آواي ماركده شماره 112 – پانزدهم بهمن 1386

مهد کودک روستا

 بنا به دعوت سرکار خانم سوراني، مربي مهد کودک روستاي مارکده، اعضا شوراي اسلامي، آقايان: مسعود شاهسون، محمدعلي شاهسون و محمد عرب، در تاريخ 1/11/86 ساعت 15 از کلاس آموزشي نونهالان بازديد نمودند و نقاشي هاي زيباي آنها يک يک  بررسي گرديد. بنظر مي رسيد سرکار خانم سوراني زحمات زيادي را کشيده اند تا نونهالان توانسته باشند کارهاي چنان زيبايي را بيافرينند. سپس در طي نشستي خانم سوراني مشکلات مهد را اين چنين بيان نمود.  1- ماهيانه ناگزيريم مبلغي بابت کرايه به آموزش و پرورش بپردازيم که با توجه کمبود درآمد در توان ما نيست.  2- مقداري وسايل کمک آموزشي نياز هست که بودجه اي براي فراهم کردن آنها نداريم. و از شوراي اسلامي تقاضا داريم براي تداوم کار مهد کودک روستا، ما را ياري دهد.

اعضا شوراي اسلامي تقبل نمودند که با مذاکره با اداره آموزش و پرورش کرايه پرداخت نگردد. و با دعوت از آقاي روحي، مسئول مهد هاي کودک بهزيستي، جلسه اي تشکيل و روي موضوع فراهم آوردن وسايل کمک آموزشي تصميم گيري شود.

                                                      گزارش از : محمدعلي شاهسون مارکده 

کلاس آموزشي

به دعوت خدمات کشاورزي بن جلسه ي آموزشي در تاريخ 2/11/86 ساعت 9 صبح با حضور جمعي از دهياران و اعضا شوراهاي اسلامي بخش بن در محل ساختمان خدمات کشاورزي تشکيل شد. هدف از اين دعوت و نشست آموزش قوانين حفظ تغيير کاربري اراضي زراعي و باغي بود. از روستاي مارکده آقايان: کريم شاهسون و محمدعلي شاهسون در اين کلاس حضور داشتند. نخست آقاي مهندس جوانبخت مسئول محترم خدمات کشاورزي بن گفت: منظور از حفظ تغيير کاربري اين است که زمين هاي کشاورزي را به زمين مسکوني تغيير ندهيم. چرا اين را مي گوييم؟ کارشناسان عقيده دارند براي تشکيل يک سانتيمتر مکعب خاک زراعي در روي کره زمين بايد  700 تا 100 سال  ابر و باد و مه خورشيد و فلک در کار باشند تا با متلاشي شدن سنگها ايجاد شود. پس هر کشوري که خاک دارد سرمايه بزرگي دارد. بنابر اين ما وظيفه داريم خاک را حفظ کنيم تا بتوانيم مواد غذايي مان را از آن بدست آوريم. اين است که قانون گذاران ما بدين منظور قوانين وضع کرده اند تا زميني که مستعد کشاورزي است را تبدل به خانه سازي نکنيم بلکه زمين هايي که سنگلاخي است را بدين کار اختصاص دهيم حال براي آشنايي بيشتر شما مسئولان روستاها اين کلاس آموزشي را ترتيب داده ايم. جناب آقاي مهندس بهرامي کارشناس امور زمين مديريت جهاد کشاورزي قوانين حفظ تغيير کاربري را براي شما شرح خواهند داد.

آنگاه مهندس بهرامي يک يک مواد قوانين مربوطه را قرائت و توضيح داد و به پرسش هاي حاضران نيز پاسخ گفت که چکيده سخنان جلسه را در اينجا نقل مي کنيم. زمين هاي زراعي داخل محدوده طرح هادي روستا مشمول اخذ مجوز از کميسيون ماده يک نمي شود چگونگي ساخت و ساز در چنين زمين هايي را بنياد مسکن و دهياران مشخص مي کنند. هر کس خواست زمين کشاورزي اش را در خارج از طرح هادي تبديل به زمين مسکوني نمايد بايد از طريق کميسيون ماده يک اين قانون مجوز تغيير کاربري بگيرد. براي گرفتن مجوز حتما بايد زمين سند ثبتي داشته باشد. پس از صدور مجوز تغيير کاربري روي زمين کشاورزي 80 درصد مبلغ زمين به قيمت روز از متقاضي اخذ و به حساب خزانه دولت واريز خواهد شد. اگر کسي در زمين کشاورزي خارج از طرح هادي بدون اخذ مجوز و به صورت غير قانوني خانه بسازد به او اخطار داده مي شود که بايدکارش را متوقف و زمين را به حالت اول درآورد و گر نه سازمان جهاد کشاورزي با حکم دادگاه ساختمان را تخريب و متخلف هم جريمه مي شود. در مورد تبصره اي که هر کشاورزي مي تواند 500 متر از زمين کشاورزي خود را تيديل به مسکوني نمايد اختصاص به قطعه زمين هاي بزرگ است و هنوز هم جزئياتش به ما ابلاغ نشده لذا ما هنوز نمي دانيم چگونه بايد اجرا شود. کساني که مي خواهند در زمين کشاورزي شان فعاليت هاي اقتصادي مکمل کشاورزي کنند مانند ايجاد گاوداري، مرغداري  و غيره نياز به مجوز کميسيون نيست بلکه پس از اخذ موافقت ها مجوز تغيير کاربري زمين توسط رئيس سازمان جهاد کشاورزي صادر خواهد شد.

                                                      گزارش از: محمدعلي شاهسون مارکده  

مجمع عمومي تعاوني نگين

برابر اطلاعيه اي که در تاريخ 3/10/86 در چندين نقطه روستاي مارکده نصب شد هيات مؤسس، تاريخ برگزاري اولين جلسه مجمع عمومي شرکت تعاوني توسعه روستايي نگين مارکده را روز 3/11/86 اعلام نمود. بدين منظور جلسه اي با حضور جمعيتي حدود 70 تا 80 نفر در تاريخ 3/11/86 در محل مسجد جامع مارکده تشکيل گرديد. که به علت به حد نصاب نرسيدن، جلسه مجمع عمومي رسميت نيافت و انتخابات برگزار نگرديد و مقرر گرديد آقاي محمود عرب فرزند احمد با همآهنگي اداره تعاون استان آگهي دعوت نوبت دوم مجمع عمومي را تدوين و تکثير و به محل  اجتماعات مردم روستا نصب نمايد. جمعيت حاضر پيرامون مسائل مختلف به گفتگو نشستند که چکيده اي سخنان بيان شده براي آگاهي خوانندگان در اينجا نقل مي گردد.

 نخست اعتراضي عنوان گرديد که چرا عده اي خاص کانديد هيات مديره شده اند؟ که پس از بحث و بررسي مقرر گرديد: آقاي محمود عرب فرزند احمد يک برگ فرم درخواست کانديداتوري تحويل آقاي حبيب شاهسون ( کامپيوتري ) بدهد و هرکه داوطلب است کپي فرم را تکميل و پس از امضا آن را شخصا به اداره تعاون تحويل دهد و يا تحويل آقاي محمود عرب دهد.

اعتراض گرديد که چرا بعضي از افراد جامعه روستايي ما در چند تا از نهاد هاي روستا عضويت دارند؟ و پيشنهاد شد که هر نفر يکجا مسئوليت بپذيرد تا کارها بهتر اداره شود. که پاسخ داده شد. مسئولان همه ي نهاد هاي اجتماعي روستا که مورد نظر شما هست انتخابي اند و افرادي که چند جا مسئوليت دارند مستقيم توسط مردم انتخاب شده اند. و در اين زمينه هم هيچ منع قانوني نداريم لذا اگر شما مردم تشخيص مي دهيد که شخص و يا اشخاصي به علت چند مسئوليتي نخواهند توانست خوب انجام وظيفه نمايند، خوب، به آنها راي ندهيد.

پرسيده شد درباره عضويت جواناني که سرباز اند و يا دانشجو اند چه تصميمي خواهيد گرفت؟ پاسخ داده شد ما اکنون هيات مؤسس هستيم وظيفه هيات مؤسس اين است که تعاوني را تشکيل دهد و لذا پرسش و ابهام در باره چگونگي سياست و برنامه و کار تعاوني فراوان است شما بايد صبر کنيد تا هيات مديره انتخاب شود آنگاه درباره همه ابهام ها چاره جويي و راه حل انتخاب خواهد نمود.پرسيده شد حدود نيمي از اعضاء تعاوني نگين خانم هاي روستا هستند آيا اينها هم براي راي دادن بايد در جلسه حضور يابند؟ که گفته شد برابر قانون هر فردي که عضو تعاوني است اين حق را دارد که شخصا در مجمع حضور يابد و راي خود را در صندوق بيندازد و اگر نتوانست، مي تواند وکالت کتبي به فرد مورد اعتماد خود دهد تا او از طرفش در مجمع اعمال راي نمايد. بدين جهت فرم وکالت تدوين مي گردد و در مغازه

حبيب کامپوتري قرار خواهيم داد کساني که نمي توانند در جلسه حضور يابند فرم را تکميل و امضاء نمايند و وکيل خود را به جلسه روانه کنند.

پرسيده شد چرا در مجمع عمومي فردوس نمي گفتيد بايد فيش هاي واريزي پول به حساب شرکت را به عنوان ورقه شناسايي همراه بياوريد ولي اينجا مي گوييد؟ که پاسخ داده شد شرکت فردوس چندين سال قبل تاسيس شده و همه اعضا براي يکديگر شناخته شده اند ولي اين تعاوني تازه تاسيس است و نمي دانيم چه کسي عضو شده است لذا ناگزيريم براي شناسايي بگوييم هر عضو با در دست داشتن فيش بانکي در جلسه حضور يابد.

در پايان جلسه هيات مؤسس و اعضا شوراي اسلامي از همه جمعيت حاضر درخواست نمودند 15 روز ديگر، خود و ديگر دوستان و آشنايان در جلسه نوبت دوم مجمع عمومي شرکت نمايند. همچنين اعضا شوراي اسلامي گزارشي کوتاهي از چگونگي پيشرفت کار طرح گلستان را به اطلاع حاضران رساند. و نيز گزارشي از تاريخچه چگونگي فروش 3 حبه از املاک قريه، توسط اصلاحات ارضي، به کشاورزان قريه و ماندگاري زمين فروش شده نزد چند نفر، براي حاضران شرح داده شد. در همين جلسه موضوع احداث جاده کشاورزي بين زمين هاي قريه دوباره توسط اعضا شورا مطرح گرديدکه پس از بحث و بررسي مقرر گرديد شوراي اسلامي با دعوت کتبي از کشاورزان قريه جلسه اي تشکيل و دو موضوع فوق بررسي گردد.                 گزارش از: محمدعلي شاهسون مارکده

توزيع آرد خانه پزي

بخشداري سامان طي نامه شماره 3708 مورخه 2/11/86 کپي نامه بازرگاني استان را در ارتباط با توزيع آرد خانه پزي به اين شورا ارسال نموده که با هم مي خوانيم. « … سهميه آرد بر اساس سرانه جمعيت و بدون توجه به موضوع فرزند چهارم از طريق شرکت غله و خدمات بازرگاني استان به سازمان تعاون روستايي تحويل و اين سازمان نيز بر اساس سرانه در نظر گرفته شده نسبت به توزيع اقدام مي نمايد. بنابر اين هيچگونه مشکلي نبايستي در اين رابطه وجود داشته باشد ليکن به نظر مي رسد يکي از مشکلات موجود مربوط به افرادي است که کالا برگ روستايي دريافت نموده ليکن در مناطق ديگري ساکن بوده ولي به هنگام توزيع آرد از اين سهميه استفاده نموده و موجب بروز کمبود مي گردند و بايستي راه کارهايي اتخاذ تا جمعيت واقعي هدف، مشخص و آرد صرفا بين آنان توزيع گردد. بنابر اين پيشنهاد مي گردد با توجه به اشراف بخشداري به موضوعات مختلف با تمهيدات لازم بوسيله شوراي اسلامي روستا و دهياران مبني بر صدور کارت يا دفترچه توزيع آرد براي جمعيت ساکن روستا اقدام شود تا بر اساس جمعيت واقعي ساکن در روستاها آرد توزيع شود. »

توزيع سيمان

بخشداري سامان طي نامه شماره 3704 مورخه 2/11/86 به عاملان فروش سيمان دستور داده  « پيرو مکاتبات قبلي اين بخشداري و دستورالعمل سازمان بازرگاني استان مقتضي است نسبت به درج شماره و تاريخ پروانه ساختمان در فرم مخصوص تحويل سيمان به مصرف کننده اقدام و ماهيانه يک نسخه به اين بخشداري ارسال گردد.»

عدم افزايش کرايه

بخشداري سامان طي نامه شماره 3589 مورخه 30/10/86 و به استناد نامه فرمانداري و معاونت عمراني استانداري و مدير کل دفتر حمل و نقل وزارت کشوردستور داده « …پيرو مکاتبات قبلي مجددا بر ضرورت عدم افزايش کرايه هاي حمل و نقل عمومي تاييد گرديه است لذا مقتضي است در اين زمينه نظارت لازم به عمل آيد ».

آزمون حمل و نقل بين المللي

سازمان حمل و نقل و پايانه هاي استان براي متقاضيان تاسيس شرکت هاي حمل و نقل بين المللي در نيمه دوم ارديبهشت ماه 87 آزمون برگزار مي کند لذا از داوطلبان خواسته که مدارک خود را تا تاريخ 15/12/86 ارسال نمايند.

خريد وفروش ممنوع

برابر گزارش سردانگهاي طرح باغداري مينو زمزمه خريد وفروش سهام اين طرح دربين مردم شنيده شده است. بدينوسيله به اطلاع فروشندگان وخريداران مي رسد

1-سهام داران طرح مينو تعهد نامه اي امضا و به شوراي اسلامي سپرده اند که در صورت فروش، شوراي اسلامي حق دارد نام متخلف را از ليست طرح حذف نمايد.

