آوای مارکده شماره 74 – پانزدهم تیر 1385

مشكلات درماني

در تاريخ 5/12/84  يكي از همراهان رئيس جمهور در مسافرت به استان به نام آقاي موسوي، مدير كل بيمه هاي روستايي و عشايري ايران به ماركده آمد. بگذريم از آن كه مردم چه انتظاراتي از آمدن ايشان داشتند و آورندگان ايشان هم چه تبليغاتي به راه انداخته بودند تا بر اهميت خود بيفزايند. شوراي اسلامي ماركده مشكلات درماني روستا را به شرح زير طي نامه شماره 230 مورخه 5/12/84 به اطلاع ايشان رساند و درخواست رسيدگي نمود. 1- احداث درمانگاه شبانه روزي در مركز دهستان و مجهز به آمبولانس. 2- اعزام دندان پزشك به درمانگاه ماركده. 3-حذف محدويت ارجاع بيمار به پزشك متخصص. سرانجام نامه زير در پاسخ در خواست فوق به شورا رسيده لذا جهت اطلاع همگان درج مي گردد. شوراي اسلامي ماركده ، با سلام و احترام ، با صلوات بر محمد و آل محمد (ص). در راستاي سفر پرخير و بركت رياست محترم جمهور به استان و درخواست جنابعالي از معظم له به اطلاع مي رساند:  1- در حال حاضر پزشك با بيتوته و بصورت شبانه روزي در مركز بهداشتي درماني مستقر مي باشد و درصورت نياز به اعزام نيز پس از اقدامات اوليه از خودروهاي بخش خصوصي استفاده مي شود.  2- كمبود دندان پزشك در سطح استان مطرح است كه در صورت فراهم شدن شرايط اقدام لازم بعمل خواهد آمد.  3- پيرامون مورد ارجاع به متخصص نيز اقدامات انجام شده در خصوص تعداد ارجاع تجديد نظر شده درحال انجام است.معاون بهداشتي دانشگاه علوم پزشكي و رئيس مركزبهداشت استان، مهندس محمدرضا زاهدي.

پل دره امام

به دنبال پيگيري شوراي اسلامي مبني بر ساخت پل روي دره امام، سرانجام اداره راه اين درخواست را پذيرفت و طي نامه شماره 397 مورخه 4/3/85 كه به بخشداري سامان ارسال كرده و رونوشت آن به اين شورا رسيده ساخت پل را روي دره امام در دستور كار خود قرار داده است متن نامه به شرح زير است.

بخشداري محترم شهر سامان، سلام عليكم، احتراما عطف به نامه شماره 134 مورخه 12/2/85 در خصوص هدايت آبهاي سيلابي دره امام واقع در محور حاشيه زاينده رود، بدينوسيله به استحضار مي رساند به علت كمبود پل در قسمتهاي مورد نياز، تعدار 10 دهانه پل در محور فوق برآورد و پيشنهاد گرديده است. انشاءالله با توجه به مشخص شدن پيمانكار واجد شرايط در سال جاري اجراي آن پل ها شروع خواهد شد. رئيس اداره راه و ترابري شهرستان شهركرد، حسين جعفري.

دانش آموزان ممتاز مدرسه راهنمايي دخترانه

درود، درود و آفرين بردختران سخت كوش روستاي ماركده و قوچان كه با تلاش خود در جهت كسب علم و دانش به موفقيت دست يافتند. به منظور قدرداني از زحمات و تلاش دختران دانش آموز مدرسه راهنمايي ماركده نام دانش آموزان ممتاز و برگزيدگان مسابقات علمي را درج مي نماييم. دانش آموزان ممتاز كلاس اول راهنمايي : هاجر شاهسون فرزند علي اكبر با معدل 41/19 شاگرد اول. هاجر شاهسون فرزند احمدقلي با معدل 16/19 شاگرد دوم.  مهسا شاهسون با معدل 02/19 شاگرد سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم راهنمايي : زهره عرب فرزند حسن با معدل 82/19 شاگرد اول. پريسا شاهسون فرزند مظفر با معدل 68/19 شاگرد دوم. نسرين عرب با معدل 69/18 و معصومه عرب با معدل 69/18 شاگردان سوم. دانش آموزان ممتاز كلاس سوم راهنمايي: فاطمه شاهبندري با معدل 85/19 شاگرد اول. ام البنين شاهبندري با معدل 67/19 شاگرد دوم. مريم شاهبندري فرزند عبدالحسين با معدل 47/19 شاگرد سوم. دانش آموزان برگزيده مسابقات فرهنگي هنري: فاطمه شاهسون فرزند حميد رضا رتبه اول درسهايي از قرآن در آموزشگاه. مهسا شاهسون فرزند رضا رتبه اول منطقه و رتبه دوم استان در مفاهيم قرآن كريم. فاطمه شاهبندري فرزند نعمت الله رتبه اول منطقه در نهج البلاغه. فاطمه شاهبندري جزء ده نفر برگزيده در مسابقه علمي دانش آموزي منطقه.

و با تشكر و قدرداني از زحمات دبيران محترم سركار خانم ها : منصوري دبير ادبيات. مظلوم دبير ديني و قرآن. حسيني دبير علوم تجربي. سليمي دبير زبان انگليسي. اكبر پور دبير علوم اجتماعي. مبيني دبير رياضيات. رضائيان مربي پرورشي. و با تشكر و قدرداني از زحمات بي دريغ سركار خانم حري مدير محترم آموزشگاه.

دانش آموزان ممتاز دبستان ابتدايي دخترانه ماركده

درود و هزار آفرين بر دختران و پسران درس خوان روستاي ماركده، نشريه آواي ماركده تلاش وكوشش شما را با درج نامتان پاس مي دارد به اين اميد كه درامر يادگيري تا فتح قله هاي علم دانش پيوسته كوشا و موفق باشيد.

 دانش آموزان ممتاز كلاس اول: رضا شاهسون ف نصرالله معدل 20 – زهرا شاهسون ف عليرضا معدل 20 – سارا شاهسون ف علي معدل 20 – زهرا عرب ف رمضانعلي معدل 20 – زهرا عرب ف عباس معدل 20 – زهرا عرب ف عباسعلي معدل 20 – محمدعلي عرب ف اكبر معدل 20 – مريم عرب ف محسن معدل 20 – معصومه عرب ف رمضانعلي معدل 20 – مهدي عرب ف حسين معدل 20 – مهدي عرب ف رضا معدل 20 – مهدي عرب ف غلامعلي معدل 20 – ميثم عرب ف اصغر معدل 20 – فاطمه شاهسون ف ولي الله معدل 58/19 – زهرا شاهسون ف الياس معدل 25/19. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم : مريم عرب ف پرويز معدل 56/19 – محمدجواد عرب ف حسن معدل 43/19 – فاطمه شاهسون ف اسماعيل معدل 25/19 . دانش آموزان ممتاز كلاس سوم: زهرا عرب ف محمد اسماعيل معدل 20 – زهرا عرب ف غلامعلي معدل 20 – مريم شاهسون ف رمضانعلي معدل 68/19 – فاطمه عرب ف علي معدل 68/19 – عاطفه عرب ف ابوالقاسم معدل 26/19 . دانش آموزان ممتاز كلاس چهارم :  الهه شاهسون ف ذبيح الله معدل 84/19  – سمانه عرب ف جمعه علي معدل 77/19 . سحر عرب ف رمضان معدل 68/19 . دانش آمزان ممتاز كلاس پنجم: ليلا عرب ف جعفر معدل 78/19 – فاطمه شاهسون ف علي معدل 72/19 – فاطمه خسروي ف حمزه معدل 72/19 – صغري عرب ف عباس معدل 69/19 – محدثه شاهسون ف كريم معدل 63/19 .

