آوای ماركده شماره 68 – پانزدهم فروردین 1385

ساخت ديوار مدرسه

يكشنبه 14/12/84 به همت چند نفر از همشهريان نيكوكار، ديوار شرقي مدرسه راهنمايي دخترانه ماركده ساخته شد. در اين كار خير آقايان: عبدالمحمد عرب فرزند حسن، رمضانعلي شاهسون فرزند لطفعلي، حسين شاهسون فرزند محمد اسماعيل، مهدي شاهسون فرزند اسماعيل، اسكندر عرب فرزند مهدي، غلام شاهسون فرزند امرالله، محمدرضا عرب فرزند حسنعلي، و استاد ناصر عرب فرزند مهدي كمك نمودند. شوراي اسلامي ماركده و مديريت محترم مدرسه سركار خانم حري از زحمات يكايك نامبردگان بويژه زحمات فوق العاده آقايان: عبدالمحمد عرب و رمضانعلي شاهسون كه علاوه برهمكاري فوق، زحمت آوردن سيمان و همآهنگي كار را برعهده داشتند تشكر و قدرداني مي نمايند. از آقاي لطف الله شاهسون و خانم حري نيز بخاطر پذيرائي از كارگران تشكر مي گردد.

همآيش بسته بندي محصولات كشاورزي

مورخه 14/12/84 ساعت 30/9 روز يكشنبه همآيش نقش تبديلي و تكميلي در توسعه بخش كشاورزي در سالن اجتماعات مديريت جهاد كشاورزي شهرستان شهركرد تشكسل شد. هدف از اين نشست، آشنايي كشاورزان با روش ها و راه كارهاي فرآوري و بسته بندي محصولات كشاورزي براي بازار مصرف و ايجاد اشتغال هاي جديد پيرامون توليدات كشاورزي بود. در اين گردهم آيي آقاي مهندس رئيسي بيان نمودند؛ توسعه بايد از روستا ها و از كشاورزي و صنايع جانبي آن آغاز گردد و اگر غير از اين باشد يقين بدانيد كه كشاورزي و محصولات آن نابود خواهند شد و از همه كشاورزان خواست كه در قالب گروه ها و تشكل هاي تعاوني و براساس توليدات منطقه خود صنايع مورد نياز را در همان روستا احداث نماييد و در اين خصوص وزارت جهاد كشاورزي و دولت رديف بودجه اي خاص هم پيشبيني نموده. سپس دكتر مشتاق به بيان ديدگاه ها پرداخت و گفت: تمدن اوليه انساني كشاورزي بوده و قرن 21 را بايد قرن آب و غذا دانست و جامعه اي و كشوري پيشرفته و توسعه يافته است كه كشاورزي و دامپروري آن توسعه يافته باشد مثل آلمان، استراليا، آمريكا، انگلستان و… و ما هم بايد با سرمايه گذاري، داشتن علم و تجربه و پشتكار و نظرخواهي از كارشناسان، كشاورزي را توسعه دهيم تا به اشتغال مولد برسيم و اشتغال مولد به همراه خود، فرهنگ، علم، ثروت، همياري و توسعه را در پي خواهد داشت. در حاشيه اين جلسه نكاتي قابل توجه بود. 1- رئيس سازمان جهاد كشاورزي استان در اين جلسه حاضر نبود. 2- هيچ فرد يا مسئولي حاضر به جوابگويي سئولات حاضرين نشد. 3- تعدادي از كشاورزان به ضعف مديريت جهاد كشاورزي شهرستان شهركرد اعتراض داشتند. 4- تمام حاضرين در جلسه پير مرد بودند كه جاي تامل دارد. 5- اكثريت قريب به اتفاق كاركنان مديريت جهاد كشاورزي شهركرد در سر ميز غذا حاضر بودند. 6- جلسه با اين همه آوازه كم مايه و بي مديريت بود. براستي چرا اين چنين است؟!

گزارش از: رمضان عرب ماركده 14/12/84

تشكر و قدرداني:

درود و آفرين بر دختران دلير و شجاع روستاي ماركده، قوچان، گرمدره، ياسه چاه و صادق آباد كه با كسب نمره هاي بالا توانايي و توانمندي خود را به نمايش گذاشتند. دلير دختران روستا؛ شما مي توانيد با كوشش خود به مدارج عالي علمي برسيد، خستگي به خود راه ندهيد تا قله هاي علمي را بدست آوريد، آنگاه افتخاري باشيد براي خانواده، روستا و جامعه. و با كسب مهارت، حداقل نيمي از مديريت هاي خانواده و جامعه را بدست گيريد. امروز اين باور در محافل علمي و جوامع مدرن مطرح است كه، اگر زنان در مديريت خانواده و جامعه شركت داشته باشند آن جامعه متعادل تر و معقولتر خواهد بود. آواي ماركده با درج نام دانش آموزان ممتاز، از موفقيت هاي آنها و زحمات آموزگاران و دبيران محترم تشكر و قدرداني مي نمايد. در اين شماره نام دانش آموزان ممتاز دبيرستان دخترانه قوچان درج مي گردد. دانش آموزان ممتاز كلاس اول الف: اكرم مرداني فرزند فيروز با معدل 69/18. سيده ليلا هاشمي فرزند محمد با معدل 62/18. سيده الهام حسيني فرزند سيد اسماعيل 93/17. دانش آموزان ممتاز كلاس اول ب: زهرا علامي فرزند نورالله با معدل 26/19. زهرا كرمي فرزند محمد با معدل 25/18. محبوبه پيرعلي فرزند غلامعلي با معدل 23/18. دانش آموزان ممتاز كلاس دوم ادبيات: فاطمه عرب فرزند محمود و مريم مرداني فرزند شهرام با معدل 37/19. عاطفه مرداني فرزند اكبر با معدل 32/19. كبري شاهسون با معدل 87/17. دانش آموزان ممتاز دوم تجربي: زهرا شاهبندري فرزند پرويز با معدل 05/19. ليلا شاهبندري فرزند فرامرز با معدل 18. مينا كريمي فرزند رضاقلي با معدل 75/16. دانش آموزان ممتاز سوم ادبيات: مريم شاهسون فرزند عروجعلي 13/19. زينت كرمي فرزند نيازعلي با معدل 88/18. زهرا كرمي فرزند فريدون با معدل 78/18. دانش آموزان ممتاز سوم تجربي: طيبه عرب فرزند بهرام با معدل 95/18. سودابه شاهسون فرزند خدارحم با معدل 70/18. سميه شاهسون فرزند عليرضا با معدل 40/18. و با تشكر و قدرداني از زحمات دبيران محترم سركار خانم ها؛ شهابي دبير شيمي، كيانپور دبير رياضي و هندسه و آمار، صابري دبير زبان، رضائيان دبير زيست، قلي پور دبير ادبيات، حدادي دبير معارف و عربي، بهرامي دبير زمين شناسي، كريميان دبير فيزيك، مظاهري دبير جغرافيا، صادقي دبير علوم اجتماعي، صحرا نشين دبير روان شناسي، و جناب آقاي خجسته منش دبير فيزيك و خانم ها: رياحي مشاور و برنامه ريز، هاشمي معاون و سركار خانم واحد مدير محترم آموزشگاه.

