آواي ماركده شماره هفدهم پانزدهم بهمن 1382

وعده گازرساني دكتر رئيسي نسيه بود !!

مورخه 30/10/82 جلسه اي با شركت دكتر رئيسي نماينده مجلس، معاونت عمراني استانداري و مديران راه و ترابري، شركت گاز، آب و فاضلاب روستايي، منابع طبيعي، امور آب، جهاد كشاورزي و بخشداري سامان و اعضاي شوراهاي اسلامي بخش سامان در حسينيه سامان تشكيل شد. در اين جلسه مدير شركت گاز فعاليت هاي گاز رساني به روستاهاي بخش سامان را ارائه دادند كه در اين آمار اشاره اي به گاز رساني روستاهاي ماركده و قوچان و … نشد. اعضاي شوراي ماركده، قوچان و گرمدره به صورت سئوال اعتراضي از مدير شركت گاز علت در برنامه نبودن گاز رساني به اين روستاها را خواستار و متذكر شدند كه در تاريخ 19/10/82 در جلسه اي در مسجد ماركده دكتر رئيسي وعده گازرساني به اين روستاها را داده و گفتند كه به زودي كلنگ عمليات نيز زده خواهد شد. مهندس صفر نورالله مدير شركت گاز در جواب گفتند: با اين خطوط لوله گاز موجود امكان گازرساني به اين روستاها نيست و طبق گفته دكتر رئيسي نماينده محترم مجلس قرار است بهمن ماه مدير عامل شركت گاز، به استان چهار محال بختياري بيايند و كلنگ احداث خط لوله اصلي را بزنند و پس از انجام لوله كشي هاي گاز اصلي آنگاه امكان گاز رساني به آن روستاها وجود خواهد داشت.آنگاه دكتر رئيسي گفت: اين كار حتماً انجام خواهد شد و شما مطمئن باشيد.

                                        شوراي اسلامي ماركده

 

فردوس سر سبز

روز سه شنبه 7/11/82/ ساعت 9 صبح جلسه اي به منظور حل مشكل آبرساني مزرعه فردوس در محل خدمات كشاورزي بن تشكيل شد. در اين جلسه آقايان مهندس گرجي پور معاون فني اجرايي سازمان جهاد كشاورزي استان، مهندس علي داوودي رئيس شهرستان، مهندس خسروي مسئول خدمات بن و دو نفر از كارشناسان اين اداره و نيز اعضاي هيأت مديره و سردانگهاي مزرعه فردوس شركت داشتند. جلسه به مدت 3 ساعت به طول انجاميد و پيرامون چگونگي رفع مشكل آبرساني مذاكره و تبادل نظر شد و سر انجام روي موارد زير توافق و صورت جلسه گرديد:1)سازمان جهاد كشاورزي آقاي مهندس علي داوودي را متعهد نمود و ايشان هم قبول كردند كه تمام پمپها و تابلوهاي برق هر دو ايستگاه با نظارت مديريت كشاورزي به فروش برسد و پمپ ها و تابلوهاي برق جديد با فدرت بيشتر تهيه و نصب گردد. هزينه هاي اضافي به عهده سازمان جهاد كشاورزي باشد به طوري كه 62 ليتر آب در ثانيه در مناطق مصرف تحويل كشاورزان گردد.

2)درباره تجهيزات آبياري(لوله هاي شبكه) معاونت فني و اجرايي سازمان گفتند: نقص ها و كمبودهاي موجود را طبق طرح با هزينه سازمان اصلاح مي نماييم و نيز يك دستگاه موتور پمپ ديزلي متناسب با قدرت مورد نياز كه درطرح بوده و نصب نشده به صورت رايگان جهت پمپ كردن آب داخل شبكه آبياري در اختيار شركت فردوس قرار مي دهيم.

3)اعضاي هيات مديره و سردانگها از طرف همه كشاورزان متعهد شدند با نظارت مديريت جهاد كشاورزي قطره چكانها را تعويض و تمام لوله هايي كه خارج از طرح به شبكه وصل شده اند را جمع آوري نمايند.(اجراي بند 1و2 از سوي سازمان جهاد كشاورزي منوط به اجراي بند 3 مي باشد)

4)مقرر گرديد كشاورزان جهت سهولت در آبگيري و آبياري گروه بندي شوند تا در جاهاي مناسب بتوان والوهاي قطع و وصل آب نصب كرد. هزينه اين كار به عهده سازمان جهاد كشاورزي است.

