بيانيه غرض آلود

جلسه اي در تاريخ 10/10/85 ساعت 19 با دعوت قبلي و عمومي شوراي اسلامي از طريق بلندگوي مسجد از جوانان ، در محل ساختمان بسيج ، با حضور حدود 40 تا 50 نفر عمدتا جوان تشكيل شد. كه چون از مسير پيشبيني شده خود به انحراف كشانده شد جا دارد و شايسته است متن گفتگوها و نيز بررسي تحليلي آن به اطلاع مردم به منظور مطالعه و داوري برسد. جلسه با سخنان محمدعلي شاهسون بدين شرح آغاز شد.
بنام خدا. خيلي خوشحالم كه بين شما جوانان هستم كه بتوانيم ساعتي گفتگو نماييم. بعضي از شما جوانان از ما خواسته ايد كه جلسه و گفتگويي داشته باشيم. حال اين جلسه تشكيل شده و در خدمتتان هستيم. من فكر مي كنم گفتگو دو طرفه باشد بهتر است. بنابر اين من يك مقدمه اي بر جلسه مان مي گويم سپس شما پرسش ها و نظرهاي خود را مطرح كنيد تا با هم گفتگو كنيم.
ببينيد دوستان ، جامعه روستايي ما يك جامعه كوچك سنتي بوده است و متاسفانه پدران ما در زمينه پيشرفت فرهنگي يك مقدار تنبلي و سستي كرده اند. با اينكه در زمينه هاي اقتصادي در طي 10 – 15 سال گذشته تلاشهايي شده كه قابل تقدير است ولي در زمينه فرهنگي متاسفانه ما بسيار عقب هستيم به همين جهت گفتيم با جوانان روستا صحبت كنيم چون آينده جامعه روستايي ما در دست شما جوانان است. وقتي مي گوييم جامعه ما در گذشته سنتي و بسته و محدود بوده يعني اينكه پدران ما خودشان جو و گندم و برنج مي كاشتند، مقداري از محصول را ارباب مي برد و پدران ما با باقي مانده آن ، بعلاوه مقداري شير كه از بز و گاوشان مي دوشيدند مي خوردند و زمستان هم در زير كرسي ها بسر مي بردندتا فصل بهار و كار دوباره آغاز گردد. براي سرگرمي در شبهاي بلند زمستان دوره هم جمع مي شدند و قصه هاي عاشيق غريب ، كراوغلو ، كرم و اصلي و شاهنامه و… مي خواندند و يا اشعار تركي در مدح شاه عباس – كه بازمانده از دوران صفويه بوده –  و به تركي يير مي گفتند خوانده مي شد و سنجدي ، كشمشي هم به عنوان شبچره مي خوردند. هيچ دغدغه اينكه جهان در كجا سير مي كند و ما در كجا قرار گرفته ايم ، نداشتند. جهان هم پيشرفت خود را مي كرد تا كم كم مقداري از اين پيشرفت هم به روستاي ما سرايت كرد و جاده اي ساخته شد ، تلفني كشيده شد ، برقي داده شد. و زندگي ما گرچه خيلي دير ولي شروع به تحول نمود و امروز ما در جايگاهي قرار گفته ايم كه امكان ندارد بتوان همانند پدر بزرگان زندگي كرد. لذا ضرورت دارد جهان را بشناسيم ، زمان را درك كنيم ، خود را بازيابيم و نقش خود را به عنوان يك انسان قرن بيست و يكمي ايفا نماييم و زمينه چيني براي پيشرفت داشته باشيم. ممكن است شما پاي صحبت هاي پدرانتان بنشينيد شما را به حفظ وضع موجود و به همين شكل ماندن ترغيب نمايند ولي بايد دانست جهان اكنون لحظه اي پيش مي رود. سي سال قبل كسي فكر نمي كرد روزي كامپيوتر يكي از ابزار هاي ضروري زندگي گردد و هر آدمي نياز خود ببيند كه يك كامپيوتر شخصي داشته باشد. حال شما به همين ابزار نگاه كنيد توانسته كره زمين را همانند يك روستا كوچك نمايد. بنابر اين شما جوانان اگر نجنبيد بيشتر و بيشتر عقب خواهيم ماند.
يك پديده نا زيبا در روستاي ما اذهان ها را به خود مشغول كرده و استعداد ها را صرف خود مي نمايد و آن فرهنگ و بينش آلوده دلالي و بورژوازي است. تعداد زيادي از مردم ما اينگونه فكر مي كنند اگر بخواهند پيشرفت كنند از نظر اقتصادي رشدي داشته باشند بايد دلال شوند. بايد دانست فرهنگ دلالي يك بينش كثيف و آلوده است يعني اينكه من بايد با ترفند كلاه سر ديگري بگذارم و اموالش را ارزان بخرم تا بتوانم سود بادآورده را نصيب خود كنم. ترفندها ممكن است سوء استفاده از اعتماد ، صداقت ، سادگي ، بي خبري و يا درتنگنا بودن طرف معامله كه عمدتا كشاورزان هستند باشد. مي پرسم آدمي كه تمام فكر و ذكرش اين باشد كه چگونه محصول كشاورز را ارزانتر از دستش بيرون آورد آيا گوهر انسانيتش نمرده است؟
دوستان جوان ؛ فرهنگي زيباست كه كه به انسان بينديشد ، دغدغه هاي همنوع خودرا دغدغه خود بداند ، رنج ديگران را احساس كند و اگر مي تواند كمكي و اگر نمي تواند گزند هم نرساند ، فرهنگي زيباست كه آدمهاي آن به ارتزاق از دسترنج خود بينديشند هرچند حاصل دسترنج آدمي كم باشد.
دوستان ؛ اين فرهنگ و بينش آلوده دلالي آمده و در اذهان ما خود را به عنوان يك ارزش و فضيلت جايگزين علم دوستي و آگاهي نموده است. و ما بجاي اينكه دنبال علم برويم ، دنبال تحصيل باشيم ، در پي كسب آگاهي باشيم ، به فرهيختگي بينديشيم ، به مدارج علمي فكر كنيم ، به پولدار شدن يك شبه آنهم از طريق دلالي يعني كلاه گذاري و كلاه برداري مي انديشيم. ببينيد دوستان جوان ؛ خوشبختانه در جامعه وسايل كسب علم هست ، كتاب هست ، مدرسه ، دانشگاه و وسايل شنيداري ديداري و ارتباطي هست ولي متاسفانه فرهنگ به اين سمت و سو رفتن نيست ، علاقه به اين اهداف ضعيف است.
بنابر اين من از شما جوانان مقداري گلايه دارم. اكنون كه به چهره شماها مي نگرم چهره ها را اكثر پاك و صادق مي يابم ولي به دليل اينكه جذب علم و دانش نشده ايد گلايه مندم چون بنظر مي رسد دغدغه شما جوانان هم پول ، خانه و ماشين است. كه اين مايوس كننده است. من يك مثال براي شما مي زنم.  ببينيد سلطان محمود غزنوي يكي از پادشاهان قدرتمند و ثروتمند بوده كه صدها هزار نفر به او احترام مي گذاشتند ، فرمانش را مي بردند ، در مقابل او دولا و راست مي شدند ، مدح اورا مي گفتند. و فردوسي يك لاقبا هم در تنگدستي در همين زمان مي زيسته و شاهنامه را تدوين مي كرده است. حال با گذشت قرنها سلطان محمود چندان شناخته شده نيست و محبوبيت ندارد ولي فردوسي در جهان شناخته شده است و در قلبها جاي دارد. نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه دانش ارزش دارد ، علم و معرفت ارزشمند است ، راستي پاكي و صداقت ماندگار است ، فرهيختگي اصيل است ، نان از عمل خويش خوردن انساني است ، و تمام پيامبران و دانشمندان و فرهيختگان جهان آمده اند كه بگويند ؛ آهاي آدم به مرز خودت باش ، صادق باش ، پاك باش ، سالم باش  و اينها از دانايي مي آيند. و دانايي هم مجاني و رايگان و بدون زحمت به دست نمي آيد. بلكه بايد خواند ، انديشيد ، ديد ، شنيد ، تجربه كرد ، گفتگو كرد تا بتوان به گوهر انساني كه ،  همان دانايي است دست يافت از اين روست كه پيامبر اسلام كفته ساعتي تفكر بهتر است از سالها عبادت.   
ببينيد جوانان عزيز ؛ بچه من در دبيرستان غير انتفاعي سما درس مي خواند مي بينم چند نفر گرمدره اي هم بچه هايشان را به اين دبيرستان فرستاده اند. يعني يك گرمدره اي اينگونه مي انديشد كه در سال فلان مبلغ شهريه بپردازد تا فرزندش تحصيل بهتري كند ولي اين را در ماركده خودمان نديده ام و يا نمي بينم. اكنون حدود 50 نفر جوان در اينجا گردهم آمده ايد حد اقل بايد 10 نفر از شما تحصيل كرده دانشگاهي باشيد ولي متاسفانه نيستيد.
ببينيد انديشه غالب در روستا ارزشمند بودن پول هست مي خواهم بگويم پول اينقدر ارزش ندارد كه انسان همه چيزش را براي آن فدا كند. پول يك وسيله جهت زندگي كردن است. نه پزدادن و به رخ ديگران كشيدن. يك مقدار به خود آييم. شايد يكي از شما بگويد : آقا دانشگاه رفتن هم به اين آساني نيست. مي پذيرم ولي مطالعه كه مشكل نمي تواند باشد؟ اكنون زمستان و فصل بيكاري است مي بينم اكثر در خيابان پرسه مي زنيد، سينه آفتاب مي ايستيد. من كه يك آدم 54 ساله هستم يك دقيقه نمي خواهم پرسه بزنم و يا بيهوده سينه آفتاب بايستم. بايد دانست عمر تنها سرمايه هر آدمي است كه قابل تعويض ، تمديد ، خريد و فروش هم نيست. همانند آب جاري همين رودخانه خودمان است كه دائم مي رود و هيچگاه توقف ندارد هيچگاه در جهت عكس حركت نمي كند چه ما بخواهيم و چه نخواهيم عمرمان مي گذرد حال چه بهتر كه در كنار استفاده هاي اقتصادي رشد فرهنگي و معنوي هم داشته باشيم و به بطالت نگذرانيم. ببينيد هريك از ما اگر مبلغي پول گم كنيم ساعت ها دنبال آن مي گرديم تا پيدايش كنيم حال مي پرسم پول از كجا بدست مي آيد؟ پول ما به ازاء عمر آدمي است يعني يك آدمي چند ساعت از عمر خود را كار مي كند آنگاه در مقابل آن چند ساعت فلان مقدار پول بدست مي آورد حال اگر پول را گم كند ناراحت مي شود ، افسوس مي خورد ولي مي بينيم ساعت ها وقت خود را به بطالت مي گذرانيم و هيچ افسوس هم نمي خوريم.
يك بار ديگر تاكيد مي كنم ما از نظر فرهنگي عقب هستيم و لازم است يك نهضت فرهنگ خواهي و دنبال آگاهي رفتن در روستا بوجود بيايد. اكنون 40 تا 50 روز است كه برف آمده و روزهاي بيكاري ما است و جا داشت و دارد هريك از ما در اين مدت حد اقل يك تا دو كتاب مطالعه كرده باشيم حال از شما مي پرسم كدام يك چنين كاري كرده ايد ؟ ببينيد متاسفانه در اين وادي ها نيستيم.
ببينيد جوانان عزيز ؛ شما نام محمد كاوياني را شنيده ايد اين شخص 80 – 90 سال قبل از طرف مردم روستاي ماركده به سربازي مي رود و پس از اتمام دوره خدمت به روستا بر مي گردد. از آنجاييكه بسياري جاها را ديده و با بسياري از آدميان برخورد داشته بينشي بازتر داشته است. آقاي حسين كاوياني فرزند ايشان برايم تعريف مي كرد كه ؛ بچه كوچكي بودم و همراه پدرم در خيابان روستا مي رفتيم به يكي از بزرگان آن روز روستا برخورديم كه پسر بچه ايشان هم همراهش بود پدرم خطاب به او گفت : بيا برويم نجف آباد و اتاقي كرايه كنيم و اين دوتا بچه را به مدرسه بفرستيم. آن بزرگ مرد آن روز ماركده گفت : كاوياني خر شدي! بچه ما درس مي خواهد چكار كند !!؟ بچه ما بايد برود صدرم جو بكارد و بخورد! دوستان جوان مي خواهم بگويم زمان اين بينش گذشته است و امروز دانايي در جهان حرف اول را مي زند يعني بايد در عين حال كه دنبال نان مي رويم دنبال دانا و آگاه شدن هم باشيم. بايد دانست يك آدم دانا و پرمطالعه مي تواند با كيفيت بهتر و راحت تر زندگي نمايد، بچه اش را بهتر تربيت كند، دنيا را مي تواند زيباتر ببيند، مردم را دوست داشتني تر خواهد ديد، دنيا برايش با مفهوم تر خواهد بود. شما يك روز براي تحقيق به يكي از سالن هاي دادگستري برويد خواهيد ديد كه بيشتر مردمي كه به دادگستري مراجعه مي نمايند از قشر كم آگاه جامعه اند چرا ؟ چون آدمي كه سطح آگاهي اش پايين است با ديگران نمي تواند به راحتي مشكلاتش را حل نمايد لذا ناگزير متوسل به زور مي گردد.
يك راه جهت دستيابي به اطلاعات و آگاهي جلسات بحث و گفتگوي عميق علمي و استدلالي است چنين جلساتي در كنار مطالعات عميق مي تواند مفيد فايده افتد. راه ديگر مطالعه متداوم است. راه ديگر ادامه تحصيل تا سطح عاليه است. حال هركه بايد توانايي و امكانات خود را بسنجد و راه دانايي و توانا شدن را بپيمايد. دوستان فقط دانايي، نوع دوستي، به انسان و انسانيت انديشيدن ارزشمند است چنين آدمي از ده تا سرمايه دار و پولدار كه فقط به پول مي انديشد و انسان ها را با عينك پول مي بيند ارزشمند تر است. يك وقت، پول همه چيز آدم است اين زشت است. يك وقت پول وسيله است و هدف انساني زيستن است خوب ، اين ارزشمند است پس تفاوت توي بينش آدميست.
پس دوستان جوان ؛ درجا نزنيم و رشد كنيم آنهايي كه ديپلم دارند و نتوانستند به دانشگاه راه يابند مي توانند در دانشگاه پيام نور در دوره هاي فراگير ادامه تحصيل دهند و آنهايي كه زير ديپلم هستند به صورت شبانه و متفرقه ادامه تحصيل دهند و همه مان با مطالعات مداوم و بحث و گفتگو به آگاهي هاي خود بيفزاييم. همانگونه كه اول جلسه اعلام كردم اين نشست اختصاص به جوانان و مسائل فرهنگي ورزشي روستا دارد تقاضا دارم سئوال هاي خارج از اين موضوع نفرماييد چون ما يك جلسه عمومي ديگر خواهيم داشت بقيه سئوال ها را در آنجا مطرح كنيد. حال منتظر سخنان و صحبتها و پرسشهاي شما هستم.
ابوالفضل عرب : آموزش و پرورش يك دوره كلاسهاي اجتماعي داير كرده و ما اطلاعيه آن را از طريق بلندگوي مسجد به آگاهي عموم رسانديم دختران روستا از اين امكانات استفاده كردند و اكنون چند نفر از آنها در سطح دبيرستان تحصيل مي كنند ولي حتا يك پسر هم از اين فرصت پيش آمده استفاده نكرد. با اينكه مي دانم تعداد كلاس پنجمي و دوره راهنمايي ترك تحصيل كرده هم زياد داريم.
اسدالله عرب : اكثر پسران روستا ديپلم دارند و نيازي نبوده كه از اين امكانات استفاده كنند ولي تمام دختران روستا كلاس پنجمي و يا در سطح راهنمايي ترك تحصيل كرده اند اين است كه دختران از اين فرصت پيش آمده بهره گيري نموده اند.
