آواي ماركده شماره 138-پانزدهم اسفند 1387

جلسه مجمع عمومی
روز 30/11/87 ساعت 10 صبح جلسه مجمع عمومی عادی نوبت دوم شرکت تعاونی روستایی مارکده در محل مسجد مارکده تشکیل شد. هدف از این جلسه ارائه گزارش مالی شرکت تعاونی به اعضا، تصویب تراز های مالی و انتخاب هیات مدیره و بازرس بود.
 در این جلسه هیچ گونه گزارش مالی از طرف مدیر عامل به اعضا داده نشد و هیچ گونه تراز مالی مصوب نشد. تعداد 28 نفر از اعضا ساکن مارکده در جلسه حاضر شدند. آقایان دکتر مصطفی عرب فرزند اکبر و مهندس غلامعلی عرب فرزند بهرام کاندید بودند. مهندس غلامعلی در جلسه حاضر نبود. رای گیری مخفی به عمل آمد. تعداد 25 نفر به دکتر مصطفی عرب رای دادند. تعداد سه برگ سفید در برگه های رای بود. و مهندس غلامعلی عرب هیچ رای نداشت.
                                            گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه با جوانان متقاضی زمین
شورای اسلامی با نصب اطلاعیه ای از جوانانی که از سربازی آمده و تا کنون جایی زمین نگرفته اند درخواست نمود در جلسه حضور به هم رسانند متن اطلاعیه بدین شرح است.
« اطلاعیه 30/11/87  بدینوسیله به اطلاع کلیه جوانان پسر مارکده ای ساکن روستای مارکده که خدمت مقدس سربازی را به پایان رسانده اند و زمین واگذاری نگرفته اند و در طرح مینو هم ثبت نام نشده اند می رساند:
جهت شناسایی و ثبت نام در طرح 100 هکتاری در تاریخ شنبه 3/12/87 ساعت 30/7 بعد از ظهر در محل مسجد جامعه حضور به هم رسانند»
جلسه فوق الذکر با حضور حدود 40-50  نفر تشکیل شد. نخست اعضا شورا گزارشی کوتاه از چگونگی شکل گیری طرح باغداری مینو به سمع حاضران رساند سپس هریک از حاضران جلسه نظرات موافق و مخالف خود را بیان کردند که چکیده ای از سخنان بیان شده به اطلاع می رسد.
نطفه ایجاد طرح مینو در سال آخر دوره اول شورای اسلامی ریخته شد و آقای عباسعلی عرب عضو شورا نام تعدادی از جوانان را بدین منظور یاد داشت و قطعه زمینی را در نظر گرفتند. در شورای دوره دوم پیگیری کارهای اداری انجام و لیست نهایی اعضا با توجه به زمین که 61 هکتار بود، 61 نفر در نظر گرفته و در سال 1385 تنظیم و به اداره امور اراضی ارسال شد. معیار انتخاب، نگرفتن زمین واگذاری بود.  اکنون به این طرح آب اختصاص داده شده و در مرحله واگذاری زمین است.
در همان جلسه که لیست نهایی توسط اعضا شورا به امضا می رسید این وضعیتی که اکنون بوجود آمده پیش بینی می شد یعنی گفتیم جوانانی که از فردا از خدمت سربازی آمدند خواهان ثبت نام اند و چون با پاسخ منفی رو برو شوند نسبت به طرح اعتراض خواهند داشت لذا قطعه زمینی سمت شرقی جاده برای جوانای که بعد از لیست مینو از سربازی می آیند در نظر گرفتیم و از آقای غلامعلی شاهسون هم خواستیم که تا اطلاع ثانوی کارهای اداری این طرح را
پیگیری نماید اکنون قسمتی از کارهای اداری این طرح جدید که حدود 100 (96) هکتار است انجام شده و تقاضای ما از شما جوانان این هست که در این طرح نام نویسی و یک نفر نماینده فعال هم از بین خود انتخاب نمایید تا کارهای اداری را پیگیری نماید و اعتراض های خود را هم از روی پرونده مینو بردارید تا کار مینو هم به تاخیر نیفتد. 
آقای رمضانعلی عرب فرزند نورالله گفت: در سال 85 حدود 500 نفر از مردم مارکده در مسجد جمع شده اند ما را انتخاب کرده اند و قرار شده با هیچ طرحی موافقت نشود و همه ی زمین های باقی مانده مارکده در قالب یک طرح آب رسانی و بین مردم تقسیم و مقدار زمین هر فرد بالانس گردد بنابر این من با این طرح100 هکتاری مخالفم اعتراض خواهم کرد اصلا چنین طرحی وجود ندارد و دروغ است و اگر هم شورا بخواهد چنین کاری بکند من اعتراض خواهم کرد و از شما جوانان می خواهم که بروید اعتراض خود را از روی پرونده طرح مینو بردارید تا مینو بتواند کارهای خود را پیش ببرد و بیایید همگی کمک کنیم تا بجای طرح100 هکتاری، یک طرح 593  هکتاری احداث کنیم در این طرح بجای یک هکتار زمین ممکن است دو هکتار سهم شما گردد.
پاسخ شورا چنین بود. تعداد نفرات در جلسه سال 85 که اشاره شد 500 نفر نبود و حدود 200 نفر بود. در آن جلسه بدین شکل تصمیم گرفته شد که باقی مانده زمین های مارکده در قالب طرح گلستان تبدیل به باغ گردد و نخست به افراد بدون زمین سپس به افراد کم زمین، زمین داده شود اگر زمین باقی ماند بین همه مردم با لحاظ کردن تساوی و بالانس تقسیم گردد. این طرح شورا هم در راستای همان تصمیم عمومی است یعنی در طرح 100 هکتاری فقط نام جوانانی ثبت می گردد که یک وجب زمین بهشان واگذار نشده است یعنی اجرای همان نظر و تصمیم عمومی. بقیه زمین را هم شما پیگیری نمایید و طرح گلستان را اجرا کنید.
پاسخ شورا، آقای رمظانعلی عرب را قانع نکرد و همچنان بر نظر خود پای فشرد. نظرات پراکنده دیگری هم ارائه شد که به پاره از آنها اشاره می کنیم.
