گزارش نامه 189 اول شهریور 98

 بدبختی

       بدبختی چیست؟ و بدبخت کیست؟ بدبختی یعنی نداشتن پویایی و آفرینشگری، نداشتن ابتکار عمل در زندگی، استفاده نکردن از نیروی عقل و خرد خود در تصمیم­­گیری و تصمیم­ سازی، بجای آن منفعل بودن و داشتن رفتارهای واکنشی، تقلیدی، دنباله ­روی و پیروی از اصحاب قدرت حتی در جزئی ­ترین امور زندگی، لذت نبردن از زندگی و نداشتن احساس شادمانه از زندگی، حس و احساس نکردن زیبایی ­های زندگی و نیز زیبایی ­های جهان و بجای آن داشتن روانی اندوهگین، غمگین، نومید و منفی، بی بهره از روانی سالم و نداشتن زندگی اخلاق ­مند و آرامش روانی. آدم بدبخت مفهومی به نام آزادی را نه می ­فهمد، نه می ­شناسد و هرگاه لب به سخن بگشاید تماما از رنج ­ها، از دردها، از فقر و از سختی ­هایی که بر او رفته تعریف خواهد کرد حتی یک کلمه از خوشی ­هایی که داشته، از شادی ­ها و لذت­ هایش به عنوان خاطره در ذهن او ثبت و ضبط نشده و به یاد ندارد.

       بدبختی یک نوع درماندگی و یک نوع واماندگی آموخته و پذیرفته شده است و این درماندگی و واماندگی روانی است که منشا فرهنگی دارد که بعضی از افراد جامعه­ دچارش می­ شوند. آموزه­ های فرهنگی روانی بدبختی به تدریج، ز گهواره تا گور، در قالب­؛  نصیحت، پند و اندرز، سرزنش، تحقیر، خوب و بد، زشت و زیبا، امر و نهی، معروف و منکر در قالب آداب و ادب اجتماعی و در ظاهر برای صلاح و مصلحت فرد ولی در واقع برای حفظ رسم و رسومات فرهنگ ارباب رعیتی موجود توی گوش آدمی خوانده و بر روان ­ها چیره و آدمی را زمین ­گیر می ­کند.

          کارکرد بدبختی چی ­ها هست؟ احساس­ گناه، احساس بی ارزشی،  احساس نداشتن شایستگی، احساس نا توانی (بی عُرضگی) احساس بی­ حقی، باورمندی به شانس و اقبال، باورمندی به تقدیر و سرنوشت، خود را حقیر و ناچیز و دیگران را ارزشمند دانستن، همه­ ی اینها همانند زنجیر پیچیده شده بر دست و پای انسان، عقل و خرد انسان را از کار می ­اندازد و پویایی را از انسان می­ گیرد و راه را برای شناخت واقعیت­ ها بر انسان می­ بندد آنگاه ادمی برای گشایش گرفتاری زندگی­ اش، بجای بکار گیری عقل و علم و خرد، می ­رود دعا می ­گیرد! گرفتن دعا برای حل گرفتاری­ های زندگی، اوج بی عقلی، اوج درماندگی، اوج واماندگی و نمود بدبختی آدمی است.

        احساس بی ارزشی یکی دیگر از کارکرد بدبختی موجب می ­شود تا در برخورد با اصحاب قدرت، خود را ناچیز و حقیر بپنداریم و از این واژه­ ها استفاده کنیم؛ نوکرم، چاکرم، غلامم، حقیرم، سرخط پاره نکردم، زیر سایه­ تم، مخلص ­تم، دست ­بوسم، از تو به یک اشارت از من به سر دویدن، کلفتتم، کنیزتم و… ریشه­ و خمیرمایه بر زبان آوردن این واژه ­های احمقانه این هست که من بی ارزشم و کسی که قدرت دارد ارزشمند است و آدمی که از این واژه­ ها استفاده می­ کند آدمی است با احساس درماندگی، واماندگی یا همان بدبخت.

       دلیل اینکه من توجهم به این حالت روانی بدبختی و یا درماندگی و واماندگی رایج درجامعه جلب شد دیدن یک ویدئو و دو خاطره در یک زمان کوتاه بود که برای ­تان می ­نویسم.

