چرا نام مارکده

صفحه 1 از 2مقدمه
از همان كودكي كه پاي صحبتهاي پدربزرگم مي نشستم ، كم كم علاقمندي به تاريخچه ماركده در ذهن من  ايجاد گرديد و انديشيدن به «ماركده» و مردمان مهربانش و محل باصفايش برايم اهميت يافت. چون پدربزرگم تاريخچه ماركده را خوب ميدانست و با مشكلات ماركده آشنايي كامل داشت و تاريخچه ماركده را با افتخار و علاقه و شيرين  بيان ميكرد ، هنگامي كه مشكلات و نارسايي هاي ماركده را بر زبان مي آورد با آه و افسوس و با دلي دردمند بيان مي كرد، بدين صورت سخني كه از دلي بر مي آيد لاجرم بر دلي مي نشست. ولي به علت نامساعد بودن محيط و نبودن وسيله تحصيل و نيز فوت زودهنگام پدربزرگم ، اين علاقمندي من در گيرودار زندگي معيشتي به حالت ركود گراييد. سالهايي كه در دبيرستان تحصيل مي كردم به اين فكر افتادم كه اين نقل و قول ها را تدوين كنم ولي آن توانايي لازم را در خود نمي ديدم و سرانجام هنگام تحصيل در  دانشگاه به اين نتيجه رسيده كه بايستي كار جمع آوري و نوشتن اين نقل و قول ها را اگرچه به صورت ناقص هم باشد، شروع كرد. موضوعي كه علاقمندي مرا شديدتر كرد و برخود لازم ديدم  كه حتما بايستي شروع كنم، تحولات اقتصادي و اجتماعي  بود كه در طي اين چند دهه – همانند ساير جاهاي  ايران– در روستاي ماركده رخ داده است و زندگي و انديشيدن مردمان ماركده مقداري شديدتر از مردمان جاهاي ديگر غرق در مسائل اقتصادي و فرهنگ بورژوازي گرديده و اكنون يك فرهنگ « مادربزرگ سالاري» راكد و منجمد شده توام با انديشه صرف اقتصادي، بر ماركده حاكم است و به همين دليل جوانان آن  فعاليت و جنب و جوش لازم را جهت كسب علم و ايجاد محيطي مناسب براي پرورش ذهن كودكان و نوجوانان به «فرهنگ انديشيدن» را از خود نشان نمي دهند.

 متاسفانه آينده چندان درخشان در جلوي رويمان نيست ، لذا من ناچار چند سالي است  كه با عنايت خداوند قلم بر دست گرفته و با پيرمردان و بزرگان روستا نشستها و گفتگوهايي داشته ام و حاصل شنيده ها ونقل قول هاي بزرگان و پيرمردان را بدينگونه تدوين كرده ام. باشد كه اين مجموعه ناقص كه گردآوري نموده ام باعث تحرك جوانان شده تا با كسب مايه هاي علمي بر ما سبقت گرفته و نوشتارهاي پرمايه تري به همشهريان عزيز عرضه نمايند.

ماركده از تركيب دو كلمه فارسي تشكيل شده است. مار، نام جانوري خزنده معروف است و كده به معني خانه و  ده است. اين كلمه به صورت پيشوند بر سر اسم مي آيد، مانند كدخدا به معني بزرگ و صاحب ده و كدبانو به معني بانوي خانه، زن كاردان و همچنين به صورت پسوند نيز به آخر اسم مي پيوندد و معني «محل و جاي» ميدهد مثل دانشكده، هنركده، آتشكده، ماتم كده و غيره. بنابراين ماركده به معني خانه و محل مكان مار مي باشد ولي آيا در اينجا  مار وجود داشته و يا دارد كه به اين اسم ناميده ميشود؟ من هر چه در منابعي كه در دسترس داشتم جستجو كردم اطلاعاتي درباره ماركده نيافتم، تنها در كتاب فرهنگ آباديها و ….1 نام ماركده را تحت عنوان مزرعه اي با عرض جغرافيايي 32 درجه و 39 دقيقه و طول جغرافيايي 50  درجه و 50 دقيقه و ارتفاع 1940 متر از سطح دريا يافتم.