من فقط در طرح مهدی آباد پایین سهیم هستم نامم را در مینو نوشته بودم و شما خط زدید من زمین مهدی آباد را به شورا می دهم و می خواهم که در مینو ثبت نام شوم. من قبل از سربازی آمدم گفتم نام مرا در مینو بنویسید گفتید برو سربازی ات را انجام بده و بیا تا بنویسیم وقتی ازسر بازی آمدم گفتید که نمی نویسیم چون ظرفیت مینو پر شده است. من فقط چند روز دیرتر از نفر آخر مینو آمدم او را نوشتید ولی به من گفتید دیگر جا ندارد. هم سن های من دانشجو بوده اند شما نامشان را در مینو نوشته اید ولی من که به سربازی رفته بودم ننوشته اید. چرا  این فکر امروز را همان سال نکردید و بجای 61 هکتار 161 هکتار زمین در نظر بگیرید؟. چرا بجای طرح100 هکتاری یک طرح درست و حسابی اجرا نمی کنید؟ چه تضمین که در آینده روی طرح جدید اعتراض نگذارند؟ اگر رمضانعلی عرب  اعتراض گذاشت که می گوید می گذارم خوب کار طرح می خوابد من اعتراضم را از طرح مینو بر نمی دارم. طرح مینو را بخوابانید تا کارهای طرح جدید را هم انجام دهید و هر دو طرح را در قالب یک
طرح اجرا کنید. نظر آقای رمضانعلی که بهتر است آن را اجرا کنید. طرح جدید هیچ منافاتی با طرح گلستان ندارد و مکمل آن خواهد بود و نباید با آن مخالفت شود و…   سرانجام جلسه بدون اخذ نتیجه ای پایان یافت.
                                            گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه شورا
شورای اسلامی در تاریخ 13/12/87 ساعت 19 جلسه ای با حضور اعضا شورا، دهیار و عبدالمحمد عرب مدیر عامل تعاون روستایی در محل دفتر دهیاری تشکیل داد. هدف از این جلسه بررسی نحوه کنترل توزیع آرد خانه پزی روستا بود. آقای عبدالمحمد عرب گفت: لیست های تنظیمی توزیع آرد خانه پزی را به رئیس شورا جهت تایید داده ام ولی ایشان تایید نمی کند. آقای مسعود شاهسون گفت: برابر توافق جلسه ای که در آذر ماه داشته ایم، آقای عبدالمحمد عرب قبول نمود در لیست های تنظیمی تحویل آرد، مشخصات بیشتری مانند نام پدر، شماره تلفن، تعداد اعضا خانوار، و تعداد کیسه آردهایی که خانوار از اول سال تا تاریخ تنظیم لیست دریافت نموده است قید گردد ولی ایشان برابر قول خود عمل نکرده من هم امضا نکردم. گفتگوی زیادی انجام شد سرانجام آقای عبدالمحمد عرب متعهد گردید: لیست کلی از آردهای تحویلی به خانوارهای مارکده ای در طول سال 1387 تنظیم و حد اکثر تا 20/1/88 به شورا جهت کنترل ارائه دهد. در این لیست این مشخصات باید قید گردد. تاریخ تحویل آرد، نام سرپرست، فامیل، نام پدر، شماره تلفن خانگی، تعداد عائله و تعداد کل کیسه آرد  هایی که در طول سال 87 به هر خانوار تحویل شده است.
همچنین آقای عبدالمحمد عرب متعهد گردید ازتاریخ 1/1/88 در کلیه لیست های تنظیمی روزانه تحویل آرد، تاریخ، نام، فامیل، تلفن، تعداد عائله، تعداد کیسه آرد تحویلی در آن نوبت و تعداد کیسه آرد تحویل شده از اول سال تا آن لحظه قید نماید. اگر این مشخصات تعهد شده قید نگردید رئیس شورای اسلامی لیست ها را امضا نخواهد کرد. 
                                          گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه ی گفتگو
جلسه گفتگوی جوانان روستا در تاریخ 2/12/87 ساعت 20 با حضور 15 نفر در محل کتابخانه تشکیل شد. نخست آقای محمد عرب به مدت 30 دقیقه پیرامون « تعهد » سخن گفت که خلاصه آن چنین است.
تعهد هر شخص نخست نسبت به خود، خانواده و اجتماع است. با دقت در رفتار هر کس می توان پی برد که شخص چه مقدار آدم متعهدی است. تعهد از آنجا آغاز می گردد که؛ آدمی در ذهن خود ایده، آرمان و آرزویی دارد که تبدیل به هدف می شود آنگاه تعهد در وجود ان شخص ایجاد می گردد. این را هر کس باید بداند که سود نهایی ایفای عهد نسبت به وظایف قول ها عهد و پیمان ها و وعده ها نخست به خود شخص بر می گردد. آدم متعهد از زمان حد اکثر سود می جوید.آدم متعهد در رابطه زناشویی اش هم پایبند به تعهدات اخلاقی و وفاداری است اگر نیک بنگریم خواهیم دید که در خانواده خانم ها از آقایان متعهد ترند. علت هم آن است که خانم ها در اجتماع و خانواده از آزادی کمتر برخوردارند به همین علت مردها چون از آزادی عمل بیشتری برخوردارند احتمال بی وفایی و خیانت شان بیشتر است. افکار عمومی جامعه ی ما در برابر خیانت مردی به همسرش کمتر تعجب می کند، کمتر واکنش نشان می دهد، کمتر ضد اخلاقی به نظرشان می آید ولی اگر چنین اتفاقی برای یک خانم روی دهد فاجعه می شود و این هم یک تبعیض و ستمی است  بر خانم ها. اغلب اختلاف یک زن و مرد درخانه که منجر به خیانت می شود ریشه جنسی دارد ولی چون بازگویی آن در جامعه یک تابو است در رفتارهای دیگر خود را نشان می دهد در همین راستا هرگاه می بینم ماشینی را آراسته و عروسی را می برند گریه ام می گیرد چون می دانم عروس با چه امید و آرزویی به خانه شوهر می رود بدون این که مرد را و بویژه شوهرش را دقیق بشناسد. و هرگاه داماد را بشناسم و با توجه به شناختی که از همه ی جوانان روستا دارم این غصه و گریه ام برای عروس شدت بیشتری به خود می گیرد چون می دانم چند روز بعد همه ی این آرزوها و خیال ها و آرمان هایی که عروس خانم در ذهن برای خود ساخته نقش بر آب می شود و عروس خانم به خانه پدر راضی می شود. یک و نیم ساعت بقیه وقت جلسه به گفتگو و پرسش و پاسخ گذشت. جلسه بعدی روز جمعه  16/12/87  ساعت 20 در محل کتابخانه خواهد بود. موضوع گفتگو بهداشت محیط و روانی است.
