آوای ماركده شماره 38 – يكم دی ماه 1383

چند خبر

  1. مورخه 17/9/83 جلسه شوراي اسلامي با حضور آقايان سيد اسماعيل حسيني و محمد علي شاهسون اعضاي شوراي و محمد عرب دهيار در منزل حاج جواد شاهسون تشكيل شد. هدف از تشكيل جلسه در اين محل و در اين زمان ضمن عرض زيارت قبولي به حاج جواد، درخواست موافقت و همكاري و همياري ايشان در اجراي طرح هادي با دهيار روستا بود. در اين جلسه كه تعداد 12نفر ديگر از مردم روستا نيز حضور داشتند حاج جواد اعلام نمود
  1. مورخه 15/9 83 جلسه«جمعيت مردمي پيشگيري از اعتياد شاخه سامان»در محل بخشداري سامان تشكيل شد. هدف از تشكيل اين جلسه شروع به كار مجدد و فعال نمودن اين جمعيت بود. نهاد جمعيت مردمي پيشگيري از اعتياد يك جمعيت غيرانتفاعي ، غير دولتي ، خود جوش و مردمي است و فعاليت اجتماعي آن توجه دادن ، شناخت وآگاهي دادن و ياري رساندن به مردم جهت پيشگيري از اعتياد است. عضو شدن در اين جمعيت آزاد و افتخاري است. در اين جلسه آقايان مهرداد نعمتيان به عنوان رئيس جمعيت ،تقي بابايي به عنوان نايب رئيس، سركار خانم ذبيحي دبير جمعيت ، عبدالحسين اماني مسئول امور مالي ، جمشيد يزداني مسئول آموزش ، محسن محمد قاسمي بازرس انتخاب شدند و آقايان محمد علي شاهسون و سيف الله ذبيحي نيز به عنوان اعضاي جمعيت برگزيده شدند. همچنين مقرر گرديد يك اتاق در محل اداره سازمان بهزيستي جهت دفتر در اختيار اين جمعيت قرار داده شود و جلسات هر 15 روز يكبار تشكيل شود.
  1. مورخه 15/9/83 ساعت 12 به منظور مستقل شدن اداره آب استان چهار محال و بختياري گردهمايي براي برگزاري جشني در محل پل تاريخي زمانخان سامان تشكيل شد. در اين گردهمايي مسئولين بخش سامان ، اعضاي شوراهاي اسلامي 23 روستا و جمعيتي بالغ بر 300 تا 400 نفر از كشاورزان بخش سامان و نيز تعداد 30 دستگاه تراكتور كه از سامان تا پل زمانخان با نظم خاصي زير نظر پليس و نيروي انتظامي حركت داده مي شدند شركت داشتند. قرار بر اين بود كه در اين جشن جناب آقاي استاندار شركت نمايند و سخناني ايراد كنند كه متأسفانه نيامدند . گردهمايي و جشن با قرائتي از قران مجيد شروع و آقاي مرداني از شوراي بخش ضمن خوشامدگويي به حاضرين از همه افرادي كه در جهت استقلال آب تلاش نمودند تشكر نمود سپس حجت الاسلام جباري امام جمعه سامان، استقلال آب استان را تبريك گفت و همت و زحمات مسئولين در اين جهت را ستود . بعد از آن پيرمردي بنام فطربا خواندن ابياتي شعر ، وحدت مردم در بخش را ستود و در پايان خداي را بدين جهت سپاس گفت. برنامه بعدي اجراي سرود بود كه گروه سرود شهر سامان سرودي به زبان تركي اجرا نمود. آنگاه آقاي رئيسي بخشدار سامان با حاضرين سخن گفت، نخست از حاضرين به خاطر شركت در اين جشن تشكر و قدرداني نمود و آب را يكي از نعمتهاي الهي دانست كه خداوند به منطقه ما ارزاني داشته است و سرانجام از اينكه جناب آقاي استاندار و نماينده مجلس نتوانستند در جشن و در ميان مردم حضور پيدا كنند عذرخواهي نمود در پايان با ايراد قطعنامه اي توسط مسئول خانه كشاورز استان جلسه خاتمه يافت در اين قطعنامه از كليه مسئولين و دست اندركاران استان كه در جهت استقلال آب استان تلاش نموده بودند تشكر و قدرداني شد.آقاي عبدالمحمد عرب رئيس محترم شوراي اسلامي از طرف شوراي ماركده با تهيه و به احتزاز درآوردن پلاكارد پارچه اي و همراه حدود 30 نفر از كشاورزان با يك دستگاه ميني بوس در اين جشن شركت نمودند.
  1. مورخه 20/9/83 با دعوت كتبي از سردانگ هاي مزرعه طرح مهدي آباد آقايان بهرام عرب، غلامرضاخسروي، ابراهيم شاهسون، جهانگير شاهسون، نصرالله عرب و اكبر عرب و نيز با دعوت كتبي از سردانگهاي مزرعه علي آباد آقايان محمد عرب، احمد عرب، لطفعلي شاهسون و حيدر شاهسون در جلسه شوراي اسلامي در محل دفتر دهياري حضور بهم رسانيدند و پس از بحث و مذاكره درباره كمك كشاورزان اين دو طرح جهت ساخت مدرسه مقرر گرديد 25 درصد از كل كمك خود را تا تاريخ 15/10/83 و 25 درصد ديگر را تا تاريخ 30/5/84 و در مورد بقيه 50 درصد ، در صورت نياز داشتن شوراي اسلامي، پس از اين تاريخ با تشكيل جلسه اي ديگر با شورا درباره آن تصميم گيري نمايند.
  2. مورخه 18/9/83 بنا به دعوت شوراي اسلامي، سردانگ هاي مزرعه طرح ولي عصر آقايان محمد عرب، رضا شاهسون، محمد تقي عرب، غلامعلي عرب، ولي الله شاهسون و سليمان عرب و سردانگهاي مزرعه طرح باغداري ملاگلي آقايان حاج مولا عرب، حاج جواد عرب، حاج بهرام عرب، حاج اكبر عرب، حسينقلي شاهسون و رمضان عرب در جلسه شوراي اسلامي حضور بهم رسانيدند. در اين جلسه اعضاي شورا از كشاورزان اين دو مزرعه درخواست كمك جهت ساخت مدرسه نمودند كه پس از بحث و گفتگو، سردانگهاي اين دو مزرعه پذيرفتند كه كمك لازم را بنمايند.
  3. قابل توجه خوانندگان آوا: همانگونه كه مستحضر هستيد كمتر از نيمي از نسخه هاي آواي شماره 36 جمع آوري گرديد بنابراين تعدادي از خوانندگان علاقمند نتوانستند اين شماره را بدست آورند بدين جهت بنا به درخواست چند نفر، تعداد 8 نسخه از شماره 36 تكثير گرديده و همزمان با شماره 38 توزيع مي گردد، علاقمندان مي توانند آن را از لطف الله شاهسون دريافت نمايند.
  4. مورخه 24/9/83 آقاي احمد عرب فرزند نعمت الله با مراجعه به شوراي اسلامي علاقمندي خود را جهت اهداء مقدار يك ربع و يك هشتم ربع حبه زمين از مزرعه سكوي چم بالا با همه متعلقات مربوطه به منظور كمك به تهيه زمين و ساخت مدرسه اعلام نمود. اعضاي شوراي اسلامي و دهيار ضمن تقدير و تشكر از عمل خداپسندانه و نيكوكارانه آقاي احمد عرب، در محل زمين حاضر و زمين ياد شده را پيمايش كه 229 متر مربع گرديد و با تنظيم صورتجلسه اي كه به امضاي حاضرين رسيد، زمين ياد شده به شوراي اسلامي واگذار گرديد.

مورخه 20/9/83 آقاي حاج غلامرضا خسروي در جلسه شوراي اسلامي حاضر و اعلام نمود اينجانب به نمايندگي از طرف خود و برادران و خواهران و مادرم جهت شادي روان مرحوم پدرم علاقمندم در امر خير و نيكوكارانه و خداپسندانه ساخت مدرسه در روستاي ماركده شركت نمايم بدين جهت مقدار نيم حبه و يك شانزدهم حبه از زمين هاي مزرعه سكوي چم بالا را با همه متعلقات مثل موتور، پمپ و ديگر تجهيزات متعلق به اين زمين جهت كمك به ساخت مدرسه به شوراي اسلامي واگذار مي نمايم. اعضاي شوراي اسلامي و دهيار ضمن تشكر و قدرداني از عمل خير حاج غلامرضا خسروي با تنظيم صورتجلسه اي كه به امضاي حاضرين نيز رسيد زمين ياد شده را كه 450 متر مربع مي باشد تحويل گرفتند.