2-برابر دستور شماره 2267 مورخه 8/3/86 رئيس اداره منابع طبيعي شهرستان شهرکرد اين شوراوظيفه داردکه فروشنده سهام طرح مينو و همچنين خريدار سهام اين طرح را به عنوان افراد متخلف به اداره گزارش نمايد.

آنفلوانزا

بخشداري سامان طي نامه شماره 3585 مورخه 3/11/86 اطلاعيه مرکز بهداشت را در باره آنفلوانزاي پرندگان به اين شورا ارسال نموده که متن آن را براي آگاهي چاپ مي کنيم.

جهت پيشگيري از ابتلاء به آنفلوانزاي پرندگان نکات ذيل را مدنظر قرار دهيد:

1- حتي الامکان از خريد و نگهداري پرندگان زينتي در محل سکونت خود خودداري نماييد.  2- در صورت مشاهده تلفات طيور و پرندگان بدون تماس با لاشه، به نزديکترين مرکز بهداشتي درماني يا دامپزشکي محل گزارش نماييد.

  3 – مرغ مصرفي خود را از فروشگاه هاي مجاز خريداري نماييد   4-  از خريد مرغ زنده از فروشندگان دوره گرد يا مرغ زنده فروشي ها جداخودداري نماييد.  5- از تماس و دست زدن به فضولات وترشحات پرندگان بدون دستکش وماسک و روپوش پرهيز نماييد.  6- از مصرف مرغ و تخم مرغ نيمه پز خودداري نماييد.  7- بعد از آماده سازي مرغ جهت پخت و پز دست هايتان را با آب و صابون به مدت 15 تا 30 ثانيه بشوييد.   8- در صورت مشاهده عرضه مرغ زنده با شماره تلفنهاي زير تماس حاصل فرماييد.2224594-0381  و  2222908-0381

مراسم عاشورا

دهه محرم سال 86 مصادف با سال 1429 هجري در مسجد جامع با حضور اقشار مختلف مردم مارکده از روز 21 دي ماه 86  آغاز و در روز شنبه 29 دي خاتمه يافت. در طي اين ايام نماز جماعت در سه نوبت به امامت آقاي قاسمي با حضور حدود 600 نفر اقامه شد و بعد از نماز آقاي قاسمي سخناني ايراد و انگاه مراسم عزاداري توسط جوانان وکليه اعضا هيات قمر بني هاشم(ع) اجرا مي شد. گروه تعزيه خوان از روز 5 محرم همه روزه تعزيه اجرا نمودند. مراسم علم گرداني و عزا داري سنتي از روز 8 محرم در بعضي از کوچه ها و خيابان اصلي انجام شد. تقريبا 400 کيلو گوشت قرباني، و تحويل متصديان آشپز داده شد. مجموع نذورات جمع آوري شده از مردم در پاي صحنه تعزيه به منظور کمک به و سايل تدارکاتي هيات قمر بني هاشم 600 هزار تومان بوده است. در طول اين روزها ماموران پاسگاه انتظامي هوره سرکشي مي نمودند و شب تاسوعا آقاي طاهري امام جمعه و قرباني بخشدار و هيات همراه در جلسه عزاي مارکده شرکت نمودند. در پايان از زحمات آقاي قاسمي تشکر و قدرداني مي گردد.    رمضانعلي شاهسون مارکده

انتخابات نگين

به دنبال به حد نصاب نرسيدن اعضا حاضر در جلسه مجمع عمومي نوبت اول در تاريخ 3/11/86 ، اين جلسه رسميت نيافت وانتخابات به جلسه نوبت دوم محول شد. جلسه مجمع عمومي نوبت دوم شرکت تعاوني نگين مارکده در تاريخ 24/11/86 راس ساعت 10 صبح در محل مسجد جامع مارکده تشکيل مي گردد. اطلاعيه اين جلسه مجمع عمومي به امضا آقاي محمود عرب رئيس هيات مؤسس در تاريخ 4/11/86 منتشر و در چندين نقطه روستا به در و ديوار الصاق شده است.

اخطار به فردوس

آقاي خسرو عبدالهي مدير امور اراضي استان طي نامه شماره 11895 خطاب به مدير عامل شرکت تعاوني فردوس اخطار نموده که بدهي معوقه دارد متن نامه به شرح زير است « نظر به اينکه اين شرکت اجاره بهاي معوقه دارد، اخطار مي گردد که ظرف مدت يک هفته جهت ارائه پاره اي توضيحات به واحد حقوقي امور مراجعه گردد. در غير اين صورت پرونده شرکت جهت اقامه دعوي به محاکم قضايي ارجاع خواهد شد».

مصاحبه

گفتگويي با آقاي ياسر عرب فروشنده جديد شرکت تعاوني روستايي مارکده در تاريخ 2/11/86 انجام شده که با هم مي خوانيم.

س- آقاي عرب ضمن عرض سلام و خسته نباشيد آيا جنابعالي به صورت رسمي به سمت فروشندگي انتخاب شده ايد؟ يا اينکه با نظر و صلاحديد آقاي مدير عامل بوده است؟   ج- نه، به طور رسمي بوده با نظر کليه اعضا هيات مديره. که حق انتخاب فروشنده شرکت را دارد.     س- با توجه به فراواني اجناس شرکت جديدالاحداث، چرا در زمان فروشنده قبلي چنين اقداماتي انجام نشد؟

 ج- اولا که اين اداره کل شرکت تعاوني است که تشويق مي کند به فروشندگي، و جنس خوب بستگي دارد به سليقه و همت و توانايي فروشنده که بيارد يا نيارد؟.

س- اجناس حاضر در شرکت آيا به صورت تعاوني موجود است يا شخصي و آزاد؟

ج- کليه اجناس حاضر در فروشگاه چه جزئي و کلي به صورت تعاوني و تمام سرمايه از تعاوني و سود هم براي تعاوني مي باشد.   س- سوآلي که در بين مردم و اعضا شرکت رايج است اين است که چرا شرکت تعاوني به صورت ارث و ميراثي و خانوادگي در آمده است؟   ج- اولا که به صورت ارث و ميراثي نبوده، انتخاب فروشنده حق مسلم اعضا هيات مديره بوده و آنها هم مثل ديگر فروشندگان انتخاب کرده اند چون هيات مديره نماينده مردم است.

س- در شرکت تعاوني يک نفر فروشنده خانم به چشم مي خورد که مشغول کار است. هدف از استخدام فروشنده خانم چيست؟    ج- اولا که استخدام نيست و به عنوان فرد کمکي و جهت آسايش خواهران است فروشگاه از کليه اجناس مجزا مي باشد.    س- در خصوص استخدام جنابعالي آيا از طرف شرکت بيمه شده ايد؟ ج-  نه و هيچ گونه حقوقي اخذ نمي کنيم. فقط نصف سود به فروشنده تعلق مي گيرد و مابقي مال شرکت مي باشد.    س- در اين مدت زمان کوتاه افتتاح فروشگاه نحوه فروش اجناس چگونه است؟ استقبال مردم تا چه حدي بوده است؟

ج- از لحاظ قيمت با ساير شهرها برابري مي کند و حتي ارزانتر. استقبال مردم بسيار عالي بوده است.    س- آيا آوردن جنس در شرکت و با توجه به عدم جاي مناسب براي کود و آرد، چه تدبيري انديشيده ايد؟   ج- کود که جاي مناسب از اول نداشت و آرد هم در مغازه حاج فضل الله عرب بدون پرداخت هيچ گونه کرايه اي توزيع مي گردد.  س- در خصوص فروش اجناس از هر لحاظ حتي وسايل برقي هم موجود است.    ج- در حد توان و گنجايش شرکت موجود است در صورت سفارش و تقاضاي وسايل بزرگتر از هر نوع به شرکت آمادگي تهيه و توزيع آن را دارد و به قيمت تعاوني. و در خصوص انتقادات و پيشنهادات سوآلات مردم و اعضا شرکت آمادگي کامل را داريم.    س- به نظر شما با توجه به کار نو و جديدي که در شرکت و در روستا انجام شده تا چه اندازه اي آسايش مردم در اين خصوص فراهم شده؟ چون شرکت از صبح تا اذان ظهر و هم فروشنده آقا و خانم به طور مجزا در شرکت وجود دارد و بعد از ظهر فروشنده آقا تا اذان مغرب در شرکت حاضر است سعي شده حد اقل رضايت مردم فراهم شود.    س- آيا هرنوع جنسي که مشتري تقاضا کند موجود است؟   ج- به در صورتي که موجود نباشد در اسرع وقت تهيه و توزيع مي نماييم.    س- آقاي عرب با توجه به اينکه جنابعالي داراي مشغله کشاورزي هستيد آيا در فصل تابستان نيز شرکت تعاوني با اين ساعات کار معين شده و فروشندگان معين شده انجام وظيفه مي نمايد؟

ج- انشاءالله. در قسمت حرفهاي مردم نشريه آوا شماره 110 نوشته شده بود که شرکت تعاوني به صورت ارث و ميراثي در آمده و فروشنده از روي دلخواه مدير عامل انتخاب شده که از سردبير نشريه تقاضا داريم اول در خصوص صحت و سقم حرفي تحقيق نمايد بعدا آن را به چاپ برساند.

                            گفتگو کننده: رمضانعلي شاهسون مارکده 2/11/86

حرف هاي مردم

1- آقا بنويس دعوا سر لحاف ملا است. اينهايي که تلاش مي کنند هر آشي که توي روستا پخته مي شود خودشان را به عنوان نخود قاطي کنند هدفشان دست يابي به زمين بيشتر و ديگر منافع اقتصادي است. ما مردم بايد دست از ساده انديشي برداريم و قسم هاي حضرت عباس را قبول نکنيم بلکه بايد دم خروس راکه از لاي قبايشان بيرون مي آيد ببينيم و باور کنيم. دليل حرف من هم گفتگو و پريدن به هم دو نفر در جلسه مجمع عمومي نگين در تاريخ 3/11/86 است که همه ديدند وقتي ته دل خود را بيرون ريختند، شد، زمين.

2- يعضي روها رو است و بعضي ها هم… يک همشهري در جلسه 3/11/86 تعاوني نگين اصرار داشت هرکه در روستا فقط يک سمت داشته باشد، مي گويم؛ حرفت درست و قصدت اين هست که کارها خوب و بهتر انجام شود، توکه 5 سال هيات مديره فردوس بودي و يک سمت هم داشتي، چرا اين  تعاوني را به اينحال روز در آوردي؟

3- بنويس؛ آقاي مدير عامل شرکت تعاوني روستايي، از حرف هاي مردم ناراحت نباش. ريال ريال سرمايه تعاوني از همين مردم است، بنابر اين مردم حق دارند انتقاد کنند، نظر بدهند، حساب و کتاب بخواهند. دو سال است که سبوس توي تعاوني نياورده اند و مي گويند جا نداريم مي پرسم براي خرت و پرت که همه دکاندار ها ميارند جا هست ولي براي سبوس جا نيست؟ و من که زندگي ام از طريق نگهداشتن گاو مي گذرد بايد بروم سبوس آزاد بخرم. جواب بدهيد سبوس سهم مارکده کجا مي رود؟

5- يک همشهري با ارسال 4 صفحه نوشته از تجربيات ومشاهدات خود در رابطه با پخش موسيقي هاي مبتذل در اتومبيل، رانندگي با سرعت بالا، و عدم توجه به اخطار امر به معروف و نهي از منکر سرنشينان، که دو مورد ان منجر به واژگوني اتومبيل شده است با ذکر اينکه امام حسين براي امر به معروف شهيد شده، و سي دي هاي ترانه عامل بدبختي، نابودي، فساد مي شود و فکر انسان را تخريب مي کند، و همين گوش کردن به ترانه ها باعث مي شود که ما پدر و مادرمان را بزنيم. از همگان تقاضا نموده از موسيقي هاي مبتذل استفاده نکنند.

6- الو، سلام، آقا اين مطالب روان شناسي که در آوا مي نويسي براي من بسيار  جالب و مفيد است لطفا ادامه دهيد و بيشتر هم بنويسيد.

7- چند نفر به نشريه آوا معترض اندکه چرا درباره جانبازان مطلب منتشر نميکند.

پاسخ آوا: از دوستان تقاضا مي شود مطلب بنويسند تاچاپ شود.

8- چند نفر از مسئولان مؤسسه خيريه از چاپ مقاله زير ذره بين در آواي شماره 111  ناراضي اند و اين انتظار را از شما ( محمدعلي شاهسون ) داشته اند که اين مقاله را نبايد چاپ مي کردي.

9- ما عده اي از مردم مي گوييم؛ آنهايي که در شورا، هيات امنا مسجد، هيات مديره فردوس، کتابخانه، مؤسسه خيريه انتخاب شده اند در انتخابات هيات مديره تعاوني نگين کانديد نشوند تا مسئوليت ها بين بيشتر مردم تقسيم گردد.

زير ذره بين

خبر منتشره با سر تيتر انتخاب هيات امنا مسجد در آواي 111 برايم جالب بود وفکر مي کنم براي مردم مارکده هم قابل توجه بوده که هيات امنا به يک کار بزرگ اقدام نموده اند وبراي اداره امور وساخت و ساز مسجد به راي و نظرات مردم احترام قائل شدند تا در يک جمع عمومي تعدادي جديد يا همان افراد قبلي با انتخاب آزاد مردم برگزيده شوند. تا با همفکري ، هم دلي ، نو انديشي ، مشورت و تصميم گيري نمايند. از برگزار کنندگان جلسه عمومي انتخاب جديد هيات امنا کمال قدرداني و تشکر را داريم و به خاطر تلاش ، زحمات شبانه روزي هيات امنا ، دست اندر کاران و … ساخت و ساز مسجد ممنون هستيم. اما نکاتي لازم است و رعايت آنها مي تواند ما را به سوي جامعه اي در قالب و چارچوب برنامه هاي مدون و قابل اجرا هدايت کند. چند نمونه در حد پيشنهاد اشاره مي شود اميد که هيات امنا جديد با تامل فکري ومشورتي و مديريتي به آن جامع عمل بپوشانند.

