جلسه ی فردوس
به دعوت مدیر عامل فردوس، جلسه ای در تاریخ 3/11/87 ساعت 20 با حضور 18 نفر اعضا هیات مدیره و سردانگ های فردوس در محل مسجد مارکده تشکیل شد. نخست محمود عرب مدیر عامل گفت: هدف از این دعوت و نشست بررسی و حل چند مشکل هست. یکی کمبود توزیع آب در زمین های تختی است. موضوع بعدی گروهی از کشاورزان فردوس تقاضا دارند زمین های باقی مانده میانه طرح تقسیم گردد. نکته ی بعدی پیشنهاد خرید یک دستگاه پمپ رزرو برای موتور خانه پایینی است. و مشکل مهم بدهی های معوقه شرکت به بانک است که امید بود با دریافت خسارات بیمه قدری از آن دریافت گردد که همکاری نشد. و نکته آخر مانده بدهی 23 میلیون تومان به اداره امور اراضی است.
پس از بحث و گفتگو مقرر گردید یک خط لوله 6 اینچ دیگر به موازات لوله موجود از استخر میانی برای آب رسانی بهتر به زمین های تختی با هزینه شرکت کشیده شود. همچنین مقرر گردید یک دستگاه پمپ رزرو خریداری شود. با احتساب خرید پمپ و پرداخت بدهی امور اراضی و هزینه لوله جدید تختی و نیز هزینه های جاری سال 88 شرکت، حدود مبلغ پرداختی هر سهم در سال 88 سیصد هزار تومان برآورد گردید. و قرار شد هیات مدیره مقدمات تقسیم زمین ها را فراهم نماید. در پایان صورت جلسه ای تنظیم و به امضا حاضران رسید. جلسه در ساعت 30/22 پایان یافت.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه تودیع و معارفه
جلسه ای در تاریخ 5/11/87 ساعت 30/8 به دعوت فرماندهی محترم پاسگاه انتظامی هوره با حضور سرهنگ جعفری فرماندهی نیروی انتظامی، بخشدار سامان، جمعی از پرسنل پاسگاه، اعضا شورا و دهیاران در محل پاسگاه تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست خداحافظی سروان محمدی فرماندهی پاسگاه و معرفی سروان امیدی به عنوان فرمانده جدید بود. که چکیده ای ازسخنان بیان شده در جلسه را با هم مرور می کنیم
نخست سروان محمدی گفت: از 17/3/85 تا کنون به مدت 943 روز مسئولیت داشته و در خدمت مردم این منطقه بوده ام کوششم این بوده کارم مورد رضایت خدا و مردم باشد. بی گمان کاستی هایی هم بوده که درخواست بخشش دارم. دو سال پی در پی پاسگاه نمونه بودیم کوشیده ام با کمک جناب سرهنگ جعفری و همکاران خوب خودم پاسگاه را تجهیز کنم. به جناب سروان امیدی هم تبریک می گویم.
سپس سرهنگ جعفری پیرامون اهمیت و نقش امنیت در جامعه سخنانی بیان و گفت نیروی انتظامی حافظ امنیت است و تک تک نهادهای دولتی و اجتماعی در ایجاد امنیت نقش دارند. از خدمات آقای محمدی که یکی از افسران لایق نیروی انتظامی هست تقدیر و تشکر می کنم. نیروی انتظامی باید با ارباب رجوع با احترام و با خطا کاران و قانون شکنان قاطعانه برخورد کند. جناب سروان امیدی، که یکی دیگر از افسران لایق و شایسته نیروی انتظامی است، طی حکمی به فرماندهی پاسگاه نیروی انتظامی هوره، بجای جناب سروان محمدی، منصوب شده است.
بخشدار طی سخنانی از خدمات آقای محمدی تشکر نمود و برای سروان امیدی موفقیت آرزو کرد. و از مردم خواست که با دادن اطلاعات به موقع و درست و دقیق، نیروی انتظامی را یاری کنند تا خطاکاران محیط را برای خود نا امن و مردم عادی جامعه احساس امنیت کنند.
آنگاه آقای قاسمی امام جماعت مارکده طی سخنانی این لحظه را روحانی و نورانی خواند و از طرف مردمان مارکده، قوچان، گرم دره، قراقوش، صادق آباد و یاسه چای از زحمات آقای محمدی تشکر و به آقای امیدی تبریک گفت.
در پایان توسط سرهنگ جعفری و بخشدار حکم فرماندهی آقای امیدی تحویل گردید. و لوح های تقدیر و هدایای مردم روستاها به آقای محمدی داده شد.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه کودهای شیمیایی
به دعوت بخشدار جلسه ای در روز شنبه 5/11/87 ساعت 30/10 با حضور آقایان؛ قربانی بخشدار، انصاری از تعاون روستایی، نجفی از جهاد کشاورزی، امیرخانی از شرکت پشتیبانی خدماتی حمایتی سازمان جهاد کشاورزی و خبازیان از خدمات کشاورزی بن و اعضا شورا و مسئولان تعاونی مارکده و هوره در محل بخشداری سامان تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست بررسی مشکل بالا بودن هزینه ی حمل و نقل کودهای شیمیایی بود.
جلسه با سخنان بخشدار آغاز و سپس آقای عبدالمحمد عرب گفت: به ما گفته شده حد اکثر با 200 تومان بالای قیمت مصوب باید کود را بین کشاورزان توزیع کنیم این در حالی است که کودها از مرکز تولید و یا بنادر به مرکز تعاونی بن بار نامه می شوند و ما باید با التماس و دادن کرایه اضافی کلان کود ها را به مارکده بیاوریم که کرایه اضافه بیش از 200 تومان می شود. سود کودها را هم تعاونی بن می خورد بدون اینکه کاری هم انجام دهد.