  1. مورخه 17/9/83 جلسه اي با مسئولين و كارشناسان مركز بهداشت شهركرد و دهياران در محل شبكه بهداشت شهرستان تشكيل شد. از ماركده محمد عرب دهيار در اين جلسه شركت داشت. نخست دكتر باقرزاده معاونت شبكه بهداشت و درمان از اجراي طرح غربالگري بيماران فشار خون و ديابت در سطح كشور خبر داد و گفت ديابت از جمله بيماريهاي خاص مي باشد و از آنجاييكه آمار بيماران ديابتي سالانه رو به افزايش است درخواست مي گردد افراد بالاي 30 سال و افرادي كه اضافه وزن دارند به خانه بهداشت هاي محل سكونت خود مراجعه و توسط بهورزان مورد معاينه قرار گيرند و از وضعيت جسماني خود مطلع گردند، اين آزمايش رايگان خواهد بود. سپس مهندس خليلي كارشناس مركز بهداشت در زمينه بهداشت روستا سخن گفت. ايشان گفتند: مديريت و مسئوليت جمع آوري ، حمل و دفن بهداشتي زباله هاي روستا و نيز تملك زمين مورد نياز براي دفن زباله بر عهده دهياران است. آنگاه مهندس امان الهي در خصوص سالم بودن آب آشاميدني و نحوه ضد عفوني كردن آن نكاتي را بيان داشت در پايان جلسه محمد عرب دهيار، وضعيت نابسامان و معضل آبهاي سطحي روستا را كه به جوي آب هدايت مي گردد و نيز تلاشهايي كه شوراي اسلامي و دهياري در جهت جمع آوري و هدايت آنها به خارج از روستا نموده ولي هيچيك از ادارات ذيربط با شورا و دهياري همكاري نكرده و نمي كند، را بيان و از مسئولين درخواست نمود كه راه حلي در اين خصوص انديشيده شود.
  2. مورخه 24/9/83 جلسه كميته سلامت بخش سامان با حضور رئيسي بخشدار، سلطاني مسئول دامپزشكي، عسگري از منابع طبيعي، هاديان از شركت آب و فاضلاب روستايي، شهردار سامان، نماينده محيط زيست، نماينده مركز بهداشت شهرستان، شوراي بخش و دهياران و اعضاي شوراهاي بخش سامان در روستاي شوراب صغير تشكيل شد. نخست پزشك مركز بهداشت شوراب در خصوص اجراي طرح غربالگري بيماران ديابتي و فشار خون سخن گفت و از ديابت به عنوان مرگ تدريجي ياد كرد و اشاره نمود افراد بالاي 30 سال سن، افراد چاق و پرخور، پرادرار، پرنوش و افرادي كه در فاميل بيمار ديابتي دارند بيشتر در معرض خطر هستند. بنابراين لازم است اين افراد به مراكز بهداشت مراجعه و معاينه گردند. آنگاه مهندس رئيسي بخشدار سخن گفت و درخواست نمود كه افراد حاضر در جلسه به مصوبات جلسه پايبند باشند. وي اضافه نمود در پايان همين ماه يك روز كه زمان دقيق آن اعلام خواهد شد طرح اتلاف سگ هاي ولگرد در روستاهاي قراقوش، گرمدره، قوچان، ماركده، ياسه چاه و صادق آباد انجام خواهد شد. هزينه اين طرح به عهده فرمانداري است و هزينه اياب و ذهاب در اين روز بر عهده دهيار روستاي گرمدره است و دهيار ماركده هم بايد آمادگي داشته باشد تا با تراكتور اجساد تلف شده سگ ها را حمل نمايد. سپس مهندس خليلي كارشناس مركز بهداشت درباره مديريت جمع آوري و دفن بهداشتي زباله در روستاها كه بعهده دهياري ها است سخن گفت و از دهياراني كه هنوز نسبت به تملك زمين جهت دفن بهداشتي زباله اقدامي نكردند خواست كه زودتر اقدام نمايند و در پايان از عمل شوراي اسلامي ماركده نسبت به خريد تراكتور و جمع آوري زباله در روستا ابراز خرسندي نمود. در اين وقت رئيسي بخشدار سامان از آقاي هاديان رئيس شركت آب و فاضلاب روستايي شهرستان خواست كه نسبت به تعويض قسمتي از لوله آب آشاميدني فرسوده شده خيابان اصلي روستاي ماركده اقدام نمايد كه هاديان گفت در حال حاضر 30 درصد از اعتبارات تخصيصي سال 83 را به ما پرداخت كرده اند اگر بقيه اعتبارات را پرداخت نمودند سعي مي كنيم حداكثر تا پايان ارديبهشت 84 اين كار را انجام دهيم. سپس آقاي عبدالله زاده كاردان مركز بهداشت درماني ماركده درخصوص معضل هدايت آبهاي سطحي روستا به جوي آب كنار خيابان اصلي و راكد ماندن و تعفن آن اشاره كرد و تقاضاي چاره جويي از مسئولين نمود. در اين خصوص بحث و مذاكره بين حاضران مرتبط در جلسه انجام و علت اصلي حل نشدن و سامان نيافتن اين معضل، مسئوليت نپذيرفتن هيچيك از ادرات ذيربط و مسئول عنوان گرديد.

نامه اي به آقاي مهندس رئيسي بخشدار سامان

سلام ، نخست از اينكه روستايي و كم سواد هستم و نامه ام اديبانه نيست پوزش مي خواهم و تقاضا مي كنم به حرفهايم توجه فرماييد و فكر نكنيد كه اين نامه را براي اتلاف وقت گرانبهاي شما مي نويسم بلكه از شدت درد و رنجي است كه احساس مي كنم و بر اين اميد هستم كه راهكاري مناسب، انساني و سودمند توسط جنابعالي جهت برون رفت از اين تنگ نظري ها انديشيده شود بدين جهت گفتني ها را مي گويم هر چند مي دانم دوباره كساني از قلم و وجود من ناراحت و عصباني خواهند شد و ممكن است پرخاشگري به خود ، پدر و مادرم هم بكنند ولي همه اينها را تحمل خواهم كرد و براي آينده روستاي زيبايم مي نويسم چون بر اين باورم كه خداي بزرگ و مهربان انسان را آزاد آفريده و نعمتهاي بزرگي همچون حق دانستن به وي بخشيده تا راه سعادت و بهزيستي را تشخيص و جامعه اي بر اساس آن بسازد آنگاه هم دنيايش را آباد و دلپذير كرده و هم آخرتش را ساخته است زيرا آخرت انساني نتيجه كارها و رفتارهاي اين جهاني اوست. بر اين اساس تلاشم بر اين است كه بتوانيم جامعه اي با انسانهاي آزاد منش، مسئوليت پذير، دانا، فهيم، متعهد و سرانجام خداجوي و منصف داشته باشيم. در اين راستا از ناهنجاري هاي اجتماع، از كاستي ها، از نقصان ها، از آدمهاي رياكار و … انتقاد مي كنم و بر اين باورم كه نقد و انتقاد، گفت و شنود در جامعه لازم است و افرادي كه در جامعه مسئوليتهايي پذيرفته اند بايد در راستاي انجام وظيفه به همنوعان خود خدمت كنند و هرگز خود را از مردم برتر ندانند و براي همه مردم ارزش قائل باشند .و به انتقاد هاي مردم با حوصله و دقت گوش فرا دهند و پاسخهاي لازم را با كمال احترام و رعايت ادب و مستند و با دليل ارائه دهند و فقط در اين صورت است كه همدلي در جامعه ايجاد خواهد شد و ميدان براي آدمهاي صادق، توانمند و كاردان باز و عرصه بر آدمهاي پشت هم انداز تنگ مي گردد و كارها روي اصول و سالم به شكل سازنده آن پيش خواهد رفت.حال اگر مسئولي در روستا بخواهد از انتقاد برنجد و انتقاد هاي مردم را لوث و بر آن خط بطلان بكشد و بكوشد با فرار از واقعيت ها و پشت هم اندازي كارها و بي توجهي به مسئوليت خود، فقط براي ماندن در رياست، صداقت و يكرنگي را زير پا بگذارد و دست به هر ترفندي هم بزند بدون شك زيانش را همه مردم خواهند داد و زياني است بس عظيم!

جناب آقاي بخشدار، وقتي خبرنامه آواي ماركده در روستا شروع به انتشار نمود باور كنيد احساس غرور كردم، احساس كردم از اين پس صداهاي مردم را خواهيم شنيد و خواست هاي مردم انعكاس خواهد يافت. احساس كردم دورويي و ريا در روستا كمرنگ خواهد شد چون انتشار نشريه براي اولين بار در تاريخ اين روستا پديده اي بي سابقه، بكر و بسيار غرور آفرين بود بدين جهت فكر مي كردم طلسم درهاي بسته عدم پيشرفت كارها در روستا با گفتمانها و حلاجي مسائل به صورت نوشتاري در آوا گشوده خواهد شد. مي توان گفت كه انتشار نشريه در روستا يك نوع آوري بي سابقه بوده كه در اين روستا اتفاق افتاده است و ضمن اينكه توانسته در مدت كوتاه عمر خود به مردم بويژه جوانان، شجاعت حرف زدن و انتقاد كردن را بدهد توجه تعدادي از مسئولين بخش و شهرستان را نيز به اين روستا معطوف ساخته است و نيز در رفع پاره اي از مشكلات روستا هم موثر بوده است و مزاياي ديگري هم داشته كه از حوصله اين نامه بيرون است و فقط در يك جمله مي گويم خبرنامه آواي ماركده همانند يك دُر مي باشد در روستا و خواهد هم ماند. هر چند با انتشار هر شماره اي از آن مسئولين به خود زحمت پاسخگويي به انتقادها و پرسشهاي مردم را نمي دهند و مي كوشند از ميدان تلافي كردن برآيند.