 و با تشكر و قدرداني از زحمات آموزگاران محترم سركار خانم ها : كريميان ، رحماني ، فتاحي، ذبيحي و صالحي. و سركار خانم اسيوند مدير محترم مدرسه

نجواهاي كوچه و خيابان

يكم : واكنش ها به مقاله آيا سرمازدگي شكوفه درختان خواست خدا است ؟ همشهري اول؛ برايم بسيار جالب بود بويژه آن قسمت كه نوشته بودي اگر ما طبيعت را جداي از خدا بدانيم شرك است. اين جمله يك افق جديد در ذهن من باز كرد و با خود انديشيدم از آنجاييكه ما خود اهل مطالعه نيستيم كه مطالب را از كتاب ها مستقيم استخراج كنيم چقدر خوب بود كه اگر جلسات گفتگويي در روستا بود و ما مي توانستيم نظرات مختلف را راجع به يك موضوع بشنويم. كه متاسفانه چنين همتي نداريم!.  همشهري دوم ؛ من همه آوا ها را از اول تا به امروز خواندم هيچ يك از مقاله هايي در آوا نوشته شده به اندازه اين مقاله براي من جالب نبوده! واقعا جالب بود!. همشهري سوم ؛ مقاله ات بسيار جالب و پرمحتوا بود ولي من با نتيجه گيري كه كرده اي قدري مشكل دارم. همشهري چهارم ؛ من دوبار خوانده ام خانمم هم خوانده است برايمان بسيار جالب بود خانمم مي گويد اگر كوتاه تر مي نوشت بهتر بود. مقاله هايت اگر در همين مايه ها باشند سودمند تر خواهد افتاد اين را هم اضافه كنم كه ممكن است بعضي از خواننده ها از جمله«… و بيشتر اين مبلغان هم كه در دسترس مردم عامي جامعه روستاي ما هست كم سواد و سطحي اند» ناراحت شوند. همشهري پنجم : همه مطالب اين شماره آوا يكطرف و اين مقاله هم يكطرف واقعا مفيد بود. 

دوم : با يكي از همشهريان ساعت 8 صبح 5/4/85 تلفني صحبت مي كردم و از او خواستم مقاله اي براي آوا بنويسد كه گفت : راستش را بخواهي مي خواهم بنويسم ولي حالش را ندارم آن موقع كه مي خواستند آوا را ببندند ديدي كه نوشتم مثل اين است كه بايد هميشه در تنگنا و بحران باشيم تا كارمان را خوب انجام بدهيم بقيه هم همانند من هستند حالا چيزي نمي نويسيم و شما ناگزير خودتان مي نويسيد آنوقت همين ما خواهيم گفت : ديگر آواي ماركده نيست بلكه آواي شاهسون است چون همه اش نوشته هاي اوست!؟

سوم : ساعت 9 تا 10 صبح با يكي از افراد مطرح روستا صحبت مي كردم. اين همشهري از كار مدرسه پرسيد كه گفتم ؛ خود مدرسه هيچ مشكلي ندارد بلكه موضوع هاي جانبي آن مشكل آفريده اند مانند سنگچين كنار جاده، فاضلاب هايي كه در كنار زمين مدرسه به جوي مي ريزند و سرانجام راه مدرسه است كه اميد وارم بتوانيم در پاييز با همت مردم خوب ماركده حل كنيم.

اين همشهري از مشكلات و بي توجهي اعضا هيات مديره و مدير عامل شركت فردوس نگران بود و پرسيد به نظر تو چكار بايد كرد ؟ گفتم ؛ بهترين كار اين است كه هيات مديره و مدير عامل گزارش مالي خود را به مردم ارائه دهند چون اكثر مردم مي گويند 40 ميليون جهاد كشاورزي كمك كرده و از هر عضو هم 135 هزار تومان گرفته اند و نيز شايعه هست كه پولهاي شركت فردوس در حساب هاي شخصي اعضا هيات مديره و مدير عامل نگهداري مي شود. همشهريمان گفت ؛ اين گفتگو ها فرعي بود و هدف از زنگ زدن من اين بود كه درخواست كنم كه انتشار نشريه آوا را با جديت بيشتر، پرمحتواتر، منطقي تر و منظم تر ادامه بده. گفتم چطور ؟ گفت : در طي دو سه ماه اخير با افراد آشناي بسياري كه در ادارات و نهادها و ارگان ها دارم گفتگو كرده ام نتيجه اي كه گرفتم اين است كه دوستان مخالف آوا نشريه را به همه جا حتا پيش اشخاص با نفوذ به منظور شكايت برده و سعايت خود را هم كرده اند ولي در هيچ جا كارشان نگرفته چون نشريه را مطالعه كرده اند و چيزي خلاف در آن نيافته اند حال با من كه صحبت مي كردند اين نشريه را مي ستودند بدين جهت تقاضا مي كنم با جديت بيشتر، دقت بيشتر و پر محتواتر آن را انتشار بده.

فقيرانه بر روي گنج

براي من كه متولد شده در دياري هستم كه مردم آن همواره با فقر دست و پنجه نرم مي كرده اند و حتا طبقه به ظاهر برخوردار آن نيز در تقسيم بندي ها زير خط فقر بوده اند و اين روزها آرام آرام نفسي تازه مي كنند همواره اين سئوال مطرح بوده كه ما چرا اينگونه شديم ؟؟ و چه مي شود كرد اوضاع بهتر شده و چهره زرد فقر را كمتر در چشمان بي رمق مردان و زنان اين ولايت مشاهده كرد ؟ همواره اين قانون ثابت وجود دارد كه هيچ فقري يك لحظه اي ايجاد نمي شود و هيچ ثروتي هم يكجا فراهم نمي شود الا در مواقع استثنايي مثل زلزله. اما اگر در يك تحليل بسيار ساده بخواهيم عوامل عدم رشد و توسعه خودمان را بررسي نماييم چندين عامل وجود دارد كه بيشترين رخ مي نمايد. هرچند ما نيز بخشي از اين كشور هستيم و شايد نيمي از عوامل اصلي عدم رشد ما تحت تاثير حوادث و اتفاقات سياسي و اجتماعي سراسر كشور باشد كه ما به نوبه خود چندان در آن تاثير گذار نيستيم و آنچه در اين نوشتار مي آيد تلاشي در جهت شناسايي عوامل تاثير گذار داخلي و محلي بر اين توسعه نيافتگي است نه ساير مسائل كلي كه در سرزمين ما مردم را دهه ها رنج داده و عقب نگه داشته است.   1 – عوامل جغرافيايي : ماركده در منطقه صعب العبوري قرار داشته و اين موضوع خود باعث عدم رونق اقتصادي گرديده است. ما به لحاظ ارتباطي در بن بست هستيم و اين بن بست عامل منفي براي تمام مسائل است شما به راحتي نمي توانيد خود را به شهر برسانيد در گذشته نيز دسترسي سخت به شهر و تردد مشكل ساكنان باعث عدم رغبت ساكنان ديگر مناطق به رفت و آمد به ماركده و گسترش تجارت و كشاورزي بوده و در كنار عدم رونق بازار حتا جهت پوشش عشاير اطراف به خصوص عشاير بالا دست دره زاينده رود امكان ارتباط با دنياي بيرون نيز كاسته و عدم وجود اين ارتباطات با اطراف زمينه ساز عدم رشد فرهنگي و آگاهي از رويدادهاي دنياي پيرامون بوده است محاصره شدن در ميان كوه ها حتا به لحاظ رواني نيز افق ديد انسانها را مي كاهد. چنانچه تمدن هاي بزرگ تاريخ نيز در دشت ها بوقوع پيوسته است. اما در كنار اين عوامل كمبود زمين هاي كشاورزي كه تنها محدود به زمين هاي اندك جلگه اي دره زاينده رود بوده و به روش ثقلي و با جوي آبياري مي شده است. تملك زمين داران و فئودال هاي منطقه براين اندك زمين موجود نيز مزيد بر علت گرديد تا درآمد ها هرقدر ممكن ناچيز باشد. دامداري نيز به واسطه وجود كوهها و نيز يكجا نشيني چندان كه قابل توجه باشد قوي نبوده است. 

2- عوامل فرهنگي: آنچه بيش از همه باعث عدم رشد و تعالي انسانها مي شود عدم احساس « نيازمندي » است يك قانون طلايي در زندگي بشر وجود دارد و آن اين است كه « درست وقتي كه احساس مي كني بهترين هستي و دست كسي به تو نخواهد رسيد زمان شكستن توست » و ما نيز از اين ناحيه بسيار آسيب پذير بوده ايم و بسيار هم شكست خورده ايم. بدين معنا كه خودمان را برتر ديده ايم. و به خيال خودمان از ما بهتر و كامل تر نيست. اين ديدگاه حتا در تكه كلام هاي ما نسبت به دهات اطراف نمود واقعي پيدا مي كند و اين خود برتر ديدن ها باعث بيدار نشدن حس نياز و در كنار آن عدم رشد است. ما وقتي چهره هاي موفق روستاي اطراف را به لحاظ اقتصادي، علمي و حتا مقامات اداري بالا بررسي مي كنيم به خالي بودن چنته خودمان بيشتر تاسف مي خوريم. چندين ماه پيش دهياري تصميم به جلسه اي داشت كه در آن از فرهيختگان و نخبگان اين آب و خاك كه در ساير مناطق كشور حضور دارند دعوت به عمل آورد تا با هم انديشي با يكديگر راه حل هايي جهت شكوفايي هرچه بيشتر ارائه دهند. اما دهيار سابق اشاره مي كرد كه ما جمع چنداني را نتوانستيم در اين رديف قرار دهيم.

