بازگشت آرامش
از نخستين روزي كه پمپ آب مزرعه قابوق آغاز به كار كرد بيش از دو دهه مي گذرد. در طول اين سالها هميشه در فصل تابستان صداي ناهنجار اين موتور و انعكاس آن از كوهها بويژه در ساعات سكوت شب، آرامش مردم ماركده و قوچان را بر هم مي زد. نارضايتي و اعتراض مردم نسبت به سروصدا و آلودگي صوتي و زيست محيطي اين موتور، شوراي اسلامي ماركده را بر آن داشت تا ضمن انعكاس اين مشكل به ادارات مربوطه خواستار برقي كردن موتور گردد. بدنبال آن به دليل بالا بودن هزينه نگهداري موتور ديزلي، كشاورزان مزرعه را بر آن داشت تا نسبت به تبديل اين پمپ به برقي اقدام نمايند. اين تصميم در جلسه اي در تاريخ 26/6/82 گرفته شد و اينجانب قبول كردم كه كارهاي اداري آن را پي گيري نمايم. پي گيري كارهاي اداري با نامه گزارش شورا آغاز و با گرفتن مجوز اداره آب و اداره برق و همراهي و كمك بي دريغ سردانگهاي مزرعه، طرح برقي كردن پمپ آب با هزينه حدود 20 ميليون تومان انجام شد و استارت كار موتور برقي در تاريخ 1/3/83 زده شد. اينك پس از ساليان دراز مردمان خوب و زحمتكش روستاهاي قوچان و ماركده بويژه در ساعات شب مي توانند در آرامش و سكوت استراحت نمايند.رمضان عرب 4/3/83
كوددهي صحيح به درختان
گياهان موجودات زنده اي هستند كه به دو طبيعت متفاوت، هواي آزاد و خاك وابسته اند و براي رشد و زنده ماندن سخت به اين دو طبيعت نيازمندند. در طبقه بندي گياهان، درخت بادام جزء بلندعمرترين گياهان محسوب مي شود ولي متاسفانه در طرحهاي كشاورزي روستا، اين درخت در سن 10 الي 20 سالگي خشك مي شود. اين در حالي است كه درخت بادام 150 ساله در مزرعه هاي قديمي كه با آب قنات آبياري مي شوند هنوز هم وجود دارد. مهمترين دليل خشكيدگي درختان بادام در طرحهاي كشاورزي، روش نادرست و نابجاي كوددهي به اين درختان است. اين را همه مي دانيم كه درخت علاوه بر آب و هوا و خاك به مواد غذايي گوناگون نياز دارد كه براي دانستن اينكه چه مواد غذايي و به چه مقدار بايد به خاك بيفزاييم تا درخت از آن استفاده كند لازم است خاك آزمايش گردد تا آشكار گردد چه موادي و چه مقدار كم دارد و آنگاه با افزودن آن مواد لازم به خاك، تغذيه سالم درخت را فراهم نماييم پس هنگام كوددهي بويژه كود شيميايي، لازم است ميزان و مقدار كمبود آن مواد در خاك را بدانيم. براي نمونه عرض كنم در زمينهاي شني و سنگلاخي به كود آهن كمتري نياز است چون در اين زمينها مواد آهني و آلومينيمي كافي وجود دارد. در زمينهاي رسي درصد مواد آهني خيلي كم است. در اين زمينها درختاني كه مي خشكند بيشتر به خاطر كمبود همين مواد است كه با افزودن اين مواد مي توان از خشكيدگي درختان جلوگيري و عمر آن را طولاني تر كرد. شكل كوددهي هم نقش مهمي در رساندن غذا و سلامتي درخت دارد. در اينجا بايد ذكر كنم كه كود حيواني هيچ گونه مواد غذايي ندارد و فقط جهت نرم و پوك نمودن زمين و نگهداري بهتر رطوبت زمين تا آبياري بعدي بسيار مفيد است. كود حيواني را نبايد به صورت سطحي در پيرامون درخت ريخت چون به دليل نرم و پوك كردن سطح خاك، ريشه ها به جهت يافتن غذا به سطح خاك حركت مي كنند، در اين حال هنگام بيل زدن و شخم زدن پاي درخت ريشه هاي غذاياب قطع خواهند شد در نتيجه با كم شدن ريشه مواد غذايي كافي و به موقع به درخت نخواهد رسيد و درخت آسيب مي بيند. بهترين روش كوددهي روش چالكود است، گستردگي ريشه ها تناسبي با شاخه ها و سايه انداز درخت دارد. ريشه هاي نزديك طوقه كار نگهداشت قسمت هوايي درخت را به عهده دارند و كار غذايابي ندارند و اما روش هاي غلط معمول چالكود ؛ در بين كشاورزان ديده مي شود كه يك نقطه در يك طرف درخت را حدود 20 سانتي متر گود كرده و مقدار 100 الي 200 گرم كود شيميايي كامل در آن مي ريزند كه اين روش اشتباه است چون اين كود با اين روش به هيچ وجه با ريشه هاي غذاياب تماس پيدا نمي كند و به كندي جذب خاك مي شوند و يا مثلاً در روشي ديگر ديده مي شود كه گود 20×20 برداشته شده و نزديك طوقه را پر از كود حيواني مي كنند كه اين روش نيز اشتباه است، و اما روش صحيح چالكود : در زمينهايي كه شيب ملايم دارند چهار نقطه در چهار طرف درخت را به ابعاد 40×40 و به عمق 50 سانتي متر گود مي كنيم سپس حدود 30 سانتي متر گود را از كود حيواني پر مي كنيم و براي هر درخت بارده 5/3 كيلو كود كامل با كود حيواني داخل گود خوب مخلوط مي كنيم و در چهار گود اطراف درخت به طور مساوي مي ريزيم و روي آن 20 سانتي متر خاك مي ريزيم و گود را پر مي كنيم و اين 20 سانتي متر خاك مانع از رسيدن بيل در زمان بيل زني به چالكود و باعث تجمع ريشه هاي غذاياب مي شود، اين روش