گزارش نامه 268 نیمه اسفند 1401

   فراز و فرود یک زندگی (بخش پنجم)

   بعد از بازگشت از سفر زیارتی کربلا، اسدالله مشهور به کل­ اسدالله شد. بسیاری از مردمان غریبه ­ای که در همان کوت­ عبدالله کل ­اسدالله و نیز پدر او را می­ شناختند و برخورد نعمت­ الله را که پسر خود اسدالله را از خانه ­اش بیرون کرد دیده و یا شنیده بودند و حالا هم دیده و یا شنیده بودند که کل ­اسدالله با آغوشی باز پدر و مادر و دیگر اعضا خانواده را پذیرفته و آنها را با هزینه خود به سفر زیارتی کربلا برده،  از اسدالله به عنوان یک مرد بزرگ منش و سخاوتمند یاد می ­کردند.

   کل ­اسدالله سخت کار می­ کرد چند کوره و تعداد زیادی کارگر را مدیریت می­ کرد و درآمد سرشاری داشت یک وقت هم مبلغ زیادی از کارهایی که انجام داده بود از انگلیسی ها طلب معوقه داشت و انگلیسی­ ها یکجا طلب او را با پول سکه دادند کل­ اسدالله مزد کارگرانش را پرداخت و به کارگران درخواست کننده وام هم وام داد و مازاد سکه ­ها را توی چند دله ریخت و در تاقچه­ های خانه قرار داد. کل ­اسدالله بعدها بارها و بارها در سخنان خود از این پول کلان معوقه ­ای که طلب داشت و انگلیسی ­ها یکجا به او دادند به عنوان سرمایه اولیه ثروتمند شدن خود یاد می ­کند.

   کل ­اسدالله وقتی کار پیمانکاری ­اش آغاز به رشد کرد باجناق و یا شوهر خواهر زنش را به عنوان دستیار خود استخدام کرد گفته می ­شود باجناق کل ­اسدالله که حالا منشی، حسابدار، و مدیر اجرائی کارهای او هست؛ مردی نیک­ نفس، پاکدست، وفادار، باسواد، کاردان و مشاور خوب و دانایی برای کل ­اسدالله پیمانکار بوده است و در پیشرفت و رونق پیمانکاری کل ­اسدالله نقش مهمی ایفا می ­کند و کل ­اسدالله همیشه از او به نیکی یاد می­ کرده و قدردان زحمات بی دریغ او بوده است.

   کل­ اسدالله سرشار از موفقیت بود و با زن بچه زندگی شاد و امیدوارانه ای را پشت سر می ­گذاشت.

    کل ­اسدالله حالا در راه ترقی و پیشرفت، آدم یک بعدی هم نیست که فقط به درآمد و انباشت ثروت خود بیندیشد بلکه شاخصه مهربانی او برای بسیاری مشهود بود یک نمونه آن با آغوش باز پذیرفتن اعضا خانه پدری بود چند سال قبل که کل­ اسدالله ثروتی نداشت و نیاز به حمایت خانواده داشت نعمت­ الله پدر کل ­اسدالله با دسیسه دو نفر دامادش کل­ اسدالله را از خانه ­ اش ­بیرون کرد حالا که کل­ اسدالله به ثروت دست یافته اعضا خانه پدری به سمت و سوی او آمدند و کل ­اسدالله بدون کوچکترین گلایه­ ای با آغوش باز از آنها استقبال کرد و با هزینه شخصی خود جملگی آنها را به مسافرت زیارتی و سیاحتی کربلا برد. در میان کارگرانش هم هرگاه می­ فهمید مشکل مالی برای کارگری پیش آمده با کمک، گره از کار فرو بسته او می­ گشود در همین زمان از وجود دختر بچه ­ای بی سرپرست با خبر شد با آغوشی باز و ذوقی سرشار پدر خواندگی این دخترک را پذیرفت و با خوشحالی دخترک را به خانه ­برد و در کنار فرزندان خود با نهایت محبت بزرگ کرد و چند سال بعد که این دختر بزرگ شد یک پسر جوان ساکن در همان کوت عبدالله به خواستگاری این دختر ­آمد و کل­ اسدالله با برگزاری جشنی دختر را شوهر داد.

کل ­اسدالله همچنان که بر ثروت و درآمدش افزوده می ­شد رفت­ و آمد و نشست ­و برخاست او با  ثروتمندان هم بیشتر می ­شد، در مهمانی ­ها، جشن ­های عروسی و نیز مراسم فوت درگذشتگان افراد مشهور و ثروتمند نیز بیشتر و بیشتر دعوت می ­شد در نتیجه با افراد سرشناس بیشتری آشنا شد و با بزرگان محل، رفت و آمد پیدا کرد. در یکی از این نشست و برخاست با بزرگان، در محفلی، با زنی جوان و زیبا به نام خانم شیرازی آشنا می ­شود.

