آواي ماركده شماره 140-پانزدهم فروردين 1388

جلسه ی عمومی
به دعوت آقای قاسمی امام جماعت روستا از همه ی مردم، جلسه ای با حضور بیش از 80 نفر از بزرگان، معتمدین و مسئولان روستا در تاریخ 11/1/88 بعد از نماز مغرب و عشا در محل مسجد جامع تشکیل گردید. آقای قاسمی ضمن انتقاد از پذیرائی های پر هزینه ی چند شب متوالی هنگام فوت عزیزان، در خواست نمود با مشورت و توافق هم این هزینه های کمر شکن را، که جنبه چشم و هم چشمی اش بر همه ی جنبه ها می چربد، از برنامه ایام تعزیه ها حذف و مراسم ها را ساده، بی پیرایه و کم ترین هزینه، و با یک حالت روحانی برگزار نماییم. با توجه به این که امسال از طرف مقام رهبری سال الگوی صحیح مصرف کردن هم نام گذاری شده است بجاست که این تصمیم در مارکده گرفته شود. شاید این تصمیمِ ما، راه را برای ساده برگزار کردن مراسم های تعزیه در روستاهای همجوار مان را هم هموار نماید.
نظرات گوناگون جهت پیاده شدن این پیشنهاد مطرح گردید که به چند مورد آن اشاره می شود. دادن شام برداشته شود، هزینه ها هرگونه که صاحب عزا می خواهد صرف امور خیریه شود.  در خانه ها قرآن خوانی باشد ولی شام داده نشود.  قرآن خوانی هم توی مسجد و بدون دادن شام برگزار شود.  مراسم به روال قبل باشد شام و دعوت حذف گردد هر که می خواهد برود در خانه به صاحب عزا سر بزند و قرآن هم بخواند فقط با چای و شیرینی پذیرائی گردد. مسجد بهترین جا برای برگزاری مراسم ایام تعزیه است چون ممکن است کسی خانه بزرگ نداشته باشد بنابر این بهتر است مجلس زنانه و مردانه در مسجد باشد و از خانه ها حذف گردد. من شاهد بودم فردی خانه اش کوچک بود و از همسایه که جوان و تازه ازدواج کرده بود خواستند که خانه شان را در اختیار بگذارند که ناراحت بودند پس بهتر هست هر نوع مراسم در مسجد برگزار گردد بدین جهت لازم است دعوت کردن و دادن چلو کباب از برنامه مراسم های تعزیه حذف شود. این تصمیم را که می خواهیم بگیریم فقط برای هفته اول فوت هست بعدا اگر کسی خواست برای پدرش قرآن خوانی بگیرد برابر عرف و سنت اشکال ندارد.  اگر اعلام کنیم که مراسم از خانه ها حذف شده خودی و غریبه هم به تصمیم ما احترام خواهد گذاشت و برای فاتحه به مسجد می آید و می رود و دیگر ضرورتی نمی بیند که در خانه هم به صاحب عزا سر بزند. بسیاری برای اجرای مراسم پول ندارند ناگزیر می روند قرض می گیرند این کار ما بسیار منطقی و معقول وخدا پسندانه است.  بهتر است هنگامی که آگهی چاپ می کنند زیر آگهی بنویسند هزینه برگزاری مراسم صرف امور خیریه خواهد شد. حضور زنان در مسجد برای مراسم ممکن است با اشکال شرعی مواجه گردد. می پرسم اصلا این هزینه ها و مراسم ها برای مرده فایده دارد؟. هنگام خواندن قرآن هر که یکی دو صفحه می خواند و قرآن را کنار می گذارد در آن لحظه هم که قرآن می خواند حواسش توی زمین و ماشین و پول و دیگر چیزها هست آقایان هرکدام تان این گونه نیستید بگویید من که این گونه ام پس چه ضرورت این همه هزینه؟.  من می گویم اگر دعوت در کار باشد و شام هم داده شود ممکن است کسی که با هم قهر هستند به خاطر همین دعوت و به خانه هم رفتن آشتی صورت گیرد.  امروزه خوشبختانه همه باسوادند اگر می خواهند در خانه هم قرآن بخوانند پسرها و دختر ها و عروس و داماد ها همگی بیش از 20 نفر می شوند خوب خودشان بخوانند.  پیشنهاد می کنم برگزاری مراسم چهلم و سال هم برداشته شود. و …
سرانجام پس از گفتگو صورت جلسه ای تنظیم و تصمیم های زیر اتخاذ و به امضا همه ی حاضران رسید. بسم الله الرحمان الرحیم. ما مردم مارکده به دعوت آقای سید رحمان قاسمی امام جماعت روستا در تاریخ 11/1/88 بعد از نماز مغرب و عشا در محل مسجد جامع مارکده جمع شدیم و راجع به نحوه برگزاری ایام تعزیه عزیزان مان که فوت می کنند با هم بر حسب آیه قرآن مجید مشورت کردیم و تصمیم های زیر را گرفتیم و همه ی امضا کنندگان خود متعهد به اجرای آن شدیم و از آنهایی که اینجا نیستند هم درخواست می کنیم این تصمیم را برای مراعات حال همه رعایت کنند.
1- مقرر گردید روز دوم بعد از فوت عزیزمان قبل از ظهر مراسم در مسجد برگزار گردد.  سومین و هفتمین روز در یک روز بعد از ظهر مراسم در مسجد برگزار و سپس به گورستان رفته و سر قبر عزیزمان فاتحه ای می خوانیم. زمان برگزاری مراسم قبل و بعد از ظهر در مسجد هر یک دو ساعت باشد.
2- مقرر گردید دادن شام در خانه ممنوع باشد. از هیچ کس هم دعوت برای صرف شام در خانه به عمل نیاید. ولی مردم می توانند برای سرزدن به بازماندگان و خواندن قرآن به خانه عزیز فوت شده بروند بخوانند و برگردند. همچنین مقرر گردید در اعلامیه ها نوشته شود هزینه ایام تعزیه صرف امور خیریه می گردد.