5)شروع عمليات اجراي بازسازي از روز شنبه 11/11/82 و پايان كار 29/12/82 اعلام گرديد. اميد است كشاورزان مزرعه فردوس با همت بلند خود و با مشاركت و همكاري يكديگر مشكلات كوچكتر را خود از سر راه بردارند و با رعايت انصاف از امكانات آينده بهره مناسب را برده و مزرعه فردوس را سر سبز نمايند

تهيه گزارش: رمضان عرب 9/11/82

قول هاي مدير كل راه

بدنبال درخواست هاي مكرر شوراي اسلامي، روز جمعه 3/11/82 آقاي دكتر محمد رئيسي نماينده محترم مجلس، مهندس محمديان مدير كل محترم اداره راه استان و مهندس رئيسي بخشدار سامان از جاده محور پل زمان خان به قراقوش بازديد نمودند. در اين بازديد خواست و نظرات مردم توسط شوراي اسلامي ماركده به اطلاع رسيد. پس از بازديد، مهندس محمديان فرمودند: من تا كنون با ديد فني از اين جاده بازديد نكرده بودم، خرابي زياد دارد. و از سال آينده يك اكيپ مأمور خواهم كرد تا ابتدا پيچ هاي تند و جاهاي باريك جاده را بازسازي و سپس آسفالت نمايند. سپس از جاده بين روستاي صادق آباد و آپونه بازديد شد كه مهندس محمديان فرمود: سال آينده اين 12 كيلو متر را نيز آسفالت گرم خواهيم كرد.

شوراي اسلامي ماركده

جوانان را در يابيم

واژه جوان هميشه با نشاط، شور و انرژي همراه بوده و هست. جوان منبعي است لبريز از هيجان و پتانسيل بالقوه اي كه نيازمند حامي و ياري رساني است تا بالفعل در آيد. نياز جوان و جوانان حداقل به صورت نسبي بايد بر آورده شود، اما در روستاي ما اين هيجانات و نشاط در جوانان در نطفه مي ميرد و هرگز به ملكه. ظهور نمي رسد. اولين و آخرين سيبل مقابل تمامي تيرهاي تيراندازان روستا، جوانان مي باشند. از شوراي اسلامي روستا مي پرسم: در دوره گذشته و فعلي چه كار مثبتي براي جوانان انجام شده است؟ همين جوانان كه حامي و پشتيبان اصلي شما بوده و هستند، چه كرده ايم جز اينكه دنبال طرحهاي كشاورزي بوديم؟ البته اين كاري خوب است اما جوانان نيازهاي ديگري دارند كه حداقل به كمترين آنها توجه كنيد. براي مثال: ورزش مورد علاقه جوانان فوتبال است(شايد ورزش هاي ديگري نيز دوست داشته باشند اما امكانات نيست) اما همين مسئله هم هميشه داراي مشكلات بوده است، زمين اصلي فوتبال بيشتر به كوه و كوهسار مي ماند. از همه طرف مورد تجاوز قرار گرفته و چندي ديگر به زمين كشاورزي تبديل مي شود. يك زمين كوچك هم براي فوتبال سالني در مدرسه فيض وجود دارد كه آن هم مورد اعتراض ساكنين شرق ماركده قرار گرفته است، حال حق با چه كسي است. بماند( البته آقاي رمضان عرب در شماره 16 آوا حق را به ساكنين شرق داده كه جاي بحث دارد) حرف من اين است، چرا چاره اي براي مشكل جوانان نمي انديشيم؟ چرا فقط جلسه مي گذاريم و كاري نمي كنيم؟ آيا آواره و پرسه زدن جوانان بهتر است يا حداقل در مكاني جمع شوند و ورزش كنند؟ پس بياييد جوانان را دريابيم!!!

اسدالله عرب ماركده 4/11/82

بياييد مسئوليت پذير باشيم

آقاي مجتبي عرب طي نامه اي به آواي ماركده كه تحت عنوان وعده هاي پوچ در آواي شماره 16 به چاپ رسيد بيان نموده اند كه شوراي اسلامي به وعده هاي خود عمل نكرده ، كه لازم است در اين باره توضيحاتي داده شود. دوست عزيز در آن جلسه كه اشاره كرده ايد ، احداث زمين فوتبال گل كوچك در كنار رودخانه از طرف يكي از حاضرين در جلسه عنوان شد كه اعضاي شوراي اسلامي به دليل اينكه زمين در مالكيت اشخاص است آنرا غير عملي دانستند. و زمين پيشنهادي ديگري را واقع در كف دره پايين تر از چوقور دره پذيرفتند كه درصدد هستيم هرگاه لودر در دسترس بود زمين فوق را هموار كنيم.شوراي اسلامي خود هيچگاه اقدام به تشكيل تيم نكرده بلكه از ورزشكاران روستا خواسته تيمهاي خود را فعال نمايند و مشغول بازي شوند و شورا در حد توانايي خود، امكان خريد وسايل بازي را فراهم مي كند ، در همين زمينه يك عدد توپ فوتبال خريده و تحويل آقاي غلامعلي عرب داده است.در همان جلسه ، ايشان مسئوليت سامان دهي ورزش در روستا را پذيرفت و در همان جلسه نمايندگان تيم ها پذيرفتند تيم هاي خود را فعال نمايند ولي تاكنون هيچ تحركي نديديم. دوست عزيز در اجتماعي زندگي مي كنيم كه كسي حاضر به پذيرش مسئوليت نيست.  