محمدعلي شاهسون : من مي خواهم استدلال آقاي اسدالله عرب را بپذيرم و قبول نمايم كه اكثر پسران روستا ديپلم دارند. خوب راه دانشگاه هم كه باز داريم چرا آنجا مشغول نيستند و هيچ ندرخشيده اند؟
اسدالله عرب : من مي پذيرم كه جوانان ما قدري شل هستند ولي مسئولان روستاي ما از جوانان شل تر هستند. براي مثال ؛ يك جوان مي خواهد مطالعه كند آيا كتاب هست ؟ كتابخانه هست ؟ و اگر جوان بخواهد شخصا كتابهاي مورد علاقه اش را بخرد ، چون كتاب هاي علمي گران هستند عملا نمي تواند. ما شورا و دهيار بر مي گزينيم كه كارهاي فرهنگي كند ولي همه وقت و كار شوراي ما صرف حل و فصل اختلاف زمين مي شود. هيچيك از مسئولان روستا در جهت ايجاد كتابخانه قدمي بر نداشته است. درتابستان قرار بود يك كلاس آموزشي كامپيوتر در روستا داير گردد. يك روحاني براي تشكيل كلاس در مدرسه ايجاد مشكل كرد يكي از مسئولان براي حل اين مشكل قدمي برنداشت.
محمدعلي شاهسون : شوراي روستا براي در اختيار گذاشتن مكان با اداره آموزش و پرورش سامان مكاتبه نمود و اداره گفت كه آقاي اصغر شاهسون مربي كلاس كامپيوتر در اداره تعهدي مبني بر تقبل خسارت هاي احتمالي بدهد و بعد شروع به كار نمايد و لي اين تعهد داده نشد.
اسدالله عرب : ما از شورا يك زمين فوتبال خواستيم و شما هم يك زميني درست كرديد كه گودال داشت و آدم توي گودال هايش گم مي شد. براي مطالعه كتاب نياز به پول است و جوانان ما پول براي خريد كتاب ندارند.
محمدعلي شاهسون : مقداري از حرفهاي شما قابل قبول است و مقداري از آنها هم نه. ببينيد شما مشكل كمبود پول جهت خريد كتاب را عنوان كرديد اين نظر همه جا و درباره همه كس صادق نيست چون حد اقل 50 درصد جوانان پدرشان پول به اندازه خريد چند جلد كتاب دارند و مي توانند در ماه و دوماه يكبار يك كتاب علمي در حد 5-6 هزار تومان بخرند آيا اين جوانان كتاب خريده و مطاله كرده اند ؟ مي بينيم كه آنها هم رغبتي به مطالعه ندارند همين چند وقت قبل بود كه عليرضا عرب برايم گفت : دوسال قبل 2 تا كارتن كتاب براي بسيج آمده در طول 2 سال در كارتن باز نشده است اين كه ديگر رايگان است. شوراي اسلامي زمين ورزشي درست كرد مقدار جزئي هم ناصاف بود مي پذيرم ولي جوانان ورزش دوست ما نمي توانستند يك روز همگي با بيل چاله هاي كوچك و جزئي را هموار و قابل بازي نمايند ؟ آيا اينكار خيلي سخت بود ؟ آيا هموار كردن زمين بازي به اندازه پرسه زدن در خيابان و سينه آفتاب ايستادن هم ارزش ندارد ؟ ببينيد دوستان ؛ در باره اينكه مسئولان كوتاهي كرده اند يا نه. عرض مي كنم. من كه 5/3 سال است يكي از مسئولان روستا محسوب مي شوم، هيچگاه ادعاي اينكه آدم خوبي هستم و خوب كاركرده ام نداشته و ندارم. من اعلام مي كنم يك نفر همانند شما هستم. نه ادعاي قداست دارم ، نه پاكي ، نه بي گناهي ، نه بهتريني. بلكه با صداي بلند مي گويم ممكن است خطا داشته باشم ، جاييم بلنگد ، اشتباه داشته باشم ، زشتي و زيبايي داشته باشم. و ادعاي اينكه شوراي خوبي بوده و يا هستم هم ندارم بلكه بر اين باورم كه اگر مردم شورا را ياري دهند و همكاري نمايند شورا مي تواند كاري انجام دهد در غير اين صورت نه.روستاي ما كتابخانه نداشته و ندارد و ما هم در طول اين 5/3 سال گذشته كار خاصي نتوانسته ايم بكنيم. ولي بيكار هم نبوده ايم و به موضوع كتابخانه هم انديشيده ايم كه حالا خدمتتان عرض مي كنم. سال 83 ما تصميم گرفتيم اتاق رختكن حمام روبروي مسجد را براي دهياري، شوراي حل اختلاف و شوراي اسلامي به صورت موقت تعمير نماييم و استفاده كنيم. در همان جلسه صحبت شد كه پس از استقرار شورا و دهياري در اين محل اتاق گرمخانه را نيز بازسازي و بصورت موقت تبديل به يك كتابخانه كنيم. كه اطلاع داريد چند نفر از متنفذان روستا چه جنجال و هياهو راه انداختند. شوراي حل اختلاف را منحل كردند و برنامه ها و تصميم هاي شورا را برهم زدند.وقتي موضوع را بررسي كني در مي يابي هياهو براي هيچ بوده است. هياهو كنندگان چه كساني بودند ؟ متنفذان روستا! كه همانند بردوزر تخريب نمودند ولي قدمي براي ساختن آنچه كه تخريب نموده بودند برنداشتند.ولي كتاب خانه هميشه در ذهن ما بوده و در اين زمينه قول شفاهي از اداره نوسازي مدارس گرفته ايم كه طبقه دوم مدرسه نوساز را جهت ساخت يك سالن اجتماعات و كتابخانه عمومي در اختيار شوراي روستا قرار دهند حال رئيس نوسازي مدارس چه مقدار روي قولش بايستد نمي دانم. چند وقت پيش با آقاي زماني رئيس تربيت بدني سامان راجع به ساخت سالن ورزشي صحبت مي كرديم. آقاي زماني گفت : چند راه براي احداث سالن در ماركده وجود دارد. يكي اينكه سرمايه داران روستايتان در اين راه سرمايه گذاري نمايند آنگاه با دريافت ورودي مردم بتوانند در آنجا ورزش نمايند راه ديگر… و سرانجام آخرين راه اين است كه زمين بدهيد و 30 درصد هزينه ساخت را هم پرداخت كنيد تا اداره تربيت بدني يك سالن بسازد.كه من گفتم : سرمايه داران روستاي ما تا روش دلالي هست در اين زمينه سرمايه گذاري نمي كنند و راه دوم را بر گزيدم. وقتي از دفتر و ساختمان بيرون آمدم خودم به خودم گفتم ؛ واقعا تو احمق هستي! توي پرداخت پول گاز مانده اي ! توي پرداخت پول زمين مدرسه مانده اي ! حال دوباره مي خواهي خودت را در اين زمينه هم درگير كني.
ببينيد متاسفانه در روستاي ما آنگونه كه شايد و بايد در اين زمينه ها همكاري و استقبال نيست. براي نمونه ؛ هشت نفر از سردانگ هاي مزرعه مهدي آباد بالا را به منظور دريافت كمك براي زمين مدرسه درحال احداث دعوت كتبي كرديم و در دعوت نامه هم نوشتيم كه براي اين منظور دعوت كرده ايم حتا يك نفر از اين اشخاص به جلسه نيامدند. حال از شما دوستان مي پرسم شورا بدون همكاري و همياري مردم چكار مي تواند بكند؟ من هم همانند شما ،  كمبود كتابخانه را در روستا احساس مي كنيم و بر اين باورم كه بايد پيشينيان ما اين كار را كرده باشند ولي نكردند و نيست حال هم كه ما مي خواهيم قدمي برداريم شما فكر مي كنيد پولداران جامعه ما چه مقدار همكاري كنند ؟ اگر همين امروز اداره نوسازي مدارس طبقه دوم مدرسه در حال احداث را به ما تحويل دهد فكر مي كنيد چه مقدار همكاري جهت ساخت از طرف مردم خواهيم داشت
با توجه به اين مشكلات است كه من از شما جوانان كه ذهن و ضميرتان هنوز به پول پرستي آلوده نشده دعوت مي كنم كه به مسائل فرهنگي بينديشيد.چون مي بينم پولداران و بزرگان روستايمان به اين مسائل نمي انديشند آنها فقط به پول بيشتر و در بغل گرفتن حوري هاي بهشتي در جهان ديگر مي انديشند حال ما كتابخانه نداريم فكر مي كنيد پول داران ما اين كمبود را احساس مي كنند؟ سالن ورزشي نداريم آيا آن را احساس مي كنند؟ براي نمونه چند نفر از شما پيشقدم شود و 20 نفر از پولداران روستايمان را دعوت نماييد و بگوييد بصورت مشترك سرمايه گذاري كنيد و با هم يك سالن ورزشي بسازيد و ساليان سال هم با دريافت ورودي در آمد كسب كنيد من بر اين باورم كه يك نفر يك ريال در اين زمينه هزينه نخواهد كرد مي گوييد نه اين گوي و اين هم ميدان.
اين موضوع را هم برايتان بگويم. آقاي زماني رئيس تربيت بدني اصرار داشت كه زمين اهدايي بايد در وسط روستا باشد. كه من گفتم چنين چيزي در ماركده امكان ندارد. چون نه زمين هست و نه اگر هم باشد ما توان خريد آن را نداريم. و زمين كنار مدرسه راهنمايي پسرانه را پيشنهاد كرده ام نمي دانم پذيرفته شود يا نه. شما اين مشكلات را در نظر بگيريد آنگاه از شورا انتقاد كنيد اين مشكلات چيزي نيست كه به توان يك شبه حل كرد با همكاري ، خيلي كارها در روستا مي توان انجام داد
 محمد عرب:  پسر من حواله 8000 جلد كتاب را گرفت من با هيات امنا مسجد صحبت كردم و درخواست نمودم يك قسمت از مسجد را در اختيار كتابخانه قرار دهند ولي همكاري نكردند. ببينيد وقتي همكاري نباشد كاري نمي توان كرد.
اسدالله عرب : جوانان روستا هم تحت تاثير اين بينش بزرگان روستا كه ؛ كسي حاضر نيست در زمينه هاي فرهنگي ورزشي سرمايه گذاري و هزينه كند، مي گويند ؛ براي چه كتاب بخوانيم بهتر است برويم دنبال بادام خريدن.
محمدعلي شاهسون : من كه در آغاز سخنانم اشاره كردم كه يك فرهنگ و بينش پول دوستي و پول پرستي ودلالي در روستاي ما ريشه دوانده و دارد رشد مي كند و اين نازيبا است. به هر صورت من مقداري از سخنان آقاي اسدالله عرب را مي پذيرم و ايشان هم اين حق را دارند كه همه و يا مقداري از سخنان مرا بپذيرند و يا هيچ نپذيرند. حرف من به شما جوانان اين است كه آينده روستا دست شماست فردا يكي از شما پولدار روستا خواهد شد ديگري شورا و بعدي دهيار و آن يكي شوراي حل اختلاف و… از هم اكنون در اين انديشه باشيد كه سطح فرهنگ روستايمان در حد قابل قبول نيست و مقداري سستي و تنبلي شده است و يك آمادگي داشته باشيد كه در اين زمينه كاري بايد كرد تا بهتر از باباهايمان روستايمان را اداره كنيم. توصيه اي كه مي كنم اين است كه بياييد جو خانواده و جو روستايمان را فرهنگي نماييم. ببينيد من يك مثال از خودم مي زنم. ديروز جمعه بود من از اينجا به همراه دوتا بچه ام به جمعه بازار كتاب اصفهان رفته ام شايد شما فكر كنيد تعداد زيادي كتاب خريدم ؟ نه سه جلد كتاب خريديم دو سه ساعتي در ميان كتابها پرسه زديم عنوان كتاب هارا ديد زديم و با نام كتاب ها و نويسندگانشان آشنا تر شديم حال از شما جوانان مي پرسم كدام يك از شما حد اقل يكبار به جمعه بازار كتاب رفته ايد؟ به بازديد از نمايشگاه بين المللي كتاب در تهران رفته ايد؟ بنظر من ظرورت دارد هر جوان ماركده اي حد اقل در طول سال بويژه در فصل زمستان كه فصل بيكاري است 2 تا 3 بار از جمعه بازار كتاب بازديد نمايد ،  از نمايشگاه هاي كتاب ساليانه كه در شهركرد، نجف آباد و اصفهان برگزار مي شود باز ديد نمايد و هنگام برپايي نمايشگاه بين المللي كتاب تهران حداقل يك ميني بوس از روستا به منظور بازديد به تهران بروند حال مي پرسم آيا اصلا چنين انديشه و فكري در اذهان شما جوانان رسوخ كرده است؟ آقاي اسدالله عرب روي بي پولي تاكيد مي كند و دليل عدم روي آوردن جوانان به مطالعه را ناداري مي داند در پاسخ مي گويم حتا آن جواني كه بي پول است اگر علاقه مند باشد مي تواند در طول سال 2 تا 3 جلد كتاب بخرد و با تبادل كتاب با دوستان و اقوام در سال 20 تا 30 جلد كتاب بخواند انسان اگر خواست مي تواند.
اسدالله عرب : شما اين زمينه فرهنگي را در خانواده ات ايجاد كرده اي حال بچه ات به كتاب علاقه مند است به نمايشگاه و جمعه بازار كتاب مي رود. ولي براي جوانان روستايمان اين زمينه فرهنگي ايجاد نشده است جوان روستاي ما اين زمينه برايش ملموس نيست آشنا نيست شناخته شده نيست پس لازم است يك نفر اين زمينه را در روستا بوجود بياورد. آقاي شاهسون شما 10 سال ديگر هم اينجا حرف بزني وقتي كه بيرون رفتيم بي نتيجه است براي صدق گفته من شما مي توانيد سال ديگر همين موقع همين جوانان را دعوت كنيد و از يكايك آنها بپرسيد كه چند جلد كتاب خوانده ايد؟ كه يك كلمه بسيار بزرگ هيچي خواهيد شنيد.
محمدعلي شاهسون : من اينگونه فكر نمي كنم. اكنون حدود 50 نفر جوان در اين اتاق گردهم آمده اند و به سخنان من گوش فرا مي دهند اگر از اين 50 نفر يك نفر از اين گفته ها متاثر شود و به سمت و سوي مطالعه و فرهيختگي برود ما در اين جلسه به حد اقل اهداف خود رسيده ايم. به اين داستان توجه فرماييد هنگامي كه من نوجوان بودم يكشب به خانه آقاي صفرعلي شاهسون جهت خواندن قرآن دعوت شده بودم در آن جلسه سپاهي دانش روستا بنام آقاي رضايي كه گويا بچه يزد بود هم دعوت شده بود. صحبت پيرامون درس خواندن و نخواندن بچه ها بود. آقاي عبدالوهاب شاهسون هم كه يكي از حاضران در جلسه بود بحث درس نخواندن و درس را نفهميدن فرزند خود كه همين آقاي لطف الله شاهسون باشد را به طور مفصل بيان كرد و مي خوست بفهماند كه يادگيري و فهميدن ذاتي است نه اكتسابي. آقاي رضايي موضوع را از ديد روانشناسي تحليل كرد و ثابت نمود همه آدميان داراي استعداد اند و اين محيط و خانواده است كه بايد استعداد ها را بارور نمايد. اين سخن آقاي رضايي ، براي من كه يك بچه دهاتي بودم بسيار جالب، شيرين و بياد ماندني شد و روي ذهن من تاثير عميق داشت و تصميم گرفتم كه بايد رفت و آموخت و در طول سالهاي عمرم هرگاه كتاب روانشناسي مي ديدم، مي خريدم و يا مي خواندم و يا بحث درس نخواندن بچه پيش مي آمد ياد آقاي رضايي مي افتادم حال باگذشت بيش از 40 سال و با توجه به مطالعات روانشناسي فراواني كه دارم مي بينم آقاي رضايي كه آن روز يك ديپلم بود آدم با سوادي بوده و با مقايسه با ديپلمه هاي فراوان امروز جامعه مان در مي يابم كه نظام آموزش و پرورش سابق قدري كارآمد تر از نظام آموزش و پرورش فعلي بوده است.   حال با توجه به گفته هاي من اگر از اين جمع بيش از يك نفر تحت تاثير قرار بگيرند و به سمت دانايي و فرهيختگي سوق پيدا كنند كه عالي تر خواهد بود. بنابر اين انتظار نيست كه فردا صبح همه ي اين جوانان صف بكشند و كتاب بخرند و كتاب بخوانند.
يك جوان : يك ماشين كتابخانه سيار مرتب به ماركده مي آمد و كتاب توزيع مي كرد خانم توزيع كننده كتاب توي ماشين از بيكاري ناگزير بود بخوابد و كسي از ماها نمي رفتيم كتاب مجاني بگيريم و بخوانيم.
يك جوان ديگر : ببينيد جو روستايمان بد است يك وقت من رفتم از همين ماشين كتابخانه سيار كتاب بگيرم و بخوانم خوب كتابداران دو نفر خانم بودند و خواهران من محسوب مي شدند چند نفر از جوانان مرا دست انداختند كه تو براي ديد زدن خانم ها رفته اي ، نه گرفتن كتاب. و من هم ديگر نرفتم.
