نماينده مجلس در ماركده
روز جمعه مورخه 19/10/82 ساعت 10 صبح در محل مسجد ماركده جلسه اي با حضور دكتر رئيسي نماينده مجلس شوراي اسلامي ، هدايتي مدير كل منابع طبيعي استان و رئيسي بخشدار سامان و جمعي ديگر از مسئولين و نيز اعضاء شوراي اسلامي روستاهاي ماركده ، قراقوش ، گرمدره ، قوچان ، هوره ، دشتي ، يانچشمه و … به منظور بررسي مشكلات منطقه تشكيل شد. در اين جلسه دكتررئيسي گفت: توانسته موافقت شركت گاز ، مبني بر گازرساني به روستاهاي ماركده، قوچان، گرمدره ،قراقوش، صادق آباد و ياسه چاه را بگيرد و در چند روز آينده كلنگ گاز رساني زده خواهد شد. سپس مشكلات و نارسائيهاي ديگر بويژه در رابطه با ادارات منابع طبيعي مطرح و توسط مدير كل پاسخ داده شد.
شوراي اسلامي ماركده
مادر بزرگ شجاع
مادر بزرگ خوبم چقدر دوست دارم كه هنوز در ميان ما بودي. پدر و مادرم هميشه از شجاعت تو مي گويند، برايم تعريف مي كند هنگامي كه پدربزرگم فوت مي كند تو هم زن خانه و هم مرد صحرا شدي، شيرزني بودي كه همانند مردان در مزرعه، باغ و صحرا كار مي كردي، گندم و جو درو مي كردي، چلتوك مي كاشتي و درو مي كردي، گاوداري مي كردي و محصولات مختلفي از شير بدست مي آوردي براي فرزندانت هم پدر و هم مادر بودي و چه مادر قهرماني. مادر بزرگم، هنگامي كه با انگشتان لاغرم نقشه روي تارهاي قالي ميزنم تا گلهاي زيبايي در آن بيافرينم، در تنهايي خودم به فكر تو هستم، مي داني؟ به تو مي انديشم به زحمتهايت، به كارهاي طاقت فرسايي كه انجام مي دادي و با زحمت توانستي انسجام خانه ات را حفظ كني و فرزندانت را بزرگ نمايي. مادربزرگم ؛ هنگام تنهايي روي تخته قالي با خود زمزمه مي كنم كاش مادربزرگم اينجا بود و مي توانستم شاخه گلي و يا يكي از همين گلهايي كه با انگشتان لاغر و نحيفم روي اين تارها بافتم تقديمش كنم و با اينكار به همه زنان روستا بگويم كه بايد شجاعانه زندگي كرد و فرزاندان خود را خوب پرورش داد.
خانم الف شاهسون
وعده هاي پوچ
با عرض سلام خدمت تمام ورزشكاران روستاي ماركده، شايد به جرأت بتوان گفت كه در روستاي ماركده ورزش به دست فراموشي سپرده شده است. زماني در همين روستا استعدادهاي بالقوه و توانايي وجود داشت كه مي توان گفت واقعاً اين استعدادها بي نظير بودند ، زماني تيم هاي فوتبال آنچنان ذوق و علاقه نسبت به ورزش داشتند كه نمي توان حتي آن را وصف كرد. در سالهاي اخير كه من خود شاهد و ناظر اين ميادين بودم(در سنين نوجواني) واقعاً خيلي ذوق و شوق نسبت به اين ميادين داشتم اما الان را ببين كه همين زمين فوتبال ماركده پر شده از علفهاي هرز و خارهاي بلند كه اصلاً به آن نمي توان گفت زمين فوتبال. من از اين موضوع هراس دارم كه اگر به همين نحو بگذرد بزرگان روستا كم كم به فكر كشاورزي كردن اين زمين بيفتند چون با اين وضعيتي كه الان در روستا حاكم است اين امر بعيد به نظر نمي رسد. حال در اين روستا اولين نهادي كه دست به اقدام زد شوراي اسلامي روستا بود كه واقعاً سنگ تمام گذاشت . در اطلاعيه هايي كه در مغازه ها زده شد از جوانان روستا دعوت كردند كه در اين امر آنها را ياري كنند واقعاً اين امر قابل تحسين است ولي بايدجوانب ديگر اين امر را هم در نظر گرفت، طي جلسه اي كه در مسجد روستا انجام گرفت بعد از بحث و انتقادهاي متعدد به نتايجي غير قابل تصور رسيدند كه من به بعضي از آنها اشاره مي كنم:
1- احداث زمين فوتبال در حاشيه زاينده رود(شيلات ماركده)
2- تشكيل تيمهاي جديد فوتبال
3- دادن وسايل ورزشي اعم از توپ فوتبال و …
، همچنين آقاي غلامعلي عرب هم به عنوان سرپرست ورزشي روستا تعيين گرديد.
حال واقعاً بياييد ببينيم كداميك از اين موارد عملي شده است. من از طرف همه جوانان روستا از شوراي اسلامي روستا خواستار ارائه دليل قانع كننده اي براي اين وعده هاي پوچ هستم. آقايان شورايي كه دلتان به حال ورزش ماركده سوخت و خواستيد قدمي در جهت نيل به اهداف و آرمانهاي اين روستا برداريد جواب ما را بدهيد.
