آوازه عوضعلی صدری، کدخدای سوادجان را شنیده ولی او را ندیده بودم. روز 76/1/1 به دیدنش رفتم. او را فردی با تجربه یافتم. وقتی فهمید نوه فیضالله شاهسون مارکده ای هستم، بخاطر او، احترام فوق العاده قائل شد. گفت و گوها پیرامون گذشته منطقه بود. اولین سئوالم از کدخدا این بود؟ چرا نام سوادجان؟
کدخدا صدری گفت: «گفته می شود، روزی فردی از بزرگان عشایر که در این منطقه بوده اند می خواسته وصیت کند. فرد با سوادی نمی یافته، به این روستا که می رسد می پرسد: آیا اینجا آدم با سوادی دارید؟ می گویند؛ آری. و آن فرد می گوید: سواد دار؟! جان!! و از آن روز به بعد این محل را سوادجان گفته اند. نیاکان مردمان روستای سوادجان همگی از ایل بهارلوی قشقایی اند. سوادجان حدود 400 سال قدمت دارد».
مجددا روز 90/11/16 با آقای قاسم کریمی دهیار روستا گفت وگو داشتم و باز پرسیدم: چرا نام سوادجان؟
آقای کریمی گفت: «بر اساس تحقیق کارشناسان میراث فرهنگی که منبع آن گفته های پیرمردان روستا بوده، شکل گیری روستای سوادجان جوری با آغاز پادشاهی شاه عباس بزرگ گره می خورد. شاهعباس در قزوین بر تخت پادشاهی می نشیند و سپس پایتخت خود را به اصفهان منتقل می کند. دوست داران شاه که شاهسون (دوستدارشاه) نامیده می شدند همراه شاه عباس به اصفهان می آیند. شاهسونان از میان قزلباشان انتخاب شده بودند و طایفه های قزلباش هم از مردم آذربایجان بودند. شاه عباس، دوست داران خود یا همان شاهسونان را برای امرار معاش در محل و جاهای حاصلخیز و خوش آب و هوای منطقه اسکان می دهد. بنابراین مهاجران اولیه روستای سوادجان چند خانواده از همین طایفه و گروه شاهسون انتخاب شده از طایفه های قزلباشان و از مردم آذربایجانی بوده اند که در این محل اسکان می یابند. معیشت خانوارهای مهاجر از راه پرورش دام بوده است. مهاجرت خانوارهایِ شاهسونِ قزلباشِ آذربایجانی به سوادجان دستکم 50-60 سال قبل از باز شدن پای عشایر ایل قشقایی به این منطقه بوده است. با این توصیف روستای سوادجان یکی از قدیمی ترین روستای منطقه است. مهاجران شاهسون قزلباش نخست در محل گورستان امروزی مسکن می گزینند ولی گویا در همان سال های اولیه سیلی جاری می شود و محل اسکان آنها را خراب می کند که ناگزیر به جابجایی به سمت شرق فعلی روستای سوادجان می شوند. نام این محل قراباغ بوده است. دلیل نامگذاری این محل به قراباغ هم بر گرفته از وجود بیشه زار و درختان تنومند و بلندی بوده که موجب جلوگیری از رسیدن نور به زمین بوده و همیشه درون این بیشه تاریک بوده است به همین جهت قارا و یا قراباغ گفته می شده است. چراگاه این منطقه از طرف حکومت به این خانوارهای شاهسون ساکن در محل قراباغ و بعدها سوادجان اعطا می شود. وقتی ایل قشقایی به این محل می آید و خانوارهایی از آنها ابتدا در چیراغ خانی و سپس در هوره مستقر می شوند گوسفندان شان را که در محدوده چراگاه اهدایی به شاهسونان سوادجان به چرا می برده علف چر می پرداخته اند. خانوارهای مهاجر شاهسون از انجایی که به دربار پادشاهی ارتباط داشتند و از افراد نخبه و یا افراد سرشناس و مطرح بوده اند به سواد و نوشتن اهمیت می داده اند. وقتی شاهسونان مهاجر به این محل اسکان می یابند و اجتماعی در محل قراباغ شکل می گیرد از یک نفر مردمان منطقه نجف آباد به نام محمد پسر نوروز نجف آبادی معروف به ملاعلی دعوت میکنند که در قراباغ مکتب دایر نماید. این زمان حدود 420 سال قبل برآورد می گردد. مکان و دیگر امکانات در اختیار او قرار داده می شود و مکتب آغاز به کار می کند. این سرآغاز و ریشه کسب درس و سواد در سوادجان بوده است. ملاعلی افراد