جارچي ماركده شماره 34- پانزدهم شهريور 89

گفتگو
   سال ها است که بحث برقراری جلسات گفتگو در روستا به میان است. شکل گیری جلسات، افت و خیز ها، فراز و فرودها و شدت و ضعف هایی داشته است. دور هم نشستن برای گفتگو مخالفانی، هر چند اندک، داشته و دارد. با این وجود مخالف سرسختی هم چون شیخ سیف الهی را پشت سرگذاشته است، که شمشیر از رو بسته، و خود را نوک پیکان و محور می پنداشت، و می گفت جوانان تحصیل کرده روستا چه می فهمند که بخواهند بدون من به گفتگو بنشینند؟ در عین حال، موافقانِ بی سر و صدای  بسیاری هم داشته و دارد که در درون و نهاد خاموش خود گفتگو را مفید می دانند. این مفید دانستن هنوز تبدیل به هدفی والا، توان و اراده ای قوی نشده تا بر ترس دیرینه شان از متنفذان سنتی جامعه، بخاطر شنیدن سخن های تازه و خارج از حرف های روز مره فایق آیند و بخواهند سیطره آن ها را بشکنند.
متاسفانه  ما در جامعه مان از دیر باز با کمبود و مشکل گفتگو رو به رو بوده ایم، و این از ساخت فرهنگ استبدادی دیرینه ما ناشی می شود که مانع می شده به حرف و سخن دیگری که با ما برابر و یا بدون قدرت است درست گوش کنیم و همیشه گرفتار خطاب، خطابه و یک سویه حرف زدن از بالا و حرف شنوی محض و پیروی در پایین بوده ایم. ممکن است پرسشی پیش آید که چه نیاز به گفتگو؟
   در جامعه ی روستایی ما از دیر باز فرهنگ تک گفتاری حاکم است. همیشه یک نفر حرف می زده، یک نفر نظرات خود را بیان می کرده، بقیه ناگزیر به نشستن پای سخن او و گوش دادن هستند. این شیوه کهن برای هر آدم پویای امروزی رنج آور است، و موجب رکود و درجا زدن مردم جامعه بویژه جوانان شده است، ولی بر اثر تکرار و تداوم، تبدیل به قاعده، نرم جامعه و قداست هم پیدا کرده است. اغلب همشهریان ما جلسه ای را دوست دارند که یک نفر بگوید، بقیه هم گوش دهند. مشارکت در گفتگو، ابراز و بیان نظر برای شان غیر نرم و نا شناخته است. هنوز جسارت لازم  برای ارائه نظرات خود در جمع را ندارند، هنوز بیشتر مردم جرات و شهامت شنیدن سخن تازه را بدست نیاورده اند. هنوز اکثریت نتوانسته اند خود را از زیر سیطره متنفذان جامعه بیرون بکشند، استقلال فردی داشته باشند و سخن و نظر خود را آزادانه بیان کنند. با این که بیشتر جمعیت روستا جوان است و از امکانات جامعه پیشرفته امروز بهره می گیرند و می بینی همه موبایل بر کف، این وسیله که بر بنیاد عقل و دانش ساخته و کار می کند، هستند، ولی به استقلال و هویت فکری، عقلی، فردی دست نیافته و زیر سیطره متنفذان جامعه ی روستایی، از وارد شدن به حوزه اندیشیدن مستقل و خرد گرایی  می هراسند.
بی گمان انسان وقتی می تواند به رشد دست یابد و به سوی کمال گام بردارد و در صلح و آرامش زیست کند که شمشیر ها، تفنگ ها و شلاق ها را کنار بگذارد و مسلح و مزین به سخن دانی، سخن گویی، استدلال و توانایی درست سخن گفتن( منطق)باشد تا بتواند با دیگر هم نوعان خود گفتگوی انسانی توام با عشق داشته باشد. می دانیم زبان و گفتگو اگر باب شود نقشی پیوند دهنده دل ها در جامعه دارد، گفتگو می تواند کینه ها، بدبینی ها و نفرت ها را کمرنگ نماید. بی گمان اگر گفتگوی مان صادقانه و با آگاهی صورت گیرد نتیجه اش دانش و عشق خواهد بود.
