آوای مارکده شماره 39 – پانزدهم دی ماه 1383

خبرها

v    مورخه 27/9/83 شوراي اسلامي جلسه اي با سردانگ هاي مزرعه طرح عباس، آقايان عباس شاهسون، ابوالقاسم عرب، محمداسماعيل عرب، حسين شاهسون، رمضان علي شاهسون و سيداسماعيل حسيني تشكيل و پيرامون مقدار و نحوه كمك  هاي اهدايي كشاورزان اين طرح جهت ساخت مدرسه بحث و مذاكره شد سرانجام قرار گرديد سردانگها مبلغ دو ميليون تومان بابت قسط اول كمكهاي اهدايي خود در تاريخ 20/10/83 به حساب دهياري روستا واريز نمايند و مبلغ دو ميليون تومان قسط دوم را هرگاه كه شوراي اسلامي نياز داشت با دعوت از سردانگها و تشكيل جلسه و اعلام نياز خود نسبت به پرداخت آن اقدام گردد. مبلغ اهدايي كشاورزان اين طرح به شوراي اسلامي دوره اول نيز در كل مبلغ اهدايي محاسبه شده است.

v    مورخه 29/9/83 درپي دعوت كتبي از كشاورزان مزرعه طرح نصرآباد آقايان ، ناصر و اسكندر عرب به نمايندگي از همه كشاورزان اين طرح در جلسه شوراي اسلامي حاضر و درباره ميزان و نحوه كمك هاي اهدايي كشاورزان اين طرح جهت ساخت مدرسه بحث و گفتگو شد و سرانجام قرار گرديد مبلغ 850000 تومان قسط اول اهدايي خود را حداكثر تا تاريخ 30/10/83  به حساب جاري دهياري واريز نمايند و مبلغ 850000 تومان قسط دوم را هرگاه كه شوراي اسلامي نياز داشت با دعوت از كشاورزان و تشكيل جلسه نياز خود را اعلام تا پرداخت گردد.

v    مورخه 30/9/83 از سردانگهاي مزرعه طرح مهدي آباد پايين، آقايان اميدعلي عرب، ناصر شاهسون، رمضان عرب، رضا شاهسون، ابوالقاسم عرب و محمد عرب براي بار دوم دعوت به عمل آمده بود كه در جلسه شوراي اسلامي جهت اهداء كمك كشاورزان اين طرح به ساخت مدرسه حضور بهم رسانند كه متاسفانه به علت عدم حضور آقايان ناصر شاهسون، رمضان عرب و اميدعلي عرب جلسه رسميت نيافت.

v    مورخه 1/10/83 ساعت 19 جلسه ي مشترك اعضاي شوراهاي اسلامي روستاهاي ماركده، قوچان، گرمدره، قراقوش، صادق آباد و ياسه چاه در روستاي گرمدره منزل آقاي شهرام مرداني تشكيل شد. در اين جلسه آقايان مرداني و شريفي از گرمدره، شاهسون، عرب و حسيني از ماركده، كرمي، عباسپور و ايزدي از صادق آباد، علي بهارلويي از ياسه چاه، قربانعلي، نيازعلي و بخشعلي شاهبندري از قوچان حضور داشتند. موضوع جلسه هماهنگي جهت تصميم گيري عقد قرار داد اجراي گازرساني بود كه تصميمات زير اتخاذ شد: 1- از هر شورايي حداقل دو نفر مورخه 5/10/83 ساعت 30/10 در محل شركت گاز استان جهت امضاء قرارداد با پيمانكار حضور بهم رسانند 2- از هر 2 روستاي همجوار يك نفر و جمعا 3 نفر به عنوان نماينده شوراها پيگير كارهاي اجرايي گازرساني انتخاب شدند بدين شرح: از روستا هاي گرمدره و قراقوش آقاي شهرام مرداني، از روستاي هاي قوچان و ماركده آقاي محمدعلي شاهسون و از روستاهاي ياسه چاه و صادق آباد آقاي صفرعلي بهارلو.

v    روز 8/10/83 ساعت 14 با توجه به مصوبه 1/10/83  شوراهاي 6 روستا، آقايان؛ عرب و شاهسون از ماركده،  مرداني و شريفي از گرمدره، بخشعلي و قربانعلي شاهبندري از قوچان،شريفي از قراقوش، عباسپور از صادق آباد و صفرعلي بهارلو از ياسه چاه در محل شركت گاز در شهركرد در دفتر آقاي مهندس سليميان رئيس طرحهاي شركت گاز حضور بهم رسانيدند، هدف از اين گرد همايي بررسي پيشنهادات پيمانكاران و انعقاد قرار داد اجراي پروژه گازرساني به اين 6 روستا بود. 

آقاي مهندس سليميان گفت: دو راه و گزينه وجود دارد و شما هر يك را كه مي خواهيد برگزينيد. يكي اجراي توافقي كه جناب آقاي تمدن نماينده محترم مجلس و آقاي مهندس صفر نورالله مدير عامل محترم شركت گاز استان نموده اند مبني براينكه گازرساني به اين 6 روستا را شركت گاز انجام دهد و شما 40 درصد كل هزينه را كه –يك ميليارد و دويست ميليون تومان برآوردشده- پرداخت نماييد. گزينه ديگر اينكه همانند روستاهاي ديگر كه گازرساني نموده اند شما فقط هزينه اجراي كار را بپردازيد و مصالح را شركت گاز خواهد داد. هريك از اين گزينه ها معايب و محاسن خودرا دارد. در گزينه نخست شما با شركت گاز پيمان مي بنديد و شركت گاز اجراء كننده است كه حدود 2 تا 5/2 سال – بستگي به اينكه چه مقدار اعتبار در اختيار داشته باشيم – طول خواهد كشيد و شما پول بيشتري در زمان بيشتري خواهيد پرداخت. در گزينه دوم شما با پيمانكار جهت اجراي كار و باشركت گاز جهت تحويل مصالح پيمان مي بنديد، زمان اجراي كار يك سال است يعني بعد از يكسال گاز به خانه هاي شما خواهد آمد و شما پول كمتري در زمان كوتاه تري خواهيد پرداخت. اعضاء شورا هاي حاضر در جلسه گزينه 2 را برگزيدند. با بررسي پيشنهادات سه نفر پيمانكار كه اولي حدود 360 ميليون تومان و دومي 332 ميليون تومان و سومي حدود 310 ميليون قيمت را پيشنهاد كرده بودند قرار گرديد با نفر سوم كه آقاي تيمور سبزي پور از شركت « جهان گاز هفشجان » بود مذاكره و پيمان بسته شود. آقاي سبزي پور هزينه اجراي 18100 متر لوله فلزي فاصله بين بن تا قوچان را هر متري 6900 تومان و هزينه اجراي 30000 متر لوله هاي پلي اتيلن بين روستا ها و داخل روستا هارا هر متري 4800 تومان و نصب حدود 1000 علمك را هريك 39000 تومان برآورد كرده كه جمع آنها مبلغ 307890000 تومان مي گردد.

 پيشنويس قرارداد به شكل زير تنظيم، و قرار گرديد پس از تايپ، در جلسه اي كه با حضور همه اعضاء شورا ها و آقاي سبزي پور در يكي از اين 6 روستا تشكيل خواهد شد به امضاء برسد. زمان اجراي قرارداد يكسال است دراين قرارداد اعضاء شوراها متعهد شدند هزينه اجراي كار گازرساني را پس از تاييد شركت گاز به شكل زير پرداخت نمايند:

مبلغ 30 ميليون تومان براي تجهيز كارگاه يعني قبل از شروع كار، مبلغ 30 ميليون تومان پس از اجراي 10 كيلومتر لوله كشي، مبلغ 40 ميليون تومان پس از انجام 20 كيلو متر لوله كشي، مبلغ 40 ميليون تومان پس از اجراي 30 كيلو متر لوله كشي، مبلغ 40 ميليون تومان پس از انجام 40 كيلو متر لوله كشي،  و 40 ميليون تومان پس از اتمام شبكه لوله كشي، و باقي مانده پس از نصب علمك ها و تحويل پروژه پرداخت گردد. در اين قرارداد قيمت ها فيكس و پرداخت ها بر اساس متراژ كار خواهد بود.كار وقتي شروع ميگردد كه مجوز عبور لوله گاز از كنار راه را اعضاء شورا از اداره راه گرفته و تحويل پيمانكار دهند و مبلغ 30 ميليون تومان اوليه را پرداخت كرده باشند. در اين قرارداد اعضاء شورا ها مبلغ 150 ميليون تومان سفته بابت حسن انجام  تعهدات  خود دربرابر مصالحي كه شركت گازدر اختيار مي گذارد بايد به صورت امانت تحويل شركت گاز دهند كه پس از اتمام كار گازرساني به آنها عودت داده خواهد شد.