صحيح كوددهي براي 15 سال كفايت مي كند و بعد از 15 سال دوباره با فاصله بيشتر نسبت به طوقه با تناسب سايه انداز درخت، چالكود و كوددهي مي نماييم. اين دومين چالكود تا آخر عمر درخت كافي است. بهترين زمان براي چالكود ماه پاياني پاييز و اول زمستان است. لازم است چالكود ها در مزارع غرقابي در دو طرف درخت در دو نقطه با تناسب سايه انداز درخت و در مسير جوي آب و در مزرعه هاي قطره اي زير قطره چكانها ايجاد گردد. در مزرعه هايي كه با كمبود آب روبرو هستند مي توان با پاشش كودهاي مايع به قسمت هوايي درخت كمبود مواد غذايي را جبران كرد. بعضي از كشاورزان كودهاي كامل را در پايان فصل پاييز پيرامون درخت در سطح خاك مي پاشند و اين كود چند ماه تا شخم زدن و بيل زدن با هواي آزاد تماس دارد، اين روش كوددهي نادرست است چون كود كامل به جز از عناصر جامد ثابت داراي اوره، نيترات، فسفات، سولفات و ازت است و اين مواد موقعي كه در هواي آزاد قرا مي گيرند متصاعد و تبديل به گاز مي شوند و هيچگونه سودي براي درخت نخواهند داشت. آزمايشاتي كه از خاك زمينهاي زراعي ماركده انجام شده بيانگر كمبود عناصر نيتراتي و سولفات آمونيم بوده به اين خاطر لازم است در زمينهاي 100% شني براي هر درخت بارده به مقدار 5/1 كيلو سولفات آمونيم و در زمينهايي كه درصد شن آن كمتر است به مين مقدار نيترات آمونيم در سه نوبت به درختان داد. نوبت اول هنگام ورم كردن شكوفه و جوانه ها، نوبت دوم قبل از برداشت محصول و نوبت سوم بعد از برداشت محصول جهت تقويت جوانه هاي سال آينده. اين كودها حتماً بايد هنگام آبياري درست روي چالكود ها كه محل تجمع ريشه هاي غذاياب است به طور سطحي اضافه گردد. بايد دانست كه مي توانيم با به كارگيري روشهاي علمي و تجربي باغهاي بهتر و زيباتر و پربارتر داشته باشيم.رمضان علي شاهسون ماركده
فردوس يا طرح تفرقه !؟
مزرعه فردوس اولين و پرآوازه ترين طرح باغداري با آبياري تحت فشار بود كه هشت سال پيش در صحراي ماركده آغاز به كار نمود. لحظه اي كه پمپ هاي اين طرح استارت شد لحظه به ياد ماندني و شادي بخش براي مردم روستا بود و مردم با چه اميد و آرزوهايي و شور و شوقي شروع به كشت نمودند. ابتدا گفته مي شد اين طرح بادامستان است و فقط بايد بادام كاشت و مردم هم طبق برنامه از پيش تعيين شده شروع به بادام كاري نمودند سپس گفته شد كه ميان درختان بادام هم درخت هلو بايد كاشت و همه چنين كردند كه كاري بود اشتباه. اكنون با گذشت چند سال از شروع كار بهره برداري فردوس ديگر از آن اميد و آرزوهاي اوليه خبري نيست. مردم ديگر نه تنها آن شور و شوق اوليه را ندارند بلكه آبياري در مزرعه فردوس تبديل به يك كار رنج آور، آزار دهنده، خسته كننده، كسل كننده و تلخ شده است. سئوال اين است كه چرا چنين شده؟ من فكر مي كنم سيستم احداث طرح و مديريتي كه آن را اجرا كرده بكلي نادرست بوده اين در حالي بوده كه مردم از طرح كشـاورزي با آبياري تحت فشار اطلاعي نداشتند و عده اي بي انصاف هم پيدا شدند و از اين كم اطلاعي مردم يعني آب گل آلود ماهي ها گرفتند و بعد كه آب صاف شد معلوم گرديد كه ماهي ها گرفته شده اند و مشكلات ناشي از كم اطلاعي و سوء مديريت هيات مديره و مديران عامل، امروز ما را با مشكل جدي در آبرساني روبرو كرده است.
امروزه تعدادي از كشاورزان فردوس هنگام آبياري آب خوبي برداشت مي كنند و درختان آنها شاداب و رشد طبيعي خود را دارند ولي تعداد زياد ديگر از كشاورزان آب كافي ندارند و وقتي به درختان آنها بنگري پژمردگي، رشد كم و خشك آلو بودن آنها هويداست. سئوال ديگر اين است كه مسئول كيست؟ بي گمان مديران و مسئولان گذشته و حال، مسئول اين نابساماني هستند كه با سوء مديريت خود مشكلات انبوهي براي اين مزرعه بوجود آورده اند. علاوه بر آن كشاورزان هم با كاشت درختان هلو و دو برابر كردن ميزان مصرف آب اين مشكلات را دو چندان كرده اند و شد آنچه نبايد مي شد. فردوس الان يك بام و دو هواست، هنگام جمع آوري پول همه يكسان هستند ولي در تقسيم آب عده اي بيش از سهم خود آب برداشت مي كنند و عده اي هم وقتي كم آبي و خشكي درختان خود را مي بينند رنج مي برند، ناراحت مي شوند و همين امر سبب مي شود بين كشاورزان كه ممكن است پسر عمو، پسر خاله ، همسايه و … باشند درگيري، دلخوري، بگو مگو و سرانجام كدورت، كينه، نفرت و تفرقه ايجاد شود و ما اگر مزرعه فردوس را محل توليد كينه و تفرقه بناميم پر بيراهه نگفته ايم. در چنين جو و فضايي كه نظم در اين مزرعه عمومي از بين رفته ، هر كه پولدارتر باشد مي تواند با لوله كشي جداگانه و اضافه، مقدار آب بيشتري برداشت نمايد و بقيه هم بي آب مي مانند.