درخود ماركده هم هر چه جستجو كردم كه نوشته يا كتابچه اي دال بر چگونگي نامگذاري و نحوه تشكيل روستا و رويدادهاي تاريخي آن باشد نيافتم. ناچار به گفته هاي شفاهي بزرگان روستا بسنده كردم، تا همين سه دهه بيش يعني قبل از فراگير شدن فرهنگ بورژوازي و نيز گسترش راديو و تلويزيون ، به هر مناسبتي پيرمردان دور هم مي نشستند و بيشتر  صحبتهايشان پيرامون گذشته و رويدادهاي تاريخي روستاي ماركده بود.
 من در آن موقع علاقمند به اين صحبتها بودم  و برخلاف بچه هاي ديگر كه در مراسم عروسيها در كوچه ها بازي مي كردند، در گوشه اتاق همين بزرگان كز كرده و  مي نشستم و سراپا گوش به حرفهاي آنها بودم.
بزرگان روستا همگي در درستي اين كلمه كه ماركده يعني جاي ومحل مار اتفاق نظر داشته و دارند و در اينباره 3 داستان نقل مي كنند و بر اين باور هستند كه اين سه داستان با هم و يا هر يك به تنهايي علت نامگذاري بوده است ولي  در ميان صحبتهايشان يكي از آن داستانها را حقيقي و واقعي و علت اصلي نامگذاري مي دانستند.

داستان نخست : جنگ مارها
در حدود 15 كيلومتري شمال ماركده كوه نسبتا بزرگ و بلندي به نام كماسان وجود دارد. كما يا كماي نوعي گياه است كه بويي نامطبوع دارد. سان كلمه اي است كه به صورت پيشوند به كار مي رود و معني مكان را مي دهد، بنابراين تركيب اين  دو كلمه به معني كوهي است كه در آن گياه كما مي رويد.آيا علت نامگذاري همين بوده؟ نميدانم. ميگويند صدها سال پيش مارهاي بزرگ و فراوان به صورت دسته جمعي در اين كوه مي زيستند و داراي فرمانده وپادشاه بودند.درمقابل اين كوه حدود 15 كيلومتري جنوب غربي ماركده كوه ديگري وجود دارد به نام شيدا .شيدا به معني آشفته، ديوانه، مجنون و عاشق بكار رفته است. چرا اين كوه به اين نام ناميده شده براي من نامعلوم است. ميگويند در اين كوه هم مارهاي فراوان و بزرگي  به صورت دسته جمعي مي زيستند كه داراي پادشاه هم بودند. فاصله ي اين دو كوه حدود 30 كيلومتر است و از قلّه و يا دامنه  هر يك كه نگاه كني كوه مقابل به خوبي پيداست. رودخانه زاينده رود در ته  درّه زاينده رود از فاصله وسط اين دو كوه ميگذرد. معلوم نيست چرا  و به چه علّتي بين مارهاي كوه شيدا وكماسان اختلاف به وجود مي آيد و منجر به لشكر كشي به طرف يكديگر و سرانجام جنگ  شروع  مي گردد. بدين صورت كه هر دو گروه مارها در روز معيّني براي جنگيدن به طرف يكديگر حركت مي كنند و در محلّي دركناره ي جنوب رودخانه زاينده رود در يك درّه كوچك و سنگلاخي كه شيب تندي هم دارد و مشرف به رودخانه است به هم مي رسند. من نمي دانم آيا مارهايي كه درخشكي مي زيند مي توانند از آب عبور كنند يا نه؟
سرانجام پس از صف آرايي و احتمالا رجزخواني، جنگي خونين بين دو لشگر مارها روي مي دهد و جنگ با پيروزي مارهاي كوه شيدا به پايان مي رسد،  شايد يكي از علنهاي پيروزي مارهاي كوه شيدا مناسب بودن زمين ميدان جنگ بوده است، چون آنها نسبت به مارهاي دشمن در بلندي قرار داشته اند و به خصم خود مسلط بوده اند. پس از خاتمه جنگ مارهاي پيروز كوه شيدا و نيز بقيه مارهاي كوه كماسان به محل هاي زيست خود بر مي گردند و لاشه هاي زيادي از مارهاي كشته شده در اين دره سنگلاخي باقي مي ماند. مردم بر اين باور هستند كه در حين جنگ و نيز از لاشه هاي مارها زهر فراواني در اين دره ريخته شده كه به صورت جوي جريان پيدا كرده است. به همين مناسبت فارس زبانان نام اين دره را دره زَهرمار و ترك زبانان زَهره مار دَرَسي مي گويند. اين دره روبروي مزرعه قورقوتي و حدوداً 3 تا 4 كيلومتري غرب ماركده قرار دارد.
