهبندری فرزند صفر. محمد عرب فرزند غلامرضا.
کلاس سوم: علی عرب فرزند حسین. مجید شاهبندری فرزند منوچهر. علی اکبر عرب فرزند محمد. احسان شاهسون فرزند ابوالفضل.
با تشکر از زحمات دبیران محترم آقایان: نعمت الله مردانی، علیرضا صمیمی فر، سید رسول هاشمی، فرامرز مردانی، ابراهیم شریفی، پژمان حقانی، عباس روانان، مانده علی عظیمی و کیهان اسیوند. و با تشکر از زحمات آقای اکبر عرب خدمت گزار مدرسه.
جاده بن قوچان آسفالت می شود
بخشداری سامان به استناد نامه شماره 4784/24 مورخ 4/4/88 مدیر کل راه و ترابری استان خطاب به اعضا شورای اسلامی و دهیار روستای قوچان نوشته:« مقتضی است در ارتباط با ضرورت بهسازی و آسفالت محور قوچان به بن نسبت به رفع تصرفات و آزاد سازی جاده به عرض 5/7 متر و حریم 5/12 متر اقدام گردد و از نتیجه پیگیری ها اداره کل راه و ترابری استان را مطلع نمایید».
انتخاب هیات مدیره انجمن کشاورزان خبره
دومین جلسه کشاورزان خبره شهرستان شهرکرد در تاریخ 22/4/88 ساعت 9 صبح به دعوت مراکز خدمات کشاورزی در محل مسجد اداره جهاد کشاورزی شهرستان با حضور بیش از50 نفر تشکیل شد. آقای جان نثاری مسئول جلسه گفت: این دومین جلسه برای انتخاب هیات مدیره انجمن کشاورزان خبره است. از آن جایی که حرف ها را در جلسه قبل زده ایم یک راست می رویم جهت معرفی کاندید ها و رای گیری. بنابر این از کسانی که در خود توانایی هیات مدیره شدن می بینند نزد تریبون بیایند خود را معرفی کنند تا نام شان را روی وایت برد بنویسیم و سپس رای گیری به عمل آید.
یکی از حاضران (محمدعلی شاهسون) گفت: « بهتر است گزارشی از جلسه قبل و این که چرا انتخابات منحل شده و دوباره این جلسه برای برگزاری انتخاب صورت گرفته؟ برای حاضران بیان گردد تا حاضران در جریان کارها قرار گیرند» آقای جان نثاری گفت: « می خواهیم هیچ حرفی از جلسه گذشته نزنیم چون صورت جلسه انتخابات را اکثریت هیات موئسس امضا نکرد و این دومین جلسه مجمع عمومی است لذا با تعداد 10 نفر هم می توان انتخابات برگزار کرد»
آنگاه 11 نام روی وایت برد ثبت و رای گیری به عمل آمد نتایج به شرح زیر اعلام گردید. تعداد رای ها 58 برگه اعلام شد.
غلامرضا بنی طالبی 43 رای. نعمت الله عابدینی 31 رای. علی حسن زاده 29 رای. غلامعلی کوهی فایق 25 رای. علی خاکی بختیاروند 25 رای، به عنوان اعضا هیات مدیره معرفی شدند. عبدالله کبیری 23 رای. حسین هاشمی 23 رای به عنوان اعضا علی البدل هیات مدیره. محمدعلی شاهسون 21 رای. مرتضی شاهوردی 21 رای برای بازرس درنظر گرفته شد که بین دو نفر قرعه کشی به عمل آمد آقای مرتضی شاهوردی به عنوان بازرس برگزیده شد.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه آموزشی مبارزه با جیرجیرک
به دعوت اداره خدمات کشاورزی بن، جلسه آموزشی در تاریخ 21/4/88 ساعت 17 با حضور جمعی در حدود 50 نفر از کشاورزان روستای مارکده در محل مسجد جامعه مارکده تشکیل گردید. در این جلسه خانم مهندس نوری زاده نکاتی پیرامون مبارزه با جیرجیرک بیان نمود که چکیده ای از سخن ایشان را با هم مرور می کنیم
چند روز قبل اداره حفظ نباتات سازمان متوجه می شود که در مزارع مارکده جیرجیرک هست که تصمیم می گیرد سم مورد نیاز فراهم و رایگان در اختیار کشاورزان قرار دهد این بود که وظیفه توزیع سم و نظارت بر سمپاشی و پیگیری مسائل بعد از آن به عهده ما قرار داده شد. مقدار سم که توزیع شد متاسفانه کم بود چون تخمین مقدار جیرجیرک نخست کم برآورد شده بود بعد متوجه شدیم حجم و وسعت آن بسیار بیشتر از تخمین اداره حفظ نباتات بود. حال شما سم زده و جیرجیرک ها مرده اند ولی روی شاخه های تازه درختان تخم گذاری کرده اند که ضرورت دارد این تخم ها را هم از بین ببریم. چرا؟ برای این که یک جیرجیرک دست کم 1000عدد تخم می گذارد تخم ها در درون شاخه تازه درخت قرار داده شده و 2 تا 4 هفته بعد از تخم گذاری تبدیل به کرم شده و از روی درخت به زمین می افتند به علت داشتن پاهای اره مانند زمین را سوراخ کرده زیر زمین می روند و روی ریشه درخت می نشیند و از ریشه برای سال ها تغذیه می نماید این مرحله جیرجیرک بسیار خطر ناک تر از آن موقعی است که روی شاخه قرار دارد چون وقتی که روی ریشه نشسته شیره ریشه را می مکد و نمی گذارد مواد غذایی به درخت برسی این است که درخت را یکجا می خشکاند. بنابر این لازم است تخم های روی شاخه گذاشته شده را به موقع از بین ببریم. یک روش این هست که شاخه های تازه تخم گذاشته شده را از زیر محل تخم ها از درخت جدا کنیم و حتما بسوزانیم شان. باید توجه داشت اگر شاخه های زیادی را جیرجیرک ها تخم گذاری کرده اند که می خواهیم جدا کنیم باید درخت از نظر آبیاری و مواد غذایی تقویت شود چون می دانیم فصل هرس نیست و اکنون هوا گرم و درختان هم دارای میوه اند و نیاز به مواد غذایی زیاد اند.
دوره ظهور جیرجیرک ها بستگی به شرایط آب و هوایی دارد اگر سال هایی سرد داشته باشیم دورتر و اگر سال هایی گرم داشته باشیم دوره بازگشت آن ها کوتاه تر می شود که بین دو تا چند سال طول می کشد.
بهترین شیوه مبارزه با تخم های جیرجیرک جدا کردن شاخه های تخم گذاری شده و سوزاندن ان ها است ولی اگر درختی بزرگ است و نمی توان شاخه های تخم گذاری شده را قیچی کرد می توان سمپاشی مجدد نمود. نام دو نوع سمی که برای از بین بردن کرم های بیرون آمده از تخم جیرجیرک ها توصیه می شود ؛ دیازینون و گوزایتون نام دارند که با نسبت دو در هزار باید سمپاشی نمود. چیزی که در بکار بردن این دو نوع سم باید دانست این است که کاربرد این سم ها آزمایشی است و باید درست هنگامی که کرم ها از درون تخم بیرون می آیند سمپاشی گردد.
