این همه شکستن حرمتها برای چی بود؟
چند روز قبل، در طبقه پنجم بیمارستانی در اصفهان، بیماری را عیادت می کردم. از پنجره اتاق که مشرف بر خانه های مسکونی اطراف بود به بیرون نگریستم، پشت بام خانه ها تا فاصله ای، جلو دید من بود، نکته ای که توجه من را جلب کرد و پس از جلب توجه، من را به اندیشه وا داشت؛ تعداد فراوان دیش های گیرنده ماهواره ای روی بام ها بود تا آنجا که می شد دید و ساختمان بلند مرتبه ای جلو دید را نمی گرفت هیچ بامی را بدون دیش ندیدم روی هر بام یک تا 6-7 تا دیش بود. اگر در گذشته روی دیش ها را می پوشاندند تا دیده نشوند اکنون همه عریان و جلو دید بودند.
همینطور که دیش ها را می نگریستم و جهت آنها را حدس می زدم که روی چه ماهواره ای رصد شده اند، خبرها و رویدادهای دو دهه اخیر در رابطه با جمع آوری دیش های ماهواره ای در ذهنم تداعی می شد، چه خبرهایی که در اخبار شنیده بودم چه در روزنامه ها خوانده بودم و چه خبرهایی که جسته و گریخته از طریق همکاران و همسایگان شنیده بودم و نیز رویدادهای هجوم ماموران به خانه ها جهت جمعآوری گیرنده ها را که با چشم خود دیده بودم، یک یک شنیده ها و خوانده ها در قسمت خود آگاه ذهنم می آمد.
بعد فرآیند خبردهی به ماموران را در ذهنم ترسیم کردم دیدم چقدر آدم توی این جامعه ی ما اخلاق و وجدان خود را زیر پا گذاشته و آلوده به رفتار غیر اخلاقی خبرچینی شدهاند؟ تا ماموری را از وجود دیشی مخفی شده روی بام همسایه با خبر کنند؟ حسد،کینه و تنفرشان آنها را بر انگیخته و رهنمون شده تا راز وجود دیش پوشیده شده روی بام همسایه را هویدا کنند؟ تا با گرفتاری همسایه، تنفر انباشته شده روانی شان اندکی تسکین یابد.
چقدر خانواده ها با مشاهده یکهو ماموران در صبح زودی در خانه شان وحشت کرده اند؟ دلهره گرفته اند؟ نگران شده اند؟ ترس برجان شان افتاده؟ آبروی شان رفته؟
چقدر مردم جلو ماموران و بعضی دیگر از مردم که آنجا جمع می شده اند و یا بعدا خبر را می شنیده اند، تحقیرشده اند، نک و نیش های لاابالی، بی بندبار، غرب زده، منحرف، بی دین، ضدانقلاب و… را شنیده اند؟ و می دانیم این واژه های تخریب گر روان، تراوشاتِ روانی بیمار، ذهنی انباشته از تنفر، خشم وکینه توز است شنیدن هر یک از این واژه ها به تنهایی برای آزار، رنج و تخریب روان آدمی کافی است.
چقدر هزینه های انجام شده جهت خرید و فراهم آوردن تجهیزات به یغما رفته؟ چقدر مردم بیکار شده اند و به پاسگاه و کلانتری و دادگاه رفته اند؟ چقدر پول مردم به عنوان جریمه از جیب شان بیرون رفته؟ چقدر از بودجه عمومی هزینه مامور، قاضی و دادگاه شده؟ از همه مهمتر چقدر انرژی، استعدادها و ذهنیت ها بجای اینکه صرف خلاقیت، کارآفرینی و تولید شود، صرف خبرچینی، تخریب تجهیزات و سرانجام برهم خوردن آرامش روانی و تخریب شئون اجتماعی افراد شده؟ چقدر از مردم بابت این برخوردهای نا مناسب نسبت به حاکمیت دلسرد و بدبین شده اند؟ متاسفانه در این فرآیند بزرگترین سرمایه اجتماعی یعنی اعتماد اجتماعی از دست رفته است از خودم پرسیدم: راستی این همه بگیر و ببند و تخریب و تحقیر چرا بی نتیجه ماند؟
ظاهرا دست اندرکاران از این می ترسیده اند که مردم با دیدن تصاویر و رفتارهای دور از شئون و یا نکاتی که دست اندر کاران ما نمی خواهند مردم بدانند ولی از کانال های ماهواره ای پخش می شود تحت تاثیر قرار بگیرند آنگاه باور و ایمان شان نسبت آموزه های مذهبی کم رنگ گردد. ولی امروز شاهد هستیم که این ترس و نگرانی دست اندرکاران بیهوده بوده است! با این همه کانال تلویزیون ماهواره ای مردم سفت تر و سخت تر به مسائل مذهبی چسبیده اند برای مثال: اگر در گذشته در همین روستای ما، در زمان دهه عاشورا یک یا دو جلسه تعزیه داشتیم حالا نزدیک به 10 جلسه تعزیه اجرا می شود اگر در گذشته فقط نوحه خوان داشتیم حالا علاوه بر نوحه خوان های پرتوان، قشر پر سر و صدای مداح ها را هم تولید کرده ایم که بدون توجه به شعور مردم آسمان و زمین را به هم می دوزند تا بتوانند شوری بپا کنند. اگر در گذشته در هر