                             شوراي اسلامي ماركده2/11/82  

اعتياد ، بلاي خانمان سوز

خدايا مرا چه مي شود كه به دست خود رشته هاي پاكي و صفاي زندگي خود را به ديو تباهي دود افيون مي سپارم؟ خدايا مرا چه مي شود كه درخت سرسبز و زيباي زندگي ام را با دست خود و با چه پشتكاري! و جديتي! با دود ترياك به نابودي سوق مي دهم؟ خدايا مرا چه مي شود اين عادت را كه اعتياد نامندش همچو تير تپانچه اي در قلب خود نشانه رفته ام و افكار و انديشه ام را به سياهي كشانده ام و اصالت انساني ام را هدف قرار داده ام و هنوز هم نمي خواهم بدانم چه مي كنم؟ و بفهمم چه بر سر خود آورده ام ؟ و بخود بيايم ؟ خدايا مرا چه مي شود كه با هزار زحمت پولي را به كف مي آورم و از روي غفلت در آني ، آن را تبديل به سم افيوني مي كنم و در خون خود مي ريزم و جلو چشمان محزون دلبندانم، خود را به نابودي مي كشم؟ راستي چه نگاه معصومانه اي دارند اين كودكان! خدايا مرا چه شده است كه من عطوفت پدري را كنار گذاشته ام؟ و سرنوشت كودكان زيباي خود را با دود به تباهي و سياهي سوق مي دهم؟ از روي ناداني با همنشين بي كمال نشستم ، راهي را به من نشان داد كه چاهي عميق بر سر آن راه پنهان بود و اكنون من ته آن چاهم. خدايا از تو مي خواهم مرا ياري دهي تا بتوانم خرد را فراراه زندگي خود قرار دهم و رفتارهاي خود را بر اساس خرد برگزينم تا به اصالت انساني خود بازگردم.

                                   يك معتاد

جواب انتقاد به مقاله بهداشت در خانه بهداشت

وقتي كه آواي شماره شانزدهم بدستم رسيد و آنرا خواندم از انتقاد كاركنان محترم درمانگاه بسيار خوشحال شدم چرا كه هم خودم و هم مردم با اين پل ارتباطي (آواي ماركده)گفتتني ها را گفتيم و شنيدني ها را شنيديم. يك بار ديگر از پزشك محترم مركز و همه كاركنان آن قدرداني مي نماييم. بايد بگويم كه هدف از نوشتن اين گونه مطالب، روشن شدن افكار عمومي و توجه مسئولين به كاستي ها و بالا بردن سطح تحمل نقد و انتقاد است نه خرده گيري به كار يا كسب گروهي. تا نقدي نباشد تحرك در كار و مديريت بوجود نمي آيد و اگر مي خواهيم پيشرفت داشته باشيم بايد فرهنگ انتقاد پذيري هم داشته باشيم و هرگز نرنجيم و با هم فكري و جبران كاستي ها روستايمان را آباد كنيم.   

    رمضان عرب 1/11/82

 

مشكلات يك مدرسه

وقتي 31 شهريور مي شود بي هياهو خودم را براي فردا يعني 1 مهر آماده مي كنم. دلم براي دوستانم، ميز، نيمكت، گچ، تابلو، صداهاي عجيبي كه از نيمكت ها به گوش مي رسيد و … تنگ شده است. اول مهر كه به مدرسه آمدم دلم نمي خواست به خانه برگردم چون مدرسه را دوست داشتم اما بعد از مدتي كه گذشت دلم نمي خواست ديگر به مدرسه بروم آخه ديگر تحملم از اين همه مشكلات تمام شده بود. 

