جلسه آموزش نویسندگی
روز 15/9/87 ساعت 10 صبح جلسه آموزش نویسندگی با حضور جمعی از جوانان روستای یاسه چای در محل مدرسه برگزار شد. آقای احمد بیگدلی گفت: این دومین جلسه است که پیرامون نوشتن پژوهش، سخن می گوییم. به طور معمول پژوهش یک مقدمه دارد، سرفصل موضوعی و معنایی دارد، بعد شرح اصل موضوع، و سرانجام هم نتیجه گیری و یا پایان بندی.
روش های تحقیق بدین شکل انجام می شود. مصاحبه با صاحبان نظر، مطالعه ی میدانی، رجوع به کتاب های مراجع، مشاهده موضوع مورد تحقیق.
یک پژوهش می تواند همه ی این مراحل را در بر داشته باشد و نیز می توان به یکی یا دو روش هم پژوهش انجام شود.
امروز کتاب فانتزی در شاهنامه که به شیوه رجوع به مرجع، نوشته شده برای تان شرح می دهم. نویسنده در این کتاب با توضیح این که فانتزی چیست؟ با مراجعه به کتاب شاهنامه، موضوع های فانتزی این کتاب را شناسایی و با استفاده از نظر دیگر نویسنده ها توضیح داده است.
پیشنهاد می کنم شما که مبتدی هستید و می خواهید کار پژوهشی کنید نخست بهتر است فهرست مطالب و موضوع هایی که قرار است در پژوهش درباره آن تحقیق شود تهیه کنید تا همانند راهنما در پیرامون آن ها تحقیق گردد. برای نمونه روزی من قصد داشتم روی این موضوع: آیا کورها خواب می بینند؟ تحقیق نمایم و برای خود این فهرست را تهیه کردم و بعد پیرامون آن ها تحقیق نمودم.
درآمد. موضوع کوری. انواع کوری. پیشینه کوری. خواب و رویا. آیا کورها خواب می بینند؟. نمونه های خواب کورها. نتیجه. چیزی که در میدان نویسندگی و نوشتن ضرورت دارد و بدون آن امکان نوشتن نخواهیم داشت، مطالعه ی زیاد و مستمر است. باید خواند و خواند و خواند…
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده 15/9/87
جلسه با مدیر عامل تعاون روستایی
جلسه ای در تاریخ 16/9/87 ساعت 19 به درخواست شورای اسلامی با حضور سه نفر اعضا شورا آقایان: مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون و محمد عرب و آقای عبدالمحمد عرب مدیر عامل شرکت تعاونی روستایی مارکده در محل کتابخانه برگزار گردید. نخست آقای مسعود شاهسون، رئیس شورا گفت: هدف عمده این جلسه تفاهم است بدین منظور حرف های مان را با هم بزنیم و اگر اختلافی هست آن را بررسی و حل و فصل نماییم. سپس چند موضوع هست که می خواهیم باهم آن را بررسی کنیم.
1- موضوع نخست نحوه تقسیم آرد خانه پزی است که لازم است اطلاعات بیشتری به مردم داده شود. برابر دستورهای مکرر بخشداری، شورا باید نظارت بر توزیع آرد داشته باشد بدین منظور لیست توزیع آرد که توسط تعاونی تهیه می شود باید به تایید شورای اسلامی برسد. چند برگ لیست اکنون جهت امضا به من داده شده که نشان می دهد در مرداد ماه 373 کیسه در شهریور 290 کیسه در مهر ماه 49 کیسه و در آبان ماه 36 کیسه آرد توزیع شده است این لیست ها با 375 کیسه سهمیه ماهیانه مارکده همخوانی ندارد. به علاوه به علت داشتن تشابه اسمی قابل شناسایی نیستند و عملا امکان کنترل برای شورا وجود ندارد.
آقای مدیر عامل گفت: سهمیه آرد خانه پزی روستای مارکده در هر ماه 375 کیسه است این سهمیه مرتب داده می شود هیچ کم وکسری هم نمی گذارند. سرانه سهمیه هر نفر در هر ماه 10 کیلوگرم است. لیست هایی که جهت امضا تحویل شما داده شده همه لیست ها نیست تعدادی لیست در تعاونی هست که پس از تکمیل شدن جهت امضا تحویل خواهم داد. این را هم بیفزایم که به دو دلیل نمی توان دقیق در هر ماه یک لیست 375 کیسه ای تنظیم و ارائه داد یکی اینکه همه ی افراد در یک ماه جهت گرفتن سهمیه آرد خود به تعاونی مراجعه نمی کنند دوم اینکه ممکن است در طول یک ماه آرد تحویل نشود ولی در ماه بعد دو بار تحویل شود. یک بار که ماشین توزیع، آرد می آورد 100 کیسه پیاده کند و بار دیگر که می آید 400 کیسه این است که ما در پایان سال حساب آردها را با مردم تسویه می کنیم یعنی هر نفر باید در طول یکسال 120 کیلو آرد از تعاونی گرفته باشد یعنی هر نفری 3 کیسه. همه ی افراد مارکده ای ساکن مارکده، حتی بچه های کوچک، سهمیه آرد دارند. بنابر این برای به روز کردن آمار آرد بگیران از همه ی مردم درخواست می گردد هر نفر یک برگ کپی شناسنامه، یکبرگ کپی کارت ملی و کپی ته کوپن ارزاق را به تعاونی تحویل دهند. و برای قابل کنترل شدن لیست های توزیع آرد، هر روشی که اعضا شورا بگویند من اقدام خواهم کرد.
پس از بحث و گفتگو مقرر گردید؛ لیست هایی که از تاریخ ا/10/87 به بعد تهیه می گردد، دارای نام و نام خانوادگی، نام پدر، تعداد نفرات خانوار، شماره تلفن منزل و تعداد کیسه آردی که از اول سال تا آن روز تحویل شده قید گردد تا اعضا شورا بهتر و راحت تر بتوانند کنترل نمایند.
2- موضوع بعدی این است تعدادی از اعضا شرکت تعاونی می گویند؛ ما هیچ اطلاعی از چگونگی اداره شدن این تعاونی نداریم، تا کنون حساب و کتابی به ما اراء نشده است و خواهان اطلاعات بیشتر درباره چگونگی مدیریت و حساب و کتاب های تعاونی اند در خواست اعضا شورا این هست که حساب های تعاونی به گونه ای ساده و عام فهم تهیه گردد و در جلسه آتی مجمع عمومی برای مردم قرائت گردد.
آقای مدیر عامل قبول نمود که گزارش دقیق حساب های مالی تعاونی را درجلسه مجمع عمومی که به منظور انتخاب هیات مدیره برگزار خواهد شد به اعضا ارائه دهد و افزود؛ انتخابات هیات مدیره را در پیش رو داریم، دو نظر در باره چگونگی انجام انتخابات مطرح است. یکی اینکه همه ی اعضا جمع شوند در مسجد مارکده و هیات مدیره را انتخاب کنند؟ و دیگری این هست که هر روستا برای خودش جداگانه انتخابات برگزار نماید آنگاه نفرات اول هر روستا اعضا هیات مدیره را تشکیل دهند. برای دستیابی به این تصمیم به توصیه رئیس اداره تعاون روستایی جلسه ای در روز چهارشنبه 20/9/87 ساعت 3 بعد
از ظهر با حضور هیات مدیره و اعضا شوراهای اسلامی 6 روستا در مارکده تشکیل خواهیم داد دعوت نامه را نوشته و توزیع خواهم کرد.
3- پرسش بعدی این هست که ظاهرا تغییراتی در چگونگی اداره شدن تعاونی داده شده مثلا اجناس مختلفی در فروشگاه عرضه می شود این بر مبنای چه مجوزی بوده است؟ چگونه و از کجا تامین می گردد؟
مدیر عامل در پاسخ گفت: برابر دستور صریح رئیس اداره تعاون بوده که گفت: دیگر توزیع نفت ندارید درآمدی هم از این طریق نخواهید داشت و تعاونی باید بتواند هزینه های خود را از طریق خرید و فروش کالا در آورد که زیان ندهد. و نیز برابر مصوبه ای بوده که هیات مدیره داشته اند، این اجازه به من داده شده از هرکجا که مناسب هست، همانند یک بازاری اجناس تهیه و در معرض فروش بگذارم این مصوبه را دو نفر هیات مدیره مارکده ای آقایان: کریم شاهسون و رمضانعلی شاهسون هم امضا نموده اند. پس بنابر دستور صریح رئیس اداره تعاون و نیز مصوبه هیات مدیره، من اجناس غیر کوپنی را از بازار طبق فاکتور می خرم و با قیمت پایین تری در اختیار مردم می گذارم. برابر قانون تعاونی نصف سود بدست آمده، کارمزد فروشنده است و نصف دیگر به سرمایه تعاونی افزوده می شود این را هم بیفزایم که تمام سرمایه تعاونی صرف ساختمان سازی شده و تعاونی تقریبا از خود سرمایه ای ندارد من اکنون همانند یک بازاری اجناس را با چک و سفته بصورت نسیه خریداری می نمایم. ( اعضا شورا درخواست نمودند کپی صورتجلسه مورد اشاره جهت چاپ در نشریه تحویل گردد.)
4- یکی دیگر از اعتراض مردم این هست که؛ چرا انبار تعاونی تبدیل به فروشگاه شده و آردها در خیابان و راه پله تخلیه می گردد؟
آقای مدیر عامل گفت: انبار رطوبت دارد و در صورت خالی بودن هم نمی توان آردها را در آن گذاشت من از جنابعالی که رئیس شورا هستی می پرسم؛ راستی من برق جوشکاری مؤسسه را قطع کردم؟ که شما آن را توی نشریه آوا نوشته اید؟
رئیس شورا گفت: من با چشمان خودم ندیده ام که دست دراز کنی و برق را قطع کنی ولی سر سیم هایی که آقای سید ابوالفضل محکم به سیم های برق تعاونی پیچانده بود باز شده بود و برق قطع بود این درحالی بود که راه پله هم بسته بود خوب چه کسی به غیر از شما می تواند چنین کاری را کرده باشد؟ این بود که ناگزیر شدیم از کارگاه استاد صفر برق بیاوریم که منجر به آن حادثه شد.