اول: انتخابات مي بايستي در جلسه منعقده با راي کتبي ومخفي انجام مي شد نه احساسي و شعارگونه. بايد به ارزش معنوي ذکر صلوات اقدام خاصي بدهيم. چرا که اين بيان ريشه در اعتقادات مذهبي و قلبي مردم دارد. شايسته هست از اين شعار براي فرار از کارهاي عقلي ، مديريتي به عنوان پرسشي استفاده نکنيم.

دوم هيات امنا مي بايستي گزارش مکتوب از تمام کارهاي انجام شده تهيه و آن را به اطلاعموم مردم مي رساند و براي کارهاي باقي مانده يا در دست انجام برنامه هاي خود را مطرح مي نمودند واز روند دخل وخرج ها نيز مردم را مطلع مي نمودند ودر پايان جلسه تمام موارد را صورت جلسه و در بايگاني مسجد قرار مي دادند تا سندي باشدبراي تاريخ مسجد روستا.

سوم: امروزه براي مديريت مکان عمومي ، شرکت ،جامعه ي، ئو، کشور و … نياز هست برنامه اي مکتوب وعقلي وعملي نگارش تا در چهار چوب آن عمل شود. هيات امنا جديد براي مديريت مسجد اساسنامه را تهيه و يا تدوين و پس از اصلاح آن را در جلسه اي عمومي به راي گذارده و در صورت تصويب اجرا نمايند.

چهارم: در چند سالي که مسجد به شدت درگير ساخت وساز بود حرف هايي ، نظراتي ، نقدهايي شنيده مي شد که زيبا نبود ووقتي به ريشه تمام آنهادقت مي شد نشان از آن داشت که جمع هيات امنا بر اساس افکار شخصي ويا سليقه اي کار مي کنند که باعث اختلاف مي گرديده ( البته مي توان همه نظرها را در انجام کار خوب تفسير کرد ) بهتر است هيات امنا جديد براي کارهاي مهم ، اساسي مسجد سليقه اي عمل نکنند.اول جلسه رسمي تشکيل از افراد متخصص دعوت ، مشورت ، گفتگو و نتيجه آن را صورت جلسه وبراي انجام به فرد يا گروه بعدي بدهند.                                           رمضان عرب مارکده  4/11/86

پست ومقام ها تقسيم گردد

با عرض سلام، در جلسه اي که در مورخه 3/11/86 در مسجد جامع مارکده براي طرح نگين برگزار شد از هر دري سخني به ميان آمد.چرا؟ چون ما مارکده اي ها هر مشکل را در هر جلسه اي مي خواهيم مطرح و حل کنيم. در صورتي که هر جلسه اي به برنامه اي اختصاص دارد.در اين جلسه همه مشکلات را به لطف خدا حل کردند و به نتيجه هم رسيدند. در کل اکثريت مردم صحبت بر اين داشتند که چرا همه شغل ها وسمت ها،  البته هرچند به نظر من حقوق و مزايايي مادي ندارد را، به اشخاص خاصي مي دهند؟ و چون ما مارکده اي ها مشکل وعيب بزرگي که داريم حرف را در رونمي زنيم. چرا؟ چون ترس از قضاوت آن را داريم. هرچند حرف در رو و با مشورت همه مشکلات و بدبيني ها را حل مي کند و ما جماعت اينطور نيستيم. سئوال من از آقايانِ در راس کار اين است که،  فرد خدمت گزار بايد ، دانا، معتبر، معتمد، آگاه به علم ودانش و … باشد.  آيا بايد وقت خدمت را هم داشته باشد؟ يا نه؟ يا حتي وقت خدمت به خانواده خود را هم نداشته باشد؟  اگر قصد خدمت به خلق را دارد پس وقت و زمان انجام وظيفه کجا مي رود؟ و اگر قصد ريا و يا خود مطرح کردن را دارد؟ چرا دم از صداقت ومخلصي مي زند؟ وچرا کسي که هنوز در صحنه خدمت نيامده است ما نسبت به آن قضاوت و پيش داوري مي کنيم؟ وچرا چرخ آبادي را به يک سري افراد نورچشمي ها واگذار کنيم؟ وچرا هاي ديگر؟ من چند نفر را سراغ دارم که هيچ شبي در خانه خود نيستند. چرا؟ از بس براي عمران آبادي زحمت مي کشند وحتي من يک ماه قصد شب نشيني را با ايشان داشتم و موفق به پيداکردن اين فرد را نداشتم. خلاصه بياييم با کمي گذشت و فروتني، ميدان را براي ديگران باز کنيم وهمه اش آتش را روي کماجدان خود نکشيم و از مقام و سمت خود براي منافع شخصي خود مايه نگذاريم و بياييم با جلسه و مشورت هاي متعدد مشکلات آبادي و حتي غرض هاي شخصي خود را حل وفصل کنيم.البته من نامه نگار ومقاله نويس نيستم اگر اشتباهي در جملات من است معذرت مي خواهم. انشاء الله خدا کمک مان کند.

                                                        محمدرضا عرب ( قربانعلي)

در کوي نيک نامان

( گفتگو با آقاي حاج بهرام عرب (نورالله) جانباز جنگ تحميلي )

اي نور به نام تو و به يادت، اي خداي مهربان سخت به تو محتاجيم که تو تنها روشنگر راه مان هستي. همسفران آوا، سلام، سلام به عشق، سلام به شمايي که عشق هميشه در زندگي تون ساري و جاريه. دوستان عزيز همانطور که شما هم مي دونيد در دهه شکوهمند فجر قرار داريم و يواش يواش داريم به سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي مي رسيم خيلي بجا و شايسته ديدم در اين روزهاي شکوهمند و عزيز يادي هم بکنيم از دلاور مردي ها و ايثار گري هاي عزيزان 8 دفاع مقدس. عزيزاني که از مال و خانواده و همه دل مشغولي هاي زندگي شون جدا شدند و بخاطر حفظ ميهن اسلامي و حراست از خاک و ناموس اين مملکت رهسپار جبهه هاي حق عليه باطل شدند. به هر حال اين روزها را بهانه اي ديدم که يادي بکنيم از اين عزيزان.گفتگويي را که مي خوانيد حاصل تلاش بنده و آقاي حاج رسول عرب هست که در شب چهارشنبه تاريخ 9/11/86 ساعت 7 شب در خانه آقاي حاج بهرام عرب انجام شد.

س- آقاي عرب ضمن تشکر از شما و خانواده محترمتان که اين وقت را در اختيار نشريه آوا قرار داديد که گزارشي از شما در خصوص اعزام به جبهه و نحوه جانباز شدن شما به اطلاع خوانندگان عزيز برسانيم. بفرماييد شما در چه تاريخي و چه سال يا سال هايي عازم جبهه هاي حق عليه باطل شديد؟ و در چه عملياتي شرکت داشتيد؟

ج- بسم الله الرحمان الرحيم من هم به نوبه خودم از شما عزيزان زحمت کش نشريه آوا تشکر مي کنم که زحمت کشيديد و يادي هم از ما کرديد بنده حاج بهرام عرب فرزند نورالله براي اولين بار در اسفند ماه سال 1362 به عنوان شوراي اسلامي روستا عازم به جبهه شدم که به مدت 27 روز در جبهه جنوب کشور خوزستان و آبادان در مقر ( مدرسه جندي شاپور آبادان ) قرار گرفتيم. عرض به حضور شما که بنده براي بار دوم اوايل سال 1364 به جبهه اعزام شدم ويک بار ديگر هم در پايان سال 1364 براي بار سوم رهسپار جبهه هاي حق عليه باطل شدم.

س- خب آقاي عرب اگه اجازه بدهيد ابتدا از نحوه جانباز شدن شما گزارشي تهيه کنيم انشاءالله در فرصت هاي بعدي مي پردازيم به نحوه اعزام شما به جبهه ها و چگونگي فعاليت و حضور شما در جبهه ها.

ج- شب 19/10/64 به ما اعلام کردند که قرار است عمليات کربلاي 5 شروع شود که ما شب 22/10/64 رفتيم خط مقدم درياچه ماهي که محل کانال بتني عراقي ها بود که اين منطقه مشرف به اين منطقه يعني شلمچه بود که توسط رزمندگان اسلام آزاد شده بود. 1 شب در عمليات شرکت کرديم و شب دوم يعني 23/10/64 بعد از نماز مغرب و عشا مسئول ما آمد و گفت 2 تويوتاي مهمات زديم و 1 تويوتاي پتو که هر ماشين هم سه راننده مي خواهد به اين دليل که اگه احيانا يک راننده مجروح يا شهيد شد راننده ديگري جايگزين آن شودکه بنده به عنوان راننده سوم براي يکي از ماشين ها انتخاب شدم ماشين ما ماشين سوم بود ودر ان زمان سقف تويوتا را مي بريدند که دشمن نتواند ماشين را شناسايي کند نيمه هاي شب بود که با ماشين مهمات حرکت کرديم که ناگهان من متوجه شدم انگار يک بار بته جلوي ما آتش زدند که آتش هم زبانه مي کشد در آن موقع متوجه اين شدم که همه جاي بدن من سالم است ولي پاهاي من حس راه رفتن ندارد باز احساس کردم شلوارم داغ شده است که دست آوردم روي شکمم که ديدم انگار دستم را کردم توي يک سطل خون که اينجا به راننده بغلي گفتم نمي توانم بروم پايين که ايشان مرا هل داد پايين و من روي کتفم روي زمين افتادم که ديدم گلوله خورده است به ماشين جلوئي و ماشين آتش گرفته است و به تبع آن ماشين دوم هم آتش گرفته بود. وقتي ديدم که الان است که آتش بگيرم يکدفعه داد زدم يا حسين يا حسين و در آن موقع پرويز عرب ( يدالله ) فرزند فضل الله در 10 متري ما بود صداي ما را شنيد و گفت بچه ها شهيد شدند مهمات و ماشين ها آتش گرفتند که بعد از آن ما را گذاشتند عقب يک دستگاه تويوتا وپرويز هم نشست بغل من و من را تا بيمارستان همراهي کرد. من را منتقل کردند به بيمارستان سيار فاطمه الزهرا ( عقبه) که آنجا از پرويز پرسيدند چند تا بچه دارد وچند سالش است گفته بود 4 تا بچه دارد و 34 سال سن دارد. پس از آن 2 شب در بيمارستان شهيد بقايي اهواز بستري شدم که کاملا بيهوش بودم و پرويز هم همراه من بود.که شب سوم من را با هواپيما به بيمارستان يزد انتقال دادند مرا به بيمارستان سيد الشهدا يزد بردند که مدت 7 شب در بيمارستان يزد بودم که پس از 7 شب به هوش آمدم که يک دفعه احساس کردم يک نفر دست به سر و صورت من مي کشد که چشمم را باز کردم وديدم خدا رحمت کند حاج غلامحسين است که دست روي سرم و صورتم مي کشد که ساعت حدود 12 شب بود که به ملاقات من آمده بودند. ابتدا آن زمان براي همه ملاقات آزاد بود که همراه حاج غلامحسين پرويز و حاج يدالله هم بودند فرداي ان روز حالم بهتر شد و پس از اينکه 2 ماه در يزد بودم بنده را به تهران بيمارستان سينا اعزام کردند حدود 20 روز من در بيمارستان سيناي تهران بستري بودم که ديدم دارم ضعيف مي شوم و گفتم من ديگه اينجا نمي مانم مرا به يزد ببريد در همان لحظه آقاي کروبي آمده بود بيمارستان و از بيماران عيادت مي کرد که من به آقاي کروبي که آن زمان رئيس بنياد شهيد بود گفتم حاج آقا من نمي توانم اينجا بمانم و مرا به بيمارستان يزد ببريد فرداي آن روز بنده را با هواپيمايي به يزد انتقال دادند خيلي از دوستان و فاميل هاي وابسته که تهران و شهر ري ساکن بودند در اين مدت که من تهران بودم از من ملاقات و دلجويي کردند چند تا از دوستان هم همراه من بودند توي هواپيما که يکي از انها حاج اکبر بود که آقاي قرائتي هم توي هواپيما بود که يک کمپوت گيلاس داد به همراه من که باز کند و به من بدهد در فرودگاه يزد مرا با آمبولانس به بيمارستان سيد الشهدا يزد بردند در يزد روحيه ام قوي تر شد چون خدائيش بهتر پذيرائي مي کردند و به بيمار مي رسيدند به صورتي که من احساس مي کردم خانه خودم است 12 روز يزد بودم که با بنيادشهيد شهرکرد همآهنگ کردند و مرا به خانه خودم انتقال دادند 2 شب در خانه بودم که متوجه شدم ادرار با شيلنگ براي من بسيار سخت است که دومرتبه با ميني بوس و برانکاد مرا به بيمارستان شهرکرد بردند در بيمارستان شهرکرد که دکتر بنده آقاي بيطرف بود 20 روز بستري شدم که دوباره به خانه خودم آمدم که در تاريخ 18/3/66 جهت عمل به تهران اعزام شدم به اتفاق مرحوم حاج غلامحسين که مدت 14 روز در اقامتگاه شهيد دزفولي تهران خيابان تجريش بودم که جهت عمل به بيمارستان سينا انتقالم دادند پس از انجام عمل مرخص شدم لازم به ذکر است که در تمام اين مدت رفتن و آمدن به تهران بدنم کامل در گچ بود که حتي نمازم را با گچ مي خواندم اما باز هم هر هفته يک بار به تهران مي رفتم براي اينکه دکتر مرا معاينه کند و الان که شما اينجا هستيد و با من صحبت مي کنيد حدود 21 سال از جانبازي من مي گذرد که هنوزم که هنوزه زخم هاي بدن من خوب نشده وعفونت دارد وخدا مي داند که من چه دردي دارم وچه دردي مي کشم…

بله دوستان عزيزآقاي حاج بهرام عرب اين جانباز عزيز جنگ تحميلي وقتي در پايان صحبت هايش گفت که خدا مي داند که من چه دردي دارم ناخداگاه اشک از چشمان منِ نگارنده و آقاي حاج رسول عرب سرازير شد و حدود 1 الي 2 دقيقه با خودم به فکر فرو رفتم که چرا بعضي از ما آدمها فراموش مي کنيم که اين عزيزان هم مثل ماها خانواده داشتند آرزو داشتند و هزار و يه جور ديگه دل مشغولي داشتند اما بدون هيچ توقع و چشمداشتي از همه اين ها دل کندند و براي حفظ ناموس وخاک ايران اسلامي و آرامش ما به جبهه ها رفتند پس دوستان عزيز يادمون باشه هر از گاهي سري به اين عزيزان بزنيم وفقط به خاطر دلجويي هم که شده چند ساعتي را به حرف ها و درد دل هايشان گوش دهيم. بله دوستان براي من که در زمان جنگ سن و سال کمي داشتم بيان اين حرف ها خيلي جالب و شنيدني بود.