مشكلات موجود در مدرسه ما، تاريكي كلاسها، نبودن نيمكت سالم، نبودن بخاري سالم، نبودن كتابخانه اي كه به درد بچه ها بخورد و مهمتر ازآنها آب بندي نبودن سقف هاست كه در فصل زمستان وقتي باران يا برف مي بارد وسايل موجود دركلاسها با چكه چكه كردن سقف خيس مي شود. همه پدر و مادر ها آرزو دارند بچه هايشان بروند و درس بخوانند تا در آينده يك فرد كوشا و مثبت براي جامعه بشوند. با اين همه مشكلات ما چطوري مي توانيم ادامه تحصيل بدهيم؟ اگر دوست داريد ما ادامه تحصيل بدهيم بياييد دست در دست هم بدهيم و يك مدرسه سالم براي ما بسازيد. خواهش من از شما، شوراي اسلامي ماركده، انجمن اولياء و مربيان و مردمان خونگرم روستا اين است كه فكري هم براي مدرسه بكنيد.

   به اميد آن روز

دانش آموز مدرسه پگاه ماركده  خانم شاهسون

كفتگو در رويا

در روياهايم ديدم كه با پيري خردمند گفتگو مي كنم. پير پرسيد: پس تو مي خواهي با من گفتگو كني؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت داريد. پير گفت: وقت من زياد است. در ذهنت چيست كه مي خواهي از من بپرسي؟ پرسيدم چه چيز بشر تو را سخت متعجب مي سازد؟ پير پاسخ داد: كودكي شان! اين كه آنها از كودكي شان خسته مي شوند، عجله دارند كه بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدتها آرزو مي كنند كه كودك باشند، اين كه آنها سلامت خود را از دست مي دهند تا پولي به دست آورند و بعد پولشان را از دست مي دهند تا دوباره سلامتي خود را بدست آورند، اين كه با اضطراب به آينده مي نگرند و حال را  فراموش مي كنند، بنابراين نه در حال زندگي مي كنند و نه در آينده، اين كه آنها به گونه اي زندگي مي كنند كه گويي هرگز نمي ميرند و به گونه اي مي ميرند كه گويي هرگز زندگي نكرده اند. پير دستم را گرفت. براي مدتي سكوت كرديم و من دوباره پرسيدم: به عنوان يك پدر مي خواهي چه درسهاي زندگي را فرزندانت بياموزند؟ پير گفت: بياموزند كه آنها نمي توانند كسي را وادار كنند كه عاشقشان باشد، همه كاري كه آنها مي توانند بكنند اين است كه اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند، بياموزند كه درست نيست خودشان را با ديگران مقايسه كنند، بياموزند كه فقط چند ثانيه طول مي كشد تا زخمهاي عميقي در قلب آنان كه دوستشان داريم، ايجاد كنيم، اما سالها طول مي كشد كه آن زخمها را التيام بخشيم، بياموزندكه ثروتمند كسي نيست كه بيشترين ها را دارد، بلكه كسي است كه به كمترين ها نيازمند است، بياموزند كه چگونه احساساتشان را نشان دهند، بياموزند كه دو نفر مي توانند با همديگر به يك نقطه نگاه كنند و آن را متفاوت ببينند، بياموزند كه فقط كافي نيست آنها ديگران را ببخشند بلكه آنها بايد خود را نيز ببخشند.

 من با خضوع گفتم: از شما به خاطر اين گفتگو متشكرم. و پير خردمندگفت: بدرود.   

                                                  حبيب شاهسون

پاسخ به انتقاد

با تقدير و تشكر از آقاي اسدالله عرب كه مثل خيلي ها بي تفاوت از كنار مطالب نمي گذرند و در جاهايي كه لازم مي دانند انتقاد كنند، دست به قلم مي شوند البته من خيلي مشتاق بودم در مقابل اين مطلب، دختران عكس العملي نشان مي دادند. آقاي عرب: حتماً مي دانيد كه نوشته هاي هر كس جزئي از عقايد و افكار اوست. من آنقدر براي نوشته هايم ارزش قائل هستم كه هر مطلبي را صرفاُ به خاطر اينكه اسمي از من در آوا باشد نمي فرستم. من وقتي تصميم به نوشتن اين مطلب گرفتم كه خودم شخصاً بين دختران، كساني را با خصوصياتي كه نوشته بودم مشاهده كردم و تأسف خوردم كه چرا بايد دختران روستاي ما، كساني كه مسئول تربيت نسل آينده ما را برعهده دارند مي توانند بهتر از اين باشند ولي نيستند؟ چرا براي برطرف كردن ضعف هاي فرهنگي خود تلاشي نمي كنند؟ شايد به نظر شما ويدئو سي دي ربطي به تربيت فرزند نداشته باشد، ولي شما در اطرافتان چند نفر را مي شناسيد كه براي بهتر تربيت كردن فرزندشان حداقل چند كتاب روانشناسي در اين مورد مطالعه كرده باشند؟ ولي حتماً بايد آخرين سي دي ها را بدست آورند. شخصاً تعجب كردم كه چرا شما چنين برداشتي از مطالب من داشتيد. چون تأكيد من بيشتر براي بالا بردن سطح مطالعه در بين جوانان بود و اينكه از زمانهايي كه بيش از حد نرمال پاي وي سي دي ها براي ديدن سي دي هاي غير مجاز و فيلم هاي مبتذل مي گذرانند بهتر مي توانند استفاده نمايند و يا حداقل شخصيتي محكم داشته باشند كه تأثيرات منفي روي آنها نگذارد و جزء جدانشدني زندگي شان شود. و فكر هم نمي كنم شما با نظر من مخالفتي داشته باشيد.