جناب آقاي بخشدار، درست يك يا دو روز از انتشار شماره 36 خبرنامه آوا در ماركده مي گذشت كه خوانندگان، دربدر در پي يافتن اين شماره بودند و يافت نمي شد و فروشنده مي گفت تمام شد. نخست وقتي جمله تمام شد را شنيدم خوشحال شدم چون فكر مي كردم شدت استقبال به يكباره زياد شده ولي زماني كه باخبر شدم يكي از اعضاي محترم شورا همه نسخه هاي موجود نشريه را يكجا خريده و با خود برده و نگذاشته به دست مردم برسد با اينكه من آدمي سنگدل هستم اشك در چشمانم حلقه زد و با خود گفتم چرا اينقدر انديشه استبدادي در فكر، ذهن و جان بعضي از مسئولين روستاي ما ريشه دوانده است؟ مگر دانستن يكي از حقهاي مردم نيست؟ آيا كسي كه جلوي دانستن مردم را مي گيرد متجاوز به حقوق مردم نيست؟ براي من و كساني كه قلبشان براي زادگاهشان مي طپد اين كار عضو شورا همانند عمل زنده به گور كردن دختران در دوران جاهليت است با اين تفاوت كه آنها جسم دختران را زنده به گور مي كردند و حالا در روستاي ما فكر، انديشه و آگاه شدن مردم را زنده بگور مي كنند آيا اين يك ظلم و ستم آشكار نيست؟ جنابعالي خود آوا را مطالعه مي فرماييد شماره 36 چه مطلب زيانباري داشته است كه جمع آوري شد؟

آقاي بخشدار، از حرفها و درددلهاي ديگرم مي گذرم هر چند مي دانم دوباره با انتشار اين نوشته كساني كه مورد سئوال قرار گرفته اند خواهند گفت اين رمضان عرب چكاره است؟ و به چه حقي اين مطالب را مي نويسد؟ حال كه نسخه هايي از خبرنامه آواي ماركده به نمايشگاه وزارت كشور راه يافته اميدوارم كه در اين نمايشگاه جزء برترين ها گردد و در پايان خواهشمندم بنياني، قانوني براي خبرنامه آواي ماركده اتخاذ فرماييد تا هر كسي در هر مكاني و زماني فرياد نزند كه من آوا را مي بندم!

از اينكه حوصله نموديد و اين نوشته را خوانديد سپاسگذارم.

رمضان عرب ماركده 13/9/83

ما درون را نگريم و حال را

  1. وقتي مقاله آقاي اكبر عرب فرزند احمد را با عنوان« توصيف منافقين»خواندم بسيار خوشنود شدم و از اين برادر و ديگر دوستاني كه قلم به دست مي گيرند و مطالب ديني، فرهنگي و اجتماعي مي نويسند و ناهنجاريهاي اجتماعي را گوشزد مي كنند تقدير مي كنم و از سردبير نشريه هم راضي هستم كه زحمت نشر مطالب را مي كشد. بند پنجم مقاله آقاي اكبر عرب عيني تر است و به وضوح مي بينيم كه اين مسائل فقط مخصوص زمان پيامبر گرامي اسلام نبوده است بلكه همين امروز هم در جامعه خودمان به عينه مي بينيم.
  2. پيامي و سخني دارم با عزيزان شورا، شما بزرگواران به عنوان معتمدين از سوي مردم انتخاب شده ايد تا در صحنه و ميدان بزرگ كاروزار عمران روستا فعاليت كنيد اما متاسفانه در بعضي جاها مي بينيم نظرات و خط مشي شماها را در برابر مسئوليت سنگيني كه داريد و خيل عظيم كارهاي روستا با هم همخواني ندارد. يادآوري مي نماييم كسي كه كانديد عضويت در شورا مي شود بايد به وظايف و مسئوليتهاي سنگين شوراي روستا آگاهي داشته باشد و توانايي گفتن بيان مشكلات را با مردم و مسئولين داشته باشد، به علوم و مسائل روز، قوانين و موضوعات روزمره اجتماعي آشنايي داشته باشد و

ما درون را بنگريم و حال را ني برون را بنگريم و قال را

معترض و منتظر پاسخ

آواي ماركده با پسوند خبرنامه داخلي شوراي اسلامي تكميل مي گردد و هر دو جمله مكمل يكديگرند و يك مفهوم بسيار زيبا را معنا مي بخشد. مورخه 5/9/83 جهت خريد يك نسخه نشريه آوا به محل فروش رفتم. فروشنده گفت همه را برده اند! متعجب شدم و با خود گفتم عجب آوا طرفدار پيدا كرده است كه در طول مدت كوتاه همه را برده اند! و ديدم نارضايتي در بين خوانندگان آوا بوجود آمده كه چرا سردبير، اين شماره را در تيراژ كم توزيع كرده است! سرانجام پس از چند روز فهميدم كه رئيس محترم شوراي اسلامي روستا كمتر از نيمي از نسخه هاي نشريه آوا را يكجا خريداري كرده و برده است و با اين اقدام تعدادي از خوانندگان را از خواندن اين شماره محروم كرده است. تقاضا مي كنم رئيس محترم شورا جهت روشن شدن اذهان من و ديگران به پرسش هاي زير پاسخ دهد. دليل و منطق و استدلال رئيس شورا از جمع آوري اين شماره آوا چه بوده است؟ چه مطلب زيانمندي در اين شماره بوده است؟ آيا گفتگو و پاسخ گفتن به انتقادها اصولي تر، كارسازتر، مفيدتر و انساني تر از اينكار نيست؟ و آيا با جمع آوري نشريه مي توان جلوي انتقاد و حرف زدن مردم را گرفت؟ بهرحال ما جمعي از خوانندگان آوا به اين عمل ناشايست رئيس شورا معترض و منتظر پاسخ قانع كننده هستيم. در پايان از سردبير تقاضا داريم در صورت امكان مطالب مهم شماره 36 را كه جمع آوري شده را ضميمه شماره بعدي چاپ كنيد.

رمضان علي شاهسون 20/9/83

عضو فعال شوراي بخش !!

مورخه 30/2/83 با دعوت قبلي از هر روستا يكي از اعضاي شورا با توافق دو نفر ديگر در محل بخشداري سامان گرد هم آمده بودند. هدف از اين گردهمايي انتخاب 5 نفر از ميان 23 نفر به عنوان اعضاي شوراي بخش بود. از روستاي ماركده من بودم. قبلا افرادي كه در خود توانايي شوراي بخش شدن مي ديدند رايزني كرده و خود را معرفي نموده و از ديگران درخواست شده بود كه در آن جلسه به او راي بدهند. آن روز در محل بخشداري هر يك از توانمند بودن خود، مجري طرحهاي كشاورزي بودن، در فلان اداره و يا ارگان سمت داشتن، اطلاعات و تخصص داشتن، با فلان افراد سرشناس رفيق و يار و همكار بودن، جدي و پيگير كارها بودن و … حرف زده مي شد. و راستي چهره ها چقدر مهربان بود؟ در آن جمع آدمي مثل من كه در اين محيط نبودم و كمتر آشنايي و شناخت داشتم در ميان خيل مجريان طرح، توانمندان و متخصصان حرفي براي گفتن نداشتم و واقعاً احساس مي كردم آنها از من قوي تر هستند و من ضعيف و ناتوان هستم و در آن روز به اين نتيجه رسيده بودم كه شايد كانديد شدن من حق و درست نبود. رأي گيري انجام و من خوشبختانه رأي نياوردم و پس از رأي گيري و شمارش آرا آنهايي كه رأي كمتري آورده بودند گله مند بودند كه چرا پهلوي من ننشستي تا من رأيت را ببينم و تو به من رأي ندادي و خيانت كردي و… من در آن روز فكر مي كردم افرادي كه بعنوان اعضاي شوراي بخش برگزيده شدند بهترين هستند و يا از من شايسته ترند بدين جهت هيچ ناراحت نبودم كه رأي نياوردم. آن روز و روزهاي ديگر و ماهها گذشت خبري از فعاليت وكارهاي انجام شده شوراي بخش به گوش نمي رسيد هر چند وقت يكبار كه به يكي از اعضاي شوراي بخش برخورد مي كردم گله اي و شكايتي مي كردم كه شوراي بخش فعال نيست و… هر يك بنابر بضاعت سخن وري و توانايي توجيه ، كوتاهي را به گردن ديگري از جمله رئيس شورا و يا… مي انداختند و سرانجام حداقل من عضو شوراي ماركده اميد خود را از اين شورا قطع كرده بودم تا اينكه در مورخه 2/8/83 سه نفر از اعضاي شوراي بخش، شب هنگام در منزل آقاي عبدالمحمد عرب رئيس محترم شوراي ماركده حضور به هم رسانيدند كه باعث خوشحالي گرديد پس از گله ها ،گفتگوها پيرامون مشكلات روستا ، منطقه و بخش ادامه يافت. سرانجام نامه اي رسمي از طرف شوراي اسلامي ماركده با عنوان شوراي بخش سامان نوشته و حضوراً تقديم گرديد مبني بر درخواست و پيگيري اختصاصي تأمين بودجه براي قطب صنعتي مشترك 6 روستا توسط شوراي بخش سامان و شفاهي هم گفتگو شد و هر 3 نفر قول دادند كه ضمن ارسال نامه به جهاد كشاورزي موضوع كتبي و نيز در جلسات اداري پيگيري خواهد شد. مورخه 30/8/83 جلسه ي مشترك 6 روستا در منزل ناصر كرمي در روستاي صادق آباد بود يكي از همان 3 نفر( از اعضاي شوراي بخش) نيز در اين جلسه حضور داشت. از ايشان، ارسال و پيگيري نامه ياد شده پرسش شد. ايشان گفتند فراموش كردم حتماً خواهم فرستاد و پيگيري خواهم كرد. مورخه 15/9/83 ساعت 20/12 در ميان گردنه سوادجان مجدداً به همان عضو شوراي بخش سامان برخوردم و پرسيدم نامه را فرستاديد ، گفت: راستش را بخواهيد نه! و يادم رفته است ! شكل منطقي جمله « راستش را بخواهي» اين است كه ممكن است بعضي وقتها دروغ هم بگويم ولي اكنون بنا به دلايلي به شما راست مي گويم و راست آن اين است كه … ، ببينيد منطق مديران ما را ؟ راستي چرا چنين است؟ اگر ما مشغله زياد داريم و وقت لازم جهت انجام وظايف مختلف نداريم و يا توانايي انجام كار را نداريم و يا گذشت و ايثار اينكه از كارهاي شخصي خود چشم بپوشيم و پيگير كارهاي اجتماعي باشيم را نداريم چرا مسئوليت مي پذيريم؟ پاسخ ما به وجدانمان ، خدا و خلق خدا چيست ؟