· توجه خوانندگان آوا؛ درشماره گذشته چند مورد اشتباه و جا افتادگي تايپي وجود داشت كه از اين بابت پوزش مي خواهم و از همه عزيزاني كه براي آوا مقاله و نامه مي نويسند تقاضا مي شود موارد زير را رعايت نمايند: 1- مطلب خود را باخط كتابي و خوانا و يك روي كاغذ بنويسند. 2- سعي گردد نوشته ها تاليفي باشد نه رونويسي. 3- در پايان نامه و يا مقاله نام، نام خانوادگي، تاريخ نگارش و منبع آن نوشته و امضاء گردد.

همه آوا را بخوانند

چند وقتي بود كه مي خواستم درباره نشريه محلي روستايمان« آوا» مطلبي را به اطلاع خوانندگان عزيز برسانم. چاپ اين نشريه در روستا باعث خوشحالي است و من از اين كاري كه در روستا انجام مي گيرد بسيار خرسندم و از همه كساني كه در جهت نشر اين نشريه زحمت مي كشند تشكر مي نمايم. در يك مقاله چاپ شده در اين نشريه ديدم كه براي نمايشگاه وزارت كشور در تهران چند نسخه از اين نشريه فرستاده شده تا نمونه اي از اين اثر در آنجا باشد خيلي برايم جالب است و اميدوارم در بين روستاي استان چهارمحال و بختياري و  نيز در بين روستاي حاشيه زاينده رود نام روستاي عزيزمان بدرخشد برادران فرهنگي روستا بدانند اين كار بزرگي است. براي هرچه بهتر شدن اين نشريه دو تذكر دارم؛ به كساني كه آوا را هيچ نمي خوانند توصيه مي كنم اين نشريه را بخوانند و اگر مطلبي در آن نقص داشت با تذكر شفاهي به صاحب مقاله آن نقص را بر طرف نمايند. و همچنين اگر خود مطلبي و يا نظري دارند نوشته و بفرستند تا چاپ شود. شما ناراحت نباشيد كه چرا نقص دارد اگر اهل دردي و مي تواني نقص را برطرف كن. مطالب علمي، فرهنگي و اجتماعي بنويس. تذكر دوم من به مقاله نويس ها است، با توجه به اينكه نشريه به نمايشگاه جهت ديد عموم ارسال شده بهتر مي بود در نوشتن مقاله ها دقت بيشتري مي شد تا باعث افتخار باشد نه سرشكستگي. از آنجاييكه در روستا همه همديگر را مي شناسيم در مقاله هاي خود ازطرح شكايت هاي بي مورد و كم ارزش پرهيز كنيم براي نمونه فردي از يك شهروند ديگر شكايتي دارد و ناراحت است شكايت خودرا در مقاله اي مي نويسد در نشريه چاپ مي شود در جواب اين شكايت شاكي ديگري پيدا مي شود باز يك مقاله بر عليه او مي نويسد جواب روي جواب. اين كه شد مايه افتراق و جدايي و مشكلي را هم حل نكرد همان گونه كه گفتن غيبت از نظر شرع اسلام حرام است نوشتن غيبت هم حرام است. نشريه ما كه در رده بالاي مملكتي نيست ، در نشريات مملكتي، چون افراد نمي توانند  همديگر را ببينند انتقادات خودرا در نشريات خود مي نويسند شما كه در روستا به راحتي مي توانيد يكديگر را ببينيد چند دقيقه صرف كن به خانه دوست و رفيق و آشناي خود برو به جاي صرف كردن وقت در نوشتن به منزل او برو و مشكل را حل كن حال كه تلفن هم در همه ي خانه ها هست اگر كار زياد هم داري با يك تلفن مي تواني اين كار را انجام بدهي وقتي با يك تلفن و يا با يك ديدار مشكل حل مي شود چرا خون خودرا كثيف مي كني و…، با نوشتن مطالب بحث و جدل دار نشريه را خراب نكنيم بلكه بياييم براي هرچه بهتر آگاه كردن مردم عزيز و جوانان روستايمان بكوشيم وسطح آگاهي هاي سياسي، فرهنگي، مذهبي و اجتماعي را در روستا بالا ببريم.

    مرغ دل پر مي زند اندر هواي ماركده                                       

                                  به كه جانبخش است و روح افزا فضاي ماركده

   مردمي مهمان نواز و مهربان و گرم خو

                                   بي غل و غش اين مردم باصفاي ماركده

   فصل تابستان ميان گرمي آب و هوا

                                   كس نديده خوشتر از آب و هواي ماركده

                                             يكي از طلاب روستاي ماركده؛ حسينعلي عرب

درخواست كمك به همنوع

چندين مورد را مي خواستم با شوراي محترم روستايمان درميان بگذارم: مورد اول اين است كه چند ماه پيش موسسه خيريه اي در روستايمان تاسيس شد كه موجب خوشحالي مردم روستا واقع شد كه از دست اندركاران اين امورخيريه كمال تشكر را دارم. دوم اين است كه روستاي ماركده از هر لحاظ كه بگوييم در ميان چند روستاي همجوار نمونه بوده و هست و اگر همه مردم روستا همكاري لازم را داشته باشند شايد بتوان گفت در استان نمونه خواهد شد اما يك چيز به نظر من خيلي خوب نيست البته اين نظر شخصي من است شايد هم به نظر ديگران خوب باشد اما من اين چند كلمه را كه مورد سوم است مي گويم  و آن مربوط به حاجيان روستا مي شود هر حاجي يك بار به حج تمتع و يك بار هم به حج عمره برود به نظر من كافي است اما اين نظر شخصي من نيست بلكه گفته خدا و پيامبران و پيشوايان است كه اگر كسي بداند همنوع خود مشكلي دارد و به او كمك كند بهتر از زيارت هايي است كه مي روند اگر هزينه يكبار زيارت خانه خدا و ساير ائمه را كنار بگذارند خيلي از مشكلات مردم حل خواهد شد اگر كسي برايش اتفاقي بيفتد و هيچ چاره اي نداشته باشد آنوقت متوسل به هر كاري مي شود از جمله نزول كردن پول است كه همه مي دانند اينكار از نظر قرآن و اسلام حرام ترين و بدترين كار است. متاسفانه در روستايمان چند اتفاق ناگوار از جمله تصادف براي چند نفر از همشهريانمان افتاده كه زيان و خسارت هاي زيادي به خانواده هاي آنها وارد شده است به نظر من اگر هزينه يكبار زيارت خانه خدا را به عنوان قرض الحسنه در امر خيريه قرار دهند مردم مجبور به نزول كردن پول از روستاي همجوار نمي شوند كه آنان مسلط برسر بعضي از مردم حادثه ديده شوند چون نزول دهنده ها علاوه بر دريافت بهره 7 درصدي در ماه با آبروي بعضي ها هم بازي مي كنند. من از شوراي اسلامي و دست اندركاران موسسه خيريه عاجزانه مي خواهم راه چاره اي بيابند.

