آوای ماركده شماره 118 – پانزدهم اردیبهشت 1387

جلسه فرهنگي
جلسه اي در تاريخ 4/2/87 ساعت 18 با حضور آقاي احمد بيگدلي نويسنده کتاب رمان « اندکي سايه » کتاب برگزيده سال 1385جمهوري اسلامي، و تني چند از روستاهاي مارکده، صادق آباد و ياسه چاي در محل دفتر دهياري مارکده برگزار شد و پيرامون اهميت نوشتن و  نويسندگي گفتگو  گرديد نتيجه اي که گرفته شد اين  بود که ضرورت دارد جوانان علاقه مند را تشويق به نوشتن نمود.  بدين منظور توافق شد که جلسه اي در سطح روستا هاي مارکده، قوچان، گرمدره، قراقوش، ياسه چاي و صادق آباد تشکيل و افراد علاقمند به هنر نويسندگي اين روستاها شناسايي و سپس کلاس هاي آموزش ماهيانه به منظور آموزش نويسندگي برگزار گردد و آقاي بيگدلي هم پذيرفت که در سمت استاد آموزش دهد.

جلسه در مرکز بهداشت
به دعوت جناب دکتر اصلان پور مسئول محترم مرکز بهداشتي درماني مارکده جلسه اي با حضور آقايان؛ دکتراصلان پور، اصغر عرب، محمدعلي شاهسون عضو شورا و کريم شاهسون دهيار تشکيل گرديد. هدف از اين دعوت و نشست بررسي وضعيت نا مطلوب کشتار دام و فاضلاب روستا بود. که پس از بحث و  بررسي مقرر گرديد از مسئولان ادارات آب و فضلاب روستايي، بخشداري، دامپزشکي، مرکز بهداشت،  محيط زيست، شهردار سامان و رؤساي  شورا و دهيار روستاهاي قوچان، گرمدره، قراقوش، ياسه چاي و صادق آباد تشکيل و مشکلات کشتار دام، آب و فاضلاب مطرح و راه حلي يافت شود.
شناسايي افراد شرور
بخشداري سامان طي نامه شماره 4207 مورخه 29/1/87  مشخصات 4 نفر اعضا يک خانواده را همراه عکس آن ها به عنوان افراد داراي سابقه شرارت، قتل و … به اين شورا ارسال و در خواست نموده به اطلاع و آگاهي مردم برسد.
1 – کاظم شفيعي سهل آبادي  26 ساله فرزند حسين شناسنامه 118 مرودشت متولد 1360 قد 175 سانتيمتر.
2 – قاسم شفيعي سهل آبادي فرزند حسين متولد 1368
3 – هاشم شفيعي سهل آبادي  فرزند حسين  22 ساله متولد 1364 مرودشت
4 – منظر قرباني فرزند حاجي خان متولد 1343

انتخابات دور دوم
روز جمعه 6/2/87 دور دوم هشتمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي در روستاي مارکده برگزار شد. رقابت بين آقايان نصرالله ترابي قهفرخي و صادق سليمي بني بود. در روستاي مارکده تعداد 493 نفر از واجدين شرايط در پاي صندوق راي حاضر شدند و راي دادند. که 438 نفر به آقاي سليمي و 51  نفر به آقاي ترابي راي دادند.4 راي ممتنع بود.  تعداد 15 نفر به عنوان برگزار کننده، نمايندگان فرمانداري و بخشداري، ناظر و بازرس و 2 نفر نمايندگان کانديداها در طول زمان راي گيري در پاي صندوق حاضر بودند و همکاري مي نمودند.                         کزارش از : کريم شاهسون

سامان دهي ميني بوس ها
اعضا شوراي اسلامي مارکده و قوچان در تاريخ 14/2/87 ساعت 20 به اتفاق 4 نفر رانندگان ميني بوس هاي مارکده و قوچان جلسه داشتند. هدف از اين نشست ساماندهي به حمل و نقل مسافران در جاده قوچان مارکده شهرکرد و  نجف آباد  بود. که پس از بحث و گفتگو  بدين شرح توافق به عمل آمد.
مقرر گرديد همه روز صبح  يک دستگاه ميني بوس از قوچان و مارکده  مسافران را به شهرکرد ببرد و بياورد. روز هاي شنبه دو دستگاه ميني بوس در اين خط سرويس دهي نمايد و  به نوبت يکي از ميني بوس ها مسافران را پياده و خالي برگردد. مقرر گرديد در خط قوچان مارکده شهرکرد ميني بوس اکبر شاهبندري از قوچان و يکي از سه ميني بوس مارکده يعني آقايان؛ علي شاهسون، علي اکبر شاهسون و مظفر شاهسون با نوبت گردشي مسافران روستاي قوچان و مارکده را به شهرکرد و بالعکس جابجا نمايند. آقاي اکبر شاهبندري حق حمل مسافر در خط قوچان مارکده نجف آباد را ندارد.
همچنين مقرر گرديد سه دستگاه ميني بوس آقايان؛  علي شاهسون، علي اکبر شاهسون و مظفر شاهسون به نوبت چرخشي مسافران قوچان و مارکده به نجف آباد و بالعکس را به صورت صبح و عصر جابجا نمايند.  رانندگان اين سه دستگاه ميني بوس براي سوار و پياده کردن مسافران روستناي قوچان بايد به روستاي قوچان بروند. 
موارد توافق شده ي فوق صورت جلسه و به امضا 4  نفر رانندگان رسيد و توسط اعضا شوراي مارکده و قوچان تاييد گرديد. هر 4  نفر رانندگان فوق الذکر متعهد شدند که منظم سرويس دهي نمايند و اگر فردي در نوبت خود نمي تواند سرويس دهي کند زود تر از يکي از همکاران خود که در حال استراحت است در خواست نمايد که سرويس او را  انجام دهد.
همچنين مقرر گرديد موارد فوق را ضمن چاپ در  نشريه  محلي آوا به صورت آگهي جهت اطلاع عموم در محل هاي پر رفت و آمد هم الصاق گردد.

دهيار مامور ثبت احوال شد
طي حکم شماره 3951 مورخه 18/11/86 بخشداري سامان، دهيار در روستا نماينده قانوني ثبت وقايع حياتي روستا منصوب گرديد. که وقايع فوت و ولادت را به ثبت و احوال سامان گزارش دهد. بدين جهت از مردم روستا تقاضا مي شود تاريخ ولادت فرزندان خود را حداکثر تا 15 روز بعد به مرکز بهداشت و تاريخ فوت را حداکثر تا 10 روز بعد به دهيار روستا کريم شاهسون اطلاع دهند. متن حکم به شرح زير است.