مجتبي عرب
توليد محلي، انديشه جهاني
زندگي و كار مردمان روستاهاي كناره رودخانه زاينده رود از گذشته ، كشاورزي به روش سنتي بوده است. كشاورزي سنتي همانند ديگر سنتها از پدران به پسران به ارث رسيده و امروزه با اينكه تكنولوژي و علوم در بخش هاي زندگي اين مردمان راه يافته ولي به همان اندازه در نگرش به روش كار كشاورزي راه نيافته است و كشاورزان اين منطقه گويي بي خبر از جهان فقط به فكر توليد بيشتر و تصاحب زمين بيشتر هستند و نمي انديشند كه محصولات باغي و كشاورزي خود را كه با رنج وهزينه زياد به دست مي آورند لازم است با بازار يابي به قيمت مناسب بفروشند و به دست مصرف كننده برسانند. به نظر مي رسد بدون انديشه مشغول كارند و دنيا را همين آسمان تنگ و محدود محيط خود مي دانند و عمر خود را سپري مي كنند.
مي دانيم امروزه تكنولوژي به كمك انسان آمده و فاصله ها كم وجهان همانند دهكدهاي كوچك شده و هر تصميمي در گوشه اي ازجهان ممكن است روي سرنوشت و زندگي انسانها در گوشه اي ديگر تأثير داشته باشد. مي توان با سود جستن از علوم و تكنولوژي درباره كاشت، داشت و برداشت بهتر و بيشتر محصول كشاورزي و سپس كسب اطلاعات ، براي محصول خود بازاريابي نمود و با حذف واسطه ها و دلالها محصول خود را با كمترين واسطه به مصرف كننده با قيمت بهتر و عادلانه تر فروخت. براي موفق بودن و شدن در اين راه نياز به اطلاعات روز است. پس وقتي مي خواهيم باغي ايجاد و درختي بكاريم لازم است نيازهاي بازار جهاني و داخلي را بشناسيم، قيمت محصولات را بدانيم، هزينه ها و زمان توليد محصول را برآورد كنيم. هنگام به بار نشستن درختان با مراقبت بهتر و بيشتر تلاش بنماييم تا محصول درجه يك و بازار پسند برداشت كنيم و محصولات خود را دسته بندي و نمره شده به بازار عرضه كنيم.
سعي نماييم با محصول عالي محبوبيت كسب و به هيچ روي به تقلب نينديشيم زيرا تقلب ، سود زود گذر و يكباره و بد نامي طولاني مدت بهمراه دارد ولي خوش نامي و درست كاري مي تواند سود سرشار و طولاني مدت در بر داشته باشد شايد باورمان نباشد كه مي توانيم اين كار را بكنيم ولي وقتي كه به خود اعتماد داشته باشيم وبا اطمينان واز روي شناخت عمل كنيم قطعاُ موفق خواهيم بود. اين را بايد دانست كه از توليد كننده بويژه كشاورز در جامعه ما حمايت نمي گردد ولي نبايد بي كار و ساكت نشست چاره كار اين است كه ما خودمان با بالا بردن اطلاعات و آگاهي و دست به دست دادن براي تأمين سود بهتر و بيشتر، وارد عمل شويم.
ببينيد امروزه ما ميوه توليد مي كنيم آنرا چيده و بسته بندي و به بنگاه حمل مي كنيم در بنگاه دلالان هستند كه قيمت ميوه ها را تعيين مي كنند و ما كه توليد كننده هستيم هيچ نقشي در تعيين قيمت نداريم به نظر من اين ستمي است بزرگ و لازم است ما در اين زمينه بينديشيم، با هم مشورت كنيم و سرانجام راهي براي اين معضل پيدا كنيم.محصولات خشكبار ما نيز سرنوشت بدتر از آن دارد ، براي نمونه شما به دلالان بادام بنگريد بادام توليدي شما به دست دلالان دست به دست مي گردد و هريك از دلالان از شما توليد كننده سود بيشتري مي برند. اينها همه از ناآگاهي و كم اطلاعي ما است.
پس بياييد از لاك خود خارج شويم، جهاني بينديشيم و جهاني عمل كنيم تا ديگران دسترنج ما را نبرند.