قباله نويسي

در طول يك و نيم سال شورايي ام به موضوعي زياد برخورد كرده ام كه بسياري از ريشه اختلافات و زد وخوردها و شكايات است. و آن گويا و واضح نبودن متن دست نوشته هايي است كه در آن چيزي را كه شخص ملتزم گردد نويسند ، سند عقد معامله ، نوشته اي كه در هنگام خريد ملك يا خانه و جزء آن نويسند و در آن نام خريدار و فروشنده و مشخصات مورد معامله و مبلغ فروش و شرايط بيع ذكر شود ، سند مالكيت، سند عقد ازدواج. اصطلاح قباله كهنه در تداول به كسي گويند كه از تمام خصوصيات يا قضيه اي يا واقعه اي مطلع باشد. در گذشته كه بيشتر مردم بي سواد بودند افراد خبره اي در روستا قباله ها را مي نوشتند و اين افراد به مصداق ضرب الامثل «كار نيكو كردن از پر كردن است» از آنجاييكه تمام قباله هاي روستا را مي نوشتند به شكل و فرم و محتواي نوشتن مقاله مهارت و تسلط داشتند بدين جهت مي بينيم كه قباله هاي قديمي جامع تر از امروزي ها هستند و از طرف ديگر چون به محيط آشنايي كامل داشتند و شرايط هر محل و موضوع را خوب مي دانستند موارد و شرايط لازم را در نوشته خود ذكر مي كردند به گونه اي كه يك نفر ناشناس كه آن را مي خواند مي توانست تقريباً همه قضايا را بفهمد گرچه واژه هايي كه بكار برده مي شد اكثراً عربي و پر طمطراق و منشيانه بود و مردم عادي چيزي نمي فهميدند و قبل از نامها القابهاي بي محتوا بكار مي بردند و يك كار عادي اجتماعي مانند خريد و فروش را كه گاهي وقتها ناعادلانه هم صورت مي گرفت به مسائل شرعي مي چسباندند براي نمونه چند سطر از آغاز قباله اي كه نزديك به 90 سال قبل يعني سال 1336 ه-ق نوشته شده و در آن دو نفر صادق آبادي يك حبه از ملك ماركده را به سردار محتشم بختياري فروخته اند را ذكر مي كنم. « فبعه ، غرض از تحرير و ترقيم اين كلمات شرعيات آن است كه حضور شرعي بهم رسانيديد آصفرعلي و آحيدرعلي ولدان آمراد علي ساكن قريه صادق آباد در حالتي كه جميع اقارير شرعيه از ايشان نافذ و ممضي بوده باشد از روي اشدالرضا و رغبت تمام بدون الاكراه والاجبار بل بالطوع و الرغبه و الاختيار مصالحه شرعيه جازمه لازمه دينيه نمودند به حضرت مستطاب اجل اكرم افخم والا آقاي سردار محتشم بختياري مدظله و شوكه العالي مقروناً بقوله همگي و تمامت موازي يك حبه از جمله هفتاد و دو حبه از آب و املاك از قريه ماركده را با جميع توابع شرعيه و… به مال المصالحه مبلغ دويست تومان … » ولي امروز چون بيشتر مردم حداقل سوادي دارند هرگاه دادوستدي صورت مي گيرد خود شخصاُ اقدام به نوشتن مي نمايند و چون در آن لحظه اي كه قباله را مي نويسند همه چيز بر دو طرف روشن و مشخص و شناخته شده هست و از ديد هر دو طرف اكثر آن موارد و موضوعهاي پيرامون آنقدر خُرد ، بي ارزش و بديهي مي نمايد كه هيچ يك از دو طرف ضرورتي نمي بيند آن مسائل كم اهميت و كم ارزش و بديهي را در قباله ذكر كنند غافل از اينكه همين موارد و مسائل جزئي و بديهي ممكن است در آينده هنگام بروز مشكلات بتواند مشكل واختلاف بزرگي را حل نمايد. از آنجايي كه قباله را براي آينده مي نويسند تا آيندگان از روي آن نوشته درباره آن موضوع قضاوت نمايند لازم است هنگام نوشتن قباله به آينده نگريست و آدمهايي را در نظر آورد كه اين اطلاعات امروزي ما را درباره موضوع مورد نظر ندارند بنابراين بايد با نوشتن تمام موارد اطلاعات كامل و كافي به آنها داد تا بتوانند راحت و درست قضاوت نمايند. ولي متاُسفانه اينگونه نيست وبيشتر نويسنده ها آن تجربه و مهارت لازم را ندارند و بسياري از موارد جزئي تر را كه با گذشت زمان و وقوع پيش آمدها، رويدادها ، دگرگوني ها در موقعيت ، پيرامون و ارزش آن زمين تغييري بوجود مي آيد در قباله ذكر نمي كنند. دو طرف خريدار و فروشنده هر يك با توجه به شرايط بوجود آمده از متن نوشته قباله، تفسير خود را دارند و خود را محق مي دانند و اصطلاك منافع پيش مي آيد و درگيري رخ ميدهد و فردي كه خود را متضرر مي بيند به مراجع قضايي ، انتظامي يا نهادهاي اجتماعي جهت دادرسي مراجعه مي نمايد. داوران چه در مراجع قضايي و چه در نهادهاي اجتماعي وقتي به متن نوشته مراجعه مي نمايند آن را گُنگ مي يابند. چرا؟ چون هنگام نوشتن قباله همه موارد و مسائل مورد معامله را ذكر نكرده اند تا جاي ابهام نماند، از طرف ديگر اغلب به علت كم سوادي به معناي واژه هايي كه مي نويسند آگاهي عميق ندارند و بار معنايي آنها را در جايگاههاي مختلف نمي دانند و نمي توانند از واژه هاي مناسب استفاده كنند. ببينيد هر يك از واژه هايي كه ما در نوشته هاي خود بكار مي بريم با توجه به موضوع نوشته بار معنايي خاص خود را دارند مثلا اگر موضوع نوشته حقوقي باشد نويسنده بايد بار معنايي حقوقي كلمات را بداند و بكار ببرد و اگر موضوع نوشته ادبي است باز بار معناي ادبي واژه ها را بداند براي نمونه:روزي يكي از همشهريان نوشته اي به من داد و خواست من آن را امضاء كنم. پرسيدم چيست؟ گفت: قباله است وقتي آن را خواندم ديدم شباهت كمتري به متن نوشته يك سند حقوقي دارد. از مراجعه كننده پرسيدم زمين در كجاست؟ كه آدرسش را داد. گفتم نوشته شمالاً به دامنه كوه ، آن محل را كه شما مي گويي دامنه كوهي وجود ندارد چون بين خانه شما تا كوه همه اش خانه وكوچه است؟ مراجعه كننده با تفاخر گفت : قباله را فلاني نوشته! گفتم من كاري ندارم كه چه كسي نوشته ، متن نوشته اشكال دارد گفت طوري نيست آن كلمه را خط مي زنم و… پرسشي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه در متن نوشته يك قباله بايد چه خصوصياتي ذكر گردد؟ نخست بايد كار را به كاردان سپرد. هنگام دادوستد از فردي دعوت به نوشتن قباله نماييم كه اطلاعات حداقلي از مسائل حقوقي و نوشتاري داشته باشد. در زير مواردي كه در ذهن من هست ذكر مي نمايم با اين اميد كه دانشجويان حقوق روستا مقاله كاملتر بر مبناي علم حقوق نوشته و به اطلاع مردم برسانند. نخست سر برگ مقاله، موضوع متن بايد نوشته شود مثلاً قرارداد يا سند خريد و فروش. سپس تاريخ تنظيم يا نگارش قباله ، آنگاه مشخصات كامل فروشنده مثل نام ، فاميل ، نام پدر ، شماره شناسنامه ، تاريخ تولد ، محل صدور شناسنامه ، محل سكونت و آدرس دقيق و بعد مشخصات كامل خريدار همانند فروشنده. آنگاه موضوع مورد معامله مثلاً زمين كشاورزي و زراعي است يا مسكوني؟ اگر زمين كشاورزي است مقدار زمين بصورت متراژ ، جريب و هكتار معامله مي گردد يا به صورت حبه ، دانگ يا سهم؟ و اين حبه و دانگ و سهم چه مقدار از آن مزرعه است؟ و متراژ آن چقدر است؟ آيا اين زمين متعلقات ، ملحقات ، اجزاء و تجهيزات اضافه شونده و كم شونده ديگري هم دارد؟ آب آن چگونه تاًمين مي گردد؟ و چه مقدار آب دارد؟ اين زمين مورد معامله وام دارد يا نه؟ اگر دارد چه مبلغ است و پرداخت آن به عهده چه كسي خواهد بود؟ آيا اين زمين اجاره بدهكار است يا نه و پرداخت آن با كيست؟ آيا بدهي هاي قبلي دارد؟ مسئول پرداخت آن كيست؟ زمين داراي چه نوع سندي است؟ اجاره اي ، عادي يا ثبتي؟ شخص فروشنده اين زمين را از كجا و چگونه به دست آورده؟ خريداري نموده ، قباله قبلي آن را تحويل خريدار مي دهد؟ اگر زمين ارثي است كپي انحصار وراثت يا كپي تقسيم نامه بين وراث ارائه مي گردد؟ اگر زمين سند ثبتي دارد زمان ونحوه انتقال و هزينه ها به عهده كيست؟ آيا وثيقه اي جهت انتقال سند در نظر گرفته مي شود؟ زمين مورد معامله در كجا قرار دارد؟ آدرس دقيق به گونه اي تنظيم گردد كه هرگاه آن قباله را به دست فرد ناشناس هم بدهند براحتي بتواند آن محل را پيدا كند( در حقيقت قباله زمين همانند نقشه راهنماي زمين است كه بعد از چند سال ديگراني كه اين اطلاعات كنوني را ندارند بتوانند از روي آن نوشته به همه اطلاعات دست يابند)، زمين مورد معامله چند قطعه است؟ و هر قطعه در كجا قرار دارد؟ و حد و حدود هر قطعه چيست و چگونه است؟ بهاي زمين بر اساس حبه اي يا متراژي تعيين گرديده؟ و ميزان آن چقدر است؟ شكل و نحوه پرداخت آن چگونه خواهد بود؟ اين قباله در چند برگ تنظيم گرديده؟و هر برگ نزد كيست؟ هنگام نگارش قباله، گواهان چه كساني هستند؟ مشخصات آنها ذكر شود. ادعاهايي كه ممكن است بر زمين شود را چه كسي پاسخگو است؟ در پايان امضاء خريدار ، فروشنده وگواهان خوانا و مشخص در پاي قباله آورده شود.