در پایان جلسه درخواست گردید که روی موضوع سیاه شدن مغز گردوها مطالعه و راه مبارزه با ان را به آگاهی مردم برسانند.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
دهیاران قزوین در مارکده
تعداد 34 نفر از دهیاران استان قزوین به منظور بازدید از استان چهارمحال و بختیاری روز جمعه 25/4/88 ساعت 14 به همراه آقای کبیری مسئول آموزش دفتر امور روستاهای استانداری استان چهارمحال و بختیاری، قربانی بخشدار سامان، مهندس ارژنگ کارشناس بخشداری و دیگر همراهان به مارکده آمدند و در ویلای آقای عبدالرضا عرب مورد استقبال اعضا شورای های اسلامی و دهیاران مارکده و قوچان قرار گرفتند که پس از صرف نهار طی جلسه ی کوتاهِ گفتگو، اعضا شورا ویژگی های روستای مارکده و قوچان را برای مهمانان بیان و به دنبال آن به پرسش ها پاسخ داده شد. نکته حائز اهمیت این که زیبایی منطقه زاینده رود سخت مورد تحسین مهمانان قرار گرفته بود. مهمانان در ساعت 5 بعد از ظهر پس از گرفتن عکس یادگاری با مسئولان روستا، مارکده را به قصد بازدید ازسد زاینده رود ترک کردند.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
شهرک مسکونی
به دنبال 5 سال پیگیری اعضا شورای اسلامی مارکده برای پیگیری حل معضل کمبود زمین مسکونی و مخالفت شدید سازمان جهاد کشاورزی با ضمیمه شدن قسمتی از زمین های کشاورزی قریه به طرح هادی به منظور ساخت و ساز، اکنون بنیاد مسکن در صدد ایجاد شهرک مسکونی به منظور حل این معضل است. روز 28/4/88 ساعت 11 دو نفر از کارشناسان این اداره آقایان: شهاب و آذری به منظور نقشه برداری زمین های مورد نظر به مارکده آمدند و از زمین های صحرای مارکده و صادق آباد، دامنه کوه پرپر، بالای جاده تا محدوده آپونه را نقشه برداری نمودند.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه شورای ورزشی روستا
برابر کپی صورت جلسه تنظیمی ارسال به شورای اسلامی، اعضا شورای
ورزشی روستا، در تاریخ 21/4/88 ساعت 21 با حضور آقایان: جعفر عرب، غلام شاهسون، اسدالله عرب، مهدی عرب و کریم شاهسون دهیار در محل دفتر دهیاری تشکیل جلسه داده اند. در اینجلسه:
آقای مرتضی عرب از عضویت شورای ورزشی روستا حذف و آقای کریم شاهسون به جای ایشان به عضویت اعضا شورای ورزشی روستا منصوب گردیده.
مقرر و مصوب شده تیم فوتبال روستا در مسابقات فوتبال روستایی و عشایری شرکت نماید.
آقای کریم شاهسون به عنوان نماینده ورزشی روستا دارای حق امضا رسمی شورای ورزشی روستا در انجام کارهای اداری، و نیز به همراه نماینده اداره تربیت بدنی، امضا های مجاز در برداشت از حساب جاری بانک خواهند بود.
توسط آقای کریم شاهسون تاریخ 27/4/88 همایش شوراهای روستاها به منظور تجلیل از پیش کسوتان به اطلاع اعضا شورای ورزشی روستا رسید.
دانش آموزان ممتاز
اسامی دانش آموزان ممتاز دبستان پسرانه و دخترانه مارکده به منظور ارج نهادن به کوشش و زحمات فرزندان روستا درج می گردد.
کلاس اولی ها: حسین شاهسون ف عیدی محمد 66/19. حامد شاهسون ف حمید 38/19. عباس عرب ف ابوالفضل 20. فرامرز شاهسون ف الیاس 77/19. علی عرب ف رمضانعلی 20. حسن عرب ف محمود 66/19. حسین عرب ف مصطفی 88/19. محمدصادق عرب ف اکبر 20 . علی عرب ف محمد 66/19. حسین عرب ف کمال 83/19. فاطمه شاهبندری ف محسن 20. علی عرب ف اکبر 66/19. نجمیه شاهسون ف علیرضا 88/19. نرجس شاهسون ف عبدالله 83/19. زینب خسروی ف محمدعلی 83/19. فاطمه شاهسون ف علیمراد 77/19. زینب عرب ف اسماعیل 72/19. فاطمه عرب ف ذبیح الله 20. مهلا عرب ف اسدالله 20. فاطمه عرب ف نصرالله 20. سعیده عرب ف اکبر 83/19. زهرا عرب ف غلامرضا 88/19.
کلاس دومی ها: محمد شاهسون ف احمدقلی 62/19. زهرا شاهسون ف اکبر 91/19. مائده باقری ف عباس 20. زهرا شاهسون ف حسین 70/19. زهرا شاهسون ف احمدقلی 41/19. محدثه عرب ف عباس 75/19. فاطمه شاهسون ف غلام 91/19. زهرا عرب ف اسدالله 54/19. فاطمه شاهسون ف قربانعلی 62/19. زهرا عرب ف محمدرضا 62/19. زهرا عرب ف محمدرضا 54/19. زینب عرب ف عباس 83/19. فاطمه عرب ف جعفر 50/19. زینب عرب ف عباسعلی 70/19. زینب عرب ف محمدعلی 16/19. فاطمه عرب ف یدالله 25/19. فاطمه عرب ف حسن 79/19. هاجر عرب ف ابراهیم 70/19. فاطمه عرب ف مصطفی 79/19. فاطمه عرب ف بهمن 75/19. نرجس عرب ف محمدعلی 54/19.
کلاس سومی ها: محمد شاهسون ف محمود 46/19. محمد خسروی ف حبیب الله 63/19.. حسین شاهسون ف لطف الله 23/19. امیر محمد عرب ف ولی الله 83/19. ابوالفضل عرب ف اسدالله 03/19. حسین عرب ف اکبر 20. اکبر عرب ف اصغر 63/19. عباس عرب ف عبدالمحمد 20. حسین عرب ف غلامعلی 20. علی عرب ف رمضان 36/19. رضا عرب ف علی 46/19. محسن عرب ف محمد 53/19. محسن عرب ف عباسعلی 33/19. هادی عرب ف محمدعلی 70/19. محمد عرب ف مظفر 50/19. نرجس خسروی 20. مریم شاهسون ف مظفر 20. زهرا شاهسون ف غلامرضا 20. زهرا عرب ف اکبر 20. زهره شاهسون ف محمدحسین ف 20. زینب عرب ف سلیمان 20.
کلاس چهارمی ها: مصطفی شاهسون ف خلیل 24/19. میثم عرب ف اصغر 18/19. محمدعلی عرب ف اکبر 03/19. مهدی عرب ف رضا 81/19. مهدی عرب ف حسین 72/19. زهرا عرب ف عباس 36/19. فاطمه شاهسون ف ولی الله 54/19. زهرا عرب ف عباسعلی 27/19. زهرا عرب ف رمضانعلی 42/19. مریم عرب ف محسن 15/19.
کلاس پنجمی ها: حسین عرب ف علیرضا 20. فاطمه شاهسون ف اسماعیل 54/19. فاطمه عرب ف مرادعلی 12/19. مریم عرب ف پرویز 06/19.