مراد علي ايزدي صادق آبادي 11/10/82
كهنه انديشي چرا ؟
وقتي كه گذشته ماركده را مطالعه مي كني به يك طرز فكر و جهان بيني برخورد مي كني كه اغلب دارندگان آن انديشه، افراد با نفوذ روستا هستند و انديشه كهنه خود را مي خواهند در همه امور دخالت بدهند. اين انديشه كهنه در چند دهه گذشته در مقابل هر قدم مثبت رو به جلويي در روستا ايستاده و اكنون با اينكه روستاي ما داراي تلفن،تلويزيون ،جاده ارتباطي و… هست ،طبيعتاً بايد فكر مردم باز باشد متأسفانه هنوز اين طرز فكر زمان فتح علي شاه در روستا هست و هر گاه فكري و تصميمي جهت پيشبرد روستا مطرح مي گردد دارندگان اين انديشه كهنه نا خود آگاه جلوي آن مانع ايجاد مي كنند. براي درك بهتر اين موضوع چند نمونه زير را بخوانيد: نمونه1- قبل از تصويب و اجراي قانون نظام وظيفه،سربازگيري بر اساس بنيچه بود يعني سرباز از روستائيان و عشايرمي گرفتند و هزينه آنرا از مالك شهر نشين. از روستاي ماركده آقاي محمد فرزند محمود به سربازي مي رود. بدنبال آن قانون سجل احوال تصويب و به مورد اجرا گذارده مي شود. بر اساس اين قانون هر فرد ايراني بايد شناسنامه داشته باشد و علاوه بر نام، نام خانوادگي نيز انتخاب كند. كه انتخاب نام فاميلي و واكنش منفي توده مردم به شناسنامه گرفتن خود داستاني جالب است.آقاي محمد، سرباز ماركده، در همان هنگام نام فاميلي كاوياني براي خود بر مي گزيند اين در حالي است كه خانواده و اقوام ايشان در ماركده نام فاميلي عرب را بر مي گزينند. سرباز ماركده كه ديگر محمد كاوياني ناميده مي شود پس از بازنشسته شدن به روستا بر مي گردد. و چون روستا را خيلي عقب مانده مي بيند به فكر مي افتد كه فرزند خود را به مدرسه بفرستد و چون تنها بوده به يكي از بزرگان آن روز ماركده كه آن هم يك فرزند مدرسه برو داشته مراجعه و مي گويد: فلاني بيا با هم بچه هايمان را در نجف آباد به مدرسه بفرستيم. فرد بزرگ ماركده در جواب ميگويد: كاوياني خر شدي !؟ بچه ما درس مي خواهند چكار !؟ بچه ها بايد بروند و صدرم جو بكارند و بخورند !؟.
نمونه2- در سال 1338ه.ش فيض الله شاهسون با تلاش و نامه نوشتن هاي زياد موافقت رئيس اداره فرهنگ شهركرد را مي گيرد كه در ماركده مدرسه ابتدايي داير گردد. قرار مي شود كه ماركده ايها دو اتاق بسازنند و وقتي اتاقها آماده شد اداره فرهنگ آموزگار بفرستد. اداره فرهنگ به رئيس مدرسه بن آن روز كه پرويز افلاكي (پسر افلاكي مشهور) بود مأموريت مي دهد كه وقتي اتاقها آماده شد به اداره اطلاع دهد. بر همين اساس چند نفر از افراد ماركده مأمور مي شوند كه در محل زمين خرمنهاي بالا خشت بمالند و قرار شده بود هر كشاورزي كه هنگام غروب از كار به خانه مي آيد دو بار با الاغ خود دو گاله خشت به محل ساخت مدرسه بياورد. من آن روز6 ساله بودم و خود شاهد بودم كه مردم فيض الله را فحش مي دادند كه ما مدرسه مي خواهيم چكار !؟ حالا پدران ما سواد نداشتند نان نمي خورند؟ ما سواد نداريم نان نمي خوريم ؟كه بر اثر همين مخالفت ها ساخت مدرسه به شكست انجاميد.
نمونه 3- تابستان 1358 من به اتفاق آقاي حبيب الله عرب چندين بار به اداره آموزش و پرورش شهركرد جهت اعزام آموزگار زن براي تدريس دختران ماركده مراجعه كرديم، كه به ما گفته مي شد: يك نفردختر داراي تحصيلات ديپلم از خودتان بياوريد تا استخدام كنيم و بفرستيم ماركده. كه ما گفتيم: نداريم!؟ سر انجام به علت فشارهاي ما در اول مهر هنگام بازگشايي مدرسه ها ، رئيس اداره به ما گفت: هر چه تلاش كردم نتوانستم آموزگار زني را راضي كنم كه به ماركده بيايد. لطفاً امسال شما دختران هفت ساله خود را همراه پسران به مدرسه بفرستيد من قول ميدهم به فكر شما باشم تا سال آينده آموزگار برايتان بفرستم. ما ناگزير پذيرفتيم و من به ماركده آمدم و جار زده شد كساني كه دختر مدرسه رو دارند در مسجد جمع شوند. تعدادي از پدران آمدند و من موضوع را براي آنها گفتم و خواهش كردم دختران 7 ساله خود را به مدرسه بفرستند. در همين حين يكي از حاضرين در جلسه با عصبانيت از جاي خود بلند شد و گفت:”خجالت هم نمي كشد و مي گويد دختران را پيش معلم مرد بفرستيد“ و از مسجد خارج شد.
نمونه4- بعد از پيروزي انقلاب نهادهايي جهت خدمات رساني به روستا بوجود آمدند و روستائيان باهوش و زيرك از اين موقعيت پيش آمده حداكثر استفاده را كردند وبا استفاده از اين نهادها كمبود هاي عمراني روستا از قبيل جاده، پل، حمام، مدرسه، ايجاد مزرعه و…را تأمين كردند متأسفانه در روستاي ماركده ، زبدگان!؟ بجاي سازندگي مشغول دعوا وكشمكش بر سر محله، طايفه و جابجايي تانك نفت بودند و از همه جا غافل! و فرصت طلايي از دست رفت.