می دانیم دانش و عشق اساس آفرینش، پایه و مایه یک جامعه ی سالم است. هر گاه دانش و عشق، در فردی جمع و جزء شخصیت او گردد، چنین شخصی همواره سعی می کند دیگران را از اندوخته های فکری خود سهیم کند. بدین جهت نوعی هم گرایی در جامعه ایجاد می شود. این هم گرایی باعث بالا بردن نظم اجتماعی و ایجاد هم کاری و تفاهم بیشتر می شود.
گفته اند مایه برتری انسان از دیگر جانداران روی کره زمین سخن اوست تا آنجا که در قرآن به قلم و آن چه که می نویسد سوگند یاد شده است و نیز توصیه شده در کارها با یکدیگر مشورت کنند. می دانیم، محصول قلم سخن است، مشورت چیست؟ گفتگو و نظر یکدیگر را پیرامون موضوعی خواستن و عقل ها را روی هم ریختن برای تصمیم گیری درست تر، یعنی دادن و گرفتن اطلاعات وآگاهی از یکدیگر.
 تشکیل جلسات گفتگو، تبادل اطلاعات و آگاهی به طریقه گفتگو در یک جامعه نشان از درجه بالایی از رشد یافتگی، پختگی معرفتی و جامعه ی مدنی دارد. باید دانست گفتن و گفتگو و ابراز و بیان نظر، حق هر آدمی است. این حق را خداوند همراه تولد به هر آدمی که آفریده داده است. حقی است طبیعی، انسانی و از آدم جدایی ناپذیر است. چون خدا داده کسی هم حق ندارد پس بگیرد و اگر کسی بخواهد از سخن گفتن و ابراز و بیان نظر کسی جلوگیری کند ستمگر است، ظالم است، متجاوز است. وقتی پذیرفتیم ابراز بیان و عقیده حق هر آدمی هست، یعنی پذیرفته ایم همه ی انسان ها دارای حق اند و از نظر حقوقی با هم برابرند. داشتن حق، شان و منزلت برابر انسانی در جلسه گفتگو یکی از شرایط ضروری است. ماده 19 اعلامیه حقوق بشر هم همین را می گوید:
 «هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن، به تمام  وسایل ممکن و بدون ملاحظات مرزی، آزاد باشد».
 ضرب المثل معروفی داریم که می گوید: ازکوزه همان تراود که در اوست. و یا سخن آینه مرد سخن گوست. به راستی سخن همانند آینه ای است و می تواند رازهای درون آدمی را بیان کند. می توان با شنیدن سخن آدمی، اعضا خانواده ای، افراد جامعه ای، به دغدغه ها، امیدها، آرزوها و اندیشه های گوینده سخن پی برد. بنابر این، آدمی که دائما از پول، دارایی، سود و سرمایه سخن می گوید و همه ی دغدغه او بدست آوردن پول بیشتر است عمق وجودش تبدیل به پول شده است.
آدمی که شادی، شاد زیستی، شیک پوشی، آراستگی، خنده، رقص، آواز و شنیدن موسیقی توسط دیگران، او را می رنجاند آدمی است مرگ اندیش. این آدم عواطف انسانی اش آسیب دیده است، چنین آدمی از اندیشیدن به مرگ بیشتر لذت می برد تا شادی. مشاهده گریه، شیون و غم روان او را خوشنود تر می کند تا خنده و خوشی. این آدم در ته اعماق وجود از خودش بدش می آید، از دیگران نفرت دارد، به دیگران بدبین است، در ذهن و ضمیرش نفرت لانه کرده، در صورت دست یابی به قدرت با دیگران به خشونت برخورد می کند. چرا؟ چون شالوده روانش در هنگام رشد کودکی و شکل گیری شخصیت او آسیب دیده، رنج کشیده، زیبایی های جهان را لمس و تجربه نکرده، نیازموده، از آن ها حظ وکیف نبرده، و اکنون هم آن ها را نمی شناسد و برایش لذت بخش نیست. بنابر این خود، جهان و دیگران را بد می داند.