در طرح آبياري امسال قرار است 10 نفر از هر استخر آب برداشت نمايند، براي اين 10 نفر دو حالت متفاوت ممكن است پيش آيد، ممكن است ضمن آب گيري استخر هم خالي شود و يا ممكن است نه تنها استخر خالي نشود بلكه سرريز هم كند كه اين دو گروه هيچگاه يكسان آب برداشت نخواهند كرد. در اين نابرابري برداشت آب، بدون شك لوله هاي اضافي كشيده شده نقش مهمي دارد پس مي رسيم به همان يك بام و دو هوا، هر كه پولدارتر و … سهم بيشتر بر مي دارد و تاوان آن را كشاورزان تهي دست مي پردازند. مردم وقتي تداوم اين نابرابري هاي را مي بينند و مدير مسئول دلسوزي هم كمر همت براي حل اين معضل نمي بندد كم كم نسبت به هم بي اعتماد و بدبين شدند، اين در حالي است كه پيش از اين دوستي ها و صميميت ها و همدلي و مهرباني هاي مردم ماركده زبانزد همگان بوده ولي آبياري مزرعه فردوس اين همه خوبي ها را از يبن برده و مردم را عصبي نموده و ما اين كدورت ها را هنگام صحبت كردن در جلسات و هر جايي كه مردم دور هم باشند مي بينيم.
بايد بدانيم طرح فردوس بسيار پرهزينه بوده؛ علاوه بر هزينه هاي كلان اوليه، بر اثر سوء مديريت و در نتيجه هزينه لوله كشي هاي اضافي در يكي دو سال گذشته بنا بر گفته يكي از اعضاء هيئت مديره با تمام لوله كشي اوليه برابري مي كند يعني مردم ماركده دو بار هزينه لوله كشي پرداخت كرده اند و كماكان آب هم عادلانه توزيع نمي شود. مي دانيم هر سهامدار فردوس يك ميليون و پانصد هزار تومان وام بايد بپردازد و طي اين چند سال براي هر سهم بيش از پانصد هزار تومان هم هزينه هاي ديگر كرده حال اگر مجموع دو ميليون تومان را تقسيم بر 240 درخت بادام نماييم هر درخت تاكنون نزديك به 8500 تومان هزينه داشته است آيا باور مي كنيد؟ مشكل كمبود و توزيع ناعادلانه بر اثر داد و فريادهاي عده اي از كشاورزان به گوش دولت مردان اداري هم رسيده و گفته مي شود آنها وعده ي حل مشكل را هم داده اند. سئوال اين است كه آيا مي شود به قول و وعده هاي دولت مردان اداري اعتماد كرد و اميدوار بود؟ در پايان مي گويم مديريت فردوس مي تواند و لازم است كه با يك حساب دقيق مقدار آب موجود را محاسبه و بين كشاورزان به طور مساوي تقسيم نمايد در غير اين صورت در برابر حق هاي پايمال شده مردم مسئول و جوابگو خواهد بود و از مردم هم تقاضا دارم به جاي مقصر شناختن يكديگر و گناه را متوجه يكديگر كردن بياييد يك لحظه بينديشيم، واقعاً همه مان مقصريم، همه مان، شايد تعجب كنيد ولي واقعيت است. ببينيد اگر بگوييم اجرا كنندگان طرح سر ما كلاه گذاشتند مي گويم چرا اجازه داديد كلاه سرمان بگذارند؟ اگر بگوييم هيات مديره و مدير عامل كوتاهي كردند، مي گويم هيات مديره و مديران عامل را چه كساني انتخاب كردند؟ حالا هم اگر خودمان بخواهيم مي توانيم مشكل طرح فردوس را عاقلانه حل كنيم.رمضان علي شاهسونمطالعه عميق
انديشيدن، پژوهيدن، مطالعه ، خواندن و آشنا شدن با انديشه ها، تجربه ها و در نتيجه علوم يكي از ضروريات زندگي امروز است. ولي اين موضوع در روستاي ما چندان طرفدار ندارد بطوريكه در زندگي همشهريان خوب و مهربانم مقوله اي به نام مطالعه و كالايي به نام كتاب كمتر شناخته شده است و تقريباً كاربردي ندارد كه مايه تأسف است و نسل امروز ما زيان دوري گزيدن از مطالعه و كتاب و يادگيري را گران مي پردازد و متأسف تر اين است كه كمتر فردي در روستا متوجه اين زيان است و به همين جهت هيچ يك از ما در جهت جبران اين عقب ماندگي فرهنگي گامي بلند بر نمي داريم، اين در حالي است كه پيامبر بزرگ اسلام دستوراتي در زمينه انديشيدن و دنبال علم و دانش رفتن به امت خود فرموده، براي نمونه:” بدنبال علم و دانش برويد حتي اگر در چين باشد – يكساعت انديشيدن از 70 ساعت عبادت بالاتر است – آموختن علم و دانش بر مرد و زن واجب است و … “. اين واقعيتي كه در روستاي ما وجود دارد هيچ انطباقي با دستورات پيامبر نمي تواند داشته باشد به نظر مي رسد لازم است تجديد نظري در بينش و رفتار خود نسبت به كسب علم و دانش و مطالعه و روي آوردن به كتاب داشته باشيم تا بتوانيم دستورات پيامبر بزرگ اسلام را عملي نماييم.