آقای مدیر عامل با قاطعیت گفت: من هرگز برق را قطع نکرده ام و با اطمینان هم می گویم یاسر هم چنین کاری را نکرده است.
در پایان اعضا شورا از مدیر عامل درخواست نمودند که راهرو اتاق بالایی جهت رفت و آمد دهیار و اعضا شورا خالی باشد و در خواست تخلیه اتاق را هم ننماید چون ما ناگزیریم وجایی را نداریم. که مدیر عامل گفت: من شخصا این اجازه را دادم که دفترتان را به این اتاق بیاورید ولی حالا بهتر است که برای ماندن با هیات مدیره گفتگو کنید. که مقرر گردید آقای مدیر عامل با دعوت از اعضا هیات مدیره جلسه ای مشترک با اعضا شورای مارکده در تاریخ 18/9/87 شب هنگام تشکیل تا راجع به این موضوع گفتگوگردد.
در پایان جلسه آقای مدیر عامل از درج حرف های مردم پیرامون نحوه
اداره شدن تعاون روستایی در نشریه آوا هم گلایه داشت. محمدعلی شاهسون در پاسخ گفت: از آنجایی که سرمایه تعاونی مال مردم هست مردم این حق را دارند که نظرات خود را مطرح نمایند اصلا فلسفه ایجاد تعاونی این هست که با سرمایه مردم ایجاد و با مدیریت مردم اداره شود و کالاهای مورد نیاز را با کمترین قیمت ممکن در اختیار اعضا قرار دهد. پس مردم حق دارند که نظر بدهند. از طرفی شما هم در طی این چند سال هیچ پاسخی به اطلاعات خواسته شده ی مردم نداده اید با سکوت خود این سوء ظن را بوجود آورده اید که ممکن است خبرهایی باشد به هرحال این حق مردم است که دقیقا اطلاع داشته باشند که در تعاونی چه می گذرد اگر یادت باشد سال گذشته هم این گلایه را از من داشتید و من گفتم راه چاره این هست که با مردم حرف بزنی و کارهایی که می کنی برای مردم توضیح بدهی و درخواست کردم که در یک مصاحبه و نشر آن از طریق آوا توضیحات لازم را به مردم بدهی که قبول کردی ولی انجام ندادی یک بار هم به رمضانعلی شاهسون گفتم برو با منوچهر یک مصاحبه مفصل بکن تا برای اطلاع مردم چاپ کنیم و ایشان با شما تماس گرفته بود و شما راضی نشده بودید و اکنون هم می گویم تا مردم به آن اطلاعاتی که می خواهند دست رسی پیدا نکنند همین نق زدن ها هست پس بهتر است شما پاسخ پرسش های مردم را بدهی و من هم اکنون در حضور دو نفر دیگر اعضا شورا اعلام می کنم هر لحظه که شما بخواهید و اطلاع بدهید حاضرم با شما به گفتگو بنشینم و حرف هایت را مو به مو در اولین شماره آوا چاپ و به مردم انتقال دهم. گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه فردوس
جلسه ای در تاریخ 17/9/87 ساعت 18 با حضور آقایان: محمود عرب، علیرضا عرب، ابوطالب عرب، رمضانعلی عرب، مسعود شاهسون، محمد عرب و محمدعلی شاهسون در محل دفتر فردوس تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست بررسی مشکلات مزرعه فردوس بود. نخست موضوع کمبود آب در زمین های تختی این مزرعه مطرح گردید. دو نظر ارائه شد یکی اینکه لوله ای جدا گانه از استخر میانی تا اول تختی کشیده شود و نیمی از زمین های تختی با لوله قبلی و نیمی دیگر از لوله جدید آبیاری گردد. نظر دیگر این بود که با ترمیم و استفاده از لوله فلزی رها شده یک خط لوله میان بر از لوله اصلی به لوله تختی وصل گردد و مستقیم با فشار موتور آبیاری شود. که مقرر گردید اعضا هیات مدیره روی زمین بروند و دو نظر ارائه شده را از نزدیک بررسی و سپس با یک نفر کارشناس مذاکره و روش بهتر را جهت اجرا بر گزینند.
موضوع بعدی تجاوز چند نفر به زمین های عمومی در میانه زمین های فردوس بود که مقرر گردید هیات مدیره رسما شکایتی بر علیه افراد متجاوز تنظیم و به شورا ارائه دهند.
موضوع آخر تقسیم زمین های عمومی در میان باغ های فردوس بین سهامداران بود که تقسیم زمین منوط به پرداخت اقساط وام ها شد و مقرر گردید تمام تلاش وکوشش هیات مدیره صرف جمع آوری و پرداخت اقساط وام های معوقه و تسویه حساب بدهی شرکت با بانک گردد و سپس چاره جوئی برای تقسیم عادلانه آب بین زمین سهامداران شود و پس از
حل این دو معضل به مسئله تقسیم زمین بپردازید.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
بازدید از زمین سالن ورزشی
روز 18/9/87 ساعت 1 بعد از ظهر آقای قربانی بخشدار سامان به اتفاق مهندس شجاعی کارشناس برنامه ریزی استانداری جهت بازدید زمین پیشنهادی برای احداث سالن ورزشی به مارکده آمدند و به همراه آقای مسعود شاهسون از محل بازدید نمودند. گزارش از: مسعود شاهسون
جلسه هیات مدیره تعاون روستایی و شورا
جلسه ای به دعوت آقای عبدالمحمد عرب مدیر عامل تعاون روستایی در تاریخ 18/9/87 ساعت 19 با حضور آقایان قربانعلی شریفی از گرم دره، نیازعلی شاهبندری از قوچان، محمود پیرعلی و نورعلی علامی از یاسه چای، مهندس غلامعلی عرب از مارکده و باتفاق سه نفر اعضا شورای اسلامی مارکده آقایان: مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون و محمد عرب در محل دفتر شرکت تعاون روستایی تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست بررسی استفاده شورا و دهیاری مارکده از اتاق شرکت تعاونی بود. نخست آقای مدیر عامل گفت:
سال گذشته من این اتاق را در اختیار شورا و دهیار قرار دادم و با صحبتی که با اعضا شورا داشتم قرار بود اول مهر ماه امسال مدرسه راهنمایی که خالی شد شورا و دهیار دفترخود را به آنجا انتقال دهند و اتاق را خالی کنند ولی به علت عدم راه اندازی مدرسه جدید این مدرسه هم خالی نشد و اتاق تعاونی هم تاکنون در اختیار شورا و دهیار است تا اینکه چند روز قبل شما اعضا هیات مدیره مصوب کرده اید که اتاق باید تخلیه شود این دعوت و جلسه به منظور بررسی این موضوع تشکیل شده است.
آنگاه آقای نیازعلی شاهبندری گفت: تعاونی مال مردم است و هدف ما این است که شرکت زیان نداشته باشد و ما باید با دوستی با یکدیگر کار کنیم و کارها را شما ( محمدعلی شاهسون ) خراب می کنی که یکسری پرسش ها و چراها را توی این نشریه می نویسی مثلا نوشته ای آرد ها را توی خیابان پیاده و توی راه پله انبار می کند خوب کجا انبار کنیم؟ شرکت جایی ندارد نوشته ای انتخابات هیات مدیره صوری بوده، من مارکده را نمی دانم ولی در قوچان اعضا شورا و دو سه نفر از بزرگان و معتمدین محل در یک جلسه مرا انتخاب کرده اند. نوشته ای چرا سبوس نمی آرند خوب تعداد گاو هایی که در روستا هست کم هست و سبوس به ما تعلق نمی گیرد. نوشته ای مدیر عامل برق جوشکاری مؤسسه خیریه را قطع کرده در صورتی که مدیر عامل می گوید؛ من قطع نکردم. به علاوه شما آمده اید یک سری نامه نگاری کرده اید که ضرورت نداشته است و این نامه نگاری ها کار را خراب کرده است این بود که ما هم جلسه گرفتیم و مصوب کردیم که شما اتاق را خالی کنید حال ما یک صورت جلسه تنظیم می کنیم و نظرجلسه قبلی مان را تغییر می دهیم و اجازه می دهیم تا برج یک و دو سال آینده شما در اینجا بمانید و شما در ازاء این استفاده تاییدیه رایگان وصل گاز به تعاونی بدهید.
آقای پیرعلی گفت: من در آن جلسه این گونه فهمیدم که؛ در نشریه نوشته جلسات هیات مدیره صوری است که من ناراحت شدم و گفتم ما جلسه می گیریم چگونه صوری است حال گفته می شود انتخابات صوری است این فرق می کند خوب انتخابات به ان صورت دقیق و درستی نبوده است. حال این بحثی ندارد که ما را توی این سرما کشانده اید اینجا اگر شرکت تعاونی اکنون نیاز مبرم به اتاق دارد و می خواهد از آن استفاده ببرد شورا باید اتاق را خالی کند و اگر نیازی به آن نیست خوب بگذارید شورا از آن استفاده کند این دیگر این همه حرف و سر و صدا ندارد.
آقای شریفی گفت: آقای شهرام مردانی این قول را به من داده که تاییدیه رایگان به ساختمان تعاونی گرم دره بدهد شما هم به تعاونی مارکده تاییدیه رایگان بدهید چون تعاونی ما سرمایه و سودی ندارد.
