آوای مارکده شماره 40 – يكم بهمن 1383

خبرها

  1. مورخه 16/10/83 ساعت 15 جلسه اي در محل بخشداري سامان با حضور آقايان؛ رئيسي بخشدار، صفرنورالله مدير محترم شركت گاز، سليميان رئيس اجراي طرحهاي شركت گاز، ارژنگ كارشناس عمراني بخشداري و اعضاءشوراها به منظور بررسي مشكل گازرساني روستاهاي بخش سامان تشكيل شد، آقايان عرب و شاهسون در اين جلسه حضور داشتند. در آغاز آقاي رئيسي بخشدار گفت: از 18 روستا در حال گازرساني بخش سامان، گاز 4 روستا وصل و بهره برداري مي گردد، مشكلي كه دراين روستاها وجود دارد كمبود اكيپ هاي تاييد كننده لوله كشي داخل خانه ها هست كه مردم درنوبت هستند كه درخواست مي گردد با افزايش اين اكيپ هاي بازرس و تاييد لوله كشي هاي منازل با سرعت بيشتري انجام گيرد. در خصوص گازرساني به 6 روستا درخواست همكاري و سرعت بخشيدن به روند كار هستم. سپس مهندس صفر نورالله گفت: اكيپ هاي بازرسي و تاييد كننده لوله كشي داخل منازل، حدود 2 سال قبل، از شركت گاز جدا شده و زير نظر مسكن و شهرسازي است بنابراين افزايش و يا سرعت بخشيدن به كار آنها درحيطه وظيفه شركت گاز نيست. دررابطه باگازرساني به 6 روستا ما آماده تحويل مصالح و نظارت فني هستيم، شوراها باپيمانكار قرارداد ببندند و كار را شروع نمايند.
  2. مورخه 20/10/83 ساعت 11 به دعوت مركز بهداشت ماركده جلسه اي باحظور آقايان؛دكتر معيني رئيس محترم مركز، احمديان از مركز بهداشت شهرستان، سركار خانم كريمي مدير محترم آموزش بهورزي شهرستان، خانم عرب بهورز روستا، و آقايان عرب و شاهسون از شوراي ماركده درمحل مركز بهداشت تشكيل شد.هدف از تشكيل اين جلسه ابلاغ و اطلاع تصميم مركز بهداشت شهرستان شهركرد مبني برصدور مجوز گزينش يك نفر بهورز زن براي ماركده بود. دراين جلسه آقاي احمديان گفت: درسال جاري مجوز گزينش دونفر بهورز براي شهرستان شهركرد به ما دادند كه ما روستاي ماركده را يكي از اولويت هايمان قرار داديم. بنابراين لازم است مركز بهداشت ماركده و شوراي اسلامي روستا اطلاع رساني لازم را در روستا انجام دهند تا دختران و خانم هاي داراي شرايط جهت ثبت نام به اين مركز مراجعه نمايند.شرايط مراجعه كنندگان: داراي ديپلم، حداقل سن 18 و حداكثر 28 سال، داراي سلامت جسمي و رواني و مقبوليت اجتماعي، ساكن و ماندگار در ماركده باشند. از ثبت نام كنندگان آزمون ، مصاحبه و سرانجام گزينش به عمل مي آيد. محل آموزش شهر فارسان خواهد بود. مدت آموزش يك و به صورت نيم سال و شبانه روزي است. زمان ثبت نام تا 24/10/83 مي باشد.
  3. جزوه جشن عروسي در ماركده در چندين شماره آوا منتشر شد و شما خوانندگان و علاقه مندان به آوا آن را مطالعه كرديد. اين نوشتار قسمتي ازسرگذشت، رفتارها و باورهاي نياكان ما در گذشته بود كه توسط اينجانب باعلاقمندي درطي چندين سال جمع آوري شده بود. نمي دانم چه مقدار بامذاق و انديشه شما خوانندگان محترم آوا سازگاري داشته و دارد و آيا بيشتر شما آن را جالب يافته ايد يا نه؟ شايسته است و بسيار خوشحال خواهم شد اگر همشهريان خوب و مهربان نقاط قوت و ضعف اين نوشتار را بصورت منطقي و با دليل شفاهي، حضوري، تلفني و ياكتبي اعلام فرمايند. و نيز از علاقمندان به اين نوشتار كه مي خواهند اين جزوه را يكجا داشته باشند تقاضا مي گردد اعلام، تا فراهم و تحويل گردد.
