آوای ماركده شماره 120 – پانزدهم خرداد 1387

گزارش شوراي قوچان
با پيگيري هاي دهيار، اعضا شورا و هيات امنا مسجد قوچان، مسئولان اداره ميراث فرهنگي قول ساخت سرويش بهداشتي در کنار مسجد قوچان را داده اند. مردم خير قوچان حدود 500 متر زمين بدين منظور درکنار مسجد اهدا کرده اند. همچنين با پيگيري دهيار و اعضا شورا مسئولان اداره راه و ترابري قول زير سازي و مرمت جاده بن- قوچان را داده اند.                                                 رسول شاهبندري

بازديد کارشناسان گردشگري
به دنبال درخواست شوراي اسلامي، کارشناسان اداره ميراث فرهنگي و صنايع دستي و گردشگري، آقاي مهندس محمديان و سرکار خانم احمدي در ساعت 12 روز دوشنبه 6/3/87 جهت بازديد از محل هاي پيشنهادي روستا به منظور احداث اقامتگاه هاي جذب گردشگر به مارکده آمدند و از محل کوه چم بالا، باغات چم بالا، محل زمين باتلاقي سر آسياب، محل کوه عاشق آباد بالا و پايين ديدن نمودند و براي احداث اقامتگاه جذب گردشگر سه راه کار  ارائه دادند.
جذب گردشگر در باغات سنتي: با حفظ موقعيت زمين هاي کشاورزي کنار رودخانه و نيز زمين هاي سکوها در شکل باغ، مي توان به صورت مجتمع هاي کوچک و بزرگ، تاسيسات جذب گردشگر، مانند آلاچيق، سکو براي اتراق ، سرويس بهداشتي احداث  نمود. مجتمع هاي کوچک بدين شکل که دو سه و يا چند نفر که زمين در کنار يکديگر دارند با اشتراک و با اخذ مجوز هاي لازم تاسيساتي در زير درختان احداث و گردشگر بپذيرند. و يا درشکل مجتمع هاي بزرگ همه ي کشاورزان يک مزرعه به چنين کاري همت بگمارند.
ساحل سازي : زمينهاي کم حاصل و نا مرغوب کنار رود خانه را با احداث ساحل و قايق راني و ديگر تاسيسات اقامتي تبديل به محل جذب گردشگر نمايند.
ساخت سوئيت درزمين هاي هموار روي تپه ها: در محل هاي بلندي که مقداري زمين هموار صاف و مناسب دارند سوئيت و ديگر تاسيسات اقامتي مي توان احداث نمود.
زمين هاي کوهستاني که داراي چشم انداز خوبي هم هستند به علت هزينه هاي بالا راه سازي و هموار کردن زمين مقرون به صرفه نيستند چون بانک ها براي هموار کردن زمين هاي کوهستاني وام نخواهند داد چرا که براي دريافت وام از بانک، بايد طرح توجيه داشته باشد.
براي دريافت تسهيلات احداث مجتمع هاي تفريحي و جذب گردشگر بايد کروکي زمين مورد نظر دقيق ترسيم و به اداره ميراث فرهنگي مراجعه نمايند تا استعلامات لازم صورت گيرد و مجوز لازم داده شود. 
گزارش از: محمدعلي شاهسون مارکده

گزارش فردوس
اولين جلسه مشترک هيات مديره دوره دوم و سوم در تاريخ 20/11/86 تشکيل و پس از بحث و گفتگو مقرر گرديد هيات مديره دوره دوم حد اکثر تا 15/2/87 حساب ها و تراز مالي 5 ساله مديريت خود را تنظيم و ارائه دهد که حساب ها آماده و به اداره تعاون ارائه داده شد و قرار گرديد در دفاتر شرکت فردوس ثبت گردد. آقاي هاشمي حسابدار شرکت تعاوني بن موافقت نمود در ازاء دريافت1500000 تومان دستمزد حساب و تراز مالي دوره دوم هيات مديره شرکت تعاوني فردوس را تنظيم نمايد. اشکالي در حساب هاي مالي دوره اول وجود داشت که قرار گرديد حسابدار هيات مديره دوره اول بر طرف نمايد. و نيز مقرر گرديد:  1 – اعضا شرکت تعاوني فردوس فيش هاي واريزي اقساط وام خود را و حواله هاي پرداختي را تحويل آبدار دهند.  2 – قرار شد پرينت حساب شرکت فردوس از آغاز تاکنون را از بانک اخذ و با فيش ها مطابقت گردد.  3 – از همه اعضا شرکت فردوس تقاضا مي شود در باره پرداختي هاي بدون فبض خود با هيات مديره مذاکره و آن ها را به اثبات برسانند.
                                                                     مدير عامل: محمود عرب

افزايش سرانه هزينه زباله
شوراي اسلامي مارکده در تاريخ 12/3/87 جلسه داشت و گزارش مالي دهياري در ارتباط با هزينه جمع آوري زباله را بررسي نمود که هزينه ها دو برابر در آمد ها بود. به منظور ايجاد موازنه تصويب گرديد از 1/1/87 مبلغ دريافتي سرانه هزينه جمع آوري زباله به ازاء هر نفر 150 تومان محاسبه و دريافت شود و مقرر گرديد دهيار در اسرع وقت ريز صورت حساب دريافتي و مانده طلب و نيز هزينه ها را از طريق نشريه آوا نشر و به اطلاع مردم برساند. همچنين مقرر گرديد ليست بدهکاران هزينه جمع آوري زباله را در اختيار اعضا شورا قرار دهند تا در مراجعات مردم به شورا مطالبات وصول گردد.
صورت حساب جمع آوري زباله
ميزان دريافتي ها و پرداختي بابت هزينه جمع آوري زباله در سال 86 به شرح زير است.
دريافتي ها:  تعداد کل نفرات مشمول دريافت هزينه جمع آوري زباله در روستا 1290 نفر است. تعداد افراد معاف شده از دريافت هزينه جمع آوري زباله 180 نفر است. در آمد دهياري از دريافت ماهانه هزينه جمع آوري زباله بر اساس هر نفر يکصد تومان 129000 تومان مي گردد.کل مبلغ دريافتي در سال 86 بر اساس هر نفر ماهيانه 100 تومان 1548000 تومان مي گردد. و سرانجام در سال 86 مبلغ 1578250 تومان به عنوان هزينه جمع آوري زباله وصول شده است.
  توضيح اين که؛ مبلغي از اين ارقام مطالبات معوقه سال هاي قبل بوده که شوراي اسلامي هنگام نصب کنتر هاي گاز وصول نمود. با اين وجود هم اکنون هم تعدادي از همشهريان بدهي خود را به موقع نمي پردازند. از اين همشهريان تقاضا داريم بدهي هاي هزينه جمع آوري زباله هاي خود را به موقع پرداخت و دهياري روستا را ياري دهند.
پرداختي ها: پرداختي بابت حقوق دو نفر متصدي جمع آوري زباله در سال 86 – 1264879 تومان بوده است. پرداختي بابت بيمه دو نفر متصدي جمع آوري زباله در سال 86 – 1135280 تومان بوده است. پرداختي بابت حق سنوات در سال 86 –  381526 تومان بوده است. هزينه نگهداري تراکتور در سال 86 –  225500 تومان بوده است. هزينه سوخت تراکتور در سال 86 –  12935 تومان بوده است. جمع کل پرداختي هاي دهياري بابت هزينه جمع آوري زباله در سال 86 –  30201200 تومان شده است.                                       دهيار روستاي مارکده؛ کريم شاهسون

انتخابات برگزار وگزارش مالي داده مي شود
گزارشي بر مبناي درخواست چند نفر از اعضا شرکت تعاوني روستايي مارکده تنظيم و به رئيس هيات مديره  شرکت تعاوني روستايي ارسال و رونوشت آن به رئيس اداره تعاون روستايي شهرستان شهرکرد و نيز بخشداري سامان داده شد. رئيس هيات مديره، آقاي شريفي گرمدره اي،  متاسفانه تاکنون پاسخي نداده اند ولي اداره تعاون روستايي شهرکرد پاسخ زير را طي نامه شماره 3369/741 تاريخ 20/12/86 براي اين شورا ارسال نموده است. متن هر دو نامه براي آگاهي اعضا چاپ مي گردد
رئيس محترم هيات مديره شرکت تعاوني روستايي مارکده، سلام، در طول يکسال اخير و بويژه در طي يکي دو ماه گذشته تعدادي از اعضا شرکت تعاوني روستايي مارکده به اين شورا مراجعه و اظهار مي دارند؛ شرکت تعاوني روستايي مارکده با سرمايه و عضويت مردم بوجود آمده  است ولي ما هيچ گونه اطلاعي از تصميماتي که در اين شرکت گرفته مي شود نداريم و هيات مديره هيچ گونه اطلاع رساني در باره تصميماتي که مي گيرد و تغييراتي که در تعاوني ايجاد مي شود نمي نمايد و هيچ گونه اطلاع رساني در باره شايعه هاي موجود نمي نمايد مثلا ما ندانستيم پول دريافتي از گران فروشي کودها در دوسال قبل کجا رفت؟و ما نمي دانيم؛ چرا پرداخت وام به اعضا قطع شده است ؟ چرا شرکت تعاوني سبوس سهميه  دامداران روستا را نمي آورد ؟ چرا کود به موقع  و به اندازه توزيع نمي گردد ؟ چرا ساليانه مجمع عمومي برگزار نمي گردد ؟ چرا تراز مالي شرکت تعاوني به مجمع عمومي ارائه نمي گردد ؟ اصلا ما دقيق نمي دانيم اعضا هيات مديره شرکت چه کساني هستند ؟ ما دقيق نمي دانيم هيات مديره بر چه اساسي انتخاب مي گردد ؟ ما اعضا شرکت تعاوني که بايد تصويب کننده اساسنامه شرکت باشيم نمي دانيم اساسنامه چه مي گويد؟ ما نمي دانيم شرکت تعاوني ما سود ده است ؟ يا زيان ده ؟ و اگر سود دارد چه مقدار است ؟  و اگر زيان دارد چرا ؟ تا کنون بيلاني دقيق وجامع وروشني از کارکرد اين شرکت به ما اعضا ارائه نشده است و… نکته هاي فوق قسمتي از اظهارات تعدادي از اعضا شرکت تعاوني روستايي است که به حضورتان ارسال مي گردد خواهشمند است دستور فرماييد به منظور رفع هرگونه شک و شبهه، اطلاعات لازم را به هر طريقي که خودتان صلاح مي دانيد به آگاهي مردم برسانيد و از نتيجه اين شورا را نيز مطلع فرماييد.