 ميگويند اين داستان افسانه اي شايد يكي از علتهاي نامگذاري روستاي ماركده بوده باشد.

داستان دوّم : كتّه
اينگونه گفته مي شود كه پس از اين كه عده اي در اينجا ساكن شدند و خانه ساختند، در كتّه اي واقع در خانه اي مارهاي زيادي پيدا مي شوند .
 «كتّه» به محفظه خالي وسط ديوار مي گويند.دليل ايجاد محفظه خالي در وسط ديوار در قديم در قديم به علت نبود انبارهاي مناسب و ظرفهاي مطمئن و فراوان بود كه به ناچار به هنگام ساختن خانه، بين ديوار، محفظه هاي خالي قرار مي دادند و غلّه و محصولات كشاورزي خود را در آن نگهداري مي كردند.   مي دانيم ديوارهاي خانه ها را از خشت و گل مي ساختند و جهت استحكام آن ديوارها را عريض مي گرفتند، بطوري كه پهناي هر ديوار ممكن بود به يك متر هم برسد. در قسمتهاي مختلف ديوار خانه از كف حدوداً تا دو متري خالي مي گذاشتند و دو طرف آن را تيغه مي كردند و يك سوراخ در بالاي كتّه جهت ريختن غلّه و يك سوراخ در پايين جهت بيرون آوردن قرار مي دانند.
 به اين محفظه هاي خالي وسط ديوار كه هر كدام حالت يك انبارك را داشت «كتّه» مي گفتند. بهر صورت مي گويند كه در يكي از اين كتّه ها در خانه اي مارهاي فراوان پيدا شده بود و بهمين جهت نام اين محّل را به همان مناسبت ابتدا ماركتّه و كم كم ماركده گفته اند. پيرمردان اين داستان دوّم را جدي نمي دانستند چون بر اين عقيده بودند كه قبل از آمدن و ساكن شدن عدّه اي، اينجا نام ماركده داشته و مزرعه متعلق به مردم روستاي هوره بوده است.
پدربزرگم تاكيد داشت كه اينجا از ابتدا نام ماركده داشته و اين داستان جمع شدن مارها در كتّه يا ساختگي است و يا اگر هم واقعيت داشته باشد بعد از اينكه افرادي آمدند و ياكن شدند اين اتفاق افتاده و مسلماً وقتي افرادي در جايي ساكن هستند آنجا داراي نام است و اگر اين داستان واقعيت هم داشته باشد تاكيدي بر اينكه اينجا محّل و جاي مار بوده مي باشد.

داستان سوم : داستان واقعي
در قسمت غرب ماركده در كنار رودخانه زاينده رود صخره سنگ رسوبي قرار دارد. در اينجا به اين نوع سنگها در اصطلاح «سُووُرد» مي گويند. زير اين سنگهاي صخره اي تعدادي حفره به طرف زير كوه وجود دارد كه در طول سال يا مرطوب هستند و يا كمي آب دارند. جوي آب زمين هاي كشاورزي جلوي روستاي ماركده (لتّه ها)، از جلو همين حفره ها مي گذرد. مردم بر اين باور هستند كه در قديم در اين حفره ها تعدادي مار مي زيسته اند ولي اكنون ديگر وجود ندارد. در قسمت شرق ماركده در كنار رودخانه محّلي وجود دارد به نام « سنگ سوراخ».