رمضان عرب : اول سلام عرض مي كنم. انتخاب آقاي شاهسون را به عنوان اعضا شورا تبريك مي گويم. بحث كتاب خواني است. محمد عرب گفت 8000 جلد كتاب هست خوب يك جا پيدا كنيد و آنها را جا بدهيد و مشكل كتابخانه حل شد. من فكر نمي كنم مشكل روستاي ما مشكل كتاب خواندن و يا نخواندن باشد و اگر در همين جمع يك راي گيري شود كسي به كتاب خواندن راي نخواهد داد چون كسي فرصت ندارد كتاب بخواند. مسئله فقر نمي گذارد كسي به فكر كتاب باشد مي گويند فقر از هردري كه وارد شد ايمان از پنجره بيرون مي رود كسي نمي تواند با شكم خالي كتاب بخواند من اگر از نظر اقتصادي تامين شدم شايد به سمت كتاب روي بياورم بحث اول و مشكل اول ما كتاب نيست. من 6 سئوال دارم و سئوالهايم هم شخصي نيست بلكه عمومي اند كه از دل تك تك مردم مي آيد. نخست يك سئوال از آقاي شاهسون دارم سئوال من درباره فروش اراضي ملي توسط شورا است.
محمدعلي شاهسون : جناب رمضان قرار ما اين بوده كه اين جلسه اختصاص به جوانان و مسائل ورزشي فرهنگي باشد. ما يك جلسه با عموم بويژه بابزرگان روستا در باره عمران، اقتصاد و اجتماع خواهيم داشت. خواهش مي كنم اين مسائل را در آن جلسه مطرح كنيد و ما اگر پاسخ قانع كننده داشتيم كه قطعا شما قانع خواهيد شد وگر نه كه شما پيروز هستيد و ما شكست خورده. من در اول جلسه هم عرض كردم و از حاضران خواهش كردم و اكنون از شما هم كه دير آمديد خواهش مي كنم كه اجازه دهيد امشب درباره مسائل فرهنگي ورزشي جوانان صحبت كنيم. و اجازه مي خواهم همين يك جمله را كه گفتيد شكم گرسنه دنبال علم نمي رود ولي شكم سير چرا را پاسخ كوتاه بدهم. دوست عزيز ؛ اين جمله شما را نمي توان بپذيرفت چون اگر انسان هايي كه دنبال علم هستند ، در پي فرهيختگي اند ، خدا جو و انسان دوست هستند را بررسي و مطالعه نماييم عكس نظر جنابعالي صدق مي كند يعني آدمياني كه دانا و آگاه هستند و به انسان و معنويت مي انديشند و به درجه اي از فرهيختگي رسيده اند يا ثروت ندارند و يا ثروت كلان ندارند. و آنهايي كه ثروت كلان دارند خود را چندان نيازمند به علم و دانش نمي بينند. آنها نيازمند پول وپول وپول بيشتر هستند و در پي آن هم مي روند چون الينه شده پول هستند و همه چيز را در قالب پول و با عينك پول مي بينند. پس مي بينيم شكم گرسنه ( البته گرسنگي نه به مفهوم مطلق كه از بي غذايي دراز كشيده ودر حال مرگ باشد ) مي تواند دنبال علم و آگاهي باشد و در جامعه مصداق هاي فراوان براي آن مي توان يافت ولي شكم سير الزاما  نه.
رمضان عرب : مرا باديد فرهيخته نمي توان نگريست بلكه بايد در حد يك پنجم ابتدايي ارزيابي كرد. اين موضوعهايي كه مي خواهم مطرح كنم همه اش فرهنگي است حال من پرسش هايم را مطرح مي كنم خواهيد ديد كه همشان فرهنگي اند و زمينه فرهنگي دارند.
محمدعلي شاهسون : من خدمتتان عرض كردم ما يك جلسه عمومي خواهيم داشت كه درباره مسائل مختلف روستا صحبت خواهيم كرد و از شما اجازه خواستم و خواهش كردم كه امشب درباره مسائل فرهنگي ورزشي روستا صحبت كنيم. ببين دوست عزيز يكي از دلايل  اينكه مي فرماييد تعدادي از شكم ها گرسنه اند اين است كه در جامعه ما هركس به منافع شخص خود مي انديشد هر يك از ما تلاش مي كنيم به هر طريقي شده كپه خودمان را بزرگتر كنيم و هيچگاه نمي انديشيم كه اگر بتوان در جامعه يك تعادل برقرار كرد راحت تر و شيرين تر مي توانيم زندگي كنيم چرا ؟  براي اينكه اجتماعي نمي انديشيم انفرادي فكر مي كنيم حال اگر بتوان اطلاعات و آگاهي عمومي را بالاتر برد و گسترش داد بينش هركه به فكر خود بودن قدري ضعيف كرده ايم دوست عزيز شما دور تشريف آورديد و سخنان اوليه جلسه را نشنيديد من خدمت دوستان عرض كردم روستاي ما از نظر رشد فرهنگي مقداري عقب هست و اكنون يك فرهنگ پول دوستي و با عينك پول همه چيز را ديدن و پول معيار و ارزش بودن در جامعه ما دارد رشد مي كند و روي نسل جوان ما تاثير ويرانگر مي گذارد و جوانان ما را كه بايد دنبال علم و دانش باشند به سمت و سوي دلالي و واسطه گري مي كشاند بيبييد امشب روي اين موضوع ها صحبت كنيم و بگوييم پول به عنوان يك ابزار خوب است و نه هدف. و هدف انسان بايد معنويت و انسان دوستي باشد علم ، آگاهي، راستي و پاكي باشد در اين صورت راحت تر مي توانيم زندگي كنيم ، با هم گفتگو و تعامل داشته باشيم درگيريهايمان كمتر خواهد بود و روستايمان بهتر رشد خواهد كرد.
محسن شاهبندري : خواست اكثر جوانان همين پرسشهاي رمضان است و بايد مطرح شود.
محمدعلي شاهسون : جناب مشهدي رمضان ؛      هيچ ترتيبي و آدابي مجو                  هرچه مي خواهد دل تنگت بگو.
عباسعلي عرب : رمضان بچه جوان ها كه بيشتر به فوتبال علاقه دارند امشب مي خواهند راجع به اين موضوع صحبت كنند.
رمضان عرب : اين جوان ها كه علاقه به ورزش دارند دنبال توپش مي گردند يا جايش؟ جايش را كه كاشتند.
يك جوان : شما مي گوييد ما از نظر فرهنگي عقب هستيم وقتي بزرگتر ها ما را حمايت نكنند قطعا ما كاري نمي توانيم بكنيم چند سال قبل ما در روستا يك هيات فوتبال تشكيل داديم و آقاي مهندس را هم به عنوان رئيس اين هيات انتخاب كرديم حال ما نمي گوييم مهندس هيچ كاري انجام نداده بلكه در طول اين چند سال ، برگزاري دوتا مسابقه را فراهم كرده ولي چيز ديگري از ايشان نديديم.
محمدعلي شاهسون : خوب يك نفر ديگر را انتخاب كنيد. ببينيد دوستان عزيز ؛ جامعه ميدان رقابت است يك نفر را براي كاري بر مي گزينيم اگر توانست كار محوله را خوب انجام دهد بازهم مي خواهيمش و اگر نتوانست ، او را كنار مي گذاريم و نفر ديگري را بر مي گزينيم. حال شما نظر خود را با دوستان در هيات و همبازي هايت در ميان بگذار اگر آنها هم با تو همنظر هستند مهندس را كنار بگذاريد و يك نفر ديگر را از بين خودتان انتخاب نماييد.
رمضان عرب : آقا اصل قضيه زمين است. من خودم 20 سال پيش دنبال زمين فوتبال بودم. ولي امروز زمين فوتبال را گرفته و كاشته اند. من خودم ماشين دارم هر روز كه بخواهم به نجف آباد و يا شهركرد بروم زنم را مي گذارم توي ماشين و براحتي مي روم ولي اگر بخواهم بي انگيزه و بي اراده و بي غيرت از كنار مسئله ميني بوس ها بگذرم واقعا مرد نيستم. اما وقتي كه حرف  و درد دل هاي شما را مي شنوم مجبورم و بايد اين حرف ها را بزنم. سيد اسماعيل يكي از شوراها است ولي حضور ندارد. اصلا اين سئوال مرا بايد او پاسخ دهد. او بايد نقش بيشتري در كنترل خودروهاي مسافر بر ، چه تاكسي و چه ميني بوس داشته باشد. ببينيد خط شهركرد ما دوتا ميني بوس دارد و خط نجف آباد ما هم دوتا ميني بوس دارد. مي پرسم چرا بايد يكي از ميني بوس ها بخوابد و آن يكي ديگر 50 نفر مسافر سوار كند و در دست اندازها مسافران روي يكديگر بريزند؟ آقايان اين درد است. از طرف ديگر هرروز هم صد تومان به كرايه هاشان مي افزايند. آيا اين شوراها كه يكي از آنها سيد اسماعيل است اينها را نمي بيند؟ نمي داند؟
يك جوان : يكي از عاملان نابساماني كرايه و نا منظم بودن ميني بوسها، خود سيد اسماعيل است.
رمضان عرب : اين يكي از سئوال هاي من است. مي پرسم اگر تا حالا شورا همتي نكرده ؟ چرا نكرده؟ اين خودش فرهنگ سازي است. يعني فرهنگ خراب كن و فرهنگ از بين بردن است. اگر تا حالا هيچ كاري نكرديد از فردا درستش كنيد.
ابوالفضل عرب : راجع به بيشتر كرفتن كرايه ها  يك شماره تلفن هست شماره 124 اين شماره تلفن مال تعزيرات است. از آنهايي كه كرايه گرانتر گرفته مي شود بايد به اين شماره زنگ بزنند. مي پرسم تا حالا آيا يك نفر زنگ زده است؟
رمضان عرب : تلفن فايده ندارد.اگر با تلفن مي شد كاري كرد شورا هم مي توانست به منابع طبيعي زنگ بزند كه رمضان عرب به زمين منابع ملي تجاوز كرده است؟ چرا نامه نوشته است؟ پس با تلفن كارها درست نمي شود.
ابوالفضل عرب : ببينيد راجع به بالا بودن كرايه ها من شخصا بوسيله تلفن با بخشدار صحبت كردم. بخشدار گفت: آيا جايي به شكل ترمينال و يا گاراژ داري كه بتواني كنترلشان كني؟ گفتم : نه. ما حتا براي دهياري مان هم ساختمان نداريم. گفت : اگر مي خواهي كه ميني بوس ها را كنترل كني بايد ترمينال داشته باشي. مجددا زنگ زدم كه ؛ آقا ميني بوس ها اصلا كار نمي كنند؟ كه گفت: نمي روند كه ، بايد برويد ماشين جايگزينشان كنيد.
رمضان عرب :  هي بخشدار بخشدار مي كنيد بخشدار مگر كيه. آقا شما به عنوان يك دهيار فردا صبح با فرماندار همآهنگ كن و يك اطلاعيه بنويس و به ميني بوس داران بده و به در و ديوار جهت اطلاع مردم هم نصب كن كه؛ كرايه ماركده تا شهركرد اينقدر است و كرايه ماركده تا نجف آباد آنقدر است و تعداد مسافر مجاز هر ميني بوس هم اينقدر نفر است. تا ببينيم چه كسي قبول نمي كند و گوش نمي كند. مي دانيد چرا رانندگان ميني بوس هاي ماركده هركار كه دلشان مي خواهد مي كنند؟ براي اينكه مفتي مفتي آمده اند و صاحب خط شده اند. شما بجاي اينكه غصه بخوريد كه روستا كتابخانه ندارد بياييد با ميني بوس هايي كه مي خواهند توي خط ماركده كار كنند قرارداد ببنديد. اصلا بايد به مزايده بگذاريد. ببينيد ما دوتا ميني بوس توي خط نجف آباد و دوتا توي خط شهركرد داريم و دوتا هم سرويس دانش آموزان را انجام مي دهند اگر دقيق حساب كنيم حدود 20 دستگاه ميني بوس در روستا داريم. شورا بايد اين دوتا خط را بين اين 20 ميني بوس به مزايده بگذارد و بگويد هر ميني بوس بايد 200000 تومان براي يكسال بپردازد وقتي مزايده شد من مثلا 250000 تومان مي زنم و اين مش رسول 300000 تومان مي زند خوب خط حق اين آقا است. آنگاه شورا با او به مدت يكسال قرارداد مي بندد. و در قرارداد هم قيد مي كند كه كرايه فلان مبلغ و تعداد مسافر فلان تعداد و تعهد مي گيرد كه بايد با اين شرايط كار كني.
محمدعلي شاهسون : جناب رمضان عرب، مزايده نمي خواهد شما لطف كنيد فردا صبح ميني بوست را بياور ما 200000 تومان هم نمي خواهيم فقط با كرايه كمتر و منظم تر كار كن با تو قرارداد مي بنديم و حمايتت هم مي كنيم. ببين دوست عزيز ؛ شما چون اطلاع نداري فكر مي كني ما بي خيال در خانه خود نشسته ايم و رانندگان ميني بوس هم هر كاري كه دلشان مي خواهد انجام مي دهند. نه اينگونه نيست. در اين باره ما حرف زياد زده ايم، جلسات متعدد داشته ايم، با هم يك و دو زياد نموده ايم. اصلا بگذار از اول برايت بگويم. سال 1382 بود يك طرح در ذهن من بود كه خواستيم پياده اش كنيم كه به علت همكاري نكردن رانندگان ميني بوس نتوانستيم. طرح اين بود. كه دارندگان ميني بوس ماركده و قوچان باهم ادغام شوند. چرا ادغام؟ براي اينكه همه روزه رانندگان ماركده اي شكايت مي كردند كه ميني بوس هاي قوچان مسافران ما را سوار مي كنند و رانندگان قوچاني هم عكس اين را مي گفتند. با ادغام ، اين مشكل حل مي شد. پس از ادغام يك نفر را به عنوان رئيس خود با نام مديرعامل از بين خود برگزينند. يك محلي هم برايشان در نظر گرفته شود. و صبح همه ميني بوس به آن محل مراجعه كنند و به نوبت پر شوند و حركت كنند. و هرگاه هم مشكلي پيش آمد شخص مدير عامل دربرابر شورا پاسخگو باشد. در چنين شكل و هياتي شورا مي توانست نظارت بهتري داشته باشد. كه متاسفانه با آوردن بهانه هاي پوچ وبي اساس از جمله ؛ چگونه شما غيرتتان قبول مي كند كه زن و دختر ماركده اي توي ميني بوس قوچاني سوار شود و… پيشنهاد شورا را نپذيرفتند و جو جلسه را به هم زدند و رفتند. البته اين را هم بگويم بعدا براي من ثابت شد همين آقا كه اين جمله را با حرارت بيان و جلسه را بهم ريخت هيچگونه علاقه اي به ماركده و مردمانش ندارد و صرفا بخاطر منافع شخصي اش اين مسئله حساس را مطرح كرد. ( اين را در اينجا براي مزيد اطلاع همشهريان اضافه مي نمايم كه ما توده مردم روي دوتا موضوع بسيار حساسيم كه به نظر من هم حساسيتمان بجا ، بحق و درست است. يكي زن است و ديگري دين و مذهب. اشكال كار دراينجا هست كه سودجويان در طول تاريخ از اين دوتا موضوع و حساسيت هاي ما سوء استفاده كرده و مي كنند و ما در بسياري جاها نمي توانيم تشخيص بدهيم كه چه كسي واقعا دلسوز اين موضوعها است و چه كسي براي منافع شخصي اش اينها را علم مي كند). به دنبال شكستمان در ادغام كردن ميني بوس هاي دو روستا، به رانندگان خط شهركرد  روستاي خودمان پيشنهاد كرديم صبح يك سرويس از خط سامان به شهركرد برود و ظهر هم از همان طريق برگردد كه با عنوان كردن مسافر نيست و نمي صرفد قبول نكردند. به رانندگان خط نجف آباد پيشنهاد كرديم يك سرويس صبح و يكي بعد از ظهر رفت و آمد كنند كه با عنوان كردن بعد از ظهر مسافر نيست نپذيرفتند. به اكبر راننده خط شهركرد التماس كرديم بعد از ظهر در خط نجف آباد مسافر حمل و نقل نمايد كه گفت؛ چون اكثر مردم در نجف آباد و امير آباد و يزدانشهر و گلدشت اقوام دارند آنهايي كه بعد از ظهر در نجف آباد مي مانند به خانه هاي اقوام خود مي روند و مسافر در بعد از ظهر نيست. تا اينكه سيد اسماعيل حسيني آمد و خط بعد از ظهر نجف آباد را داير نمود.همين امسال بخاطر گران كردن كرايه ، به شورا دعوتشان كرديم كه نيامدند. مبلغ كرايه شهركرد را ابلاغ  كرديم گفتند با اين كرايه نمي رويم. براي خط نجف آباد هم كرايه تعيين نمي گردد. حال ما هرگاه مي خواهيم سخت گيري كنيم خيلي راحت مي گويند نمي رويم چون برايمان نمي صرفد حال اگر شما ميني بوس سراغ داريد بياوريد و با كرايه تعيين شده استانداري كار كن. گران كردن كرايه ها را طي دو سه نامه به بخشداري گزارش كرده ايم هيچ اقدامي نكرده اند.شورا هم كه قدرت اجرايي ندارد كه جريمه كند  و يا ازكارش جلوگيري نمايد و كار شورا هم  برابر ظوابط و قانون است و ما نمي توانيم يقه بگيريم دري وري بگوييم و داد و بيداد راه بيندازيم و ميني بوس هم كه نداريم جايگزين كنيم. از آنجاييكه قدرت اجرايي ما شما مردم هستيد فكر مي كنيد  چكار بايدكرد؟
رمضان عرب : اين حرف نشد است شما شوراها نمايندگان ما هستيد بايد يك نامه بنويسيد كه ما هرچه به رانندگان مي گوييم كرايه اضافه نگيريد گوش نمي كنند. آنگاه خواهيد ديد كه بالاخره يك نفر رسيدگي خواهد كرد.
