آوای مارکده شماره 29 – پانزدهم مرداد 1383

گازرساني

در پي درخواست ها و پيگيري هاي مكرر گازرساني به روستاهاي ماركده، قوچان، گرمدره، صادق آباد، ياسه چاه و قراقوش توسط شوراهاي اسلامي اين روستاها و قبول اين درخواست و قول مساعد توسط مديريت محترم شرك گاز استان چهارمحال و بختياري، قرار گرديد در صورت پرداخت پيش قسط خودياري از طرف مردم، لوله اصلي گاز از بن تا قوچان در سال جاري كشيده شود و لوله كشي بين روستاها مشروط بر اينكه هزينه هاي لوله كشي برابر با پيشرفت كار از طرف مردم پرداخت شود در سال آينده انجام گيرد.

به همين منظور در تاريخ 4/5/1383 از همه مردم روستا دعوت شد تا در جلسه اي در مسجد شركت نمايند. در اين جلسه محمدعلي شاهسون عضو شورا گزارش چگونگي گاز رساني به روستا را به سمع حاضرين رساند و در پايان مردم حاضر در جلسه آمادگي خود رابراي پرداخت هزينه اعلام نمودند. بنابراين لازم است هر خانواده حداكثر تا پايان مرداد ماه 1383 مبلغ يكصد هزار تومان به عنوان پيش قسط به حساب جاري شوراي اسلامي نزد بانك كشاورزي شعبه هوره واريز نمايند و يك برگ فيش را به شوراي روستا تحويل دهند. تاريخ واريز قسط بعدي پايان سال جاري خواهد بود. اولويت گازرساني به هر روستا بر اساس تاريخ واريز پول هر روستا به حساب شركت گاز خواهد بود، و نيز وصل گاز به هر خانه در روستا بر اساس ترتيب تاريخ واريز پول به حساب شورا است.

شوراي اسلامي ماركدهنفت سفيد

برابر نامه شماره 0209/83 / ن م تاريخ 3/5/83 شركت ملي پخش فرآورده هاي نفتي منطقه چهارمحال و بختياري، توزيع نفت در روستا با كارت صورت مي گيرد و ناحيه مركزي اين اداره همه روزه آمادگي دارد براي متقاضياني كه كارت نفت سفيد دريافت نكرده اند كارت اشتراك نفت سفيد صادر نمايد.

متقاضيان دريافت كارت اشتراك نفت سفيد بايد با در دست داشتن معرفي نامه از شوراي محل سكونت خود و ته كوپن ارزاق عمومي و شناسنامه سرپرست خانوار به ناحيه مركزي مراجعه نمايند. مقدار نفت سفيد هر خانوار بر اساس وضعيت جوي و دماي هوا در فصول مختلف از 200 تا 600 ليتر با توجه به تعداد خانوار و در زمان مناسب اعلام مي گردد.

شوراي اسلامي ماركدهتشكر و قدرداني

درود، درود؛ درود و آفرين بر دختران روستا كه با تلاش و كوشش، شايستگي و توانمندي بالاي خود را نشان دادند. نشان دادند كه بر خلاف عقيده پدر و مادربزرگان و گاهي هم پدر و مادرها كه مي گويند: « زن ناقص العقل است »؛ اينها نه تنها عقلشان ناقص نيست بلكه عقل مندتر، باهوش تر و توانمند تر از پسرها هم هستند و اين را با كسب نمره هاي بالا يه نمايش گذاشتند. روستا از داشتن چنين دختران شايسته و تلاشگر و كوشنده اي به خود مي بالد.

آواي ماركده جهت توسعه فرهنگ روستا اقدام به درج نام دانش آموزان ممتاز همه مدارس روستا مي نمايد. در اين شماره نام دانش آموزان ممتاز دختر دبستان ماركده را درج و تلاش و كوشش آنها را ارج مي گذارد و از زحمات آموزگاران محترم كه با كوشش خود توانسته اند اين استعدادها را شكوفا نمايند تشكر و قدرداني مي نمايد.

شاگردان ممتاز كلاس اول: فاطمه شاهسون فرزند حسن- مريم شاهسون فرزند رمضانعلي- زهرا عرب فرزند غلامعلي- زهرا عرب فرزند محمد اسماعيل- عاطفه عرب فرزند ابوالقاسم- فاطمه عرب فرزند علي

شاگردان ممتاز كلاس دوم: الهه شاهسون فرزند ذبيح الله- زهره شاهسون فرزند عباس- فاطمه شاهسون فرزند محمد رضا- سحر عرب فرزند رمضان- سمانه عرب فرزند جمعه علي

شاگردان ممتاز كلاس سوم: فاطمه خسروي فرزند حمزه- زهرا شاهسون فرزند عروجعلي- فاطمه شاهسون فرزند علي- محدثه شاهسون فرزند كريم- صغري شاهسون فرزند عباس- زينب عرب فرزند محمد تقي- فاطمه عرب فرزند علي اكبر – ليلا عرب فرزند جعفر- مريم عرب فرزند ابوالفضل

شاگردان ممتاز كلاس چهارم: هاجر شاهسون فرزند علي اكبر- محبوبه شاهسون فرزند غلامحسين- فاطمه شاهسون فرزند حميد رضا- مهسا شاهسون فرزند رضا- هاجر شاهسون فرزند احمدقلي- هدي شاهسون فرزند مرتضي

