اينترنت نه ، آنترنت !
انتشار آواي ماركده وسيله اي را مهيا كرده است كه شوراي اسلامي روستا خبرها و خدمات و وعده وعيدهاي خود را به همشهريان اطلاع رساني كند و به همين جهت بعد از مدتي دو هفته نامه آواي ماركده به خبرنامه داخلي شوراي اسلامي نيز تغيير نام داد. يكي از اين خبرها و وعده هايي كه شوراي اسلامي روستا حدود سه ماه قبل در آوا به چاپ رساند اين بود كه شبكه جهاني اينترنت حداقل تا دو ماه بعد از عيد و حداكثر تا اواخر خرداد در روستا راه اندازي مي شود و كاربران در روستا مي توانند از اين شبكه جهاني استفاده كنند. طبيعتاً خبري بود كه تعداد زيادي از مردم روستا را خوشحال مي كرد چون علاوه بر كسب اطلاعات، اينترنت در روستا مي تواند رونق اقتصادي نيز داشته باشد. هم اكنون حدود 3 ماه از عيد مي گذرد و خبري از اينترنت نيست و بايد با اشاره به دور گفت: آن ترنت! و بايد اين سئوال را از مسئولين پرسيد: آيا مردم نبايد به وعده هاي آنان بدبين شوند؟ به وعده عمل كردن و به قول خود وفا كردن تنها راهي است كه مي تواند اعتماد مردم را به خود جلب كند و مسئولين را از زير نگاه بي تفاوت مردم نسبت به وعده هاي آنان برهاند.
حبيب شاهسون ماركده
بازديد مدير كل تعاون استان از فردوس
مورخه 22/3/83 ساعت 9 صبح مدير كل تعاون استان سركارخانم مهندس بهجت موحدي از طرح آبرساني و مزرعه فردوس ماركده بازديد نمود و از نزديك در جريان مشكلات آبياري تحت فشار و پروژه انتقال آب قرار گرفت. مدير عامل و هيئت مديره خلاصه اي از مشكلات فردوس را به سمع وي رساندند. خانم مهندس موحدي ابتدا به تمام اعضاء فردوس خسته نباشيد گفت و با بيان اينكه اداره كل تعاون با تمام توان پيگير رفع مشكلات خواهد بود خاطر نشان كرد كه: در جلسه اي كه تشكيل مي دهيم از تمام دست اندركاران ، نهادها، سازمانهاي وابسته به امر كشاورزي دعوت مي نماييم تا بررسي نهايي در مورد شركت فردوس انجام شود و نتيجه را به اعضاء فردوس مي رسانيم. در پايان وي از كشاورزان مزرعه فردوس درخواست نمود با صبر و حوصله از بوجود آمدن مشكلات جديد دوري كنند و با وضع موجود نگذارند باغ بسيار خوب كه حاصل تلاش آنان است از بين برود.
رمضان عرب 22/3/83
كارت نفت
شوراي محترم بخش سامان طي نامه شماره 83/54 مورخه 4/3/83 به استناد نامه شماره 006/83 مورخه 19/2/83 شركت نفت استان اعلام مي نمايد جهت دريافت نفت لازم است كارت اشتراك نفت سفيد داشته باشيد. براي گرفتن كارت، سرپرست خانواده با شناسنامه، ته كوپن ارزاق مرحله دوازدهم و كارت موقت سال قبل به شركت نفت استان مراجعه و كارت جديد دريافت نمايند.
شوراي اسلامي ماركده
شركت آب و فاضلاب پاسخ دهد
با گرم شدن هوا به طور طبيعي نياز مردم به آب بيشتر مي شود و مصرف هم بالا مي رود و وجود اين مايه حياتي را بيشتر احساس مي كنيم و به ارزش آن توجه خاصي مي نماييم. قطعي هاي مكرر آب آشاميدني از ابتداي سال 83 تاكنون زندگي روزمره مردم روستاهاي ماركده و قوچان را با مشكلاتي مواجه نموده است علت اين امر را از آبدار روستا جويا شديم كه وي گفت : به علت شستشو نشدن فيلتر آب آشاميدني، شن هاي داخل آن املاح گرفته و از ورود آب مورد نياز به چاهك پمپاژ جلوگيري مي كند و مشتركين با قطعي آب روبرو مي شوند. وي اضافه كرد كه شستشوي فيلتر بايد با سيستم بك واش (شستشوي شن ها با فشار زياد آب) انجام شود. اين كار فعلاً قرار بوده با برگشت آب از منبع قوچان انجام شود ولي جواب نداد و حالا شركت آب و فاضلاب در نظر دارد كه با به كارگيري يك دستگاه پمپ اين عمل را انجام دهد. آقاي مهندس جعفري مسئول كنترل كيفي آب و فاضلاب استان گفته است(آواي 18)« فيلتر ماركده از نظر طراحي و اجرا بدون عيب است» ولي با گذشت زمان عيب اين فيلتر آشكار شد و سئوالهايي را براي مردم بوجود آورد كه شركت بايد پاسخگو باشد.