ترک سیگار
بخشداری سامان طی نامه شماره 1123 مورخه 25/4/88 کپی اطلاعیه شماره 246/15 مورخه 14/4/88 مرکز بهداشتی درمانی شماره 1 سامان را در خصوص کلینیک شبانه روزی ترک اعتیاد سیگار به این شورا ارسال و درخواست نموده که به اطلاع مردم برسانیم. در اطلاعیه از کلیه افراد سیگاری درخواست شده جهت شرکت در کلاس های آموزشی ترک سیگار به مرکز بهداشتی درمانی شماره 1 سامان مراجعه نمایند.
شماره اموالی اسپکتوفتومتر
مرکز بهداشت شهرستان طی نامه شماره 6942/ 18 ش مورخه 22/4/88 خطاب به شورای مارکده اعلام نموده: « … در خصوص اهداء یک دستگاه اسپکتوفتومتر ضمن تشکر از زحمات خدا پسندانه شما بدین وسیله به استحضار می رساند پلاک اموال 3916 صادر و بر روی دستگاه فوق نصب گردید و کارشناسان این مرکز جهت آموزش و راه اندازی دستگاه فوق اقدامات لازم را انجام دادند. ضمنا دستگاه فوق طی قبض انبار شماره 128 مورخه 6/4/88 وارد سیستم انبار شده وطی حواله 413 مورخه6/4/88 رسما تحویل مرکز بهداشتی درمانی گردیده است.
سرپرست مرکز بهداشت شهرستان شهرکرد، دکتر علیمراد سلیمیان»
نحوه توزیع آرد
به دستور آقای قائدی ریاست محترم تعاون روستایی شهرکرد، جلسه ای در تاریخ 31/4/88 ساعت 10 با حضور آقایان: انصاری معاون اداره تعاون روستایی شهرستان شهرکرد، عبدالمحمد عرب مدیر عامل تعاون روستایی مارکده، مسعود شاهسون و محمدعلی شاهسون اعضا شورای مارکده و کریم شاهسون دهیار در محل دفتر دهیاری مارکده تشکیل گردید. هدف از این دعوت و نشست رسیدگی به اعتراض اعضا شورای اسلامی نسبت نحوه توزیع آرد خانه پزی بود. که پس از بحث و گفتگو مقرر گردید:
آقای عبدالمحمد عرب مدیر عامل یک لیست از آرد های توزیع شده با مشخصات کامل افراد، تنظیم و جهت کنترل و نظارت به شورای اسلامی تحویل دهد.
مقرر گردید از تحویل آرد به کسانی که ساکن مارکده نیستند خود داری گردد.
مقرر گردید خانواده هایی که دوتا دفترچه دارند تبدیل به یک دفترچه با تعداد افراد مشخص و معین باشند
مقرر شد سهمیه آرد کسانی که فوت می نمایند قطع و از تحویل آرد خود داری شود.
مقرر شد سهمیه آرد هر ماه در زمان مشخص توزیع و به شورا گزارش گردد.
سهمیه آرد هرنفر در هر ماه 10 کیلوگرم و در سال 120 کیلوگرم است.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
حرف های مردم
1- آقای محمود عرب طی یاد داشتی در پاسخ بند 9 حرف های مردم در جارچی شماره قبل که گفته شده؛ لوله های نا مرغوب فروش می گردد اعلام نموده: لوله های فروخته شده توسط اینجانب به تایید موئسسه ی استاندارد صنعتی ایران و تاییدیه جهاد کشاورزی و تحت پوشش بیمه ایران می باشد و خسارت های احتمالی در خرید لوله پرداخت می گردد.
2- هیات مدیره شرکت تعاونی باغداری فردوس مارکده طی یادداشت مورخه 27/4/88 در پاسخ بند 3 حرف های مردم در جارچی شماره قبل در باره قرض دادن مدیر عامل به شرکت فردوس بابت پرداخت وام نوشته:
ضمن تقدیر و تشکر بسیار از سهام داران شرکت فردوس مارکده که با هیات مدیره همکاری می کنند. در پاسخ به بند 3 حرف های مردم در جارچی شماره قبل مربوط به 19میلیون تومان مدیر عامل طرح فردوس به اطلاع می رساند که مبلغ 10 میلیون تومان طی سند 790612 مورخه 22/12/87 و مبلغ 9 میلیون تومان طی سند 3820449 مورخه 26/12/87 به حساب شرکت فردوس واریز گردید که اسناد حسابدار بیان گر این موضوع و قابل پیگیری توسط سهام داران می باشد و صورت مالی آن در تراز مالی سال 87 در جمع عمومی به اطلاع سهام داران محترم خواهد رسید و در پایان هیات مدیره و مدیر عامل در تمام ساعات شبانه روز حاضر به پاسخ گویی به مسائل مالی سهام داران می باشند.
علیرضا عرب- محمود عرب
آذری ها
اولین آشنایی من با تبریز به کتاب تاریخ پنجم ابتدایی باز می گردد که معلم کلاس « همایون مظاهری » با آن چشم های رنگین و کاپشن آمریکایی خود که گاهی هم اندکی بوی سیگار می داد، و جا دارد اینجا از او یادی کنم، از آذربایجان، تبریز، ولی عهد قاجار، جنگ با روسیه، ستارخان، باقرخان و خیابانی می گفت.
برای من سفر به تبریز که سفری کاری بود فرصتی بود تا با قدم زدن در خیابان های شهری که البته دوست داشتم از آن دیدار کنم اندکی در احوالات مردم سخت کوش، خوش مشرب، مهربان و خوش پوش تبریز کنجکاوی کنم. با لهجه آذری ها در جاهای مختلف آشنا بودم از کرمان، چاه بهار، کوچه پس کوچه های بازار تهران، از نانوایی های قم، تا خنکای بندر انزلی، و چه مردم سخت کوشی هستند.
در خیابان های تبریز که قدم می زنی اکثر مردم شاد و خوش برخوردند. بر خلاف قیافه های محکم که اکثرا ( به جز نسل جوانی که می بینی ) سبیل دارند. مردمی مهربان هستند. من در هیچ خیابانی از آن گدا ندیدم. لهجه جالبی دارند خصوصا وقتی می خواهند فارسی صحبت کنند. یا برخی که که فارسی را خوب نمی دانند و زور می زنند تا چند کلمه ای فارسی به تو برسانند. تبریز شهر شیرینی و شکلات ایران است. از شیرین عسل تا آیدین، از آناتا تا شیرینی های محلی تبریز همگی نمایندگی های متعددی در تبریز به پا کرده اند که گویی بازار تبریز راسته شیرینی فروشی است. به نظر من که سرمای هوا و قرار گرفتن در مسیر اروپا یکی از دلایل این رخداد است ثانیا تبریزی ها از هر صنعتی که بتوانند پولی به هم بزنند استفاده می کنند همسفر من دکتر دام پزشکی است که در تبریز داروخانه دام پزشکی دارد. او از بازار تبریز می گوید که طولانی ترین بازار خاورمیانه است. البته با پیچ و خم هایش. نمی دانم از سر تعصب این حرف را می زند یا واقعا راست می گوید؟ همین انگیزه ای شد تا به این بازار سری بزنم بوی بازار های قدیمی نجف آباد را برای من می دهد. ترکیبی از بوی ادویه، شوینده و هزاران بویی که شامه من می شناسد ولی هرگز نفهمیدم که چیست. چشمم به گل محمدی آذر شهر می افتد و حرف آن دوست و هم کارم که تنها گل محمدی آذربایجان برای گرفتگی شکمت خوب است به یادم آمد و البته من در این سفر چقدر رعایت کرده ام که گرفتارش نشوم و البته باز هم نشد. این دارو و درمانی که من کرده ام اگر به سنگ هم می خورد آب می شد و راه می افتاد.
