آوای ماركده شماره 116 – پانزدهم فروردين 1387

صورت حساب گاز

تا تاريخ 29/12/86 جمعا 275 نفر از شوراي اسلامي مارکده جهت وصل گاز خانگي تاييديه گرفته اند. به سه نفر از اين تعداد تاييديه رايگان داده شده است. و از 272 نفر بقيه، از هر يک مبلغ 300000 تومان پول همياري گاز رساني دريافت شده است. اولين مبلغ همياري در تاريخ 12/5/83 به حساب ريخته شده است.

به 96 نفر ديرکرد تعلق نگرفته است از اين تعداد 20 نفر به استناد صورتجلسه شوراي اسلامي مبالغ ديرکرد بخشوده شده است و 76 نفر مبلغ همياري راکامل پرداخته بوده اند. و از 176 نفرديرکرد اخذ شده است. حد اقل مبلغ ديرکرد 1000 تومان و حد اکثر 30000 تومان بوده است. جمع مبلغ ديرکرد دريافتي 3400000  تومان بوده است.

به سه ساختمان مدارس روستا و يک ساختمان پايگاه بسيج و ساختمان مسجد جامع تاييديه وصل گاز رايگان داده شده است.

 4 ساختمان مرکزبهداشت و يک ساختمان خانه عالم و يک ساختمان مخابرات با اخذ قول پرداخت مبلغ همياري از مسئولان امر تاييديه داده شده است که هنوز مبلغ همياري قول داده شده به حساب شورا واريز نشده است.

از مبلغ دريافتي همياري گاز مبلغ 230000 تومان به دهياري مارکده کمک شده است. و مبلغ 470000  تومان بابت خريد زمين مدرسه از بدهي همياري افراد کسر شده است.

طي سه فقره چک و يک فقره تعهد حدود مبلغ800000 تومان بابت همياري گاز رساني از مردم طلب داريم.

از پول جمع آوري شده همياري گاز رساني مبلغ 145000 تومان سفته خريداري و پس از امضا توسط اعضا شورا جهت تضمين به شرکت گاز استان سپرده ايم.

يک قطعه چک به مبلغ 5500000 تومان (6 روستا) بابت عبور لوله از مسير ياسه چاه تا قراقوش به اداره راه بدهکاريم.

يک قطعه چک به عنوان تضمين بابت حسن انجام کار عبور لوله از مسير جاده بن قوچان به اداره راه استان سپرده ايم که نمي دانيم چه مبلغي بابت خسارت عبور لوله در بعضي قسمت ها از حريم راه ادعا خواهندکرد.

از پول جمع آوري شده بابت همياري گاز رساني مبلغ 34450000 تومان به آقاي رضا فتحي پيمانکار مجري لوله فلزي بن قوچان داده شده است. و جمعا مبلغ 44560000 تومان به آقاي علي صفايي فر بابت اجراي شبکه پلي اتيلن و نيز تفاوت اجراي عبور لوله از رودخانه پرداخت شده است. دوميليون از اين مبلغ بابت ديرکرد و تاخير بدهي روستا بوده است. مبلغ1000000 تومان به دهياري قوچان بابت زمين ايستگاه گاز سهم مارکده پرداخت شده است. مبلغ 37000 تومان به شوراي اسلامي قوچان بابت پذيرايي از ميهمانان در روز 10/5/86 روز تزريق گاز سهم روستاي مارکده پرداخت شده است.

از پول جمع آوري شده گاز رساني مبلغ138000 تومان بابت هزينه آبرساني سه قطعه زمين سکوي چم بالا شوراي اسلامي پرداخت شده است.

مبلغ 200000 تومان هزينه تهيه نقشه طرح جديد جوانان، به عنوان قرض، از پول جمع آوري شده گاز پرداخت کرده ايم.

شرکت گاز استان به منظور کمک به هزينه عبور لوله گاز از رودخانه مبلغ 12350000 تومان به روستاي مارکده کمک نموده است. اين مبلغ به حساب شوراي اسلامي نزد بانک کشاورزي شعبه هوره واريز شد که شورا طي چک شماره 236478 در تاريخ 20/10/85 عين مبلغ را به آقاي علي صفايي فر پرداخت نموده است.

 تدوين گزارش از : محمدعلي شاهسون مارکده 

تسليت

در تاريخ 6/1/87 يکي از بنيان گذاران نشريه آواي مارکده شادروان حمزه خسروي بر اثر تصادف به رحمت ايزدي پيوست. دست اندر کاران چاپ و نشر آواي مارکده اين مصيبت جانگداز را به خانواده محترم خسروي تسليت مي گويند. و براي آن مرحوم ازدرگاه خداوند بزرگ طلب آمرزش دارند. روانش شاد باد.