3- مقرر گردید میوه و شیرینی در مراسم روی گورستان توزیع نگردد.
4-  مقرر گردید کسانی که خود می خواهند، مراسم روز چهلم همانند دومین و سومین روز در مسجد برگزار شود.
برای مزید اطلاع به استحضار می رسد صورت جلسه فوق الذکر به امضا همه ی افراد حاضر در جلسه رسید و تقریبا همه ی بزرگان روستا هم که در جلسه نبودند فردای آن روز درحضور آقای قاسمی امضا نمودند.
                                                                          گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
صورت حساب گاز
در سال 1387 به تعداد 51 نفر تاییدیه وصل انشعاب گاز داده شده است. بر اساس هر نفر 300 هزار تومان همیاری، مبلغ 6680000 تومان نقدا دریافت شده است. مبلغ 7295000 تومان طلب داریم. مبلغ 1525000 تومان تخفیف داده شده است. به مؤسسه خیریه تاییدیه رایگان داده شده است. مبلغ 100000 تومان بابت هزینه اتاق تعاون روستایی که در اختیار دهیاری و شورا بوده از پول همیاری گاز کسر شده. مبلغ 27000 تومان دیر کرد گرفته شده به آقای مرتضی عرب باز پس داده شده، مبلغ 387000 تومان تتمه بدهی آقای علی صفایی فر پرداخت شده است.      
                                                                              تدوین: محمدعلی شاهسون مارکده
خبرهای دهیاری
1- روز پایانی سال قبل به همت دهیار روستا چند نفر کارگر، زباله ها را از محیط روستا جمع آوری و محیط روستا پاکسازی شد.  2- با برنامه ریزی و هزینه ی دهیار تعداد 300 نهال روی فضای گورستان کهنه کاشته شد.  3- با همت کریم شاهسون دهیار، با یک دستگاه گریدر جاده بین روستا و مزارع و نیز جاده گورستان بازسازی و هموار گردید. مبلغ 500000 تومان هزینه داشته که مقرر گردید طرح های کشاورزی بپردازند. 4- زباله های کپه شده در محل تخلیه زباله ها، دفن گردید.
مجمع عمومی فردوس
بنا بر دعوت کتبی مدیر عامل شرکت تعاونی باغداری فردوس، روز 10/1/88 ساعت 30/8 جلسه مجمع عمومی فردوس با حضور حدود 80 نفر در محل مسجد مارکده تشکیل شد. نخست، آقای محمود عرب مدیر عامل، گزارشی از چگونگی پیشرفت کار تمدید وام های به تعویق افتاده شرکت به حاضران ارائه داد. وی گفت: در جلسه مجمع عمومی قبلی قرار شد، کسانی که اقساط وام شان را نپرداخته اند، حد اقل تا مرز 1400000  تومان پرداخت نمایند. حدود 100 نفر از سهام داران تا کنون همکاری کرده اند که ما تشکر می کنیم. و امشب هم همان هایی که پول شان را داده اند در جلسه آمده اند و آن ها یی که پول شان را نداده اند متاسفانه نیامده اند. در این فرآیند حدود 80 میلیون جمع شد. با اینکه با مسئولان بانک توافق کرده بودیم 80000000  تومان پرداخت کنیم تا بقیه بدهی مان قسط بندی گردد ولی مسئولان بانک گفتند: یا باید اصل وام، یا سود وام و یا دیرکرد را تسویه حساب کنید تا بتوانیم بقیه را تمدید نماییم. که ناگزیر دیرکرد را که کمتر از از ان دو بود و مبلغ 108000000 تومان بود برگزیدیم. لذا ناگزیر شدیم مبلغ 10000000 تومان از شرکت تعاونی نگین قرض بگیریم، مبلغ 10000000 تومان هم هیات مدیره از بانک وام گرفتند با این وجود 15میلیون تومان هنوز کم داریم. ما ناگزیریم وام ها را تمدید کنیم چون در هر روز که می گذرد شرکت 500000 تومان سود و دیکرد بر مبنای 21 درصد می پردازد ولی اگر تمدید کنیم سود وام 12 درصد می شود. لذا از همه ی سهام داران درخواست می شود حد اقل بدهی خود را تا مرز 1400000 تومان بپردازند.
موضوع بعدی، بانک برای تمدید وام ها وثیقه می خواهد. هیات مدیره نپذیرفتند که بجای همه اعضا وثیقه بدهند و قرار شد هر سهام داری به میزان بدهی خود وثیقه تحویل دهد. .هر یک از سهام داران یک برگ چک سفید امضا در وچه شرکت تعاونی بابت وثیقه به هیات مدیره تحویل دهند و یا دو برابر مبلغ بدهی شان سفته امضا و تحویل دهند.
موضوع بعدی بازرس شرکت، محمدعلی شاهسون است که مدت خدمت او یک ساله بوده و تمام شده است در این جلسه باید یک نفر را به عنوان بازرس شرکت برگزینیم.
سر انجام پس از بحث و گفتگو موارد زیر در جلسه مجمع عمومی باتفاق آرا مصوب شد. 1- مقرر گردید همه ی اعضا شرکت تمام بدهی خود را بپردازند اگر عضوی بدهی خود را نپرداخت به مدیر عامل این اختیار داده می شود که از تحویل آب خود داری نمایند. 2- مقرر گردید همه ی اعضا تا روز 16/1/88 وثیقه خود را بابت تمدید وام به مدیر عامل شرکت تحویل دهند. 3- همه ی حاضران در جلسه باتفاق آرا اعلام کردند که محمدعلی شاهسون به عنوان بازرس به کار خود برای سال دوم ادامه دهد.