راسته های متعددی در بازار تبریز وجود دارد از طلا و جواهرات تا کفش های معروف تبریز که همه نشان می دهد شهر زنده و تجارت در آن رونق دارد.
سری هم به خانه مشروطیت زدم. عمده آثار آن مربوط به دوران قاجار است از تفنگ و لباس افسران نظامی تا عقد نامه دختران و اسناد تجاری. سلاحی را دیدم به نام زنبورک که گویا بر پشت شتران می بستند و با کمک باروت گلوله شلیک می کرده اند. برای خانم ها نیز سالن لباس زنانه آن جالب تر از همه جا بود. از لباس زنان حرم سرای شاه تا لباس خواجگان و ارسی کودکان درباری در ان موجود بود.
به این فکر می کنم که در این تاریخ سراسر استبداد گذشته ما حاکمان هر چه خواستند کرده اند. و هرچه جفا بوده بر طبقه فرودست جامعه بوده است و البته بیشتر از هر کس این ها سپر بلا بوده اند. و سرشان بی کلاه تر از همه. از دلاوری های آذربایجانی ها در فتح تهران در آن سخن گفته اند و از جنگ های عباس میرزا با روس ها نوشته اند. و راهنمایی دارد که خیلی حال توضیح دادن ندارد. شاید هم سازمان میراث فرهنگی به جهت اشتغال جوانان این جا را هم به بخش خصوصی داده؟! شاید هم از ما خوشش نیامد که این چنین کرد.
مقبرت الشعرای تبریز هم مکان دل انگیزی است در نزدیکی همین خانه مشروطه. شهریار را در آن به خاک سپرده اند و بنایی بر مزار او ساخته اند. بی جهت نیست که آذری ها برای روز وفات شهریار روز شاعر را پیشنهاد کردند و چقدر هم پافشاری می کردند که البته از سر انجام آن بی خبرم. از فال فروش و دوره گرد هم در اطراف این بناها خبری نیست. اما برای من که دنبال آب و خنکای آن بودم عمارت ائل گلی از همه زیبا تر بود. کاخی در میان آب که واقعا زیباست و طراوت بهار تبریز که هنوز هم خنک است و در این یک هفته اقامت من، 4 روزش باران می بارید آن را زیبا تر می کند خدا کند فعل و فاعل این جمله درست باشد خودم هم نمی توانم از آن خیلی سر در آورم.
از میان این شیرینی و شکلات، من شیرینی را بر گزیدم که در بازار اصفهان گیر نمی آمد و آن « قرابیه» بود که این دکتر همراه من آن را « کرابیه » می گوید بسته به نوع تزئین آن از 6000 تومان تا 9000 تومان قیمت دارد. شیرینی خوشمزه ای بود که البته فروشنده به چانه زنی ما اهمیتی نمی دهد و پنجاه تومان آن را نیز از ما می گیرد و البته تهدید و چانه زنی ما افاغه نمی کند ما نیز نصف شیرینی را به اعتراض زمین می گذاریم که این بار کوتاه می آید و به رسم میهمان نوازی نیم کیلو را مجانی به ما می دهد و جوکی از اصفهانی ها می گوید که من ربطی در تعریف آن نمی بینم و البته چیزی نمی گویم تا خوش باشد.
مهدی عرب 7/4/88
چاپلوسی
نمی دانم شما خواننده این نوشتار تا کنون اندیشیده اید که چرا بعضی از ما ها چاپلوس و متملق هستیم؟ و دوست داریم مدح دیگری را بگوییم؟
اگر بتوانیم درباره هر چیز که می شنویم، می بینیم یا رفتار می کنیم قدری تامل کنیم، کمی بیندیشیم و از خود بپرسیم چرا؟ بی گمان می توانیم به ریشه بسیاری از رفتارهای مان پی ببریم. در این نوشتار می خواهم در حد بضاعت اندکم به این پرسش پاسخ دهم. تملق از کجا می آید؟
نخست باید بی پرده گفت که ریشه ی چاپلوسی و تملق گفتن را در 4 کلمه می توان خلاصه کرد. نادانی، ناتوانی، نیازمندی و نگرانی.
وقتی اطلاعات و آگاهی مان کم باشد و شناخت کافی از جایگاه انسانی مان، عصرمان، محیط و جهان مان، تاریخ و فرهنگ مان نداشته باشیم بی گمان انسانی خواهیم بود تو خالی، جایگاه والا، ارزش و شرافت انسانی مان را نمی شناسیم، چون شناخت مان کم است ارزش کافی برای شرافت انسانی مان قائل نیستیم به همین جهت نمی توانیم از اعتماد به نفس لازم بر خوردار باشیم، برای انسان، به صرف انسان بودن حرمت قائل نیستیم. این است که تملق گفتن را توهین به شرافت انسانی مان نمی دانیم، زیر پا گذاشتن شخصیت مان نمی شماریم.
حال در نبود شناخت، به توانمندی های مان هم واقف نخواهیم بود آنگاه خود را ناتوان و ضعیف می پنداریم و احساس ضعف و نا توانی می کنیم و نتیجه ناگواری که از این احساس ضعف می گیریم این است که؛ نمی توانیم خود نیازهای مادی، معنوی، عاطفی و اجتماعی مان را تامین کنیم. بنابر این به دیگری که دارای قدرت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی است با گفتن مجیز، تملق، چاپلوسی و دست بوسی آویزان می شویم تا بتوانیم احتیاجات مان را بدست آوریم.
و به دلیل نا آگاهی و احساس ناتوانی از اعتماد به نفس، حرمت نفس برخوردار نیستیم، متکی به خود نیستیم، به خود باوری نرسیده ایم و باور نداریم که می توانیم روی پای خود بایستیم. بنابر این همیشه نگران هستیم و می ترسیم به ان کس که متکی هستیم، به کسی که آویزان شده ایم، روزی ما را روی زمین بگذارد، روزی ما را رها کند، توجه کمتر کند، برایش دیگر اهمیت نداشته باشیم، از نظرش بیفتیم، ما را بد، بی وفا و منحرف بشمارد. این است که می کوشیم بیشتر تملق بگوییم، چاپلوسی زیادتری بکنیم، پیوسته مدح و ثنا بگوییم، همیشه تعریف و تمجید بکنیم. سرمان را بیشتر فرود بیاوریم، دستِ بیشتری ببوسیم، اظهار نوکری بیشتر و وفاداری زیادتری بکنیم.
تملق و چاپلوسی یک رابطه نا سالم اجتماعی است که بین دو نفر از افراد اجتماع بر قرار می گردد. یک طرف فردی ضعیف و نا توان از نظر آگاهی، مادی، معنوی و اجتماعی است که هویت و اصالت فردیت خود را گم کرده است، نتوانسته اصالت و شرافت انسانی لازم و کافی کسب کند تا از اعتماد به نفس برخور دار باشد بدین جهت خود را ناتوان در بدست آوردن نیازها، خواسته ها، آرمان ها و آرزوهایش می پندارد لذا از تملق و چاپلوسی که شیوه رفتاری غیر اخلاقی و غیر انسانی است جهت رسیدن به خواسته هایش استفاده می کند که اغلب این خواسته ها بیرون از حد و اندازه و یا افزون از حق خود است و اگر بیرون از اندازه هم نباشد طریقه حصول آن غیر اخلاقی است.