شاگردان ممتاز كلاس پنجم: الهام شاهسون فرزند مسلم- پريسا شاهسون فرزند مظفر- جميله عرب فرزند نياز علي- زهره عرب فرزند حسن- مريم عرب فرزند محمدرضا- معصومه عرب فرزند رضاقلي- نسرين عرب فرزند عبدالمحمد

و با تشكر و قدرداني از تلاش و زحمات آموزگاران محترم سركار خانم يعقوبي آموزگار كلاس اول- خانم عوض زاده آموزگار كلاس دوم- خانم الف احمدي آموزگار كلاس سوم- خانم ط احمدي آموزگار كلاس چهارم و خانم داوري آموزگار كلاس پنجم و با تشكر از مدير محترم دبستان سركار خانم عوض داده

آواي ماركده – شوراي اسلامي ماركدهنامه هاي دوستان

آقاي غ-ع ، نامه شما با عنوان« دفتر روزانه» كه از كتاب« به سمت ظهر» نوشته محمد ابراهيم اكبري برداشت كرده ايد رسيد. نامه تان را چاپ مي كنيم با اين اميد كه سرآغازي باشد براي مقاله هاي تحقيقي و انشائي خودتان.

بي آنكه به خود زحمت دهد آخر شب كه مي شد دفتر او را بر مي داشت، مي نشست و از روي آن عينا رونويسي مي كرد. فرشته زيرك، به يقين دريافته بود، دخترك معصوم با صداقت تمام، آنچه را در طول روز انجام مي دهد، بي هيچ كم و كاستي در دفتر روزانه خود يادداشت مي كند.

آقاي وحيد عرب، شعر ارسالي شما با نام « براي تو» رسيد. خط زيباي شما نشان از هنر شما دارد. دوست عزيز ننوشته اي سراينده شعر كيست؟ و از كجا برداشت كرده ايد؟ اينكه شعر ديگري را بدون ذكر نام سراينده برداشت كنيم كار چندان پسنديده اي نيست. با اين حال شعر ارسالي تان را چاپ مي كنيم و چشم براه سروده ها و نوشته ها و مقاله هاي تحقيقي جنابعالي هستيم.

براي تو

من ترانه تــوام، تو بـهانه منــي از تو دل نمي كنم، دل زبن نمي كني

دوست دارمت چنان، كز تو دل نمي برم تا ابد اگر مرا، بشكني به دشمني

عاشق ترانه اي، شاعر شكفتنم گاه سرد و بي فروغ، گاه گرم و روشني

شانه ام براي تو، كه سر نهي بر آن قلب من براي تو، گر چه زخم مي كنيمهرباني

« محبت ره به دل دادن صفاي سينه مي خواهد

به ياد ديگران بودن دلي بي كينه مي خواهد »

مهرباني را چگونه بايد نوشت؟ چگونه مي توان از آن استفاده كرد؟

مهربان، مهرباني يادگاري از جواهر، ثروت دوزي نيست. مهرباني در دلي پاك و بي كينه مي باشد. اول صفا دادن به سينه و محبت، به ياد بودن هميشگي و دوست داشتن دستي پوچ و خالي كه اگر تقدير بخواهد پر مي شود

مهرباني را نمي توان نوشت، بايد آن را نمايان كرد.مصطفي عرب ( ناصر ) 2 /5/83قصه هاي پر غصه

1- آقاي رمضان عرب طي مقاله اي كه در آواي 27 چاپ شد پرسش هاي خود را از اعضاي شوراي روستا مطرح كرده اند. بنظر مي رسد اين پرسش ها خواست بيشتر مردم روستا باشد كه به وسيله قلم وي تقرير يافته است. نامبرده گويا مدتي بوده مي خواسته با اعضاء شورا مصاحبه اي انجام دهد و پاسخ پرسش هاي خود را بگيرد و به آگاهي مردم برساند ولي هر يك از اعضاء شورا به بهانه اي از زير بار مصاحبه شانه خالي كردند و ايشان ناگزير سئوال ها را چاپ و به اطلاع همگان رسانده است. با اين وجود با گذشت حدود يك ماه هنوز جوابي از هيچ يك از اعضاء شورا به اين پرسش ها داده نشده است. من كه يكي از اعضاء شورا هستم، از ديد شخصي خودم، تيز بيني، كنجكاوي و داشتن پشتكار آقاي رمضان عرب را مي ستايم و بر اين باورم كه اگر تعداد 10 نفر بدينسان تيزبين، كنجكاو و داراي پشتكار در روستا داشتيم بدون شك اعضاء شورا هم ناگزير به پاسخ گويي بودند. اين اولين بار نيست كه ايشان ريزه كاري ها و كاستي هاي موجود در روستا را منعكس مي كند، بلكه بارها اين اتفاق افتاده، جالب اينجاست كه هرگاه چنين كاستي هايي چاپ و منتشر مي شود، مسئول، رئيس، مدير و يا عضو شورا كه بايد پاسخ گويد و يا كاستي ها مربوط به او مي شود، بر مي آشوبد و با تحقير، اولين جمله اي كه بر زبان مي آورد اين است كه اين رمضان چكاره است؟ كه … و جمله هاي بعدي كه با عصبانيت بيان مي گردد، آوا بايد برچيده شود!، من آوا را جمع مي كنم! من گزارش مي كنم! آوا غير قانوني است! و …

پس از اين كه كمي عصبانيت آن ها فروكش كرد و آرام شدند آنگاه مي گويند، اصلا چرا وقتي مي خواهند مطلبي بنويسند، نخست مطلب را نمي آورند ما بخوانيم و اجازه بگيرند، آنگاه چاپ كنند!!

