آوای ماركده شماره 34 – يكم آبان 1383

دفتر شوراي حل اختلاف

در پي دعوت كتبي شوراي اسلامي از 77 نفر، جلسه اي در تاريخ 18/2/83 ساعت 20 با حضور 31 نفر در محل مسجد ماركده تشكيل شد.

در اين جلسه موارد زير به اطلاع مردم رسانده شد: مشكلات طرح جمع آوري آبهاي سطحي روستا كه فعلاً در جوي آب جلو روستا مي ريزد و هدايت آبها به خارج از روستا، موضوع عدم استقبال مردم از واريز پول بابت گازرساني و پيشنهاد قسطي شدن هزينه گازرساني اين 6 روستا توسط نماينده مجلس به مدير عامل شركت ملي گاز ايران، اقدامات پيگيري سنددار كردن خانه هاي روستا ، و سرانجام بدنبال مانع شدن تعمير رختكن حمام توسط چند نفر جهت اسكان موقت نهادهاي روستا، از مردم درخواست شد كه محلي را جهت شوراي حل اختلاف مشخص نمايند كه پس از بحث و مشورت مقرر گرديد كه هيآت مديره شركت فردوس ماركده محل موتور خانه قبلي را تخليه كند و دهياري اين ساختمان را جهت استقرار شوراي حل اختلاف تعمير نمايد كه موضوع صورتجلسه گرديده و به امضاي حاضرين رسيد

شوراي اسلامي ماركده

دورويي چرا؟

با سلام خدمت خوانندگان آوا، مدتي است اين واژه دورويي مرا عذاب مي دهد، فكر مي كنم دورويي را جهت حفظ آبرو به كار مي بريم، و آبرو يعني يك واژه پرده پوشي. يعني انجام عمل ناشايست پرده را دريدن و هويت اصلي را مشخص كردن. بعضاً اعمال ناشايست را انجام مي دهيم و سعي مي كنيم كسي متوجه نشود و اگر كسي متوجه نشد حفظ آبرو و هويت كرديم و خلاف آن، آبروي خود را از دست داده ايم. يعني عملاً يك عمل دورويي را مرتكب شده ايم، چرا كه تظاهر به آنچه نيستيم كرده ايم. اگر درون و برون، ظاهر و باطن يكي باشد فكر مي كنم نيازي به حفظ آبرو نباشد. اگر اعمالمان خردمندانه باشد و بر اساس عقل و تفكر، شايد آبرو معنا و مفهومي نداشته باشد. و اگر عقل و خرد را با بينش تقوي و ايمانمان درهم بياميزيم و آنگونه عمل كنيم كه مطابق با دستورات و موازين اسلام باشد؛ به حق، خرد و انديشه مان با دين و ايمانمان تضاد نخواهد داشت. عليرغم رنجي كه از دورويي مي كشم خود نيز مراعات نمي كنم و اغلب فكر مي كنم شخص دورويي هستم. وقتي خوب به عمق و ريشه قضيه فكر مي كنم مي بينم خيلي هم مقصر نيستم چرا كه دورويي با گوشت و خونم عجين گشته و در آميخته، كه محصول محيط و اجتماع است و اثراتي است كه از آنها گرفته ام. اگر بخواهم خلاف دورويي عمل كنم، هويت اصلي ام را مشخص كرده ام و تحملش برايم سخت و زجر آور است. و از اينكه پرده پوشي و حفظ آبرو مي كنم و عملاً مرتكب دروغ مي شوم رنج نمي برم، چرا كه آنقدر در زندگي روزمره ام زياد شده است كه فكر نمي كنم دروغ است. مدتي است كه سعي و تلاش مي كنم كه پرده ها را كنار بزنم و واقع بين باشم و مي بينم عجايبي را كه واقعيت دارند و چاره اي ندارم بجز اينكه بگويم عجيب ولي واقعي. چرا بايد اين طور باشيم؟ چرا هميشه در حال تظاهر هستيم؟ چرا واقعيت ها را كتمان مي كنيم؟ چرا به صلاح اعمال و رفتار خود سخن مي گوييم؟ چرا خوب حرف مي زنيم ولي حرفهاي خوبي نمي زنيم؟ واقعاً دل آدم به درد مي آيد وقتي خوب مي بيند. قضاوت ها به چشم شده است و عقلمان به چشممان. هر چه را به ظاهر مي بينم به باطن قضاوت مي كنيم. چرا نبايد درك كنيم؟ لمس كنيم؟ حس كردن ها كجا رفته؟ چرا اهم و مهم بودن ها را به صلاح خود و منافع خود تعبير مي كنيم؟ چرا در كم كاري ها توجيه مي كنيم؟ چرا نمي خواهيم واقعيت ها را بپذيريم؟ چرا به گفته هاي خودمان عمل نمي كنيم؟ چرا توجه نمي كنيم كه جواب خيلي از سوالاتمان در توضيحاتمان نهفته است؟ اگر پيرامون مطلبي صحبت مي كنيم و تآييد مي كنيم در پايان عرايضمان همان را نقض كرده ايم. چرا از واقعيات تلخ گريزانيم؟ با هم هستيم در حالي كه به همنوعانمان توجه نداريم، چرا در وقت تنگدستي ديگران، احساساتمان گل نمي كند؟ چرا خير بودنمان را به رخ مي كشيم و قولنامه بابت ضمانت خيراتمان را پشت پرده نگه مي داريم؟ چرا اعمال نيكمان را با به رخ كشيدن و منت گذاشتن، پوچ و بي ارزش مي كنيم؟ چرا تك بعدي فكر مي كنيم؟ و چرا در شب نيمه شعبان بين نماز مغرب و عشاء مداحي را سر لوحه كارمان قرار مي دهيم و نمي بينيم كه حداقل 25 نفر را از نماز جماعت عشاء محروم كرده ايم، چرا توجه نمي كنيم شايد همه آنهايي كه نشسته اند راضي نباشند؟ بهتر نبود مداحي را بعد از نماز عشاء برگزار مي كرديم كه مزاحمتي براي كسي فراهم نكرده باشيم و شيفتگان حضرت مهدي (عج) را بعد از نماز به فيض برسانيم. چرا توجه نمي كنيم كه به زور نگه داشتن مردم بين دو نماز ارزش معنوي كار را از بين مي برد؟ و آنوقت در جلسه با هم، هم ناله مي شويم كه شورا و دهياري در مناسبتها شركت نمي كنند كه از مشكلات و درد مردم آگاه باشند. چند درصد از مردم روستا به مسجد مي آيند؟ آيا مي توان گفت كه مشكلات مردم به اهل مسجد مربوط مي شود؟ يا آنهايي كه به مسجد نمي آيند اهل دين و نماز نيستند؟ وظيفه شورا مگر به غير از رسيدگي به مشكلات و مسائل عمراني روستا است. آيا مشكلات و مسائل فقط به مسجد خلاصه مي شود و بس؟ چرا اينقدر از خود راضي هستيم؟ مداحي بين نماز را ارزش مي دهيم ولي گرفتن وقت نمازگزاران را توجهي نداريم. به شورا و دهياري خرده مي گيريم كه چرا در مناسبتها شركت نمي كنند ولي مستقيم از شورا و دهياري انتقاد نمي كنيم و بابت پيگيري كارها كه براي مشكلات روستا مي كنند توجهي نمي كنيم. گاز مي خواهيم ولي خودياري پرداخت نمي كنيم. دهياري مي خواهيم ولي عوارض پرداخت نمي كنيم. راي به شورا مي دهيم ، سر دست بلند مي كنيم، ولي ياري نمي كنيم. به جلسه دعوت مي شويم ولي شركت نمي كنيم. براي برگزاري جشن ميلاد هزينه مي كنيم، چشم و هم چشمي مي كنيم، ولي به ظروف يكبار مصرف پخش شده در خيابان توجه نمي كنيم. واقعاً بايد بر اين جامعه فهيم افسوس خورد، از كاه كوه مي سازيم ولي كوه را با آن عظمت نمي بينيم. احساس خطر فرهنگي مي كنيم، ولي چاره اي نمي انديشيم و دفاع نمي كنيم.