نوشتن درباره روش ها ، زمان، محل و چگونگي مطالعه شايد چندان نياز نباشد ولي از آنجاييكه هنگام خرداد است و آزمون هاي درسي دانش آموزان؛ و در اين روزها هر جوان و نوجواني را مي بينيم كه كتاب بدست مشغول خواندن و تكرار كردن درسهاي خود است تا در جلسه امتحان بتواند موفقيت كسب نمايد بنابراين چند جمله اي دراينباره ياداشت مي كنم. بعضي از دانش آموزان شب تا ديروقت درس مي خوانند، بعضي ديگر صبح زود و بعضي ديگر … ، در اينجا سئوال پيش مي آيد چه زماني براي مطالعه مناسب است؟ پاسخ به اين پرسش آسان نيست چون همه مردم از نظر ميزان قدرت تمركز و توجه يكسان نيستند و تفاوت ها بسيار است. بعضي ها هنگام شب بالاترين ميزان توجه و هوشياري و تمركز را دارند كه مي توان آدم شب ناميدشان و بعضي ديگر در صبح كه آنها را هم مي توان آدم صبح ناميدشان. پس توجه، تمركز و ميزان هوشياري فرد است كه مشخص مي كند فرد در چه هنگام مي تواند تلاش و كوشش خود را براي مطالعه بهتر و پربارتر به كار گيرد. پس فردي كه در صبح تمركز بيشتري دارد شايسته است ساعتهاي صبح بيشترين زمان را صرف مطالعه نمايد و كسي كه در ساعتهاي شب تمركز بيشتري دارد بايد در اين هنگام به مطالعه بپردازد تا نتيجه بهتري بگيرد. پس از اينكه دانستيم در چه ساعتهايي بالاترين سطح تمركز و آمادگي را داريم براي استفاده بهينه از وقت و نتيجه گيري بهتر، لازم است مطالعه را با مطلبهاي سخت و دشوار آغاز نماييم و پس از اينكه مقداري خسته شديم آنگاه مطالب آسانتر را بخوانيم. ما مي توانيم براي يادگيري بهتر، مطالب مورد مطالعه را تقسيم بندي نموده و همچنين زمان مطالعه را نيز بخش بخش نماييم و پس از مطالعه يك قسمت از درسها در يك بخش از زمان، زمان كوتاهي به استراحت بپردازيم تا خستگي تداوم مطالعه را از خود دور كنيم. خوبي اين روش اين است كه هنگام استراحت ذهن بيكار نمي نشيند بلكه به مرور كردن آموخته ها مي پردازد. مي توان 45 دقيقه سخت مطالعه كرد و 15 دقيقه به استراحت پرداخت ولي اين زمان ها خيلي دقيق و براي همه يكسان نمي تواند باشد بلكه هر فرد با توجه به توانايي هاي ذهني و جسمي خود مي تواند برنامه ريزي كند. سئوال ديگر اين است كه چه محيطي براي مطالعه مناسب است؟، بي گمان محيط عامل مهمي در افزايش كارايي مطالعه خواهد داشت. مطالعه عميق و سودمند نياز به محيطي آرام، ساكت، داراي نور كافي و دماي مناسب دارد. در محيط روستاي ما محل هاي مناسب فراوان مي توان يافت از جمله مزرعه ها، باغها، كنار رودخانه و حتي خانه ها، چون اكثر خانه ها داراي مناظر زيبا هستند مشروط بر اينكه ساير اعضاء خانواده ملاحظه فرد مطالعه كننده را بنمايند و سكوت و ارامش را در خانه رعايت نمايند. پس نمي توان جلو تلويزيون نشست و درس هم خواند. براي بياد ماندن موضوعهاي خوانده شده مي توان در ساعتهاي غير مفيد مثل هنگامي كه سوار ماشين هستيم يا راه مي رويم و يا وقتي ناگزيريم در محلي در انتظار بمانيم يادداشتها و آموخته هاي خود را در ذهن ماندگار نماييم. براي جلوگيري از خواب رفتگي در هنگام مطالعه لازم است 8 ساعت خواب مورد نياز خود را داشته باشيم. مطالعه نبايد در حالت درازكش باشد بلكه بايد نشسته و گاهي هم با قدم زدن و تحرك همراه باشد تا از خواب آلودگي جلوگيري و هوشياري لازم حفظ گردد همچنين استفاده از صندلي و ميز روش مناسبي مي تواند باشد.