محمدعلی شاهسون گفت: ببینید سرمایه تعاونی مال مردم است، شما به عنوان هیات مدیره نمایندگان مردم هستید و مدیرعامل، کارگزار شما است از آنجایی که ارباب تعاونی مردم اند، این حق را دارند راجع به همه موضوع ها و موارد پرسش کنند و شما موظف هستید پاسخ دهید، حتی اگر پرسشی از نظر شما منطقی هم نباشد، جرم من تنها مطرح کردن پرسش ها بوده است، اشاره کردید به این که باید با هم دوست باشیم، همه ی ما به این جمله علاقه مندیم، ولی باید دوستی را تعریف کنیم، یک وقت هدف از دوستی این هست که، با اتحاد روی ضعف های خودمان را بپوشانیم و به مردم اطلاعات ندهیم، من یکی مخالف این دوستی ام، ولی اگر دوستی را به این مفهوم بگیریم که، صادقانه جهت پیشبرد کارها با هم همکاری کنیم و مردم را ارباب خود بدانیم و کارهای مان شفاف باشد و به مردم احترام بگذاریم و به پرسش های آن ها پاسخ دهیم، من به این دوستی وفا دارم، بنظر می رسد شما از کلمه صوری رنجیده اید، صوری به کاری گفته می شود که روی نداده ولی میگوییم و نشان می دهیم که روی داده است. خود شما اکنون می گویید اعضا شورا و دو سه نفر از بزرگان قوچان شما را برگزیده اند یعنی مجمع عمومی برگزار نشده آیا در روستای قوچان همین چند نفر عضو تعاون روستایی اند؟ عباس شاهسون هیات مدیره دوره قبل به من گفت؛ از جلو تعاونی رد می شدم مرا صدا کرده اند و گفته اند تو را به عنوان هیات مدیره در صورت جلسه می نویسیم. به این می گویند؛ صوری. یعنی انتخابات بر گذار نشده، ولی صورت جلسه ای مبنی بر انتخابات تنظیم شده است. طی دو سه سال گذشته از طرف مردم پرسش های زیادی از طریق همین نشریه آوا مطرح شده است و دریغ از یک پاسخ از طرف شما مسئولان، خوب می پرسم؛ پاسخ ندادن شما، این تصور را ایجاد نمی کند که ممکن است خبرهایی در آن پشت و پسله ها باشد؟ آیا پاسخ ندادن بی احترامی به مردم نیست؟ بیایید شما هم از این نشریه استفاده کنید و پاسخ پرسش های مردم را بدهید. راجع به قطع برق جوشکاری؛ واقعیت این بوده که برق قطع شده بوده به همین جهت ناگزیر شده اند از کارگاه استاد صفر برق بیاورند و آن اتفاق ناگوار افتاده حال چه کسی برق را قطع کرده؟ مدیر عامل با قاطعیت می گوید؛ من چنین کاری نکرده ام. علت نامه نگاری با اداره تعاون این بوده که آقای مدیر عامل به کریم شاهسون دهیار گفته: اگر رئیس اداره بداند که من این اتاق را در اختیار شما قرار داده ام برای من مسئولیت دارد. و ما برای این که خطری متوجه مدیر عامل نباشد با رئیس اداره مکاتبه و تقاضا کرده ایم اتاق در اختیار ما باشد، رونوشت به بخشداری و فرمانداری هم داده ایم و این دو نهاد به رئیس اداره تعاون روستایی دستور داده اند با شورا همکاری کند. درخواست کردید که پول همیاری را از تعاونی نگیریم از آنجایی که تعاونی یک بنگاه اقتصادی است نمی توانیم نگیریم ولی می توانیم با شما همکاری کنیم در آینده پرداخت کنید، شما هم کار خود را ارزیابی کنید اگر برای تان امکان دارد اجازه دهید ما از این اتاق استفاده کنیم و گرنه یک کپی از آن مصوبه تان به ما بدهید ما اتاق را تخلیه می کنیم.
مسعود شاهسون گفت: اگر دستور تخلیه اتاق را بدهید یعنی اینکه سخت به این فضا نیاز دارید پس از تخلیه باید به کار گرفته شود مثلا پر از کالا گردد و ما به عنوان اعضا شورای روستا این حق را داریم که از محل بازدید کنیم و واقعیت را ببینیم و به مردم گزارش کنیم.
آقای نیازعلی شاهبندری گفت: پس ما اعضا هیات مدیره در غیاب شما باهم مشورت و نظر نهایی خود را اعلام می کنیم.
صبح روز 19/9/87 کپی صورت جلسه ای مبنی اجازه استفاده از اتاق تا پایان سال 87 تحویل شورا گردید.گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه دیوار حائل
به درخواست شورای اسلامی جلسه ای در تاریخ 19/9/87 ساعت 19 جلسه ای با حضور سه تن اعضا شورای اسلامی: آقایان مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون و محمد عرب و کریم شاهسون دهیار باتفاق مولوی مدیر شرکت پژوهش ساخت چهارمحال و همکار ایشان مهندس رئیسی، در محل کتابخانه تشکیل شد هدف از این دعوت ونشست بررسی نامه شماره 20727/41/32 مورخه 12/8/87 دفتر فنی استانداری و صورت جلسه پیوست مبنی بر تایید دیوار حائل توسط دو تن از مهندسان کارشناس دفتر فنی استانداری آقایان ابراهیمی و رضامند بود. نظر اعضا شورای اسلامی و دهیار این بود که علارغم تایید، دیوار دارای نقص هست ممکن است دادگاه بر اساس تاییدیه، حکم به نفع شما هم بدهد ولی از نظر وجدانی و اخلاقی که همه ی ما بدان پای بند هستیم شما باید بپذیرید که کارتان اشکال دارد حال تقاضای ما این هست که از مبلغ 20000000 تومان طلب، 10 میلیون بگیرید. که آقای مولوی گفت: روی موضوع پیشنهادی شما فکر می کنم و پاسخ می دهم.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه با نماینده اداره تعاون روستایی
جلسه ای به دعوت مدیر عامل شرکت تعاون روستایی در تاریخ 20/9/87 ساعت 15 با حضور آقایان: داراب پور و بیگی از اداره تعاون روستایی استان، منصوری و شریفی از شورای قراقوش، قربانعلی شریفی هیات مدیره از گرم دره، نیازعلی شاهبندری عضو شورا و هیات مدیره از قوچان، محمود پیرعلی هیات مدیره از یاسه چای، مهندس غلامعلی عرب هیات مدیره، مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون اعضا شورا وکریم شاهسون دهیار از مارکده در محل دفتر دهیاری مارکده تشکیل شد که خلاصه ای از سخنان بیان شده را با هم می خوانیم. نخست آقای داراب پور گفت: شرکت تعاون روستایی یک بنگاه اقتصادی است نقش اداره تعاون در تعاونی روستایی فقط آموزش و هدایت است و هیات مدیره باید تعاونی را اداره کند سود و زیان تعاون روستایی کاری به اداره تعاون روستایی ندارد. در گذشته انتخابات هیات مدیره گروهی بود ولی در طرح سامان دهی متمرکز کرده اند یعنی باید همه ی اعضا شرکت تعاونی 6 روستا در محل مسجد مارکده جمع شوند و به کاندید ها رای دهند. موضوع دیگر طرح ساماندهی این است که کاندید های هیات مدیره باید مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر باشند اگر در میان اعضای حاضر افراد تحصیل کرده کمتر است جوانان تحصیل کرده را تشویق نمایید تا با واریز مبلغ 10000 تومان عضو تعاونی و کاندید هیات مدیره شوند. نگران نباشید که از کار مدیریتی اطلاعات کم دارید اداره تعاون برای تان کلاس های آموزشی می گذارد. موضوع دیگر طرح سامان دهی این است که قرار است اموال شرکت تعاونی شناسایی و آمار برداری و با نظر کارشناسان رسمی دادگستری و کارشناسان اداره تعاون روستایی قیمت گذاری و به صورت سهام به سهام اعضا افزوده گردد بدیهی است هرکه مبلغ عضویتش بیشتر باشد مبلغ بیشتری از این سهام به او تعلق خواهد گرفت.کسانی که تا پایان سال 84 عضو تعاونی شده اند عضو قدیمی و بعد از ان عضو جدید تر محسوب می شوند. افراد کاندید هیات مدیره باید تقاضای کتبی مبنی بر درخواست کاندیداتوری هیات مدیره را همراه با کپی مدرک تحصیلی به شرکت تعاونی بدهد. در مجمع عمومی 5 نفر عضو هیات مدیره اصلی دو نفر عضو علی البدل و دو نفر هم بازرس انتخاب خواهند شد بنابر این باید تعداد داو طلب ها زیاد باشد تا بتوان این افراد را از بین آن ها انتخاب نمود. روز رای گیری، اعضا حتما باید دفترچه عضویت به منظور شناسایی همراه داشته باشند مدیر عامل باید گزارش مالی تعاونی را تنظیم و به اطلاع اعضا برساند. روز انتخابات هر عضوی می تواند وکالت کتبی سه عضو دیگر را جهت رای دادن داشته باشد. مجمع عمومی نوبت اول باید نصف به علاوه یک اعضا در جلسه حضور یابند ولی در مجمع عمومی نوبت دوم حد اقل با 7 نفر می توان مجمع را برگزار کرد که قانونی و رسمی هم هست اگر لازم است مدیر عامل مینی بوس کرایه کند تا اعضا را از روستاهای دیگر به محل مسجد مارکده بیاورد کرایه اش را اداره خواهد پرداخت شما اعضا حاظر جلسه با هم مشورت و تاریخ و ساعت جلسه مجمع عمومی را برای 15 روز دیگر به اداره اعلام کنید.