نمونه5- چند سال قبل اداره مخابرات پيشنهاد نمود جهت ايجاد مخابرات ،براي هر شماره تلفن مبلغ 60 هزار تومان به حساب واريز نمائيد ولي دوباره با گفتن تلفن مي خواهيم چه كار؟ باباي ما تلفن نداشت نان نخورد؟و… قبول نكردند. دو سال بعد همين تلفن را با مبلغ 140 هزار تومان خريدند. در اينجا سوالي كه پيش مي آيد اين است كه چرا ما هميشه فرصت ها را از دست مي دهيم؟ چرا هميشه مي خواهيم وضع موجود را نگهباني كنيم؟ و نمي خواهيم پيشرفتي داشته باشيم؟
نمونه6-كه همين چند روز پيش اتفاق افتاده برايتان بازگو مي كنم. شوراي اسلامي روستا مي خواهدكه از امكانات موجود جهت پيشبرد و توسعه روستا استفاده بهينه كند. به همين منظور در نظر داشته و دارد با ايجاد پارك در محل « آده » عاشق آباد و ساخت اتاقهايي در بالاي كوه، مجموعاً يك شهرك توريستي با منظره خيلي زيبا در اين محل ايجاد نمايد. براي نيل به اين هدف از كشاورزان مزرعه عاشق آباد در دو جلسه دعوت به عمل آمد تا با مذاكره و صحبت روي موضوع فوق توافق كنند. جلسات در تاريخهاي 10و 24/9/82 تشكيل وتعدادكمي از افراد حاضر در جلسه موافق و تعدادي ديگر با ابراز دلايل بي پايه مخالفت خود را اعلام نمودند. وقتي صحبت ها و دلايل مخالفان را بررسي مي نمائي همان افكار و انديشه كهنه را كه در طول چند دهه مانع هر پيشرفتي بوده مشاهده مي كني. صاحبان اين انديشه كهنه از هر چيز نوي مي هراسند. از هر پديده تازه اي برداشتهاي منفي خودشان را دارند و چون خود را عقل كل مي دانند و ديگران را ناقصان عقل ، وقتي با دلايل عيني و مستند هم با آنها صحبت مي كني با لبخند تكبر و خود بزرگ بيني واقعيت ها را انكار مي كنند و روي انديشه هاي كهنه خود پافشاري مي نمايند. پديده نوي كه در طي چند سال گذشته در اين منطقه ظهور كرده پديده توريسم است. توريسم در جهان يك صنعت است. و كشورها در جهان با صرف ميلياردها دلار براي ايجاد امكانات و تبليغ، مي خواهند كه توريسم به كشور آنها بيايد تا بتوانند سود بجويند. حال كه بدون صرف هزينه، خود توريسم با پاي خود به منطقه ما مي آيند و مي تواند منبع در آمد سرشار براي تك تك مردم ما باشد ما ناآگاهانه از اين پديده ناراحت ، عصباني و گريزان هستيم و مي گوييم چرا اينان به اين محل مي آيند. اين بينش ادامه همان افكار و انديشه يك من جو كاشتن و بدنبال درس و علم نرفتن است كه در اين شكل ظاهر شده است. روستاي ما در يك موقعيت مناسب قرار گرفته است كه مي توان اين را يك موهبت الهي دانست و از اين فرصت پيش آمده بايد سود جست. در تابستان تعداد زيادي از مردم شهرها جهت تفريح به اين محل مي آيند و اگر با ديد اقتصادي به اين پديده بنگريم ، با ايجاد تسهيلاتي مي توان درآمد هاي كلان براي فرد فرد روستاييان بدست آورد. ما بايد با هوشياري اين فرصت را بشناسيم و از آن استفاده بهينه كنيم ولي اگر با ديد بدبينانه بنگريم و بگوييم اينها آمده اند و آرامش ما را بهم زده اند اين موقعيت و اين فرصت را از دست خواهيم داد و چند سال بعد مجدداً افسوس بايد خورد. به همين جهت يك بار ديگر از كشاورزان مزرعه عاشق آباد درخواست مي گردد روي پيشنهاد شورا عميق بينديشند و نظر منفي خود را عوض كرده و با نظر شوراي اسلامي موافقت نمايند.
برنامه ايجاد و ساخت شهرك توريستي به اين شكل در نظر است :
1-از زمين « آده » به صورت پارك فقط براي نشستن كنار آب استفاده گردد.
2-بالاي كوه دو رديف خانه هاي كوچك به سمت شرق و غرب ساخته شود و وسط اين خانه ها به صورت خيابان باشد.
3-جهت ساخت اين شهرك توريستي شركتي با سرمايه مردم ماركده تأسيس و ثبت گردد.
4-سرمايه گذاران اين شركت در مرحله اول كشاورزان مزرعه عاشق آباد باشند و در صورتي كه سرمايه لازم فراهم نشد اين حق به ديگرمردمان ماركده داده شود كه سرمايه گذاري كنند.
5-سود شركت به نسبت سرمايه تقسيم گردد.
6-درصدي از سود جهت عمران آبادي به شوراها داده شود.
7-مديريت شهرك توريستي با شركت تاسيس شده باشد.
در اين فرايند تعدادي از مردم ماركده در آنجا مشغول خواهند شد ، شهرك توريستي به روستا جلوه خاصي خواهد بخشيد ، در آمد سرشار به سرمايه گذاران خواهد رسيد ، از زمين آده به بهترين وضع بهره برداري خواهد شد و مسافران بجاي نشستن در باغهاي مردم به پاركها و اتاقها هدايت خواهند شد.