آدم های متملق و چاپلوس از یک مسئله اساسی رنج می برند. آن ها دچار عقده خود کم بینی هستند می کوشند با چسباندن خود به اربابان قدرت و ثروت خود را برجسته تر نشان دهند، با وابستگی به قدرت برای خود شخصیت دست و پا کنند، به مردم بگویند من هم کسی هستم، تا رنج عقده خود کم بینی را کم کنند ولی چون این قدرت درونی نیست و عاریتی است رنج خود کم بینی همچنان وجود درونی آن ها را می آزارد و همیشه این رنج با آن ها خواهد بود.
تملق و چاپلوسی یک زمینه و شرایط اجتماعی دارد در جامعه هایی که انسانیتِ انسان اصالت ندارد، در جامعه هایی که انسان حق مدار نیست، ناگزیر قدرت، نفوذ اجتماعی و ثروت، معیار و ارزش می شود آنگاه زیر دستان بر زبر دستان مدح و تملق می گویند و چاپلوسی می کنند تا هم سود ببرند، هم دارای ارزش و اعتبار گردند و هم در پناه آن ها احساس امنیت کنند.
پدیده تملق در جامعه هایی رشد می کند که امکانات و فرصت های برابر برای همه نیست. منزلت، مقام و موقعیت های اجتماعی در دست گروه خاص، و مناصب اجتماعی بر اساس شایستگی، تخصص و کار آیی توزیع نمی گردد. آنگاه پدیده تملق بوجود می آید زیرا کوتاه ترین راه است که نه شایستگی می خواهد و نه زحمت لازم دارد و نه کوشش. در چنین جامعه ای اشخاص متظاهر، ضعیف، ترسو، مطیع و بی هنر با چاپلوسی و تملق از نردبان ترقی بالا می روند کم کم این شیوه، زشتی و پلشتی خود را از دست می دهد و در جامعه تثبیت و به صورت فرهنگ در می آید.
می رسیم به این پرسش که؛ چه آدم هایی چاپلوسی می کنند؟
آدم هایی که جاه طلب هستند، زیاده خواه هستند، به حق خود قانع نیستند با گفتن مدح و تملق و چاپلوسی خود را به مراجع قدرت و ثروت می چسبانند تا به خواسته های نا مشروع خود برسند.
آدم هایی که در کار، گفتار و رفتار خود کاستی می بینند، نا راستی می بینند با مدح و تملق و چاپلوسی خود را به مراجع قدرت و ثروت نزدیک می کنند تا بتوانند روی کاستی ها و نا راستی های خود سرپوش بگذارند.
آدم هایی که می خواهند در کارشان پیشرفت کنند، رشد داشته باشند و می بینند در جامعه همه چیز در دست قدرت مندان و ثروت مندان است ناگزیر خود را بدانان نزدیک و مدح و ثنا و تملق و چاپلوسی می کنند تا بتوانند به اهداف خود برسند.
آدم هایی که می خواهند پیشرفت داشته باشند ولی نمی خواهند با زحمت آن پیشرفت را به دست آورند بلکه می خواهند از راه میان بر در کمترین زمان به هدف خود برسند لذا با قدرت آشنا می شوند ایجاد رابطه می نمایند سر تعظیم فرود می آورند، مدح و ثنا می گویند تا امکانات پیشرفت خود را بدون زحمت و پرداخت هزینه تامین کنند. اگر نیک بنگریم این تیپ آدم ها شرافت انسانی و اخلاقی خود را زیر پا می گذارند چون شیوه رفتاری آن ها هم تملق و چاپلوسی است و هم زیر پا گذاشتن حق دیگران. به این تیپ آدم ها فرصت طلب هم می گویند. فرصت طلبان در جامعه ای خوب رشد می کنند که رابطه جای ضابطه را گرفته باشد.
آدم هایی که می خواهند لفت و لیسی کنند، پولی از راه خلاف بدست آورند صاحبان قدرت و ثروت را مدح و تملق می گویند و لفت و لیس می نمایند.
ترس از منافع و جان و مال هم می تواند انسان را ناگزیر به گفتن تملق نماید حال این ترس چقدر واقعی و یا تخیلی و توهمی است هم جای بحث دارد.
تملق گویی را می توان از دیدگاه فردی و شخصی هم بررسی کرد. اگر با عینک و زاویه دید روان شناسان به آدم چاپلوس و متملق بنگریم ریشه ی همه ی این کاستی ها که باعث می گردد انسان خود را حقیر بپندارد و به دیگری آویزان گردد و برای این که طرد نشود و آویزان بماند چاپلوسی می کند و تملق می گوید، نداشتن حرمت ذات و یا همان خود دوستی، و اعتماد به نفس است. این آدم ها در خانواده ای ودر نهایت در جامعه ای بزرگ شده اند که در آنجا احترام متقابل، رعایت حق و عدالت و برابری نبوده، خود انسان حرمت نداشته، بلکه قدرتِ انسان، پول انسان، سمتِ انسان، نفوذِ اجتماعی انسان دارای احترام بوده، رابطه فرزندان با پدر و مادر بالایی و پایینی بوده، وجود انسان ارزش مند نبوده، بلکه انسانِ دارای قدرت ارزش داشته است. آنگاه فرزند پرورش یافته در چنین خانواده ای برای خود حرمت قائل نیست، اعتماد به نفس نخواهد داشت و آدمی که اعتماد به نفس ندارد می خواهد با آویزان شدن به مراجع قدرت و ثروت، یک هویت و موقعیتی برای خود دست و پا کند.
انسانی که دارای حرمت نفس است، برای خود حرمت قائل است. حرمت قائل است یعنی چه؟ یعنی آدمی است که به انسانها عشق می ورزد یعنی همه را برابر، برادر می بیند و می خواهد و می داند و دوست شان دارد حال از آنجایی که خود هم انسان است خود را هم دوست دارد و چون خود را دوست دارد همه ی کارهای خوب را برای خود می کند و هیچ کار بدی را در حق خود و نیز دیگران نمی کند. آدمی که برای خود حرمت قائل است اعتماد به نفس هم دارد. اعتماد به نفس داشتن یعنی چه؟ یعنی به توانایی های خود اعتماد دارد باور دارد که توانایی هایی دارد خود را توانمند می بیند، خود را باور دارد، متکی به خود است و پذیرفته که باید خود نیازهایش را بدست اورد و به امید دیگری نباشد برای تامین نیازهایش به دیگری آویزان نگردد. بنابر این نیازی نمی بیند که تملق دیگری را بگوید بلکه می کوشد توانایی های خود را بکار گیرد تا نیازهای خود را برآورد و روی پای خود بایستد.
از طرف دیگر شیوه چاپلوسی وگفتن تملق یکی از کلید های راز بقا و زنده ماندن در جامعه ی استبداد زده ی ما بوده است. چرا که در جامعه، تاریخ و فرهنگ ما خداوندان قدرت می توانسته اند بر سر کسانی که حاضر نیستند تملق و مجیز بگویند، به به و چه چه سر دهند، بله قربان و مدح و ثنا بسرایند، از عمر خود کم کنند و بر عمر قدرتمند اضافه کنند پتک فرود آورند. این است که؛ رعیت، نوکران و اطرافیان صاحبان قدرت دریافته بودند که ارباب شان آدم حقیری است و تملق و چاپلوسی را دوست دارد بنابر این آنچه را که آن ها می خواستند تحویل شان می دادند و خود در کنار آن ها جان بدر می بردند.