چه داري؟

اي خواجه به جز سيم و زر چه داري؟   چون علم نداري دگر چه داري؟

 زر و گهرت را اگر ستانند   اي خواجه ي والاگهر چه داري؟ از علم شود خاک بي هنر زر   بنگر که ز علم و هنر چه داري؟ آن قصر تو را علم بوده معمار   در وي تو به جز خواب و خور چه داري؟ وان باغِ تو را ذوق بوده طراح   خيره تو در آن گام بر چه داري؟ اين سيم و زرت مرده ريگ باب است از بابت خويش اي پسر چه داري؟ گويي پدرم داشت علم و دانش   از دانش و علم پدر چه داري؟

گر زر ز رواج اوفتد به ناگاه   تو بهر خورش ما حضر چه داري؟

ور کار به فکر و عمل گرايد   از فکر و عمل برگ و بر چه داري؟

 ور از وطن افتي به شهر غربت   سرمايه در آن بوم و بر چه داري؟ 

اين زر که که به دست اندر است زر نيست   زان زر که بود زير سر چه داري؟

زور تن و اقدام و عزم و مردي   ذوق و فن و هوش و فکر چه داري؟

امروز تويي مير و کارفرما  فرداکه شدي کارگر چه داري؟

از صنعت مردم بري تمتع  خود صنعتي، اي نامور چه داري؟

زان حرفه و پيشه که آيد از آن   نفعي ز براي بشر، چه داري؟

داري گهر معدني فراوان   از معدن دانش گهر چه داري؟ 

داري کتب ارزشي مکرر   زان جمله يکي خط زبر چه داري؟

….. سروده ملک الشعراي بهار نقل از کتاب مرغ سحر

حرف هاي مردم

1- از خانم شاهسون که از بي مهري نسبت به آقاي قاسمي گله کرده و از زحمات ايشان تقدير و تشکر نموده است بخاطر وجدان بيدارشان تشکر مي کنم و خواهشمندم در صورت امکان به پرسش هاي من پاسخ دهند. اگر بجاي آقاي قاسمي يکي از طلبه هاي روستا بود باز هم تشکر مي کرديد؟ اگر بجاي آقاي قاسمي يک نفر غير معمم بود و همين کارها را مي کرد آيا باز هم تشکر مي نموديد؟ و آيا از مردمان روستا مان کسي قدمي براي روستا بر نداشته است که در خور تشکر باشد؟

2- از اين دو جواني که اخيرا اقدام به زدن ساز و ناقاره کرده اند خوشم مي آيد چون بر خلاف فرهنگ و فضاي حاکم بر جامعه ي روستا که، مرگ انديشي است، اينها نويد شادي را سر داده اند و مي خواهند اثبات کنند علاوه بر صداهاي بسيارِ تحسين و ستايش مرگ، صداي شادي هم هست و مي توان از آن لذت برد. مورد ديگر که باعث شده ازشان خوشم بيايد اينِ که آدمي هستند داراي اعتماد به نفس و در برابر جو مخالف، خودشان را نمي بازند و انديشه شادي انديشي خود را درست مي دانند و بر آن پاي مي فشارند و پايدار هستند.

– به اين جواناني که در شب چهارشنبه سوري به صورت دسته جمعي جشن گرفتند و شادي کردند آفرين بايد گفت. چون بر خلاف پدرانشان که از سنت هاي ايراني گريزانند، سنت باستاني مان را پاس داشتند و ساعاتي فضاي روستا را شاد و دل انگيز نمودند.

4- بيش از دو ماه از تعيين هيات مديره جديد فردوس مي گذرد هنوز هيچ خبري از ارائه حساب و کتاب پنج ساله هيات مديره قبلي به چشم نمي خورد شايعه اي هست که؛ اقوام هيات مديره قبلي که در هيات مديره جديد هستند مي خواهند با گذراندن وقت اين حساب وکتاب رو نشود و با گذر زمان به فراموشي سپرده شود تا مسائل پنهان بماند.   

سرگرمي ياغفلت

سرگرمي خواهي در ميان موجودات روي کره زمين يکي از ويژگي هاي خاص انسان است که پس از فراغت از کار، در هنگام بيکاري، به منظور رفع خستگي و سهولت گذر زمان، در پي آن است. نقطه مقابل فراغت، کار و فعاليت روزانه هر آدمي را گويند که براي به دست آوردن نيازمندي هاي روزانه زندگي صورت مي گيرد که خود دو گونه است.کار يدي و فکري.