محمدعلي شاهسون : جناب رمضان اكنون فصل زمستان است و هممان بيكار هستيم فردا صبح بيا تا باهم برويم و همان نامه را هم كه مي گويي مي نويسيم و ميبريم عصر كه برگشتي هر نتيجه اي كه گرفته اي براي مردم بازگو كن.
رمضان عرب : اگر شما پيگيري نماييد يكبار كه يك ميني بوس را كه 500000 تومان جريمه كردند بقيه چشمشان به خط حساب مي افتد.
يك نفر از حاضران جلسه : آقا اين موضوع شاكي خصوصي مي خواهد كه برود شكايت كند و پيگيري كند تا به نتيجه بينجامد.
محمد عرب : كدام يك از شما حاضران در اين جلسه ، همين مورد را به عنوان شكايت به شورا داده ايد؟
رضا عرب : شما سئوال ها را كه نمي توانيد پاسخ دهيد مي گوييد ظوابط و قانون است ولي سئوال ها را كه خودتان خود مختار انجام مي دهيد ظوابط و قانون نيست مثل فروش زمينها و واگذاريهاي زمين.
محمد عرب : من اين گفته را ثابت مي كنم كه شورا وقتي مي تواند با راننده متخلف صحبت كند كه شاكي خصوصي داشته باشد.
محسن شاهبندري : اگر سيد اسماعيل شورا نبود هزاران بار از دست رانندگان ميني بوس شكايت شده بود و به مرحله جريمه هم رسانده شده بود.
رمضان عرب : مي پذيرم كه شورا قدرت اجرائي ندارد و حق درگير شدن با افراد هم ندارد و به همين خاطر هم شخصا با من در تجاوز به زمين درگير نشديد چون اگر مي آمديد قطعا با هم درگير مي شديم و راه عاقلانه را در پيش گرفتيد  و گزارش كرديد و اداره منابع طبيعي هم مرا به دادگاه فرستاد و دادگاه هم گفت : يا زندان و يا سند وثيقه بگذار. كه من سند گذاشتم بعد مبلغ 50000 تومان جريمه ام كرد. شورا به همين روش مي تواند همه مسائل را پيگيري كند. شورا مي گويد قدرت اجرايي ندارد من ثابت مي كنم كه اينگونه نيست. شورا براي گازرساني با 20 نفر مشورت كرد و پروژه به اين بزرگي را اجرا كرد چرا در اينجا قدرت دارد كه پروژه به اين بزرگي را اجرا كند ولي زورش به چهارتا راننده ميني بوس فزرتي نمي رسد؟ سيد اسماعيل به قربون گفته پياده شو با هر خري كه صبح آمدي حالا هم با او برو.
محمدعلي شاهسون : براي اتمام اين بحث عرض مي كنم؛ جناب رمضان شما يك دستگاه ميني بوس تهيه كنيد ما رانندگان را جمع مي كنيم از شما هم دعوت مي نماييم در آن جلسه به رانندگان ابلاغ مي كنيم كه كرايه مصوب فلان قدر است و شما بايد رعايت كنيد اگر مي توانيد با كرايه مصوب كاركنيد اولويت با شماست و گر نه آقاي رمضان عرب حاضر است با كرايه مصوب كار كند و مي نويسيم اجازه كار را به تو مي دهيم و حمايتت هم مي كنيم.
رمضان عرب : آقا ما اصلا جواب نخواستيم فقط سئوال هايم را مي خوانم. سئوال بعدي فروش اراضي ملي توسط شورا.  2- تجاوز به اراضي ملي توسط افراد متمكن و پولدار.  3-  تجاوز به اراضي ملي توسط خود اعضا شورا.   4-  كنترل نكردن حمل نقل مسافر.   5-  استعلام نكردن 50 متر زميني كه فروخته اند.   6-  استخدام كردن دهيار و كارگر و راننده بدون استعلام از مردم.  ببينيد ما توي روست چندين نفر فوق ليسانس و ليسانس و ديپلم داريم بايد استعلام مي شد كه همه بدانند و آن را كه مردم مي خواهند استخدام مي شد.
مهندس غلامعلي عرب : چند بار از بلنگوي مسجد اعلام كردند كه هركه مي خواهد دهيار شود بيايد.
رمضان عرب : اين را كه مهندس غلام گفت من نفهميده ام.
محمدعلي شاهسون : مطمئن هستي بقيه موضوع ها را كه بيان كرده اي خوب فهميده اي ؟
رمضان عرب : يكي ديگر اينكه پولهايي را كه از باجه دولت گرفته اند و آنهايي را كه از مردم گرفته اند تا ريال آخر اعلام كنند.
ابوالفضل عرب : سال گذشته همين موقع ها بود كه يك جلسه پرسش و پاسخ گذاشته شده بود و شورا  و دهيار گزارش كار خود را همراه حساب و كتاب به مردم دادند مگر در آن جلسه نبودي؟
رمضان عرب : يكي ديگر از سئوال هاي من هم قرارداد بستن گاز بود.
محسن شاهبندري : چرا ما در ماركده در همه چيز شريكيم. مثلا براي پول گاز، 2000 تومان سند، پول سيمان. براي پول گاز 10 بار در خانه ما آمده اند. البته من يك ريال هم نداده ام ولي توي زمين ها شريك نيستم؟ چرا نبايد من يك سانت زمين داشته باشم؟ ولي يك نفر 140 جيريب تصرف كند ؟ من به عنوان يك ماركده اي مگر به اين بيابان شريك نيستم؟ چرا عده اي مي روند با پارتي و رشوه  200– 300 جيريب آزاد مي كنند ولي گير من چيزي نيايد؟
رمضان عرب : ما 60 نفر جوان بي چيز و بي زمين شديم يك نامه نوشتيم و رفتيم اداره منابع طبيعي. و يك قطعه زمين هم يكجا بود گفتيم اين زمين را به ما فقير بيچاره ها واگذار كنيد. اولا يك عده از مردم با ما دشمن شدند.و همين دو نفر شورا ( محمدعلي شاهسون و محمد عرب ) آمدند و در منابع طبيعي گفتند ما با پيشنهاد اينها مخالفيم ولي حاضريم زمين جزو طرح عباس آباد باشد. حالا من مي خواهم بيايم كتاب بخوانم با شكم گرسنه.
ابوالفضل عرب : 2000 تومان را كه بابت سندها مي گيريم بابت تتمه بدهي هزينه نقشه برداري خانه ها است. از سيمان ها هم مدت بسيار كوتاهي مبلغي ناچيز براي عمران روستا مي گرفتيم كه بعد از تعزيرات آمدند و گفتند اشكال دارد كه ديگر نگرفتيم. گرفتن زمين هم ربطي به من ندارد. زمين ورزش را كه گرفته اند گزارش كرده ايم و آن را پيگيري هم مي كنيم.
محسن شاهبندري : چرا شوراها را به دادگاه نمي فرستيد؟
ابوالفضل عرب : درست سه هفته قبل از انتخابات شوراها من به آقاي شاهسون گفتم : يا گزارش خود را كه به منظور تجاوز به زمينهاي اطراف كرده ايم پس بگيريم يا سيد اسماعيل را هم به عنوان متجاوز معرفي كنيم. آقاي شاهسون گفت : اجازه بده با سيد صحبت كنيم كه زمين چقور دره را نگيرد و رهايش كند. من خود شخصا به سيد گفتم : اگر مي خواهي اينجا را كشت كني من شخصا گزارش مي كنم. كه گفت : نه مي خواهم خاك ها را زير زمينم بدهم كه سيل زمينم را تخريب نكند و قصد كشت ندارم. ما يك قطعه زمين به كل احمد فروختيم به 4 ميليون و ديست هزار تومان كه يك ميليون آن وصول شده و 800000 تومان آن را به خاله ماه بانو داده ايم. پولي هم كه به صفر جوشكار داده ايم قرض كرده ايم و هنوز بدهكاريم.
رضا عرب : چرا همين را با مردم مشورت نكرديد؟ بايد به مزايده مي گذاشتيد؟
ابوالفضل عرب : زميني كه به كل احمد داديم آن را متراژ كرديم دونفر كارشناس روستا هم آن را قيمت گذاري كرده اند و ما واگذار كرده ايم و چهار برگ چك گرفته ايم در قباله زمين هم قيد كرده ايم روي جوي را حق ندارد ساخت كند و يك متر گل انداز بالاي جوي را هم حق ساخت ندارد.
رضا عرب : بحث سر حسن و احمد نيست بحث سر عدالت است مي پرسم يك نفر حقش چه مقدار زمين است؟
رمضان عرب : ما يك فاضلاب كشي كرديم كه هنوز هم من پولم را نداده ام آنگاه دهيار در كتابچه اش مي نويسد من فاضلاب كشي كرده ام.
محسن شاهبندري : دهيار كه ننوشته ؟ شورا نوشته و هنوزم كه هنوزه من 2000 تومان به همسايمان بدهكارم.
ابوالفضل عرب : آقا بحث و اعتراض شما روي زمين است نسبت به هركه اعتراض داريد بايد شكايت كنيد.
محمد عرب : من خود شخصا خواهان عدالت هستم. چند سال قبل يك شب درخانه حاج يدالله عده اي زياد از بزرگان روستا جمع شده بودند و راجع به زمين هاي باقي مانده بين طرحها بحث و گفتگو شد كه قرار گرديد قسمتي از آنها را طرح عباس آباد و قسمتي ديگر را طرح ملاگلي و يك قسمت ديگر را طرح علي آباد بگيرد و شوراي آن زمان هم از اين تصميم پيروي نمود  و قبول داشت.
رمضان عرب : ببينيد يك نفر 2 جيريب زمين مي گيرد متجاوز است و يك نفر هم 10 جيريب مي گيرد آنهم متجاوز است به هر دوتا شان مي گويند متجاوز. حال همانگونه كه من به دادگاه رفته ام بايد همه آنهايي كه زمين تجاوزي گرفته اند بايد به دادگاه بروند و جريمه بدهند تا عدالت رعايت شود.
رضا عرب : بحث امشب خيلي خوب بود من خيلي چيزها را نمي دانستم و امشب فهميدم جلسات گفتگو خيلي خوب است.
محمدعلي شاهسون : جناب رمضان قدري آرام باشيد تا برايت توضيح دهم. شما زميني را كه به كل احمد فروخته ايم مثال زديد. اين زمين مثتثنيات است. زمين مثتثنيات يعني زميني كه داراي صاحب و مالك است. چون اين زمين مال مردم ماركده بود ما شورا و دهيار به نمايندگي از طرف مردم توانستيم آن را بفروشيم. ولي زمين هاي منابع ملي در مالكيت دولت است و نماينده دولت هم اداره منابع طبيعي است. لذا ما حق تصرف و فروش آنها را نداريم. بنابر اين كاري براي فروش زمين هاي متجاوزي نمي توانيم بكنيم. در واگذاري هاي زمين هاي منابع ملي به متقاضيان ، شورا صاحب زمين نيست بلكه اين اداره منابع طبيعي است كه مالك است. به همين جهت مردم تقاضاهاي خود را به اين اداره مي برند و آن اداره هم طبق قوانين خودش كارهاي اداري را انجام و هنگام واگذاري از شورا استعلام مي نمايد. استعلام چي؟ استعلام از اينكه مشكل اجتماعي دارد يا خير. يعني نمي گويد شورا ؛ زمين از تو است و من مي خواهم بدهم به فلاني، بلكه فقط موضوع مشكل اجتماعي را مي پرسد. بنابر اين شورا مالك نيست. بلكه نماينده منافع مردم است كه در اينجا فقط مي تواند بگويد مشكل اجتماعي هست يا نه.
رضا عرب : ما با آنهايي كه از طريق رواگذاري زمين گرفته اند مشكلي نداريم بلكه مشكل ما با آنهايي است كه بيشتر از واگذاري خود زمين را بصورت تجاوزي گرفته اند .
محمدعلي شاهسون : خوب چه كسي بايد جلو متجاوزين را بگيرد؟ ببينيد ما اعضا شورا  وظيفه و دستورالعملمان اطلاع رساني و همكاري با مامور اداره منابع طبيعي است و برابر وظيفمان هم عمل كرده ايم حال اين مامور اداره منابع طبيعي است كه بايد جلو متجاوزين را بگيرد كه نگرفته است. حال شما چوب او را مي خواهيد به سر ما بزنيد؟
رمضان عرب : ما رفتيم تجاوز عباس آبادي ها را گزارش كرديم ولي شورا آمد و گفت نه تجاوز نكرده اند.
محمدعلي شاهسون : نه اينگونه كه شما مي گوييد نيست. ببينيد وقتي ما شورا شديم از دو سه سال قبلش بزرگان روستا و شوراي دوره اول جلسات متعدد و بحث و گفتگوهاي زيادي برگزار كرده بودند كه براي توجيه اقتصادي داشتن سه طرح عباس آباد و ملاگلي و علي آباد به هركدام مقداري زمين اضافه گردد. اين تصميم ها گرفته شده بود. حال وقتي ما شورا شديم اين بحث دوباره مطرح شد و ما هم ديديم تصميمات قبلي منطقي بنظر مي رسد و پذيرفتيم. شما رفتيد و گفتيد اين زمين را بما بدهيد و آن جلسه در اداره منابع طبيعي تشكيل شد كه هر سه نفرمان بوديم و دوباره همين صحبت ها مطرح و بحث مفصلي شد و توضيح كاملي در همان جلسه داده شد. و گفتيم كه اكثر مردم و نيز شوراي دو دوره براي توجيه اقتصادي داشتن اين سه طرح موافقت كرده اند كه مقدار زمين هاي باقي مانده لابلاي طرح ها به آنها اضافه گردد چون سرمايه گذاري هاي كلان شده و بايد بازدهي داشته باشد و صرفه اقتصادي داشته باشد. پس اينگونه نبوده كه شخص من تنها آمده باشم و اين تصميم را خود سر گرفته باشم. براي بالا رفتن اطلاعتان عرض مي كنم اين ديد و بحث توجيه اقتصادي، قبلا نبود دراين چند سال اخير بوجود آمده و بنظر من هم درست است . ببينيد هنگامي كه مي خواستند براي طرحهاي اوليه آب ببرند نگفتند كه توجيه اقتصادي بنويسيد ولي اكنون براي كوچكترين و بزرگترين طرح بايد طرح توجيه اقتصادي بنويسي. چرا؟ چون آب با انرژي بالا مي رود و مردمي كه براي كار از دره بالا مروند انرژي مصرف مي نمايند و ما اكنون بحران انرژي داريم شما فكر نكنيد اكنون بنزين و آب و برق در كشور ما ارزان است و هميشه هم اينگونه خواهد ماند. نه بشر در آينده براي تامين انرژي مورد نيازش مشكلات بزرگي خواهد داشت بدين منظور مي خواهند كارها روي اصول حساب و كتاب باشد به همين دلايل ما هم نظر بزرگان روستا و نيز شوراي دوره اول را پذيرفتيم چون ديديم منطقي و اقتصادي است. بعد از شما مي پرسم سهامداران اين سه طرح كي ها هستند؟ همشان ماركده اي هستند بيشتر ماركده ايها در اين سه طرح شريكند و غريبه نيستند اگر غريبه اي هم وارد شده باز يكي از ما ماركده اي ها او را وارد كرده ايم.
