آواي ماركده شماره 94 – پانزدهم اردیبهشت 1386

شوراي دوره سوم

به دعوت بخشداري سامان جلسه اي در تاريخ 8/2/86 ساعت 30/8 صبح با حضور آقاي جلالي پور كارشناس اجتماعي بخشداري و آقايان محمدعلي شاهسون و مسعود شاهسون و محمد عرب اعضا انتخاب شده دوره سوم در محل بخشداري تشكيل شد.

هدف از اين دعوت و نشست انجام مراسم تحليف و تعيين هيات رئيسه شورا بود. كه پس از انجام تحليف ، برابر قانون راي گيري به عمل آمد در نتيجه آقاي مسعود شاهسون به عنوان رئيس شورا و محمدعلي شاهسون نايب رئيس شورا و محمد عرب منشي شورا براي مدت 2 سال انتخاب شدند.

جلسه شورا

اولين جلسه شوراي دوره سوم در تاريخ 9/2/86 ساعت 20 با حضور آقايان : مسعود شاهسون ، محمدعلي شاهسون ، محمد عرب ، سيد اسماعيل حسيني و ابوالفضل عرب در منزل محمدعلي شاهسون تشكيل شد. در اين جلسه پس از ارائه گزارش خلاصه اي از كارهاي در دست اقدام شوراي دوره دوم ، دفاتر و اسناد تحويل اعضا شوراي سوم گرديد و مهر شورا توسط آقاي سيد اسماعيل حسيني تحويل آقاي مسعود شاهسون گرديد. همچنين در باره انتخاب دهيار بحث و مذاكره شد كه به اتفاق آرا آقاي ابوالفضل عرب مجددا به عنوان دهيار روستا انتخاب و قرار گرديد كماكان به كار خود ادامه دهد.

جلسه دارالقرآن ماركده

بنا به دعوت آقاي اكبر عرب فرزند محمود جلسه اي در تاريخ 27/1/86 ساعت 20 در محل پايگاه سلمان ماركده با دعوت از اعضا و دست اندر كاران دارالقرآن ماركده و حضور 13 نفر تشكيل گرديد. و هدف از اين دعوت و نشست، بررسي علل كم كاري اعضا اوليه و ارائه طرح و برنامه براي حد اقل 6 ماه يا يكسال بود. نخست آقاي مهندس غلامعلي عرب مسئول دارالقرآن گفت : قرآن راه گشاي همه علوم است و براي حضور در اين جلسه ها بايد هدف را شناخت و نياز به پشت كار دارد اين كار يك موضوع خاص نيست بايد با نيت و با هدف خدمت به مردم در آن وارد شد و ثبت دارالقرآن در حال انجام است و اگر كم كاري و نيامدن شما ها مربوط به مسئوليت من است با تمام ميل حاضر به تحويل اين مقام به ديگري هستم و از سال 1374 تا كنون كه حدود 12 سال از عمر اين مجموعه مي گذرد رشد چنداني نبوده و اعضا محترم با يك هدف بي پايه و بي مايه كه از سوي افراد نا مهربان زده مي شود فعاليت خود را با دارالقرآن قطع نمودند كه جاي تامل دارد بايد تلاش شود با برنامه ريزي صحيح اعضا  با توجه به استعدادهاي آنان راهي كلاس هاي علمي و فرهنگي شوند و از شما مي خواهم كه نظرات و انتقادهاي خود را بيان نماييد.

__ ابتداي كار سال 75-74 آمدم ولي كم كم بي همتي نمودم و احساس نمودم اهداف و خط و مشي ديكتاتوري است و اكثر تشكل هاي ماركده را افراد خاص هدايت و راهبري مي كنند و ديگر افراد و اقشار هيچ حمايتي نمي كنند و عدم مديريت مطلوب باعث شد كه از اين مجموعه كناره گيري كنم و براي رشد پيشنهاد مي دهم استفاده از روحانيون براي كلاسهاي قرآن ، برگزاري اردوهاي ورزشي و فرهنگي نياز اين كار است.

__ سستي و رها نمودن اعضا اوليه بخاطر نبود بار علمي جلسات هفتگي بوده كه بايستي با ايجاد انگيزه به اشكال گوناگون و تعهد اخلاقي و عملي و برنامه ريزي و با تفكيك و تقسيم كار مي توان به يك مجموعه اي فرهنگي و خوب رسيد و ضامن

 همه اين ها مديريت است كه به برداشت من تا كنون وجود نداشته.

__ بايد بخواهيم تا بتوانيم در جلسات حضور داشته باشيم، پربار و كم بار بودن همه اش بر مي گردد به مديريت درست يا نا درست.

__ اگر مروري به تاريخچه كار نماييم سال 74 اولين نشست با هدف ختم كل قرآن توسط حدود 10 تا 12 نفر از نو جوانان وقت انجام شد كه اين امر در آن زمان كاري بود مورد نياز و اولين تشكل بي مزد و مواجب در ماركده كه كم كم شكل يك مجموعه قرآني را گرفت و بنظر مي آمد كه نگاه ها از بيرون به جمع يادشده به طور هاله گونه است و همين امر باعث شد كه نتوانيم اعضا ديگر را جذب نماييم و كم كاري و عدم تعهد و نبودن انگيزه موجب دلسردي تعدادي از اعضا شد كه نياز است با مطالب نو و تازه و مديريت صحيح دارالقرآن را به يك تشكل علمي فرهنگي هدايت نمود.

__ آمدن من ميانه است و اين مجموعه مرا با نهج البلاغه آشنا نمود و در زندگي مادي و معنوي ام بسيار اثر گذار بوده و هست.

__ قطبي شدن دارالقرآن ، هدف هاي بي مايع جمع ، تكراري بودن جلسات و نبود تنوع علل هاي اصلي ركود در كار بوده و هست رئيس يا مسئول يك جمع بايد مديريت داشته باشد تعدادي از جمع بيگانه اي را به شكل خاص حمايت كردند اين در حالي است كه از همشهريان به صورت نهان و آشكار بيزاري مي جويند بايد خوب ديد و عالي فكر كرد و شايسته عمل نمود تا بتوانيم موفق باشيم بدور از همه احساس ها در يك كلام عاقلانه مديريت كنيم.      گزارش از : رمضان عرب ماركده 28/1/86

كلامي چند با اهالي عزيز

با سلام و ضمن عرض تشكر از شما مردم گرامي به دليل رعايت كردن ساعات مراجعه به مركز بهداشتي و عرض خسته نباشيدحضورشما كشاورزان زحمتكش ، با توجه به نزديك شدن فصل گرما اينجانب لازم دانستم كه نكاتي را جهت رعايت مسائل بهداشتي حضورتان عرض نمايم.

1- با توجه به عبور و مرور كودكان در خيابان اصلي روستا لذا حتما به كودكان خود ياد آوري كنيد كه تحت هيچ شرايطي وارد جوي آب روستا نشوند و از آب آن به هيچ وچه ننوشند چرا كه اين آب حاصل فاضلاب حمام و آشپزخانه منازل مي باشد و لذا حاوي ميكروب هاي مختلف و عوامل عفوني ناشي از ركود آب مي باشد و لذا حتي بر خورد دست كودكان به آن و بعد زدن دست به دهان يا چشم آنها موجب بروز عفونت و بيماري هاي شديد مي شود.

2- با توجه به اينكه دهيار محترم روستا آقاي ابوالفضل عرب با همكاري كشاورزان عزيز جوي داخل روستا را لاي روبي كردند لذا از شما عزيزان تقاضا دارم كه هرچه زودتر جهت رها كردن آب زلال رودخانه در جوي آب اقدام نماييد چونكه اگر آب مجددا در جوي باقي بماند اثرات لاي روبي مجددا بي رنگ خواهد شد.

3- با توجه به گرم شدن هوا لذا از گذاشتن غذاهاي مصرفي يا شير در بيرون از يخچال خود داري كنيد چرا كه باقي ماندن اين مواد در بيرون از يخچال موجب فراهم آمدن محيط مساعدي جهت رشد و تكثير ميكروب ها مي شود كه برخي از آن ميكروب ها با گرم كردن غذا هم از بين نمي روند و موجب مسموميت شما عزيزان مي گردد.

4- از كشاورزان محترم تقاضا دارم هنگامي كه مشغول كشاورزي هستند و پس از آن ميل به استفاده از غذا يا چاي دارند حد اقل دست هاي خود را با آب و صابون شستشو دهند چرا كه برخي از ميكروب ها در شاخه ها يا خاك وجود دارند كه موجب بيماري آنها مي گردد.

5- با توجه به گرم شدن هوا ، لذا حتما موقع خريد گوشت و مرغ از سالم بودن آن اطمينان پيدا كنيد و از خريد گوشت يا مرغي كه بيرون از يخچال بوده اند امتناع ورزيده و گوشت حالت فساد نداشته باشد.