اين تكّه سنگ كه اكنون به اين اسم ناميده مي شود، زماني مانع بزرگي  براي ساختن جوي آب مزرعه آغجه قيه بوده و كشاورزان براي بردن آب  ناچار بودند كه جوي آب را دور  آن تكّه سنگ ايجاد كنند كه خود مشكل بزرگي بود. سرانجام تصميم مي گيرند كه سنگ را بريده و جوي آب را از  وسط آن بريدگي عبور دهند و اين كار انجام مي شود. از آن زمان به بعد بود كه آن سنگ را سنگ سوراخ ناميدند.
كمي پايين تر از اين محّل و كمي بالاتر از  جوي آب مزرعه آغجه قيه يك حفره به طرف زير كوه و مشرف به جوي و رودخانه وجود داشته و دارد  كه در طول سال مقداري آب از اين حفره بيرون مي آيد و روي آب جوي مزرعه آغجه قيه ريخته مي شود.
 در اين حفره تعداد زيادي  مار وجود دارد كه توي آب درون حفره مي زيند. بعضي وقتها در بعد از ظهرها كه آفتاب به جلوي حفره مي تابد مارها خود را به آفتاب مي رسانند. اين مارها به صورت دسته جمعي مي زيند و هنگامي كه به دهانه حفره مي آيند تا از آفتاب بهره مند شوند همگي به هم پيچيده اند و اگر كسي را ببينند يكي يكي باز شده و به درون حفره مي روند. مردم ماركده بر اين باور هستند كه اين  مارها شاه دارند، شاه مارها در وسط قرار مي گيرد و بقيه مارها به دور او حلقه مي زنند. در آن وقت است كه ما آن ها را به صورت دست جمعي مي بينيم.
  اين مارها نازك هستند و رنگ آنها سفيد است، تعداد آنها زياد بوده و داراي طول بلندي مي باشند. اين مارها كاملاً بي آزار هستند و از حفره خود بيرون نمي آيند و خيلي از افراد كهنسال و يا ميانسال ماركده اين مجموعه  مارها را ديده اند. با اينكه اين حفره مقداري نزديك جوي مزرعه آغجه قيه است و كشاورزان براي لايروبي و يا ترميم خرابي جوي آب سالي چند بار از نزديك اين حفره عبور مي كنند و تاكنون شنيده و ديده نشده است كه كسي از اين مارها آسيب ببيند، بدين جهت مردم ماركده هيچگونه ترس و وحشتي از  اين مجموعه مارها ندارند.

نتيجه گيري :
پيرمردان گذشته ماركده بر اين باور بودند كه علت اصلي ناميدن   «ماركده»، وجود همين مارها بوده است و داستان اوّل كه جنگ مارها نام دارد را افسانه ميدانند كه ممكن است اتفاق نيفتاده باشد و اگر هم روي داده باشد محّل جنگ مارها مقداري از اين محّل روستاي ماركده دور است. داستان دوّم يعني جمع شدن مارها در كتّه را مي توان ساختگي دانست و افرادي كه معني «كَده» را  نمي دانستند، به علّت تشابه لفظي بين «كَده» و «كتّه» خواسته اند چيزي را در ذهن خود ببافند و اين داستان را ساخته اند ولي داستان سوّم واقعيت داشته و دارد و علّت اصلي نامگذاري بوده و هست.
اينگونه نامگذاري ها فقط اختصاص به اين محّل ندارد، بلكه در خيلي جاهاي ديگر نيز انجام شده است. در همين شهر اصفهان هم از اينگونه نام ها مي بينيم مثلاً :
مارنان: كه در تلفظ عاميانه مارنون گفته مي شود، محلّه اي در اصفهان است كه پل معروفي بر روي رودخانه زاينده رود دارد به نام «پل مارنان» كه همگان از آن اطلاع دارند.