خانم عرب ماركده                                                

بخود آييم

روز 2/10/83 ساعت 19 تلفني با يكي از جوانان روستا سخن مي گفتم پرسيدم كمتر شمارا مي بينم؟ و او گفت: آره همين گونه است و علتش هم اين است كه مدتي در اين انديشه ام كه كمتر بيرون بيايم مگر به حكم ضرورت. گفتم چرا؟ گفت: متاسفانه در روستاي ما عادتي تا حدودي دور از شان انساني در بين بيشتر ما رايج است و آن اين است كه اگر من و يك نفر ديگر در كناري ايستاده ايم و به عنوان مثال شما آمديد و از كنار ما گذر كرديد ما بدون اراده در باره شما حرف خواهيم زد و باز متاسفانه تر اينكه اين حرف ها اغلب شكل هاي منفي درباره شخصيت، رفتار و زندگي شما خواهد بود ، بدين جهت كمتر بيرون مي آيم. من اميدوارم گفته هاي اين جوان خيلي درست نباشد ولي با كنار هم گذاشتن گفته هاي ايشان و جواني كه مي گفت: مقاله هايي همانند مقاله دورويي محمد عرب چاپ كنيد. چنين مي توان برداشت كرد كه پديده زشت و غير اخلاقي دورويي و بدگويي در جامعه ما گسترده است كه باعث رنجش وجدان هاي پاك جوانان شده كه جا دارد بخود آييم و در اينباره بينديشيم.

جامعه اي پر گو و كم انديش

روزهاي 26-27-28و29/9/83 چندين نفر مراجعه و اظهار مي داشتند: آقا مسئله گاز هم كه خوشبختانه حل شد، چرا نمي رويد با شركت گاز قرارداد ببنديد؟ وقتي مي پرسيدم چگونه حل شد؟ مي گفتند: آقاي تمدن نماينده محترم مجلس زنگ زده و گفته است كه من اين مشكل را با وزير و رئيس شركت ملي گاز ايران حل كرده ام كه هر خانواده اي نخست 20000 تومان بدهد و شورا ها با شركت گاز قرار داد ببندند تا شركت گاز كار را شروع و پس از پايان ، بقيه مبلغ همياري بصورت اقساط از مردم دريافت خواهد شد. بنابراين شما شورا ها بايد از كساني كه 30000 تومان گرفته ايد مبلغ 10000 تومان آن را پس بدهيد و از كساني كه 100000 تومان گرفته شده 80000 تومان پس داده شود. وقتي مي پرسم آقاي تمدن اين هارا به چه كسي گفته؟ مي گويند به يك نفر گرمدره اي؟! شنيدن يك نفر گرمدره اي سئوال هايي در ذهن من ايجاد كرد و كسي هم پاسخي به من نداد: 1- مي دانيم امروز وسايل ارتباطي مكتوب گوناگون وجود دارد مثل فاكس، نامه پستي و… چرا نماينده از اين وسايل استفاده نكرده كه دستور گازرساني را كتبي ابلاغ نمايد و تلفني به يك نفر گرمدره اي گفته؟ 2- در استان چهارمحال و بختياري شركت گاز شعبه دارد، اداره دارد، مدير عامل و تشكيلات اداري دارد، چرا نماينده مجلس دستور گازرساني اقساطي را به مسئولين گاز استان كه اجراء كننده اند ارائه نداده؟ 3- در روستا ها افرادي به عنوان اعضاء شورا برگزيده شده اند و تمدن نماينده مجلس هم مي داند كه همين اعضاء شورا ها درخواست كننده و پيگير شديد گازرساني هستند چرا به اعضاء شورا ها زنگ نزده و به آن ها بگويد؟ و به يك نفر غير مسئول گرمدره اي زنگ زده است؟ 4- آيا اجراي گازرساني كه نيازمند هزينه كلان هست و قبل از انجام كار لازم است منابع مالي آن تامين گردد با يك تلفن به يك فرد غير مسئول مي تواند انجام پذيرد؟ افرادي كه مراجعه كرده و اين خبر را مي آوردند در مقابل اين پرسش ها مي گفتند: فرد گرمدره اي رابط آقاي تمدن است !؟ باز پرسش هاي ديگري برايم پيش آمدكه هنوز بدون پاسخ مانده ، و آن اينكه، آقاي تمدن در شهركرد دفتر رسمي دارد و مكاتبات اداري ايشان از طريق اين دفتر ابلاغ مي گردد، چه نياز هست و ضرورت دارد كه فردي غير مسئول رابط او باشد؟ دفتر آقاي تمدن در شهركرد كوچكترين و كم اهميت ترين موضوع را هم به صورت مكتوب براي شوراهاي اسلامي ارسال مي كند حال چگونه است اجراي پروژه اي به اين مهمي را ابلاغ نمي كند؟ خبر آورنده ها در برابر اين پرسش ها مي گفتند: بابا حالا كه نماينده محترم هم براي مردم كاري كرده شما با صغرا و كبرايت نمي خواهي به دنبالش بروي و استفاده كني؟! براي روشن شدن و صحت و سقم اين خبر با آقاي شهرام مرداني شوراي گرمدره قرار گذاشتيم روز 30/9/83 به شركت گاز استان مراجعه و جوياي واقعيت ها و حقيقت ها شويم كه نتيجه به شرح زير است:

جناب آقاي تمدن نماينده محترم شهرستان شهركرد دو برگ نامه دستنويس ، يكي به وزير محترم نفت و ديگري به مدير عامل شركت ملي گاز ايران نوشته و در آن تقاضا كرده كه گازرساني به روستاهاي حاشيه زاينده رود توسط شركت گاز انجام و پس از پايان كار هزينه بصورت اقساط دريافت گردد. مدير عامل شركت ملي گاز ايران هم كپي دو برگ تقاضا را همراه با نامه اي رسمي به شركت گاز استان چهارمحال و بختياري ارسال و گفته به آقاي تمدن بگوييد، ما روي قراردادمان هستيم اين نامه ها دوباره براي چيست؟!

قرارداد چيست؟ در روزهاي پاياني شهريور 83 نامه اي به شكل صورتجلسه بين آقاي تمدن نماينده محترم مجلس و مهندس صفر نورالله مدير عامل محترم شركت گاز استان به امضاء رسيد در اين نامه كه خطاب به مدير عامل شركت ملي گاز ايران بود پيشنهاد شده كه گازرساني به روستاهاي حاشيه زاينده رود انجام و 40 درصد از كل هزينه (كه بالغ بر 500000000 تومان مي گردد) به صورت اقساط از مردم گرفته شود.

جناب آقاي مهندس صفرنورالله مدير عامل محترم شركت گاز استان خطاب به ما كه در دفتر و در حضور ايشان قرار داشتيم فرمودند: من با شما توافق كرده و قول داده ام و روي قول خود هم هستم شما چند روستا نيز همانند روستاهاي ديگر استان هزينه اجراي كار را به پردازيد و ما هم مصالح آن را تامين و نيز بر اجراي پروژه نظارت فني خواهيم داشت، بنابراين براي جلوگيري از بالا رفتن هزينه ها و نيز اتلاف وقت هرچه زودتر با پيمانكاري كه كمترين قيمت را داده قرار داد اجراي كار را ببنديد تا كار شروع گردد.

بنابراين، اساس شايعه اي كه « آقاي تمدن مشكل گاز را حل كرده» اين دو برگ تقاضا نامه به وزير و مدير عامل شركت ملي گاز بوده، و آنها هم با استناد به صورت جلسه توافق شده تقاضاي او را رد كرده اند. حال تقاضا نامه چه مقدار مي تواند ضمانت اجرايي داشته باشد؟ من نمي دانم، و چگونه اين تقاضا نامه صرف، مشكل گاز را كه صدها ميليون تومان هزينه در بر دارد مي تواند حل نمايد؟ باز هم من نمي دانم، چرا و چگونه تقاضا نامه تبديل به توافق حل مشكل شده و از طريق فرد غير مسئول گرمدره اي در روستا ها پخش و اذهان مردم را مشوش نموده ؟ باز هم من نمي دانم، فقط نتيجه منفي اين شايعه را كه باعث شده مردم آن همكاري لازم و مفيد را با اعضاء شورا ننمايند و خودياري هاي خود را نپردازند و چند ماهي شروع اجراي كار به تاخير افتاده و باعث ميليون ها تومان افزايش قيمت گرديده است را خوب مي دانم.