آن روي سكه

مورخه 18/12/84 شب هنگام آقاي محمد عرب فرزند نورعلي زنگ زد و گفت: « آواي شماره 67 را خواندم، اين قسمت نجواهاي كوچه و خيابان عالي ترين و بهترين قسمت آوا بوده كه تا كنون چاپ شده!؟». گفتم: چطور؟!. گفت: « اين قسمت را كه خواندم چون يك بندش انتقاد از من كه دهيار مي باشم هست نخست بسيار بدم آمد، هم از شما و هم از گوينده اش كه نميدانم كه كيست؟ و مقداري هم عصباني شدم، پس از چند ساعتكه در ذهن با خود كلنجار مي رفتم دوباره خواندم و خود رابجاي مردم گذاشتم ديدم خيلي انساني است و صداي تك تك مردم ماركده را در اين صفحه مي شد شنيد،احساس كردم مردم ماركده داراي قدرت اند، زنده اند، توانمندند، پويا اند، مسئوليت پذيرند، احساس تعهد دارند و بدين وسيله صداي خود را در باره آنچه كه به نظرشان ناهنجار است، ناخوشايند است، زيانمند است، دور از خرد است فرياد كرده اند و با خود گفتم؛ اگر بتوان اين قسمت را تقويت كرد به اندازه تعداد مردم روستا نظر خواهيم داشت، آنگاه يك بار ديگر با اين ديد و با دقت اين قسمت را خواندم ديدم واقعي ترين، عالي ترين، حقيقي ترين، مردمي ترين و انساني ترين بخشي كه تا كنون در آواي ماركده چاپ شده همين قسمت است، در اين وقت ديگر از شما كه چاپ كرده ايد و گوينده اش احساس بدي نداشتم بلكه دوستتان هم داشتم كه عيبم را به من نمايانده و به من هشدار داده ايد و با انتقادي كه كرده ايد به من توان داديد تا خود را بازيابي و بازسازي كنم و به سوي انسانيت و عدالت قدم بردارم و مقداري از خودخواهي، خودبيني و خودبزرگ بيني بدر آيم، در اين وقت مي خواستم گوينده اش را بيابم و صورتش را ببوسم و در اين لحظه بود كه عميق پي به سودمند بودن انتقاد بردم و ديدم انتقاد بهترين وسيله است كه مي تواند انسان را به سوي انسانيت رهنمون كند، اين بود كه زنگ زدم تا احساس خودم را به شما بگويم.

خود خواهي و خويشتن دوستي

بسياري از مردمان، تركيب خودخواهي و خويشتن دوستي را يكي مي پندارند و در گفتار خود، به معني مترادف به كار مي برند و آن را در برابر ديگر دوستي قرار مي دهند و مي گويند؛ ديگران را دوست داشتن فضيلت است اما؛ خود را دوست داشتن، گناه خواهد بود. و نتيجه مي گيرند، عشقِ به خود و عشقِ به ديگران قابل جمع نيست. يعني يك آدم نمي تواند هم، خود را دوست داشته باشد و هم ديگران را. و آن را متناقض و ضد يكديگر مي نامند كه؛ وجود يكي، حكم بر نفي ديگري مي نمايد. بايد گفت؛ در اينجا مغالطه اي در باره ماهيت عشق به كار رفته است، و آن اين است كه؛ موضوع عشق، و يا چيزي و يا كسي كه، دوست داشته مي شود را با دليل، علت و انگيزه عشق ورزيدن و دوست داشتن يكي دانسته اند كه، خطا است و يكي نيست. عشق، قابليتي است، توانايي است، هنري است، خاصيتي است و نيرويي است بالقوه موجود در شخص. اين قابليت و توانايي مي تواند در چيزي يا كسي از قوه به فعل در آيد، نمود يابد، واقع شود. آنگاه ما، متوجه مي شويم كه، آن قابليت از آن شخص متوجه بر چيزي يا شخصي شده. پس عشق دو مرحله دارد. مرحله نخست آن، قابليت و توانايي بالقوه اي است در درون و وجود شخصي. و مرحله دوم اين است كه، اين توانايي و قابليت از آن شخص به، موضوعي و يا شخصي ديگر متوجه مي شود. يعني از قوه به فعل در مي آيد. آنگاه ما، آن قوه فعل شده را مشاهده مي نماييم. براي مثال؛ آموزگاري شخصا آدم نوع دوست و مهرباني است ( توانايي بالقوه ) حال سر كلاس درس با زمزمه محبتي توجه دانش آموزان را جلب و درس خواندن را خوشايند و جذاب مي كند و آنها درس را خوب ياد مي گيرند و موفق مي شوند ( تبديل قوه به فعل ). عشق نيرويي سازنده و بعُد خلاق و رحماني انسان است و مي خواهد موجوديت آنچه را كه، بدان توجه نموده به اثبات برساند و شكوفائي اش را لمس كند. عشق تلاشي است نيرومند، براي برقراري ارتباط دروني انسان با موضوع عشق كه، ممكن است، انساني ديگر همانند خود باشد و هدف آن شادماني، رشد، آزادي، شكوفايي چيزي است كه، بدان عشق ورزيده مي شود. به گونه اي كه رضايت عاشق و معشوق هر دو به يك اندازه برآورده گردد.عشق را مي توان يك آمادگي دانست كه، مي تواند متوجه هر كس كه شايسته باشد و يا هر چيز مناسب و زيبا گردد. عشق و محبت در مقابل كينه و نفرت قرار مي گيرد. بايد دانست كينه و نفرت تمايلي است سوزان كه، از درون شخص ناسالم متوجه ديگري مي گردد و هدفش تخريب و نابود كردن است. عشق اگر منحصرا به يك چيز و يا، يك نفر خلاصه گردد، دچار تناقض مي گردد كه، بايد ابعاد آن را مشخص كرد. در اين صورت مي تواند سالم و يا، ناسالم باشد. ممكن است عشق ورزيدن به يك نفر خاص، نفي دوستي با ديگران نباشد، موجب نفرت با ديگران نشود و توليد كينه نسبت به ديگران ننمايد. در اين حال ضمن تكريم همه، احترام قائل شدن به آحاد آدميان، محبت بالقوه اي در سراي دلي آرميده و نهفته بوده و در شخص واحدي به منصه ظهور رسيده و به فعل در آمده كه، ما آن را مشاهده مي كنيم. و مي تواند سالم و مفيد و بي زبان باشدولي اگر گفته شود تنها همين فرد در عالم است كه، شايسته ي دوست داشتن است و ديگران چنين شايستگي ندارند و قابليت دوست داشته شدن ندارند آنگاه اين عشق، بيمار گونه است و نتيجه اش بريدن آدمي، از همه است. عشقي و محبتي كه فقط متوجه يك نفر باشد خود دليل آن است كه، عشق و محبت نيست، بلكه يك وابستگي است و اين وابستگي ناشي از بيماري ساديسم و يا مازوخيسم است. پس اصل آن است كه، عشق و محبت عام باشد يعني همه انسان ها را، فارغ از رنگ، نژاد، باور، عقيده و پراكندگي جغرافيايي در بر بگيرد. و هرگاه متوجه يك نفر شد، حد اقل همراه بانفي ديگران و يا نفرت از ديگران نباشد، بلكه هرگاه كه محبت و عشق متوجه يك نفر مي شود ديگران را نيز، در جاي خود دوست داشته باشيم و به آنها مهر بورزيم، ولي به فرد خاص عشق و محبت بيشتري نشان دهيم. پس عشق واقعي و سالم آن است كه، همه انسان ها را دوست داشته باشيم و كينه و نفرت در درون خود نداشته باشيم. خوب وقتي قرار است در يك عشق سالم به همه انسانها مهر بورزيم، خود عشق ورزنده و محبت كننده هم يكي از همان« همه انسانها» است. پس به خود هم، به همان اندازه ديگران عشق خواهد ورزيد، مهر خواهد كرد، محبت خواهد نمود و دوست خواهد داشت. آنگاه به اين مي گويند، خويشتن دوستي. كه با خودخواهي متفاوت بلكه در تضاد است. خويشتن دوستي به معني فوق نشان از سلامت روان انسان دارد، پيام انسان سالم است، رفتاري است براساس اصول، تعقل و خرد آدمي. يعني يك انسان همه آدميان را دوست دارد و چون خود هم، يكي از آن آدميان است، پس خود را هم همانند و به اندازه بقيه دوست دارد. جالب است كه، بدانيم از اين خويشتن دوستي، هيچ زياني به ديگري نمي رسد، بلكه يك رابطه سالم و يك ارتباط انساني در جامعه خواهيم داشت.