و اما از آقاي مهندس غلامعلي عرب سئوال مي كنم كه كجا شورا و دهياري جهت جلسه هماهنگي جشن دعوت شده اند و شركت نكرده اند؟ كتباً دعوت شدند يا شفاهاً؟ چگونه اثبات مي كنيد؟ دوستان و خوانندگان؛ اين بنده حقير بارها به دوستان اعلام كرده ام روستايمان در زمينه دهياري ضربه مي خورد و از قافله عقب مي ماند. چند ماه پيش كتباً استعفايم را به شورا اعلام كرده ام ولي خوب چندان مورد توجه قرار نگرفته است. مي دانيد چرا؟ چون كسي حاضر به همكاري نيست. همين جا باز اعلام مي كنم هر كس حاضر است همكاري كند بسم الله. درست در ايام نيمه شعبان آب آشاميدني دچار مشكل حادي شده بود، و وظيفه قانوني اين حقير بود كه به شكلي حل نمايم و همه در جريان امر بوديد. انصافاً رسيدگي به مشكلات آب مهم تر بود كه تمام وقت و فكر و ذكر مرا پر كرده بود يا جشن نيمه شعبان؟ پس اهم و مهم بودن كجا رفت؟ چرا كاري را كه انجام مي دهيم سعي مي كنيم غوره در چشم ديگران كنيم؟ و ارزش معنوي آن را از بين مي بريم؟ چرا در طول سال به رنج و مشقتي كه همنوعانمان متحمل مي شوند توجهي نداريم؟ و سخني با اهل مسجد دارم، از شما سئوال مي كنم، جلسه اي گرفته ايد، شورا و دهياري را مورد انتقاد قرار داده ايد، كار بسيار خوب و با ارزشي انجام داده ايد ولي بهتر نبود حداقل يكي از اعضا شورا و دهياري را احضار مي كرديد تا سئوالات شما را پاسخ دهد؟آيا اين، تنها پيش قاضي رفتن و خوشحال برگشتن نيست؟ در شماره 33 آوا طبق گزارش آقاي رمضان عرب كه اعلام كرده بود در مورخه 2/7/83 در مسجد جلسه اي با حضور 20 نفر تشكيل و انتقاد و ايراد هايي از شورا و دهياري گرفته شده، صورتجلسه تنظيم و تحويل حاج نعمت الله داده شده است كه برسد بدست شورا يا دهياري، كه ايشان هم داده است به مهندس غلامعلي كه اين كار را بكند، امروز كه اين نوشته را مي نويسم و 17/7/83 است از آنصورتجلسه خبري نيست. چرا به راي و نظر خود احترام نمي گذاريم؟ شما كه عنوان كرديد آقاي عبدالمحمد عرب رئيس شورا از مسئله حمام براي دفتر موقت دهياري خبر ندارد، اين موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم گفتند: ” كه من چنين چيزي نگفتم و از آقاي شاهسون يك نسخه از صورتجلسه را گرفتم و به هيات امنا داده ام كه اگر باز مخالفت كردند چاره اي ديگر بينديشيم “. اين حرف و حديث هاي پشت پرده جز اينكه ضربه محكمي به آينده روستا و توسعه ماندگار روستا خواهد زد، چيزي در پي نخواهد داشت. سعي نكنيم بين مسجد با دهياري و شورا فاصله اي بيندازيم و از هم جدا ببينيم، كه هر كدام در جايگاه خود و در كنار هم ضرورت خاصي دارد.

سخني هم با دوستان دارم؛ با آنهايي كه سنگ بناي آوا را گذاشتيم. به وعده خودمان كه قرار بود هر كدام تحت موضوعي مطلب بفرستيم عمل نكرديم و بعد توجيه كرديم. ابتداي خالي كردن ميدان توجيه اينگونه بود كه: وقت نكردم، كار داشتم، در شماره آينده جبران مي كنم. و اينك كه يكسال و اندي از تولد آوا مي گذرد توجيه اين است كه: بينش و عقيده ما با آقاي شاهسون همخواني ندارد لذا همكاري نمي كنيم. يعني عملاً ميدان را براي فعاليت بيشتر آقاي شاهسون كه مي پنداريم كار ضد فرهنگي انجام مي دهد خالي كرديم. سردبير، مدير مسئول و سردبيران اوليه آوا چه كساني بودند. جلساتي كه قرار بود جهت بررسي مطالب رسيده و مجوز چاپ گرفته شود چگونه بدست فراموشي سپرده شد. آوا مطالعه مي كنيم و دنبال نقطه ضعف ها مي گرديم، همه اش منفي نگري. همين آواست كه شركت آب و فاضلاب را به فكر چاره انديشي براي بهتر شدن وضعيت آب آشاميدني واداشته است، همين آواست كه مشكل اينترنت را پيگيري كرده و طبق قولي كه از مهندس كوهي گرفته بود مشكل را حل كرده است، همين آواست كه مورد توجه بخشداري سامان قرار گرفته، همين آواست كه سبب شده نهادها و ارگانها با ديدي مثبت و بازتر به روستاي ماركده نگاه كنند.

نشريه يا خبرنامه آوا يك عمل بلفعل مثبتي است براي روستا، منتهي بايد تغذيه شود، هدايت شود و بايد تداوم داشته باشد. چرا كه تعطيلي آوا مشكلي را حل نخواهد كرد بلكه اين اثر مخرب را در اذهان خواهد گذاشت كه اگر چند صباحي ديگر به فكر گروهي ديگر افتاد همين سابقه سوء اجازه نخواهد داد كه كار به راحتي ميسر شود. براي نمونه مي توان اثر سوء‌ مخابرات را مثال بزنيم كه در اذهان گذاشته و امروز مانع شده مشاركت مردمي را در زمينه گاز به حداقل ممكن برساند، در نتيجه جز خود مردم ماركده چه كسي ضرر خواهد كرد؟

دوستان عزيز اگر باهم هم قسم شويم و بخواهيم بجاي آواي ماركده ناواي ديگري راه بيندازيم فكر مي كنيد چقدر تداوم داشته باشد؟ آوا خبرنامه بدون مجوزي بيش نيست، تعطيل كردنش كاري ندارد ولي مشكلي را هم حل نخواهد كرد. اگر از مطالبي كه محمد علي شاهسون با نام خود در آوا درج مي كند دلخور شده ايم چرا رودررو صحبت نمي كنيم و دفاع نمي كنيم. ما كه بر اين باوريم كه غيبت كردن سخت عقوبت دارد و تكيه كلاممان « الغيبت و اشد من الزنا» مي باشد چرا خود رعايت نمي كنيم. چه بسا در پس غيبت هايمان تهمت هم مي زنيم. اگر توانايي داريم مسئوليت آوا را حتي با نام ديگر بر عهده بگيريم و مطالب شاهسون را اگر صلاح ديديم به چاپ برسانيم. چرا براي دفاع دست به اين و آن دراز مي كنيم و خودمان عقب مي كشيم؟ چرا با چنين اعمال و رفتاري بذر نوميدي را در دل آنهايي كه قصد خدمت دارند مي كاريم؟ چرا دورويي؟ براي چه دورويي؟ تا كي دورويي؟ بخدا از قافله عقب مانديم. كمي عاقلانه تر بينديشيم و … واقع بين باشيم.

محمد عرب 17/ 7/ 83

شعارگرايان عملي نما

همه ما مي دانيم تآسيس و شكل گيري نهادي به نام دهياري و شورا بيانگر اين است كه امور از لحاظ اجتماعي (آباداني و عمران روستا از طريق دهياري)‌ به رشد و شكوفايي برسد. با انتخاب دهيار و تاسيس دهياري و شورا بايد شاهد رشد و شكوفايي و آباداني روستا باشيم ولي متاسفانه در روستاي ماركده چنين پيشرفتي را نديده ايم بلكه شعار شنيده ايم. چرا؟ بخوانيد و قضاوت كنيد:

1- در ابتدا، سئوال من از دهياري كه مسئول اصلي بهسازي روستا مي باشد اين است كه چه حركت مثبت و قابل توجهي انجام داده ايد؟ آيا غير از شعارهاي ما چنين مي كنيم و ما چنان مي كنيم چيزي ديگر شنيد ايم؟ انصافاً ساعتي در كوچه هاي ماركده گشتي بزنيد، خودتان خواهيد ديد كه مصالح ساختماني كوچه ها را مسدود كرده اند. عرض كوچه ها كه كم است. حال خودتان تصور كنيد در گوشه اي شن، نيم متر آن طرف تر آجر و گوشه اي نخاله هاي ساختماني. چه مي ماند؟ تپه هاي شن و خاك. جالب تر اينكه بعضي از عزيزان كوچه ها را محل نگهداري گوسفندان خود كرده اند و طويله روباز و سيار تشكيل داده اند. شاخه هاي خشك و تر، كودهاي حيواني و…. واقعاً مسئول اين بي نظمي كيست؟ آيا دهياري و شورا مسئول نيستند؟ مسلماً جواب مثبت است.

عزيزان چرا بايد انتقاد شود، اعتراض شود تا اقدامي كنيد. مسئول شده ايد براي براي چنين كارهايي. چه فرقي بين امسال كه دهياري و شوراي فعالي داريم با دو يا سه سال پيش كرده ايم؟ كمتر به امورات و تشريفات بپردازيد و عمل گرا باشيد نه شعارگراي محض.