پرسشي كه مطرح است اين است كه چرا مردم ما به راحتي و سادگي تحت تاثير گفته هاي افراد غير مسئول قرار مي گيرند؟ ولي گفته هاي اعضاء شورا را كه خود برگزيده اند را باور نمي دارند؟ مي پرسم اگر اعضاء شورا مورد وثوق نبودند چرا آنها را برگزيديد؟ و اگر مورد اطمينان بودند كه انتخاب كرديد چرا حالا گفته هاي يك فرد غير مسئول را به گفته هاي آنان ترجيح مي دهيد؟

به نظر من كه ممكن است خطا هم باشد علت اين است كه ما در جامعه خودمان خردگرايي، انديشيدن و تفكر را از لابه لاي زندگي خود حذف كرده ايم و شده ايم جامعه اي پر گو و كم انديش.                     

                     محمدعلي شاهسون ماركده

  ادبيات روستا

داشلي بولاخ داش-قومونان دولماسين!     باخچالاري سارالماسين، سولماسين!

                         اوردان كئچن آتلي سوسوز اولماسين!

دينه: بولاخ، خيرون اولسون آخارسان      افقلره خمـار-خمــار بــاخــارســان

اي كاش داشلي بولاخ ازشن وماسه پرنشود         باغچه هايش زرد و پژمرده نشود

                      هيچ سواري كه از آن جا مي گذرد تشنه نماند

بگو: چشمه خوش به حالت، كه رواني         افقهارا با ديدگان خمار تماشا مي كني

حيدر بابا،  داغين،  داشين،  سره سي     كهليـك اوخـور، داليسيندا فــــره سي

                        قـوزولارين آغـي، بـوزي،  قره سي

بير گئديديمداغ- دره لر اوزوني            اوخويئيديم:« چــوبان، قيتر قــوزوني»

حيدر بابا، سره كوه و سنــگ                كبك مي خواند و جوجه اش در پي اوست

                     بره هاي سفيد، خاكستري، سياهش

اي كاش دوباره درازاي كوه و دره ها را طي مي كردم

                                                    و ترانه «چوپان، برگردان بره را » مي خواندم

حيدر بابا، سولي يئرين دوزونده       بـولاخ قئينر چـاي – چمنين گوزونـــده

                 بــولاغ اوتــي اوزر سويون اوزونــده

گئوزل قوشلار اوردان گليب، گئچللر               خلوتليوب، بولاخدان سو ايچللر

حيدر بابا، در پهنه سولي يئر                 چشمه در چشم رود و چمن بيرون مي جوشد

                            بولاغ اوتي بر روي آب شنا مي كند

پرندگان زيبا مي آيند و از آنجا ميگذرند        خلوت كه شد از چشمه آب مي نوشند

بيچين اوستي، سونبول بيچن اوراخلار         ايله بيل كي ، زولفي دارار داراخلار

                          شكار چيلار بيلديرچيني سوراخلار

بيچين چيلر آيرانــلارين ايچللر            بير هوشلانيب، سوننان دوروپ، بيچللر

وقت درو،داسهاييكه سنبل را درو ميكنند      گويي كه شانه ها زلفي را شانه ميزنند

                     شكار چي ها سراغ بلدرچين مي گردند

درو گران دوغ خودرا مي نوشند            چرتي زده سپس بر ميخيزند و باز درو ميكنند

منبع: سلام بر حيدر بابا سروده استاد شهريار ترجمه بهروز ثروتيان        

شب مهتاب

امشب آسمان شفاف است به شفافي بلور و فقط دل من در پاره اي از ابر سياه سير مي كند، آسمان را ماه با نور نقره گونش روشن مي كند اما دل مرا چه كسي؟ اين دل تاريك، روزگاري روشن بود و نور داشت، اما اكنون نيازمند يك پرتوي مهتاب است، و مهتاب را چه تواني است؟ خوشا به حال آسمان، آسماني كه در روز خورشيد مونس اوست و در شب مهتاب او را همراهي مي كند اما اين دل شكسته را دريغ از يك همراه. اين دل كه روزگاري روشن بود و نور داشت، اين دل كه همچون گلستاني بود اكنون كويري تشنه است ك حتا خاربني شرم از آن دارد كه خود را در آنجا نشان دهد. كاش مي شد خورشيد دوباره بر اين قلب يخي بتابد و چشمه اي از آن جاري سازد تا عطش وجود را فرو نشاند.چشمه اي با آب گوارا كه رهگذران را سيراب كند كاش خورشيد گرماي خود را با اين دل سرمازده قسمت مي كرد و گرماي از دست رفته را بدان باز مي گرداند. كاش خورشيد نگاه گرم خود را به قلبم ببخشد. 

 خانم الف شاهسون

 حمام گذشتگان

ما كه به سن بزرگسالي رسيديم، اين را بياد داريم، هفته اي و يا حداقل هر ده روز يكبار، ما را كشان كشان، زاري كنان و يا با وعده و وعيد، و يا با خشم و نهيب و تهديد به حمام مي بردند. خود نمي خواستيم برويم، چون كه آب خزينه حمام داغ بود و دو بار در هر نوبت حمام مي بايست در آب داغ غوطه ور شويم، يكي هنگام ورود و ديگري وقت بيرون آمدن. و چون پايمان هم روي زمين نمي رسيد مي بايد هي به بدن عريان پدر يا مادرمان آويزان شويم و يا در بغل آنها قرار گيريم علاوه بر آب داغ خزينه كيسه زبر و خشن محكم به تن كشيده مي شد تا چرك ها و سلول هاي مرده را از بدن جدا نمايد كه آخمان در مي آمد، سوزش چشمان بر اثر نفوذ آب صابون مصيبت ديگري بود، فشار انگشتان و ناخن ها هنگام شستن سر مثل اين مي مانست كه موها يا پوست را مي كنند و سپس هنگام شانه زدن، دندانه هاي شانه مانند اينكه پوست شسته و نازك شده سر را مي خراشيد، آه كه شستن دست و پا هاي كوره بسته با كيسه پشمين و زبر و فشاري كه جهت زدودن چرك ها وارد مي شد چقدر دردناك بود. باهمه اين اوصاف چاره اي هم نبود، مي بايستي حمام مي رفتيم، شسته مي شديم، ساييده مي شديم و پس از بيرون آمدن از گرمخانه حمام و پوشيدن لباس احساس سبكي و نيز خستگي لذت خود را داشت چه بسيار بچه هايي كه در همانجا خوابشان مي برد و پدر يا مادر بايد آن را تا خانه بغل گيرند و يا اگر بيدار مي كردند تا راه بيايد خود خواب آلوده راه افتادن يك شكنجه اي ديگر بود. آري اين رسمي بود و حمام رفتن جزو واجبات زندگي به شمار مي آمد. و اين قسمتي از خاطرات كودكي هر فرد روستايي مي تواند باشد.