در پايان از زبان بزرگ مرد هندوستان جواهر لعل نهرو به همشهريان عزيز مي گويم:
« هر ملتي كه از تاريخ گذشته خود آگاهي نداشته باشد ناگزير اشتباهات گذشته خود را تكرار خواهد كرد. »
محمد علي شاهسون ماركده 9/10/82
زير ذره بين
مدرسه راهنمايي پسرانه فيض ماركده در محل آغدش،شرق روستا در جايي مناسب، داراي چشم انداز زيبا، وسيع، محيط باز، دل انگيز و آرام بنا شده است. اين موقعيت ممتاز، باعث خوشحالي است و اميدوارم نوجوانان مشغول تحصيل در اين مدرسه از اين محيط زيبا و آرام بيشترين بهره لازم را جهت توسعه علم و دانش و اطلاعات خود ببرند.
وجود مدرسه در اين محل به شكلي كه فعلاً اداره مي شود مشكلاتي براي صاحبان باغات و نيز ساكنان محله شرقي روستا بوجود آورده كه انتظارهست مسئولين محترم مدرسه و روستا با به كارگيري مديريتي صحيح و كارآمد مشكلات پيش آمده را بر طرف نمايند.
1-تعدادي از دانش آموزان هنگام رفت و برگشت به مدرسه براي كوتاه كردن مسير،راه ميان بر را از ميان باغها بر مي گزينند و گاهي هم باعث درگيري با صاحبان باغها شده كه اين عمل با فضاي علمي و فرهنگي مدرسه منافات دارد.
2-پس از پايان شيفت مدرسه و يا روزهاي تعطيل ، جوانان و نوجوانان براي انجام بازي ورزش فوتبال از ديوارهاي مدرسه بالا رفته وتا پاسي از شب به بازي مشغول مي شوند.اين بازي با سر و صداي زياد و گاهي هم با حرفهاي بي ربط و زشت محيط نامناسب و ناسالمي را براي ساكنان روبروي مدرسه بوجود آورده و باعث سلب آسايش مي گردد.
به همين علت ساكنان محله شرقي در بهمن ماه1380 اعتراض خود را بصورت كتبي به مديريت محترم مدرسه تقديم نمودند ولي تا كنون هيچ اقدامي نشده است.انتظار اين است كه مديريت مدرسه با جديت بيشتر جلو اين نابساماني ها را بگيريد.
3- از شوراي اسلامي روستا كه مسئوليت مديريت روستا را به عهده دارد انتظار مي رود به مسئوليت خود عمل نمايد و با ايجاد محلي مناسب و امكانات لازم و سوق دادن جوانان ونوجوانان به آن محل از پراكندگي و سرگرداني ورزش دوستان جلوگيري نمايد در اين صورت است كه اخلاق ورزشي نيز تقويت خواهد شد.
رمضان عرب 8/10/82
انتقاد به مقاله « بهداشت در خانه بهداشت»
ساعت 12 روز 17/10/82 نشستي دوستانه با كاركنان مركز بهداشتي درماني ماركده داشتم ، دليل اين نشست ، محتواي مقاله « بهداشت در خانه بهداشت» مندرج در شماره 14 آواي ماركده بود. دوستان در مركز بهداشت بر اين باور بودند كه نويسنده بدون شناخت و مسئوليت و آگاهي از چگونگي اداره و كار اين مركز و بدون داشتن تخصص در اين امور و بدون اينكه درباره موضوع مطرح شده پرس وجو نمايد مقاله را نگاشته است. اين دوستان در انتقاد از مقاله ، نظرات خود را به شكل زير بيان داشتند : در مورد برخورد با بيماران بايد بگوييم كاركنان درمانگاه ناگزيرندطبق دستورالعمل هاي اداره مركز بهداشت با مراجعه كنندگان كه بيمار يا همراه بيمار هستند رفتار نمايند، اين در حالي است كه بعضي از بيماران وقتي كه مراجعه مي نمايند مي خواهند آنگونه كه آنها مي خواهند ما انجام دهيم كه در اين مواقع نارضايتي پيش مي آيد.براي نمونه، بيماري به مركز مراجعه و در خواست مي نمايد كه به او پني سيلين تزريق گردد طبق دستورالعمل پني سيلسن در حضور و با مسئوليت پزشك بايد تزريق شود.حال اگر پزشك حضور نداشته باشد ما نمي توانيم اين كار را بكنيم و يا دارو توسط پزشكي در محلي ديگر تجويز شده ما نا گزيريم نسخه پزشك را ببينيم آنگاه بيمار و همراه او فكرمي كنند برخورد بدي با آنها كرده ايم و به دفعات ديده شده بعضي از مراجعه كنندگان دارويي از مسئول داروخانه درخواست نموده اند كه چون دادن دارو توسط ايشان بدون نسخه پزشك همين درمانگاه غير مجاز مي باشد موجبات نارضايتي بعضي از افراد را فراهم نموده است.
در مورد پارك نمودن لودر وغيره:يكي دو بار اتفاق افتاد كه كاركنان اداره راه و ترابري پس از پايان كار به دهيار روستا مراجعه و از او خواسته اند كه وسايل نقليه راه سازي خود را در محل امن تا روز ديگر پارك نمايند.از آنجاييكه در روستا براي اين كار جاي خاصي نيست به درخواست دهيار اين وسيله ها در فضاي باز مركز بهداشت پارك مي كردندكه زياني هم به كسي نمي رساند.