ولي خودخواهي با خويشتن دوستي سر و كار ندارد، يكي نيست، بلكه متضاد يكديگرند، خويشتن دوستي به مفهومي كه توضيح داده شد از سلامت رواني ناشي مي شود ولي خودخواهي نوعي بيماري رواني است. خودخواهي نوعي طمع و آز است كه سيري نمي پذيرد. فرد خودخواه هيچگاه راضي نيست، هميشه به خود مشغول است. روانش نا آرام است، هميشه نگران است، نا ايمن است، پيوسته مي ترسد كه، آنچه دارد و به دست آورده كفاف زندگي اش را ندهد. فرد خودخواه هميشه مي ترسد كه، چيزي از او به غفلت در گذرد و او، از آن محروم شود. خودخواه وجودش در آتش حسد مي سوزد و هميشه در اين نگراني بسر مي برد كه، نكند ديگري از او پيشي بگيرد و يا از او بيشتر داشته باشد. با اين وجود، وقتي رفتار و حالات خودخواه را، خوب بررسي كنيم، مشاهده مي نماييم كه، نه تنها خود را دوست ندارد بلكه، از خويشتن بيزار است. بنظر مي رسد در اين نظر يك تناقض نهفته باشد. چون مي گوييم خودخواه همه چيز را، براي خود مي خواهد و از طرف ديگر مي گوييم، خودخواه خود را، دوست ندارد بلكه از خود بيزار است. توضيح اين تناقض آسان است. ريشه و علت خودخواهي، نبود عشق و محبت در وجود شخص خودخواه است. شخص خودخواه، از آنجاييكه در زمان شكل گيري لايه هاي شخصيتش در زمان كودكي، عشق و محبتي نديده در وجودش محبتي ندارد، وجود او فاقد مهر، عشق و محبت است. بنابر اين نه، خود را دوست دارد و نه، ديگران را. كسي كه در خود، دوستي و محبت نيابد هميشه در اضطراب است، ايمني دروني ندارد، آرامش دروني ندارد. چون آرامش و ايمني دروني فقط با عشق، اميد و محبت مي تواند بوجود آيد كه شخص خودخواه فاقد آن است. پس شخص خودخواه هميشه نگران خويش است و چون از يك ايمني و رضايت بهره نمي برد حريص است كه، همه چيز را براي خود جمع كند تا، بلكه بتواند به آرامش دروني دست يابد كه، هرچه هم بدست آورد به آرامش نخواهد رسيد. نتيجه اي كه، از رفتار خودخواه در جامعه برجاي مي ماند بي اعتمادي، بدبيني و نفرت افراد جامعه نسبت به يكديگر است. بايد دانست، افراد خود شيفته هم، همين حالت را دارند با اين تفاوت كه، آدم خودخواه مي كوشد، ثروت و امكانات بيشتري بدست آورد تا، آرامش يابد و خودشيفته در جلب ستايش خويش، بلند پروازي خويش، بزرگ پنداري خويش و مهم دانستن خويش است و ثروت را هم، در همين راستا مي خواهد. جالب اين است كه، اگر از دور و بدون دقت به رفتار آدميان خودخواه و خودشيفته كه، هر دو دچار بيماري رواني اند، بنگريم خواهيم گفت؛ كه، آنها فقط به خود عشق مي ورزند ولي، حقيقت اين است كه، آنها به خود محبتي نمي ورزند، نه خود را دوست دارند و نه، ديگران را. چون اصلا، محبتي در درون خود ندارند كه، بخواهند به ديگري نثار كنند. بلكه، درون آنها انباشته از آز، طمع، كمبود، كينه و نفرت است. تفاوت آدمهاي خويشتن دوست و خودخواه بسيار است. فرد خويشتن دوست اغلب، باني كارهاي خير مي شود، از خود و سرمايه اش در جهت اقدام به كارهاي عمومي، شروع كارهاي عمومي، مايه مي گذارد تا، هم خود، و هم ديگران از آن سود ببرند ولي، آدم خودخواه هيچگاه قدم اول را بر نمي دارد و مايه اول را، نمي گزارد چون مي ترسد كه، مبادا زيان داشته باشد و در چنين موقع استدلالش اين است كه، هرگاه همه پول دادند آنگاه من هم خواهم داد هرگاه همه آمدند، من هم خواهم آمد. آدم خويشتن دوست در رقابت ها، مي كوشد با كار و فعاليت و جديت بيشتر، پيشرفت كند و جلو بيفتد ولي آدم خودخواه سعي مي كند با مانع تراشي،جلو گيري و يا كند كردن پيشرفت ديگران، خود هميشه در جلو باشد. آدم خويشتن دوست وقتي مي بيند عده اي به ثروت و شادماني و خوشي رسيده اند خوشنود مي گردد و مي كوشد هم خود پيشرفت كند و هم به بقيه كمك مي كند تا، به ثروت و شادماني دست يابند. ولي آدم خودخواه وقتي ثروت و خوشي ديگران را ببيند در آتش حسد مي سوزد كه، چرا آنها دارند و من ندارم. وقتي با آدم خويشتن دوست صحبت كني حرفهايش پر از اميد، واقع بيني، مثبت، دلگرمي و محبت آميز است ولي حرفهاي خودخواه توام باياس، بدبينانه و منفي است.