محمدعلی شاهسون گفت: متاسفانه مسئولان تصمیم گیرنده در باره روستا هنوز روستای 50 سال قبل در ذهن شان هست این در حالی است که روستا و روستائیان رشد کرده اند. روستا دارای جاده آسفالته است لذا ضرورت دارد که به تعاون روستایی مارکده کد اقتصادی داده شود تا کامیون های حمل کود به مقصد مارکده بارگیری گردد و این مشکل اضافه کرایه را نداشته باشیم ما این تقاضا را دو سال قبل داده ایم ولی متاسفانه هیچ توجهی به خواسته ی به حق ما نشده است. و این بی توجهی فقط در این زمینه نیست بلکه در همه ی زمینه ها است مثلا خدمات کشاورزی یک بانک اطلاعات از ریز زمین های کشاورزی ندارد و کشاورز روستایی برای اثبات کشاورز بودن خود دچار مشکل است. در زمینه آموزش کشاورزان هیچ اقدامی صورت نمی گیرد و کشاورزان با آزمون و خطا تجربه به دست می آورند که می دانیم این شیوه آموزشی روش پر هزینه است. مهندس نجفی از جهاد کشاورزی گفت: ما اطلاعات از میزان
کشاورزی ها داریم و کلاس های آموزشی هم می گذاریم ولی کشاورزان شرکت نمی کنند. آقای امیر خانی از شرکت پشتیبانی خدماتی حمایتی گفت: ما مسئول خرید و توزیع کود هستیم دولت یارانه زیادی بابت کودها می پردازد هیچ کس حق ندارد از قیمت مصوب بیشتر بفروشد. ما با اتحادیه تعاونی های روستایی قرار داد بسته ایم که کودها را بدست کشاورز برساند و خارج از حوزه تعاونی دارای کد اقتصادی بخاطر پرداخت هزینه کرایه اضافی فقط حق دارد حداکثر مبلغ 200 تومان به قیمت مصوب هر کیسه کود اضافه کند این اتحادیه باید به تعهد خود عمل کند اگر کسی تخلف کرد سهمیه اش را قطع می کنیم. دادن کد اقتصادی دارای شرایطی هست که باید تعاونی آن شرایط را داشته باشد ما هم می کوشیم که کد اقتصادی به شماها هم داده شود. اگر نظر مرا بخواهید کار مزد فروش کود مال فروشنده ای است که کود را بین کشاورزان توزیع می کند و نباید به تعاونی که صرفا یک کد اقتصادی دارد داده شود.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
تقسیم کود شیمیایی
جلسه ای در تاریخ 6/11/87 ساعت 19 با حضور آقایان: مسعود شاهسون، محمد عرب و محمدعلی شاهسون اعضا شورا، عبدالمحمد عرب مدیر عامل تعاون روستایی، ابوطالب عرب هیات مدیره فردوس، رمضان عرب نماینده طرح ملاگلی و ناصر عرب نماینده طرح نصرآباد و طرح دیپلمه ها در محل دفتر تعاون روستایی تشکیل شد. هدف از این نشست تقسیم تعداد 300 کیسه کود شیمیایی نیترات بود. این کودها در انبار اتحادیه شرکت های تعاونی تولید در شهرکرد پیاده شده اند. که پس از بحث و گفتگو توافق شد تعداد 270 کیسه به شرکت فردوس، تعداد 15 کیسه به طرح دیپلمه ها و تعداد 15 کیسه به کشاورزان نصرآباد تحویل گردد. همچنین مقرر گردید آقای عبدالمحمد عرب در تقسیم محموله بعدی کود به این سه طرح دیگر کود تحویل ندهد. حواله کود ها بنام آقایان محمود عرب نماینده فردوس و ناصر عرب نماینده نصرآباد و طرح دیپلمه ها نوشته و تحویل گردید و قرار شد هزینه تمام شده ی حمل و نقل کودها با مبلغ 2650 تومان قیمت دولتی جمع و از کشاورزان دریافت و کود تحویل گردد.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه ثبت احوال
روز دوشنبه 7/11/87 ساعت 13 جلسه ای به دعوت اداره ثبت احوال و با حضور آقای ذوالفقاری رئیس ثبت احوال شهرستان شهرکرد و دهیاران بخش بن و سامان در محل ساختمان ثبت احوال شهرکرد تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست بررسی چگونگی همکاری دهیاران با اداره ثبت احوال بود. آقای ذوالفقاری گفت: به استناد ماده 10 آئین نامه اجرائی و تبصره 2 اصلاحی ماده 5 قانون ثبت احوال مصوب 30/1/85 هیات وزیران، دهیاری ها مکلفند نسبت به جمع آوری اطلاعات و آمار وقایع حیاتی روستائیان اقدام و به مامورین ثبت احوال مربوطه اعلام نمایند. به همین منظور از دهیاران تقاضا می شود نسبت به جمع آوری آمار وقایع حیاتی هم کاری لازم را با مامور ما انجام دهند. و به اطلاع مردم روستاها برسانید که مهلت قانونی ثبت ولادت 15 روز بعد از زمان تولد و مهلت قانونی ثبت وفات 10 روز بعد از زمان فوت است. بنابر این بعد از ولادت و فوت یکی از افراد خانواده باید رویداد را در اسرع وقت به دهیاری اطلاع دهند. اداره ثبت احوال در روزهای آینده این موارد را طی اطلاعیه ای چاپی و با نصب در معابر به اطلاع مردم خواهد رساند.
