جلسه فرهنگي در ياسه چاي
به دعوت آقاي حيدري دهيار روستاي ياسه چاي، نشستي فرهنگي در تاريخ 15/1/87 ساعت 19 با حضورآقاي احمد بيگدلي نويسنده کتاب رمان« اندکي سايه » و جمعي از علاقه مندان از روستاهاي ياسه چاي، صادق آباد و مارکده در محل دبيرستان تشکيل شد. هدف از اين دعوت و نشست آشنايي بيشتر با آقاي احمد بيگدلي و نيز بررسي مسائل فرهنگي منطقه بود. نخست آقاي احمد بيگدلي به درخواست حاضران در جلسه، خلاصه اي از؛ آمدن نياکان خود به روستاي ياسه چاي، مهاجرت پدر و عموي خود به خوزستان، تولد خود در اهواز، تحصيل خود در آغاجاري و اهواز، خاطرات خود هنگام تابستان از روستاي ياسه چاي، ازدواجش در شهر نجف آباد، رفتن به سربازي در هيات سپاهي دانش، سال هاي تدريس و نيز خلاصه اي از فعاليت هاي فرهنگي، نويسندگي نمايشنامه تآتر، نوشتن کتاب و مقاله، تجربه هاي شخصي که از اين فرآيند بدست آورده از جمله شناخت و آگاهي در باره ماهيت نمايشنامه، فيلم سينمايي و نوشته هاي ادبي و سرانجام چگونگي خلق رمان اندکي سايه و ديگر کتاب هاي چاپ شده و در حال چاپ خود براي حاضران بيان نمود.
ازروستاي مارکده آقايان: مهدي عرب، محمد عرب، کريم شاهسون و محمدعلي شاهسون در اين نشست حضور داشتند و ضمن ارائه چند شماره نشريه آواي مارکده به آقاي احمد بيگدلي، خلاصه اي از فعاليت فرهنگي در زمينه چاپ نشريه در مارکده به اطلاع حاضران رسيد که با استقبال و تحسين آقاي بيگدلي روبرو شد و توصيه نمود آقاي حيدري در روستاي ياسه چاي کتابخانه اي تاسيس نمايد که پاتوق و محل نشست و گفتگوي جوانان اهل ذوق و هنر باشد و انتشار نشريه اي محلي و روستايي را تدارک ببينند. آنگاه با تاکيد گفت: من هم همانند شما، بچه روستا هستم تفاوتي که داشته ام با جديت و دقت مطالعه کرده ام، کتاب هاي بسيار خوانده ام، کنجکاو بوده ام و با دقت به پيرامون خود مي نگريستم، به سخنان ديگران با دقت گوش مي کردم، و نا دانسته هاي خود را از اهل انديشه مي پرسيدم و با تلاش شبانه روزي خود، هرچند دير، ولي توانسته ام به موفقيت و شهرت فرهنگي دست يابم و بر اين باورم که تک تک شما و ديگر بچه هاي روستا که بخواهند مي توانند به موفقيت برسند و حيف است که انسان عمرش را تلف کند و موفقت را در آغوش نکشد و من هم اينجا اعلام مي کنم آماده ام اطلاعات و تجربيات خود را جهت بالا بردن سطح آگاهي هاي جوانان در اختيار شما بگذارم.
در طول جلسه نظرات متفاوتي در باره علل عدم توجه به مسائل فرهنگي در منطقه و عدم رشد فرهنگ ادب در منطقه از طرف حاضران بيان و با آقاي بيگدلي بحث و گفتگو و تبادل نظر گرديد و آقاي بيگدلي آمادگي خود را جهت برگذاري کلاس هاي آموزشي داستان نويسي، نمايشنامه نويسي، کسب آگاهي نسبت به شناخت فيلم وکارهاي هنري اعلام داشت. در پايان محمدعلي شاهسون از آقاي احمد بيگدلي دعوت نمود دريک جلسه در روستاي مارکده به منظور آشنايي مردم و بويژه جوانان تحصيل کرده حضور به هم رساند تا پس از اين آشنايي زمينه برگزاري کلاس هاي آموزشي داستان نويسي، نمايش نامه و فيلمنامه نويسي در روستاي مارکده فراهم گردد که آقاي بيگدلي با خوشرويي پذيرفت.
گزارش از : محمدعلي شاهسون مارکده
چشم اندازروستا
شوراي اسلامي در تاريخ 17/1/87 جلسه داشت و پيرامون تهيه يکي دو پوستر زيبا از منظره روستا به منظور معرفي بهتر روستا صحبت شد که مقرر گرديد طي فراخواني از علاقمندان وهنرمندان عکاس در خواست به عمل آيد.
بدينوسيله از کليه کساني که؛ عکس ويا عکس هاي زيبايي از روستا ي مارکده دارند و يا مي توانند تهيه نمايند عکس هاي خود را به شوراي اسلامي و يا دهياري ارائه دهند. شوراي اسلامي و دهياري به سه قطعه از نمونه بهترين عکس ها هدايايي ارزنده اهدا خواهد نمود. عکس ها ضمن اينکه بايد از شفافيت برخوردار باشند در صورت ممکن در بر گيرنده همه روستا و قسمتي از باغات و رودخانه و مناظر کوه در آن ها نمايان باشد.
شوراي اسلامي و دهياري مارکده
تاريخ ورود دام به مرتع
بخشداري سامان طي نامه شماره 4406 مورخه 11/1/87 بخشنامه شماره 16/31549 مورخه 4/12/86 اداره کل منابع طبيعي را در خصوص و رود دام به مرتع براي اين شورا ارسال و در خواست شده به اطلاع و آگاهي مردم برسد. چند نکته آن را با هم مي خوانيم.
… زمان ورود دام به مراتع ييلاقي استان اول خرداد ماه ( 1/3/87 ) و زمان خروج اواسط شهريور ماه به مدت يکصد روز خواهد بود…
… هرگونه چراي غير مجاز جرم محسوب و علاوه بر صدور اخطار به ابطال پروانه چرا با متخلفين از طريق مراجع انتظامي و قضايي برخورد خواهد شد…
… دامداراني که بدون پروانه چرا و يا مازاد بر ظرفيت تعيين شده در پروانه چرا و يا خارج از مهلت قانوني تعيين شده دام وارد مرتع نمايند عمل آنان جرم محسوب و به ازاء هر واحد دامي غير مجاز 20 درصد ارزش متوسط آن ( حد اقل 80000 ريال تا 320000 ريال به ازاي هر دام ) جريمه اخذ خواهد شد…
… در راستاي حفظ وحراست مطلوبتر عرصه هاي ملي و مراتع توام با سرعت عمل تلفن رايگان امداد جنگل و مرتع به شماره 09696 به صورت شبانه روزي در خدمت عموم مردم مي باشد.
ناجي سبحاني، رئيس دادگستري. سرهنگ پاسدار عليرضا مکني فرمانده نيروي انتظامي. منوچهر سرداري مدير کل منابع طبيعي.
جلسه فرهنگي ادبي هنري
آقاي احمد بيگدلي نويسنده کتاب رمان « اندکي سايه »کتاب برگزيده سال 1385 جمهوري اسلامي، به دعوت جمعي از مردم مارکده در روز چهار شنبه 4/2/87 ساعت 6 بعد از ظهر به وقت رسمي، در محل دفتر دهياري روستاي مارکده براي علاقمندان سخن خواهد گفت. لذا از همه جوانان تحصيل کرده دختر و پسر علاقهمند به فرهنگ، ادب و هنر روستاي مارکده و قوچان دعوت مي گردد در اين جلسه حضور به همرسانند.
جلسه عمراني
روز دوشنبه 26/1/87 ساعت 11:30 صبح جلسه اي جهت بررسي مسائل و مشکلات عمراني روستاهاي بخش سامان با حضور آقاي قرباني بخشدار، مهندس ارژنگ کارشناس عمراني بخشداري، مهندس محمدي مدير کل دفتر امور روستايي استانداري، آقاي رحيمي کارشناس دفتر امور روستايي استان داري، مهندس علايي رئيس بنياد مسکن شهرستان شهرکرد، مهندس رياحي کارشناس بنياد مسکن و دهياران بخش سامان در محل بخشداري تشکيل گرديد. نخست آقاي قرباني بخشدار طي سخناني طي سخناني به کارهاي انجام شده در سطح بخش اشاره نمود، از جمله ؛ گاز رساني به 10 روستاي بخش، آسفالت محور اصلي اکثر روستاها و اجراي طرح هاي آب رساني. همچنين اشاره اي به کارهاي عمراني در دست اقدام از جمله اجراي فاضلاب هوره، اجراي طرح تله کابين مجتمع پل زمانخان، آسفالت معابر روستاهاي بخش، اجراي طرحهاي گردشگري. سپس تک تک دهياران روستاهاي بخش مشکلات روستاي خود را بيان نمودند. مسائل عنوان شده در رابطه با روستاي مارکده توسط دهيار از اين قرار است. 1- بزرگترين معزل و مشکل موجود روستاي مارکده کمبود زمين مسکوني است که باعث بالا رفتن قيمت زمين شده است. جهت حل اين مشکل شوراي اسلامي روستا طي چند سال گذشته پيشنهاد اضافه نمودن مقداري از زمين هاي کشاورزي رو بروي روستا به طرح هادي را داده است که متاسفانه با مخالفت نماينده سازمان جهاد کشاورزي در کار گروه رو برو شده ايم. 2- احداث دو قطعه ديوار حائل که جزء پروژه هاي پيشنهادي سال 87 نيز مي باشد، يک قطعه در قسمت غرب روستا و در کنار خيابان اصلي و قطعه ديگر در خيابان شمالي روستا و در ميانه روستا. 3- در خواست ساخت سالن ورزشي توسط شوراي اسلامي از اداره تربيت بدني. 4- در خواست ساخت ميدان در امتداد خيابان اصلي در قسمت ورودي روستا. 5- درخواست بهسازي جوي آب کشاورزي در امتداد خيابان اصلي روستا. 6- کمک در راستاي تعريض و آسفالت معابر داخل روستا. 7- درخواست بازنگري در طرح هادي روستا.