از طرفی آدمی که سخنش زمزمه عشق است و دوستی، مهر است و محبت، کمک است و بخشش، دانش است و آگاهی، سرشار از احساس است و عاطفه، دغدغه حرمتِ انسان و معنویت انسانی را دارد نشان از روان و وجود سالم تری دارد.
باید دانست سخن گفتن در یک جلسه گفتگو، با سخن گفتن روزانه در طول کار و زندگی، قدری تفاوت دارد. انگیزه سخن گفتن روزانه به منظور رفع نیازهای روانی، عاطفی و سهولت روابط اجتماعی انجام می شود، ولی انگیزه نشستن به گفتگو، نمی دانم است، یا همه چیز را نمی دانم است، یا کم دانی و خوب و کامل نمی دانم است، یا می خواهم بیشتر بدانم است. این نمیدانم، یا دانستن بیشتر باعث می شود با دیگران به گفتگو بنشینیم تا هم دانش و آگاهی خود را بیشتر کنیم و هم به دیگران که همانند ما هستند کمک نماییم تا آن ها هم رشد کنند. تا هر دو بتوانیم نمی دانم ها مان را قدری کمرنگ نماییم. ممکن است انگیزه والاتری انسان را به گفتگو بنشاند و آن انتقال دانسته هایش به دیگران است. ( پرداخت زکات دانش) در این صورت ما با انسان فرهیخته ای رو برو هستیم، با انسان فرزانه ای مواجه هستیم، با انسان عشق ورزی هم نشین شده ایم.  
وقتی بپذیریم آگاهی مان کم است و به گفتگو نیاز داریم تا از دیگران بیاموزیم و نمی دانم های خود را کمتر کنیم و از طرفی هم به دیگران کمک کنیم تا بهره ی معرفتی خود را گسترش دهند، در حقیقت، یک رفتار و حرکت انسانی کرده ایم، یک عمل اخلاقی انجام داده ایم،  به گسترش دانش کمک کرده ایم، یعنی آدم دانشی هستیم. باید دانست هنگامی که رو به روی هم نشسته ایم و گفتگو می کنیم در حقیقت دو جان، دو اندیشه و دو روح با هم ملاقات دارند، رو برو شده اند، و آزموده و دانسته های خود را خالصانه به یکدیگر تقدیم می کنند. حاصل گفتگو که از روی نیاز به بالا بردن اطلاعات شکل گرفته، دیدن دقیق تر واقعیات است، گستردن افق دید ها است، باز شدن پنجره های بیشتر در مقابل دیدگان برای شناخت واقعیت های موجود جهان است، که تا آن لحظه برای ما گشوده نبوده است. چرا که اطلاعات هر یک از ما به تنهایی محدود است به همین جهت هیچ کس نمی تواند خود را عالِم بپندارد، ادعا کند که بر همه ی واقعیات جهان احاطه دارد. از نتیجه گفتگو و تبادل اطلاعات است که می توان هم از قید و بند اندیشه های خام، سطحی رهایی یافت و هم به توشه ای از دانش، دانسته و اطلاعات دست یافت که تا آن موقع بر فرد آشکار نبوده است.
اگر نیک بنگریم خواهیم دید که معرفت و شناخت هر آدمی چیزی نیست جز مجموعه ای از فرض ها و حدس هایی در باره واقعیات پیرامون و تجزیه و تحلیل های اندوخته های ذهنی. اندوخته هایی که دیده ایم، یا شنیده ایم، یا حس و لمس کرده و اندیشیده ایم. باید پذیرفت که باور به فرض ها و حدسیات شخصی هر آدمی درباره واقعیت های عینی و امور ذهنی به تنهایی برای رشد و رسیدن به قله های معرفت و ایجاد دیدگاه های فراگیر و گسترده کافی نیست برای رسیدن به ارتفاعات معرفت، دیدن، خواندن، شنیدن، گفتن و اندیشیدن دائمی و  نقادی پیوسته اندوخته ها توسط دیگران لازم است. این نقادی اندیشه ی آدمی در هنگام گفتگو انجام می شود و یا وقتی که اندوخته های خود را نوشتیم و در معرض دید دیگران قرار دادیم صورت می گیرد. و در همه حال باید این قدر توانمند باشیم که توان شنیدن سخن مخالف را هم داشته باشیم و این حق را به مخالف خود بدهیم تا نظر خود را نسبت به سخن و یا نوشته ما آزادانه بیان کند.