محمدعلي شاهسون ماركده 19/11/84 . منبع: گريز از آزادي، نوشته اريك فرم.

نرمك نرمك مي رسد اينك بهار

علم دولت نوروز به صحرا برخواست زحمت لشگر سرما ز سرِ، ما برخاست

شكر بي شمار، حمد بي حد و سپاس بي قياس خداوندي را كه دگرگوني دلها و ديده ها، تدبير شب ها و روزها و تحول آفاق و احوال به اراده و اختيار اوست. دوران انتظار مام مهربان طبيعت به روز هاي پاياني خود نزديك مي شود، يعقوب منتظر فلك، چشم به راه يوسف بهار است و مريم عذراي دهر، پا به ماه عيساي نوروز، جوانه ها باردار رويش و غنچه ها آبستن شكوفايي هستند. نسيم نوبهار چون مامايي ماهر و با مهر، درختان را در زايش شكوفه ها و رويش جوانه ها ياري مي كند، به زودي نوزاد نوروز در آغوش دايه دلسوز زمين ماوا خواهد گرفت و به رويش لبخند خواهد زد.آن همه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شدشكر ايزد كه به اقبال كله گوشه گل نخوت بادِ دي و شوكت خار آخر شد

آرام آرام كاروان شبانه روز به منزلگاه اعتدال ربيعي مي رسد و زائر زمين در مدار خويش به حجرالاسود زمان، تا طوافي ديگر را به دور كعبه خورشيد از سر گيرد. ديگر زمان استيلاي فصل سرما فرجام پذيرفته و دوره امارت بهاران فرارسيده، گويي انقلابي در آستانه اتفاق، و تحولي در شرف وقوع است. هوا طراوتي تازه يافته و خاك حياتي دوباره پيدا نموده، پرستوها از سفر غربت بازگشته و پروانه ها از پيله رخوت بيرون آمده اند. شوري در عالم برپاست و سروري در آدم. اينك قصيده ايام به پايان رسيده و كتاب سال به انتها و هنگامه آن است كه بشيري از زبان مشيري بخواند كه:

بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك / شاخه هاي شسته، باران خورده، پاك / آسمان آبي و ابر سپيد / برگهاي سبز بيد / عطر نرگس، رقص باد / نغمه ي شوق پرستوهاي شاد / خلوت گرم كبوتر هاي مست… / نرمك نرمك مي رسد اينك بهار / خوش به حال روزگار! / خوش به حال چشمه ها و دشت ها / خوش به حال دانه ها و سبزه ها / خوش به حال غنچه هاي نيمه باز / خوش به حال دختر ميخك، كه مي خندد به ناز / خوش به حال جام لبريز از شراب / خوش به حال آفتاب / اي دل من، گرچه در اين روزگار، / جامه ي رنگين نمي پوشي به كام / باده رنگين نمي بيني به جام / نقل و سبزه در ميان سفره نيست / جامت، از آن مي كه مي بايد تهي ست / اي دريغ ازمن اگر چون گل نرقصي با نسيم / اي دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب / اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار / گر نكوبي شيشه ي غم را به سنگ / هفت رنگش مي شود هفتاد رنگ. شكرالله شاهسون ماركدهعاشق مشويد

عاشق مشويد اگر توانيد / تا در غم عاشقي نمانيد / اين عشق به اختيار نبود / دانم كه همين قدر بدانيد / هرگز نبريد نام عاشق / تا دفتر عشق را بر نخوانيد/ آب رخ عاشقان مريزيد / تا آب ز چشم خود نرانيد / معشوق وفاي كس نجويد /

هر چند ز ديده خون چكانيد / اين است وفاي او كه اكنون / برروي زمين يكي نمانيد / اين است سخن كه گفته آمد / گر نيست درست، بر مخوانيد.

شعر از حكيم سنايي. به انتخاب عليرضا عرب ماركده ( يدالله)

اعتراض به تعطيلي آوا

به دنبال تعطيل كردن نشريه آوا توسط شوراي اسلامي سه برگ اعتراض به شوراي اسلامي رسيد كه براي آگاهي عمومي درج ميگردد.

اعتراض نخست:

بسمه تعالي، رياست محترم شوراي اسلامي ماركده جناب آقاي سيد اسماعيل حسيني، سلام عليكم، شنيده ايم كه در تاريخ 18/12/84 به بدرخواست چند نفر از سران روستا موافقت نموده ايد كه نشريه آواي ماركده تعطيل شود. متذكر مي گرديم، آواي ماركده صداي مردم و زبان مردم بود، اندكي از دردِ دلها و خواسته هاي مردم را انعكاس مي داد، خبرها را براي مردم درج مي كرد و ميداني بود براي جواناني كه مي خواستند قلمي بزنند و اين كار شما خفه كردن صدا و بريدن زبان مردم است كه از آدمي چون شما كه رئيس شوراي اسلامي روستا هستيد و با راي مردم انتخاب شده ايد همخواني ندارد و زيبنده شما نيست. موضوعي ديگر كه مي خواهيم به شما تذكر بدهيم رويدادهاي روستا روز به روز ثبت مي شود نگذاريد نام نيكتان با بستن زبان مردم به ننگ آلوده گردد. از شما انتظار مي رود از زبان مردم حمايت كنيد، آن را تقويت كنيد و اگر هم كم و كاستي هست با كمك كساني كه آشنايي به روزنامه نويسي دارند كاستي ها را تبديل به قوت نماييد. مي پرسيم آيا امضا شما زير نامه توقيف آوا هست؟ آيا موقعي كه امضا مي كرديد چهره هاي معصوم مردم كه زبانشان را مي بريديد در نظرتان مجسم نشد؟ كمي فكر كنيد، ببينيد چه گروهي و يا فردي مخالف انتشار خبرهاي پنهان هستند؟ و اين خبرها منافع چه كس و يا كساني را به خطر مي اندازند؟ و هرگاه سوء استفاده و حيف و ميلها و رابطه هاي پنهاني درج مي شود حمله به آوا شدت مي يابد! آنگاه به اكثريت مردم هم بينديشيد آيا اين حق مردم نيست كه از پشت پرده ها آگاه شوند؟ از شما مي پرسيم مردم ماركده همين چند خانوار هستند كه به خدمت شما رسيده اند؟ و شما فقط شوراي آنها هستيد؟ مگر همين افراد در جلسه ننگ آلود از شما انتقاد نمي كردند كه هركاري مي خواهيد بكنيد با مردم مشورت كنيد؟ حالا چرا براي بستن آواي ماركده لازم نبود با مردم مشورت شود؟سيدجان؛ چون شما را دوست داريم و مي خواهيم نام نيكتان به ننگ آلوده نگردد تقاضا مي گردد هرچه زودتر شخصا جهت چاپ مجدد آوا برنامه ريزي نماييد.

امضاء 75 نفر از مردم روستا بويژه جوانان

اعتراض دوم:

بسمه تعالي، رياست شوراي اسلامي روستاي ماركده، سلام عليكم، با احترام و ادب، اينجانبان جمعي از جوانان تحصيل كرده روستاي ماركده، ضمن محكوم كردن توقيف نشريه آوا، نارضايتي و انزجار خود را از اين تصميم نامعقول و غير منصفانه شوراي اسلامي به دلايل ذيل اعلام مي داريم.

1- شوراي اسلامي روستا به عنوان منتخب مردم، نماينده آراء و انديشه هاي آنان و متولي حقوق اجتماعي افراد، با اين عمل خود نشان داد كه نمي خواهد صداي مردم و درد دلها و دغدغه هاي آنان را بشنود و انتقاد را بر نمي تابد، بدينجهت منافع مصلحتي اقليتي معدود را به خواسته بر حق و صواب اكثريتي وسيع، ترجيح داد؛ بنابر اين شان و وجهه ي شورا به عنوان يك نهاد قانوني و مستقل تصميم گيري با تاثير پذيري از نظر برخي افراد با نفوذ و با لحاظ كردن سفارشات فردي، در مقابل خواسته هاي جمعي مخدوش است.

2- توقيف آوا، اهانت و نا سپاسي به همه آنهايي است كه با بيان و نوشتن انديشه ها و ديدگاه هاي خود و با نقد مسائل و معضلات اجتماع، تلاش مي كنند بر حسب وظيفه انساني سهمي هر چند اندك در شكوفايي، پويايي و اعتلاي فرهنگ آبادي خود داشته باشند و نيز اجحاف در حق افرادي است كه خواهان و علاقمند به مطالعه مطالب آن بوده و هستند.

3- شوراي اسلامي بجاي ترغيب و تشويق جوانان به مطالعه و ايجاد بستري براي پژوهش و پويايي و گشايشي جهت نقد و بيان ديدگاهها، ايده ها، رفتارها، كارها و حمايت از آنها، با اين مصوبه ناصواب خود باعث ياس و رخوت جوانان گرديده كه زيان آن شايد جبران نا پذير باشد و اين عمل ناپسند شورا به عنوان يك ننگ تاريخي در روستا خواهد ماند كه زيبنده نمايندگان منتخب مردم نمي تواند باشد.

4- توقيف آوا يعني بي توجهي به خواست و نظر مردم و بي اعتنايي به حق و حقوق نويسندگان و خوانندگان و نا ديده گرفتن تاثيري كه اين نشريه بر فكر و فضا و فرهنگ روستا گذاشته و خدشه دار كردن صيت و سيماي بيروني ماركده.

5- اطلاق لفظ « هرزه » به نوشته هاي آوا توسط يكي از سران!؟ در جلسه 22/12/84 درحضور اعضا شورا، دور از نزاكت و شان انساني و ادب اجتماعي، و گستاخي به حقوق شهروندي است. با توجه به موارد ياد شده خواهان از سرگيري هرچه سريع تر چاپ نشريه آواي ماركده هستيم. محمد عرب فرزند نورعلي، محمد رضا شاهسون فرزند حسن، مهدي عرب فرزند احمد، اسدلله عرب فرزند لطفعلي، شكرلله شاهسون فرزند جواد، رمضان عرب فرزند علي آقا.

اعتراض سوم:

با نام و ياد خدا، رئيس محترم شوراي اسلامي، با عرض سلام، اول فروردين طبق هر ماه در پي خريدن شماره جديد آواي ماركده بوديم كه مطلع شديم به دليل مخالفت شوراي اسلامي آواي ماركده ديگر به چاپ نمي رسد. شوراي اسلامي به چه دليل دست به چنين اقدامي زده است؟ آواي ماركده يكي از افتخارات فرهنگي روستاي ما به شمار مي رود تا آنجا كه در بين روستاهاي اطراف از جمله قوچان طرفداراني پيدا كرده است هر فرد غريبه اي با خواندن آن و شنيدن اينكه هر 15 روز يكبار در روستاي ما نشريه اي به چاپ مي رسد آفرين مي گويد و ديدش نسبت به مردم ماركده تغيير مي كند. آواي ماركده نشريه اي است كه مردم خيلي راحت مي توانند نظراتشان را در آن مطرح كنند، حرفهاي حقي مي زند كه خيلي ها در روستا جرات گفتنش را ندارند، گزارشِ كار خوبي از فعاليت هاي شورا و ديگر مسئولين به مردم ارائه مي دهد، به همه اين دلايل و دلايل ديگري كه در اينجا مطرح نشد از شوراي اسلامي خواستاريم نسبت به چاپ مجدد آوا اقدام كنند.

امضاء 10 نفر از بانوان و 7 نفر از آقايان.