منبع لغت نامه دهخدا و فرهنگ معين محمد علي شاهسون ماركده

صادق

مورخه 15/6/83 بود كه در عرصه مزرعه ولي عصر با صادق روبرو شدم نخست نامش را نمي دانستم. وقتي واژه صادق بگوشم خورد برايم خوشايند بود چون با شنيدن اين كلمه مفاهيمي همچون راستي، پاكي، درستي و راستگويي در ذهنم مجسم گرديد ، بدين جهت برايم زيبا و دلنشين آمد. راستگو و زحمتكش و تلاشگر بودن، چقدر اين واژه ها با هم همخواني و سنخيت دارند؟ بهر صورت از باغش ديدن كردم، درختانش نشان از زحمت و كار فوق العاده ايشان داشت چون سرسبز و بانشاط بودند. سپس از درختان پرورش يافته دستان اين همشهري عزيز در مزرعه فردوس هم ديدن كردم و بر او آفرين گفتم و با خود گفتم بايد ساعتي با او و در كنار او بنشينم و بپرسم كه چه روشي در پرورش درختان را تجربه مي كند. اين سئوال را در مورخه 23/9/83 از وي پرسيدم، صادق گفت:” من روزانه كه كار مي كنم كارم برايم مي شود تجربه، و من از اين تجربه مي آموزم و آنها را بكار مي گيرم. كاشت درختانم هم با هسته بوده و هم با نهال ولي مي توانم بگويم آنهايي كه هسته كاشتم سالم تر مي باشند. يكي از كارهايي كه مرتب انجام مي دهم بيل زدن مرتب پاي درختان است كه پس از هر آبياري انجام مي دهم، كار ديگرم كوددهي است كه مخلوطي از همه كودها و هنگام بيل زدن در هر نوبت آبياري در پاي درختان مي ريزم، متذكر مي شوم بيل زدن بايد سطحي باشد و عميق نباشد وگرنه ريشه هاي غذاياب آسيب خواهند ديد. به آبياري هم اهميت مي دهم و تلاش مي كنم آب به موقع و به مقدار لازم به درخت برسانم و هرس به موقع هم انجام مي دهم. هرس را به شكلي انجام مي دهم كه آفتاب بيشتر و بيشتر به درخت برسد. كار ديگري كه همه ساله انجام مي دهم هنگام بهار كه گياهان بيابان علف سبز هستند آنها را تماما كَنده و پاي درختان خاك مي كنم كه خود يك نوع كود حيواني است. “

موفقيت در مزرعه فردوس

تابستان سال 1382 بود كه شكايت هاي زيادي از نابساماني آبرساني فردوس مي رسيد. اين شكايات در تابستان 1383 بسيار كم و اندك شد چرا؟ براي من كه دوست دارم علت هر كار و پديده اي را بدانم اين موضوع شد يك سئوال، كه چرا؟ و چه چيز باعث شده كه مردم راضي تر باشند؟ بدين جهت علاقمند بودم كه پاي صحبت دو نفر جوان زحمت كش و كاردان كه امسال به عنوان آبيار در مزرعه فردوس تلاش شبانه روزي مي كردند بنشينم و ضمن گفتن خداقوت، چگونگي تلاش و كارداني آنها را جويا شوم. اين اتفاق در 23/9/83 روي داد و ساعتي در حضور آقايان اخوان و مش جعفر بودم و چه ساعت باشكوهي و بيادماندني در حضور اين دو نفر زحمت كش و كاردان كه توانسته اند با زحمت و كارداني و تلاش شبانه روزي خود مقداري از رنج هاي مردم را كم كنند كه بسي ارزشمند است. اين دو جوان برايم گفتند: ” يكي از علت هايي كه آبياري مزرعه فردوس بهتر شده و مردم راضي تر بودند اين بود كه كار آبرساني شبانه روزي بود بدين جهت مقدار آب بيشتري پمپ مي گرديد، علت ديگر اين بود كه آبياري بر مبناي ساعت تقسيم شد و علت ديگر اضافه شدن مقدار زياد لوله به شبكه آبرساني بود كه باعث شد آب راحت تر پاي درختان برسد علت ديگر هم همكاري بهتر و بيشتر مردم با ما و با تقسيم و رعايت كردن ساعت هاي آبياري بود مثل اينكه مردم از نابساماني سال گذشته بسيار خسته شده بودند زيرا امسال خيلي بهتر و بيشتر همكاري در بين مردم بود و علت العلل هم تلاش بي وقفه و شبانه روزي ما دو نفر بود كه مرتب سركشي مي كرديم ، كنترل مي كرديم و تلاش كرديم نظم رعايت شود .“ اين دو جوان پرتلاش و كاردان درباره پرسش من كه چه كار بايد كرد كه آبياري از اين هم بهتر شود گفتند : ” اول اينكه آب بيشتري پمپ گردد ديگر اينكه مقداري از لوله هاي اصلي به قطر بالاتر تغيير كند و جديت بهتر و بيشتر مديران و مديريت فردوس جهت ايجاد نظم و برخورد با افراد متخلف و سرانجام پرداخت مزد بيشتر به آبياران تا آنها نيز با دلگرمي بيشتر كار خود را انجام دهند چون امسال مزد ما خيلي كم بود و ناگزير بوديم روزانه مقداري از اين مزد را هزينه موتورسيكلت خود نماييم تا بتوانيم مرتب سركشي كنيم “ .

سخن دلنشين

21/9/83 جواني حدود 20 ساله به در خانه آمد نام او را و اينكه پسر كيست قبلا پرسيده بودم ولي متاسفانه امروز هر چه فكر كردم يادم نيامد. اين جوان مي گفت: آقا سعي كنيد مقاله هايي در مايه هاي مقاله « دورويي » كه محمد عرب نوشته بود باز هم چاپ كنيد. گفتم چرا؟ گفت”: آخه اين نوشته بسيار جالب بود و من چندين بار اين مقاله را بصورت سخنراني براي اهل خانواده ام خوانده ام و باز هم علاقه دارم بخوانم. جمله هاي اين مقاله راست و واقعي است. در اين لحظه ياد ضرب المثلي معروف افتادم كه گفته مي شود« سخني كه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيند». اين جوان نفر پنجم يا ششم بود كه از جذابيت و واقعي بودن اين مقاله برايم سخن مي گفت. از سخنان اين جوان و ديگران كه در تاييد متن مقاله « دورويي » گفته اند چنين بر مي آيد كه پديده زشت و غير اخلاقي و غيرانساني دورويي در جامعه روستايي ما ريشه عميق دارد كه وجدانهاي پاك و بيدار نسل جوان را مي آزارد.