با سواد بسیاری در روستا می پروراند و بعضی از این سواد آموختگان خود استاد می شوند و مکتب تدریس تشکیل می دهند به گونه ای که روستای سوادجان به محل با سوادان شناخته می شود. این در حالی است که نام این محل هنوز قراباغ بوده است. وقتی تعداد باسوادان بیشتر و بیشتر می شود به دلیل وجود تعداد زیاد با سوادان نام محل از قراباغ به سوادجان تغییر می یابد. سوادجان آمیخته ای از سواد به معنی توانایی خواندن و نوشتن و جان به معنی روح و روان انسان مرتبط است. یعنی واژه سوادجان یک واژه ای بر گرفته از ادب و فرهنگ است و این نام گذاری از اذهان مردمانی تراوش کرده که در این محل می زیسته تعداد زیادی با سواد داشته اند و به داشتن سواد ارزش و اهمیت قائل بوده اند و سواد را همانند جان خود دوست داشته و به آن اهمیت می داده اند. باسواد بودن تعدادی از مردم و نیز اهمیت دادن به سواد یک سنت و عرف شده تا به امروز هم در جامه ی روستایی ما بر جای است. نمونه نخست آن افزونی تعداد باسوادان روستا هم اکنون نسبت به روستاهای دیگر است و نمونه دیگر آن وجود کتاب قرآنی دست نوشته که حاشیه های آن پر از ثبت رویدادهای تاریخی بوده و در مسجد نگهداری می شده است یکی از کارشناسان میراث فرهنگی این کتاب قرآن را خوانده و گفت: بسیار گران بها است و نمیتوان قیمتی برای آن تعیین کرد. گفته می شود این کتاب قرآن را ملاحسین نام یکی از مکتب داران روستا نوشته است و قدمت آن به 170-180 سال می رسیده است. متاسفانه در سال 83 دزد و یا دزدانی شیشه مسجد را شکسته و این قرآن را به سرقت بردند و هنوز هم اثری از دزد قرآن قدیمی روستا به دست نیاورده ایم»
با آقای حسین قلی صدری فرزند غلام علی متولد 1297 در همان روز 90/11/16 گفت و گو نمودم ایشان می گوید: نام اولیه روستای سوادجان قراباغ بوده است و در قسمت شرقی محل کنونی روستا قرار داشته است. سالی سیلی می آید و خسارت زیادی به دام و زمین کشاورزی مردمان قراباغ وارد می کند. در پایان فصل برداشت محصول، برابر قوانین زمان صفویه قرار بوده مالیات مقرر شده را نماینده روستا ببرد اصفهان و تحویل دهد. از آنجایی که بر اثر جاری شدن سیل مردم قراباغ خسارت دیده بودند نتوانستند مالیات مقرر شده را کامل فراهم نمایند با مشورت یکدیگر قرار میشود نامه ای به شاه عباس بنویسند و درخواست نمایند که به خاطر خسارتی که سیل به مردم وارد نموده قدری از مالیات را بر آنها ببخشد. این نامه توسط باسواد و یا باسوادان روستا نوشته می شود. نماینده روستا مقدار مالیات فراهم شده را با نامه درخواست بخشودگی در اصفهان تحویل خزانه دار دربار می دهد. خزانه دار برای گرفتن تخفیف، نامه را به وزیر دربار می دهد تا اجازه بخشودگی توسط شخص پادشاه صادر گردد. وقتی منشی نامه را برای شاه عباس می خواند، شاه از متن ادبی نامه خوشش می آید و رو به منشی می گوید: به! عجب متنی! عجب نامه زیبایی نوشته شده! عجب سوادی در آن روستا هست! و منشی می گوید: سواد نگو، قبله عالم، بگو جان! و شاه می گوید: حال که اصطلاح جان را برای نامه به کار بردی از طرف ما مرقوم نمایید که نام روستا را «سوادجان» بگذارند و محلی که در گذر سیل است را رها کنند و در جایی آن طرف تر و در محل امن روستا را بنا کنند. این است که به دستور شاه عباس محل قراباغ که جلو دره در قسمت شرق روستا بود را رها می کنند و در محل فعلی روستا را بنا می کنند و نامش را سوادجان می گذارند. سال ها قبل که حمام قدیمی را تعمیر می کردیم آجری پیدا شد که تاریخ ساخت حمام 450 سال قبل بوده است از آن زمان هم حدود 70 سال میگذرد یعنی سوادجان قدمتی بیش از 500 سال دارد.