حمام رفتن و شستشو در درازناي زندگي اجتماعي ما انسان ها بويژه ما ايرانيان كه از ملت هاي كهن و متمدن بوده ايم اهميت خاصي داشته و اكنون كه حمام هاي قديمي متروك و به كلي از بين رفته  اند و در پي آن سنت و آداب حمام رفتن و تشريفات آن روز را هم به كلي فراموش كرده ايم. از آنجاييكه نسلي نوجوان در روستا شكل گرفته كه هيچ اطلاعي از زندگي گذشته ندارد بنابراين لازم دانستم گذشته را آنگونه كه مي شناسم به آنها بشناسانم. نخست معني واژه حمام: حمام كلمه اي است عربي كه به زبان فارسي راه يافته و بسته به اينكه چگونه تلفظ  كنيم معني متعددي مي دهد، حمام با فتحه ح به معني كبوتر است و حمام با ضمه ح به معني نوعي تب در بين ستوران است و حمام با فتحه ح و تشديد م به معني گرمابه فارسي است و گرمابه چه واژه زيبايي! فردوسي گويد:

      بــدو گفت بابــك به گرمــابه شو           هم بـــاش تــا خــلعت آرنـــد نو

     همه شهر گرمــابه و رود و جــوي           به هر برزني رامـش و رنـگ و بوي

تاريخ حمام در دنيا بسيار كهن است و در ايران باستان شست و شو از اهميت خاصي برخوردار بوده و پادشاهان هخامنشي با آداب و تشريفات حمام مي گرفته اند و مردم ما در طول تاريخ به شست و شو اهميت مي داده اند و حمام را گرمابه مي خواندند و اين رسم حمام گرفتن و شستن بدن از ديرگاهي در سرزمين ما معمول بوده است تا با تكامل و زيبايي خود در دوران صفويه رسيده، در دوران صفويان حمام هاي زيبايي در شهرها  از جمله در اصفهان ساخته شده، چه براي ما ايرانيان يكي از واجبات، نظافت بدن است. از شهرها كه بگذريم بيشتر روستا ها براي خود حمام مستقلي داشتند كه اين حمام با توجه به تمكن مالي و موقعيت جغرافيايي و قدمت روستا مي توانست بزرگ، زيبا و نمايانگر يك شاهكار معماري باشد همان گونه كه حمام ماركده بود و يا مصالح آن چندان با دوام نباشد مثل حمام روستاهاي همسايه. از آنجايي كه هيچ وسيله اي كه بتواند آب را برخلاف جاذبه زمين بالا ببرد در اختيار انسان آن روز نبود ناگزير همه حمام هارا مي بايست در زيرزمين بنا مي كردند تا هم آب با پاي خود به حمام وارد و هم گرماي كافي و رطوبت لازم در حمام جمع گردد تا علاوه بر شستشوي بدن اعصاب  آدمي در بخار فراوان و گرماي كافي و رطوبت لازم تمدد يابد. بنابراين براي ورود به حمام بايد پله هايي را به طرف زيرزمين طي كرد تا به درون حمام رفت. حمام ها سقف هاي بلندي داشتند و سقف آنها گنبدي شكل بود و بام حمام ها كمي از سطح زمين بالاتر بود ديوار درون حمام را با ساروج سفيد مي كردند و در جاهاي مناسب نقش هم مي كشيدند و صحن حمام ها معمولا سنگ فرش مي شد و زير سنگ فرش ها كانال دود تون حمام بود تانهايت استفاده را از حرارت و آتش كرده باشند بدين جهت بعضي مواقع سنگها داغ ميشد و پاي را مي سوزاند. نور خورشيد از چند حباب شيشه اي بالاي سقف گنبدي شكل همانند تونلي در فضا مي پيچيد تا مردم جلو پاي خود را ببينند. حمام ها معمولا از دو فضاي جداگانه تشكيل مي شد يكي رختكن و ديگري گرمخانه كه راهرو پيچ دار و در داري اين دو را به هم مربوط مي ساخت. رختكن معمولا حوضي در وسط داشت و سكوهايي جهت قرار دادن بقچه هاي رخت در اطراف تعبيه شده بود و گرمخانه از خزينه و صحن شكل مي گرفت. صحن جهت نشستن و شستن بود و خزينه در كنار صحن، و در ته و كنار خزينه ديگي نصب شده بود كه در زير آن از بيرون محلي كه به آن تون مي گفتند مرد حمامي بوته مي سوزاند و آب گرم مي شد. نوبت حمام صبح زود تا نزديك آفتاب زدن از آن مردان و بعد از آن نوبت زنان مي شد  و هنگام عصر يكي دو ساعت مانده به غروب آفتاب دوباره مردانه مي شد. مردان و زنان لباس هاي خود را همراه لنگ، صابون، كيسه، تاس در بقچه اي مي گذاشتند و مردان بقچه را بر دست مي گرفتند و زنان زير بغل خود مي بردند. در محل رختكن لباس ها از تن بيرون آورده و به گرمخانه رفته و وارد خزينه مي شدند چند دقيقه اي در آب غوطه ور بودند تا به قول خودشان چركها بخيسد آنگاه بيرون مي آمدند و در صحن مي نشستند و باكشيدن كيسه بر بدن خود چركها را از خود مي زدودند. در شستشو نيز مانند همه كارها به يكديگر كمك مي كردند، كمر همديگر را مي شستند، برسر هم آب مي ريختند و… پس از اتمام شستشو دوباره به خزينه وارد تا پاك شوند آنگاه به رختكن رفته، بقچه لباس خود را باز و لباس هاي تميز را پوشيده و پاي خود را آب كشيده و گيوه ها را پا كرده و از حمام خارج مي شدند. مردان مزد خود را ساليانه جو و گندم مي دادند و زنان در هر نوبت، اگر گيس هاي خودرا باز و چرك مي كردند دو قرص نان و اگر فقط براي غسل كردن رفته بودند يك نان مي دادند. زن حمامي پس از پايان ساعت حمام زنانه به در خانه ها مي رفت و نان ها را جمع آوري مي نمود. دلاك روستا همه روزه صبح زود به حمام مي رفت و در حمام كمر مردان را مي شست، آب سر آنها مي ريخت و با «يرگن» صورت مردان را اصلاح مي كرد جوان تر ها همه ريش و بزرگسالان بالا و پايين ريش را مي تراشيدند. مردان براي پوشش، لنگ به كمر مي بستند ولي زنان پوششي نداشتند. پوشيدن شورت در آن زمان رسم نبود و كسي از اين نوع پوشش خبري نداشت و استفاده نمي كرد. واژه Short  از زبان انگليسي به زبان فارسي راه يافته و به معني كوتاه است. احتمالا پوشيدن شورت يك رسم فرنگي باشد كه كم كم در جامعه ما رسوخ كرده است. ساعت هايي كه زنان در حمام مي گذرانيدند چند برابر مردان بود يكي از علت هاي آن همراه داشتن يكي دو تا بچه بود و ديگر شستن لباس. ولي علت العلل آن گفتگو هاي زنانه بود. زنان در كنار هم مي نشستند و ضمن شستن بدن خود از كارها، شنيده ها، آرمان ها، آرزوها و رنجهاي خود با يكديگر نجوا مي كردند كه در مجموع صداهاي گوناگون از يك مجموعه آدم شنيده مي شد كه به آن« حمام زنانه »گفته مي شد.اصطلاح حمام زنانه به صورت كنايه به جمعي گفته مي شد كه هر دو نفر با هم سخن بگويند و صداهاي گوناگون، درهم و برهم، و بدون نظم و نامفهوم از آن جمع شنيده شود. اصطلاح ديگري كه به كنايه در صورت مشاهده چنين جمعي و فضايي گفته مي شود اين است كه « سنگ پايشان را گم كرده اند»يعني همانند حمام زنانه كه چند نفر از آنها سنگ پاشور خودرا گم كرده باشند و با سر و صدا دنبال آن بگردند، يعني بي نظم. اتفاق ديگري كه در حمام هاي زنانه گاهي رخ مي داد اين بود كه مادراني كه پسر جوان داشتند باورانداز كردن زيبايي هاي اندام دختران روستا عروس آينده خود را بر مي گزيدند. در روستاي ماركده كسي از سفيدآب براي زدودن چرك ها استفاده نمي كرد يادم هست براي اولين بار يكي دو تن از زنان روستا استفاده كرده بودند و زنان ديگر با اين ديد كه آنها خود آرايند از آنها گفتگو مي كردند ولي كم كم عادي و همه گير شد. صابون هاي مورد استفاده نيز همان صابون پيچ هاي دست ساز بود و كم كم صابون كارخانه اي متداول گرديد. در حمام زنانه نيز زن حمامي به زنان خدمات مي رساند، كمر آنهارا مي شويد، برسر آنها آب ميريزد و در پايان حمام را نظافت مي كند.