- مشتركين چه گناهي دارند كه بيشتر وقتها با قطعي آب روبرو هستند.
- چرا سيستم بك واش عمل نكرد شما كه مدعي بدون عيب بودن اين پروژه بوديد.
- طراح و كارشناس اين پروژه در مقابل حق مردم كه ضايع مي شود چه جوابي دارند؟
- شركت آب و فاضلاب كي به اين نابساماني بي آبي پايان مي دهد؟
- اگر طراحي و اجرا درست بوده است چرا براي تامين آب فيلتر از پمپ كف كش استفاده مي شود؟
رمضان عرب 15/3/83
به اميد پاسخ شركت آب و فاضلاب روستايي و برطرف شدن هر چه زودتر عيوب
نقدي بر ما براي وصل كردن آمديم
من مقاله« ما براي وصل كردن آمديم » آقاي محمد علي شاهسون را خواندم، بسيار زيبا و قابل تقدير و ستايش است. اما اينكه فرموده اند چرا مردم به مسافرت هاي زيارتي مي روند. كاملا مخالف هستم، چرا كه مردم روستايمان با مسافرت هاي زيارتي انس گرفته اند، وجودشان با همين مسافرت هاي زيارتي است كه پر از معنويت و عشق و صفا ميشود و هروقت كسي از مسافرت هاي زيارتي خارج از كشور برمي گردد يك دنيا تعريف دارد و مخصوصا از عتبات عاليات و كربلا و عشق به امام حسين(ع) و حضرت عباس(ع)، وهر وقت هم كه به مسافرت هاي زيارتي داخل كشور مي روند كه مطمئن هستم هر فرد يك بار رفته است انسان وجودش پر از معنويت مي شود مخصوصا مسافرت به قم و جمكران و عشق به امام زمان(عج) و حضرت معصومه خواهر حضرت امام رضا(ع). تكرار مسافرت هاي زيارتي انسان را از گناه و معصيت پاك نگه مي دارد و انسان را به فطرت خدايي مي رسد.
يعقوب شاهسون 18/3/1383
هرس درخت بادام
از قديم درخت بادام در اين منطقه روستاي ماركده شناخته شده بود و كشت مي گرديد. ولي طي چند دهه گذشته محصول بادام كالاي صادراتي و ارز آور شده و از شكل قديمي و سنتي خود بيرون آمده است و امروز بويژه با پديد آوردن مزرعه هاي جديد پمپاژي، كشت درخت بادام يكي از اصلي ترين كار و شغل مرمان روستا و نيز منطقه شده است. بنابراين لازم است اطلاعات كافي و اصولي درباره كشت، داشت و برداشت اين محصول داشته باشيم تا بتوانيم با هزينه كمتر محصول بهتر برداشت نمائيم. يكي از كارهايي كه هر كشاورز روي درخت انجام مي دهد« هرس » است. به دليل مهم بودن كار هرس لازم است آگاهي درستي از روش هرس كردن داشته باشيم كه اينجانب در اين مقاله مطالعات و تحيقات و آگاهي و دانسته هاي خود را در اختيار شما همشهريان خوب و مهربانم قرار مي دهم.
مي دانيم بيشتر درختان بادامي كه در اين روستا كشت مي شود از نوع منقا، مامايي و ربيع است. بهترين نوع پايه براي پيوند و تشكيل يك درخت بادام در زمين هاي رسي شني، هسته و در نتيجه درخت بادام تلخ است. بعضي از همشهريان در زمينهاي شني پايه درخت آلوچه براي پيوند بادام كشت مي كنند كه مفيد نيست. تجربه نشان داده كه درختاني كه در اين زمين ها بر پايه بادام تلخ پيوند زده رشد و نمو بهتري دارند و پربارتر هستند ولي در زمين هاي صددرصد رسي، پايه درخت بادام تلخ جهت پيوند نتيجه خوبي ندارد بلكه بهتر است در چنين زمينهايي از پايه آلوچه استفاده كرد چون ريشه هاي درخت آلوچه، افشان و آوند بيشتري نسبت به بادام دارد و مي تواند مواد غذايي و املاح را در سطح بيشتر جذب كند در مقابل، ريشه درخت بادام بيشتر عمودي رشد مي كند و خرده ريشه كمتري دارد. همچنين تجربه نشان داده در زمينهاي سنگلاخي پيوند بادام مامايي و ربيع رشد و بهره وري خوبي ندارد، در چنين زمينهايي پيوند بادام منقا بر پايه بادام تلخ رشد بهتر و پربارتر خواهد داشت. حال كه دانستيم چه نوع درخت بهتر است در چه نوع زمينهايي كشت شود به آگاهي