مشخصه کار يدي اين است که بيشتر همراه با زحمت و رنج است. خلاقيت و انديشيدن در آن کمتر به چشم مي خورد و براي رفع نياز مندي هاي اوليه آدمي، مانند غذا، پوشاک، مسکن و بهداشت و براي بقاي آدمي است که بيشتر ما روستائيان بدين جنبه از فعاليت ها همت مي گماريم و وسائل معيشت خود و مردمان جامعه مان را فراهم مي آوريم. مانند محصولات کشاورزي و دامي.

 يکي از مشخصه هاي کار يدي اين است که به علت زحمت زياد و طاقت فرسا بودن، فاقد ظرافت، و خلاقيت و خود انگيختگي است و بيشتر منفعلانه و به صورت عادت انجام مي گيرد. يعني مي بينيم گرسنه و بي پول هستيم نا گزير تن به کار مي دهيم و نگاه مي کنيم پدرانمان و ديگران چه کار مي کنند و ما هم همان گونه کار انجام مي دهيم کم کم اين مي شود عادت و بدون اين که انديشه اي صورت گيرد کار مي کنيم. نمونه اش کار کشاورزي مان است  مي کاريم درو مي کنيم و مي چينيم ولي تجربيات مان را به هم پيوند نمي دهيم تا يک قاعده و قانون علمي بدست آوريم و در سال هاي بعد، از آن براي برداشت بهتر محصول سود ببريم بلکه ساليان سال زيان ها را تکرار مي کنيم. در مغز هيچ يک از ما اين جرقه ايجاد نشده که تجربيات خودمان را ياد داشت و به نسل هاي بعد انتقال دهيم.

 حال پس از اتمام کار روزانه، نوبت اوقات فراغت مي رسد که در هر جامعه اي بستگي به اين که شغل افراد چيست، سطح فرهنگ و بينش شان چگونه است، زمان و شکل آن متفاوت است. براي مثال کارگران روزانه ساعت معيني را کار مي کنند و بعد از آن، اوقات فراغت شان فرا مي رسد ولي ما که روستايي وکشاورز هستيم اوقات فراغت مان به کلي متفاوت است.

انسان ها را در رابطه با استفاده از اوقات فراغت مي توان به سه دسته، دسته بندي نمود. يک دسته آنهايي که پس از فراغت از کار روزانه براي رفع خستگي جسماني و ذهني ناشي از کار روزانه به استراحت صرف مانند خوابيدن، بي تحرکي، لميدن در جايي و تنبلي مي پردازند.

 دسته اي ديگر ان هايي هستند که براي فاصله گرفتن از رنج و مرارت هاي ناشي از يک نواختي هاي کار و زندگي به فعاليت هايي هم چون ديدن فيلم هاي تخيلي، حادثه اي، کمدي و ياگپ زدن و گفتگو به گونه هزليات، اقدام به بازي مانند ورق بازي مي نمايند و ممکن است به کارهايي که جامعه نمي پسندد و خلاف محسوب مي شود مانند مصرف الکل، استعمال مواد مخدر و يا … روي

 بياورند تا از ديد و نظر خودشان بتوانند به هيجاني هر چند کاذب دست يابند و يا خود را در بي حسي، غفلت، بي خبري، ندانستن و نفهميدن فرو برند.

 و دسته سوم آنهايي هستند که اوقات فراغت شان را صرف کارهاي خلاقه و اجتماعي مانند يادگيري موسيقي، زبان، حرفه وفن، نقاشي، انجام مطالعه، ورزش، کارهاي اجتماعي، فرهنگي و سياسي به منظور توانمند سازي جسمي، ذهني و رشد عاطفي مي کنند اين تقسيم بندي در همه جوامع چه شهري وچه روستايي هست تفاوت در کم و زياد بودن تعداد در گروه ها است بديهي است در جامعه هاي پويا تعداد افراد گروه سوم بيشتر و در جامعه هاي سطح پايين تعداد گروه دوم زياد تر است.