                     دكتر مسيح بابائيان مسئول مركز بهداشت و درمان

دين ابزاري يا ابزار دين؟

دين و امور مذهبي از اموراتي است كه در جامعه ما با توجه به استخوان بندي مذهبي آن از حساسيت خاصي برخوردار است. مذهب راه تعالي بخشي و قوانين الهي است كه بشر را تحت قوانين ظاهري و امور باطني خود راهبري مي كند. چندي پيش در يك صبح بهاري صداي ناله و فغان گوينده اي بر پشت بلندگويي تمام محله را به خود متوجه كرد. اولين حدس و گمان همه اين بود كه كسي به ديار باقي شتافته و حال مراسم او در مسجد آغاز شده است. اما رويت دو جوان در حاليكه يك لحظه هم سكوت نمي كردند. مدام به خواندن دعاهاي عربي و نوحه هاي فارسي مشغول بودند. من متعجب از اينكه اين دو نفري كه اصلا ما نمي شناسيم آنهم در اين صبح زود و بدون هيچ مناسبتي اين سر و صدا را براي چه بپا كرده اند. گوينده مدام از مردم گله مي كرد كه چرا در مراسم عزاي امام حسين شركت نمي كنيد؟ چرا كه همه روزه ، روز عاشورا و روز عزاي امام حسين (ع) است. و همه عالم كربلاست. بشتابيد كه مجلس عزاي امام حسين با قدم هاي شما گرم مي شود. به هر حال گوينده روضه خود را شروع كرد و با هر غلو و تلاشي كه بود سعي مي كرد. محفلي به هم بزند. اما از جملاتي كه به كار مي برد معلوم بود كه چندان سواد و آگاهي درستي نسبت به واقعه بزرگ عاشورا ندارد. در اين حين سينه آفتاب نشين هاي محله به همراه چندتايي زن و بچه به آنها اضافه شدند. زانوي غم بغل كرده ، سر به زانو به گريه و عزا مشغول شدند. گويندگان با مشاهده جمعيت سفر خود به مشهد را براي شنوندگان شرح دادند. و حرف سوغات را به ميان كشيدند. ولي جماعت هنوز گريه مي كردند. گوينده مي گفت مي خواهيم از طرف شما براي امام رضا سوغاتي ببريم. سوغاتي ما را بياوريد مي خواهيم برويم تا به سفرمان برسيم. كم كم اصلا بحث روضه و مداحي چاشني صحبت اين دو نفر شد. و دستور به آوردن سوغاتي اصل موضوع. حالا من بودم كه حرفهاي متناقض اين دو نفر را كنار هم مي چيديم. عجب حكايتي است؟ سفر ، سوغاتي ، آقا امام حسين ، امام رضا؟ چندتايي زن به منازلشان رفتند و هر كدام بشقابي از بادام يا آلوچه خشك آوردند و در كيف آنها ريختند. مردان نيز هريك دست به جيب برده و اسكناس هايي را به اين دو نفر دادند. گوينده هم ضمن تشكر و دعا مي گفت چند جوانمرد ديگر چراغ او را روشن كنند. در همين حين من ياد يك روش گدايي در ايتاليا افتادم كه گدايان با نواختن گيتار در جلوي منازل گدايي مي كردند. و حالا اينجا هم همان موضوع را به سبك و سياقي ديگر مي بينيم. اما به راستي چرا؟ اين متكديان جوامع ما را انتخاب مي كنند و چرا از ابزاري مقدس مثل مذهب سود مي برند. چرا كه آنروز من شنيدم آنها در جاهاي ديگر روستا هم صدايي در آورده و سوغاتي جمع كرده اند و عجله آنها به رفتن هم دروغ سيزده بود نه چيز ديگر. واقعيت اين است كه ما آنقدر امور مذهبي و ديني را عوامانه و پايين تعبير كرده ايم كه عامه مردم از واقعه اي كه درس آزادگي و شجاعت در آن عميقتر از هر موضوعي است تنها بسته شدن آب و عروسي قاسم و هزاران دروغ ديگر را به خاطر دارند. اين تعبيرات علاوه بر آنكه ديد ما را نسبت به مسائل و پديده ها به شدت سطحي نشان مي دهد. نشانگر رشد ديني و معنوي ما نيز هست كه اينگونه دو نفر به اين صراحت امورات ديني را دستمايه كسب و كار كرده و از آن منفعت مالي مي برند. در حاليكه نه تنها اعتقاد راسخي به اين امور ديني ندارند. خود نيز دستورات اولياي دين را در مورد راست گويي ، مردم آزاري و كسب و كار حلال زير پا مي گذارند ، حكايت يك بام و دو هواست. اگر شما پيرو آن مولاي آزادگان هستيد چرا صبح علي الطلوع مردم آزاري بپا كرده ايد. و به اين وقاحت گدايي مي كنيد و لعاب دين را بر آن مي كشيد؟ اما اشكال اصلي در ماست كه پذيراي اينگونه افراديم. چرا آنها سفره خود را در شهرها و مكان هاي ديگر پهن نمي كنند؟ اين بدان معنا نيست كه آنها فاقد احساسات مذهبي هستند بلكه به اين معناست كه آگاهي بيشتري دارند. اينطور نيست كه اگر كسي بشقاب پرتري از بادام به آن شياد داد مومن تر و خدا ترس تر است. بلكه او با اين كار خود تكدي كردن او را تاييد مي كند و مشوق او در ادامه راه مي گردد. هرچند آنقدر آن جماعت شنونده ساده دل و بي پيرايه بودند كه آمرزش رفتگان ، سلامتي فرزندان و شكوفايي كسب و كار خود را طلب مي كردند. من از كودكي و دبستان به خاطر دارم كه قبض هاي هديه به مدرسه بيست توماني بسياري از بچه ها بدون وجه به مدرسه باز مي گشت و همان پدران و مادران هستند كه مبالغ قابل توجهي را در جيب اين افراد مي ريزند يك قانون هميشگي وجود دارد و آن هم اين است كه « هرگاه مي خواهي چيزي را خراب كني دفاع از آن را به افراد نادان واگذار كن » حكايت اين مراسم هم همين نكته است وقتي چيزي ابزار كسب و درآمد شد بايد منتظر هر فسادي در آن باشيم ما بايد آگاه تر و هوشيارتر به زندگي ، تاريخ و آينده نگاه كنيم كه اينگونه ساده لوح محسوب نشويم. و از احساساتمان كسي نتواند بهره برداري و سوء استفاده كند اگر گذشتگان ما اينگونه بوده اند لااقل نسل آينده ما اينگونه نباشد.    

                                                              مهدي عرب  20/1/86

ريزه كاري هاي خانه داري

براي براق كردن ظروف بلوري مي توانيد در ظرفي مقداري سركه و آب گرم بريزيد و پس از شستن ظرفها آنها را چند دقيقه در محلول فوق بگذاريد و سپس خشك كنيد.     براي راحت جدا شدن پوست هويج بطور كامل ابتدا آن را در آب جوش قرار داده ، سپس در آب سرد قرار دهيد ، آنگاه پوست بكنيد.

 براي گرفتن جرم ، رسوب كتري و سماور مي توانيد مقداري جوش شيرين در سماور و باكتري بريزيد و 15 دقيقه بجوشانيد.    براي نپاشيدن روغن موقع سرخ كردن به اطراف بايد ماهيتابه را قبل از گذاشتن روي حرارت كاملا خشك كنيد و سپس مقداري نمك داخل ماهيتابه ريخته ، بعد روغن را روي آن بريزيد.

 اگر مي خواهيد شيشه و آيينه شما خوب و تميز و شفاف شود از محلول آب و الكل براي تميز كردن آن استفاده كنيد.    اگر مي خواهيد خيارها در يخچال پوسيده ، خشك و كپك نزند و براي مدت 20 روز يا بيشتر قصد نگهداري آن را داريد ، آنها را درون يك قابلمه ريخته در آن را ببنديد ، خيارها تا هر زماني كه بخواهيد تازه و شاداب براي شما خواهند ماند.     اگر نمك در نمكپاش رطوبت گرفته و نمي ريزد و براي جلوگيري از آن چند دانه برنج در نمكپاش بريزيد.

  براي جلوگيري از ترك خوردن تخم مرغ در آبجوش چند قاشق نمك در آب ريخته يا مقدار كمي سركه به آب اضافه كنيد.     اگر لباس شما موقع اتو كشيدن برق افتاده علاج آن ماليدن يك يك پارچه آغشته به سركه روي قسمت برق افتاده لباس است.      براي جلوگيري از ترك خوردن سيب زميني موقع آبپز ، قبل از آبپز شدن مقداري روغن يا كره روي آن بماليد در ضمن طعم بهتري هم ميگيرد.      اگر ته برنج سوخت هرگز ناراحت نشويد ، براي اينكه بوي سوختگي آن گرفته شود يك تيكه نان روي برنج قرار داده تا بوي سوختگي را بخودش بگيرد، برنج را روي حرارت گذاشته تا كاملا پخته شود.

براي رفع آثار دود ، بويژه روي فرش و موكت تيره رنگ توصيه مي شود روي لكه ، نمك بپاشيد يك و نيم ساعت صبر كنيد ، سپس با جارو برقي آن را پاك كنيد.

براي رفع لكه جوهر و مركب كافي است قسمت جوهري را درون شير معمولي ، شير ترش شده و يا دوغ خيس كنيد تا جوهر خارج شود ، گاهي شايد لازم باشد اين كار را چند بار تكرار كنيد تا لكه جوهر به كلي پاك شود تا اثري از آن نماند سپس طبق معمول بشوييد.     براي بر طرف كردن بوي ماهي از دست ، توصيه مي شود دستهايتان را با آب و نمك يا محلول سركه و آب بشوييد.

 اگر مي خواهيد هنگام تميز كردن ماهي ، ماهي در دستتان ليز نخورد بايد كمي نمك قبل از آن به انگشتهاي خود بزنيد.  منبع : فصلنامه بهورز    جعفر عرب

راز سلامتي

« سلامتي زير بناي قدرت ، خوشبختي و روحيه است » (بنيامين ديزائيلي) از آن جايي كه اكثر همشهريان عزيز به امور كشاورزي اشتغال دارند و كشاورزي نيز كاري است طاقت فرسا كه نياز به صرف انرژي زيادي دارد هرچه انرژي شما بيشتر باشد بدن شما نيز كار آيي بيشتري خواهد داشت. شما فرض كنيد گران قيمت ترين اتومبيل جهان را در اختيار داشته باشيد ولي اگر بجاي بنزين در آن آب بريزيد چه اتفاقي مي افتد ؟ مسلما كار نخواهد كرد. اين مثال را با ساختمان بدن خود مورد قياس قرار دهيد. من شخصا به اهميت انرژي واقفم و مي دانم كه انرژي فراوان چه آثار معجزه آسايي در پي دارد و شايد به خاطر همين اهميت است كه بسياري انرژي را سوخت موتور بهروزي ناميده اند. در اين نوشته سعي شده است كه 6 برنامه مهم كه جسم را نيرومند و پر تحرك مي سازد بيان شود و قبل از شروع هر مطلبي لازم مي دانم اين موضوع را نيز متذكر گردم كه ممكن است اين مطالب بر خلاف اعتقادات شما باشد يا با تصوري كه شما از سلامت جسمي داريد مغايرت داشته باشد.