آنگاه آقاي مهندس علايي گفت: با توجه به سخنان دهياران مشکل اصلي، توسعه و بهسازي روستاها است که در بعضي از روستاها کارهايي هم انجام شده است و در خواست انجام کار بيشتر نشان دهنده اين است که روستاها در حال توسعه هستند. باز نگري زود هنگام در طرح هادي مستلزم صرف هزينه و پيگيري هاي بسيار است.
سپس آقاي محمدي مدير کل گفت: بيشترين مشکل روستاها باز نگري در طرح هاي هادي است. دهياران مشکلات موجود را به صورت مکتوب پيگيري کنند. دهياران روستاها با مردم صحبت کنند و از مردم درخواست کنند که زمين هاي کشاورزي حاشيه رودخانه را که جزء سرمايه هاي بسيار مهم مردم محسوب مي گردد در صورت امکان نفروشند در اين زمين ها طرح هاي گردشگري احداث کنند که منبع درآمد براي خود و خانواده است.
در پايان مهندس رياحي گفت: زمين در روستاهاي بخش سامان از حساسيت بالايي برخوردار است هرگونه تغيير در خط محدوده روستاها منوط به اجازه کار گروه است که تاکنون هيچ گونه موافقتي در اين زمينه با درخواست هاي مطرح شده نشده است. با اين حال دهياران با تهيه کروکي زمين هاي پيش نهادي مورد نظر جهت الحاق به طرح هادي با همراهي اعضا شوراي اسلامي روستا و نظر مساعد مسئول فني بخشداري جهت مطرح شدن در جلسه کار گروه مسکن اقدام نمايند. اعتبارات تخصيص يافته به عمران و آبادي روستا ها با توجه به ميزان تورم بسيار ناچيز است اين در حالي است که قرار است تا پايان برنامه چهارم توسعه در روستاهاي بالاي يکصد خانوار حد اقل يک پروژه عمراني از طرف بنياد مسکن انجام گيرد. گزارش از: کريم شاهسون
توزيع کود شيميايي
برابر صورت جلسه تنظيمي مورخه 18/1/87 با حضور آقايان: پيرعلي، عبدالمحمد عرب، غلامعلي عرب و اعضا شوراي اسلامي قوچان و تاييد مرکز خدمات بن، قيمت تمام شده کود هاي شيميايي به شرح زير است. سولفات پتاسيم 3 هزارتومان. نيترات فسفات2980 تومان.
همايش شوراهاي اسلامي و سلامت
همايشي با نام شوراهاي اسلامي و سلامت به مناسبت روز سلامتي ( روز جهاني بهداشت ) در تاريخ 21/1/87 در محل سالن اجتماعات دانشگاه علوم پزشکي شهرکرد از ساعت 9 صبح تا 12 با حضور استاندار، فرمانداران، بخشداران، دهياران و شوراهاي اسلامي شهر و روستاي سراسر استان برگزار گرديد. هدف از برگزاري اين همايش آشنايي بيشتر مردم با موضوع سلامتي و بهداشت بود. از روستاي مارکده آقايان: مسعود شاهسون، محمدعلي شاهسون و کريم شاهسون در اين همايش حضور داشتند.
در اين همايش چند نفر سخن گفتندکه چکيده اي از سخنان جهت اطلاع درج ميگردد. نخستين سخنران معاون دانشگاه دکتر خديوي بود.
انتظار ما اين است که براي يک انسان يک زندگي سالم، مولد، با طول عمر قابل قبول، عاري از بيماري و ناتواني، به عنوان يک حق، براي هرکسي تامين کنيم و اين را پيش شرط تحقق توسعه پايدار مي دانيم. از نظر سازمان بهداشت جهاني ( who ) معيار سلامت و يک انسان سالم علاوه بر نبود بيماري، هر انساني بايد احساس رضايت از زندگي خود داشته باشد، سلامت جسمي رواني معنوي و شغلي داشته باشد، بتواند
خوب فکر کند، و خلاق بودن اميد داشتن تعامل خوب با ديگران داشتن نوع دوست بودن نيز از اجزاء سلامتي است که در کنار سلامت جسمي بايد هر انساني داشته باشد.
يک انسان سلامت را به چه شکل و قيمتي بايد به دست آورد؟ براي بدست آوردن سلامت هم بايد در جامعه عدالت باشد منظور اين است که بايد به گونه اي برنامه ريزي گردد که هر انساني در جامعه با پرداخت مبلغ مناسب بتواند خدمات پزشکي را بدست آورد. خوب فکر کند، و خلاق بودن اميد داشتن تعامل خوب با ديگران داشتن نوع دوست بودن نيز از اجزاء سلامتي است که در کنار سلامت جسمي بايد هر انساني داشته باشد.
يک انسان سلامت را به چه شکل و قيمتي بايد به دست آورد؟ براي بدست آوردن سلامت هم بايد در جامعه عدالت باشد منظور اين است که بايد به گونه اي برنامه
ريزي گردد که هر انساني در جامعه با مپرداخت مبلغ مناسب بتواند خدمات پزشکي را بدست آورد نبايد بهگونهاي باشد که خانوادهدچار تنگدستي گردد. پس
ت آورد نبايد به گونه اي باشد که خانواده دچار تنگدستي گردد. پس در اين زمينه بايد عدالت هم برقرار باشد. يعني تامين سلامت نبايد در جامعه هزينه هاي کمر شکن براي خانواده ها بوجود آورد.
هر تغييري در محيط ما تاثير مثبت و منفي خود را روي زندگي ما انسان ها دارد براي نمونه يکي از کارهاي زير بنايي و عمراني سد سازي است ولي وقتي سدي زده مي شود تجمع آب در پشت سد مالاريا را افزايش مي دهد اين تجربه به شکل بزرگ و گسترده بعد از احداث سد آسوان در مصر بوجود آمد.کوير جاي خوبي نيست ما تلاش مي کنيم باکاشت درختچه کوير زدايي بکنيم ولي در کنار اين کار بيماري سالک ترويج و رشد مي گيرد. پس نتيجه مي گيريم هر تغييري را که در محيط مان جهت توسعه و پيشرفت ايجاد مي کنيم بايد با مطالعه، متناسب، همگون و متوازن باشد. اين را بايد پذيرفت که هرگاه انساني در گوشه اي اکوسيستم طبيعي را به هم زد انسان و يا انسان هايي در جاي ديگري آسيب مي بينند. پس توسعه پايدار بايد همسونگر و با محوريت انسان سالم باشد.
در اقتصاد اجتماعي کشور، شاخص هايي براي توسعه پايدار با محوريت انسان سالم تعريف شده است. يکي از آنها گسترش عدالت در سلامت است يعني اينکه حق هر شهروندي است که براي بيماري خود بتواند از خدمات مراکز بهداشتي و درماني با حد اقل هزينه برخوردار باشد.
جامعه ي ما را در توانمندي پرداخت هزينه هاي درمان مي توان بدين شکل طبقه بندي نمود. بعضي از افراد که بيمار مي شوند مي توانند از جيب شان هزينه معالجه را بپردازند و مشکلي هم توي زندگي شان پديد نمي آيد. بعضي ناگزير مي شوند از هزينه هاي ديگر زندگي بکاهند تا بتوانند هزينه معالجه را تامين نمايند و بعضي هم نا چارند قرض بگيرند و بعضي هم مجبورند سرمايه زندگي شان را بفروشند که منجر به ورشکستگي شان مي گردد.
يکي ديگر از شاخصهاي توسعه ي پايدار پوشش بيمه خدمات پايه اي براي اقشار جامعه است. شاخص ديگر دسترسي همگان به، آب آشاميدني سالم، محيط زيست سالم، توالت بهداشتي، دفع زباله سالم و … در نهايت انتظار اين است که در سطح بهداشت هر آدمي بتواند کمترين مخاطرات و نگراني ها برايش ايجاد شود تا بتواند خوب فکر کند، خوب رشدکند، خوب تحصيل کند و براي آينده فردي سالم، اميدوار و مفيد براي مملکت باشد.