 پس سعي كنيد قبل از انتقاد از نوشته اي زحمت چندين بار خواندنش را به خودتان بدهيد و به عمق نوشته ها پي برده و بعد (بقول خودتان) بدون تعصب دست به قلم شويد و انتقاد كنيد.         

  خانم س . ش

زمين ما و درخت همسايه

رفتن شاخه درخت روي زمين همسايه، پديده اي كه ريشه در بسياري از اختلافات و درگيري بين كشاورزان است. اين شاخه هاي مزاحم با ايجاد سايه روي زمين باعث زيان مي گردند و بسياري از مردم نمي دانند در اين مواقع چكار بايد بكنند؟ و قانون در اين زمينه چه مي گويد؟. موضوع فوق را از آقاي دكتر سيد محمد رضا حسيني وكيل پايه يك دادگستري سؤال كرده ام. جواب ايشان در ماهنامه صالحين روستا شماره 215 آذر ماه 1382 به چاپ رسيده. از آنجاييكه اين مشكل عمومي است يعني همه مردم با آن روبه رو هستند براي روشن شدن اذهان، سئوال و جواب داده شده را در آواي ماركده چاپ مي كنيم.

سئوال : به علت كمبود و كوچكي زمين، درختان در فاصله حدود يك متري مرز همسايه كاشته مي شود. هنگامي كه درختان بويژه گردو بزرگ مي شود شاخه هاي آن علاوه بر زمين خود روي زمين همسايه نيز قرار مي گيرد. آيا همسايه كه از سايه درخت زيان مي بيند- در صورت امتناع صاحب درخت از قطع شاخه هاي تجاوز شده- رأساً مي تواند شاخه هاي مزاحم را قطع كند؟. اگر جواب منفي است، مي تواند همه خسارت خود را بگيرد؟. واگر به علت بزرگي و بلندي درخت، بيشتر روز، زمين همسايه از نور آفتاب محروم و اين زمين هيچگونه محصولي ندهد، آيا صاحب زمين زيان ديده مي تواند در خواست قطع درخت همسايه را از دادگاه بكند؟.

پاسخ آقاي دكتر حسيني: ماده 131 قانون مدني مي گويد: «اگر شاخه درخت كسي داخل در فضاي خانه يا زمين همسايه شود، بايد از آنجا عطف كند و اكر نكرد، همسايه مي تواند آن را عطف كند و اگر نشد، از حد خانه خود قطع كند و همچنين است حكم ريشه هاي درخت كه داخل ملك غير مي شود.» همان طور كه مي بينيد، اين ماده قانوني  به روشني تكليف را مشخص كرده است. يعني اين كه اگر شاخه درخت كسي داخل فضاي مشخص ديگري شد، ابتدا بايد شاخه ها را با دست يا هر وسيله ديگري كه مي تواند، به داخل زمين همسايه برگرداند. فرض كنيد كه شاخه درخت انگور همسايه وارد زمين شما شده باشد كه مي شود آن را به داخل زمين همسايه انداخت. يا اينكه بين دو زمين ديواري است كه شاخه هاي درخت همسايه از روي آن ديوار گذشته و وارد زمين ما شده است. در اين صورت اگر امكانش باشد مي توان شاخه وارد شده به زمين ما را از روي ديوار به داخل زمين همسايه برگرداند. حال اگر برگردان شاخه هاي درخت به صورتي كه در مثال آمد به هيج وجه امكان نداشته باشد، در اين صورت بنابر حكم ماده قانوني كه گفته شد، نوبت به قطع شاخه ها مي رسد، البته در حدي كه شاخه ها وارد فضاي خانه ما شده است. حكم ريشه هاي درخت هم مانند شاخه هاست. آنچه گفته شد، توضيح ساده و مختصر ماده 131 قانون مدني بود، اما در كنار ماده ياد شده توجه شما را به چند نكته جلب مي كنم:

1) علت تصويب چنين ماده اي در قانون مدني اين است كه تصرف فضاي ملك ديگران جايز نيست، بخصوص در صورتي كه براي همسايه ضرر هم داشته باشد.