  4. حدود 2 سال قبل انتخابات هيات مديره شركت تعاوني فردوس ماركده برگزارشد مي دانيم مزرعه فردوس بامسائل و مشكلات زيادي روبروست و نيز قرار است تغييرات عمده اي جهت بهبود آبرساني اين مزرعه ايجاد شود بنابراين لازم و ضروري بنظر مي رسد و از هيات مديره محترم تقاضا مي شود بادعوت از مردم و تشكيل جلسه مجمع عمومي؛ 1- مرحله پيگيري حل مشكلات كمبود آب را گزارش نمايند. 2- حساب هاي مالي شركت را به كشاورزان گزارش دهند. 3- تعداد اقساط وامهاي دريافت شده كه به حساب بدهي وام شركت تعاوني واريز شده را اعلام و مقدار باقي مانده را نيز گزارش دهند و به اين پرسش پاسخ گويند كه، كساني كه وام خودرا نپرداخته اند ديركرد آنها جزو بدهي خود آنها محسوب مي گردد يا همه كشاورزان بايد بپردازند؟ چون وام يكجا و بنام شركت گرفته شده. 4- به تعويق افتادن يا نيفتادن قسط وام سال 83 را به مردم اعلام دارند. 5- نحوه همكاري مردم جهت پيشرفت كارها به مردم گفته شود. 6 – نظرات مردم را جهت بهتر اجرا شدن و رفع مشكلها جويا شوند. 7- به ديگر پرسشهاي مردم پاسخ گفته شود.
  5. مورخه 20/10/83ساعت 18 جلسه اي بانمايندگان، سردانگها و اعضاء هيات مديره شركت فردوس ماركده و نيز اعضاء شوراي اسلامي درمحل دفتردهياري تشكيل شد هدف از اين جلسه دريافت كمك از اين مزرعه جهت ساخت مدرسه بود كه پس از بحث و مذاكره قرار گرديد نمايندگان، سردانگها و اعضاء هيات مديره باتفاق، مقداري آب و ملك كشاورزي ازاين مزرعه بابت فراهم آوردن مبلغ حدود 7 ميليون تومان به فرد متقاضي فروخته و وجه دريافتي را جهت كمك به ساخت مدرسه در اختيار شوراي اسلامي روستا قرار دهند كه موضوع صورت جلسه و به امضاء رسيد.
  6. مورخه 21/10/83 ساعت 14 جلسه اي در محل مسجد ماركده باحضور جمعي ازكشاورزان مزرعه مهدي آباد پايين و اعضاء شوراي اسلامي تشكيل شد هدف از اين جلسه دريافت كمك ازكشاورزان اين مزرعه جهت ساخت مدرسه بود كه پس از بحث و مذاكره طولاني قرار گرديد جمع حاضر به نمايندگي از طرف همه كشاورزان ميزان كمك خودرا جهت ساخت مدرسه اعلام نمايند كه سرانجام توافق گرديد يك و نيم سهم از آب كشاورزي اين مزرعه با همه ي متعلقات مربوطه جهت فروش دراختيار شوراي اسلامي قرار گيرد كه موضوع صورت جلسه و به امضاء حاضرين رسيد.
  7. پس از شروع كار دوره دوم شوراي اسلامي و بويژه درطول اين سه ماه گذشته كه ساخت مدرسه درروستا مطرح است چندين نفر از كشاورزان قريه بارها به اعضاء شورا متذكر شدند كه سهم مالكانه 3 حبه از املاك قريه به همه كشاورزان فروش شده ولي زمين آن بين مردم تقسيم نشده است و شما اعضاء شورا به اين موضوع رسيدگي و اين مقدار زمين كه مال همه است را تصرف و در كارهاي عمراني هزينه كنيد. شوراي اسلامي براي رسيدگي به اين درخواست از حدود 70 نفر كشاورزان قريه دعوت كتبي به عمل آورد كه درتاريخ 22/10/83 جهت تصميم گيري درباره زمين سهم مالكانه 3 حبه قريه درمحل مسجد حضور بهم رسانند كه متاسفانه 7 نفر حاضر شدند كه به علت عدم حضور مردم، جلسه منحل شد.

