معنویت

روز 18 بهمن 95 بازدید کننده ­ای با نام «ذهنی پر از؟» پس از خواندن مقاله اضطراب یادداشتی روی سایت گذاشته بود. این همشهری گرامی در یادداشت خود نوشته بود«… گاهی حس می­ کنم زندگی برای شما فقط یک بعد مادی داره. انگار شما اعتقادی به بعد معنوی زندگی نداری…»

      از فحوای یادداشت این همشهری حدس زدم معنویت را با مذهبی بودن و دینداری مساوی و همسان می ­پندارد به همین دلیل دیده، من مانند عوام جامعه تظاهری ندارم لذا من را بدون معنویت ارزیابی کرده است. بر آن شدم چند سطری هرچند ناقص و نارسا در جهت تبیین معنویت بنویسم به این امید که دوست گرامی را متوجه نمایم و این یادداشت تلنگری گردد برای مطالعه­ ی بیشتر این همشهری خوب.

        دکتر مصطفی ملکیان (فیلسوف و روشنفکرایرانی)  می ­گوید؛ «خیلی ‌ها وقتی در روزگار جدید دم  از معنویت زده می‌شود، تصورشان از معنویت، دینداری است و گمان می‌ كنند معنویت یعنی متدین بودن یا دینداری و یا دین ‌ورزی. اما در عین حال كه معنویت ستیزه و مخالفتی با دینداری ندارد ولی با این حال معنویت به معنای دینداری نیست. البته معنویت با این كه شما به یكی از ادیان كم یا بیش التزام عملی یا نظری داشته باشید ناسازگار نیست، اما در عین حال عهد و اخوت هم با هیچ دین یا مذهب خاصی نبسته است و بنابراین شما می‌ توانید به هر دین یا مذهبی پایبند باشید و در عین حال معنوی باشید، یا به هیچ دین و مذهب خاصی پایبند نباشید و در عین حال باز هم معنوی باشید. به تعبیر منطقی، معنویت نسبت به دین به طور كلی و نسبت به هر دین خاصی بطور اخص، لااقتضی است.» « به نظر می‌آید كه هر انسانی جدا از اینكه در چه مكانی، در چه زمانی و در چه اوضاع و احوالی زندگی می ‌كند، … همواره به دنبال زندگی ‌ای بوده است که حداقل یک صفت در آن وجود داشته باشد و آن صفت، صفت “امن و آرامش” است امن و آرامش، نكته جامع همه نکات مثبتی است كه انسان ها می‌ خواهند در زندگی شان وجود داشته باشد…. زندگی همراه با آرامش زندگی است که در آن اضطراب و دغدغه، تشویش و دل ‌نگرانی در آن راه ندارد و همه چیزهایی كه به نوعی با آرامش ناسازگاری دارند در این زندگی به چشم نمی ‌خورد؛ این آرامش هم آرامشی است در ساحت جسم و بدن، هم آرامشی است در ساحت ذهن و هم آرامشی در ساحت جان یا به تعبیر نادقیق ‌تر ولی متعارف ‌تر در ساحت روان. و این نوع آرامش، آرامشی است كه همه ما خواهان آنیم كه در زندگی مان وجود داشته باشد».

        چه چیزهایی امنیت و آرامش آدمی که یکی از صفات مهم و برجسته­ ی معنویت است را به هم می ­زند؟

   حسادت، که: چرا دیگری دارد و من نه؟

    بخیلی، که: چرا اصلا دیگری دارد؟

    ذهنی مضطرب، که: ترس دارد که چه رویدادی ممکن است برایم پیش بیاید؟

   ذهنی نگران، که: چه خواهد شد؟ چه پیش خواهد آمد؟

    ذهنیت خود شیفته، که: خود را برتر از دیگری می­ پندارد خود را محق ­تر و شایسته­ تر و برتر از دیگری می­ پندارد و انتظار دارد دیگران زیر علم او سینه بزنند.

    داشتن توقع و انتظار از دیگری، که: باید به او احترام بگذارند و او را محترم بشمارند و به او محبت کنند.

     داشتن ذهن متملق و چاپلوس، که: خود را بی ارزش می­ داند و ناگزیر تملق قدرتمندان را می­ گوید و چاپلوسی می کند تا موقعیت و منافع نا مشروع خود را حفظ کند.

     ذهن مهر طلب، که: همیشه نگران نظر و داوری دیگران درباره خودش است.

     ذهن خودخواه، که: همیشه مردم را بد می ­پندارد و فقط خود را می ­بیند.

     ذهن دلال صفت و واسطه ­گر، که: منافع ­اش توی جیب دیگران است و می­ کوشد با دروغ و نیرنگ ظاهرالصلاحی خود را حفظ کند و مشتری­ هایش را جذب تا منافع ­اش به خطر نیفتد.