مي رسانم هرس هر درخت هم متفاوت خواهد بود يعني هر درختي هرس مخصوص به خود دارد. در روستاي ما دو گونه بادام منقا پيوند زده مي شود كه تفاوت اساسي با هم ندارند ولي تفاوت جزئي آنها را با كمي دقت مي توان ديد. يك نوع درخت بادام منقا با شاخه هاي كشيده و شلاقي و راست است. با اينكه رشد خوبي دارد و شاخه هاي 2 تا 3 متري مي روياند ولي جوانه هاي گُل كمي روي شاخه توليد مي شود و در نتيجه محصول كمتري دارد. شاخه هاي اين نوع درخت راست و شلاقي بالا مي رود. اين شاخه ها در صورت سنگين شدن به طرف زمين خم و آويزان مي شود. هنگام هرس بهتر است يك سوم سر شاخه هاي اين درخت قطع گردد تا شاخه هاي فرعي تقويت شود و درخت به صورت چتري و يا به شكل فرم جامي كه تاج آن باز است درآيد. توصيه مي شود از اين نوع درخت پيوند انتخاب نگردد. نوع ديگر درخت بادام منقا پهن فرم، جامي شكل و چتري است. به علت شكل چتري اين درخت، شاخه هايي كه در وسط هستند مانع رسيدن نور و هواي كافي به داخل چتر و تاج درخت مي شوند كه لازم است كمي از اين شاخه ها قطع گردد تا نور و هواي كافي به همه جاي درخت برسد. بيشتر جوانه ها و در نتيجه محصول اين نوع درخت بادام روي شاخه هاي يك تا 5 ساله است. هنگام هرس بايد توجه داشته باشيم كه شاخه هاي يك ساله به هيچ وجه قطع نشود. بعضي از شاخه هاي اين نوع درخت بادام منقا به طرف سرازير رشد مي كند كه بايد قطع گردد. برخلاف نوع شلاقي، لازم نيست يك سوم شاخه هاي اين نوع درخت قطع گردد. اين درخت به علت فرم جامي و پهني كه دارد بسيار زيباست .و اما درخت مامايي، درخت بادام مامايي بسيار جوانه چوب و شاخه هاي علفي توليد مي كند و بايستي به موقع هرس مناسب گردد تا حالت و شكل جنگلي به خود نگيرد ولي نبايد در هرس شاخه هاي علفي نيز زياده روي كرد و فضاي داخلي چتر را خالي كرد چون در آنصورت تابش مستقيم نور خورشيد ياعث سوختگي ساقه هاي اصلي درخت مي شود. اگر به يك شاخه 3 ساله سالم يك درخت مامايي خوب نگاه كنيم مي بينيم كه سرشار از شاخك است. اين شاخك ها دو گونه هستند يكي آنهايي كه پر از جوانه گُل هستند و در سال آينده به عنوان شاخه يك ساله به بار خواهند نشست و در قسمت سر شاخك چند شاخه كوچولو 4 الي 5 سانتي متري وجود دارد و ديگري شاخك هايي ريز و راست هستند بيشتر به طول 10 الي 20 سانتي متر و اغلب اينها در زمستان مي خشكند و شما درخت بادام مامايي را كه نگاه كنيد از اين شاخك هاي خشكيده فراوان خواهيد ديد و علت آن هم هرس نكردن به موقع است كه باعث مي گردد مواد غذايي و نور كافي به اين شاخك ها نرسد. حال اگر درخت به موقع و روي اصول هرس گردد اين شاخك هاي علفي ضعيف كه خواهند خشكيد كمتر خواهند شد.
درخت بادام ربيع در زمينهاي رسي شني و وقتي بر پايه بادام تلخ پيوند زده شود رشد بهتري خواهد داشت. خوبي اين درخت اين است كه دير گُل مي دهد و امكان اينكه دچار سرمازدگي شود كمتر است و از آنجايي كه اين درخت بسيار بارده است و تقريباً ميزان باري كه توليد مي كند با وزن خود درخت برابري مي كند به هرس بيشتري نياز دارد. در درخت ربيع برخلاف مامايي جوانه هاي چوبي و علفي كمتر وجود دارد و تعداد جوانه هاي گُل و ميوه آن 2 برابر جوانه برگ مي باشد. بايد دانست همه شاخه هاي درخت بادام ربيع بارده هستند و در هنگام هرس بهتر است شاخه هاي ضعيف تر را قطع تا شاخه هاي قوي، قوي تر و بار بهتري توايد نمايند و با قطع حدود 30 سانتي متر از سر شاخه هاي راست و عمود هم از رشد عمودي جلوگيري و هم باعث توليد شاخه هاي جديدي مي شويم.