روستایی در طول سال فقط 10 روز آخوندی برای روضه خوانی بود حالا برای روستا که سهل است برای قلعه کوچک هم آخوند فرستاده می شود و در تمام روزهای سال روضه داریم. رادیو و تلویزیون و مدرسه و دانشگاه … هم که با شدت و حدت آموزه های مذهبی را تدریس، ترویج، تبلیغ و تکرار می کنند اگر در گذشته قدری اندک آرد روز عاشورا کاکولی پخته می شد حالا صدها کیلو برنج پخته می شود ده ها گوسفند سر بریده می شود طبل و شیپورها در مراسم ها بزرگتر و بزرگتر شده و آوای انها تا کیلومترها به گوش می رسد. تعداد بلندگوها هم که الی ماشاءالله و… تعداد زیارت رونده های جمعی و نیز تکراری هم که الی ماشاءالله. در مقابل این همه سر و صدای تبلیغ مذهب، صدای کانالهای تلویزیونی ماهواره ای گم می شود پس چه جای ترس و نگرانی؟ چه نیاز به این همه بگیر و ببند و آسیب رساندن به مردم؟
یادم آمد توی همین مارکده خودمان که یک ده کوچک و دور افتاده است 15-20 سال قبل در پشت سر به کسانی که مخفیانه از ویدئو استفاده می کردند توسط بعضی از همشهریان متعصب و کم دان، چه حرمت شکنی ها می شد! چه بی احترامی ها می شد! چقدر انگ ها زده می شد! با چه تحقیری به آنها نگریسته می شد! و در پشت سرشان چه حرف های نا مناسب گفته می شد! از طرفی انگ زننده ها و حرمت شکن های متعصب هنگام بیانات دور از انصاف شان چقدر حق به جانب بودند و خود را پاک و مقدس و منزه جلوه می دادند! شخصا شاهد این حرمت شکنی ها و انگ زدن ها و حق به جانب بودن ها و خود را پاک و مقدس پنداشتن ها بوده ام.
هیچگاه فراموش نمی گنم ساعت حدود 8 صبح روزی را که از سرازیری صادق آباد به طرف قیروق مزرعه آغجه قیه می آمدم در کنار جاده ماموری دو عدد دیش را از توی وانتش برداشت و با پا آن دو را دو لا کرد و دوباره توی وانت انداخت با دیدن این واقعه این پرسش توی ذهنم نشست؛ ارزش آدمی به چیست؟ آدمی با کسب علم و دانش و زحمت و تلاش ابزاری ساخته تا انسان بتواند به آرزوی دیرینه تحقق نیافته خود برسد و بتواند صدا و تصویر را از راه های دور بگیرد و آدمی دیگر خیلی راحت بدون کوچکترین اندیشه، و اینکه پی به ارزش این ابزار ببرد آن را تخریب می کند؟ مشاهده این رویداد دریچه اندیشیدن به روحیه خلاق و یا تخریب گر آدم ها در ذهن من گشوده شد و دیدم آدم ها از این حیث بسیار متفاوت هستند بسیاری آفریننده و خلاق هستند و عده ای هم بیمار و تخریب گر.
بر ماموران که به خانه ها برای جمع آوری تجهیزات می رفتند و قاضی که سرپرست خانوار را جریمه می کرد شاید نتوان خرده گرفت چون در پاسخ خواهند گفت: مامور بوده ایم و معذور، ولی آن خبرچینی که بر علیه همسایه خود خبرچینی کرده تا ماهواره اش را جمع کنند و امروز خود از ماهواره استفاده می کند اکنون با وجدانش چه می کند؟
ماموری که رفته روی بام خانه ای و دیشی را برداشته و از همان پشت بام توی کوچه و یا خیابان انداخته و تخریبش کرده و اکنون خود از ماهواره استفاده می کند چه پاسخی برای وجدان خود دارد؟
قاضی که برای سرپرست خانواده ای حکم جریمه نوشته و اکنون خود از ماهواره استفاده می کند در وجدانش چه می گذرد؟
خیلی دوست دارم بدانم در ذهن و ضمیر همشهریانم که در پشت سر خانواده هایی که از ویدئو استفاده می کردند حرف نا مربوط زده اند، بی احترامی کرده اند و حرمت ها شکسته اند، امروز که توی همه ی خانه ها ویدئو و در بسیاری خانه ها هم ماهواره هست، چه می گذرد؟
اکنون که این یادداشت را مینویسم این پرسش در ذهنم نشسته است که آیا در مواجهه با پدیده نو ظهور ماهواره تنها راه، ممنوعیت و بگیر و ببند بود؟ آیا راه های کم هزینه تر که حرمت ها هم حفظ گردد، نبود؟ منِ روستایی بر این باورم که راه های عاقلانه تری قطعا وجود داشت بخصوص که دست اندر کاران کم دان ما تجربه نا موفق ممنوعیت و بگیر و ببند ویدئو را هم در پشت سر خود داشتند.
چقدر زیبا است و چقدر اخلاقی و انسانی است که دست اندرکاران مملکتی ما برای مرهم گذاشتن روی این همه زخمِ حرمت شکنی ها، حداقل یک پوزش خواهی از مردم بکنند.
محمدعلی شاهسون مارکده 6/9/94