« ابيانه » روستايي در نزديكي هاي نطنز ولايتي است باحال و هواي ديار ما و البته از مواهب كمتري نسبت به ما برخوردار است. و جالب اينكه شما در تهران، اصفهان و خارج از كشور حتما در ميان پزشكان، افراد علمي و دانشگاهي و ساير صنف هاي تجاري حتما تعدادي از ابيانه اي ها را خواهيد ديد. و جالب تر اينكه همين ابيانه اي ها حتما دوران كهولت و بخشي از ايام جواني و ميانسالي را در ابيانه مي گذرانند. و اينك ابيانه را به عنوان مركزي جهت گردشگري در اصفهان به همه شناسانده اند. از اين دست مناطق فراوان وجود دارد. اما ما در انتهاي گمنامي هستيم. اما چرا اينگونه شده ؟ شايد اينكه نسل نخست تحصيل كرده هاي ولايت ما آن قدري كه تصور مي شد درخشان نشان ندادند و نسل هاي بعدي هم آن چنان كه بايد رغبتي به علم و حتا ترك ديار خود جهت تحصيل نشان ندادند. و در كنار آن هم با توجه به رشد درآمدها و بهبود مختصر سطح زندگي در سالهاي اخير به لطف زير كشت زمين هاي مناطق بالا دست در نسل جوان ما اين حس بيدار شد كه زندگي همين است و حد اعلاي در آمد هم همين. يعني بار ديگر آن احساس نياز كه موتور محرك رشد است خاموش شد و حتا اولياي فرهنگي ده كه دلسوزي بيشتري نسبت به اين مسئله دارند را نيز به گلايه واداشت.قبولي هاي ما در كنكور نيز اين موضوع را نشان مي دهد. از سويي ديگر ديدگاههاي تنگ نظر و تعصبات بيجايي كه شايد نشر يافته از فرهنگ عربي در كشور ما باشد اجازه رشد به نيمي از جامعه يعني زنان و دختران خود را نمي دهد. جاي تاسف است كه ما يك معلم زن در ده نداريم. جاي بسي درد است كه ما تا 3 سال قبل، يك دختر ما به سطح ديپلم هم نرسيده بود. و يقينا تا زماني كه اين ديدگاه ها و فرهنگ دست مايه و بستر رشد ما باشد آرزوي ترقي و بهبود احوالات آرزوي بس بيهوده و از سر خوش خيالي خواهد بود. اما شما نگاه كنيد به دهي مثل شيخ شبان و ببينيد كه چه تعداد معلم زن در سطح استان دارند. ما درياي بيكران نعمت الهي را با ذهن هاي عليل، با فكرهاي كوتاه، با تعصبات بيجايي كه گاهي حتا از محافل مذهبي هم درج پيدا مي كند به هدر مي دهيم. و خنده دار اينكه خود را با فرهنگ ترين هم مي دانيم. اين ديدگاه هاي تنگ نظرانه و محافظه كارانه حتا در تنوع مشاغل ما هم مؤثر بوده است. همينكه شما هيچگونه مرغداري، گاوداري، گلخانه و ساير مشاغل بخش كشاورزي را در ماركده نمي بينيد تاييد كننده اين سخن است. سال گذشته تلاش يكي از جوانان اين ديار را در احداث يك گلخانه آن هم در فرم سنتي خودش را شاهد بوديم اين حركت جرقه بسيار محكمي بود و من به عنوان يك همشهري بسيار خوشحال و اميدوار شدم وقتي ديدگاه هاي او را شنيدم كه اشاره مي كرد من تنها به خاطر اينكه ترس ديگران را در كار هاي نو بشكنم اين كار را كردم. براي من اين حركت و جسارت او يك موفقيت بود. موفقيتي بزرگ ! چرا كه در جو فكري يخ زده و در نبود سوژه هاي جديد براي درآمد اين كار او صرف نظر از نتيجه و موفقيت هاي مالي، يك كار بزرگ به شمار مي رفت. ما بايد دستاني اينگونه را به گرمي بفشاريم و افكاري اينگونه را در سطوح بالاتر پرورش دهيم. كشاورزي و درآمد هاي حاصله از آن قابل انكار نيست اما منحصر شدن به آن باعث آسيب پذير بودن خواهد شد. زماني در فرآيند توسعه، آب، زمين، معادن و ساير موارد و موهبات طبيعي را جزء عوامل توسعه مي دانستند اما امروزه مهمترين عامل توسعه را تنها نيروي انساني فرهيخته و توانا مي دانند. مثال عيني آن را هم مي توانيد ببينيد. يزد در شرايط كويري و بدون هيچ گونه مواهب عمده طبيعي بسيار توسعه يافته تر و صنعتي تر از چهامحال است . علي رغم وجود اين همه منابع آب و زمين در چهامحال همينكه آب از كنار ما به آن سوي يزد كشيده شد نشان از درايت و نفوذ نيروي انساني آن ديار دارد. اين در حالي است كه شهركرد يعني مركز استان ما آب مورد نياز جهت شرب خود را از چاههاي جنوب دشت شهركرد تامين مي كند نه آب گواراي زردكوه. جوان ما در كنار اين ثروت ها بيكار و بي هويت تنها به گذران عمر مي پردازد. نه به بهره وري از عمر خود.   3 – ساير عوامل: در كنار مواردي كه اشاره شد موارد ديگري هم در عدم توسعه ها مؤثر بوده است. از جمله عدم سفرهاي كاري به خارج از كشور. شما در چهارمحال بسياري از روستاها را مي بينيد كه با سفرهاي خارجي ساكنان آن جهت كار به رونق اقتصادي و به دنبال آن پيشرفت همه جانبه رسيده اند. مثل نافچ يا ده ها روستا در مناطق لر نشين استان. با ورود پول به روستاها و بالا رفتن قدرت اقتصادي نسل هاي بعدي قدرت بيشتري در ارزيابي تحولات داشته و به طبعِ آن در دراز مدت رشد فرهنگي و اقتصادي را در آن مناطق شاهد خواهيم بود. هرچند نسل اول اين مناطق كمتر از مواهب آن برخوردار خواهد بود. وجود حس مخفي كاري در ميان ما و اينكه تلاش مي كنيم كسي از كار ما سر در نياورد عدم وجود احساسات شديد قوم گرايي و هم ولايتي بودن نيز در كنار آن باعث شده كه ما همواره تنها دوست داشته ايم خودمان جلو برويم و در اين قضايا كسي را همراه نكنيم. در هر صورت در كنار همه اين عوامل وجود رودخانه دائمي و پرآب زاينده رود، برخورداري از اقليمي معتدل، نزديكي به شهر بزرگي چون اصفهان، جاذبه هاي توريستي فراوان، دشت هاي حاصلخيز حوزه ماركده، وجود جوانان آماده به كار و غالب بودن جوانان در بافت جمعيتي، امنيت در حد قابل قبول، روحيه پركاري و تلاش و تفاهم، موقعيت هاي مناسب جهت صنايع تبديلي و صادراتي، پتانسيل مساعد جهت صنايع چوب و ساير صنايع وابسته به آن، قرار گرفتن در حاشيه جاده توريستي ذوب آهن به سد زاينده رود از ثروت ها و سرمايه هاي اصلي ما براي توسعه و ترقي اقتصادي و به طبع آن توسعه و پيشرفت همه جانبه به شمار مي رود. ثروت هاي ما قطره قطره آب زاينده رود و لحظه لحظه افكار نو انديش جوانان اين ديار خواهد بود نه عدد حساب هاي بانكي ما. باشد كه اين ثروت ها را دريابيم.     مهدي عرب ماركده 28/3/85 

منابع: 1 – شاهسون محمدعلي – نظرسنجي از مردم ماركده –2- قاضي مرادي حسن – در پيرامون خود مداري ايرانيان –