با عرض تاسف بايد عرض كنم اين دوستان هنوز اين مطلب را در نيافته اند كه نوشتن همانند سخن گفتن است، عده اي سخن را بر زبان مي آورند و عده اي هم روي كاغذ.

و باز اين دوستان متوجه نيستند كه نشريات براي اين بوجود آمده كه خواست هاي مردم انعكاس يابد، مشكلات، نارسايي ها و كاستي ها بيان گردد، كارها و تصميمات مسئولين جامعه را شفاف نمايد.

و سرانجام نشريات زبان مردم هستند و جمع كردن، تعطيل كردن نشريات يعني بريدن زبان مردم. آيا ما اين حق را داريم كه به مردم بگوييم حالا كه مسئول، مدير، رئيس و يا شورا شده ام كسي حق ندارد حرفي كه خوشايند من نيست بزند؟ و يا هرگاه كسي خواست درباره حوزه مسئوليت من حرف بزند اول به من مراجعه نمايد و درخواست اجازه سخن گفتن و چه گفتن نمايد! از تجربه هاي تاريخي آموخته ايم هرگاه فردي گفته است كسي نبايد انتقاد كند، سئوالي بكند، فردي ضعيف و ناتوان است و در كارش ناراستي وجود دارد زيرا اگر كسي كار و وظيفه خود را خوب و در جهت رضايت خدا و خلق خدا انجام داده باشد و براي كارهاي خود دليل و منطق و سند و مدرك داشته باشد، از سئوال چه باك؟ و از انتقاد چه ترس دارد؟ حال وقتي به نوع بيان فرد گوينده،” رمضان چه كاره است و آوا بايد جمع شود” بنگري و نيز اگر واژه هاي به كار رفته را تجزيه و تحليل كني در مي يابي از خانواده منطق، دليل و استدلال چيزي در چنته ندارند، بلكه فقط گردن و رگهاي باد كرده فراوان دارند؟ جا دارد در اين جا از زبان سعدي شيرازي به اين دوستان بگويم

« دلايل قوي بايد و معنوي نه رگهاي گردن به حجت قوي»

چنين جمله هايي فقط از ذهن فرد مستبد و استبداد زده مي تواند تراوش كند. در ذهن آدم مستبد و استبداد زده فقط كسي كه در جامعه قدرتي دارد حق دارد كه ايرادي بگيرد، نقدي بكند، حرفي بزند و پرسشي داشته باشد البته نقد و انتقاد از ضعيفان جامعه، نه از قدرتمندان. از ديد چنين آدم هايي قدرت داراي حق است نه انسان، قدرت اصالت دارد نه انسان، قدرت قابل احترام است نه انسان. مدير و مسئولي كه در روستا مورد انتقاد قرار مي گيرد و بر مي آشوبد، اگر مردم ماركده در نصب و انتخاب او نقشي نداشته باشند؛ شايد بتوان آشفتن او را با ديده اغماض نگريست ولي اگر عضو شورايي كه به طور مستقيم به وسيله مردم گزينش شده و قدرت و مديريت و اختيارات خود را از مردم گرفته هم بر آشوبد و پاسخ پرسش هاي مردم را ندهد توجيه پذير نيست، زيرا ناراحت شدن، آشفتن، بستن و تعطيل كردن نشريه اي كه انتقاد كرده، با فلسفه و بينش شورا كه يك نهاد اجتماعي است و انتخاب اعضاي شورا كه به طور مستقيم با مردم است و نيز اصول جامعه مدني كه انسان ها از حقوق مساوي برخوردارند و شهروند ناميده مي شوند و داراي اصالت و احترام اند، منافات دارد.

وقتي مي گوييم مديريت روستا بوسيله افرادي كه خود مردم آن ها را بر مي گزينند اداره شود و نام اين نهاد را شورا گذارده اند، فلسفه اش اين است كه قدرت و اعمال مديريت از آن يك يك مردم است و از آنجايي كه امكان اين كه همه مردم بخواهند در يك كار اعمال مديريت كنند نيست و معقول و منطقي هم نمي تواند باشد و اقتصادي هم نيست، لذا مردم از بين خود چند نفر را براي اين كار بر مي گزينند، اين افراد گزينه شده به منزله نوكران و كارگران مردم هستند و بايد طبق نظر مردم كارهاي عمومي روستا را اداره نمايند و تا وقتي به وظايف خود خوب عمل كنند نماينده مردم هستند و هرگاه از انجام وظيفه باز مانند مردم اين حق را دارند كه آن ها را بركنار كنند. بي گمان مسئولي كه اختيارات و قدرت و مشروعيت خود را از مردم گرفته و كارگزار مردم است نمي تواند و اين حق را ندارد كه به احدي از مردم بگويد كه” تو چكاره هستي كه سئوال مي كني” بلكه موظف است به يكايك پرسش ها پاسخ قانع كننده بدهد. حال اگر اعضاي شوراي روستاي ما چنين نيستند بنظر من بايد گشت و حداقل 50 درصد علت را در جاي ديگر جستجو كرد، در كجا؟ در ميان آحاد مردم؛ در چه زمان؟ زمان انتخابات. براي درك بهتر موضوع بايد برگرديم به آن زمان و بررسي نماييم ببينيم پارامتر ها و معيار هايي كه مردم براي انتخاب اعضاء شورا در نظر مي گرفتند و نام افراد را روي برگه رآي مي نوشتند چه بود؟