سال پسران

وقتي پاي صحبت پيرمردان مي نشيني و موضوعي را در ذهن آنها تداعي مي كني آنگاه خاطرات شيرين خود را برايت بازگو مي كنند. امروز 24/9/83 چند دقيقه اي در كنار ديوار مسجد جلو آفتاب ايستادم پيرمردي كه او هم با آفتاب عالمتاب خود را گرم مي كرد شروع به صحبت كرد و خطاب به من و يك نفر ديگر هم سن من كه آنجا بود گفت :” شما دو نفر و فلاني بچه يكسال هستيد و توي 10 روز متولد شديد آن سال 1330 همه زنهاي ماركده پسر زاييدند ( بعد ديد نمي شود همه زنها بزايند جمله خود را اصلاح كرد و گفت)، اليته زن هاي جوان و پيرزن كه نمي شود بزايند! و به من هم خدا يك پسر داد و با يكي دو روز اختلاف با شما متولد شد ولي متاسفانه مْرد، آره آن سال از ميان آنهمه پسر كه متولد شد فقط شما 3 نفر مانديد و حتا يك دختر هم متولد نشد و حتا يك زن هم سرزا نرفت ولي چند سال بعد برعكس اين قضيه اتفاق افتاد و همه زنها دختر زاييدند و متاسفانه چند زن هم سرزا رفت، نمي دانم چرا؟ پس نيايد چنين سالي، و از دختر بچه ها هم برخلاف پسرها خيلي كم مْردند ! “.

محمد علي شاهسون ماركده

بي خيال

بي خيالم با خود اما با تو من مي سپارم دل به دريا بي خيال

حرف هايي دارم اما بي خيال مي شمارم لحظه ها را بي خيال

مي كشم بر دفتر نقاشي ام نقش هاي زشت زيبا بي خيال

دوره گردي مي شوم هر شب چو باد دست تكرار غزل ها بي خيال

لابه لاي آن غزل ها مي كشم سرنوشت خيس خود را بي خيال

گاه در آشفته بازار دلم مي شوم تنهاي تنها بي خيال

بي خبر از شعر پر تشويش عشق مي كنم خود را تماشا بي خيال

گاه مي سازم براي روح خود نردباني تا ثريا بي خيال

گاه از ترس نبود مصرعي مي زنم عمري تقلا بي خيال

حجت الله عرب

لطيفه

  1. مردي مي رفت شخصي پس گردني محكمي بر او زد، برگشت و آدم قوي هيكلي را ديد با عصبانيت از او پرسيد: جدي زدي يا شوخي. آن شخص قوي هيكل گفت : جدي جدي. مرد گفت : شانس آوردي چون من اصلا از شوخي خوشم نمي آيد.
  1. طلبكار : سلام ، بدهكار: خداحافظ
  1. اولي : هيچ ميدوني واسه چي اسكاتلنديها يخچال نمي خرند؟

دومي : نه

اولي : واسه اينكه اطمينان ندارند وقتي كه درش را مي بندند چراغش خاموش بشه.

عليرضا عرب 25/9/83

شهداي دفاع مقدس

آيا مي دانيد : تعداد 4110 تن از شهيدان جنگ تحميلي زير ده سال و 2129 تن زير پنج سال و 710 تن بالاي 60 سال سن داشته اند، بيشترين شهيدان دفاع مقدس بيست ساله بوده اند كه بالغ بر 30000 نفر مي شود، حدود 15200 نفر از شهيدان بين 14 تا 22 ساله بودند ، طلاب و روحانيت 6 برابر اقشار ديگر شهيد دادند، 97 درصد از شهيدان جنگ تحميلي از اقشار كم درآمد و 3 درصد از قشر مرفه بودند، در هر وصيت نامه از شهيدان به طور متوسط 4 بار اطاعت از امام توصيه شده است، در طول جنگ تحميلي 32 كشور جهان به نفع صدام موضع گرفتند و به او اسلحه دادند.

يعقوب شاهسون

يك شهر و چند نرخ

مدتي پيش از طريق اداره آموزش و پرورش منطقه سامان مطلع شديم كه قرار است يك مدرسه راهنمايي دخترانه به جاي مدرسه فعلي كه قدمتي حدود 40 سال دارد ساخته شود و خوشبختانه يك نفر خير هم اعلام آمادگي كرده كه مقداري از هزينه ساخت آنرا تقبل نمايد. با پيگيريهاي انجام شده قرار گرديد مدرسه به جاي محل فعلي در زميني ديگر كه بين خانه احمد عرب روشنعلي و حاج عبدالله شاهسون پيشنهاد شد ساخته شود. مشكل اول تعدد مالكهاي زمين مورد نظر بود. با صحبتهاي مكرر و جلسات متعدد با آنها، راضي به دادن زمين خود به شكل تعويض آن با زميني ديگر و يا دريافت بهاي آن و يا به صورت اهدائي شدند. مشكل اصلي و بعدي از اينجا شروع شد كه دو تن از كارشناسان! روستا براي قيمت گذاري حاضر شدند كه هر كدام مبلغي را با توجه به ديد خود اعلام نمايند، تا اينجا هم مشكلي نيست، اما مشكل اين است كه اين دو كارشناس ! محترم قيمتهايي متفاوت كه متاسفانه تفاوت آن چيزي بيش از 2 برابر است پيشنهاد دادند طوري كه قسمت پايين زمين مورد نظر را يكي از آنها از قرار هر مترمربع 9000 تومان و ديگري 20000 تومان قيمت كرده است. حال سئوال اينجاست: 1- اين كارشناسان آيا ملاك و معياري براي قيمت گذاري دارند؟ يا فقط ديد شخصي آنهاست؟ 2-آيا اين عزيزان كارشناس حاضرند همين زمين را با قيمتي معادل 10درصد كمتر از قيمتي كه پيشنهاد دادند بخرند يا نه؟ كه اگر نه پس قيمتها واقعي نيست. 3- با اين وضعيت قيمت گذاري آيا كسي در روستا قادر به خريد زمين خواهد بود يا فقط در حد حرف و حديث باقي خواهد ماند. 4- آيا اگر فرد سومي پيدا شود و قيمتي بالاتر پيشنهاد دهد ما هم بدون هيچ صحبتي نظر او را خواهيم پذيرفت؟ و آيا اگر ديگران اين تفاوت قيمت را در يك قطعه زمين ببينند به اين قيمت گذاري شك نخواهند كرد؟ پس بياييد هنگام قضاوت كه قيمت گذاري نيز مصداقي از آن است هم خدا را در نظر بگيريم و هم واقعي تر عمل كنيم و تنها براي مطرح نمودن خود به عنوان كارشناس قيمت اينگونه مشكل آفريني نكنيم. آري! ممكن است افرادي خارج از روستا بيايند و زمينها را با قيمتهايي بالاتر از اينها هم بخرند اما آيا فكر عواقب آن را هم كرده ايد يا فقط به پول هايشان چشم طمع دوخته ايم كه در ماركده از قيمت يك قطعه زمين از قرار هر متر مربع 45000 تومان صحبت مي شود؟!

يك شهروند 23/9/83

نامه اي به هفته نامه زاگرس

مدير محترم هفته نامه زاگرس، سلام، خواهشمند است در صورت امكان نامه مرا چاپ كنيد شايد گوش شنوايي در سطح استان يافت شود.

اوايل خرداد 83 بود كه عده اي از مردم روستاي ماركده به دفتر شوراي اسلامي اين روستا مراجعه و از پايين بودن ولتاژ برق قسمت هاي شمالي روستا خبر داده و مدعي شدند به علت پايين بودن ولتاژ برق، در طول يك هفته در خيابان شمالي روستا ، موتور سه دستگاه يخچال سوخته است و اضافه نمودند ما ناگزيريم لامپهاي مهتابي خود را در روزهنگام روشن كنيم وگرنه به علت ضعيف بودن برق شب هنگام روشن نمي شوند و از شوراي اسلامي خواستار پيگيري موضوع تا رفع مشكل شدند. علاوه بر اعتراض دستجمعي مردم، در اين هنگام تعداد زيادي از لامپهاي روشنايي خيابان اصلي روستا شب هنگام خاموش بود. شوراي اسلامي مشكلات را طي نامه اي به شماره 41 در تاريخ 16/3/83 به بخشداري سامان و بخشدار طي نامه اي به شماره 3/637 مورخه 30/3/83 به شركت برق شهرستان شهركرد انعكاس و درخواست رفع مشكل شد. در تاريخ 21/5/83 جلسه اي در محل بخشداري سامان به منظور بررسي مشكلات روستاها در رابطه با شركت برق تشكيل شد. در اين جلسه جناب آقاي مهندس پيروز رئيس محترم بهره برداري شركت برق شهرستان حاضر و اينجانب مشكلات فوق را كامل براي ايشان شرح دادم.