منبع: ماهنامه شوراها و مشاركت شماره4محمد علي شاهسون ماركده 5/3/83ما براي وصل كردن آمديم
يك سال پيش با همت و كوشش گروهي از جوانان تحصيلكرده روستا، نشريه آواي ماركده متولد شد. اين پديده در محيط يك روستاي كوچك كاري است كارستان و تصميمي بود بزرگ و در خور ستايش. آواي ماركده مي تواند يك گارگاه انديشه باشد و يك فرصت طلايي براي جولان نبوغ و خلاقيت انديشه جوانان روستا، اگر بخواهند. وقتي سرگذشت و زندگي شاعران و نويسندگان نامور كشورمان را مطالعه مي كنيم مي بينيم بيشتر اينان كار نويسندگي و سرايش خود را در سطح دبستان و سپس دبيرستان از نشريه هاي ديواري مدرسه، نشريه هاي محلي، شهري و منطقه اي خودشان شروع و سرانجام با تلاش زياد پختگي لازم را كسب و توانستند به شهرت برسند. در همين راستا آقاي ابوالفضل شاهسون، يكي از همين جوانان خوش ذوق روستا، دو قطعه شعر سروده و براي آوا ارسال كه در 2 شماره به چاپ رسيد. پس از چاپ ، اين دو قطعه شعر مورد نقد دوست ديگرمان آقاي اسدالله عرب قرار گرفت و آقاي ابوالفضل شاهسون در جواب نقد خود مي گويد شعرهاي من طنز است. حال براي روشن شدن موضوع، نخست ببينيم طنز چيست. اديبان ما سخنان و مقاله ها و نوشته هاي ادبي را بر حسب شكل، اثر و موضوع و پيامي كه آن سخن و يا نوشته دارد دسته بندي نموده اند و براي هر دسته و يا نوع آن تعريف ها و مشخصاتي عنوان و نمونه ها ارائه داده اند كه يكي از اين نمونه ها طنز است. لازم است در اينجا موضوعي را بيان كنم و آن اينكه دغدغه ادبيات و ادبي نويسي ها هميشه انسان و رنج هايش و تعالي او بوده است. اين نويسندگان هميشه موضوعي، مشكلي، رنجي، نابهنجاري هايي، دردي، خواستي، آرزويي از انسان و اجتماع انساني را مطرح كرده ، مورد توجه قرار داده و درباره آن سخن مي گويند. اين سخن ممكن است شكل حماسي، تراژدي، غنا، كمدي، مرثيه، مفاخره، طنز، هجو و … داشته باشد كه به دو شيوه نثر در قالب داستان كوتاه، رمان، مقاله و … و شعر در قالب قصيده، غزل، مثنوي، رباعي، قطعه و … بيان مي گردد. پس طنز يكي از انواع ادبي است كه در جهان انساني كاربرد زيادي دارد. در ادبيات دو گونه گويش است كه عيب ها، زشتي ها، كاستي ها، ريا و تزوير، دورويي و … ها را مسخره و سرزنش مي كند و طعنه و نيشخند مي زند و …
◄يكي از اين شيوه و گويش ها « هجو» است كسي كه هجو به كار مي گيرد هدفش با گفتن و عنوان كردن عيب ها و زشتي ها، تخريب و از ميدان به در كردن طرف مقابل يا موضوع مورد هجو است. موضوع مورد هجو ممكن است يك فرد، گروه، طبقه، قشر، ملت، آداب، رسوم، حق هاي ويژه و … باشد. در هجو عيب ها با تندي و تيزي و صراحت بيان مي شود.
◄شيوه و گويش ديگر « طنز» است. نويسنده وقتي سخنش را در قالب طنز بيان مي كند ، در آن دردها و رنجها را با مسخره كردن، سرزنش كردن و نيش زدن و با رعايت ادب بيان مي كند. هدف و انگيزه طنز نويس اصلاح امور است. پس در طنز هدف اصلاح، آباد كردن و سازندگي از طريق مسخره كردن، نيشخند زدن و استهزاء است. ما طنز نويسان بزرگي داريم مثل عبيد زاكاني، علي اكبر دهخدا و …
بيشتر كساني كه درباره تاريخ مشروطه ايران مطلب نوشته اند تاثير شگفت نوشتار هاي طنز دهخدا را كه با نام چرند و پرند منتشر مي شد بر روند پيشبرد انقلاب مشروطه ياد كرده اند. دهخدا در اين نوشتار مسائل و موضوعهاي غير انساني و زيانمند براي مردم و كشور را به مسخره مي گرفت. در اينجا پرسش مطرح مي گردد كه چه نيازي است سخن در قالب طنز گفته شود؟ علت روي آوردن مردم به سخن طنز در جامعه هاي گوناگون متفاوت است. به نظر مي رسد در جامعه هاي استبدادي كه توسط خداوندان زر و زور و تزوير حق آزادي بيان و انتخاب از مردم گرفته شده و مردم نمي توانند نظرات خود را با صراحت و آساني بيان كنند و انتخاب خود را داشته باشند و نيز در جامعه اي كه فاصله طبقاتي بين فقير و غني شديد وجود دارد و زير سايه قدرت حق هاي ويژه و كاذب براي اشخاص ايجاد شده و مردم نمي توانند حرف و نظر خود را روشن و آزاد بيان كنند بيشتر به اين شيوه سخن گفتن روي مي آورند تا هم با مسخره كردن، نيش زدن و بيان عيب ها عقده هاي رواني ناشي از تحقير شدگي خود را التيام بخشند و هم به گروه يا فرد قدرتمند جامعه تذكري تلخ داده باشند با اميد اينكه كاستي ها برطرف شود. در جامعه هايي كه مردم آزادي بيشتري دارند هدف بيشتر كساني كه به اين شيوه سخن مي گويند مسخره كردن به خاطر خنداندن و در نهايت زدودن كاستي ها و نازيبايي هاست. حال وقتي شعر هاي آقاي ابوالفضل شاهسون را با معيارهاي ارائه شده كتابهاي ادبي مقايسه كنيم بي گمان حق را بايد به آقاي اسدالله عرب داد ولي با توجه به مواردي كه شرح خواهم داد من حق كامل را به ايشان نمي دهم.
