روز 11 اردیبهشت جشنی به مناسبت نیمه شعبان از ساعت 3 بعد از ظهر با حضور جمعیت زیادی زیر درختان باغ روستای قوچان نزدیک رودخانه برگزار شد. روحانی روستا در توصیف امام زمان و نیز وظایف ما شیعیان سخن گفت. بخشدار هوره هم چند کلمه ای حرف زد. دو سه تا جوان روستا مولودی خواندند و گروه السون هم ترانه خواندند و گروه رقص هالای السون هم هنر رقص خود را به نمایش گذاشتند.
جمعی بزرگی از مرد و زن، پیر و جوان، بیش از دو ساعت با شنیدن ترانه های شاد ترکی و تماشای خوانندگان و رقص گروه هالای شاد بودند برنامه موسیقی و رقص برابر انتظار مردم، هم متنوع و هم شاد بود به همین جهت دوساعت شادی را به مردم هدیه کردند. « بیز خوْشودوق خیرات اوْلسون، توْی اوْلسون».
از جمع خوانندگان گروه السون که روز گذشته در هوره برنامه اجرا کردند اکبر غلامی و علیاصغر غلامی نبودند بقیه همانها بودند. برنامه موسیقی و رقص هالای متنوع و شاد بود که سخت مورد استقبال مردم قرار گرفت. من شخصا دست تک تک مردم روستای قوچان بویژه آنهایی که در جهت فراهم کردن این جشن زحمت کشیدند را می فشارم و ازشان تقدیر و تشکر می کنم.
نکته ای درباره قوچان توسط مجری در این جمع اعلام شد که سخت مورد استقبال و تشویق مردم قوچان قرار گرفت و آن این بود که نام قوچان بر گرفته از کلمه قوچ ترکی است قوچ در زبان ترکی یعنی دلاور، دلیر. الف و نون پسوند هم معرف مکان است بنابراین قوچان یعنی دلیرستان، دلاورستان. مجری به نام یدالله شاهبندری یکی مفاخر ادبی قوچان و نیز جعفر مبارز و پهلوان دوران مشروطه روستای قوچان هم گذرا اشاره ای کرد.
در جشن قوچان جمعیت بیشتری از جشن هوره آمده بود. به همین جهت شور و شوق و هلهله هم بیشتر بود. جوانان قوچان جشن را به خوبی مدیریت می کردند. جای جشن هم مسطح و وسیع تر بود.
و اما به نظر من چند انتقادک هم وارد است امیدوارم دوستان قوچانی نرنجند.
یکی درازگویی آخوند سخن ران بود که همه را خسته کرد و در آخر صدای نق نق را می شد در بین جمعیت شنید. در حین سخن گفتن آخوند، بیشتر مردم یا با گوشی خود بازی می کردند و یا با بغل دستی خود در حال گفت وگو بودند من در عجبم چرا آخوند سخن ران، این بی توجهی و بیزاری مردم را، که عیان هم بود، و هر ادم کم هوشی متوجه می شد، متوجه نشد، سخن خود را جمع و جور نکرد و به درازا کشاند تا صدای نق نق مردم درآمد.
درازگویی دیگری هم بود مولودی خوان ها، که حوصله جمع را به سر برد به مصداق ضرب المثل؛ آش اینقدر شور بود که خان هم فهمید، چند نفر از دست اندرکاران جشن از دور و نزدیک با دست و چشم هم اشاراتی به منظور پایان دادن به این درازگویی کردند ولی جوانان مولودی خوان اهمیت ندادند. در این حین هم اغلب مردم باگوشی خود بازی می کردند و یا با بغل دستی در حال گفت وگو بودند. درازگویی این جوانان پسندیده نبود ولی من به انها حق می دهم. جوان است، دوست دارد دیده شود، مطرح گردد و خودی بنمایاند و به این نیاز جوانی خود پاسخ دهد. مقصر اصلی جامعه است که در زمینه های علم و دانش این بستر را برایش فراهم نمی کند تا آنجا بدرخشد و در خود کمبود دیده شدن احساس نکند. جوان به جای علم و دانش به مولودی خوانی روی آورده تا دیده و مطرح گردد اکنون اینجا را مناسب دیده و می خواهد خودی نشان دهد.
نکتهی بعدی غیر ضروری بودن سخن گفتن بخشدار بود، بنده خدا چیزی نداشت که بگوید جمع سخنانش چند کلمه ی انشاءالله و ماشاءالله بود می پرسم چه نیاز به تملق و چاپلوسی اصحاب قدرت؟ آیا اگر بجای بخشدار رئیس شورا و یا دهیار روستا ویژگی های روستای قوچان را به مهمانان معرفی می کرد ارزشمندتر نبود؟ احترام به مردم روستا نبود؟
نکته مهم دیگری که به نظر من حتما باید گفته شود پرداخت سرسری مجری به دو شخصیت بزرگوار و ارزشمند روستا یعنی یدالله شاهبندری و جعفر و نیز موضوع نام قوچان بود. مجری دلیل خود را کمبود وقت اعلام کرد ولی همین مجری چند بار در میان برنامه ها مداحی را سر داد پرسش این هست که چه نیاز به مداحی مجری؟ آخوند که در این خصوص سخن درازی گفت مولودی خوان ها هم طولانی مدح گفتند؟ آیا بهتر نبود مجری این سه موضوع؛ یعنی معنی نام قوچان، شخصیت فرهنگی ادبی یدالله شاهبندری و شخصیت پهلوانی جعفر، هر یک را در یک میان پرده قدری بهتر و بیشتر با دلیل و نیز با استناد به اسناد و مدارک به مردم می شناساند؟ و آیا به جای مداحی مجری در میان پرده، بهتر نبود یکی دوتا از جوانان تحصیل کرده موفق را به عنوان مفاخر روستا معرفی می کرد؟
محمدعلی شاهسون مارکده