محمدعلی شاهسون گفت: بنظرمی رسد به علت نبود انگیزه، جوانان روستاها کمتر مایل به عضویت تعاونی اند آیا طرحی جهت تحول و ایجاد انگیزه در تعاون روستایی در دست هست؟ اگر بتوان تعاونی روستایی هر یک از روستاها را جدا نمود و به عنوان یک تعاونی مستقل در آورد دیگر این مشکلات را نخواهیم داشت؟ و بهتر است در یک روز واحد، سه تا مجمع عمومی دو روستایی، در سه محل داشته باشیم و بجای این که مردم را به مارکده بیاوریم صندوق رای گیری را به محل اجتماعات در روستاهای دیگر ببریم.
نیازعلی شاهبندری و قربانعلی شریفی گفتند: مردم آن روستاها در مجمع عمومی مارکده نمی آیند و عملا این طرح به شکست خواهد انجامید.
آقای داراب پور گفت: اساسنامه شرکت تعاونی طرح ها وکارهای زیادی را پیش بینی نموده و این هیات مدیره هست که باید به تعاونی تحرک بدهد و به سمت کارهای تولیدی هدایتش کند تا انگیزه ای برای جوانان بوجود آید و به سمت عضو تعاونی شدن بیایند. اگر بخواهیم تعاونی ها را جدا جدا تشکیل بدهیم سرمایه شان اندک می گردد و آنگاه 5 یا 6 تعاونی ضعیف خواهیم داشت که نمی توانند خوب کار کنند. و این که انتخابات مرکزی باشد این یک قانون تصویب شده است لذا من نمی توانم آن را تغییر بدهم. و اگر هم افراد در انتخابات شرکت نکنند در جلسه مجمع عمومی نوبت دوم با 7 نفر، مجمع رسمیت خواهد یافت و هیچ اعتراضی هم پذیرفته نیست چون کار برابر قانون انجام شده است.
در پایان افراد حاضر در جلسه با مشورت، صورت جلسه ای به شرح زیر تنظیم و قرار گردید مدیر عامل به اداره تعاون روستایی تحویل دهد. « روز انتخابات یک روز، با ساعت های متفاوت، حد اقل در سه نقطه دو روستایی، رای ها برای انتخابات هیات مدیره مشترک در صندوق ریخته و شمارش گردد. در صورت موافقت با این نظر، ما امضا کنندگان در نشست بعدی تاریخ تشکیل مجمع عمومی را تعیین و به اداره ابلاغ خواهیم کرد »
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
انتخاب شورای ورزشی
جلسه ای در تاریخ 22/9/87 ساعت 20 با حضور تعدادی از ورزشکاران و اعضا شورای اسلامی و دهیار روستا در محل مسجد تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست انتخاب 5 نفر به عنوان شورای ورزشی روستا و یک نفر به عنوان رابط بین این شورا و اداره تربیت بدنی بود. نخست رئیس شورا آقای مسعود شاهسون گفت: در آبان ماه، ما اعضا شورا و دهیاران 6 روستا جلسه ای با مدیر کل تربیت بدنی استان در محل ساختمان تربیت بدنی سامان داشتیم. موضوع جلسه راجع به ساخت یک باب سالن ورزشی در 6 روستا بود که پس از بحث و گفتگو قرار بر این شد که محل ساخت سالن با نظر کارشناسان اداره تعیین گردد. ما اعضاشورای اسلامی مارکده از طریق نامه نگاری و مراجعه ی حضوری سخت پیگیر سالن بوده و هستیم.آن جلسه گفته شد 8000 متر مربع زمین لازم است که ما قطعه زمین قست غربی مدرسه راهنمایی را با تنظیم کروکی واگذار کرده ایم. کارشناس مدیریت برنامه ریزی استانداری به همراه آقای قربانی بخشدار هم از زمین بازدید کرده اند قرار است کارشناس اداره تربیت بدنی هم از محل بازدید کند. به هر صورت در آن جلسه آقای زمانی رئیس تربیت بدنی سامان از ما اعضا شوراهای روستاها خواست که در هر روستایی شورای ورزشی تشکیل و یک نفر رابط بین شورای ورزشی و اداره تربیت بدنی معرفی کنیم که منجر به این جلسه شده است. حال از شما درخواست می گردد 5 نفر را از بین خود بدین منظور برگزینید.
که پس از بحث و گفتگو آقایان: اسدالله عرب فرزند لطفعلی، جعفر عرب فرزند قدمعلی، مرتضی عرب فرزند مهرعلی، غلام شاهسون فرزند اکبر و مهدی عرب فرزند محمد به عنوان شورای ورزش روستا برگزیده شدند و آقای کریم شاهسون دهیار روستا به عنوان رابط بین شورای ورزشی و اداره تربیت بدنی تعیین گردید که قرار شد شورای اسلامی روستا طی نامه این افراد را به اداره تربیت بدنی سامان معرفی نماید.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
زمین تصفیه خانه فاضلاب
روز 25/9/87 ساعت 11 آقای قاسمی مسئول امور حقوقی شرکت آب و
فاضلاب روستایی، باتفاق مهندس سامانی کارشناس نقشه بردار شرکت، به مارکده آمدند و به همراه محمدعلی شاهسون و کریم شاهسون از محل پیشنهادی احداث تصفیه خانه فاضلاب واقع در انتهای جوی ششدانگی زیر جوی عاشق آباد بازدید و این محل را مناسب تشخیص دادند که قرار شد طی نامه ای، متراژ مورد نیاز و مناسب بودن محل را رسما به شورای اسلامی اعلام نمایند. گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه ی گفتگو
جلسه گفتگوی فرهنگی جوانان روستا با حضور 6 نفر در تاریخ 21/9/87 ساعت 30/19در محل دفتر مخابرات تشکیل شد. .موضوع گفتگو، راضی کردن دیگران بود. اینکه اغلب ما در رفتارها و گفتارهای زندگی مان خواست و نیاز درونی و واقعی خودمان و نیز منافع شخصی و اجتماعی مان را کمتر لحاظ می کنیم و بیشتر به دنبال این هستیم که نظر دیگران نسبت به ما مثبت باشد و ما را خوب بدانند. این در حالی است که در خلوت خودمان وقتی می خواهیم مردم را ارزیابی کنیم به هر یک هم عیبی و نقصی می چسبانیم و هیچگاه از خودمان نمی پرسیم چرا نظر این آدم ها که از نظر ما دارای انگ هستند برای ما این قدر اهمیت پیدا می کند؟ این تناقض در نگرش ما و اینکه ما، کار خوب و درست خودمان را نمی کنیم ولی می کوشیم با تظاهر و ریا همیشه دیگران را از خودمان راضی نگهداریم، تا ما را مهم بدانند، بزرگ بپندارند، با اهمیت شمارند، آبرو دار قلم داد کنند، مومن و دیندار محسوب نمایند، یک بیماری روانی است.
جلسه بعدی 5/10/87 ساعت 30/19 موضوع جلسه: رابطه زن و شوهر با خود و بچه ها. شرکت در جلسه آزاد است.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
توزیع لامپ کم مصرف
بخشداری سامان طی نامه شماره 2683 مورخه 25/8/87 اعلام نموده در دو محل سامان: 1- خیابان امام رو بروی مخابرات قدیم فروشگاه آقای یزدانی. 2- فلکه مرکزی جنب عکاسی مهتاب فروشگاه آقای کارگر، لامپ کم مصرف به قیمت 11500 ریال توزیع می گردد.
اخطار امور اراضی به فردوس
اداره امور اراضی طی نامه شماره 8/14/10691 مورخه 20/9/87 به شرکت تعاونی فردوس بابت بدهی اجاره بها اخطار نموده است که با هم متن نامه را می خوانیم.« بر اساس قرارداد استیجاری شماره 2300 مورخه 11/5/76 تنظیمی در دفتر اسناد رسمی شماره 55 شهرکرد مساحت 1550000 متر مربع از اراضی منابع ملی منطقه روستای مارکده تحت پلاک شماره 265 به منظور اجرای طرح باغداری به شما واگذار شده است. نظر به اینکه حسب قرار داد مزبور اجاره بهاء سال های 1376 لغایت 1378 اجاره سالیانه 19480000 را پرداخت نکرده اید و از بابت تاخیر در پرداخت مال الاجاره جمعا مبلغ 231600000 ( دویست و سی و یک میلیون و ششصدریال ) به دولت جمهوری اسلامی ایران بدهکار می باشید، مستدعی است ظرف مدت 20 روز بعد از رویت این نامه که از طریق پست سفارشی به آدرس اعلامی در اجاره نامه ارسال می گردد مبلغ فوق را به حساب شماره 2174201510001 سیبا بانک ملی تودیع و فیش مربوطه را جهت تسویه حساب به دبیر خانه این مدیریت ارائه نمایید. بدیهی است در صورت عدم پرداخت مال الاجاره معوقه مزبور در مدت اعلامی نسبت به وصول اصل و خسارات متعلقه قانونی از طریق اجرای مفاد اسناد رسمی دفتر خانه تنظیم کننده سند و تقاضای صدور اجرائیه اقدام قانونی به عمل خواهد آمد. خسرو عبدالهی، مدیر امور اراضی »
قیمت کود ها
تعدادی از مردم به شورای اسلامی مراجعه و پیرامون قیمت واقعی کودها های شیمیایی توزیع شده اخیر توسط شرکت تعاون روستایی پرسش داشتند. موضوع از آقای مهندس جوانبخت، مسئول خدمات کشاورزی بن، پرسیده شد پاسخ ایشان از این قرار است. نام کود کلرو پتاس است، تعداد 700 کیسه برای مارکده ارسال شده است قیمت دولتی آن 2050 تومان و تعزیراتی است. مدیر عامل شرکت تعاونی باتفاق اعضا شورا باید قیمت کودها، پس کرایه و سود حد اقلی برای تعاونی را محاسبه و قیمت فروش کودها را مشخص، صورتجلسه و به مردم اعلام دارند.