نوشتن شعار بهداشتي روي ديوارهاي اين مركز پيشنهاد خوبي است وخود مركز نيز به اين فكر بوده ولي متأسفانه بودجه اين كار را نداريم.
مركز بهداشتي درماني، محل مراجعه عموم است به همين جهت لباس كاركنان بايد لباسي عادي و ساده باشد كه هست و روپوشها مرتب و تميز است اين چيزي نيست كه ما بگوييم همه مراجعه كنندگان مي بينند فقط نويسنده مقاله در اين زمينه كم لطفي كرده و همه چيز را ناقص مي بيند.
نظافت ساختمان به نسبت محيط مناسب است. بايد توجه داشته باشيم كه اينجا يك محيط روستايي است و كوچه و خيابان خاكي و فضاي روستا بويژه در فصل تابستان گرد آلود است. با اين همه كاركنان در زمينه نظافت ساختمان نهايت كوشش خود را مي نمايند به همين جهت هنگام بازديد مسئولين مركز بهداشت، اولين موضوع مورد توجه نظافت ساختمان است كه تاكنون نه تنها ايرادي گرفته نشده بلكه مورد تشويق هم واقع شده ايم.
درباره اجتماع افراد غير مسئول در اتاقك پذيرش مبالغه شده. بايد توجه داشت مركز بهداشت در محل روستا قرار دارد و روستا يك محيط سنتي است.و همه همديگر را مي شناسند و به همين جهت بعضي از مراجعه كنندگان هنگام مراجعه به درمانگاه براي نشان دادن صميميت خود به داخل اتاقك وارد مي شوند كه خواست ما هم نيست ولي نويسنده مقاله اين موضوع را اجتماع در اتاقك دانسته است كه نادرست است.
محمد علي شاهسون ماركده
چشم و همچشمي
چشم و هم چشمي يعني رقابت با ديگران. و بدون شك در همه جوامع انساني مي تواند باشد ولي در جامعه كوچك از جمله روستاي خودمان زياد به چشم مي خورد.رقابت كردن اگر از روي خرد، تعقل و انديشه و بر اساس و نياز و ضرورت زندگي انسان باشد مي تواند مفيد باشد ولي با مشاهده ودقت در رفتارها وتصميم گيريهاي مردم موارد زيادي را مي بينيم كه نه نياز هست نه ضرورت و صرفاً به خاطر اينكه ديگران انجام دادند صورت مي گيرد. انجام كار و رفتار بر اساس چشم و هم چشمي مي تواند زيانهاي اقتصادي براي خانواده ها داشته باشد. آنهايي كه از اقتصاد بهتري برخوردارند شايد كمتر آسيب ببينند ولي خانواده هايي كه كم درآمدند در اين روند آسيب جدي مي بينند كه جا دارد تصميم گيريهايمان بر اساس نيازها وضرورتها باشد.
بي گمان شما هم در جلسات بزرگان دو فاميل هنگام تعيين مهريه نشسته ايد. ابتدا پدر دختر مبلغي را عنوان و خانواده داماد چانه زني را شروع مي كند. در جواب جواب چانه زني ها ناخودآگاه گفته مي شود، يعني دختر من از دختر فلاني كمتره!؟ من دست كسر روي بچه ام نمي گذارم!؟… از جمله هاي فوق غير مستقيم اينگونه مي توان برداشت كرد كه انسان با مبلغي پول ارزش گذاري مي گردد!. شروع زندگي دو جوان كه مي تواند و بايد بر اساس عشق، علاقه، تفاهم و احترام متقابل در جهت تكامل باشد با چانه زني هاي بازاري آغاز مي گردد. سپس خانواده دختر تلاش مي نمايد لوازم بيشتري به عنوان جهيزيه همراه دختر خود بفرستد. فقط به اين جهت كه روي دختر خود دست كسر نگذاشته باشد و ديگران نگويند دختر فلاني جهيزيه كم داشته و هيچگاه نمي انديشند كه: اين دو جوان براي شروع زندگي مشترك چه چيـزنياز دارند؟ آيا اينان آمادگي جسماني، رواني و رفتاري براي شروع زندگي مستقل و مشترك دارند؟ آيا آموزش لازم ديده و اطلاعات كافي دارند؟ آيا مهريه بالا مي تواند زندگي سعادتمندي را به ارمغان بياورد؟ آيا جهيزيه بيشتر از دختر همسايه مي تواند خوشبختي به همراه بياورد؟ آيا در شروع زندگي اين همه وسيله مورد نياز است؟ و …
وقتي دقيق بنگري و بينديشي ، ريشه را فقط در چشم و هم چشمي مي بيني. مدتي است با خود مي انديشم چرا در زمينه كسب علم و دانش و هنر بين همشهريان خوبم چشم و همچشمي صورت نمي گيرد؟ مثلاً به خاطر چشم و همچشمي تمام فرزندان خود را تشويق و كمك نمايند به مدارج علمي بالايي دست يابند؟ و بگويند من دست كسر روي دختر خود نمي گذارم و بايد دختر من فوق ليسانسش را بگيرد؟ و پسرم حتماً بايد تا دكترا درس بخواند و …
جعفر شاهسون
غارت ماركده (قسمت ششم)
· تفنگ و تفنگ چيان:
نوع تفنگ هايي كه آن روز در دست تفنگچيان بوده ورندل ، سه تير و ده تير روسي را نام مي برند كه من آگاهي چنداني از شكل و عمل و قدرت و برد اين تفنگ ندارم.تفنگ چياني كه روي كوه سنگر گرفته و روي اردوي رضاخانيان آتش گشوده اند : مشهدي محمد فرزند عباس ، آقا مهدي آپونه اي كه آن روز ساكن ماركده بوده ، امير پسر و يا نوه حاج محمد دلاك ، كل رحيم(كربلايي رحيم) نامي كه مي گويند داماد حاج شعبان بوده است.