« آقاي کريم شاهسون …  به موجب اين ابلاغ و در اجراي بند 2  مصوبه صورت جلسه مورخ 4/9/86  شوراي همآهنگي ثبت وقايع حياتي استان، جنابعالي به عنوان نماينده قانوني ثبت وقايع حياتي آن روستا منصوب مي شويد ، اميد است با اتکال به خداوند متعال و همکاري اعضاي محترم شوراي اسلامي روستا نسبت به ارسال وقايع فوق ، ولادت و …  حوزه ماموريت خود در مهلت مقرر  به  اداره ثبت احوال بخش سامان اقدام نماييد. قرباني بخشدار سامان»

جلسه بهداشت
جلسه اي در ساعت 3 مورخه 15/2/87  با حضور دکتر اصلان پور، مهندس ارژنگ از بخشداري، طادي از محيط زيست و مهندس شکوهي از شرکت آب و فاضلاب دهيار  و شوراهاي ياسه چاي، صادق آباد، مارکده و قوچان در محل مرکز بهداشت تشکيل شد و در باره مشکلات کشتار دام، فاضلاب و آب آشاميدني بحث و گفتگو به عمل آمد.
دکتر اصلان پورگزارشي از وضعيت نا مناسب کشتار دام در روستا ارائه داد و خواستارکشتار زير نظر پزشک و در يک مکان بهداشتي شد. وضعيت نا مناسب تجمع فاضلاب ها در جوي آب را بيان و خواستار يافتن راه چاره اي براي اين معضل شد و نظرات خود را در جهت بهبود و بهتر شدن کيفيت آب آشاميدني مطرح نمود. مهندس ارژنگ گفت: کشتارگاهي بسيار مجهز و با صرف سرمايه اي کلان به منظور کشتار براي استان چهار محال و بختياري  و ديگر استان ها ساخته شده و نظر مديريت استان بر اين است که تمام کشتارها در آن مکان صورت گيرد بنا بر اين هيچ گونه مجوزي براي ساخت کشتارگاه در جاي ديگر به کسي داده نخواهد شد. آقاي طادي گفت: چند روز قبل تصميمي در سطح مديريت استان گرفته شدکه تمام کشتارگاه ها تعطيل گردد و کشتار در سطح استان فقط درکشتارگاه جونقان انجام شود. بدين صورت که هر قصابي دام هاي خود را به کشتارگاه تحويل مي دهد و کشتارگاه پس از ذبح لاشه گوشت را با ماشين مخصوص، حمل و در مغازه تحويل قصاب خواهد داد موضوع ريخته شدن فاضلاب روستاي گرمدره به رودخانه را همه مقامات مسئول مي دانند فيلم و عکس تهيه شده و علاوه بر مسئولان استان حتي به مقامات در تهران هم فرستاده شده است وظيفه ما است که افراد متخلف به محيط زيست را به دادگاه بفرستيم ولي اگر بخواهيم در اين زمينه اقدام کنيم بايد همه مردم گرمدره را به دادگاه بفرستيم بنا بر اين هيچ اقدامي نمي توانيم بکنيم. آقاي شکوهي گفت: آب آشاميدني مارکده و قوچان مستقيم از رودخانه برداشت مي شود و از فيلتر شني عبور داده مي شود و کلر زني مي گردد و به منبع فرستاده مي شود و در خانه ها توزيع مي گردد. آب آشاميدني از دو نظر قابل آزمايش و بررسي است يکي از نظر شيميايي و ديگري بحث ميکربي آن است. آب آشاميدني مارکده از نظر ميکربي به موجب مدارک آزمايشگاهي صد در صد سالم است. ولي همين آب صد در صد سالم از نظر شيميايي ممکن است به بدني نسازد. طرح مطالعاتي سيتم جمع آوري فاضلاب به اتمام رسيده است نقشه برداري آن انجام شده اکنون در حال مذاکره بامحيط زيست هستيم که تصفيه خانه هاي ان در چه جاي مناسب احداث گردد در اين سيستم فاضلاب هر دو روستا در يک محل جمع و تصفيه خواهد شد. در پايان مقرر شد دکتر اصلانپور نظارت بيشتري به منظور رعايت بيشتر بهداشت بر کشتار دام داشته باشد.

سرگذشت موسيقي در مارکده   ( قسمت اول )
در يكي از روزهاي آذرماه 76 به اخبار راديو بي بي سي گوش مي دادم كه خبر درگذشت استاد محمد مرادي معروف به شاه ميرزا ، نوازنده سرنا و كرناي لرستاني را شنيدم و بعد از آن خلاصه اي از زندگاني وي ، و اينكه در جشنواره « آوينيون فرانسه» برترين نوازنده سازهاي بادي شناخته شده و لقب « مرواريد اقيانوس » را به خود اختصاص داده است و به دنبال آن چند لحظه اي صداي ساز او. پيچ راديو را بستم و در انديشه فرو رفتم و با خود انديشم كه هنرمندان ما سر از كجا در مي آورند ولي در جامعه خود غريب و ناشناخته ، قدر نا دانسته و گمنام مي مانند. شاه ميرزا در مغازه کوچک اجاره اي اش در شهرستان درود پفک فروشي مي نموده است.
از خود پرسيدم؛ چرا ما خود آنگونه كه شايسته است از هنر هنرمندان و تخصّص متخصّصان خود استفاده نمي كنيم و آن ها را ارج نمي نهيم؟ همين گونه که در ذهن باخود کلنجار مي رفتم، ناخودآگاه ياد شاد روان دايي مهدي خودمان افتادم كه بيش از سي سال براي مردم ساز زد ، مردم را شاد كرد ، به روان مردم آرامش داد. ولي آيا كسي به هنر اين مرد هنرمند، خودساخته و با اراده ارج نهاد؟
چند روز بعد در روزنامه ، مصاحبه اي از استاد شاه ميرزا را خواندم، عكس هاي او را ديدم ، در اين گفتگو استاد از بي توجهي هايي كه به هنر و هنرمندان مي شود و ارج ننهادن به هنرمندان گلايه داشت. ديدم سرنوشت او همانند سرنوشت دايي مهدي خودمان بوده است با اين تفاوت كه فرزندان شاه ميرزا به هنر پدرشان ارج مي گذارند و از هنر و هنرمندي پدرشان دفاع مي كرده اند ولي با عرض تأسف بايد بگويم دايي مهدي بيشترين سرزنش ها، فشارها و اذيت و آزار ها را براي ترك ساز زدن ، و توبه كردن از طرف فرزندان خود داشته است.