         یک قطعه ویدئو کوتاه در شبکه­ های مجازی دست به دست می­ شد دو نفر آن را برای من فرستادند و من مشاهده کردم. آقایی به عده ­ای خانم جوان که احتمالا در یک اردویی بودند می­ گفت: انشاء الله شما و خانواده و اقوام­ تان برای اینکه آقا امام زمان بیاید تکه تکه بشید، صلوات! و زنان جوان هم صلوات فرستادند!؟

         فکرش را بکنید؟ آدمی برای تکه تکه شدن خود، اعضا خانواده و اقوامش صلوات بفرستد! به باور من چنین آدمی بهره­ ای از عقل ندارد، اصلا با خرد آشنایی ندارد، هیچ بهره ­ای از روان سالم ندارد، مفهومی به نام زیبایی زندگی را نمی ­فهمد، اخلاق را نمی ­شناسد، بویی از آزادگی و مهربانی و انسان دوستی نبرده است، حق را نمی ­شناسد، از پدیده ­های علم و دانش و واقعیت بی خبر است، آدمی است؛ درمانده، وامانده، منفعل و بدبخت. چرا باید من و اقوامم تکه تکه بشویم تا امام زمان بیاید؟ کجای این کار عقلانی است؟ کجای این کار اخلاقی است؟ کجای این کار با خرد سازگار است؟ به علاوه من درباره خودم می ­توانم تصمیم بگیرم به چه حقی این اجازه را به خود می ­دهم که بخواهم اعضا خانواده و اقوام تکه پاره بشوند؟ ما خوب زندگی می ­کنیم، از شادی­ ها و لذت ­های اخلاق­ مند زندگی هم بهره می ­بریم، زیست سالم و شادمانه هم خواهیم کرد. بدون تردید وقتی امام زمان بیاید و ببیند پیروانش شاد و سلامت هستند بیشتر خوشحال خواهد شد شکی ندارم اگر ما را تکه تکه ببیند بسیار ناراحت و غمگین خواهد شد، این از بدیهیات زیست عقلانی و خردمندانه است.

           متاسفانه قشر مداح نوپدیدآمده­ ی حکومتی برای رونق دادن به دکان خود هر سخن بی خردانه­ ای را با استفاده از صدای بلندِ بلندگو و مخلوط کردن با روضه و گریه، به شنوندگان خود القا و این درماندگی و واماندگی اجتماعی را تشدید می ­کنند. نکته قابل تامل و تاسف­ بار، کاربرد ابزاری جمله صلوات است که امروزه ابزاری شده برای بستن دهان­ های معترض، خاموش کردن صداهای ناراضی و تاییدیده گرفتن برای اغراض اصحاب قدرت، و ابزاری برای بازارگرمی سخنان بی پایه و بی­ مایه قشری چاپلوس و متملق به نام مداح. 

           و اما خاطره اول که می ­خواهم برای ­تان بازگو کنم. چند شب قبل دریک جلسه قباله برون شرکت داشتم برابر عرف جامعه، بر سر میزان مهریه چانه می ­زدیم. من مخالف مهریه و بویژه مهریه سنگین بودم و گفتم: اصلا مهریه را توهین به زن می ­دانم وقتی پی به توهین بودن مهریه خواهیم برد که عمق جمله­ های عربی عقد را بفهمیم، راه عقلانی و خردمندانه و اخلاقمند پیمان زندگی مشترک بر اساس نصف نصف است تفاوتی بین زن و مرد نیست مدیریت خانه مشترک با تفاهم زن و مرد باید باشد دارایی و ثروت نصف نصف مال هر دو باید باشد حق طلاق و حق نگهداری از فرزندان هم نصف نصف خواهد بود شان و مزلت زن و مرد هم در خانه مساوی باید باشد. پدر عروس خانم نظر من را خوب، اخلاقی و انسانی نامید با این وجود گفت: اگر چنین کنیم توی اقوام و بستگان انگشت ­نما خواهیم شد بهتر است برابر عرف جامعه مهریه معمولی تعیین و مشغول زندگی گردند. و چنین هم شد.

         هنگام برگشت، یک زن و شوهری توی ماشین ما بودند زن به نظرات من اعتراض کرد و ­گفت تو اشتباه می­ کنی اگر زن حق طلاق داشته باشد و در خانه هم اختیار، زندگی از هم می ­پاشد اینکه اکنون اختیار زندگی با مرد هست و زن باید از مرد تبعیت کند راه درست است.

        با شنیدن سخنان اعتراضی این زن، به قول عوام سرم سوت کشید و دیدم گرفتاری درماندگی آموخته شده­ ی زنان جامعه ­ی ما یا همان احساس بدبختی بسیار عمیق ­تر از آن هست که من فکرش را می ­کردم.