                                    رئيس شوراي اسلامي مارکده، مسعود شاهسون.

شوراي محترم اسلامي روستاي مارکده، با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد. عطف به نامه شماره824 مورخ 3/12/86 اعضا محترم شوراي اسلامي روستاي مارکده طبق رونوشت نامه فوق الذکر به اين اداره به استحضار مي رساند که شرکت تعاوني روستايي مارکده طي سه ماهه اول سال 87 بر اساس طرح سامان دهي مشمول طرح ساماندهي مي باشد، که بر اساس اين طرح اعضا هيات مديره شرکت که توسط مردم انتخاب مي گردند، مي بايستي حد اقل داراي مدرک ديپلم باشند و مدير عامل شرکت حد اقل بايد داراي مدرک ليسانس و در همين فاصله زماني که مجمع عمومي عادي برگزار مي گردد، تراز نامه و صورت حساب هاي مالي 86 شرکت در مجمع عمومي قرائت و در حضور حاضرين مورد بحث قرار مي گيرد که از اعضا محترم شورا تقاضامند است نسبت به اطلاع رساني طرح سامان دهي به روستاي مارکده و ديگر روستاهاي زير مجموعه شرکت جهت ثبت نام کانديداي اعضا هيات مديره و مديرعامل شرکت در آينده همکاري لازم را مبذول فرماييد.    منصور قائدي، رئيس اداره تعاون روستايي شهرستان شهرکرد.

حرف هاي مردم
1 – يک خانم؛ آقا توي آوا بنويس؛  شما که مرتب سفرهاي زيارتي سوريه و حج مي رويد کمي از اين پول هاي تان را بدهيد يک مرده شوي خانه بسازند تا وقتي که  مرديد خودتان را در آن بشويند.
2 – آقا براي آن ها که نگين شان را مي فروشند بنويس؛ حالا جيک جيک مستونه تونه، به فکر زمستون تون هم باشين. چند سال قبل عده اي سهم طرح هاي باغداري شان را فروختند بعد از مدتي که طرح ها آباد شد بجاي اين که خودشان را سرزنش کنند در جلسات عمومي مسجد مي خواستند شکم بقيه را پاره کنند که؛ « سير از گرسنه خبر نداره! » « تو باغ داري و من ندارم! » « شما زمين دارين و ما نداريم! » اکنون دو باره سهم نگين شان را مي فروشند و عازم سفر مي شوند و فصل جيک جيک مستونه شونه. من نمي دانم نگين مي تواند رونق بگيرد يا نه. اگر رونقي داشت آن گاه دو باره آن عده از بقيه طلب کار خواهند بود  که؛ شما نگين دارين و ما نداريم؟
3 – مدير عامل محترم شرکت تعاوني فردوس، لطفا گزارش دهيدکه براي وام هاي پرداخت نشده و نيز اقساط وام هاي واريزي به حساب شرکت که توسط هيات مديره قبلي برداشت و هزينه شده چه کار کرده ايد؟
4 – گفته مي شود توافق گرديده بابت تنظيم حساب ها و تراز مالي  5 ساله دوره دوم هيات مديره شرکت تعاوني فردوس مبلغ 1500000 تومان پرداخت گردد. مي پرسيم اين مبلغ راچه کسي قرار است بپردازد؟ اگر هيات مديره دوره دوم حسابدار داشته اند و بابت حسابدارحقوق پرداخت نموده اند حساب دارِ حقوق دريافت نموده موظف هست که تمام هزينه را بپردازد واگر شرکت فردوس در دوره دوم هيات مديره حسابدار نداشته و حقوق پرداخت نکرده، شرکت فردوس بايد بپردازد. جناب آقاي رئيس هيات مديره و مدير عامل محترم موضوع را به مردم گزارش نماييد.
5 – شنيده مي شود آقاي عليمراد شاهسون از عضويت هيات مديره شرکت تعاوني نگين استعفا داده است. همچنين آقاي رمضان عرب از عضويت هيات مديره شرکت تعاوني فردوس استعفا داده اند. مي پرسيم در جو اين دو تعاوني چه خبر است که افراد با تجربه ناگزير به استعفا مي شوند؟ و چرا مدير عامل در اين زمينه اطلاع رساني نکرده است؟

جلسه گرد هم آيي فرهنگي
با دعوت کتبي از رئيس شوراي اسلامي روستاهاي گرمدره، قوچان، ياسه چاي، صادق آباد، و قراقوش مبني بر شرکت اعضا شورا، دهيار وعلاقه مندان به مطالعه، نوشتن و تحقيق اجتماعي و فرهنگي اين روستاها در جلسه گرد هم آيي فرهنگي، جلسه مذکور در تاريخ 3/3/87 ساعت21 در محل دفتر دهياري روستاي مارکده با حضور 4 نفر از گرمدره، 5 نفر از قوچان سه نفر از ياسه چاي، دو نفر از صادق آباد، 10 نفر از مارکده تشکيل شد. و روي موضوع داشتن ارتباطات فرهنگي در شکل يک گروه فرهنگي مشترک به منظور ترويج و ترغيب علاقه مندان به نوشتن و گرد آوري مسائل فرهنگي شفاهي روستا ها بحث و گفتگو شد و نتيجه اي که از اين جلسه گرفته شد اين بود که تشکيل جلسات فرهنگي مشترک6 روستا ضرورت دارد و قرار گرديد اولين جلسه محققان و فرهيختگان  6 روستا در تاريخ 17/3/87 ساعت 21  در روستاي صادق آباد در منزل آقاي منصور عباسپور تشکيل گردد. در اينجا خلاصه اي ازسخنان بيان شده در جلسه فوق الذکر را براي اطلاع و آگاهي خوانندگان درج مي کنيم.
نخست محمدعلي شاهسون گفت: در گذشته روستا هاي اين منطقه با فقر  اقتصادي و بيکاري رو برو بوده اند و طي اين 10-15 سال گذشته با اجراي طرح هاي باغداري به نظر مي رسد نسبي موقعيت اقتصادي منطقه رو به بهبود مي رود که در اينجا جا دارد از کليه کساني که در اجراي طرح هاي باغداري زحمت کشيده اند تشکر و قدرداني گردد. ولي متاسفانه در زمينه مسائل و موضوع هاي فرهنگي نه تنها پيشرفت نداشته ايم بلکه مقداري هم افت داشته ايم تقريبا هيچ کس به مسائل فرهنگي نمي انديشد همه توجه ها به مسائل اقتصادي است. بدون شک داشتن ثروت و امکانات اقتصادي خوب ولازم است نبود پول و امکانات اقتصادي نکبت به بار مي آورد پس اقتصاد بايد باشد مقدار زيادش هم بايد باشد ولي بايد توجه داشته باشيم که اقتصاد همه چيز انسان نيست و بايد با ديد ابزار به منظور بالا بردن کيفيت زندگي به آن بنگريم چون انسان با برخورداري از موضوع و مقوله هاي فرهنگ به کمال و معنويت مي رسد و به اصالت انساني خود دست مي يابد. ببينيد هزار سال قبل حکيم ابوالقاسم فردوسي در روستاي باژ توس مي زيسته و شاهنامه که سند هويت ما ايرانيان است را تنظيم مي کند و فوت مي نمايد وقتي جنازه او را جهت دفن به گورستان روستا مي برند روحاني متعصب روستا از دفن جنازه فردوسي بزرگ به عنوان اين که کافر است و به مردگان مسلمانان بي احترامي مي شود جلو گيري مي کند و نا گزير در همين محل آرامگاه فعلي که باغ کوچک شخصي فردوسي بوده دفن مي گردد. اکنون بعد از هزار سال بنظر مي رسد فردوسي زنده است و نه تنها در ميان ما قرار دارد بلکه در سطح جهان مطرح است و در جهان براي او هزاره مي گيرند. چيزي که مايه عبرت است از آن روحاني متعصب روستاي باژ به جز نام ننگ چيزي بر يادگار نمانده است. همه مي دانيم هنر فردوسي  سخن سرايي و توليد فرهنگ بوده است. پس اين فرهنگ است که مي ماند. مثال ديگر؛ سلطان محمود غزنوي داشته ايم که به علت حمله و غارت هندوستان، ثروت و شوکت و قدرت داشته است. رودکي هم شاعر اين زمان بوده و سخن سرايي مي نموده. اکنون ازسلطان محمود فقط در تاريخ ها از او ياد مي شود آن هم نه نام چندان نيک. ولي سخن رودکي هميشه بر دل ها نشسته است. براي نمونه همين غزل ؛
بوي جوي موليان آيد همي     ياد يار مهربان آيد همي …
