گزارش نامه 262 اول آذر ماه 1401

   الیاس (بخش سوم)

   با اینکه قرار بود گفت­ وگوی سیدممرضا و حاج محمد، فرد ثروتمند مارکده پوشیده بماند تا مردم اعلام پانصد تومان کمک او به بازسازی مسجد را واقعی بدانند و با پیروی و رقابت با او سطح ارقام کمک خود را بالاتر اعلام کنند ولی این گفت­ وگو به بیرون درز کرد تعدادی از مردان صاحب نفوذ ده در شب عاشورا از این گفت­ وگوی پنهان و قرارداد شفاهی ریاکارانه آخوند و حاجی که در واقع می ­خواستند مردم را فریب دهند، با خبر شده بودند و هریک به یکی دو نفر از نزدیکان خود هم این سر و راز را انتقال داده بودند.

   بعد از اجرای برنامه چراغ ­الله، صورت برداری از کمک­ های مردمی به بازسازی مسجد آغاز گردید. برابر برنامه­ ریزی که سیدممرضا کرده بود آقای خجسته که نقش دستیار او را ایفا می­ کرد در میان مردم ایستاد و گفت: همانگونه که آسیدممرضا اعلام کرد قرار است مسجد را بازسازی کنیم امشب می­ خواهیم از میزان کمک­ های شما صورت برداری کنیم تا ببینیم چه مقدار بودجه خواهیم داشت . آقای خجسته سپس خطاب به حاج محمد گفت: جناب حاجی، شما بزرگ آبادی هستی و تنها فردی توی این جمع هستی که زیارت خانه خدا نصیبت شده است می­ خواهیم اولین قدم خیر را شما بردارید بفرمایید برای بازسازی مسجد چقدر کمک می­ کنی؟ حاج محمد گفت: بزرگی فقط به خدا می برازد، ما همه بندگان خدا هستیم و من هم یک نفر مانند بقیه هستم. من پانصد تومان کمک می­ کنم. آقای خجسته با صدای بلند گفت: حاج محمد اولین قدم خیر را برداشت و برای بازسازی مسجد مبلغ پانصد تومان کمک کرد، حاجی­ جان خدا برکت به عمرت و مالت دهد مطمئن هستم این کمک سرآغاز کمک ­های بیشتر و بزرگتر جنابعالی است وقتی کار بازسازی شروع شود توی تنگناها کمک بیشتری خواهی کرد. و حاج محمد سکوت کرد.

    آقای خجسته که اکنون در نبود سیدممرضا نقش او را ایفا می ­کرد با اینکه ساکن مارکده بود ولی اصالتا مارکده ­ای نبود و زاده یکی از روستاهای پایین دست بود حدود سی سال قبل که نو جوانکی تنها بود و پدر و مادرش فوت کرده بودند به علت فقر، گرسنگی، بی­کسی و تنهایی، روستای خود را رها و به مارکده آمد تا در پناه یکی دوتا از بستگان خود که در مارکده بودند زندگی کند و از گرسنگی نجات یابد. خجسته ­ی نوجوان خیلی زود از بستگان خود رنجید آنها را ترک کرد و به غریبه ­ها پناه برد. بعد یکی از مردان نیکوکار مارکده  به عنوان پدر خوانده، مسئولیت عروسی او را تقبل کرد و با فراهم کردن جشنی ساده موجب ازدواج خجسته با یکی از دختران ده مارکده گردید و مرد نیکوکار دیگر مارکده ­ای او را به عنوان کارگر خود به دکان داری گمارد و خجسته در کار دکان داری پیشرفت کرد و بعد از چندین سال، دکانی مستقل برای خود فراهم کرد و امروز یکی از افراد ثروتمند و برجسته­ ی روستا و از طرف مردم به عنوان رئیس انجمن ده هم انتخاب شده بود. خجسته در این وقت توی مارکده آدمی بود بی ­ریشه، بی ­هویت، نو دولت و تازه به دوران رسیده. خجسته از بی ریشه و بی هویتی خود رنج می ­برد به همین جهت دوست داشت در جامعه بیشتر پذیرفته شود و می­ کوشید با نقش ­هایی که به عهده می ­گیرد، مردم امروزِ او را ببینند و به گذشته­ ی او کاری نداشته باشند آرزوی او این بود که مردم گذشته او را فراموش کنند و بر مبنای موقعیت امروز او، او را داوری کنند. خجسته برای دست­ یابی به این ارزو، خود را به افراد قدرتمند مثل ماموران دولت و نیز افراد با نفوذ مانند آخوند روضه ­خوان سیدممرضا می ­چسباند، در کنار آنها قرار می ­گرفت و دستیار آنها می ­شد تا از ابهت و شکوه و قدرت و نفوذ آنها برای خود اعتبار دست و پا کند افراد قدرتمند و نیز افراد با نفوذ هم به چنین آدمی سخت نیاز داشتند تا دستورات آنها را اجرا کند.