ماربين: بخشي از حومه شهر اصفهان (بخش خميني شهر يا همايونشهر يا سده) بوده و هست.
در سرتاسر كشور عزيزمان ايران، به نام روستاهايي با تركيب كلمه «مار» فراوان برخورد مي كنيم كه خود گوياي اين واقعيت است كه نام ماركده يك نام اصيل فارسي است و با توجه به واقعيتها نامگذاري شده است. در زير نام تعدادي از روستاها و محل ها  از سراسر كشورمان ايران، كه با نام مار تركيب شده است را با ذكر شهرستانشان بيان مي كنيم:
مارچي ، مارچين ، مارمار ، ماري : اصفهان  –  مارحور: باختران     –ماردكان : زاهدان – ماردوجان،مارمرد : جيرفت  – مارسك : مشهد – مارقسه : خوي – ماركا: بيرجند – ماركان : بهبهان – ماركني : آمل – ماركم : ساري – ماركوبن : شهسوار – ماركين : قزوين – مارگان : سپيدان – مارگرد : شهر بابك – مارگون : بوير احمد – مارگيران : قصر شيرين –  ماروس، ماروسك :نيشابور – و …..1

متاسفانه اين روزها زمزمه هايي در ماركده به گوش مي خورد كه مي خواهند نام ماركده را تغيير دهند و نام ديگري براي روستا برگزينند. من خودم در جريان اين زمزمه ها نيستم و نمي دانم چه ضرورتي ايجاب كرده و از طرف چه كساني اين پيشنهاد مطرح شده است. از چند نفر از مردم ماركده هم جويا شده همه آنها مي گفتند كه : صدق دارد : چرا مي گويند و چه ضرورت دارد ، نمي دانيم .
ولي با آقاي مسعود شاهسون كه صحبت كردم ايشان گفتند : من در جريان اين موضوع هستم، اين پيشنهاد از طرف استانداري چهارمحال و بختياري مطرح شده است و مثل اينكه روي اين موضوع كار مي كنند : وقتي من علّت تغيير نام را جويا شدم وي گفت: در استانداري بمن گفتند كه نام ماركده طاغوتي است لذا مي خواهيم آنرا تغيير دهيم.
 يك لحظه كلمه «طاغوت» در ذهنم نقش بست و معناهايي كه از اين كلمه در ذهنم بود يكي پس از ديگري مرور شد و اين معناها با كلمه ماركده و نيز با كلمه هاي «مار» و «كده» جدا جدا مقايسه گرديد، چيزي نتوانستم بفهمم و با خود گفتم نكند مارها به تازگي طغيان كرده باشند و من خبر ندارم؟ براي اطمينان از ذهن خود به فرهنگهايي كه در اختيار داشتم مراجعه كردم، معني هاي طاغوت را از قول چند فرهنگ لغت برايتان مي آورم:
طاغوت: بت، جادوگر، ساحر، شيطان، هر چه جز خدا كه آن را بپرستند، هر پيشوايي در گمراهي1.
طاغوت: بت، جادوگر، سركش(از اهل كتاب) 2.
الطاغوت : متعدي ، سركش ، هر شاه خائن ، شيطان ، هر خداي قلابي3.
الطاغوت : هر چيز از حدّ در گذشته ، هر كسي كه از حدّ خود پا فراتر نهد و بدان مغرور و راضي باشد ، پيشرو در گمراهي ، هر آنكه به غير حقّ فرمان دهد ، بيدادگر ، بن ، هر چيز مورد پرستش به غير از خدا4.
طاغوت : نام بت است5.
طاغوت:بت، هر معبودي به جز خدا6.