- بايد توجه نمود ما در روستايي زندگي مي كنيم كه افراد فرهيخه، فاضل و انديشمند نداريم كه جوانان بتوانند از آنها سرمشق بگيرند و در جهت فرهيختگي گام بردارند، بلكه جامعه ما يك جامعه سنتي با فرهنگ شفاهي است. علم و انديشه و انديشه ورزي در آن چندان شناخته شده نيست و جدي گرفته نمي شود. معيار ارزش در روستا داشتن زمين زيادتر، پول بيشتر، ماشين نو، خانه خوب و تكرار مسافرتهاي زيارتي است. كداميك از اين ارزش ها با ادبيات و ذوق ادبي همخواني دارد؟
- در زواياي زندگي مردم روستا كالايي به نام كتاب تقريباً ناشناخته است. زمان صرف مطالعه در روستا نزديك به صفر است. جلسات بحث و گفتگو براي جوانان نيست. انجمن ادبي نداريم تا در آن موضوعهاي ادبي مطرح، تدريس و نبوغ و خلاقيت جوانان سنجيده شود. حال از يك جوان روستايي كه در چنين جامعه اي رشد يافته و تحصيلات عاليه هم ندارد چه انتظار مي توان داشت؟
- متاسفانه چند نفر جوانان تحصيلكرده روستا هم نتوانستند نقش علمي و اجتماعي خود را در جامعه ايفا نمايند. اين عدم موفقيت باعث سرخوردگي نوجوانان شده، به نحوي كه نوجوانان بارها در صحبتهاي خود گفته و مي گويند: حال آنها كه تحصيل كردند چه فرقي با ديگران دارند؟ همين امر باعث شده نوجوانان ان شور و شوق لازم را جهت تحصيل و راهيابي به دانشگاه نداشته باشند.
- خود آقاي ابوالفضل شاهسون اذعان دارد كه من يك كتاب طنز خواندم و اقدام به سرودن نمودم كه گوياي فقر مطالعاتي اوست.
- من خود در نوجواني« توي ذوق زدگي» را تجربه كرده ام و اثر تخريبي آن را مي دانم. براي آگاهي بيشتر اين تجربه را در اينجا بازگو مي كنم. من از معدود دانش آموزان روستا بوده ام كه سه سال به مكتب خانه براي آموختن قرآن رفتم و سپس با آمدن سپاهيان دانش جزء اولين دانش آموزان بودم. نمي دانم كلاس دوم يا سوم در كتاب علوم، فرآيند بازتوليد باران درج شده بود و آموزگار با توضيح لازم اين فرآيند را سر كلاس درس داد كه : آب درياها و رودخانه ها بر اثر تابش خورشيد، گرم شده و تبديل به بخار مي شود و در جو به شكل ابر قرار مي گيرد آنگاه بر اثر وزش باد ابرها جابجا شده و بيشتر در محل هاي بلند و كوهستاني به علت برودت هوا مولكولهاي آب متراكم شده كه به علت سنگيني نمي تواند در فضا بماند و به زمين فرود مي آيند و ما شاهد بارش هستيم. براي من كه تا آن موقع علت بارش باران را از بزرگترها چيز ديگري شنيده بودم بسيار جالب و شيرين بود. يك شب در جلسه قرآن خواني اين آموخته را با شور و شوق و افتخار براي چندين مرد روستا حاضر در جلسه بازگو كردم. بجز يكي دو نفر همگي نيشخند تمسخر آميز به من زدند و يكي از حاضرين گفت: اينها همه اش دروغ است. هيچ كاري در جهان انجام نمي شود، هيچ برگي از درخت نمي افتد مگر با اجازه و دستور خداوند، باران و برف هم همين گونه است، به دستور خدا هر يك از دانه هاي برف و باران را يك فرشته مي آورد و در فضا رها مي كند آنگاه ما شاهد بارش باران و برف هستيم. بحث جلسه بين حاضرين روي همين موضوع ادامه يافت و سرانجام به اين نتيجه رسيدند كه سپاهيان دانش بچه هاي مردم را گمراه مي كنند و آنها را از خدا روي گردان مي كنند. اين بحث ها و اظهار نظرها در جلو چشم من و با اشاره و گاهي خطاب به من نوجوان 11،12 ساله انجام مي شد. من كه با اين آموخته ها احساس دانايي و غرور مي كردم و به خود مي باليدم چنان تحقير شدم و سرخورده، كه ديگر ياراي زدن حرفهاي عادي و روزمره خود هم نبودم و تا مدتها اين رويداد ذهن مرا بخود مشغول كرده بود و توضيح هاي مجدد آموزگار هم نتوانست كاملاً اثر تخريبي آن را بزودي از بين ببرد.
دوست عزيز آقاي اسدالله عرب، جامعه ما كه جوانان را تشويق نمي كند، امكان رشد نبوغ آنها را فراهم نمي كند حال اگر من و شما بخواهيم با انتقادهاي تند و صريح خود با آنها روبرو شويم باعث سرخوردگي آنها خواهيم شد. من بر اين باورم كه انتقاد توأم با تشويق و در صورت امكان آموزش مي تواند مثبت تر باشد تا بتوان اين كورسوي روشنايي را تقويت نمود و يادمان باشد كه بنابر گفته مولوي
ما براي وصل كردن آمديم ني براي فصل كردن آمديم
ما برون را ننگريم وقال را ما درون را بنگريم و حال را
بنابراين اجازه بفرماييد نامه مورخه 8/3/83 جنابعالي را چاپ نكنيم و به همين توضيح من اكتفا كنيم.