                                                                         گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
گفتگو 
   سال ها است که بحث برقراری جلسات گفتگو در روستا به میان است. شکل گیری جلسات، افت و خیز ها، فراز و فرودها و شدت و ضعف هایی داشته است. دور هم نشستن برای گفتگو مخالفانی، هر چند اندک، داشته و دارد. با این وجود مخالف سرسختی هم چون شیخ سیف الهی را پشت سرگذاشته است، که شمشیر از رو بسته، و خود را نوک پیکان و محور می پنداشت، و می گفت جوانان تحصیل کرده روستا چه می فهمند که بخواهند بدون من به گفتگو بنشینند؟ در عین حال، موافقانِ بی سر و صدای  بسیاری هم داشته و دارد که در درون و نهاد خاموش خود گفتگو را مفید می دانند. این مفید دانستن هنوز تبدیل به هدفی والا، توان و اراده ای قوی نشده تا بر ترس دیرینه شان از متنفذان سنتی جامعه، بخاطر شنیدن سخن های تازه و خارج از حرف های روز مره فایق آیند و بخواهند سیطره آن ها را بشکنند. متاسفانه  ما در جامعه مان از دیر باز با کمبود و مشکل گفتگو رو به رو بوده ایم، و این از ساخت فرهنگ استبدادی دیرینه ما ناشی می شود که مانع می شده به حرف و سخن دیگری که با ما برابر و یا بدون قدرت است درست گوش کنیم و همیشه گرفتار خطاب، خطابه و یک سویه حرف زدن از بالا و حرف شنوی محض و پیروی در پایین بوده ایم. ممکن است پرسشی پیش آید که چه نیاز به گفتگو؟
   در جامعه ی روستایی ما از دیر باز فرهنگ تک گفتاری حاکم است. همیشه یک نفر حرف می زده، یک نفر نظرات خود را بیان می کرده، بقیه ناگزیر به نشستن پای سخن او و گوش دادن هستند. این شیوه کهن برای هر آدم پویای امروزی رنج آور است، و موجب رکود و درجا زدن مردم جامعه بویژه جوانان شده است، ولی بر اثر تکرار و تداوم، تبدیل به قاعده، نرم جامعه و قداست هم پیدا کرده است. اغلب همشهریان ما جلسه ای را دوست دارند که یک نفر بگوید، بقیه هم گوش دهند. مشارکت در گفتگو، ابراز و بیان نظر برای شان غیر نرم و نا شناخته است. هنوز جسارت لازم  برای ارائه نظرات خود در جمع را ندارند، هنوز بیشتر مردم جرات و شهامت شنیدن سخن تازه را بدست نیاورده اند. هنوز اکثریت نتوانسته اند خود را از زیر سیطره متنفذان جامعه بیرون بکشند، استقلال فردی داشته باشند و سخن و نظر خود را آزادانه بیان کنند. با این که بیشتر جمعیت روستا جوان است و از امکانات جامعه پیشرفته امروز بهره می گیرند و می بینی همه موبایل بر کف، این وسیله که بر بنیاد عقل و دانش ساخته و کار می کند، هستند، ولی به استقلال و هویت فکری، عقلی، فردی دست نیافته و زیر سیطره متنفذان جامعه ی روستایی، از وارد شدن به حوزه اندیشیدن مستقل و خرد گرایی  می هراسند.
بی گمان انسان وقتی می تواند به رشد دست یابد و به سوی کمال گام بردارد و در صلح و آرامش زیست کند که شمشیر ها، تفنگ ها و شلاق ها را کنار بگذارد و مسلح و مزین به سخن دانی، سخن گویی، استدلال و توانایی درست سخن گفتن( منطق)باشد تا بتواند با دیگر هم نوعان خود گفتگوی انسانی توام با عشق داشته باشد. می دانیم زبان و گفتگو اگر باب شود نقشی پیوند دهنده دل ها در جامعه دارد، گفتگو می تواند کینه ها، بدبینی ها و نفرت ها را کمرنگ نماید. بی گمان اگر گفتگوی مان صادقانه و با آگاهی صورت گیرد نتیجه اش دانش و عشق خواهد بود. می دانیم دانش و عشق اساس آفرینش، پایه و مایه یک جامعه ی سالم است. هر گاه دانش و عشق، در فردی جمع و جزء شخصیت او گردد، چنین شخصی همواره سعی می کند دیگران را از اندوخته های فکری خود سهیم کند. بدین جهت نوعی هم گرایی در جامعه ایجاد می شود. این هم گرایی باعث بالا بردن نظم اجتماعی و ایجاد هم کاری و تفاهم بیشتر می شود.
گفته اند مایه برتری انسان از دیگر جانداران روی کره زمین سخن اوست تا آنجا که در قرآن به قلم و آن چه که می نویسد سوگند یاد شده است و نیز توصیه شده در کارها با یکدیگر مشورت کنند. می دانیم، محصول قلم سخن است، مشورت چیست؟ گفتگو و نظر یکدیگر را پیرامون موضوعی خواستن و عقل ها را روی هم ریختن برای تصمیم گیری درست تر، یعنی دادن و گرفتن اطلاعات وآگاهی از یکدیگر.
 تشکیل جلسات گفتگو، تبادل اطلاعات و آگاهی به طریقه گفتگو در یک جامعه نشان از درجه بالایی از رشد یافتگی، پختگی معرفتی و جامعه ی مدنی دارد. باید دانست گفتن و گفتگو و ابراز و بیان نظر، حق هر آدمی است. این حق را خداوند همراه تولد به هر آدمی که آفریده داده است. حقی است طبیعی، انسانی و از آدم جدایی ناپذیر است. چون خدا داده کسی هم حق ندارد پس بگیرد و اگر کسی بخواهد از سخن گفتن و ابراز و بیان نظر کسی جلوگیری کند ستمگر است، ظالم است، متجاوز است. وقتی پذیرفتیم ابراز بیان و عقیده حق هر آدمی هست، یعنی پذیرفته ایم همه ی انسان ها دارای حق اند و از نظر حقوقی با هم برابرند. داشتن حق، شان و منزلت برابر انسانی در جلسه گفتگو یکی از شرایط ضروری است. ماده 19 اعلامیه حقوق بشر هم همین را می گوید: «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام  وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد».