چگونگي گذر و گذراندن اوقات فراغت از آنجايي که از روي اراده و بنا به خواست خود انسان صورت مي گيرد و يک نوع خود انگيختگي در آن وجود دارد و يا بايد وجود داشته باشد مي تواند در باز آفريني شخصيتي و بازيابي خودِ هر آدمي و ثبات شخصيت، نقش به سزايي داشته باشد و يا اگر درست از آن نتوانيم بهره گيري کنيم مي تواند زمينه ساز سقوط اخلاقي، شخصيتي، فکري و اجتماعي فرد گردد. و از آنجايي که امروز ماشين و تکنولوژي به ياري ما آمده و توانسته ايم با بهره گيري از آن، زمان انجام کار و نيز رنج ناشي از آن را کاهش دهيم و به زمان اوقات فراغت بيفزاييم جا دارد که آن را بررسي و بشناسيم.

روستاي ما را در ارتباط با چگونگي استفاده از اوقات فراغت مي توان و بايد به دو دوره مشخص تقسيم بندي نمود. در گذشته، يعني تا پيش از فراگير شدن راديو هاي ترانزيستوري و تا قبل از انجام اصلاحات ارضي يعني حدود چهل سال قبل، زندگي بسيار ساده و سنتي بود. در تابستان فصل کار و کوشش شديد و طاقت فرسا بود 16 تا 18 ساعت کار و چند ساعتي خواب. و زمستان فصل بيکاري مطلق و زمان فراغت. در زمستان اغلب شب ها هر چند خانوار گرد هم مي آمدند در آن جمع با توجه به امکانات شان وقت مي گذراندند. يعني آنهايي که اندک سوادي داشتند براي ديگران کتاب مي خواندند.کتاب ها هم شاهنامه بود، فلکناز بود، قمري بود، و… آنهايي که داستان هاي عاميانه مردمي به زبان ترکي مانند، عاشيق غريب،کوراوغلو، ريحان سردار، اصلي وکرم و… به صورت شفاهي آموخته و حفظ کرده بودند آن را نقل مي کردند که به شکل روايت و هم شعر بود. و بعضي ها هم اشعاري به زبان ترکي در مدح و وصف شاه اسماعيل و شاه عباس جنت مکان که به آن يير مي گفتند براي ديگران مي خواندند. و روز ها هم مردان در سينه آفتاب در چند نقطه روستا گرد هم مي آمدند و با هم حرف مي زدند جوان تر ها بازي هاي محلي مانند قام بازي، گردو بازي، هرنگ هرنگ، قايم قايمي، گرگم به هوا و… انجام مي دادند.

 اينها را که شمرديم بازي هاي مردان بود. زنان هيچگاه بيکار نبودند. کارهاي مختلف خانه مانند بچه داري، دوخت و دوز، پخت و پز، هاون کوبي، نخريسي، کرباس بافي، شير دوشي و تهيه فرآورده هاي شيري و … را انجام مي دادند.

ولي امروزگذران اوقات فراغت به کلي با گذشته تفاوت دارد و پيچيده تر شده است که در اين نوشته قصد آن است که يک نگاه کوتاهي به آن داشته باشيم. براي پي بردن به چگونگي گذران اوقات فراغت در مارکده بهتر است مردمان روستا را که در صحنه هستند به دو دسته تقسيم بندي نماييم. يکي گروهي که از 40 سال به بالاهستند و مي توان گفت تا حدودي هم سالان خود من هستند و گروه ديگر بالاي 20 سال. گذران اوقات فراغت اين دو نسل با هم متفاوت است.

بزرگسالان اغلب بيسواد هستند در کودکي و نوجواني به مدرسه نرفتند و يا از حد ابتدايي بالا تر نخوانده اند و بيشتر جذب کار شده اند دوره جواني اين گروه مصادف شد با ورود وسايل ارتباط جمعي به محيط روستا، رفت و آمد بيشتر به شهر و بروز انقلاب و مواجهه با شعارها و سخنان تازه تر و نوتر و فراوان تر. اين گروه چون زمينه شناخت از جهان نداشتند با دنيا، اطلاعات و آگاهي هاي روز

