چاپلوسی بی مزه
چاپلوسی یک رفتار است، رفتاری ناپسند، خلاف اخلاق و دور از شان انسانی، که متاسفانه در جامعه ی ما کاربرد فراوان دارد آنچنان فراوان که با جرات می توان گفت تقریبا همه گیر و همه جایی است بویژه در حوزه و قلمرو قدرت و پیرامون افراد قدرتمند، چه قدرت سیاسی و چه نفوذ مذهبی، ملاط ارتباط و پیوستگی مردم با خداوندان قدرت و دارندگان نفوذ مذهبی همین چاپلوسی، تملق، مجیزگویی، مدح، ستایش، تقلید، پیروی و سرسپردگی است.
چاپلوسی یک رابطه نا سالم اجتماعی است که بین دو نفر از افراد اجتماع بر قرار می گردد. یک طرف فردی ضعیف و نا توان از نظر آگاهی، امکانات اقتصادی، جایگاه اجتماعی و موقعیت شغلی است و یا شخصی است که در دوران رشد کودکی و نو جوانی به دلیل شرایط بد اقتصادی و اجتماعی و پایین بودن سطح دانش و آگاهی پدر و مادر هویتی، اصالتی، حُرمت، کرامت و احساس ارزشمندی در او شکل نگرفته، اکنون در درون ذهن خود را خوب و مفید و ارزشمند نمی داند و احساس می کند تو خالی است، بی ارزش است، دوست داشتنی نیست، اهمیت و اعتبار و جایگاهی مناسب در بین مردم ندارد به همین جهت از اعتماد به نفس منفی برخوردار است یعنی احساس می کند چیزی نمی داند و یا کم می داند و توانایی روی پای خود ایستادن ندارد حالا با داشتن این احساس های بد و منفی، احساس می کند نیاز به تکیه گاه دارد تا بتواند با تکیه به تکیه گاهی؛ نیازها، خواسته ها، آرمانها، آرزوها و احساسِ خوب و مفید بودن و خود ارزشمند پنداری را به دست آورد تا قدری از این احساس های بد و منفی که موجب رنج او هستند را بکاهد، خوب، چه تکیه گاهی اطمینان بخش تر از مردان پر قدرت؟
آدم چاپلوس با نزدیکی به فرد قدرتمند نخست؛ هویتی هرچند عاریتی، برای خود می تراشد مانند؛ نماینده، آشنا، دوست، خویش، کارمند، نوکر، فرمانبردار، محافظ و… فرد قدرتمند بودن. و می کوشد این چسبندگی، نزدیکی و وابستگی اش به فرد قدرتمند را در فرم لباسش، در آرایشش، در سخنانش، با نصب عکس در خانه اش، با پیشانی بندش، با بازوبندش با شال گردنش، با یقه پیراهنش، با پرچمی که به دَرِ خانه اش می زند و شعارها و تکیه کلامش در سخن گفتن، به رخ دیگران بکشد تا از رنج بی هویتی اش قدری بکاهد. حالا با استفاده از این نزدیکی و با شیوه چاپلوسی، که راه میان بُر و خلاف اخلاق است، در جهت رسیدن به خواسته هایش سود می جوید که اغلب این خواسته ها بیرون از حد و اندازه و یا افزون از حق خود است و اگر بیرون از حد و اندازه و افزون از حق خود نباشد و دقیق حق خود هم باشد شیوه به دست آوردن آن غیر اخلاقی است.
چاپلوس و فرد قدرتمند سخت به یکدیگر نیازمند و به همدیگر خدمات می دهند فرد قدرتمند نیاز دارد افرادی همانند یک لشکر اطراف او باشند و او را ستایش و مخالفانش را سرکوب کنند. چاپلوس پا به میدان می گذارد و نیاز فرد قدرتمند را تامین می کند و در مقابل خدمات خود، با هویت عاریتی که از فرد قدرتمند می گیرد و نیز منافعی که از طریق فرد قدرتمند به دست می آورد احساس خشنودی می کند. چاپلوس و فرد قدرتمند سخت به یکدیگر وابسته و نیازمند همند این وابستگی دوطرفه موجب شده هرکجا قدرت هست چاپلوس هم باشد و هرکجا چاپلوس هست قدرت هم بوجود آید، چاپلوس و قدرت لازم و ملزوم یکدیگرند. چاپلوس بدون قدرتمند نمی تواند وجود داشته باشد و قدرت هم بدون چاپلوس نمی تواند بوجود بیاید.