 ضرب المثل معروفی داریم که می گوید: ازکوزه همان تراود که در اوست. و یا سخن آینه مرد سخن گوست. به راستی سخن همانند آینه ای است و می تواند رازهای درون آدمی را بیان کند. می توان با شنیدن سخن آدمی، اعضا خانواده ای، افراد جامعه ای، به دغدغه ها، امیدها، آرزوها و اندیشه های گوینده سخن پی برد. بنابر این، آدمی که دائما از پول، دارایی، سود و سرمایه سخن می گوید و همه ی دغدغه او بدست آوردن پول بیشتر است عمق وجودش تبدیل به پول شده است.
آدمی که شادی، شاد زیستی، شیک پوشی، آراستگی، خنده، رقص، آواز و شنیدن موسیقی توسط دیگران، او را می رنجاند آدمی است مرگ اندیش. این آدم عواطف انسانی اش آسیب دیده است، چنین آدمی از اندیشیدن به مرگ بیشتر لذت می برد تا شادی. مشاهده گریه، شیون و غم روان او را خوشنود تر می کند تا خنده و خوشی. این آدم در ته اعماق وجود از خودش بدش می آید، از دیگران نفرت دارد، به دیگران بدبین است، در ذهن و ضمیرش نفرت لانه کرده، در صورت دست یابی به قدرت با دیگران به خشونت برخورد می کند. چرا؟ چون شالوده روانش در هنگام رشد کودکی و شکل گیری شخصیت او آسیب دیده، رنج کشیده، زیبایی های جهان را لمس و تجربه نکرده، نیازموده، از آن ها حظ وکیف نبرده، و اکنون هم آن ها را نمی شناسد و برایش لذت بخش نیست. بنابر این خود، جهان و دیگران را بد می داند.
از طرفی آدمی که سخنش زمزمه عشق است و دوستی، مهر است و محبت، کمک است و بخشش، دانش است و آگاهی، سرشار از احساس است و عاطفه، دغدغه حرمتِ انسان و معنویت انسانی را دارد نشان از روان و وجود سالم تری دارد.
باید دانست سخن گفتن در یک جلسه گفتگو، با سخن گفتن روزانه در طول کار و زندگی، قدری تفاوت دارد. انگیزه سخن گفتن روزانه به منظور رفع نیازهای روانی، عاطفی و سهولت روابط اجتماعی انجام می شود، ولی انگیزه نشستن به گفتگو، نمی دانم است، یا همه چیز را نمی دانم است، یا کم دانی و خوب و کامل نمی دانم است، یا می خواهم بیشتر بدانم است. این نمیدانم، یا دانستن بیشتر باعث می شود با دیگران به گفتگو بنشینیم تا هم دانش و آگاهی خود را بیشتر کنیم و هم به دیگران که همانند ما هستند کمک نماییم تا آن ها هم رشد کنند. تا هر دو بتوانیم نمی دانم ها مان را قدری کمرنگ نماییم. ممکن است انگیزه والاتری انسان را به گفتگو بنشاند و آن انتقال دانسته هایش به دیگران است. ( پرداخت زکات دانش) در این صورت ما با انسان فرهیخته ای رو برو هستیم، با انسان فرزانه ای مواجه هستیم، با انسان عشق ورزی هم نشین شده ایم.  
وقتی بپذیریم آگاهی مان کم است و به گفتگو نیاز داریم تا از دیگران بیاموزیم و نمی دانم های خود را کمتر کنیم و از طرفی هم به دیگران کمک کنیم تا بهره ی معرفتی خود را گسترش دهند، در حقیقت، یک رفتار و حرکت انسانی کرده ایم، یک عمل اخلاقی انجام داده ایم،  به گسترش دانش کمک کرده ایم، یعنی آدم دانشی هستیم. باید دانست هنگامی که رو به روی هم نشسته ایم و گفتگو می کنیم در حقیقت دو جان، دو اندیشه و دو روح با هم ملاقات دارند، رو برو شده اند، و آزموده و دانسته های خود را خالصانه به یکدیگر تقدیم می کنند. حاصل گفتگو که از روی نیاز به بالا بردن اطلاعات شکل گرفته، دیدن دقیق تر واقعیات است، گستردن افق دید ها است، باز شدن پنجره های بیشتر در مقابل دیدگان برای شناخت واقعیت های موجود جهان است، که تا آن لحظه برای ما گشوده نبوده است. چرا که اطلاعات هر یک از ما به تنهایی محدود است به همین جهت هیچ کس نمی تواند خود را عالِم بپندارد، ادعا کند که بر همه ی واقعیات جهان احاطه دارد. از نتیجه گفتگو و تبادل اطلاعات است که می توان هم از قید و بند اندیشه های خام، سطحی رهایی یافت و هم به توشه ای از دانش، دانسته و اطلاعات دست یافت که تا آن موقع بر فرد آشکار نبوده است.
اگر نیک بنگریم خواهیم دید که معرفت و شناخت هر آدمی چیزی نیست جز مجموعه ای از فرض ها و حدس هایی در باره واقعیات پیرامون و تجزیه و تحلیل های اندوخته های ذهنی. اندوخته هایی که دیده ایم، یا شنیده ایم، یا حس و لمس کرده و اندیشیده ایم. باید پذیرفت که باور به فرض ها و حدسیات شخصی هر آدمی درباره واقعیت های عینی و امور ذهنی به تنهایی برای رشد و رسیدن به قله های معرفت و ایجاد دیدگاه های فراگیر و گسترده کافی نیست برای رسیدن به ارتفاعات معرفت، دیدن، خواندن، شنیدن، گفتن و اندیشیدن دائمی و  نقادی پیوسته اندوخته ها توسط دیگران لازم است. این نقادی اندیشه ی آدمی در هنگام گفتگو انجام می شود و یا وقتی که اندوخته های خود را نوشتیم و در معرض دید دیگران قرار دادیم صورت می گیرد. و در همه حال باید این قدر توانمند باشیم که توان شنیدن سخن مخالف را هم داشته باشیم و این حق را به مخالف خود بدهیم تا نظر خود را نسبت به سخن و یا نوشته ما آزادانه بیان کند.