پيش نيامده بودند در برابر سيل هجوم فرهنگ راديو قبل از انقلاب و نيز راديو و تلويزيون بعد از انقلاب به صورت منفعل و مات و حيران ماندند. چون ظرفيت و توانايي تحليل اين همه سخن و اطلااعات را نداشتند و اصلا به اين منظور هم پرورانده نشده بودند به جاي اين که هنگام مواجهه با پديده جديد دنبال شناخت آن بروند، به درون ذهن خود و تخيلات خود فرو رفتند اين مات و حيراني و در تخيلات خود بودنشان هنوز ادامه دارد نمونه هاي شاخص اين گروه سران روستاي ما در طي دو سه دهه گذشته هستند با هوش ترين، با استعدادترين و با سواد ترين شان مي تواند يک ساعت از شنيده هاي خود را از تلويزيون و وعاظ همچون نوار کاست برايت بازگوکند بدون اينکه خود به مفاهيم دقيق آنها پي برده باشد در ميان اين سخنان کمتر نکته اي از سخنان خودش خواهي يافت چون از نظر يافته هاي علمي و مطالعاتي فقير هستند. کمبود شخصيت خود را با منتسب کردن خود و رفتارهايشان و گفتارهايشان به دين و مذهب و تنيدن قداست دور خود جبران مينمايند بدين جهت مي بينيم يک شخصيت شيشه اي دارند به محض اين که تلنگر انتقادي بهشان بزني مي بيني درهم مي ريزند اينان نه سيستم و روابط اجتماعي دوره ي قبل از انقلاب را شناختند و نه روابط اجتماعي پيچيده ي امروزي را. هريک اندکي اندوخته ذهني دارند که صرفا شنيداري است و از طريق راديو، تلويزيون و پاي منبر شنيده اند و فکر ميکنند دانسته هايشان درست وکامل است و اصلا خطايي درباره دانسته هايشان بر خود راه نمي دهند. اين گروه بيشتر وقت خود را در کار مي گذراندند که مفيدترين، با ارزش ترين، والاترين ايام آنهاست که بايد بدان ارج نهاد وخسته نباشيد و دست مريزاد بهشان گفت. اين گروه اوقات فراغت خود را علاوه بر ديدن تلويزيون با زيارت رفتن سپري ميکنند و پس از زيارت هم در اجتماعات سينه آفتابي حضور مي يابند و ديده ها، شنيده ها، خورده ها، تخيلات، آرمان ها، آرزو ها و انجام داده هاي سفر هاي زيارتي خود را بازگو مي نمايند و در گفتگو با ديگر هم صحبت هاي خود از زندگي، ثروت، رفتار آشنايان مي گويند. حال وقتي به دقت به اين سخنان گوش فرا دهي خواهي ديد که نه براي خودشان و نه براي جامعه سودي در بر ندارند. چون اگر سودي داشت جامعه روستايي ما حالا بايد به از اين مي بود از اين گروه بيشتر ازاين هم نبايد انتظار داشت. کارهاي توليدي شان بسيار ارزشمند است ولي اندوخته هاي ذهني شان بويژه در ارتباط با جامعه و انسان سطحي، ابتدايي و امروزه ناکارآمد است براي نمونه اين گروه چند سال قبل که تعداد، توان و نيروشان بيشتر بود و مي خواستند نقشي درجامعه ايفا نمايند با انديشه هاي نسنجيده دو دستگي را در روستا راه انداختند که سالها ادامه داشت و زيان هاي جبران ناپذيري به روستا زد. ميني بوس محله بالا و پايين درست کردند. تانک نفت محله بالا و پايين نصب کردند بدين منظور جلو ماشين حامل تانک مي خوابيدند تا ماشين از روي بدن آنها عبور کند حمام در محله بالا و پايين پي ريزي کردند با هماتايان گرمدره اي شان دعواي گرمدره و مارکده را تدارک ديدند.

و اما گروه جوان روستا اوقات فراغتش را چگونه مي گذراند؟ بي گمان همه ي جوانان به همراه و همانند پدران خود در انجام کار يدي سخت کوشند که ارزنده و مايه اميدواري است. اغلب آنها درس خوانده اند، راهنمايي، دبيرستان و دانشگاه. و علارغم جو شديد کنترل شده اي که سيستم آموزشي ما و نيز خانواده ها براي چشم وگوش بسته نگه داشتن و پروراندن آنها به کار برده اند تا همانند خودشان شوند ولي تکنولوژي کارخودش را کرده و تقريبا همه جوانان بر خلاف پدرانشان امروزي اند و يا حداقل تلاش مي کنند امروزي باشند. لذا مي بينيم علارغم بي ميلي و بي توجهي پدرانشان به موسيقي، انواع و اقسام نوارها و سي دي هاي موسيقي را دارند و استفاده ميکنند بر خلاف پدرانشان که از هر وسيله ي ارتباطي نو مي هراسند، به راحتي به استقبال وسيله نو ميروند. و استفاده مي نمايند، شيک تر از پدرانشان مي پوشند و چندان علاقه اي به گذشته روستا ندارند و بيشتر مي