نماز عید قربان و دعای عرفه
روز دو شنبه مورخ 18/9/87 از ساعت 2 بعد ازظهر دعای روز عرفه با حضور با شکوه اهالی محترم و خدا جوی روستای مارکده و با قرائت دو نفر از مداحان محلی آقایان: رمضانعلی عرب فرزند نورالله و رمضانعلی شاهسون فرزند لطفعلی در مسجد جامع بر گزار گردید.
همچنین روز سه شنبه 19/9/87 ساعت 8 صبح نماز عید سعید قربان با حضور سبز مردم مومن و شریف روستای مارکده در محل مسجد جامع به امامت شیخ حبیب الله شاهسون با بیان احکام نماز عید قربان و فضیلت این روز بزرگ اقامه گردید. گزارش از: مسعود شاهسون
راضی کردن دیگران
آدم هایی که نظر دیگران برای شان اهمیت حیاتی دارد و تعیین کننده شخصیت آن ها است و می کوشند دیگران را راضی نگهدارند تا از دهان ها بشنوند؛ تو خوبی، زیبایی، قدرت مندی، پول داری، موقعیت و مقام داری، مهمی، رئیسی، بزرگی، مومنی، خدا ترسی، کدبانویی، مسجدی هستی، شخصیتی مهر طلب دارند. مهر طلبی، یک بیماری اختلال شخصیتی است. آدم مهر طلب، بیمار گونه، همچون آدم معتاد، معتاد توجه، تشنه ی تایید و گدای دریافت محبت از دیگران است. مهر طلب سخت نیازمند این هست که دیگران به او بگویند؛ تو خوبی، تو زیبایی، تو قدرت داری، تو مهم هستی و… مهر طلب بدون گرفتن توجه از مردم، خواهد مرد. مردن فیزیکی نه، مرگ روانی، اجتماعی و شخصیتی.
بعضی از شخصیت های مهر طلب، دنیایی غیر واقعی در ذهن خود ساخته اند، تمام دنیا، همان ذهن آن هاست و در این دنیای ذهنی خود می زیند. بر اساس این ذهنیت، به خطا فکر می کنند دیگران بیکار نشسته اند، زل زده اند، روی او زوم کرده و با ذره بین او را می نگرند که؛ چه می کند؟ چه می گوید؟ چه می خورد؟ چه می پوشد؟ کجا می رود؟ از کجا می آید؟ و چه رفتاری دارد؟ تا عیب و هنرش را بدانند و داوری نمایند. آنگاه با خود استدلال می کند؛ حال اگر کسی بداند که من فلان نقص و یا عیب را دارم، سر زبان ها خواهم افتاد، خوب دیگر آبرو برایم نخواهد ماند؟! آنگاه من چگونه با آبروی نداشته در میان مردم ظاهر شوم؟ نتیجه ای که از این استدلال غلط ذهنی خود می گیرد، خطا تر و اشتباه تر از محتویات ذهنی اش است. نتیجه چیست؟! پس باید بگونه ای با دیگران برخورد نمایم، به گونه ای زندگی کنم که بگویند؛ آدم خوبی است، آدم ثروت مندی است، آدم قدرت مندی است و … آنگاه می بینی دو رو می شود. در پنهان و خلوت خانه بگونه ای و در میان مردم خود را بگونه ای دیگر ظاهر می نماید. نقش و رل همه شخصیت ها را بازی میکند، سعی می کند همه کس باشد، بجز خود واقعی اش. اگر نیک بنگریم در پیرامون خود از این آدم ها فراوان می بینیم. با تاسف باید گفت: دو رویی و تظاهر یک شیوه عادی و رسمی و مقبول عامه مردم جامعه ی ما شده است. همه ی ما این را می دانیم وقتی با دیگری برخورد می کنیم خود واقعی اش را به ما نمی نمایاند ولی می پذیریمش. چرا؟! برای این که دو رویی را تبدیل به فرهنگش کرده ایم و نُرم جامعه و جزئی از شخصیت ما شده است، دقیقا ما هم به گونه دیگر خود را به او می نمایانیم. اگر فردی یافت شود که بخواهد خود واقعی اش باشد و دو رو نباشد غیر نرم و نا هنجار تلقی می گردد آنگاه می بینی به او انگ می چسبانیم، اتهام می زنیم، ناسالمش می شماریم.
بعضی از شخصیت های مهر طلب، مستقیم تحت تاثیر ذهنیات خود نیستند بلکه رفتار مهر طلبی دارند بدون اینکه چندان به چرایی رفتارشان بیندیشند. این رفتارهای مهرطلبی برای شان تا حد وسواس و اضطرار عادت شده، جزئی ازشخصیت شان شده، بدین جهت می بینی بدون این که بیندیشند که چه می گویند؟ چه می کنند؟ و چه ضرورت دارد که چنین رفتاری از خودشان بروز دهند، با رفتارشان درخواست می کنند که به من توجه کنید، مرا تایید کنید و بگویید من خوبم. برای مثال این چنین آدم ها وقتی وارد مجلسی می شوند نخست سراغ یک یک حاضران می روند و ضمن سلام و احوال پرسی، با همه دست می دهند، و در صورت امکان رو بوسی می نمایند، بعد که نشستند دو باره با اشاره سر از یکایک، ضمن پرسیدن حال خودشان، احوال دیگر وابستگان شان را هم پرس و جو می کنند اگر زنده اند می گویند سلام برسان و اگر فوت نموده با گفتن خدا رحمتش کناد دعا می نمایند، یا دیده اید بعضی ها در میان جمع که صحبت می نمایند شدید خود را حقیر و کوچک نشان می دهند که؛ من کوچک همه ی شما هستم، حاضرم کفش های شما را جفت کنم، من را به بعنوان کوچک خود در جمع تان بپذیرید، من همراه شما می آیم تا چای برای تان درست کنم، کفش هایتان را جمع و از آنها مواظبت کنم، شما اگر توی گوش من هم که بزنید سرم را بالا نمی کنم بلکه آن طرف صورتم را جلو می آرم تا بزنید و… یا دیده اید بعضی ها هنگام ورود به درون ساختمانی چندین دقیقه جلو در تعارف می کنند، عقب عقب می روند تا دیگری از جلو برود، و وقتی هم وارد شدند با اینکه می دانند آنها را بالا خواهند نشاند، همان دم در می نشینند. چرا؟ برای اینکه دیگران دست او را گرفته و به بالای اتاق ببرند تا بقیه ببینند و بدانند چقدرآدم مهمی است که این همه عزت و احترام به او گذاشته می شود. یا بعضی ها را دیده اید در هنگام برخورد با دیگری و احوال پرسی، تکیه کلام شان این ها هست؛ غلامتم، چاکرتم، کوچکتم، زیر سایه ات هستم، دست بوسم، دعاگویت هستم، فرمان بردارتم، سر خطم را هنوز پاره نکردم، کنیزتم، کلفتتم، کار و زندگی ام از مرحمت سر شما خوب است. اگر طرف مقابل از قشر روحانیت است، دستش را می بوسد و با خم کردن سر، فروتنی از خود نشان می دهد و اگر از تیپ قدرت مداران است، بر او تعظیم و اظهار کوچکی، فرمان برداری و اطاعت می نماید و اگر از گروه زر داران است، ضمن بر شماردن کَرم و بزرگواری او، بر برکت و افزایش اموالش دعا می نماید. در همه ی این برخورد ها علاوه بر شماردن خوبی های طرف مقابل، صفات نیک پدر و مادر و حتا نیاکان او را یاد آوری و با کلماتی همچون خدا بیامرز، نور به قبرشان ببارد، جایشان در بهشت باشد، با فلان مقدس محشور گردد، تملق و چاپلوسی می کند تا نظر مثبت طرف گفتگو را نسبت به خود بدست آورد. یعنی با زبان بی زبانی به مخاطب حالی می کند، می فهماند که، من را خوب بدان. این رفتارها، عادت شده، و شخص مهر طلب، بدون این که خود متوجه باشد که، چه می کند؟ چه می گوید؟ در حد داشتن وسواس عمل می کند. و اگر جایی نتوانست این چنین با آداب و ادب رفتار نماید، احساس می کند وظیفه خود را به خوبی انجام نداده و خود را سرزنش می کند.
بعضی از این آدم های مهر طلب شخصیت های احساسی و عاطفی دارند، بنابر این سخت نیازمند آفرین و به به و چه چه گفتن، دست زدن، تشویق و هورا کشیدن دیگران اند، تا بتوانند به هیجان آیند و حالت هیجانی خود را نمایش دهند. بی گمان، شما به خانه اقوام، آشنایان و دوستان رفته اید و دیده اید، بعضی ها لوح های تقدیر فراوانی را در تاقچه ی خانه شان چیده اند و یا عکس هایی که با آدم های قدرتمند و با نفوذ گرفته اند را، در گوشه و کنار خانه شان نصب کرده اند و یا اشیا لولس و گران بهای خانه شان را در دید میهمانان گذاشته اند، یا در حین گفتگو از پول، طلا، مقام، مهارت فوق العاده اش، قهرمانی های محیرالعقول خود، رنگ و مدل ماشینش، تعداد سفرهای زیارتی اش، ریخت و پاش هایی که در مهمانی هایش شده، داد سخن می دهد. بدین جهت این ها نشان داده می شود و یا بیان می گردد که، نظر طرف مقابل را به مهم بودن و خوب بودن خود جلب کند تا به به، چه چه و آفرینی بشنود و به هیجان آید.