در گذشته مردم باورهاي خاصي نسبت به حمام داشتند يكي اينكه اين مكان را تا حدودي همانند مسجد مقدس مي پنداشتند و آن را منتسب به شاه حيدر مي دانستند و منظور از شاه حيدر حضرت علي(ع) است و با اشاره به حمام مي گفتند به اين شاه حيدر قسم و به سوگند خود پايبند مي ماندند. شادروان دهخدا مي نويسد: شاه حيدر نامي است كه به حضرت علي(ع) دهند زنان در حمام آنگاه كه سوگند خوردن خواهند كف دست بر زمين صحن حمام زنند و گويند به اين شاه حيدر. زنان دو كف دست را به قوت بر زمين حمام زنند و گويند به اين شاه حيدر. يا قسم به اين شاه حيدر به معني قسم به اين حمام. در حمام قديمي ماركده در محلي كه به آن شاه نشين مي گفتند روي ديوار عكسي از حضرت علي ترسيم كرده بودند و مردم هرگاه در حمام مي خواستند سوگند بخورند اشاره به آن محل مي كردند و مي گفتند به اين شاه حيدر… اين كه چرا ما به حضرت علي شاه حيدر لقب داده ايم نمي دانم و چرا حمام را منتسب به آن حضرت مي دانيم را نيز نتوانستم بفهمم از كجا ريشه گرفته است از پيرمردان روستا هم پرسيدم بيشتر از اين نمي دانستند.

باور ديگر مردم درباره حمام اين بود كه طايفه جن در تاريكي شب در حمام ها گرد مي آيند. با اين ذهنيت هرگاه فردي در تاريكي و يا خلوت به حمام مي رفت براي مصون ماندن از آسيب جنها مرتب بسم الله مي گفت تاجنها از سرراه او كنار روند چون بر اين باور بودند ممكن است پا روي بدن آنها گذاشته شود و باعث آسيب و صدمه گردد آنگاه آنها در مقام تلافي به ما آسيب خواهند رساند و با همين ذهنيت توهمي، بعضي ها هم جنها را مي ديدند و يا صداي آنها را مي شنيدند و داستانهايي هم نقل مي كردند مثلا مي گفتند خودم باگوش شنيدم كه جنها عروسي داشتند و صداي ساز و ناقاره شان… و يا ديدمشان مثلا پايشان مثل سم گوسفند بود و صورتشان… بدين سان براساس توهمات خود و نيز شنيده هاي توهمي ديگران داستانهايي مي بافتند. دهخدا در اينباره مي نويسد:« گويند مردي شبانه به گمان اينكه فجر دميده به حمام رفت درب حمام باز و كارگران بجاي خويش بودند به خدمت او پرداختند مرد از دلاك پرسيد آيا هوا روشن شده است؟ دلاك بالا بر كشيد و سر از روزن سقف بدر كرده گفت هنوز روشنايي پديد نيست مرد از ديدار اين شگفتي هراسان به رختكن دويد جامه دار پرسيد بيم تو از چيست؟ مرد ماجرا حكايت كرد جامه دار گفت بنگر تا من درازتر آيم يا دلاك؟ و به اندازه دو بالاي دلاك قد بركشيد مرد از هوش برفت و بيفتاد تا بامداد مردمان بيايند و اورا بهوش آورده بخانه بردند».

اينكه چرا جنها بايد در حمام زيند؟ وچرا با اينكه آنها مارا مي بينند و مي دانند ما آنهارا نمي توانيم ببينيم از سرراه كنار نمي روند؟ چرا و به چه اجازه اي و به چه حقي آمده اند و مكان هاي آدميان را اشغال كرده اند؟ و بعد از اينكه ما بسم الله گفتيم كجا مي روند؟ و اين همه جاهاي زيبا ، باصفا ، دلنشين در جهان هست چرا همه جاها را رها كرده و در حمام مي زيند؟ و چرا فقط هنگام تاريكي در حمام مي زيند؟ و در هنگام روشنايي نه؟ و… در ذهن منجمد عوام نمي گنجيده و نمي گنجد كه از خود بپرسد. چون زيستن ما براساس انديشه، خرد، تعقل، منطق و دانايي نبوده و نيست.

تا اينجا حمام رفتن ها انفرادي بود كه براي زدودن چركها و يا غسل كردن انجام مي شد ولي موردهايي هم بوده كه گروهي و يا دسته جمعي به حمام رفته مي شد يكي هنگام جشن عروسي بود كه عروس و داماد را با تشريفات خاصي به حمام مي بردند و شما آن را خوانديد، ديگري حمام بردن نوعروس تا سه روزپس از عروسي توسط ساقدوش، و داماد پس از بيرون آمدن از حجله توسط ساقدوش خود تا غسل كردن را بياموزند، و حمام دسته جمعي ديگر روز هفته شور نوعروس بود كه مي خوانيد، ديگري حمام بردن زن زائو در روز دهم زايمان بود. در اين روز چندين زن از بستگان نزديك او را همراهي و كمك مي نمودند و پس از حمام در خانه با هم غذاي كالجوش مي خوردند، و ديگري اقوام نزديك فرد تازه فوت شده بودند. هفت روز پس از درگذشت چند نفر از همسايگان صبح زود جهت مردان و پس از بالا آمدن آفتاب براي زنان در خانه بازماندگان مي آمدند و آنهارا به حمام مي بردند تا غم از چهرها بزدايند.

بدون شك روستاهاي كوچك و بويژه عشاير حمام نداشتند مي توان گفت ميليون ها انسان در طول تاريخ از اين نعمت بي بهره بوده اند و دارندگان حمام براي آنها لطيفه ها ساخته اند در اين باره دهخدا مي نويسد:« يكي از مردم شهر در قريه اي به خانه كردي فرود آمد، بامداد از صاحب خانه پرسيد كه آيا شما حمام داريد؟ مرد نزد زن رفته بدو گفت كه مهمان از ما حمام خواهد آيا تو داني حمام چه باشد؟ زن نيز در فكر فرو رفته معني كلمه ندانست و گفت به مهمان بگوي حمام داشتيم ولي امروز صبح بچه ها خوردند». و شادروان آقاي نيكزاد در تاريخ چهارمحال مي نويسد:« روزي شاه عباس فالوده خورد و خطاب به اطرافيان گفت آيا كسي هست كه فالوده نخورده باشد؟ يكي از پيرامونيان گفت آدم هست كه نمي داند فالوده چيست؟ شاه خواست كه چنين آدمي را ببيند آن فرد از شهر لري را انتخاب و به دربار آورد و شاه دستور داد كاسه اي فالوده  بدو دهند لر فالوده ها را با ولع خورد و ته كاسه را سركشيد، شاه پرسيد، هالو، ميداني چي خوردي؟ لر گفت، ندونم، شاه گفت، فكر مي كني چي بود كه خوردي؟ لر گفت، پارسال كدخدا اويده بيد اصفهون، مي گفت، اصفهون، حمومها و مسجدهاي خوبي داره، ندونم كدومس بيد!»