افراد قدرتمند هم برای اینکه این لشکر چاپلوسان در اطرافشان بمانند و آنها را ستایش کنند تا قدرت شان تداوم یابد و بتوانند بوسیله آنها مخالفان خود را سرکوب کنند امتیازهایی در قالب قانون و یا دستورالعمل وضع می کنند تا این چاپلوسان بتوانند به منافع سرشاری برسند علاوه بر امتیازهای آشکار، در بسیاری جاها میدان کسب منافع نا مشروع را هم برایشان باز می گذارند تا با دست درازی و دست اندازی به اموال مردم بویژه اموال عمومی درآمد اضافه ای برای خود دست و پا بکنند و فرد قدرتمند این دست درازی و دست اندازی را آگاهانه نا دیده می انگارد و رویش روپوش می گذارد. اگر نیک بنگریم مجموع این راه های کسب درآمد چاپلوسان همان فساد اقتصادی و اخلاقی است باید دانست هرکجا قدرت باشد بدون تردید فساد هم خواهد بود، فساد و قدرت همزاد همند قدرت نماد نابرابری هم هست در جامعه های نابرابر عده ای فره ایزدی دارند، عده ای قداست دارند، عده ای شاه زاده، آقازاده و… هستند که حق های ویژه دارند.
اگر بخواهم یک تعریف عادی، عامیانه و دهاتی از چاپلوسی ارائه دهم باید گفت: چاپلوسی یعنی تعریف و ستایش غیر صادقانه از فرد قدرتمندی، یا دقیق تر که بخواهم بگویم تعریف و ستایش دروغین از فرد قدرتمندی. دلیل اینکه از واژه دروغین استفاده کردم رسایی کلمه است چون صفات پسندیده و ارزشمندی که چاپلوس به فرد قدرتمند نسبت می هد واقعیتی ندارد و در خلق و خوی او نیست و چاپلوس به منظور رسیدن به هدفی، موقعیتی و یا منافعی، این نسبت های پسندیده و ارزشمند را به دروغ به او نسبت می دهد تا موجب خوشایندی او را فراهم نماید و بتواند به منافعش دست یابد.
تعریف و ستایش چاپلوسانه معمولا همراه با فروتنی و تواضع ظاهری فرد چاپلوس است یعنی چاپلوس فرد قدرتمند را بزرگ و مهم می شمارد و برای خوشایندی بیشترِ او، با ادای کلماتی مانند جان نثار و… خود را حقیر و کوچک نشان می دهد. به دلیل اینکه فرهنگ مان سخت به چاپلوسی آلوده و این پستی را تعداد زیادی از افراد جامعه با خود داریم، فرهنگ چاپلوسی فرهنگ غالب است به همین جهت بیشتر ماها از گفتن کلمه من، به عنوان معرفی خود می پرهیزیم و آن را دور از ادب و به خطا ناشی از خود بزرگ بینی می پنداریم و بجای آن از واژه های نفرت زای؛ بنده، حقیر،کوچک شما و… استفاده می کنیم و این شیوه غیر اخلاقی را به غلط تواضع و فروتنی می نامیم. از عجایب روزگار این هست که فرد چاپلوس هیچگاه رفتار خود را تملق گویی و چاپلوسی نمی داند و اگر هم گوشزد کنی که این سخنان و رفتار تو مصداق چاپلوسی است بیگمان بدش خواهد آمد و خواهد گفت اینها احترام بزرگ و کوچک و رعایت آداب و ادب اجتماعی است.
برخی از چاپلوسان علاوه بر به کارگیری زبان، از اعضا دیگر بدن هم به منظور تاثیر گذاری بیشتر، استفاده می کنند؛ در مقابل فرد قدرتمند تا کمر خم می شوند، دست فرد قدرتمند را می بوسند، در برابر صاحب قدرت، دست به سینه می ایستند، کرنش می کنند، اگر صاحب قدرت اشاره ای به انجام کاری بکند چاپلوس با سر می دود (از تو به یک اشارت از من به سر دویدن) و یا اگر قدرت، کلاه مردی را خواست چاپلوس برای خوش رقصی، سر را با کلاه با هم می آورد.
به مفهوم همین جمله: از تو به یک اشارت از من به سر دویدن، تامل و دقت کنید؛ اگر گفته شود گوینده این جمله، بی هویت و سر سپرده محض است آیا سخنی به گزاف گفته شده است؟ قاعدتا هر آدمی حتا با اندک شرافت از گفتن چنین سخنی باید شرمگین شود ولی متاسفانه چاپلوسی در جامعه ی ما از بس رواج دارد و بیشتر مردم بدان آلوده اند که زشتی این جمله حس و احساس نمی شود.
چاپلوسان در پناه دژ قدرتمندان، میدان دارند، بلندترین صداها و بیشترین اختیارات را دارند از طرف قدرت قدر می بینند و بر صدر می نشینند و به منافع می رسند در مقابلِ لشکرِ چاپلوسان، تعداد اندک افراد خردمندِ اندیشه ورز قرار دارند که مورد بی مهری و یا غضب قدرت اند و متاسفانه در گوشه و کنار جامعه در گمنامی می پلاسند و می فرسایند و می پوسند و این ستمی است بس بزرگ و زیانی فرهنگی اجتماعی است جبران نا پذیر.