س- آقاي عرب زماني که شما جانباز شديد آيا شهيد غلامرضا عرب شهيد شده بود؟

ج- عرض به حضور شما مدت  50 روز از جانبازي من مي گذشت که طي يک تماس تلفني ، چون من تهران بودم، به من اطلاع دادند که غلامرضا عرب شهيد شده که ايشان هم رزم من بود و به من گفتند که فردا تشييع جنازه غلامرضا است چون من غلامرضا را به رحيم مي شناختمش اول بار نفهميدم که غلامرضا چه کسي است که بعد گفتند اسم پدرش جعفرقلي است که بعد فهميدم که رحيم شهيد شده رحيم در کربلاي 5 شهيد شد که اين عمليات به مدت 3 ماه طول کشيد رحيم کسي بودکه هميشه توي صحبت هاش مي گفت من شهيد مي شوم من يکي ازشهداي اين عمليات هستم که بالاخره در عمليات کربلاي 5 شهيد شد و به آرزويش رسيد.

همراهان آوا آنچه خوانديد نتيجه گفتگوي 2 ساعته من با آقاي حاج بهرام عرب بود از نحوه جانبازي شدن آقاي حاج بهرام عرب. با ما همراه باشيد تا در شماره بعد انشاءالله از نحوه اعزام به جبهه و شرکت در عمليات هاي مختلف ايشان و هم رزمانش با شما عزيزان هم کلام شويم.    ادامه دارد.

                                               گزارش از رجبعلي عرب بهمن ماه 86

گفتگو

جلسه گفتگويي دوستانه در تاريخ 28/10/86 در بين چند نفر از همشهريان پيرامون موضوع و مسائل روستا انجام شد که متن گفتگو براي اطلاع شما خواننده هاي آوا منتشر مي شود.

– نخست از همه شما تشکر مي کنم که دعوت مرا پذيرفتيد و اينجا آمديد. از آن جايي که امروز تعطيل بود و همه مان بيکار بوديم، تصميم گرفتم يک جلسه اي و نشستي با هم داشته باشيم، تا هم ديداري تازه گردد و هم راجع به مسائل فرهنگي روز روستايمان بحث و گفتگو کنيم. چون در ديگر روزها هريک در سمتي، جهتي، محلي و مکاني به دنبال کاري هستيم و سخت مي شود همديگر را يافت. از طرفي رويدادهاي يکي دوماه اخير روستا به شدت مرا به تفکر و انديشه واداشته است که چرا چنينيم؟ و براي من دغدغه شده است و حال براي شما بازگو مي کنم تا روي آن بحث و گفتگو کنيم.

چند روز گذشته انتخابات اعضا هيات مديره فردوس را داشتيم و چند روز آينده انتخابات تعاوني نگين را خواهيم داشت. براي کانديد هيات مديره تعاوني فردوس از افراد مختلف دعوت کرده ام که ثبت نام نمايند هر يک به بهانه اي قبول نمي کردند و مي گفتند: من نمي توانم، من توانايي اش را ندارم، مرا نديد بگير، از ديگران بخواه که کانديد شوند، من رويم نمي شود و … که با سختي و خواهش و تمنا چند نفر را راضي نموديم که خود را کانديد نمايند. پس از راي گيري در مجمع عمومي فردوس، دو نفر از آنهايي که راي آورده بودند مي گفتند: هنگامي که آقاي خدابنده در جلسه سخن مي گفت و اشاره نمود که کار هيات مديره سخت است و بايد جدي کار کنند لذا هرکه نمي تواند و در خود توانايي نمي بيند همين اکنون خود را کنار بکشد ما چند بار حرفمان تا توي گلويمان آمد که بگوييم نام ما را خط بزن ولي باز خجالت کشيديم و نگفتيم و مانديم. برداشت من اين بوده و هست آنهايي هم که با خواهش و تمنا خود را کانديد نمودند در تصميم خود متزلزل اند.

و اکنون چند روز ديگر مجمع عمومي تعاوني نگين مارکده است تا آنجايي که به من خبر رسيده حدود 300 نفر عضو شده اند ولي تعداد 5 نفر کانديد هيات مديره شده اند!؟ منطقي اين مي بود که حد اقل 20 نفر از افراد زبده روستا خود را براي هيات مديرگي اين تعاوني کانديد مي کردند تا مردم 5 نفر را از ميان آنها برگزينند.

در اين فرآيند اين پرسش در ذهن من تداعي شده که : چرا در بين جمعيت 1400 نفري روستا حد اقل 50 نفر زبده، مسئوليت پذير، کاردان، جربزه دار، جسور، آماده خدمت، تحصيل کرده، باسواد، ورزيده نداريم که در چنين مواقعي به ميدان بيايند و مسئوليت کارها را بپذيرند؟ آيا به مرحله قحط الرجال رسيده ايم؟ چرا فرهنگ روستاي ما نتوانسته افراد کاردان و جسور تربيت کند؟ آيا اين روند هم اکنون هم ادامه دارد و ما 10 – 15 – 20 سال بعد باز هم در همين نقطه و در هميجا خواهيم بود؟ يا نه، جوانان و نوجوانان امروز با فرهنگي جديد رشد مي نمايند؟ کاستي ها در کجا است؟

موضوعي ديگر که مرا سخت به تفکر واداشته سطحي نگري و سطحي انديشي ما مردم مارکده است. ببينيد مدتي است نشريه آوا در روستا منتشر مي گردد مطالبي در زمينه اجتماعي و اخلاقي و فرهنگي در آن نوشته مي شود حال خواننده هاي ما بجاي اينکه با خواندن متني به پيام متن توجه کنند و پيام را بگيرند روي اينکه اين متن چي مي خواهد بگويد بينديشند و تدبر کنند نيروي دريافت خود را مصروف فرعيات و حاشيه اي نوشته مي نمايند که به نظر من برداشت سطحي است. اين پرسش در ذهن آدمي تداعي مي گردد که يا اطلاعات شان کم است و يا ذهن و ديد و بينش بسته اي دارند و هيچ تفکر استدلالي و ژرف انديشي ندارند چون مي بينيم به عمق مطالب پي نمي برند. براي درک بهتر اين نظر من که مردم را به سطحي انديشي متهم کرده ام چند نمونه ارائه مي دهم.

نمونه يک: سال گذشته ما با يک نفر از بورژواها مصاحبه اي کرديم و پلشتي هاي اين شغل را طي مقاله اي با نام خاطرات بوژوا براي مردم توضيح داديم و بگونه اي هم تنظيم کرديم که شناخته نشود چون يکي از شروط مصاحبه نا شناخته ماندن بود. وقتي اين مقاله چاپ شد کنجکاوي عجيبي در ميان مردم بوجود آمده بود که اين فرد مصاحبه شونده کيست؟ حدس ها و گمانه زني ها مي شد ولي کمتر به عمق رفتار هاي پلشت، آلوده و غير اخلاقي مندرج در مصاحبه توجه نمودند. براي من تعجب بر انگيز بود. هيچ کس از خود نپرسيد که چه فرقي مي کند علي هست يا نقي. براي من هيچ مهم نيست و نبوده که گوينده چه کسي هست چون با دانستن اينکه گوينده کي بوده مسئله و مشکل حل نمي شود مهم اين است که کساني که اين شيوه پول درآوردن را در پيش مي گيرند افرادي آلوده اند و در جامعه ما وجود دارند و از افراد تاثير گذار در جامعه هم هستند و به کارهاي غير اخلاقي و انساني دست مي زنند حال ما بايد هشيار باشيم هرگاه مي خواهيم با چنين آدم هايي روبرو شويم ترفند هاي آنها را بدانيم و ديگر اينکه اگر خودمان مي خواهيم بدين کار مبادرت کنيم بدانيم که اين آلودگي ها و پليدي ها  در سر راهمان است و مهم تر اينکه مي خواستيم به مردم شناخت و آگاهي بدهيم که بدانند بورژواها شخصيت چند گانه اي دارند و درونشان با بيرونشان تفاوت فاحش دارد و از مذهب و مقدسات به عنوان پوشش روي آلودگي هاي خودشان سوء استفاده مي کنند و مردم گول ذکر و تسبيح گرداندن و ناهار روز عاشورايشان و مسجد ساختنشان را نخورند چون اين پول ها و خيلي بيشتر از اينها مال خود مردم است و اينها با تزوير و ريا و دروغ و نيرنگ از دست مردم بدر آورده اند حال مبلغي از آن را مسجد مي سازند و مبلغي هم در ظهر روز عاشورا به مردم ناهار مي دهند. 

نمونه دو : پاراگرافي در قسمت حرف هاي مردم در آواي شماره 67 نوشته شد. هدف از اين نوشته و انتقال اين پيام اين بود که؛ ما مردم مارکده يک جامعه انساني کوچک را تشکيل داده ايم و با هم زندگي مي کنيم، با هم مشترکاتي داريم، وابستگي هاي فاميلي و خانوادگي داريم، مشترکات به هم پيوسته و ناگسستني اقتصادي با هم داريم، که ضرورت همه ي اينها ايجاب مي کند که با هم زيست مسالمت آميز داشته باشيم و اتحادمان را در مقابل افراد و يا فرد بيگانه به منظور حفظ منافع مشترکمان حفظ کنيم چون بيگانه اي که به روستاي ما بيايد مجددا بايد برود و ما در اينجا ماندگاريم پس لازمه تداوم همزيستي اين است که پيوستگي با خودمان را اولويت ببخشيم تا فرد بيگانه. ولي متاسفانه هيچگاه اين پيام پر مغز اين پاراگراف درک نشد و ديديم چه غوغايي برپا شد.

نمونه سه : پاراگرافي در آواي 101 چاپ شد. که باز همانگونه برخورد شد ببينيد يکي از معضلات جامعه ما تشريفات و سخت گيري هاي رعايت آداب و رسوم در مراسم هاي عروسي است و همه مان از آن مي ناليم و همه مان آن را غير ضروري مي دانيم و لي در عين حال همه مان به نوبت خود سخت گيري هاي غير لازم را هم اعمال مي نماييم و تشريفاتي هم داريم. و بر اثر چشم و هم چشمي چنان شرايط سختي بوجود آورده ايم که بسياري از پسران و دختران مردم بخاطر اين شرايط سخت در خانه مانده اند. خانم گوينده اين سخن، مادر يکي از همين پسران و دختران خانواده ها است که هم دختر بزرگ در خانه دارد و هم پسر بزرگ.  سخن اين خانم داراي پيام انساني و هشدار اخلاقي است ولي وقتي اين پاراگراف چاپ مي شود ما مارکده اي ها بجاي اينکه به پيام اين پاراگراف توجه کنيم و آن را دريابيم چنان کنجکاو شديم و پرس و جو کرديم تا بفهميم کننده اين کار چه کسي بوده است؟ و اين نهايت سطحي نگري و سطحي انديشي است. خوب مي پرسم چه فرقي مي کرده و مي کند که کننده کار حسن باشد يا حسين؟ به علاوه در بيشتر  ازدواج ها اين تشريفات و ريخت و پاش ها اعمال مي شود  فقط همين يکي نبوده که خارج از عرف و عادت بوده باشد. اين نشان مي دهد که ما مردمي متفکر نيستيم، نگرش سطحي به قضايا داريم، خودمان را خوب مي دانيم و ديگران را بد. به همين قياس وقتي حرفي به ميان مي آيد کنجکاوانه مي خواهيم ته و توش را در بياوريم و آنگاه نيشخندمان گل کند و نمي دانيم در همين لحظه که نيشخند ما براي ديگري گل کرده ده ها نيشخند در باره بسياري از رفتارهاي ما زده شده است.

نمونه چهار: پاراگرافي در آواي 110 نوشته شد. هدف از نوشتن و انتقال اين پيام اين بوده که سنت خوب و پسنديده وليمه دادن را يادآوري نماييم و بگوييم وليمه مال افراد بي بضاعت و گرسنه است نه پرکردن شکم افراد سير، و خواسته ايم تفاوت غذايي با نام وليمه و غذايي که مردم در رستوران مي خورند و پول آن را مي پردازند روشن کنيم ولي شنيده شد چند نفري اين به آن ، و آن به اين تلفن کرده اند و از پيش خود فردي را هم گزينش کرده اند که فلاني اين کار را کرده است يعني اصلا به پيام نهفته در اين پاراگراف توجهي نشده بلکه در پي يافتن فرد کننده کار مي گشته اند. در صورتي که از نظر من فرقي نمي کند که کننده کار ايکس باشد و يا واي. مهم اين است که چنين کاري خوب نيست و بهتر اين است که درجامعه ما اتفاق نيفتد.