علت بيماري ها را به چند دسته کلي تقسيم ميشوند. علت کوچکترين دسته ژنتيک است. علل دومين دسته بخاطر دسترسي نداشتن به خدمات اوليه پزشکي بوجود مي آيند. دسته سوم از زيست محيطي و محيط اجتماعي نا مناسب ناشي مي شوند مانند محيط زيستي با آب و هواي آلوده، و محيط هاي اجتماعي با سطح فرهنگ پايين. رفتارهاي شخصي بيشترين علت بيماري ها است رفتارهاي هر آدمي در کودکي انسان نهادينه شده است و متاسفانه تغيير شيوه زندگي در بزرگ سالان يا امکان ندارد و يا سخت است پس بايد روي رفتارهاي مان يک بررسي داشته باشيم. رفتار هاي شخصي علت 75 درصد بيماري ها است. پس عقل حکم مي کند که بيشترين نيرو را بايد روي تغيير رفتار هاي نا مناسب مان بگذاريم تا بتوانيم از بيماري ها جلوگيري کنيم.
امروزه در جهان شايع ترين علل مرگ و ميرها قلبي و عروقي، و دومين علل سرطان هاست. متاسفانه در کشور ما دومين علل مرگ و مير تصادفات است و سومين، سرطان هاست.
ما انتظار داريم خدمات پزشکي که ارائه مي دهيم داراي اين ويژگي ها باشد. درست و علمي باشد، عادلانه باشد، جامع باشد، باکيفيت باشد، قيمتش مناسب باشد، براي همه مردم باشد، و همه ي مردم در آن نقش داشته باشند. منظور از درست و علمي بودن اين استکه ارائه ي خدمات پزشکي ما مانند نسخه نوشتن و تحويل دارد و … مطابق با دانش و علم پزشکي و به دور از خرافات و قابل دفاع در مجامع علمي باشد. و منظور از عادلانه بودن اين استکه همه آدم ها، از جمله آدم هاي فقير روستايي و شهري به راحتي به آن دسترسي داشته باشند و به علت نداشتن پول از دريافت خدمات پزشکي محروم نمانند. و منظور از جامع بودن اين است که وقتي بيمار به پزشک خانواده مراجعه مي کند آنچه لازم است بايد انجام گيرد اگر واکسن لازم است تزريق گردد، اگر دارو مي خواهد تحويل شود و اگر فيزيوتراپي نياز است تجويز شود. جامع بودن يعني ارائه خدمات پيشگيري از بيماري در مرحله اوليه، درمان بيماري در مرحله ثانويه و اعزام بيمار به مراکز درماني تخصصي براي درمان ثالثيه. باکيفيت يعني اين که ارائه خدمات پزشکي ما به گونه اي باشدکه رضايت مندي بيمار فراهم گردد.
در وزارت بهداشت تعريف استاندارد هاي احداث مراکز بهداشتي درماني شده است. براي جمعيت 500 نفر به بالا بايد يک خانه بهداشت، براي 1500 نفر به بالا يک مرکز بهداشتي درماني و از 20000 نفر بالاتر يک مرکز بهداشتي درماني شبانه روزي داشته باشيم. بنابر همين تعريف استاندارد، در استان چهارمحال و بختياري 68 مرکز بهداشتي درماني روستايي بايد داشته باشيم که 67 مرکز تا کنون احداث شده و يکي کم داريم و 307 خانه بهداشت بايد داشته باشيم که300 تا داريم و 35 مرکز شهري بايد مي داشتيم که 35 تا داريم.
اکنون بودجه اي که به امر بهداشت و درمان در کشور ما اختصاص داده مي شود کمتر از 7 درصد توليد ناخالص ملي است. در کشور هاي ديگر اين رقم بالاي 11 در صد است. سهم سرانه بهداشت و درمان ما سالانه براي هر نفر 110 دلار است يعني وزارت بهداشت و درمان براي هر نفر 110 دلار مي تواند هزينه کند. در کشورهاي غربي سهم سرانه هر آدمي بيش از 15000 دلار است.
در راستاي اجراي طرح پزشک خانواده انتظار اين است که خدمات پزشکي و بهداشتي بيشتري به مردم ارائه دهيم و رضايتمندي مردم را بيشتر بکنيم. در نتيجه مرگ و مير کودکان و زنان باردار بسيار کم وکمتر از يک دهم قبل از انقلاب شده است. چيزي که اکنون مي بينيم آن درصد ناچيز مرگ و مير کودکان و مادران باردار که در جامعه هست در ميان قشر فقير روستايي اتفاق مي افتد و اين پديده با عدالت همخواني ندارد اگر مرگ و مير را کم کرده ايم بايد متناسب باشد. طرح پزشک خانواده در ايران بر اساس زير ساخت هاي انساني طراحي شده است نگاه اول اين طرح روستا و قشر فقير جامعه است بدون شک اين طرح ايراد و اشکال هم دارد قبل از اجراي طرح پزشک خانواده بيشتر روستائيان بيمه درماني نداشتند که اين با عدالت منافات دارد. ارائه درست خدمات بهداشت و سلامت در طرح پزشک خانواده هرمي شکل است يعني همه مردم بايد براي پيشگيري و درمان به پزشک خانواده مراجعه نمايند در اين صورت با کمترين هزينه و صرف کمترين زمان معالجه مي شوند چون در اين مرحله خدمات و درمان در مرحله اوليه و ساده و آسان و کم هزينه است و در صورت نياز بيمار به پزشک متخصص و مراکز درماني تخصصي اعزام خواهد شد.
سپس دکتر کياني رئيس دانشگاه سخن گفت. به چکيده اي از سخنان او اشاره مي کنيم. يکي از محورهاي اصلي دولت نهم تحقق عدالت است. عدالت در سلامت يکي از وظايف بهداشت و درمان است که در طرح پزشک خانواده محقق شده است. يکي از وظايف اعضا شورا در امر سلامت در روستا، اطلاع رساني در خصوص طرح پزشک خانواده است. دست يابي مردم به سلامت در گرو موفقيت طرح پزشک خانواده است. مهمترين وظيفه پزشک خانواده، بهداشت و پيشگيري از بيماري است. يعني پيشگيري مقدم بر درمان است. انتظار ما از اعضا شوراها اين است که در روستا ايجاد انگيزه نمايند تا پزشکان ما در روستا ماندگار شوند. سلامت يک امرجمعي است. پس لازم است همه از جمله اعضا شوراها در اين امر ما را با اطلاع رساني و فرهنگ سازي ياري دهند.
آنگاه مهندس صادقي، استاندار، سخن گفت که خلاصه اي از سخن ايشان را با هم مي خوانيم. شوراها حلقه اتصال بين مردم و مسئولان، بين مردم و نهادها و ارگان هاي نظام هستند. بايد پذيرفت هيچ کاري بدون مشارکت مردم نه عملي مي گردد و نه محقق ميشود. بهتر بود در کنار اين همايش کميسيون هايي شکل مي گرفت و نقطه نظرات اعضاء شوراها در آن کميسيون ها مطرح مي گرديد و نتيجه آن از طريق همين تريبون بيان مي شد. به گونه اي که در پايان اين همايش اعضاء شوراها هم اين احساس را داشته باشندکه نقطه نظرات شان انکاس داده شده است در اين فرآيند هر شورايي که نقطه نظرات خوبي ارائه داده به عنوان شوراي نمونه معرفي گردد. امروز مهمترين منابع توسعه هر کشوري منابع انساني است. يعني انسان سالم که تعريفش به اين شکل است. انسان هاي سالم با طول عمر طولاني و داراي ارزش هاي معنوي در کنار سلامت جسمي و رواني و اجتماعي. سلامت آن نيست که کسي مريض نباشد بلکه اين فاکتور ها راکه عرض کردم بايد دارا باشد. حالاببينيم چه اقداماتي بايد بکنيم تا به اين فاکتور ها برسيم.
در گذشته بخاطر نبود امکانات مانند جاده، پزشک، بيمارستان و … بر اثر يک بيماري عفوني کوچک عده اي مي مردند ولي امروز شکل مرگ و ميرها عوض شده است. استرس گسترش يافته و مرگ و ميرها ها بخاطر تصادفات جاده اي رقم بالايي را در کشور ما به خود اختصاص داده است. در صورتي که وسيله نقليه جهت رفاه انسان درست شده است ولي به دليل استفاده نا درست تلفات مي دهيم. پس بحث ارتقا فرهنگي استفاده درست از وسايل نقليه مطرح مي گردد.
ببينيد هيچ کجاي دنيا بدين شکل که ما به پزشک مراجعه مي کنيم، مراجعه نمي کنند. در هيچ کجاي دنيا بخاطر يک سرما خوردگي به پزشک متخصص مراجعه نمي کنند. همچنان که در نظام اداري هم همين گونه مراجعه مي نماييم. فردي به استانداري مراجعه مي نمايد از او پرسيده مي شود آيا براي حل مشکل خود به بخشداري رفته اي؟ مي گويد؛ نه. پرسيده ميشود؛ به فرمانداري مراجعه کرده اي؟ مي گويد؛ نه. نزد معاونين استانداري رفته اي؟ نه. و اصرار دارد که؛ من حتما بايد با استاندار ملاقات کنم. و باز اصرار مي کند که؛ اگر کار مرا حل نمي کنيد تلفن رئيس جمهور را به من بدهيد و يا يک وقت ملاقات برايم بگيريد. عينا اين شکل در مراجعات پزشکي ما هم صادق است يعني ما از منابع در دسترس مان درست استفاده نمي کنيم و با بروز کوچک ترين بيماري به پزشک متخصص مراجعه مي کنيم. در صورتي که بايد اول به پزشک عمومي نزديک خانه مان مراجعه کنيم آنگاه در صورت ضرورت و تشخيص پزشک عمومي، نزد متخصص برويم. پس شما عزيزان شورا بايد براي نهادينه کردن فرهنگ مراجعه درست به پزشک و ادارات به مردم اطلاع رساني کنيد تا از امکانات موجود استفاده بهينه گردد.