آب را گل نكنيم

در آخرين روز ماه بهمن به ديار دوست داشتني و با صفاي ماركده آمدم، هواي ده رو به گرمي نهاده و اندكي رنگ و بوي بهاري به خود گرفته بود، خاك روستا هنوز در اثر بارندگي هاي شديد روزهاي قبل نمناك بود و از هر دره اي نهري گل آلود جاري. امسال به سبب ريزش نزولات آسماني فراوان و بويژه بارش هاي پياپي و شديد باران، سيلابي در دره ده به راه افتاده و اين در حالي است كه در سالهاي كم آبي اخير، مردم گمان مي كردند كه ديگر سيلي در دره روستا جاري نخواهد شد و لذا كف دره را به كاشت درخت اختصاص داده و بدتر اينكه دره ماركده را تا آنجايي كه امكان داشت با آوار ناشي از خاكبرداري و نخاله هاي ساختماني و بعضا زباله و ضايعات انباشته بودند، طوري كه ديگر اثري از آن دره مصفا باقي نمانده بود و همين امر باعث گرديده خاك و خاشاك تلنبار شده بوسيله سيل شسته شده و بر حدت و شدت و قدرت تخريب آن بيافزايد و موجب وارد آمدن خسارتهايي به جويها و راههاي آبادي شود و چهره غراي ماركده را مخدوش نمايد.وقتي اين صحنه را ديدم، آه از نهادم و راح از روحم برخاست. خاطرم مكدر شد و دلم به حال خود و همشهريانم سوخت كه با بدست آوردن چيزهاي هر چند مهم چه چيزهاي اهمي را از دست داده ايم و براي دستيابي به مدنيت چه مزايايي را با آن معاوضه كرده ايم و چه بهاي گزافي را بابت تمدن وتجدد پراخته ايم! البته فكر نكنيد بنده متحجر و مرتجع و مخالف صنعت و فناوري هستم، بلكه معتقدم ما بايد با تمنا و تلاش علمي و عملي، قدم در راه توسعه و پيشرفت بگذاريم و با تسخير زمين و زمان، و آب و آسمان به اندوخته ها و انبانهاي انديشه و آگاهي خود بيافزاييم و ضمن برخورداري از مواهب الهي، به شناخت حقايق و اسرار نگفته، و علوم و معارف نهفته در عالم وجود بپردازيم و به عظمت و جلال، و حكمت و جمال خداوند عليم ودود پي ببريم . يادش بخير زمانهاي قديم كه روستا چهره اي زيباتر و نمايي جالب تر داشت . هنوز مظاهر بد تمدن و تكنولوژي به آبادي وارد نشده بود و هنوز ماركده چون مرواريدي ناسفته و چونان نوعروسي نابسود و بكر بود، دره ده با ماسه و ريگهاي شسته و شفافش جلوه اي خاص به روستا بخشيده بود، بويژه اينكه در اواخر اسفند ماه و در آستانه عيد نوروز جويباري زمزم و زلال در آن جريان مي يافت كه هنوز بازتاب نور خورشيد از آن در ذهن من تلالؤ و تداعي مي كند و همچنان آواي دلنشين و آرام بخش آبش در گوشم نغمه سر مي دهد. اي مردم و اي فرزندان ماركده بياد داشته باشيم ما نبايد به هر قيمتي و بخاطر هر منفعتي، طبيعت و محيط زيست را قرباني خواهش ها و خواسته هاي خود كنيم، طبيعتي كه شاهكار و هديه خداوند است براي همه عصرها و نسل ها و نه تنها براي نسل ما. ما حق نداريم چهره طبيعي آن را دچار تغيير و دستخوش تخريب كنيم. فراموش نكنيم اين طبيعت شاهد و ناظر رويدادها و روايت هاي گذشتگان ما بوده و بواقع بايگاني باستان و مادر تاريخ ماست و يادمان باشد ماركده تنها متعلق به ما نيست بلكه ميراث پيشينيان و حق آيندگان است.

شكرالله شاهسون

تاريخچه ماركده ( قسمت 27 )