گزارش از : کریم شاهسون
دفاتر ict روستایی
از آنجایی که امروز نیازها و خواسته های مردم رو به فزونی است و رسیدن به نیازها وخواسته ها مستلزم زمان و هزینه است همواره عده ای در جامعه دنبال راهکارهایی هستند که بتوانند ضمن پایین آوردن هزینه ها، فاصله و زمان رسیدن به اهداف را نیز کاهش دهند و در ازاء این راهکارها هم خود سود و بهره ببرند و هم مصرف کنندگان را به سود برسانند و رضایت شان را فراهم نمایند. یکی از راهکارها و روش ها استفاده از الکترونیک است که این علم به صورت روزانه رو به رشد و ترقی است و می تواند جهت ارائه خدمات متنوعی مورد استفاده قرار گیرد.در همین راستا دفاتر ict در روستاها تاسیس شد تا بتوانند به عنوان پیش خوان دولت در خدمت روستائیان عزیز باشد. یکی از خدمات دفاتر ict ارائه خدمات بانکی است و در همین مورد مقرر شده است که سود سهام عدالت از طریق دفاتر ict روستایی به افراد واجد شرایط پرداخت گردد. لذا از اهالی محترم روستای مارکده و قوچان در خواست میشود که با در دست داشتن کپی شناسنامه و کارت ملی و حد اقل یکصد هزار ریال به پست بانک مارکده مراجعه و نسبت به افتتاح حساب اقدام نمایند تا در زمان پرداخت که به زودی اتفاق خواهد افتاد با مشکل ترافیک و ازدحام جمعیت مواجه نشویم.
در ادامه اعلام می دارم از انجایی که این دفاتر به عنوان پیش خوان دولت معرفی شده اند به مرور زمان انواع خدمات را به مشتریان خود خواهند داد که از جمله می توان به صدور و تعویض دفترچه بیمه خدمات درمانی، صدور بیمه نامه و سایل نقلیه، پرداخت حقوق و مستمری افراد تحت پوشش کمیته امداد، بهزیستی، تامین اجتماعی، اشاره کرد که در سال آینده به اجرا در می آید.
در ضمن دفتر ict مارکده هم اکنون آماده ارائه انواع خدمات اینترنتی از جمله تکمیل فرم تسهیلات ازدواج صندوق مهر امام رضا(ع)، ثبت نام دانشگاه، شارز سیم کارت های اعتباری، ثبت نام سیم کارت تلفن ثابت، تغییر نام و مکان، تهیه مقالات علمی و تحقیقاتی، کپی، کثیر، اسکن، فکس و ارائه خدمات متنوع پستی را دارد و آماده پاسخ گویی به نیاز عزیزان روستایی را دارد.
محمد عرب 6/11/87
جلسه برای راه مدرسه
جلسه ای در تاریخ 7/11/87 به دعوت شورای اسلامی در ساعت 19 باحضور حدود 20 نفر ازکشاورزان قریه در محل مسجد تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست احداث جاده برای زمین های کشاورزی، مدرسه و خانه های مسکونی زیر جاده دیوار حائل بود. که پس از بحث و بررسی آقایان: صفرعلی شاهسون، جواد شاهسون و بخشعلی شاهسون اعلام نمودند؛ ما زمین به اندازه نیاز جاده رایگان اهدا می کنیم تا جاده احداث شود. آقایان الیاس شاهسون و ذبیح الله شاهسون هم اعلام کردند؛ ما حاضریم دیوار خانه پدری مان را تخریب و به اندازه نیاز جاده عقب نشینی و زمین آن را رایگان اهدا کنیم تا جاده احداث گردد. آقای اصغر شاهسون هم گفت: من زمین تصرفی ام را پول کلان داده و خریده ام یا باید پول مرا بدهید تا من اجازه دهم جاده احداث گردد و یا اجازه دهید من روی جاده را سقف بزنم و از طبقه دوم آن استفاده کنم در غیر این دو صورت اجازه نخواهم داد که جاده احداث شود.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
توافق برای راه مدرسه
جلسه ای روز 10/11/87 ساعت 21 با حضور : آقایان مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون و محمد عرب اعضا شورای اسلامی و اصغر شاهسون، عباس شاهسون، محمود شاهسون در خانه اصغر شاهسون تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست بررسی احداث راه برای مدرسه، زمین های کشاورزی و خانه های احداث شده زیر دیوار حائل بود. اعضا شورا به منظور تخفیف زیان های وارده به اصغر شاهسون توافق نمود که وی روی جاده با لحاظ کردن اصول مقاوم سازی و با رعایت مقررات دهیاری ساخت تجاری بسازد و قرار شد فردا صبح از نزدیک محل را بررسی نمایند. ساعت 8 صبح روز 11/11/87 از محل بازدید و توافقی به شرح زیر صورت جلسه و به امضا رسید. جاده با عرض 6 متر از زیر دیوار حائل به سمت مدرسه کشیده شود. آقایان عباس شاهسون و اصغر شاهسون می توانند با رعایت اصول فنی معماری و مقاوم سازی و زیر نظر دهیاری ساختمان تجاری روی جاده 6 متری بسازند که از زیر آن بتواند ماشین عبور کند و حد اقل ارتفاع جاده باید چهار متر باشد ساختمان بالای جاده باید به گونه ای احداث شود که از زیر آن لوله گاز و لوله آب و فاضلاب عبور کند. همچنین محل کوچه شمالی جنوبی بین زمین اصغر شاهسون وعباس شاهسون باید با موافقت و اصول معماری روستا و زیر نظر دهیاری صورت پذیرد.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
مجمع عمومی نوبت اول تعاون روستایی
به موجب دعوت نامه بدون شماره مورخه 28/10/87 شرکت تعاونی روستایی مارکده، مجمع عمومی نوبت اول ساعت 9 صبح روز 13/11/87 در محل مسجد مارکده با حضور 8 نفر از اعضا شرکت و آقای نجفی کارشناس سازمان تعاون استان و آقای انصاری کارشناس تعاون روستایی شهرستان شهرکرد، مدیر عامل و یکی از اعضا هیات مدیره تشکیل و به دلیل به حد نصاب نرسیدن قرار گردید مجمع عمومی نوبت دوم در تاریخ 30/11/87 روز چهارشنبه ساعت 9 صبح در محل مسجد مارکده تشکیل گردد. آقای نجفی طی سخنانی گفت: دستورالعمل انتخابات گروهی شرکت های تعاون روستایی حدود 4 سال قبل لغو شد و بایستی تمامی اعضا در مجمع عمومی گرد هم بیایند و انتخابات متمرکز برگزار گردد.