هرجلسه اي كه تشكيل مي گردد به منظور يك موضوعي است و طبق قاعده، گفتگوهاي جلسه پيرامون موضوع اصلي خواهد بود. ولي دراين نشست ها بعضي وقتها حرفهايي انسان مي شنود و ياخود ناگزير به گفتن آن مي گردد كه ناخوشايند و گزنده و دردآور است و انسان در آن جمع هيچ دوست ندارد آن حرف زده شود ولي چاره اي هم جز پذيرش و قبول واقعيت ها نداريم هرچند تلخ، گزنده و دردآور باشد. درجلسه 20/10/83 كه در مركز بهداشت ماركده تشكيل شد آقاي احمديان پرسيد:چندنفر دختر ديپلمه داريد ؟ و ما باهزار زحمت توانستيم تعداد آنهارا به تعداد انگشتان يك دست برسانيم !! و يكي از حاضرين در جلسه براي توجيه عقب ماندگيمان گفت: متاسفانه ماركده اي ها درگذشته دخترانشان را به دبيرستان نمي فرستادند!؟ و من گفتم: مگر امروز مي فرستند؟! كه جواب خود را با لحن دردآلود شنيدم: امروز نه!!؟ و آقاي احمديان گفت: پس ما 40 برگ فرم ثبت نام براي ماركده در نظر گرفتيم و آورده ايم ؟!

  1. مورخه 25/10/83 ساعت 13 جلسه اي در محل روستاي گرمدره به منظور انعقاد قرارداد لوله كشي گازرساني با حضور آقاي تيمور سبزي پور از شركت جهان گاز هفشجان به عنوان پيمانكار و اعضاء شوراهاي اسلامي 6 روستا آقايان: حسن و منوچهر شريفي از قراقوش، شهرام مرداني، اكبر و مسيب شريفي از گرمدره، شاهسون و عرب از ماركده، بخشعلي، قربانعلي و نيازعلي شاهبندري از قوچان، كرمي، ايزدي و عباسپور از صادق آباد، صفرعلي بهارلو از ياسه چاه، به عنوان كارفرما تشكيل شد. در اين جلسه تعدادي از مردم گرمدره نيز حضور داشتند. جلسه با تلاوت آياتي از قرآن مجيد توسط آقاي عباسپور آغاز و سپس آقاي مرداني به عنوان ميزبان به آقاي سبزي پور و اعضاء شوراها خوش آمد گفت و قرارداد نوشته شده براي حاضرين خوانده شد و پس از بحث و مذاكره قرارداد به امضاء رسيد. متن قرارداد به شرح زير است.

كارفرما: اعضاء شوراهاي اسلامي روستاهاي كنار رودخانه(ماركده، قوچان، قراقوش، ياسه چاه، صادق آباد و گرمدره). پيمانكار: شركت جهان گاز هفشجان. موضوع قرارداد: اجراي عمليات گازرساني حدود 30000 متر شبكه گذاري پلي اتيلن و 18100 متر خط تغذيه PSI 250 فولادي در سايزهاي مختلف و 1000 انشعاب پلي اتيلن طبق نقشه ها و مشخصات فني شركت گاز استان. در تاريخ 8/10/83 در رابطه با پروژه فوق قراردادي ما بين اعضاي شوراي اسلامي روستاي فوق الذكر( آقايان: قربانعلي شاهبندري، شهرام مرداني، محمد علي شاهسون، بخشعلي شاهبندري، صفرعلي بهارلويي، صفرعلي علامي، مصيب شريفي، عبدالمحمد عرب، منوچهر شريفي، منصور عباسپور، حاج حسن شريفي، اكبر شريفي، سيد اسماعيل حسيني، نيازعلي شاهبندري، اكبر منصوري، علي بهارلويي، علي قلي ايزدي و ناصر كرمي) بعنوان كارفرما و آقاي تيمور سبزي پور به عنوان پيمانكار منعقد گرديد و شامل 8 بند به شرح ذيل مي باشد. تعهدات پيمانكار: 1) اجراي عمليات گازرساني بر اساس نقشه هاي طراحي و طبق مشخصات فني و تحت نظارت مستقيم شركت ملي گاز استان چهارمحال بختياري ميبايستي صورت پذيرد. 2) كار اجرايي مذكور شامل موارد زير مي باشد: الف) تجهيز كارگاه. ب) تحويل كليه مصالح از شركت گاز استان. ج) اجراي پروژه با تأييد و نظارت شركت گاز استان. د) تست خط و شبكه بر اساس استاندارد شركت گاز استان. ه) تهيه ازبيلت در دو نسخه همراه با CD مربوط بر اساس مقررات شركت گاز استان. و) ارائه مفاصاحساب از ارگانهاي ذيربط (مخابرات-برق-آب…). ز) تحويل پروژه بر اساس نقشه هاي ارائه شده شركت گاز استان. 