اولين رمز سلامتي تنفس صحيح است. شالوده سلامتي ، گردش صحيح خون است. خون اكسيژن و مواد غذايي را به تمام سلول هاي بدن مي رساند. جريان خون ، محيط داخلي بدن را تشكيل مي دهد و كليد كنترل آن تنفس است. تنفس نه تنها موجب رسيدن اكسيژن به سلول ها مي شود بلكه جريان لنف را نيز كنترل مي كند. لنف به منزله فاضلاب بدن است. و خوب است بدانيد كه ميزان مايع لنفي در بدن چهار برابر خون است. قلب همچون تلمبه خون را به داخل رگها و از آن جا به داخل مويرگ ها مي فرستد. اكسيژن و مواد غذايي از ديواره مويرگها نفوذ مي كند و به درون مايعي كه سلول ها را فرا گرفته و لنف ناميده مي شود وارد مي شود. سلول ها مواد لازم يعني اكسيژن و مواد غذايي را از لنف گرفته و مواد زائد و سمي را در آن مي ريزند. تنفس عميق سيستم لنفاوي را فعال مي كند و همين امر موجب مي گردد بدن از آلودگي ها پاك گردد. تنفس عميق و ورزش را مي توان از جمله عواملي بر شمرد كه اين عمل را تا 15 برابر افزايش مي دهد. مسئله اين است كه اغلب مردم طرز صحيح تنفس را نمي دانند. اكنون به شرح بهترين طريقه تنفس كه موجب پاك سازي دستگاه هاي بدن مي شود مي پردازم. نسبت هاي دم ( كشيدن نفس به درون ) و باز دم ( خارج كردن نفس ) به اين شرح است. دم به اندازه يك شماره ، نگه داري نفس به اندازه 4 شماره بازدم به اندازه 2 شماره. اين طرز تنفس موجب مي شود كه اكسيژن كامل وارد خون شود و دستگاه لنفاوي نيز فعال گردد و خوب است كه نفس كشيدن از ناحيه شكم و پرده ديافراگم آغاز شود. هم اكنون 10 بار نفس عميق بكشيد و روزي 3 بار اين عمل را تكرار كنيد.

دومين رمز سلامتي خوردن مايعات است. توصيه مي شود در شبانه روز 8 تا 12 ليوان آب مصرف شود تا دستگاه هاي بدن شستشو گردند. آقاي رابينز به نقل از دكتر برايس مي نويسد « از نظر شيميايي هنوز ماده اي شناخته نشده است كه به اندازه آب بتواند انواع مواد جامد را در خود حل كند و آب در واقع بهترين حلال موجود در جهان است». روزانه چند ليوان آب مصرف مي كنيد؟ آيا تا به حال به اين نكته دقت كرده ايد كه نيرومند ترين حيوانات ، جانوران علفخوار و… آن هايي هستند كه در غذايشان آب فراوان وجود دارد؟. از اين به بعد آب را در سبد غذايي روزانه خود افزايش دهيد ، سالاد را با هر وعده غذا صرف كنيد و در بين وعده هاي غذايي سعي كنيد به جاي تنقلات از ميوه استفاده نماييد. تاثير آن را بعد از مدتي مشاهده خواهيد كرد.

سومين رمز سلامتي تركيب مناسب غذايي است. از شخصي كه صدمين سال تولد عمرش را جشن گرفت راز طول عمرش را پرسيدند حدس مي زنيد چه پاسخي داده باشد؟ او پاسخ داده است در 50 سال اول زندگي مواظب شكم خود بودم تا در 50 سال دوم شكم از من مواظبت كرد در اين سخن حقيقتي نهفته است. به عنوان مثال آيا شما گوشت و سيب زميني يا نان و پنير يا ماهي و برنج را با هم مي خوريد؟ اگر بگويم اين غذاها با هم ناسازگار و براي دستگاه دروني بدن شما مضر هستند و انرژي شما را هدر مي دهند چه مي گوييد ؟ لابد مي گوييد عقل خود را از دست داده است. اجازه مي خواهم كه توضيح دهم چرا اين تركيبات غذايي مهم هستند. هر غذايي به نوعي هضم مي شود. غذاهاي نشاسته اي ( مانند نان و برنج و سيب زميني و…) براي هضم به محيط قليايي نياز دارند ، غذاهاي پروتئين دار ( مانند گوشت ، لبنيات ، حبوبات و امثال آنها) براي هضم نياز به محيط اسيدي دارند. طبق قوانين شيميايي دو محيط متضاد ( اسيدي و بازي ) نمي توانند به طور همزمان در يك جا وجود داشته باشند زيرا يكديگر را خنثي مي كنند اگر مواد پروتئين دار و مواد نشاسته اي را با هم مصرف مي كنيد كار هضم غذا مختل مي شود. تركيبات غذايي ناسازگار ، موجب هدر رفتن انرژي مي شوند و هر عاملي كه انرژي را كاهش دهد زمينه را براي ابتلا به بيماري ها آماده مي كند. من توصيه نمي كنم مصرف اين غذاها را محدود سازيد اما حد اقل كاري كه مي توانيد بكنيد اين است كه مثلا گوشت را همراه با سيب زميني مصرف نكنيد. اگر حتما لازم است هر دو را مصرف كنيد يكي را به عنوان ناهار و ديگري را به عنوان شام ميل نماييد. آيا اين كار دشواري است؟. آيا صبح ها حتي بعد از 6 ، 7 و يا حتي 8 ساعت خواب با خستگي بيدار مي شويد؟ مي دانيد علت چيست؟ علت آن است كه دستگاه گوارش شما براي هضم غذاهاي ناسازگاري كه در شكم خود ريخته ايد ، تمام شب مشغول اضافه كاري بوده است. پس اگر از تركيبات مناسب غذايي استفاده نماييد لازم نيست كه انرژي قابل ملاحظه اي براي هضم غذا تلف گردد.

چهارمين رمز سلامتي كنترل مقدار غذا است. آيا شما عاشق غذا خوردن هستيد؟ آيا مي خواهيد راهي به شما نشان بدهم كه غذاي زيادي ميل كنيد؟ راهش اين است ؛ كم بخوريد. در اين صورت عمر شما آن قدر طولاني خواهد شد كه از نعمت هاي روي زمين بيشتر بهره مند شويد. آزمايش بر روي موش هاي آزمايشگاهي اين مطلب را به اثبات رسانيده است كه كاهش جيره غذايي آن ها عمر آن ها را تا برخي موارد به دو برابر نيز افزايش داده است. يكي از پژوهشگران معروف آمريكايي ( دكتر ري والفود) مي گويد : در جانوران خون گرم كم غذايي تنها راه شناخته شده براي جلوگيري از پيروي زود رس و افزايش طول عمر است. اگر غذا از سرگرمي ها و دلخوشي ها زندگي شما است بايد توجه داشته باشيد كه اين سرگرمي موجب نابودي شما نشود. اگر به پرخوري عادت داريد حد اقل غذاهائي بخوريد كه آب فراوان دارند. بجاي گوشت سالاد فراوان بخوريد و سالم و شاداب بمانيد.

پنجمين رمز سلامتي مصرف ميوه است ميوه كامل ترين غذاي انسان است. هضم آن كمتر از هر نوع غذاي ديگر به انرژي نياز دارد و بيش از هر غذاي ديگر به بدن انرژي مي دهد. تنها ماده غذايي كه مورد استفاده مغز قرار مي گيرد گلوكز است كه به راحتي از قند ميوه تامين مي شود. تنها مشكلي كه در مصرف ميوه وجود دارد اين است كه اغلب مردم نمي دانند ميوه را چگونه مصرف كنند تا مواد غذايي آن بهتر جذب بدن گردد. ميوه را بايد مواقعي خورد كه شكم از غذا خالي باشد. متاسفانه فرهنگ غلطي كه در ميان مردم روستاي ما و صد البته جامعه ما به وفور ديده مي شود. پذيرائي از مهمان و يا حتي خود اعضاي خانواده با ميوه بعد از صرف غذا مي باشد. علت اين است كه ميوه به همراه ساير مواد غذايي در معده مي ماند و شروع به گنديدن مي كند. خوردن ميوه بعد از يك وعده غذايي سنگين به عنوان دسر ، موجب سكسكه بد مزه شدن دهان و ناراحتي معده مي شود. بهترين نوع ميوه ، ميوه تازه يا آب ميوه اي است كه تازه گرفته باشد البته آب ميوه هاي بسته بندي شده نيز ضمن حرارتي كه موقع بسته بندي مي بينند ارزش كافي را ندارند. اگر مي خواهيد ارزشمند ترين خريدار را براي زندگي خود انجام دهيد يك دستگاه آب ميوه گيري بخريد. حتي اگر لازم است اتومبيل خود را بفروشيد. بازهم توصيه مي كنم ميوه يا آب ميوه را با شكم خالي مصرف كنيد.