2) پرسيده ايد كه اگر صاحب درخت نسبت به برگرداندن يا قطع درخت اقدام نكرد، آيا همسايه مي تواند خودش شاخه ها را قطع كند يا خير. درجواب بايد گفت، از قسمتي از ماده قانون مدني كه مي گويد:…«  و اگر نكرد، همسايه مي تواند آن را عطف كند و اگر نشد از حد خانه خود عطف كند …» اين طور بر مي آيد كه خود همسايه شخصاً مي تواند نسبت به برگرداندن يا قطع شاخه درخت همسايه كه وارد ملك او شده است، اقدام كند. اما بعضي از استادان حقوق مدني معتقدند كه قطع شاخه درخت همسايه مشروط بر اين است كه بر گرداندن شاخه امكان پذير نباشد. تشخيص اينكه آيا برگرداندن شاخه امكان پذير بوده يا خير تا بعد نوبت به قطع آن برسد، با دادگاه است و همسايه نمي تواند قاضي كار خود باشد. عده ديگري از استادان حقوق مدني كه من هم با آنها هم عقيده ام، معتقدند كه هر گاه صاحب درخت نسبت به برگردان شاخه(با امكان انجام آن) يا قطع آن اقدام نكند، همسايه خودش مي تواند آن شاخه را برگرداند و نيازي به اجازه صاحب درخت يا حاكم ندارد.   

اداره حقوقي دادگستري هم برابر نظريه شماره 5427/7 مورخ 23/10/1359 در اين مورد مي گويد: «استفاده از حق مذكور در ماده 131 قانون مدني، احتياج به حكم دادگاه ندارد و صاحب درخت حق مطالبه خسارت يا تعقيب كيفري مرتكب را نخواهد داشت.» اما صرف نظر از آنچه گفته شد، پيشنهاد بنده اين است كه اگر تصور مي كنيد با توجه به وضعيت خاصي كه در محل زندگي شما وجود دارد، چنانچه شخصاً شاخه درخت همسايه را قطع كنيد، حتماً درگيري و دعوا ايجاد خواهد شد، مي تواند ابتدا به همسايه خود به صورت شفاهي تذكر بدهيد. اگر تذكر شفاهي اثري نكرد، با ارسال اظهار نامه از همسايه تان بخواهيد نسبت به برگرداندن يا قطع شاخه درخت خود اقدام كند. اگر اين كار هم مؤثر واقع نشد، باز هم براي جلوگيري از نزاع و درگيري و به رغم صراحت ماده ياد شده، مي توانيد از طريق دادگستري با صرف زمان بيشتر اما از راه مطمئن تري به خواسته تان برسيد.

3) درباره اينكه آيا همسايه مي تواند از همسايه اش به دليل داخل شدن شاخه درختش به زمين او خسارت بگيرد يا خير، گفته شده است در صورتي كه صاحب درخت از برگرداندن يا قطع شاخه درخت خودداري كند، صاحب ملك مي تواند اجاره فضايي را كه شاخه درخت اشغال كرده است، از صاحب درخت درخواست كند.

4) درباره اينكه اگر به علت بزرگي و بلند بودن درخت، زمين همسايه در بيشتر روز از نور آفتاب محروم باشد و هيچگونه محصولي ندهد، آيا صاحب زمين زيان ديده مي تواند قطع درخت همسايه را از دادگاه درخواست كند يا خير؟ بايد گفت حكم ماده 131 قانون مدني مربوط به برگردان قطع شاخه درخت است و در مورد قطع درخت به دليل آنچه در سؤال آمده است، حكم روشني وجود ندارد. از طرفي ماده132 قانون مدني كه بر اساس قائده شرعي«لا ضرر ولاضرار                    في الاسلام »تدوين شده است، مي گويد: «كسي نمي تواند در ملك خود تصرفي كند كه مستلزم تضرر همسايه شود، مگر تصرفي كه به قدر متعارف و براي رفع حاجت يا رفع ضرر از خود باشد.» با اين وصف تصرف مالك در ملك خودش بايد كاملاً بر طبق عرف جامعه و متناسب با ملك او باشد. در اين حالت صاحب درخت مسئول شناخته نخواهد شد. با اين همه، درباره موضوع مطرح شده در سؤال شما، به نظر اين جانب تصرف صاحب درخت در ملك خود، بدون آنكه شاخه درختش وارد باغ همسايه شود، به علت آثاري كه در زمين همسايه بوجود آمده است، تصرفي غير متعارف است، از اين رو به نظر مي رسد كه ما اختيار قطع درخت همسايه آن هم درخت گردو را كه معمولاً سايه بزرگي نسبت به بقيه درختان دارد، داشته باشيم.