گفتگو یک شیوه است، یک ابزار است، در صورت به کار گیری این شیوه و ابزار، می توان بذر اندیشه های نو را در اذهان کاشت، اندیشه ها را بارور کرد، زمینه را برای همفکری بیشتر و بیشتر آماده کرد. گفتگو یک رابطه انسانی و خردمندانه است و دوری از گفتگو زمینه ی گرایش بکار گیری خود رایی، خشونت، قهر، کینه، کشمکش، دو دستگی و اختلاف را فراهم می کند. افرادی که ازگفتگو دوری می گزینند، یا چوب لای چرخ شکل گیری جلسات گفتگو می گذارند، آدم های ضعیف و ناتوانی در اندیشه، بیان و ارائه ی نظرات در ارتباط با دیگران هستند. باید دانست گفتگو موجب تفاهم بیشتر آدمیان می گردد. این تفاهم با یکسان نگری و نبود تفاوت یکی نیست. وقتی، نتیجه ی گفتگو چشمگیر خواهد بود که، چند نفر با اندیشه های متفاوت و مختلف، با تحمل یکدیگر، به گفتگو بنشینند و آزادانه نظرات خود را ابراز دارند. در اینجا هست که نکته های تازه را می توان شکار کرد، دریچه های نو بر ذهن انسان باز خواهد شد، معرفت آدمی رشد لازم را خواهد نمود و از پختگی برخوردار می گردیم.
 نباید هیچگاه درِ گفتگو را ببندیم، شرط اصلی شرکت در گفتگو، مهربانانه و صادقانه بودن است، نه این که ریاکارانه در جلسه شرکت کنیم تا ببینیم چه نقاط ضعفی می توانیم بیابیم، آن را بزرگ کرده و در بیرون توی بوق و کرنا بگذاریم. شرکت صادقانه و از روی راستی بدین منظور است که چیزی پنهان نداشته باشیم، برای بالا بردن آگاهی مان شرکت کنیم، برای شناخت بهتر و بیشتر حقایق و واقعیت ها حضور یابیم. بی گمان حقیقت در دل هر بشری خانه دارد و هر کس می تواند و باید آن را جستجو کند، در گفتگو هیچ کس حق ندارد دیگران را مجبور سازد پیرو نظر او باشند. در گفتگو، قرار نیست یکی تقلیل پیدا کند، بلکه هر دو طرف باید رشد یابند. در گفتگو، هیچ کس نباید خود را برتر بشمارد، در آن صورت نمی توان پی به حقیقت برد. کسی که در درون خود بزرگ بین، کینه ورز و از دیگران نفرت دارد، نمی تواند راه طولانی و سختِ شناخت را بپیماید. گفتن برای انتقال اطلاعات و شنیدن اطلاعات، ریشه در عشق ورزی دارد. عشق ورزیدن به چی؟ عشق به دانایی، کمال، فرهیختگی، فرزانگی، سلامتی، معنویت، شناخت. هویت و شخصیت ما بستگی کامل به میزان و مقدار دانسته و دانایی ما دارد. ما آنیم که میدانیم. باید دانست زندگی بدون عشق مرگ است. وقتی گفتن مان، خواندن مان، شنیدن و دیدن مان عاشقانه باشد، بی گمان حقیقت و واقعیت ها را بهتر می توان شناخت.