2- و اما سوال دوم من از شوراي اسلامي روستا است. شوراي روستا دست كمي از دهياري نداشته، هر چه فكر مي كنم مي بينم در اين دو سال هيچ نكرده اند. (به شوراي دوره قبل كاري نداريم) فقط طرح جمع آوري زباله بوده كه زير بنا و طرح و راه اندازي آن از دوره قبل بوده است. البته كار بزرگ فرهنگي در روستا شروع شده و خوشبختانه رشد قابل ملاحظه اي داشته است. ( از جمله چاپ نشريه آوا) كه نمي توان به نام شورا نوشت، بلكه تلاش و زحمات آقاي محمد علي شاهسون و همكاري عده اي از جوانان بوده است. هيچ نسبتي با شورا نداشته و ندارد، از شوراي اسلامي بپرسيد ( دو نفر ديگر) آيا اطلاعي از چاپ آوا داريد يا خوانده ايد؟

از شعارهاي تبليغاتي شوراها، ورزش بوده است، بپرسيد در اين دو سال چه كرده ايد؟ فقط يكي دو ساعت زميني را صاف كردند البته اگر چاله هاي آن را ناديده بگيريم و گفتند برويد فوتبال بازي كنيد، همين و بس. مگر زمين فوتبال فقط يك قطعه زمين با چاله است؟ گريدر مي خواهد، غلتك مي خواهد تا بتوان كمي ورزش كرد. مسئول ورزش انتخاب كرديد، آيا تا به حال با مسئول ورزش مشورتي كرده ايد؟ جلسه اي داشته ايد؟ البته مسئول ورزش كه خدا را شكر زرنگ و چالاك مي باشد! ايشان اصلاً فراموش كرده اند مسئوليتي دارند. در پايان مطلبم اين نكته را بگويم كه حرف من در رابطه با ورزش فقط پسران نيست بلكه كلي مي گويم، چون در شماره هاي قبل از محدوديت ورزش دختران گله شده بود و پسران را مورد حمله قرار داده بودند كه غير منصفانه بوده است، بايد قبول كرد كه در روستايي مثل روستاي ماركده و روستاهاي ديگر محدوديتي براي دختران هست و بدين راحتي نمي توان با آن مقابله كرد. پس بدون دليل جبهه گيري نكنيم و خلاصه مسئولين محترم روستا عمل گرا باشيد نه شعار گرا.

اسدالله عرب ماركده 15/7/83

رمضان تجلي معبود

روز شنبه 25/7/83 آغاز ماه مبارك رمضان 1425 هجري قمري مي باشد. خبر نامه آواي ماركده اين ماه ضيافت اللهي را به تمام روزه داران تبريك مي گويد به همين بهانه چند جمله اي هر چند اندك از زير قلم مي گذرانم. رمضان در لغت به معني گرما و تابش آفتاب به رمل (ريگ) معنا شده است و پيامبر اكرم(ص) در سخني، رمضان را از بين برنده گناهان بيان داشته و در حديثي از ابوجعفر(ع) نقل شده كه رمضان نامي از اسماء الله مي باشد. ماه مبارك رمضان ـ ماه ضيافت الهي، تنزيل قرآن، ريزش باران وحي و وزش نسيم مهر خداوندي مي باشد. در اين ماه فرصت خوبي براي انسان مهيا مي گردد تا مجموعه اي از عبادات را به عنوان تكليف انساني بجا آوريم و در پرتو صفاي باطن حقيقت گو باشيم و به انديشه اي كمال گرا دست يابيم و تا آخر بدان عمل كنيم. انسان خاكي در اين ماه مي تواند آنچنان بال و پر گيرد كه برتر از ملائكه در همه حال حضور گرم ذات اقدس الهي را حس كند. با توجه به مطالب بالا، دگر جاي سخن گفتن در اين نوشته باقي نيست و فقط به اين اشاره مي گردد كه اعمال ظاهري و باطني همه ما كه ادعا مي كنيم از روزه داران و تمام زير مجموعه هاي والا والهي روزه هستيم، بايد در تمام عمر خود با انديشه ها و اعمال خير خواهانه، دوستي و همدلي و بدور از همه بديها و كينه ورزيها با همفكري تلاش كنيم تا جامعه حال و آينده مان در صفا و آرامش به رشد فكري مطلوبي دست پيدا كند.

تلنگر

وقتي قلم به دست مي گيرم كه مطلبي بنويسم با خود كلنجار مي روم كه كدام موضوع با اهميت تر است و چرا بايد بنويسم؟ آيا در اين روستاي زيبا با مردماني فهيم كه تعداد تحصيل كرده هاي آن در مقاطع عالي قابل توجه است! قلم ندارند؟ يا در مسائل مهم روستا دقت ندارند؟ يا خود را به جاده بي خيالي زدند؟ يا به خاطر مصلحت شغلي، طايفه اي و مقام چشم بر هم گذاشته اند و از نوشتن خودداري مي كنند؟ بر همين اساس افكارم از درون متلاطم است كه براي اين دسته از جماعت چگونه بنويسم يا سخن بگويم. شوخي نمي كنم، نيت تخريب يا كوچك شمردن كسي را هم ندارم. و چون زادگاه و همشهريانم را دوست دارم، اين دوست داشتن مرا بران داشته است كه تلنگري به اذهان جوانان، نوجوانان، باسوادان عزيز و هر كسي كه اين نوشته را مي خواند بزنم. هرچند خودم به تلنگر انديشيدن درست و آگاهانه نياز دارم. اما هدف از نوشتن اين مطالب به وجد آوردن ذهن بيدار و پوياي جوانان تلاشگر و خلاق روستاي خوبمان، اعم از دختر و پسر، و نوع آوران انديشه ها است. تا آنچه را كه به نظر آنان براي خود و ديگران مفيد است بنويسند. و نيز گلايه اي از مؤسسان محترم نشريه آواي ماركده دارم كه در كجا قدم مي زنيد؟ و حول و اطراف چه محوري مي چرخيد؟ شما كه خواهان و دوستار چنين اتفاق مهمي بوديد كه در روستا به وقوع بپيوندد تا بتوان خدمتي از نوع اطلاع رساني و فرهنگي و ايجاد زمينه نقد را در روستا پياده كنيم. پس چرا به قول و هدفتان پشت كرده ايد؟ چرا به همنوعان و همشهريان خود خدمت نمي كنيد؟ آن همه شور و شوق آغاز كار به كجا رفته؟ آيا با اين پشت كار و اينچنين در ميدان بودن مي خواهيد جامعه را بسازيد؟ بايد بگويم كه سخت در راهي ناصواب قرار گرفته ايد. اين عمل شما همانند مسئوليت پذيرفتن و انجام ندادن است كه متأسفانه اين پديده در روستاي ما رواج دارد و شما هم خود را هم رنگ جماعت كرده ايد. به عزيزان پرتلاش فرهنگي روستا كه نقش به سزايي در ارتقاع سطح علمي جوانان و نوجوانان دارند خرده مي گيرم و مي گويم كه جداي از بحث مدرسه و مسئوليت اداري تان جا دارد براي وطن خواهي و عشق به آن تلاش خود را زياد كنيد و در جلسات فرهنگي ـ اجتماعي ـ مذهبي روستا شركت كنيد. چرا كه با حضور با ارزش شما اجتماع ها پر محتواتر شده و نتيجه شور و مشورت پربارتر خواهد بود. به روحانيون و طلاب عزيز روستاي ماركده كه تعداد آنان هم قابل توجه است بعنوان يك برادر كوچكتر بيان مي دارم كه براي روستا قلم بدست شويد و با علم و آگاهي و بالندگي، اخلاق و رفتار و گفتار و انديشه پاك، راه روش زندگي، محبت ها، معاشرت ها و برخوردها و …. هر آنچه يك انسان نياز دارد در يك محيط شاداب و سرشار از معنويت در صحت و سلامت زندگي كند سرلوحه زندگي همشهريان قرار گيرد. در پايان بعنوان يك راه كار پيشنهاد مي كنم كه كميته فرهنگي روستا سريعاً شروع به كار نمايد و جلسات،‌ گفتمان فرهنگي را فراهم سازد و شوراي اسلامي و دهياري بدون هيچ عذري يا بهانه اي اين مهم را پي گيري نمايند.