 در همه نمونه هاي فوق ما هيچ قصدي نداشته و نداريم که بگوييم فلان کس اين کار را کرده  است بلکه مي خواسته ايم پيامي اخلاقي و اجتماعي را به مردم برسانيم و به مردم شناخت و آگاهي بدهيم که اگر چنين کارهايي صورت گيرد نا درست است حال مي خواهد حسن اين کار را بکند يا حسين. چون اگر مي خواستيم انگشت روي فرد بگذاريم خوب راحت نام آن را مي نوشتيم که ديگر همشهريانمان اين قدر اذيت نشوند و بخواهند متوسل به حدس و گمان شوند. حال با توجه به اين توصيفات از شما بزرگواران مي پرسم:

1 –  چرا در روستاي ما رجال جسور، مسئوليت پذير، کاردان، کم هست و يا نداريم؟

2 –  چرا از نظر فرهنگي اينقدر سطحي انديش و سطحي نگريم و انديشه هايمان عمق ندارد؟

ببينيد اگر روستاي خودمان را با همين گرمدره مقايسه کنيم مي بينيم افراد جسور بيشتري دارد که در ميدان اجتماعي اند با سوادانشان و اداري هاشان و معلم هاشان در صحنه اجتماعي هستند حال چه خوب و يا بد داوري نمي خواهيم بکنيم ولي باسوادان ما و تحصيل کرده هاي اندک ما هم در صحنه نيستند آن جسارت وارد صحنه شدن را هم ندارند. توي لاک خو.دشان فرو رفته اند. مانند اينکه در روستاي مارکده نيستند.

–  شما روستاي گرمدره را مثال زديد و با مارکده مقايسه نموديد من شناخت بهتر و بيشتري از مردمان گرمدره دارم،  مردمان گرمدره ديدشان از ما بازتر است حتا پيرمردان و زنانشان ديدشان از پيرمردان و زنان ما بازتر است و جسارت بيشتري دارند ولي ما سخت محافظه کار هستيم.  ببينيد چند سال است که گفته مي شود و گاهي وقت ها صحبت مي شود و تصميمي گرفته مي شود که جلسات گفتگو داشته باشيم و وقتي با تک تک مردم هم صحبت کني قبول دارند که خوب است ولي کمتر کسي جرئتش را دارد که وارد ميدان شود چون مي ترسد افراد بانفوذ روستا به او انگي بچسبانند که طرفدار فلاني است. فقط ترس از انگ هست که همه را محافظه کار و ترسو کرده است و جسارت ها را گرفته.

–  خوب بنابر گفته شما  اگرجلسه اي با حضور ما تشکيل گردد و ما  بخواهيم در آن جلسه سخن بگوييم انگ مي چسبانند.  خوب گروهي از همان هايي که انگ بهشان نمي شود چسباند گرد هم بيايند و روي معضلات اجتماعي بحث و گفتگو کنند و مشروح گفتگوي خود را هم منتشر نمايند تا سطح آگاهي مردم بالا رود.

–  آن ها در فکر مشکلات و معضلات و کمبود هاي اجتماعي نيستند و اين چيزهايي که براي من و تو و ما مشکل به نظر مي آيد براي آنها مشکل نيست از ديد اين گروه همشهريان،  همه چيز جامعه ما خوب است بهترين جامعه را هم داريم آنها وظيفه خود مي دانند که مراسم ها را طبق سنت برگزار نمايند آنگاه با رواني و وجداني آرام به خانه روند و به کار و زندگي خود مشغول مي شوند. اينکه شما عنوان مي کنيد که جوانان ما احساس مسئوليت اجتماعي نمي کنند جسور نيستند و در صحنه اجتماع غايب اند و اين را يک کمبود روستا مي داني از ديد آن طرز فکر نه تنها کمبود نيست خيلي هم نرم است. اين گروه حتا يک بار هم از خود در باره رفتارهاي خود سؤال نمي کنند اصلا برايشان سئوال مطرح نمي شود يک دنيايي بسته دارند.

–  يکي از کارکنان دولت که توي اين چند روستا ماموريت خدمت دارد و تقريبا با همه سر و کار دارد براي من تعريف مي کرد که مردمان مارکده از مردمان همه ي روستاهاي اين منطقه ترسو ترند و خودشان را فقط به مارکده محدود کرده اند و به نظر من درست هم مي گفت.

–  خوب حال که سخنان اين شخص براي شمادرست است چرا مي ترسند؟

–  به راستي ما جرئت جسارت ورزيدن نداريم و اين يک واقعيت است مثلا اگر يک نفر بخواهد حرفي در ميان جمعي بزند با خود مي گويد ممکن است نتوانم يا من چگونه بگويم، فلان حاجي محترم، حرف و نظر تو در باره فلان مسئله درست نيست اگر چنين بگويم آنگاه خواهند گفت پسر فلاني گستاخ و بي ادب هست. پس بهتر است حرفي نزنم تا بگويند با ادب است و حرمت نگاه داشته است تا محبوبيت خود را داشته باشم حتا بوده از حق خود گذشته زيان را تحمل نموده که حرف نزند و آبرو و هويت سنتي اش  حفظ شود. اين فکر تک تک ما بويژه جوانانمان است ولي همان موقع که جوان و يا فردي بايد حرفش را بزند و از خود و حقش دفاع کند و نمي کند تا به قول خودش ادب و آبرويش حفظ شود ديگران در بيرون جلسه و يا در پشت سر که مي شنوند و مي دانند مي گويند چه آدم ترسويي است و نتوانست از حق خود دفاع کند، فکر مي کنيم جسارت نداشتن و عنوان نکردن افکار و انديشه خود يک حسن براي ما محسوب مي گردد. اين فرهنگ ما است و ما بدان عادت کرده ايم.

–  ببين دوست عزيز شما معلول ها را عنوان کردي اين ها را که گفتي وجود دارد و هر يک از ما به عينه مي توانيم ببينيم مي پرسيم چرا جسارت ابراز وجود و بيان انديشه و افکارمان را نداريم ؟.

–  خوب اين فرهنگ ما است از پدرانمان براي ما برجاي مانده است.

–  ببينيد دوستمان گفت مردمان روستاي گرمدره افراد با جسارتي اند خوب بين مارکده و گرمدره 4 کيلو متر فاصله است چه عامل هايي بوده که مردمان آنجا با جسارت اند و راحت تر افکار و انديشه هاي خود را بيان مي کنند ولي ما سخت محافظه کار هستيم؟

–  آنجا گرمدره است و اينجا مارکده، آنها فرهنگ خود را دارند و ما فرهنگ خود را ، اصلا در همين مارکده خودمان هر طايفه اي و حتا هر خانواده اي فرهنگ مخصوص به خود را دارد يعني همه مانند هم نيستند اين فرهنگ پذيرفته شده ما است شما اگر تک تک خانواده ها را مطالعه کني مي بيني خانواده اي بيشتر ديد فرهنگي دارند، خانوده ديگر بيشتر ديد مذهبي دارند، و خانواده ديگر خيلي به پول و اقتصاد چسبيده اند، خانواده اي بيشتر در لاک خود هستند و خانواده اي مراوده و رفت و امدهاي بيشتري دارند و بازترند. بنابر اين ما نمي توانيم بگوييم چرا ما همانند گرمدره اي ها جسور نيستيم آن فرهنگ آنها هست و اين هم فرهنگ ما هست.

–  شما گفتيد ما نمي توانيم بگوييم ما چرا مانند گرمدره اي ها جسور نيستيم اين نمي توانيم از ديد شما ريشه اش چيست؟ يعني حق گفتن و مقايسه کردن اين را نداريم؟ و يا مي توانيم مطرح کنيم و ريشه يابي کنيم تا علت هايش را بفهميم؟

–  بدون شک حق داريم که نه تنها گرمدره بلکه درباره هرجا مطالعه و بررسي کنيم ولي با اين جو فرهنگي که در مارکده ما حاکم است هرگونه مطالعه،  بررسي و ريشه يابي اين گونه تلقي مي شود که عملي است خلاف شرع و عرف، چرا؟ براي اينکه بررسي کردي، تحقيق کردي ممکن است برداشت هاي تو با تفکر صاحبان نفوذ روستا حتا قدري تفاوت داشته باشد آنگاه يا بايد نتيجه تحقيقات خود را ابراز نکني و يا نه اگر ابراز کردي همان صاحبان نفوذ به تو انگ بي ديني و منحرف شدن مي زنند. پس بايد زمان بگذرد و ديدها قدري بازتر شود.

–   يعني از ديد و نظر شما اگر فردي کنجکاو شد و در برخورد با هر پديده اي خواست علت هايش را بداند و مشغول بررسي و مطالعه و تحقيق شد عملي خلاف شرع و عرف انجام داده است؟

–  در اصل چنين شخصي پا را از عرف و شرع بيرون نگذاشته، بلکه فردي است سالم و کار درستي هم مي کند و لي با توجه به فرهنگي که بر جامعه روستايي ما حاکم است اين گونه تلقي مي شود و در پشت سرش مي گويند فلاني هم منحرف شده است.

–  يعني بنظر شما متشرع بودن در فرهنگ و باورهاي ما مساوي است با پذيرفتن همه آنچه که بنام شرع و عرف و فرهنگ در جامعه ما موجود است بدون پرسش و پاسخ وکنجکاوي؟ يعني پرسشگري خلاف شرع هست؟

–  من اينگونه فکر مي کنم و مي فهمم.

–  البته قبلا از اين هم بسته تر و کليشه اي تر بود اکنون مقداري بازتر شده است.

–  اين بديهي است که هرچه زمان بگذرد ما به سمت باز شدن اذهان مي رويم آنگاه مي توانيم جسارت لازم را داشته باشيم اين را هم قبلا گفتم بايد زمان بگذرد تا از اين تنگ نظري بيرون بياييم.

–  يعني، از ديد شما اين وضعيت را که شرح دادي مطلوب نيست؟

–  از ديد من نا مناسب است خوب نيست ولي واقعيتي موجود است.

–  خوب چه کار کنيم که بتوانيم از اين وضعيت بسته و نا مطلوب بيرون بياييم؟

–  به نظر من بايد به مردم آگاهي بيشتري داد مردم آگاهي لازم را ندارند اندوخته هاي درون اذهانشان اندک است در اينجا نشريه آوا مي تواند در آگاهي بخشي اندکي نقش داشته باشد بايد کم کم گفتگو کنيم، بنويسيم تا تعداد افرادي که آگاه تر شده بيشتر و بيشتر شوند و کساني که عدم جسارت ورزيدن را ادب تلقي مي کنند خود در اقليت قرار گيرند آنگاه قدم هاي بلند تري مي توان برداشت.

–  خيلي مايل بودم که ريشه اين طرز تلقي را بدانيم در اينکه وجود آگاهي مي تواند به ما جرئت بيشتري ببخشد شکي نيست.  ببينيد شما همه چيز را مي خواهيد به شرع و مسئله مذهبي ربط بدهيد براي مثال من گفتم ما آنقدر جسارت و جرئت نداريم که شجاعانه قدم به ميدان بگذاريم و خود را کانديد هيات مديرگي شرکت تعاوني فردوس کنيم شما رفتيد اين را به شرع ربط داديد براي من اين نا مفهوم است تا آنجاييکه من از دين و مذهب شناخت دارم نگفته تو ترسو باش، نگفته تو جرئت نداشه باش، نگفته تو انديشه و تفکرت را نگو، ببينيد اکنون ايام عاشورا هست و ما همه دوستدار امام حسين. خوب ايشان با بضاعت نظامي اندک بر دولت آن روز شوريد يعني اينقدر شجاعت و شهامت داشت که با افراد کم در برابر يک قدرت ايستاد و حرفش را زد حالا چگونه شده که ما بي حالي و بي جرئتي و بي جسارتي و سستي خودمان را منتسب به شرع مي کنيم؟

– ببينيد از ديد ما خيلي هم خوب به شرع کار دارد شما عدم استقبال کانديد شدن براي هيات مديرگي فردوس را مثال زديد و من هم همين را براي شما مي شکافم. ببين يک عده اي هيات مديره فردوس بودند کار خودشان را خوب انجام ندادند ، حق و ناحق کردند، مقداري از پول و سرمايه مردم را حيف و ميل کردند يعني پا روي حق گذاشتند و اين کار از ديد ما مردم خلاف دين و شرع و مذهب است حالا افرادي مي خواهند کانديد شوند مي ترسند،  نگرانند،  که نتوانند کار هاي خراب آنها را درست کنند و يا نتوانند وظيفه خود را خوب انجام دهند آنگاه خود در تيپ همان ها قرار بگيرند و همان انگ ها به اين ها هم زده شود به خاطر

 ترس از همان انگ ها مي گويند بهتر است اصلا از نخست من وارد ميدان نشوم.

– آيا به نظر شما اين استدلال درست است؟ اين استدلال مانند اين است که کسي سوار ماشين شده و رفته تصادف کرده حالا من سوار ماشين نمي شوم چون اينگونه استدلال مي کنم پس من هم تصادف خواهم کرد.

–  اين استدلال نا درست است ولي متاسفانه هست من باز هم تاکيد مي کنم براي اينکه بتوانيم اذهانمان را منطقي کنيم بايد آگاهي هامان را بالا ببريم که هم نياز به گذر زمان هست و هم تک تک ما وظيفه سنگيني داريم که اين فرهنگ را جا بيندازيم که هر آدمي اين حق را دارد که کنجکاو باشد، جستجوگر باشد، تحقيق کند و راحت و آزاد انديشه خود را بيان نمايد.

–  به نظر من اگر آدمي جستجو گر نباشد از انسانيت خود به دور است.

–  من هم با شما هم نظر هستم ولي امروز و به يکباره اين امر در روستاي ما نمي تواند تحقق يابد چون فردا  انگ اين فضول است به او چسبانده مي شود.