اگر دقت کنیم خواهیم دید چاپلوسی یک کرفتاری فرهنگی روانی اجتماعی است که بسیاری را در بر گرفته و اغلب متوجه این گرفتاری هم نیستیم. این گرفتاری اختصاص به قشر خاصی از مردم جامعه ندارد بلکه در هر قشری از اقشار جامعه؛ تحصیل کرده و بی سواد، ثروتمند و تهی دست، شهری و روستایی عده ای این گرفتاری روانی اجتماعی را دارند برای صدق سخنم این خاطره را بخوانید.
روز 26 مرداد 90 جلسه ای با حضور حدود 30 نفر در شهرداری شهر سامان تشکیل شد در این جلسه چند نفر دارای تحصیل دکترا بودند چندین نفر دارای لیسانس و فوق لیسانس با عنوان مهندس بودند تعدادی دیپلم و فوق دیپلم بود چند نفر هم کمتر از دیپلم و در حد خواندن و نوشتن بود. افراد هم از جاهای مختلف؛ از شهرکرد، سامان و روستاهای سامان آمده بودند. از امام جمعه سامان هم دعوت شده بود که خیلی دیر آمد یکی دو نفر پیشنهاد کردند جلسه را آغاز کنیم امام جمعه که تخصصی در این موضوع ندارد هروقت آمد، آمد، نیامد هم نیامد، هیچکس به این درخواست نه نگفت ولی شنیده و عمل هم نشد و ما همه تقریبا نیم ساعت منتظر نشستیم تا امام جمعه آمد.
همه از جای خود بلند شدیم افرادی که نزدیک بودند سلام گفتند و با بفرمایید بفرمایید او را بالای جلسه نشاندند. تعدادی از حاضران تک تک با دست گذاشتن بر سینه احوال پرسی و ادای احترام کردند و اطاعت و ارادت خود را به امام جمعه به نمایش گذاشتند.
یکی از افرادِ دکترِ جلسه، خطاب به امام جمعه گفت: موضوع جلسه فلان است حضرت عالی رهنمودهای خود را بفرمایید تا جلسه شروع گردد. امام جمعه گفت: من که در این زمینه اطلاعات و تخصصی ندارم شما بفرمایید من می شنوم. دکتر گفت: نه، حتما رهنمود شما لازم است ما همه به رهنمود شما نیاز داریم، بفرمایید. مجددا امام جمعه گفت: من تعارف نمی کنم اطلاعات و تخصصی در این زمینه ندارم شما بفرمایید. باز دکتر و یکی دو نفر دیگر اصرار کردند و امام جمعه بازهم با گفتن شما بفرمایید طفره رفت دکتر و چند نفر دیگر باز اصرار کردند امام جمعه ناگزیر چند جمله کوتاه حرف زد و سخنش را پایان داد و جلسه شروع شد.
نمی دانم سخن امام جمعه که «من در این خصوص اطلاعات و تخصصی ندارم» با صداقت بیان می شد و یا تعارف بود؟ دو سه جمله ای را هم که بیان کرد ارتباط مستقیم با موضوع جلسه نداشت در طول جلسه حرف دیگری نزد هنوز جلسه هم به پایان نرسیده بود، رفت.
ذهن من هم در تمام زمان جلسه در گیر این چاپلوسی بی مزه بود که مشاهده کردم و از خود می پرسیدم؛ امام جمعه که خود مایل نبود سخن بگوید و می گفت در این زمینه اطلاعات ندارد چگونه فردی که در زمینه ای اطلاعات ندارد می تواند رهنمود بفرماید؟ و اصلا چه نیاز به این همه چاپلوسی، تملق و مجیزگویی؟ آن هم از گروه تحصیل کرده ها؟ یعنی آن جمع سی نفره اینقدر عقل و خرد ندارند که راه خود را از چاه تشخیص دهند و امام جمعه ای که به قول خودش در این زمینه اطلاعات و تخصص ندارد باید رهنمود بفرماید؟ یعنی راه را نشان دهد؟ خواننده گرامی اگر بگویم این نگرش ضد عقل و ضد خردِ رهنمود خواستن از امام جمعه، بدبختی فرهنگی و اخلاقِ رذیلانه ی خود حقیر پنداری ما است آیا سخنی به گزاف گفته ام؟ امامان جمعه چند دهه است که رهنمود فرموده اند نه تنها گره ای از هزاران گرفتاری مردم باز نکرده اند بلکه با تشویق و تایید مرگ بر این و آن، نفرت در جامعه پراکنده اند. به باور من رهنمود خواستن از امام جمعه دارای این پیام است؛ مردم نادانند و او دانا، حالا باید او مردم را رهنمود و مردم هم پیروی و اطاعت کنند، این رابطه نا برابر یعنی نادیده انگاشتن عقل، خرد، درک، شعور و فهم مردم است. تا نظر شمای خواننده چه باشد؟
محمدعلی شاهسون مارکده 7 آبان 98