در پایان جلسه مقرر گردید اطلاع رسانی برای مجمع عمومی نوبت دوم از طریق اطلاعیه، پارچه نوشته و از طریق جلسه با اعضا شوراهای اسلامی و مردم روستاها انجام شود. حضور کاندیداها در جلسه انتخابات 30/11/87 الزامی است. حد اقل مدرک تحصیلی کاندیداها باید دیپلم باشد.
گزارش از: رمضان عرب مارکده 13/11/87
عطش راز
نمایشگاه تجسمی عطش راز با موضوع نمایش کوچه های مدینه، خانه حضرت فاطمه و جای حضرت علی، قتلگاه کربلا، انقلاب اسلامی و 8 سال جنگ در دبیرستان خیریه قوچان با تلاش و پیگیری مدیر دبیرستان، شورای اسلامی و دهیاران مارکده و قوچان بر پا و ساعت 10 صبح روز یکشنبه 13/11/87 با حضور طاهری امام جمعه سامان، خانواده شهدای قوچان و مارکده و روستاهای همجوار، روحانیان، آقای کبیری رئیس آموزش و پرورش منطقه سامان، گنجعلی و مردانی از آموزش و پرورش افتتاح گردید. بازدید از این نمایشگاه از ساعت 8 صبح تا 4 بعد از ظهر برای عموم آزاد است.
گزارش از: رمضان عرب مارکده 13/11/87
یاسو چای
یاسه چای نام روستایی است. اصل واژه، کلمه ای مرکب ترکی است. یاسو یعنی پهن و چای یعنی رودخانه. یعنی محل رودخانه ای با عرض زیاد یا پهن. و علت این بوده که؛ یاسه چای قبل از این که تبدیل به روستا گردد مزرعه ای بوده از آنِ مردم آپونه. و آن ها در فصل تابستان به منظور کشت و کار زمین به این محل می آمده و سپس در فصل زمستان به آپونه بر می گشته اند. برای آمد و رفت نا گزیر بودند که از رودخانه عبور کنند این بوده که از چه نقطه و محلی عبور کنند که عمق آب کم باشد تا خود و محصول و نیز دام های شان آسیب کمتری ببیند برای شان اهمیت داشته است. و گویا رو بروی این روستا چنین موقعیت مناسبی بوده است آنگاه نام محل مناسبِ گذر از آب را که به ترکی « یاسو چای » می نامیدند، که ناشی از عریض و هموار و یکنواخت بودن بستر رودخانه بوده، تعمیم داده و به همه ی محل اطلاق کرده اند.
پاراگراف فوق را شادروان سلیمان بهارلوئی، یکی از بزرگان روستا، در تاریخ 18/4/76 در پاسخ پرسش من که؛ چرا نام روستا یاسه چای است؟ برایم بیان نمود. سلیمان بهارلویی مردی زبان آور و ذهنی باز داشت رویداد های منطقه را خوب می شناخت و بیان می نمود شخصیت های منطقه را خوب می شناخت و در لابلای سخنان خود بدان ها اشاره می نمود. در مقایسه یاسه چای با روستاهای همسایه بنظر منصف می رسید و تعصبی نداشت برای نمونه: هنگامی که از شخصیت های برجسته و تاثیر گذار یاسه چای سخن می گفت آن ها را با فیض الله مارکده ای مقایسه می نمود و بدون تعصب، با سواد بودن، مدیر بودن، روستا دوست بودن و جوانمرد بودن فیض الله را می ستود و برتر می شمرد. وقتی درباره ساخت حمام عمومی روستا سخن می گفت اقرار کرد که مردمان گذشته یاسه چای زحمت و سرمایه خود را در ساخت حمام هدر دادند ولی حمام ساخت مردم آن روز مارکده یک شاهکار بود.
وقتی پای صحبت پیر مردان روستای یاسه چای بنشینی می بینی همه یک رنجش تاریخی را از مردم هوره با خود دارند و وقتی این رنجش را بشکافیم به جمله سه کلمه ای « مرد حق بگو! » بر می خوریم. این جمله در فضای ذهنی تاریخی مردم یاسه چای طنین افکنده تا امروز مانده و بی گمان دیر زمانی هم خواهد ماند. چون کار و رفتار خوب، ممکن است فراموش گردد ولی خاطره ی کار بد، ستم و نا راستی از نسلی به نسل
دیگر بازگو می شود. هم چنان که در زیر خواهیم خواند.
شادروان سلیمان بهارلویی پاسخ پرسش بعدی من را که؛ یاسه چای چند سال قدمت دارد؟ و چگونه شکل گرفته ؟ چنین بیان نمود.
مردمان روستای یاسه چای از نژاد ایل قشقایی هستند. سه خانوار از مردمان این ایل همه ساله در این محل به ییلاق می آمده اند دو خانوار از سه خانوار برادر بوده اند بنام های حسنجان و حسینجان. خانواده سوم گویا نامش امین بوده است امین گویا کدخدا وکلانتر تیره خود در ایل هم بوده است. دو برادر چند سالی زودتر در این محل ماندگار می شوند ولی وقتی که امین کدخدا و کلانتر تصمیم به ماندگاری در این محل می گیرد روستا رشد و توسعه خود را آغاز می کند. اکنون فرزندان و بازماندگان حسن جان فامیل علامی گرفته اند و باز ماندگان حسین جان فامیل پیرعلی انتخاب نمودند و بازماندگان هادی پسر امین کلانتر، فامیل بهارلویی برای خود بر گزیده اند. گفته می شود حدود 350 سال قبل، این سه خانوار به این محل آمده و ماندگار شده اند.