من براي ارج نهادن به هنر و اراده قوي و پشتكار اين مرد هنرمند روستا و اينكه سال هاي زيادي روان مردم را شاد كرده ، در اين نوشتار اشاره اي به سرگذشت وي خواهم نمود به اين اميد كه وظيفه همشهري گري خود را ادا كرده باشم. يادآوري اين نكته در اينجا ضروري مي نمايد كه نوشتن درباره موسيقي – هرچند از نوع روستائي آن – بدون شك در توانايي آدمي مثل من كه هيچ آشنايي در آن ندارد نمي تواند باشد، يك ضرب المثل روستايي مي گويد :
كار هر كس نيست خرمن كوفتن        گاو نر مي خواهد و مرد كهن
طبيعي است آدمي بايستي با هنر موسيقي آشنا و در يك رشته اي استاد و صاحب نظر باشد تا بتواند در اين باره سخن بگويد ولي چاره اي نيست چون نگرش مردم روستا در باره موسيقي بس نا جوان مردانه، دور از انصاف و خرد است و سکوت در اين خصوص هم مي تواند نا جوان مردانه تر باشد. بدين جهت تصميم گرفتم كار را من شروع كنم با اين اميد که جوانان پژوهشگر و هنرمند روستا در آينده آن را پي گرفته و کاستي هاي کار  مرا كامل خواهند كرد.
پرسشي که در اينجا به ذهن مي نشيند اين است که؛ هنر چيست؟  هر نوع فعاليتي غير معطوف به سود مادي و مبتني بر برداشت هاي شخصي از محيط و طبيعت با استفاده از نيروي تخيل و قواعد زيبا شناختي، مانند پرداختن به موسيقي، نقاشي، مجسمه سازي، نويسندگي و سرودن شعر.( فرهنگ سخن )  يعني هر شخصي با استفاده از نيروي تخيل خود برداشت هايي که از طبيعت و پيرامون خود دارد و مي تواند بيان نوعي زيبايي باشد و آن را براي ديگران با بيان و شکل دادن قابل لمس نمايد هنر نام دارد. حال مي رسيم به اين که  موسيقي چيست؟ موسيقي به هنر مرتب کردن اصوات با قواعد معين از نظر ريتم، ملودي و هارموني، در قالب گروهي از اصوات و آهنگي مستقل از نظر سبک و شيوه است.( فرهنگ سخن )  يعني به صوت و يا صداي آهنگين يا وزن دار موسيقي مي گوييم ، بنا بر اين هرگاه واژه ها و كلمه ها را نيز با آهنگ و وزن دار به كار ببريم آن واژه ها را موسيقيايي ادا كرده ايم ، پس شعر چيزي نيست جز كلام موسيقيايي. مي دانيم تأثير كلام موزون يا موسيقيايي بر روان و ذهن انسان بيشتر از سخن نثر است. به همين جهت بسياري از آيه هاي قرآن ، كتاب آسماني ما ، بويژه سوره هاي مکي، آهنگين و موسيقيايي است. موسيقي عالي ترين هنر انساني است، موسيقي جمال و زيبايي است، موسيقي زائيده رابطه شادي و عشق است و به خاطر همين ريشه در شادي و عشق داشتن، زيبا است، دل انگيز است و ما را شيفته خود مي کند بنا بر اين آدمي که در نهاد خود نسبت به انسان ها نفرت وکينه دارد، در دوران کودکي عشق و نوع دوستي در وجود او ريخته نشده است نمي تواند توليد هنرهاي زيبا کند از هنر و زيبايي ها هم آن لذت واقعي را نمي تواند ببرد. پرسشي در اينجا مطرح مي گردد اين است که زيبايي چيست؟  زيبايي حالت و ويژگي است که ديدن و شنيدنش براي انسان لذت بخش و چشم و گوش ودل نواز باشد. زيبايي عبارت است از کيفيت، چگونگي، حالت و خاصيتي که در شيئي، چيزي، موضوعي، رويدادي وجود دارد از آنجايي که اين خصوصيت برابر طبيعت انساني است مورد پسند و خوشايند خاطر آدمي مي گردد و ما آن را زيبا مي بينيم، حس مي کنيم، لمس مي نماييم و لذت مي بريم. پس وظيفه اصلي هنر بوجود آوردن، خلق و نشان دادن زيبايي ها است يعني مهارت و توانايي هنري انسان انديشه و عواطف انساني را به شکلي ، به گونه اي بيان مي کند ، ظاهر مي نمايد و نشان مي دهد که زيبا و با شکوه جلوه کند. برابر نظر ويل دورانت مورخ شهير آمريکايي و نويسنده چندين جلد کتاب معروف تاريخ تمدن، انسان با بکار گيري مهارت ها و توانايي هاي هنري خود از منابع متعدد که در حيطه زندگي انسان است موضوع هاي کمال يافتگي انسان مانند رقص، موسيقي، نمايش، شعر، نقاشي، مجسمه سازي، معماري، ادبيات و فلسفه را خلق و به نمايش گذاشته است. وي بر اين باور است که انسان از دير زمان از نغمه ها و چهچهه پرندگان لذت مي برده و از اين راه به آواز و موسيقي پي برده است و سپس موسيقي و هنر نمايش نيز از رقص بوجود آمده است.
موسيقي در اصل واژه موزيك يوناني بوده كه به زبان عرب راه يافته و تبديل به موسيقي شده است. ريشه و تاريخ آغازين موسيقي ملّي ما به زمان ساسانيان بر مي گردد . اختراع دستگاههاي موسيقيِ ايرانيِ زيادي را به « باربد» هنرمند و موسيقيدان معروف ايران نسبت مي دهند. از موسيقي دان ها و نوازندگان چيره دست ديگر در همان زمان نيز در تاريخ ياد شده است مانند « نكيسا » ، « بامشاد » ، « رامتين ». آلات موسيقي اين دوره عبارت بوده از  ني، رباب، عود، چنگ، سورناي، بربط و ارغنون.
موسيقي ملّي ما از قرن هاي مُتمادي و از نسلي به نسل ديگر به يادگار مانده  و علي رغم مخالفت ها ، شكستن سازها  ، نجس دانستن آن ها و تحريم شنيدن و نواختن ، كه عليه آن شده و همچنين بي مهري هايي كه به آن شده ، باز استوار و پابرجا مانده است كه خود دليل بر اصالت موسيقي است. « موسيقي نعمتي است كه به انسان داده شده و فرد مي تواند از آن براي تعالي روح و افكار والايش استفاده و جامعه راتطهير كند» (روزنامه جامعه 16/12/76 ص 12 ) ، براي آشنايي بيشتر با موسيقي توصيف زير را بخوانيد :
”موسيقي هنر است و هنر موسيقي ، موسيقي بيان كننده احساسات دروني توسط اصوات است . موسيقي مادر هنر هاست ، موسيقي را مي توان زبان دل ناميد و چون از دل بر آيد بر دل نشيند. موسيقي زباني است كه با كوتاهترين الفبا بيشترين تأثيرگذاري را دارد ، موسيقي عاشق را به وصال معشوق مي رساند و عارف را در عمق عرفان غرق مي كند، موسيقي گاه انسان را به وجد و سماع آورد و گاه متأثر و دلتنگ كند كه البته موارد ذكر شده از ويژگيهاي موسيقي اصيل و پايبند به اخلاق است. موسيقي غذاي روح است و چه بهتر كه روح خسته جوان ايراني با عطونت و ملايمت موسيقي سنتي ايران تسكين يابد  “ (روزنامه همشهري 5/11/74 ، مهندس شعباني ص 7).