يدالله شاهبندري قوچاني

مورخه 1/4/85 ساعت 21 در يك جمع كوچك دوستانه در خانه اي در روستاي

با صفاي قوچان، با 8 ، 9 جلد دفتر 60 برگ دست نوشته شادروان يدالله شاهبندري قوچاني فرزند علي كه توسط فرزند ايشان در اختيارم قرار داد آشنا شدم. صفحات يك يك دفتر ها را ورق زدم و عنوان ها را خواندم و سر انجام دو جلد دفتر را برگزيدم و درخواست نمودم كه جهت نسخه برداري در اختيارم گذاشته شود. با خود انديشيدم كه ممكن است اعتماد نكند و عذر آورد. چون تا آن لحظه اين جوان را نديده بودم، نمي شناختم و مراوده نداشتم. ولي ديدم با خلوص و خضوع تقديم كرد! ياد آوري مي نمايم من در برخوردم با تعدادي از مردم قوچان در طي اين چند سال گذشته تجربه اي كه بدست آورده ام اين است كه قوچاني ها داراي فرهنگي، مرامي و بينشي با صفاتر توام با مقداري صداقت و سادگي دارند و اين برداشت را در همين جلسه هم ديدم. در اين وقت ياد جمله شادروان عوضعلي صدري كدخداي سوادجان افتادم. چند سال قبل يك روز جهت مصاحبه پيش او رفتم و پس از ساعت ها گفتگو و يادداشت برداري از گفته هايش سه جلد كتاب قديمي داشت كه تقاضا كردم جهت مطالعه در اختيار من بگذارد و اين در حالي بود كه تا آن روز همديگر را نديده بوديم و نمي شناختيم. پير مرد گفت : در مثل هست كه مي گويند كسي كه كتابش را به امانت بدهد ديوانه است و پشت سر اين جمله گفته مي شود ، ديوانه تر از او هم كسي است كه كتاب به امانت گرفته شده را باز پس دهد. با اين حال سه جلد كتاب را داد و من ظرف يك هفته مطالعه كردم و به او باز گرداندم. حال آقاي يوسف شاهبندري بدون گفتن آن جمله دفتر هاي يادداشت پدرش را در اختيارم گذاشت كه در همين جا از لطف ايشان و از اينكه بدون شناخت به من اعتماد نمودند تشكر مي نمايم. با تورق اين دفتر ها ديدم شادروان يدالله شاهبندري با اينكه سواد كلاسيك نداشته بر اثر ذوق، علاقه و همت والاي خود پيوسته مطالعه مي نموده و هر كتابي را كه مي خوانده موضوعها و مواردي را كه توجه اش را جلب مي كرده رونويسي مي نموده و يا خلاصه اي از آن را يادداشت مي كرده و يا برداشت هاي خود را از آن موضوع و يا كتاب مي نوشته است. گفته شد كتابهاي زيادي هم در طول عمر خود جهت مطالعه فراهم نموده كه فرزندانش آنها را به كتابخانه دبيرستان دخترانه قوچان تقديم نموده اند كه بايد به آن پدر و اين فرزندان آفرين گفت. از روي يادداشت هايي كه بر جاي گذاشته بيشترين كتاب هايي را كه خوانده ديوان اشعار شاعران فارسي زبان است. از جمله سعدي، حافظ، صائب تبريزي، اوحدي، پروين اعتصامي، معزي، خاقاني، سنايي، نظامي، وحشي بافقي، خواجوي كرماني و… مي توان نام برد. كه از هريك اشعاري برگزيده و با خط زيباي خود در دفترش نوشته است. پس از ديوان شاعران كتابهاي مذهبي بيشترين كتابهايي بوده كه خوانده و موضوعهايي را در رابطه با خداپرستي، اخلاق، خانواده و اجتماع ياداشت نموده است. و سرانجام اينكه مقداري سروده دارد كه تعدادي از آنها مدح مقدسين است و تعدادي هم در باره اوضاع اجتماعي روستاي قوچان است. از جمله در وصف شغل زراعت، استان چهامحال و بختياري، توصيف انقلاب، شرح كارهاي دكان داران، توصيف نابساماني اجتماعي. به علاوه چندين صفحه نوشته نثر در باره آمدن شاهبندر، بنيان گذار روستاي قوچان نوين، مراسم عروسي در قوچان، مراسم درو چلتوك، مراسم بازي نمايشي كئسه گلين، معيشت مردم، ساختمان ها و زندگي مردم، رفتار كاسب كاران مانند ؛ سلماني، دشتبان، چوپان، نجار، آهنگر و نيز ارتباط مردم باشهر است. و در نهايت خلاصه اي از داستان به يغما بردن گاو و گوسفندان مردم روستا توسط لران بختياري را نوشته است. و در پايان مهرباني ها، بخشش ها و مردم داري دو نفر از بزرگان روستا، شادروانان كربلايي عباس كدخداي مشهور قوچان و حاج امير شاهبندري را متذكر شده است. كه اميد است در صورت زنده ماندن، در تدوين تاريخچه روستاي قوچان از آن ها استفاده نمايم. يدالله شاهبندري در سال 1311 ه ش در روستاي قوچان متولد، در همين روستا بزرگ مي شود و زندگي مي نمايد. كارش همانند بيشتر مردم روستا كشاورزي بوده، مدارج تحصيلي كلاسيك را نگذرانده طبق برنامه زندگي آن روز ها چند زمستان به مكتب رفته، قرآن خواني و كمي هم سواد خواندن و نوشتن فارسي را آموخته و پس از اين با همت و علاقه خود، ضمن كار و زندگي كشاورزي در روستا در اوقات فراغت خود مطالعه مي نموده كه بسي ارزشمند است. و سر انجام در تاريخ 30/2/76 جهان را بدرود گفته است روانش شاد باد. همت والاي اين روستا زاده و روستايي را كه با ذوق و اراده خود بر خلاف جو عمومي و نبود امكانات مطالعه مستمر داشته بايد ستود و به جامعه روستاي قوچان كه چنين فرزندي پرورانده بايد آفرين گفت. در اينجا سروده توصيف شغل زراعت را مي آوريم.   همه وابسته شغل زراعت /  همه رفتار او باشد عبادت  /  به كند و كوب شخم تخم و اشجار  /  نهال سست را بخشد شجاعت  /  به تاريكي شب در آبياري  /  بود مشغول، زارع ، بامرارت  /  پرنده، دام، آنچه هست خورند  /  تمامي را ز انعامش كرامت  /  لباس گرم ، معده نرم دارد  /  ز دست رنج او باشد شهامت  /  ز محصولات ايشان گشته رنگين  /  به هستي هر كه بيني با لطافت  /  مهندس، كارگر، تاجر، مكانيك  /  همه محتاج وي دارند طاعت  /  برو در شهر در خرداد و مرداد  /  خصوصا شهريور آنجاست باغت  /  همه جا پر شود انبار گردد  /  بنازم بازوانت بازوانت  /  حلال و طيب و طاهر و مبرا  / ز هر شغلي گرامي تر زراعت  /  يدالله كي توان وصف كردن  /  تمامي حسن اين شخص كرامت. 

          محمدعلي شاهسون ماركده 3/4/85

اخباري درباره وبلاگ ماركده

وبلاگ ماركده چهارمحال به مديريت محمد علي شاهسون  در راستاي اطلاع رساني درباره روستاي ماركده و روشنگري و ايجاد فرهنگ نقد و نقادي كه نهايتا منجر به پاسخگويي مسئولين گردد از مورخه 27 فروردين 1385 شروع به فعاليت نمود.مطالبي كه تاكنون بر روي اين وبلاگ به آدرس  http://markadehcharmahal.persianblog.com  قرار گرفته است شامل مطالب خواندني در باره چرا نام ماركده ، عروسي ماركده ،غارت ماركده ، دلايل عقب ماندگي فرهنگي ماركده ، مرواريد ماركده ، بانوي هنرمند ماركده ، دايي موسي قلي ، جلسه ننگ آلود ، جلسه افتخار آلود ، سرگذشت مادر بزرگ از زبان خودش ، چندين عكس از مراسم عروسي ماركده ، آواي ماركده شماره 11 به بعد (فعلا چند شماره آن بر روي وبلاگ قرار داده شده) مي باشد.