با شادروان براتعلی علامی، مشهور به برات آخوند، در تاریخ 28/11/75 در این باره گفتگو کرده ام وی گفت: مردمان اولیه یاسه چای روی تیره یا گدیک ساکن شده اند. این محل مزرعه ی مردم آپونه بوده و همه ساله چند خانوار به اینجا برای کشاورزی می امده و پس از جمع آوری محصول به آپونه بر می گشته اند در سال های خشک سالی عده ای بیشتر به این محل کوچ می کرده و مدت زیاد تری هم می ماندند و اگر دو سه سال پی در پی خشک سالی بود به آپونه بر نمی گشتند و بقیه اموال خود را هم به اینجا می آوردند در آپونه هنوز سر زبان هاست که فلان کس یک تیر حمال داشت که دو بار به یاسه چاه برد و به آپونه برگرداند یعنی تعداد بیشتری از مردم آپونه در خشک سالی ها به یاسه چاه می آمده و در آب سالی ها به آپونه بر می گشته اند. آقای علامی از اجاق معروف پیرعلی نام می برد و می گوید: یکی از افراد آپونه ای که برای کشاورزی به یاسه چای می آمده اند، پیرعلی نام داشته است. پیرعلی هنگام پاییز در مزرعه کلوچای با سوزاندن چوب در اجاقی آتشی بزرگ درست می کند. هنگام بهار سال بعد که دو باره به اینجا می آیند هنوز زیر خاکستر های آن آتش انبوه، آتش بوده است. بدین جهت اجاق پیرعلی زبان زد و معروف می شود. و چون خاکستر توانسته آتش را برای چندین ماه نگهدارد به این محل کول ( کول در زبان ترکی یعنی خاکستر ) چای گفته اند. و گفته می شود همین افراد که در یاسه چای فامیل پیرعلی دارند از بازماندگان آن پیرعلی معروف هستند.
بنظر می رسد پاراگراف فوق قدری ساختگی و یا یک اشتباه لفظی باشد. معنی اولیه و اصلی اجاق در زبان ترکی به معنی خانواده و کیان هست، در قالب این معنی، ما جمله و اصطلاح اجاق کوری را داریم که به معنی عقیم بودن و نداشتن فرزند است. ممکن است پیرعلی، نام شخص و بزرگ خاندانی بوده و فرزندان و نوادگان او خود را از اجاق ( خانواده یا خاندان) پیرعلی می شماردند و در هنگام گرفتن شناسنامه گفته اند: ما از خاندان پیرعلی هستیم و مامور هم فامیل پیرعلی برای آنان ثبت کرده باشد.
ولی شادروان سلیمان بهارلویی علت نام گذاری مزرعه کلوچای را چیز دیگری می نامد. وی می گوید: مزرعه ای در بالا دست روستا هست که امروزه گل چای نوشته و در زبان گفتگو کلوچای گفته می شود نام اولیه کئول چای بوده. کئول، یک واژه ترکی به معنی بوته گیاه بوده و چای هم به زمین کشاورزی کنار رودخانه اطلاق می شود. گفته می شود در این محل بوته های گل و گیاه فراوان می روییده بدین دلیل این نام گذاری صورت گرفته است.
قلعه تک: آقای بهارلویی می گوید: مزرعه پایین تر یاسه چای، قالات نام دارد قالات، ترکی و مخفف شده « قلعه تک » است. پیش از آمدن آن سه خانوار، قلعه ای روی کوه همین مزرعه ساخته شده، و کسی هم نمی داند چه کسی این قلعه را ساخته، گفته می شود ممکن است از افراد ایل قشفایی که به این محل می آمده اند ساخته باشند و یا همان دو برادر قبل از ساکن شدن اقدام به ساخت کرده باشند، چون در این حدود به جز این قلعه، قلعه ای دیگر نبوده، آن را قلعه تک، یعنی تنها قلعه می نامیده اند. این نام از قلعه به مزرعه هم تعمیم داده شده است. جوی آب کشاورزی این مزرعه هم سرگذشت عجیبی داشته است حدود 100 متر از این جوی را از لابلای سنگ سوورد به شکل تونل کنده اند که کاری بزرگ محسوب می شود این کار بزرگ هم قبل از آمدن آن سه خانوار صورت گرفته است و باز دقیق نمی دانیم چه کس یا کسانی این کار بزرگ را کرده اند ولی گفته می شود شعبان نامی عاشق دختری بوده، خانواده ان دختر شرط ازدواج را کندن تونل یا زیر گذری جهت عبور آب دانسته اند که عاشق شیدا، تونل را می کند و با دختر دلخواه خود ازدواج می نماید.
فروش املاک: حدود یکصد و بیست سال قبل فردی بنام ابوطالب کدخدای قدرتمندی در آپونه بوده و در مزرعه یاسه چای هم با عنوان کدخدا اعمال قدرت می نموده. درباره ابوطالب بسیار بد گفته می شود می گویند فرد جاه طلب، زورگو و ستمگری بوده است. کدخدا ابوطالب نهال دو دستگی را در یاسه چای کاشته است چگونه؟ از آنجایی که پایگاه مردمی نداشته و موقعیت خود را مستحکم نمی دیده، سه دانگ املاک یاسه چای را به خان های چادگان می فروشد تا با چسباندن خود به خان، به عنوان کدخدا و مباشر خان، بتواند از قدرت خان سوء استفاده نموده و اعمال قدرت نماید و سلطه خود را بر مردم هموار و تداوم بخشد. مخالفان کدخدا ابوطالب برای این که زیر سلطه نروند حدود سه دانگ دیگر زمین ها را به سردار ظفر بختیاری و زنش، بی بی سکینه فروختند تا آن ها هم با تکیه بر قدرت خان بختیاری زیر سلطه کدخدا ابوطالب نروند چون در آن روز خان های بختیاری دارای قدرت حکومتی بودند خان های چادگان موقعیت را برای خود مناسب ندیدند و ملک خریداری شده را به خان های بختیاری فروختند بنابر این دو دستگی که بوسیله کدخدا ابوطالب ایجاد شده بود باعث گردید که مردم املاک خود را با دست خود شان بفروشند و رعیت گردند. حدود 50 سال قبل به دنبال سیاست فروش اجباری املاک توسط رضا شاه پهلوی، سردار ظفر ملک خود را به یدالهی فارسانی نام فروخت و ایشان ارباب ده و هم ارباب مردم ده شدند چند سال بعد آقای بیگدلی حدود دو دانگ املاک یاسه چای را از سردار ظفر خرید بقیه املاک آقای یدالهی در زمان اجرای اصلاحات ارضی مشمول تقسیم گردید یدالهی هنوز
زمین های تقسیم شده ی خود را دارد و در دست رعیت است.