منابع : ابراهيم شاهسون(سعادت) ، حبيب الله عرب (ولي الله) ، مهندس حسني زاده
رمضان علي شاهسون ماركده
اعتلاي فرهنگي
وقتي مقاله « ما براي وصل كردن آمديم » را در شماره 25 آوا مطالعه كردم با توضيحات نويسنده پاسخ پرسش خود را دريافتم . آقاي محمد علي شاهسون مي نويسد:« در زواياي زندگي مردم روستاي ما كالايي با نام كتاب تقريبا ناشناخته است، زمان صرف مطالعه در روستاي ما نزديك به صفر است ». ولي پس از مطالعه اين مقاله پرسش ديگري در ذهن من نقش بست كه چرا چنين است؟ اين موضوع باعث تأسف است. مردم ماركده را با توجه به سن آن ها مي توان به 3 دسته تقسيم كرد. يك گروه 50 الي 65 ساله ها كه فقط سواد قرآن خواني دارند و از نوشتن و درك مطلب و موضوع ها ناتوانند. گروه دوم 35 تا 50 ساله ها هستند. ده درصد اين گروه سواد خواندن و نوشتن دارند كه چندان اميدي هم به آن ها نمي توان داشت. گروه سوم 20 تا 35 ساله ها كه قشر جوان روستا هستند. افراد اين گروه هريك تا مقطعي تحصيل كرده اند و مي توانند مطالب را بخوانند و بفهمند. از اين گروه انتظار هست كه مطالعه داشته باشند ولي مي دانيم چنين نيست. اين گروه هم دو دسته هستند. دسته اي كه هيچ علاقه اي و رويكردي به مطالعه و خواندن و نوشتن ندارند و دسته اي ديگر به نظر مي رسد علاقه به مطالعه و دانستن داشته باشند. از اين دسته انتظار هست كه تلاش دو برابر داشته باشند تا بتوان مقداري از عقب ماندگي هاي گذشته را جبران كرد و با توجه به مقاله « مطالعه عميق » در آواي شماره 25 اين گروه بايد زحمت فوق العاده اي بكشند و سخت تلاش كنند و بنا بر فرموده پيامبر بزرگ اسلام دنبال علم و دانش بروند. بي گمان هركاري سختي هايي دارد ولي بايد دانست انسان داراي استعداد فوق العاده اي است ومي تواند بر سختي ها پيروز شود و بسوي تكامل گام بردارد. براي موفقيت در هر كار تجهيزات هم لازم است. وسايل و تجهيزات خواندن، دانستن و آموختن علم و دانش، « كتاب » است كه متاسفانه در ماركده ناشناخته است و كسي هم به فكر كتابخانه نيست ولي بايد دانست كه انسان هركاري را كه بخواهد مي تواند انجام دهد به همين جهت گفته اند «خواستن توانستن است» و انسان هاي بزرگ كساني بوده اند كه با سختي ها مبارزه كرده اند و به پيروزي دست يافته اند. براي اعتلاي فرهنگ روستا نخست لازم است از امكانات موجود بيشترين بهره گيري را كرد. سپس امكانات نوتر هم پديد آورد. يكي از اين امكانات موجود نشريه آواي ماركده است. وجود نشريه علاوه بر انتشار اطلاعات و آگاهي، اگر ما بخواهيم و كمك كنيم و همت به خرج دهيم مي تواند در جهت اعتلاي فرهنگي روستا وسيله ي خوبي باشد در اين صورت لازم است هر كس با توجه به توان خود اندوخته ها، نتيجه مطالعات، تحقيقات و تجربيات خود را در قالب مقاله از طريق چاپ در آوا در اختيار ديگر همشهريان عزيز قرار دهد. ما بايد اين را بپذيريم كه پدران و بزرگتران ما در زمينه فراهم كردن لوازم رشد جوانان در زمينه ميدان علم و دانش كوتاهي كرده اند و نتيجه اين كوتاهي اين است كه امروزه ما در روستايمان افراد فاضل، فرهيخته و انديشمند نداريم كه خود زيان بزرگي است حق مي بود به موازات كارهاي ديگر زندگي به كارهاي فرهنگي هم مي پرداختيم و سرمايه گذاري مي كرديم، در آن صورت بدون شك موفقيت ما بهتر از اين مي بود و ما هم مي توانستيم همانند جامعه هاي پويا و بيدار جهاني شهرونداني تحصيل كرده، فاضل، فرهيخته و انديشمند داشته باشيم و به جاي ارزشمندي زمين بيشتر، پول زياد تر و… ، سواد، دانش، فرهيختگي، فرزانگي،انديشمندي را معيار ارزش قرار دهيم. به اميد آن آرزو
رمضان علي شاهسون 17/3/1383
گردشگران
وجود زاينده رود و فضاي سبز اطراف آن در فصل بهار و تابستان محيطي مناسب ، زيبا، دلنشين و با صفايي آفريده كه هر بيننده اي را به تحسين وا مي دارد . همين محيط دلنشين باعث جذب گردشگران از شهر هاي پيرامون به اين منطقه شده است. محل هايي كه نزديك روستاي ماركده بيشترين گردشگر را به خود جذب مي كند مزرعه عاشق آباد بالا است و بعد بيشه هاي نزديك پل قابوق. اين مسافران به ويژه در روزهاي تعطيل به اين محل ها مي آيند، اطراق مي كنند ، از محيط ها لذت مي برند و خستگي تن را مي زدايند و به روان خود آرامش مي دهند، تا اين جاي قضيه اشكالي ندارد ولي از آن جايي كه اين مسافران يكدست نيستند و از شهر هاي متفاوت آمدند و داراي اخلاق، رفتار و شخصيت متفاوت هستند بعضي از آن ها در زمان اطراق خود باعث زيان و خسارت مادي به كشاورزان مي گردند و بعضي هم اقدام به رفتار هاي غيراخلاقي مي نمايند ولي بايد گفت بيشتر آن هاسالم هستند و از آن جايي كه همشهريان ما نسبت به آن ها شناخت قبلي ندارند داوري منفي يكسان درباره همه آنها دارند كه نادرست است. متاسفانه بعضي از جوانان روستاي ما كه مي توان گفت تربيت لازمه را ندارند و ضعف اخلاقي دارند با اجتماع روي پل قابوق هم براي مسافران مزاحمت ايجاد مي كنند و هم ممكن است تحت تاثير عمل غير اخلاقي بعضي از اين مسافران قرار ميگيرند. جا دارد و شايسته است شوراي اسلامي روستا و پايگاه مقاومت به آمدن و اطراق كردن اين مسافران نظمي بدهند تا از زيان و خسارت هاي مادي و اخلاقي بعضي از آن ها جلوگيري شود.