گفتگو یک شیوه است، یک ابزار است، در صورت به کار گیری این شیوه و ابزار، می توان بذر اندیشه های نو را در اذهان کاشت، اندیشه ها را بارور کرد، زمینه را برای همفکری بیشتر و بیشتر آماده کرد. گفتگو یک رابطه انسانی و خردمندانه است و دوری از گفتگو زمینه ی گرایش بکار گیری خود رایی، خشونت، قهر، کینه، کشمکش، دو دستگی و اختلاف را فراهم می کند. افرادی که ازگفتگو دوری می گزینند، یا چوب لای چرخ شکل گیری جلسات گفتگو می گذارند، آدم های ضعیف و ناتوانی در اندیشه، بیان و ارائه ی نظرات در ارتباط با دیگران هستند. باید دانست گفتگو موجب تفاهم بیشتر آدمیان می گردد. این تفاهم با یکسان نگری و نبود تفاوت یکی نیست. وقتی، نتیجه ی گفتگو چشمگیر خواهد بود که، چند نفر با اندیشه های متفاوت و مختلف، با تحمل یکدیگر، به گفتگو بنشینند و آزادانه نظرات خود را ابراز دارند. در اینجا هست که نکته های تازه را می توان شکار کرد، دریچه های نو بر ذهن انسان باز خواهد شد، معرفت آدمی رشد لازم را خواهد نمود و از پختگی برخوردار می گردیم.
 نباید هیچگاه درِ گفتگو را ببندیم، شرط اصلی شرکت در گفتگو، مهربانانه و صادقانه بودن است، نه این که ریاکارانه در جلسه شرکت کنیم تا ببینیم چه نقاط ضعفی می توانیم بیابیم، آن را بزرگ کرده و در بیرون توی بوق و کرنا بگذاریم. شرکت صادقانه و از روی راستی بدین منظور است که چیزی پنهان نداشته باشیم، برای بالا بردن آگاهی مان شرکت کنیم، برای شناخت بهتر و بیشتر حقایق و واقعیت ها حضور یابیم. بی گمان حقیقت در دل هر بشری خانه دارد و هر کس می تواند و باید آن را جستجو کند، در گفتگو هیچ کس حق ندارد دیگران را مجبور سازد پیرو نظر او باشند. در گفتگو، قرار نیست یکی تقلیل پیدا کند، بلکه هر دو طرف باید رشد یابند. در گفتگو، هیچ کس نباید خود را برتر بشمارد، در آن صورت نمی توان پی به حقیقت برد. کسی که در درون خود بزرگ بین، کینه ورز و از دیگران نفرت دارد، نمی تواند راه طولانی و سختِ شناخت را بپیماید. گفتن برای انتقال اطلاعات و شنیدن اطلاعات، ریشه در عشق ورزی دارد. عشق ورزیدن به چی؟ عشق به دانایی، کمال، فرهیختگی، فرزانگی، سلامتی، معنویت، شناخت. هویت و شخصیت ما بستگی کامل به میزان و مقدار دانسته و دانایی ما دارد. ما آنیم که میدانیم. باید دانست زندگی بدون عشق مرگ است. وقتی گفتن مان، خواندن مان، شنیدن و دیدن مان عاشقانه باشد، بی گمان حقیقت و واقعیت ها را بهتر می توان شناخت.
 بهترین نوع گفتگو آن است که هر یک از نشستندگان در گفتگو پیرامون موضوع مطالعه کرده باشند، اندیشیده باشند، نکات تازه ای برای گفتن داشته باشند و با آمادگی، شوق و اشتیاقِ ارائه اطلاعات و گرفتن آگاهی در جلسه حضور یابند. ساده گویی، بیان صادقانه نظرات، دوری از فیس و افاده و گُنده گویی می تواند جلسه را دلپذیرتر و سخنان را دل نشین تر کند. وقتی به گفتگو می نشینیم یعنی پذیرفته ایم که همه با هم برابریم، و قصد مان این هست، هریک دانسته های خود را در میان بریزیم تا بقیه از آن ها بهره ببرند. پس خود را برتر دیدن، بهتر پنداشتن، پاک تر، مومن تر، مذهبی تر و مسلمان تر تلقی کردن و دیگری را بد شمردن با شرایط گفتگو هم خوانی ندارد. اگر با اندیشه خود برتر بینی و بد پنداشتن دیگری در جلسه حاضر شویم،  بهره ای نمی بریم و سودی نمی رسانیم. اگر با این دید در جلسه شرکت کنیم، تمام نیروی خود را بکار می گیریم تا نقطه ضعفی از طرف مقابل بیابیم و در بوق کرنا بگذاریم. در این حالت نه تنها خود بهره ای نمی بریم بلکه موجب تولید کینه و نفرت و باعث از هم پاشیدگی خواهیم شد.  
سخنی که در جلسه گفتگو بیان می شود بدون شک نصیحت نیست، پند و اندرز هم نیست، و ممکن است حکم اخلاقی، دینی و مذهبی صرف هم نباشد. بلکه انتقال اطلاعات و دانسته ها است، انتقال تجربه ها، خوانده ها و فهمیده ها است و این با نصیحت متفاوت است. زیرا در جلسات مبتنی بر نصایح، موعضه و پند و اندرز دهی، یک نفر، خود را دانای کل می داند، عالِم می شمارد، بقیه هم این دانای کل بودن و عالم بودن آن فرد را حد اقل در ظاهر پذیرفته اند. مجموع سخن هم یک سری بکن و نکن، باید و نباید ها هست. رابطه نصیحت کننده و نصیحت شوندگان یک رابطه نابرابر بالایی و پایینی است. در حالی که رابطه حاضران در جلسه گفتگو یک رابطه برابر است. در جلسه نصیحت یک نفر حرف می زند بقیه می شنوند حق نقد و بررسی، رد و انکار هم برای شنونده نیست. چون شنونده با ورود به چنین جلسه پذیرفته که، سخنگو دانا و او نادان است، سخنگو عالِم و او جاهل است. ولی در جلسه ی گفتگو همه حق دارند نظرشان را بیان کنند کسی دانا و نادان و عالم و جاهل نیست. هر یک از نشستندگان در جلسه حق دارند، سخن گوینده را نقد، اصلاح، رد و یا قبول نمایند.   