 بهترین نوع گفتگو آن است که هر یک از نشستندگان در گفتگو پیرامون موضوع مطالعه کرده باشند، اندیشیده باشند، نکات تازه ای برای گفتن داشته باشند و با آمادگی، شوق و اشتیاقِ ارائه اطلاعات و گرفتن آگاهی در جلسه حضور یابند. ساده گویی، بیان صادقانه نظرات، دوری از فیس و افاده و گُنده گویی می تواند جلسه را دلپذیرتر و سخنان را دل نشین تر کند. وقتی به گفتگو می نشینیم یعنی پذیرفته ایم که همه با هم برابریم، و قصد مان این هست، هریک دانسته های خود را در میان بریزیم تا بقیه از آن ها بهره ببرند. پس خود را برتر دیدن، بهتر پنداشتن، پاک تر، مومن تر، مذهبی تر و مسلمان تر تلقی کردن و دیگری را بد شمردن با شرایط گفتگو هم خوانی ندارد. اگر با اندیشه خود برتر بینی و بد پنداشتن دیگری در جلسه حاضر شویم،  بهره ای نمی بریم و سودی نمی رسانیم. اگر با این دید در جلسه شرکت کنیم، تمام نیروی خود را بکار می گیریم تا نقطه ضعفی از طرف مقابل بیابیم و در بوق کرنا بگذاریم. در این حالت نه تنها خود بهره ای نمی بریم بلکه موجب تولید کینه و نفرت و باعث از هم پاشیدگی خواهیم شد.  
سخنی که در جلسه گفتگو بیان می شود بدون شک نصیحت نیست، پند و اندرز هم نیست، و ممکن است حکم اخلاقی، دینی و مذهبی صرف هم نباشد. بلکه انتقال اطلاعات و دانسته ها است، انتقال تجربه ها، خوانده ها و فهمیده ها است و این با نصیحت متفاوت است. زیرا در جلسات مبتنی بر نصایح، موعضه و پند و اندرز دهی، یک نفر، خود را دانای کل می داند، عالِم می شمارد، بقیه هم این دانای کل بودن و عالم بودن آن فرد را حد اقل در ظاهر پذیرفته اند. مجموع سخن هم یک سری بکن و نکن، باید و نباید ها هست. رابطه نصیحت کننده و نصیحت شوندگان یک رابطه نابرابر بالایی و پایینی است. در حالی که رابطه حاضران در جلسه گفتگو یک رابطه برابر است. در جلسه نصیحت یک نفر حرف می زند بقیه می شنوند حق نقد و بررسی، رد و انکار هم برای شنونده نیست. چون شنونده با ورود به چنین جلسه پذیرفته که، سخنگو دانا و او نادان است، سخنگو عالِم و او جاهل است.
ولی در جلسه ی گفتگو همه حق دارند نظرشان را بیان کنند کسی دانا و نادان و عالم و جاهل نیست. هر یک از نشستندگان در جلسه حق دارند، سخن گوینده را نقد، اصلاح، رد و یا قبول نمایند.   
برگزاری جلسات گفتگوی جدی واستدلالی در روستا آفت هایی هم دارد. این آفت در ذات و دل گفتگو نیست بلکه ناشی از ذهن بسته و محدود بعضی از شرکت کنندگان در جلسه است. که باشنیدن سخنی تازه و غیر مالوف، احیانا ترس ورشان بر می دارد و چون ذهن بسته ای دارند، تمام هنرشان تعصب به دانسته های محدود خود است. لذا سخن تازه برایش غیر قابل فهم و هضم است. بنابر این به خطا فکر می کند توطئه ای برای انحراف او چیده شده است. وقتی از درک پیام و مفهوم سخن تازه نا توان می ماند می نگرد ظاهر سخن به کدام یک از دو موضوع حساس یعنی؛ مذهب و زن، نزدیکتر است آن را توطئه ای نسبت به آن موضوع تلقی و غوغا می آفرینند.