من با مروري بر يادداشت هايم در آن زمان معيار و پارامتر ها را اين چنين دسته بندي كردم. البته اين ها برداشت هاي شخصي من بوده و ممكن است خطا و نادرست هم باشند. ديگران هم مي توانند نظرات و برداشت هاي خود را منعكس كنند تا خوانندگان داوري نمايند. اولين و اصلي ترين معيار در انتخاب اعضاء شورا قوم و خويشي و فاميلي بود كه درصد بالايي از گزينش ها را رقم مي زد. همسايه و هم محله اي بودن هم يكي ديگر از معيار ها بود، توصيه و سفارش ديگران هم تاثير خودش را داشت، وعده انجام كارهاي بزرگ توسط كانديدا ها هم اثر بخش بود. اين ها تا حدودي عموميت داشت. بعد از اين ها نوبت معيار هاي شخصي و فردي مي شد. مثلآ راي به خاطر توزيع فراوان آرد، راي نذري، ناشناخته بودن كانديدا و هر كه از ظن خود يار او شدن و …

با مروري به گفته و نكته ها در يادداشت هايم حتي در يك مورد از معيارها، پاسخ گويي و مسئوليت پذيري و… براي گزينش عضو شورا مطرح نبود، يعني؛ هنگام كشت جو كاشته ايم ولي هنگام درو انتظار درو كردن گندم داريم. در اين جا اگر بگوييم « از ماست كه بر ماست » پر بيراهه نگفته ايم. و باز اگر بگوييم « خود كرده را تدبير نيست » حرفي نزديك به نشان زده ايم. براي اين كه مديران پاسخگو و مسئوليت پذير در روستا داشته باشيم بايد هنگام انتخابات احساسات قوم و خويشي و ديگر مسائل جزئي و غير مرتبط را كنار بگذاريم و به توانايي ها، معلومات و آگاهي، مسئوليت پذيري، پاسخ گويي، تجربه مديريت، ثبات شخصيت و اصالت فردي و خانوادگي فرد توجه كنيم و راي بدهيم. بعد از آن هم آن ها را رها نكنيم بلكه رفتار آن ها را زير نظر داشته باشيم، سئوال كنيم، انتقاد كنيم(حتي غرض آلود)، كمكشان كنيم و حمايتشان كنيم. در چنين فضاي مساعدي آدم هاي مسئوليت پذير و كاردان و توانا قدم به ميدان خواهند گذاشت ، عرصه براي آدم هاي پشت هم انداز، عوام فريب، ظاهر ساز و ناتوان تنگ خواهد بود، در اين صورت است كه روستا مي تواند روستايي پويا، زنده و رو به رشد باشد.

2- واژه آوا مخفف كلمه آواز است و به معني بانگ، ندا و صوت در زبان فارسي به كار مي رود. براي نمونه، رودكي استاد شاعران در آغاز قرن چهارم هجري قمري مي گويد:« اي بلبل خوش آوا، آوا ده » و نيز فردوسي بزرگ مي گويد:

چه آواي ناي و چه آواز چنگ خروشيـدن بوق و آواي زنگ

خداونـد راي و خـداوند شـرم سخن گفتن خوب و آواي نرم

آوا با پسوند ماركده نام نشريه اي است كه در روستاي زيبا و با صفا و كوچك ماركده، هر دو هفته يكبار با رنج و مشقت بسيار به چاپ مي رسد. با توجه به معاني داده شده «آواي ماركده» يعني صداي ماركده، آيا چنين است؟ و اين نشريه صداي مردم ماركده است؟ اگر نه، به چه دليل؟ و اگر آري، به چه سند و مدرك؟ و اگر نيست، چگونه مي تواند صداي مردم باشد؟ پاسخ اين پرسش ها نياز به تحقيق، كنكاش و كندوكاوي عميق جامعه شناسي دارد و فرد يا افراد بي طرف و عالمي را مي طلبد كه هم بافت فكري، فرهنگي، اجتماعي و تاريخي روستا را بشناسد هم جامعه ايران و جهان را و هم زمان و مكان كه ما در آن قرار داريم و هم محتويات مقالاتي كه در آوا چاپ شده را دقيق خوانده باشد. ميداني است بزرگ براي جوانان پژوهشگر و دانش پژوه روستا، و اما موضوعي كه مي خواهم در اين جا بيان كنم قصه غم انگيز تولد و تداوم زندگي آواي ماركده است در ماركده، كه مصداق ضرب المثل عاميانه اي است كه مي گويند «درونش خودمان را مي كشد بيرونش مردم را»

« آواي ماركده » در بيرون از روستا بويژه در ميان ادارات دولتي كه روستا را مي شناسند وجهه خوبي پيدا كرده. آوا توانسته به روستا ابهت و اهميت خاصي بدهد به گونه اي كه وقتي مي شنوند كه در روستا نشريه اي منتشر مي شود با ديده تحسين مي نگرند و مي پرسند «روستا و نشريه!!؟» و بعد مي افزايند« بايد فرهنگ مردمان روستا بسيار بالا باشد » و خواهان شماره هايي از آوا جهت مطالعه و آشنايي مي گردند. ولي وقتي در درون روستا اين پديده را بررسي مي كنيم مي بينيم ديد و بينش مردم بسيار متفاوت از بيگانگان است و بنظر مي رسد گفته آقاي حبيب شاهسون در مقاله منفي نگري درست باشد. چرا ديد ها اين چنين متفاوت و متضاد است؟