به راستي موسيقي هنري ترين كارهاي هنري است و نوازنده آن هم هنرمند است . موسيقي هر قومي بيان كننده فرهنگ و بينش و طرز زندگي آن قوم است، بنابراين از موسيقي هر قوم مي توان پي به فرهنگ و بينش آن قوم برد. موسيقي غذاي روح و آرامش دهنده روان انسان است. متاسفانه مردم ما به جهت پندارهاي نادرستي كه در ذهن داشته و دارند نتوانسته اند از موسيقي سود جويند. رويداد زير را از زبان يكي از موسيقي دانان برجسته معاصر بخوانيد :
” … مرحوم عبدالحسين شهنازي بي اندازه سه تار جذّاب و گيرايي داشت … در زمان جنگ خواهر زاده ايشان كه خانمي بود ، مبتلا به بيماري تيفوس شده بود . روزي حالت بيهوشي داشت و در حال مرگ بود. پزشكان قطع اميد كرده بودند. مرحوم عبدالحسين شهنازي اين را شنيد براي عيادت او رفت و سخت ناراحت شده بود … وقتي سه تارش را آوردند مدت بيست دقيقه بالاي سر بيمار سه تار زد ، مي گفتند كه بعد از بيست دقيقه بيمار عرق كرد و عبدالحسين شهنازي سه تار را كنار گذاشت و گفت ديگر خطر رفع شده است. من از آن موقع متوجه شدم كه موسيقي غذاي روح است ، پس انسان بايد براي روحش ارزش قائل باشد تا به آن غذا بدهد … در دو هزار سال پيش كنفسيوس و افلاطون بدون اينكه هرگز همديگر را ديده باشند به يك نتيجه واحد رسيده بودند كه موسيقي است كه اجتماع را مي سازد و هر اجتماعي را مي شود از طريق موسيقي آن شناخت“ (مجله روز هفتم جمعه 30 آبان 76 ، داريوش صفوت موسيقيدان برجسته معاصر).
 آلت هاي موسيقي: آلت هاي موسيقي كه در ماركده نواخته مي شد عبارت بود از: كُرنا : كه سازي است بادي كه با بازدم دهان نواخته مي شود ، صداي آن بم است و در قديم از اين آلت براي براي تهييج مردم به رزم استفاده مي شده ، به همين جهت ساز و دهل را موسيقي رزمي هم مي گفته اند.
سُرنا : شبيه همان كُرنا است منتهي با ابعاد كوچكتر و صداي نازكتر (زيرتر) ، در جشن و سرور نواخته مي شده.
دُهُل : يا همان ناقاره (تلفظ صحيح آن نقاره است ولي ما تلفظ روستايي آن را به كار برده ايم ) ، نوعي طبل كه با دو تا چوب نواخته مي شود، يكي چوب ضخيم تر كه به شكل « ل » فارسي است و به آن « كجك » مي گفتند و عموماً با دست راست به يك سمت دهل نواخته مي شود. چوب ديگر يك تَركه نازك و صاف به قطر حدود 4 يا 3 ميليمتر است كه با دست چپ در سمت ديگر دهل نواخته مي شود و صداي نازكتري دارد.
نوازنده هاي مشهور : روستاهاي چهارمحال و فريدن در مدت زمان يكصد ساله اي كه مي توان سند زنده از آن بدست داد ، محل نشر و نمو نوازنده هاي توانا و استادان سرنا و كرنا بوده و نام استادان خبره و چيره دست و هنرمندي در هر دوره بر سر زبان ها بوده ؛ از مشهورترين نوازنده ها كه نامش به يادها مانده ،  يكي حيدر نام از مردم زانيان بوده كه به « حيدر ليطّي » معروف و مشهور بوده است. حيدر يكي از نوازنده هاي نادر آن روز اين منطقه بوده است، مي گويند در ايام پاييز حيدر ليطّي در روزهاي دروي چلتوك در سر مزرعه ها مي آمده و براي دروگرانِ در حال درو ساز رزمي مي زده و مردم  هم مقداري چلتوك به او انعام مي دادند.
به نظر مي رسد عمل دروي دسته جمعي چلتوك ها در يك روز ،كه به صورت مسابقه اي انجام مي شده ، و همچنين نواختن ساز و دهل در هنگام درو ، كه به احتمال زياد پيش از آن درو گندم هم همين شكل بوده ، بازمانده جشن خرمن كوبي و يا برداشت خرمن زمانهاي بسيار قديم بوده است.
نفر دوم به نام حيدر شاه معروف بوده ، مي گويند حيدر شاه فردي مومن ، باسواد و بافرهنگ بوده . حيدر شاه علاوه بر نوازندگي ، شاهنامه خوان خوبي هم بوده است. مي گويند در جشن هاي عروسي حدود يك ساعت هم شاهنامه فردوسي را مي خوانده است. اين دو نفر نوازنده بارها و بارها در جشن هاي عروسي مردمان ماركده ساز زده اند.