او را در نظر بگيريد در طول تاريخ ميليون ها نفر شخصا آن را زمزمه کرده اند و شنيده اند و از آن لذت برده اند آواز خوان ها با صداي دل نشين شان آن را براي ميليون ها آدم اجرا کرده اند و باعث مسرت و شادماني و لذت بوده است. يا حافظ شيرين سخن را بنگريد که در زمان شاه مبارزالدين محمد متعصب و خشک مغز مي زيسته، از مبارزالدين به جز نام ننگ در اذهان تاريخي ما نيست ولي حافظ نه تنها در قلب هاي ما جاي دارد بلکه در سطح جهان مطرح است و مي شناسندش و سخنان او را مي خوانند و بهره مي برند. چرا حافظ ماندگار شده ولي شاه مبارزالدين نه؟ براي اينکه حافظ توليد فرهنگ نموده و اين فرهنگ خوش آيند اذهان انسان ها بوده و ماندگار شده است. در اين زمينه هزاران مثال تاريخي مي توان زد. در همين عصر خودمان دوستان بختياري را بنگريد در زمينه پرداختن به موضوع هاي فرهنگ بسيار موفق بوده اند و توانسه اند توليدات فرهنگي هنري خودشان را  به عنوان فرهنگ استان معرفي کنند و حد اقل در سطح کشور بشناسانند بنابر اين در هر جشن و همايشي آهنگ ها و ترانه هاي بختياري را به عنوان آواي فرهنگي استان مي توانيم بشنويم مثلا دو سال قبل جشني به خاطر بزرگ داشت مقام معلم هاي 6 روستا در دبيرستان دخترانه روستاي قوچان برگزار شد با اينکه اکثر مردم منطقه ترک زبان اند ولي ترانه و آهنگ بختياري به عنوان موسيقي جشن پخش شد چرا؟ خوب ما نداشتيم ولي آن ها توليد و عرضه کرده اند. ميخواهم با تاسف بگويم ما مانده ايم. من بر اين باورم توي هر روستايي افراد علاقه مند و توانمند در زمينه توليد محصولات فرهنگي هست کافي است که ما به عنوان مسئولان وقت روستاها اين افراد علاقه مند و داراي ذوق فرهنگي هنري را شناسايي، کمک و تشويق شان نماييم تا قلم ها را بردارند و سرگذشت آدم هاي بزرگ، صادق، و نيک نفس گذشته روستا را جمع آوري نمايند و نگذارند ياد و خاطره  شان به فراموشي سپرده شود چون اين بندگان خدا در زمان خودشان زحمت هايي براي جامعه و روستاي خودشان متقبل شدند پس جا دارد که نام نيک شان بماند. به علاوه قصه ها، شعرها، ترانه ها، آهنگ ها، موسيقي، ضرب المثل ها، اصطلاحات محلي، رويدادها، مراسم ها، نمايش ها، بازي ها، ادبيات شفاهي، لهجه ها، نام جاي ها و مکان ها، خاطره ها را جمع آوري و تدوين نمايند. پيشنهادي که در اين جلسه مي خواهيم مطرح کنيم اين است که انجمن و يا تشکلي فرهنگي مرکب از افراد علاقه مند به مطالعه، نوشتن و تحقيق 6 روستا تشکيل بدهيم تا اين انجمن بتواند افراد علاقه مند را  ياري و راهنمايي نمايد اگر بتوانيم در اين زمينه خوب پيشرفت نماييم مي توانيم تا چند سال ديگر همايش سالانه و يا دو سالانه در روستا ها به نوبت برگزار نماييم در اين همايش با ارائه محصولات فرهنگي توليدي مان مانند تاريخچه، سرگذشت افراد بزرگ و نيکنام، قصه ها، مقاله هاي علمي و ادبي، رمان ها، نقاشي ها، قطعات موسيقي، اشعار، عکس ها، کارهاي دستي، و در کنار آن با ارائه محصولات باغي، صنايع دستي روستايمان را شهره نماييم. به علاوه مي توان با دعوت از مسئولان اداري، نخبه گان فرهنگي و چهره هاي اجتماعي استان و منطقه، به همآيش مان شکوه و جلوه بيشتر ببخشيم. مي توانيم از رسانه هاي نوشتاري، صوتي و تصويري استاني وکشوري دعوت نماييم تا همآيش را پوشش بدهند. من بر اين باورم که مي شود کار کرد ميدان کار هست مواد و مصالح هم هست نيروها و جوانان تحصيل کرده مستعد هم هست فقط ضرورت دارد مديران روستا ها ايجاد انگيزه نمايند. وقتي روستاي مان شناسانده شد و شهره گرديد باعث جذب توريست بيشتر، جذب سرمايه هاي بيشتر و موجب رونق اقتصاد روستا مي گردد. اکنون به علت بي تحرکي در زمينه فرهنگي و بها ندادن به مسائل و موضوع هاي فرهنگي سطح ارزش ها در جامعه ما پايين آمده است به گونه اي که از هر پسر روستا که پرسيده شود ايده آل هاي تو چيست؟ بي درنگ پاسخ مي شنوي؛  20  جيريب باغ، خانه نقلي دو طبقه، ماشين پژو و يک زن زيبا. مي خواهم بگويم اين ها به خودي خود بد نيست، عيب هم نيست ولي کافي نيست زندگي انسان بدون دارا بودن ارزش هاي فرهنگي ناقص و نا زيبا است چون انسان بدون ارزش هاي فرهنگي نمي تواند به کمال و معنويت دست يابد. در صورت داشتن انجمن و تشکل فرهنگي مي توانيم حرفي براي گفتن در منطقه داشته باشيم، مي توانيم نشريه محلي و منطقه اي داشته باشيم مي توانيم کتاب چاپ کنيم مي توانيم از صاحب نظران فرهنگ و علم و ادب جهت سخن راني دعوت کنيم، مي توانيم با روي هم ريختن عقل هاي مان و توانايي هاي مان سطح فرهنگ مردمان روستاي مان را بالا ببريم و بنظر من حيف است که اين قدر سوت وکور باشيم. حال منتظر شنيدن نظرات يکايک شما هستم.
– من بر اين باورم که کار فرهنگي شيرين است اگر بتوانيم ايجاد انگيزه کنيم و افراد جامعه مان به سمت مطالعه و تحقيق روي بياورند هر گز آن را رها نخواهيم کرد مشکل آغاز کار است که ايجاد انگيزه گردد.
– موضوع هاي مورد مطالعه و تحقيق بايد مشخص گردد تا بتوان کار کرد.
– هر آدمي خودش در هر زمينه که علاقه دارد ذوق دارد مي تواند کار کند هيچ محدوديتي نداريم در زمينه ديني، مذهبي، تاريخي، اجتماعي، علمي، اقتصاد، ادب و …  اين انجمن و گروهي که مي خواهيم تشکيل بدهيم قصدش اين است که راهنمايي کند وکمک نمايد و هيچ دستوري نيست که چه بنويسيد بلکه گفته مي شود هرکه در هر زمينه اي که علاقه دارد توانايي دارد، دوست دارد، نياز مي بيند قلم فرسايي کند آنگاه نوشته اش را به جمع ارائه مي دهد در آن جمع پس از مطالعه نظرات انتقادي مطرح مي گردد و نويسنده با توجه به آن نظرها اصلاحات لازم را بوجود مي آورد. در زمينه چاپ اگر کمک مالي لازم بود انجمن کمک مي نمايد. در زمينه معرفي کتاب مرجع و ماخذ نويسنده را راهنمايي مي نمايد.
– نشريه آواي مارکده يک کار فرهنگي بزرگ بوده که در طي اين چند سال گذشته در سطح روستاي مارکده صورت گرفته اگر بتوانيم اين کار فرهنگي را گسترده تر کنيم و 6 روستا را پوشش دهيم مي تواند بسيار مثبت باشد شايد شما خودتان تغييرات خوبي که همين آوا توانسته آهسته آهسته در سطح جامعه مارکده بوجود آورد حس نکنيد ولي ما که در روستاي رو بروي شما هستيم اين تغيير را دقيق حس مي کنيم.
– اين که فرهنگ گذشته را جمع کنيم و نگذاريم به فراموشي سپرده شود خوب است ولي مي خواهم پيشنهاد کنم در کنار آن کار، فرهنگ سازي هم بکنيم.
– متاسفانه جوانان اين 6  روستا با دانشگاه قهر هستند اگر ما بتوانيم يک تحول علمي ايجاد کنيم تا جوانان به سمت دانشگاه سوق پيدا کنند مي توانيم بهتر پيشرفت کنيم شايسته اين بود که اين 6 روستا اکنون 100 دانشجو مي داشت. اگر بتوانيم افکار پدران و مادران را عوض کنيم که تحصيل فرزندش را به اندازه کارهاي ديگرش اهميت بدهد شايد بتوان اين تحول علمي ايجاد شود.
-پيشنهاد خوبي ارائه شده است ما اگر موضوع ها را دسته بندي کنيم شايد بتوانيم بهتر به نتيجه برسيم به نظر من يک بخش از تحقيقات موضوع هاي مربوط به تاريخ هر روستا و ادبيات گذشته باشد. يک بخش ديگر را اختصاص به فرهنگ سازي بدهيم و اگر مبنا را فرهنگ اسلامي قرار بدهيم بهتر مي توانيم نتيجه بگيريم من فکر مي کنم اگر فرهنگ اسلامي را ترويج کنيم تمام مشکلات اجتماعي را مي توانيم حل کنيم با فرهنگ اسلامي مي توانيم جوي ايجاد کنيم که بتوانيم تحمل پذيرش سخن يکديگر و شيوه زيست و زندگي مسالمت آميز توام با همکاري را داشته باشيم. به هر صورت در هر کار يک نفر بايد محور و مديريت داشته باشد من پيشنهاد مي کنم آقاي شاهسون به دليل اين که وقت بيشتري و هم اطلاعات و تجربه بيشتري دارند و هم شيريني اين تجربيات را چشيده اند اين مديريت را بپذيرند. پيشنهاد من اين است که نشريه منطقه اي داشته باشيم براي نشريه از هر روستايي يکي دو نفر متعهد شوند که براي هر شماره مطلب سودمند فراهم نمايند من فکر مي کنم بتوانيم فرهنگ اين 6 روستا را تعالي بخشيم.  