يك عادت در ميان ما مردم وجود دارد كه كم كم قسمتي از فرهنگ ما شده، با اين كه در بسياري از جاها زيانبار هم هست ولي بدون توجه به زيانش آن را در جامعه به كار مي بريم و آن اين است كه بعضي از ما مردم، از آن جايي كه خودشيفته هستيم، خودمان را بهترين مي دانيم و در مقابل، ديگران را ناقص و ناصواب تلقي مي كنيم. هرگاه موضوعي در روستا مطرح مي شود، يا پديده جديدي به وجود مي آيد، اگر آن پديده ستاينده ما نباشد، و يا به خودشيفتگي ما نيفزايد و يا اگر ما در مصدر آن پديده نباشيم، فكر مي كنيم آن پديده بر باطل است و نادرست. بنابراين آن پديده را طرد مي كنيم، تحقير مي كنيم، به زشتي از آن ياد مي كنيم، و سرانجام از آن قهر مي كنيم، دوري مي كنيم و خود را قهرمان هم مي دانيم. حال وقتي رفتار اين افراد را تجزيه و تحليل كني، مي بيني اين ها از آن جايي كه ناتوان از رقابت در جامعه هستند و آن پديده جديد را نيز به خوبي نمي شناسند، براي پوشش ضعف و ناتواني خود شيوه قهر را پيشه مي كنند تا ناگزير نباشند به ميدان بيايند و ضعف آن ها آشكار گردد. اين اتفاق ناگوار اكنون در روستاي ما روي داده و گروهي بنابر توصيه و سفارش نابخردانه بيگانه اي كه «دور و برش را خالي كنيد» ، كمك ها و مساعدت هاي خود را از مولود جديد روستا، يعني نشريه آوا ، دريغ مي دارند. بدون شك رفتار ناصواب اين دوستان زيانبار است و باعث ركود و هدر رفتن نيروها و انرژي ها و پتانسيل هاي موجود در روستا مي گردد، اين عدم همكاري و نيز در بعضي مواقع توصيه ها و بزرگ نمايي هاي منفي اين دوستان در تاريخ روستا ثبت و فرزندان و نوادگان ما قضاوت خود را خواهند داشت.

نمونه زير نتيجه توصيه و سفارش هاي منفي اين دوستان است لطفا بخوانيد. در ابتداي كار آوا، نوجواني درباره اعتياد نامه مي نوشت، ولي از نوشته هاي او مشخص بود كه مطالعه و اطلاعات در اين زمينه ندارد. آبان ماه 1382 در يكي از جلسات « جمعيت پيشگيري از اعتياد بخش سامان» شركت داشتم. در آن جلسه به هر يك از شركت كنندگان يك جلد كتاب داده شد. نام اين كتاب « پرهيز از وابستگي به مواد مخدر و به سوي درمان و رهايي» بود. نويسنده آن دكتر شهرام مقدس رئيس سازمان بهزيستي استان چهارمحال و بختياري بود. در همان جلسه من يك نگاهي به تيتر هاي كتاب انداختم و كتاب را جالب يافتم، همان لحظه ياد نوجوان افتادم و با اصرار 5 جلد از اين كتاب را گرفتم و تصميمم اين بود كه يك جلد از اين كتاب را به اين نوجوان بدهم. با شور و شوق زنگ زدم ، مادر نوجوان گوشي را برداشت، گفتم “به فلاني بگو با من تماس بگيرد چون مي خواهم يك جلد كتاب به او بدهم.” تماس گرفته نشد. مجددا تماس گرفتم خود نوجوان گوشي را برداشت، داستان را مفصل گفتم. گفت “مي آيم مي گيرم ” ولي نيامد. مجددا پس از چند روز دوباره زنگ زدم. مادرش گوشي را برداشت و گفت ” مي گويم بيايد “ ولي باز نيامد دوباره زنگ زدم و … سر انجام از لابلاي حرف هاي او فهميدم به او توصيه شده كتاب هاي فلاني گمراه كننده است!

در اين جا بد نيست بدانيم يكي از علل مهم پويايي و رشد يافتگي جامعه هاي پيشرفته، وجود بستر هاي فرهنگي مناسب و برخورد هاي سالم توام با احترام و مسالمت آميز آراء و انديشه ها در آن جامعه بوده است و نشريه آوا مي تواند حداقلي از اين سيستم را فراهم نمايد. جا دارد جوانان تحصيل كرده علاقه مند به روستا دست در دست يكديگر داده و با تقويت آوا فرهنگ روستا را تعالي بخشند.