–  خوب بگويند فضول است چه مي شود؟

–  چيزي نمي شود ولي من و ما  توان پذيرش اين انگ را نداريم.

–  نهايت امر بر مي گرديم به همان نکته و نظر آن فرد غير مارکده اي که گفت مارکده اي ها از مردمان همه روستاهاي پيرامون ترسو ترند.

–  خوب مي خواهيم نظرات شما را بپذيريم که فعلا مردم ما اينگونه اند جسارت نمي ورزند چون از انگ محافظان سنت و نگهبانان وضع موجود در بيم و هراسند. خوب درباره برداشت هاي سطحي از نکات اخلاقي و اجتماعي که چند نمونه آن را ارائه دادم ديگر نيازي به جسارت نيست و کسي هم انگ نخواهد چسباند نظرت چيست؟ چرا اينقدر سطحي انديشيم؟

–  اين خصوصيات اختصاص صرف به مردم مارکده ندارد از آنجا ناشي مي شود که مردم جامعه ما بسيار محروميت کشيده اند و اين محروميت افق ديد ها را تنگ نموده است من مثالي مي زنم فرض کنيد مبلغ پول کلاني به دست من بيفتد همين مبلغ هم در همين زمان به دست يک فرد ديگري که در جامعه بازي هست و محروميت نکشيده بيفتد شکل به کار گيري آن پول توسط من و آن فرد کاملا متفاوت خواهد بود مثلا من فورا مي روم يک ماشين زانتيا مي خرم و سوارش مي شوم و به قول خودمان پز مي دهم و کيف مي کنم چرا؟ چون از ماشين محروميت کشيده ام ولي آن فرد ديگر ممکن است آن پول کلان را در جايي سرمايه گذاري کند و يا به کار توليدي به پردازد. بنابر اين ما يک جامعه اي داريم که اساسش و استخوان بندي اش به شدت فقر زده و محروميت کشيده است. در جامعه هاي بسيار سنتي مانند جامعه ي ما چند چيز بسيار شاخص است يکي ترس از تغيير است، به شدت محافظه کاريم. اين خصيصه همه افراد جامعه ما هست پول دار بي پول و حتا دولتيان ما.  يعني سعي مي کنيم که وضع موجود را حفظ کنيم چرا از تغيير مي ترسيم؟ چون به همه ي قضايا  بدبينانه مي نگريم بر اذهان ما توهم توطئه حاکم است من مثال مي زنم تا بهتر فهميده شود ببينيد اگر کسي آمد و يک دکان کامپوتري زد اغلب ما اينگونه فکر مي کنيم که اين فردا فيلم هاي مبتذل توزيع خواهد کرد يا مثلا فردي آمد و نشريه اي چاپ کرد مي گوييم:  اين مي خواهد فردا مطالب بد چاپ کند و جوانان را گمراه خواهد کرد. حال مي رسيم به اينجا که چرا اينقدر بد بينانه به همه ي قضا مي نگريم؟ چون به شدت استبداد زده ايم حتا ما در خانه ها مان هم با زن و بچه ها مان به شکل استبدادي برخورد مي کنيم و فرمان مي رانيم و اينها همه اش ضعف و نا سازگار با اخلاق انساني است حال براي نمايان نشدن زشتي اين نا سازگاري با اخلاق انساني مان، خودمان را پشت سنت و مسائل مذهبي مخفي مي کنيم بايد بدانيم هميشه تغييرات را در طول تاريخ آدم هاي جسور بوجود آورده اند حال هرچه آدم هاي جسور جامعه بيشتر باشند تغييرات راحت و با سرعت تر صورت مي گيرد. در صحبت هايتان اشاره به تغييرات بوجود آمده در جامعه ي گرمدره کرديد مردمان گرمدره احساس خلاء کردند احساس فقر بيشتري کردند رفتند دنبال کار بيرون از روستا و همين رفتن ها باعث تغيير بيشتر شده است همين تغيير بيشتر باعث انگيزه شد و افراد بيشتري از آنها پيروي کردند و حالا ما نتيجه اش را ميبينيم آنها از فقر فرار کردند و منجر به تغييرات در جامعه شان شد ولي ما بخاطر همان حالت مذهبي که به کارهاي خودمان داديم فقر را تحمل کرديم و اکنون رسيده ايم به مقداري زمين و سفت و محکم دوباره چسبيده ايم به زمينها و مي خواهيم هر جوري شده وضع موجود بسته را حفظ کنيم و در جايمان بمانيم مثلا شما روستاي هوره را ببينيد حد اقل يکصد نفر نما کار خوب دارد ولي روستاي ما چه دارد؟ اکنون که وضعيت اقتصادي ما قدري بهتر شده، شما فکر مي کنيد مي توانيم از پولمان استفاده مطلوب را ببريم؟ و در جهت درست تر اقتصادي هزينه کنيم؟ مثال ديگري برايتان مي زنم يک صافکار اتومبيل نجف آبادي وقتي در کار صافکاري خود تبحر پيدا کرده،  به فکر مي افتد که اتاق ماشين بسازد و کارخانه وارد مي کند و اکنون اتاق ماشين مي سازد ولي ما در جامعه مان کمتر چنين آدم هاي جسوري داريم در مارکده ي ما آنهايي که پيشرفتي هم کرده اند باز مي خواهند در همان اندک پيشرفت خودشان در جا بزنند و وضع موجود را حفظ کنند اصلا اهل ريسک نيستند چرا چنينيم؟ يکي بخاطر فرهنگ استبداي مان است که ما را سخت استبداد زده کرده است و ديگري چسبيدن به ظاهر مسائل مذهبي بجاي درک و پي بردن به عمق دين و مذهب، آن هم  بخاطر اينکه روي ضعف ها و نا آگاهي ها مان را با آن بپوشانيم نه اينکه دين و مذهب را عميق بشناسيم و به تعالي برسيم.

–  تظاهري که ما به مذهب مي کنيم فقط براي پوششس ضعف هايمان است و هيچ ضرورتي هم به اين تظاهر نيست چون دين ما تحقيق را توصيه مي کند.

–  10- 15 سال قبل يک نهضت آباد کردن زمين در روستاي ما بوجود آمد که خيلي خوب بود اکنون که به بهره برداري رسيده ايم باز به همان داشته هاي اندکمان قانع شده ايم و روي به محافظه کاري آورده ايم دليلش هم اين است که بيشتر دنباله رو هستيم تا تصميم گيرند و تغيير دهنده و يا تغيير پذيرنده و اين را بايد دانست که هرکه تغيير نکند از گردونه تاثير گذارنده ها حذف مي گردد شما وجود آب را در کره زمين در همه جا مي بينيد چرا؟ چون تغيير پذير است و به همه شکل در مي آيد تا بتواند در همه جا نفوذ کند پس هر چيزي که سيال نباشد  و انعطاف پذير نباشد بقايش در خطر است ما انعطاف پذيري مان کم است تحمل تغيير را نداريم ما بايد ترس از تغيير را از سرمان بيرون کنيم تا بتوانيم همراه جهان به پيش برويم

–  يک پرسشي مطرح است که چرا جوانان و نوجوانان ما در مدارس اين آگاهي و جسارت را کسب نمي کنند؟

–  متاسفانه در مدارس اصلا ارزشي براي دانش آموز جسور قائل نمي شوند بلکه او را قدري هم نا هنجار مي دانند در سيستم آموزشي ما دانش آموزي نرم هست که سرش را پايين بيندازد به مدرسه برود درسش را خوب بخواند تمام قواعد و دستورات مسئولان را رعايت کند چون چرا نکند و دو باره سرش را بيندازد پايين و به خانه بيايد. خوب طبيعي است که اين دانش آموز در جامعه هم همين گونه خواهد بود اين است که ما مي بينيم جوانان ما هيچ جسارتي ندارند.

–  حال که صحبت از سيستم آموزش و پرورش شد اجازه بدهيد يک خاطره تلخ از اجتماع آموزگاران دارم برايتان بازگو کنم. نزديک به دوسال قبل جسله اي با اجتماع آموزگاران شش روستا در دبيرسات قوچان تشکيل شد مرا هم دعوت کرده بودند يک آقايي که مسئوليت بالايي هم داشت آمد و در اين جمع سخن گفت در سخنان اين آقا تضاد و موارد ابهام فراوان بود يکي از اين آموزگاران پرسشي نکرد سئوآلي نپرسيد همانند بچه هاي سر به زير نشستند و آن آقا هم سخنان ضد و نقيض خود ايراد نمود و جلسه به پايان رسيد براي من غير قابل قبول بود که 30-20 نفر معلم هيچ پرسشي نداشته باشند ولي به نظر مي رسيد اين گونه جلسات سوت و کور براي معلم ها و نيز سخنران عادي و نرم بود چون در چهره ها مي شد ديد و حدس زد. بنظر من يا اين معلم ها بهره اي از علم و دانش نداشتند و يا مسائل و موضوع هاي پيچيده تري بوده که کسي پرسشي نکرد چون اين وضع براي منِ غير فرهنگي قابل قبول نبود آن جلسه را نقد کردم و در نشريه آوا نوشتم که ديدم صداي خيلي از معلم ها و رئيس اداره در آمد و اعتراض نمودند که چرا همه چيز را زير سئوال برده اي. برداشت من از اين رويداد اين بود که از کوزه همان تراود که در اوست از زير دست چنين معلم هايي اين چنين جوانان که ما مي بينيم هم بيرون خواهد آمد.

– متاسفانه جو مدارس ما به گونه اي شده که اغلب معلم ها وقتي پايشان را توي ساختمان مدرسه  مي گذارند ديگر آن شخصيت حقيقي خودشان نيستند بلکه آن رل و نقشي که ازشان خواسته شده دارند اين است که در اين جاهاي رسمي نمي شود شخصيت حقيقي افراد را شناخت  و داوري کرد. 

–  اگر ما بپذيريم که نظر شما درباره شخصيت معلمان درست است و بعضي از آنها ناگزيرند در جو مدرسه شخصيت ساختگي خود را ابراز نمايند ولي اين جو ديگر بيرون مدرسه و در بين باغ و زمين هاي کشاورزي وجود ندارد اصلا مي خواهم اين را بگويم اگر يک معلم روستاي ما اگر فرد با جسارتي باشد و در صحنه اجتماع روستا مانند شورا، هيات مديره و ديگر مسئوليت ها نقش داشته باشد چه تبايني با آن جو مدرسه خواهد داشت؟ چه تضادي ميان پذيرش مسئوليت هاي اجتماعي روستا با کار و جو مدرسه وجود دارد؟ آقا ما مي گوييم چرا با سوادان ، تحصيل کرده ها و معلم هاي روستاي ما جسورانه در صحنه اجتماع ما نقش ندارند؟ مثلا يک معلم در مدرسه آنگونه که سيستم مي خواهد باشد و در جامعه روستايي هم مديريت گوشه اي از کارهاي روستا را به عهده بگيرد؟

–  ببينيد همان که، در مدرسه، خودشان نيستند کم کم بي خيالي روي آنها اثر مي گذارد آنگاه شما مي بينيد در بيرون هم نمي تواند شخص کار آمدي باشند.

– باز همه اين ها بر مي گردد به ترس و نظر آن مهمان ما که گفته : مارکده اي ها ترسو هستند.

–  ببينيد اصولا منطقه کوهستاني روي بينش ساکنانش تاثير مي کذارد و بينش مردم کوهستاني محدود تر است شما اگر مطالعه کنيد خواهيد ديد که تمدن هاي بشري در دشت ها رقم خورده و شکل داده شده است. براي نمونه همين بختياري هاي خودمان را در نظر بگيريد اينها از نژاد آريايي هستند يعني صاحبان اوليه ايران ولي با اين همه پيشرفت در کشور ما اکنون آنها را با افغاني ها مقايسه شان مي کنند چرا؟ چون از محل خودشان بيرون نرفتند کوچ کردند رفتند مسجد سليمان و دوباره برگشتند به کوهستان. اگر از تعدادي شان که هجرت کردند و رفتند کويت و مقداري ديدشان باز تر شده بگذريم اغلب آنها که اينجا مانده اند با همان نظر من مطابقت دارند. نمونه ديگر روستاي ابيانه است جاذبه هاي توريستي اش بسيار کمتر از همين مارکده خودمان است ولي چنان زيبا ساخته اند که جذب توريست مي کند وقتي شما به اين روستاي کوچک که بروي و در کوچه و خيابان آن قدم بزني به تيپ آدم هايي بر مي خوري که فکر مي کني در شمال شهر تهران هستي چرا؟ چون اکثر هجرت کرده اند به جاهاي ديگر رفته اند، به مدارج علمي دست يافته اند و در عين حال در فکر آباد کردن روستاي خود هم بوده اند. پس يکي از دلايل اينکه افق ديدمان محدود است در ميان کوه محصور هستيم و اين روي بينش ما تاثير منفي گذاشته است.