جلسه برای فردوس
جلسه ای به دعوت بانک کشاورزی سامان روز 11/12/87 ساعت 30/10 بعد از ظهر باحضور آقایان حاتمی مدیر کل، خلیلی، علیخانی و مسعود نیا، و محمود عرب، علیرضا عرب، رمضان عرب و محمدعلی شاهسون در محل ساختمان بانک تشکیل شد. نخست آقای حاتمی گفت: بگویید ببینینم روی قول هایی که داده اید عمل کردیده اید یا خیر؟ آقای محمود عرب گفت: ما بعد از آن جلسه، مجمع عمومی تشکیل دادیم و ریز گفتگوها و نظرات شما را به مردم انتقال داده ایم و مردم کم کم باورشان شده که بانک پولش را نبخشیده و می خواهد. و از آن روز به بعد یکی یکی به بانک مراجعه و پول هایشان را می پردازند و مبلغ 15 میلیون جمع شده که فردا صبح به حسابتان خواهم ریخت تقاضای ما ازشما این هست که بدهی ما را قسط بندی کنید تا مبلغ آن مشخص گردد و ما بتوانیم به هر یک از اعضای خود مبلغ نهایی را اعلام کنیم. آقای حاتمی گفت: ما در جلسه گذشته، نامه ی تهران را برایتان خواندیم که باید 250 میلیون تومان به حساب بریزید شما دو هفته مهلت خواستید تا مبلغ 100 میلیون تومان جمع آوری و به حساب بریزید حال روی حرف خودتان هم عمل نکرده اید 10 یا 15 میلیون که شما جمع می کنید فقط سود ماهیانه پولتان است، شما اگر سال گذشته اقدام کرده بودید از 80 میلیون بخشودگی بهره مند می شدید و بخشودگی امسال هم که همین مبلغ است شامل حالتان می شد از این دو بخشودگی استفاده نکردید بلکه 80 میلیون هم سود به کل بدهی تان اضافه شده است. نه، این برای ما غیر قابل قبول است اگر تا 15 اسفند توانستید همان یکصد میلیون گفته ی خود را به حساب بریزید، قول نمی دهم که بقیه را برایتان قسط بندی کنم ولی شخصا به تهران می روم و برایتان چانه می زنم تا تهران را راضی کنم که قسط بندی شود ولی اگر اقدامی نکردید و بدهی تان دست نخورده ماند برای سال آینده، من هیچ کاری برای شما نمی توانم بکنم و پرونده تان به اجرائیات خواهد رفت این را هم بگویم قانون اجرائیات هم از قبل سخت تر شده و خیلی زود املاک تان به حراج گذاشته خواهد شد.   
                                                گزارش از محمدعلی شاهسون مارکده
دانش آموزان ممتاز نوبت اول دبستان ابتدایی مارکده
دانش آموزان ممتاز کلاس اول:
عباس عرب ف ابوالفضل.  محمدصادق عرب ف اکبر.  علی عرب ف رمضانعلی.  فاطمه شاهبندری ف محسن.  فاطمه عرب ف نصرالله.  فاطمه عرب ف ذبیح الله.  مهلا عرب ف اسدالله.  زهرا عرب ف غلامرضا.  حسین عرب ف مصطفی.  نجیمه شاهسون ف علیرضا.  حسین عرب فرزند کمال.  علی عرب فرزند اکبر.  نرجس شاهسون ف عبدالله.  فاطمه شاهسون ف علیمراد. زینب عرب فرزند اسماعیل.  سعیده عرب ف اکبر.  زینب خسروی ف محمدعلی.
دانش آموزان ممتاز کلاس دوم:
مائده باقری ف عباس.  فاطمه شاهسون ف غلام.  زهرا شاهسون ف اکبر. فاطمه عرب ف حسن.  زینب عرب ف عباس.
دانش آموزان ممتاز کلاس سوم:
نرجس خسروی ف حمزه.  زهرا شاهسون ف غلامرضا.  زهره شاهسون ف محمدحسین.  مریم شاهسون ف مظفر.  زهرا عرب ف اکبر.  زینب عرب ف سلیمان.  حسین عرب ف اکبر.  حسین عرب ف غلامعلی.  عباس عرب ف عبدالمحمد.  امیرمحمد عرب ف ولی الله.  هادی عرب ف محمدعلی.  محمد خسروی ف حبیب الله.  اکبر عرب ف اصغر.
دانش آموزان ممتاز کلاس چهارم:
مهدی عرب ف رضا.  مهدی عرب ف حسین.  زهرا عرب ف رمضانعلی.  زهرا عرب ف عباس.  فاطمه شاهسون ف ولی الله.
دانش آموزان ممتاز کلاس پنجم:
حسین عرب ف علیرضا.  فاطمه عرب ف اسماعیل.  مریم عرب ف پرویز.  فاطمه عرب ف مرادعلی.
با تشکر و قدردانی از زحمات آموزگاران محترم مدرسه بویژه مدیر محترم جناب آقای طادی.