3) زمان اجراي عمليات …… روز تقويمي مي باشد كه از تاريخ …… شروع و تاريخ …… خاتمه مي يابد و پيمانكار موظف به تحويل پروژه در زمان فوق مي باشد. بديهي است در صورت تأخير غير موجه پيمانكار در اجراي عمليات جريمه پرداخت بر اساس برآورد و تأييد شركت گاز استان از مطالبات پيمانكار كسر خواهد شد. 4) هر گونه خسارت احتمالي به تأسيسات زيرزميني از قبيل آب و مخابرات و غيره به عهده پيمانكار مي باشد. مبلغ قرارداد: انجام عمليات اجرايي هر متر شبكه پلي اتيلن در هر سايز 48000 ريال و خط تغذيه هر متر در هر سايز 69000 ريال و نصب علمك پلي اتيلن بر اساس مشخصات فني 390000 ريال مي باشد. سقف مبلغ ريالي پيمان بطور تقريبي3080000000 ريال معادل سيصد و هشت ميليون تومان مي باشد. 5) در خصوص مابه التفاوت آسفالت شكافي، حفاري سنگي، خاك برداري و بطور كلي مقادير خاكي اضافي پروژه هيچ گونه اضافه پرداختي از طرف كارفرما تعلق نمي گيرد. تعهدات كارفرما: كارفرما تعهد مي نمايد هر گونه همكاري كه در توان اين شورا مي باشد در اجراي عمليات با پيمانكار داشته باشد. 2) كارفرما تعهد مي نمايد مبلغ قرارداد را به شرح توافق شده زير بطور كامل در اختيار پيمانكار قرار دهد. نحوه پرداخت و حق الزحمه پيمانكار: الف) مبلغ سيصد ميليون ريال معادل سي ميليون تومان پس از تجهيز كارگاه توسط پيمانكار (با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). ب) مبلغ سيصد ميليون ريال معادل سي ميليون تومان پس از اجراي 10000 متر از كار شبكه (با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). ج) مبلغ چهارصد ميليون ريال معادل چهل ميليون تومان پس از اجراي 20000 متر از كار شبكه(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). د) مبلغ چهارصد ميليون ريال معادل چهل ميليون تومان پس از اجراي 30000 متر از كار شبكه(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). ه) مبلغ چهارصد ميليون ريال معادل چهل ميليون تومان پس از اجراي 40000 متر از كار شبكه(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). و) مبلغ چهارصد ميليون ريال معادل چهل ميليون تومان پس از اتمام شبكه گذاري(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). ن) مبلغ چهارصد ميليون ريال معادل چهل ميليون تومان پس از اتمام علمكها(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري) و مابقي بر اساس كار اجرا شده در خاتمه كار پس از تحويل پروژه. 6) پيمانكار متعهد مي گردد جهت حسن انجام كار يك فقره ضمانت نامه بانكي بدون قيد و شرط و غير قابل برگشت طبق نظريه شركت گاز استان با مدت تعيين شده و معتبر و قابل تمديد به عنوان سپرده حسن انجام تعهدات به شركت ملي گاز استان تسليم نمايد تا پس از دوره نگهداري و تأييد نهايي كار انجام شده به كارفرما عودت داده خواهد شد. 7) اعضاي شوراي اسلامي روستاهاي كنار رودخانه (ماركده، گرمدره، قوچان، قراقوش، ياسه چاه و صادق آباد) معادل 1500000000 ريال معادل 150000000 تومان ضمانت نامه بانكي يا سفته(بدون قيد و شرط و غير قابل برگشت طبق نظريه شركت گاز استان چهارمحال بختياري) بشركت گاز تحويل نمايد. 8) چنانچه به هر دليلي(اداره راه براي اجازه حفاري جاده ها يا اهالي روستاهاي مذكور يا روستاي همجوار و …) كار متوقف مي شود، كارفرما (اعضاي شوراي اسلامي روستاهاي كنار رودخانه) موظف هستند به ازاي هر روز تعطيلي كار مبلغ معادل 3800000 ريال معادل سيصد و هشتاد هزار تومان به پيمانكار پرداخت نمايد.(با تأييديه از دستگاه نظارت شركت گاز استان چهارمحال و بختياري). اين قرارداد در چهار صفحه و سه نسخه تنظيم شده است.