بعد از آن دو نفر « نجفقلي » از مردم بن بوده كه علاوه بر سرنا و كرنا ، كمانچه هم مي نواخته است و مشهور بوده .هرگاه اين استادان در جشن هاي عروسي ماركده و يا روستاهاي ديگر ساز مي زدند تعداد شركت كننده ها بيشتر مي شده و تا چندين ماه ساز او با ديگران مقايسه مي شد. در طول اين مدت هيچگاه ديده و يا شنيده نشده كه در اصفهان يا نجف آباد يا روستاهاي پيرامون آنها ، نوازنده سُرنا و كُرناي مشهوري بوده باشد ولي در همين دوره هرگاه مردم اين منطقه دعانويس ، ساحر ، جن گير ، طالع بين ، غيب گوي ماهري مي خواستند سراغ آن را در نجف آباد، اصفهان و يا پيرامون آن دو مي گرفتند. بايد پرسيد كدام گروه به حال توده مردم سودمندتر  بوده اند؟ نوازندگان سرنا و كرنا يا دعانويس ، جن گير و غيب گو ؟
موسيقي غم انگيز: لحن نغمه ساز و ناقاره (و يا سرنا و كرنا همراه با دهل) ، لحني غم انگيز بوده تا شاد. چون زندگي ساده و طبيعي و بي آلايش صحرانشينان و ايلات و عشاير و روستائيان را وصف مي كرده، چرا غم انگيز؟  چون موسيقي هر قومي بيانگر ذوق و احساسات و روان و طبع مردمان آن قوم است و چون زندگي توده مردم در طول تاريخ پر از سختي ها ، مشكلات توأم با فقر و محروميت ، خشونت ها ، ناكامي ها ، استثمارها ، غارت ها و ستم ها و … بوده ، علاوه بر آن فرهنگ مذهبي ما هميشه و به هر مناسبتي روضه، گريه و عزاداري ارائه مي نموده، بنابراين كم كم اين سختي ها و شكست ها و محروميت ها همراه با فرهنگ مذهبي غم و گريه و عزاداري بر روح و روان مردم تأثير گذاشته و موسيقي هم كه بيانگر احساسات روح و روان است نوعِ غم انگيز آن با روان مردم سازگار شده است  ؛ به همين جهت است كه مي گويند با مطالعه موسيقي هر قومي مي توان به فرهنگ و بينش آن قوم پي برد. علاقه به نوع موسيقي نشان از حالات دروني هر فردي و نيز اجتماع افراد جامعه دارد. بيان و نواختن و شنيدن موسيقي غم انگيز و محزون رابطه نزديکي بافرهنگ مردمان استبداد زده دارد. هنگامي که در جامعه هاي استبدادي موانع بر سر راه آزادي هاي فکري و رفتار فردي و اجتماعي افراد جامعه قرار داده مي شود و بويژه هنگامي که محدوديت هاي آزادي همراه با فقر و رنج و تنگنا هاي اقتصادي باشد گرايش انسان ها به موسيقي محزون و يا غم انگيز مي گردد. آنگاه مي بينيم برآورده نشدن نياز هاي عاطفي و رواني مردم که آن را ناشي از فلک کج مدار،  بي اقبالي،  بدشانسي، قسمت، قضا و قدر، خواست خدا و سرنوشت مي نامند که منجر به ناکامي هاي فردي و اجتماعي مي گردد هنرمند جامعه را به خواندن و سرودن و نواختن غزل هاي شور انگيز، جگر خراش، آواز هاي غمناک و آهنگ هاي محزون وا ميدارد. چرا؟ چون التيام بخش زخم و رنج و محروميت هاي مردمان جامعه است.
 استفاده روستائيان از اصل موسيقي : امروزه اين موضوع كه موسيقي يك نياز رواني است از نظر علمي روشن و ثابت شده و از بديهيات است. بدون شك هر فرد با توجه به فرهنگ و بينش خود از موسيقي اصيل لذّت مي برد و روانش آرام مي گيرد. آيا كسي مي تواند بگويد موسيقي نياز رواني موجودات نيست؟
مردم عادي روستا در زندگي روزمره خود آشكارا موسيقي را براي پيشبرد بهتر كارهاي خود ، بدون اينكه متوجه اصل علمي آن باشند به كار مي بردند. مادران كودكان خود را با زمزمه « لالايي » كه آهنگ دار بود به خواب ناز مي بردند و ميديدند که کودک به آساني و آرامش به خواب مي رود، چوپانان براي بهتر چريدن گوسفندان ني مي زدند و مشاهده مي کردند که گله با آرامش بيشتر مي چرد، صاحبان گوسفندان بر اين باور هستند كه گوسفندان با شنيدن صداي زنگ كه بر گردن آن ها آويزان است بهتر خواهند چريد چرا که صداي زنگ بر اثر حرکت گوسفند آهنگين است، مردم روستا هنگامي كه حيوانات خود را جهت آب خوردن به كنار جويي ،  رودخانه و يا چشمه اي مي بردند براي آنها سوت مي زدند و يا  با آهنگ و صوت آهنگين ، كلمه « اوهو، اوهو » را تكرار مي كردند و خود با چشم خود مي ديدند كه حيوانات آب را ملايم  و با لذّت بيشتر و به مقدار بيشتري مي خورند ، هنگامي كه زنان مي خواستند گاو يا گوسفند نا آرامي را بدوشند براي اينكه حيوان آرام و ساكت بايستد براي او  آواز زمزمه مي كردند اگر گاو بود كلمه « گولو گولو » را با آهنگ تكرار مي كردند و اگر ميش بود كلمه ديگر و اگر بز بود كلمه « تيتّي » را با آهنگ تكرار مي كردند ، هنگامي كه مرغان را صدا مي زدند با آهنگ كلمه « تو تو »  را تكرار مي كردند و هنگامي كه سگ را صدا مي زدند  با آهنگ نام حيوان را تکرار  مي نمودند همه مردم هنگامي که تنها در صحرا و مزرعه وکشتزار و باغ خود بودند و يا تنها در راهي مي رفتند زمزمه تنهايي شان خواندن ترانه، شعر و آواز بود مي پرسم خوب فردي که مي خواهد با خود حرف بزند تا از تنهايي بدر آيد چرا کلام آهنگين به کار مي برد؟ چرا انسان آواز و صداي آهنگين را در تنهايي دوست دارد؟ بي گمان  به دليل زيبايي و دل نشيني و خوشايندي موسيقي بر روان انسان است. شما همين در تنهايي سوت زدن را بنگريد خود يکنوع به کار بردن موسيقي است و همه مي دانيم  صداي آهنگين و طبيعي پرندگان، زمزمه رود و جويبار وآبشار، و زمزمه نسيم و وزش باد براي همگان خوشايند و دلپذير است.
انسان بر اساس سرشت طبيعي خود هنگام شادماني و خوشحالي در اندام هاي خود حرکت و جنبش ريتميک احساس مي کند اين را هر فردي مي تواند بيازمايد. نه تنها ما و نياکان ما بلکه آدميان اوليه و ابتدايي به هنگام خوشي و لذت جست و خيز داشته اند. براي نمونه کشاورزان به هنگام بدست آوردن محصول فراوان و شکار چيان به هنگام بدست آوردن شکار بزرگتر شادي و خوشحالي مي کرده اند رقص و پايکوبي مي نموده اند جشن خرمن و بر داشت محصول بازمانده اين حرکت ساده و ابتدايي انسان ها بوده است. در منطقه ما درو محصول چلتوک تا همين40 سال قبل به صورت جشن گونه و مسابقه اي در يکروز انجام مي شده که به نظر مي رسد بازمانده جشن خرمن گذشتگان باشد.
موسيقي روي رشد گياهان نيز تأثير بسزايي دارد ، هرگاه دو گياه با شرايط كاملاً يكسان داشته باشيم و در محيط يكي از آن ها موسيقي نواخته شود رشد آن گياه بيشتر از ديگري خواهد شد.