– ما نبايد فرهنگ را منحصر به اين محل بکنيم بايد بدانيم که آمريکا چه کار مي کند؟ اسرائيل چه کار مي کند؟ توي اين زمينه هم بايد رمان بنويسيم داستان بنويسيم و مطلب بنويسيم. مگر امام خميني دانا ترين و دانشمند ترين فرد عالم در زمان خودش نبود؟ مگر اين شخص اول دنيا نگفت هرچه فرياد داريد بر سر آمريکا بکشيد؟ پس ما نبايد به گونه اي حرف بزنيم و بنويسيم که آمريکا و فرهنگ آن را خوب جلوه دهد. آمريکا در زمينه حجاب وعفت و پوشيدن لباس آن همه ننگ و آلودگي دارد و در زمينه علم و فرهنگ هم چيزي ندارد مثلا همين ديشب اخبار تلويزيون اعلام کرد که ايران در زمينه پيوند کليه از همه پيشرفته تر هست و پزشکان آمريکايي ابراز علاقه کرده اندکه از پزشکان ايراني ها بياموزند. من مي خواهم بگويم همه گرفتاري هاي ما از آمريکا است. 
– بهتر است تعريفي از فرهنگ داشته باشيم و آن عبارت است محصول و توليد بشري است يعني به گستردگي فعاليت، انديشه، دست آوردها و رفتارهاي بشري، آنچه که در حوزه قلمرو بشري است و بشر به شکلي در آن دخل و تصرف و توليد و خلق نموده است. بنابر اين کتاب، نوشتار، فکر، انديشه، معماري، هنر، پوشاک، خوراک، صنعت، قانون، باورها و… به شکلي گوشه اي از فرهنگ بشري اند. بنابر اين هدف از اين دعوت وگرد همآيي اين است که انگيزه و بستري و زمينه اي جهت توليد فکر، انديشه، خلاقيت و فرهنگ ايجادکنيم تا همين جواناني که با موتور سيکلت توي خيابان ويراژ مي دهند جذب مطالعه، تحقيق و انديشيدن گردند و محصولات فرهنگي توليد کنند. چون خلاقيت فرهنگي با دستور ايجاد نمي شود نمونه اش وضعيت امروز همين مدارس ما هست. صبح مدير خطاب به دانش آموزان مي گويد؛ بايد اين گونه بينديشيد، بايد آن گونه رفتار کنيد، بايد فلان شکل بپوشيد و… و شنيديد که همين آقاي معلم مي گويد ما درجا زده ايم رکود داريم و بچه ها دلسرد، بي انگيزه و بي تفاوت اند و افت تحصيلي داريم و عقب هستيم. پس از قالب دستور دهي بيرون بياييم و بکوشيم فقط انگيزه ايجاد کنيم تا هر که به هر چيز و هر موضوعي که علاقه دارد بينديشد، بنويسد و بيافريند.
– من اينگونه برداشت دارم که قصد اين جلسه اين است که بيشتر بدانيم اکنون توي جامعه ما آن هايي که کالا توليد مي کنند بهره کمتري از آن هايي که توليد نمي کنند مي برند و متاسفانه ما کمتر به اين فاصله توجه مي کنيم چرا؟ چون اطلاعات مان کم هست به دليل پايين بودن اطلاعات مان به تحصيل فرزندان مان هم اهميت نمي دهيم پس بکوشيم اطلاعات و دانايي مان را بيشتر کنيم.
– من فکر مي کنم يکي از کارهايي که اين گروه بايد بکند اين است که تحمل شنيدن عقايد و حرف هاي ديگران را در مردم بالا ببرد تا از حرف يکديگر نرنجيم و باعث گله از يکديگر نشويم.
– من يک پيشنهاد دارم که؛ در کنار نشريه آواي مارکده يک ويژه نامه هم چاپ کنيم. در اين ويژه نامه مطالب و موضوع هاي رسيده از 6 روستا را گرد بياوريم و چاپ و توزيع کنيم.
– من پيشنهاد مي کنم از افراد متخصص در زمينه هاي مختلف علمي و فرهنگي دعوت کنيم تا براي افراد سخن بگويند اين خودش باعث شوق و انگيزه به اين سمت و سو مي شود.
– دوست ما درست مي گويند سطح اطلاعات و دانش بچه هاي ما خيلي پايين هست مثلا حتا بچه هايي که از اين منطقه در مدارس شهرکرد درس مي خوانند نيز نسبت به هم کلاسي هايشان سطح سواد و اطلاعات شان پايين است.
– من پيشنهاد مي کنم نشريه آواي مارکده به همين شکل به منظور آماده کردن زمينه فرهنگ نوشتاري در 6 روستا توزيع گردد تا وقتي که اذهان آمادگي پيدا کردند آنگاه آن را تبديل به نشريه منطقه اي کنيم.
– من مي خواهم ديد و بينش نسل جوان را انعکاس دهم کاري هم به خوب و بدش ندارم.  5 سال قبل هيج جوان مارکده و قوچاني تلفن همراه نداشت حالا همه ي بچه هاي مان گوشي تلفن همراه دارند و اگر ما بتوانيم يکصد گوشي تلفن جوانان را بدون دستکاري از دست شان بگيريم و يکايک آن ها را بررسي کنيم خواهيم ديدکه 97 تا از اين گوشي ها پر از ترانه، شو و فيلم هستند سه تاي ديگرممکن است چنين نباشد. اين ديد را از يک زاويه ديگر هم مي توان بررسي نمود. مثلا اگر ساز و ناقاره اي در وسط همين باغ هاي مارکده و قوچان نواخته شود از 100 جوان 96 نفرشان در پاي ساز و ناقاره جمع مي شوند. در همين حال اگر يک مراسم عزا به مناسبت فوت يکي از همشهريان در مسجد بر گزار شود هيچ جوان و نوجواني در آن شرکت نمي کند. ولي توي همين مسجد فرداي آن روز يک دستگاه اکو نصب و موسيقي نواخته شود علاوه بر جوانان روستا گردشگران هم که از خيابان عبور مي کنند مي ايستند و لذت مي برند. روزي من به دادگاه اجراي احکام شهرکرد رفته بودم ديدم تعدادي بلوز که عکس خواننده ها روي آن بود گرفته بودند و رئيس دادگاه دستور داد که اين ها را قيچي کنند و دور بريزند فردي که قرار بود دستور را اجرا کند گفت؛ بهتر است آن ها را تکه تکه کنيم تا شيشه وماشين تميز کنيم. من در آن جا فضولي کردم وگفتم من در تهران ديده ام اين لباس ها را مي پوشند و کسي هم ايراد نمي گيرد چرا اين جا پوشيدن اين لباس ها ممنوع است؟ رئيس دادگاه گفت؛ توي تهران مردم حق دارند چنين لباسي را بپوشند ولي توي استان ما اين حق را ندارند. در تهران10سال قبل ماهواره را هم بلد بودند ولي ما در مارکده و قوچان تا 3-4 سال قبل ويدئو را هم نمي دانستيم چيست وقتي گفته مي شد فلاني توي خونه اش ويدئو دارد همه با چشم بد به او مي نگرستند امروز علم همان ويدئو را سي دي اش کرده و در همه خانه ها انواع و اقسامش وجود دارد دستگاهي نصب مي کنند که 20 هزار ترانه و شوضبط مي کند. مثلا پسر من هم درسش را مي خواند و هم در کار کشاورزي به من کمک مي کند و هم گوشي در گوشش هست و به موسيقي و ترانه گوش مي کند چگونه فرهنگ سازي شده که بچه ها به اين سمت و سو سوق پيدا کرده اند؟ نمي دانم.
– مي خواهيم يک جمع بندي نماييم. نظر و برداشت من اين بود که همه ي افراد حاضر با تشکيل انجمن ويا گروه ويا هيات فرهنگي 6 روستا موافقند. خوب چگونه؟
– من فکر مي کنم به علت اين که حوزه فرهنگ گسترده هست و قطعا نمي توانيم در همه زمينه در يک زمان خاص بپردازيم بياييم نظر سنجي کنيم ببينيم در چه زمينه ها بيشترين نياز ها را داريم و هدايت شده بيشتر در زمينه هاي مورد نياز اطلاع رساني کنيم. فرهنگ تحمل يکديگر را ترويج کنيم فرهنگ گذشت را تشويق کنيم.
– شما گروه و يا انجمن را شکل بدهيد خود آن افراد در باره چگونگي و محتواي کارشان خودشان تصميم بگيرند.
– خوب مثل اين که همه با اين نظر موافقند پس تاريخ جلسه را روز جمعه 17/3/87 ساعت 9 به وقت رسمي اعلام مي نماييم همه مسئولان روستا افراد داراي انديشه، فکر وعلاقه مند در اين زمينه را شناسايي و به اين جلسه هدايت نمايند تا اولين جلسه اختصاصي فرهنگي را شکل دهيم و راجع به چگونگي کار مان صحبت نماييم.  