از ابتدا تاكنون سه قالب براي وبلاگ در نظر گرفته شد كه در حال حاضر قالب XP استفاده شده كه به نظر مي رسد گزينه مناسبي است. تنظيمات وبلاگ به نحوي است كه تا 20 يادداشت را در خود نگه مي دارد و سپس داراي آرشيو مي شود. اگر در خواندن مطالب اين وبلاگ دچار اشكال هستيد و يا فونت مورد نظر را كامپيوتر شما نمي خواند حتما با ما در قسمت نظر بدهين يا نظر شما در ميان بگذاريد.  با توجه به زياد بودن تعداد وبلاگها در سايت www.persianblog.com ، ممكن است آمدن صفحه اصلي وبلاگ كمي كند باشد و اگر در تلاش اول صفحه وبلاگ باز نشد با زدن دكمه refresh در بالاي صفحه ، صفحه وبلاگ ظاهر مي گردد. براي ذخيره عكس ها بر روي كامپيوتر شخصي كافي است بر روي عكس موجود در وبلاگ كليك سمت راست كرده و گزينه save picture as را انتخاب نماييد. ضمنا در صورتي كه مي خواهيد متون برنامه وبلاگ را به word انتقال دهيد اين كار با انجام عمليات Copy و paste امكان پذير است.  براي ذخيره صفحه اصلي وبلاگ  فقط كافي است به منوي آبشاري file واقع در كوشه سمت چپ بالاي صفحه رفته و گزينه save as را انتخاب نماييد. اما ما به جاي استفاده از گزينه save as در صفحه اينترنت راه ديگري را پيشنهاد مي نماييم كه آن دانلود نمودن كل وبلاگ با استفاده از برنامه HT TRACK  WEBSITE  COPIER  مي باشد. بدين صورت كه ابتدا بايستي از سايت www.download.com برنامه   HT  TRACK  WEBSITE  COPIER را دانلود نماييد و سپس آنرا نصب و اجرا كنيد. در زمان اجراي برنامه از شما اسم فايلي(شماره پروژه) كه مي خواهيد ذخيره نماييد را مي پرسد و سپس از شما URL يا آدرس سايتي را كه مي خواهيد دانلود نماييد مي پرسد. در قسمت URL آدرس http://markadehcharmahal.persianblog.com را تايپ نماييد.لازم به ذكر است كه اين برنامه وقتي سايت و يا وبلاگ را كاملا دانلود نمود آنرا در فولدرMy websites واقع در درايو سيستم عامل شما ذخيره مي نمايد.

مزيت استفاده از اين برنامه اين است كه كل صفحات وبلاگ يا سايت را دانلود مي كند به نحوي كه پس از قطع ارتباط با اينترنت ، مي توانيد كل سايت و يا وبلاگ و لينك هاي درون آن (مثلا آرشيو وبلاگ) را  بدون اينكه با خطا (error) مواجه شويد ببينيد. متذكر مي گرديم  تاكنون 134 كاربر از وبلاگ روستاي ماركده بازديد كرده اند. ضمنا 4 نفر در اين ارتباط نظر خود را اعلام داشته اند. در پايان در راستاي بهتر نمودن وبلاگ از دوستاني كه تبحر خاص در وبلاگ نويسي دارند درخواست همكاري مي نماييم.

بادام شيرين Sueet almond

بادام از دير باز توسط انسان شناخته شد و خيلي زود به اسطوره ها راه يافت. بادام در بسياري از مذاهب باستاني نماد « بكارت » و در برخي فرهنگ ها نماد مريم مقدس است. اين گياه ارزشمند نيز همچون پسته و گردو از ايران منشا گرفته و بعدها توسط مصريان، يونانيان و روميان در امتداد سواحل مديترانه تا شمال آفرقا و جنوب اروپا گسترش يافت. بادام، اين نزديك ترين خويشاوند هلو، گياهي است درختي يا درختچه اي كه نسبت به هلو عمر بسيار طولاني تري دارد. درخت بادام هرسال شاخه هاي جانبي كوتاهي مي سازد كه ميوه روي همين شاخه هاي تازه پديدار مي شود. گل هايش صورتي يا سفيدند و در نهايت تبديل به ميوه شفت مانند فرابر خشك و كم و بيش مخملي مي شوند كه پس از رسيدن از يك طرف شكاف بر مي دارد. درخت بادام در 3 يا 4 سالگي ميوه مي دهد و تا 50 سالگي نيز قادر به توليد ميوه است. پوست، تنه، برگ و مغز بادام حاوي گليگوزيد هاي سيانوژنيك است كه مصرف آن بيش از حد مجاز منجر به مرگ مي شود. در نمونه هاي اصلاح شده از ميزان اين ماده در اثر اصلاح نژاد كاسته شده است. بادام علاوه بر مصرف خوراكي داراي مصارف صنعتي و پزشكي است. از روغن آن در تهيه لوازم آرايشي، كرم پوست و صابون استفاده مي شود. از پوست بادام خوراك دام تهيه و از آرد مغز بادام در تهيه كيك و بيسكويت براي افراد ديابتي استفاده مي كنند. مصارف پزشكي آن عبارتند از درمان اختلال كليوي، ناراحتي هاي مثانه و روده، امراض برونشيتي، سرفه، يبوست و… هم اكنون سالانه در حدود 1576 هزار تن بادام در سرتاسر جهان توليد مي شود كه ايالات متحده، اسپانيا و ايران به ترتيب بزرگترين توليد كنندگان آن هستند.                               نقل از روزنامه شرق شماره 611

تعديل غرايز آري، سركوبي نه

پيروان برخي اديان و مذاهب معتقدند براي رسيدن به كمال به طور كلي بايد غرايز را سركوب نمود ولي اسلام مي گويد غريزه را بايد هدايت كرد، كنترل كرد. زيرا سركوبي غرايز و تمايلات – بخصوص غريزه جنسي – خطرها و ضررهاي فراواني به بار مي آورد. اگر بنا بر اين بود كه غرايز سركوب شود و از بين برود و هيچ گونه پاسخ مثبت و صحيحي به آن داده نشود خداي حكيم آن را نمي آفريد. ما معتقديم در عالم آفرينش خداي متعال هيچ چيز را بدون هدف و مصلحت خلق نكرده است و اگر ما از فلسفه آفرينش چيزي بي اطلاع باشيم دليل آن نيست كه خدا آن را بي جهت خلق كرده است. خدا در قرآن مجيد سوره مومنون آيه 115 مي فرمايد؛ « گمان كرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوي ما بر نمي گرديد؟»

درين پرده يك رشته بيكار نيست                       سرِ رشته بر ما پديدار نيست

نه زين رشته، سر مي توان تافتن                     نه سرِ رشته را مي توان تافتن

قرآن درسوره سجده آيه 7 مي فرمايد: « او (خدا) كسي است كه هرچه را آفريد نيكو آفريد» پس غريزه هايي كه در وجود بشر نهفته است هر كدام در جاي خود لازم و ضروري است ولي بايد آنها را در مسير صحيح به كار گرفت. زيرا غرايز در صورتي كه به طور صحيح ارضا نشوند در شرايط خاص و موقعيتهاي مناسب سركشي مي كنند و به گونه اي انسان را تحت فشار قرار ميدهند از نفوذ و بينايي عقل مي كاهند و براي ارضاي خود، انسان را به هرعملي وا مي دارند.

ميل ها همچو سگان خفته اند                      اندر ايشان خير و شر بنهفته اند

چون كه قدرت نيست خفته آن رده                  همچو هيزم پاره ها و تن زده

تا كه مرداري در آيد در ميان                        نفخ صور حرص كوبد بر سگان

چون در آن كوچه خري مردار شد                    صد سگ خفته بدان بيدار شد

حرص هاي رفته اندر كتم غيب                         تافتن آورد سر بر زد ز جيب

مو به موي هر سگي دندان شده                       وز براي حيله دم جنبان شده

صد چنين سگ اندر اين تن خفته اند            چون شكاري نيستشان بنهفته اند

اينجا است كه انسان بايد غرايز را از طريق درست و مشروع ارضا و راه طغيان را بر آن مسدود كند كه انسان توانايي چنين كاري را دارد چون خداوند متعال به او اراده و اختيار داده و راه خير و شر را نيز به وي نمايانده است. در سوره بلد آيه 10 مي فرمايد: « راه خير و شر را به او نمايانديم » و در سوره دهر آيه 3 : « ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد( پذيرا گردد) يا كفران ورزد( نافرماني كند)» خلاصه هرچه قدرت غرايز زياد باشد در برابر اراده و اختيار انسان ناچيز است و اگر كسي تصميم بگيرد و بخواهد با هواي نفس به مبارزه برخيزد و غريزه ها را آن گونه كه بايد هدايت كند مي تواند.