–  منطقه کوهستان از نظر آب و هوايي تاثير مثبت روي سلامتي جسمي دارد

–  من دليل سطحي انديشي و نداشتن جسارت را چندان مرتبط به منطقه کوهستاني نمي دانم. من بيشتر دليل آن را در جامعه و روابط اجتماعي خودمان جستجو مي کنم دليل آن فاصله شديد طبقاتي است که در جامعه روستايي ما شکل گرفته است. اکنون مردمان روستاي ما از نظر اقتصادي به دو گروه کاملا متمايز تقسيم شده اند گروهي از نظر اقتصادي به يک در آمد نسبتا بالايي در سطح و وسع روستا رسيده اند و تا حدودي راحت زندگي مي کنند که به تسامح مي توان اينها را مرفه ناميد. و گروهي ديگر کم درآمدند و  زندگي سختي دارند. از افراد گروه مرفه اين اتظار هست حالا که از دغدغه گرسنگي جسته اند و به فراغت رسيده اند دنبال دانش ، آگاهي، علم و معرفت که نتيجه آن تغيير در وضع بسته و منجمد موجود است بروند ولي اين گروه اصلا احساس نياز به اين مقوله ها که نام برديم نمي کند، که نياز و احتياج،  انگيزه اي در آنها بوجود آورد و دنبال تغيير برود چون وضع موجود را ايده آل مي پندارد و در تلاش حفظ آن هست. همين گروه مرفه يک فرهنگي کاذب در روستا بوجود آورده که ارزش ماشين است، خانه است، طلا است، زمين و باغ است و مسافرت هاي تکراري و نيز همين گروه محافظان سر سخت سنت هاي منجمد و دست و پاگير اند و خود را سفت و سخت هم به مسائل ظاهري مذهبي مي چسبانند تا بتوانند وضع موجود را حفظ کنند و سدي در برابر تغيير هستند و فکر مي کنند هرگونه تغييري در سطح فرهنگ و بينش مردمان روستا وضع موجود را به هم خواهد زد و ديگر آنها نمي توانند به اين رفاه و راحتي زندگي نمايند و موقعيت کاذب اجتماعي شان را حفظ کنند.

–  بعضي از مردم مارکده مرا متهم مي کنند که چپ هستم حالا شما تحليل طبقاتي مي کني بايد به اطلاع همشهريان انگ چسبان مان برسانيم تا انگ چپ را برايت فراهم نمايند. ما اگر بخواهيم نظر شما را بپذيريم که گروه مرفه روستا هيچ نيازي به تغيير نمي بيند لذا فکرش را هم نمي کند بلکه تلاش هم مي کند وضع موجود را حفظ کند چون به نفعش هست پس  قشر کم درآمد وفقير روستا که از وضع موجود ناراضي هست بايد تلاش کند در سطح روستا تغيير ايجاد کند تا اين روابط طبقاتي را تغيير دهد ولي مي بينيم آنها هم سخت محافظ وضع موجودند.

–  درست است ولي قشر کم درآمد نمي تواند لذا در فکرش هم نيست چون فقر اقتصادي فقر فکري را هم با خود همراه دارد.

–  ببينيد همين بي تحرکي و ماندگي پيشقراولان اقتصادي ما در وضع موجود، يک فرهنگ سطحي در روستاي ما بوجود آورده و سخت روي فکر و انديشه جوانان و نوجوانان ما تاثير مخرب دارد براي مثال؛ يک نوجوان در دبيرستان بن درس مي خواند چند روز قبل ديدمش در کوچه پرسه مي زند گفتم مگر بن درس نمي خواني؟ گفت نه. گفتم؛ چرا؟ گفت؛ درس فايده اي ندارد يک سال همين جاها پرسه مي زنم و بعد سربازي مي روم و بعد در دوتا طرح باغداري ثبت نام مي کنم و مي شوم همانند فلان حاجي.

–  يعني مي خواهي بگويي  سطح زندگي فلان حاجي، تبديل به يک فرهنگ و ارزش در روستاي ما شده و همه مي خواهيم زندگي همانند حاجيان مطرح روستايمان را داشته باشيم؟ يعني ايده آل و مرز خوشبختي و خوب زيستن و زندگي سعادتمند ما زندگي فلان حاجي است؟

–  دقيقا همينگونه است چون الگوي آدم بزرگ فرهنگي و علمي و دانشي نداريم لذا جوان مي بيند مردمان روستا به فلان حاجي احترام خاصي مي گذارند در ذهن و ضمير خود فلان حاجي را با ديگر مردمان روستا مقايسه مي کند مي بيند به جز مقداري پول تفاوتي ديگري در بين نيست لذا نتيجه مي گيرد که بايد تلاش کرد به آن رسيد.

–  ما نمي توانيم همين طور جوانان را سرزنش کنيم که چرا ديد باز ندارند، جسور نيستند و افق ديدشان باز نيست خوب از کدام الگو پيروي کنند؟  کدام افراد فرهيخته روستايمان را الگو قرار بدهند؟ ما متاسفانه هيچ فردي را در روستا نداريم که در رشته اي از کارها، هنر، علم و دانش، تخصص و فن و… برجسته و مشهود باشد. حال وقتي تاريخ و سرگذشت مردان بزرگ را که توانسته اند با نظرات و اکتشافات و اختراعات خود جهان را متحول کنند مطالعه کنيم از چنين زندگي هايي لذت مي بريم. آدم به اين نتيجه مي رسد که انسان هايي پويا هستند اين پويايي واقعا ارزشمند است و من دوست دارم همه ما مردم مارکده پويا باشيم و هريک در يک زمينه اي تلاش کنيم تا هم روستاي مان را آباد کنيم و هم بتوانيم روي منطقه تاثير مثبت بگذاريم. چرا انديشمندان جهان توانسته اند اينقدر مطرح باشند؟ چون آدم هاي جسور بودند و با جسارت نتيجه انديشه و افکار خود را که بر خلاف تفکر رايج زمان و مکان بود بيان کردند که باعث تغيير وضع موجود جامعه شان شد. حالا با اين ديد به روستايمان که بنگريم مي بينيم افراد جسور و آگاه که بخواهد حرفي بزند، نظري بدهد و تغييري در جهت رشد ايجاد کند نداريم ما خودمان هم که اينجا نشسسته ايم هم همانند ديگران هستيم يک وقت فکر نکنيد ما بهتر از ديگرانيم. اکنون ايدآل هاي انديشه مردمان روستايمان، بويژه جوانان، در سطح زندگي فلان حاجي تنزل کرده است اين باعث مي شود که انگيزه را در درون خودمان بکشيم و ديگر انگيزه اي براي پويايي و پر تحرکي نوجوان و جوان ما  باقي نمي ماند پس بايد سطح ايدآل هايمان را بالا تر ببريم تا بتوانيم انگيزه اي براي جوانان ايجاد کنيم.

–  خوب شما جوان عزيز که جوان ترين فرد جلسه هستي بگو ببينم چگونه مي انديشي؟

–  در مارکده از هرکه بپرسي چگونه مي انديشي؟ به چي مي انديشي؟ به تو خواهد گفت: دست يابي به دوتا ماشين، يک خانه، يک 30 جيريب زمين و باغ.

–  خوب اينها بد نيست مهم اين هست که همه ي انديشه و انگيزه زندگي مان همين ها نباشد و نيز يک بعدي هم راه را طي نکنيم به موازات دست يابي به ماشين و خانه و باغ دنبال علم و دانش و معرفت و دانايي و معنويت هم باشيم.

–  بنظر من احساس نياز است که به آدم انگيزه مي دهد که دنبالش برود ولي اگر ندانيم که چي مي خواهيم انگيزه اي هم در ما ايجاد نمي شود

–  من يک بار ديگر مي گويم ضمن اينکه قبول دارم احساس نياز به انسان انگيزه مي دهد و انگيزه انسان را به حرکت وا مي دارد ولي فرهنگ روستاي ما در دست همان گروه مرفه است که با استفاده از درآمد حاصل از باغ ها و نيز ترفندي که به کار برده و مي برند و ساليانه مبالغ بالايي هم از بيمه مي گيرند و زندگي نسبتا راحتي براي خودشان فراهم کرده اند، به گونه اي سلطه و نفوذ روي بينش مردم دارند که مجال انديشيدن به نياز به تغيير را از بقيه گرفته اند بنابر اين در بقيه مردم هم انگيزه اي ايجاد نمي شود که بخواهند تحرکي داشته باشند.

–  من سالهاي قبل در روستا نبودم ولي وقتي مي شنيدم که فعاليت هايي در جهت آباد کردن صحرا مي شود خوشحال بودم و اکنون آن تلاش ها به بار نشسته و شما مي خواهيد بگوييد اين باغها که توانسته ما را يک قدم جلو بياورد خود تبديل به بلايي براي رکود شده و همه مان چسبيده ايم به وضع موجود و نمي خواهيم پيشرفت و توسعه ي بيشتري بکنيم؟

–  صد در صد.  ببين من با جوانان زياد صحبت مي کنم مي بينم اغلب پسر فلان حاجي را مثال مي زنند که ماشين دارد، خانه اش را ساخته و زندگي هم مي نمايد و در ذهن خودشان اين مي شود سقف ايدآل شان. چيزي که در اين ميان گم شده مسائل فرهنگي، تعالي اخلاق و توسعه بيشتر روستايمان است. من به جرئت مي توانم به شما بگويم حتا 10 نفر در مارکده نمي توانيد پيدا کنيد که به فرهنگ و علم و دانش و فرهيختگي بينديشند و بخواهند به آن قله ها برسند و اين فاجعه است.

–  حال که شما وضعيت روستايمان را اينگونه بيان مي کنيد که از نظر فرهنگي و علمي مي لنگيم به نظر متضاد مي آيد  ببينيد جامعه روستايي ما سخت مذهبي است و اصولا دين و مذهب رابطه تنگاتنگي با فرهنگ و معنويت دارد و انديشيدن صرف به ماديات با معنويات خيلي سنخيتي ندارد بايد دانست معنويات هم صرف مسائل مذهبي نيست بلکه قسمتي از آن هست قسمتي ديگرش هم دانش، علم، آگاهي، نوع دوستي، نيکوکاري، خدمت به هم نوع، انجام کارهاي اجتماعي و … است  براي اين تضاد چه پاسخي داريد؟

– آن موقع که مي گفتند مردم مارکده مذهبي اند درست بود در گذشته مردمان صادق تري نسبت به حالا داشتيم و مردم صادقانه تر به مسجد مي آمدند، صادقانه تر مراسم هاي مذهبي را برگزار مي نمودند مثلا وقتي بر سينه اش مي زد و يا يک من آرد توانسته بود ذخيره کند و به قول خودمان کاکولي مي پخت صادقانه بود ولي متاسفانه امروز تظاهر نقش اصلي را در اجراي مراسم مذهبي ايفا مي کند شما در ميان مردم کمتر مي آييد و با عمق انديشه هاي مردم کمتر آشنايي داريد و شايد برايتان غير قابل قبول هم باشد.

–  اصلا اين پرسش براي من پيش آمده که پرسش هاي من صرفا مقوله هاي فرهنگي و اجتماعي بود ولي شما در ميان گفتگو هايتان مرتب به مسائل مذهبي اشاره داريد چرا؟ به نظر شما نمي توان روي مسائل فرهنگي اجتماعي صحبت کرد و وارد مسائل مذهبي نشد؟ چون ما تخصصي در آن زمينه نداريم بنابر اين عقل و خرد حکم مي کند در جايي که آشنايي نداريم اظهار نظري هم نکنيم.

–  من اين نظر دوستمان را که چند خانوار، حاجيان پولدار به صورت الگو در بين جوانان ما مطرح اند قبول ندارم. خواستن توانستن است. اين انديشه ها امروز در روستاي ما واقعيت دارد ولي چون درست و حقيقي نيستند من قبول ندارم من مي گويم ما مي توانيم هرگونه که بخواهيم زندگي کنيم.

–  تاکيد من هم بر اين بود که اينها واقعيت دارند من هيچگاه نگفتم حقيقت اند.

–  من يکبار ديگر اين پرسشم را مطرح مي کنم بنظر شما گروهي در جامعه ما به يک رفاه نسبي اقتصادي رسيده اند طبق قانون اجتماعي هرگاه انسان شکمش سير شد بايد و يا مي تواند به سمت فرهنگ و هنر و معنويات و تعالي رشد انساني برود پس چرا در روستاي ما چنين نشده است؟

–   من فکر مي کنم  تعالي فرهنگي براي بسياري نا شناخته است.

–  نه اينگونه نيست در همين روستاي مارکده خانواده هايي هستندحد اقل نيمي از دغدغه زندگي شان مسائل فرهنگي و تعالي و رشد انساني است.

–  مسائل اجتماعي آماري است هيچگاه نمي توان نظر قطعي در باره يک جامعه داد بلکه مي خواهيم بگوييم به صورت نسبي در جامعه ما اين موارد غالب است.

–  چند بار دوستان ما در بين صحبت هاي خود اشاره به ثروتمند کردند مي خواهم بگويم حتا آنهايي که ما ثروتمند محسوب شان مي کنيم در مقايسه با ثروت هايي که در جاهاي ديگر هست هيچ اند اينها در جامعه روستايي ما قدري از بقيه که بي چيزند جلو ترند. عيبي که اين ثروتمندان ما دارند هيچگاه نينديشيده اند که در کار خود توسعه دهند مثلا گروهي که بادام مي خرند خوب باهم جور شوند و کارگاه بسته بندي بزنند گروهي که معاملات چوب دارند با هم جور شوند و يک کارگاه توليد فرآورده هاي چوبي بزنند آن هايي که در زمينه خريد هلو کار مي کنند با هم يکي شوند و با هم يک کارخانه تبديل هلو به فرآورده هاي ديگر بزنند آنهايي که در زمينه ساخت و ساز مسکن کار مي کنند با هم يک هتل بسازند و …

–  چرا اينگونه به رشد و توسعه نمي انديشيم؟ چون اين دارا هاي امروزمان را اوج و به قله رسيده مي دانيم و ما هم مي خواهيم از آنها پيروي کنيم و همانند آنها شويم.

–  براي اينکه فرهنگ جامعه ما يک فرهنگ دلالي است و همه به اين مي انديشند که بتوانند از طريق دلالي رشد کنيم.