         تدوين کننده: محمدعلي شاهسون مارکده 5/3/87

 ترس تنهايي
بايد بپذيريم که تغييرات در جهان سرعت بالايي به خودگرفته است و در يک زمان کوتاهي شيوه زندگي ها عوض مي شود حال هرکه اين تغييرات را نشناسد و لمس نکند و خودش را با آن همآهنگ نکند گرفتار خواهد بود و آسيب خواهد ديد. هدف از تنظيم اين نوشتار بررسي انتظارات پدر و مادر از فرزندان در هنگام سالخوردگي است. تغييرات سريع جهان شاملِ حالِ روابط پدر و مادر و فرزندان هم مي شود بنابر اين رابطه فرزندان با پدر و مادر در امروز با گذشته متفاوت است اين تفاوت ناشي از روابط پيچيده اجتماعي و توسعه دانش و اطلاعات امروز است در گذشته زندگي ها و بالطبع روابط اجتماعي ساده و هر پسري در روستا کپي پدر بود هم از حيث رفتاري و هم از حيث ميزان اطلاعات و معلومات و هر دختري هم همانند مادر. ولي امروز تاثير پدر و مادر در شکل دهي و الگوي رفتاري فرزندان کم رنگ تر شده است فرزندان وقتي بزرگ مي شوند عمده آگاهي و اطلاعاتشان را از محيط هاي آموزشي، کتاب، رسانه ها و اجتماع مي گيرند بنا بر اين جدول ترجيحات شان با جدول ترجيحات پدر و مادرشان متفاوت است يکي از اين ترجيحات بر خلاف گذشتگان داشتن زندگي مستقل است. پدران و مادران وقتي با انتخاب زندگي مستقل  فرزندان روبرو مي شوند فکر مي کنند فرزندان آن ها را نمي خواهند گاهي اين را از روي رنجش بر زبان مي آورندکه ما ديگر به درد نمي خوريم!؟ چرا اين گونه مي انديشند و انتظار دارند؟ چون خود را با تغييرات همگون نکرده اند مي ديده اند خودشان در زمان جواني درکنار پدر و مادر و در يک خانواده مي زيسته اند اکنون مي خواهند فرزندان هم همانند آن ها باشد غافل از آن که زمان و شرايط زندگي ها عوض شده است. اين عوض شدگي در همه ي موضوع هاي زندگي رخ داده و آشکار است و هرکه به راحتي مي تواند ببيند. اين انتظار پدران و مادران همانند اين است که بخواهند لباس پدر بزرگان و مادر بزرگان را به فرزندان شان بپوشانند مثلا پدري به پسرخود بگويد: بابا بايد همانند پدر بزرگ سرت کلاه نمدي بگذاري و تنبان گشاد بپوشي و پاي افزارت هم گيوه باشد و مادر به دخترش بگويد همانند مادر بزرگ بر سرت کلو بگذار و به پايت هم قرقري بپوش، که مي دانيم امکان ندارد چنين پذيرشي از طرف فرزندان صورت گيرد چون لباس آن روز متناسب امروز نيست همين گونه هم افکار آن روز هم متناسب امروز نيست. بايد دانست رفت وآمد پدر و مادر با فرزندان به خانه يکديگر در حد متعارف خوب، مفيد و مثبت است ولي زندگي کردن در کنار يکديگر و باهم به هر دو آسيب خواهد زد و دوامي هم نخواهد داشت و به سلامت رواني هر دو هم صدمه خواهد زد چون پدر و مادر هم چنان مي خواهند با معيار زندگي خودشان اظهارنظر کنند و انتظار دارند که فرزندان از آن ها حرف شنوي داشته باشند ازطرفي هم فرزندان مي خواهند با معيار هاي امروز زندگي نمايند اين است که هميشه رنجش پيش خواهد آمد. اغلب پدران و مادران با اين ديد و نظر وارد زندگي فرزندان مي شوند و مي خواهند که به نظر آن ها احترام گذاشته شود. چرا اين انتظار هست؟ چون فرهنگ ما استبدادي و پدر سالاري است در اين فرهنگ فرزندان بايد از پدر و مادر حرف شنوي داشته باشند و اين انتظار به بزرگ سالي هم کشيده مي شود و چون اين انتظار برآورده نمي شود آزرده خاطر مي شوند. پدران و مادران بايد اين را خوب بدانند و بپذيرند که حق دخالت در زندگي فرزندان شان را ندارند. چرا پدران و مادران نياز دارند که در زندگي فرزندان باشند و يا فرزندان در زندگي آن ها باشند؟ اين نياز چرا وجود دارد؟ من بر اين باورم که ترس از تنهايي و جدا ماندگي است. خرد حکم مي کند هرگاه انسان احساس ناراحتي نمود بگردد و ريشه اش را پيداکند و راه هاي اصولي درمان را بيابد. مثلا ببيند ريشه ناراحتي اش چيست؟ اگر به اين نتيجه رسيد که ترس است؟ از خود بپرسد ترس از چي و چرا؟
هر آدمي اگر در بروز رويداد هاي جهان و پيرامون خود دقيق شود خواهد ديد که همه چيز در حال تغيير هست و بر اساس اين تغيير دايمي مي تواند پيش بيني کند که روزي فرزندان بزرگ مي شوند و هر يک دنبال کار و زندگي خود خواهند رفت و ناگزير هر پدر و مادري تنها خواهد شد. خرد حکم مي کند  پيش بيني لازم را بنمايد و براي جلوگيري از افتادن در چاه تنهايي يک شبکه اي از دوستان و اقوام و بستگان هم سن خود به عنوان هم صحبت تشکيل دهد تا در اين هنگام با در کنار هم قرار گرفتن و گفتگو از خاطره هاي مشترک گذشته احساس تنهايي نکند. يا خود را به خواندن کتاب عادت دهد و دوستاني از جنس کتاب و از قشر نويسندگان فراهم آورد. و حال در سن پيري خود را غرق کتاب مي نمايد تا احساس تنهايي ننمايد. امروزه خوشبختانه وسايل سرگرمي همانند راديو و تلويزيون هم هست، کافي است انسان سالخورده اي که دوستان هم صحبت ندارد با گويندگان و سخنوران اين رسانه ها که با بينش و افکارش هم خواني دارد خو بگيرد تا از طريق گوش کردن با آن ها يک هم فکري و هم انديشي داشته باشد. پدر و مادران سالخورده براي بيرون آمدن از تنهايي بايد باکساني هم صحبت شوندکه خاطرات مشترک دارند افکار مشترک دارند بينش مشترک دارند و زمان مشترکي را باهم طي کرده باشند تا با گفتگو از خاطرات مشترک همديگر را درک کنند.
بايد بپذيريم که انسان يک موجود اجتماعي است اين موجود اجتماعي فقط با ارتباط با ديگران است که انسان مي شود و معني پيدا مي کند و ازطريق تعامل وکنش و واکنش بايکديگر تکامل مي يابد. يعني من و شما در چهار چوب ارتباط با ديگران معني پيدا مي کنيم اين ارتباط مي تواند رو در رو باشد مي تواند ازطريق نوشتار مانند کتاب و روزنامه و مقاله باشد مي تواند از طريق وسايل ديداري و شنيداري مثل راديو و تلويزيون و يک طرفه باشد. بايد دانست که اين ارتباط سخت نياز است و بايد هم باشد در غير اين صورت يک خالي بودن و تهي بودن به ما دست خواهد داد و منجر به افسردگي ما خواهد شد و آسيب خواهيم ديد. حال اگر پدري و مادري اين تغييرات بوجود آمده در شيوه زندگي ها را لمس نکرد و به اميد فرزندان بود و شبکه اي از دوستان و اقوام و بستگان هم فکر و هم انديش تشکيل نداد و يا خود را با مطالعه و خواندن و نوشتن هم خو نکرد که بتواند با کتاب انس بگيرد و باکتاب خواني خود را سرگرم کند و يا نتوانست فکر و انديشه خود را تعالي بخشد و باصاحبان فکر و انديشه برنامه ساز راديو و تلويزوني خود را همفکر و هم انديش نمايد و خو بگيرد در هنگام پيري احساس تنهايي خواهد کرد گرفتاري و ناراحتي و پريشاني يي که هم اکنون گريبان اکثر پير مردان و پير زنان ما را فرا گرفته است. شما اگر در کنار هريک از پير مردان و پير زنان روستاي مان بنشيني گلايه از فرزندان دارند که؛ درکنار من نمي نشينند، به درد دل من گوش نمي دهند، با من گفتگو نمي کنند. يا مي گويند؛ به خانه فرزندان مي رويم مي بينيم سخت در گير کار هستند و اصلا فرصتي ندارند که در کنار من بنشينند.
به اين پدران و مادران مي گوييم هر جواني سخت درگير کار هاي زندگي اش است زندگي هاي پيچيده امروزي همه را سخت مشغول نموده و مشغله هاي زندگي امروز آنقدر زياد است که اعضا هر خانواده بيش از 20درصد به موضوع هايي را که علاقه مند است نمي تواند دست يابد و اگر فرزندي هم فرصتي داشته باشد و بخواهد در کنار پدر و يا مادر بنشيند مشترکات فرهنگي چنداني باهم ندارندکه بخواهند گفتگوهاي طولاني و خاطره انگيزي نمايند. چون بينش و جهان بيني و دل مشغولي پدران و فرزندان بسيار متفاوت است و مشترکات اندکند، مشترکات در حد مسائل عاطفي اند بنابر اين پدران و مادران سالخورده و فرزندان نمي توانند هم صحبت خوبي براي يکديگر باشند. پس بهتر است هر انساني يک شبکه دوستي ايجاد کند تا بتواند در دوره پيري هم صحبت داشته باشد حال هرچه هم صحبت هاي ما دانا و آگاه تر باشند، اهل منطق، ذوق، هنر و خوش فکر باشند مي توانيم وقت خوش تري داشته باشيم. اگر انسان شبکه اي از دوستان نداشته باشد همانند پرنده اي که نمي تواند پرواز کند زود از پاي در مي آيد. پس قبل از اين که به سن پيري برسيم يعني در هنگام شادي و شادماني به فکر دوران پيري مان باشيم و شبکه اي از دوستان هم صحبت براي خود تدارک ببينيم تا احساس خالي بودن، تنها بودن، تهي بودن و جدايي نکنيم. در کنار داشتن دوستان هم صحبت وقت مان را باکارهاي خوب و مفيد پر کنيم تا وقت براي فکر بد، ترس، تنهايي و سر انجام، کار بد نماند. هرکه زندگي و اوقات فراغتش باکار خوب پر شد نه فکر بد به سراغش خواهد آمد و نه مجال انجام کار بد را خواهد داشت. اين قاعده در باره بچه ها هم صادق است اگر مي خواهيم بچه هاي مان دنبال کار بد نروند فکر بد به ذهن شان رسوخ نکند بايد وقت شان را باکارهاي خوب پر کنيم آن گاه دنبال شيطنت وکارهاي بد نمي روند دنبال تصورات و تخيلات بيمار گونه و آزار دهنده نمي روند چرا که بد ترين و زيان بار ترين و مخرب ترين چيز براي انسان بيکاري است.                                    محمدعلي شاهسون مارکده 12/3/87

   سرگذشت موسيقي در مارکده ( قسمت سوم )
  آقاي نورالله عرب مي گويد:« ساز زدن و موسيقي تحت هر شرايطي حرام است و اينكه از تلويزيون پخش مي شود براي جذب مردم است نه حلال بودن آن!»