ششمين رمز سلامتي ، مربوط به افسانه پروتئين است. لابد شنيده ايد كه مي گويند اگر دروغ بزرگي را با صداي بلند بگوييد و مدتي آن را تكرار كنيد مردم آن را باور خواهند كرد. به دنياي شگفت انگيز پروتئين خوش آمديد. هرگز دروغي بزرگتر از اين گفته نشده است كه بدن انسان براي حفظ سلامتي به مقدار زيادي پروتئين نيازمند است. مي دانيد افراد چرا پروتئين مصرف مي كنند؟ بعضي ها مي خواهند نيروي خود را زياد كنند. بعضي فكر مي كنند پروتئين عمر انسان را زياد مي كند و بعضي ديگر تصورشان اين است كه پروتئين عمر انسان را زياد مي كند. مصرف زياد پروتئين در همه اين موارد نتيجه عكس دارد. اكنون مي خواهيم ببينيم چه مقدار پروتئين واقعا براي بدن لازم است؟ هيچ كس به درستي نمي داند نياز واقعي بدن به پروتئين چقدر است. به نظر شما در چه دوراني بدن انسان بيش از هميشه به پروتئين نيازمند است؟ به احتمال زياد خواهيد گفت دوران نوزادي كه بدن در حال رشد است ما در طبيعت براي نوزادان غذاي تهيه ديده است كه همان شير مادر است اكنون حدس بزنيد چه مقدار از شير مادران را پروتئين تشكيل مي دهد. بدانيد كه شير مادر هنگام تولد نوزاد 38/2 درصد و در شش ماهگي 2/1 تا 6/1 درصد پروتئين دارد. فقط پس اين عقيده كه بدن به مقدار زيادي پروتئين نياز دارد از كجا آمده است؟ مي دانيد عالي ترين روش تبليغ و بازاريابي در جهان تجارت چيست؟ اينكه به مردم بقبولانيد كه اگر محصولات شما را مصرف نكنند خواهند مرد. در جامعه ما در مورد مصرف پروتئين همين شيوه اعمال شده است. به دلايل بسيار گوشت به خاطر پروتئين ، غلط ترين كار است. اول اينكه در گوشت مقدار زيادي اسيد اوريك است. اسيد اوريك يكي از مواد زائد و يا دفعي بدن است كه كليه ها او را از خون مي گيرد و همراه با اوره به مثانه مي فرستد و از آنجا به صورت ادرار دفع مي گردد. اگر اسيد اوريك خون به سرعت و بطور كامل توسط كليه ها گرفته نشود تجمع آن در بافت ها موجب سنگ مثانه مي گردد. يك قطعه متوسط گوشت داراي 910 گرم اسيد اوريك است در حالي كه بدن مي تواند روزي 520 گرم اسيد اوريك را برطرف سازد. طعم گوشت ناشي از چه ماده اي است از همين اسيد اوريك موجود در بدن مرده اي كه مي خوريد. بعضي متخصصان در مورد باكتري هاي گوشت مي گويند: « باكتري هاي موجود در انواع گوشت با باكتري هاي موجود در كود يكي هستند. ولي تعداد باكتري هاي موجود در كود تازه از تعداد باكتري هاي موجود در بعضي گوشت ها كمتر است همه گوشت ها در موقع پوست كندن ميكروب هاي بيشتري در آن تكثير مي يابند آيا به خوردن چنين ماده اي علاقه داريد؟ اگر از خوردن گوشت ناگزيريد اولا آن را از محلي تامين كنيد كه بدانيد حيوان به طور طبيعي در چراگاه رشد كرده است نه اينكه وزن آن را با هورمون ها و مواد شيميايي افزايش داده باشند و ثانيا مصرف آن را به ميزان ملاحظه اي كاهش دهيد. من نمي گويم اگر گوشت نخورديد سلامت شما تضمين مي شود و نمي گويم اگر گوشت بخوريد حتما سلامتي خود را از دست مي دهيد هيچ يك از اين دو عقيده لزوما درست نيست. بسياري از گوشتخواران سالم تر از بعضي گياهخوارانند چون گياهخواران فكر مي كنند اگر گوشت نخورند حق دارند هر چيز ديگري را بخورند. آيا مي دانستيد كه فيثاغورث ، سقراط ، افلاطون ، ارسطو ، لئوناردو داوينچي ، اسحق نيوتن ، توماس اديسون ، مهاتما گاندي چه وچه اشتراكي با هم داشتند؟ همه آن ها گياه خوار بودند آيا اين افراد براي سر مشق گرفتن گروه مناسبي نيستند؟ آيا خوردن لبنيات بهتر از گوشت است؟ از جهاتي بدتر است. در شير هر حيوان مواد و عناصري وجود دارد كه مناسب نياز همان حيوان است خوردن شير ساير حيوانات از جمله گاو ، مشكلات بسياري به بار مي آورد. مثلا هورمون هاي قوي رشد در شير گاو به خاطر اين است كه گوساله نوزاد 40 كيلويي را پس از 2 سال به وزن 400 كيلو برساند. در مقام مقايسه نوزاد انسان در حدود 3 تا 5/3 كيلو وزن دارد و 21 سال بعد به وزن 50 تا 100 كيلو مي رسد. يك متخصص لبنيات مي گويد اگر مي خواهيد دچار آلرژي شويد شير بخوريد اگر مي خواهيد دستگاه هاي بدن شما بد كار كند شير بخوريد. پروتئين اصلي موجود در شير ، كازئين است كه براي سلامتي گاو مناسب است اما كازئين مطابق احتياجات بدن انسان نيست. هضم كازئين چه براي كودك و چه براي بزرگسال مشكل است. شير چه خاصيت مهمي براي بدن دارد جزء اينكه در معده و روده كوچك سفت و جامد شده و به هر چيز ديگر بچسبد و ايجاد سوء هاضمه نمايد و كار دستگاه هاي بدن را مختل سازد. پس مقوي بودن پروتئين افسانه است و اينكه مي گويند بدن به ميزان زيادي پروتئين نياز دارد نيز اشتباه است.

اين 6 رمز سلامتي در اختيار شماست تا با استفاده از آن به سلامت جسمي خود كمك نماييد. چه عيبي دارد كه هر روز پر انرژي و شاداب بيدار شويد و بر جسم خود مسلط شويد؟. چه ضرر دارد كه در تركيب غذايي خود دقت كنيد و انرژي خود را صرف امور مهمتر كنيد؟. چه عيبي دارد شب كه به رختخواب مي رويد حس كنيد روزي پر نشاط را سپري كرده ايد؟. و چه مانعي داريد كه چنان خود را سالم و سرزنده احساس كنيد كه در خواب هم نمي ديديد؟.        داوود عرب       

آموخته ام كه :

عشق مركب حركت است نه مقصد حركت.   اين عشق است كه زخم ها را شفا مي دهد نه زمان.   مهم بودن ، خوب است ، اما خوب بودن از آن مهمتر است.   چشم پوشي از حقايق آنها را تغيير نمي دهد.   در جست و جوي محبت و خوشبختي زماني براي تلف كردن وجود ندارد.   موفقيت يك تعريف دارد و آن هم باور موفقيت است.   گاهي مهربان بودن بسيار مهمتر از دوست بودن است.   در آغوش گرفتن كودكي كه به خواب رفته يكي از آرامش بخش ترين حس هاي دنيا را درون آدمي بيدار مي كند.   زندگي جدي است اما نياز به دوستي داريم كه لحظه اي با او از جدي بودن دور باشيم.   لبخند ارزان ترين راهي است كه مي توان نگاه را وسعت داد.   باد چراغ خاموش را كاري ندارد.  به چيزي كه دل ندارد نبايد دل بست.   خوشبختي جستن آن است نه پيدا كردن آن.

بالهايت را كجا گذاشتي؟

پرنده بر شانه هاي انسان نشست، انسان با تعجب رو به پرنده كرد و گفت : اما من درخت نيستم. تو نمي تواني روي شانه هاي من آشيانه بسازي. پرنده گفت : من فرق درخت ها و آدم ها را خوب مي دانم اما گاهي پرنده ها و انسان ها را اشتباه مي گيرم. انسان خنديد و اين به نظرش بزرگترين اشتباه ممكن بود. پرنده گفت: راستي چرا پر زدن را كنار گذاشتي؟ انسان منظور پرنده را نفهميد، اما باز خنديد. پرنده گفت: نمي داني توي آسمان چقدر جاي تو خالي است. انسان ديگر نخنديد. انگار ته ته خاطراتش چيزي را به خاطر مي آورد.  چيزي كه نمي دانست چيست ، شايد آبي دور ، يك اوج دوست داشتني؟!. پرنده گفت: غير از تو من پرنده هاي ديگر را هم مي شناسم كه پر زدن از يادشان رفته است. درست است كه پرواز براي پرنده ضرورت دارد. اما اگر تمرين نكند فراموشش مي شود. پرنده اين را گفت و پرزد و رفت. انسان پرنده را دنبال كرد تا اينكه چشمش به يك آبي بزرگ افتاد و به ياد آورد ، روزي نام اين آبي بزرگ بالاي سرش آسمان بود و چيزي شبيه دلتنگي در دلش موج زد. آنگاه خدا بر شانه هاي كوچك انسان دست گذاشت و گفت : يادت مي آيد تو را با دو بال و دو پا آفريدم؟ زمين و آسمان هر دو براي تو بود. اما تو آسمان را نديدي. راستي عزيزم بالهايت را كجا گذاشتي؟ انسان دست برشانه اش گذاشت و جاي خالي چيزي را احساس كرد. آنگاه سر در آغوش خدا گذاشت و گريست!! اي خدا مي شود بازهم بال هايم را بدهي…