بد نیست در اینجا اشاره ای به سرگذشت بیگدلی ها هم بکنم. نیاکان آقای بیگدلی از بختیاری ها بوده اند که به یاسه چای مهاجرت می کنند یک نفر از این خانواده به آبادان می رود در حین رفتن به آبادان در روستای مشهد کاوه به مامور سجل و احوال برخورد می کند که به مردم آنجا شناسنامه می داده و ایشان هم در همان جا شناسنامه می گیرد و فامیل بیگدلی را برای خود بر می گزیند. درآبادان در محل کوت عبدالله مسکن می گزیند و پیمان کاری کوره های آجر پزی شرکت نفت را به عهده می گیرد و در مدت کوتاهی به موفقیت اقتصادی خوبی دست می یابد و به یاسه چای بر می گردد و دو دانگ از املاک یاسه چای را می خرد و حدود 15-20 سال در یاسه چای کدخدا، مالک و تقریبا همه کاره بود و کم کم املاک خود را فروخت و فقیر شد و فرزندانش هر یک به جایی رفتند.
روستای یاسه چای تنها روستایی در این منطقه بوده که در تقسیمات کشوری جزء فریدن بوده است علت این هست که اینجا مزرعه مردمان آپونه و آپونه در تقسیمات کشوری جزء فریدن و این محل هم به تبعیت از آنجا جزء فریدن محسوب می شده است. که بخاطر دور بودن از مرکز اداری، ما متحمل زیان وخسارت بی شماری شدیم. حدود 20 سال قبل من درخواست نمودم که جزء شهرکرد شویم، از تهران پاسخ دادند فعلا میسر نیست ولی در تجدید نظرهای بعدی لحاظ خواهیم کرد سرانجام چند سال پیش به درخواست و پیگیری های مردم این خواسته محقق شد.
پلنگستان: وجه تسمیه این مزرعه بسیار تراژیک هست می دانیم این مزرعه در مرز املاک یاسه چای و هوره است. مردم روستاهای این منطقه بر این باور بوده و هستند که مردمان هوره آدم های ماجراجو هستند و داستان افسانه مانندی هم در این باره سر زبان هاست می گویند: روزی یک نفر از مردمان هوره در راهی که می رفته کیفی می یابد آن را می گشاید درونش مبلغ زیادی پول نقد بوده است فرد هوره ای کیف را از روی عصبانیت روی زمین می زند و می گوید: فکر کردم قباله کهنه است!؟ یعنی بدست آوردن قباله کهنه که می تواند زمینه ماجرا جویی را فراهم کند بر پول نقد ترجیح داده می شود. و ما که سالیان درازی در همسایگی هوره بوده ایم بی گمان با هم برخورد، دعوا، اختلاف، داشته ایم که موجب کینه و نفرت از یکدیگر شده است. زمانی چند نفر از مردم هوره با چوب و چماق از طریق راه شهرگان و یقوش به طرف یاسه چای می آیند تا ضمن یورش به این روستا وگرفتن چشم زهر یک بد نامی هم بوجود آورند تا موجب سرشکستگی مردم یاسه چای گردد. سر دسته این گروه گویا رستم نامی بوده که از جلو افراد می آمده و وقتی که نزدیک و به صدا رس یاسه چای می رسند بنای فحاشی و ناسزا گویی به مردم یاسه چای را می گذارد. در این حین یکی از زنان یاسه چای که گویا نامش مریم ( میرم ) بوده وقتی چشمش به گروه مهاجم می افتد نزد حاج هادی که آن روز بزرگ و کدخدای آبادی بوده می رود و چارقد خود را باز کرده و روی سر حاج هادی می اندازد و می گوید؛ تا کی می خواهید خاموش بنشینید؟ حاج هادی در اتاق طبقه دوم خانه خود نشسته بوده از این اتاق یک پنجره به طرف راه یقوش باز می شده، وقتی سخنان مریم را می شنود خونش بجوش می آید، تفنگ خود را بر می دارد و سینه رستم جلودار و فحاش را نشانه می گیرد و گلوله در سینه رستم می نشیند. گروه مهاجم جنازه رستم را بر دوش گرفته و فرار می نمایند و شکایت به اصفهان می برند که؛ حاج هادی یاسه چاهی با تیر تفنگ رستم را در دره ای در نزدیکی هوره کشته است. بازرس و مامور جهت رسیدگی به محل اعزام می گردد دو طرف دعوا به همراه مامور در محل ادعایی مردم هوره، یعنی در همان دره، محل ادعایی قتل، حاضر می شوند. مردمان یاسه چای نمی توانند ثابت کنند که محل قتل اینجا نبوده بلکه در نزدیکی روستای یاسه چای بوده و این ها به منظور یورش به یاسه چای می آمده و فحاشی می کرده اند و ما ناگزیر به منظور دفاع از خودمان او را زده ایم. ولی مردمان هوره با شهادت دروغ ثابت می کنند که محل قتل در آن دره بوده است. گویا مامور رسیدگی به پرونده به شهادت های دروغ مردم هوره شک می برد چون قبل از ادای شهادت چند مرتبه با تاکید به کسانی که برای دادن شهادت آمده بودند می گفته: مرد! حق بگو؟! مرد! حق بگو؟! بنابر این، پس از آن واقعه شهادت دروغ تعدادی از مردمان آن روز هوره، این دره با نام مرد حق و در زبان گویشی مردق و مردخ نامیده و هنوز هم بدین نام شناخته می شود. بنابر حکم حاکم قرار می شود که حاج هادی خون بها بدهد. که قسمتی از مزرعه پلنگستان به عنوان خون بها به هوره ای ها داده می شود. هوره ای ها که در یورش به یاسه چای شکست خورده بودند حال با تصاحب قسمتی از مزرعه پلنگستان احساس پیروزی و غرور می نمودند لذا قلعه ای در بالای مزرعه ساخته و ساکن می شوند هدف از ساخت قلعه وساکن شدن در اینجا این بوده که مردم یاسه چای دیگر به آن طرف ها نروند. از نظر مردم یاسه چای هوره ای هایی که در پلنگستان ساکن می شوند یک حالت خشم و تهاجمی داشته اند و مردم یاسه چای این حالت را به خوی و خصلت پلنگ ( پلنگسان – بسان پلنگ) تشبیه نموده اند بدین معنی که اینان هم چون پلنگ ( پلنگ سان) در حالت تهاجمی وحمله در آنجا نشسته اند و هرکه به آن سمت برود بدو حمله خواهند نمود. با توجه به این تشبیه نام این محل پلنگ سان نامیده می شود وکم کم در گویش عامه تبدیل به پلنگستان می شود. بنابر این جانور حقیقی در کار نبوده است.