–  اين ها را که تا حالا گفتيم همه اش درد و واقعيت موجود بود که چندان هم

 خوشايند نيست حالابرويم روي اين موضوع که چه بايدکرد؟ يا چه مي توان کرد؟

–  ما اگر خواسته باشيم تغييري در جو روستايمان ايجاد کنيم مثلا ايجاد انگيزه براي پويا شدن انديشيدن به رشد و پيشرفت فرهنگي بکنيم بايد حرفمان را انديشه مان را تز مان را با مذهب پيوند بزنيم در قالب انديشه مذهبي براي مردم ارائه دهيم تا مورد قبول مردم قرار گيرد و مؤثر افتد. در اصل نبايد اينگونه باشد و بهتر و درست تر اين است که عبادت و  نماز و روزه هرکس بايد بين خود و خداي خود باشد و اين درست نيست که ما هر حرفي که مي خواهيم بزنيم با مسائل اعتقادي مردم در بياميزيم. بهتر اين است بگوييم من اين هستم، انديشه ام هم اين هست، دانسته هايم هم اين ها هستند،  راه هايي که براي فلان مسئله انديشيده ام اين است. ولي جو فرهنگي ما به گونه اي هست که حرف و گفته هايمان را که در قالب مذهب بريزيم بهتر موفق مي شويم. پس براي تاثير گذاري بيشتر بهتر است هر کاري که مي خواهيم بکنيم يک پيوندي با آموزه هاي مذهبي برقرار کنيم. مي پرسم مگر ما مي خواهيم چه بکنيم؟ يا چه بگوييم؟ مي خواهيم بگوييم بايد راست باشيم، بايد صادق باشيم، بهتر است سطح مشارکت اجتماعي مان را افزايش دهيم، مسئوليت پذير باشيم، دنبال علم و دانش برويم، سعي کنيم شناخت و آگاهي کسب کنيم، به مردم خدمت کنيم، کتاب بخوانيم، نظم داشته باشيم و … حال اگر همين ها را خشک و خالي بگوييم مردم چندان علاقه به پذيرش نخواهند داشت ولي اگر با مذهب پيوندشان بدهيم مورد قبول واقع خواهد شد. مثلا نگاه کنيد در مارکده سخت تبليغ شده که نشريه آوا جداي از مذهب فعاليت مي کند و گروهي آن را مي خوانند عده اي هم سعي مي کنند از آن فاصله بگيرند و سعي مي کنند خودشان را به آن نچسبانند مي خواهم بگويم اگر در جهت تغيير خودمان حرفهايمان را با مذهب پيوند بزنيم مؤثر تر خواهد بود. گفته ي خودت را ياد آوري مي کنم که براي معالجه بيمارمان به اصفهان نزد پزشک مي رويم دارو مي گيريم و مصرف مي کنيم و هنگام بازگشت سري هم به رضوان شهر مي زنيم و دعايي هم مي گيريم. 

–  از اول جلسه سخن و نظر غالب اين بود که آنهايي که مخالف تغيير هستند براي تقويت خود، مذهب را پوشش خود کرده اند آنگاه اينگونه برداشت مي شود ممکن است مذهب سد راه پيشرفت است من مي خواهم بگويم اينگونه نيست و مذهب هيچ مخالفتي با پيشرفت و توسعه ندارد براي مثال پدران ما سوار خرشان مي شدند و مي رفتند صحرا کار مي کردند و هنگام ظهر هم نمازشان را مي خواندند و حالا ما سوار ماشينمان مي شويم و بر سر کار مي رويم و ظهر هم نمازمان را مي خوانيم. مثال ديگر پدرانمان براي پاک شدن به حمام عمومي مي رفتند و در آب خزينه غسلشان را مي کردند و ما زير دوش در خانه مان اين کار را مي کنيم و عبادتمان را انجام مي دهيم. دختران ما آنگاه بي سواد بودند و زير قباله را انگشت مي زدند و پاي سفره عقد مي نشستند و دختران امروز زير قباله را امضا مي کنند و سر سفره عقد مي نشينند. اگر نيک بنگريم اين پيشرفت ها هيچ تضادي با مذهب نداشته و ندارد تغييرات ما در حد رفتاري و فرهنگي است و نبايد ترسي از تغيير داشته باشيم ببينيد اکنون کتابخانه باز شده است شما فکر مي کنيد چه مقدار از آن استفاده خواهد شد؟ اگر تز شما درست باشد چون کتابخانه نام مذهبي دارد و کتاب هايش هم صرفا مذهبي اند بايد استقبال شاياني از آن بشود و تاثير شديدي روي فرهنگ روستا هم داشته باشد و بيشتر افراد به جرگه کتاب خوان ها به پيوندند آيا به نظر شما اينگونه خواهد شد؟

–  قرار است کتابخانه شماره حسابي در پست بانک باز کند و عضو بپذيرد و اعضاي کتابخانه مبلغ عضويت خود را به حساب واريز نمايند پس از يکي دو ماه معلوم خواهد شد که چه مقدار استقبال شده است آنگاه مي توان مقايسه کرد که چه مقدار نشريه آوا را مي خوانند و چه تعداد مي آيند و در کتابخانه عضو مي

 شوند.

–  از اين گفته شما اينگونه برداشت مي شود که نشريه آوا مخالف کتابخانه است آيا نظر شما اين است؟

–  نه به هيچ وچه

–  شايد نتوان نتيجه قطعي و واقعي با ثبت نام صرف تعداد اعضا گرفت به نظر من بايد سه چهار سالي بگذرد آنگاه ببينيم کتابخانه چه مقدار تاثير روي باز شدن اذهان و بالا بردن سطح فرهنگ کذاشته است و بعد مقايسه صورت گيرد. من مي توانم حدس بزنم تعداد زيادي عضو کتابخانه خواهند شد ولي اينکه تعداد زيادي به صورت مداوم مطالعه  نمايند چندان خوشبين نيستم. اين که تبليغ مي کنند نشريه آوا مخالف مذهب است، ضد مذهب است، به نظر مي رسد دلشان به حال مذهب سوخته است که اين تبليغات را مي کنند ولي به باور من اينگونه نيست چون اکثر اينها شناخت شان از مذهب بسيار ناچيز و در حد شنيده هاي اينجا و آنجا است چون نه مطالعه اي دارند و نه اهل تحقيق اند که رفته باشند و تحقيق کرده باشند و به آموزه هاي مذهبي شناخت عميق پيدا کرده باشند بلکه قدري از اين مخالفت ها حسادت است قدري تسويه حساب هاي شخصي و قومي و قدري هم از نا تواني هايشان سرچشمه مي گيرد و قدري هم منِ دست اندر کار نشريه آوا مقصر هستم ( اگر بشود سادگي رو راستي و بي ريايي را تقصير خواند )  چون خوشم نمي آيد تظاهر کنم ريا کار باشم دو رو باشم نيازي هم نمي بينم خودم را در پشت مسائل مذهبي قايم کنم تا آلودگي هايم پوشيده بماند و دوست دارم همانگونه که هستم خودم را نشان بدهم اين است که همه ي اينها دست به دست هم داده و آتو دست دوستان مخالف من داده است تا تبليغ کنند آوا ضد مذهب است. در حال حاضر آوا را ما انتشار مي دهيم تا موقعي که توانستيم ادامه نشر مي دهيم هرگاه هم که نتوانستيم و يا نگذاشتند منتشر نمي کنيم تعهدي نداده ايم که حتما اين کار را براي هميشه خواهيم کرد. براي درستي حرف هايم نقل قولي از آقاي ناصر عرب فرزند مهدي برايتان بازگو مي کنم. با ناصر مصاحبه مي کردم صحبت بر سر اينکه پشت سر من به من مي گويند کمونيست است و اينکه به مسجد نمي آيد رسيد ناصر گفت: «  علارغم اينکه اين حرف ها را مي زنند دردشان مذهب و مسجد نيست چون اگر چنين بود بايد پشت سر مسعود ديگر حرفي نزنند چون مرتب به مسجد مي آيد و اگر شما هم از فردا مرتب به مسجد بياييد فکر مي کنيد حرف ها قطع خواهد شد؟ نه خواهند گفت چون ضعف دارد حالا مي آيد که ضعف هايش را بپوشاند موضوع اصلي تسويه حساب هاي ديرينه قومي است » من آمده ام و ريگي به اندازه عدس درون برکه آب ساکت و آرام مارکده انداخته ام حال آب برکه موج دار شده و دوستان را نگران کرده است.

– بنظر من تا يک آدم مترقي و دوست دار انقلاب تو روستا پيدا نشود و اقدام به کارهاي بزرگ مثل زدن کارخانه و غيره نکند اين ترس مردم نخواهد ريخت. در چنين وقتي موضوع آرزوها گسترده تر خواهد شد و از حد زمين و باغ و ماشين فراتر خواهد رفت

–  من فکر مي کنم نظر شما از يک فرهنگ استبدادي ريشه مي گيرد در فرهنگ استبدادي همه مي گوييم يک نفر بايد اقدام کند خوب اين يک نفر شما باش، من باشم.

–  ما بجاي اين حرف ها بايد بکوشيم انگيزه هاي عالي در جامعه ايجاد کنيم آنگاه مردم خودشان دنبال کارهاي بزرگ خواهند رفت.

–  ما حدود سه سال است که هرچند وقت با هم نشستي داريم و هميشه در پايان جلسه مان به اين نتيجه مي رسيم که اگر بخواهيم مردم را به رشد و پويايي و بلند نظري و گسترده انديشي وا داريم بايد بتوانيم انگيزه هاي عالي در جامعه ايجاد کنيم سه سال قبل به اين نتيجه رسيديم 6 ماه و دو ماه قبل هم همين نتيجه را گرفتيم و من فکر مي کنم 10 سال ديگر هم حرف مان اين باشد

–  خوب انگيزه را چگونه بايد ايجاد کنيم

–  من هم خودم مانده ام توش ما دو سال است فقط حرف زده ايم ولي کاري نتوانسته ايم بکنيم

–  دوست عزيز دوسال براي کار فرهنگي زمان زيادي نيست يکي از اشکالات ما اين است که تاريخ را نخوانده ايم ما اگر تاريخ آغاز و جا افتادن دبستان به شکل امروز را مطالعه کرده باشيم خواهيم ديد چه کوشش ها شد چه مخالفت ها شد اتفاقا عده اي هم تشکيل مدارس به سبک امروز را  مخالف دين و مذهب مي خواندند و با آن سخت مخالفت مي نمودند انصاف حکم مي کند از اولين فرد، شادروان حسن رشديه، در اين جهت اقدام کرد يادي شود . يعني نزديک 70-80 سال طول کشيد تا اولين دبستان در روستاي ما تاسيس شد يعني حرکت لاک پشتي است. از صحبت اولمان که گفتيم چرا جسارت نداريم دور شديم بايد گام به گام جسارت خودمان را در کارهاي فرهنگي اجتماعي کوچک نشان دهيم و بيم و هراسي هم نداشته باشيم چون جسارت داشتن نه عيب هست و نه زشتي. نمونه اش خود من هستم آمدم به روستا و نخواستم همرنگ جماعت شوم و جسارت ورزيدم و حرفم را زده ام حال با يک بررسي مي بينم سودمندي ام بيشتر از زيانمنديم براي روستا بوده است حال مثلا مردم مي گويند آدم فضولي است خوب بگويند فضول بودن بهتر از بي خاصيت بودن است

–  خوب همه نمي خواهند انگ فضول بودن را بهشان بچسبانند آنگاه اگر کانديد هيات مديره فردوس شد راي نمي آورد

–  نه اينگونه نيست من عکس شما باور دارم درست است که مي گوييم مردمان جامعه ي ما محافظه کارند ولي از آدم جسور خوششان مي آيد مشروط بر اينکه آلودگي نداشته باشد ممکن است نخواهند با او دوست جون جوني باشند ولي در کارهاي اجتماعي مي پسندنش  نمونه اش خود من هنگام انتخابات دوره سوم شوراها من حدس مي زدم بين 300 تا 400 راي خواهم آورد ولي وقتي نتيجه را بهم گفتند خودم حيران ماندم هنري نداشتم به جز اينکه قدري جسارت ورزيده ام و حرفم را مي زنم نمي خواهم دو رو باشم نمي خواهم تظاهر کنم. پس نتيجه اي که مي گيريم اين است که جسارت ورزيدن هيچ منفي نيست بلکه نقطه قوت هم مي تواند باشد. پس با پاکي و داشتن جسارت مي توان به مقابله ريا و تظاهر رفت. حال در پايان مي پرسم آيا اينگونه جلسات به نظر شما مي تواند مفيد فايده باشد؟

– قطعا و من يک پيشنهاد در همين زمينه دارم و آن اينکه بياييم اين جلسات را با تعداد افراد بيشتري با برنامه ريزي و تعيين موضوع گفتگو به صورت دو هفته يک بار و يا ماهيانه مرتب بر گزار کنيم.

–  گفتگو با هم روي مشترکات يکي از مظاهر تمدن است در جامعه هايي که مردم با هم گفتگو نمي کنند و يا نمي توانند گفتگو کنند کينه ها توليد مي شود نفرت ايجاد مي گردد بدبيني آفريده مي شود و آفت اينها همه اش گفتگو است و ما بايد دير يا زود ترس را کنار بگذاريم و جسارت اين را داشته باشيم که درکنار هم بنشينيم و با هم گفتگو کنيم.  خوب بگو ببينم چگونه اين جلسات را برگزار کنيم؟ من پيشنهاد مي کنم صرفا دنبال آدم گنده ها نرويم بگرديم آدم هاي فرهنگ دوست را بيابيم آيا شما اين نظر مرا مي پذيريد؟

–  آري پيشنهاد مي کنم جلسات ماهيانه باشد و هريک از ما هرکه را که مي شناسد از او دعوت کند و جلسات را باهم برگزار کنيم.

به پايان آمد اين جلسه حکايت همچنان باقيست. خواننده گرامي اگر شما در جلسه بودي چه نظراتي در باره موضوع هاي مطرح شده ارائه مي دادي؟ حال مي تواني نظرات خود را بدون نام و يا با نام براي انتشار در آوا بنويسي.

                             تدوين کننده: محمدعلي شاهسون مارکده 30/10/86 

توجه : روز 24/11/86 ساعت 2 بعد از ظهر جلسه گفتگو پيرامون تعاوني نگين در محل مسجد برگزار مي گردد از علاقه مندان دعوت مي شود شرکت نمايند