رمضان عرب : ما مي خواهيم تصميم ها ضمن اقتصادي عادلانه هم باشد. موقعي كه مي خواستند زمين هاي سكوي چم بالا را تقسيم كنند دوباره زمين ها را به آنهايي كه رعيت بودند دادند يعني كارگر بايد هميشه كارگر بماند.
رضا عرب : ما غرض شخصي نداريم بحث ما مشكلات آبادي با شورا است بحث امشب بنظر من بسيار خوب بود. اين موضوع ميني بوس ها را من نمي دانستم ولي حالا كه توضيح دادي قبول كردم شما بهتر است هر 20 روز يا يكماه يك جلسه با مردم داشته باشيد.
محمدعلي شاهسون :  غرض شخصي نداريم. ولي فقط هريك از ما اينگونه فكر مي كنيم كه من خوبم ديگران نه. از طرفي هريك از ما خودش را كل ماركده حساب مي كند چون مي بيند يك موضوع را نمي داند فكر مي كند همه آنگونه هستند. دوست عزيز؛ ما براي اكثر كارهايي كه مي خواسته ايم بكنيم از مردم دعوت كرده ايم، جلسه گذاشته ايم و مشورت نموده ايم. بيشتر دعوت هايمان هم كتبي بوده ، بعضي هاشان هم از طريق بلند گوي مسجد بوده حتا يكبار از آقاي مشهدي لطفعلي درخواست كرديم و جار زد و دعوت نمود. ولي متاسفانه خيلي كم در جلسات حضور مي يابند به علاوه جلسات پرسش و پاسخ گذاشته ايم به تمام پرسشهاي مردم پاسخ داديم و دهيار كار دهياري و بودجه اي كه از استانداري گرفته و نيز كمك هاي مردم را توضيح داده است. ديديد كه امشب هم گفته شد سه تا پروژه براي سال آينده پيشنهاد شده است نمي دانم چيزي بدهند يا نه. ببين اين 2 هزار تومان سند چند بار امشب برسر زبانها آمد. قرارداد ما براي نقشه برداري روستا 1200000 تومان بود و ما توانسته ايم 800000 تومان آن را بپردازيم اكنون حدود 200 سند خانه داريم گفتيم از هر سند 2000 تومان بگيريم تا آن 400000 تومان بدهي را بپردازيم. ببينيد يكسال طول كشيد تا مردم مدارك خانه هاي خود را تحويل دادند چرا؟ چون همراه مدارك خانه ها بايد مبلغي پول هم مي دادند.
رضا عرب : شما مي دانيد اشتباهتان كجا بوده ؟ زماني كه مردم مي خواستند زمين هايشان را بيمه كنند بايد مي گفتيد بيمه زمين ها با مدارك و پول سند خانه ها باهم است.
محمد علي شاهسون : ببينيد اين ديدگاه شما ريشه اش از انديشه و فرهنگ استبدادي نشات مي گيرد من چنين انديشه اي ندارم و نمي توانم اينگونه بينديشم و كار كنم بلكه بر اين باورم كه بايد خيلي راست پوست كنده با مردم صحبت كرد و واقعيت ها را هرچند تلخ  به مردم گفت.
رضا عرب : شما مي گوييد ما مردم را كتبي دعوت مي كرديم و مردم آنگونه كه بايد در جلسات حاضر نمي شدند مي خواهم بگويم دعوت نامه هايتان مخصوص حاجي هاي روستا بوده است.
محمدعلي شاهسون : نه اينگونه كه شما مي گوييد نبوده است ما براي افراد مختلف دعوت نامه مي داديم. براي نمونه ؛ وقتي ما شورا شديم چندين نفر گفتند سه حبه از زمين هاي كشاورزي قريه سهم مالكانه اش را اداره اصلاحات ارضي به همه كشاورزان قريه فروخته و پولش را گرفته است ولي زمينش نزد چند نفر رعيت هاي همان زمين ها مانده . و از ما خواستند كه اين مقدار زمين را كه متعلق به همه كشاورزان است باز پس بگيريم و در محل هاي عمومي هزينه كنيم. براي دانستن درستي و يا نادرستي اين ادعا يك روز در اداره امور اراضي پرونده آن روز ماركده را مطالعه كردم ديدم درست مي گويند. مكاتبه كرديم و كپي مدارك را گرفتيم و دعوت نامه كتبي براي تمام كشاورزان قريه فرستاديم و آنهايي كه فوت كرده بودند  تمام پسرانشان را دعوت كرديم تعدادشان 74 نفر شد مي دانيد چند نفر در جلسه حاضر شدند؟ 7 نفر. حال شما به جاي ما بوديد چكار مي كرديد؟ مثال ديگر؛ براي حل مشكل شوراي حل اختلاف بيش از 90 نفر كتبي دعوت كرديم كه حدود 30 نفر آمدند. ببينيد در جلسان نمي آييد در جريان كارها قرار نمي گيريد آنگاه فكر مي كنيد مثلا ما آدمهاي بدي هستيم. مي خواهم بگويم اينگونه نيست شما هر موضوعي را كه فكر بكنيد ما حد اقل يك قدم هرچند كوچك برايش برداشته ايم. دوستان مجري تصميمات شورا مردم اند اگر مردم با شورا همكاري كردند شورا موفق خواهد بود وگر نه نه.به مثال ديگر توجه كنيد. همشهري يي ديوار خانه اش را خراب مي كند از او تقاضا مي كنيم، خواهش مي كنيم كه مقدار عقب نشيني را اعمال كند و ديوارش را بچيند. ولي مي بينيم شب، صبح وقت وبي وقت ديوارش را مي چيند تا به قول خودش سر شورا و دهيار كلاه گذاشته باشد. مي پرسم دهيار و شورا اين يك متر زمين را براي چه و براي كي مي خواهند؟
رضا عرب : اين بحث عقب نشيني قانون دارد آئين نامه دارد خوب هركه رعايت نمي كند او را به دادگاه بفرستيد.
محمدعلي شاهسون : بله اين هم يك راه است. ولي حرف ما اين است كه مردم شورا را انتخاب كرده اند خوب بايد با او همكاري كنند ولي اگر قرار باشد دهيار ما عمده كارش در دادگاه براي يك متر زمين عقب نشيني صرف شود و هدر رود پس كي به كارهاي ديگر يرسد؟براي يك متر زمين عقب نشيني روستا چقدر بايد هزينه بپردازد؟ در اين صورت اين حرف شما كه مي گوييد ما پشتيبان شورايمان هستيم نمي تواند درست باشد. بيشتر ما هرجا كه منافع شخصي مان آسيب ببيند براي تصميم شورا يك پاپاسي ارزش قائل نيستيم. مي دانيد سكه دو رو دارد شما مردم هميشه از شورا طلبكار هستيد كه چرا فلان كار را نكرديد و بهمان كار را نكرديد كه حقتان است و اشكالي هم ندارد آيا هرگز از خودتان پرسيده ايد من وظيفه اجتماعي ام را در قبال روستا و شورا انجام داده ام؟ براي مثال از شما مي پرسم آيا پول زبالتان را داده اي؟ پول گازتان را داده اي؟ من بر اين باورم هر يك از ما كه خواست شورا را زير سئوال ببرد اول بايد از خودش بپرسد وظيفه خودش را در قبال روستا و شورا انجام داده است؟ يا نه. اگر نه. ابتدا كار خودمان را خوب انجام بدهيم آنگاه يقه شورا را بگيريم. پس اگر مي خواهيم روستايمان رشد داشته باشد اول بايد ببينيم خودمان در كجا ايستاده ايم آنگاه به سراغ ديگري برويم و اگر خودمان مي لنگيم انصاف نيست يقه ديگري را بگيريم.
رضا عرب : انسان ذاتا منفي بين است. بحث ما امشب بحث عدالت است. مي خواهم بگويم اگر آقاي سبحاني و خليل مقداري زمين نگرفته بودند كسي را به دادگاه نمي فرستاديد و اگر اينها هم ثروتمند بودند باز هم به دادگاه نمي فرستادي نشان.
محمدعلي شاهسون : نه انسانها ذاتا منفي بين نيستند بلكه منفي بيني يك ناهنجاري است. ببينيد شما به عرايض من دقت نكرديد زمين ها مال ما نيستند. براي اطمينان از اين گفته من ، شما مي توانيد فردا صبح به اداره امور اراضي برويد و يك تقاضا بدهيد و كارهاي اداري اش را انجام دهيد آنگاه آخر سر نامه اي را سر شورا مي فرستند كه از نظر اجتماعي مشكل دارد يا نه. ما خودمان در جلسات متعدد به رئيس اداره منابع طبيعي معترض بوده ايم كه شما همه كارهاي واگذاري زمين را انجام مي دهيد و آخر سر شورا را در يك كار انجام شده قرار مي دهيد حال اگر شورا موافقت نكند كه براي خودش دشمن درست كرده است و اگر موافقت كند كه داد بقيه در مي آيد. ببينيد همين موضوع دهياري را كه مطرح كرديد محمد عرب از همان جلسه پرسش و پاسخ گفت من ديگر نيستم با خواهش تمنا تا پايان سال همراهي كرد. در آغاز سال ما 2 ماه دهيار نداشتيم. دعوت به دهيار شدن را چند بار از بلندگوي مسجد اعلام كرديم، درجلسات گفتيم و در نشريه مان نوشتيم از چند نفر شخصا دعوت كرديم. آنگاه شما بدون اطلاع مي آييد اينجا و بر اساس ذهنيات از پيش تعيين شده و تعصبات قومي اينگونه  بي انصافانه داوري مي كنيد.
رمضان عرب : من ليست تمام زمين هاي تجاوزي را دارم و امضا 200 نفر را هم ميگيرم شما هم ياري كنيد تا زمين هاي تجاوزي را برگردانيم
محدعلي شاهسون : شما يك نامه از زبان مردم بنويس و ليست را هم پيوست نامه ات بكن ما هم تاييد مي كنيم و از اداره منابع طبيعي هم مي خواهيم كه رسيدگي نمايد و شما پيگيري كن تا به نتيجه برسيم.
 من يك پيشنهاد بهتر از اين دارم و آن اينكه شما بيا به عنوان نماينده شورا پيگير 400 هكتار زمين مرتع را در قالب يك طرح عمومي باش. پس از آماده شدن آنگاه به كساني كه خيلي زمين گرفته اند ديگر نمي دهيم و آنهايي كه زمين ندارند خيلي مي دهيم و آنهايي هم كه زمين كم دارند مقداري ديگر مي دهيم. حسن اين پيشنهاد من اين است كه هم كاري كرده ايم هم با بالانس كردن مقدار زمينها به عدالتي كه شما در پي اش هستيد نزديك شده ايم و هم كينه و نفرت و نزاع درست نكرده ايم.
وقتي ساعت 30/11 شب جلسه به اتمام رسيد در بين راه و سپس در خانه با خود كلنجار مي رفتم. و به كينه ها و نفرت هايي كه در پس كلمات ، سخن ها ، اشاره ها، كنايه ها، جبهه گيري ها و تهاجم گونه هاي 3 نفر معترضين احساس مي شد مي انديشم و سخنان و حالات  معترضين را همانند پرده سينما از ذهنم عبور مي دادم.  ندانستم چرا ؟ و ريشه در كجاست ؟ بعد در اين تصميم دو دل بودم كه متن گفتگو را چاپ كنم يا نه ؟ و اگر چاپ كنم تحليلش هم بكنم ؟ يا نه ؟ بعد از جلسه دوبار سخنان را كه ضبط شده بود گوش كردم و سرانجام به دلايل زير صلاح دانستم كه خلاصه ، اصل و پيام گفته ها را چاپ نمايم و از خرده ريز هايش صرف نظر نمايم و تحليل هم نكنم و داوري را به عهده خوانندگان بگذارم.
  1-  در اين جلسه سه نفر آقايان : رمضان عرب فرزند نورالله ، رضا عرب فرزند قربانعلي و محسن شاهبندري يك طرف سخن بودند و خود را عدالت خواه و مدافع منافع مردم و سخن گوي مردم معرفي مي كردند. طرف مقابل دو نفر اعضا شورا آقايان : محمدعلي شاهسون و محمد عرب و يك نفر دهيار آقاي ابوالفضل عرب قرار داشتند. بقيه حاضران جلسه يا ساكت و خاموش و نظاره گر بودند و يا سخن شاخص و جبهه گيري مشخص و مداومي نداشتند. من بر اين باورم كه ، اين سه نفر كه خود را عدالت خواه و مدافع منافع مردم معرفي كردند از دو حال خارج نيست. يا راستند ، صادقند و خالص و يا نه. اگر راستگو هستند خوب ، با چاپ گفته ها همه مردم آنها را بهتر خواهند شناخت آنگاه ارج خواهند نهاد و خواهند دانست كه مدافعانشان چه جانانه دفاع كردند و نظرات و خواستهاي آنها را به سمع رساندند. و اگر خداي ناخواسته راست نمي گويند باز هم مردم خواهند دانست كه عده اي خود را چنين معرفي كرده اند و چنان سخناني هم گفته اند.
2- طرف مقابل اين سه نفر عدالت خواه ، اعضا شورا و دهيار بودند كه در جايگاه متهم قرار داشتند و سخناني در دفاع از عملكرد خود بيان مي كردند. با چاپ گفته ها مردم خواهند دانست افرادي را كه به عنوان شورا و دهيار رسما و قانونا برگزيده اندچه خطاهايي و اتهام هايي بهشان نسبت داده مي شود و آنها چه پاسخي دارند. آنگاه با جمع بندي ،  نظر نهايي خود را خواهند داد.
  3- اين سه نفر همشهريان گرامي خود را عدالت خواه معرفي مي نمودند و در جاي جاي سخنان خود اين ادعا را تكرار نمودند. حال مردم با خواندن سخنان و مقايسه رفتار هاي اجتماعي آنها با ادعاها  و سخنانشان ، داوري خواهند نمود كه ؛  ادعاهايشان با عمل هاي اجتماعي شان همخواني دارد ؟ يا نه ؟
بعد انديشيدم كه چه نامي براي اين جلسه برگزينم. كه به نظرم غرض آلود قدري نزديك به واقعيت رسيد. چرا ؟ به دلايل زير:  
يك : براي سه نفر معترضين توضيح داديم جلسه اختصاص به جوانان و مسائل ورزشي فرهنگي دارد و درخواست كرديم مسائلشان را در جلسه ديگري كه به همين منظور تشكيل خواهيم داد بيان كنند كه نپذيرفتند و اصرار بر بازگويي خواسته هاي خود را داشتند در نتيجه جلسه از مسير خود خارج گرديد.
  دو : لحن خواندن و گرفتن برگه ي حاوي نظراتشان،  دقيقا لحن بيانيه هاي سياسي بود و در پشت ضمير ناخود آگاه لحن و بيان، احساس خشم، كينه و نفرت را مي شد حدس زد كه شكل در دست گرفتن كاغذ و نيز لحن خواندن آن، مرا به ياد سالهاي  8- 1357 زمان انقلاب انداخت. در آن زمان هر گروه سياسي را كه مي ديدي شنيده ها، ارمان ها، آرزوها و خوانده ها و كينه و نفرت هاي خود را با مقداري غلو روي كاغذ مي آورد و براي مردم مي خواند.
سه : هر آدمي ، يا چيزي را نمي داند خوب بديهي است بايد بپرسد و يا مي داند در اين صورت دانسته هاي خود را با دليل، سند و مدرك بيان مي كند. بيانيه اي كه خوانده شد نشان مي داد كه تنظيم كنندگان  آن در ارتباط با كارها و تصميمات شورا اطلاعات درست و دقيقي ندارند. در چنين حالتي منطق حكم مي كند بيانه خيلي آرام و به صورت پرسشي و جهت آگاه شدن خوانده و مطرح گردد آنگاه اگر پاسخ ها قانع كننده نبود جبهه گيري شود. نه اينكه نخست جبهه گيري نمايند اتهام بزنند تخريب كنند آنگاه بگويند ببخشيد من اين يكي و يا آن دوتا را نمي دانستم.