منابع: لغت نامه دهخدا محمد علي شاهسون 5/5/1383

دهيار و اعضاء شوراي اسلامي جوابگو باشند

1- يكي از وظايف دهياري و شوراي اسلامي روستا ايجاد آسايش و فراهم آوردن امكانات رفاهي براي اهالي روستا است، كه تاكنون مسئولان اين دو نهاد به جز يكي، دو مورد نتوانسته اند براي مردم ايجاد رفاه و آسايش كنند. يكي از معضلات بزرگ و دردسر آور سرويس هاي ماركده- شهركرد است كه در نوع خود افتضاح و فاجعه به حساب مي آيد و تاكنون دهيار محترم روستا و شوراي اسلامي نتوانسته اند براي اين مشكل بزرگ روستا راه حل دائمي پيدا كنند، با اين كه در جلسات گذشته با حضور شوراي اسلامي قرار شده بود خط ماركده – شهركرد داراري 3 سرويس دائمي باشد اما هيچ يك از رانندگان محترم به تعهد خود اعتنا نكردند. در طول پاييز و زمستان كه بيكاري فصلي فرا مي رسد و وفور مسافر است در نوبت بندي و رفت و آمد سرويس چهارم بين رانندگان بحث و دلخوري ايجاد مي شود و در موقع بهار و تابستان چون رانندگان محترم كار كشاورزي و… دارند خيلي راحت از وظيفه خود سر باز مي زنند و مردم را صبح زود ،آواره و به علت شلوغي، گردن شكسته و با اعصابي خرد راهي خانه مي كنند. جواب كساني كه كار اداري دارند و بعضي ها كه بيمار هستند و به علت شلوغي و نبود سرويس از رفتن باز مي مانند را چه كساني بايد بدهند؟ اين عدم مديريت و اجراي قانون از سوي شوراي اسلامي و دهياري است. واقعا مسئول اين نابساماني بزرگ كيست؟ اگر اعضاء شوراي اسلامي و دهيار نمي توانند بر اين كارها نظارت در اعمال قانون كنند، مسئوليت را از دوش خود بردارند تا مردم انتظاري از كسي نداشته باشند.

2-يكي از دلايل انتشار آواي ماركده ارتباط بين مردم و مسئولين بلاخص مسئولين روستا است و هدف اين است كه مردم بپرسند و بخواهند و مسئولان جوابگو باشند. متاسفانه چنين چيزي در نشريه محلي آواي ماركده تاكنون اتفاق نيفتاده است و نقدها و پرسشهاي مردم بي جواب مي ماند. پرسش ها و سئوالات آقاي رمضانعلي عرب در آواي شماره 27 و بلاخص چندين نقد در مورد خط مسافربري ماركده – شهركرد و ورزش جوانان بي جواب و بدون عمل مانده است. مخاطبين و خوانندگان آوا، نقدها و سئوالات را براي خوشگلي آوا و يا اينكه نامي از آنها در آوا باشد نمي نويسند.

مسئولين در هر مقام و رتبه در برابر خواسته ها و پرسشهاي مردم بايد جوابگو باشند.حبيب شاهسوناولين دهيار- اولين گفتگو

يكي از نهادهاي اجتماعي در ماركده كه نوپا و جديد هم هست نهاد دهياري است و آقاي محمد عرب به عنوان دهيار در اين نهاد ايفاي وظيفه مي نمايد. روز شنبه 10/5/83 ساعت 20 گفتگويي با ايشان انجام شد كه در زير مي خوانيد:

س1: دهياري يعني چه؟

ج: خيلي خودماني بگويم يك مركز يا نهاد مديريتي در روستا را دهياري گويند.

س2: هدف از تاسيس دهياري ها جه بوده است؟

ج: با توجه به اينكه دولت خدماتي را در قالب شهرداري به شهروندان مي رساند ، براي رساندن خدمات به روستاها و مديريت يك روستا دهياري بوجود آمد ( كه مي توان گفت همان شهرداري شهر است).

س3: دهياري يك نهاد دولتي است يا غير دولتي؟

ج: دهياري يك نهاد غير انتفاعي و غير دولتي است و هزينه هاي آن را منابع خودياري مردمي، كمكهاي دولتي(ملي) و استاني اداره مي كند.

س4: نمي شد به روستا هم شهرداري مي دادند؟ اين بهتر نبود؟

ج:خير، اگر يك يا چند روستا در كل كشور بود مي شد اين كار را كرد ولي روستاهاي كشور ايران زياد هستند و وقتي كه يك روستا داراي شهرداري مي شد عواقب بدي داشت كه در درجه اول خواسته مردم روستا همان خواسته مردم شهر مي شد. تخريب زمينهاي كشاورزي ، تجمل گرايي در سطح شهرهاي بزرگ ، دوري از سنت گرايي و آداب شايسته و خوب روستايي و مسائل حاد ديگر. مورد دوم اينكه به روستاهاي شهرداري مي دادند كه از همه نظر بر روستاهاي همجوار برتري داشت بنابراين روستايي داراي شهرداري مورد مهاجرت ساكنين ديگر روستاها قرار مي گرفت كه اين هم باعث ركود اقتصاد آن روستا و روستاهاي همجوار مي گرديد.

س5: قانون تصويب دهياري ها در چه سالي بوده و دهياري ماركده از كي شروع به كار كرد؟

ج: سال 77-76 ،اجراي قانون دهياري ها از سال 1381 در ايران شروع شد و دهياري ماركده در ابتداي نيمه دوم سال 81 يكي از اولين دهياري هاي افتتاح شده دولت مي باشد.

س6: از ابتدا تا نيمه دوم سال 81 اولين اقدام دهياري ماركده چه بوده است؟

ج: اولين اقدام و كار دهياري ماركده در سال 81 اجراي طرح فاضلاب كشي و هدايت فاضلاب به جوي ماركده بوده است كه اين امر با حمايت صددرصد مالي و همدلي بسيار عالي مردم فهيم ماركده انجام شد و در اين زمينه مركز بهداشتي ماركده و شوراي اسلامي وقت هم تلاش خاصي را انجام دادند. در اينجا از همه تشكر مي كنم. در سال 81 حدود 60 درصد كار انجام شد.

