این داستان کوتاه، ولی پر معنی را که از چند پیرمرد، در روستاهای حاشیه زاینده رود شنیده ام، برای شما خوانندگان نقل می کنم.
دکتر علیخان بختیاری، یکی از خان زاده های متعدد بختیاری و ساکن شهر سامان بوده. روزی به یک پیرمرد سامانی می گوید:
– مش عبدالله، پدر مرا دیده بودی؟ می شناختی؟
پیر مرد با همان سادگی روستایی خود می گوید:
– بعله، خوبم می شناختم.
دکتر می گوید:
– خوب، چطور آدمی بود؟
مش عبدالله پکی به چپقش می زند و می گوید:
– مردی قوی هیکل، تنومند و دارای زور و بازو و چابک سوار بود، در فتح اصفهان که توسط بختیاری ها صورت گرفت شرکت داشت، با استفاده از تنومندی خود توانست بانک های اصفهان را غارت کند و پول غارتی را آورد و با زور شلاق و اشکلک املاک سامان را از مردم خرید، شد مالک سامان، حالا شما میراث دار او و ارباب هستی.
دکتر که منتظر تعریف خوبی های پدرش بود به مش عبدالله نهیب می کند:
– بسه دیگه، مرده شور این خاطراتت را ببرد.
محمدعلی شاهسون مارکده