شادروان مهراب شاهسون مي گويد ” تعداد چهار قبضه تفنگ ورندل از طرف حاكمان بختياري به مردم ماركده داده شده بود و مردمان ماركده به اميد حمايت و پشتيباني بختياريان در مقابل رضاخان ايستادگي كردند و اگر وعده هاي بختياريان نبود ممكن بود به يك شكلي با رضاخان كنار بياييم كه دست به غارت نزند. “ولي آقاي جواد شاهسون اين موضوع را رد مي كند و از قول پدرش مي گويد” در آن روز اسلحه آزاد بود و تعدادي از مردم ماركده ،علاوه بر تفنگچيان رسمي، اسلحه داشتند و بختياريان به مردم اسلحه ندادند“ . وي اضافه مي كند” در آن روز چند نفر كارشان تفنگچي بوده يعني از مردم حقوق مي گرفتند تا از روستا و گله هاي گوسفند حفاظت كنند، علاوه بر اين ها افراد ثروتمند و سرشناس ماركده همگي اسلحه داشتند از جمله در خانواده ما پدر بزرگم و بعد ها پدرم اسلحه داشتند “ .
اينطور به نظر مي رسد كه به خاطر نا امني ، عده اي شغل تفنگ چي داشته اند يعني كارشان محافظت از روستا بوده و در ازاي كار خود مزد دريافت مي كرده اند. در ماركده بيشتر تفنگ چيان محلي بوده و گويا مردم آن روز از آن ها راضي بوده اند ، بويژه از دليري مشد مَمَد(مشهدي محمد فرزند عباس)زياد ياد مي شود ولي درباره ي آقا مهدي نام آپونه اي كه در آن روز يكي از تفنگ چيان ماركده بوده روايت هاي ناخوشايندي شنيده مي شود. از گفته هاي پيرمردان اين گونه مي توان نتيجه گرفت كه وي از دزدان محلي بوده و ضمن اينكه از مردم مزدي مي گرفته تا از روستا محافظت كند ، خود نيز دستش كج بوده و با بيشتر دزدان محلي منطقه آشنايي و همكاري داشته است. يكي از اين دزدان محلي و آشنا و همكار آقا مهدي، غلامرضا بوده است. مي گويند غلامرضا يكي از افراد اردوي رضاخان جوزداني بوده ، خود غلامرضا داستانهاي زيادي درباره غارت و كشتار مردم از زماني كه در اردوي رضاخان بوده تعريف مي كرده كه زبانزد پيرمردان است. بعد از فروپاشي اردو و دستگيري رضاخان جوزداني ، غلامرضا در اين روستاها و منطقه به عنوان دزد محلي دزدي مي كرده و مورد نفرت مردم بوده است.
آقاي مهراب شاهسون كار دزدان محلي را اينگونه توصيف مي كند” گاو و گوسفند و خواروبار و يا وسيله اي از كسي مي دزديدند و هر گاه آگاهي مي يافتند كه دو يا چند نفر باري را به شهر و يا از شهر به روستا حمل مي كنند در گردنه اي و يا تنگه اي آنها را غارت مي كردند و هر گاه هم گرسنه مي ماندند با تهديد از ثروتمندان چيزي مي گرفتند “.
براي نمونه يكي از همكاريهاي نگهبان و دزد محلي را مي نويسيم : آقا مهدي آپونه اي با مردم ماركده قرارداد بسته كه در ازاي دريافت فلان مبلغ از روستا محافظت كند . از طرفي غلامرضا به جاي پولهاي حاج طالب پي مي برد . يك شب با همدستي آقا مهدي و با استفاده از نردبان بلندي از پشت خانه ديوار تيغه اي را شكافته و مقداري پول مي دزدد. فرداي آن روز حاج طالب نزد كدخدا علي شكايت مي برد. كدخدا علي آقا مهدي نگهبان را خواسته و مي گويد يا پولهاي حاجي را پيدا كن و يا خسارت او را جبران كن. آقا مهدي جهت يافتن پول ها انعام خوبي از حاج طالب مي گيرد و بعد با غلامرضا مقداري از پولها را برداشته و بقيه را به حاج طالب بر مي گرداند و مي گويد دزد همين مقدار را دزديده بوده است.
عده اي از پيرمردان بر اين باورند كه اسدالله نيز يكي از افراد اردوي رضاخان جوزداني بوده ولي آقاي مهراب شاهسون اين موضوع را به شدت رد مي كند.