رمضان علي شاهسون ماركده 17/3/1383
زندگي معتادان
وقتي انسان عميق به رفتار و گفتار افراد معتاد بنگرد و آنرا بررسي نمايد پي به سرنوشت غمبار و دردناك آن ها خواهد برد. معتادان انسان هاي بيماري هستند كه اصالت انساني خود را از دست داده اند و به همين دليل نمي توانند و نمي خواهند سالم بينديشند و خود را از اين بدبختي نجات دهند، آن گاه كه مواد ندارند گونه اي نامتعادل اند و غير طبيعي و پس از آن كه مواد استفاده مي كنند گونه اي ديگر غير طبيعي اند و در دو حالت آنها براي جامعه و خانواده و بشريت زيان بارند.
روز 18/2/83 در مزرعه قابوق آبيار بودم، با شريك خود مشغول فراهم كردن چاي شديم همين كه چاي آماده شد دو نفر از جوانان معتاد روستايمان سر و كله شان پيدا شد و نشستند پاي چاي و مشغول كشيدن ترياك شدند و در لا به لاي آن هم سيگار دود مي كردند. من از رفتار ناشايستشان ناراحت شدم و به آن ها نصيحت كردم كه، سيگار و ترياك را كنار بگذاريد، خودتان را بدبخت نكنيد و به اصالت انساني خود برگرديد. در جواب گفتند: بگذار عشق دنيا را بكنيم! كه من گفتم اين بدبختي و زشتي و پليدي است نه عشق. عشق دنيا پاك زيستن است، با خدا و خلق خدا راست بودن است و به انسانيت خدمت كردن است. اين دو جوان معتاد همشهريمان پس از اين كه ترياكشان را دود نمودند شروع كردند به گفتن حرف هاي نامربوط و چرند. پس از رفتن آنها اين پرسش برايم به وجود آمد كه چرا بعضي از مردم با دست خودشان و با پول خودشان تيشه به ريشه انسانيت، معنويت، خانواده، عمر و جسم خودشان مي زنند؟ من به اين نتيجه رسيدم كه اگر انسان قبل از شروع هر كاري كمي بينديشد و رفتار و گفتارهاي خود را با ميزان خرُد و عقل بسنجند هيچ گاه دنبال مواد مخدر نخواهد رفت.؟
يعقوب شاهسون 12/3/1383
بررسي يك انتقاد
پس از انتشار سرگذشت دايي موسي قلي در آواي ماركده، نامه انتقادي از آقاي رمضان عرب رسيد. در اين نامه آقاي عرب از اينكه محلي و وسيله اي بوجود آمده تا از خدمتگذاران روستا يادي گردد و ياد آنها گرامي داشته شود قدرداني نموده و در عين قدرداني، انتقادي هم از كامل نبودن اين تحقيق نموده و يادآوري كرده كه بهتر مي بود در حين تحقيق از زحمات و صداقت و فداكاري هاي خانم ام ليلا(خاله ليلا) يادي مي شد تا شرط انصاف رعايت گردد. نامه انتقادي آقاي رمضان عرب را دو بار خواندم و به نظر مي رسد يكي از بهترين نامه هاي انتقادي باشد كه تاكنون به آوا رسيده. بهترين از اين نظر كه نويسنده يكسويه به مقاله ننگريسته، از روي عصبانيت برخورد نكرده، بلكه با دقت مطالب را خوانده و روح و پيام مقاله را درك و آن را انساني يافته و دلپذير. آنگاه ديده يك كسري يا نقصي در مقاله هست و آن بي توجهي به زحمات و فداكاري هاي اين بانوي زحمت كش است و آن را تذكر داده ؛ يعني، عيب و هنر يك سخن را با هم ديده. به اين نقد مي توان نام نقد سازنده به تمام معنا داد. براي تحقيق و عملي شدن اين انتقاد لازم است اطلاعاتي دقيق از خاطرات، سرگذشتن رويداد هاي زندگي و ديگر مسائل اين بانو داشته باشيم تا بتوانيم چيزي بنويسيم. جمع آوري اين اطلاعات را به دختران جوان تحصيل كرده روستا به ويژه اقوام و بستگان خاله ليلا واگذار مي كنم. پس از جمع آوري خاطرات اگر خود توانستند به صورت مقاله مكمل دايي موساقلي بنويسند در غير اين صورت خاطرات جمع آوري شده را تحويل من نمايند و من اين كار را انجام خواهم داد.