سپس دکتر اعرابي مدير کل بيمه خدمات درماني استان سخن گفت. که چکيده اي از سخن ايشان را در زير مي آوريم. در بسياري از کشورهاي جهان نزديک به 20 درصد از درآمد هاي ملي صرف هزينه هاي عمومي شان در نظام هاي سلامت و بهداشت هزينه مي گردد در کشورهاي عقب مانده آفريقايي اين رقم کمتر از 10 درصد است و متاسفانه در کشور ما هم کمتر از 10 درصد است. پايين بودن رقم اختصاص يافته از درآمد ملي در امر بهداشت موجب مي گردد تا مردم هنگام مراجعه به پزشک و ديگر مراکز درماني سهم بيشتري بپردازند. در پايان از شوراهاي اسلامي به خاطر همکاري در امر صدور دفترچه هاي بيمه روستايي تشکر مي نمايم.
آنگاه آقاي رئيسي، رئيس شوراي استان، ضمن اشاره نقش شوراها در بهبود امر بهداشت و درمان، برخي از کمبود ها را در اين خصوص بيان نمود که به چکيده اي از سخنان اشاره مي شود. شوراها مي توانند در نياز سنجي اولويت ها، اطلاع رساني، فرهنگ سازي، توسعه فضاهاي بهداشتي درماني، بالا بردن سطح بهداشت شهر و روستا نقش داشته باشند. بعضي از مراکز بهداشتي درماني باکمبود پزشک، کمبود دارو، نبود دندان پزشک مواجه اند که انتظار هست کمبود ها رفع گردد. در بعضي از زمينه هاي مرتبط با بهداشت مردم، نياز است که مسئولان بهداشت فعالانه تر عمل نمايند مانند آب آشاميدني، خطر آلودگي آب ها بوسيله فاضلاب ها. و پيشنهاد مي گردد در زمينه فرهنگ سازي و بالا بردن اطلاعات بهداشتي مردم از امکانات تلويزيون بيشتر استفاده گردد. و از مسئولان بهداشت و درمان انتظار هست که بر کار و رفت و آمد کارکنان مراکز بهداشتي درماني بويژه پزشک، کنترل بيشتري داشته باشند چون ديده شده که مردم در مراکز جمع مي شوند و کارکنان و بخصوص پزشک در محل کار خود نيست.
در پايان مهندس قاسمي از کارخانه در حال احداث پتروشيمي لردگان به اختصار سخن گفت. چند جمله از گفته هاي ايشان را با هم مي خوانيم. پتروشيمي لردگان يکي از بزرگترين کارخانه ها است يکسال مطالعه مکان يابي آن انجام شد که سر انجام نقطه اي در 50 کيلومتري شهر لردگان انتخاب شد. محل مناسبي است در چهار فصل مي توان در آنجا کار کرد. در برج 10 سال 1386 با سوئيس و هلند با مبلغ 672 ميليارد تومان قرار داد بسته شد. 40 درصد اين پروژه به مردم واگذار مي گردد. خريداران سهام مي توانند در بانک کشاورزي پذيره نويسي کنند. حد اقل سهم قابل خريد 200000 تومان است. برآورد شده که اين کارخانه ساليانه 470 تا 480 ميليارد تومان سود داشته باشد که300 ميليارد تومان هزينه هاي خودش ميشود و 150ميليارد سود قابل تقسيم خواهد بود. واگذاري 40 درصد سهام اين کارخانه شانس بزرگي است که به مردم اين استان داده شده است. اميدوارم مردم استان فرصت را غنيمت بشمارند و حد اکثر استفاده را ببرند. آمارها نشان مي دهد که خريد سهام خارج از استان 200 برابر استقبال بيشتر از استان بوده است. مشابه همين کارخانه در زنجان احداث مي شود که سهام آن در نصف روز خريداري گرديد. و ديگري در استان گلستان که در زمان يک و نيم روز مردم همه سهام را خريدند. تدوين گزارش: محمدعلي شاهسون مارکده 23/1/87
اين همه نازيبايي
جهاني که ما در آن زندگي مي کنيم سرشار از زيبايي است. خداوندِ زيبا، عالم را در نهايت زيبايي آفريده است. بشر نيز غريزه زيبايي دوستي را همراه خود داشته است. زيبايي بخشي از نيازهاي هر انساني است. اماگاهي، ما با مخدوش کردن آن، اين نياز روحي را در خود مي کشيم. ولايت ما در حاشيه مهمترين رودخانه فلات مرکزي ايران و به لطف نزديکي به سرچشمه هاي آب علاوه بر آب و هواي خنک و مطبوع سر سبزي و خرمي را نيز در دل خود جاي داده است. اما اين طبيعت زيبا با کج سليقگي وکژ انديشي ما دچار نا همگوني شده است. ساخت و ساز هاي ما اکنون نه سادگي گذشته را دارد و نه کارايي و زيبايي بناهاي جديد را. معماري غالب مارکده قديم به مانند بسياري از نواحي ايران بسيار درون گرا است. پنجره هايي که با چند گل شمعداني همراهي مي شد. درب هاي چوبي و بدون ميخ. طاق هاي خشتي و هلالي، سکوهاي جلوي و رودي هرخانه در غالب بناها رعايت مي شد. ديوار با بوته جاز و چوب که به ترتيب در گويش محلي « برگه » و « سوکل » گفته مي شد پوشانده مي شد. امروز ساختمان ها با نما هاي مختلف ساخته مي شوند. با کمترين توجه به نماي بيروني و تاثير آن در چشم انداز عمومي محل. مارکده مي توانست به لطف رعايت اصول زيبايي منازل هايش در زيبايي بي نظير باشد. اما افسوس که تنها چيزي که مد نظر نيست نماي بيروني است. وقتي در دکراسيون داخلي منازل هم وارد مي شويم به ترکيب رنگها، کفپوش ها، نور و آرامش توجهي نشده است. در کنار اين عوامل هر جايي که پيدا کنيم آوارها و خاک ناشي از خاک برداري را تخليه مي کنيم. کنار رودخانه را هم ديده ايم به زشت ترين فرم ممکن آوارها را تخليه مي کنيم. جالب است کسي هم اعتراض نمي کند. حتي گاهي کمترين توجه هم نمي کنيم با اندک هزينه اي مي توانيم ورودي مارکده رابه شکل زيبايي سر و سامان بدهيم. نگاهي به تابلو هاي سازمان ايرانگردي بيندازيد کمترين چيزي که در آن يافت مي کنيد زيباي و قابليت قرائت است. تنها رفع تکليفي است براي آن سازمان. به لباس هاي خودمان نگاه کنيم آن چه کمياب است زيبايي و تميزي است. بسياري مواقع تيره پوشيدن و خاکي بودن مزيت شمرده مي شود حالا در ميان اين همه نا زيبايي که من تنها بخشي از آن را ذکر کردم چگونه مي توان روح هنر و زيبايي را در کودکان اين ديار پيدا کرد هيچ چيز تابع احتمالات بسيار نيست دنياي امروز بر پاي قوانين مي چرخد و البته استثناها چندان زياد نيستند به زيبايي باغها نگاه کنيم و شکوفه هاکه مظهر زيبايي اين ديارند زيبا تر فکرکنيم زيبايي بخشي از خوشبختي است قطعا با فضاي زيبا تر خوشبخت تر خواهيم بود. مهدي عرب
حرف هاي مردم
1 – شنيده مي شود مدير عامل شرکت تعاوني روستايي براي چگونگي فروش کودهاي شيميايي با شوراي قوچان صورت جلسه تنظيم نموده است مي پرسيم مگر شرکت تعاوني هيات مديره ندارد؟ مگر هيات مديره هر تعاوني مديران آن تعاوني نيستند؟ چرا فروش کودها با نظر و صورت جلسه هيات مديره تعاوني صورت نمي گيرد؟ پس هيات مديره را براي چي انتخاب کرده ايم؟
2 – دهيار روستا کجا است؟ چرا به وظايف خود خوب عمل نمي کند؟ ورودي هاي روستا شده انبار کودهاي حيواني و تلي از خاک هاي آوار، که منظره روستا را غير بهداشتي و زشت نموده است. عده اي کود ها را از خانه شان بار مي کنند و در ورودي روستا انبار مي کنند آقاي دهيار لطفا جلوگيري کنيد و نگذاريد خاک ها را هر کجا که دلشان خواست بريزند.
3 – آقاي محمود عرب مدير عامل محترم شرکت تعاوني باغداري فردوس مارکده در پاسخ خواننده اي که در حرف هاي مردم شماره قبل نسبت به دير رسيدگي کردن حساب وکتاب هاي فردوس تذکر داده بود نوشته است.