  1. روز 13/10/83 ساعت 30/8 بنابر دعوت جناب آقاي تمدن نماينده محترم مجلس جلسه اي در محل شركت گاز با حضور تمدن، مهندس صفرنورالله و اعضاء شوراهاي اسلامي 6 روستا آقايان: مرداني و مسيب شريفي ازگرمدره، عرب از ماركده، نيازعلي و قربانعلي شاهبندري از قوچان، صفرعلي بهارلو از ياسه چاه و نيز تعدادي از معتمدين روستاي گرمدره تشكيل شد. هدف از برگزاري اين نشست بررسي مقدار و چگونگي پرداخت هزينه گازرساني به اين 6 روستا و نيز بررسي و تفكيك واقعيات از شايعاتي كه درطي چند ماه گذشته توسط فرد غير مسئول ابتدا در روستاي گرمدره پخش شد و از آنجا به ديگر روستاها سرايت كرده بود. نخست آقاي شهرام مرداني مشكلات روستاها را و نيز تلاش و پيگيريهايي را كه اعضاء شوراها در رابطه با كار گازرساني انجام داده اند و نيز مساعدت هايي كه در اين راه توسط مسئولين شده را بيان و آنگاه درخواست نمود كه در صورت امكان هزينه گازرساني بصورت اقساطي دريافت گردد. سپس آقاي تمدن قوانين و دستورالعمل هاي گازرساني را براي حاضرين تشريح كرد و از مردم خواست به هر قيمت شده هزينه خودياري گازرساني را پرداخت و گاز را به منازل خود ببرند. سپس مهندس صفرنورالله گفت: گازرساني به اين 6 روستا غير قانوني بوده چون دستورالعمل هاي ما تا فاصله 5 كيلومتري لوله تغذيه درحال حاضر گازرساني مي گردد ولي چون من قول داده ام همانند ساير روستاها به اين 6 روستا نيز گاز خواهم داد. بنابراين اعضاء شوراها هرچه زودتر با پيمانكار قرارداد ببندند تا كار شروع گردد. يكي از حاضرين در جلسه خطاب به مهندس صفرنورالله گفت: شما به آقاي تمدن گفته ايد مردم اين روستاها هر خانواده ابتدا 20000 تومان بدهند و بقيه هزينه را پس از پايان كار و شروع بهره برداري بصورت قسطي بپردازند. مهندس صفرنورالله گفت: من چنين چيزي نگفتم. آقاي تمدن نيز در اين لحظه سكوت كرد. فرد ديگري پرسيد: چرا قبلاً هزينه اجرا200000000 تومان برآورد شده بود ولي حالا 300000000 تومان شده؟ مهندس صفرنورالله گفت: ابتداي تابستان اين موضوع مطرح بود و اكنون 6 ماه از آن مي گذرد به علاوه زمستان مانع اجراي پروژه است و كار براي سال بعد مي ماند و تورم سال آينده مزيد برعلت شده و هيچ پيمانكاري حاضر به اجرا با آن مبلغ نيست و اكنون هم مي گويم اگر امسال اقدامي نشود بطور قطع سال آينده 400000000 تومان خواهد شد پس اگر گاز مي خواهيد زودتر پيمان ببنديد و كار را شروع نماييد. سرانجام پس از بحث و مذاكره صورت جلسه تنظيم و به امضاء رسيد و موارد زير قيد گرديد. شوراها نسبت به انعقاد قرارداد اقدام كنند و شركت گاز مصالح مورد نياز را فراهم نمايد و آقايان تمدن و مهندس صفرنورالله نيز باز هم پيگيريهاي لازم را جهت كاهش هزينه ها بنمايند. در پايان، فرد غير مسئول گرمدره اي كه شايعات بي اساسي همچون رايگان بودن و قسطي بودن گازرساني را پخش كرده بود از امضاي صورتجلسه خودداري مي كرد كه با اصرار آقاي تمدن امضاء نمود. چيزيكه دراين جلسه مكشوف نگرديد اين بود كه شايعات را چه كسي توليد كرده؟ آقاي صفرنورالله كه صريحاً گفت من چنين چيزي نگفتم، آقاي تمدن هم سكوت كرد! سكوت تمدن و رفتار و گفتار فرد غير مسئول گرمدره اي تفسير بردار مي تواند باشد؟!