علاوه بر انتقاد فوق يك انتقاد شايعه گونه شفاهي بر سر زبان ها است و من هرچه پرس و جو كردم نتوانستم بفهمم گوينده نخستين اين نقد چه كسي است. شنيده ام كه گفته مي شود نويسنده اين مقاله، دايي موساقلي را بسيار فقير جلوه داده و كوچك كرده است. در اين جا بايد گفت نقدي هم بر خود انتقاد كننده وارد است و آن اين كه علارغم اين كه من بارها و بارها در خواست نمودم هركس هر نظري دارد آن را حداقل تلفني بگويد تا منعكس شود ولي اين همشهري عزيز طبق عادت مألوف در پشت سر حرف خود را زده است. يعني آن شجاعت لازم را كه حرفش را رو در رو بزند نداشته است و بي گمان اين روش پسنديده نيست. احتمالا انتقاد كننده ناشناس يكي از جوانان روستا باشدو چون گذشته ماركده را خود نديده فكر مي كند زندگاني مردمان هميشه به شكل امروزه بوده است. من به اين جوان توصيه مي كنم دست كم مقاله بانوي هنرمند را بخواند تا پي به عمق فقر در گذشته ببرد. بي گمان فقر رنج آور هست ولي زشتي و پليدي نيست كه ما از گفتن آن و يا منتسب كردن آن به فردي ننگ داشته باشيم و اگر بخواهيم دچار فقر نشويم و گذشته تكرار نگردد بايد علل اجتماعي، اقتصادي، سياسي بوجود آمدن فقر را مطالعه، بررسي و بشناسيم و آن علل را از بين ببريم تا هيچ گاه دچار فقر نشويم. لازم است توضيح دهم در گذشته همه ي مردم نادار و تهي دست بودند حتي آنان كه در روستا ثروتمند ناميده مي شدند چون بهداشت نبود، مسكن و پوشاك مناسب نداشتند. حتي ممكن بود در طول سال، نان كه غذاي اصلي مردم است، به اندازه كافي نداشته باشند به همين منظور در بعضي از سال هايي كه گرسنگي در روستا حاد مي شد از ارباب ده، آقاي محمد حسين بمانيان اصفهاني، درخواست كمك مي شد و ايشان كه نسبت به اربابان ديگر منصف تر بود مقداري ارزن براي رعيت هاي خود مي فرستاد كه در بين آن ها توزيع مي شد. بايد دانست كه رعيت هاي بمانيان خوش شانس تر بودند و رعيت هاي ديگر اين امكان را هم نداشتند، در اين رابطه ليستي از توزيع ارزن بين رعيت ها با اثر انگشت گيرندگان در دست هست. در اين ليست رعيت هاي بمانيان از جمله بزرگان و ثروتمندان آن روز هريك چند من ارزن اهدايي ارباب را دريافت و انگشت زده اند. بي گمان فقر چيز خوبي نيست، هيچ فرد عاقلي هم دوست دار فقر نمي تواند باشد ولي مي بينيم در جامعه همواره وجود داشته است. در طول تاريخ انساني، انسان هاي نوع دوست و فرهيخته از فقر و تهي دستي نوع بشر رنج مي برده اند ولي در پي شناخت علل به وجود آمدن فقر و يافتن راههايي براي رهايي يافتن انسان از رنج فقر بوده اند كه منجر به قيام هاي اجتماعي در قالب ديدگاه ها و نظريه هاي اجتماعي و سوسياليسم شده است. ولي با اين همه قيام ها و نظريه پردازي ها و تئوري ها فقر در جامعه هاي انساني همواره وجود داشته و دارد. انسان هايي كه در جامعه دچار فقر مي شوند با توجه به آموزش، ارزش هاي فرهنگي، اجتماعي و خانوادگي و شخصيتي كه دارند واكنش متفاوت از خود نشان مي دهند. گروهي براي رهايي از فقر خود را به خداوندان زر و زور نزديك مي كنند و روش چاپلوسي، تملق و مداحي را پيشه مي كنند و در طول مسير خود همه چيز عمر خود را زير پا مي گذارند و از اصالت انساني خارج مي شوند و به نوايي هم مي رسند، گروهي ديگر ممكن است دست به كارهاي ناشايست ديگري بزنند. ولي گروهي ديگر كه از اصالت شخصيتي و انساني برخوردارند در همه حال با ايمان راستين به خداوند بزرگ، توانا، بينا و يكتا و با تلاش و كار شرافتمندانه و توليد بيشتر و قناعت، با فقر مبارزه مي كنند و زندگي مي نمايند و در همه مراحل زندگي اصالت انساني خود را حفظ مي كنند و در مقابل خداوندان زر خود را ذليل و خوار نمي كنند و آلت دست خداوندان زور نمي شوند. اين گونه انسان ها در تاريخ و فرهنگ ادب هر ملتي ماندگار بوده و هستند و افتخاري براي جامعه هاي انساني. چون اصيل هستند و هر چيز اصيل ماندگارو دل نشين است و دايي موساقلي چنين بود يعني اصيل و دلنشين. دايي موساقلي در عين فقير بودن يكي از بي نيازترين و غني ترين افراد روستا بود چون بودند افراد ثروتمند در روستا كه هنگام پرداخت مزد به كاسب كاران، جو و گندم ته خرمن و نا مرغوب مي دادند و يا هنگام درو محصولات، بافه كوچك و از محل هاي نامرغوب جدا كرده و مي دادند، كاسب كاران ديگر حضوري اخم مي كردند، نق مي زدند و نا خوشايندي خود را نشان مي دادند و در پشت سر هم بد مي گفتند ولي دايي موساقلي نه نق مي زد و نه بد مي گفت. حال شما داوري نماييد چه كسي غني تر است؟ آن فرد ثروتمند روستا كه كالاي نامرغوب بابت مزد پرداخت مي كند؟ يا ايشان كه از روي بزرگواري به روي خود نمي آورد؟ انسان مي تواند در عين فقر اقتصادي انسان گونه زندگي كند، به مردم خدمت كند، به انسانيت بينديشد، نوع دوست باشد، مناعت طبع داشته باشد، صادق و راست باشد و احساس بي نيازي كند. عكس اين هم صادق است. مي توان در عين داشتن ثروت و يا ملك حريص بود، چشم طمع به مال مردم داشت، به انسان ها با ديد كالا و پول نگاه كرد و حق ديگران را پايمال كردو…. با اين توصيف نه تنها ما دايي موسا قلي را كوچك نكرده ايم بلكه توانسته ايم مقدار كمي از بزرگواري، نوع دوستي، خدمات و انسان بودن او را توضيح دهيم حتي آن گونه كه سزاوار بوده نتوانسته ايم حق را ادا كنيم. موضوعي ديگر را بايد اين جا يادآوري نمايم و آن اين كه ما داراي يك فرهنگ استبدادي هستيم و هميشه فرد يا افراد مستبد با راي خود به ما فرمان مي رانده اند، براي ما تصميم گرفته اند، به جاي ما مي انديشيده اند و ما هميشه فرمانبر و حرف شنو بوده و هستيم و اكثراً مدح و تملق بالا دست را مي كنيم تا زماني كه زير دست هستيم، هر گاه بتوانيم از زير دست به زبر دست برسيم خود تبديل به يك مستبد مي شويم به همين دليل هرگاه به يك فردي از ما گفته شود كه تو در مصدر فلان كار باش بر زير دستان خود ستم روا مي داريم اين يك روش معمول بوده است ولي استثناهايي هم بوده. در طول تاريخ به افرادي بر مي خوريم كه با زبر دستان چندان سازگاري نداشتند و با زير دستان مهربان بودند و غم خوار. نام و ياد و خاطره اينها هست كه در تاريخ و يادها مي ماند و تاريخ به آنها ارج و احترام مي گذارد. همين ها هستند كه قهرمان اجتماعي مي شوند و روي ذهن ها تاثير مي گذارند و سرانجام در تاريخ ماندگار مي شوند.
حالا وقتي رفتارهاي دايي موساقلي ماركده اي را با دقت و باتوجه به اصول روان شناسي بررسي كنيم مي بينيم با اين كه فردي بي سواد بود، الف و ب را نمي دانست، و در يك روستاي دور افتاده مي زيست ولي قلبي سرشار از انسان دوستي داشت ، رنج همنوعان خود را رنج خود مي دانست و حاضر بود سختي را بر خود هموار كند تا همشهريانش رنج كمتري ببينند. براي پي بردن به عمق رفتار ها لازم است مقايسه اي صورت گيرد. نمونه ي زير را بخوانيد.
چند سال پيش با شادروان عباس كرمي صادق آبادي مصاحبه اي داشتم. ايشان شادروان فيض الله شاهسون ماركده اي را آدم بدي مي دانست. من گفتم: دليل؟ گفت: او كارشناس و كاردان بسياري از كارها در ماركده بود. بسياري از سالها ايشان مسئول تقسيم شبدرهاي ارباب رعيتي و خرمن محصولات بود. هنگامي كه كرت شبدر را بين رعيت و ارباب تقسيم مي كرد قسمت پر شبدر و خوب كرت را به رعيت مي داد و قسمت بد را به ارباب و يا هنگامي كه خرمن محصولات را بين ارباب و رعيت تقسيم مي كرد هنوز چندمن محصول ته خرمن بود به رعيت مي گفت اين هم خرمن بهره تو، جمع كن و من كه نماينده ارباب بودم به اين كار او اعتراض مي كردم. در جواب من مي گفت:« رعيت شبدر را مي خواهد چكار كند؟ او شبدر را به ورزوش مي دهد تا بتواند زمين را شخم كند و ته خرمن، خرمن بهره رعيت است، آيا رعيت خرمن بهره نمي خواهد؟»
من گفتم” آقاي كرمي تو كه آن جا نبودي از كجا مي دانستي چنين كارهايي صورت مي گرفت؟” آقاي كرمي گفت: “دشتبان تمام كارها را به من گزارش مي داد.”