محمد علي شاهسون ماركده

پاسخ به نامه ها

آقاي يعقوب شاهسون : سه نامه شما رسيد. در يك نامه پس از ذكر فوايد دعاي عرفه از جوانان دعوت كرده ايد كه در جلسات اين دعا شركت نمايند. و در نامه ديگر از طرف مردم ماركده به بازماندگان زلزله دلخراش بم تسليت گفتيد و در نامه سوم شعري را به بازماندگان زلزله تقديم نموده اي. از اينكه به آوا نامه نوشته ايد سپاسگذاريم. اميدوارم با پشتكار و جديت و مطالعه بيشتر بتواني مقاله هاي عميق، پر محتوا و مستند و منطقي تر براي آوا بفرستي.

آقاي ابوالفضل شاهسون: نامه ات كه حاوي شعر بلند طنز گونه در ارتباط با جنون گاوي بود رسيد. از اينكه به نوشته هاي طنز علاقه داري جاي خوشحالي است. از اين استعداد خودت جهت بيان مشكلات روستا در قالب طنز استفاده كن. به اميد نوشته هاي طنز خودت هستيم.

آقاي مرتضي شاهسون: دو برگ نامه شما رسيد. در يكي قطعه اي شعر زيبا نوشته اي و در ديگري چند لطيفه جالب. بنظر مي رسد فردي با ذوق باشي. دوست عزيز توصيه مي نمايم عميق و زياد مطالعه كن و مقاله و شعر درباره ماركده و مردمانش بنويس و براي آوا بفرست تا چاپ گردد

آواي ماركده                                                            

غارت ماركده ( قسمت هفتم )

                    ·   سرانجام رضاخان:

همانگونه كه ذكر كردم عمر ياغيگري رضا و جعفرقلي چندان طول نكشيد و اوج و افول قدرتمندي آنها كوتاه بود. ولي در اين زمان كوتاه تمام منطقه را به آتش كشيدند و چنان ناامني در منطقه بوجود آوردند كه هيچكس به چيزي اميد نداشت. علاوه بر دسته هاي ياغي جعفرقلي و رضاخان، در منطقه هر كه مي توانست تفنگي بخرد و از نظر اخلاقي و وجدان انساني ضعيف بود به راست و يا دروغ خود را به رضاخان جوزداني منسوب و باجگيري و غارت و چپاول مي كرد. بعضي از اينان هيچ انصاف و عاطفه انساني نداشتند. براي نمونه: چند نفر در نزديكي دره امام (دريمون) در روز روشن به حاج طالب ماركده اي برخورد كرده و لباس هاي او را كامل از تنش بيرون مي آورند و او را لخت رها مي كنند. هر چه اين پيرمرد التماس مي كند كه لباسهاي كهنه خود را به او بدهند اهميتي نمي دهند. حاج طالب پيرمرد آبرومند جهت پوشاندن عورت خود در كنار رودخانه توي آب مي نشيند تا سرانجام يك نفر ماركده اي فهميده براي او لباس مي آورد.

مردم روستاهاي اين منطقه در اين زمان دسته جمعي جهت كاشت و درو به مزرعه ها مي رفتند. در همين حال عده اي تفنگ چي هم از روستا محافظت مي كردند و نيز يكي دو نفر رابط در هر يكي دو كيلومتر ديده باني مي كردند تا هرگاه خطري از جايي روستا را تهديد كرد مردم به روستا برگردند. شب ها تعدادي از مردان نگهباني مي دادند و شب تا صبح صداي بيدارباش، هوشيارباش در فضاي روستا طنين مي انداخت.

رضا و جعفرقلي در منطقه بويژه در اصفهان از طرف عده اي از حاكمان، مالكان و روحانيون و تاجران بزرگ حمايت مي شدند، آنها همانند مزدوران در اختيار اين يا آن قرار داشتند و گاهي هم بنام آزادي خواهي و مجاهد! با سربازان خارجي كه ايران را در اشغال داشتند درگير مي شدند. همين موضوع اخير بوده كه موجب شهرت و افزايش قدرت آنها شده است.