همان گونه که به اطلاع سهام داران عزيز در خبرهاي قبلي نشريه آوا رسيد و بازرس شرکت هم اطلاع دارند تا مورخه 15/2/87 شرکت به مسئولان سابق فرصت داده حساب خود را آماده و در تاريخ مقرر تسويه حساب نمائيد در غير اين صورت شرکت از طريق مراجع قضايي پيگيري خود را شروع خواهد کرد. لازم به ذکر است که سهام داران عزيز جهت بهتر اداره شدن شرکت هر گونه اعتراض، انتقاد، پيشنهاد و يا شکايت خود را جهت رسيدگي به مسئولان شرکت اعلام نمايند. براي واريز پول هاي حواله شده شماره حسابي براي فردوس نزد پست بانک باز نموده ايم لطفا مبالغ حواله شده را به حساب واريز و فيش آن رابه آبدار تحويل دهند. پرداخت وجه نقد به افراد، غير قابل قبول و خلاف مقررات است.
4- هيات مديره و مدير عامل قبلي فردوس در چند جا صحبت کرده اند: از جيب خودمان مايه گذاشته ايم و به نفع مردم کار کرده ايم. تقاضاي کشاورزان فردوس اين است که اين آقايان هرچه زود تر حساب هاي شان را درست کرده و تحويل دهند تا مبلغي را از جيبشان هزينه کرده اند را بپردازند!!؟.
5 – اقتدار مديريت شورا کجا رفته است سرويس هاي خط نجف آباد هر وقت دلشان مي خواهد مي روند و اگر کار شخصي داشته باشند نمي روند و مردم کنار جاده علاف مي مانند.
6 – شرکت فردوس مبلغي را حواله کرده است و گفته؛ تا فيش واريزي را تحويل موتورچي ندهند آب به آنها داده نمي شود. همين قضيه سال گذشته هم اتفاق افتاد اما چند نفر از دردانه هاي هيات مديره و مدير عامل قبلي هنوز پول حواله شده سال قبل را نداده اند.
7 – حمام قديمي روستا که مورد بي مهري مسئولان قرارگرفته است چند روز قبل به دست يکي بزرگان و ادعارسان روستا تا حد زيادي از بين رفته. آيا شورا و دهيار در روستا هستند؟ يا مشغول کشاورزي در زمين هاي تصرفيشان مي باشند؟
8 – مارکده اين قدر بي صاحب شده که هرکه دوست داشت مي تواند با لودر در هر کجا که دلش مي خواهد جاده بکشد، يا جاده اي را ببندد، شورا و دهيار فقط براي مردم بي بضاعت قدرت دارند و يقه آن ها را مي گيرند.
9 – زمين خوار در روستا زياد است اما يکي از آن ها شدت زمين خواري را از حد متعارف گذرانده است چون مرتب زمين ها را تصرف مي کند و به غير بومي ها مي فروشد.
10 – از قديم مي گفتند؛ حد مزرعه تا جايي است که آب با پاي خود بدان جا برود. اما اکنون در مارکده عکس اين قضيه صادق است و حد مزرعه تا جايي است که بودجه و طمع صاحب مزرعه ايجاب مي کند.
11 – چند مطلب به محمدعلي شاهسون داده ايم اما چون به ضرر خودش بوده در آوا چاپ نکرده است.
از همشهري گرامي که جمله شماره 11 را گفته اند خواهشمندم حضوري و يا با تلفن هاي 2083 و 09132855112 تماس بگيرند تا ببينم چه مطلبي به من ( محمد علي شاهسون ) داده شده و من چاپ نکرده ام تا چاپ کنيم و جبران مافات نماييم.
وطن
دل بود و دلدار خردمند دل از ديدار دلبر شاد و خرسند
که با بانگِ بر آن و نام ايران دو چشمم شد ز شوق عشق گريان
چو دلبر شور است شورايي به شيريني ز من مستانه پرسيد
بگو جانا که مفهوم وطن چيست؟ که بي مهرش دلي گر هست دليست
به زير پرچم ايران نشستيم و در را به جز روي عشق بستيم
به يوم عشق درِ ناب سفتيم و در وصف وطن اين گونه گفتيم
وطن خاک سراسر افتخار است که از جمشيد و از کي يادگار است
وطن يعني نژاد آريايي نجابت، مهر ورزي بي ريايي
وطن خاک اشو زرتشت جاويد که دل را مي برد تا اوج خورشيد
وطن تير وکمان آرش ماست سياوش هاي غرق آتش ماست
وطن فردوسي و شهنامه ي اوست که ايران زنده از هنگامه اوست
وطن شيرين خسرو پرور ماست صداي تيشه افسونگر ماست
وطن يعني سرود رقص آتش به استقبال نوروزي فرهوش
وطن يعني درختي ريشه در خاک اصيل و ساده و پر بهره و پاک
وطن يعني سرود پاک بودن نگهبان تمام خاک بودن
وطن لاله هاي واژگون است که از خون شهيدان لاله گون است
وطن يعني صفاي روستايي زلال چشم هاي بي ريايي
وطن يعني دو دست پينه بسته کنار دار قالي ها نشسته
وطن يعني تفنگ بختياري غرور ملي و دشمن شکاري
وطن در حيله چوپان کرد است که دل را تا بهشت عشق برد است
ز عطر خاک ميهن گرشوي مست کوير لوط ايران هم عزيز است
سروده فوق در جلسه همايش شوراها و سلامت در روز 21/1/87 در دانشگاه علوم پزشکي شهرکرد توسط مجري برنامه در ميان برنامه ها خوانده شدکه من ندانستم سراينده اش کيست ولي چون زيبا سروده شده است آن را براي شما خوانندگان ضبط و چاپ کردم. محمدعلي شاهسون مارکده
مد و مدگرايي
بنام آفريدگار لحظات زيبا و ناب زندگي. و يه سلام گرم و دوست داشتني به همه شما هم سفران جاده زندگي شمايي که قدر اين روزهاي ناب بهاري رو مي دونيد. به پرستوها گفتم: سخت ترين روزهاي زندگي شما چه روزي است؟ پرستوهاکه بر فراز آسمان آبي ديارمان بال گشوده بودند و از فراز آسمان نظاره گر مناظر زيباي بهاري بودند گفتند: همان روزهايي که تلاش مي کرديم به بهار برسيم. اما وقتي به بهار رسيديم تازه فهميديم که بدون تجربه سختي ها به چنين آرايش بهارانه اي نمي رسيديم. در آن لحظه با خودم کمي انديشيدم و گفتم: ما هم براي رسيدن به بهارهاي زندگي گاهي وقتا بايد از کوچه پس کوچه هاي سخت زندگي بگذريم. دوستان عزيز؛ يکي از دلايل به سوي مد گرايي مي تونه بي توجهي و ياکمبود محبت از طرف بزرگ ترا باشه. به اين صورت که وقتي شخص بخصوص جوانان توي اجتماع احساس عدم توجه و محبت بکنند و همسالان خودشون رو مي بينند که با چه تيپ و قيافه هاي متفاوتي وارد اجتماع شدن و باعث جلب توجه ديگران شدن تمايل پيدا مي کنند که به شکل و شمايل ديگران در بيان و به اين طريق خودشون رو در بين مردم و اجتماع مطرح بکنند. شايد اين يکي از ويژگي هاي دوران جواني باشه که آدم وابسته به دوستش باشه ولي اين ويژگي هم زود گذر است کمي به خودمون بياييم و ارزش شخصيت مون رو بشناسيم آنگاه خواهيم ديدکه ما جوونا براي خودمون قدرت تصميم گيري و انتخاب داريم. در کنار ويژگي نگريستن به ديگران و پيروي نمودن، ويژگي استقلال را داريم چرا گاهي وقتا مستقل انديشي رو از خودمون مي گيريم؟ و پيرو ديگران مي شيم؟ به گونه اي که حتا قدرت انتخاب يک جفت کفش و يا يک دست لباس را براي خودمان نداشته باشيم؟ گرايش شديد به مد مي تواند جوانان را از رسيدن به اهداف اصلي زندگي که فراگيري علم و دانش وکسب مهارت براي زندگي است دور مي کند بسيار زيبا است که هم به اندازه لازم به ظواهرمان توجه نماييم و آراسته باشيم و هم به بقيه کارهاي زندگي مون برسيم. من فکر مي کنم يه جوان بايد به نظر و عقيده و سليقه خودش اهميت بده و لباسي رو انتخاب بکنه که خودش دوست داره البته نبايد فراموش کنيم که اين لباس بايد متناسب با فرهنگ و اصالت خانوادگي و اجتماعي مون هم باشه. اصولا پديده مد در صورتي نا پسند و منفي تلقي ميشه که ما را از رسيدن به هدف هاي زندگي دور بکنه. گاهي اوقات ما جوونا دچار اشتباه مي شيم گاهي توجه بيش از اندازه به ظواهرمان مي کنيم وگاهي هم بي خيال و بدون آراستگي ظاهر مي شويم که مي دانيم در دين ما افراط و تفريط قابل قبول و پسنديده نيست.