ببينيد فردي از مردم ماركده از آن جايي كه رابطه ارباب و رعيتي را ظالمانه مي داند با استفاده از موقعيت خود هنگام تقسيم مقدار بيشتر و بهتري از محصول را براي رعيت رنج كشيده ماركده اي نسبت به ارباب شهري در نظر مي گرفت و فرد ديگر ماركده اي اين عمل پسنديده را به عنوان كار خلاف منافع ارباب به يك فرد بيگانه (صادق آبادي) كه خود نوكر ارباب شهري است براي خراب كردن همشهري خود گزارش مي دهد. مقايسه شود با رفتار دايي موسا قلي كه رعيت ها را از دسترس نماينده و نوكر ارباب(عزيز ريزي) مي رهانيد. حال همشهري عزيزمان براي دفاع از دايي موسا قلي مي گويد « چرا گفته شده او فقير بود ». همين صفاتي چون مردم دوستي، مناعت طبع، پاكي، صداقت، راستي و خدمات صادقانه چندين ساله او به مردم ماركده در نظر اين همشهري ارزش ندارد ولي اگر گفته مي شد مقداري ثروت داشت با ارزش بود!؟ بياييد نخست بينديشيم بعد سخن بگوييم.
تا نيكو نداني كه سخن عين صواب است مگوي
و آنچه داني كه نه نكويش جواب است مگويمحمد علي شاهسون ماركده 21/3/1383
جشن عروسي در ماركده (قسمت هفتم)
و حال سؤال اين است كه آيا براي پشتوانه امنيت زندگي و جلوگيري از هوسهاي نابجاي مرد، نمي توان راهها و قوانين عملي تر و بهتري يافت؟ مثلاً قائل شدن حق انتخاب براي دختر، حقوق مساوي و يكسان با مرد به عنوان دو انسان كه تصميم مي گيرند با هم زندگي مشترك داشته باشند، داشتن حقوق مساوي در خانواده و …
يكي از موضوعهاي كه در جلسه عقد كنان و خرج بران مطرح مي گرديد و به توافق مي رسيدند مبلغ شيربها بود. شيربها مبلغ پول نقدي بود كه خانواده داماد به خانواده عروس مي دادند و ترك زبانان به آن« باشليق» مي گفتند. ميزان مبلغ آن بستگي به وضعيت اقتصادي و اجتماعي هر دو خانواده داشت. از معني لغوي شيربها چنين استنباط مي گردد، كه اين پول در حقيقت بهاي شيري است كه مادر در دوران طفوليت به دختر خود داده است و عموماً هم اينگونه مي گفتند و مي انديشيدند كه شيربها حق مادر است. با توجه به معني ظاهري كلمه و مفهومي كه از آن در ذهن مردم آن زمان بوده، آيا مي توان اينگونه نتيجه گرفت كه اين رسم بازمانده دورانهايي است كه در حقيقت دختر را مي فروختند امروز به شكل آبرومندانه اي در آمده است؟
من بر اين باورم كه دريافت و پرداخت پولي به عنوان شيربها توهين آشكار است به شخصيت دختر. چرا كه دختر انسان است و نيمي از پيكره انسانيت. حال اگر اين گفته را بپذيريم به چه منطقي بايد پسر مبلغي به عنوان بهاي شيري كه چندين سال پيش مادر بر حسب وظيفه به دخترش داده بپردازد؟ خوب مگر مادر پسر به او شير نداده پس حق و بهاي شير او چه مي شود؟ از آنجايي كه دختر و پسر انسانند و داراي حق منطقي، اين است كه بپذيريم اين دختر و پسر با شناخت نسبت به يكديگر و با درخواست و اراده و اختيار خود تصميم بگيرند با هم زندگي مشترك توام با احترام متقابل و حقوق و مسئوليت مساوي داشته باشند.
امروزه شيربها معني ديگري پيدا كرده و كم كم مي رود تا آن مفهوم قبلي خود را از دست بدهد. و آن اين است كه مي گويند: پدر عروس شيربها را مي گيرد و آن در حقيقت كمكي براي تهيه جهيزيه عروس است. و بايد مبلغ خيلي زيادتري روي آن بگذارد تا براي دخترش جهيزيه تهيه كند و عملاً پدر عروس اين كار را مي كند. و هر دختري كه جهيزيه بيشتري دارد براي آن شيربهاي بيشتري هم درخواست مي گردد.
علت تفاوت اين دو بينش، اين است كه در چهل يا پنجاه سال قبل جهيزيه مثل امروز رسم نشده بود و كسي كه داشت يك مختصر وسايل زندگي آن روز را همراه دخترش مي داد و كسي هم نداشت نمي داد و مردم بر اين باور بودند اين پسر است كه بايد زندگيش را جور كند و شيربها حق مادر عروس است.
ادامه دارد … محمد علي شاهسون ماركده