اگر نیک بنگریم خواهیم دید، آدم مهر طلب در ظاهر همه ی مردمان را با ارزش می داند، نظر همه را مهم می داند، برای نظر همه اهمیت قائل است، نظر همه را محترم می شمارد ولی خواست و نظر خود را نه، احترام و حرمت همه را رعایت می کند ولی برای خود ارزش قائل نیست، از دید او همه ارزشمندند، نظرشان مهم است پس باید آن ها را راضی نگهداشت. در کنار این توجه بی حد و اندازه به نظر مردم، خود را فراموش کرده است. خواست همه برایش اهمیت دارد، بجز خواست خودش. ریشه این اختلال شخصیتی این است که؛ مهر طلب به خود اعتماد ندارد، از اعتماد به نفس برخوردار نیست، خود را خوب نمی داند، آدمی است توخالی. و اگر نیک بنگریم در ته اعماق وجودش دیگران را هم بد می داند، این است که دست به کارهایی می زند تا نظر مردم را بر خوب بودن خود جلب نماید.
می رسیم به این پرسش که چرا بعضی ها این قدر تشنه و گدای محبت دیگرانند؟ و می کوشند با همانند سازی خود با دیگران، محبت و توجه بگیرند؟ ریشه در کجا و در چیست؟
ریشه در ترس و هراس روانی بد و منفی یی دارد که آدم مهر طلب در درون خود احساس می کند؟ ترس از طرد، رد و ترک شدن؟ ترس از پیدا شدن اختلاف؟ ترس از رها شدن، جدایی و تنها ماندن؟ ترس از اینکه مردم بدانند در درون او چه غوغایی هست؟ ترس از اینکه مردم ضعف های او را بدانند؟ ترس از مورد انتقاد قرار گرفتن و بر ملا شدن عیب ها و بی آبرویی؟ ترس از خشم دیگران و این که مردم او را خوب ندانند؟ ترس از این که سر زبان ها بیفتد و انگشت نما شود، ترس از نا همانندی با مردم و بروز تفاوت؟ ترس از این که بگویند او با دیگران تفاوت دارد، یک جور دیگر است، حال با تلاش برای راضی کردن دیگران، می خواهد از بروز این ها جلوگیری کند. واقعیت این هست که هیچ کس و هیچ گاه نمی تواند مردم را از خود راضی نگهدارد. بنابر این هیچ گاه هم نمی تواند مورد تصدیق و تایید همه قرار گیرد و تحمل رنج و تلاش آدم مهر طلب برای گرفتن توجه و محبت، همیشه بی ثمر می ماند و مهر طلب، آدمی می ماند ناراضی و خشمگین، نا مطمئن و بد بین به مردم، نگران و بی اعتماد به مردم. سراسر زندگی اش همراه با ترس، رنج، نگرانی و اضطراب می شود هیچگاه روانش آرامش ندارد.
آدم مهر طلب چون می خواهد همیشه خوب جلوه داده شود و مورد تایید همه قرار گیرد، درجایی که لازم و ضرورت دارد در برابر خواسته ی دیگران نه بگوید، نا گزیر از گفتن نه خود داری می کند. یعنی احساس منفی خود را بخاطر جلب توجه دیگران سرکوب، و نه، نمی گوید. و سرکوب احساس های منفی تنش خود را روی جسم و روان خواهد گذاشت. یعنی آدم مهر طلب، بخاطر جلب نظر مردم، که او را خوب بدانند، نفس می کشد، لباس می پوشد، غذا می خورد، قرض می گیرد تا جشن با شکوه بگیرد، مراسم می گیرد، سنگ مرمر روی قبر پدر و مادرش نصب می کند، نذری می دهد، مصالح نمای خانه اش را انتخاب می کند، سفرهای تکراری می رود، میهمانی می دهد، دخترش را زود شوهر می دهد که مردم نگویند ترش شده، حال آیا دختر آمادگی زن و مادر شدن دارد؟ یا خیر؟ خواستگار آدم سالمی است؟ یا نه؟ مهم نیست. مهم مردم اند که بگویند؛ دخترش ترش نشده شوهر کرد. برای پسرش زن می گیرد آیا پسر آمادگی مرد خانه شدن و پدر شدن دارد؟ مهم نیست، مهم این هست که، مردم نگویند؛ پسر بزرگ زن نداده دارد. مهریه دخترش باید سنگین باشه، سکه های زیاد و طلای تمام عیار باید قید گردد. حال این قید و قیود و سخت گیری باعث عقده روانی در درون داماد و اعضا خانواده او و یک عمر باعث رنج، کدورت، نق نق، شماتت، سرزنش، بگو مگو و دل خوری می گردد؟ یا نه؟ مهم نیست، آیا مهریه کلان و سکه زیاد و مثقال های طلای تمام عیار باعث خوشبختی دختر می گردد؟ یا نه؟ مهم نیست، مهم این هست که مردم بگویند؛ دختر فلانی مهریه اش … سکه هایش… طلایش… است و سنگین ترین مهریه و سکه و طلا را داشته است. حتما باید جهیزیه دخترش یک قطعه وسیله از جهیزیه دختر همسایه بیشتر داشته باشد، حال آیا این وسیله ها به درد دخترش می خورد؟ یا نه؟ مهم نیست، مهم این هست که مردم بگویند؛ فلانی این قدر جهیزیه داده است.
حال با توجه به متن فوق تجربه ای را برای شما گزارش می دهم. یکی از شب های آذر ماه، به جلسه قباله برانی دعوت شدم. حدود 20 نفر مرد، پیر و جوان، در اتاقی جای داده شدیم و دور تا دور اتاق نشستیم، از هر دری سخن گفتیم، غذا خوردیم، چای نوشیدیم، و سرانجام کاغذی و قلمی آوردند و مرا به عنوان میرزا بنویس جلسه بر گزیدند. و من هم نخست، بدون تعارف، نظر مخالف خودم را با میزان بالای مهریه اعلام و گفتم:
– یک دختر شوهر داده ام و دو پسر هم زن داده ام، مهریه هر سه شان با توجه به رسومات روز، نصف تا یکسوم بوده است. و با تجربه ای که دارم به این نتیجه رسیدم که، مهریه و جهیزیه زیاد و یا کم، نمی تواند عامل خوشبختی یک زوج گردد، بلکه مایه های خوشبختی را باید در میزان دانایی، آگاهی، رشد عقلی، استقلال شخصی و سلامت روانی دختر و پسر جستجو کرد. پس چیزی که در موفقیت و خوشبختی نقش ندارد، چه نیاز که حرفی نا معقول در باره آن بزنیم آنگاه بنشینیم و ساعت ها همانند بازاریان، دلالان و تاجران بازاری چک و چانه بزنیم؟
تعارف ها آغاز گردید و پدر عروس خانم گفت:
– اختیار با بزرگتر های جلسه است.
همه می دانستیم که، این یک تعارف بی پایه و مایه ای بیش نیست، هرگز چنین اختیار مطلقی به کسی داده نمی شود، این جمله چند بار تکرار شد تا سرانجام صدای پیر ترین مرد جلسه در آمد که:
– من هیچ گاه اظهار نظری نخواهم کرد، چون، چند سال قبل، در روستای صادق آباد، در چنین جلسه ی قباله بران نشسته بودیم، همین گونه تعارف کردند و به پیر مردی اصرار شد که، مبلغ مهریه را او بگوید، و او هم گفت: مهریه را 6 میلیون تومان بگیرید. یکهو پدر دختر برگشت روی او، و گفت؛ تو بدکار کردی که این مبلغ را گفتی؟! چند روز قبل دختر … را عقد کرده اند و مهریه او را 12 میلیون گرفته اند حال تو نصف او می گویی؟ عرق بر پیشانی پیر مرد ظاهر شد، و خود را جمع و جورکرد، وقتی او را می نگریستی بنظر می رسید آب رفته و کوچک شده است حال من آن تجربه را دارم و هرگز نظر مستقل نخواهم داد.
تعارف بعدی را باز هم پدر عروس خانم نمود و گفت:
– آقا هرچه رسم روز هست همان را برای این زوج هم در نظر بگیرید. چند وقت قبل خودِ ما برای … قباله بران کردیم، پدر دختر … تومان مهریه، … قدر عدد سکه، … مثقال طلا، و… خانه عنوان کرد و ما اصلا حرف نزدیم و گفتیم باشه؟!
حدس زده می شد این که چند وقت قبل قباله بران بوده، درست است ولی این که، پدر دختر آن مبلغ و عددهای بالا را ذکر کرده، و طرف مقابل هیچ ابراز نظری ننموده، و دربست پذیرفته، نا درست، و یک بلوف و پز دادن به منظور تحت تاثیر قرار دادن حاضران بیش نیست، ولی طبق عادت مالوف فرهنگی مان، به روی مبارک خودمان نیاوردیم، و نگفتیم که؛ بما دروغ می گویی. بلکه در ظاهر پذیرفتیم ولی گفتیم؛ آن، داد و ستد بین دو روستا بوده، و معمولا، در داد و ستد بین دو روستا، مبلغ ها را بالا می گیرند، ولی توی روستا، این گونه نیست. یکی از بستگان آقا داماد گفت:
– چند روز قبل، عقدکنان دختر مش … بوده، خوب ببینید چقدر مهریه گرفته اند؟ این را هم روی همان بگیرید. مهریه او … و تعداد سکه هایش … و وزن طلاهایش … و خانه اش هم … بوده است.
چک و چانه های واقعی به معنی دقیق بازاری اش با شدت آغاز شد.