آقاي حسين سعادت نوري مي نويسد: «‌ رضا جوزداني با حاج ميرزا محمد علي كلباسي پيش نماز و امام جماعت مسجد حكيم اصفهان ارتباط داشت و به قراري كه ميرزا فضل الله خان صدري مي گفت بوسيله حاج مشير الملك فاطمي به سردار جنگ پيغام داد كه حاضر است چهل هزار تومان بپردازد و تعهد كند كه در دوره حكمراني او رضا جوزداني بنشيند و دست از غارت و چپاول بردارد ولي سردار زير بار اين نرفت و به اين پيام ترتيب اثر نداد. البته سردار جنگ نمي توانست با اين پيشنهاد موافقت كند زيرا رضا و جعفرقلي در اواخر كارشان تا به آنجا بالا گرفت كه پيشاپيش آنان در موقع حركت به تقليد خوانين بختياري چماق نقره مي كشيدند. اين گردنكشان نابكار نه فقط از قوافل بازرگاني و مسافرين كاروانها باج راه مي گرفتند بلكه به حيله و نيرنگ و ناجوانمردي متمولين و ثروتمندان را دستگير و پس از اخذ مبلغ هنگفتي مرخص مي كردند و… »(مجله ارمغان  آذرماه 1346 ، دورنمايي از اوضاع آشفته گذشته ، حسين سعادت نوري).

كه بايد از اين بزرگان پرسيد چهل هزار تومان آن روز كه پول كلاني بوده از كجا آورده شده؟ در راه چه كسي داده مي شود؟ به چه كسي داده مي شود؟ براي چه هدفي داده مي شود؟ به طور يقين اين بزرگان مي دانستند ياغياني همچون رضا و جعفرقلي چه غارتها و چپاولها كرده! و نيز مي ديدند كه بختياريان چه ستمهايي به مردم مي كنند ولي گروهي با اينان و عده اي هم با آنان دمساز بودند. توده مردم هم مانند مرغ بوده اند كه هم در عزا و هم در عروسي….

در سال 1337 ه ق نصير خان سردار جنگ بختياري با اختيارات كامل و بودجه كافي از طرف دولت مركزي تهران حكمران اصفهان شد و مأموريت يافت ياغيان و ياغيگري را نابود كند. سردار جنگ وقتي وارد اصفهان شد به ياغيان اخطار نمود تسليم شوند ولي ياغيان نپذيرفتند. در اين وقت سيد محمود نجف آبادي (عموي سيد محمد رضا روحاني نجف آباد كه ساليان دراز روضه خوان ماركده بود) يكي از ياران رضا خان، با همكاري سرپرست كارواني كه مبلغ زيادي پول از خوزستان به اصفهان مي آورد  به آن كاروان دستبرد زد كه آتش خشم نصيرخان ،سردار جنگ، شعله ور گرديد و دستور سركوب ياغيان صادر شد. رضا و جعفر قلي روي كوهي نزديك تيران به محاصره نيروهاي بختياري درآمدند. چند شبانه روز در محاصره بودند و زد و خوردهايي انجام گرفت. سرانجام رضا و جعفرقلي فرار كردند و در قهدريجان بين ياغيان و نيروهاي بختياري جنگ سختي درگرفت كه منجر به شكست ياغيان شد. رضا و جعفرقلي موفق به فرار شدند ولي سرانجام پس از چند روز جعفرقلي مجروح و دستگير و رضا خان سالم به دام افتاد و در ميان تماشاي مردم به اصفهان برده شدند. جعفرقلي در زندان مي ميرد كه جسد او به دار زده مي شود و رضاخان در ميدان شاه اصفهان به دار كشيده مي شود. آن روزها شعرهايي در باره پيروزي سردار جنگ و شكست رضا و جعفرقلي سروده و در ميان توده مردم بر سر زبانها بوده مانند :

سردار نوشته به ليله (لوله) قوري                   رضا را گرفتند با جعفرقلي

سردار نوشته به بال قلاق(كلاغ)                   رضا را گرفتند تو اشنار باغ

همه مردم داستان زير را نقل كرده و بر اين باور هستند كه واقعيت دارد ولي من جايي نخوانده ام، مي گويند هنگامي كه رضا خان جوزداني به خاطر تعقيب نيروهاي سردار جنگ فراري بوده در يك باغي از باغهاي نجف آباد مخفي شده بود، دستور مي دهد كه مادرش را به آنجا ببرند تا وصيت كرده حلاليت بطلبد، چون مي دانسته به زودي دستگير خواهد شد. وقتي مادرش حاضر مي گردد از او تقاضا مي كند كه نزديك شده و زبانش را درآورد تا او آنرا ببوسد. وقتي مادرش زبانش را بيرون مي آورد زبان مادرش را به شدت گاز مي گيرد و مي گويد مادر چرا هنگامي كه من بچه بودم و براي اولين بار يك تخم مرغ از همسايه دزديده بودم مرا منع نكردي و به من نگفتي دزدي بد است تا حالا من شتر دزد شده ام و اين روز را تو بر سر من  آورده اي.ادامه دارد…                                       محمد علي شاهسون ماركده