مردم ماركده با اين بينش و فرهنگ و به پيروي از روحانيان كه به روستا مي آمدند بر اين باور بودند كه موسيقي حرام ، آلت موسيقي نجس ، شنيدن موسيقي حرام ، پولي كه از اين راه بدست مي آيد حرام و بي بركت است و بديهي است كسي كه در طول عمر خود كار حرام انجام دهد گناهكار است كه بايستي هر چه زود تر توبه كند ، به همين جهت افراد نوازنده را كه ترك زبانان ليطّي و فارس زبانان لوطّي مي گفتند در اجتماع پست تر از ديگران ،كه مناسب معاشرت و هم نشيني نيست، مي دانستند؛ عليرغم همه اين تنگ نظري ها و كج سليقگي ها و جمود فكر و انديشه ، همين مردم در هنگام عروسي فرزندان و يا ختنه پسران ، همين لوطيان را دعوت مي كردند ، مزد هم مي دادند ، در طول جشن از او پذيرايي هم مي كردند ، علاوه بر مزد انعام هم مي دادند تا بيايد در جشن موسيقي  بنوازد و گفتيم  كه مردم با چه شور و شوق به صداي ساز و ناقاره گوش مي كردند و از آن لذّت مي بردند.
بايد گفت مردم خود هم نمي دانستند كه چرا بايد موسيقي حرام باشد؟ و اصولاً شنيدن موسيقي چه زياني به انسان و جامعه مي رساند؟ متأسفانه آزاد انديشي درباره موسيقي و يا هر پديده ديگر اجتماعي ريشه اش خشكانده و سوزانده شده بود. تصميم گيري درباره موسيقي حالت ملوك الطوايفي و يا سليقه اي داشت. بعضي از روحانيان  كه واقع گراتر و يا وسعت اطلاعات و آگاهي شان بيشتر بوده ، چندان سختگيري نمي كردند ولي ذهنيت منفي بعضي ديگر درباره آن تند بود. از طرفي حرام بودن موسيقي با عقل و منطق و طبيعت انساني سازگاري نداشته و مردم نياز داشتن آن را با تمام وجود احساس مي كردند. اين بوده كه در طول تاريخ با اين همه مبارزه و تحريم و شكستن سازها و راندن نوازنده ها و غيره نتوانستند آن را از بين ببرند ولي اين سختگيري ها باعث گرديده كه موسيقي ملّي ما رشد نكند و توسعه نيابد ، قدر هنرمندان شناخته نگردد ، هنر نوازندگي تحقير گردد كه اين خود ستم بزرگي است. مردم هم به تبعيت از روحانيان روستا همين حالت را داشتند بعضي كه تعصّب شان بيشتر بود در سن پيري ساز و ناقاره را حرام مي دانستند و بعضي ديگر بدون اينكه شهامت رد حرام بودن آن را داشته باشند چيزي نمي گفتند و يا با شدت برخورد نمي كردند.
در فرهنگ و بينش پدر و پدربزرگان ما ، ستم كشيدن از ارباب ، به يغما دادن دسترنج خود ، كتك خوردن به خاطر دو خوشه انگور كه از توي باغ خود چيده، شوهردادن دختران خود در خرد سالي ، به مدرسه نفرستادن دختران خود، به کار قالي بافي وا داشتن دختران خردسال و … گناه و حرام نيست ولي شنيدن صداي ساز و ناقاره گناه و حرام است. نوازنده كه فردي هنرمند است در نظر آن ها فردي پست و گناه كار است ولي فال گيران به راحتي فال مردان و زنان را مي گرفتند ، رمالان بي باكانه به كار مشغول بودند ، دعانويس  ها محبوب جامعه بودند. گدايان و درويش ها و گل مولاها مرتب درِ خانه هاي مردم اخاذي مي کردند دعانويس براي درمان هر دردي ، باز شدن گره هر مشكلي دعا مي نوشتند ؛ الفاظي كه خود دعانويس معني آن را نمي دانست را به عنوان داروي شفاي بيمار روي تكه كاغذي نوشته جهت درمان دردها ، رفع گرفتاري به مردم مي دادند كه اگر از همان دعا نويس بيسواد بپرسيد اين جوهر هايِ به شكل الفاظ درآمده چه  قدرت و تواني دارند، جوابي نخواهند داشت. اين كارها گناه نبود ، پست نبود  براي جامعه انساني زياني نداشت ، خطري متوجه ديانت مردم نمي كرده ولي ساز و ناقاره …. اين قشري انديشي هاي بدون شناخت و آگاهي در همه ي امور زندگي مردم اين روستا نمايان بوده است و خواسته و يا ناخواسته باعث سرکوب و به رکود کشاندن خرد و تعقل شده است. براي نمونه به نگرش و برخورد ادعا رسان روستا با پديده ويدئو بنگريد که در روستا چه غيبت ها در اين باره در پشت سر يکديگر کردند . ما متاسفانه در باره موسيقي بد فهمي داريم، کج فهمي داريم، چون نه شناخت و آگاهي در اين مقوله داريم، نه آن را تجربه کرده ايم،  نه در باره آن تحقيق و مطالعه نموده ايم و نه شهامت آن را داريم که آستين ها را بالا بزنيم و تحقيق،  بررسي و آزمايش و گفتگو کنيم. فقط مانده ايم در محفوظات ذهن و ضمير خودمان.
مي توان گفته هاي شادروان غلامحسين خسروي را انديشه گوياي مردم آن روز دانست. ايشان مي گويد  ” آن روزها مي گفتند ســـاز زدن حرام است ولي علي رغم اين گفته همه در عروسي ها ساز زن مي آوردند و وقتي هم که صداي ساز در مي آمد همه زن و مرد براي شنيدن آن به عروسي و پاي صداي ساز و ناقاره مي آمدند و  لذت مي بردند ، خيلي از مردان چوب بازي مي کردند. و بعضي از زنان ودختران بوپژه اقوام نزديک داماد دستمال بازي مي کردند. .بعد هم انقلاب شد و گفتند ساز زدن حرام است در اين وقت كسي جرئت نمي كرد ساز بزند، و در عروسي ها هم ساز زن نمي آوردند. حتي دايي مهدي از ترس توي مزرعه اش ساز مي زد، و باز امروز مي بينيم در راديو و تلويزيون هم ساز مي زنند. يك وقت هم آقاي رفسنجاني  به نجف آباد آمد ، اكبر نامي از آپونه را بردند ساز زد ؛ آقاي رفسنجاني 12 هزار تومان انعامش داد . يك وقت هم آقاي خامنه اي به چهارمحال و بختياري آمد ، اعلاميه دادند كه كسي ساز نزند ، آن اعلاميه را من دارم. در ماركده هم بعد از انقلاب كسي جرئت نمي كرد ساز بزند با گذشت زمان زمزمه اين بود كه در جشن هاي عروسي ساز زن بياورند كه ما همگي در روستا يك قرارداد گذاشتيم كه كسي در عروسي ها ساز زن نياورد ولي كسي گوش نكرد ، من نيز خود مانند همه مردم بر اين باور بودم كه ساز و ناقاره حرام است ولي با اين حال باز همانند همه ي مردم براي عروسي تمام فرزندانم ساز زن آوردم به جز بچه كوچكم كه مصادف شد با فوت دو نفر در روستا و به خاطر احترام به خانواده آن دو نفر، ساز زن نياوردم وگرنه براي آن ها هم مي آوردم. “
 هنر و هنرمند در جامعه هايي پديد مي آيد که رشد يافته باشند و  به امنيت رسيده باشند. آقاي جواد لشگري موسيقي دان از زبان ابن خلدون نابغه بزرگ علوم اجتماعي در هفت قرن قبل نقل مي کند: « موسيقي از آخرين صنايعي است که در اجتماع و عمران پديد مي آيد و  نيز از اولين صنايعي است که در هنگام ويراني و سير قهقرايي يک اجتماع، رو به زوال مي رود. بنا بر اين موسيقي آيينه اي است تمام نما که در آن مي توان پيشرفت و يا سير قهقرايي اجتماع را  به وضوح مشاهده نمود.»  نقل از روز نامه آفتاب يزد 8/11/81
ادامه دارد                                           محمدعلي شاهسون مارکده
دو رباعي از نيما يوشيج
يک جمع بر آنند که گردند بنام               يک جمع بر آن که بهره گيرند به کام
من بر سر آنم که گرَم دست دهد             دانم که در اين شبت کجا هست مقام

از شعرم خلقي به هم انگيخته ام                خوب و بدشان به هم در آميخته ام
خود گوشه گرفته ام تماشا را کآب                     در خوابگه مورچگان ريخته ام

چرا افت تحصيلي؟؟!!