تعدادی از حاضران جلسه که به خانواده عروس خانم نزدیکتر بودند، چانه ی بیشتر شدن و آن هایی که نزدیکی به خانواده آقا داماد داشتند، چانه کمتر شدن را می زدند. تعدادی هم ساکت نشسته و تماشا می نمودند. جلسه، به هر تجمعی شباهت داشت، به جز عروسی، که قاعدتا باید شادی باشد، بزن و برقص، گیلیلی و شباش کشیدن باشد. ولی اگر کمی دقت می کردی به حجره و یا تیمچه، شباهت بیشتری داشت. چون مبلغ مهریه های دختران تازه عروس شده، عنوان و مقایسه می گردید. بستگان عروس خانم، مبلغ های بالا را به رخ می کشیدند و بستگان آقا داماد مبالغ پایین را گوشزد می کردند، و هر دسته، نتیجه دلخواه خود را می گرفت. درست و دقیق مثل این که، به منظور داد و ستد بادام جمع شده بودیم و کیفیت مغز، درشت و ریزی و این که مخلوط دارد یا نه، بازار افت کرده یا رو به ترقی است را بیان و هر که می کوشید نظر خود را به طرف مقابل بقبولاند. و یا در میدان میوه وتره بار هلو خرید و فروش می کردیم که؛ زیر رو ندارد، خودم سبد را چیده ام، هلوی فلان جا است، هیچ کجا چنین هلویی نمی توانی پیدا کنی، هلو نیست بلکه شکر است، توی دهانت که بگذاری آب می شود. کم کم از خودم متنفر شدم، از خودم بدم آمد، دیدم بدون این که هیچ حقی داشته باشم، نشسته ام با شدت و حدت، روی دو انسان، دختر و پسری نو شکفته قیمت می گذارم و درباره ارزش آن ها، همانند قیمت یک کالا، چک و چانه می زنم. در درون به خود نهیب زدم که؛ بلند شو به عنوان اعتراض جلسه را ترک، و با صدای بلند بگو؛ آهای پدر و مادران، شما نا آگاهانه به بچه های خودتان توهین می کنید، مگر این ها کالا اند؟ شی اند؟ که مقایسه شان می کنید!؟ تنفرم از خود را جمله ای بی معنی و ضد اخلاقی تشدید نمود که، چندین بار از طرف بستگان عروس خانم تکرار شد و آن این بود که:
– این مهریه ها را کی داده؟! کی گرفته؟! اصل این است که با هم خوشبخت باشند!!!؟ این یک رسم و رسومه!!؟ ما هم همانند مردم باید رسم و رسومه رعایت کنیم!!؟ اگر چنین نکنیم سر زبان ها می افتیم!!؟ آنگاه خوبیت نداره!!؟؟
جمله ای بی معنی تر از این شاید در جهان گفته نشده باشد، یعنی اینکه عقل چه می گوید؟ نفع و مصلحت دختر و پسر چیست؟ آیا این کار ما به نفع این زوج جوان می تواند باشد یا خیر؟ آیا این حرف ها ورفتار ما مورد تایید و خوشایند دختر و پسر جوان هست؟ یا نه؟ اینها مطرح نمی شود بلکه نظر و خواست مردم اهمیت دارد. دیگر نتوانستم تاب بیاورم و گفتم:
– این چه استدلال بی معنیه که می کنید؟ اگر کسی نداده؟ و کسی هم نگرفته؟ و قرار هم نیست که داده و گرفته شود؟ و اصل این است که این دو جوان خوشبخت باشند، خوب، چرا نشسته ایم و اعداد و ارقام اعلام می کنیم؟ چک و چانه می زنیم؟ من بر این باورم که، هم داده اند، هم گرفته اند، هم باید داد و هم خواهند گرفت. اصلا تعیین می گردد، ثبت می شود که؛ در موقع بحرانی داد و گرفت. بنابر این، باید با توجه به واقعیت ها، حرف بزنیم و تصمیم بگیریم. اگر قرار است که ندهیم و نگیریم پس چرا این قدر پا فشاری می کنیم؟ ای قدر سخت گیری می کنیم؟ وقت خود را صرف کار و عمل بیهوده می کنیم؟ و اگر اصل خوشبخت شدن این دو جوان است این حرف های ما که خوشبختی نمیآره؟ اینحرف ها چه ربطی
به خوشبختی دارد؟
– ما اگر از چیزی که رسم و رسومه مهریه و سکه و طلا کمتر بگیریم فردا دخترمان توی مردم سرشکسته خواهد شد!؟ توی هم کلاسی هایش و هم قدی هایش کوچک خواهد شد!؟ او را سنجاق سر خواهند کرد!؟
دیدم، همه ی ما که در آن جلسه نشسته ایم، گرفتار بیماری روانی مهر طلبی هستیم و تمام هم و غم مان این است که، برابر نظر مردم تصمیم بگیریم، تا بتوانیم مردم را راضی نگهداریم، کاری کنیم که، مردم بگویند؛ چه آدم های مهمی اند، ببین فلان مقدار مهریه و… گرفته اند. و اصلا نمی اندیشیم و متوجه نیستیم، این حرف هایی که می زنیم، عقلانی هست؟ انسانی هست؟ اخلاقی هست؟ با واقعیت های موجود همخوانی دارد؟ برای خوشبختی این دو جوان مفید هست؟ خواست و نظر این دو جوان هم همان است که ما اعلام کرده ایم؟ و اصلا ما این حق را داریم که، برای سرنوشت فرزندان مان، بدون دخالت مستقیم آن ها تصمیم بگیریم؟ با اطمینان میگویم به ذهن منجمد شده ی هیچ یک از ما حاضران در جلسه این فکر و اندیشه نیامد که بگوییم؛ بهتر است، خود دختر و پسر، برای آینده خود تصمیم بگیرند و ما فقط برای تصمیم آن ها دست می زنیم، آفرین، ماشاء الله، بارک الله، به پای هم پیر بشین می گوییم و برای خوشبختی شان دعا می کنیم و شیرینی شان را می خوریم. در اعتراض به نظر ابراز شده گفتم:
– بدون شک، شما نسل جوان روستا که، فرزندان شما هستند را نمی شناسید، من با جوانانِ پسر و دختر، گفتگو کرده ام، به نظرات شان واقفم. این ها مثل شما فکر نمی کنند، اغلب از این حرف ها، نظرها، و رفتارهای تاجر مآبانه شما، بدشان می آید و انتقاد می کنند. من با اطمینان می گویم: اگر این دو جوان را، به حال خود بگذارید، نظرشان انسانی تر، اخلاقی تر، عقلانی تر از نظرهای شماست که در این جلسه، به عنوان دلسوزی ابراز و روی آن ها پا فشاری می کنید.
سرانجام عدد های دو مورد از سه مورد اعلام شده، توسط پدر عروس خانم، تعدیل گردید. ولی پدر عروس خانم روی مورد سوم پا فشاری کرد. احساس کردم از این که، نظرش را در آن دو مورد شکسته ایم، غرور پدر سالارانه و مرد سالارانه اش آزرده شده، واحساس می کند یک پله از جایگاه قدرتش را از دست داده حال برای بازیابی غرور آسیب دیده خود، روی عدد مورد سوم پا فشاری می کند.
عروس خانم را ندیده ام و نمی شناسم، ولی آقا داماد رو بروی من نشسته بود و چهره نو شکفته او را می نگریستم. بی گمان عروس خانم هم همانند آقا داماد نوشکفته ای است. نمی دانم در ذهن این دو گل نو شکفته، در طول زمان گفتگوها چه می گذشته، ولی احساس می کردم ما بزرگان! که خودمان را عقل کل! و دلسوزان! این نوگلان هم می شماریم، در این جلسه و نشست، ستم بزرگی به آنان کردیم، به شخصیت آن ها توهین کردیم، بی احترامی نمودیم، بی توجهی کردیم، آخی به ما چه؟ یک دختر و پسری می خواهند با هم ازدواج کنند، خوب خودشان هم قرار دادهای شان را با هم توافق کنند. دلم می خواست فریاد بزنم؛ آخی، ما چکاره ایم، بابا و بابا بزرگ ها، دایی و عمو ها، سنه نه؟ بگذارید خودشان تصمیم بگیرند. یا لا اقل نظر آن ها را هم بخواهید، خیلی دلم می خواست این دو نوجوان در
کنار هم قرار می گرفتند و خطاب به ما می گفتند:
باباها، ننه ها، دایی ها، عموها، خاله ها، عمه ها و میهمانان عزیز، به جشن ما خوش آمدید، صفا آورده اید، دوست تان داریم، برای ما عزیز هستید. ولی از انجایی که زندگی آینده ی ما، مال ما است، اختصاص به ما دارد، اجازه بدهید خودمان برای آینده مان تصمیم بگیریم. شما 20 سال وقت داشته اید که، به ما آموزش بدهید و ما را توانمند، آگاه و دانا بار بیاورید، دست تان درد نکند، زحمت خود را کشیده اید، حالا دیگر نوبت خودمان است که، برای آینده مان تصمیم بگیریم. ما در باره زندگی مشترک آینده مان گفتگو کرده و موارد توافق مان را بصورت قرارداد نوشته و امضا کرده ایم و فردا صبح هم جهت ثبت شدن ازدواج مان و جاری شدن صیغه عقد مذهبی به دفترخانه می رویم حال قرارداد مان را برای اطلاع شما می خوانیم؛
ما زندگی مشترک مان را با نام و یاد خدا و بر مبنای برابری آغاز می کنیم چرا برابری؟ چون دو انسان هستیم و به حکم حرمت به انسانیت با هم برابریم، به همین دلیل هم خود را از نظر شان انسانی، حقوق اجتماعی و قانونی با هم برابر می دانیم، از نظر اختیارات زندگی با هم برابر می دانیم، مسئولیت زندگی مشترک مان را بصورت نصف نصف و برابر می پذیریم بنابر این تصمیم های زندگی مان را با توافق هم می گیریم، از نظر میزان مالکیت اقتصادی، دارایی، ثروتی که خواهیم داشت و دیگر تعلقات زندگی هم هرچه بدست آوردیم با هم برابر خواهیم بود، خانه ای که در آینده با هم خواهیم ساخت با هم مساوی مالک خواهیم بود. پس مهریه، سکه، طلا، خانه، شیر بها، جهیزیه برای ما مفهوم ندارد. امضا عروس خانم و آقا داماد.