دوستان عزيز به نظر شما براي انتخاب يه دست لباس مناسب به چه معيارهايي بايد توجه کنيم؟ بدون شک نخست پول آن مطرح است، بعد رنگ آن و تناسب رنگ، طرح و شکل با سن و سال. پس قبل از اينکه به مد توجه کنيم بهتر است به برازندگي آن اهميت بدهيم. جايي اين جمله روخواندم. « من لباسم رو خودم انتخاب مي کنم پس هستم ». راستي نظر شما در باره اين جمله چيست؟ لباس يکي از مهمترين ابزاري است که انسان ها درطول تاريخ ابداع کردن. هر قوم و قبيله اي براي خودش يه لباس محلي داره. اين لباس نشان از فرهنگ و قوميت آن مردم داره. چيز هايي که مد مي شن از يه فرهنگ بيگانه با يک سري افکار واهي آمده و مي تونه با فرهنگ ما متفاوت باشه. خيلي وقتا همراه يک مد لباس افکاري و اعتراضي خوابيده پس دليلي نداره که ما بي اطلاع از آن افکار اين لباس رو بپوشيم. اون هايي که مي خواهند با انتخاب لباس از کشور بيگانه اومده کلاسشون رو بالا ببرند بدونند که اينگونه کلاسشون بالا نمي ره بلکه از اصالت فرهنگي و هويت خودشون فاصله گرفتن. در اين وقت آدم ياد ضرب المثلي مي افته که کلاغ مي خواست همانند کبک راه رود که راه رفتن خودش هم از يادش رفت. پس خوب است حالا که مي خواهيم از مد هم استفاده کنيم به گونه اي استفاده کنيم که اصالت خودمان را هم حفظ کنيم. رجبعلي عرب فروردين 87
عصبانيت
انسان وقتي براي کسي يا چيزي زحمت کشيد طلب کار مي شود، انتظار خواهد داشت. وقتي از کسي انتظار داشت و طلب کار بود اگر آن انتظار برآورده نشد و طلب ادا نشد خشمگين مي شود وخشم به صورت عصبانيت خود را ظاهر مي کند.
ايجاد دوستي ها هيچ زحمتي و يا هزينه اي نبايد براي کسي در پي داشته باشد چون اگر با زحمت و هزينه همراه بود انتظار در پي خواهد داشت. هر آدمي در حين فعاليت هاي اجتماعي، کار روزانه، تحصيل، رفت و آمد و هنگامي که با ديگر مردمان برخورد دارد وقتي ديد انساني مقداري شباهت فکري و رفتاري به او دارد، وجوه مشترک با هم دارند رفتارهاي خوشايند دارد، انسان متعادلي است مي تواند با او به عنوان يک هم نوع گفتگو کند، نشست و برخاست و رفت و آمد نمايد و دوستي ايجاد کند اين دوستي نبايد باعث رنج و زحمت به يکديگر گردد و نبايد انتظار توليد کند. انتظارات بي مورد از ديگران باعث بر هم خوردن دوستي ها مي گردد براي مثال در فرهنگ عاميانه و عرف ما اين گونه جا افتاده که وقتي دوستي بيمار شد حتما و تحت هر شرايطي بايد به ملاقات او رفت و يا اگر دوستي و آشنايي فوت نمود حتما و تحت هر شرايطي بايد به ديدار بازماندگان رفت و تاج گلي هم اهدا کرد اين ها به خودي خود نه تنها بد نيست بلکه مي تواند در بسياري جاها رفتار پسنديده و نوع دوستانه هم باشد. اشکال در اين نکته نهفته است که اغلب به صورت داد و ستد، بده و بستان در آمده و هر آدمي براي بدهي خود و يا ايجاد طلب، مبادرت به چنين کاري مي نمايد. که در بعضي جاها باعث رنج و زحمت مي شود. از طرفي آن فرد بيمار و نيز فرد عزيز از دست داده هم آمدن دوستان و آشنايان را انتظار دارد و اگر چنين نشود باعث دلخوري، رنج ودر وقت مناسب گله مي شود. بايد دانست اين انتظارات کودکانه و قديمي است و هيچ مبناي علمي و عقلي ندارد چون هيچ تفاوتي در حال بيمار و يا بازماندگان فرد فوت شده نمي کند که کسي به آن ها سر بزند و يا نزند. بسا پيش مي آيد که در اين هنگام، رفت و آمد ها باعث زحمت و رنج هم براي پيرامونيان بيمار و يا بازماندگان عزيز تازه فوت شده هم مي شود. از طرفي ممکن است کسي واقعا درگير کاري مفيد تر بوده باشد و نتواند به اين تعارفات معمول بپردازد و يا اصولا باوري به اين تعارفات نداشته باشد چون اين رفتار ها چندان پايه و مايه علمي و عقلي ندارد و روش آدم هايي است که براي وقتشان ارزش چنداني قائل نيستند و براي پر کردن وقتشان و قدري تظاهر و ريا و بر مبناي احساسات و نه تعقل و خرد چنين کارهايي را انجام مي دهند و نام آن را آداب و ادب مي گذارند که جاي بحث دارد. مثالي مي زنم تا موضوع روشن تر گردد ساليان گذشته هنگامي که کسي ميخواست به زيارت امام زاده احمد رضا، سيد بهاء الدين محمد، امام رضا، کربلا و مکه برود از چند روز قبل در کوچه ها چاوشي مي کردند و همه ي مردم روستا هنگام رفتن آنها را بدرقه مي نمودند و وقت آمدن هم به استقبال شان مي رفتند و اگر فردي چنين نمي کرد آدم نا هنجار تلقي مي گرديد و در روستا انگشت نما مي شد ولي مي بينيم امروزه از شدت آن کاسته شده و يا چنين نيست و خود زيارت رونده هم ديگر آن انتظارات را با شدت گذشته از ديگران ندارد. پرسش اين است که چه اتفاقي افتاده؟ و چرا؟ ديگر اين گونه انتظارات نيست؟ پاسخ اين است که اينگونه مسافرت ها به برکت استفاده از تکنولوژي حمل و نقل زياد شده و مردم چشم و دل سير شده اند از طرفي اغلب هم پي برده اند اين کارها تعارفاتي توخالي بيش نيست و روش آدم هايي است که چندان برنامه ريزي براي استفاده مفيد از وقتشان نمي کنند. خوب کسي مي خواهد زيارت برود، برود کاري به ديگري ندارد مردم کار و زندگي دارند و نمي توانند گوش به زنگ باشند که همسايه کي مي خواهد به زيارت برود و يا کي از زيارت مي آيد که به ديدن او بروند. اين انتظارات را بعضي ها دوستي نام مي نهند که بي گمان دوستي هم نيست. اينها مشتي آداب و رسوم هستند که از گذشتگان براي ما مانده و چندان پايه علمي و عقلي هم ندارد و بايد دانست اين ها انتظاراتي است که آدم هايي با روان نا سالم از ديگران دارند و اگر اين انتظارات بر اورده نشود، خشم و به دنبال آن عصبانيت، دلخوري و رنج از همين محل ها بر مي خيزد يعني من از ديگران انتظار انجام فلان کار و يا عمل را دارم و آن فرد آن عمل و يا کار را انجام نمي دهد آنگاه من خشمگين مي شوم. يعني خشم؛ برداشت و انتظار آدمي از خواسته و عمل و کاري که توسط ديگري بر آورده نشده است مي باشد.
انتظار يعني آدمي خود را به ديگري آويزان کردن. خوب يک وقت هم آويزان شده را روي زمين مي گذارند آنوقت است که دادِ ما در مي آيد که مردم بي چشم و رو اند؟ مردم بي و فا اند؟ زمانه عوض شده، مردم خود خواه شده اند؟ فلک را کج مدار مي خوانيم!! بايد دانست مردم نه بي چشم و رو اند نه بي وفا اند و فلک هم ميليارد ها سال است که به همين گونه مي چرخد. بلکه هر آدمي به اين دنيا آمده که در کنار ديگران زندگي خود را بکند. در اين مواقع اين انتظارات ما هست که آرامش را از ما مي گيرد نداشتن انتظار از ديگران شرط اصلي آرامش انسان است. اگر ما آدمي هستيم که هميشه از ديگران انتظار داريم بايد بدانيم که چون مايه اي از عشق و مهر در وجودمان نيست از خودمان بدمان مي آيد و خودمان را دوست نداريم در خود احساس کمبود مهر و محبت مي کنيم و شخصيت مهر طلب داريم و انتظار داريم مردم اين کمبود ما را جبران کنند و با سرزدن به ما و پرسيدن احوال ما و رعايت تعارفات بي پايه و مايه و انجام احترام ظاهري و تعريف و تمجيد، اين کمبود مرا جبران نمايند اگر واقع بين باشيم و به جهان نيک بنگريم همه به اين دنيا آمده اند که زندگي خود را کنند هيچ کس به اين دنيا نيامده که مرا راضي کند و برابر انتظارات من رفتار کند از ديگران بايد دست برداشت ديگران همان هستند که هستند و ما نمي توانيم ديگران را تغيير دهيم و مطابق ميلمان کنيم من بايد بکوشم که با ديگران در تضاد قرار نگيرم که نا گزير به مقابله گردم و درد سر براي آنها و براي خودم درست نکنم اگر هميشه از ديگران انتظار داريم، از ديگران طلب کار هستيم در چنين حالتي بايد بدانيم آدمي با تيپ مهر طلب هستيم و آدم مهر طلب اختلال شخصيتي دارد هيچگاه از دنيا و ديگر مردمان راضي نيست و هميشه گدا و تشنه دريافت محبت و توجه از ديگران است . آدم مهر طلب که هميشه از ديگران طلب دارد بهتر است بجاي داشتن انتظار از ديگران که هيچگاه بر آورده نخواهد شد. خود را معالجه کند و سلامت خود را باز يابد و به اين نتيجه برسدکه من آدمي هستم همانند ديگران نه بهترم و نه بدترم و هر آدمي به اين دنيا آمده که زندگي کند بنابر اين هرکس مشغول زندگي خود است و من از هيچکس انتظار ندارم. خوبم، کار خوب، مناسب و شايسته خودم را مي کنم و متکي به خود خواهم بود و در کنار ديگران و با همکاري و همزيستي زندگي مي نمايم. در چنين حالتي مي توانيم به آرامش برسيم در چنين حالتي هيچگاه عصباني نمي شويم. آيا مي دانيد چرا عصباني مي شويم؟
مي دانيم يک حسي در آدمي مشترک با همه موجودات هست و آن گريز از مرگ و تداوم زندگي است يعني آدمي وقتي در برخورد با موضوعي احساس مي کند موجوديتش تهديد مي شود آنگاه عصيان مي کند و عصباني ميشود و رفتارهايي از خود بروز مي دهد در جهت حفظ خود. ريشه اش اين است که احساس کرده ايم موجوديت مان و يا چيزهايي که مربوط به موجوديت مان مي شود تهديد مي شود اين عمل در همه ي موجودات هست در انسان هم هست و يک عملي است غريزي. براي نمونه در هنگام رانندگي مي بينيم راننده اي مقررات رانندگي را رعايت نمي کند و با اتومبيل ما تصادف مي کند با وقوع تصادف ما به اين نتيجه مي رسيم که ممکن بود در اين حين خطري براي جان ما پيش مي آمد آنگاه عصباني مي شويم و به او هشدار مي دهيم و يا او را پرخاش مي کنيم. ممکن است آدمي در خانواده اي با پدر و مادري سخت خشمگين نگران و عصباني بزرگ شده باشد و در طول رشد خود بارها و بارها عصبانيت پدر و مادر خود را ديده و تجربه کرده باشد و اين رفتارها در او نهادينه شده و او را تبديل به يک آدم نا راحت نموده باشد و براي او اين رفتارهاي ناراحت عادي شده باشد و فکر کند زندگي همين گونه است و حال که بزرگ شده در لحظاتي که به او سخت مي گذرد شخصيت پدر و مادر را که در درون خود قرار داده رفتار هاي مشابه رفتارهاي پدر و مادر از خود بروز مي دهد و خود را همانند پدر و مادر مي پندارد يعني شخصيت پدر و مادر در وجود او نشسته است.