                                                                          سميه شاهسون

آيا چشم زدن واقعيت دارد؟

پيرامون آيه 51 و 52 سوره قلم كه در مورد چشم زدن آمده مطالبي را به عرض مي رسانم معناي اين دو آيه : « و محققا نزديك است كساني كه كافر شده اند بعد از شنيدن قرآن تو را با چشم زخم خود سرنگون كنند و مي گويند او مجنون است در حالي كه قرآن نيست مگر تذكر براي عالميان ». بسياري از مردم معتقدند در بعضي چشمها اثر مخصوصي است كه وقتي از روي اعجاب به چيزي بنگرند ممكن است آن را از بين ببرد يا در هم بشكند و اگر انسان است بيمار يا ديوانه كند. اين مسئله از نظر عقل محال نيست چه اينكه بسياري از دانشمندان امروز معتقدند در بعضي از چشمها نيرويي مغناطيسي خاصي نهفته شده كه كارآيي زيادي دارد حتي با تمرين و ممارست مي توان آن را پرورش داد خواب مغناطيسي از طريق نيروي مغناطيسي چشمها است. در دنيايي كه اشعه ليزر كه شعاعي است نامرئي مي تواند كاري كند كه از هيچ سلاح مخربي ساخته نيست پذيرش وجود نيرويي در بعضي از چشمها كه از طريق امواج مخصوصي در طرف مقابل اثر بگذارد چيز عجيبي نخواهد بود لذا تنها نبايد اصراري در انكار اين امور داشت بايد امكان وجود آن را از نظر عقل و علم پذيرفت و محققانه در بين صدها حديثي كه در كتب روايي شيعه و سني از جمله : مجمع البيان ، ميزان الحكمه ، بحارالنوار ، اصول كافي ، صحيح ترمذي و كتب تفسيري الميزان و نمونه و نورالثقلين يك حديث را انتخاب كردم : اسماء بنت عميس خدمت پيامبر رسيد و گفت : گاه به فرزندان جعفر چشم مي زنند آيا « رقيه » براي آنها بگيرم  منظور از رقيه دعاهايي كه مي نويسند و پناه مي برند به خداوند عظيم پيامبر فرمود : فلو كان شيء يسبق القدر لسبته العين. مانعي ندارد كه دعا بگيريد اگر چيزي مي توانست بر قضا و قدر پيشي گيرد چشم زدن بود. ( مجمع البيان چلد 10 صفحه 341 ) اين را ياد آوري كنم كه به اين معني نيست كه به كارهاي خرافي و اعمال عوامانه پناه برده شود كه خلاف شرع و عقل است مثلا استخوان دار كردن به در خانه و…بلكه دعا به درگاه الهي برند از شر هر حسود و حسادتي.   حسينعلي عرب 

چرا تحصيل مي كنيم

آيا مي دانيد كه از حدود شش سالگي تا 18 سالگي قسمت بيشتري از ساعات عمر خود را به عنوان يك دانش آموز در مدرسه مي گذرانيد؟ اگر يك روز مدرسه را شش ساعت و يك سال تحصيلي را با حذف ايام تعطيل 30 هفته در نظر بگيريم ، شما هرسال بيش از هزار ساعت از وقت خود را در مدرسه سپري مي كنيد. حال اين سئوال مطرح مي شود كه تحصيل چه اهميتي دارد كه انسان تا اين حد از وقت خود را براي آن صرف مي كند. شايد پاسخ سئوال بالا را در يك تعريف مختصر بتوان يافت. « انسان موجودي است بالقوه و تكامل پذير». بسياري از افراد تصور مي كنند كه تعليم و تربيت يعني مدرسه رفتن و آموزش ديدن ، اما واژه تربيت به معني سوق داده يا هدايت كرده است. هدف اصلي تعليم و تربيت يا آموزش و پرورش اين است كه در رفتار فرد، يعني در دانش ، مهارتها ، عادتها و نگرشهاي او تغيير مثبتي ايجاد كند. سقراط معتقد است تربيت ايجاد عشق به حقيقت در فرد مي باشد هر جامعه براي تداوم خود به تعليم و تربيت نيازمند است اگر افراد يك جامعه ، در هدفهاي مشترك و عملكردهاي معين به توافق نرسند نمي توانند در دراز مدت با يكديگر در صلح و آرامش به سر مي برند مدرسه مكاني است كه عملكرد مورد تاييد جامعه را به افراد مي آموزد. بنابر اين يكي از هدفهاي مدرسه اين است كه به هر دانش آموز كمك مي كند تا شهروند خوبي براي جامعه باشد به عبارت ديگر مدرسه مي خواهد به هر فرد دانش آموز كمك كند تا جامعه خود را بشناسد و در تصميمات فردي و اجتماعي آگاهانه و عاقلانه عمل كند ، نسبت به خود و ديگران احساس مسئوليت كند ، قادر به ارزشيابي و قضاوت صحيح باشد ، به رهبران شايسته راي دهد و در ابراز عقايد شخصي خود شهامت داشته باشد. بدين ترتيب مدرسه با اولين هدف خود يعني سواد آموزي به هر فرد دانش آموز كمك مي كند تا خواندن نوشتن ، حساب كردن و ديگر دانش هاي مورد نظر فردي و اجتماعي را در راستهاي يك شهروند خوب شدن بياموزد. هدف ديگر مدرسه اين است كه به هر فرد دانش آموز كمك كند تا توانائيها ، رغبتها و استعداد هاي خود را گسترش دهد. از ديگر هدفهاي مدرسه اين است كه ارزشهاي هنري و ذوق زيبا شناسي را در هر دانش آموز گسترش دهد ، به او مي آموزد كه از زيبائيهاي هستي : صداي ترنم باران ، آواز پرندگان ، رقص پروانه ها و… و ديگر از نعمت هاي وجود ، درس صحبت و كرامت بياموزد ، شاكر و سپاسگذار خالق هستي باشد. و بالاخره يكي ديگر از هدف هاي مدرسه اين است كه به هر دانش آموز ، در آماده شده در يك حرفه و اشتغال سودمند در جامعه كمك كند.  بدين ترتيب ضرورت و اهميت تحصيل در رشد و شكوفايي فردي و تعالي اجتماعي انسان خلاصه مي شود. تحصيل علاوه بر اينكه موجب رشد شخصي و تكامل و جودي انسان است به ما مي آموزد كه در قالب اين رشد چگونه راه زندگي خود را براي يك اشتغال سودمند هموار سازيم تا از اين تحصيل ، آمادگي براي زندگي و شغل در راه زندگي مي باشد. بررسي ها نشان داده اند كه در شرايط مساوي افراد تحصيل كرده تر در طول زندگي خود پول بيشتري كسب مي كنند يعني تحصيل بيشتر قدرت توليد فرد را افزايش داده ، در نتيجه پول بيشتري نسيب او مي كند در بطن ارزشهاي اقتصادي و شخصي تحصيل ، ارزش اجتماعي آن هم نهفته است زيرا افراد تحصيلكرده اعضاي مفيد و هوشمند اجتماع خود خواهند بود و به اتفاق مي توانند جامعه اي دموكراتيك بسازند.

                                                              ياسر شاهسون 6/2/86 

شخصيت( قسمت دوم )

عامل ديگر توانمندي هاي عقلي آدمي و آزاد آفريده شدن و آزاد بودن انسان است. هر آدمي با استفاده اين دو مقوله مي تواند هرگونه شخصيتي كه خود مي خواهد بسازد يعني انسان يك موجود منفعل مانند ساير موجودات كره زمين نيست كه ناگزير باشد برآيند نيروهاي غالب باشد.

   در سه سال اول عمر آدمي حدود 30 در صد شخصيت هر آدمي شكل و فرم مي گيرد و در 8 سال اول عمر 80 در صد  و تا 22 سالگي بقيه شخصيت ما شكل و فرم نهايي خود را مي گيرد. برداشت هاي 3 سال اول زير ساخت و زير بنا و مايه اصلي شخصيت را شكل مي دهند و همانند يك عينك در برابر چشمان ما هستند و ما دنيا را از پشت آنها مي بينيم مانند زبان انسان است كه در نخستين روزها و نخستين سالها مي آموزيم و به آن زبان مادري مي گوييم كه زير بناي انديشيدن ما و تفكرات ما است و طبيعتا ما فقط با آن زبان آموخته مي توانيم تفكرات و آموزه ها را بدانيم 

پرسشي كه پيش مي آيد اين است كه آيا مي شود شخصيت خود را عوض كرد؟ بدون شك پاسخ مثبت است. اولين كاري كه بايد بكنيم اين است كه خود را بشناسيم طبيعي هم هست انسان وقتي مي تواند كاري را درست انجام دهد كه آن را خوب بشناسد و اين قانون در همه جا صادق است يك جراح وقتي خوب كارش را انجام خواهد داد كه تخصص و تجربه و آگاهي لازم را داشته باشد يك مكانيك وقتي مي تواند كارش را خوب انجام دهد كه مهارت لازم را داشته باشد. پس اولين گام تغيير شخصيت ، داشتن شناخت و آگاهي از انسان بطور اعم و از خودمان بطور اخص است مثلا بدانيم چرا فلان رفتار را مي كنيم در حالي كه مي دانيم نبايد چنين رفتاري مي كرديم ؟. چرا فلان كار را نكرده و يا نمي كنيم در حالي كه مي دانيم بايد انجام مي داديم؟ پاسخ صادقانه به چرايي هاي رفتارمان و ريشه يابي اين چراها مي تواند به ما شناخت بدهد و تغيير را آسان تر نمايد. تا ريشه ها را نشناسيم صدبار توبه و پشيماني سودي نخواهد داشت.