منابع: لغتنامه دهخدا، امثال و حكم دهخدا، تاريخ چهارمحال نوشته نيكزاد، روزنامه شرق شماره 281و 282                                 محمدعلي شاهسون ماركده                                                        

هوشياري سردبير

با عرض سلام و خسته نباشيد، از اينكه مي بينم در روستاي ماركده عواملي مؤثر وخدمتگذاربه مردم،روند رو به رشدي پيدا كرده، خرسندم. ما نيز از جواناني هستيم كه آوا را مطالعه مي كنيم. غرض از گرفتن گوشه اي از مجله آوا و همچنين پاره اي از وقت شما همشهريان عزيز توجه به چند نكته است. اول اينكه آوا با اين وضعيت كه در زير به آن اشاره خواهم كرد، اين روند رو به رشد روستا را كمرنگ كرده است. اينكه از مجله 34 به بعد توجهي به يك دوگانگي و يا به عبارتي گرفتن يك جبهه دو گروه مخالف است كه نظر من را جلب كرده است من اينجا از سردبيراين روزنامه خواهشي كه دارم و همچنين محض اطلاع مردم مي خواهم كه كاري را كه در آواهاي به چاپ رسيده اين روستا بايد انجام مي گرفته مبني براينكه درراستاي روستايي آباد و جلوگيري از هرگونه جناح بندي و يا توهين به كسي گام برداريم را انجام دهد و مطالب رسيده را كنترل و بررسي و بعد به چاپ برساند تا هم اينكه مردم آوا را وسيله اي براي سرگرمي و مضحكه قرار ندهند و هم اينكه هركسي در هر زمينه اي اظهار نظر نكند تا هم باور داشته باشند كه اين آوا براي روستا مفيد واقع شده و هم اينكه شوراي محترم دست به جمع آوري آن نزند و همشهريان سردرگم آواي شماره 36 نشوند.مطلب دوم درباره نامه آقاي رمضان عرب به مهندس رئيسي بخشدار سامان در آواي شماره 38 است. محض اطلاع آقاي رمضان عرب عرض مي كنم كه اين روستا در جهت كارهاي داخلي و بيروني براي رفاه حال مردم مثل تمام جاهاي ديگر شورا تشكيل داده است كه مسئول اين برنامه ها هستند لذا در كار شورا و روند روبه رشد روستا خلل وارد نكنيد و همچنين فكر مي كنم در راستاي كارهايي كه بايد براي روستا انجام پذيرد شوراها مطمئن و معتمدترند. و اين همه شورا و مردم را با بيان مطالبي همچون بندي كه در آواي 38 به چاپ رسيده مبني براينكه (قراردادن قانون از طرف مهندس رئيسي براي اينكه هركسي در هر مكاني و زماني فرياد نزند كه من آوا را مي بندم ) حتي پيش بخشدار ضايع نكنيد. بياييد مشكلات اصلي را برطرف كنيم نه اينكه پابرهنه وسط ميدان كساني بپريم كه به آنها راي اعتماد داديم. باشد كه همه باهم در جهت پيشرفت روستا و نيز آواي ماركده گامي مؤثر و به جا ماندني همراه دعاي خير مردم برداريم.  

        مسعود عرب       

پاسخ به يك شهر و چند نرخ

نكاتي جهت اطلاع رساني به اهالي روستا در مورد نرخ زمين 1- آيا در كتاب آمده است كه هركس زميني را قيمت گذاري كرد بايد 10 درصد آن كم شود و آن شخص آن زمين را بخرد اگر چنين است بايد زمينهاي كشاورزي و ساختماني گران قيمت را كارشناس بردارد و به مردم ارزان بفروشد. 2- آيا به اين مورد فكر كرده ايد و يا نه كه هركس هر حرفي بزند حق يا باطل آن را مي پذيرد. بايد با ديد باز فكر كنيم اينطور نباشد كه قبلا بوده و براي مردم حرف آنهايي كه سرمايه دار هستند ارزش داشته باشد. 3- آيا تاكنون فكر كرده ايد كه قيمت گذارها هميشه خريدار بودند. كسي كه قضاوت مي كند بايد به قضاوت خود عمل كند آيا قضاوت كردن به مال و ثروت است؟ يا وجدان و دانايي. خوشحال و خوش و سربلند و پيروز باشيد.           

          ناصر عرب

زندگي مقام معظم رهبري

لطفا خوانندگان با وضو بخوانند،مقام معظم رهبري در تاريخ 24 تيرماه 1318 متولد و پس از اتمام دوره دبستان در حوزه هاي علميه قم و نجف درس خواندند. ازسال 1341 مبارزات سياسي خود را با رژيم پهلوي آغاز نمود تا سال 1357 چندين بار توسط ساواك دستگير، زنداني و تبعيد گرديد. ازسال 1357 به بعد مسئوليت هايي را در جمهوري اسلامي به عهده داشته است از جمله، تشكيل حزب جمهوري اسلامي، رسيدگي به خواسته هاي مردم سيستان و بلوچستان، نماينده شوراي انقلاب اسلامي در وزارت دفاع، سرپرستي سپاه پاسداران، نماينده مردم تهران در مجلس، عضويت در شوراي عالي دفاع، امام جمعه تهران، دبيركل حزب جمهوري اسلامي، رياست جمهوري و در سال 1368 پس از رحلت حضرت امام خميني (ره) توسط مجلس خبرگان به رهبري انقلاب اسلامي ايران برگزيده شد.

                                         منبع: شميم خاطره ها- يعقوب شاهسون 9/10/83

شاپركها منتظرند

تا تو برگردي از راه رفته      مي شود مهربان چند هفته

كي مي آيي كه باران ببارد    از هوا طعم قرآن ببارد

گل شكوفه كند با صدايت    سبزه گردد زمين زير پايت

زير پاي شما گل برويد        روي هر شاخه بلبل برويد

كوه، درياچه، دريا بخندد       ما بخنديم دنيا بخندد

ناگهان لاله ها صف ببندند    چهره هاي پر ازغم بخندند

شاپركهابه پايت بريزند         شعرها در صدايت بريزند

بوي اسپند و قرآن بيايد       كي مي آيي كه باران بيايد

سفرها بوي نان را بفهمند     دست ها آسمان را بفهمند

مي شود كي تمام اين جدايي    راستي تازگي ها كجايي

در كجايي كه ما از تو دوريم    روز تا شب به فكر ظهوريم

در كجايي كه از ياد رفته          روزها، ماهها، سال، هفته

                                  سراينده: حكم آبادي به انتخاب مصطفي عرب

جشن عروسي در ماركده (قسمت آخر)

سرتوره اي عبارت است از اينكه هر زن چند عدد بشقاب را پر از آجيل هاي محلي مي كند و يك شاخه نبات ويا يك كله قند هم وسط مجمع مي گذارند و بشقابهاي آجيل را اطراف آن مي گذارند و مجمع را به سر مي گذارند، خود و تنهايي و يا با هم آهنگي چند زن به خانه عروس مي روند و هداياي خود را تحويل مي دهند و چند دقيقه هم كنار عروس و مادر شوهر عروس مي نشينند، از هر دري صحبت مي كنند و سرانجام براي عروس و داماد آرزوي عمري پر بركت و طولاني مي كنند و ظرفهاي خود را تحويل مي گيرند و مي آيند. اين كار ابتدا از مادر عروس شروع مي گردد. ممكن است دونفر زن مشترك يك مجمع تشكيل بدهند و يا با هم بروند و ممكن است هر زن خودش يك مجمع تشكيل بدهد و برود اين بستگي به وضع اقتصادي و اجتماعي و درجه اقوام بودن دارد. اين عمل حدوداً تا 6 روز بعد از عروسي ادامه دارد و هر يك يا چند زن روزي هديه خود را مي برند و روز هفتم بعد از عروسي روز هفته شوراست. در اين روز زنهاي اقوام خانواده داماد و عروس جمع مي شوند و به صورت دسته جمعي عروس را به حمام مي برند و خود نيز در حمام شركت مي كنند. مادر داماد و مادر عروس با هماهنگي و همكاري يكديگر اين مراسم را تشكيل مي دهند. مادر عروس زنان اقوام خود و مادر داماد زنان اقوام خود را دعوت مي كند. زنان مهمان در خانه داماد جمع مي شوند و همراه عروس بصورت دسته جمعي به حمام مي روند. مادر داماد وظيفه دارد صابون و غيره را براي شستن عروس و همه زنهاي مهمان به حمام ببرد و پول حمام زن ها را نيز كه به ازاي هر زن يك يا دو قرص نان مي شود بپردازد. و براي ناهار زنان مهمان را كه از حمام مي آيند كالاجوش بپزد. در آن وقت حمام ماركده به صورت خزينه بود و همه روزه دو نفر از مردان كه مسئول حمام بودند به صحرا مي رفتند و دوبار بته كنده و بار حيوان مي كردند و به ده مي آوردند و مقداري از آن را همان روز در زير حمام جهت گرم كردن آب مي سوزاندند و بقيه آنها را براي زمستان كه برف مي بارد و زمين پوشيده از برف است ذخيره مي كردند. مردان ده مزد خود را از مردان بصورت جنسي جو وگندم مي گرفتند و مزد زنان بصورت يك يا دو قرص نان پرداخت مي گرديد. هر زن كه گيس هاي خود را باز كند و بشويد بايد دو قرص نان بدهد. مزد حمام مردان ساليانه بود. چون يك باب حمام بود، بين زنان و مردان نوبتي بود. از ابتداي صبح زود نوبت مردان مي شد تا نزديك آفتاب زدن. بعد از آن نوبت زنان مي شد تا دو ساعت آفتاب به غروب مانده. عصر وقتي كه حمام زنانه تعطيل مي شد زن حمامي به در خانه زناني كه حمام رفته بودند مي رفت و مزد خود را كه عبارت بود از همان يك يا دو قرص نان مي گرفت.