چهار : ببينيد انصاف ، خرد و منطق انساني حكم مي كند وقتي كه مي خواهيم به ديگري بگوييم وظيفه ات را خوب انجام بده خودمان وظيفه مان را خوب انجام داده باشيم. حال ادعاي بيانيه خوانان عدالت خواهي و عدالت طلبي بود مي پرسيم ؛ آيا ندادن پول گاز و پول زباله تان هم جزو عدالت خواهي تان محسوب مي گردد ؟ و آيا گاز كه با پول مردم مي آيد و زباله ها كه با پول مردم جمع آوري مي شود وشما از آن بهره مي بريد و خواهيد برد با عدالتي كه شما بيان مي كنيد ساز و گار است ؟
پنج : باز منطق حكم مي كند هرگاه مشكلي را احساس مي كنيم آن را مطرح و در پيرامون آن گفتگو و سر انجام به يك نتيجه منطقي مي رسيم حال شما  اگر سخنان اين دوستان را دقيق گوش كنيد خواهيد ديد از اين شاخه به آن شاخه مي پرند و بيشتر دوست دارند تخريب كنند تا حل مشكل. بدين دليل هدف مشخصي را در سخنان خود دنبال و موشكافي نمي كنند.
شش : اين دوستان در آخر يك پيشنهاد جهت برگرداندن زمين هاي تجاوزي دادند ما پذيرفتيم و گفتيم هم تاييد مي كنيم و هم حمايت. و جهت نزديك تر شدن به عدالتي كه اين سه نفر همشهريمان مطرح مي كردند  يك پيشنهاد هم ما داديم ولي مي بينيم نه خواسته خودشان را پيگيري كردند و نه پيشنهاد ما را. مي پرسيم اگر شما دغدغه تان اجراي عدالت بود خوب ميدان كه برايتان باز شده بود پس چرا قدمي بر نداشتيد ؟
هفت : از فحواي سخنان و لحن گفتار اين دوستان چنين برداشت مي شود كه عدالت را با مساوات يكي مي پندارند. در صورتي كه تفاوت بسيار دارند. يعني دوستان ما نمي دانند مفهوم عدالت چيست ؟ و كاربردش كجاست ؟ مفهوم مساوات چيست ؟ و كاربردش كجاست ؟ ولي براي تهييج مردم و ابراز وجود مؤثر كلمه محبوب عدالت را بكار مي برند.
هشت : به منظور ريشه يابي ، موضوع را با چند نفر در ميان گذاشتم تعدادي بر اين نظر بودند كه ؛ اين تهاجم ، پس لرزه هاي نتيجه انتخابات 24 آذر است. ( من خود نسبت به اين نظر شك دارم داوري با خوانندگان ).
در پايان ، داستان گاندي ، بزرگ مرد انسانيت و رهبر استقلال هندوستان ، يادم آمد و مرا تكان داد. مي گويند :  گاندي بزرگ در روستايي در نزديك شهري در كشور هندوستان زندگي مي كرد. براي سخنراني در كنفرانسي در شهر دعوت شده بود. تصميم مي گيرد كه با اتومبيل شخصي به شهر رود. اتومبيل مقداري كار تعميراتي داشته، از طرفي خانم خانه هم ليستي از اجناس جهت خريد به گاندي مي دهد. گاندي تصميم مي گيرد پسر خود را همراه ببرد تا هم رانندگي نمايد و هم در زماني كه او در جلسه كنفرانس است ماشين را به تعميرگاه ببرد و نيز اجناس سفارش شده را بخرد. گاندي در جلو سالن كنفرانس پياده مي شود و قرار مي گردد مثلا ساعت 6 بعد از ظهر پسر پس از تعمير ماشين و خريد اجناس جلو در سالن بيايد. پسر كارها را زود انجام مي دهد يك ساعت وقت اضافه مي آورد با خود مي گويد ؛ در اين يك ساعت به سينما مي روم و قسمتي از يك فيلم را مي بينم. بليطي مي خرد و روي صندلي سينما جاي مي گيرد فيلم جالب و هيجاني بوده و ساعت قرار با پدر فراموش مي گردد. و گاندي بزرگ سر ساعت جلو در سالن كنفرانس حاضر مي شود و اثري از ماشين نمي بيند. فكر مي كند كار تعمير ماشين طولاني شده است به تعميرگاه زنگ مي زند كه گفته مي شود چند ساعت قبل از اينجا رفته است. و گاندي منتظر مي ماند. فيلم سينما پايان مي پذيرد و پسر يادش مي افتد كه با پدر قرار داشته  و حالا يك ساعت دير شده است به سرعت جلو در سالن كنفرانس حاضر مي شود و براي تبرئه خود به پدر مي گويد : كار تعمير ماشين طولاني شد بدين دليل دير آمدم. غافل از اينكه پدر به تعمير گاه زنگ زده و ماجرا را مي داند. گاندي خطاب به پسر مي گويد : من سوار ماشين نمي شوم و مي خواهم فاصله شهر تا روستا را پياده طي كنم و با خود بينديشم ، فكر كنم ببينم در كجاي كار من نقصان بوده ، اشكال بوده و هست كه تو از من مي ترسي و از روي ترس به من دروغ مي گويي!!؟ و گاندي مسير فاصله بين شهر و روستا را با پاي پياده در جاده خاكي و شبانه طي مي نمايد و با خود مي انديشد تا بيابد كجاي كارش و رفتارش مي لنگد.
 گفته مي شود پسر از اين واكنش منصفانه پدر بسيار شرمگين مي گردد و ديگر هيچگاه در طول عمر به پدر و نيز ديگران دروغ نگفته است. بدون شك هريك از ما بوديم بر سر پسرمان داد مي زديم كه چرا دير آمدي؟ و چرا به من دروغ مي گويي؟ من زنگ زده و از تعميرگاه پرسيده ام. ولي گاندي اين بزرگ مرد تاريخ بشري اشكال را در پسر نمي بيند بلكه در خود مي بيند. به اين مي گويند: نهايت انصاف.
 وقتي اين داستان يادم آمد و در ذهنم مرور كردم  با خود گفتم : كجاي كار و رفتار و گفتار من مي لنگد، ناهنجار است، ناسالم است، نادرست است كه سه نفر از همشهريان نسبت من خشمگينند ؟ از من كينه دارند؟ نفرت دارند؟ مدتي است روي اين موضوع مي انديشم. و نمي دانم. آيا كسي مي تواند اشكال مرا به من بنماياند؟؟
                                                                                                       محمدعلي شاهسون ماركده  2/11/1385
پاسخ يكم :
آقاي شاهسون ؛ ضمن عرض سلام ، مقاله شما را به دقت خواندم ، از قسمت پاياني بيشتر استفاده بردم. در مورد بند آخر كه ؛ كجاي كار شما مي لنگد كه احساس مي كنيد برخي به شما كينه دارند ؟ بايد بگويم كه رفتار ، و برخورد و واكنش آدمها ريشه در خمير آنها دارد. بعضي از موضوعات با گوشت و خون ما آدمها عجين شده است و جزء باور ما شده است . ترك يا ازدست دادن آن نياز به گذر زمان و تغيير باورها دارد چرا كه خلاف باور ولو اينكه حق هم باشد در همان ابتدا مثل يك ناهنجار تلقي مي گردد. خانواده ، محيط و بخصوص واعظان بارنگ و بوي دين تعصبات كور كورانه و غلطي را به خورد ما داده اند و چون ور ولاي دين بوده و از زبان دينداران به ظاهر نقل شده خيلي راحت آنها را پذيرفته ايم و به راحتي هم حاضر به از دست دادنشان نيستيم. نكته ديگه اينكه وقتي خود مشكل داريم و همواره رفتارهاي نابهنجاري كه به علت تكرار زياد به صورت هنجار در آمده را مرتكب مي شويم بر آن هستيم كه با توجيه كردن و دروغ گفتن خطاهاي خودمان را پوشش دهيم و با رقيب مقابله كنيم در اذهان ما جا افتاده است كه هركه را سر و كاري با مسجد نباشد رد كنيم و مطرود بدانيم. بويژه اگر اين شخص جزء دست اندر كاران و مديران اجرائي روستا باشد. هركه را در صف اول نماز جماعت ببينيم حال اگر حاجي هم باشد بهتر جزء معتمدان بدانيم و حرف و حديثش براي ما حجت باشد چون شما در صف نماز جماعت كمتر ديده شده ايد اين پديده به عنوان يك برچسب نابهنجار به شما چسبيده است. و سبب مي شود كه به شما خرده گرفته شود ، از ديدگاه ما شما يك آدم غير ديني هستي كه براي جا كردن خود و مطرح كردن خود به فروعات دين هم پايبند هستي. آنقدر در اذهان مطرود شده بوديد كه هركس حاضر به مباشرت با شما هم نبوده است و از زماني كه جزء مسئول هاي روستا شده ايد حقايق روشن تر شده است. و شما پذيرش بيشتري در اذهان نسبت به قبل پيدا كرده ايد. رفتن شيخ سيف الهي بهانه خوبي بود كه شما تغيير در نگرش و رفتارتان نسبت به مسجد مي داديد. اهميت به وقت دادن شما ستودني است ولي يك ساعت تنگ غروب از خانه بيرون مي زديد به سمت مسجد حركت مي كرديد و بعد از اداي فريضه الهي اگر منبري، جلسه اي مفيد بود مي ايستاديد و اگر نه به خانه باز مي گشتيد خيلي از لنگيدن هاي شما را جبران مي كرد و جاي كمتري براي بهانه جويي مي ماند.الان هم فكر مي كنم به لحاظ اينكه حساسيت ها كمتر شود ، به لحاظ اينكه در محيط آرام تري بتوانيد خدمت به همنوعان خود نماييد بهتر آن است كه حد اقل نماز مغرب و عشا را در مسجد بجا آوريد نه براي ريا و براي چماق كردن بلكه در نهايت آرامي و بي طرفي كار خود را انجام مي داديد و مي توانستيد مورد الگو هم قرار بگيريد. در پايان اميدوارم از من نرنجيده باشيد و اين را هم بگويم كه خيلي ها مسجد نمي آيند ولي حساسيتي روي آنها نيست و اين ديد هاي بسته و تنگ نظري هاي عميق هست كه مشكل ايجاد مي كند و سد راه شما مي شود.                                                                                                  محمد عرب 3/11/85
پاسخ دوم :
به طور حتم آنچه ما را به قضاوت در مورد انسان ها وا مي دارد باز خورد رفتار و سخنان آنهاست. و هر انساني از طريق سخن و رفتار صادره از خود گوهر وجودي خود را به نمايش مي گذارد. مطالعه گزارشي كه بنابر استنادات و نوشته هاي آقاي محمدعلي شاهسون توسط ايشان نگاشته شده بود نشان مي داد ما در چه مرحله اي از درك دنيا هستيم. و اساسا عالم ما چقدر گنجايش دارد. به يقين تمامي مدعوين به جلسه در ديدگاه خود نسبت به سرنوشت خود و مردمان اجتماعي كه در آن زندگي مي كنند احساس مسئوليت كرده اند.
اما آنچه انگيزه نوشتن اين مطلب بر آن گزارش است ؛ نظر خواهي پاياني است كه آقاي محمدعلي شاهسون از خوانندگان كرده اند. ايشان دغدغه هاي فرهنگي خود را مطرح كرده اند و از اينكه در ماركده علي رغم پتانسيل هاي بالا كمتر ما شاهد شكوفايي فرهنگي هستيم گله مند  كه نه ، بلكه نگران بودند. حضار همشهريان محترم ما نيز از ديدگاه خود نظراتي مطرح و پاسخ هايي را شنيده اند.
واقعيت ها و تجربيات تاريخي نشان داده است كه رشد و ترقي يك جامعه وقتي حاصل مي شود كه تمام افراد يك جامعه بخواهند و بتوانند رشد كنند.و ترقي يابند. اين اتفاق از لايه هاي پايين اجتماع آغاز شده و تا بالاي هرم قدرت پيش مي رود. در اين حالت پرسشگري و بازخواست عملكرد افرادي كه در مقام مسئول ظاهر مي شوند نيكو و منجر به رشد است. اما اينكه ما خودمان هيچ حركتي نكرده و همواره توپمان هم پر باشد قدري بي انصافي است. و مثل آن تماشا گري مي مانيم كه در بالاي گود فرياد مي زنيم « لنگش كن » و صد البته در هر عملي هم خطا و اشتباه است و تنها كسي اشتباه نمي كند كه هيچ عملي را انجام ندهد. شايد ما بايد ديدگاه هاي خودمان را نسبت به نهادهاي يك روستا تغيير دهيم. و اندكي هم از جناح بازخواست به جناح همكاري متمايل شويم. هرچند بدين جهت هم نبايد چوب حراج به نقد و نقادي زد. اما چرا ما اينگونه ايم ؟90 درصد ما در خانواده هايي به شدت مستبد بزرگ شده ايم و به قولي هر كداممان يك شاه كوچولو هستيم و در قلمروي خودمان به حكومت مشغوليم روح استبداد زده ما مي طلبد كه به همين منوال نيز رفتار مي كنيم رفتاري مبتني بر تخريب ، منفي نگري ، درشت جلوه دادن معايب ديگران ، كنكاش در زندگي شخصي ديگران جهت تخريب او ، خود شيفتگي و خود بزرگ بيني ، كم اهميت جلوه دادن تلاش هاي ديگران و قرباني كردن مقدسات ديني و مسائل انساني جهت اهداف خودمان.
وقتي ساختار رفتاري ما بر اين اساس شكل مي گيرد تنها منتظر مي مانيم حركتي صورت بگيرد آنگاه مائيم كه با قلم و زبان خود ، درست و نادرست مي نويسيم و نقد مي كنيم و گاهي هم تخريب مي كنيم ، قاضي امور مي شويم و هيچگونه نقدي را هم پذيرا نيستيم. در عين حاليكه داعيه تعامل داريم و مي گوييم انسان هايي اهل دموكراسي هستيم خودمان به راحتي آن را زير پا مي گذاريم و بر اساس شنيده ها و نقل هاي نه چندان مستند سند مي سازيم و البته آنچه را از همه چيز مفت تر است حرف است و آنچه گران تر عمل.
ما ديدگاه هاي طلبكارانه نسبت به دنيا داريم توقع بالا داشتن و تلاش براي به دست آوردن امتيازات و رفاه بيشتر با طلبكارانه نگاه كردن متفاوت است. طلبكارانه نگريستن بدين معنا كه ما از دنيا ، از طبيعت ، از پدر و مادر و حتي همسايه طلبكاريم. و لطف را از آنان تنها مطالبه مي كنيم درحاليكه كوچكترين لطفي در حق كسي نثار نمي كنيم. و اين برخلاف قوانين عالم است.هيچكس به ما بدهكار نيست.
ما براي وقت ، عمر و هزينه اي كه در اين حال انجام مي دهيم كمتر ارزش قائليم مثلا فرض كنيد شما براي درمان بيماري خود نزد پزشك مراجعه مي كنيد اما در كمال تعجب مي بينيد كه پزشك در حال نواختن موسيقي است و هيچ اهميتي به آه و ناله شما نمي دهد. مسلما شما از او دلخور خواهيد شد و اعتراض خواهيد كرد. حال وقتي جمع چهل ، پنجاه نفري از ما در مكاني حاضر مي شوند تا در مورد مسئله اي خاص همفكري كنند چطور ما اجازه مي دهيم كه عنان سخن از دست برود. و علي رغم نظر باطني خودمان جرات ابراز وجود نداريم ، سخني نمي گوييم  و اعتراضي نمي كنيم شايد چراغ خاموش رفتن را ترجيح مي دهيم كه درد سري هم نشود همه از ما خوششان بيايد و اگر فردا در كوچه و بازار همديگر را ملاقات كرديم باز هم براي جبران عيب عدم اعتماد به نفس خودمان به راهكار دو رويي پناه ببريم چه درست نوشت مورخي كه در ماجراي كودتاي 28 مرداد بيان كرده « عجب است ملتي كه صبح زنده باد مصدق مي گفتند و بعد از ظهر مرگ او را طلب مي كردند » روزگار ديگر اينگونه روش ها را بر نمي تابد اما ما در جوامع شرقي اينگونه ايم كه همواره منافع كوتاه مدت خودمان را كه ناشي از ترس از عدم امنيت ، گرسنگي و غيره بوده است را بر منافع دراز مدت خود ترجيح داده ايم. تغيير همواره از درون ماست و تا از درون تغيير نكنيم رشدي در كار نخواهد بود.                                                                           مهدي عرب  6/11/85
پاسخ سوم :
خدمت سروران عزيز شوراي اسلامي عرض سلام و خسته نباشيد دارم دعوت شما از جوانان عزيز روستاي ماركده مورخه 10/10/85 ساعت 19 كه در محل پايگاه مقاومت پيرامون مسائل فرهنگي ورزشي تشكيل گرديد برايم بسيار خوشحال كننده بود. اما جزوه اي كه حاكي از نتايج و گفتمان جلسه بود يكبار به صورت گذرا خواندم و از اينكه توسط سه تن از برادران بسيار عزيز و گرانقدرمان با پرسشها و سئوالات مختلف و خارج از دستور جلسه ، جلسه را از سير تكامل و مسير طبيعي خود باز داشته و به بي نظمي و هرج و مرج هدايت كردند با توجه به اينكه پاسخ سئوالات نيز به طور منطقي و قانع كننده داده شده بود ولي به متقاعد نشدن آنها انجاميد تعجبم را برانگيخت و از طرفي هم كه نتيجه جلسه رضايت بخش و پايان خوبي نداشته متاثر گرديدم و بنا به درخواست نظرم را در اين خصوص با مخاطب قرار دادن خودم كه درمان سوء تفاهم باشد بصورت خلاصه تقديم مي نمايم.