        خاطره دوم: دو سه روز قبل یک نفر که دکتر و نیز خان نامیده می ­ شد برای شناخت این منطقه به مارکده آمده بود و با هم گفتگویی داشتیم. خان دکترخاطرات خود را از زمان دانشجویی ­اش در فرانسه که مصادف بوده با زمان انقلاب برای ما بازگو کرد و گفت: در فرانسه از دانشجویان مبارز مخالف شاه و طرفدار آقای خمینی بودم وقتی محمدرضا شاه و شهبانو فرح به فرانسه آمده بودند شخصا گوجه گندیده به سمت فرح پرتاب کردم که به سینه راستش خورد محافظ او فوری با دستمال جای گوجه روی پیراهن سفیدش را پاک کرد من یکی از استقبال کنندگان آقای خمینی در فرانسه بودم و در نوفل لوشاتو کمک فراوان کردم  و با هواپیمای آقای خمینی به ایران آمدم.

         خان دکتر چندتا عکس هم در این باره روی گوشی ­اش بود که نشانم داد و افزود: همان موقع شاهد بودم فلان روحانی در حالت جُنُب توی صف نماز جماعت ایستاد و نماز خواند که من در گوشی اعتراض کردم گفت: این نماز سیاسی است در سیاست این مسائل مطرح نیست.

         خان دکتر و دوستان همراهش رفتند. به غیر از من، یک نفر مارکده­ ای هم در آن جمع بود. مارکده ­ای به من گفت: دیدی گفت فلان روحانی سرشناس در حالت جنب توی صف نماز ایستاده؟! من گفتم: این جمله خان دکتر برایت تعجب برانگیز بوده، آره؟ گفت: آره، برای تو نبوده؟ گفتم: اصلا و ابدا، برای اینکه آخوند یک انسان است و رفتار انسان تابع شرایط نیازهایش است. آخوند در آن روزهای اول انقلاب می ­خواسته خود را به صدر قدرت نزدیک کند تا بتواند در تقسیم منصب­ ها و مقام­ ها سهمی داشته باشد این بوده که نجسی و پاکی برایش اهمیت نداشته است مانند بیشترین انسان ­های فرصت طلب دیگر. تعجب شما ناشی از درماندگی و واماندگی یا همان بدبختی فرهنگی ما مردم ایران است که به خطا، اشتباه و غلط فکر می­کنیم آخوند تافته ­ای جدا بافته­ از بقیه دارد، به آسمان وصل است، پاک و پرهیزکار است، آدمی اخلاق ­مند است، قداست دارد و رفتارش با ادعایش منطبق است. نه، هیچ ­یک از اینها را ندارد. آخوند هم مانند ما مردم عادی جامعه است، نه از ما بهتر است و نه از ما بدتر؛  مانند هریک از مردم جامعه، ممکن است؛ دزدی بکند، دروغ بگوید، مال مردم را بالا بکشد، چشمانش هیز باشد، آدم بکشد، تجاوز بکند، و مانند هر آدم فرصت طلبی دیگر برای دست­ یابی به قدرت و ثروت انصاف، باورها، اخلاق و انسانیتش را زیر پا بگذارد که همه­ ی این پلشتی­ ها را  به عینه در این چند دهه می­ توان دید علتش هم این هست که چهارتا قدرت؛ سیاسی، نظامی، مذهبی و اقتصادی جامعه را در دست دارد هرکجا که قدرت متمرکز باشد فساد هم الزامی است، قدرت بیشتر، فساد بیشتر، به همین جهت است که بوی گند فساد، فضای اجتماعی جامعه را زهرآگین و موجب نابودی اعتماد، این سرمایه ارزشمند اجتماعی شده است. تفاوت آخوند با بقیه مردم این هست که مردم از دسترنج خود می خورند ولی آخوند چون نمی­ تواند نیازهایش را خود تولید کند، ناگزیر باید مفت از جیب مردم بخورد بدین منظور ادعایی به کار برده تا سر مردم را گرم نگه دارد و بتواند جیبش را خالی کند و آن ادعا؛ همانندی، یکسان پنداری و این همانی خود با دین اسلام است(حجت الاسلام) و این ادعا را به مردم القا کرده و می­ کند و تمام تلاشش این هست که مردم را در بی خبری و ناد انی نگه دارد (سانسور و انحصاری رسانه)، عیب و ایراد و اشکال از ما مردمِ ساده­ دل است که باز به خطا، به غلط و به اشتباه، ادعای آخوند را باور کرده­ ایم. به این می ­گویند: بدبختی فرهنگی ما مردم ایران.

                                   محمدعلی شاهسون مارکده 26 مرداد 98