وقتي كه زنان مهمان همراه عروس از كار شستشو در حمام فارغ شدند همراه عروس به خانه عروس مي آيند و پس از صرف ناهار با گفتن كلمه هايي از قبيل« به پاي هم پير شين، خير همديگه رو بي بينين» به خانه هاي خود مي روند.

چند هفته بعد از عروسي خانواده پدر عروس و ديگر اقوام خانواده داماد و عروس، هر يك عروس و داماد را مهمان مي كنند. ابتدا پدر عروس به پدر داماد مي گويد كه: مي خواستم كه چند روز بچه ها( منظورش عروس و داماد است) بيايند اينجا. پدرداماد موافقت مي كند سپس مادر عروس مي آيد و عروس و داماد را به خانه شان مي برد و چند شب به صورت شبانه روزي عروس و داماد در آنجا مهمان هستند. اين اولين مرتبه است كه بعد از عروسي، عروس به خانه پدرش مي رود. پس از خاتمه مهماني پدر داماد با اطلاع قبلي مي روند و عروس و داماد را به خانه شان مي آورند. بعد از آن ساير اقوام هر كدام يك شب عروس و داماد را براي صرف شام مهمان مي كنند. اين مهماني را تركها « اياغ آشدي» مي گويند. عروس تا وقتي كه حامله نمي شد آرايش عروس را داشت ولي وقتي كه حامله مي شد و بچه اي مي زاييد جزو افراد عادي خانواده محسوب مي گرديد.

بعد از عروسي، عروس و داماد بايستي نكاتي را رعايت كنند. داماد بايستي صبح زود به حمام رفته و بيايد تا در بين راه به پدر و پدر زنش برخورد نكند جون مردان سالمندتر مقداري ديرتر به حمام مي رفتند و اگر جوان اين مسائل را رعايت نمي كرد غير هنجار بود و مردم او را تنبل مي پنداشتند. داماد در مجلس هاي عروسي و ديگر مجلس ها در اتاقي كه پدر خود و يا پدرزنش بود نمي نشست. داماد با پدر يا پدرزن خود شوخي نمي كرد، او را با اسم صدا نمي كرد و ادب را رعايت مي كرد. هيچگاه در جلو چشم اعضاي خانواده و يا ديگران با زنش شوخي نمي كرد، او را با اسم صدا نمي زد، هنگامي كه با زنش دركوچه و خيابان راه مي رفتند به صورت جفت راه نمي رفتند بلكه مرد از جلو و زن از عقب مي رفتند. از عروس انتظار مي رفت كه در خانه مثل يك كنيز كار كند و خصوصا از پدرشوهر و مادرشوهر فرمانبرداري كند و آنها را مورد احترام قرار دهد و با اجازه شوهر به جايي برود و …     

       پايان             محمد علي شاهسون ماركده

تاريخچه ماركده (قسمت اول)

سرآغاز: از همان كودكي و سپس نوجواني كه پاي صحبتهاي پيرمردان روستا و بويژه پدربزرگم مي نشستم، كم كم علاقمندي به تاريخچه «ماركده» در ذهن من ايجاد گرديد. وانديشيدن به ماركده و مردمان مهربانش و محل باصفايش برايم اهميت يافت. چون پدربزرگم تاريخچه ماركده را نيك مي دانست و به بافت فرهنگي و روح اجتماعي مردم آشنايي كامل داشت و تاريخ و گذشته اين روستا را با علاقه و افتخار بيان مي كرد و نارساييها و نابسامانيهاي آنرا با آه و افسوس و با دلي دردمند بر زبان مي آورد، بدين جهت سخني كه از دلي دردمند برمي آمد ناگزير بر دلي ديگر مي نشست. علاقمندي به روستا و جايگاه نياكان خود، اين انگيزه را در من برانگيخت كه، به عنوان فرد كوچكي از مردمان روستا، گامي هرچند كوتاه و نارسا در جهت گردآوري تاريخجه ماركده برداشته و آنرا به پژوهشگران جوان و انديشمند روستا تقديم نمايم. من اميدوارم جوانان امروز با سختكوشي در راه پيشرفت و توسعه علم و دانش خود، و گسترش و همگاني كردن فرهنگ خرد گرايي ، انديشه و انديشيدن در روستا هم سستي و كوتاهي هاي گذشته پدران خود را جبران كرده و هم انديشمنداني سربلند و افتخاري براي جامعه روستاي ماركده گردند. متاسفانه در فرهنگ روستاي ما به انديشه و انديشيدن چندان بهايي داده نمي شود، چرا؟ شايسته است يكي از جوانان پژوهشگر اين موضوع را به صورت علمي تحقيق كرده و نتيجه آنرا به همشهريان عرضه نمايد. مي دانيم انديشيدن و انديشه زير بناي توسعه هر جامعه است، چون « تفكر اكسير اعظم است و به كمك آن، همه تيرگي ها و خامي ها را كه- غولان و ديوان حياتند- پخته و منور مي توان كرد و از همين روست كه پيامبر بزرگ ما ساعتي تفكر را با هفتاد سال عبادت برابر گرفته و مفسران حديث در توضيح اين نكته بظاهر عجيب گفته اند: عبادت كار پيرزنان است و تفكر هنر شيرمردان، كه به سرانگشت تفكر از مشكلات دنيا و دين هزار گره مي توان گشود كه حل يكي از آنها از اهل عبادت ساخته نيست»(نقل از كتاب مرده كشان جوزان نوشته شادروان ابوالقاسم پاينده)، مي دانيم تاريخ و گذشته يك گروه مردم، شناسنامه آن مردم است و همانند آينه اي است كه گذشته آنها را با همه دردها، رنجها و شكست و پيروزي هايشان، يكجا مي توان ديد. چون « تاريخ يك توده همچون ريشه است براي يك درخت»(نقل از كتاب در پيرامون تاريخ نوشته شادروان احمد كسروي). بي گمان مطالعه زندگاني نياكان و مردمان گذشته علاوه بر توسعه ذهن و انديشه جوانان، اين امكان را به آنان مي دهد تا عاملهاي حاكم بر فرهنگ و جامعه را ريشه يابي و براي رفع نارساييها و نابسامانيها برنامه ريزي و از امكانات موجود و بالقوه آن بهره گيري بهتري گيرند ولي كار نگارش تاريخ روستا به اين سادگي نبود، در خود روستا، كتاب، كتابچه، جزوه و يادداشتي نبوده و نيست. در كتابهاي تاريخي تا آنجاييكه در دسترس داشتم و با سواد اندكم توانستم كاوش نمايم چيزي نيافتم. چرا در اين روستا يادداشت، جزوه و يا كتابچه اي درباره گذشته و رويدادهاي مهم تاريخي آن نداريم؟ آيا ما هم همان راه نياكان و گذشتگان خود را نمي رويم؟ بافت فرهنگي اجتماعي ماركده چگونه بوده كه نتوانسته فرزندان انديشمند و آينده نگري بپرورد؟ادامه دارد…                                محمد علي شاهسون ماركده