جلسه در مرکز بهداشت
جلسه ای در تاریخ12/12/87 ساعت 3 بعد از ظهر به ریاست آقای دکتر پورقاسمیان مسئول محترم مرکز، بهورز، دهیار، شورا و میراب روستا در محل مرکز تشکیل شد. آقای دکتر گفتند: چند هفته قبل آلودگی آب آشامیدنی پیش آمد که توصیه شد کلر زنی بادقت بیشتر انجام و کلر باقی مانده آب به صورت روزانه کنترل و به مسئول مرکز گزارش گردد. آب گیری از منبع آب به داخل مخازن با رعایت اصول بهداشتی انجام شود. در این جلسه توصیه شد که جوی آب کشاورزی با همکاری کشاورزان لایروبی شود. همچنین توصیه شد دهیار برای فنس کشی محل دفن زباله های خانگی اقدام لازم به عمل آورد. در مورد پاکسازی محیط روستا  قرار شد در هفته ی آخر سال با کمک گرفتن از دانش آموزان و با مدیریت دهیار همه ی زباله ها از سطح روستا جمع آوری گردد.   
شخصیت استثمارگر
 تیپ های شخصیتی استثمارگر هم بر این باورند که منبع تمام خوبی ها در بیرون از وجود آن ها و نزد دیگران است، خود شخص چیزی ندارد. بنابر این می کوشند تمام نیازها و خواسته های خود را از طریق دیگران بدست آورند. تیپ های شخصیتی استثمارگر با تیپ های گیرنده در این دید و بینش با هم مشترکند. یکی از تفاوت های این دو تیپ شخصیتی این هست که تیپ شخصیتی گیرنده خواسته های خود را ازدیگران به عنوان هدیه، بخشش، انعام و نعمت می گیرد ولی تیپ استثمارگر خواسته ها و نیازهای خود را با زور، نیرنگ، زرنگی، گول زدن و فریب بدست می آورد. شخصیت استثمارگر این شیوه ها را در همه ی جنبه های زندگی بکار می برد. یعنی خصوصیت ویژه این تیپ شخصیتی زرنگی، بکار بردن تزویر، ریا، فریب و نیرنگ و دست آخر هم زور است.
آدم استثمار کننده هم تشنه ی محبت است. در این زمینه هم می کوشد عشق و محبت را از دیگران برباید یا بدزدد.  ربودن و دزدیدن محبت برای او لذیذ تر از گرفتن رضایت آمیز است. این گروه از آدم ها در ازدواج دنبال زن و مردی وابسته می گردند تا بتوانند با وابسته کردن، او را کامل در اختیار خود در آورده و از او بهره کشی نمایند. مردانی را با این تیپ شخصیتی در جامعه مان می بینیم که به زن خود به عنوان مالک می نگرند زن در خانه چنین مردی حق اظهار نظر ندارد حق تصمیم گیری ندارد حق ابراز وجود و شخصیت ندارد بعضی از این مردان به یک زن وفا دار نمی مانند و چند زن در اختیار دارند از دید این مردان زن اموال مرد محسوب می گردد. فرزندی را دوست دارند که مستقل نباشد بلکه تا ابد وابسته و در فرمان پدر و مادر باشد با آدم هایی دوست می شوند که توخالی و بی هویت باشند تا هرچه به او گفته شد تایید کند یعنی همیشه در برخورد با دیگری دوست دارند آن دیگر را کنترل و در اختیار داشته باشند. تیپ های شخصیتی استثمارگر می کوشند در راس قدرت سیاسی اقتصادی، مذهبی و یا نفوذ اجتماعی قرار گیرند این تیپ و گروه به آدم ها به عنوان ابزار و نردبان ترقی خود می نگرند وقتی از آن ها استفاده شد و خود را بالا کشیدند رهای شان می کنند وفا داری در قاموس شخص استثمارگر حماقت است، وقت تلف کردن است ساده لوحی است.
 تیپ شخصیتی استثمارگرخود مولد فکر و اندیشه نیستند بلکه فکر و اندیشه دیگران را می ربایند و بدون ذکر نامی از صاحب فکر به مردم ارائه می دهند شما اگر با اندیشه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آشنایی داشته باشید آنگاه به سخنان کسانی که در اجتماعات همین روستا سخن می گویند دقت کنید پی خواهید برد که همانند نوار کاست چیزهایی را که از تلویزیون شنیده اند ضبط و به عنوان سخنرانی تحویل می دهند.
 این گروه از آدم ها در زمینه اقتصادی برنده اند شیوه دزدیدن و ربودن و گول زدن و کلاه برداری و کلاه گذاری را جهت گرفتن پول وکالای مردم بکار می برند و آنچه را که از چنگ دیگران بدر می آورند و یا از دیگران می ربایند شیرین تر از چیزی است که خود تولید کرده اند. می گویند مال مردم خوشمزه تر است  وقتی نیک به رفتار این تیپ و گروه بنگریم می بینیم وقتی می خواهند فرد و یا گروهی را فریب دهند با مهربانانه با او برخورد می کنند همین که شیرشان را دوشیدند رهای شان می کنند سمبل و نمونه بارز این تیپ آدم ها دلال ها و واسطه گرهای جامعه اند. وقتی کالایی برای عرضه داشته باشی، دور و برت می پلکند، گرم گفتگو می نمایند تا بتوانند طعمه خود را از چنگت بدر آورند وقتی به هدف خود رسیدند رهایت می کنند این تیپ آدم ها سیری ناپذیرند چون می بینی ثروتمند است موقعیت اقتصادی خوبی دارد ولی در معامله با آدم فقیری که اندک متاعی دارد می کوشد همان اندک مایه آن فقیر را هم از چنگش بدر آورد. رویه و هنر این تیپ آدم ها زرنگی است. ریشه این زرنگی خصم و کینه ای است که با نوع بشر دارد دید او نسبت به آدمیان دید و بینش انسانی و برابر نیست او همه ی آدم ها را گاو شیر ده می خواهد هر آدمی هدفِ استثماری اوست ارزش و اهمیت آدم ها بستگی به این دارد که چه مقدار برای او سود دارند تا روزی که برایش سود دارند دارای اهمیت و مورد احترام و خوب هستند. این گروه آدم ها بسیار بدبین، بدگمان و حسود اند اگر در مصدر قدرت قرار گیرند از آدم های دارای فکر، ذوق، خلاقیت و اراده بدشان می آید از آدم های آزاد اندیش و مستقل بیزارند  آدم های با هوش و عقل گرا را دوست ندارند می خواهند همه در خدمت آن ها باشند از آدم های چاپلوس و متملق که برای او کار کنند و کمتر چیز بخواهند خوششان می آید چون آنچه که از دیگران بدست می آورند موجب رضایت شان می گردد بنابر این آن  چه که  خود دارند کم ارزش و آن چه که دیگران دارند ارزشمند است  یعنی مرغان همسایه همیشه غازند.