بعد از رفتارمان مي رسيم به حالاتمان كه بايد در يكايك آنها غور كنيم ريشه يابي نماييم و ريشه هاي ناخوشايند را از بين ببريم. مثلا از خود بپرسيم و با خود

بينديشيم كه چرا من غمگينم ؟ چرا خشمگينم و يا خشمگين شدم ؟ چرا حسودم ؟ چرا و از چه نگرانم ؟ چرا شاد نيستم ؟ چرا فكر مي كنم مردم بد هستند ؟ مي دانيم بسياري از اين حالات كه بر شمرديم چندان مناسب و شايسته يك انسان سالم نيست و حكايت از ناهنجاري و بيماري دارد كه براي هر انساني ناخوشايند است و بدون شك هر آدمي دوست دارد كه اين حالات را از خود دور كند مي پرسيم چه وقت مي تواند موفق شود؟ بايد گفت وقتي كه چرايي اين حالات را بشناسد ، ريشه يابي كند و ريشه ها را از بين ببرد و اين كار فقط با داشتن آگاهي ، دانش و خرد ميسر خواهد شد. يعني پس از كسب شناخت و آگاهي به اين ريشه ها و يافتن پاسخ علمي چرايي ها ، حال مي توانيم دست به كار تغيير بزنيم كه مي تواند به گونه ها و شكل هاي مختلف انجام شود.

بايد دانست انسان يك موجود آزاد و مستقل و مجهز به نيروي تعقل ، تفكر ، خرد و اراده است و مي تواند براي بهتر شدن و رشد كردن و براي دست يابي به سلامتي رواني ، كاستي ها را بزدايد و تبديل به نقات قوت كند. چگونه؟ با نقد و ارزيابي مستمر خود. يعني در پي هر رويدادي ، هر پيش آمدي ،  هر اتفاقي ، هر

رفتاري و يا گفتاري خود را ارزيابي كند بدين منظور از خود بپرسد ؟ و پاسخ علمي و استدلالي به خود دهد. چرا اين رويداد پيش آمد ؟ نقش من در بوجود آمدن اين رويداد چيست ؟ رفتار و برخورد و صحبت من با فلان شخص چه مقدار مهربانانه بود ؟ اگر نبود چرا؟ در اين برخورد چه مقدار صميميت در من بود؟ اگر نبود چرا؟ چه مقدار عنصر خودخواهي در آن نقش داشت؟ چرا ؟ اگر او چنين رفتاري با من مي كرد آيا خوشايند من مي بود؟ در ارائه گزارشم و صحبتم آيا پنهان كاري هم كردم؟ چرا؟ آيا دروغ هم در گفته هايم بود؟ كدام نكته ها و چرا؟ آيا اغراق هم كرده ام ؟ و چرا؟ آيا رفتار و يا گفتار تند هم كرده ام؟ چرا؟ آيا از اين رابطه نگران هم شده ام؟ چرا؟ آيا در هنگام برخورد و يا صحبت دستپاچه شده ام؟ چرا؟ چرا از حرف و صحبت و يا برخورد طرف مقابل خوشم نيامد؟ چرا من نسبت به او حسوديم شد؟ چرا من از فلاني متنفرم؟ يا بدم مي آيد؟

ببينيد شما وقتي اتومبيلتان را نزد مكانيك مي بريد او يكي يكي قسمتهايش را چك مي كند تا بيابد كجايش اشكال دارد آنگاه آن خرابي را بر طرف مي نمايد ما هم بايد يكايك چرايي رفتارمان را چك كنيم ، بدانيم و ريشه بدي هايش را بزداييم و ريشه هاي خوب را تقويت كنيم. به دنبال اينگونه برخورد با خودمان اينگونه پرس و جو كردن از خودمان مي توانيم خودمان را به سمت و سويي ببريم كه درست است و دوست داريم مشروط بر اينكه به پرسشها منصفانه ، صادقانه و بر اساس واقعيت ها و دقيق پاسخ دهيم.

گفتيم 80 درصد زيرساخت هاي شخصيت ما را تاثيرات رويدادها ، اتفاقات ، روابط و برخوردهايي تشكيل مي دهند كه تا سن 8 سالگي در پيرامون ، محيط ، خانواده و مدرسه و اجتماع كودك رخ داده كه مستقيم و غير مستقيم مرتبط با كودك بوده است اين تاثيرات غالبا پنهان هم هستند شايد كسي احساس نكند كه ريشه بسياري از حالات و رفتار ما از آنها تاثير و نشات مي گيرد چون هر آدمي اين مسائل را كه در گذشته اتفاق افتاده در ناخود آگاه ذهنش بايگاني كرده است حال ما براي شناخت و كسب آگاهي از چرايي هاي رفتار و حالاتمان بايد آنها را به قسمت خود آگاه ذهنمان بياوريم و با نگاه دقيق علمي آنها را بررسي كنيم ، بكاويم ، بشناسيم ارزيابي و تحليلشان كنيم آنگاه خواهيم فهميد كه چرا من حسودم ؟ چرا اينقدر نگرانم ؟ چرا حوصله ندارم ؟ چرا پشت كار ندارم ؟ چرا خشمگينم ؟ چرا خجالتي ام ؟ چرا خود شيفته ام ؟ چرا مستبد ام ؟ چرا اينقدر ترس و دلهره دارم ؟         

اين مسائل كه در كودكي ما روي داده  و در ناخودآگاه ذهنمان بايگاني شده اند از

آنجايي كه داراي انرژي هستند  زيربناي فكري و شخصيتي ما را شكل مي دهند  و در همه حالات و كارها و تصميمات ما تاثير خوب و بد خود را مي گذارند. حال وقتي به منظور بررسي و واكاوي ، آنها را به خودآگاه ذهنمان بياوريم و بتوانيم منصفانه آنها را بررسي و ارزيابي نماييم مي توانيم ريشه جنبه هاي مثبت را تقويت كنيم نكات خوش را افزون كنيم و انرژي و سم و زهر جنبه هاي منفي را ازشان بگيريم بنابر اين به اين نتيجه خواهيم رسيد كه ؛ مثلا مني كه بخاطر اتفاقات كودكي ام حسودم ، نگرانم ، بدجنسم و يا… حالا ديگر با اين سن و سال نه حسود باشم و نه نگران و نه… چون اينها چيزهايي است كه مال گذشته است و من با ارزيابي مي توانم آنها را تمام شده بپندارم و در حال و سالم زندگي كنم.

گفتيم شخصيت هر آدمي مجموعه صفاتي است كه خصوصيت او را  از ديگران متمايز مي كند حال بايد دانست اجزا اين ويژگيها بهم مرتبط اند در هم تنيده اند روي هم تاثير گذاشته اند و قوي شده اند و با تمام وجود ما عجين شده اند كه شناخت آنها آسان نخواهد بود بنابر اين نبايد چنين پنداشت كه به راحتي مي توان نكات نا پسند آنها را دور ريخت  البته اين بدان معنا هم نيست كه تغيير امكان پذير نخواهد بود بلكه تنها راه تغيير شخصيت كسب آگاهي و شناخت ريشه ها و زيرساخت هاي شكل دهي شخصيت و بررسي و تحليل مداوم آنها و نيز ديگر رفتارها و حالات روز مره خود از طريق پرسش از چگونگي رفتارها يمان و دادن پاسخ هاي منصفانه و صادقانه و زدودن ناشايستي آنها است. اگر پرسشهاي ما از چگونگي حالات و رفتارهايمان و نيز ارزيابي و تحليل آنها تداوم داشته باشد پي خواهيم برد تيپ شخصيتي ما چيست ؟ شخصيت نرمال داريم ؟ يا شخصيت بيمار؟ و يا سالم؟ و يا…

بد نيست در اين مقاله يكي از اختلال هاي شخصيتي را كه بنظر مي رسد

 تعدادشان در جامعه فراوان تر هست ارزيابي كنيم.  شخصيت منفعل پرخاشگر و

 يا بيحال پرخاشگر.

هريك ازما در روابطمان با ديگر افراد جامعه به انسان هاي منفعل و پرخاشگر برخورده ايم كه خود هيچگاه پيشقدم براي انجام كاري نمي شوند و هرگاه هم كسي مبادرت به كاري كند او با ديد منفي خود به قضايا  خواهد نگريست كه ؛ اينم براي منافع خود اين كار مي كند ، يا نخواهد توانست كاري بكند، و… چيزي كه زشتي اين نظر منفي را دو چندان مي كند ابراز نظر توام با ناسزا و برشماري اتهام هاي واقعي و يا ساختگي در باره او و نيز پدر و پدر بزرگ و ديگر نياكانش است. به اين تيپ آدمها ؛ تيپ شخصيت منفعل و پرخاشگر مي گويند. خصوصيت اين تيپ عبارتند از ؛ خود را خوب نمي دانند. خود را دوست ندارند.هميشه نگران كارهاي اشتباه و غلط خود اند. بر اين باورند كه مردم خوب نيستند و مي توانند و يا اگر بخواهند به او آسيب مي زنند. يعني آدمي هست قدري خجالتي، شرمگين ، نگران و مضطرب كه اعتماد و اطمينان به خود ندارد ، هيچگاه خاطرش بابت هيچ چيز آسوده نيست چون نه خود را خوب مي داند و نه ديگري را.به راحتي نمي تواند در مقابل ديگران حرف خود را بزند بنابر اين غيبت كردن ، پشت سر حرف زدن توام با ناسزا و اتهام و در روبرو تكريم تمجيد كردن يكي از خصيصه هاي

اصلي شخصيتي اوست.