خواهند خود را از گذشته روستا ببرند لذا از امر و نهي هاي خشک و کسل کننده پدران و متوليان فرهنگي سنتي روستا خسته به نظر مي رسند مي بينيم در چنين مواردي خود را به کوري و کري مي زنند و يا شيوه دوزيستي را پيشه خود مي کنند يعني در برابر امر و نهي کننده ها مودب و سر به زير و حرف و شنو اند ولي وقتي آن ورتر رفتند آن کاري که مي خواهند مي کنند. زياني که اين جو خشک و متظاهر بوجود آورده اين است که جوانان اغلب دو شخصيتي اند، فاقد اعتماد به نفس اند، نمي توانند آن گونه که درونيات شان است خود را نشان دهند آنگونه که مي خواهند و درست مي دانند رفتار کنند و خود باشند. اين دوگانه انديشي باعث شده که جوان روستا از اوقات فراغتش آنگونه که شايسته و بايسته است نتواند به گونه سازنده و سالم استفاده کنند.

با توجه به موارد فوق از بررسي که من داشته ام مي توان جوانان روستا را به سه گروه در رابطه با چگونگي گذران اوقات فراغت تقسيم بندي نمود.

 گروهي کم جمعيت به سمت منزوي بودن، در ذهنيات خود فرو رفتن، با تخيلات خود زيستن، لميدن در جايي، در خانه ماندن و کمتر در اجتماعات ظاهر شدن و بي حسي را بر گزيده و اوقات فراغت خود را اين چنين مي گذرانند.

گروه پر جمعيت تر با ديدن فيلم، گوش کردن به موسيقي، گپ زدن هاي دوستانه در قالب سخن هاي بي محتوا و هزليات و هري خنديدن، موتور سواري، ادا و اطوار هنر پيشه هاي تلويزيوني را در اوردن و در موارد پنهاني و محفلي اقدام به کارهايي که در جامعه ناپسند تلقي مي شود کردن اوقات فراقت خود را سپري ميکنند هدف اين گروه کشتن وقت شان است سرکرم شدن است تا ندانند پيرامون شان چه مي گذرد و رنجي نبرند.

 و اما گروه سومي هم هست با اين که به ظاهر کم جمعيت است ولي پرتوان به نظر مي رسد و عزم راسخ دارند که خود را بالا بکشند و علي رقم جو نه چندان علمي روستا و خانواده ها و جامعه، سخت دنبال علم ودانش اند و اوقات فراقت خود را با مطالعه و گفتگو ها ي علمي و استدلالي مي گذرانند که بسيار با ارزش است و بايد به اين گروه کوچک بها داد برايش ارزش قائل شد و به آينده آن اميدوار بود.

علاقه مندان به سرگرمي خواستن، سرگرم شدن، و تمايل به پرداختن به پديده هاي سرگرم کننده دو خصيصه اصلي دارند. يکي گريز از واقعيت موجود است. فرار و گريز از برخورد با پديده هاي جدي زندگي است که نياز به تفکر دارد. نياز به انديشيدن و راه چاره جستن دارد. نيازمند به کارگيري اراده و تصميم و پذيرش مسئوليت تصميمات دارد. بايد دانست پذيرش مسئوليت کاري است بسيار سخت وهرکه از عهده آن بر نمي آيد و اين را به عينه ما در جامعه مي بينيم. هرگاه در جايي کاستي بوجود مي آيد هر يک از ما تلاش مي کنيم گناه را به گردن ديگري بيندازيم و اگر نتوانستيم آدمي را بيابيم که گناه را متوجه اوکنيم مي رويم سراغ شانس، قسمت، تقدير، قضا و قدر و سرانجام چون ديواري کوتاه تر از ديوار خدا نمي يابيم آن را خواست خدا تلقي مي کنيم. من درطول عمر 56 ساله ام در جامعه روستايي مان به کمتر آدمي بر خورده ام که شجاعانه تام و تمام پذيرش مسئوليت عواقب کارهاي خود را بويژه شکست ها را داشته باشد و بگويد فلان کاستي نتيجه خطا و اشتباه من بوده است چرا؟ چون انتخاب و پذيرش مسئوليت کار سختي است.