و يا ممکن است هنگام رشد در خانواده، پدر و مادر هميشه از فرزند خود ناراحت و طلب کار بوده اند و اين حالت طلب کار بودن پدر و مادر، يک حالت حق به جانبي براي آن ها ايجاد مي نموده براي مثال زياد ديده و شنيده ايم که پدر و مادري کمدان و نا آگاه با عصبانيت خطاب به فرزندان خود مي گويند؛ چه قدر زحمت کشيدم، چه قدر گرسنگي کشيدم، نوکري کردم، کلفتي کردم، کارگري کردم، فلان موقع بيمار شده بودي، فلان چيز را نذر کردم، به فلان امامزاده بردم، فلان مقدار دعا برايت گرفتم تا خوب شدي، من با بدبختي شما را بزرگ کرده ام. و يا فلان مقدار برايت هزينه کردم تا درس بخواني و مهندس و يا دکتر شوي، و يا فلان مقدار پول بهت دادم تا کار کني. نتيجه منطقي اين جملات اين است که چون من بزرگترم و تو را پرورانده ام پس شما به من بدهکاريد. کودکي که با اين فرهنگ و بينش بزرگ شده باشد در بزرگ سالي از بقيه طلب کار است چون اين گونه پرورانده شده که رابطه آدم ها طلب کارانه و بدهکارانه است چون رابطه سالم را، رابطه مهر وعشق را نيازموده، تمرين نکرده، نشناخته و بلد نيست. حال که بزرگ شده هميشه در برخورد با ديگران حق به جانب مي گيرد و از آنجاييکه ديگران در اختيار او نيستند و مطابق ميل او رفتار نمي کنند خشمگين مي گردد و خشم خود را به شکل عصبانيت بروز مي دهد.
آدم هاي عصباني نظام ذهني خاص خود را دارند. بر اساس اين نظام ذهني تا با
مانعي برخورد مي کنند خشمگين مي شوند و خشم خود را با عصبانيت بيرون مي ريزند و نشان مي دهند. چرا خشمگين مي شوند؟ آدم هاي عصباني اغلب بر اين باورند و به اين نتيجه رسيده اند که به هدف ها، برنامه ها و آرزوهاي خود دست نيافته اند و هميشه خود را شکست خورده و ياعقب افتاده و يا مانده مي دانند بر همين اساس هميشه زمينه خشم در درون شان هست حال با بروز کوچکترين رفتار خارج از انتظار از ديگري، از کوره بدر مي روند. بايد دانست که تقريبا هيچ کس در دنيا به اهداف خود کامل نمي رسد و اين يک روند عادي است افراد سالم وقتي به اهداف خود نرسيدند دنبال شناخت علل آن مي روند تا با شناخت علت ها و رفع موانع بتوانند به موفقيت دست يابند ولي آدم هاي خشمگين مي گويند چرا بايد من نتوانم به اهداف خود برسم؟ و ديگران را تقصير کار مي داند و خشم خود را با عصبانيت سر ديگران بروز مي دهد. از بررسي رفتارهاي آدم عصباني اين گونه مي توان برداشت نمود که هميشه از ديگران طلب کار است هنگام بروز رويداد ها هميشه ديگران تقصير دارند و از نظر او همه مردم به او بدهکارند. چنين آدمي هيچگاه قبول ندارد که ممکن است بعضي از انتخاب، تصميم و کارهايش نادرست بوده باشد بلکه کوتاهي هميشه متوجه ديگران است علت شکست او هميشه متوجه ديگران است. آدم خشمگين هميشه اينگونه مي انديشد که ديگران به حق و حقوق او تجاوز کرده اند چرا اينگونه مي انديشد؟ چون خشم، حاصل برآورده نشدن انتظار از ديگران است و انتظار ها هم چون حد و مرز ندارد هيچکس نمي تواند انتظارات ديگران را آنگونه که مد نظر اوست بر آورده نمايد اين است که آدم داراي انتظار از ديگران چون انتظاراتش بر آورده نمي شود طلب هايش از مردم بر آورده نمي شود اين بر آورده نشدن ها تبديل به خشم مي گردد و با کوچکترين برخورد عصباني مي گردد. پس در ذهن و ضمير آدم عصباني هميشه ديگران مقصرند، ديگران بدند، و بايد تاوان بدهند، و مجازات شوند. اگر بخواهيم در اين زمينه نمونه اي ارائه دهيم که براي همگان شناخته شده باشد رفتار آقاي« بيگانه » است. به صورت مهمان به روستا آمده بود، با اينکه عده زيادي از مردم روستا از محصولات خود مانند ميوه ، لبنيات به او فراوان مي دادند و تعدادي از همشهريان هم کلفت گونه و با افتخار!! کارهاي خانه او را انجام مي دادند و نيز اغلب مردم او را همراه خانواده اش مهمان نموده و پذيرائي مي نمودند و هنگام برخورد هم نهايت احترام را نسبت به او انجام مي دادند ولي انتظار او انتها نداشت حد و مرزي نمي شناخت باز هم انتظار داشت همه دست به سينه او باشند، بي چون و چرا از او اطاعت کنند، کسي بالاي حرف او حرفي نزند، همه او را بزرگ و عالم بپندارند و … چند بار با لحن خطاب آلود به خودِ من گفت: تو نبايد بيايي درِِِِِ خانه من و بپرسي کاري داري يا نه؟ که من هم با خون سردي پاسخ مي دادم؛ نه، من چنين وظيفه اي ندارم. و مي دانيم هيچگاه، چنين اتفاقي که، همه و براي هميشه دست به سينه يک نفر بايستند روي کره زمين، براي هيچکس رخ نخواهد داد. اين بود که اين بنده خدا از مردم خشمگين بود و تر تيب تشکيل جلسه ننگ آلود را داد تا مردم را متنبه کند و تضمين بگيرد که بي چون و چرا از او اطاعت کنند. و عده اي زياد هم شاهد بودند و ديدند که باچه وقاحتي در اين جلسه چندين بار گفت؛ بايد به من تضمين داده شود تا من اينجا بمانم. اين بنده خدا هيچ اين انتظار و توقع را نداشت که ممکن است در پاسخ انتظار او گفته شود؛ نه، و اصلا تو را نمي خواهيمت. آدم خشمگين اين را قبول ندارد که خواست ها و نظرات مردم متفاوت است و مردم داراي شخصيت و خواست هاي مختلف اند و بالطبع رفتارهايشان هم متفاوت و مختلف مي تواند باشد. چون آدم خشمگين همه چيز را بر اساس ذهنيات خود مي سنجد. حال وقتي مي بيند ديگري متفاوت و مختلف با او عمل کرده که دور از انتظار اوست خشمگين و عصباني مي شود و اين را عمل مختلف و متفاوت نمي نامد بلکه مي گويد بد عمل کرده است براي نمونه در همين جامعه روستايي ما بسياري از متنفذان روستاي مان اگر ببينند پسري شلوار لي مي پوشد آن را عمل بد مي شمارند، نه متفاوت، چرا؟ چون از مردم انتظار دارند برابر خواست آنها عمل نمايند و چون بعضي ها چنين نمي کنند خشمگين مي شوند و خشم خود را با گفتن و اطلاق آدم بد، منحرف، بي دين و لاابالي به او بروز مي دهند چيزي که زشتي اين نگرش را دو چندان مي کند اين است که رفتار آن فرد را که متفاوت و مختلف با نظرشان است، متفاوت و مختلف با خود نمي شمارند، بلکه آن را بد مي پندارند و اين بدي را هم به يک رفتار بد بسنده و خلاصه نمي کنند بلکه آن را تعميم داده و منتسب به شخصيت و هويت او مي کنند و نتيجه مي گيرند که بله، او اصلا آدم بدي است. يعني يک رفتار بسيار معمولي مانند پوشيدن شلوار لي، که از طرف فردي از افراد اجتماع سر مي زند، از آنجا که با رفتار بعضي ها متفاوت و مختلف است، از نظر فرد طلب کار و داراي انتظار از ديگران بد تلقي مي شود و اين بدي مرتبط به هويت فرد مي گردد و حکم کلي صادر مي کنيم که فلاني آدم بدي است. حال که آدمي بد شد ديگر چندان حقي و حقوقي ندارد. اگر خواست مثلا نيروي انتظامي استخدام شود و يا مستخدم مدرسه گردد نظر مي دهيم که او خوب نيست، صلاحيت ندارد. چرا؟ چون شلوار لي مي پوشد، ريشش را مي تراشد، پيراهن آستين کوتاه مي پوشد و … و اين ها دور از انتظار من و آدم هايي مثل من است!؟