پرسشي كه مطرح مي گردد چرا اينگونه شده ايم؟ در پاسخ بايد گفت ؛ اينها نتيجه آموزه هاي نادرست است كه ؛ پدر ،  مادر ، آموزگار و در نهايت فرهنگ جامعه در ذهن تشنه كودك مي ريزد. به كودكمان مي آموزيم ؛ هركه بزرگتر است مهم تر است همين قدر كه بزرگتر است ارزش بيشتري دارد ، حق بيشتري دارد. ما چيزي نمي دانيم فلان شخص با فلان هيات فقط مي داند . فلان حاجي و يا حاج آقا محترم است ما موظف هستيم به او احترام بگذاريم . فلان داراي قدرت و يا مقام هست پس بايد بدين خاطر به او احترام گذاشت و …  در ارتباط با برخوردهاي اجتماعي به كودكمان مي گوييم ؛ در اختلافات بهتر است از حق خودت بگذري تا دعوا راه نيفتد ، گذشت و فداكاري كني و … نتيجه اي كه كودك از اين آموزه ها مي گيرد اين است كه ؛ ديگران داراي حق بيشتري از من هستند و اگر خطا و يا اشتباهي رويداده بيشتر متوجه من است. اين در حالي است كه هرگاه با درون خود خلوت مي كند و با خود صحبت مي نمايد با خود مي گويد : اطمينان دارم اگر بتوانم در جايي حرفم را بزنم حق با من است ولي مطمئن نيستم كه از عهده چنين كاري برآيم. چنين آدمي بجاي اينكه بينديشد و بپذيرد كه آدمي هستم مانند ميلياردها آدم ديگر بر روي كره زمين ، با اين قد ، قيافه ، شكل ، شباهت و مشخصات، خود را كوچكتر مي بيند ، ناچيز مي پندارد و در عين حال ديگران را بزرگتر از آن چيزي كه هستند مي بيند و يا خطرناك تر و بدتر مي بيند. چرا اينگونه ايم؟ براي اينكه در خانواده هايي بزرگ شده ايم كه مهرباني به حد كافي نبوده روابط اعضا خانواده بر اساس مهرورزي نبوده در داوريهايمان چندان به انصاف توجهي نمي كرده ايم و معيار داوري هايمان حق نبوده ، بلكه كينه و حسادت نقش داشته اند. خانواده براساس فرماندهي و فرمانبري اداره مي شده ، در چنين روشي يك نفر داراي حق ويژه است و بقيه بايد اطاعت نمايند.تشويق و نوازش كم و تنبيه و سرزنش و تحقير بيشتر بوده ، و شعارمان اين بود كه ؛ تا نباشد چوب تر ، فرمان نبرد گاو خر. و يا جور استاد به زمهر پدر. بعلاوه پيام هاي خانوادگي فرهنگي مبتني بر سازش و تحمل تحميل ها و فداكاري و كوتاه آمدن ها هم بوده ، سيستم آموزشي ما هم بجاي اينكه حق ها را و جايگاه حقيقي انسان را  بشناساند و شخص را به توانمندي هايش آشنا كند و استعداد ها را شكوفا كند بر اين آموزه هاي تخريبي مهر تاييد مي زند و آنها را ضمن آموزش تلقين هم مي كند و در اجتماع هم اين آموزه ها همانند نقل و نبات ورد زبان است و اين را افتادگي و سنگيني مي نامند و مثال مي زنند كه ؛ درخت كه بار داشته باشد سرش سرازير مي شود.در نتيجه اينها با خميرمايه ي شخصيت ما عجين مي شوند و بعد هم كه بزرگ شديم و خواستيم زندگي مستقل خود را بياغازيم در اين رابطه هم ساز سوختن و ساختن و سازگاري و تحمل و فداكاري را در گوشمان مي نوازند بويژه اگر زن باشيم بيشتر. تا آبرو ها حفظ گردد و از همه بد تر اين است كه اين آموزه ها را نشانه خوبي و مهرباني هم تلقي مي كنيم.

يكي از ريشه اين گرفتاري هاي ما بيماري مهر طلبي است كه گريبان اكثر ما ها را گرفته است و آن اينكه ما خودمان را خوب نمي دانيم ولي دلمان مي خواهد مردم ما را خوب بدانند و ما را دوست داشته باشند حال براي اينكه فرد مهر طلب بتواند توجه ها را به خود جلب كند تا دوستش داشته باشند حاضر است به ديگران خوبي كند ، كمك كند و مهرباني نمايد تا او را دوست داشته باشند و اگر در اين رابطه مهر نديد و جفا ديد چون تشنه محبت است با خود مي انديشد مي ارزد فداكاري كنم و اين جفا را تحمل نمايم تا مرا خوبتر بدانند و بشمارند آنگاه مي بيني جفا و زور و ستم را تحمل مي كند ولي در درون خود خود را سرزنش مي كند كه چرا اينگونه ام نتيجه اين مي شود كه در ظاهر مهربان است و فداكار و در درون خود آدمي است غصه خور ، غمگين ،  نگران و گاهي هم با احساس قهر و خشم. قهر و خشم را در جايي كه زورش مي رسد اعمال مي كند ولي در اغلب جاها خود زور و ستم را تحمل مي نمايد. اكثر مرداني كه در محيط بيرون و در محل كار به آدم هاي خوب شهره اند ولي در خانه زن و بچه از زورگويي او امانشان در آمده در اين تيپ قرار دارند. چون در محيط كار نمي تواند از حق خود دفاع كند زور را تحمل مي كند و لي در خانه كه مي تواند ، اعمال قدرت مي نمايد. در چنين آدمهايي يك شخصيت دوگانه شكل گرفته است توي محيط كار و اجتماع تو سري خور و در خانه تو سري زن است. حال بچه هايي توي چنين خانه اي بزرگ مي شوند هم با چنين شرايطي خو مي گيرند و تربيت مي گردند. ريشه اين تحمل زور و تحميل زور نداشتن حرمت نفس است.

حرمت نفس چيست؟ حرمت و يا اعتماد به نفس يعني اينكه من خود را با افراد ديگر جامعه مساوي بدانم ، نه بالاتر و نه پايين تر ، مردمان جامعه را با خود برابر بدانم يعني من منم و تو ، تو . من مثل تو ام و تو هم مثل من هستي و ما باهم برابريم.نه از يكديگر بهتريم و نه از يكديگر بد تريم نه بالا تريم نه پايين تريم تو عزيزي من هم عزيزم تو محترمي من هم محترم هستم تو خوبي من هم خوبم تو با ارزشي من هم با ارزشم تو اهميت داري من هم اهميت دارم ما با هم انسانيم و اين انسان بودن ماست كه تكليف همه را مشخص مي كند معيار انسان بودن است ملاك انسان بودن است و انسان به صرف انسان بودن  داراي حق است و  احترام نه بزرگتر  و كوچكتر بودن ، نه زن و مرد بودن ، نه شرقي و غربي بودن ، نه باسواد و بي سواد بودن ، نه دارا و نادار بودن ، نه حاجي و غير حاجي بودن ، نه مومن و غير مومن بودن . انسان قداست دارد نه شغل و سمت و مقام.

كلمه حرمت از كلمه حريم و حرم مي آيد و حرم چون پيوند با انسان دارد قداست مي يابد احترام به انسان حد و مرز هم نمي شناسد بچه يكساله تا پير 80 ساله داراي حرمت اند زن و مرد داراي حقوق انساني يكسانند حال اگر ما در خانواده اي و فرهنگي و جوي بزرگ شده باشيم كه اين معيارهاي برابري به عنوان ارزش والاي اخلاقي و انساني به ما آموزانده باشند و تكريم كرده باشند و اين معيار ها باور و اعتقاد ما شده باشد و پذيرفته باشيم و جزء شخصيت ما شده باشد همه انسانها را باهم برابر و يكسان و داراي احترام خواهيم دانست.

حال اگر من در يك محيط و خانواده اي  بزرگ شده باشم كه مرتب به من گفته باشند ؛ تو كوچكتري ، خفه شو ، صدا نكن ، تو بچه اي ، او بزرگتر است ، او چند تا پيراهن از تو بيشتر پاره كرده ، او سنش بالا است ، محترمتر است ، رئيس است ، حاجي است و… در چنين شرايطي بچه مي آموزد و اين آموزه ها جزو شخصيتش مي گردد كه من چندان با ارزش و محترم نيستم. منفي نگري و كم ارزشي جزو شخصيت او مي گردد. اكثر بچه ها در جامعه ما تا سن سه سالگي كه بايد مهر و محبت سرشار و بي دريغ ببينند نمي بينند آنگاه در ذهن خود به اين نتيجه مي رسد من خوب نيستم. واژه و كلمه هاي  نا زيبا و ناپسند فرهنگي و اجتماعي كه ما داريم مبين اين خود كم بيني ماست جالب اين است كه آدم هايي كه اين كلمه هاي غير اخلاقي را در گفتار و نوشتار بكار مي برند خود را آداب دان هم مي شمارند. به اين واژه ها دقت فرماييد. حقير ، بنده ، غلام ، غلامزاده ، نوكر ، چاكر ، كوچك ، كنيز ، كلفت ، دستبوس ، فدوي ، جان نثار و … هريك از اينها توهين به انسانيت انسان است ولي آيا هنگامي كه ما آنها را برزبان مي آوريم به زشتي آن هم توجهي داريم؟        ادامه دارد         محمدعلي شاهسون ماركده

زيبا

ريشه كلمه زيبا كه ما آن را روزانه بكار مي بريم زيب است به معني ؛ زينت ، آرايش ، زيور. الف پسوند فاعلي است. و زيبا صفت فاعلي محسوب مي شود. يعني زيبنده ، شايسته ، نيكو ، جميل ، قشنگ ، خوشگل. مقابل زشت. با اين حال ما امروزه بيشتر از كلمه قشنگ به جاي زيبا استفاده مي نماييم. ولي بايد دانست زيبا مفهوم گسترده  تر و كار برد بيشتري دارد. با اينكه كلمه زيبا و مفهوم زيبا بسيار

ساده است و همگان آن را روزانه بكار مي برند و آشنا هستند ولي اين واژه تعريف نا پذير است.