 کل­ اسدالله حالا جوانی با قد نسبتا بلند، تنومند، دارای تناسب اندام، خوش چهره و شیک ­پوش بود به ثروت هم که دست یازیده و مورد پذیرش افراد مشهور و بزرگان اهواز هم قرار گرفته است. کل ­اسدالله وقتی خانم شیرازی را در آن محفل می ­بیند و می فهمد که بیوه است و بچه هم ندارد یک دل نه بلکه صد دل عاشق او می­ گردد بعدها خانم شیرازی تعریف کرد: «من هم با دیدن کل ­اسدالله سخت عاشق او شدم ولی حُجب و حیای زنانه به من اجازه نمی ­داد که پیش قدم شوم و عشق خود را ابراز نمایم». وقتی کل ­اسدالله عشق خود را به خانم شیرازی ابراز می­ کند او هم استقبال می­ نماید.

   نام شناسنامه ­ای خانم شیرازی یک نام معمولی زنانه بوده ولی وقتی با یکی از پسران شیخ خزعل ازدواج می­ کند چون تبار شیرازی داشته در بین خانواده گسترده و فرزندان متعدد شیخ­ خزعل به خانم شیرازی مشهور می ­شود.

  شیخ­ خزعل (متولد 1280 هجری قمری و در گذشته در تاریخ 4 خرداد 1315 شمسی) مردی ثروتمند، پرقدرت و دارای نفوذِ بسیار در خطه خوزستان و از طایفه بنی­ کعب عرب خوزستان بود. خود را شیخ و خان اعراب آن خطه می ­نامید و مدت زمانی بر آن خطه حکمرانی داشت. می­ گویند مردی بسیار عیاش و خوش­ گذران بود بیش از 60 تا زن داشته و فرزندان این زنها را اغلب نمی ­شناخته، اتفاق می ­افتاده که کودکی از کودکان بسیارش نزد او می ­آمده از کودک می ­پرسیده؛ «مادرت کیست؟»

  شیخ­ خزعل خود را خان، شیخ و حاکم منطقه می ­پنداشت، دولت مرکزی را به رسمیت نمی ­شناخت به همین جهت از دادن مالیات به دولت مرکزی خودداری می­ کرد. رضاشاه پهلوی به جنرال فضل ­الله زاهدی که استاندار و فرمانده نظامی وقت استان خوزستان بود، دستور داد شیخ ­خزعل را دستگیر و به تهران اعزام کند.

     شیخ خزعل بیشترِ شب­ ها، تا نزدیک سحر، در کشتی تفریحی خود، با دور و بری ­هایش به عیش و نوش می ­پرداخت. فضل ­الله زاهدی با برنامه ریزی و همآهنگی نیروهای دولتی، در شبی از فروردین ماه 1304 زمانی که خزعل و همراهانش همگی در کشتی تفریحی مست و در حال خوش­گذرانی با رقاصه ­ها بودند با یک شبیخون به کشتی تفریحی شیخ ­خزعل هجوم برد و شیخ را دستگیر و به تهران فرستاد.

  دانسته نیست که شوهر خانم شیرازی یعنی پسر شیخ ­خزعل فوت می ­کند و او بیوه می ­ماند و یا نه، طلاق و جدایی صورت می­ گیرد و منجر به بیوه شدن این زن زیبا می ­گردد. آن هنگام که آشنایی کل ­اسدالله با خانم شیرازی اتفاق می ­افتد خانم شیرازی زن جوان بیوه ­ای بوده، بسیار زیبا، قد بلند و با تناسب اندام، با فرهنگ، اجتماعی، بزرگ منش و فرزندی هم نداشته است. کل ­اسدالله با آشنایی بیشتر دریافت که دلیل نداشتن فرزند خانم شیرازی، نازایی او بوده است.

   کل ­اسدالله با خانم شیرازی آشنا می ­شود و این آشنایی با دیدارهای مکرر عمیق می ­گردد با عمیق شدن آشنایی، کل­ اسدالله پیشنهاد ازدواج می ­دهد. این در حالی بوده که او دارای زن و چند بچه بوده است.