در آن كاري كه ميلستت بدان                        قدرت خود را همي بيني عيان

     اشعار از مولوي.                                   حبيب الله شاهسون 7/4/85

كار را بايد به كاردان سپرد

از زبان انوشيروان پادشاه نامدار ساساني نقل است كه ؛ كار را بايد به كاردان سپرد. و اين گفته به صورت ضرب المثل در آمده و در فرهنگ گفتاري و نوشتاري زبان فارسي جاري و ساري است. اين مفهوم را در ذهن خود داشته باشيد تا يك تجربه تلخ را كه براي يكي از همشهري هايمان رويداده به منظور عبرت آموزي با هم مرور كنيم. در سال 81 يكي از همشهريان اقدام به خريد يك قطعه زمين از زمين هاي كشاورزي قريه ماركده مي نمايد تا در آينده در آن براي فرزندان ذكورش خانه بسازد. در اين حين از يك همشهري ديگرمان كه در جلسه حضور داشته خواسته مي شود كه قباله را بنويسد اين كار انجام و به امضا دو طرف مي رسد. همشهري مان در سال جاري اقدام به ساختمان سازي مي نمايد. علاوه بر پرداخت قيمت سرسام آور زمين، و تحمل هزينه هاي  سنگين و كمر شكن ساختمان سازي ، جريمه كلان دادگاه را نيز ناگزير مي پردازد. براي پرونده انشعاب آب آشاميدني در شركت آب و فاضلاب شهرستان شهركرد يك برگ كپي سند يا قباله زمين خريداري شده كه به امضا و مهر شوراي روستا رسيده باشد را درخواست مي نمايند. و همشهري مان ناگزير در تاريخ 8/4/85 قباله خريد زمين را به اعضا شورا جهت مهر و امضا نمودن ارائه مي دهد كه به او گفته مي شود در اين قباله نامي از خريدار كه شما باشيد ذكر نشده است !! و همشهري مان سراسيمه قباله را خود براي اولين بار مي خواند و نام خود را در آن نمي يابد!؟ به نظر مي رسد مفهوم ضرب المثل هاي عاميانه زير در اينجا صادق باشد كه درباره كار آدم ناشي مي گويند : مانند ؛ نكرده كار نبر بكار. و نيز؛ كار هر كس نيست خرمن كوفتن ،گاو نر مي خواهد و مرد كهن.

در پايان بد نيست چند بيت از سروده هاي زيباي حافظ شيرين سخن شيرازي را در همين رابطه با هم بخوانيم، ببينيد چقدر با مفهوم  و دلنشين است.

نه هركه چهره بر افروخت دلبري داند           نه هركه آينه سازد سكندري داند

نه هركه كله كج نهاد و تند نشست                 كلاه داري و آئين سروري داند

هزار نكته باريك تر زمو اينجاست                نه هركه سر بتراشد قلندري داند

و در وصف اين رويداد مي توان گفت :         نه هر با سوادي قباله نويسي داند

                                                 محمدعلي شاهسون ماركده 9/4/85

ناگهان پرده برانداخته اي يعني چه ؟

در شبي از شبهاي ماه رمضان سال 1426 امام جماعت وقت مسجد ماركده پس از پايان نماز مغرب و عشا طبق روال شب هاي قبل براي ايراد سخن برفراز منبر رفت. جمعيت نسبتا زيادي در مسجد حضور داشتند و بالطبع مثل هميشه هاي و هوي و هنگامه هم برپا بود. كه مشخصا سهم بيشتري از اين سر و صدا، و همهمه و هياهو مربوط به خانم ها و خواهران بود. تا آقايان و اخوان، و نيز همينطور كه مي دانيد از قديم الايام همواره ولوله و همهمه، و قيل و قال به آن سوي پرده مسجد و به قسمت مخدرات منتسب بوده و اختلاط و ازدهام ايشان به دلايلي اجتناب ناپذير است. كه البته اين موضوع را تا حدودي همگان پذيرفته و به آن عادت كرده اند. حاج آقا ابتدا چندين بار از بانوان خواست كه سكوت را رعايت نموده و به سخنان مهم و با محتوايش گوش فرادهند و نصايح و علوم عاليه و ماحصل پژوهش هاي وي را نيوش كنند ! اما در آن شلوغي و بهم رسيدن دوستان و همسايگان و در ميان گريه بچه هاي خردسال و گپ و گفتگوي بزرگسالان كسي گوشش بدهكار حاج آقا نبود و يا شايد بيان و سخنان وي جذابيت لازم را نداشت و شايد هم اين حرف ها را بارها شنيده بودند !

به هر صورت اين وضعيت براي دقايقي به همين منوال تداوم يافت و حتي صلوات هاي پياپي هم نتوانست سكوت مطلق را براي حاج آقا فراهم كند. و اين مستمعان بجاي اينكه به گفتار وي گوش بسپارند و صاحب سخن را بر سر نطق بياورند ، كفر او را در آوردند و كلافه اش كردند تا اينكه آرام آرام آقاي… از كوره در آمد و عنان تسلط و تمركز از كف بداد و بانوان محترم را تهديد كرد كه اگر سكوت نكنيد مي گويم پرده مسجد را بالا بزنند ! تا مشخص و معلوم شود چه كسي حرف مي زند و همهمه مي كند. به احتمال زياد همه مستمعان تصور مي كردند آقاي… تحذير و تهديدي به كنايه مي كند كه شايد به غيرت قيل و قال كنندگان بر بخورد و تا حدودي صداي خود را تعديل نموده و نزاكت مجلس را مراعات كنند و اينكه حاج آقا سنگ بزرگي برداشته كه علامت نزدن است. اما دقايقي بعد متوجه شديم و به عينه ديديم اين سنگ بزرگ زده شد !

آقاي… ثانيه هايي سكوت كرد و بعد به كنايه از بانوان خواست تا اول آنها سخن بگويند و ايشان و سايرين گوش دهند و سپس نوبت به سخنراني وي برسد و بعد وقتي اين ترفند هم توفير و تاثيري نداشت به بانوان هشدار داد اگر به صحبت كردن ادامه دهند و سكوت را كاملا رعايت نكنند از منبر پايين خواهد آمد و مسند و مجلس را ترك خواهد كرد. به چهره آقايان نگاهي انداختم ، تقريبا بيشتر افراد و بويژه بزرگترها از اين نوع رفتار و رويه حاج آقا خوششان نيامده بود كه چين و شكن چهره ها مؤيد اين مطلب بود. حتي برخي ، از اين خود شيريني و خود شيفتگي ايشان به تنگ آمده و معترضانه غرولند مي كردند. تا اينكه سرانجام حاج آقا در اين ميدان مبارزه و استنطاق مغلوب چوگانِ چانه ي اناث شد و از منبر مواعظ و مكررات پايين آمد و به طرف درِ خروجي حركت كرد. حتي عده اي خرسند بودند كه وي مي خواهد مجلس را ترك كند . اما به خواهش و تمناي برخي بزرگترها بازگشت و مجددا بالاي منبر رفت ولي اين بار حربه ديگري را براي تسلط بر مجلس برگزيد.  يعني وقتي زورش به زنان نرسيد از تزويري براي غلبه بر ايشان استفاده كرد و آن اينكه به مسئولان انتظامات دستور داد تا پرده مسجد را بالا بزنند تا معلوم شود چه كسي صحبت مي كند !؟ همه مات و مبهوت مانده بودند و باور نمي كردند. از طرفي پا فشاري و تاكيد آقاي… و از سويي شرم و آزرم انتظامات از انجام اين كار به عنوان يك حركت ناشايست و غير اخلاقي و ناهنجار، و منافي با فضا و فرهنگ آبادي باعث شده بود تا مسجد از حال و هواي خودش خارج شود. مكرر از سوي حاج آقا الحاح و از ناحيت انتظامات اكراه بود. كم كم ولوله اي در جمعيت افتاد، خصوصا مردان به اصطلاح و اشتهار تند خو و غيرتي خونشان به جوش آمده و چهره هايشان آژنگ برداشته بود و پرخاشگرانه زبان به سرزنش شيخ گشوده بودند. هر آن فكر مي كردم كاسه غيرت مستمعان لبريز شود و ديگر صبر حضار سر برود و آتش سركشي و گنده گويي هاي حاج آقا را فرو نشاند و يا اين كه طاقتشان طاق و عنان عواطف و احساسات از دستشان خارج شود و شيخ را موجب ضرب و شتم قرار دهند و به سزاي عمل ناصواب و نسنجيده اش برسانند. دقايقي بدين صورت سپري شد و حاج اقا وقتي احساس كرد حرفش بر زمين مانده و اين وحي منزل را گوش شنوايي نيست برآشفت و عنوان و اذعان كرد من نماينده ي پيامبر هستم و در جايگاه او نشسته و كسوت او را به تن كرده ام و لذا هرچه مي گويم حرف اوست و در ادامه با خاطري مكدر خطاب به انتظامات گفت از شما تعجب مي كنم كه چرا دو دل و مردد هستيد. مسئولان انتظامات بين عواطف و عصبانيت مردم و بيان شيخ به عنوان ميدان دار مسجد و منبر، و ميهمان مردم ماركده مانده و مستاصل بودند؛ تا اين كه سرانجام به رغم خواست و خرد خويش و پس از تفره رفتن و تعلل و تاخير و با نهايت خجلت و آزرم و پس از آگاه كردن و خبر دادن و ياالله گويان و بلند كردن جوانان نشسته در آن قسمت، گوشه اي از پرده را بالا زدند! بعضي از حضار از شدت شرم سر خود را پايين انداخته و چشمان خويش را درويش كردند و بعضي به طرف قبله چرخيدند تا پشت به بانوان قرار گيرند. اين حالت چند دقيقه طول كشيد تا كم كم از گوشه و كنار، صداي مردان و زنان برخاست و اعتراض آنان اوج گرفت و در نهايت، خشم مردم بر خواسته شيخ برتري يافت و انتظامات را مجبور كرد تا پرده را پايين بيندازد. جناب شيخ وقتي ديد ديگر اين موج را ياراي مقاومت نبوده و مسجد جاي اين گنده گويي و گزافه گويي ها نيست  و دفع ضرر احتمالي واجب است و احتياط شرط اول آتش افروزي است و اين كه آتش وقتي بپاشد دودش بيشتر به چشم آنكه بالاتر نشسته مي رود، محتاطانه و محافظه كارانه به سخنراني اش ادامه داد و سپس وقتي مردم را كلافه ديد كلامش را جمع كرد، و از بالاي منبر پايين آمد، اما از اوج خود شيفتگي و جاه طلبي هرگز!  چراكه در نشستي كه در پايان مجلس با جمعي از دوستان و بچه هاي با صفاي ماركده داشتيم و حضرت حجت المسلمين نيز حضور داشت در جواب سوال و استدلال يكي از بچه ها كه رفتار وي را شنيع و نادرست، و سخيف و غير اخلاقي مي دانست جناب شيخ از اشتباهش فروگذار نبود و همچنان اصرار داشت مرغِ سخنش يك پا دارد و معتقد بود شايسته ترين كار را انجام داده و در ادامه با بادبروت و غبغبي از سر غرور افزود ؛  شما فكر مي كنيد من اين چيز ها را نمي دانم ، و مصالح را درنظر نگرفته ام ، و همين طوري يك حرفي زده ام. مطمئن باشيد من تمام جوانب امر را سنجيده و سپس چنين فرماني را صادر كرده ام!