                                    محمدعلی شاهسون مارکده 26/10/87
منبع: کتاب انسان برای خویشتن، نوشته اریک فروم، ترجمه اکبر تبریزی.
پاسخی به یاسوچای
مقاله ای با نام یاسو چای در آوای شماره 136  در تاریخ 15/11/87 چاپ و توزیع گردید. در نشریه ماهنامه پیام اندیشه (ماهنامه داخلی کانون خوشه اندیشه جوان روستای نمونه گردشگری یاسه چای) شماره 4 که در تاریخ 30 بهمن 87 در روستای یاسه چای چاپ و توزیع شده، مقاله ای با نام « یاسه چای روح یک منطقه ی بی روح » بدون ذکر نام نویسنده اش در پاسخ و واکنش به یاسوچای آوای مارکده چاپ شده است. که عین آن را برای مزید اطلاع خوانندگان آوا نقل می کنیم.
نشریه چیست و چه رسالتی دارد؟ چه هدف هایی را دنبال می کند و باید به چه مسائلی بپردازد؟ حال اگر نشریه محلی باشد و برای بومیان یک روستا منتشر شود باید چه زاویه هایی برای دیدگاه ها و مواضع خود داشته باشد، در واقع تمام موضوعات یک نشریه هدفمند است و برای به فکر فرو بردن مخاطبان برنامه ریزی می کند. با این مقدمه به سراغ نشریه ی «آوا» می رویم که در چاپ بهمن ماه خود یکی از موضوعات خود را به «یاسه چای» اختصاص داده بود، نکته جالب این که در این نشریه، نیمی از کل مطالب و محتوای آن به تاریخ و سرگذشت مردم یاسه چای اختصاص یافته است. در این نشریه که اتفاقی به دستم رسیده بود، خیلی از مطالب آن را قبلا هم شنیده بودم اما بیشتر آن برایم تازگی داشت ، به همین جهت برای تکامل تحقیقات و ارضای کنجکاوی ام، به نزد چند تن از ریش سفیدان یاسه چای رفتم و جواب هایی که شنیدم، مرا وادار به نوشتن این متن کرد و برای این که حوادث گذشته ی یاسه چای هرچه بیشتر به واقعیت نزدیکتر شوند، به روشن شدن ان کمک کنم. قبل از هر چیز متن «یاسو چای» منطقی و قریب الوقع به نظر می رسد و آقای شاهسون استادانه به تدوین، بیان و نقل و قول پرداخته اند. اما چند نکته را در تاریخ نگاری فراموش کرده اند: اول این که تاریخ حیثیت یک ملت را در بر می گیرد، پس باید در بیان آن از وقوع حوادث اطمینان کامل حاصل کرد، دوما بیان هر موضوع مهمی مثل تاریخ ، حتما باید سندی معتبر داشته باشد تا بعنوان مدرک به ان استناد کرد، در صورت فقدان اسناد مکتوب باید به تحقیقات میدانی وارد شد و به نظر اکثریت سالمندانی که با هم معاصرند، آگاهی یافت و با جمع بندی و بررسی نظرات نزدیک به هم به بیان آن پرداخت، و در نظرات ضد و نقیض، یا از گفتن آن خود داری کرد و یا از واژه های «احتمالا» و «به نظر می رسد» و یا از نقل قول مستقیم و بدون سانسور از تمام افراد سود جست، اما در این نشریه اقدام به عنوان کردن مطالبی شده است که تنها تفکرات یک یا دو نفر در آن اعمال شده است و به نظر می رسد این گونه بازسازی کردن تاریخ یک روستا تحمیلی و به دور از انصاف می باشد. بطور حتم در «زبان آور» بودن و داشتن ذهن باز سلیمان بهارلویی هیچ شکی نیست و چه بسا افراد بیشتری در یاسه چای از این خصوصیات برخوردار بوده اند ، اما حرف هایی که آن ها می توانستند بزنند شاید حقایق دیگری را آشکار می کرد، بنابر این جمع آوری نظرات آن ها خالی از لطف نیست. باید گفت اشتباهی که مورخان آن را جایز نمی دانند قضاوت با قیاس های نادرست در یک جامعه ی سوسیالیستی می باشد. شاید بتوان با نقل قول از یک شخصیت در نشریه ای مخاطبانی همراه با خود دارد ، روستای خود را از روستای دیگر بهتر و متمایز تر نشانداد و یا به چسباندن انگ به دیگران تلاش نمود ، اما این گونه تاریخ سازی جعلی بوده و عاری از تحقیقات کامل است. آیا این کار درستی است که برای ایجاد یک ذهنیت منفی در بین مخاطبان، ادعای به هدر رفتن وقت و هزینه درباره ی ساخت حمام یاسه چای را مطرح نمود، در حالی که بسیاری از ریش سفیدان آن را کذب محض بشمار می آورند و حتی برخی سئوال کردند اصلا چرا باید وقت و هزینه ساخت حمام به هدر رفته باشد، و آیا درست است که برای ستودن شخصیت فیض ا…  و ایجاد محبوبیت هرچه بیشتر برای وی، به نظرات یک یاسه چایی متوسل شد، گذشته از این آیا برای تمام نقل قول ها مدرکی وجود دارد، مردم چگونه سرمایه ی خود را در ساخت حمام به هدر داده اند؟ این سئوالی است که نمی دانم چه کسی به آن پاسخ خواهد داد. یعنی آیا یاسه چایی ها تمایلی به نظافت و استحمام بهتر و مرفه تر نداشته اند؟ و یا شاید توانایی ساخت حمام با اصول مهندسی را نداشتند در حالی که معمارانی بزرگ در این آبادی می زیسته اند. «آوا» در حالی از حمام مارکده بعنوان یک شاهکار نام می برد که بعضا شنیده می شود در مارکده به علت اختلافات داخلی دو حمام در کنار هم ساخته شده و هم زمان بهره برداری می شده است. بهتر نیست با آبروی ملتی چون یاسه چای که به فرهنگ  و روشنفکری معروف بوده اند ، بازی نشود، ملتی که سخت کوشی ، آن ها را در رسیدن به هر هدفی پیش می راند و اقتدار اقتصادی و کسب و کار کشاورزی آن ، روستاهای اطراف را بر آن می داشت که برای امرار معاش به خوشه چینی و ته چینی مزارع یاسه چای بیایند. معمارانی معروف داشته که معروفترین آن ها اوستا علیرضا سازه های معروفی چون پل اورگان و پل هایی در سرشاخه های زاینده رود ، دوازده حمام در منطقه فارسان، حیدری و چهل چشمه را بنا نهاده و برای اهالی کسب آبرو کرده است. و در دل تاریخچه ی کوچک یاسه چای «محمد کریم تفنگ ساز» خود نمایی می کند که از فریدن تا دهکرد او را می شناختند، و شاید گفتن این«واقعیت» که امروز فقط در افسانه ها و رویاها می توان از آن سخن گفت، برای حمام یاسه چای مصداق بهترین مثال باشد و آن این که یاسه چایی ها پول حمام شان را در صندوقی بدون نگهبان می انداختند که در کنار درِ خروجی آویزان بود، چنانچه امام جمعه ی رضوان شهر و تیران، این مطلب را در میان مردم آنجا عنوان می کند و می گوید: « من بهشت را در یاسه چای دیدم» چگونه می توان از بی کفایتی یاسه چاییان قدیم سخن گفت در حالی که اکثرا ملا و روحانی بوده اند و جزء عالمان آن زمان بشمار می رفتند و از دیگر روستاها برای تعلیم به یاسه چای می آمدند بهر حال یاسه چای گفتنی های زیادی دارد که مجال پرداختن به آن ها نیست. اما آنچه در مورد «حسن جانی ها» و «حسین جانی ها» و «بهارلویی ها» می توان گفت این که در تحقیقاتم از هیجده نفر به این نتیجه رسیدم که مطالب آورده شده در «آوا» در مورد خانواده های بالا و همچنین«پیرعلی ها» صحیح نبوده و در مورد زندگی ابوطالب هم یک نظریه ی ساختگی بکار رفته است. در مورد«تراژدی پلنگستان» همگی متفق القول بر این این باور بودند که وجه تسمیه پلنگستان به پیش از حمله ی افغان ها باز می گردد و پلنگستان روستای کوچکی بوده که قدمتی بسیار بیشتر از بقیه روستاها دارد و هنوز آثاری به جا مانده از آن باقی است. و باز نکته ای تاسف انگیز درباره ی تحریف واقعه ی «مرد حق» که آنچه من از قدیمیان و پدرانم شنیده ام با آنچه در این نشریه گفته شده، در بسیاری از قسمت های آن تضاد و اختلاف نظر دیده می شود.
در مورد گذشته یاسه چای داستان های زیادی وجود دارد که برای بیان آن ها وقت لازم است زیرا که هر یک آن ها داستانی جذاب و طولانی است و به همین خاطر به طور خلاصه تنها بعنوان کردن آن ها بسنده می کنیم و شاید در شماره ی بعدی به تاریخ نگاری اصولی بپردازیم  بهر حال یا باید از گفتن تمام نکات حساس تاریخ دست کشید و یا این که تمام آن را بدون کم و کاست بیان کرد و از استناد به تحقیقات سطحی و منفی گرایانه جلوگیری کرد تا در تاریخ تحریف صورت نگیرد. 
نامه یک خواننده
بنده یکی از خوانندگان مجله آوا و علاقمند به این نشریه هستم و همیشه نشریه را با دقت می خوانم. خیلی از نوشته های این نشریه باعث افتخار روستا می باشد. و من نیز خیلی خوشحال می شوم. ولی به ندرت نوشته هایی می بینم که باعث سر شکستگی روستا و بی فرهنگی را بیان می کند. مثلا در بیشتر چاپ های این نشریه خوانده ام که از مدیر عامل قبلی فردوس بحث و گفتگو بوده، حق یا نا حق. همیشه یک بدی کوچک بیاد مانده و می ماند. اما خوبی های شخص را هیچ زمان بیان نکرده و نمی کنند. بیایید کمی خدا را هم در نظر بگیریم و به فکر آخرت خود هم باشیم. چرا باید یک نفر را این قدر محاکمه کنیم؟ که شاید سزاوار این محاکمه نباشد و یک نفر را که واقعا دارد به روستا ضربه می زند را حمایت کنیم. بنده دل پر دردی دارم اما چه کنم که از زمان اولین خلق خداوند ظلم برقرار بوده و هست و می ماند. در نشریه چاپ 137 موضوع قشنگی را خواندم به نام «قهر». خیلی جالب بود. خیلی دوست داشتنی و آموزنده و جذاب بود.کاش مقداری هم عمل داشتیم. در شب سی امین سال پیروزی انقلاب اسلامی جشنی در مسجد برگزار شد. که آخر کار کمی دلخوری بین روحانی روستا و مسئول جدید پایگاه بوجود آمد و بقیه اش را همه ی مردم فهمیدند و به هر حال تمام شد. من هرشب برای اقامه نماز مغرب و عشا به مسجد می روم. متاسفانه می بینم روحانی روستا، بعد از اتمام نماز، با همه ی حاضران در مسجد دست می دهد و قبول باشد می گوید به غیر از یکی دو نفر. شاهد هستم هرگاه به آن  یکی دو نفر می رسد سر بر می گرداند. می دانیم قهر حتی برای یک روز هم برای مسلمان جایز نیست و خدشه بر قبولی عبادات وارد می کند. بیاییم ریشه قهر و کینه را از درون خود بیرون بریزیم و به جای آن دوستی بنشانیم.