يادگار اين دوره ساختمان حمام است. ساخت حمام برخلاف مسجد، بنابر تصميم و خواست همگان بوده است. چون براي اين كار بسيج عمومي لازم بوده و از حد توان يك فرد و يا عده كم بيرون است. مردم اين دوره با همت والاي خود و زحمت هاي طاقت فرسايي كه جهت ساخت حمام كشيده اند از خود يك يادگار باقي گذارده اند كه هم خود و هم بيش از 130 سال بازماندگانشان از آن بهره برده اند و اگر در اين دوره اين حمام ساخته نمي شد در دوره بعد كه بعدا شرحش خواهد آمد نمي توانستند بسازند. ساختمان گرمابه ماركده نه تنها بزرگ و از روي اصول معماري ساخته شده بلكه يك آثار هنر معماري نيز محسوب مي گردد. جادارد مسئولان روستا از تخريب آن جلوگيري و با همكاري سازمان ميراث فرهنگي آن را تبديل به آثار تاريخي روستا نمايند. چون در هيچ يك از روستاهاي پيرامون چنين گرمابه اي بزرگ و با شيوه معماري جالب و ساختمان محكم و استوار ساخته نشده است. موضوعي را كه بايستي ياد آوري نمود و آن را ستود، همت و اراده والا و وسعت ديد و آينده نگري و پشتكار مردمان آن روز است كه با تعداد افراد كم و با امكانات كاملا سنتي و ابتدايي و صرفا با همياري و دست تواناي خود و با اينكه از شهر و تمدن هاي شهري آن روز بسيار دور بوده اند، ساختمان بزرگ و زيباي حمام را ساخته اند كه خود بيانگر عزم و اراده قوي و وسعت بينش و اقتصاد توانا و پشتكار آنها بوده است. قطعا ساختمان گرمابه با توجه به جمعيت آن روز ماركده بسيار بزرگتر از نياز بوده ولي بدون شك آنان جمعيت آينده را در نظر داشته اند، روانشان شاد باد. چه كسي طرح آن را داده؟ معمار آن چه كسي بوده؟ مي گويند معمار آن فردي بنام استاد عبدالمحمود نام از روستاي ورپشت كرون بوده است كه خود طرحش را داده و بنايش هم بوده است. شعري هم براي آن ساخته بوده اند، استاد عبدالمحمود ناشي، حمام درست كرده نقاشي. تاريخ دقيق و يا ماده تاريخي از آن نتوانستم بدست بياورم ولي از روي صحبت هاي پير مردان مي توان تخمين زد كه حدود 140 تا 130 سال پيش يعني حدود سال هاي 1250 ه ش ساخته شده باشد. شادروان مشهدي مهراب شاهسون در باره سالهاي ساخت حمام اين چنين مي گويد: «من اكنون 5-84 سال دارم وقتي كه من 14-15 ساله بودم، حاجي آقا( از خانواده گرتي ها) بيش از 70 سال داشت. حاجي آقا به من گفت وقتي كه حمام را مي ساختند من (حاجي آقا) حدود 12-13 سال داشتم كه به زور مرد بالم مي دادند.» شادروان عليجان شاهسون از قول پدرش مي گويد: «وقتي من بچه بودم و تازه به كار اشتراكي بالم مي دادند كه حمام را درست مي كردند و سن پدرم در هنگام فوت 80 و زمان فوت 13-1310 ه ش بوده است.» با اين اوصاف مي توان حدس زد كه حمام عمومي ماركده حدود سالهاي 1250 ساخته شده باشد. مي گويند يك سنگ نوشته اي بوده كه آن را در هنگام ساخت نصب كرده اند. گفته مي شود كه در هنگام ساخت چند خانوار كمك به ساخت نمي كنند بقيه مردم حمام را ساخته و اين رويدا را روي سنگي حك كرده و بر ديوار گرمخانه روبروي خزينه حمام نصب مي نمايند. بعدا در يك تعميري آن را كنده و در راهرو ورودي و در توي دالان نصب مي كنند. بعدا در يك تعميري ديگر قربانعلي نامي از خانواده ابوالحسني ها با همكاري امير ( بعدها كل امير) تصميم مي گيرند اين سنگ نوشته را از ديوار كنده و در جايي محفوظ نگهداري كنند، چرا؟ سنگ در خانه كل امير پنهان مي گردد و كل امير به آبادان جهت كار مي رود و بعد از چند سال باز مي گردد. بعد از فوت ايشان سنگ نوشته بدست شادروان هيبت الله عرب مي افتد نگارنده دو بار به خانه مرحوم هيبت الله رفته و ساعتها با او گفتگو نموده و تقاضا نمودم كه سنگ نوشته را بخوانم؟ كه ايشان نپذيرفت و در پاسخ به اصرار من گفت، سنگ نوشته را در رودخانه انداختم و استدلالش اين بود كه مي ترسيدم دو دستگي در روستا ايجاد شود! چيزي كه در باره سنگ نوشته خيالي و يا واقعي حائز اهميت است اين است كه مي گويند نوشته هاي اين سنگ بسيار درهم برهم بوده و كسي نتوانسته آن را بخواند، خود شادروانان، قربانعلي و كل امير و نيز هيبت الله هم سواد نداشتند كه بتوانند بخوانند و بدانند چي نوشته شده است!! شادروان ملا عليجان شاهسون كه يكي از باسوادان روستا بوده مي گويد: من بارها اين سنگ را ديده بودم، خطهايش زياد تو در تو بود كه به سادگي كسي نمي توانست بخواند و من هيچگاه نتوانستم بخوانم و نخواندم ولي سنگ نوشته اكنون دست هيبت الله است. دو سه نفر ديگر از همشهريان هم به من گفتند كه سنگ نوشته در خانه هيبت الله است چون در چند جا از آن تعريف كرده است. آقاي جواد عرب مي گويد: تنها كسي كه سنگ نوشته را توانسته بخواند فقط ملا فيض الله بود و آنهم مفهوم آن را به كسي نگفت. پرسشي كه اينجا پيش مي آيد اين است كه فقط يك نفر توانسته بخواند و آن هم مفهوم آن را به كسي نگفته! پس مردم از كجا مي دانند مفهوم آن چي بوده ؟ آيا مي توان گفت سنگ نوشته خيالي بيش نبوده؟!سوخت اين حمام در سالهاي 6-1345 از بوته صحرايي و هيزم به نفت سياه تبديل و نيز در سالهاي 3-1352 از خزينه تبديل به دوش گرديد. يعني از آب همان خزينه با انجام لوله كشي بادوش استحمام مي كردند. موضوعي كه در هنر معماري ساختمان حمام ماركده بسيار داراي اهميت بوده علاوه بر طرح و نقشه و بناي محكم، آب آن بوده. آب توسط جويچه هاي ايجاد شده در ارتفاع حدود 180 سانتي متري ديوار در همه جاي حمام گردش مي كند و در حوضچه ها و خزينه تقسيم مي گردد. اين آب در چشمه اي در كنار حمام از زير كوه بيرون مي آيد. ابتدا در حمام كوچك پيشين استفاده مي شده و پس از پايان كار ساختمان به درون اين حمام هدايت شده است. براي اينكه بتوان از آب چشمه استفاده كرد جاي ساختمان حمام را خاك برداري و گود كرده اند و طوري دقيق حساب نموده اند كه آب چشمه از جايي كه بيرون مي آيد در آن ارتفاع قرار گيرد و فاضلاب حمام توسط كانال از زير ساختمان به جوي آب كشاورزي مي ريزد. ساختمان حمام از دو قسمت تشكيل شده، گرمخانه ورختكن. گرمخانه تشكيل شده از يك خزينه، صحن، سه تا حوضچه آب سرد، دوتا فضاي خالي كه خلوت ناميده مي شدند، يك ايوان (پيشخان)روبروي خزينه، دوتا سكو در جلو خزينه كه براي نشستن از آن استفاده مي شد و هم پله براي ورود به خزينه بودند. رختكن عبارت بود يك حوض دايره اي شكل در وسط و چهارتا رواق و يا ايوان در پيرامون به منظور جادادن بقچه هاي لباس. يك راهرو به صورت پيچ و تاب دار بيرون را به رختكن و آن را به گرمخانه متصل مي كرد. تون يا آتشخانه حمام در قسمت غرب ساختمان قرار دارد و دودكش طوري تعبيه شده كه دودها از زير خزينه و صحن عبور و از ميان ديوار بين گرمخانه و رختكن به بيرون مي رود. درِ ورودي حمام از قسمت شرق است. سمت شمال حمام محل ذخيره بوته هاي صحرايي جهت زمستان بود. مصالح ساخت حمام تماما در روستا با دست خود مردم تهيه شده است. براي فراهم آوردن آجر، ابتدا خاك رس را باخر و گاله از قابوق، آغجقيه و مقداري هم از محل اسيل فعلي جواد شاهسون آورده اند. ابتدا آن را خشت و سپس در كوره تبديل به آجر نموده اند. براي تهيه آهك از كوه پرپر در حود 10 كيلومتري سنگ آورده اند و آن را در كوره پخته اند. براي سنگ فرش كف حمام تخته سنگ هاي طبيعي را از كوه هاي پرپر با حيوان آورده اند. براي پختن خشت ها و سنگ ها و تبديل آنها به آجر و آهك از بوته هاي بياباني استفاده شده است. براي اين كار مردم دسته جمعي به بيابان رفته و بوته ها را كنده و با حيوان حمل كرده و سوزانده اند. استاد چيدن خشت ها و سنگها در كوره گويا همان استاد عبدالمحمود بوده و به ديگران آموزش داده است. از شور و شوقي كه مردم جهت ساخت حمام از خود نشان مي داده اند داستانهايي سرزبانهاست. مي گويند خانم هاي خانواده هاي گوسفند دار ماركده به نوبت هريك در موقع ناهار براي كارگران روغن مي آورده اند. و نيز هر چند روز يكبار يك گوسفند سربريده مي شده تا از گوشت آن ناهار درست كنند. و در فصل هر ميوه اي باغداران به نوبت يك لوده ميوه بين كارگران توزيع مي كرده اند و در غير فصل ميوه خشكبار مثل سنجد، كشمش و گردو توزيع مي شده.