رمضان عرب 20/7/83

تغذيه در رمضان

خيلي از مردم با اينكه سالهاست روزه مي گيرند اما واقعاً هنوز نمي دانند سحر يا افطار چه غذاهايي بايد بخورند. بنابراين وقتي اين ماه تمام مي شود يا قوايشان كاملاً تحليل رفته است و يا بر عكس، خيلي وزن اضافه كرده اند. اما با داشتن يك برنامه صحيح براي آن چه بايد خورد و چگونه،‌ هيچكدام از اين مشكلات به وجود نخواهد آمد. بعضي از آنها در اين ماه دچار ناراحتي مي شوند، اشخاصي هستند كه انرژي مورد بدنشان را فقط در دو وعده سحري و افطاري خلاصه مي كنند و آنوقت در اين دو وعده سعي مي كنند تا آنجا كه مي توانند غذا بخورند و بنابراين با مشكلات گوارشي روبرو مي شوند. پرخوري در ابتداي باز كردن روزه موقع افطار مي تواند خطر ابتلا به ورم و التهاب معده را كه در اثر زياد خوردن پس از گرسنگي پيش مي آيد را افزايش مي دهد. پس بهتر است در صورت گرسنگي، از ابتداي افطار تا هنگام خواب يا سحر، غذا را در تعداد وعده هاي زياد و با حجم كم مصرف شود. شايد يكي از مشكلاتي كه در اين ماه وجود دارد اين است كه ما واقعاً نمي دانيم چه چيزهايي بايد بخوريم و هنوز اين باور غلط در ميان برخي از مردم وجود دارد كه در ماه رمضان به خاطر اين كه بتوان ساعت ها گرسنكي را تحمل كرد، بايد هميشه از برنج و خورشت استفاده كنند و براي همين بعضي ها در اين ماه در تمام وعده هاي غذايي، غذاهاي يكنواخت متشكل از برنج، گوشت و مواد گوشتي استفاده مي كنند. در حالي كه براي تغذيه سالم، بيش از هر چيز تنوع غذايي اهميت دارد. غذاها نبايد فقط به غذاهاي غير آبكي مانند برنج و خورشت محدود شوند بلكه استفاده از مواد غذايي آبكي مانند انواع سوپ، آش به هنگام افطار و سحر موجب حفظ تعادل آب و املاح فرد روزه دار مي شود. ضمن اينكه استفاده از سبزيجات و ميوه هاي تازه موجب حفظ تعادل آب و ويتامين شخص مي شود. در اين ايام كه معمولاً فعاليت افراد كمتر است بايد در هنگام افطار از خوردن غذاهاي سنگين و پختني مثل چربي ها و سرخ كردني ها خودداري شود و بيشتر از غذاهاي سبك و مواد قندي طبيعي مانند خرما و كشمش كه قند ساده و سريع الجذب دارد و بسرعت از طريق مخاط معده جذب مي شوند استفاده و مصرف كرد. بهتر است هنگام افطار از غذاهاي سبك و مختصر كه شامل گروههاي غذايي شير و لبنيات، ميوه هاي تازه، سبزيجات تازه، نان و غلات استفاده شود. ضمن آن كه استفاده از خرما در اين ماه بخصوص در هنگام افطار براي تأمين قند خون روزه داران بسيار موثر است. كم آبي بدن نيز يكي از مشكلاتي است كه ممكن است در ماه رمضان به دليل ساعت ها تشنگي بدن به وجود آيد. به همين دليل توصيه مي شود در فاصله زماني بين افطار تا سحر كم آبي بدن جبران شود. البته نكته اي كه بايد به آن توجه شود اين است كه همراه غذا نبايد مقادير زيادي آب و مايعات نوشيد چون كه اين امر و بخصوص نوشيدن نوشايه هاي گاز دار هنگام خالي بودن معده بسيار خطرناك است. مي دانيم كه اسلام دين كاملي است و به سلامت انسان ها اهميت زيادي مي دهد، بنابراين در مواردي كه شخص ممكن است با روزه گرفتن صدمه ببيند او را از روزه گرفتن معاف مي كند. مواردي مانند بيماريهاي گوارشي،‌ ديابتي، كليوي و قلبي كه مصرف داروهايشان ضروري است و كودكان، زنان باردار و زناني كه كودكان شيرده دارند از روزه گرفتن معاف هستند.

گرفته شده از روزنامه جام جم خانم س.ش 20/7/83

عمل در چارچوب اختيار و مسئوليت

آقاي رمضان عرب در دو گزارش خود كه در آواي 33 چاپ شد، رويدادهايي را گزارش كرده است. در يكي از گزارشهاي نامبرده آمده كه در مورخه 2/7/83 جلسه اي با حدود 20 نفر در مسجد براي رسيدگي به خود سرانه ؟! عمل كردن شوراي اسلامي و دهياري تشكيل و صورتجلسه اي تنظيم و به امضاء حاضرين رسيده است. و قرار بر اين شده كه پس از كپي برداري از صورتجلسه، اصل آن به دهياري و يا شورا تحويل شود كه هنوز تحويل نشده است كه لازم است موضوعهاي مطرح در اين گزارش بررسي گردد.

1- عمل خود سرانه را در جايي به كار مي بريم و يا به كسي مي توان اطلاق كرد كه هيچگونه مسئوليتي در قبال موضوعي يا كاري نداشته باشد ولي علارغم نداشتن مسئوليت اقدام و مبادرت به آن كار نموده باشد. بنابراين تصميم به تعمير جزئي رختكن حمام براي استفاده موقت نهادهاي اجتماعي روستا (شوراي اسلامي، شوراي حل اختلاف و دهياري) توسط شوراي اسلامي نه تنها عمل خود سرانه نيست بلكه تصميم و اقدامي بوده در راستاي مسئوليت خود. شوراي اسلامي بنابر اختياراتي كه توسط خود مردم روستا به او محول شده و نهادهاي رسمي و دولتي هم آن را به رسميت شناخته اند و به عنوان مديريت روستا ناگزير اين تصميم را گرفته كه در مدتي كوتاه و به طور موقت نهادهاي اجتماعي روستا در اين مكان مستقر و به مردم خدمات ارائه دهند. دهياري روستا هم بنابر تصميم روستا مصالح لازم براي تعمير جزئي فراهم و شروع به كار نموده است. پس مي بينيم كسي خودسرانه عمل نكرده است. ولي كار همشهريان گرامي را كه كار كارگران را تعطيل كرده اند را مي توان خودسرانه خواند. چرا؟ براي اينكه آن كارگران به دستور مستقيم دهيار كه منتخب شوراي روستاست كار مي كرده اند و بهتر بود براي احترام به رأي مردم و از جمله راي خودشان كه به اعضاي شورا داده اند و نيز احترام به نهاد دهياري روستا،‌ با دهياري در اين رابطه مذاكره و اگر دليل دهيار قانع كننده نبود از دهيار مي خواستند كه كار كارگران را تعطيل كند.

2- گفته شده چرا شورا و دهياري قبل از شروع به كار با مردم مشورت نكرده است؟ بايد عرض كنم، سوال بسيار منطقي است و خرد انساني هم همين را مي گويد كه هر انساني در هر كاري با متخصصين، كاردانان و صاحبان حق مشورت كند، ولي در اينجا توضيحي لازم است. شوراي اسلامي روزانه و در هر جلسه اي كه تشكيل مي دهد درباره موضوعهاي گوناگون تصميم مي گيرد يعني اصولاً كار مديريت در هر كجا كه باشد تصميم گيري است ولي چون تصميم ها كوچك و خرد هستند ضرورتي نيست و نيز امكان اين هم نيست كه همه روزه و يا هر چند روز يكبار مردم را جمع كند و بگويد فلان تصميم جزئي و كوچك را مي خواهيم بگيريم و اگر خواسته باشيم هر روز مردم را براي كاري كوچك جمع كنيم نقض غرض تشكيل شورا است و اصولاً فلسفه تشكيل شورا هم همين است كه مسائل و موضوعهاي روستا را تصميم گيري و اداره نمايد ولي تصميم درباره كارهاي بزرگ بهتر است با مشورت و خرد جمعي باشد كه خوشبختانه شوراي اسلامي هر گاه خواسته تصميمي درباره كارهاي بزرگ و خطيري بگيرد با مردم هم مشورت كرده و در آينده هم مشورت خواهد كرد.

3- گفته شده مردم مخالف هستند كه شورا و دهياري حمام را به مالكيت خود درآورد. بايد عرض شود، در ابتداي سال، شورا و دهياري نظر بر اين داشتند كه حمام را به مالكيت خود درآورد به همين منظور جلسه اي با دعوت از حدود 50 نفر از بزرگان روستا و حدود 25 نفر از مردم در مسجد تشكيل شد. در آن جلسه دهيار و اعضا شورا اين درخواست را مطرح كردند. افراد حاضر در جلسه با اين استدلال كه چون مسجد جامع روستا زميني مناسب جهت توسعه مكانهاي جانبي مثل سرويس بهداشتي و… ندارد بهتر و ضروري تر است اين محل براي مسجد در نظر گرفته شود. اعضا شورا و دهياري هم پذيرفتند و از فكر تملك زمين حمام بيرون آمدند. تا اينكه اوايل شهريور ماه 83 از بخشداري اطلاع دادند كه مراحل اداري و تصويب شوراي حل اختلاف طي شده، و آماده افتتاح و آغاز به كار است. لازم است مكاني مناسب فراهم نماييد تا اين شورا رسماً افتتاح و خدمت رساني كند. شوراي اسلامي در جلسه مورخه 15/6/83 با اين استدلال كه چون از ساختمان حمام فعلاً هيچگونه استفاده اي نمي شود و از طرفي جايي و مكاني و محلي مناسب عمومي هم در روستا موجود نيست، دهياري هم به علت در دست داشتن پروژه لوله كشي فاضلاب بودجه اي جهت ساخت ساختمان ندارد، ناگزير به اين تصميم شد كه به صورت موقت و با تعمير جزئي از رختكن حمام براي دفتر سه نهاد اجتماعي و اداري روستا استفاده گردد. بنابراين شورا و دهياري هيچگونه قصد به مالكيت در آوردن حمام را ندارند.