پاسخ به همشهری گرامی علاقه مند به آوا: همشهری جان، ضمن تشکر و سپاس از علاقه مندی شما به نشریه اوا، جناب عالی خوبی های مدیرعامل قبلی فردوس را جمع آوری و بنویسید تا چاپ نماییم.
حرف های مردم
1- من همسایه غربی مسجد هستم صدای بلند گوی مسجد باعث شده که همسر من ناراحتی عصبی بگیرد. این قدر عصبانی هستم که می خواهم فریاد بزنم، آهای هیات امنا مسجد، آهای روحانی روستا، آهای شورای روستا، شما را به همان خدایی که بخاطر او این بلند گوها را نصب کرده اید قدری انصاف داشته باشید وجدان خود را قاضی کنید و به فکر سلامتی ما همسایگان مسجد هم باشید آخی چه نیاز که این همه در شبانه روز وقت و بی وقت از بلندگو استفاده کنید؟ اگر نماز و عبادت و روضه و دعا برای خدا ست؟ خدا با صدای آهسته هم می شنود اگر برای مردم است همه ی مردم مارکده می دانند که اینجا مسجد هست همه ی مردم می دانند که در مسجد نماز جماعت می خوانند خوب هرکس علاقه مند باشد می آید چه ضرورت به این همه سر و صدا؟
2- یکی از همشهریان نامه ای یک صفحه ای پیرامون جلسه شورا با جوانان نوشته که خلاصه آن چنین است: می خوام راجع به اون آقا که در جلسه جوانان و شورای اسلامی در مسجد با نظر شورا مخالفت کرد حرف بزنم. این آقا تازگی ها پا به عرصه مداحی هم گذاشته و می خواهد ما را به اوج عرفان هم برساند. ایشان  نظر شورا را پوچ و بی اساس می خواند و هم خود را قاضی می دانست و حکم صادر می کرد! و هم وکیل مردم و از طرف مردم حرف می زد! با این همه حرف زدن آیا توانست بر زخم جوانان مرهم باشه؟ آیا توانست قدمی مثبت برای جوانان برداره؟ جوانانی که در جلسه بودید و تمام حرف ها را شنیدید، خوب بیندیشید آیا مخالف خوانی این آقا برای دفاع از حق شما بود؟ یا تبلیغ برای مسائل آینده؟
3- روز 12/12/87 شاهد بودم مدیر عامل فردوس در کوچه و خیابان  های روستا چگونه به مردم التماس می کند تا قسط وام های شان را بپردازند. نا خود آگاه مدیر عامل دوره قبل به ذهنم آمد که راحت چک می کشید و پول های واریزی وام ها را برداشت می کرد. وقتی این دو مدیر عامل را در ذهنم در کنار هم قرار دادم و کارشان را مقایسه کردم کاریکاتوری در ذهنم نقش بست ولی چون نقاشی بلد نبودم به صورت گفتار می گویم: مدیر عامل قبلی بی خیال دارد می رود و گنده کاری می کند و مدیر عامل بعدی جارو و خاک انداز برداشته به دنبال او گنده کاری های او را جارو می کند.
4- سالانه صد ها نفر از روستای مان به مکه، کربلا، سوریه و مشهد می روند. که فی نفسه بد نیست و اگر سایر رفتارهای مان هم با اهداف زیارت رفتن هم خوانی داشته باشد بسیار خوب هم هست. ولی چون شاهد تحقیر شدن هیات مدیره و مدیر عامل فردوس توسط مدیران بانک در دو جلسه بخاطر عقب افتادن وام ها بودم جمله سعدی علیه الحمه در ذهنم تداعی شد که آن زمان به هم عصران خود گفته، ولی مثل این که درباره ما مردم مارکده این عصر هم صدق می کند. سعدی فرموده:
                 ترسم که به کعبه نرسی ای اعرابی
                                           این ره که تو می روی به ترکستان است.
 میراث دار ملا صابر
ملا صابر نام كه آخوند بوده از روستاي هيمه نان و خرمه نان كرون به منظور انجام كارهاي مربوط به آخوندی به ماركده مهاجرت مي كند و ماندگار مي شود . قبل از ماندگار شدن سال هاي متمادي به ماركده مي آمده و كارهايي در رابطه با شغل آخوندي انجام مي داده است. پسر او نيز به نام ملا باقر آخوند بوده است. ملا باقر چند پسر داشته است. عليمحد كه او نيز آخوند بوده، عبدالحسين، عبدالرضا و غلامرضا. اين خانواده خود را عرب نژاد مي دانند. گفته می شد ملا صابر يك كتاب دعايي داشته كه از درون آن بسياري چيز را مي توانسته بفهمد. آوازه این کتاب ندیده، نخوانده و نفهمیده مردم عامی را مسحور کرده بود. واژه آخوند احتمالا تركيب شده از دو واژه آقا و خداوندگار است. آن روز ها آخوند و يا ملا در روستاها كارهاي گوناگوني انجام مي دادند. مثل خواندن عبارات صيقه عقد زناشويي، نوشتن قباله ازدواج، استخاره كردن، خواندن عبارت هاي عربي هنگام به خاك سپاري مردگان، روضه خواني، دعا نويسي براي انسان و حيوان، آموزش قرآن، نوشتن سند و قباله هاي خريد و فروش، نامه نويسي، كتاب خواني براي مردم، اذان گفتن در گوش نوزاد، قرآن خواني براي مردگان و نيز سلامتي زندگان، معلوم كردن ساعت و روزهاي سعد و نحس، گفتن حكم ها و دستورات ديني در باره نجسي و پاكي و حلال و حرام، آموزش نماز و اصول و فروع دين و…
عبدالحسین پسری داشته بنام سیف الله. و حبیب الله پسر بزرگ سیف الله آخرین میراث دار ملاصابر بوده است. شادروان حبیب الله عرب مردی آرام، بی آزار و با صفایی بود. و به کار کشاورزی مشغول بود، سواد قرآنی خوبی داشت، با این که آخوند نبوده ولی از همان اوان با استفاده از نام و آوازه کتاب دعای ملاصابر که در اذهان توده مردم جا افتاده بود یکی از دعا نویسان مشهور روستا بوده که هم دعای سبک و هم دعای سنگین می نوشته است. اغلب مردم روستا به دعاهای او اعتقاد داشتند.