    کل ­اسدالله به دنبال پیشنهاد ازدواج به منظور رضایت خاطر بیشتر خانم شیرازی می ­گوید: «خانه ­ای شیک در هر کجای اهواز که بخواهی هم برایت می ­خرم». خانم شیرازی می­ گوید: «من به اندازه کافی ثروت دارم خانه ­ای زیبا هم از خودم دارم و نیازی به پول و خانه تو ندارم فقط می­ خواهم با تو باشم تو برای دیدار با من به خانه من بیا». غرور مردانه کل ­اسدالله اجازه نمی­ دهد که به خانه زن برود و سربار او گردد به همین جهت خانه ­ ای شیک با امکانات کافی در شهر اهواز برای خانم شیرازی فراهم می ­کند خانم شیرازی به خانه جدید نقل مکان می ­کند و زندگی مشترک مبتنی بر عشق را آغاز می ­کنند. کل ­اسدالله در کنار خانم شیرازی در اوج لذت و خوشی عمر خود را سپری می­ کند. کل ­اسدالله با احساس خوشحالی گذر این ایام را به کام خود می­ بیند، دارای ثروت کلان بوده، از شهرت و محبوبیت هم برخوردار بوده، به زن جوان زیبایی هم دست یافته است. دوسال از ازدواج دوم کل ­اسدالله با خانم شیرازی می ­گذرد و گل­ عنبر زن اول کل ­اسدالله بی خبر از این ازدواج بوده است.

   خبر دست­ یابی به ثروت و شهرت کل ­اسدالله در اهواز، به مردم یاسوچای می ­ر­سد بستگان او از این خبر به وجد می ­آیند رفت و آمدها و دیدارهای بیشتری صورت می­ گیرد در این رفت­ و آمد و دیدارها خبرهای بیشتری از نابسانانی ­های روستای یاسوچای به اطلاع کل­ اسدالله می­ رسد. از جمله شکایت و بدگویی از ارباب املاک و نیز کدخدا و دست اندرکاران ارباب توی ده که با استفاده از قدرت ارباب به مردم ستم می­ کنند.  بستگان یاسوچایی دیدار کننده با کل ­اسدالله با بیان این دردها و رنج­ ها به او پیشنهاد می ­کنند: «حالا که تو پول داری بیا املاک یاسوچای را بخر بشو ارباب ده و ما را هم از ستم دست­ اندرکاران ارباب نجات بده».

این زمان مصادف بوده با سال ­های قبل از جنگ جهانی دوم که شایعه بود رضا شاه به منظور تضعیف خان ­های بختیاری دستور داده؛ «هیچ خان بختیاری نباید ارباب املاک باشد». حالا به دنبال این دستور، خان ­ها ناگزیر هستند املاک خود را به غیر بختیاری ­ها بفروشند. بستگان کل ­اسدالله در یاسوچای پس از شنیدن این خبر و شایعه،­ به کل ­اسدالله می ­گویند:« فرصت را غنیمت بشمار و املاک ارباب ابوالقاسم یدالهی را در یاسوچای که به دستور شاه ناگزیر باید بفروشد بخر و ولایت غربت را رها کن به زادگاه خود نزد اقوام و همشهری­ هایت بیا و با احترام زندگی کن و ما مردم یاسوچای را هم از ستم ارباب و کارگزارانش نجات بده».

    پیشنهاد عده ­ای از مردم یاسوچای به کل ­­اسدالله برای خرید املاک یاسوچای و نیز شکایت از ظلم و ستم کارگزاران ارباب، حِس نوستالژی و تعلق خاطر به زادگاه و حس کمک و یاری به ستم­ دیدگان او را به بازگشت به ده یاسوچای تحریک کرد. کل­ اسدالله پس از مدتی سبک و سنگین کردن زیست در کوت­ عبدالله و یا در ده یاسوچای، سرانجام تصمیم گرفت به یاسوچای بازگردد و با خرید املاک زندگی ­اش را در یاسوچای ادامه دهد.

کل ­اسدالله دو دانگ املاک یاسوچای را خرید و سه دانگ دیگر را از ارباب ابوالقاسم یدالهی فارسانی اجاره کرد و شد ارباب املاک روستای یاسوچای. به علاوه مقداری از زمین­ های زراعی مزرعه ی قدیمی شهرگان را خرید، قلعه­ ای در آنجا ساخت و گله گوسفندی یکجا با سگ و چوپانش خرید و در قلعه جای داد و به موازات ارباب زمین زراعی بودن، به گله­ داری هم پرداخت و برای سهولت زیست توی ده یاسوچای، خانه­ ای بزرگ و  مجلل ساخت و تمام وسایل زندگی خود را بار کامیون کرد و به یاسوچای آورد.

ادامه دارد

محمدعلی شاهسون مارکده   همراه 09132855112