س7: براي هدايت و انتقال فاضلابهايي كه به جوي كشاورزي ماركده مي ريزند چه برنامه اي داريد؟

ج: با پيگيري هاي انجام شده، شركت آب و فاضلاب روستايي طرح آن را نقشه برداري و آماده كرده است. بر طبق طرح لوله انتقال فاضلاب خريداري شده و پيگير كارهاي مشاوره اي و مهندسي هستيم كه بستين آن را احداث كنيم كه اين امر اميد است تا پايان سال 83 به بهره برداري برسد البته اين امر به كمك مالي و نيروي انساني اهالي ممكن است.

س8 : كار دوم يا كارهاي ديگر دهياري براي مردم روستا چه بوده است؟

ج : جمع آوري زباله و دفن بهداشتي زباله هاي خانگي روستا مي باشد.

س 9 : آيا اهالي هزينه جمع آوري زباله را پرداخت مي كنند؟

ج : من از اهالي ماركده قدرداني مي كنم. الان كه 10 ماه است كه از اجراي طرح جمع آوري زباله مي گذرد و نوبت پنجم توزيع قبض هاي هزينه جمع آوري زباله است حدود 10 خانوار از پرداخت قبض خودداري كرده اند كه اميد مي رود اين امر هم در اين نوبت به صفر برسد. از مدارس و مغازه ها هزينه جمع آوري زباله دريافت نمي شود.

س 10: از ديگر كارهاي اجتماعي دهياري بگوييد؟ چه كاري انجام داده ايد؟

ج: دهياري با مردم ارتباط تنگاتنگ دارد و با وجود كار تراكتور براي حمل كود حيواني، مصالح ساختماني، خاكريزي و خاكبرداري، توزيع نفت، هميشه و در تمام ساعات روز با مردم سروكار داريم و هدف از قبول و انجام اين كارها خدمت رساندن به مردم با حداقل هزينه ها است و اين مسائل ارتباط ما و مردم را بيشتر مي كند.

س11: به مسئله توزيع نفت اشاره كرديد آيا توزيع نفت با دهياري است؟

ج : خير.

س 12: چرا دهياري اين كار را انجام مي دهد، پس تعاون روستايي ماركده چه كار مي كند؟

ج: در اصل فروشندگي نفت با شركت تعاوني است و شركت نفت هم براي حمل نفت از محل مركز توزيع نفت تا منزل خريدار مبلغ 13 ريال را به قيمت نفت افزوده است و ما براي ايجاد درآمد براي دهياري و جلوگيري از مسائل و برخوردهاي لفظي در جريان توزيع نفت اين امر را قبول و با 10 ريال نفت را توزيع مي كنيم. البته 70 درصد درآمد توزيع نفت به حساب دهياري واريز مي گردد و 30 درصد آن به راننده تراكتور پرداخت مي گردد.

س13: با وجود كوپني شدن نفت(كارتي شدن) مردم چه كار كنند؟

ج: مردم براي راحتي خودشان و خريد نفت مي توانند با اقوام و دوستان خود برنامه ريزي كنند و هر ماه چند خانوار كارت يكديگر را قرض بگيرند و نفت را خريداري كنند.

س 14: چرا روستاهاي همجوار بدون ارائه كارت نفت مي گيرند؟

ج: توزيع كارت نفت از سال 77 انجام شد و شركت توزيع نفت از همان زمان بر اساس كارتها نفت را بين روستاها و خانوارها توزيع مي كرد.

س 15: چرا از سال 77 تا پايان سال 82 نفت بدون كارت توزيع مي شد؟

ج : فروشنده نفت تمام شماره سريالهاي كارتهاي نفت را داشت و به صورت صوري شماره را درليست مربوطه يادداشت و براي هر سرويس نفت به شركت نفت تحويل مي داد اما در ابتداي سال 83 اين امر در شركت نفت كامپيوتري شد و مشخص گرديد كه شماره سريال كارتها تكراري است و براي فروشنده هم چند بار اخطاريه صادر شد و وي عنوان كرد كه از توان بنده خارج است بنابراين توزيع نفت با كارت الزامي است و بدون كارت يا حواله حتي يك ليتر نفت هم توزيع نمي شود.

س 16: كساني كه كارت نفت ندارند چه بكنند؟

ج: بايد كارت نفت بگيرند و براي اين امر هم ته كوپن، شناسنامه سرپرست خانوار، تاييديه شوراي اسلامي لازم است كه به شركت توزيع نفت مركزي ارائه دهند و كارت سهميه نفت سفيد را دريافت كنند.

ادامه دارد رمضان عرب ماركده 11/5/83

جشن عروسي در ماركده (قسمت دهم)

بزرگترين بار بته را از جلو حركت مي دادند و يك عده شده را به چوب مي بستند و روي بار بته جلويي به صورت پرچم نصب مي كردند. هنگامي كه خبر نزديك شدن افراد بتّه عروسي به خانواده داماد مي رسيد عده اي با ساز و ناقاره در اوّل روستا جمع مي شدند و از افراد بته عروسي استقبال مي كردند و آنها را با ساز و ناقاره تا خانه پدر داماد همراهي مي كردند. پدر داماد تعدادي از بار بته ها را انتخاب مي كرد و به خانه پدر عروس مي فرستاد و يك بار بته را هم به خانه كدخداي ده مي فرستاد و بقيه بتّه در خانه پدر داماد پياده مي شدند. هنگام ورود افراد بته عروس به خانه پدر داماد و پدر عروس، مادر عروس و مادر داماد اسفند دود مي كنند و مقداري آجيل سر افراد مي پاشند و شادي مي كنند.