در جلسه فرهنگي 3/3/87  ، سه نفر آموزگار حضور داشتند که هر سه نفر در ميان صحبت هاي شان با تاسف گفتند که افت تحصيلي شديد بين بچه هاي اين منطقه و بويژه روستاي مارکده هست. از قرائن و شواهد هم در جامعه مي بينيم سخن اين دوستان درست بنظر مي رسد. چون افراد تحصيل کرده زيادي نداريم و آن تعداد اندکي را هم که داريم در سخن و رفتارشان نشانه هاي چنداني از فرهيختگي نمي توان ديد و يا شنيد و يا حس کرد براي مثال اگر يکي دو تا از همين افراد تحصيل کرده ي اندک روستاي مان در ميان چند نفر بي سواد ديگر روستاي مان باشند و هر يک در آن جمع راجع به موضوعي سخن بگويند و يکي دو نفر غريبه هم به عنوان داور باشد که از قبل شناختي نداشته باشد نمي تواند تشخيص دهد که کدام يک تحصيل کرده اند وکدام يک بي سواد!؟
يکي از آموزگاران راه حل را در يک تحول علمي عنوان نمود و گفت: « بايد يک تحول علمي در روستا و در بين خانواده ها بوجود بياوريم تا خانواده ها پي به ارزشمند بودن علم ببرند آنگاه پدران فرزندان خود را تشويق به تحصيل در دانشگاه نمايند.» از ديد و نظر اين دوست آموزگارمان خانواده ها و بويژه پدر خانواده هست که باعث شده فرزندان اين روستا از ادامه تحصيل در دانشگاه استقبال ننمايند. آيا اين گونه است؟
بدون شک هرگونه ابراز نظر بدون تحقيق ميداني ابتر خواهد بود وقتي مي توان پي به عمق و ريشه عدم استقبال از درس و تحصيل برد که با بسياري از پدران و مادران و نيز جوانان به گفتگوي جدي بنشينيم تا موانع را بشناسيم. بي گمان دلايل مختلفي در اين امر دخيل اند و همه ي نوجوانان و جواناني که تحصيل را رها نموده اند دليل يکسان ندارند از طرفي هميشه يک دليل هم مانع ادامه تحصيل نمي تواند باشد بلکه بايد چند علت و دليل قرين گردند تا تحصيل را براي بچه اي نا خوشايند و يا غير ضروري بنمايد.
نخستين علت افت تحصيلي که به ذهن مي رسد پايين بودن بهره هوشي بعضي از بچه ها است. سيستم آموزشي ما بايد بتواند از بچه ها تست هوش به عمل آورد آنگاه هر پدر و مادري خواهد فهميد بهره هوشي بچه اش چه ميزان است.
بعد بايد بفهميم که بچه مان اختلال کمبود توجه و تمرکز نداشته باشد. هر يک از ما ديده ايم که بعضي از بچه ها بيش از چند لحظه اي نمي توانند روي موضوع و ياکار خاصي متمرکز شوند دريک محل براي چند دقيقه اي آرام قرار گيرند و به قول خودمان هر لحظه اي ازشاخه اي به شاخه ديگر مي پرند، در کلاس درس به معلم وکتاب کمتر توجه دارند توجه اش به پيرامون و هر لحضه به نکته اي است ، بيش از چند سطر و يا يک صفحه کتاب در پشت سر هم نمي تواند بخواند، يکي دو سطر مشق که مي نويسد آن را رها و دنبال کار ديگري مي رود و… بيماري رواني کمبود توجه وتمرکز ناشي از آسيب هاي مغزي است و                                                           يکي از محل هاي آسيب هنگام زايمان است  
موضوع ديگري که بايد بدان توجه داشت ممکن است بچه داراي اختلالات رواني  اضطراب، افسردگي و نگراني است. بايد دانست اضطراب و نگراني تخريب کننده ذهن آدمي است. بي گمان همه ي ما به آدم هايي بر خورده ايم که مي گويند يادم نيست يک لحظه قبل چي خوانده ام و يا چه شنيده ام يا چه کار کرده ام. باز به بعضي از آدم ها بر خورده ايم و مي بينيم هر لحظه اي يک تصميم مي گيرند و با هر حرفي که مي شنوند تصميم شان را عوض مي نمايند که اصطلاحا مي گوييم دمدمي مزاج و يا هرهري مذهب اند.  بعضي ها اصلا نمي توانند تصميم بگيرند هميشه ديگران هستند که براي آنها تصميم مي گيرند و باز به آدم هايي بر مي خوريم که هيچگاه مسئوليت کارهاي شان را نمي پذيرند و درنظر آنها هميشه ديگران هستندکه باعث شده اند تاکار آنها خوب نباشد و …  اين آدم ها داراي اختلال رواني اند بيماري ذهني آنها اضطراب و نگراني و در ته اعماق ذهن آنها افسردگي لانه کرده است. اگر بتوان ذهن آدمي را به قلم وکاغذ تشبيه نمود که هرچه مي بيند و مي شنود و مي فهمد قلم روي کاغذ بنويسد اضطراب باعث مي شود که جوهر قلم ذهن آدمي بخشکد. اضطراب و نگراني باعث ميشودکه هر چيزي راکه مي بينيم و يا مي شنويم و يا مي فهميم نتواند در مغز آدمي در جاي خود قرار داده و انرژي لازم به او داده شود تا هنگامي که لازم شد آن را ياد آوري نماييم. افسردگي باعث مي شود که انرژي و اميد براي تلاش و شور و شوق لازم در بچه نباشد و… اختلال رواني اضطراب ونگراني وافسردگي ريشه ارثي دارد ولي در خانواده اي با پدر و مادر نا آگاه و نگران و مضطرب خوب رشد مي کند و به بار مي نشيند.
نکته اي ديگر که بايد بدان توجه نمود ممکن است برخورد هاي اوليه معلم و ديگر افراد دست اندرکار محيط هاي آموزشي با بچه خوب نبوده و وازدگي و سرخوردگي پيدا کرده و احساس ناخوشايندي و خشم و قهر از محيط هاي آموزشي دارد. خوب يادم هست وقتي بچه کوچک بودم و قرار بود نزد مکتب دار درس قرآن بخوانم هميشه بچه ها را از فلک کردن مي ترساندن که اگر درست را نخواني فلک مي شوي و چوب کف پا مي خوري. يا مکتب دار هميشه ترکه چوبي در نزد خود داشت و با در دست گرفتن آن و خط و نشان کشيدن براي بچه ها مي خواست که سر بزير و درس خوان باشيم.
ممکن است بچه مشوق هاي خوبي در خانواده، در بين اقوام، محيط اجتماعي و محيط آموزشي نداشته است تا مدرسه، درس، کتاب و نوشتن را برايش شيرين و جذاب جلوه دهد. باز در همان سنين کودکي مي شنيدم که بعضي از بزرکتر ها مي گفتند ملايي نيست ور ور، چوپاني است و هزارعلم. يعني درس وکتاب بي ارزش است.
يا شايد دلايل تربيتي در محيط خانواده باعث درس نخواندن شده است مثلا در خانواده اي پدر و مادر اميد به آينده بهتر را از طريق درس خواندن در ذهن بچه نکارند، بدين جهت باوري به آينده اي بهتر از طريق کسب علم دانش در ذهن بچه ارزش تلقي نگردد و يا درس، تحصيل علم ودانش و دانايي را در خانواده ارزشمند و فضيلت نشمارند، افراد تحصيل کرده را حقير و بي ارزش بشمارند. موضوعي که متاسفانه در روستاي ما رايج است مثلا افراد با نفوذ سنتي و متعصب دست اندر کار روستا انتظار دارند وقتي فردي تحصيلات عاليه داشت بايد مانند آنها بينديشد و نظرات آنها را تاييد کند در غير اين صورت انگ منحرف، کمونيست،  بي دين، لاابالي و … به او خواهند چسباند. اين ها باعث مي گردد که بچه به لحظه ها و حال فکر کند و خوش باشد و شعارش اين باشد که فردا را به فردا واگذار. وقتي فرهنگ خانواده اميد به آينده اي بهتر را از طريق دست يابي به تحصيل دانش در ذهن بچه شان نريختند کسب علم و دانش و پيشرفت تحصيلي را در خانواده ارزش گذاري و فضيلت ندانستند و بچه در چنين محيطي پرورش يافت ممکن است مدرسه و کتاب را دوست نداشته باشد آنگاه از روي اجبار به خواندن کتاب واداشته مي شود چنين بچه اي محيط مدرسه و کتاب براي او خوشايند نخواهد بود. وقتي در محيط خانواده اي کسب علم و دانش و خواندن و فهميدن به عنوان يک ارزش در ذهن بچه ريخته نشود اميد دستيافتن به آينده اي بهتر از طريق کسب علم و دانش در ذهن بچه کاشته نشود طبيعتا بچه به اين نتيجه مي رسدکه آدم براي چه زجر درس خواندن را بر خود هموار کند؟ خوب آدم برود درس بخواند تا در آينده خوش باشد من هم اکنون تا آينده خوش خواهم بود بدون درس خواندن هم مي توان پول در آورد و خوش بود بسياري از تحصيل کرده ها اکنون بيکارند تازه ممکن است در آمد کمتري هم داشته باشند وقتي ذهن بچه هايي که چنين استدلال دارند را بکاويم خواهيم ديد علم و دانايي نزد آن ها فضيلت محسوب نمي شود بلکه يک ابزار براي پول در آوردن است خوب مي بينند بدون اين ابزار هم مي توان پول در آورد با خود مي گويند چه نياز به زحمت درس؟!
بعضي وقت ها ممکن است فشار پدر و مادر براي درس خواندن بچه را از ديگر لذت هاي دوران بچگي بازداشته و محروم نموده است و بچه به اين نتيجه رسيده که ريشه و اساس ناکامي هاي او در دست نيافتن به لذت هاي بچگي اش همين درس است آنگاه از هرچه درس وکتاب و قلم و دفتر هست زده مي شود اغلب چنين بچه هايي در دبستان وراهنمايي به علت فشار خانواده خوب درس مي خوانند ولي وقتي بهمحيط دبيرستان مي روند آن کار ديگر که خودشان دوست دارند مي کنند در حقيقت اين فشار پدر و مادر بوده که بچه را از درس واداشته است. درس خواندن با فشار اين پيام را به بچه مي دهد که دنيا محل درد و رنج است بنابر اين شور و شوق را دربچه از بين مي برد.
بسياري از پدر و مادرها بدون توجه به واقعيات و صرفا بر اساس ايدآل هاي خودشان براي بچه تصميم مي گيرند که بچه من بايد دکتر و يا مهندس شود بدون اين که بيازمايند بچه چنين توانايي ها و علاقه اي دارد بدون اين که کوشش در جهت فراهم آوردن امکانات دست يابي فرزند به چنين ايدآلي بکنند بدون توجه به اين که آيا جو فرهنگي و امکانات سيستم آموزشي محيط ما مناسب چنين رشدي است؟ آنگاه چون به ايدآل ها نمي رسند بچه را مقصر مي پندارند.