برگزاری جلسات گفتگوی جدی واستدلالی در روستا آفت هایی هم دارد. این آفت در ذات و دل گفتگو نیست بلکه ناشی از ذهن بسته و محدود بعضی از شرکت کنندگان در جلسه است. که باشنیدن سخنی تازه و غیر مالوف، احیانا ترس ورشان بر می دارد و چون ذهن بسته ای دارند، تمام هنرشان تعصب به دانسته های محدود خود است. لذا سخن تازه برایش غیر قابل فهم و هضم است. بنابر این به خطا فکر می کند توطئه ای برای انحراف او چیده شده است. وقتی از درک پیام و مفهوم سخن تازه نا توان می ماند می نگرد ظاهر سخن به کدام یک از دو موضوع حساس یعنی مذهب و زن نزدیکتر است آن را توطئه ای نسبت به آن موضوع تلقی و غوغا می آفرینند.
چینی ها یک ضرب المثل پر مغزی در این زمینه دارند. نام این ضرب المثل « مشکل قورباغه ساکن چاه » نام دارد. این قورباغه همه ی عمر در ته یک چاهی می زیسته و افق دیدش هیچ گاه از محدوده دیوارها و کف چاه فراتر نرفته است روزی بر حسب تصادف، آدمی، دلوی به ته چاه برای بالا آوردن آب روانه می کند و قورباغه همراه آب به بالا آورده و در فضای باز رها می شود، روشنایی و وسعت محیط اطراف قورباغه را گیج و متحیر می کند و از درک و فهم این همه وسعت و نور و فضا حیران می ماند. بعضی از افراد که عمری با آدم های معدود، اندک، یکسان نگر و سطحی، سر و کار داشته اند، گوش شان فقط با تعداد کلمه های خاص، محدود و اندک آشنا است. دایره شناخت شان از لغات، کلمه، دیدگاه، و نظرات متفاوت، بسیار بی بهره است. به همین خاطر سخن گفتن و شنیدن درباره بعضی از موضوع ها برای شان تابو بوده، در قلمرو ممنوعه بوده، یا ضرورتی احساس نمی شده، یا اصلا به فکر بسته شان نمی رسیده که ممکن است فراتر از دایره فهم او هم چیزهایی باشد، حال وقتی به جلسه ی گفتگو می آیند و سخنی تازه، موضوع های نا شنیده و غیر مالوف می شنوند، برای شان قابل هضم نیست، توانایی درک ندارند، ذهن بسته و منجمد شان نمی تواند عمق و پیام سخن را درک کند لذا می بینی آن را درک نکرده، شهامت پرسیدن، توضیح بیشتر خواستن هم ندارند، در جلسه چیزی نمی گویند، آنگاه در بیرون و در پشت سر، کج فهمی های خودشان را به حوزه مذهب و یا زن منتسب، بازگو و رگ گردن را متورم و هیاهو می آفرینند.
نمونه بارز آن برداشت سطحی نگرانه، از سخنان آقای محمد عرب در جلسه ی گفتگو 2/12/87 پیرامون تعهد بوده است که در جلسه، در پایان سخن، به محمد عرب آفرین گفتند و چون به بیرون آمدند به قول حافظ شیرین سخن، آن کار دیگر کردند. یعنی کج فهمی های خود را در جامعه  انعکاس داده، خبر یک کلاغ چهل کلاغ شده، دهان به دهان به گوش شیخ قلعه شاه و امیر آباد نشین، این دایه مهربان تر از مادر رسیده است. این آدم با این که اصل سخن را از گوینده نشنیده و نپرسیده آنگاه ندانسته و نفهمیده، بر خود وظیفه دانسته که نخست محمد عرب را محاکمه و سپس موعضه نماید که در چنین جلسات شیطانی نرود. و در مارکده در محل گورستان، رمضانعلی را کناری کشیده و در گوشی نصیحت کنان او را از رفتن به جلسه ی گفتگو باز داشته است. و …   
                                                                         محمدعلی شاهسون مارکده  25/12/87    
حرف های مردم
1- آدم می ماند ک دم خروس را باور کند و یا قسم حضرت عباس را. نویسنده دو نامه، در نامه اش آوا را راه خوبی برای گفتگو دانسته و حرف های خود را بدین وسیله زده است از طرفی در جایی دیگر گفته که من آوا را به یک، یک ریالی قبول ندارم.