مهندس پيروز ضمن يادداشت عرايض بنده در اين جلسه فرمودند :” شركت ما پول كافي دارد شما كمبودها را اطلاع دهيد در اسرع وقت برطرف خواهد شد“. مجددا نامه اي با شماره 133 مورخه 14/8/83 از طرف اين شورا به بخشداري سامان ارسال و عدم رفع مشكلات برق رساني را متذكر و خواستار پيگيري شديم و باز نامه اي به شماره 161 در تاريخ 14/9/83 به بخشداري ارسال و گزارش كرديم كه نارسايي ها پابرجاست. علاوه بر نامه هاي فوق كه از طريق بخشداري سامان ارسال شده، اين شورا سه فقره نامه به شماره هاي 68 مورخه 30/4/83 و 75 مورخه 10/5/83 و 112 مورخه 18/7/83 مستقيم به شركت برق شهر بن ارسال و ضمن بيان مشكلات فوق درخواست رفع مشكل نموده است، در طول اين مدت مردم مرتب با مراجعه به دفتر شورا و يا با تلفن از اعضاي شورا خواهان پيگيري موضوع بودند.

اكنون كه اين نامه را مي نويسيم بيشتر لامپهاي روشنايي خيابان هاي اصلي و فرعي روستا شبها خاموش است و مشكل پايين بودن ولتاژ در قسمت شمالي روستا هم هنوز به قوت خود باقي است. با توجه به فصل زمستان و هجوم حيوانات وحشي به روستا، نياز به روشنايي معابر شديدتر احساس مي شود و متاسفانه در شركت برق شهرستان شهركرد گوش شنوا نيست. اميدوارم با چاپ اين نامه در هفته نامه زاگرس حداقل در سطح استان گوش شنوا يافت شود.

محمد علي شاهسون ماركده

آهن گداخته در مشت

آن روز كه ارزش گوهر ناشناخته باشد خر مهره به جاي فيروزه مي نشيند و سفال جاي جواهر، در آشفته بازار ارزشها و ضدارزشها اين گونه عوضي گرفتنها زياد است. اگر كسي ساده و دهان بين باشد، اگر كسي به چم و خم كار آگاه نباشد به سادگي سرمايه اش را مي گيرند و مشتي بنجل تحويلش مي دهند، سرمايه هم هميشه دلار و اسكناس نيست وقتي محبت و صداقت تو را بگيرند و به جاي آن كنيه و كلك تحويلت دهند، وقتي باور تو را به ناباوري و عقيده ات را به بي اعتقادي تبديل كنند، وقتي گوهر تقوا را گرفته و به جايش لجن بارت كنند، آيا اينها ضرر نيست آيا اينها باختن نيست اگر نيست، پس چيست؟ شنيده و خوانده ايم كه روزي پيامبر اكرم (ص) در جمع ياران آهي كشيدند و نسبت به برادران آخرزماني خويش اظهار شوق نمودند، پرسيدند مگر ما برادران شما نيستيم فرمودند: شما اصحاب منيد، برادران من آنانند كه در آخرزمان مي آيند و بي آنكه مرا ديده باشند به من ايمان مي آورند، تنها بر اساس نوشته هاي سياهي كه بر كاغذ سفيد مكتوب است يعني تنها سند باقي مانده از من حرفهاي من است و من در ميانشان نيستم در عين حال دعوتم را مي پذيرند و در پي من راه مي افتند.

راستي تو برادر محمدي؟ تو شيعه علي و حسين و زينب و زهرايي؟ با كدام مسلك؟ مسلماني به عمل است نه به ادعا، به رفتار است نه شعار. اگر امروز هم محمد(ص) ظهور كند و بگويد مومن زيستن مثل نگه داشتن آهن گداخته در مشت است و بخواهد شرافت را بين اهل شرف تقسيم كند نه اشراف ، و اگر علي(ع) بار ديگر بر مسند امامت، من و تو را به ساده زيستي و پرهيز از مسابقه در تجملات فراخواند آن هم در شرايطي كه معاويه ها با دلار روانند، جاذبه مي آفرينند و بازار ابوسفيان پرزرق و برق است در كدام صف قرار مي گيريم. يدك كشيدن عنوان مسلماني كه مشكلي را حل نمي كند، چه كسي برادر محمد(ص) است؟ آنكه در عصر جاذبه هاي مادي، معنويت را از ياد نبرده و در دوره اي دنيازدگي به ياد آخرت باشد و بدانند آن سوي ديوار مرگ هم خبرهايي است.

منبع : برگرفته از آثار جواد محدثيعليرضا عرب

جشن عروسي در ماركده (قسمت هجدهم)

ساقدوش بزرگ هم با داماد در اتاقي است و مسائل شب زفاف را به داماد آموزش مي دهد. كار ساقدوش كوچك در اينجا به پايان مي رسد و به خانه خود مي رود. در اين شب پس از صرف شام نزديك نيمه هاي شب موقع حجله رفتن داماد است. درباره اهميت بكر بودن دختر مي گويند هنگامي كه مالكيت خصوصي در زندگي انسانها بوجود آمد و دوران مردسالاري شروع گرديد ، مرد در حقيقت مالك زن شد مرد دوست داشت اين مالكيتش به قبل از ازدواج هم امتداد پيدا كند به همين جهت لازم شد و تاكيد گرديد كه زن در دوران پيش از ازدواج عفت را براي شوهر آينده خود كه نمي داند كيست نگهدارد. حال سئوال اين است اگر وفاداري و امانت داري نسبت به همسر آينده خوب است چرا چنين قيدي براي مردان حتي مطرح هم نشده ؟ حتي در تاريخ شايد نتوان يافت كه اجتماع از مردان خواسته شده باشد كه تا هنگام ازدواج عفت خود را براي همسرش حفظ كرده باشد و نيز نمي توان كلمه اي در طول تاريخ يافت كه معني بكر بودن مرد باشد ولي هاله بكر بودن هميشه سرنوشت دختران را رقم زده است، دختراني كشته شده اند يا طايفه هايي به جان هم افتاده اند ، كشت و كُشتارهايي به همين جهت انجام شده. در طول تاريخ چقدر محدوديت براي دختران بوجود آمده و آنها را در خانه نگه داشته اند و يا آنها را به شكلي پوشانده اند كه هيچ ديده نشوند به هر صورت من نمي خواهم بگويم كه اين موضوع نبايد باشد بلكه خود شديداً به عفت و پاكي هم براي مردان و هم براي زنان معتقدم و آن را لازم براي زندگي پاك مي دانم فقط قصدم بيان واقعيت ها بوده و بس. چرا كه همين رعايت كردن هاي عفت و پاكي، از هوي و هوس هاي ناپخته جلوگيري مي كند و سبب پختگي جنسي و اجتماعي دختر مي گردد كه سرانجام زندگي پاك و سراسر باشرافت و افتخار را آغاز مي كند و بقيه عمر را همچنان پاك و عفيف باقي بماند.

از فرداي شب زفاف بمدت سه روز ينگه عروس هر روز صبح از خانه پدر عروس غذاي مخصوص را كه مادر عروس براي داماد و عروس مي پزد خانه داماد مي آورد تا آن غذا را عروس و داماد بعنوان صبحانه با هم بخورند و بعد ينگه، شّده را روي سر عروس مي اندازد و به حمام مي برد. غذاي صبحانه روز اول« بريشتريك» است با سه عدد نان ، مواد تشكيل دهنده بريشتريك عبارت است از نارگيل، روغن، خرماخرك، مقداري هل و ميخك. « بريشتريك» يك كلمه تركي است و معني فارسي آن« گداخته» است. فكر كنم معني بريشتريك تحريف شده« بيشيرتريدمك» باشد كه به معني بوسيله ديگري پختن يا پزاندن است. غذاي روز دوم خاگينه است. غذاي روز سوم كباب است. شب سوم پس از عروسي كه مراسمي در خانه پدر عروس جهت مردان و در خانه داماد جهت زنان گرفته مي شود « دوواق» يا « شب سلام» يا « دستبوس» مي گويند. دوواق يك كلمه تركي است كه به معني نقاب ، سرپوس عروس ، تور عروس ، روبنده عروس كه ترك زبانان اين مراسم را دوواق لاماق مي گفتند كه در حقيقت به معني تور و يا سرپوش عروس برداشتن است و در حقيقت هم اينگونه بود چون عروس تا سه روز با سرپوشيده به حمام مي رفت و بعد از اين مراسم سرپوش خود را برمي داشت و مثل ساير زنان مي رفت. قبل از فرارسيدن شب سوم پدر عروس به دلاك ده دستور مي دهد تمام افرادي كه در خانه داماد در جشن عروسي شركت داشتند به اضافه كليه اقوام خانواده عروس را جهت صرف شام به خانه پدر عروس دعوت كنند. كالاهايي را كه به عنوان خرج مطبخ پدر داماد به پدر عروس داده بود در حقيقت براي هزينه امشب است. پدر عروس داماد خود را نيز جهت صرف شام دعوت مي كند. در اين وقت داماد با ساقدوشهايش به ديدن پدر عروس مي رود. در حقيقت داماد براي دستبوسي پدر زن خود مي رود و به همين جهت مراسم اين شب را شب سلام و يا شب دستبوس نيز مي گويند. در اين شب نوازنده نيست و مردم پس از صرف شام به خانه هاي خود بازميگردند و پس از رفتن مهمانان، پدر عروس از داماد و ساقدوشهايش در اتاق پذيرايي مي نمايد. داماد به پدر زن خود سلام مي دهد و وقتي كه با يكديگر دست دادند داماد دست پدر زن خود را مي بوسد و پدر زن هم متعاقباً صورت داماد خود را مي بوسد به داماد تعارف مي گردد تا بنشيند. داماد درجايي كه بايستي بنشيند مي رود و در آنجا مي ايستد و منتظر مي ماند تا پدر زنش پاينداز بدهد. اصولاً پدر عروس قبل از اينكه داماد بايستد نام چيزي را مي برد و مي گويد فلان چيز پاينداز داماد يا مي گويد فلان چيز مال داماد ، مثلاً يك راس گوسفند- يا يك راس گوساله يا چيز ديگر و اگر چيز بزرگ گفته شد علامت ندادن است. در اين وقت داماد مي نشيند. خيلي از داماد ها هم هيچگاه نمي ايستند و فوري سر جاي خود مي نشينند. وقتي كه شام براي داماد آورده شد داماد از شام خوردن خودداري مي كند و علت خودداري از غذا خوردن را دندان رنج خواستن است. در اين وقت خانواده عروس بايد چيزي به داماد بدهد. از قديم براي دندان رنج يك عدد پيراهن براي داماد در نظر گرفته شده كه از كرباس سفيد و احياناً رنگ شده و يا پارچه هاي كارخانه اي و اغلب سفيد انتخاب مي گردد. و براي ساقدوش بزرگ يك عدد دستمال و براي ساقدوش كوچك يك عدد جانماز كه با پارجه دوخته شده باشد در نظر مي گيرند كه همراه با مقداري آجيل به آنها داده مي شود. اينها را در يك مجمع مي گذارند و بدون اينكه بگويند كدام مال چه كسي است توسط ساقدوش بزرگ و يا دلاك آنها تقسيم مي شود. وقتي كه داماد نمي نشيند و يا پاينداز مي خواهد و يا غذا نمي خورد و دندان رنج مي خواهد ساقدوشها هم او را همراهي مي كنند.