                                                     شكرالله شاهسون ماركده 11/4/85

تاريخچه ماركده ( قسمت 33 )

چند نفر ديگر از آنهايي كه فرار كرده بودند به دام ماموران خان افتادند ؟ روشن نيست. آيا كسي در ماركده در مقابل شكنجه مقاومت كرده ؟ گفته مي شود غلامعلي نام فرزند نظر – از طايفه حاج علي بابايي ها – سخت مقاومت مي كند. آنگاه انگشتان دستش را لابلاي اشكلك مي گذارند و آنقدر فشار مي دهند تا خون از زير ناخن هايش بيرون مي زند، آنگاه راضي به فروش مي شود مي گويند انگشت خون آلودش را به جوهر آغشته مي كنند و پاي قباله مي زنند. بايد دانست كساني كه اشكلك لاي انگشتانشان گذاشته مي شد مرحله هاي كتك خوردن و چوب و فلك شدن را پشت سر گذاشته بوده اند. از غلامعلي نظر متاسفانه كسي در روستا نمانده چون پسر نداشته است دو دختر او يكي در نجف آباد و ديگري در بن شوهر مي نمايند.

براي من اين يك سئوال است، ببينيد، مردمي در يك روستاي كوچك دور افتاده زندگاني مي نمايند. كاري به كار كسي ندارند، ظلم ، ستم و تجاوزي از طرف آنها به كسي نشده، در هيچ يك از دسته بنديها و گروه هاي سياسي و طايفه اي و قومي نيستند، در زمين خود با بردن رنج لقمه ناني بدست مي آورند و مي خورند ، همه ساله ماليات خود را مي پردازند. در اين حال يك عده اي كه خود را خان مي ناميده اند و القاب دهان پركن هم براي خود ساخته اند به عنوان حاكم آمده، زمين ها را با زور كتك و چوب و فلك و اشكلك و با اسم خريد ،كه در قباله ذكر مي شده، از روي اشدالرضا ! از مردم گرفته اند، و سلطه ظالمانه خود را بر سر آنها گسترده و رژيم ارب و رعيتي را بر قرار و بهره كشي مي نمايند. بنابر اين در روستا يك عده اي كتك خورده اند تعدادي چوب و فلك و تحقير شده اند، زمينشان از دست رفته ، رعيت خان شده اند. با اين وصف نه كسي به شكايت رفته! نه كسي مقاومت چنداني كرده، نه كسي اين رويداد را يادداشت كرده، نه كسي عصباني بوده كه از روي عصبانيت و دردمندانه آن را براي نسل هاي بعد تعريف كند تا نسل هاي آينده تحت تاثير سرگذشت دردناك پدرشان قرار گرفته و بخواهند در فرصت مناسب انتقام بگيرند. نه كسي به اين فكر بوده كه خود از خان هاي بختياري انتقام بگيرد، نه كسي به فكر جنگ با خان ها بوده، نه كسي از ديگر نهادهاي جامعه در خواست كمك كرده و… راستي چرا ؟؟ آيا اين رويداد يك پيش آمد عادي و روزمره بوده است كه هيچ واكنشي در برابر آن بوجود نيامده ؟ شوربختانه بايد گفت همين گونه بوده است! در طول تاريخ ايران اين يك قاعده بوده هركه قدرت را به دست مي گرفته خود را صاحب همه چيز مردم مي پنداشته و اين را حق خود مي دانسته و بر اين باور بوده كه بايستي فرمان دهد و ديگران هم فرمان برند. ديگران بايستي كار كنند تا او در رفاه باشد. در ايران ما هركه قدرت را بدست مي آورده مي خواسته قدرت او مطلقه باشد به همين جهت خان هاي بختياري زمين ها را از مردم مي گرفته اند تا ضمن بردن بهره مالكانه و بدست آوردن ثروت هاي باد آورده و كلان مردم را نيز در فقر و زير دست خود قرار دهند تا كسي نتواند ابراز وجود كند. و باز شوربختانه مردم ما هم در طول تاريخ آگاهانه و يا نا آگاهانه اين روش زور مداران را پذبرفته اند كه؛ هركه زورش بيش، حقش بيشتر! و اين جزئي از فرهنگ استبداد زده ي ما شده است. بدين جهت ما مي بينيم هركه به قدرت مي رسيده عده اي دور او جمع مي شدند، زير بيرق او سينه مي زدند، تملق مي گفتند، فدائيش مي شدند، او را به آسمان ها مي بردند، كمر بسته اش مي كردند، سايه خدا مي پنداشتنش، دستش را مي بوسيدند، خود را چاكر، نوكر او خطاب مي نمودند تا از پرتو قدرت ، نانكي بدست آرند و بخورند. راستي چرا ما اينگونه مي انديشيم ؟؟ و امروزه هم كه ديگر ثروت كلان در كشاورزي نيست شاهد بند و بست ها و اختلاص هاي كلان هستيم و بارها بارها رهبران جامعه هشدار داده اند، دادگاه تشكيل داده اند، ناظر گمارده اند ولي همچنان اين روند كم و بيش ادامه دارد. مردم قبل از پيروزي انقلاب علت اين ناهنجاري را اين مي دانستند كه دست اندر كاران مملكتي بي ايمان هستند، مشروب مي خورند، نماز نمي خوانند، غرب زده اند، فكلي، كرواتي و ريش تراشيده اند لذا به رشوه خواري و اختلاص دست مي يازند و بعد از انقلاب تمام تلاش مسئولان جامعه بر اين بوده كه مديران از بين مردم مومن و با ديانت برگزيده شود تا به اموال عمومي و مردم چشم طمع نداشته باشند. ولي باز مي بينيم دست درازي به اموال عمومي و مردم نه تنها كم نشده بلكه كلان تر هم شده است تا جايي كه رهبر انقلاب آقاي خامنه اي بارها اين را گوشزد كرده از جمله« … كساني با ثروتهاي عمومي بازي مي كنند و براي دست انداختن به در آمدهاي ناپاك و نامشروع هيچ حدي را قائل نيستند و تلاش مي كنند با تكيه بر ارتباطات، انتصاب ها، زرنگي ها و مشرف بودن بر مراكز ثروت يك طبقه ممتاز بي درد جديد را از درون جمهوري اسلامي به وجود آورند…»( نقل از روزنامه ايران، پنجشنبه 26 تير ماه 1376) در همين زمينه نمايندگان مجلس هم بارها داد زده اند از جمله داوود دانش جعفري گفته « بعضي از وزيران نيز گرفتار بي انضباطي اقتصادي هستند بطور نمونه وزيري را مي شناسم كه تا قبل از وزارت قدرت ساخت يك مسكن در يكي از شهرك هاي اطراف تهران را نداشت ولي در حال حاضر ايشان خانه اي به مبلغ 300 ميليون تومان براي خود در يكي از بهترين مناطق شمال تهران خريداري كرده است » ( نقل از روزنامه ايران دوشنبه 23/4/76) و آيت الله مظاهري در اصفهان در ديدار با جمعي از نمايندگان مجلس گفته اند؛ « آنان كه جيبشان با جيب بيت المال و خزانه دولت يكي شده، دشمنان اقتصاد كشورند… ما احتمال اين را حتي قبل از انقلاب هم نمي داديم كه مديري30 ميليارد تومان بودجه اي را برخلاف قانون جابجا كند » ( نقل از مجله ايران فردا شماره 39 و به نقل از نشريه شلمچه شماره 19 )