    ذهنی بدبین، که: چون خود ودیگران و جهان را بد می ­داند دنیا را جای امنی نمی ­بیند دیگران را بدخواه و دشمن تلقی می­ کند که با چشمان شور و نفیس بد می ­خواهند به او آسیب وارد کنند.

   ذهنی قضا قدری، باورمند به سرنوشت و شانس و اقبال، که: چون جهان و قوانین خداوند و یا طبیعت حاکم بر جهان را نمی ­شناسد و نمی ­فهمد فکر می ­کند همه چیز الله بختکی است و باورمند به شانس و اقبال است و برای خود سهمی و حقی و آزادی و اختیاری قائل نیست همیشه نگران و منتظر رویداد و بلا است و…

      دوست گرامی در همینجا به عرض مبارک می ­رسانم ذهن و روان من سرشار از آرامش است. چون به آفریدگار جهان باورمند و به او عشق می­ ورزم. به اسلام و شیعه باورمندم و می ­کوشم به دور از جو زدگی و عوام زدگی که تزویر و ریا و تظاهر را به دنبال دارد، مسلمان اخلاقی و معنوی باشم.

    کوشیده ­ام گِردِ دروغ نگردم، نه به خاطر پاداش بهشت، بلکه به خاطر اینکه دروغ پدیده ­ای غیر اخلاقی و توهین به دیگران است.

     کوشیده ­ام غیبت نکنم، نه به خاطر ترس از جهنم، بلکه به خاطر اینکه، حرمت یک انسان دیگر شکسته می ­شود، روان خودم آسیب می­ بیند و رفتاری غیر اخلاقی است.

   کوشیده­ ام رازنگهدار باشم فقط به خاطر حرمت آنهایی که به من اعتماد کرده­اند و رازشان را با من در میان گذاشته ­اند.

     هیچگاه به داشته­ ی دیگران حسادت نورزیده ­ام.

    خود شیفته نیستم، به همین جهت خود را برتر از دیگران نمی ­دانم، خود را مومن تر، بهشتی تر، مسلمان تر از دیگران نمی دانم.

     همه­ ی آدمیان چه؛ زن و چه مرد، چه مسجدی و چه غیر مسجدی، چه ایرانی و چه غیر ایرانی، چه مسلمان و مومن چه غیر مسلمان و نا مومن در نظر من برابرند، دارای حرمت ­اند، خوب هم هستند.

     به نظر من آدم بد نداریم، بعضی ­ها ممکن است خطا بکنند، آدمی که خطا می­ کند آدم خوبی است ولی خطا کرده. باید دانست تفاوت زیادی بین آدم بد، با آدم خوب که خطا کرده وجود دارد. بر همین اساس باور دارم که همه خطا کرده و می ­کنند. آدم خطا نا کرده نداریم. وقتی خود خطا کرده­ ایم، حق نداریم به دیگری آدم بد اطلاق کنیم.

 خبرچین نیستم، از هیچ­ کس بد نگفته و نمی­ گویم، گزارش برای هیچکس ننوشته و نمی­نویسم. توقع و انتظارِ حتی یک سلام خشک و خالی، از هیچ­ کس ندارم، حتی از نزدیک ترین اقوام و بستگانم. به همین جهت، از هیچ کس دلخور و ناراحت نیستم و رنجی و خشمی از هیچ کس ندارم، حتی از آن مومنِ مقدس ­مآبِ ادعارسِ روستامان که بر علیه من دروغ­ ها ساخته و دروغ­ های ساخته ی خودش را به اداره اطلاعات هم گزارش کرده است­. به همین دلیل هیچ کینه ­ای و نفرتی هم از هیچکس ندارم.

   جهان و آدم ­هایش را خوب و زیبا و دوست داشتنی می­دانم. به همین دلیل به چشمِ شور و نفیس بد، باوری ندارم. قضا و قدری نیستم، باوردارم سرنوشت هر آدمی و سپس جامعه ­ای بستگی مستقیم به میزان بکارگیری عقل و خرد و دانش و اطلاعات آن آدم و جامعه دارد. به همین جهت خود را مسئول سخن و رفتار خود می­ دانم.

    خطای خود را گردن شیطان و غیره نمی ­اندازم. می­ کوشم با مطالعه و گفت ­وگو، روز به روز سطح دانش خود را بالا ببرم، تا با خودشناسی بیشتر، و شناخت بیشتر قوانین حاکم بر جهان، به امنیت بیشتر و آرامش بیشتر و در نهایت به معنویت بیشتر دست یابم و حتی­الامکان زیست اخلاقی داشته باشم.  

     محمدعلی شاهسون مارکده 25 بهمن 95