از نام آوران و بزرگان روستا که بیادها مانده یکی خداوردی نام در زمان قدرت گرفتن خان های بختیاری کدخدا بوده می گویند مردی روستا دوست و مردمی بوده و می کوشیده هر چه می شود به ارباب محصول کمتری داده شود و محصول توی روستا بماند تعداد کمی از مردم بر این باورند که خداوردی ظلم می کرده است ولی عده بسیاری می گویند اگر ناگزیر در جایی زهر داشته در جاهای بیشتری پاد زهر هم داشته است در زمان ارباب یدالهی عباسعلی نام کدخدا بوده که تقریبا خاطرات خوبی از او یاد نمی شود بعد از او چندین سال هم بگدلی کدخدا بوده بعد از ایشان در زمان اجرای اصلاحات ارضی من نماینده ارباب در تقسیم املاک و جمع آوری بهره مالکانه بودم در طول این سال ها سعی من بر این بود که بیشتر به رعیت کمک گردد.
آقای براتعلی علامی درباره مهاجرت خاندان خود به روستای یاسه چای می گوید: خانواده ما به آخوند ها مشهور است نیای ما پنج نسل قبل که معمم و یا آخوند بوده بنام ملا برات از نجف آباد به منظور انجام کارهای ملایی به اینجا می آید. فرزند او ملا محمدعلی و فرزند او ملا صفر و فرزند او به اسحاق آخوند مشهور بوده اند. هنگامی که شناسنامه می داده اند به استناد این که ما عالم دینی هستیم فامیل علامی را بر می گزینند و تعدادی از خانواده ها که با ما نزدیکی داشتند همین فامیل را انتختاب می کنند عده ای دیگر از مردم یاسه چاه که از ایل قشقایی بودند فامیل بهار لو را بر می گزینند و خانواده حیدری ها هم که از بگ های هرچگان هستند.
با آقای فتح الله بیگدلی در تاریخ 12/10/76 در باره تاریخچه خاندان خود صحبت کرده ام که چنین گفته است. نژاد و اصل ما بختیاری و از طایفه کیانی ها هستیم. سه برادر بنام های عسگر، زینل و علی در این طایفه می زیسته اند در یک درگیری، یک نفر از گروه مقابل به قتل می رسد. ناگزیر این سه برادر از طایفه و ایل خود فرار می نمایند و در آپونه ساکن می شوند. علی از آپونه به نجف آباد می رود و در طایفه همتی های نجف آباد چوپان می شود. زینل از آپونه به صادق آباد می رود و در آنجا به کار کشاورزی مشغول می گردد. طایفه نوری های صادق آباد از زینل لر هستند. عسگر پسری داشته بنام رضاقلی، در زمان قاجار از طرف این محل به سربازی می رود. فرمانده او به میرپنج چادگانی، معروف بوده است یک وقت گروه میرپنج چادگانی به منظور سرکوب یاغیان به خراسان اعزام می شوند در این درگیری، رضاقلی کشته می شود. مدتی بعد میرپنج چادگانی به منظور دیدن اقوام در سر راه خود به چادگان، از آپونه می گذرد. و از بازماندگان رضاقلی جویا می شود که گفته می شود: یک پسری 12 ساله بنام فتح الله دارد. از آنجایی که رضاقلی مردی دلیر و جنگجو بوده با این باور و انگیزه که؛ پسر همچو پدر خواهد شد، او را با خود به منظور وارد سپاه کردن می برد. فتح الله مدت زمانی در سپاه بوده و به سفارش همان میرپنج با دختری در روستای مشهد کاوه ازدواج می کند. پس از فوت میرپنج، فتح الله از سپاه بیرون می آید و در همان مشهد مسکن می گزیند در همین حین روستای یاسه چای از مزرعه تبدیل به روستا می گردد چون فتح الله در اینجا تعلقاتی داشته به یاسه چای کوچ و دارای چهار پسر بنام های نعمت الله، فرج الله، غلامعلی و صفرعلی می شود. صفرعلی بدون ازدواج فوت می کند. غلامعلی به فارسان مهاجرت و به کار کشاورزی مشغول می شود. فرج الله در همان یاسه چاه می ماند. نعمت الله به صورت پیاده، با زن و چهار بچه اش از راه دو پلان به خوزستان می رود. اسدالله پسر نعمت الله در اهواز به کار پیمان کاری آجر پزی روی می آورد و در زمان کم ثروتمند و بعد از سال هایی به یاسه چای بر می گردد و قدری ملک از ابوالقاسم یدالهی می خرد. اسدالله بیگدلی که حالا او را ارباب بیگدلی می نامند کدخدا، بزرگ و ارباب روستا و دارای آوازه بلند، مالک دو دانگ املاک قریه، نیمی از مزرعه شهرگان، حشم زیاد، چند نفر نوکر، چوپان، کنیز و همچنین چهار زن، 11 پسر و 4 دختر است که متاسفانه عمر این شکوه و شوکت بسیار کوتاه بوده است. محمدعلی شاهسون مارکده
فقر و ناداری
سال 1374 با یکی بانوان سال خورده روستا که مادر 8 بچه است و اکنون دیگر در میان ما نیست گفتگو کرده ام. این مادر رنجدیده و سختی کشیده ضمن گفتن خاطرات تلخش از فقر و گرسنگی و تنگنا های زندگی، یاد آور شد؛ در جامعه ای که فقر و گرسنگی باشد، انسانیت می میرد، دوستی و مهربانی مفهوم خود را از دست می دهد، برادری و خواهری، پدری و مادری و فرزندی بی رنگ می شود، اخلاق زیر پا گذاشته می شود، و حضور خدا در جامعه هم رنگ می بازد. من این ها را با چشمانم دیده ام، با تمام سلول های بدنم لمس کرده ام، چند مورد از این تجربیات را برایتان باز گومی کنم.