در مراسم هاي مذهبي ؛ همين مردم كه موسيقي را حرام مي دانند و لابد براي روح و روان زيانبخش ، نيز از موسيقي و كلام موسيقيايي استفاده مي كنند. در مراسم  تعزيه طبل مي نوازند ، ساز كرنا با آهنگ چپ همراه با دُهل مي نوازند ، ني مي نوازند ، در نوحه خواني، شرح حال مقدسين را براي تأثير گذاري بيشتر بر روان مردم به صورت كلام آهنگين يا شعر و با لحن موسيقيايي مي خوانند ، در مراسم تعزيه ها شرح حال و رويداد تعزيه را با شعر آهنگين و برحسب نقشي كه هر فرد دارد غمگينانه و يا … مي خوانند و خود مي بينند همين لحن آهنگين و موسيقياييِ كلام چه مقدار تأثير روي روان مردم دارد و احساسات آن ها را بر مي انگيزد و اگر همين شرح حال را به نثر مي گفتند چندان تأثير نداشت ، قاريان قرآن براي دلكش تر كردن و دلنشيني بيشتر آواي قرآني ، متوسّل به همان  حالت موسيقياييِ كلام مي شوند ، اذان گويان نيز نداي اذان را بر اساس همان قانون اجرا مي كنند ؛ مي دانيم لحن و صداي دلكش بلال ، اذان گوي پيامبر بزرگوار اسلام ، ضرب المثل شده است.
جنين و موسيقي : موسيقي روي جنين در رحم نيز تأثير دارد و او با شنيدن
 صداي موسيقي آرام مي گيرد .” تحقيقات پزشكان آمريكايي نشان داده است پخش موسيقي آرام در آرامش بخشيدن به جنين بسيار موثر است. يكي از پزشكان به نام دكتر « فيل » پيش بندي اختراع كرده است كه موسيقي پخش مي كند. اين پيش بند براي خانم هاي باردار طراحي شده و به يك سيستم صوتي « سي دي » جيبي مجهز است و براي جنين موسيقي پخش مي كند. « فيل » معتقد است جنين در 26 هفتگي مي تواند صداها را بشنود و مي تواند در برابر آن ها واكنش نشان دهد. يكي از خانم هاي باردار كه از اين پيش بند ها استفاده مي كند گفت هنگامي كه براي جنين درون زهدانم موسيقي پخش مي شود او آرام مي گيرد و كمتر حركت مي كند. پزشكان با بررسي ضربان قلب و حركت جنين به اين نتيجه رسيدند كه آن ها در برابر صداي والدين شان و صداي موسيقي عكس العمل نشان مي دهند. دانشمندان انواع موسيقي ها را در اين زمينه تجربه كرده اند و سرانجام اعلام كردند كه دو گونه موسيقي مي تواند آرامش جنين را فراهم آورد موسيقي محلّي و موسيقي نرم و آرام   “ (مجله دنياي سخن شماره 77 ، دي و بهمن 76 ، ص7).
سالمندان و موسيقي: «  بر اساس پژوهش هايي که در دانشگاه روان پزشکي رم انجام شده، افراد سالمند که با هم سالان خود در گروه هاي موسيقي شرکت مي کنند يا در هفته روزي را به شرکت در جمع هاي دوستانه و خواندن آواز هاي قديمي يا سرود هاي مذهبي مي گذرانند، در مقايسه با ديگر سالمندان پر جنب و جوش تر و از لحاظ ذهني آرام تر هستند خاصيت هاي درماني موسيقي نه تنها فرآيند فيزيولوژيک  بدن (جسمي ) که سيستم سايکولوژيک بدن ( رواني ) راتحت تاثير قرار مي دهند. گوش دادن به موسيقي هايي که ريتم آرام دارند با اثر بر سيستم عصبي مرکزي باعث آرام سازي بدن و رفع تنش و نگراني هاي روان مي شود. سالمنداني که در کلاس هاي موسيقي شرکت مي کنند با اينکه هفته اي دو، سه روز را به آواز خواندن مي گذرانند، حافظه بهتر و قوي تري از همسالان خود دارند و کمتر به ياد روز هاي اندوهگين گذشته مي افتند. موسيقي محرکي است که آن ها را به از سر گيري خلاقيت هاي گروهي در روابط اجتماعي وا مي دارد. سالمنداني که موسيقي را همانند وعده غذايي در برنامه خود دارند، به دليل افزايش ميزان اندروفين در مغز شاد تر از گذشته خواهند بود و بالطبع از سلامت بالاتري نيز برخوردارند.» نقل از روزنامه شرق31/2/85
موسيقي براي پليس ترکيه: « مقامات انتظامي ترکيه در نظر دارند روحيه نيروي انتظامي کشورشان را با کمک آهنگ هاي « موتزارت » و « بتهون » تقويت کنند پليس ترکيه به دليل خشونت هاي نابجا در ميان مردم اين کشور بد نام و انگشت نما شده است. بنا بر اين مقامات انتظامي اين کشور تصميم دارند از اين پس براي تربيت و آرامش روحي نيروي پليس از آهنگ هاي موسيقي دانان مشهور جهان استفاده کنند. زيرا معتقدند اين آهنگ ها موجب کاهش فشار هاي روحي آنان مي شود و روي اخلاق و رفتار خشن آن ها تاثير مثبت مي گذارد اين آهنگ ها قرار است توسط ضبط صوت از داخل خودرو هاي پليس و يا از طريق گوشي هاي ويژه اي که داخل کلاه هاي آن ها جاسازي مي شود پخش شود.» نقل از روزنامه همشهري 16/1/77
موسيقي نياز رواني مردم : مردم خود نيز عليرغم زمزمه حرام بودن ساز و نقاره حداكثر لذّت را از شنيدن موسيقي مي بردند و اين را از شركت دسته جمعي در جشن هاي عروسي ، شركت جوانان حتي از روستاهاي ديگر و بدون دعوت در پاي صداي ساز و ناقاره و شركت در رقص چوب بازي ، رقص هاي چند نفره يا گروهي با دستمال ، درخواست پياپي از نوازنده مبني بر مرتب و بدون وقفه نواختن ، عشق و علاقه شديد مردان به چوب بازي و دختران و بعضي از پسران به دستمال بازي مي توان ديد. اين همه علاقمندي مردم به شنيدن موسيقي و لذّت بردن از آن را اگر نياز رواني ندانيم ، چه چيز بايد ناميد؟
گفتني است وقتي صحبت از موسيقي روستايي مي شود ممكن است خواننده ناآشنا به گذشته روستا ، انواع  سازها را در نظر خود مجسّم كند بايد گفت سازهايي كه در ماركده و روستاهاي پيرامون نواخته مي شد صرفاً سرنا و كرنا همراه با دهل بوده است و آن هم صرفاً در جشن هاي عروسي و ختنه كنان.