4- پرسيده شده چرا اعضا شورا و دهيار در جلسات مذهبي شركت نمي كنند تا درد مردم را بهتر بفهمند؟ بايد گفت اين جمله را درباره مدير يا مديراني به كار مي بريم، مي برديم و خواهيم برد كه در دفتر كاري مجلل و دربسته و داراي دربان نشسته اند و بافت زندگي، امكانات و محل زندگيشان هم با مردم متفاوت است و در بيرون هم با ماشينهاي خارجه گرانقيمت و پرشتاب از ميان مردم عبور مي كند بنابراين هرگاه مردم بخواهند در دفتر كارش او را بيابند دربان جلو آنها را مي گيرد و در خيابان هم چون شيشه ماشينش دودي است كسي او را نمي بيند و اگر هم بشناسد ماشينش با شتاب از ميان مردم مي گذرد بنابراين بهتر است جمله و واژه ها را در جاي خود به كار ببريم. اين جمله درباره سه نفر روستايي كه شورا هستند و روزانه بايد ماشينشان را مردم هل بدهند و يا با مسافران و ديگر جاها با مردم سروكله بزند نمي تواند صدق كند. خوشبختانه در روستاي ما تلفن است و مردم خيلي راحت مسائل و مشكلات خود را مطرح مي كنند، در كوچه، خيابان، خانه، مزرعه و… مسائل خود را بيان مي كنند. علاوه بر اين ها نشريه آوا در هر شماره مسائل، نظرات و مشكلات را بيان مي كند و سرانجام اينكه 3 نفر شورا خود از همين مردم روستا هستند، بافت زندگي، كارشان هم همانند مردم است، از جايي ديگر نيامده اند، بافت زندگي ديگري ندارند كه بي خبر از مسائل روستا باشند.

5-پرسيده اند چرا شورا و دهياري براي تعمير مسجد قدمي بر نمي دارند؟ بايد به عرض اين دوستان برسانم، هر جامعه اي داراي نهادهاي اجتماعي است جامعه روستايي ما هم از اين قاعده استـثناء نيست بنابر اين در روستاي ما هم نهادهاي اجتماعي و اداري مختلفي وجود دارد كه هر يك وظيفه خود را انجام مي دهند و بهتر اين است كه هيچيك در كار ديگري دخالت بي مورد نكند. بنابر اين مديريت مسجد ماركده هم با هيات امناء مسجد است كه خود يك نهاد اجتماعي است. هيآت امناء بايستي برنامه خود را به پيش ببرد. در اين راستا با دعوت از ديگر نهادهاي اجتماعي و اداري و نيز اشخاص و دريافت كمك برنامه خود را به پيش ببرد. اين درخواست از طرف هيات امناء مسجد به شورا و دهياري نرسيده است. با اين وجود حدود 2 ماه قبل دو مورد شكايت از هيات امناء مسجد به شورا رسيده بود و شورا تصميم گرفت براي بررسي اين 2 مورد شكايت و نيز بررسي ديگر مسائل مربوط به مسجد جلسه اي مشترك با هيات امناء داشته باشد. بدين منظور با نامه اي كتبي با امضاء و مهر و تاريخ و ساعت معين از يكايك اعضاء محترم هيات امناء دعوت به عمل آمد كه در جلسه حضور به هم رسانند، متاسفانه نزديك به ساعت تشكيل جلسه از طرف هيات امناء جلسه منحل گرديد و گفته شد در آينده جلسه اي ديگر خواهيم گرفت.

6- گفته اند اعضا شورا در ابتداي كار مدعي بودند كه حداقل ماهي يك بار با مردم جلسه اي خواهند داشت، پس چرا عمل نكردند؟ به عرض مي رسد در طول اين دو سال كار شورا هميشه ما اعضا شورا، از مردم گله داشته و داريم كه چرا وقتي مردم را دعوت مي كنيم به جلسه نمي آيند؟ در طول 18 ماه كار شورا، نزديك به 15 جلسه با مردم داشته ايم و در هر جلسه اي يكي دو موضوع با مردم مطرح شده است. دو جلسه اخير مربوط به گازرساني به روستا بوده است. جلسه نخست مورخه 4/5/83 بوده كه با دعوت شفاهي از حدود 90 نفر بعلاوه چندين بار اعلام و دعوت از طريق بلند گوي مسجد، سرانجام حدود 30 نفر در جلسه شركت نمودند. جلسه دوم در تاريخ 24/5/83 بود، در اين تاريخ از آقاي لطفعلي عرب درخواست شد كه در تمام كوچه ها جار بزند و مردم را دعوت به جلسه نمايد بعلاوه چندين بار از بلندگوي مسجد هم دعوت به عمل آمد، مي دانيد چند نفر حاضر شدند؟ 5 نفر!! ، نام 5 نفر را ذكر مي كنم، آقايان جواد شاهسون، حيدر شاهسون، يدالله عرب فرزند جواد، عباسعلي عرب فرزند حسن و يدالله عرب فرزند روشنعلي. ضرب المثلي معروف هست كه مي گويد: كسي كه تنها پيش قاضي رفت خوشحال خواهد برگشت. بنابراين، اين دوستان خودشان جلسه گرفتند، محاكمه و محكوم هم كرده اند، اين عمل همشهريان مغاير با الفباي عدالت و قضاوت است. ببينيد، هنگام جنگ هرگاه سرباز دشمن را كه دارد تير اندازي مي كند و مي كشد به اسارت در بياورند و بخواهند او را مجازات كنند، ابتدا براي او دادگاه تشكيل مي دهند، محاكمه مي كنند، سپس برابر قوانين او را محكوم مي نمايند. در همين دادگاههاي عادي كشور خودمان هر گاه دزد سابقه داري را براي بار چندم در حال دزدي دستگير كنند، قاضي به صرف اينكه وي دزد باسابقه است او را محكوم نمي كند بلكه مجدد دادگاه تشگيل مي دهد و محاكمه مي نمايد و برابر قوانين او را مجازات مي كند. حال از شما همشهريان مهربان و گرامي مي پرسم چگونه وجدانتان قبول كرد بدون اينكه ما را هم بخواهيد و سخنان ما را هم بشنويد ما را زير سئوال ببريد و محكوم كنيد؟ آيا ما از آن سرباز تيراندازي كننده دشمن هم گناه كارتر هستيم؟ آيا مجرم تر از دزد باسابقه بوده ايم كه حق دفاع از خودمان را نداشته ايم؟ عادلانه مي بود و انصاف هم همين است كه جلسه قبلاً برنامه ريزي مي شد و از اعضاء شورا و دهيار هم دعوت به عمل مي آمد و ما مي توانستيم نظرات خود را بيان كنيم، در اين صورت قضاوتها مي توانست به عدالت نزديكتر باشد.

7- دو نفر در آن جلسه بيان كردند كه رئيس شورا گفته: من از موضوع خبر ندارم! در اين جا قاطعانه مي گويم گفته هاي يكي از دو طرف صادق نيست، يا آن دو نفر و يا رئيس محترم شورا.

8- گزارش ديگر از قول آقاي مهندس غلامعلي عرب گفته شده كه شورا در جلسه هماهنگي جشن شركت نكرده اند. به اطلاع همشهريان عزيز مي رسانيم، هر گاه قرار باشد در جايي، براي موضوعي و يا كاري جلسه اي گرفته شود فرد يا نهاد و يا ارگان و اداره برگزار كننده جلسه از ديگر نهادها و يا افراد دعوت به عمل مي آورد. اين دعوت ممكن است كتبي باشد، شفاهي و يا تلفني باشد، در حين دعوت تاريخ، ساعت، محل و موضوع جلسه به اطلاع دعوت شونده رسانده مي شود. و آنگاه اگر فرد يا نهاد دعوت شده شركت نكرد دعوت كننده حق انتقاد، گله و شكايت خواهد داشت. بنابراين كسي از اعضاء شورا دعوت نكرد، نخواست، خبر نكرد و اطلاع نداد كه آنها در جلسه هماهنگي جشن شركت نمايند. همانگونه كه خود مهندس هم گفتند اهل راستي و درستي است پس بهتر است در گفتار خود راست باشيم.