حال از شما همشهريان عزيز مي خواهم معناهاي كلمه «طاغوت» را كه در فرهنگ لغتهاي مختلف داده شده با كلمه «ماركده» و بصورت جداجدا «مار» و «كَده» و نيز سرزمين زيباي ماركده و مردمان مهربان و باصفايش و تاريخش كه هميشه بر مردم آن ظلم شده مقايسه كنيد، آيا نزديكي و مشابهتي و ارتباطي بين ماركده و طاغوت مي يابيد؟ آنگاه خود داوري نماييد كه آيا ضرورت دارد نام «ماركده» تغيير و يا تعويض شود؟
ميدانيم كلمه«ماركده» به صورت پسوند درشناسنامه ها به دنبال نام خانوادگي تمام مردم ماركده نوشته شده است، آنها را كه به آساني نمي توان از شناسنامه ها حذف كرد؟ در اين وقت يك حالت و شخصيت دوگانه اي در مردم بوجود خواهد آمد و اين موضوع  مقدار زيادي ذهن مردم را مشغول خواهد كرد و هيچگونه سودي هم از اين تغيير نام براي مردم ماركده حاصل نخواهد شد.
من فكر مي كنم چيزي كه لازم و ضروري است در ماركده تغيير و يا تحوّل پيدا كند آن حالت ركود و انجمادي است كه در انديشه هاي مردم رسوخ كرده است و نمي گذارد كه جوانان حريصانه دنبال كسب علم و دانش باشند و بها ندادن به علم و دانش و نگرش آنها نسبت به تحصيل دختران است كه مي گويند: دختر نبايد زياد درس بخواند ، دختر سواد نمي خواهد و اينكه دختران خود را به دبيرستان و دانشگاه نمي فرستند، اين است كه بايد تغيير كند.
از همشهرياني كه به بيرون از روستا جهت تحصيل و يا كار و يا مسائل اداري رفته و مي روند شنيده شده كه مي گويند: در بعضي از اداره ها و جاهاي ديگر و يا موسسه ها وقتي كه نام روستاي خود را مي گوييم ميگويند: ماركده يعني چي؟ كه ما نمي توانيم جواب دهيم. من به اين همشهريان گرامي عرض مي كنم كه اين اشكال و عيب از كم آگاهي ما است كه نمي دانيم معني اسم روستايمان چيست؟ تاريخش چگونه است؟ ما نه تنها در اين زمينه كوتاهي كرده ايم بلكه در همه زمينه هاي فرهنگي كوتاه آمده ايم و عقب مانده ايم. متاسفانه هيچ نشانه اي از تلاش و كوشش همه جانبه جهت جبران عقب ماندگي فرهنگي خود نمي كنيم.
يا بعضي از همشهريان مي گويند: در بعضي از اداره ها و يا موسسه ها كلمه ماركده را نمي توانند به طور صحيح بنويسند، آن وقت آدم احساس مي كند كه نام روستايش جالب نيست. من به اين همشهريان عزيز عرض مي كنم كه كلمه ماركده يك كلمه ساده و اصيل فارسي است لذا اگر كسي نمي تواند آن را به سادگي و راحتي و درست بنويسد ناشي از كم سوادي و يا بيسوادي خودش است. دراين گونه جاها ما نه تنها نبايد اظهار كوچكي كنيم بلكه بايستي در جوابشان بگوييم: شما كم سواد هستيد، اشكال از نام روستاي ما نيست. و اينكه اگر بعضي  از ما احساس مي كنيم كه نام روستايمان جالب نيست به پايين بودن سطح آگاهي و فرهنگ ما و پرورش نيافتن و بالنده نشدن شخصيت اجتماعي و فرهنگي ما و اينكه نتوانسته ايم يك فرد فرهيخته اي باشيم بر مي گردد.
همشهريان گرامي، بياييد براي جبران عقب ماندگي فرهنگي، و پيشرفت علمي و فرهنگي، همگي بخصوص جوانان گامهاي بلندي برداريم تا بتوانيم سطح آگاهي عمومي روستا را بالا برده و فرهنگ «انديشيدن» را و « انديشه علمي» را در روستا عموميت بخشيم تا در جاهايي كه با افراد داراي فرهنگ ديگر برخورد مي كنيم آن اصالت فرهنگي و شخصيت خود را حفظ كرده و خود را نبازيم.