در اینجا بد نیست داستانی را که شنیده ام برایتان بازگوکنم. روزی عده ای از مردمان ناراضی اصفهان بر علیه حاکم ستمگر اصفهان، مسعود میرزای مشهور، معروف به ظل سلطان (سایه پادشاه)، در خیابان شعار می داده اند. ظل سلطان از سرسرای کاخ خود می بیند و می شنود. چون دیده ها و شنیده ها خوشایند نبوده به درون و انتهای ساختمان می رود تا مردم تظاهر کننده و شعاردهنده را نبیند و صدای شان را نشنود. از طرفی هم می خواسته ببیند چه می شود؟ به نوکرش می گوید: برو ببین این مردم چه می گویند؟ و نوکر می آید و می بیند؛ مردم به ظل سلطان فحش و ناسزا و نفرین می گویند. نزد ظل سلطان بر می گردد و شازده می پرسد؛ مردم چه می گویند؟ نوکر می گوید: والاحضرتا معلوم است که مردم چه می گویند، مردم حضرت والا را دعا می کنند!!؟ و می گویند؛ خدایا از عمر ما بردار و روی عمر والا حضرت بگذار!!؟ و اگر اجازه فرمایید می خواهند پای والا حضرت را ببوسند!!؟
ظل سلطان در حالی که قدم می زده می گوید: پدر سوخته! می دانم دروغ
می گویی!؟ ولی خوب می کنی که دروغ می گویی!!؟ چون این گونه بیشتر خوشم می آید.!!؟
چرا نوکر دروغی به این آشکاری گفته؟ چون اگر می گفت: مردم خواستار مرگ والا حضرت هستند. آنگاه ظل سلطان جلاد را صدا می زد که گردن او را بزند. بنابر این نوکر برای بقای خودش این روش را انتخاب کرده است تملق گویی همیشه یکی از راه های جان به در بردن از دست خودکامگان بوده است.
شاید خواننده این نوشته بگوید تملق گویی در پیرامون قدرتمندان جریان دارد چون در روستای ما قدرتمند نداریم پس تملق گویی هم نیست. اگر نیک بنگریم فرهنگ تملق در همه ی شئون اجتماعی اخلاقی و فرهنگی، حتا زندگی زناشویی ما هم ریشه دوانده است. اگر قدری دقیق شویم خواهیم دید در طول تاریخ روستا وقتی بیگانه ای که وابستگی به قدرت داشته وارد مارکده می شود چند نفری به دستبوسش می روند، نوکر سینه چاکش می شوند، خانه اش را جارو می کنند، کهنه های بچه اش را می شویند، غذای سر دست برایش می برند، مجیزش را می گویند و او را به عرش می رسانند. حال اگر بعد از10-15 روز با همان فرد بیگانه تازه وارد گفتگو کنی خواهی دید همه ی عیب ها، زشتی ها، پلشتی ها، کاستی ها، نسبت ها، القاب ها و اصطلاحات روستا را می داند. خوب چه کسی این کاستی ها را انتقال داده؟ آیا بجز همان بادمجان دور قابچین هایی که دور و بر بیگانه می چرخند؟ به این بادمجان دور قابچین هایی که دور بیگانه وابسته به قدرت می پلکند می گویند متملق و چاپلوس. اگر بخواهیم نمونه ای در روستا ارائه دهیم، سکوت حاضران در جلسه ننگ آلود در برابر توهین بیگانه و نیز اظهار عجز، ندامت و پشیمانی هایی که چند نفر در برابر فرد بیگانه کردند نمونه بارز تملق گویی و مجیز گویی است.
اگر حالِ خواندن کتاب های تاریخی را داشته باشیم و اگر بتوانیم قدری عقل و خردمان را بکار بیندازیم و با دقت روابط آدمیان جامعه مان را تحلیل کنیم خواهیم دید روابط اجتماعی ما همواره با تملق، چاپلوسی، تزویر و ریا، مدح و ثنا، دسبوسی و سر تعظیم فرود آوردن در مقابل خداوندان قدرت وثروت همراه بوده است. این صفات غیر انسانی در همه ی طبقات اجتماعی ما به ویژه در پیرامون هرم قدرت بیشتر رواج داشته و از آن بالا به سوی پایین جامعه هم سرازیر شده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم میراث خوار چنین فرهنگی هستیم و این فرهنگ در وجود ما عجین شده و تبدیل به قاعده و عرف شده است. بخاطر این صفات ناشایست که حاکم بر ذهن مان شده، انتقاد از آدم های قدرتمند جامعه را کله خرابی و بالاخانه را به اجاره دادن می پنداریم، صداقت و راستی را سادگی و ساده لوحی می دانیم، دلیری و شجاعت را کله خری و دیوانگی می شماریم، با در آمد حاصل از کار تولیدی و دسترنج خود زیستن را خرکاری می گوییم، کسی که نمی خواهد از زرنگی های مرسوم جامعه استفاده کند یعنی کلاه سر کسی نمی گذارد و کلاه کسی را بر نمی دارد و در رفتار خود اصول انسانی را رعایت کند و فرصت طلب نباشد هالو و خِنگش می دانیم.
محمدعلی شاهسون مارکده 22/11/87
نقدک
برای این که خود و خلق و خوی مان را که، می توان گفت؛ آینه تمام نمای فرهنگ مان هست، بهتر بشناسیم، بهتر دیدم روند انتخابات، سخنان بیان شده، واکنش های ابراز شده در جلسات مجمع عمومی انتخابات هیات مدیره انجمن کشاورزان خبره شهرستان شهرکرد در تاریخ های 27/3/88 و 22/4/88 را بررسی کنم. چرا می گویم خلق و خوی مان؟ برای این که انجمن کشاورزان خبره، قرار است یک انجمن مردم نهاد، غیر انتفاعی و صرفا در جهت خدمت به مردم بنا نهاده شود. یعنی قرار نیست سودی و نفعی مستقیم در این میان برای مدیرانش داشته باشد. حال در جایی که سودی در بین نیست و باید از جیب خورد و برای مردم کار کرد، این قدر انصاف را زیرپا می گذاریم در جایی که قرار است منافع ای هم در میان باشد تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
در جلسه 27/3/88 حدود 50 تا 60 نفر حاضر بود تعداد افراد بخش سامان قدری به نسبت بخش های دیگر بیشتر بود ولی تفاوت خیلی چشمگیر نبود که نتیجه را یک دست و انحصاری کند. بدین جهت دیدیم اعضا هیات مدیره انتخاب شده از تنوع بین بخشی بیشتری برخوردار بود و از بخش سامان فقط توانست دو نفر برگزیده شود که مورد اعتراض چند نفر از کشاورزان بخش مرکزی حاضر در جلسه قرار گرفت.
استدلال اعتراض کنندگان این بود که تعداد افراد بخش مرکزی کم است. کشاورزان بخش مرکزی حاضر در جلسه، نخست گفتند: به ما اطلاع رسانی نشده است که مسئولان برگزاری انتخابات با ارائه نامه ای خطاب به خدمات کشاورزی ها و نیز شهادت نماینده خدمات کشاورزی اثبات نمودند که اطلاع رسانی شده است.