پس از صرف شام داماد با ساقدوشهايش خداحافظي كرده و مي روند و اگر پاينداز گوسفند بوده باشد پدر عروس ساقدوش بزرگ يا كوچك را صدا مي كند و گوسفند داده شده را به او مي دهد تا به خانه داماد ببرد. اقوام نزديك خانواده داماد و عروس كه پس از رفتن مهمانها در خانه پدر عروس مانده اند حالا همگي آماده شدند تا جهيزيه عروس را به خانه داماد ببرند. در همان شب مراسم دوواق زنانه در اتاق عروس در خانه داماد برگزار مي گردد. قبل از اينكه شب شود مادر عروس به زن حمامي دستور مي دهد زنهايي را كه در جشن عروسي در خانه داماد و عروس شركت كرده بودند به مراسم دوواق دعوت كند. شب زنان و دختران بزرگ در اتاق عروس جمع مي شوند و دخترانيكه ساقدوش عروس بودند در اطراف عروس مي نشينند. غذاي مهمانهاي زن را نصف و نصف مادر عروس و داماد متقبل مي شوند و با شراكت هم كالاجوش و يا آش كشك كه در اينجا آش مصطفي گفته مي شود مي پزند، در حاليكه همين امشب در خانه پدر عروس براي مهماني مردان چلو خورشت قيمه پخته شده است. پس از صرف شام در مجلس زنانه، زنان مهمان هداياي خود را به عروس تقديم مي كنند. متصدي گستردن سفره و پذيرايي از زنان و جمع آوري و اعلام هداياي هر يك از مهمانان به عهده زن حمامي است. هديه هايي كه زنان مهمان براي عروس مي آورند خيلي ساده و ابتدايي است. يك كيسه حمام، يك قالب صابون، يك شانه چوبي، و يا 3 تا 5 ريال پول نقد. مادر عروس نيز شركت مي كند و چند بشقاب آجيل آماده مي كند و هديه هاي خود را كه ممكن است يك يا دو عدد كاسه مسي يا بشقاب كه به آن « دوري» مي گفتند باشد را همراه با آجيل در مجمع مي گذارند و به خانه دخترش مي برد. هداياي عالي تر كه شامل همان كاسه يا بشقاب يا يك شّده باشد از طرف مادر يا خواهر يا زن برادر و يا ديگر اقوام نزديك عروس داده مي شود. زنان يك يك هداياي خود را به زن حمامي مي دهند و زن حمامي اسم آن زن را مي خواند. مثلاً مي گويد: فلاني يك كيسه حمام. بقيه زنها مي گويند: انشاء الله عروسي دخترش. در پايان تقديم هديه ها جهيزيه عروس هم آورده مي شود و در اتاق عروس قرار داده مي شود. در اين وقت زن حمامي يك يك جهيزيه ها را بر مي دارد و ضمن نشان دادن آن به ديگر زنان حاضر اين چنين مي گويد: ” اينم گماجدونه شه خاله ها. “ همه زنهاي مهمان مي گويند: مباركش باشه.

اينم لاحافشه خاله ها، مباركش باشه.

دو تا پيرهنم داره، مباركش باشه.

اين كه عروس دو تا تومون داره، به همين شكل در ماركده به صورت يك ضرب المثل در آمده است و در جايي كه فردي كسي ثروت يا وسيله خود را به رخ ديگران مي كشد. بدون اينكه كسي از ثروت يا وسيله آن استفاده كرده باشد و يا بهره اي ببرد به او گفته مي شود كه عروس دو تا تومون داره منت به … (باسن) گُندش. يعني تو فلان چيز را داري براي خودت داري، نبايد به رخ ديگران بكشي. پس از اين مراسم زنان مهمان به خانه هاي خود مي روند.

در آن روزها جهيزيه عروس ابتدايي بود، چون هنوز فرهنگ بورژوازي و مصرف گرايي به آنجا رسوخ نكرده بود و ارزش دختر مثل امروز بستگي به جهيزيه اش نبود. افرادي كه داشتند يك مختصر وسايل زندگي آن روز را همراه دختر خود مي فرستادند و از آنها هم كه نداشتند كسي انتظار جهيزيه نداشت. و به طور كلي جهيزيه يك دختر در آن روز عبارت بود از يكدست رختخواب، يك گماجدان مسي (قابلامه) يكي و دو تا كاسه، يك عدد قاشق چوبي، يكي دو عدد سيخ تنور، يك عدد سه پايه، يك دست لباس و چند عدد خرده ريزه ديگر.

من فكر مي كنم فلسفه برقراري جهيزيه در ابتدا بسيار ساده بوده، چون آن روز به اين مفهوم بود كه دختر و پسر كه زندگي جديد را تشكيل مي دهند هر كسي وسايل خودش را همراه مي آورد مثلاً دختر رختخوابي كه در آن مي خوابيد و در ظرفي كه غذا مي خورد همراه خود جهت استفاده خودش مي آورده است و لباسهايي كه در خانه پدرش مي پوشيد همراه خود مي آورده تا در روزهاي آينده در خانه شوهر از آنها استفاده كند. شوهر هم براي ميمنت اين زندگي جديد لباسهاي تازه اي براي او فراهم مي كرده. ولي به مرور اين عمل ساده و بي پيرايه دگرگون گشته و جنبه تشريفات بخود گرفته و امروز تهيه جهيزيه مشكلترين امر براي خانواده ها شده است. و گاهي اساس ازدواج را متزلزل مي كند بطوريكه با بعضي از دخترها بخاطر نداشتن جهيزيه كسي حاضر نيست ازدواج كند. در اين كار چشم و هم چشمي نقش اصلي را دارد و رقابتها انجام مي گردد و بدنبال آن اوقات تلخي هاي نابجايي در خانواده ها ايجاد مي شود و خلاصه فرع بلايي بر اصل شده است.براي سرافرازي دختر و اينكه دختر در آينده مورد سرزنش قرار نگيرد مادر دختر از چند سال قبل به فكر جهيزيه مي افتد و سعي مي كند تمام وسايل زندگي را فراهم كند و گاهي اتفاق مي افتد كه براي اين كار وسايل زندگي خود را مي فروشد و يا قرض هاي كلان مي كند كه باز پرداخت آن براي خانواده دختر طاقت فرساست. نظريه ديگر درباره جهيزيه بخاطر اين بوده كه آن روزها پدر عروس در مقابل پول و خرجي كه از پدر داماد مي گرفته (كه مي شود در حقيقت گفت داماد با پرداخت پول و خرج، عروس را مي خريده)، پدر عروس هديه كوچكي به داماد خود مي داده و رفته رفته اين هديه پدر عروس بزرگتر و بزرگتر شده و پدران ثروتمند براي اينكه دخترشان را بهتر شوهر بفرستند هديه بيشتري داده اند بدين صورت رسم همراه كردن جهيزيه به ميان آمده و اين دفعه پدر عروس است كه با جهيزيه كلان كه همراه دختر خود مي فرستد در حقيقت داماد خود را مي خرد.

از فرداي روز دوواق تمام زنهايي كه در عروسي شركت داشتند براي عروس سرتوره اي مي برند كه ترك زبانان به آن « شباشي» مي گويند. كلمه توره شكل يافته و محلي شده « توروه» تركي است كه به معني جفت و زوج است و به اين جهت سرتوره اي برده مي شود كه به ميمنت ازدواج و زندگي مشترك هداياي خود را تقديم مي كنند. چون قبلاً اين دو نفر فرد بودند و اكنون زوج و جفت شده و خانواده اي تشكيل داده اند.

ادامه دارد… محمد علي شاهسون ماركده