موارد فوق گوشه اي از موانع بسيار افت تحصيلي مي تواند باشد. يک پدر و مادر دانا و آگاه بايد به همه ي حالات و رفتار بچه توجه داشته باشد. بايد دانست که رشد انساني با شادي و لذت، با رضايت و آزادي کاملا مرتبط و ممکن است يعني اين را بايد در اين عصر ما پدر و مادر ها بفهميم که با فشار، نق زدن، و نصيحت بچه درس خوان نمي شود. کودک انساني بعد از يک سالگي يک موجود کنجکاو  و فضولي است که مي خواهد از همه چيز سر در بياورد همه چيز و همه ي کارها را مي خواهد خودش تجربه کند مثلا مي خواهد همه ظروف آشپزخانه را به ميان بريزد و با آنها بازي کند و يارختخواب ها را پخش کند و بازي نمايد و … از اين دوران به بعد هر پدر و مادر دانا و آگاه موظف هست اين امکان را به بچه بدهند و او را کمک کنند تا همانند پرنده نو پرواز هر چيزي را شخصا تجربه کند و بيازمايد و بفهمد و ببيند و لمس کند و بعد هم کودک شان را به محيط هاي آموزشي بفرستند که داراي مربيان دانا و آگاه و مهرباني است در اين محيط ها بچه بايد فقط از طريق بازي با اسباب بازي ها و ورزش با جهان و قوانين آن آشنا شود و وقتي به سن مدرسه رسيد باز در مدرسه اي با آموزگاران با سواد و دانا و  مهربان سواد آموزي بياموزد به گونه اي که موضوع هاي خواندن و نوشتن را براي بچه شيرين و جذاب و دوست داشتني جلوه دهند بعد از اين وظيفه پدرو مادر اين است که جو خانواده را فرهنگي نمايد مثلاهفته اي يک روز دست بچه را بگيرد و در کتاب فروشي هاي شهر قدم بزند تا فرزند با همراهي پدر و مادرکتاب زيبا و مورد دلخواهش را پيدا کند و بخرد اگر فرزند هنوز کتاب خوان نيست پدر و مادر با حالت خوشايند و دلپذير کتاب را براي فرزندشان بخوانند و اگر فرزندکتاب خوان شده پدر و مادر بنشينند تا فرزند براي آنها کتاب بخواند و يا نتيجه کتاب خوانده شده را براي پدر و مادر بيان کند پدر و مادر هنگامي که گوش به سخن فرزندشان مي دهند بايد حالتي داشته باشندکه مطالبي که مي شنوند برايشان جالب و لذت بخش است تا فرزند تشويق به مطالعه ي بيشتر گردد پدر و مادر بايد خود مطالعه کننده باشند و مطالعه کتاب در خانواده بايد قسمتي از اوقات اعضا خانواده را پرکند و کاري ارزشمند وضروري تلقي گردد کتاب بايد يکي از کالاهاي فراواني باشد که در خانه به فراواني در دسترس باشد. هنگام مهماني ها از بچه بخواهندکه کتابي را که خوانده به صورت سخنراني براي همه بازگو کند در صورت انجام چنين رفتار هايي با بچه کتاب،درس و تحصيل براي بچه شيرين مي شود و اگر ناتواني هاي جسمي و رواني در سر راه بچه نباشد ادامه تحصيل لذت بخش خواهد بود. اين رفتار و روش ها را هر پدر و مادري بايد بداند و ارزشمندي و فضيلت بودن درس و دانايي و تحصيل را بايد در خانواده در ذهن بچه ريخت وکاشت و پروراند چنين بچه در مهدکودک خواهد درخشيد، در دبستان و مقطع راهنمايي به موفقيت دست خواهد يافت ودر دبيرستان و دانشگاه به معلومات بالايي دست خواهد يافت. گفته مي شود بچه در کودکي بايد خواندن بياموزد و در جواني بايد بخواند تا بياموزد.
محيط فيزيکي آموزشگاه وکارکنان آن هم تاثير شگرفي روي شوق و رشد بچه خواهد داشت ساختمان و محل آموزشگاه سرسبز با طراوت و زيبا است يا خير، برخورد مسئولان و آموزگاران با دانش آموزان شادمانه، علمي، مهربانانه و توام با همکاري است يا خشک، بي روح، عبوسانه، تکليفي و مبتني بر تنبيه، بايد ها و نبايد ها، مچگيري، اشتباه و اشکال گيري از دانش آموزان. هر يک از اين روش ها تبعات و نتيجه هاي مثبت و منفي خود را بر جاي خواهد گذاشت.
بنظر مي رسد در مدارس ما ارزش گذاري روي محفوظات است و کمتر به توانمند ساختن بچه ها و علاقه مندي به مطالعه و خواندن است. مثلا روش و هنر بعضي ازآموزگاران و مديران در مدارس مچ گيري از دانش آموزان است که تو فلان شعار را خوب ادا نکردي فلان رفتار اجباري را خوب انجام ندادي مشق فلان درس را يک بارکمتر نوشتي به همين جهت است که اغلب بچه ها درسر کلاس وقتي چشم معلم به طرف آنها مي چرخد قلب شان مي تپد بدنشان مي لرزد که؛ کاش مرا پاي تخته نبرد، از من سئوال نکند، به من نگويد درس را بخوان. چرا اينگونه است؟ چون روش، مچگيري و نشان دادن کاستي ها و خطاها است.
بايد دانست در اين چنين جو وحشت و ترس، شور و شوق خواندن و آموختن در ذهن بچه ايجاد نمي شود اصلا اين نگاه به دانش آموز و سواد و درس يک نگاه بيمار گونه است يک نگاه ويران گر است برابر اين نگاه بچه ها درس نخوانند و بايد با زور و تنبيه و ترس و فشار آنها را وادار به درس خواندن نمود در گذشته اين نگاه را بسيار بي پرده و قدري هم بي ادبانه در قالب يک ضرب المثل بيان مي شدکه؛ تا نباشد چوب تر –  فرمان نبرد گاو و خر. و متاسفانه اين نگاه غالب در فرهنگ ما هست و در جامعه هم طرف دار بسيار دارد برابر اين ديدگاه آدم ها بد هستند و بايد با زور و ترس و تنبيه آنها را آدم شان کرد مثلامي بيني فردي خطايي کرده آنگاه اصرار مي شود که بايد تعهد بسپارد که ديگر مرتکب خطايي نشود. غالب نظر پدران و مادران و آموزگاران و مسئولان آموزشي ما مبتني بر اطاعت بچه است تا ابراز وجود، پيروي بچه است تا بيان نظرات، سر به زير و حرف شنو بودن بچه است تا نظريه پرداز و ابراز وجود کردن او. اين نگاه ها بايد تغيير کند.
مي خواهم بگويم چشم ها را بايد شست و به جهان جور ديگري نگريست جهان زيبا و دوست داشتني است آدميان همه خوبند، شايسته است به روش تشويق و خوبي و مهرباني با آنها برخورد گردد. بچه ها همانند گل زيبا و دوست داشتني اند و آمده اند که از اين جهان لذت ببرند پس خرد حکم مي کند  به روش مهرباني، تشويق و با به گيري استدلال در آنها شوق ايجاد کرد  تا بتوانيم جامعه اي با اعضا سالم داشته باشيم بچه ها با ذهن و ضميري خوب، سالم، صادق و آماده براي رشد و تکامل به دنيا مي آيند تنها وظيفه ما در قبال بچه ها اين است که با ايجاد محيطي مناسب سير رشد و تکامل را ممکن و سهل تر و ساده تر نماييم اگر در اين جهت گام برداشتيم وظيفه پدري و مادري و مسئولي آموزشي مان را خوب ايفا کرده ايم در غير اين صورت همه مان در حق بچه ها ستم کرده ايم و ستمکاريم.
بچه ها همانند هم نيستند هر يک براي خود جهاني است ما وظيفه داريم اين تفاوت ها را بشناسيم و احترام بگذاريم اين تفاوت ها منشا رشدند بهتر است روي يکسان سازي رفتاري بچه ها خيلي پاي فشاري نکنيم و بگذاريم هريک استعداد خود را بروز دهد. بهتر است از شعارها و زمينه هاي احساسي در محيط هاي آموزشي کاست و فرهنگ استدلالي را جايگزين نمود و به بچه هايي که از درس و مشق و مدرسه و کتاب بيزارند نشان بدهيم که رنج بيکاري، رنج ناداني و نا آگاهي بسيار بيشتر از رنج مطالعه و خواندن و فهميدن است. رنج تنبلي، بي ارزشي و بي سوادي از رنج خواندن و آموختن بد ترين و نا خوشايند ترين درس ها بيشتر است. لذت، آرامش، کمال يافتگي، رشد، خرسندي و خوشنودي در انجام کار است در کسب علم و دانش است. اگر بتوانيم با استادي اين پيام را به بچه ها و دانش آموزان نشان دهيم و محيطي ايجادکنيم توام با شادي، مهر، محبت و شوق و همکاري، بچه به اين نتيجه خواهد رسيد اگر بخواهم شاد باشم اگر بخواهم لذت بيشتري ببرم بايد در جهت کسب علم و دانش بکوشم. بي گمان اين پيام را نمي توان در قالب نصيحت به بچه گفت و نشان داد چون دوران نصيحت پايان يافته است. بايد بتوانيم بچه را با واقعيت ها آشناکنيم تا خود بچه واقعيت ها را لمس کند و بفهمد. آنگاه خود کار خواهند شد. چرا لازم است بچه واقعيت ها را لمس و درک کند؟ براي اين که فرآيند ذهن و ضمير آدمي هميشه درد و رنج و لذت را مقايسه مي کند. وقتي ديد در کفه ترازويي لذت بيشتر است به آن سمت و سو کشيده خواهد شد.                         محمدعلي شاهسون مارکده 20/3/87