پس ميبينيم اين روش دست اندازي به ثروت هاي باد آورده در تاريخ ما هميشه بوده و در هر زمان و دوره اي به شكلي اجرا مي شده، يك روز با تصاحب زمين هاي روستائيان، دگر روز با دست اندازي به اموال عمومي از راه اختلاص. و همين گونه كه امروز مردم از كنار ثروت هاي باد آورده و اختلاص هاي كلان مديران جامعه و واسطه گران بازار مي گذرند و شنيدن و ديدن آن براي مردم يك امر عادي و روزمره شده، آن روز هم گرفتن و تصاحب كردن زمينها و بهره كشي از طرف خانها و خداوندان زور يك پديده عادي بوده است. و اين جزئي از فرهنگ ما شده است. مي دانيم فرهنگ ما از هزاران سال پيش استبدادي بوده است اين استبداد در زندگاني، انديشه و بينش ما و در اعماق جان تك تك ما ريشه دوانده كه خشكاندن آن ريشه بسيار مشكل است. انسان با مطالعه مي تواند صداي ارابه هاي خودكامگان مستبد و قدرتمندان زر و زور و تزوير و دست درازي آنان را به جان و مال و ناموس مردم و صداي تملق و چاپلوسي انسان هاي بي هويت را در پيرامون آنها همراه با دولا و راست شدنشان و پا بوسيدنشان را از عمق تاريخ بشنود و ببيند. به همين جهت روشنفكران و انديشمندان ما پيش از انقلاب مشروطيت تا كنون كوشيده و مبارزه كرده تا بتوانند مقوله قانونمندي و آزادي و آزاد انديشي اين موضوع هاي ساده و طبيعي و فطري هر آدمي را در جامعه مطرح و مردم را با آن آشنا كنند. مي دانيم نظام استبدادي خود فاسد و روش آن ستم و بيدادگري است و نابود كننده اخلاق مردمي كه در زير سلطه استبداد مي زيند. مردمي كه زير استبداد رشد و پرورش يافته، شهامت و برتري اخلاق از ميانشان رخت بر مي بندد و بيماري هايي همه گير چون ترس، نيرنگ، چاپلوسي، تملق گويي در اعماق جانشان لانه كرده است. مردم آن زمان اين را پذيرفته بودند كه همه كار ها با زور پيش مي رود و مي گفتند اگر زور نباشد سنگ روي سنگ بند نمي شود و نيز بر اين باور بودند كه تا نباشد چوب تر فرمان نبرد گاو و خر. پس رابطه ارباب و رعيت، خان و مردم، كدخدا و مردم ده، شاه بامردم، مامور دولت و مردم يك رابطه حاكم و محكوم و از روي ترس بود. با اين حال راه هايي جهت مبارزه با زورگويي خان ها وجود داشته. هرچند تمام اين راه ها به بن بست منتهي مي گشت. ولي حداقل زنده و پويا بودن مردم را بيان مي كرد و در ذهن و باور و فرهنگ مردم اين موضوع نهادينه مي شد كه اين كار يك زورگويي آشكار است. آنوقت مردمان آن روز و نسل هاي بعد در صدد مي بودند تا هرگاه زمان مناسبي پيش آيد بتوانند احقاق حق كنند. يكي از اين راه ها اين بود كه در مقابل زورگويي هاي بختياريان ايستادگي كنند. اگر چه اين ايستادگي سركوب هم مي شد ولي اين عمل روي نداد و من بر اين تصور هستم كه اين موضوع به فكر مردم آن روز مردم هم راه نيافته چرا ؟ چون مردمان ماركده از مردمان روستاهاي ديگر بيشتر به باور خواست خدا، خدا مقدر كرده، سرنوشت، قضا و قدر در برابر رويدادها ايمان داشتند و اكنون هم دارند و اين باورهارا يك انديشه و اعتقاد مذهبي مي پندارند. مردم آن روز پديده هاي ناخوشايند و ناگوار اقتصادي، اجتماعي طبيعي همچون جنگ، چپاول، بيماري هاي همه گير، سيل، طوفان، زلزله، ماه گرفتگي، خورشيد گرفتگي، خشكسالي، سرمازدگي، هجوم ملخ و… را كه علت هاي انساني اجتماعي طبيعي بهداشتي دارد را نتيجه ناسپاسي در برابر خدا و زياد شدن گناهان مردم مي پنداشتند و در مقابل آنها تسليم و يا براي كم كردن تاثير زيان بار آنها به دعا و نيايش و نذر و نياز توسل مي جستند. اين انديشه ويرانگر در اعماق جان مردم ماركده ريشه دوانده و هنوز هم با اين همه پيشرفت علوم و فراگير شدن رسانه هاي گروهي در فرهنگ و باور مردم وجود دارد. ماكس پلانگ بزركترين فيزيكدان معاصر مي گويد : « كسي كه تصور كند تقدير، آينده اش را تعيين كرده است در حقيقت به ضعف اراده خويش در تلاش براي كسب موفقيت اعتراف نموده است» ( روزنامه همشهري 8/8/75 ). راه ديگر اينكه مي توانستند با هم متحد شوند و هيچ كس زمينش را نفروشد كه بايد گفت متاسفانه اتحاد هم يكي از كالاهاي كمياب جامعه ما است. و راه ديگر مي توانستند به مجلس شوراي ملي شكايت برند گرچه آنهايي كه اين كار را كردند موفقيت چنداني كسب نكردند. به جرئت مي توان گفت مردم اين منطقه از جمله ماركده در عصر مشروطيت آگاهي چنداني از اين رويداد مهم تاريخي و اصول آن آشنايي نداشتند فقط اين را مي دانستند كه فلان شاه رفته و بهمان شاه آمده. دكتر ملك زاده مي نويسد:« ملت ايران در بدو ظهور مشروطيت به حدي از كاروان تمدن جهان عقب بود و از اصول نوين بي اطلاع كه شايد در تمام ايران از عده انگشت شمار از تاريخ تحولات جهان و فلسفه تكامل و منافع آزادي و حكومت ملي اطلاعي نداشتند و تا درجه اي در تاريكي جهل و ناداني غوطه ور بودند و به آداب و عادات و اصول كهنه استبداد عادت كرده بودند كه پاكيزه كردن از آن عادات قديم و آشنا نمودن آنها به اصول نوين سالها وقت لازم است».

رويداد خريد زمين: تاريخ تصاحب زمين ها توسط بختياريان را از روي چند قباله بجاي مانده اينگونه مي توان تقرير كرد. سال 1335 ه ق دستور خريد زمين صادر مي شود و يكي دو سال طول مي كشد. قباله هايي كه از سال 1335 بجاي مانده عبارتند از : فرج الله ولد مرحوم محمدحسن و يدالله ولد مرحوم مختار يكربع قريه. عبدالرضا ولد مشهدي صفرعلي و يدالله ولد مرحوم مشهدي مختار و غلامعلي ولد مرحوم مشهدي آقا يكربع و نيم از ملك قريه. كربلايي عزيزالله ولد مرحوم مغفور كربلايي عبدالله يك ربع از ملك قريه. آ نعمتالله ولد مرحوم كربلايي غلامحسين ساكن آب پونه من محال فريدن يك ربع ملك از ششدانگ قريه ماركده. آعلي قلي و كربلايي عبدالمحمد و كربلايي عبدالرحيم ولدان مرحوم آمشهدي حسن ساكن ماركده دو حبه و نيم از ملك قريه. كربلايي علي ولد مرحوم نجفعلي نيم ربع از ملك قريه. اين سند ها همگي در سال 1335 فروش شده و صيغه شرعي آنها هم توسط محمد آقا ابن علي محمد نامي جاري شده است. تنها سندي كه از سال 1336 مانده از آصفرعلي و آ حيدرعلي ولدان آمرادعلي ساكنان قريه صادق آباد است كه يك حبه از ملك قريه ماركده را فروخته اند. مبلغ زمينها حبه اي 200 تومان نوشته شده است.ادامه دارد                                                   محمدعلي شاهسون ماركده