بعضي ها هم به خطا معمار حمام را استاد عليرضا ياسه چاهي عنوان مي كنند كه كاملا نادرست است چون استاد عليرضا سالها بعد مشهور شده و تا همين چند دهه قبل هم كار مي كرده. و ديگر اينكه قسمت ورودي به رختكن را چندين سال بعد ساخته اند احتمال دارد استاد عليرضا در اين قسمت كار كرده و يا ممكن است در تعميرات هايي كه ساليان بعد روي حمام انجام مي شده ايشان كار كرده است. موضوع ديگر اينكه اگر بخواهيم اين نظر را بپذيريم بايد پرسيد اگر استاد عليرضا ياسه چاهي معمار حمام ماركده بوده چرا مردم ياسه چاه كه در همين دوره حمام خود را ساخته اند از وجود ايشان استفاده نكرده اند؟ و آن همه مصالح و زحمت را به هدر داده و نتوانسته اند حمام محكمي بسازند؟

شادروان سليمان بهارلويي ياسه چاهي در اين باره مي گويد: «ساختمان حمام ماركده يك شاهكار بوده و در منطقه و در اين چند روستا همانند آن را نداريم ولي متاسفانه مردم آن روز ياسه چاه مصالح و زحمت هاي خود را هدر دادند.»

مردم آن روز براين باور بودن كه، هركه اولين سنگ بناي ساختمان هاي عمومي از جمله مسجد و حمام را بگذارد آمرزيده خواهد شد. يعني خداوند تمام خطاهاي او را خواهد بخشيد.در اين وقت آن فرد خواهد مرد و به بهشت خواهد رفت. مي گويند وقتي ته پي هاي حمام آماده شد و قرار گرديد اولين سنگ بنا گذاشته شود استاد عبدالمحمود گفته است من تجربه كرده ام هر كه اولين سنگ بنا را بگذارد و نيز اولين نفري باشد كه پس از ساخت در خزينه غسل كند آن فرد آمرزيده خواهد شد حال چه كسي داوطلب است؟ مي گويند يك نفر از خانواده جعفر خدادادي ها گويا بنام مدامير( محمدامير ) دستش را به سينه زده و داوطلبانه حاضر گرديده كه اولين سنگ بنا را بگذارد و نيز هنگامي كه حمام ساخته مي شود و خزينه پر از آب مي شود ايشان اولين كسي بوده كه در خزينه غسل مي كند و مي گويند همان شب مي ميرد.

در سالهاي 39-1340 فردي از طرف دولت وقت به عنوان دهدار به ماركده فرستاده شده بود. ايشان فردي فعال و علاقه مند به بهداشت عمومي روستا بود.روي دو موضوع با مردم درگير شد يكي اينكه از مردم مي خواست مستراح هاي خانگي را بجاي كنار كوچه در حياط خود بسازند تا هنگام تخليه به منظور كود در كوچه نريزد و ديگر اينكه از خزينه اي بودن حمام ناراحت بود و آن را منشا بسياري از بيماري ها مي دانست و بسيار كوشيد تا مردم را راضي نمايد و با استفاده مقداري كمك از دولت حمام را دوشي كند كه مردم به دو دليل همراهي نكردند يكي اينكه مي گفتند در صورت دوشي شدن هزينه سوخت بالا مي رود و ما اكنون نمي توانيم سوخت آن را تامين كنيم ديگر اينگه مي گفتند براي انجام غسل بايد همه جاي انسان را آب فرا بگيرد در غير اين صورت غسلمان ممكن است نادرست باشد و سرانجام اينكه لوله هارا غير مسلمان ها ساخته اند ممكن است نجس باشند. به همين جهت با هيچ يك از پيشنهاد و خواست هاي دهدار همكاري نشد سرانجام ايشان از اينجا رفتند. پس از باز شدن پاي سپاهيان دانش به روستا، بخصوص بعد از 1350 فشار زيادي از طرف آنها بر بزرگان روستا وارد مي شد كه بايستي حمام از خزينه تبديل به دوشي شود. كه بايد اين عمل سپاهيان دانش آن روز را ستود. چون به راستي آب خزينه آلوده بود. آب خزينه به شكل ها و روش هاي زير آلوده مي شد. مي دانيم انسان وقتي در ميان آب قرار گرفت مجراي ادرارش شل مي گردد انسانهاي بزرگ مي توانند خود را كنترل نمايند ولي بچه هاي كوچك چطور؟ آن روزها كسي جوراب نمي پوشيد و پاهاي مردم در گيوه ها و كفش هاي لاستيكي و در ميان جاده و راههاي خاكي و كار كشاورزي هم عرق كرده و هم آلوده به خاك و خاشاك بود كه همين پاها توي آب خزينه مي رفتند. به علاوه با بدن هاي عرق آلود درون خزينه مي رفتند. آن روزها به علت عدم رعايت بهداشت انواع بيماري ها از جمله كچلي در ميان مردم شايع بود كه اين بيماران همانند ديگران در آب خزينه وارد مي شدند. مردم با لنگ وارد آب خزيده مي شدند و اين لنگ توي خانه در معرض گرد و خاك و… قرار داشت. بنابر اين چرك ها و ديگر ذرات معلق فراواني در آب خزينه وارد مي شد بطوريكه رنگ آب تيره مي شد. هنگام شب كه آب خزينه ساكت و آرام بود اين ذرات در گوشه و كنار ديوارها ته نشين مي شد.

ادامه دارد محمدعلي شاهسون ماركده