محمد علي شاهسون ماركده 15/7/83

خشم مانع آرامش

خشم احساسي است كه بسياري از مردم هر روز آن را تجربه مي كنند به نظر مي رسد آنان خشم را به عنوان قسمتي از احوال طبيعي شان پذيرفته اند و فكر مي كنند كه خشم لازمه زندگي شان است. بعضي از مردم فكر مي كنند كه چون ديگران خشم آن ها را بر انگيخته اند پس عصبانيت شان موجه است زيرا ساير مردم رفتاري داشته اند كه شايسته خشم و غضب شان بوده است و آنها هم در مقابل بايد اين خشم را بروز دهند. تا زماني كه مردم به اين خشم موجه وابسته باشند در قلبشان فضاي كمي براي عشق خواهند داشت و تمام عمر خود را با وابستگي به اين خشم موجه مي گذرانند و نمي دانند چرا عشق از آنها مي گريزد. خشم قسمت مهمي از احساساتمان است بايد از خشمي كه در هر زمان تجربه مي كنيم آگاه باشيم و راههاي مثبت براي ابراز آن را بيابيم همچنان كه ابراز كردن خشم مان به مردم يا حتي به خودمان آرامش را فراهم نمي آورد سركوب و فرونشاندن آن نيز موجب آرامش نمي شود راه حل هاي بهتري براي مواجه با خشم وجود دارد مثلا فرياد كشيدن زير دوش، نوشتن افكار خود، گفتگوهاي خيالي با كساني كه از آن ها خشمگين هستيم و…كه شيوه هاي سالم براي ابراز خشم بدون رنجاندن خود است و واكنش آن نسبت به خشمي كه ضعيف باشد يا شديد يكي است بنابر اين ذهن خشمگين هيچ گاه نمي تواند از آرامش برخوردار باشد زيرا سرشار از افكار تهاجمي است. روحيه آميخته به عشق و آرامش نمي تواند در كنار افكار خشم آلود يا تهاجمي وجود داشته باشد. اگر دريابيم كه سازنده دنياي بيرون خود، خود ما هستيم پس مي توانيم با اطمينان بگوييم ذهن من محيطي است كه قادرم آن را كنترل كنم يا تغيير دهم.

خريداران كتاب، از كتاب فروشي پرسيدند وضع كسب و كار تو چگونه است؟ گفت: بسيار بد! چون آنهايي كه پول دارند سواد ندارند و آنهايي كه سواد دارند پول ندارند. پول دارها اگر سواد هم داشته باشند كتاب نمي خوانند چون خود را نيازمند علم و حكمت ندانسته و از خواندن كتاب لذت نمي برند كتاب را كسي مي فهمد كه جيبش خالي و مغزش پر است.

مواظب باشيد شكستني است، در زندگي زناشويي فقط يك چيز شكستني است و زن و مرد بايد دقت كنند و مواظب باشند كه نشكند و آن حرمت بين زوجين است زيرا وقتي بشكند ديگر ادامه زندگي مشترك لطف و صفايي ندارد.

شرم و حيا، شرم خويي است پرارج و بزرگ و خلقي است ارزنده و عظيم كه خداوند اين صفت را فقط به انسان داده و ديگر موجودات از آن بي بهره اند.

لجاجت، به هنگام لجاجت انسان از فرمان پذيري عقل خارج مي شود و تحت سلطه شيطان قرار مي گيرد و مقاومتي مي كند كه كاملا بي دليل است.

لطيفه، شخصي جهت اهدا خون به بيمارستان رفت 250 سي سي خون از او گرفتند از هوش رفت، 500 سي سي خون به او تزريق كردند به هوش آمد برخاست روي تخت نشست و با غرور گفت: هر وقت خواستيد من آماده اهدا خون هستم.

كلنگ قاضي، قلمي از قلمدان قاضي افتاد شخصي كه شاهد بود گفت: جناب قاضي كلنگ خود را برداريد. قاضي گفت: اين قلم است نه كلنگ، تو هنوز كلنگ و قلم را از هم تشخيص نمي دهي؟ شخص گفت: هرچه هست باشد مي بينم تو خانه مرا با آن ويران كردي.

و سر انجام سخن خود را با شعر مولوي پايان مي برم،

نردبان اين جهان ما و مني اسـت عاقــبت اين نردبان افــتادني است

لاجـرم آن كس كه بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شكست

عليرضا عرب 17/7/1383

ادبيات روستا

داشلي بولاخ داش ـ قومونان دولماسين! باخچالاري سارالماسين، سولماسين!

اوردان كئچن آتلي سوسوز اولماسين!

دينه: بولاخ، خيرون اولسون آخارسـان افـقلره خـمار ـ خـمار باخـارسـان

اي كاش داشلي بولاخ از شن و ماسه پر نشود باغچه هايش زرد و پژمرده نشود

هيچ سواري كه از آنجا مي گذرد تشنه نماند

بگو: چشمه خوش به حالت، كه رواني افقها را با ديدگان خمار تماشا مي كني

حيدر بابا، داغين، داشين، سره سي كهليك اوخور، داليسيندا فره سي

قوزولارين آغي، بوزي، قره سي

بيرگئديديم داغ ـ دره لر اوزوني اوخويئيديم: « چوبان، قيتر قوزوني »حيدر بابا، سر كوه و سنگ كبك مي خواند و جوجه اش در پي اوستبره هاي سفيد، خاكستري، سياهشاي كاش دوباره درازاي كوه و دره ها را طي مي كردمو ترانه « چوپان ، برگردان بره ر ا» مي خواندم

حيدر بابا، سولي يئرين دوزونده بولاخ قئينر چاي ـ چمنين گوزونده

بولاغ اوتي اوزر سويون اوزونده

گوزل قوشلار اوردان گليب، گئچللر خـلوتـليوب، بولاخدان سو ايچـللرحيدر بابا، در پهنه سولي يئر چشمه در چشم رود و چمن بيرون مي جوشدبولاغ اوتي بر روي آب شنا مي كندپرندگان زيبا مي آيند و از آنجا مي گذرند خلوت كه شد از چشمه آب مي نوشندمنبع: سلام بر حيدر بابا سروده استاد شهريار، ترجمه بهروز ثروتيان

هم ريشه اي

روز 18/7/83 به اتفاق آقاي محمد عرب جهت گشايشي در كاري از كارهاي عمومي روستا به اداره اي مراجعه و از مسئول مربوطه درخواست كمك نمودم. فرد مذكور كه ريشه همين روستا را دارد و من هم با اميد به همين ريشه مشترك انتظاراتي در خود آفريده بودم به پيشش رفتم و مشكل را در ميان گذاشتم. ولي هم ريشه اي ام خيلي عادي و تقريبا رسمي برخورد كرد و گفت: هيچ كاري نمي توانم بكنم. پس از تعارفات معمول خداحافظي كردم و از اتاق بيرون آمدم، در راه كه مي آمدم در عالم خود تعدادي از همشهريانمان را كه از ماركده رفته اند در ذهنم رديف كردم و بعضي از آنها را كه در توان خود براي روستا قدمي برداشته اند يا حداقل دلي سوزانده اند از صف بيرون كشيدم و باز در همان ذهنم آنها را با هم مقايسه كردم و دوباره يك يك آنها با اين هم ريشه اي اداري مان مقايسه نمودم بد نيست شما هم به بيانات خاموش من گوش بدهيد يا بخوانيد و مقايسه خود را داشته باشيد.