آقاي غلامحسين خسروي شركت پدرش را در اردوي رضاخان رد مي كند و سرگذشت او را اينگونه بيان مي كند ” پدرم در سوادجان كشاورزي مي كرده و با دو نفر از دوستان خود به نامهاي عبدمناف سوادجاني و قولوم (غلام) علي آبادي همدست بوده و مسافرين را لخت مي كرده ، قافله ها و كاروانها را غارت مي كرده اند. قولوم در هر كارواني كه زن مسافري هم بوده علاوه بر غارت به وي تجاوز هم مي كرده ، پدرم از اين كار قولوم ناراحت بوده تصميم مي گيرد او را بكشد. روزي سر راه در بيابان سوادجان قولوم را كشته و او را دفن مي كند. پدرم در نجف آباد پيش روحاني مشهور و مقدس، آقا عطا ، مي رود و مي گويد من با رفيقم دزدي مي كرديم ، قافله ميزديم ، مسافرين را لخت مي كرديم رفيقم برخلاف من به زنان مسافر تجاوز هم مي كرد ، من او را به همين خاطر كشته ام آيا من گناه كرده ام؟ آقا عطا مي گويد چون رفيق تو به ناموس مردم تجاوز مي كرده تو گناه مرتكب نشده اي بلكه ثواب هم كرده اي و از اين بابت نگران نباش! سرانجام پدرم پس از فوت مادرم ، چون ديگر در سوادجان علاقه اي نداشت و از طرفي هم خواهرش در ماركده به حاج طالب شوهر كرده بود به ماركده آمد و در اينجا چند سالي قصابي مي كرد و زماني هم با هم جهت كار به آبادان رفتيم، در آنجا پدرم بيمار شد. در راه بازگشت در شهر قم فوت كرد “ .
· ماركده فقير:
در آن زمان اقتصاد روستاي ماركده همانند ساير روستاها يك اقتصاد بسته بود. خود ، توليد و مصرف مي كردند و نياز چنداني به تبادل كالا در بيرون از روستا نداشتند، وسايل توليد و ابزارها را نيز خود در روستا تهيه مي كردند. آنهايي كه فلزي بود آهنگر و آنهايي كه چوبي بود نجار فراهم مي آورد. يك تعادلي هم بين هزينه ها و نيازهاي زندگي و آنچه خود توليد مي كردند برقرار بود و من پيش از اين در جاي ديگر توضيح داده ام كه ماركده تا پيش از حاكميت بختياريان يك روستاي بزرگ و آباد و نسبت به روستاهاي پيرامون پر جمعيت بوده و نشانه هايي بر جاي مانده از پرنعمت بودن آن، كه آن را بر شمرديم. عامل هايي در اين سالها بوجود آمد كه اين تعادل را بر هم زد:
1- به قدرت رسيدن بختياريان در اين منطقه كه غارت گران رسمي و باعث ناامني بودند.
2- بدنبال آن خريد ، يا بهتر بگوييم تصاحب زمين هاي كشاورزي مردم – كه موثرترين منبع توليد آن روز بوده- توسط بختياريان و ايجاد رژيم ارباب – رعيتي كه مبتني بر بهره كشي و استثمار است و تداوم اين بهره كشي و استثمار.
3- وقوع جنگ جهاني اول و اشغال ايران توسط بيگانگان و هرج و مرج ناشي از آن.
4- و سرانجام غارت بزرگ و ويرانگري كه توسط رضاخان جوزداني و همراهان او انجام شد.
عامل هاي فوق باعث گرديد تعادل توليد و مصرف مردمان روستا بر هم بخورد و از آن روستاي آباد و پرنعمت يك روستاي ويران با مردمان فقير و تهيدست و زبون بر جاي ماند و در اين زمان تعداد زيادي خانوار از ماركده به جاهاي ديگر از جمله به آبادان مهاجرت كردند كه عامل عمده اين مهاجرت ها فقر بود و اين در حالي است كه دوره پيش از اين تعداد زيادي خانوار به ماركده آمده بودند.
به علت فقر شديد و تهيدستي هنگامي كه به دستور رضا شاه پهلوي قرار گرديد بختياريان ملك هاي خود را بفروشند متاسفانه مردم ماركده نتوانستند زمين هاي از دست رفته خود را بخرند و يك نفر اصفهاني به نام ابراهيم بمانيان ملك ها را خريد و كشاورزان همانند بردگان ، همراه زمين به ارباب جديد واگذار گرديدند.
ادامه دارد …
محمد علي شاهسون ماركده
هديه ماندگار
كتاب رمان « سووشون» اثر بزرگ بانوي ادبيات معاصر ايران دكتر سيمين دانشور است. اين كتاب مشهورترين رمان دهه چهل ادبيات ايران محسوب مي گردد. خانم دانشور(همسر جلال آل احمد) در اين كتاب در زمينه تاريخي ، سياسي ، اجتماعي و فرهنگي جامعه ايران در قالب يك رمان سخن مي گويد. مي توان با تقديم كتاب شيرين «سووشون» به عنوان هديه به مناسبت جشن عيد ، تولد، ازدواج و … عزيزان ، اقوام و دوستان خود را به سمت مطالعه و سرانجام دانايي و توانايي سوق داد. آواي ماركده