 برای مزید اطلاع خوانندگان عرض می شود در متن نوشتار عربی دعاهای سنگین و سبک تفاوتی نبود هر دو گونه آن ها از روی کتاب جامع الدعوات نوشته می شد در این کتاب 12 گونه دعا برای تمام مردم دنیا وجود داشته و دارد و دعای سنگین نامی بوده که دعا نویسان برای رونق دکان خود با سوء استفاده از بی خبری و نادانی اغلب مردم به کار خود نهاده بودند تا بتوانند بازار خود را داغ تر کنند. برای دعای سنگین اجرت و یا به قول دعا نویسان هدیه بیشتر گرفته می شد و چنین وانمود می گردید که تاثیر بیشتری هم دارد. و متاسفانه امروز با این که علم پیشرفت زیادی کرده و بسیاری از موضوعات روشن شده است ولی خیلی از مردم از نظر خِرد با پدر بزرگان شان تفاوتی نکرده اند چون می بینیم با ماشین شیک و موبال بر کف خانه به خانه دنبال دعا نویس می گردند.
در تاریخ های 6 و20/4/75 با شادروان حبیب الله عرب در محل گلدشت در سن
 بالای 80 سالگی پیرامون گذشته ی روستای مارکده گفتگوکرده ام که خلاصه ای از آن را با هم می خوانیم.
در اوایل خردادماه بود که رضا خان جوزانی با اطرافیانش به مارکده حمله کرد بیشتر اطرافیانش از مردمان آپونه و سوادجان بودند وقتی رضا خان با گروه همراهش توی دره به سنگ آب رسید تفنگ چیان مارکده ای از روی کوه مارکده به آن ها تیراندازی می کنند. رضاخان جوزانی از تیر اندازی تفنگ چیان مارکده ای ها خشمگین می شود و برای مقابله با اسب از راه بیابان روی کوه می رود و تفنگ چیان فرار می کنند.
چوپان ده غلامرضا بوده که چشمان تیز بینی داشته در صحرا از دور امدن رضاخان را در گدار قورمز می بیند و همراه پساچی گله که کربلایی علیجان بوده گله را جمع و به گرم دره می برد.
می گویند رضا خان قبل از حمله، نامه ای به کدخدا علی مارکده ای و کل عباس قوچانی نوشته و درخواست سیورسات نموده و این دو کدخدا با مشورت هم تصمیم می گیرند که سیورسات ندهند حال رضا خان ناراحت شده و تصمیم به گوشت مالی گرفته بوده است.
وقتی خبر رسید که رضا خان می آید مردم هرچه ظرف مسی داشتند جمع نموده و ته چاه ها مخفی کردند و خود از روستا رفتند و بعد از رفتن رضا جوزانی ظرف ها را از ته چاه بیرون آوردند.
رضا خان با افرادش حدود 6 روز در مارکده می ماند و از ان جایی که خشمگین بوده دستور می دهد باماله گیاهان تریاک را نابود کنند و هرچه خر و گاو و مرغ و خروس و اجناس و دیگر اموال در روستا بود با خود بردند. ان موقع ارباب روستا بختیاریان بودند مقداری اسلحه و فشنگ به مردم جهت حفاظت روستا داده بودند.
وقتی رضاخان غارتش را کرد و رفت مردم به روستا برگشتند دیدند همه چیز را برده اند مردم سخت گرسنه مانده بودند گزارش غارت توسط کدخدا علی به خان های بختیاری که هم ارباب و هم حاکم منطقه بودند داده شد هیچ گونه کمکی نکردند کدخدا علی ناگزیر به فریدن رفت در آنجا آشنایانی داشت مقداری جو و کندم قرض گرفت و بین مردم تقسیم نمود.
خان های بختیاری که آمدند و ملک ها را به زور از مردم خریدند خوب یادم هست. پدرم کمی کشاورزی داشت اول شب بود دشتبان به در خانه ی ما آمد و گفت خان ترا خواسته است پدرم در خانه کدخدا به حضور خان می رسد خان می گوید بیشتر مردم ملک خود را فروخته اند شما هم زمینت را قباله کن و پولت را بگیر. پدرم می گوید زمین من چیز با ارزشی نیست من خودم نیاز دارم و روی ان کار می کنم و زندگی ام را با محصول همین زمین اداره می کنم خان دستور می دهد پدرم را در کاهدان زندانی می کنند. صبح به دستور خان پاهای پدرم را درجلو سه کنجی به درخت توتی بستند و با چوب به کف پاهایش زدند تا حاضر شد ملکش را بفروشد من از اول تا آخر این صحنه را تماشا می کردم قباله نوشته شد و پدرم ناگزیر انگشت زد.
خانواده ما ها تا همین اوایل این قرن با بستگان خود در هیمه نان و خرمه نان مراوده داشته اند. مادر بزرگ من در هیمه نان و خرمه نان شوهر می کند شوی او زود هنگام فوت می نماید و ایشان به دلیل خشک  سالی های پی در پی ناگزیر به مارکده می آید و با وساطت کدخدا علی به عباس فرزند رضا ( مشهور به عباس رضا) که مرد ثروتمند روستا و زنش مرده بوده شوهر می کند دو تا پسر به دنیا می آورد و شوهر فوت می کند دو پسر هم بعد از پدر فوت می کنند. مادر بزرگ من با  با ارثیه رسیده به دو تا پسر، به پدر بزرگ من شوهر می کند و دو پسر به دنیا می آورد که یکی از پسرها پدر من سیف الله بوده است من باپدرم دقیقا 30 سال تفاوت سن داشتم یعنی پدرم حدود سال های 1260 شمسی متولد شده است.
                              تدوین کننده: محمدعلی شاهسون مارکده 6/12/87