آنگاه پدر داماد و عروس هم اعلام می کردند؛ ما هم هریک مبلغ … تومان به عنوان سرمایه اولیه زندگی، به حساب مشترک شما دو جوان نو شکفته، واریز می نماییم تا با مشورت و توافق هم بتوانید وسایل اولیه و ضروری را فراهم و زندگی مشترک تان را آغاز نمایید.
محمدعلی شاهسون مارکده 12/9/87
حرف های مردم
1- شما در سال گذشته، در جلسه ای که در مسجد داشتیم و می خواستیم تعدادی برای اعضا شورای حل اختلاف کاندید کنیم گفتید: باید سوادشان حد اقل دیپلم و یا بالاتر باشد حال شنیده ام که آقای مسعود شاهسون که مدرک ابتدایی دارد یکی از اعضا شورای حل اختلاف است و نفر دیگر هم حسین پسر حاج عطا است. سئوال من این است که؛ چرا مسعود که دیپلم ندارد انتخاب شده؟ و آیا درست هست که دو نفر اعضا شورای حل اختلاف از یک خانواده باشند؟
پاسخ: حرف ما در آن جلسه به استناد نامه شماره 959 مورخه 10/4/86 بخشداری سامان بوده است. متن نامه به شرح زیر است. « شورای اسلامی مارکده، سلام علیکم، احتراما به استناد نامه شماره 38- 13/3/86 حوزه قضایی بخش سامان در نظر است در آینده نزدیک شورای حل اختلاف در آن روستا تشکیل و راه اندازی گردد لذا شایسته است در اسرع وقت تعداد بیست نفر از معتمدین و افراد واجد الشرایط که سن آنها بالای 25 سال بوده و حتی المقدور از افراد دیپلم به بالا به این بخشداری معرفی نمائید. قربانی، بخشدار سامان»
2- آقای محمدعلی شاهسون، یادت هست بهت گفتم با سهام نگین آقای… مخالفت نکن؟ عواقب بدی برایت دارد؟ انتخاب نکردن تو برای شورای حل اختلاف یکی از آن عواقب است حتا علی البدلی هم بهت نداده اند. باش تا نتایج بعدی اش را هم ببینی؟ این در حالی است که بیشتر مردم مارکده تو را در حل و فصل کردن اختلافات بویژه اختلافات خانوادگی توانمند می دانند.
3- شنیده ام بیشتر اعضا اصلی و علی البدل شورای حل اختلاف از دو خانواده اند، ( دونفر برادر و یک عمو و برادر زاده) یک نفر از مسئولان به این پرسش ما پاسخ دهد؛ آیا در روستای ما قحط الرجال است؟
از هُژدان تا گابریک ( قسمت اول )
شاید اگر سفارش محمدعلی شاهسون و این کسالت چند روزه که مرا مجبور به اقامت در بیمارستان کرد نبود، مانند سایر نوشته هایم که شخصی باقی می ماند در انتخاب لغات و چینش کلمات این متن هم این قدرها حوصله به خرج نمی دادم. در آخرین تماسی که قبل از سفر با محمدعلی شاهسون داشتم و از برنامه خود جهت سفر به جنوب شرق کشور آگاهش کردم مؤکدا از من خواست که سفرنامه بنویسم. سفری که به بندر عباس، میناب، جاسک، کنارک، چابهار وحوالی مرز پاکستان داشتم و در جهت برنامه شرکتی که در آن شاغل هستم قرار داشت. از بندر عباس تا میناب حدود 110 کیلومتر فاصله است. فاصله ای که بایستی عموما با سواری آن را طی کرد. و اتوبوس یا سایر وسایل کمتر در ان تردد می کند. اتومبیل ما پژو ای نقره ای رنگ است که البته راننده اش به جهت جلوگیری از تابش آفتاب و گرم شدنش تمام شیشه های آن را با توری مشکی پوشانده و من را که سعی می کنم دزدانه توری را کناری بزنم و به بیرون نگاه کنم از این کار منع می کند. جوانی است با قیافه ای جنوبی، پای چشم هایش سوخته، ریش و سبیلش را کاملا تراشیده و با ژل مختصری موهایش را منظم کرده است. به نظرم پسر خوبی است و مدام می خواهد از کار من سر در بیاورد. خنکای کولر و خستگی راه و مسیر در پیش تا میناب مرا متقاعد می کند که فعلا استراحتی بکنم. هر چند دیدن طبیعت و دهات اطراف هم خالی از لطف نیست ولی من می خوابم. با ترمز ناگهانی راننده بیدار می شوم. و شتر بزرگی را رو بروی خودم می بینم. تعجب می کنم ولی ظاهرا راننده هر روز با این حیوانات سر و کار دارد و برایبش چندان سخت نیست که ماشینش را متوقف کند وقتی می فهمد من بیدار شدم می گوید: « رو شتر اصلا نمیشه حساب کرد لعنتی یه قدم بزنه وسطه راه تا حالا ده بیست تایی آدم تو برخورد با شتر چپ کردن و مردن » دست می برم تا با دوربین از این صحنه جالب عکس بگیرم شتر از جاده بیرون می رود و راننده که انگار در پیست ماشین سواری است ناله موتور را در می آورد آهنگی روشن کرده است هر چقدر تلاش می کنم چیزی از آن بفهمم نمی توانم ترکیبی است از آهنگ های هندی، عربی، و بلوچی. با چیزایی حال می کند؟!! جاده با تابلوهایی « خطر برخورد با شتر » بیشتر لازم دارد. راننده گه گداری از مردم و اوضاع منطقه می گوید و اینکه مثلا دولت نمی رسد و بودجه را در بندر عباس می خورند. به میناب می رسیم به راننده می گویم به رستورانی برویم تا ناهار بخوریم میناب را که می بینم یاد فیلم های تگزاس می افتم شهری با نخل های بلند با یک خیابان اصلی که در پناه سلسله کوه هایی نه چندان بلند در شمالش آرام گرفته است. هر لحظه در ذهنم تصور می کنم یک سوار از یکی از این کوچه ها بیرون بیاید و با آن چهره پنهان در زیر کلاه مکزیکی اش چند تایی گلوله شلیک کند شهر آرام و کم رفت و آمد البته از گرماست. خیلی به سر در مغازه ها نرسیده اند ماشین پلیس هم مثل کلانتر شهر در حال گشت زنی است به رستوران می رسیم بوی سرخ کردن ماهی و کباب کردن مرغ در رستوران پیچیده است. البته بیشتر به یک کبابی شبیه است تا یک رستوران ولی متصدی خون گرمی دارد فهمیده ما غریب هستیم وحسابی احترام می گذارد من هم به قیافه اش شک دارم مینابی باشد به ما توصیه می کند حالا که در میناب هستیم حتما میگو و ماهی بخوریم. چون هم تازه است و هم او در پخت آن ها مهارت دارد ترجیح می دهم برای مان ماهی کباب کند. یک ماهی « سارم » را به جای ماهی « هور » برای مان کباب می کند و مدام می گوید این « هور » را بچه ها صبح از اسکله آورده اند خنده ام می گیرد ولی ترجیح می دهم بگذارم او خوش باشد که سرما کلاه گذاشته است خیلی برایم مهم نیست ولی من می خواهم بعد از انجام کارهایم در میناب به جاسک بروم جاده جاسک ساخت سی سال قبل است سواری ها به سختی از آن عبور می کنند اما من باید نوار جنوب شرقی را کاملا طی کنم. میناب باغات مرکبات خوبی دارد از کناره جاده هم معلوم است وقتی در خیابان های میناب پرسه می زنم هوای شرجی قابل تحملش شامه را نوازش می دهد و تحمل گرما در سایه سار درختان نارنج خیابان ها دیگر سخت نیست ساعت دو بعد از ظهر است و من برای حرکت به جاسک با راننده صحبت می کنم. مهدی عرب
سرودن شعر
روزی سعدی علیه الرحمه تصمیم می گیرد که مانند حکیم ابوالقاسم فردوسی شعر بگوید و سرود:
خداوند کشتی آنجا برد اگر ناخدا جامه بر تن درد
شب، فردوسی به خواب سعدی می آید و می گوید اگر جای تو بودم این گونه می سرودم:
برد کشتی آنجا خدای اگر جامه بر تن درد ناخدای
کتاب خوانی
ما هنگام خواندن کتاب با خرد مندان سخن می گوییم این در حالی است که در گفتگوی روزانه مان اغلب با بی خردان سرو کار داریم. این را هم باید دانست همه ی کتاب ها هم قابل خواندن نیستند بعضی از کتاب ها فقط ارزش چشیدن دارند یعنی باید آن قسمت های اصلی و با اهمیت شان را خواند و بعضی دیگر از کتاب ها شایسته بلعیدنند یعنی باید کنارشان گذاشت و فقط بعضی از کتاب های نادر هستند که باید خوب جویدشان و سپس هضم شان کرد این نوع کتاب ها بدون تردید در اقیانوس عظیم کاغذ و جوهر که هر روز افکار ما را فرا می گیرند فقط قطره ای را تشکیل
می دهند. برگرفته شده از کتاب: تاریخ فلسفه ویل دورانت