لفظ زيبا يك حالت ، يك مفهوم ، يك خاصيت عيني و يك كيفيت است. زيبا خود به خود يك چيز جدا و منفرد و انتزاعي نيست كه ما بتوانيم بگوييم زيبا عبارت است از مثلا اينقدر طول و عرض و ارتفاع و يا سختي و نرمي و يا رواني و درشتي ، بلكه بايد اشيا ، رويدادها ، موجودات ، پديده ها باشند آنگاه در ارزيابي ، انسان ها آنها را زيبا و يا نا زيبا ارزيابي كنند. يعني بستگي به سليقه آدميان دارد كه وقتي چيزي را مشاهده كردند، و يا سخني را شنيدند و دانستند در ارزيابي شان آن را زيبا و  غير آن بنامند يعني يك تجربه شخصي. پس راي ، سليقه تك تك آدميان در ارزيابي دخيل است بايد دانست زيبايي دو گونه است زيبايي طبيعي و زيبايي هنري.

زيبايي طبيعي آن است كه دست بشر در بوجود آوردن شكل ، خصوصيت و كيفيت آن چيزي كه زيبا مي ناميمش دخالت نداشته باشد مانند تناسب اندام و شكل و قيافه آدميان، مناظر طبيعي و… و زيبايي هنري بسيار وسعت دارد و آن است كه به دست آدمي زاد بوجود آمده باشد كه ممكن است با طبيعت ، انسان ، زندگي انسان ، روابط اجتماعي ، جهان درون انسان مرتبط باشد. و پيامي را برساند و احساس هاي خوشايندي  را در كساني كه آمادگي و توانايي پذيرش و شناخت هستند بر انگيزد. ناصر خسرو زيبايي انسان را به خرد و حكمت دانسته است ( زيبا به خرد بايد بودنت و به حكمت ) و فردوسي بزرگ زيبايي را هم ارزش خردمندي ، سخن وري و داشتن دانش دانسته است ( خردمند و زيبا و چيره سخن ، جوانه به سال به دانش كهن ) و مولوي مي گويد : ديده بينا مي خواهد كه زيبايي را ببيند ( هر چه را خوب و كش و زيبا كنند     از براي ديده بينا كنند ) معمولا جذابيت هاي يك شخص را كه ما آن را زيبا مي ناميم به عوامل بسياري وابسته است مثل زيبايي جسماني شامل تناسب قد ، شكل صورت ، تناسب اندام ، نظم و قرينگي اندام ، رنگ پوست ، لاغري يا چاقي ، شكل و رنگ چشمان ، شكل و مقدار و رنگ مو. زيبايي هاي جسماني امري ذاتي ، دروني و شخصي شمرده مي شود يعني ذاتي است و خود شخص در آن نقش ندارد.

 زيبايي هاي هنري شامل آرايش ، نوع لباس ، نگهداري و آرايش مو ، استفاده از بوي خوش ، رفتارهاي مهربانانه مبتني بر عشق به انسانيت ، مهارت و توانايي برقراري ارتباط با ديگران ، نوع دوست بودن ، قابل اعتماد بودن ، ايفاي عهد كردن است. به علاوه زيبايي هاي هنري كه انسان مي تواند خلق كند مانند خلق موسيقي هاي دل انگيز ، خلق نوشتارهاي موزون و متن هاي ادبي پر معني و انساني ، خلق آثار گرافيكي مثل نقاشي ، مجسمه سازي ، توليد فيلم و نمايش هاي هنري ماندگار ، خلق آثار معماري هنري ، خلق و احداث مناظر زيباي طبيعي و… اين توانمندي هاي هنري همه شان اكتسابي هستند. كه ممكن است فردي بر اثر تلاشش به پاره اي از اين توانمندي ها دست يابد يا نه.

توانمندي خلق زيبايي هاي هنري و نيز زيبايي هاي طبيعي در همه جا و نزد همه كس به فراواني و يكسان نيست يك شخص ممكن است پاره اي از اينها را داشته باشد و پاره اي ديگر را نداشته باشد مثلا ممكن است داراي زيبايي جسماني باشد اما زيبايي وفاداري در دوستي را نداشته باشد و يا ممكن است زيبايي جسماني چنداني نداشته باشد اما مليح ، خوش مشرب و جذاب و دوست داشتني باشد

توانايي دست يابي به زيبايي هاي هنري بستگي به عوامل فرهنگي ، اجتماعي ، روش زندگي ، علائق شخصي دارد و ارزيابي در باره اين زيبايي هاي اكتسابي در هر جامعه اي و فرهنگي متفاوت است. و بستگي به معيارها و ارزشهاي اجتماعي دارد. مثلا  يك هنرمند آوازه خوان كه بتواند ساعاتي به چند صد نفر شادي ارزاني كند در جامعه ما مطرود است ولي در جامعه اي ديگر هنرمند و محبوب تلقي مي گردد. و يا مثلا استاد هنرمند مجسمه ساز و يا نقاشي را در نظر بگيريد در جامعه اي با به نمايش گذاشتن محصولات هنري ساخت خود گالري هاي هنري درست مي كنند كه هزاران نفر را به منظور ديدار جذب خود مي كند و به تحسين وا مي دارد ولي در جامعه اي همانند جامعه ما چندان بهايي به آنها داده نمي شود.

مي رسيم به اين نكته كه زيبايي چيست؟ و ما چه چيز را زيبا و چه چيز را نا زيبا مي ناميم؟ و پرسشي كه پيش مي آيد اين است كه اصولا معياري براي زيبايي وجود دارد؟ كه مي توان گفت ؛ وقتي ما چيزي را زيبا مي ناميم كه ؛ با مشاهده يك شيء ، جسمي ، موجودي ، پديده اي و يا موضوعي ، يك احساس خرسندي و رضايت به انسان دست دهد كه اين احساس و حالت بايد به دور از سود و نفع اقتصادي و مادي باشد به سخن ديگر يك انسان بدون غرض و جهت گيري و بدون بردن سود و نفع مادي و اقتصادي و بدون وابستگي هاي شخصي و اجتماعي و اعتقادي در نگرش به چيزي ، موضوعي و پديده اي ، يك حالت خوشايندي و رضايت و لذت به او دست دهد آن گاه آن جسم يا پديده يا موضوع را مي توان زيبا خواند. بنابر اين مادري كه فرزند خود را زيبا مي نامد شامل اين تعريف نمي شود چون دلبستگي نقش دارد. كسي كه سرزمين خود را زيبا مي نامد نيز همين گونه است.

 البته بايد دانست كار به همين سادگي نيست و ما اغلب دچار پيش داوريهايي هستيم كه باعث شده اند كه ما خودمان و با احساس و تفكر و تعقل خودمان نباشيم لذا اين پيشداوري ها اغلب ما را در داوري ها دچار خطا مي كنند و ما بخاطر همين پيش داوري ها نمي توانيم خودمان و با احساس هاي خودمان باشيم به همين جهت داوري هايمان هم اغلب بدور از انصاف خواهد بود. براي نمونه نوازنده موسيقي را در نظر بگيريد كه چيره دست هم باشد و بتواند نواهاي دل انگيزي هم بنوازد و يكي از شنونده هاي آن آهنگ دلنواز هم يكي از ماها باشد وقتي ما در ذهن خود نسبت او از پيش داوري منفي داريم و او را ليطي و سبك و … مي شماريم. آيا قضاوت ما در باره كار او مي تواند خالي از غرض باشد؟ و آيا آن پيش داوري خواهد گذاشت ما لذت واقعي را از آن نواي دل انگيز ببريم؟

علاوه بر اختلاف معيار هاي جامعه اي با جامعه ديگر معيارهاي زيبايي در زمانهاي مختلف هم متفاوت بوده است. مثلا چند دهه گذشته در همين روستاي خودمان دختراني كه مقداري چاق و تپل بودند از دختران لاغر اندام زيباتر به نظر مي آمدند اين در حالي است كه امروز دختراني كه مقداري لاغر اندام هستند زيباتر ارزيابي مي شوند. در گذشته پسراني زيبا تر جلوه مي نمودند كه كلاه نمدي بر سر و مقداري از زلفان در جلو و احيانا در يك طرف سر به بيرون از كلاه مي گذاشتند در صورتي كه امروز پسران بدون كلاه و موهاي به سمتي شانه شده زيباتر بنظر مي رسد. در گذشته يك زن براي ابراز زيبايي موهاي جلو سر خود را دسته بندي نموده و دو طرف صورت زير بند كلو قرار داده مي شد بگونه اي كه در كنار گونه ها جلوه گري كند ولي مي بينيم امروز دختران موهاي خود را بگونه اي ديگر مي آرايند تا زيباتر بنظر آيند. شما اين تفاوت ها را در پوشش ، آرايش ، چيدمان خانه و ديگر لذت هاي زندگي خواهيد ديد.

از اينها كه نام برديم اغلب زيبايي هاي ظاهري و ملموس هستند و ما زيبايي هاي معنوي هم داريم كه متاسفانه در جامعه روستايي ، ما كمتر بدان توجه نموده ايم و يا به آن پرداخته ايم. زيبايي هايي همچون فرهيختگي ، خدا شناسي ، فرزانگي ،خرد گرايي ، انديشه ورزي ، خردمندي ، نوع دوستي ، مهر ورزي ، عشق ورزي ، مهرباني ، منصف بودن ، انديشيدن ، گفتگو هاي علمي و منطقي ، كسب آگاهي ، كسب علم و دانش ، مطالعه ، آموزش و كسب مهارت هنرهاي نمايشي ، توليد آثار هنري مانند نوشتن ، سخنوري و نوشتار ادبي ، نقاشي ، فراگيري و شناخت هنر موسيقي و …         محمدعلي شاهسون ماركده 4/2/86