خصيصه ديگر تمايل و گرايش به سرگرمي خواهي در غفلت ماندن، در نفهميدن، در نا آگاه ماندن، در نشناختن و سرپوش گذاشتن به شخصيت خودمان و خواسته هاي انساني خودمان است تا بتوانيم در نا آگاهي و ندانستن احساس امنيت کنيم احساس آرامش کنيم وقتي خود را نشناسيم و نياز هاي واقعي و انساني خود را ندانيم که چه هستيم چه بايد باشيم چه خواسته هاي عالي مي توانيم داشته باشيم نمي توانيم درباره اهداف عاليه انساني خودمان که همان عشق ورزي است

 بينديشيم و آن را ترسيم کنيم و برنامه ريزي نماييم آنگاه رنج انديشيدن و شناختن و خودمان را که کنار گذاشتيم احساس راحتي مي کنيم و خود را اسير دست شرايط موجود مي پنداريم در چنين حالتي انسان نمي تواند ديگر خودش باشد. ناگزير براي سازگاري و حفظ منافع و گذران زندگي به هر شرايطي تن مي دهيم که نتيجه آن فراموشي و از بين رفتن شخصيت اصيل و واقعي مي گردد. در چنين حالتي عده اي از ما خود را در اختيار قدرت قرار مي دهيم و مي شويم پيرو و فرمان بردار و از اوامر اطاعت مي کنيم و مي شويم مامور و معذور در اين حالت احساس قدرت مي کنيم که بايد دانست اين قدرت کاذب است چون دروني نيست و جزو شخصيت ما نيست و عاريتي است.

 و گروه ديگر از ما که از قرار گرفتن در اين حالت از خودش بدش مي آيد خودش را حقير مي پندارد براي فرار از اين بد آمدن و حقير پنداشتن به خوش گذراني مي پردازيم تا هر چه بيشتر خودمان را فراموش کنيم بايد دانست افرادي که در جامعه براي فرار و يا نديدن واقعيت هاي رنج آور و تلخ دست به خوشگذراني مي زنند در جامعه انسان هاي درمانده اي هستند و اين خوش گذراني بي هدف هيچ ارتباطي با شادي و شاد زيستي و سعادت مندي ندارد.

 انساني که روان سالم و در پي آن شخصيت سالم دارد هيچگاه دنبال هزليات نمي رود وقت خود را بيهوده نمي گذراند چنين آدمي در زندگي هدف دارد و با پيگيري هدفش مقصودي را دنبال مي کند و مقصودش داراي معني انساني است که همان آگاه شدن هرچه بيشتر و بدست آوردن خوي و منش انسان مهربان است.

شادي و شاد زيستي پديده اي است دروني هر انسان، زير بناي شاد زيستي، زيبا ديدن جهان است خوب دانستن آدميان است دوست داشتن مردمانست، عشق ورزيدن به هم نوعانست، بي نيازي به توجه و محبت ديگران است، نداشتن انتظار از ديگران است تا نخست درون ذهن ما تهي از کينه و نفرت باشد هيچگونه رنجشي، تيرگي، کينه اي، نفرتي، خشمي، حسادتي، بدبيني، بدخواهي، از ديگران نداشته باشيم و تمام مسئوليت کارهايمان را هم پذيرا باشيم به وظايف انساني و اخلاقي خودمان هم آشنا و متعهد باشيم آنگاه احساس امنيت و آرامش مي کنيم دنيا برايمان زيبا مي گردد ديگر انسانها برايمان خوب خواهند بود شخصيتي خواهيم داشت سالم. فقط در چنين حالتي شاد خواهيم بود، شاد خواهيم زيست از جهان بالا ترين لذت را خواهيم برد که فرسنگها با خوش گذراني تفاوت دارد.

 بي گمان دست يابي به شاد زيستي و زندگي توام با لذت وکسب خوي و خصلت نوع دوستي و مهرباني، عشق ورزيدن و ساختن و بدست آوردن شخصيت دانا و آگاه و سالم، با غفلت و پرداختن به سرگرمي هاي رايج جامعه مان از جمله گذران عمر در پاي تلويزيون و سينه آفتاب بدست نخواهد آمد که ضرورت دارد در گذران اوقات فراغت مان طرحي و نگاهي ديگر اندازيم.

 محمدعلي شاهسون مارکده 30/11/86

دوآينه

من، از تو با بهاران / من، از تو با درختان / من، از تو با نسيم سخن گفتم.

من، از تو دور بودم /  من، بي تو کور بودم /  من، چون تو را راز شيفتگي را /  در تنگ ناي سينه نهفتم /  رازي که خواندنش نتوانستي /  رازي که گفتنش نتوانستم /  و ز بيم آنکه در کف نا محرم افتد / بس شب که تا سپيده نخفتم.

امروز، چون دو آينه رو بروي هم / برق نگاه خود رادر هم فکنده ايم / تا بوته گناه نرويد ز باغ دل / بنياد هر هوس را از سينه کنده ايم. سروده : نادر نادر پور.