وقتي آدمي از نظر آدم خشمگين بد دانسته شد سزاوار اين است که مجازات شود، تنبيه گردد. چرا؟ چون برابر انتظارات او عمل نکرده است و اگر داراي قدرت بود راسا حکم به تنبيه مي دهد تا فردي که انتظارات او را بر آورده نکرده به مجازات برسد. آيا اين همه مجازات و تنبيه در طول تاريخ ما نتيجه مثبت براي بشريت داشته است؟ آدم خشمگين به اين ها نمي انديشد. چرا نمي انديشد؟ براي اينکه ارتباط خود را با واقعيت هاي موجود از دست داده است واقعيت از نظر او چيزي جز محتويات ذهني او نيست، جز تخيلات او نيست، آنچه درست و نادرست است، حق و نا حق است، ملاک و معيار است چيز هايي است که در ذهن آدم خشمگين جاي دارد. مثال بارز، باز سخنان آقاي « بيگانه » در جلسه شوراي اسلامي روستا است که خود را پيامبر زمان مي پنداشت که در خيابان مارکده راه مي رود و يا خود را نوک پيکان مي پنداشت و هم رديف شدن با جوانان تحصيل کرده روستاي مارکده را توهيني به خود تلقي مي نمود در صورتي که يک طلبه نو آموز معمولي با رواني نا آرام و نا سالم بيش نبود. يکي ديگر از علل بروز عصبانيت شگرد کار بعضي از آدم هاست که از کودکي آموخته اند و بر اثر تکرار جزئي از شخصيت آنان شده است مثلا کودکي در خانواده اي به خواسته هاي خود دست نمي يافته ديده با اوقات تلخي، قهر، داد و فرياد، گريه و فغان، ديگران به خواسته هاي او توجه مي کنند و او اين روش را تداوم داده و به صورت عادت در او در آمده است و حال که بزرگ شده در جامعه هم اينچنين رفتار مي کند و هنگام بر خورد با ديگران عصباني مي شود داد و فرياد راه مي اندازد و عده اي هم براي اينکه آرامش خود را به هم نزنند از بسياري موضوع ها کوتاه مي آيند. اينچنين آدم ها عصبانيت را شگرد و ابزارکار خود مي شمارند. براي خنثي کردن رفتار اينگونه آدم ها هيچ چيز بهتر از خونسردي و بي توجهي به داد و فرياد آن ها نيست. اگر با دقت به رفتار چنين آدم هايي نگريسته باشيد ديده ايد پس از اينکه ديدند طرف چندان داد و فرياد او را تحويل نمي گيرد آرام مي شوند و التماس مي کنند. يکي ديگر از علل خشم، اضطراب و نگراني نسبت به موضوعات زندگي و آينده است. نگراني يک عضو مؤثر مقوله هاي چهار تايي؛ ناداني، نا تواني، نگراني و نيازمندي در ارتباط با انسان است. چهارتا واژه اي که با نون آغاز مي گردند و با اتحاد و همکاري هم، ريشه اغلب بد بختي هاي انساني و اجتماع انساني اند. در اين مجموعه چهار تايي، نخستين عضو نقش برجسته تري دارد و در صورت وجود او، سر وکله سه تاي ديگر حتما پيدا مي شود. يعني اگر ناداني وجود داشت بايد دانست آن هاي ديگر را به دنبال خود مي کشد. انسان نگران آدمي است نا آگاه، به علت نا آگاهي رابطه علت و معلولي را در جهان درک نکرده دليل رويداد ها را نميتواند تشخيص دهد چون جهان را قانون مند نمي داند يا لا اقل قوانين جهان را نمي شناسد بنابر اين ذهن منطقي ندارد افکارش هم منطقي و استدلالي نيست چنين آدمي هميشه نگران آينده است از آينده ترس دارد حافظ وضع موجود است از هر تغيير مي هراسد از هر حرف نو وحشت دارد از هر چيز نو مي ترسد حال بجاي اينکه با کسب آگاهي، جهان و قوانين آن را بشناسد و بر اساس شناخت با اراده، تصميم بگيرد و قوانين جهان را عمل کند تا موفق شود و به آرامش برسد چون چنان شناخت و آگاهي و اراده و تصميم نيست ناگزير از روي ترس خود را به قدرت ها مي چسباند التماس مي کند، مدح مي گويد و دست مي بوسد، دست به نذر و نياز مي زند، به پارتي و روابط نا سالم اجتماعي جهت پيشبرد کارهاي خود مي انديشد با پرداخت رشوه کارهايش را پيش مي برد تا به ايمني برسد و از آنجاييکه از اين راه ها کسي به ايمني و آرامش نمي رسد مي بينيم هميشه يک نگراني در ته وجود اغلب ما آدميان طبقه پايين اجتماع که ما ها باشيم وجود دارد. تداوم اين نگراني ها تبديل به خشم مي گردد و خشم به شکل عصبانيت خود را نشان مي دهد. اگر بخواهم نمونه ارائه دهم پيشنهاد مي کنم براي تحقيق و بررسي به راهرو هاي دادگستري سري بزنيد و با پرس و جو و تحقيق خواهيد فهميد اغلب افراد مراجعه کننده به دادگستري آدم هاي سطح پايين جامعه اند و از قشر فرهيخته به نسبت خيلي کمتر خواهي يافت.
براي دور کردن خشم و در نتيجه عصبانيت، چندکار مي توانيم بکنيم. نخست دوران کودکي و رابطه پدر و مادر مان را بکاويم و ببينيم چگونه گذشته است؟ اگر با پدر و مادري خشمگين و عصباني روبرو بوده ايم بدانيم که روي روان ما هم تاثير منفي گذاشته آن روابط را واکاوي کنيم و تاثيرات آن را خنثي نماييم.
کار مهم ديگري که براي زدودن خشم و عصبانيت مي توانيم بکنيم بالا بردن دانش و آگاهي مان است و کسب شناخت هرچه بيشتر واقعيت هاي جهان. در اين صورت جايگاه واقعي خود را در جهان خواهيم يافت و قوانين جهان را خواهيم فهميد و توانايي هاي خود راخواهيم شناخت. آنگاه بر اساس اين شناخت ها انتظارات و خواست هايمان را واقعي و دست يافتني مي نماييم. سپس رفتارهايمان را از روي اصول علمي و خرد برنامه ريزي مي نماييم. در اينصورت خواهيم ديد زندگي و شخصيت سالمي خواهيم داشت. يادمان باشدکه اين بينش، روش و انديشه خارجي نيست، از آمريکا هم نيامده که بخواهيم از آن بگريزيم بلکه زير بناي فرهنگ ديرينه ما ايرانيان است و ريشه اش اين شعار بوده که با زبان بزرگ مرد فرهنگ و ادب ايران، فردوسي، بازگويي شده است. توانا بود هرکه دانا بود.
و سرانجام اينکه از هيچ کس انتظار نداشته باشيم که فلان کار يا بهمان کار را براي ما بکنند بلکه متکي به توان و امکانات خودمان باشيم ارتباط مان با ديگران به صورت برابر باشد نه بالايي و نه پاييني نه از ديگران بهتريم و نه بد تريم نه به ديگران بدهکاريم و نه طلب کاريم نبايد انتظار هم داشته باشيم که ديگران همانند ما بينديشند، رفتار کنند، فکر کنند. بلکه بايد بپذيريم که هر انساني خواست ها و آرمان ها و نيازهاي خود را دارد و برابر آنها عمل مي کند تا جاييکه اين خواست ها و نيازها و رفتارهاي ديگران براي ما زيان مند نيست ما به آن ها به عنوان تفاوت رفتاري مي نگريم و حرمت قائليم و اين يک روش خردمندانه و انساني است. محمد علي شاهسون مارکده 20/1/87