آخرین مطالب وب سایت روستای مارکده
گزارش نامه 300 نیمه شهریور 1403
قصه مرادعلی (بخش بیست و دوم) وقتی جواب منفی از آقای ساعدی شنیدم، با خود گفتم؛ سری هم به وزارت کشاورزی بروم و در آنجا هم جویا شوم. چند سال قبل یکی از کارمندان اداره کشاورزی در شهرکرد که با هم آشنا بودیم و سلام و علیکی داشتیم، به وزارتخانه در تهران منتقل […]
گزارش نامه 299 اول شهریور 1403
قصه مرادعلی(بخش بیست و یکم) با تایید شدن حکم قاضی فاضل، توسط قاضی حسن شاهی، من شدید تحت فشار قرار گرفته بودم و خشمگین و ناراحت بودم. چون آقای عزیزالله بهارلو هم مرتب به دادگاه فشار می آورد که حکم اجرا شود و من هم تلاش می کردم که این حکم را خنثی […]
گزارش نامه 298 نیمه مرداد ماه 1403
قصه مرادعلی (بخش بیستم) من، چند روز قبل، بر علیه حاج آقا فاضل، به دادسرای قضات در تهران، شکایت کرده بودم و رونوشت شکایت را به دادگستری شهرکرد هم داده بودم. این موضوع را هم، در گفت وگوی فوق، به رئیس دادگستری گفتم. رئیس دادگستری گفت: «این هم، برای این حکم، هیچ فایده […]
گزارش نامه 297 اول مرداد ماه 1403
قصه مرادعلی (بخش نوزدهم) در این وقت حاج آقا فاضل، قاضی دادگاه هم به دفتر رئیس دادگستری وارد شد، آقای ظاهرنیا از روی صندلی اش به احترام آقای فاضل بلند شد و دستور داد چای آوردند و آقای بهارلو را هم صدا کرد و او هم آمد داخل دفتر. آقای بهارلو وقتی وارد […]