تفکر و انديشه

مطرب عشق عجب ساز و نوايي دارد  نقش هر ضرب که زد راه به جايي دارد

عالم از ناله عشاق مبادا خالي که خوش آهنگ و فرح بخش صدايي دارد

ستم از غمزه مياموز که در مذهب عشق هر عمل اجري و هر کرده جزايي دارد

خدايا شکوه نامِ بلند واره توست که شعله مي کشد از بانگ عاشقانه ما. پس بنام تو اي يگانه مهر آفرين.

 دوستان قصد دارم در اين شماره آوا در خصوص تفکر و انديشه با هم گفتگوکنيم. نعمت انديشيدن بزرگترين نعمتي است که خداوند به انسان بخشيده اما گاهي وقتا ما توانايي استفاده از اين نعمت بزرگ رو فراموش مي کنيم. اگه بدتون نمي ياد بگم فراموش کرديم که انسان هستيم. وقتي در زندگي روز مره بامانع و شکستي روبرو مي شيم به جاي اين که با اين مشکل دست و پنجه نرم کنيم و با استفاده از قوه تفکر و انديشه راه حلي براي اين مشکل مون پيدا کنيم نا اميد مي شيم و زانوي غم بغل مي گيريم و از همه چيز و همه کس نا اميد مي شيم.

 به نظر مي رسه که اگه ما در مقابله با مشکلات پيش رو مون بيشتر فکر کنيم و با پيدا کردن راهکار هايي مشکلات و موانع رو يکي پس از ديگري از جلومون برداريم زودتر به اون هدف مورد نظر مون مي رسيم تا اين که بخوايم غم و غصه بخوريم و دنبال مقصر بگرديم چرا که بدون شک هيچ کسي غير از خود ما نمي تونه ما رو از اين مخمصه و اين مشکلاتي که ما رو در خودش احاطه کرده نجات بده.

گفته مي شود خنده بر هر درد بي درمان دواست. وقتي ما مي تونيم بر مشکلات مون پيروز بشيم که با تبسم و روحيه اي با نشاط به استقبال مشکلات پيش آمده برويم.

 خداوند در وجود تک تک ما انسانها نيروي بزرگي قرار داده است که با کمک اون مي تونيم کوهي از مشکلات و موانع رو از سر راه مون برداريم در وجود هر کدوم از ما انسانها ذهني وجود داره که امکان پيروزي بر غير ممکن ها رو به ما ميده و هرچه نياز داشته باشيم رو برامون فراهم مي کنه. حالا که هر سري يه عقلي داره پس استفاده از عقل و انديشه ديگران مي تونه ما رو با چندين گزينه مناسب آشنا بکنه که اون وقت ما بهتر مي تونيم گزينه بهتر و مورد نظر رو انتخاب کنيم. يادمون باشه که غم و غصه خوردن در برابر مشکلات هيچ دردي رو دوا نمي کنه پس چقدر خوبه به جاي غم و غصه خوردن و قافيه رو باختن از قدرت عقل و فکر و انديشه مون استفاده کنيم و از ديگران هم کمک بگيريم و يه راه حلي براي مسئله پيش آمده پيدا کنيم. مي دانيم مشورت و نظر خواهي از افراد با تجربه و پخته مي تونه به ما کمک بکنه. رجبعلي عرب بهمن ماه 86

عشق حرفي بيهوده نيست

زيبا ترين حرفت را بگو / شکنجه پنهانِ سکوتت را آشکاره کن / و هراس مدار از آن که بگويند / ترانه يي بيهوده مي خوانيد.

چراکه ترانه ي ما / ترانه ي بيهودگي نيست / چرا که عشق / حرفي بيهوده نيست.

حتي بگذار آفتاب نيز بر نيايد / به خاطر فرداي ما اگر / بر ماش منتي است؛ / چرا که عشق ، / خود فرداست / خود هميشه است.

بيشترين عشق جهان را به سوي تو مي آورم / از معبر فرياد ها و حماسه ها.

چرا که هيچ چيز در کنار من / از تو عظيم تر نبوده است / که قلب / چون پروانه اي / ظريف و کوچک و عاشق است.

اي معشوقي که سرشار از زنانگي هستي / و به جنسيت خويش غره اي / به خاطر عشقت! / اي صبور !  / اي پرستار ! / اي مومن ! / پيروزي تو ميوه حقيقت تست.

رگبارها وبرف را / توفان وآفتاب آتش بيز را /به تحمل و صبر / شکستي.باش تا ميوه غرورت برسد.