چینی ها یک ضرب المثل پر مغزی در این زمینه دارند. نام این ضرب المثل « مشکل قورباغه ساکن چاه » نام دارد. این قورباغه همه ی عمر در ته یک چاهی می زیسته و افق دیدش هیچ گاه از محدوده دیوارها و کف چاه فراتر نرفته است روزی بر حسب تصادف، آدمی، دلوی به ته چاه برای بالا آوردن آب روانه می کند و قورباغه همراه آب به بالا آورده و در فضای باز رها می شود، روشنایی و وسعت محیط اطراف قورباغه را گیج و متحیر می کند و از درک و فهم این همه وسعت و نور و فضا حیران می ماند. بعضی از افراد که عمری با آدم های معدود، اندک، یکسان نگر و سطحی، سر و کار داشته اند، گوش شان فقط با تعداد کلمه های خاص، محدود و اندک آشنا است. دایره شناخت شان از لغات، کلمه، دیدگاه، و نظرات متفاوت، بسیار بی بهره است. به همین خاطر سخن گفتن و شنیدن درباره بعضی از موضوع ها برای شان تابو بوده، در قلمرو ممنوعه بوده، یا ضرورتی احساس نمی شده، یا اصلا به فکر بسته شان نمی رسیده که ممکن است فراتر از دایره فهم او هم چیزهایی باشد، حال وقتی به جلسه ی گفتگو می آیند و سخنی تازه، موضوع های نا شنیده و غیر مالوف می شنوند، برای شان قابل هضم نیست، توانایی درک ندارند، ذهن بسته و منجمد شان نمی تواند عمق و پیام سخن را درک کند لذا می بینی آن را درک نکرده، شهامت پرسیدن، توضیح بیشتر خواستن هم ندارند، در جلسه چیزی نمی گویند، آنگاه در بیرون و در پشت سر، کج فهمی های خودشان را به حوزه مذهب و یا زن منتسب، بازگو و رگ گردن را متورم و هیاهو می آفرینند.
                                                       محمدعلی شاهسون مارکده  25/12/87    
رمضان فرصتی دوباره
در ماه رمضان قرا داریم ماهی که سرشار از رحمت است در این ماه قرار است هر آدم باورمندی خود را محک بزند و با سرمشق گرفتن از بزرگان دین به جنگ زشتی ها برود. رمضان ماهی است که خود را بیازماییم و ببینیم فاصله مان با خدا چقدر است اگر نزدیک بودیم که خوشا به سعادت مان و اگر فاصله زیاد بود که ضرورت دارد یک بازبینی و تجدید نظر روی رفتار خود بکنیم. می خواهم بگویم رمضان و روزه گرفتن فقط به نخوردن و نیاشامیدن نیست روزه دار کسی است که چشم و گوش زبان و جسم جانش نه تنها به ناشایستی ها آلوده نگردد بلکه روان مان را با گرایش به پرهیز کاری صیقل دهیم. به تازگی شب های قدر را پشت سر گذاشته ایم در شب های قدر به امید بخشش احیا می گیریم و شب زنده داری می کنیم قرآن می خوانیم دعا می خوانیم قرآن بالای سر می گیریم و در سوگ و عزای امام علی ( ع ) عزاداری می کنیم تا اینجا نه تنها حرفی نیست بلکه عمل مان هم بسیار خوب است ولی می پرسم این عزاداری ها چقدر خالصانه است؟ و روی روان ما تاثیر می گذارد تا از زشتی ها بیشتر فاصله بگیریم؟ می دانید وقتی آدمی به دیدن بزرگی می رود هدف باید این باشد که از ان بزرگ درس خوب زیستن و بهتر شدن بیاموزد حال ما در شب های قدر در شهادت مولای مان علی ( ع ) می گرییم و پیراهن مشکی می پوشیم حد اقل انتظار این است که رفتارمان قدری به رفتارهای آن امام نزدیک گردد وگرنه گریه چه سود؟ سال های زیادی است بعضی از خانوارها با دعوت از عده ای مهمانی افطاری می دهند می پرسم اگر این کار ما رنگ و بوی خود نمایی ندارد چرا بیشتر افراد سرشناس، آدم هایی که دست شان به دهان شان می رسد، افراد پول دار، و کله گنده دعوت می شوند؟ آیا نباید در مهمانی افطاری آدم های تهیدست هم سرِ سفره مان جایی داشته باشند؟ اگر قدری منصفانه به قضایا بنگریم اصل مهمانی افطاری بیشتر مال آدم های تهی دست است آدم هایی که در طول سال کمتر می توانند گوشت بخرند و بخورند.