سپس پیشنهاد کردند از هر بخش یک نفر انتخاب شود که مسئولان جلسه گفتند: برابر اساسنامه هیات مدیره باید در مجمع عمومی و با رای اکثریت انتخاب شود.
پس از شمارش آرا چون از بخش سامان دو نفر انتخاب شده بود به نتیجه رای اعتراض نمودند، پیشنهاد شد هیات موئسس نظر دهد، آنها هم نتوانستند نظر واحدی ارائه دهند. در این وقت چانه زنی آغاز شد تا با جابجایی نفرات انتخاب شده، از بخش مرکزی هم افراد مورد نظر در هیات مدیره جای داده شوند. آقای تقی پور نماینده فرمانداری این درخواست را غیر قانونی دانست و تاکید بر قانونی بودن نتیجه انتخابات نمود و گفت: « هیچ گونه تغییری در نتیجه آرا نمی توان داد » سر انجام در لحظه آخر دو سه نفرشان که چانه می زدند به عنوان قهر نتیجه را نپذیرفتند و جلسه را ترک کردند.
در جلسه 22/4/ 88 هم حدود 50 تا 60 نفر حضور داشتند از بخش بن و سامان مجموعا کمتر از 10 نفر بود. بقیه افراد از بخش مرکزی بودند. نبود عدالت مطرح نشد، از هر بخش یک نفر پیشنهاد نشد. قهری هم صورت نگرفت. نکته جالب تر این بود که مسئول جلسه، آقای جان نثاری، صریح گفت: « نمی خواهیم راجع به جلسه قبل حرف بزنیم» و تاکید کرد « حرف های لازم را در جلسه قبل گفته ایم و این دومین مجمع عمومی است و ما با حد اقل 10 نفر هم می توانیم انتخابات برگزار کنیم برای این که وقت را تلف نکنیم افرادی که خود را توانمند برای هیات مدیره می دانند نزد تریبون بیایند و خود را معرفی تا رای گیری به عمل آید » و نیز نماینده فرمانداری آقای تقی پور که ناظر بر انتخابات جلسه قبل و نیز جلسه کنونی بود هیچ توضیحی مبنی بر این که چرا انتخابات جلسه قبل منحل شده نگفت.
تفاوت مشهودی در افراد حاضر در جلسه اول و دوم وجود داشت که روح
دو جلسه را از هم متمایز می کرد. افراد حاضر در جلسه نخست اغلب از چگونگی کار اطلاع نداشتند بدین جهت پرسش های متعددی از چیستی، اهداف و چگونگی کار انجمن شد و نیز اعتراض هایی که؛ چرا اطلاع رسانی صورت نگرفته، چرا اساسنامه قبلا برای مطالعه توزیع نشده تا با چشم باز و اطلاعات بیشتر در جلسه حاضر شویم. ولی افراد حاضر در جلسه دوم که بسیاری شان هم برای اولین بار آمده بودند هیچ جای ابهامی برای شان نبود، پرسشی نداشتند، بنظر می رسید کاملا توجیه و بسیج شده بودند.
اگر این اجازه را داشته باشیم که با عینک نقادانه به قضایا بنگریم، با قاطعیت می توان گفت: هم آهنگی هایی صورت گرفته بود تا اعضا هیات مدیره یک دست و به صورت انحصاری از بخش مرکزی باشد و این روی کردی تازه هم نیست یکی از شاخصه های اصلی تمامیت خواهی فرهنگ استبدادی ما هست فرآیند این دیدگاه که؛ هر که به مراکز قدرت نزدیک تر است همه چیز را برای خود می خواهد. این روح تمامیت خواهی یکی از علل عقب ماندگی منطقه مان هم هست. با این وصف به دلایل زیر، انتخاب هیات مدیره کشاورزان خبره شهرستان شهرکرد دارای شبهه است و نیاز هست مسئولان رسیدگی، رفع شبهه و اعتماد سازی نمایند.
1- وقتی می توان انتخابی را منحل نمود که تخلف و یا تغلبی مشهود در آن صورت گرفته باشد و این تخلف هم طبیعتا باید در مرجع رسمی رسیدگی، تایید و حکم بر منحل شدن دهند چون این روند طی نشده انحلال انتخابات 27/3/88 شبهه بر انگیز است.
2- و یا حد اقل برای انحلال انتخابات باید با اعضا هیات مدیره گفتگو و موافقت آنها گرفته می شد. متاسفانه این گفتگو و توافق هم صورت نگرفته است.
3- توضیح یک جمله ای آقای جان نثاری مسئول جلسه که؛ « این دومین جلسه است و ما می توانیم با 10 نفر هم انتخابات را برگزار کنیم » هم یک مغلطه است و بر شبهه ها می افزاید. چون این قانون وقتی صدق می کند که تعداد اعضا مشخص و معین باشد آنگاه اگر در جلسه نخست نصف به علاوه یک حاضر نشدند در جلسه دوم می توان با تعداد کمی هم انتخابات برگزار نمود ولی انجمن کشاورزان خبره هنوز عضو گیری نکرده، هنوز معلوم نیست چند نفر و چه کسانی عضو خواهند شد. بنا بر این هر کشاورزی می توانست در این جلسه شرکت کند و رای دهد و کسی هم نمی توانست بگوید؛ تو عضو نیستی. چون علاوه بر مشخص نبودن اعضا، تعریفی هم از کشاورز خبره در دست نبود تا نشان داده شود کدام یک از حاضران خبره و یا نا خبره اند، با این وجود هرکه می تواند ادعا کند که کشاورز خبره است. ازطرفی تعداد افراد شرکت کننده در دو جلسه چندان تفاوتی نداشت، فقط در جلسه اول پراکندگی بین بخشی آنها بیشتر و در جلسه دوم بیشترین آنها از بخش مرکزی بود، نکته ی حائز اهمیت این است که اگر بپذیریم که جلسه ی نخست تعداد حاضران به حد نصاب نرسیده، خوب انتخابات نباید انجام می شد، این در حالی بود که؛ در جلسه اول اصلا بحث به حد نصاب نرسیدن مطرح نشد و پس از 30/1 ساعت ارائه توضیحات، خواندن اساسنامه، پرسش و پاسخ، ارائه نظرات، افراد خود را کاندید و رای گیری به عمل آمد چون نتیجه، دلخواه مرکز نشینان نبود، با نفوذی که معمولا داشته و دارند بعدا تصمیم بر ابطال گرفته می شود و کوشش می گردد مسکوت و پوشیده هم بماند.
4- آقای جان نثاری مسئول برگزاری جلسات، چند بار در این دو جلسه گفت: « من کاره ای نیستم و صرفا به کمک شما آمده ام تا این انتخابات را برگزار و انجمن را تشکیل دهیم» حال آدمی که مسئولیت و حقی در انجمن ندارد چگونه به خود این حق را داده که یکه و تنها انتخابات قبلی را منحل اعلام کند؟
5- منحل کردن بی دلیل انتخابات قبلی و بسیج شدن کشاورزان بخش مرکزی، و حضور انبوه آنها در جلسه 22/4/88 و عدم حضور کشاورزان بخش بن و سامان در این جلسه، ذهن هر آدم بی طرفی این نتیجه را خواهد گرفت که؛ برنامه ریزی به منظور دست یابی به هیات مدیره یک دست و انحصاری از مرکز نشینان بوده است؟
6- آقای جان نثاری دلیل باطل کردن انتخابات قبلی را در یک جمله گفت: « بیشتر اعضا هیات موسس امضا نکردند » اگر انحلال انتخابات جلسه ی نخست، صرفا به دلیل این که؛ چند نفر از هیات موئسس صورت جلسه را امضا نکرده باشد، (چون افراد دلخواه شان برگزیده نشدند) خود به خود این حق هم به چند نفرِ دیگرِ هیات موئسس داده می شود تا آن ها هم این صورت جلسه را امضا نکنند و انتخابات دوم باطل کردد و این دور تسلسل را تا کجا می توان ادامه داد؟.