این محل عشایری بوده اولین گروهی که در اینجا ساکن شده اند از عشایر قشقایی شیراز بوده اند نام اولین خانوارهایی که اینجا ساکن شده اند را کسی به یاد ندارد ولی 10-12 نسل بعد نام فرد مشهوری که زبان زد مردم هست و به یادها مانده به نام حاج ملاعلی بوده است. یک باغ مشهوری در قراباغ بوده که، یک تخته سرتاسری از زمین ها را در بر می گرفته، و مهاجران اولیه آن را احداث کرده اند به نام «زمان خان باغو»، نام باغ دیگری هم از همین مهاجران اولیه هنوز بر سر زبان ها است به نام «آغول باغو» بعدها نام دیگری هم به این باغ داده شده به نام «دالان لو باغ» محلی دیگر در کنار دوتا باغ فوق الذکر بود به نام«تیکان لته سی» که همان عشایر اولیه هنگام بهار و تابستان علف و خارهای بیابانی را جمع آوری و در این زمین کپه می کردند تا خشک آن را زمستان گوسفندان بخورند محل این سه تا باغ در قسمت شرق روستا و مال چند خانوار مهاجران اولیه قراباغی بوده است. اکنون زمین این سه تا باغ جزو زمینهای کشاورزی قریه است.
نیاکان من از طایفه افشار است که در ایل قشقایی بودهاند نخست در چم کاکا ساکن می شوند پدر بزرگ من که علی اکبر نام داشته مقدار ملک سوادجان که مالک آن 18 نفر خواهر و برادر از سیدهای گرم دره بوده می خرد و سه تا از پسرهای او به سوادجان می آیند و یک پسر دیگرش در همان چم کاکا می ماند.
گفته های فوق در باره نام سوادجان و مهاجران اولیه همه قضایا نیست. محمدمهریار پژوهشگر اصفهانی در کتاب خود به نام «فرهنگجامع، نام ها و آبادی های کهن اصفهان» زیر واژه سوادجان نوشته:
«در دهستان کم زمین، پرجمعیت، سرسبز و برنج زار آیدوغمیش دیه بزرگی به نام سوادجان قرار دارد… در ساحل رودخانه که غرش کنان از جنوب دیه می گذرد، پس از مزارع کم وسعت برنج، خانه های دیه طبقه بر طبقه دامن دره را پر کرده و رو به بالا می رود… زبان شان ترکی و این امر گویا نشان این باشد که ترکان و احتمالا سلجوقی در هنگامی که در این نواحی انتشار یافته اند این دیه را … تصرف کرده… سواد به معنی سیاهی عربی نمی تواند نام آن باشد… سوادجان معادل«سوادگان» «سواده گان» است و در این واژه… حرف «الف» با حرف «دال» جای خود را عوض کرده اند… و به این نحو «سواد» جای «سوداوه» معادل « سودابه» را گرفته است و نامگذاری با «سود» و «سودابه» در اطراف ایران فراوان است… «سوداوه» با وجود سابقه تاریخی آن نام مطلوبی بوده است که در اطراف ایران برای نام گذاری در نظرها از دیرباز جلوه کرده است» محمدمهریار بر این باور است که واژه «سوادجان» تغییر شکل یافته نام اصیل فارسی «سودابه گان» است.
محمدعلی شاهسون مارکده