آن روزها در هر روستايي همانند ماركده در طول يكسال يك يا دو يا سه
 جشن عروسي و به همين تعداد جشن ختنه سوران گرفته مي شد. در اين جشن ها موسيقي كرنا و سرنا نواخته مي شد. عليرغم زمزمه حرام بودن موسيقي كه در گوش و ذهن و انديشه هر فرد جاي داشت و يكي از باورهاي مردم شده بود ، مرد و زن ، كوچك و بزرگ هرگاه صداي ساز و ناقاره را مي شنيدند به تماشاي آن مي آمدند و حتي جوانان از روستاهاي ديگر جهت شركت در چوب بازي و تماشا و شنيدن موسيقي در جشن ها شركت مي كردند و احساس شادي در چشمان و چهره يكايك آنان نمايان بود و گاهي اين احساس شادي با اشك شوق همراه بود.
 موسيقي التيام بخش رنج مردم : چون آنروز ها راديو ، گرامافون ، كاست ، سي دي، ويدئو ، تلويزيون نبود كه موسيقي به فراواني در دسترس مردم باشد تا روان آن ها  ارضا گردد بعلاوه روستائيان مردماني بودند سخت فقير و محروم از همه چيز، حتي خوردن نان جوين به اندازه نياز و نيز محروم بودن از ديگر امكانات اجتماعي؛ بنابراين هيچ يك از نيازهاي رواني و جسمي مردم در حد يك زندگي عادي برآورده نمي شد ، مردم در زير فشار ارباب و كارگزارانش مي زيستند حتي حق خوردن ميوه اي كه خود پرورانده بودند را نداشتند و …، درآمد اقتصادي ديگري هم نداشتند تا بتوانند نيازهاي خود را تأمين كنند پس اين فقر و محروميت نتيجه و حاصل رژيم و رابطه نابرابر ارباب – رعيتي بوده كه بر اساس اين رابطه ساليان دراز از دسترنج مردم به يغما مي رفت ، حال اين مردم فقير و محروم از همه چيز ، احساس مي كردند در پاي صداي ساز و ناقاره ، بدون هيچ مانعي مي توانند به اندازه دلخواه خود لذّت ببرند. براي شنيدن و لذّت بردن از موسيقي هيچ مانع فيزيكي در سر راه خود نمي ديدند نه عزيز ريزي (عزيز الله صفايي از مردم ريز ضابط بمانيان ارباب اصفهاني روستا )  با آن قد نيم وجبي و چهره نكبت بارش بالاي سرشان بود كه غرغر كند و آن ها را به خاطر يك خوشه انگور پيش كدخدا و ارباب ببرد ، نه نماينده خان هاي بي عاطفه بختياري با كلاه كج و چماقش ، نه بمانيان ،آن مرد خسيس اصفهاني ، با عبا و كلاه دوره ايش ، نه افلاكي بني خشن و دهان هرزه با پاي چلاقش.  بدينجهت مردم با تمام وجود لذّت مي بردند و اين را از احساس شادماني كه در چهره آن ها نمايان بود و از رقص هاي دسته جمعي و مداوم آن ها مي شد ديد و فهميد و مي توان گفت در اين حالت القا آت ذهني حرام بودن موسيقي را به كلي فراموش مي كردند.
          ادامه دارد                                        محمدعلي شاهسون مارکده

حرف هاي مردم
1 –  الو بنويس طرح وحدت 10 ساله شد، نماينده طرح معلوم نيست چه کار مي کند، بنويس اين طرح را براي خودمان مي خواهيم، نه براي نوه هامان.
2 – تا ما هيات مديره فردوس بوديم هيچ شماره آوايي چاپ نمي شد که درباره ما چيزي ننويسي! ولي الان در باره هيات مديره جديد هيچي نمي نويسي چرا؟ الان هيات مديره جديد فردوس آب را به اندازه کافي به سهام داران نمي دهد و قصد دارند آب به بادام ليجه اي ها بفروشند. خوب اگر آب اضافه وجود دارد زمين هاي وسط طرح را تقسيم کنند و آب اضافه را آنجا مصرف نمايند چرا مي فروشند؟ آيا شما که بازرس هستي اطلاع داري؟ نظارتي بر اين کار داري؟ و اين کار درستي هست که مي کنند؟

چاي کوهي
چاي کوهي در اروپا و آمريکا به نام جونز شهرت دارد و تقريبا براي هر بيماريي به کار مي رود جالب است بدانيد روغن چاي کوهي براي مدت سه قرن در انگلستان تنها داروي زخم ها بوده است. چاي کوهي در ايران در دامنه هاي البرز،کرج، چالوس و مازندران و نقاط غرب ايران به حد زيادي مي رويد. در اروپا نانوايي ها کمي چاي کوهي به آرد اضافه مي کنند تا نان خوش طعم تر گردد. گل هاي چاي کوهي به رنگ سفيد يا زرد است که در بالاي ساقه به صورت مجتمع به چشم مي خورد اين گل ها کمي معطر و داراي بوي مخصوص مي باشند ميوه هاي چاي کوهي به شکل کپسول است.
از نظر طب قديم ايران اين گياه، گرم و خشک است ماده قرمز رنگي که در برگ هاي چاي کوهي وجود دارد و بافشار دادن برگ از آن بيرون مي آيد براي التيام زخم سوختگي ها به کار مي رود. براي تهيه جوشانده و يادم کرده اين گياه بايد حدود يک قاشق چاي خوري برگ و گل خشک گياه را در دو فنجان آب جوش ريخته و آن را آنقدر بجوشانيد تا يک فنجان باقي بماند سپس آن را مصرف کنيد.
موارد دارويي چاي کوهي را مي توان چنين خلاصه نمود.  اشتها آور، ضد کرم معده و روده، ادرار آور، خلط آور، پودر برگ آن به صورت مرهم براي بهبودي زخم ها، درمان اسهال، ضعف جنسي، سياه سرفه، کم خوني، افسردگي، سرما خوردگي، و ضد ويروس است. مدتي است دانشمندان اثرچاي کوهي را روي سرطان ها مي آزمايند که به نتايخ خوبي دست يافته اند. کساني که قرص ضد بارداري و داروهاي آسم و سرما خوردگي و حساسيت استفاده مي کنند نبايد چاي کوهي مصرف کنند.                              برگرفته از اينترنت: عباسعلي عرب

معلم
خدا و فرشته گانش بر معلمي که به مردم خوبي مي آموزد درود مي فرستند ( پيامبر س ). معلم باغبان باغ عشق است. معلم حامي آفاق عشق است. همه کار معلم کار عشق است. امسال دوباره روز معلم فرا رسيد و لحظه آن شد که همه ما قدردان مقام والاي معلمان باشيم و از آن ها تقدير و تشکر کنيم اما هر چه فکر مي کنم نمي دانم که با چه سخني از او تشکر کنم. اما من متحيرم، متحيرم از اين همه ذوق و تلاش، پشتکار و از خود گذشتگي با خودم فکر مي کنم که آيا انساني هست که اين همه خوبي را با هم داشته باشد؟ بله معلم، معلم است که اين همه حسن را با هم دارد معلم است که مزرعه عشق را بذر مي پاشد و آبياري مي کند و معلم است که عشق را معنا مي کند معلم مهربان است و اين مهرباني را ميان همه تقسيم مي کند نه تنها مهرباني بلکه نگاهش را نيز به طور مساوي تقسيم مي کند و معلم است که راه را از چاه براي ما نمايان مي کند از شخصي پرسيدند؛ چرا احترام آموزگار را بيشتر از پدري داري پاسخ داد زيرا پدر فراهم سازنده ي زندگي فنا پذير من است اما آموزگار سبب حيات جاوداني من و اين گونه است که احترام آموزگار را بيشتر از پدر مي دارم. اما امسال روز معلم طور ديگري است امسال بهار همه ما خزان شد پاييزي که با سرماي خشن خود گرماي بهار مان را از بين برد. امسال جمعي از فرهنگيان پر تلاش بال هاي شان راچون کبوتران گشودند و رفتند و آن هايي که چون مرغان سبکبال در طلوع شهادت پريدند آن ها ديگر امسان يستند که مراسم جشن را برگزار کنند آن ها ديگر نيستند تا شاخه هاي زيباي گل را از دست تک تک بچه ها بگيرند و اين نبودن باور نکردني است.