   خجسته در نقش دستیار آخوند سیدممرضا پس از شنیدن رقم کمک حاج محمد، حاجی و ثروتمند مارکده با قلم و کاغذ کنار دیوار نشست دو نفر هم در میان مردان رفتند و از یکی یکی پرسیدند: تو چقدر به بازسازی مسجد کمک می­ کنی؟ و پاسخ شنیده شده را با صدای بلند به سمت نویسنده اعلام می­ کردند مثلا: مشد حسن دویست تومن. آقای خجسته هم مبلغ کمک را به نام کمک کننده ثبت می­ کرد.

    وقتی آقای خجسته میزان کمک حاج محمد را اعلام کرد در گوشه و کنار جمع مردان زیر نور چراغ ­های توری پچ ­پچ و گفت­ وگوی درگوشی را می ­شد دید در پایان صورت برداری تقریبا همه ­ی مردان ثروتمند و با نفوذ که در شبستان اصلی مسجد نشسته بودند از دروغ مصلحت آمیز حاج محمد با خبر بودند و فهمیدند میزان واقعی کمک حاج محمد سیصد تومان است و مبلغ پانصد تومان یک دروغ مصلحت آمیز برای فریب مردم است. به همین جهت مبلغ همه ­ی کمک­ ها کمتر از سیصد تومان بود.

  نشستن توی مسجد هم برای خود قانون نا نوشته ­ای داشت معمولا افراد ثروتمند و دارای نفوذ در شبستانی که منبر قرار داشت می­ نشستند در این شبستان چراغ توری بیشتری قرار داده می ­شد بنابراین روشنایی بیشتری داشت زیر انداز بهتری داشت و کنار دیوارها تشک انداخته می ­شد تا بزرگان و افراد با نفوذ ده کنار دیوار نشسته و به دیوار تکیه دهند ولی افراد تهی دست و گمنام در شبستان کنار آن، که نزدیک به راه پله بود جای می­ گرفتند که از نور کمتری برخوردار بود یعنی گاهی با چراغ مرکبی (نامی محلی برای فانوس) آن محل را روشن می­ کردند و زیرانداز کم ­ارزش تری داشت و مردم ناگزیر فشرده­ تر و توی هم می ­نشستند. پرسش کننده­ ها نخست از یکایک ثروتمندان و مردان با نفوذ پرسیدند و ارقام ثبت شد بعد به شبستانی که تهی­ دستان نشسته بودند آمدند. پرسش از میزان کمک به بازسازی مسجد به نفرات آخر می ­رسید یکی دو نفر بیشتر نمانده بود که یکی از مردان پرسنده با صدای بلند گفت: الیاس هزار تومن!!؟

    همه­­ ی حاضران در مسجد با شنیدن هزارتومان تعجب کنان روی خود را به سمت و سوی انتهای شبستان که صدا از آنجا آمده بود برگرداندند تا الیاس را ببینند! آقای خجسته که ارقام را می ­نوشت فکر کرد اشتباه شنیده، رو کرد به مرد گوینده و پرسید: الیاس چقدر گفتی؟ و مرد پرسنده دوباره گفت: هزار تومن، خدا سلامتی به خود و خانواده ­اش و نیز برکت به مالش بده. هزار تومان الیاس نظم جلسه را به هم ریخت تقریبا هر یک از مردان با بغل دستی خود پچ­ پچ می ­کرد تعدادی فکر می ­کردند الیاس این داو را مسخره کرده و این مبلغ را به شوخی و طنز اعلام کرده است؟ عده­ ای فکر می­ کردند الیاس لاف آمده و خواسته خود نمایی کرده باشد و فکر می­ کردند اصلا نمی ­تواند این پول را بپردازد عده­ای هم بر این باور بودند که به دلش برات شده که مبلغ زیادی کمک کند و… کمتر کسی از مردم مارکده در آن شب به انگیزه اصلی الیاس پی برد؟! انگیزه الیاس از اعلام هزارتومان یعنی بیش از دو برابر عدد صوری کمک تنها حاجی و فرد ثروتمند مارکده چی بود؟         ادامه دارد

محمدعلی شاهسون مارکده    09132855112