همشهري

كل مرواري يا همان مرواريد ماركده كه معرف حضورتان است يكي از همشهريان است. مرواري يك زن بود و ما كه همه مان فرهنگ و بينش مرد سالار ذهن مان را اشغال كرده، به زن به عنوان يك انسان ضعيف تر مي نگريم و انتظار هيچ كار فوق العاده اي يا بزرگي هم از زنان نداريم ولي اين زن يكي از همشهريان انسان دوست مان است كه قلبي پاك و مهربان داشت. مرواري زني بود فقير و بي پناه، از روي ناچاري و بخاطر نجات از گرسنگي با پاي پياده از ماركده به آبادان مي رود. هر آدم عادي بود اصلا دوست نداشت كه نام ماركده را بشنود بخاطر اين كه سختي ها و گرسنگي ها در اين جا كشيده و حرف ها و سرزنش ها در اين روستا شنيده ولي اين زن انسان دوست در آبادان با رخت شويي و نان پزي زندگي خود را مي گذراند و تابستان ها كه اينجا مي آمد يك روز پس از ورودش مي ديدي كه چندين بچه و افراد بزرگ خانواده هاي تهي دست لباس هاي جورواجور و رنگارنگ پوشيده اند كه با لباس هاي معمولي روستا متفاوت است. آري اين زن در خانه ها كه لباس مي شست لباس هاي دست دوم ثروتمندان را كه استفاده نمي شد در طول سال جمع آوري و سر انجام به ماركده مي آورد و به افراد خانواده هاي تهي دست مي پوشاند. اين كه يك تكه لباس دست دوم از آبادان بياوري و به تن بچه اي فقير بپوشاني شايد از نظر اقتصادي چندان ارزشي نداشته باشد ولي با توجه به اين كه اين زن در ماركده چندان ايام خوش نداشته است و در آبادان هم با اين كه با بدبختي مي زيسته ولي در همان حالي كه براي ثروتمندان رخت مي شسته قلبش براي مردم ماركده بويژه براي بچه ها و خانواده هاي تهي دست مي تپيده است كه قابل ارزش، ستودني، درخور احترام و نشان از نوع دوستي و تعالي روح اين زن دارد، روانش شاد باد. حال مقايسه شود با همشهريان و هم ريشه اي هاي ديگرمان كه عليرغم داشتن امكانات و رفاه، ماركده، مردمانش و نيز خانواده هاي تهي دست آن جايي در گوشه قلبشان ندارد.

نيمه همشهري

فرد ديگري كه مدت ها ذهنم را مشغول كرد يك نيمه همشهريمان بود. آري تعجب نكنيد نيمه همشهري! آقاي احمد شاهپوري ايشان مادرش ماركده اي و پدرش اراني بود. در آبادان متولد و بزرگ شد و نيمي از عمرش را در آن شهر زيسته است و اكنون در شهر نجف آباد زندگي مي نمايد. از آنجايي كه ما مردمان نسل را از پدر به فرزند مي دانيم و در اين ميان نقش مادر را ناديده مي انگاريم ولي ايشان احساس ماركده اي داشت، در گوشه قلبش ماركده جايي براي خود داشت و به ماركده علاقه خاصي داشت و به رشد و پيشرفت آن مي انديشيد و مي انديشد. در طول عمر خود هرگاه موقعيت ايجاب كرده، نياز بوده و لازم به نظر مي رسيده در حد توان خود براي ماركده قدم ها برداشته است و هيچ انتظار سود و تشكر هم نداشته و ندارد. من افتخار آشنايي 35 ساله با ايشان دارم و تا حدودي كامل مي شناسمش، انساني است جوانمرد و پاك. چيزهايي كه هيچ نداشته و ندارد دورويي، ريا، تزوير و مصلحت انديشي براي سود شخصي است و آنچه كه بسيار داشته و دارد، جوانمردي، مردانگي و انسان دوستي است ، من در طول اين 35 سال از ايشان بسيار صفات پسنديده آموخته ام. بهتر است شما هم با خدمات ايشان به روستاي ماركده آشنا شويد.

1- ايشان همه ساله در طول تابستان چند روزي به ماركده مي آمد و مشكلات روستا و منطقه اي را كه مي ديد به صورت خبر، گله و شكايت با عكس و مستند و با استفاده از روابط دوستانه اي كه با مسئولين نشريات داشت در نشريات آن زمان انعكاس مي داد تا شايد گوش شنوايي يافت شود. براي نمونه: ساليان سال همه مردم ماركده مستقيم آب رودخانه را مي آشاميدند و فكر هم نمي كردند آلوده باشد. ايشان در سال 1342 گزارشي با عنوان «خطر بي آبي ماركده را تهديد مي كند» به چاپ رساند. در همين سال با تهيه عكس جالبي از ساختمان و محوطه امام زاده سيد بهاء الدين محمد و تهيه گزارشي جالب از موقعيت غير بهداشتي و نامناسب آن، در مجله تهران مصور به چاپ رساند و از اداره اوقاف شهركرد در خواست رسيدگي نمود و ….

2- عكس هاي زيبا و فراواني از 40 سال قبل روستا گرفته و نگاتيوهاي (فيلم هاي) آن موجود است كه هر يك بيانگر قسمتي از زندگي روزمره، شكل زندگي، بافت روستا، مراسم ها و نيز چهره اشخاص است كه از ديد فرهنگي، تاريخي گنجينه اي است بسي ارزشمند. جا دارد براي بهينه فرهنگي از آنها فكري انديشيده شود.

3- آقاي شاهپوري اولين فردي بود كه دستگاه ضبط صوت با نوار كاست را به ماركده آورد و نخست در دهه عاشورا در مسجد ماركده با ضبط و پخش صدا مردم را با آن آشنا كرد، گر چه آن روز مردم ديد منفي نسبت به اين وسيله را داشتند.

4- و ديگر اينكه حدود 40 سال پيش براي مسجد ماركده در آبادان يك دستگاه بلندگو فراهم كرد و جعبه اي براي باطري (قوه) سفارش داد ساختند و هنگام دهه اول محرم به ماركده آورد و خود هم شيوه استفاده از آن را به مردم آموخت. بايد يادآوري نمود در آن روزها حداقل در شهرهاي كوچك بسياري از مساجد بلندگو نداشتند و اين دستگاه بلندگو مسجد ماركده افتخاري بود بزرگ براي روستاي ماركده در آن زمان كه به همت و كوشش آقاي احمد شاهپوري فراهم آورده شده بود. يادش گرامي باد.

تفاوت دو نسل

روز 22/7/83 با پيرمردي از پيرمردان ماركده آبيار بودم پيرمرد با متانت خاص قسمتي از سرگذشت ها و تجربياتش را بيان و گفت: حدود12-10 ساله بودم همراه پدرم به مشهد به زيارت حضرت امام رضا (ع) رفته بودم. روز پس از بازگشت به روستا مرا به پساي گله فرستادند. در صحرا در حين چراندن گوسفندان چند عدد كتيرا ته چيني كردم. كتيرازن آمد و مرا ديد و رو كرد به من و گفت: رفته اي مشهد زيارت كه بيايي و كتيراهاي مردم را بچيني؟ من تا چند روز عذاب وجدان مي كشيدم، ناراحت بودم و حتي بيمار جسمي شدم و به خود مي گفتم: كه چرا من چنين كاري كردم كه به من چنين بگويند. حال همين امسال چند روز قبل هنگام غروب آفتاب در باغ خود بودم يك دفعه ديدم چند پسر جيده بدست به باغ آمدند و وقتي مرا ديدند فرار كردند يكي شان ماند گفتم: توي باغ مردم چكارمي كني؟ كه آن پسر اظهار پشيماني كرد و گفت: اشتباه كردم و من در حضور تو توبه مي كنم كه ديگر چنين كاري نكنم. و رفت. فردا صبح زود مجدداً در باغ بودم كه همانها با جيده شان آمدند و وقتي مرا ديدند فرار كردند و همان پسر ماند و من گفتم: مگر تو ديروز توبه نكردي پس دوباره اينجا چكار مي كني؟ پسر گفت: آمديم به تو كمك كنيم، اگر كمك نمي خواهي ميريم و رفت.

محمدعلي شاهسون ماركده

آوا در نمايشگاه

يك نسخه از شماره هاي آوا جهت ارائه در نمايشگاه وزارت كشور واقع در تهران تحويل بخشداري سامان گرديد، اين نسخه هاي آوا به عنوان يكي از فعاليتهاي شوراي اسلامي روستا در محل نمايشگاه در معرض ديد بازديد كنندگان قرار خواهد گرفت.

مسئول مالي دهياري

آقاي محمد عرب دهيار، آقاي حسين عرب فرزند محمد را به عنوان مسئول امور مالي دهياري ماركده به شوراي اسلامي پيشنهاد نمود كه در جلسه مورخه 23/7/83 شوراي اسلامي مورد بحث و بررسي قرار گرفت و به تصويب رسيد.