7- برای برون رفت از این بحران، نخست لازم است تعریفی از کشاورز خبره داشته باشیم. سپس با کمک مسئولان مراکز خدمات کشاورزی، کشاورزان خبره شناسایی گردد. آنگاه دوگونه می توان عمل نمود.
1- با دعوت همه ی کشاورزان خبره شناسایی شده در مرکز و برگزاری انتخابات مستقیم. 2- با دعوت کشاورزان خبره در جلسه ای در محل بخش، نخست انجمن فرعی کشاورزان خبره بخش را به عنوان زیر مجموعه ی انجمن کشاورزان خبره شهرستان تشکیل و سپس از هر انجمن بخش، یک نفر به عنوان عضو انجمن شهرستان معرفی گردد. حسن این نظر این هست که در بخش، شناخت بهتر و بیشتری است احتمال این که افراد شایسته تری برگزیده شوند بیشتر است. بعد همین انجمن های بخش می توانند به عنوان زیر مجموعه، پشتوانه، در اطلاعات دهی، اطلاعات گیری، انتقال نیازها، تجربیات و اجرای تصمیمات، بازوی اجرایی انجمن شهرستان عمل نمایند.
جا دارد مسئولان محترم بویژه مدیریت محترم سازمان جهاد کشاورزی استان و فرماندار محترم شهرستان شهرکرد دستور فرمایند موضوع بررسی و اعتماد از دست رفته باز سازی گردد. محمدعلی شاهسون مارکده 24/4/88
دوست انسان
دوستي را مي شناسم که دست يابي بدان آسان است، براي همگان مفيد و سودمند است ، نقش آموزگار را دارد و به رايگان اندوخته هاي خود را در اختيار ما مي گذارد ، هيچگاه از دست کسي آزرده خاطر نمي شود هميشه و در همه وقت آماده است که سودش به ما برسد فقط لازم است که ما اراده کنيم.
هرچند که به اين دوست مراجعه کنيم و بقول خودمان سروقتش برويم و ازش راهنمايي بگيريم خسته نمي شود و با چهره گشاده، باز ما را پذيرا خواهد شد و دانسته هاي خود را در اختيار ما قرار خواهد داد و اگر ما هم از او خسته شويم و چند روزي سراغش نرويم قهر نمي کند و دلخور نمي شود.
از اين دوست هرچه که به پرسيم با ملايمت پاسخ مي دهد اين دوست گرامي براي دادن اطلاعات و آگاهي به ما منتي نمي گذارد ، هيچگاه ما را سرزنش نمي کند افاده و تکبر ندارد و معلومات خود را به رخ ما نمي کشد. هر يک از ما با انس و الفت با اين دوست مي توانيم به دانايي برسيم و در کنار آن ارامش رواني خود را باز يابيم و خوشبختي را در آغوش بکشيم خواننده گرامي آيا مي تواني نام اين دوست را حدس بزني؟ بله درست حدس زده اي. اين دوست کتاب است.
يکي از بزرگان قرن 14 ميلادي ايتاليا توصيف جالبي از دوستي کتاب دارد که با هم مي خوانيم؛
« گروهي دوستان جاني و يکرنگ دارم که شب و روز خويش را با آنها مي گذرانم. دوستان من همه از نام آوران جهانند که قرن ها و زمان ها را در هم پيچيده ، فاصله هاي دنيا را از ميان برداشته تا به خانه من رسيده و در خانه چشمم جاي گرفته اند. هر وقت بخواهم به ديدن آنها مي روم و هر جا بروم آنها را به همراه خود مي برم. به قدري خوش محضر و شيرين زبانند که هيچکس از صحبتشان سير نمي شود. به زبان طبيعت سخن مي گويند و اسرار حيات را آشکار مي کنند. زمان و مکان را از پيش برداشته مرا با مردمان قرن هاي گذشته الفت مي دهند. از روزگاران باستان داستان ها مي گويند و از سرنوشت انسان رازها فرو مي خوانند. تجربه هاي گذشتگان را در اختيار من قرار مي دهند تا من چگونگي زندگي ام را به راحتي انتخاب کنم. وقتي غمگين مي شوم آتش غمم را به آب حکمت فرو مي نشانند. سخنان شيرين و نکته هاي نمکين مي گويند تا خرم و مسرور شوم. راه سعادت را به من نشان مي دهند و براي پيمودن آن از راهنمايي دريغ نمي کنند. نمي توانم بگويم که از مصاحبت شان چه سودها مي برم که زبانم از شمار آن ناتوان است. با وجود همه اين ها دوستان با وفا و مهربانم در مقابل محبت هاي خود از من تمنايي ندارند. و براي خدمت هاي خود پاداشي نمي خواهند. مگر اين که آنها را در اتاقي خلوت دور از دسترس ديگران جاي دهم و اين هم بخاطر من است که بتوانم با فراغت تمام از مصاحبت شان بهره مند شوم »
اين توصيف را يک نفر در 5 قرن قبل نموده است زماني که دستگاه چاپ نبوده و توليد کتاب به سختي انجام مي شده است. علوم هنوز گسترش نيافته بود و بشر به اندازه امروز بهره و نتيجه اي از علوم نگرفته بود حال ما فرزندان قرن 21 که شاهد پيشرفت شگفت انگيز علوم امروز هستيم انصاف حکم مي کند که چه توصيفي از کتاب داشته باشيم؟ بياييد ما مارکده اي ها قدري با خودمان رو راست باشيم و هريک در خلوت خود به اين پرسش ها پاسخ درست و دقيق بدهيم ؛
هر يک از ما چه مقدار دغدغه خريد کتاب و خواندن کتاب داريم؟ آيا خريد کتاب در سبد هزينه هاي زندگي مان جايي دارد؟ توي خانه هايمان قسفه براي چيدن ظروف چيني، عکس، و ديگر لوازم تزئيني داريم ولي وجدانا کداممان جايي براي جا دادن کتاب هايمان درست کرده و يا در نظر گرفته ايم؟ و اصلا با مقوله کتاب چه مقدار آشنايي داريم؟ چند درصد از عمرمان را صرف مطالعه مي کنيم؟ اصلا احساس نياز به مطالعه مي کنيم؟ باز يکي از بزرگان جهان گفته : « اتاق بدون کتاب مانند جسم بدون روح است» آيا شما اين گفته را قبول داريد؟ انسان موجودي است اجتماعي و از تنهايي مي گريزد دوست دارد با دوستان معاشرت داشته باشد گفتگو نمايد بدون ترديد کتاب براي انسان بهترين دوست و مونس است زيرا مصاحبت با کتاب، ما را از محيط عامي ، عادي ، و نازل طبقات پايين اجتماعي دور و با انسان هاي بزرگ و افکار و انديشه هاي عالي همنشين مي کند و اين عين سعادت است.
محمدعلي شاهسون 24/9/86