افرادي كه بار بته آنها به خانه پدر عروس فرستاده شده توسط پدر عروس، شب در همانجا دعوت مي شوند. افرادي كه بار بته آنها در خانه پدر داماد پياده شود توسط پدر داماد شب دعوت شده و در هر دو خانه پس از صرف شام، در يك دستمال گلدوزي شده مقداري آجيل و چند پاكت توتون يا سيگار و غيره براي آنها آورده مي شود و آنها آن چيزها را بين خودشان تقسيم مي كنند.

شب چهارشنبه، شب بزن و برقص است كه صرفاً اقوام نزديك خانواده داماد و عروس شركت دارند و به رقص و پايكوبي مشغول هستند و شادي مي كنند و نيز برنامه ريزي براي جشن و عروسي و تقسيم كارها بين اقوام نزديك جهت برگزاري جشن عروسي.

صبح روز چهارشنبه پس از پايين آمدن آفتاب، با شروع موسيقي ساز و نقاره رسماً عروسي شروع مي گردد. مراسم عروسيها در ماركده عموماً با اجراي موسيقي برگزار مي گرديد. آلت هاي موسيقي محلي ماركده و نيز اين منطقه كرنا و سرنا و ناقاره يا همان دهل بود.

«كرنا» آلت بادي بلندي است كه فقط با دم دادن نواخته مي شود، و صداي آن بم است. در قديم از اين آلت براي رزم استفاده مي شد و زمان اعلان جنگ را با او مي نواختند كه در ماركده به كرنا عموماً ساز بزرگه يا ساز بزرگ مي گفتند. « سرنا» مخفف « سورناي» است، آلت موسيقي بادي است كه در جشن و سرور نواخته مي شد و صداي آن زير است كه در ماركده به آن ساز كوچيك مي گفتند. « نقاره» نوعي طبل دو تايي متصل به هم است كه با دو تا چوب نواخته مي شود، يكي چوب ضخيم كه به شكل لام فارسي است و با دست راست نواخته مي شود و ايجاد صداي بم مي كند و ديگري يك چوب نازك و صاف كه به آن «تركه» مي گفتند، كه صداي زير ايجاد مي كند كه در ماركده به چوب ضخيم« كجك »مي گفتند. در ماركده فارسي زبانان به نوازندگان« سازناقاره چي» و ترك زبانان« سازناقارچي» مي گفتند. مي دانيم همين نوازندگان را در اطراف شهركرد و در ميان بختياري ها « توشمال» مي گويند.

امروزه اين موضوع روشن و ثابت شده كه موسيقي براي روح و روان انسان لازم است و هر فردي با توجه به فرهنگ خود از موسيقي لذت مي برد و روانش آرام مي يابد.در زندگي روزمره روستايي خودمان آشكارا تأثير موسيقي را مي بينيم. هنگامي كه مادر طفل خود را مي خواباند با زمزمه و آهنگ لالاي، كودك به خواب ناز فرو مي رود. هنگامي كه چوپان براي گوسفندانش ني مي نوازد گوسفند ها با آرامش بيشتر مشغول چرا مي كردند. مردم روستا هنگامي كه حيوانات خود را كنار چشمه آب مي برند تا آب بياشامند، براي آنها سوت مي زنند و يا با آهنگ، صوت « او – هو » را تكرار مي كردند و مي ديديم كه حيوانات آب را ملايم تر و با لذت تر مي خورند.موسيقي روي گياهان نيز تأثير دارد، و علم امروز ثابت كرده كه دو گياه با شرايط كامل يكسان، گياهي كه در محيط آن موسيقي نواخته شود، رشد بيشتري دارد.

مردم رنج ديده ماركده در سالهاي قبل اين تأثير موسيقي را، خيلي بهتر از امروزيها درك مي كردند، چون آن روزها راديو و كاست نبود، تا بطور دائم موسيقي نواخته شود. معمولاُ سالي يكي دو يا سه عروسي در روستا صورت مي گرفت، و همه مردم در اين جشنها شركت مي كردند. و همگي از صداي موسيقي كه با جان و روانشان، سررشته شده بود،لذت مي بردند. ولي يك احساس دوگانه انديشي در آنها بود از طرفي از نظر روحي و رواني احتياج داشتند و از طرف ديگر در ضمير خود اين لذت را گناه مي دانستند كه خوشبختانه بعد از انقلاب اسلامي اين موضوع روشن شد و مشخص گرديد كه موسيقي حرام با موسيقي محلي كه هزاران سال با جان و روان مردم آميخته شده تفاوت اساسي دارد.

اين يك اصل پذيرفته شده است كه، موسيقي هر قوم و ملتي بيانگر ذوق، احساس ها، روان، طبع مردم و يكي از آثار مليت و تمدن هر جامعه است.

موسيقي از قرن هاي گذشته و از نسل بشري به يادگار مانده و عليرغم مخالفت و تحريم هايي كه بر عليه او شد و مورد بي مهري قرار گرفته، باز هم استوار و پابرجا مانده. چون يك نياز روحي و رواني انسان است. آيا مي شود با چيزها و خواستها و نيازهاي اصيل و روحي مردم مخالفت كرد؟

ادامه دارد محمد علي شاهسون ماركده