1- یک سال شوهرم حمام مارکده را می سوزاند. خوب یادم هست عصر یک روز در هر خانه ای که رفتم برای جمع آوری نان، هیچ کس نان نداشت و من درآن روز نتوانستم چهار عدد نان در روستا بدست آورم.
2- تابستان بود ولی همه میوه نداشتند. یک روز من با 2 تا بچه که دنبالم بودند به طرف قوچان می رفتم هنگامی که از کوچه ی باغ های قوچان (همین جا که الان بازار چه است) می گذشتم کدخدای قوچان دستش را به کمر زده بود و در باغش قدم می زد و بچه های من که دنبالم بودند با صدای بلند می گفتند: ننه من انگور. و این شخص این قدر دلِ سنگی داشت که زل زده بود و به عبور ما نظاره می کرد ولی یک خوشه انگور از باغش نکند و به بچه ی من بدهد. آمدیم سر جوی، مقداری تورکه انگور در جوی ریخته بود آن ها را جمع کردم و به هر یک 8 -7 تا دانه دادم.
3- یک روز صبح چیزی نداشتیم بخوریم و ناشتا به حمام رفته بودم در همین حال بچه شیر خور هم داشتم که از بس به پستان هایم مک زده بود داشت حالم خراب می شد هنگامی که از حمام می آمدم جلو قلعه حاج علی بابا که رسیدم دیدم گنجشک ها آن جا جمع اند و پوست سنجد می خورند فهمیدم چند نفر آنجا سنجد بگومی خورده اند و پوست سنجد ها را کنده و روی زمین ریخته اند گنجشک ها را تاراندم یک نگاهی به اطراف انداختم کسی نبود تمام پوست سنجد ها را از روی زمین جمع کردم و خوردم.
4- یک وقت تابستان و از قضا ماه رمضان هم بود توت ها خوب رسیده بود روز رفتیم توت تکانده و جمع کردیم تا افطار که نان و غذا نداریم بخوریم مقداری از توت ها را هنگام افطار خوردیم ولی سیر نشدیم هنوز دلم غذا می خواست ولی از آنجایی که برای سحر هم غذا نداشتیم بقیه اش را نگه داشتیم و سحر خوردیم مثل این که همین حالا است.
5- در یک قرایاز که سال سختی بود هیچی برای خوردن نداشتیم زن همسایه مان آرد بیخته و خمیر کرده بود به او گفتم سبوس آرد هایت را به من بده. و قصدم این بود که سبوس ها را بشویم و بپالانم و با اضافه کردن مقدار علف آشی و سرکه به آن، غذا برای بچه هایم بپزم. زن همسایه گفت؛ سبوس ها را می خواهم به یکی از اقوام بدهم. خیلی ناراحت و نا امید شدم. زن همسایه پس از خمیر کردن رفت توی لته ها علف بچیند، من رفتم مقداری از خمیرش را برداشتم و آوردم توی پستوی خانه مان و آن را پختم و چند روز با بچه هایم می خوردیم.
6- در یک قرایاز دیگر که هنگام تخمدان گرفتن شلتوک بود باز نان نداشتیم بخوریم رفتم مقداری شبدر از توی لته ها بچینم که دشتبان آمد و رسید و گفت؛ بش بابالو، انگار اکیز چون شیدر دشیریر! که من خجالت کشیدم و آمدم.
7- یک روز دیگر که باز قرایاز بود عروس همسایه مان نان پخته بود به او گفتم: دوتا نان بده به من بچه هایم گرسنه اند! که گفت؛ نمی توانم چون نان ها را خارسوم شمرده است. خارسوی عروس رفته بود توی لته ها علف بچینه و عروس هم در همان لحظه به کمک خارسو رفت و من رفتم 4 عدد نان برداشتم و زیر پیراهنم مخفی کردم آوردم خانه و دادم بچه هایم خوردند.
نویسنده مشهور معاصر، محمود دولت آبادی، خالق رمان کلیدر، فقر را این چنین توصیف کرده است. در تنگنای زندگی، در هنگامه ای که سکوتش نفس را در سینه واپس می زند، تا بوده نفرت از چشم ها باریده است، ویژگی نا داری، ویرانه ای که در آن، آدمیان به سوی هم سنگ پرتاب می کنند، نیش هم نشان می دهند، خون بر چهره هم قی می کنند، تف در چشمان هم می اندازند، برادری ها گم می شود، عشق ها جان می سپارند، مهر می میرد، بیگانگی در پیوند کینه ها در دل ها جان می گیرد، رنگ خشم سیاه می شود، لبخند ها خاک می شود، روی گشاده در خاکستر می نشیند، برق از نگاه ها می گیرد.
تدوین کننده: محمدعلی شاهسون مارکده
حرف های مردم
یکی از همشهریان که به بند 15 حرف های مردم شماره قبل معترض بود گفت: اگر قدرت داشتم اولین کاری که می کردم نشریه آوا را می بستم.