و اما سخني با دوست خوش ذوقمان آقاي ابوالفضل شاهسون، از اينكه يكي از جوانان روستايمان داراي ذوق هنري و علاقمند به طنز است جاي بسي خوشوقتي است. پرداختن به كار ادبيات و گام نهادن در اين راه مستلزم مطالعه شبانه روزي است بويژه مقوله طنز. شما براي گفتن طنز بايد موضوعها را خوب بشناسي و به همه جوانب آنها پي ببري. بار معنايي واژه ها را بداني، انواع ادبي را خوانده باشي تا بتواني طنز زيبا بگويي و موفق باشي. پرداختن به طنز شجاعت زيادي هم لازم دارد و نبايد از نقد كردن برنجي. پس توصيه من به شما اين است كه بخوان و بخوان و بخوان. مي دانيم اولين كلمه اي هم كه ازطرف خداوند بر پيامبر بزرگ اسلام وحي شد« اقرأ = بخوان » بود كه از اينجا بايد پي به اهميت خواندن برد. پس بخوان و براي آوا هم مقاله و اشعار طنز بنويس. در پايان سه جلد كتاب درباره زيباشناسي سخن پارسي نوشته دكتر ميرجلال الدين كزّازي را توصيه مي كنم مطالعه بفرماييد.
1- بيان 2- معاني 3- بديع
منابع : 1- فرهنگ معين نوشته دكتر محمد معين
2- انواع ادبي و بديع نوشته سيروس شميسا
3- بيان، معاني و بديع نوشته دكتر كزازي
محمد علي شاهسون ماركده 8/3/83
جشن عروسي در ماركده (قسمت ششم)
با توجه به افكار حاكم بر آن روز، و ديد مردم نسبت به دختر و پسر مي توان اين چنين استنباط كرد كه، مردم آن زمان، زن را ملك مرد مي دانستند و پدر و مادر دختر را مي پروراندند وتحويل داماد مي دادند و اين زن در طول عمر خود براي مرد كار مي كرد، پس بايستي خرج عروسيش را بدهد. اگر بگوييم اين گونه نبوده و مرد را نيمي از زندگي و زن را نيمي ديگر از زندگي بدانيم ضرورتي ندارد كه داماد خرج خانواده عروس را در طول عروسي بدهد.
اصولاً خانواده دختر، عروسي دختر را چندان اهميت نمي دهند و دختر را مال مردم، كه سرانجام بايستي به خانه ديگري برود، مي دانستند. در اين زمينه ترك زبانان روستا اصطلاحي جالب دارند كه گوياي اين مسئله است. و مي گويند:« قيز از گه ديوار و دور» يعني دختر ديوار مردم است. ونيز مي گويند: « قرقا چاشت اولماز – كيراكن پشت اولماز» يعني گندم برشته غذاي ناهاري نمي شود و داماد را پشت و پشتوانه نمي توان شمرد. و فارس زبانان مي گفتند دختر مال مردم است.
و مردم درباره كسي كه همه فرزندانش دختر هستند و پسري ندارد مي گويند فلاني براي پسران مردم كار مي كند. و زحمت هاي آن را بر باد رفته مي دانستند.
پس گفتيم كه دختران را مال مردم مي دانستند و در عروسي دختر، اقوام دختر يا نمي رقصيدند و يا شادمانه نمي رقصيدند و شادي واقعي نمي كردند. برادران عروس خود را كوچك مي پنداشتند و خجالت مي كشيدند. حتي خويشان عروس بخصوص بزرگتران لباس هاي نو چندان نمي پوشيدند.
ولي خانواده داماد شادماني واقعي مي كردند، از صميم قلب مي رقصيدند. احساس پيروزي مي كردند و هنگامي كه عروس را به خانواده داماد مي آوردند، احساس غلبه و پيروزي مي كردند، در مقابل، خويشان عروس احساس شكست و مغلوب شدگي مي نمودند و احساس مي كردند كه چيزي از دست داده اند.
پس مي توان گفت اصل و اساس عروسي داماد است. و زن پس از وصل به مرد و در پناه مرد تكامل مي يابد. اگر اين موضوعهايي كه عرض شد كه عين واقعيت هستند را بپذيريم آيا مي توان اين نظريه را قبول كرد كه زن ناقص العقل است و از طرف چپ آفريده شده؟ و كمتر از مرد است؟
به نظر من اين موضوعها نادرست است و سلطه بي رحمانه مرد در طول تاريخ بوده كه به زن قبولانده كه تو انسان كامل نيستي و زن بيچاره هم اين فكر مرد را پذيرفته و قبول كرده و در بعضي جاها هم خود آن را پرورانده و كم كم بر اثر تداوم اين موضوع در طول تاريخ مرد احساس كرده كه مالك زن است و شالوده كارها بر اساس اين فكر نادرست مرد ريخته شده است.در مورد مهريه كه مرد بايستي به زن بپردازد نظرهايي ابراز شده است. علت بوجود آمدن مهريه را بر پايه تخمينها و پاره اي قراين و فرضيه هاي فلسفي اين گونه بيان مي كند.