 این انتظار هست که بعد از ماه رمضان و یک ماه روزه گرفتن ارتباط اجتماعی مان با همسایگان و همکاران و به طور کلی با مردم هم تغییر بکند و قدری مهربانه تر و منصفاته تر باشد مگر نمی گوییم ماه رمضان ماه خودسازی است؟ یعنی باید روح خود را صیقل داده و خود را ساخته باشیم؟ بی گمان همه ی ما درباره فضیلت های ماه رمضان چیزهای بسیاری شنیده ایم ولی چیزی که می خواهم بگویم این است که این ماه فرصت خوبی است برای زدودن غبار گناه از آینه دل و خانه تکانی سرای وجود از بدی ها. پس بیاییم این فرصت را غنیمت بشماریم.  رجبعلی عرب مارکده
حال دنیا
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای   گفت یا خوابیست یا وهمیست یا افسانه ای
گفتمش احوال عمر ای دل بگو با ما که چیست  
                                                گفت یا برقیست یا شمعیست یا پروانه ای
گفتمش این پنج روز عمر چون باید گذاشت
                                                   گفت در حلقی و یا دلقی و یا ویرانه ای
گفتمش اینان که می بینند چون دل بسته اند
                                                      گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای
                                                                                          ادیب سمرقندی
جلسه شورا
 شورای اسلامی در تاریخ 6/6/89 ساعت 21 جلسه داشت که روی موضوع های مختلفی صحبت شد. در پایان جلسه محمدعلی شاهسون دوتا پیشنهاد خود را به شرح زیر مطرح نمود که مورد تصویب قرار گرفت.
یک: بسیاری از سهامدارانِ تعاونی فردوس با مراجعه ی حضوری و گفتگوی تلفنی می گویند: « مدیر عامل و هیات مدیره شرکت تعاونی باغداری عمومی فردوس مارکده در وصول وام های معوقه به اعضا اجحاف می کنند و بیش از بدهی شرکت به بانک از مردم مطالبه و وصول می نمایند». این امر نارضایتی زیادی بین مردم ایجاد نموده و من به عنوان بازرس شرکت تعاونی باغداری فردوس مارکده از هیات مدیره خواسته ام که صورت حساب کلی وام های دریافتی شرکت و سود و دیرکرد متعلقه را به مردم ارائه دهند تا مردم بدانند این مبلغ وصولی حقیقی است یا خیر؟ که تاکنون این کار انجام نشده است. از شورای اسلامی تقاضا دارم به کمک مردم بیاید و طی نامه ای از طریق بخشداری سامان از بانک کشاورزی شعبه سامان درخواست گردد: تعداد وام های دریافتی شرکت و تاریخ دریافت، مبلغ هر یک از وام ها، سود متعلقه، زمان بازپرداخت، مبلغ دیرکرد و سرانجام کل مبلغ اصل وام به همراه سود و دیرکرد را محاسبه و به این شورا ارسال نمایند تا ببینیم مبلغ دریافتی وام ها از مردم با میزان بدهی شرکت به بانک مطابقت دارد یا خیر. پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت و مقرر گردید طی نامه ای جداگانه از بخشدار سامان درخواست شود بانک این اعداد و ارقام را استخراج و در اختیار شورای اسلامی قرار دهد.