البته طبيعي است كه بهانه به شكلهاي مختلف به منصه و ظهور مي رسند و اين در حاليست كه ريشه هاي اختلاف را به دو علت مي توان نام برد.    1- عمدي.  2- غير عمدي. كه اين حقير از يك منظر به هر دو موضوع مي پردازم. اين افراد محترم مثل بنده بظاهر كساني هستند كه مانند ديگر دعوت شدگان براي اجابت دعوت و گفتمان خوب با نتيجه گيري مطلوب در جلسه حاظر مي شوند و آنچه كه در كيسه ذهنشان ديكته شده است بدون تعارف در معرض نمايش و مسير افكار عمومي قرار مي دهند كه حاكي از مقاصدي از قبيل بي نظمي ، درگيري لفظي ، تهديد و تطميع و … همراه است اين افراد با توجه به انگيزه شان بابرنامه ريزي قبلي در فرصتهاي مختلف اجتماعي وارد عمل مي شوند و در صورت عدم پيشبيني هاي طرف مقابل احتمالي موفقيت شان افزايش پيدا مي كند. نكته اي كه در همين جا قابل ذكر است اين مي باشد كه اين افراد محترم و به ظاهر صاحب نظر بر فرض اينكه به نيت تطميع آمده باشند دقيقا معادله اي را بوجود مي آورند كه در يك طرف آن پرده نشينان و زياده خواهان زر و زوري هستند كه دست نافرجامشان از آستين مردمان ستمديده و ساده لوح در اجتماعات ظاهر و بروز مي كند و آن طرف معادله هر فرد ديگري مي تواند باشد. حال آنچه كه بايد مد نظر داشت شوراي اسلامي وظيفه اي به مراتب سنگين تر از پليس به عهده دارند اگر وظيفه پليس حفاظت از جان و مال مردم است وظيفه شورا حفاظت از سرنوشت يك جامعه است و… امكان دارد بعضي از مردم موضوع را جدي نگيرند و اظهار گنند كه نظر آقايان نه آب و نه آتشي است كه جايي را ببرد يا جايي را بسوزاند و تخريب كند و ارزش چنداني ندارد اينك شايد به دلايلي چنين باشد اما طبق مثال و نمونه بارها و بارها ديده و شنيده ايم كه گفته اند اگر به اين امر توجه كنيم كه ممكن است حتي يك راي پايين كه پايين ترين عداد است و از خط بالاي صفر شروع مي شود مي تواند سرنوشت كشوري را عوض كند چون عدد از ده تا صد در گرو يك مي باشد. آنوقت مي توان به اهميت كار كه چه كوچك و چه بزرگ باشد پي برد  به عبارت ديگر تمام جانفشاني ها و جبهه گيري در مقابل شورا وقتي معنا و مفهوم و نتيجه خود را باقي مي گذارد كه ديگر با هيچ ساز و كاري براي جبران آن كاري نتوان كرد. لذا همانطوريكه مسئولان امنيتي جامعه براي حفظ امنيت مردم به راههاي متعددي متوسل مي شوند، شوراي اسلامي نيز براي حفظ ارزشهاي اسلامي و مصلحت جامعه بايستي دنبال روشهاي جديد باشند به نظر من يك راهي كه بسيار پر هزينه يا كم هزينه و پرفايده باشد ، و آن اينكه ارتقاع فرهنگ مفيد همه جانبه از جمله مهم آن تاسيس مجتمع اساتيد حوزوي و دانشگاهي و استفاده كردن از وجود كارشناسان مجرب و متعهد همراه با تاسيس كتابخانه جامع و ارزشمند و رواج كتابخواني در بين اقشار مختلف مردم اعم از خواهران و برادران گرامي تا سقف علم و دانش را بالا ببريم كه يكي از نيازهاي مبرم جامعه بشري بخصوص در محيط ما و منطقه مي باشد با همكاري و همياري مردم فهيم و همت مسئولان محترم مربوطه و پيگيري بي وقفه و تلاش مضاعف شوراي اسلامي مي توان داراي چنين مكان و مركز باشيم با اين وجود ديگر شاهد نا هنجاري ها ، بحران و سوء استفاده ها نخواهيم بود اگر هم بوديم با درجه بسيار كم و ضعيف كه در همان جلسه بدون اتلاف وقت درمان و به نتايج مطلوب و در خور شان مردم روستا باشد دست يافته مي شود و از طرفي هم امكان دارد حد اقل يا حد اكثر افراد تنگ نظر زياده خواه و خودستا همانطور كه عرض كردم دست نا مباركشان در اجتماعات و غيره طبق معمول از آستين مظلومان شلاق خورده بيرون مي آيد و مردم را به جان يكديگر مي اندازند تا منافع نا مشروع خود را هرچه بيشتر و بيشتر حفظ كنند. عرض كنم كه انسانها معمولا به علل گوناگون ( نياز يا فشار هنجاري يا رقابت و…) طالب پول و امكانات مادي ، و قدرت سياسي اند و راه اصلي بدست آوردن اين امكانات نيز افزايش راه هاي در آمد يا راه يابي به مراكز قدرت است كه در شرايط عادي ، براي تقريبا همه ي افراد ميسر نيست. حالا فرد چكار مي كند؟ آيا فورا به سراغ راههاي نا مشروع مي رود؟  پاسخ صحيح آن است كه اگر شرايط ديگري كه الان به آن مي پردازيم مهيا باشد شخص به دنبال راه هاي نا مشروع خواهد رفت به عبارت ديگر فقط عوامل تحريك كننده نظير ؛ حس جاه طلبي ، نياز مادي ، در آمد كم ، احساس بي عدالتي و فشار هنجاري نيستند كه انسان را به راه هاي نا مشروع كسب قدرت و درآمد مي كشاند. هركسي كه نياز مالي شديد داشت نمي رود كار خلاف انجام دهد ، يا هر كار نا مناسبي مانند تقلب و امثالهم را مرتكب شود او دنبال معادلاتي است كه نياز مبرم به آن دارد و خود را همچنان به آب و آتش مي زند تا به آن درجه مورد نظر برسد. منتهي نمي دانم بگويم سوراخ دعا را گم كرده است يا فطرتا و اصالتا اينگونه به بار آمده است ولي به نظر من با توجه به كوچك بودن محيط و اطراف ما و شناختي كه از همديگر داريم با تامل موضوع را مي توان در حالات و وجود افراد جستجو كرد. فردي كه خدا را ناظر مستقيم بر اعمال خود مي بيند و معتقد است كه روزي براي اعمالي كه انجام داده مورد بازخواست قرار مي گيرد قطعا از عواملي نظير اغتشاش ، ناهنجاري ها ، تعارض ، هرج و مرج، دروغ ، تضعيف ، بحران ، نا سازگاري و… پرهيز كرده و برايش ملكه شده كه فرد را در فضاي پاكي و روحاني قرار مي دهد. به نظر بنده هركس بايد با ديده و اراده خود مسائل مختلف را مورد بررسي و تحليل قرار دهد و حتي نظارت رسمي يا غير رسمي بر كارهاي خود داشته باشد افراد حول و حوش اين داستان بخصوص در محيط كوچك ما ممكن است اظهار كنند با كسي مشاجره كنند ، شايد براي كسي لطيفه بسازند يا حتي ممكن است با مسئولان محل قطع رابطه كنند و يا هزاران ممكن هاي ديگر. به نظر مي رسد انتظار اغلب مردم در جامعه ي موجود و نظام اجتماعي از جايگاه خاصي بر خوردار است كه اصطلاحا نيز به آن امر به معروف و نهي از منكر گويند و داراي سلسله مراتب مي باشد. به اين معنا كه در اجتماعات كوچك مردم و اطرافيان در قبال عمل انحرافي واكنش نشان مي دهند و اين واكنشها نسبت به موقعيت و عمل انحرافي مي تواند متفاوت باشد مي خواهم بگويم تناسب پايبندي هاي خود باوري و سيستم كنترول دروني هر فرد موقعي كه ضعيف شد آنوقت دست به كارهاي نا مشروع با درجه نا مشروعيت متفاوت مي زنند كه كمترين و ساده ترين و در عين حال متداولترين كارها كه درجه نا مشروعيت آن كم به نظر مي رسد ( اما در واقع بسيار زياد است ) استفاده از وجود افراد ساده لوح و سپر بلا قرار دادن آنان و مجهز كردن آنان در فضاهاي پاك و اجتماعي نظير سئوالات غير منطقي و… آنهم بگونه اي وانمود مي كنند كه بلكه حافظ امانات همه ي مردم مي باشند همه اين نكته است كه مردم خود به اهميت موضوع پي ببرند و از دست آوردهاي منطقي و اراده جمعي در حفظ شكل گيري حقيقتها و پس زدن نا هنجاري ها و بحران ها كوشا و حق و منطق را مورد حمايت قرار دهند تا بلكه به قله هاي سازندگي و آباداني روستا دست پيدا كنيم. حقيقتا بسيار جاي تامل و شگفتي است كه تاريخ و گذر زمان و تغيير و تبديل تحولات مختلف همه چيز را برهم مي ريزد و زير لايه هاي ما جراها مفقود و به فراموشي مي سپارد ولي بسيار مشاهده گرديده آن حقيقتي كه رنگ و بوي الهي داشته است آشوب هاي فكري و انديشه هاي بد و بحث و مباحثه هاي تفرقه افكن را خلاصه كرده و در مسير سر درگمي پناه داده است لاكن به نظر مي رسد كه بعضي از ما انسان هاي قرن 21 كه خود را عرض مي كنم جا دارد و مي طلبد كه راه جاودانگي را با هر شرايط سني و ميزان معلوماتم به خوبي مطالعه كنم. از حيرت سر درگمي بيچاره كننده امروز بدر آيم و راه بازگشت به خداوند متعال كه ذاتش از رب العالمين است باز يابم و از سياستهاي نا رواي اقتصادي و تجمل پرستي و دنيا طلبي و افزون خواهي براي بقاي حريم خود دست بردارم و روح ستمگري و استبدادي كه اهرم بسيار فشاريست كه بر جامعه حاكم و دست رنج زحمت كشان واقعي را به خود حلال مي دانم كنار بگذارم ولي كي و با كدام شرايط نمي دانم و به راستي فكر مي كنم خواب و خيالي بيش نيست؟ چرا چون واقعيت امر اين است كه دست به فداكاري زده و همه ي ارزشها را زير پا مي گذارم و نيز با اعتراض هاي پر از خشم دروني مردم مواجه مي شوم و سكوت معنا دار مردم را مي بينم آنوقت گمان مي كنم ريشه هاي انديشه نفاق آلودم و روش كارم به مراتب از ديگران بهتر و نيكو تر است بازهم همان وقتها و همان گمانها است كه براي چندمين بار فريبم داده مي پندارم كه باورهاي به حقيقت زورگويانه و زشت و نا پسندم راست و درست است و جالب اينكه نيز برخود هم مي بالم و ميدان وسيع تري را مي طلبم و بر اين باور و عقيده هستم كه آن به ظاهر راست  و درست است هاي ناشايست و ناحقم به اين زودي ها ممكن نيست كه به راستهاي واقعي و درستهاي حقيقي تبديل گردد و اين خود رفته رفته بر معضلات جامعه مي افزايد و اختلافات را به حد اعلا مي رساند و در واقع پايه هاي برادري ، اتحاد ، يگانگي ، تعاون ، تفاهم  و عدالت اجتماعي و فردي را به سستي مي گرايد. و مقدسهاي نادان زمانه همچون بنده و كساني كه زيانشان بيشتر از خيرخواهي شان است با لباس مصلحان و مصلحت انديشي نا بخردانه خود سوار مركب جهل و خودكامگي شده و با شلاق ستم پنهاني بر سر و روي حق طلبان و مظلومان جامعه با بي رحمي تمام فرود مي آورند كه اين نوع صفت زشت و رزيله روش استبدادي و برخواسته از هوي و هوس شيطاني و زياده خواهي است و از طرفي هم واقعيت مطلب را بر مردم آن چنان مشتبه مي سازيم كه بسياري از مردم ساده لوح نيز باور مي كنند و دقيقا بر اين باور هستند و مي شوند كه آنها آقا و ما نوكر هستيم و دوست هم دارند كه بر اين طور باقي بمانند تا كي نمي دانم درست مانند كشته شدن عثمان و موضوع پيراهن او.
                                                                                                         مسعود شاهسون ماركده  28/10/1385
پاسخ چهارم :
آقاي شاهسون ؛ بيانيه موسوم به غرض آلود را مطالعه كردم، اگر بگويم كه در آرامش كامل و با دقت خوانده ام حرف درستي نزده ام زيرا هنگام مطالعه آن هم تلويزيون روشن بود و هم دختر کوچکم ، گاهی از سر و کولم بالا می رفت و همسرم نيز گاهی زير لب محترمانه غر و لند می کرد. اين را گفتم كه بدانيد ، ما متاسفانه از همان ابتدا با مطالعه و كتاب بيگانه بوده ايم و مطالعه جايي در خانواده های ما نداشته است. و اين دردي بسيار بزرگ است. و بايد مژده بدهم كه اين اندك تاسف نيز از بركت صحبت ها و نشريات شما بوده است. و مطمئنا با پشتكار و زحمات بي شائبه شما اين روزنه بيداری روز به روز بازتر خواهد شد. و زحمات شما روزی ثمر خواهد داد. بارها از خود شما شنيده ام كه آنچنان شيفته مطالعه و تحقيق هستيد كه اگر مجبور نباشيد از اتاق خود بيرون نخواهيد آمد. بايد بگويم اگر چنين کنيد وظيفه و رسالت انسانی خود را انجام نداده ايد زيرا از بزرگان ديني ما نقل است كه « عالمان پيامبران امت هستند » پس کسی که بيشتر می داند موقعی راضی خواهد شد که دانسته های خود را به ديگران انتقال دهد. اگر اجازه دهيد مي خواهم بگويم من نيز با اينكه در موضوعات پيرامون خود در نا آگاهي به سر مي برم آرزوي بزرگی دارم و آن نيز ابتدا آگاه شدن خودم و بعد اجتماع کوچکم ( روستاي ماركده ) و بعد جامعه بزرگ پيرامون من هم است. چون آگاهي ، ريشه همه آرامش ها و آسايش ها مي باشد. انسان آگاه بهتر و راحت تر مي تواند بر مشكلات خانواده و جامعه غلبه كند و راه پيشرفت و ترقي و تعالي را زود تر به پيمايد. به باور من ريشه همه اين تنگ نظري ها ، غرض ورزي ها ، دشمني ها و حتي دوستي هاي نادرست از نا آگاهي ، كم سوادي  وبي اطلاعي است. بايد براي رفع اين مشكل بسيار بزرگ طرحي نو در انداخت و از ريشه ، علل و دلايل عدم علاقه به مطالعه را در جامعه جويا شد و براي همين منظور بايد از دبستانها شروع كرد. مي گويم بهتر است كه افراد دلسوز روستا بيشتر با اين مراكز فراگيري علم در تعامل باشند و با همكاري مديران مدارس و معلمان با اتخاذ تصميماتي دانش آموزان را تشنه مطالعات غير درسي و درسي نمايند تا در آينده براي دانش بيشتر وقت بگذارند و با مطالعه بيگانه نباشند و اگر فرداي روزگار آنها را پدران و مادران جامعه نمود مطالعه را فعاليتي بيهوده نپندارند. بلكه ضمن اينكه خود مطالعه مي كنند فرزندان خود را نيز به آن ترغيب نمايند. و اما در خصوص سئوالي كه در پايان بيانيه مطرح نموده اي بايد گفت : شخصا مدتی است که به گفتار و رفتار شما دقت فراوان کرده ام اما هيچگونه … و می خواهم بگويم که از طرف عده ای از جوانان به صورت الگويی مطرح هستيد که در بعضی موارد گفته های خود را به رفتار و گفتار شما استناد می کنند. اما خشم و كينه و نفرت اين افراد در آن جلسه نسبت به شما ، مقطعي و به تحريك افراد تنگ نظر پشت صحنه بوده است كه علل ناكامي و شكست خود را در حضور شما مي ديده اند و چون خود نمي توانستند اين خشم و نفرت خود را حضورا ابراز كنند دست به تحريك ديگران زده اند و دليل نهايي و اصلي همه اين تنگ نظري ها و ناكامي ها ، همان نا آگاهي است و در بعضي موارد احساس تزلزل در موقعيت اجتماعي و اقتصادي افراد موجبات ابراز چنين برخورد هايي را فراهم مي نمايد. درپايان به عنوان يك شهروند ماركده اي از تلاش مجدانه شما در امور روستا و همچنين انتشار دوهفته نامه آوا و ترغيب جوانان به مطالعه و پيشرفت را به ديده احترام مي نگرم و از خداوند متعال موفقيت روز افزون شما را خواستارم.