آقاي مطهري در كتاب نظام حقوق زن در اسلام در همين زمينه مي فرمايد:” مي گويند در دوره هاي ما قبل تاريخ كه زندگي بشر شكل قبيله اي داشت، ازدواج با همخون جايز نبوده. جواناني كه خواستار ازدواج بودند از قبيله ديگر براي خود همسر انتخاب مي كردند چون در آن دوره ها مرد به نقش خود در توليد فرزند واقف نبوده و فرزندان را به عنوان فرزندان همسر خود مي شناخته نه به عنوان فرزند خود، با اينكه شباهت فرزندان را به خود احساس مي كرده نمي توانسته علت اين شباهت را بفهمد. قهراً فرزندان نيز خود را فرزندان زن مي دانستند نه فرزند مرد و نسبت از طريق مادران شناخته مي شده نه از طريق پدران، مردان موجودي عقيم و نازا به حساب مي آمدند و پس از ازدواج بعنوان يك طفيلي كه فقط زن به رفاقت با او و به نيروي بدني او نيازمند است در ميان قبيله زن بسر مي برده است، اين دوره را دوره مادر شاهي ناميده اند.
ديري نپائيد كه مرد به نقش خويش در توليد فرزند واقف شد و خود را صاحب اصلي فرزند شناخت. از اين وقت زن را تابع خود ساخت. و رياست خانواده را بعهده گرفت و به اصطلاح دوره پدرشاهي آغاز گشت.در اين دوره نيز ازدواج با همخون جايز نبود و مرد ناچار بود از ميان قبيله ديگر همسري براي خود انتخاب كند و به ميان قبيله خود بياورد و چون همواره حالت جنگ و تصادم ميان قبايل حكمفرما بود انتخاب همسر از راه ربودن دختر صورت مي گرفت. يعني جوان دختر مورد علاقه اش را از ميان قبيله ديگر مي ربود. تدريجاً صلح جاي جنگ را گرفت. و قبايل مختلف مي توانستند همزيستي مسالمت آميز داشته باشند. در اين دوره رسم ربودن زنان منسوخ شد و مرد براي اينكه دختر مورد نظرش را به چنگ آورد ميان قبيله دختر رفته و اجير پدر زنش مي شد و مدتي براي او كار مي كرد و پدرزن در ازاي خدمت داماد، دختر خويش را به او ميداد و او آن دختر را به ميان قبيله خويش مي برد. تا اينكه ثروت زياد شد در اين وقت مرد دريافت كه بجاي اينكه سالها براي پدر عروس كار كند بهتر است كه يك هديه لايقي تقديم او كند و دختر را از او بگيرد و اين كار را كرد و از اينجا مهر پيدا شد.
مي گويند: مرد از وقتي سيستم مادر شاهي را ساقط كرده و سيستم پدر شاهي را تأسيس كرده زن را در حكم برده و لااقل در حكم مزدور و اجير خويش قرار داده و به او به چشم يك ابزار اقتصادي كه احياناً شهوت او را تسكين مي داد نگاه مي كرد. به زن استقلال اقتصادي و اجتماعي نمي داد. محصول كارها و زحمات زن متعلق به شوهر بود. زن حق نداشت به اراده خود شوهر انتخاب كند و به اراده خود براي خود فعاليت اقتصادي داشته باشد و در حقيقت پولي كه مرد در حقيقت به عنوان مهر مي داده و مخارجي كه به عنوان نفقه مي كرده است در مقابل بهره اقتصادي بوده است كه از زن در ايام زناشويي مي برده است. “
مي گويند: پول مهريه تعلق به دختر يا زن آينده دارد ولي در عمل ديده مي شد كه اين طور نيست. مثلاً هر گاه خانواده دختر يا زن از نظر اقتصادي و اجتماعي از خانواده پسر بالاتر بوده، اين پسر بوده كه يك يا چند سال بصورت دائمي يا غير دائم مجاني براي پدر زن آينده خود كار مي كرد. پدر زن هم به پاداش اين زحمت ها هنگام تعيين مهريه، شيربها و خرج مطبخ تخفيف هايي براي او قائل مي شد.پس اگر مهريه از آن دختر يا زن آينده است پدر به چه حقي در ازاء كار داماد در مهريه تخفيف مي دهد؟ از مال چه كسي؟ و نيز هر گاه خانواده پسر از نظر اقتصادي و اجتماعي از خانواده دختر بالاتر بوده، از قدرت اجتماعي و اقتصادي خود جهت كم تر كردن مبلغ شيربها و مهريه استفاده مي كرده و در اين جا خانواده دختر بوده كه خود نيز مقداري كوتاه مي آمد تا اين وصلت صورت پذيرد.
ويل دورانت مورخ مشهور آمريكايي در تاريخ تمدن خود مي نويسد:” هنگامي كه سازمان مادر شاهي روي كار بود، مرد ناچار بايد به قبيله زن برود و در آنجا زندگي كند. بتدريج كه نظام پدرشاهي قوت مي گرفت، داماد حق آن را پيدا كرده بود كه زن خود را بردارد و به قبيله خويش ببرد، به اين شرط كه مدتي نزد پدر زن خود كار كند، نمونه آن داستان يعقوب پيامبر كه چند سالي براي پدر زن خود كار كرد. “
اصولاًمردم با ديد ديگري به مهريه مي نگريستند، آنها بر اين باور بودند كه هيچ كس نه قباله (مهريه) را داده و نه گرفته، صرفاً يك پشتوانه اي براي امنيت زندگي زن است در برابر هوس هاي مرد كه نخواهد زنش را طلاق بدهد.
و وقتي زندگي گذشته و حال را بررسي مي كنيم، مي بينيم كه نظر مردم كاملاً واقعيت دارد و تاكنون اتفاق نيفتاده كه زن و مرديكه با هم زندگي مي كنند، زن مهريه خود را طلب كند.
ادامه دارد … محمد علي شاهسون ماركده