 دو: به دلیل خشک سالی تخصیص آب به طرح های باغداری جدید و توسعه ی باغات کند و تقریبا نا ممکن شده است از انجایی که بافت جمعیت روستا جوان و علاقه مند به فعالت های تولیدی هستند پیشنهاد می کنم: مجتمع مرغداری در قالب یک تعاونی عمومی در زمین های صحرا ایجاد کنیم.  تعاونی زیر ساخت و امکانات اولیه را فراهم و زمین سالن های تولیدی را با اولویت بندی به علاقه مندان جهت فعالیت واگذار نماید. لذا برای نیل به این مقصود بهتر است نخست از جهاد کشاورزی درخواست گردد با اعزام کارشناسان به محل پیشنهاد را بررسی و  مطالعه نمایند و هزینه های تقریبی را برآورد و به شورای اسلامی اعلام گردد تا اتخاذ تصمیم نهایی گردد. که پیشنهاد تصویب و مقرر گردید طی نامه ای جداگانه از طریق بخشداری سامان تقاضا به جهاد کشاورزی ارسال گردد.
                                                           گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
اعتراض به واردات هلو
به دنبال واردات هلو از کشور ترکیه و پایین آمدن قیمت هلو در بازار، بسیاری از مردم حاشیه رودخانه زاینده رود از طریق طومار اعتراض خود را برای نماینده شهرکرد در مجلس ارسال نمودند و آقای ترابی این اعتراض ها را به شرح زیر به ریاست کمیسیون کشاورزی مجلس ارسال نموده است.
«… یکی از محصولات اصلی مردم در حاشیه رودخانه زاینده رود در بخش سامان هلو می باشد که طی چند سال گذشته رونق فراوانی یافته و منبع مطمئنی از درآمد مردم تبدیل شده است. در سال جاری با واردات هلو از کشور ترکیه ضربه سنگینی به کشاورزان منطقه وارد شده است.
لطفا دستور فرمایید بررسی و علت موضوع مشخص و چرایی واردات باوجود تولید داخل مشخص گردد».
حرف های مردم
1- چند روز است که مردم مارکده و قوچان آب آشامیدنی ندارند لطفا اعضا شورای اسلامی دو روستا  گزارش دهند که چه اقدامی کرده اند؟
2- یک نفر پیدا شود به این آبدار روستا بگوید که؛ مردم در کنار رودخانه تشنه اند هیچ معلوم است که چکار می کنید؟
3- می گویند یکی از کشاورزان فردوس در اعتراض به مبلغ کلان اقساط وام ها، رفته توی مجلس و شکایت کرده و صدایش از رادیو هم پخش شده آیا این حرف درست است؟ آیا امیدی هست که کاری صورت گیرد؟
4- ما محمدعلی شاهسون را بازرس شرکت فردوس انتخاب کردیم که بلکه در گرفتن اقساط وام ها به مردم اجحاف نشود این بابا هم رفت با مدیر عامل ساخت و پاخت کرد و صدایش هم در نمیاد و مدیر عامل هم سود روی سود از مردم می گیرد.
5- پس این همه جلسه گرفتن و حرف زدن با گرمدره ای ها، در گیر شدن، نقشه زمین کشیدن برای سالن ورزشی همه اش الکی بوده؟ که حالا معاون اداره می گوید؛ بودجه نیست؟ می پرسم بودجه نداشتید پس چرا این همه حرف زدید؟جلسه گذاشتید؟ وقتی گزارش کریم شاهسون را خواندم دلم می خواست از مدیر کل بپرسم؛ آقای مدیر کل، تو که بودجه نداشتی چرا شورای مارکده وگرمدره را تا نیمه شب در دفترت رو در روی هم قرارداده بودی؟ و از بخشدار بپرسم؛ چرا بدون داشتن بودجه، شورای دو روستا را در جلسه بخشداری رو در روی هم برای ساخت سالن نشاندی؟
6- چند ماه قبل مدیر عامل فردوس بدهی مرا با سود و دیرکرد حساب کرد و گفت فلان مقدار می شود و قرار شد چکی برای پرداخت اول شهریور به او بدهم چک نتوانستم پیدا کنم اول شهریور پول را بردم بدهم می گوید چون چک ندادی باید 500 هزار تومان بیشتر بدهی می پرسم پول نقد راست چک هم ارزش ندارد؟ و یا این ها همه بهانه برای گرفتن پول بیشتر است؟