2- آقایان؛ امان الله شاهبندری و جعفر شاهبندری از روستای قوچان در تاریخ 8/1/88 ساعت 21 زنگ زدند و نسبت به چاپ مقاله های، خاطرات آقای صفرعلی عرب در آوای 139 ،  مقاله فقر و ناداری در آوای 136 و گزارش نمایشگاه عطش راز نوشته ی آقای رمضان عرب در آوای 136 اعتراض داشتند. چکیده سخنان ایشان بدین قرار است. تو با اجازه کی در باره روستای قوچان چیز می نویسی؟ حق نداری در باره قوچان چیزی بنویسی. یک نمایشگاه ما زدیم چندین نفر، چندین روز در این باره کارکردند، نمایشگاه از بس باشکوه بود در کشور صدا کرد، توچه حق داشتی آن گزارش نا درست را بنویسی؟ اصلا نمایشگاه ما به توچه؟ چند سال قبل ما آمدیم از عمویت انگور خریدیم چند دانه تورکه کفه ترازو که انگور داشت چرب بود آن چند عدد تورکه را کند و برداشت و انگور ها را طلا کش تحویل داد. ما مسلمانیم، شیعه هستیم، به خدا، قران، پیامبر، امام ها و ولایت فقیه اعتقاد سفت قلبی داریم، به جهان دیگر اعتقاد سخت داریم ولی تو این گونه عقیده نداری. این چرت و پرت ها چیه که می نویسی؟ ما نوشته ی تو را نخوانده ایم بلکه به ما زنگ زده شده و گفته شده، ما هرگز نوشته هایت را نمی خوانیم چون حیف از وقت که آدم صرف خواندن این چرندیات کند. ما اگر تصمیم بگیریم ظرف یک روز می توانیم نشریه ات را ببندیم. ما تعجب می کنیم که چرا مردم مارکده روزنامه ات را نمی بندند؟ تو را سر جای خودت نمی نشانند؟ از کارت جلوگیری نمی کنند؟ اصلا کی به تو اجازه نوشتن داده است؟ اگر ما اجازه بدهیم جوانان قوچان تو را در خیابان فحش و نا سزا خواهند گفت چه کار می توانی بکنی؟ از این به بعد حق نداری در باره روستای قوچان چیزی بنویسی و …   
نیمه خالی لیوان
دوست گرامی، با نام مستعار خواننده آوا، طی نامه ای که در آوای 139 چاپ شده پاره ای از کارهای مدیر عامل قبلی فردوس را بیان و تجلیل کرده و نتیجه ی آن خدمات را سر منشا یک سری تحولات  در منطقه  دانسته است!؟
این همشهری عزیز در آغاز نامه اش توصیه کرده کمی انصاف به خرج دهیم و در قسمت پایانی نامه اش هم خواسته کلاه خود را  قاضی کنیم.
از آن جایی که انصاف از نصف می آید و ایشان نیمه پر لیوان را دیده اند، برای این که همه ی لیوان دیده شود، بهتر است نصفه خالی را بر شماریم، و بجای این که از کلاه خود قاضی بتراشیم، یکسره داوری را به خوانندگان واگذاریم.
 بی گمان قسمتی از نوشته ی دوست گرامی مان، درست است که؛ مدیر عامل قبلی تلاش کرد و میزان ولتاژ برق مزرعه فردوس را به حد نرم رساند و با تغییر پمپ ها میزان آب دهی بیشتر شد.  ولی آن قسمت دیگر که مردم منطقه تحت تاثیر افزایش آب فردوس، زمین ها یشان را قطره ای کردند ناشی از فرهنگ استبداد زدگی ما هست که؛ از هرکس خوشمان آمد او را سر منشا همه چیز های خوب می دانیم، به عرش می رسانیمش، مدحش را می گوییم، بزرگش می کنیم. کاستی هایش را پنهان و انسان کامل می پنداریمش. چون آب اضافه شده ی فردوس سال 87 به پای درختان آمد و مردم از سال 85 به سمت قطره ای گرایش پیدا کرده بودند. بعلاوه مردم مارکده تجربه قطره ای نسبتا موفق مزرعه ولی عصر را هم داشته اند. وقتی انگیزه مردم از گرایش به آبیاری قطره ای را بپرسی، بیشتر راحت تر و کم زحمت تر بودن آبیاری را عنوان می کنند، با این وجود تاثیر صرف فردوس خود به خود منتفی است.
دوست گرامی، تا آن جایی که من آگاهی دارم، کسی در این زمینه که؛ مدیر عامل قبلی تلاش کرد، کیلو وات برق را بالا برد، پمپ ها را عوض کرد و در نتیجه مقدار آبی که بالا رفت زیاد تر شد، شکی ندارد، اعتراضی هم ندارد، نمی گوید چنین نشده است، موضوعی است هویدا، که همگان می دانند، چیزی نبوده که پنهان بوده و حالا کشف شده باشد، تک تک مردم دارای شعور و درک و فهم اند، هم کار خوب را می بینند و هم کارهای نا درست را، و این فعالیت مدیر عامل، کاری بوده مثبت، قسمتی از وظیفه او بوده که انجام شده، در ازاء این کار حقوق دریافت نموده است، پول های کلانی از جیب مردم هزینه شده است. به یک نمونه از دست و
 دلبازی همین مدیر عامل در هزینه کردن توجه کنید.
در صورت حسابِ ساختگی، که پس از 5 سال، با فشار افکار عمومی و اداره تعاون سر هم کرده و تحویل داده، یک قلم از این صورت حساب، هزینه ایاب ذهاب مدیر عامل است، فقط برای یک سال، هزینه ی ایاب و ذهاب  ( رفت وآمد) مدیر عامل 7 میلیون تومان قلمداد و از جیب مردم برداشت شده است. این در حالی است که در همین ایام یک پیکان معمولی 2 میلیون تا 1500000 میلیون تومان بوده است. یعنی اگر مدیر عامل، اول سال با پول فردوس یک پیکان 2 میلیون تومانی می خرید و 1 میلیون تومان هم برای بنزین و دیگر هزینه هایش، در طول یک سال، می پرداخت و یک سال، با آن، هرکجا که می خواست می رفت و آخر سال هم پیکان را دور می انداخت، باز 4 میلیون تومان به نفع مردم بود.
 همشهری عزیز، مدیر عامل، کارگزار، اداره کننده شرکت تعاونی و در تحلیل نهایی نوکر مردم است، مزد بگیر مردم است، از جیب سهام داران حقوق می گیرد که برای مردم کار کند، و وظیفه دارد در برابر حقوقی که می گیرد کارش را به خوبی انجام دهد، در غیر این صورت به مردم خیانت کرده، مردم چون مزدش را می پردازند، این حق را دارند که، از او حساب و کتاب بخواهند، توضیح کارش را بخواهند، و اگر تخلفی کرد پای میز محاکمه بکشند. حال می پرسیم اگر نوکری قسمتی از کار و وظیفه اش را انجام داد و قسمت دیگرش را نه، باید از او تعریف و تمجید کرد؟ اگر برای  قسمتی از کار که انجام شده تعریف و تمجید می کنیم، برای آن قسمت که انجام نداده چکار باید کرد؟
پرسشی که بیشتر مردم دارند، اعتراضی که می کنند، نِقی که می زنند، نارضایتی که اعلام می نمایند، پیرامون کارهای انجام شده نیست، بلکه بخاطر کارهایی است که باید می کرده و نکرده،  از این رو به مردم زیان و خسارت وارد آمده است، حال مردم باید خسارت کارهای نکرده و خطا های او را بپردازند.