                                                                                                        يك شهروند ماركده اي.  
پاسخ پنجم :
 با توجه به پيشنهادها و نظرات آقاي رضا عرب يكي از انحراف دهندگان جلسه 10/10/85  و نيز نظرات اينجانبان ؛
1-  تصرف جاده علي آباد و تبديل آن به زمين كشاورزي و تبديل يك جاده تقريبا صاف به سراشيبي تند 90 درجه با گفتار شما در خصوص حقگويي ، صداقت ، پاكي ، شايستگي ، شجاعت و عدالت خواهي همخواني ندارد. عدم همخواني گفتار و عمل.
2- اعتماد اكثريت مردم نسبت به شما در خصوص انتخابات و در مقابل عدم اعتماد شما نسبت به مسائل مذهبي و حضور در اجتماع عظيم مردمي و مسائل ديني.
3- مساعد نبودن زمان جلسه مورخه 10/10/85 با انتخابات 24 آذرماه 85.
                                                                                   عليرضا عرب        رضا عرب     رمضانعلي شاهسون
چند نكته پيرامون پاسخ پنجم :
ابراز نظر آقايان عليرضا عرب ، رضا عرب و رمضانعلي شاهسون به بيانيه غرض آلود برايم از اين نظر جالب است كه آقاي رضا عرب خود يكي از انحراف دهندگان مسير جلسه ياد شده بوده است. كه چند نكته براي مزيد اطلاع ذكر مي گردد با اين اميد كه هيچ يك از دوستان ، همشهريان و خوانندگان نرنجند.
1- دوستان ؛ جاده علي آباد از درون كرت و زمين مزرعه ما عبور داده شده بود كه حق من بوده از آن جلوگيري نمايم. و با زبان سعدي بزرگوار از شما دوستان مي پرسم :                زمصرش بوي پيراهن شنيدي            چرا در چاه كنعانش نديدي؟
شما جاده سربالا را ديده و ميزان و درجه شيب آن را هم اندازه گيري كرده ايد كه شده 90 درجه يعني عمود كامل!؟ چرا در اينجا كه اصلا جاده اي نبوده و مهدي آبادي ها با رفت و آمد از ميان كرت و زمين ما آن را تبديل به جاده نموده اند را جويا نشده ايد؟
2- دوستان ؛ من هميشه توصيه به راستي ، و پاكي و صداقت كرده ام ولي هيچگاه خود را پاك و راست معرفی نکرده ام. و بياد ندارم كه خود را عدالت خواه قلمداد كرده باشم. چون براين باورم كه كلمه عدالت آنقدر تعريف بردار است كه هيچكس نتوانسته تعريفي ارائه دهد كه مورد پذيرش ديگران هم باشد. به علاوه كلمه عدالت كه ، محبوب همه ي مردم جهان است بيشتر بجاي اينكه در جايي عملي گردد و تحقق يابد و باعث آرامش انسانها شود اكثر مواقع ابزار دست مردم فريبان بوده است. بنابر اين، من هيچگاه ادعايي مبني بر عدالت خواهي و عدالت طلبي و اجرا كننده عدالت نداشته ام. چرا ؟ چون كلمه عدالت علاوه بر تفسير برداري رنگ و بوي زمان و مكان را هم به خود مي گيرد. ولي تلاش كرده و مي كنم راست باشم و پاك، و واقف هستم و با صداي بلند هم مي گويم هنوز موفقيتي رضايتبخش بدست نياورده ام. براي صدق گفته خود مقاله راستي ماندگار است را كه در همين راستا نگاشته ام و در آواي شماره 86  چاپ شده دوباره در پايان همين نوشتاربا هم مي خوانيم.   
3- دوستان ؛ شما از كجا مي دانيد من نسبت به مسائل مذهبي اعتماد ندارم؟ شما چگونه از اذهان ديگران خبر داريد؟ آيا هركه به مسجد نيايد به مسائل مذهبي اعتماد ندارد؟ و آيا آنهايي كه به مسجد مي آيند رفتار و كارهايشان با مسائل مذهبي همخواني دارد ؟  آيا شما نمی دانيد باورهای دينی و مذهبی حوزه خصوصی افراد است؟ و ورود به حوزه خصوصی مردم کار غير اخلاقی است ؟  لطف كنيد قدري روي سخنان خود تامل فرماييد.
4- متاسفانه دم خروس در بند 3 جوابيه پيدا و همه چيز را نمايان كرد. تعدادي حدس مي زدند كه جبهه گيري و قرائت بيانيه و ابراز خشم در جلسه يادشده پس لرزه هاي انتخابات 24 آذر ماه 85 است ولي من نمي خواستم باور كنم و اكنون دم خروس در بند آخر جوابيه فوق هويدا شد. كه هم غرض آلود بودن بيانيه و هم آلوده بودن عدالت خواهي عيان گرديد.
                                                                                                        محمدعلي شاهسون ماركده 17/11/85
راستي ماندگار است.
ساعت 10 صبح روز 11/10/85 بود با يكي از همشهريان ، تلفني صحبت مي كردم. نخست در باره مقاله هاي نگارنده كه در نشريه آوا چاپ شده و اخيرا آنها را در يك جزوه جداگانه آورده ام گفتگو شد. و در پايان ايشان برابر تعارفات معمول و مرسوم جامعه انتخاب مجدد مرا به شورايي تبريك گفت و من هم طبق عادت مالوف خودم گفتم از اينكه مردم نسبت به من اعتماد كرده اند از اعتمادشان سپاسگزارم ولي اين را هم بيفزايم كه نوكر بودن و شدن تبريك ندارد. همين جمله آخر من گفتگو را كه مي رفت پايان پذيرد كش داد و به درازا كشاند كه همشهري يادشده در خواست نمود اين گفتگو را در قالب يك مقاله اي در آوا منتشر نمايم كه گفتم چشم و اينك شرح آن گفتگو. اين همشهري مي گفت؛ مردم با راي بالايي كه به تو دادند علاقه مندي و اعتماد خودشان را به شما ابراز داشتند. در پاسخ گفتم ظاهر قضيه اينگونه كه شما مي گوييد است ولي وقتي قضايا را ريشه يابي و تحليل نماييم خواهيم ديد اينها ظاهر است و عمق قضيه چيز ديگري است. ببينيد من بر اين باورم كه ما آدميان از آنجايي كه يك رگ و ريشه اي خدايي و خداگونگي در ذات و سرشتمان هست هميشه و تا وقتي كه شرايط مناسب و مساعد باشد و خشت اول آدمي كه همان،  تربيت خانوادگي باشد كج گذاشته نشده باشد، بدون شك خواهان خوبي ها هستيم كه شامل زيبايي، راستي، نيكي، صداقت، سادگي، يك رنگي، وفاي به عهد، به مرز خود بودن، مهر ورزي، منصف بودن، نوع دوستي، مهرباني، آگاهي داشتن، دانايي ، شادي و سر انجام عشق به منشا همه اين صفات كه خداوند است هستيم. حال هرگاه مشاهده كرديد كه؛ رفتار فردي غير از اينهاست بايد رفت و علتش را در كج نهادن خشت اول ، و يا  شرايط نا مساعد حال را جستجو كرد. براي صحت اين ادعاي من،  شما مي توانيد با تمام افراد دور بر خود مصاحبه كنيد و حتا نظر آنها را كه در جامعه به بدي شهره اند به پرسيد آنگاه خواهيد ديد كه راستي در همه جا و نزد همه محبوب است حتا در نزد آنهايي كه بنظر مي رسد راست نيستند.  اين در حالي است كه معيار ها و ميزان ها هم در نزد مردم متفاوت است. ولي من بر اين باورم كه اگر زياده خواهان و خودخواهان جامعه فرصت ها را از دست مردم نگيرند، عرصه را بر مردم تنگ نكنند، تعصبات كور و بي معني و مخرب مثل قوم، طايفه و محله گرايي را در مردم بر نينگيزند، و هيجانات كاذب در مردم بوجود نياورند و مردم را به حال خود واگذارند، تا آزادانه با تفكر خود، خرد خود، عقل خود تصميم هاي زندگي خود را بگيرند و سرنوشت اجتماعي خود را تعيين كنند آنگاه خرد جمعي بهترين داور خواهد بود. ولي مي دانيم هميشه اينگونه نيست و عده اي منافع خود را بر هرچيز ترجيح مي دهند و در جامعه آب را گل مي نمايند تا ماهي دلخواه خود را بگيرند چون آب كه كدر مي شود افق ديدها تنگتر ميگردد و مي بينيم كه نابسامانيها بروز مي نمايد. حال با توجه به كليات فوق نظري بر انتخابات دو دوره شوراي ماركده داشته باشيم.
 مردم ماركده در دوره دوم شورا به يكي از افراد كانديد شده اعتماد نمودند و راي بالايي دادند. و پس از شمارش آرا و اعلام نتيجه انتخابات او را بر دوش خود نهادند و در خيابان گرداندند و با اين كار خود ميدان بزرگ آزمايشي در برابر ايشان قرار داده شد تا قابليت ها، توانايي ها و وعده هاي خود را كه در جلسات به مردم داده بود عملي نمايد يعني مردم به ايشان گفتند ادعاهاي بزرگي داري اين گوي و اين هم ميدان. ميدان در دست اين همشهري برگزيده قرار داده شد و چه ميدان وسيعي بود و مرد ميدان مي طلبيد. حال اين همشهري مان بود كه بايد نشان مي داد چه مقدار توانايي دارد؟ چه مقدار دانايي دارد؟ صداقتش چه اندازه است؟ حساب و كتابش چه مقدار روشن است؟ به وعده هاي داده شده اش چه اندازه پايبند است؟ چقدر گذشت دارد كه از كار شخصي بكاهد و به كار مردم بپردازد؟ به افكار عمومي چه مقدار اهميت مي دهد؟ داراي ثبات شخصيت است يا نه؟ پاكي، درستكاري و راستي اش چه ميزان است؟ و در ارتباط با پول مردم چه مقدار پاك است؟
از طرفي مردم هم داراي عقل ، فهم، شعور و درك بوده و هستند و در برخوردها، سخن گفتن ها، انجام كارها، احساس مسئوليت هاي او را مي ديدند ، مي شنيدند ، مي فهميدند و مي سنجيدند. ديديم آن شور و شوق و اعتماد سه سال قبل از طرف مردم نسبت به ايشان در انتخابات دوره سوم فرو ريخت و از صدر به ذيل كشيده شد چرا؟ مگر شخص همان نبود؟ نامش همان نبود؟ سلول هاي بدنش همانها نبودند؟ هويتش همان نبود؟ چرا از صدر به ذيل كشيده شد؟ آيا همين يك نفر اينگونه شده؟ يا نه اين يك قانون اجتماعي است؟ بايد عرض كنم انسان ها در هنگام داوري به صفات خوب و پسنديده و توانايي هاي آدمي راي مي دهند، نظر مساعد مي دهند نه به سلول ها، موها، استخوان ها، قيافه ها. حال هركه توانست با عمل، خود را به صفات پاكي ، صداقت، راستي و توانايي بيارايد خوشايند مردم خواهد بود و مردم نسبت به او نظر مثبت خواهند داشت، راي مثبت خواهند داد. در اين فرآيند ممكن است خطا و اشتباه هم صورت گيرد. مثلا كانديدي رياكار باشد و از خود چهره ظاهري زيبا و با صفايي ارائه دهد و در حين كار و عمل،  به قول حافظ آن كار ديگر كند آنگاه مردم او را خواهند شناخت و در داوري بعدي نظر خود را اصلاح خواهند نمود و او را از صدر به ذيل خواهند كشيد.
نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه مردم به سلول ها، گوشت و پوست، چشم و ابرو، قد و قيافه، ماشين و ثروت و دارايي، سواد و مدرك ، پسر فلان بودن من،  راي نداده اند بلكه به توانايي ها و مسئوليت پذيري من و … راي داده اند!!؟ حال خود از خود مي پرسم آيا من داراي اين صفات هستم؟ خيلي صريح و روشن و با صداي بلند مي گويم من چنين ادعايي نداشته و ندارم و خود را داراي اين خصوصيات نمي دانم ولي بنظر مي رسد كه مردم در داوري شان اينگونه پنداشته اند!؟  اينگونه برداشت كرده اند!؟ اينگونه ارزيابي نموده اند!؟ حال در اينجا ميدان را جهت عمل كردن، نشان دادن و پياده كردن توانايي هايم در برابر من قرار داده اند و اين من هستم كه بايد نشان دهم چنين توانايي دارم؟ يا نه؟ چنين قابليتي دارم؟ يا نه؟ مي توانم خواسته هاي مردم را برآورم؟ يا نه؟ اگر آنگونه كه مردم مي خواهند توانستم؟ خوب مردم به اين نتيجه خواهند رسيد كه درست ارزيابي كرده اند، درست شناخته اند. و در داوري هاي بعدي نيز راي مثبت خواهند داد. در غير اين صورت مرا از صدر به ذيل خواهند كشيد. چه به خواهم و چه نخواهم. اين يك قانون است استثنا هم ندارد. و هيچ يك از ما حق نداريم بگوييم مردم بي وفايند، مردم قدر ناشناسند و بقول همشهري گران قدرمان جوانان گول خوردند كه به فلاني راي دادند. البته اين را هم بيفزايم كه در جامعه ما بنا به دلايلي ممكن است بتوان چند روزي چند صباحي افكار عمومي و اذهان را با سوء استفاده از اعتقادات مردم به سمت و سوئي نا صواب سوق داد ولي عمر اين سوق داده شده ها كوتاه است. نمونه اش تبليغات ناصواب و بيمارگونه آقاي سيف الهي در باره تخريب شخصيت من را در نظر بگيريد؟!  تبليغات و دسيسه چيني هايي كه رئيس شوراي دوره دوم به اتفاق چند نفر ديگر از همشهريان گرامي و با سوء استفاده از موقعيت هاي خود و اعتقادات مردم به  منظور تخريب شخصيت من انجام دادند را  به ياد بياوريد؟ حال داوري مردم را هم بنگريد!؟ نتيجه اي كه مي خواهم از گفتار فوق بگيرم اين است كه ؛ فقط راستي ها مي ماند، درست كاري ها ماندگار است، پاكي ارزشمند است، صداقت پايدار است، خدمت به هم نوع داراي ارزش است، مهر ورزي و دوستي و يكرنگي اصيل است، گفتار نيك زيبا و دوست داشتني است، انديشه انسان دوستي خواهد ماند و سر انجام حق پيروز است و اينها هر كدام قسمتي از حقند. و تمام پيامبران براي گستردن اين صفات آمده اند و تمام بزرگان و انديشه وران جهان هم براي همه گير شدن اين صفات سخن گفته اند و تلاش نموده اند.  اين صفات كه بر شمرديم شخص نمي شناسد، روستا و شهر برايش مهم نيست، خوش تيپ و بد قيافه هم نمي شناسند، به دارايي و ناداري هم كاري ندارند، هركه اين صفات را داشت و تا روزي كه دارد محبوب است و هركه نداشت و تا روزي كه ندارد منفور است. پسر هركه مي خواهد باشد، داراي هر درجه و مقامي مي خواهد باشد، خود را مومن جلوه دهديا نه يك فرد عادي جامعه باشد، خود را متصل به قدرت قلمداد كند يا نه فرد مستقل باشد. مهم فقط راستي، پاكي، صداقت، درستكاري، نوع دوستي و… است هركه اين صفات را بيشتر داشته باشد، به خدا نزديك تر است و هم خدا و هم مردم او را بيشتر دوست دارند.                             محمدعلي شاهسون ماركده 11/10/85