  گردون ز براي هر خردمند / صد شربت جان گزا در آميخت / گيتي ز براي هر جوان مرد / هر زهر که داشت در قدح ريخت / بر اهل هنر جفا کند چرخ  /  نتوان ز جفاي چرخ بگريخت.
امسال ما معلمي را از دست داديم که عشق را معنا کرد و رفت معلمي که سوخت و ساخت او معلم نبود او مقامش بيش از معلم بود او همانند فرشته پاک و مهربان بود او خوب بود و به خوبان تعلق داشت زمين براي اوکم بود او آسماني بود. معلمي که طنين صداي دلنشينش دل را مي برد و نگاه را خيره مي کرد. او عشق را کلمه به کلمه معنا و مي فهماند او جايگاهش بهشت بود. اي آن هايي که زمين جايتان تنگ بود، مانده است خاطرات شما لاي دفترم. او رفت اما هيچ کس او ر نشناخت و در پايان مي توانم بگويم به عنوان هديه روز معلم و براي شادي روح معلم فدا کار و از خود گذشته حاج حمزه خسروي با قرائت سوره فاتحه روح او را شاد کنيم.                                                   فاطمه شاهسون ( علي )

پريا
يکي بود يکي نبود / زير گنبذ کبود / لخت و عور تنگ غروب سه تا پري نشسه بود. /  زار و زار گريه مي کردن پريا / مث ابراي باهار گريه مي کردن پريا. / گيس شون قد کمون رنگ شبق / از کمون بلن ترک / از شبق مشکي ترک. / رو برو شون تو افق شهر غلاماي اسير / پشت شون سرد و سيا قلعه افسانه پير.
 از افق جيرينگ جيرينگ صداي زنجير مي اومد / از عقب از توي برج ناله شبگير مي اومد …
پريا !گشنه تونه؟ / پريا ! تشنه تونه؟ / پريا ! خسه شدين؟ / مرغ پر بسه شدين؟ / چيه اين هاي هاي تون / گريه تون واي واي تون؟
پريا هيچي نگفتن، زار و زار گريه مي کردن پريا / مث ابراي باهار گريه مي کردن پريا …
پرياي نازنين / چه تونه زار مي زنين؟ / توي اين صحراي دور / توي اين تنگ غروب / نمي گين برف مياد؟ / نمي گين گرگه مياد مي خورد تون؟ / نمي گين ديبه مياد يه لقمه خام مي کند تون؟ / نمي ترسين پريا؟ / نمياين به شهر ما؟
شهر ما صداش مياد، صداي زنجيراش مياد …
پريا! / قد رشيدم ببينين / اسب سفيدم ببينين: / اسب سفيد نقره نل / يال و دمش رنگ عسل، / مرکب صرصر تک من!  /  آهوي آهن رگ من!
گردن و ساقش ببينين! / باد دماغش ببينين! / امشب تو شهر چراغونه / خونه ديبا داغونه / مردم ده مهمون مان / با دام و دوم به شهر ميان / داريه و دمبک مي زنن / مي رقصن و مي رقصونن / غنچه خندون مي ريزن / هاي مي کشن، هوي مي کشن: / شهر جاي ما شد!
عيد ماس، ديب گله داره / دنيا مال ماس، ديب گله داره / سفيدي پادشاس، ديب گله داره / سياهي روسياس، ديب گله داره …
پريا ديگه توک روز شيکسه / دراي قلعه بسه / اگه تا زود بلن بشين / سوار اسب من شين / مي رسيم به شهر مردم، ببينين: صداش مياد / جينگ و جينگ ريختن زنجير بردهاش مياد.
آره! زنجيراي گرون، حلقه به حلقه، لا به لا / مي ريزن ز دست و پا. / پوسيدن، پاره مي شن. / ديبا بيچاره مي شن: / سر به جنگل بذارن، جنگل و خارزار مي بينن / سر به صحرا بذارن، کوير و نمکزار مي بينن.
عوضش تو شهر ما … ( آخ نمي دونين پريا! ) / در بر جا وا  مي شن، برده دارا رسوا مي شن / غلوما آزاد مي شن، ويرونه ها آباد مي شن / هر کي که غصه داره / غمشو زمين مي ذاره. /  قالي مي شن حصيرا /  آزاد مي شن اسيرا. /   اسيرا کينه دارن /  داس شو نو ور مي دارن /  سيل مي شن :  شر شر شر! /  آتيش مي شن گر گر گر ! /  تو قلب شب که بد گله /   آتيش بازي چه خوشگله !
آتيش! آتيش! – چه خوبه!  /  حالام تنگِ غروبه  /  چيزي به شب نمونده  /  به سوز تب نمونده، /  به جستن و واجستن  /  تو حوز  نقره جستن
الان غلاما وايسادن که مشعلا رو ور دارن  /  بزنن به جون شب،  ظلمتو  داغونش کنن  /  عمو زنجير بافو پالون بزنن وارد ميدونش کنن  /  به جايي که شنگولش کنن  /  سکه يه پولش کنن:  /  دست همو  بچسبن  /  دور  ياور برقصن  /  « حمومک مورچه داره،  بشين و پاشو» در بيارن  /  « قفل  و صندوقچه داره، بشين و پاشو » در بيارن
پريا  بسه ديگه هاي هاي تون  /  گريه تون، واي واي تون …
ادامه دارد.      نقل از کتاب شعر زمان ؛ احمد شاملو  چاب بهمن1368