مدیر عامل بجای این که مردم را تشویق، ترغیب و پیگیری کند تا بدهی اقساط وام شان را به حساب شرکت واریز کنند، این شایعه را دامن می زد که وام ها بخشیده شده اند، چرا؟ شاید هدفش این بوده که خود را خوب جلوه دهد. عده ای از سهام داران خوش حساب هم که به شایعات مدیر عامل و دیگر هم دستانش توجهی نکرده و اقساط وام خود را به حساب شرکت ریختند، مدیر عامل طی این چند سال پول را در بانک خواباند و به حساب بدهی وام شرکت واریز ننمود. و مبلغ زیادی از پول اقساط واریز شده را برداشت و صرف هزینه های جاری کرد. به گفته عضو هیات مدیره آقای عبدالمحمد عرب، مبلغی دیگر از این پول، با امضا مدیر عامل، از حساب شرکت تعاونی خارج و در حساب های شخصی شان نگهداری می شد. این در حالی بود که سهام داران شرکت، سود و دیرکرد حدود 24 درصد می پرداخت. حال به دلیل آن خطاهای مدیر عامل قبلی، من و تو بجای 1500000 تومان قسط وام، باید بیش از 3 میلیون تومان بپردازیم.
برابر اساسنامه شرکت، مدیر عامل باید هر یک سال یک بار جلسه مجمع عمومی برگزار و گزارش مالی یک ساله خود را به مردم ارائه می داد و برنامه های کاری آینده خود را با اطلاع و تصویب مردم اجرا می کرد. ولی در این 5 سال دریغ از یک جلسه مجمع عمومی و دریغ از یک گزارش مالی. مگر نمی گوییم آن که حسابش پاک است از محاسبه چه باک؟ چه ترسی وجود داشت که اقدام به برگزاری مجمع عمومی نمی کرد؟ چه کاسه ای زیر نیم کاسه بود که حساب و کتاب ها ثبت نمی شود، تراز مالی تنظیم نمی گردد  و به مردم گزارش داده نمی شد؟ می پرسیم چرا پنهان کاری؟ آیا گزارش به مردم ندادن بی اعتنایی به مردم نیست؟ دهان کجی به سهام داران نیست؟ آیا می توان آن را بی احترامی به سهام داران تلقی نمود؟
مدت مدیریت هیات مدیره در تعاونی سه سال است. ولی مدیر عامل قبلی به شرکت فردوس چسبیده و رهایش نمی کرد، تا ناگزیر با شکایت ها و طومارها که به اداره تعاون ارسال شد، او را، بعد از 5 سال، ناگزیر به رها کردن نمودند، می پرسیم چرا  بعد از سه سال برابر قوانین، شرکت را رها نمی کرد؟ چه چیز باعث این چسبندگی بود؟ چه چیز مایه این دلبستگی بود؟ چه توجیهی می توان داشت؟
برابر قوانین، تمام دریافتی و پرداختی های شرکت تعاونی باید به روز ثبت گردد. ولی آقای مدیر عامل قبلی، شرکت فردوس را همانند کار خصوصی، حساب  شخصی، مثل یک دکان بقالی اداره می نمود، نه حسابی در کار بود، نه عددی ثبت می شد، نه دفتری نوشته می شد و نه سندی تنظیم و امضا گردیده.
 حد اقل کاری که در این میان می شد انجام داد، این بود که، تمام دریافتی ها و پرداختی های شرکت از طریق بانک صورت می گرفت تا بتوان نظارت و کنترلی بر حساب ها داشت ولی این کار هم نشد. همانند یک بقال، پول را از مردم می گرفت، توی جیب می گذاشت، دو باره از جیب بیرون می آورد و هزینه می کرد. نبود حساب و کتاب در یک شرکت بزرگی هم چون فردوس را شما چگونه می توانید توجیه کنید؟
همه اقدامات  مدیر عامل باید، پس از تنظیم صورت جلسه و تصویب هیات مدیره انجام پذیرد. دفتر صورت جلسات 5 ساله را ببینید، آیا چنین چیزی وجود دارد؟
برای همین زیاد کردن آب که شاهکار محسوب شده 38 میلیون تومان جهاد کشاورزی کمک کرده، از هر سهام دار 135 هزار تومان                 (36585000=135000*271) گرفتند، چند ده میلیون از پول وام ها برداشت شده است،  می پرسیم پول هزینه شده با کار انجام شده تناسب دارد؟ و چرا حساب و کتاب همین شاهکار خود را به مردم ارائه نداد؟ چرا گزارش همین شاهکار خود را طی برگزاری جلسه مجمع عمومی به مردم گزارش نکرد؟ تا مردم دست مریزاد بگویند؟ برایش دست بزنند؟ صلوات بفرستند؟
چه می شد؟ اگر مدیر عامل قبلی هم اقساط وام ها را جمع آوری و پرداخت می نمود؟ هم حساب های شرکت را به روز ثبت و تراز مالی تنظیم می کرد؟ هم سالیانه مجمع عمومی برگزار وحساب های شرکت را به مردم ارائه می داد؟ هم افزایش برق را پیگیری می کرد و هم بعد از سه سال مجمع عمومی تشکیل، و انتخابات مجدد برگزار می کرد؟ تا اعضاء شرکت ناگزیر نگردند طومار برای بیرون انداختن مدیر عامل از شرکت تعاونی امضا نمایند؟ و حالا ناچار نباشند بجای حدود 400 میلیون تومان کل اقساط وام ( 406500000=1500000*271)  بیش از  700 میلیون بپردازند؟                      
                                                                           محمدعلی شاهسون مارکده  5/1/88