شوراي اسلامي ماركده

شورا را تضعيف نكنيم

در گزارش 3/7/83 آقاي رمضان عرب كه در آواي 33 چاپ شده است در خصوص بند اول اين گزارش كه (چرا شوراي اسلامي و دهياري قبل از شروع به كار با مردم مشورت نكرده است؟) نظر من اين است كه اصل و هدف از تشكيل و ايجاد شوراي اسلامي دادن نقش مديريتي روستاها به اعضاي شوراهاست و اعضا شورا هيچگونه اجباري در خصوص مشورت با مردم در اتخاذ تصميماتشان ندارند هر چند كه در جلسات خويش اگر با مردم مشورت كنند خوب است. و اگر قرار باشد به دنبال اتخاذ هر تصميمي از تصميمات شوراي اسلامي تعدادي از مردم با آن به مخالفت و جبهه گيري بپردازند آيا اين اهانت به آرا مردم نيست كه مردم به صندوق ريخته اند؟ و آيا اين اهانت به شخصيت حقوقي شوراي اسلامي نيست؟ و در خصوص بند دوم اين گزارش كه مي گويد: (اگر شورا و دهياري براي مالكيت اين حمام مي خواهند اقدام كنند مردم مخالف هستند چون اين مكان را براي سرويس بهداشتي،كتابخانه و انبار مسجد نياز دارند) نظر من اين است كه اعضاي شوراهاي اسلامي كه آراي صدها نفر را پشت سر خود دارند آيا مي توان نظر چند نفر از اهالي را بر نظر شوراي اسلامي ترجيح داد؟ و آيا كساني كه اين آرا را به صندوق ريخته اند از مردم ماركده نيستند؟ و اگر چنين روند و فرهنگي در روستا در رابطه با تصميمات شوراي اسلامي نهادينه و باب شود آيا ديگر اعضاي شوراي اسلامي توانايي اتخاذ تصميمات لازم را به صورت قاطعانه خواهند داشت؟ شوراي اسلامي با توجه به صورتجلسه مورخه 15/6/83 خود حمام را به صورت يكساله و موقتي در نظر داشته اند و در نهايت نتيجه اين كارها بعضاً مي تواند ايجاد تفرقه و اختلاف نمايد و جبهه گيري هايي را در روستا باعث شود كه به نفع هيچ كس نخواهد بود و دود ناشي از آن به چشم همگان خواهد رفت و اين نكته را بايد در نظر داشته باشيم در كنار مسجد و كتابخانه و سرويس بهداشتي، دهياري و ساير ارگان ها كه مي توانند به مردم خدمت رساني نمايند واجب و لازم مي باشد پس دقت نماييم در حال حاضر كدام يك از موارد بيشتر به درد مي خورد و خدمت رساني بيشتري مي تواند داشته باشد و بنده با بند هاي 3و4و5 گزارش رمضان عرب موافقم.

عباسعلي عرب ماركده

تشكر و قدرداني

در مورخه 22/7/73 لوله آب آشاميدني واقع در خيابان اصلي روستا روبروي درمانگاه ماركده بر اثر پوسيدگي زياد دهان باز كرده و آب آشاميدني حدود 50 خانوار قطع گرديد. در پي اين حادثه آبدار محترم روستا وارد عمل شد و با توجه به اينكه لوله اصلي انتقال آب در اين محل حدود 2 متر زير خاك مي باشد و زمان زيادي مي برد كه با كندوكاري به آن رسيد، آبدار با مديريت خوب و جدي كار را بصورت شبانه روزي ادامه داد و در تاريكي و در سرماي آن به همراه كارگران زحمت كش كه براي اين كار دعوت شده بودند بالاخره در صبح روز 23/7/83 عيب لوله برطرف شد و آب آشاميدني مشتركين وصل گرديد. در همين جا به همه كارگران، آبدار محترم روستا و شركت آب و فاضلاب روستايي خسته نباشيد مي گوئيم و جديت و مسئوليت پذير بودن محمد عرب را ارج مي گذاريم و قدرداني مي كنيم.

رمضان عرب

جشن عروسي در ماركده (قسمت چهاردهم)

وقتي كه عروس و داماد از حمام به طرف خانه هايشان برده مي شوند، زنان خانواده هايي كه در سر راه هستند مقداري آتش فراهم مي كند و آن را در ظرفي قرار مي دهند و ظرف را در سيني مي گذارند و اسفند دودكنان جلو خانه خود از عروس و داماد استقبال مي كنند. اگر آن خانواده از اقوام باشد، زن به عروس و داماد نزديك مي شود و مقداري آجيل هم بر سر عروس و داماد مي پاشد و مرتب گيلي لي مي كشد، پدر داماد خود يا يك نفر از اقوام خود را با مقداري پول خرد مأمور مي كند تا در اين هنگام، مقداري پول خرد در سيني ظرف آتش آن زن بيندازد و تشكر مي كند و مي گويد: اين شاالله عروسي پسرت.

هنگامي كه داماد با كاروان شادي به در خانه خودشان رسيد، مادر داماد اسفند دودكنان استقبال مي كند و پسرش را مي بوسد و مقداري آجيل و پول خرد بر سر پسر خود مي پاشد و گيلي لي مي كشد. قبل از ورود داماد بايستي يك گوسفند يا خروس يا مرغي سر راه او و جلو در خانه سر بريده شود تا داماد از روي خون وارد خانه شود. مردم ماركده بر اين باور بودند كه حتماً بايستي خون ريخته شود و داماد از روي خون عبور كرده و داخل خانه شود. نوع حيواني كه سربريده مي شد بستگي به وضع اقتصادي خانواده داماد داشت.

داماد وارد خانه يا اتاق مي شد و مي نشست و جوانها و مردها هر كدام در اتاق خود جاي مي گرفتند. بعد از اين نوبت شام دادن به مهمانها مي رسيد. اكثر غذاها چلوخورشت فيمه بود. چلو را معمولاً مردها مي پختند وخورشت را زنها. توزيع و در ظرف ريختن چلو نيز با مردها و خورشت با زنها بود. گستردن سفره و تزئين آن براي مردها به عهده دلاك ده بود. بدستور دلاك ده يك آفتابه لگن مخصوص پر از آب آورده مي شد. همراه آن يك حوله نيز آورده مي شد، دلاك آفتابه را در دست مي گيرد و يك نفر ديگر لگن را بدنبال مي برد. هر نفر از مهمانها دست راست خود را جلو مي آورد و بالاي لگن نگه مي دارد. دلاك مقداري آب روي انگشتان او مي ريزد تا شسته شود سپس حوله را به او مي دهد تا دستش را خشك كند. بهمين ترتيب دور اتاق را مي گردد تا همه انگشتانشان شسته شود. اين رسم بعد از اينكه قاشق هاي فلزي پديد آمد و غذا خوردن، با قاشق رسم گرديد منسوخ شد. سپس سفره گسترده و غذاها چيده مي شوند. شام و غذا دادن از اتاق مهمانان بزرگ و گرامي شروع و به پسربچه ها پايان مي پذيرد ولي در اتاق بچه ها غذا از كيفيت مطلوبي برخوردار نبود.

در ماركده رسم نبود كه بچه پسر همراه پدر خود برود و در اتاق كنار پدرش بنشيند. اصولاً تمام بچه ها جدا مي نشينند. اگر فردي بچه اش را همراه خود مي برد، در پشت سر، مرد مورد تمسخر قرار مي گرفت و به كنايه مي گفتند كه: « خَر نَر و كري» و ديده نشده كسي اين كار را بكند و اصولاً به شخصيت بچه چندان احترام نمي گذاشتند. پسر بچه هاي خيلي كوچك و دختر بچه ها همراه مادر خود هستند.

بعد از آن نوبت غذاي زنان مي رسيد. اصولاً تعداد زنان شركت كننده از مردان كمتر بود. گستردن سفره و تزئين آن بين زنان به عهده زن حمامي بود. به هر يك از زنان يك ظرف غذا داده مي شد تا با بچه هايش بخورد. سطح و كيفيت پذيرايي از زنان خيلي پايين تر از مردان بود.

پس از صرف شام و چاي نوبت دريافت هداياي مردان شركت كننده در عروسي بود. در اين وقت دلاك يك سيني پر از شيريني بر مي داشت و به جمع مردان مي رفت و نخست از اتاق مردان بزرگ شروع مي كرد، بشقاب شيريني را جلو مردان مي گرفت و هر كس يك يا دو عدد شيربني بر مي داشت آنگاه سيني شيريني را در وسط اتاق مي گذاشت و منتظر مي ماند تا مردان مبلغي را به عنوان هديه بدهند.

در اينجا رسم بر اين است كه مردان شركت كننده در عروسي نسبت به توانايي خود مبلغي را به عنوان هديه يا پول عروسي هديه مي كنند. در هر اتاق ابتدا فرد بزرگتر و يا داراي موقعيت اجتماعي اقتصادي برتر پول مي دهد و بقيه افراد به دنبال آن. دلاك پس از گرفتن پول اسم آن مرد را مي گويد و مبلغ آن را ذكر مي كند. مثلاً مي گويد: كدخدا 20 تومان خانه اش آبادان. انشاء الله عروسي پسرش.

بنظر مي رسد اساس اين رسم بر نوع دوستي و كمك و تعاون در كارها بوده، چون تمام هزينه هاي عروسي به عهده خانواده داماد بود. و بقيه مردم با هديه هاي خود به خانواده داماد كمك مي كردند. ولي سرانجام به صورت چشم و هم چشمي در آمده است حتي در اين آخرها صورت برداري هم مي شد تا در عروسي پسر فلان شخص آن مبلغ پول پس داده شود.

ادامه دارد … محمد علي شاهسون ماركده