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم

روزهاي14و 15/10/83 به اتفاق آقاي حسين عرب به در يك يك خانه هاي مردم روستاي ماركده رفتم و از مردم درخواست مي كردم كه هم مدارك خانه خود را جهت سنددار كردن خانه هاي روستا فراهم و تحويل دهند و هم مبلغ 30000 تومان را كه بابت شروع كار لوله كشي گاز حواله شده را بپردازند. به يكي از همشهريان گفتم: مدارك خانه ات را فراهم و تحويل بدهيد تا سند صادر گردد. و ايشان با نيشخند تمسخر آميز گفت: سند نمي خواد!! گفتم چرا؟ گفت: نه من سند نمي خوام!! بعد از آن فرد ديگري برايم توضيح داد كه انديشه اي در روستا بين چند نفر وجود دارد مبني بر اينكه شورا و دهياري كه تلاش مي نمايند خانه ها را سنددار كنند هدفشان اين است كه بتوانند از مردم عوارض بگيرند! توضيح اين همشهري را با شك و ترديد باوركردم و براي اطمينان بيشتر با دو نفر ديگر در ميان گذاشتم و آنها گفتند: آري متاسفانه چنين است! باور اين طرز فكر برايم بسيار ثقيل بوده و هست چون من هميشه فكر مي كردم كه ذهن مردم ماركده نسبت به مردمان روستاهاي همسايه بازتر و امروزي تر و منطقي تر است ولي به نظر مي رسد كه من هنوز عمق افكار همشهريانم را نشناخته ام. بهرحال اين موضوع چند روزي ذهن مرا مشغول داشت، اطلاعات و اندوخته هاي ذهني ام را دراين رابطه مرور كردم و يادداشت هايم را نيز؛ ديدم اين طرز تفكر در گذشته ها نيز درروستاي ما وجود داشته و با اينكه براثر استفاده از تكنولوژي در ظاهر زندگي مان تحول چشمگيري بوجود آمده ولي انديشه ها و محتويات ذهني بعضي از ما با محتويات ذهني پدربزرگانمان يكسان است. دركتابهاي تاريخي خوانده ايم كه سجل احوال كه امروز بدان شناسنامه ميگوييم از قديم درايران ما معمول نبود و اساسا دفتر و پرونده اي بابت آمار از مردم روستا، شهر و درنهايت كشور تدوين و نگهداري نمي شد. تاريخ تولد اشخاص معلوم نبود مگر بعضي از خانواده ها كه فرد باسوادي بود آنهم تاريخ تولد پسران را در پشت جلد يا حاشيه قرآن مي نوشتند. علاوه بر خود شناسنامه، مردم مفهومي از فاميل هم نداشتند و فاميل در جامعه ما معمول نبوده و اشخاص معمولا با نام پدر يا جدپدري و يا شغلي كه داشتند شناخته مي شدند. بنابراين توده مردم شناسنامه را نمي شناختند و از مزايا و اثرات قانوني و اجتماعي آن آگاهي نداشتند. ازجمله اقدامات مثبت دولت ايران در زمان پادشاهي رضا شاه پهلوي، به تصويب رساندن قانون سجل احوال ( شناسنامه ) بود اين قانون در بهمن ماه 1306 تصويب و به مرحله اجرا درآمد. و قرار گرديد مردم ايران به ادارات ثبت احوال و يا ماموران اين اداره مراجعه و سجل بگيرند كه باعث نگراني عميق توده مردم بويژه درروستاها شد و شايعه ها ساخته شد و مردم را به وحشت انداخت. شايعات اين بود كه دولت مي خواهد بادادن سجل ( سجلت ) نان را جيره بندي كند و پسران را به خدمت نظام وظيفه (يا به قول پير مردان اجباري ) ببرد. دركنار اين شايعات مشكل ديگري براي مردان متعصب آن روز بوجود آمده بود كه چگونه غيرت مردي قبول مي كند كه نام زنش را به يك مرد غريبه بگويد تا او بنويسد؟ و اين عمل را ضد مذهب، دين و اخلاق تلقي مي كردند! اين طرز فكر و شايعات در حالي بين مردم داغ بود كه خان هاي متعدد بختياري بر اين منطقه حاكم بودند و به شكل ها و نامهاي مختلف دسترنج مردم را به يغما مي بردند و اكثر مردم همين روستا ها از جمله ماركده نان خالي به اندازه كافي و لازم در تمام سال نداشتند و از گرسنگي كشيدن رنج مي بردند حال اين آدم گرسنه از جيره بندي نان مي هراسد؟ و فكر نمي كند به فرض هم گيريم كه پس از دادن سجل نان را جيره بندي كنند، آيا نان جيره بندي خوردن بهتر از گرسنگي نيست؟ در صورتي كه چنين چيزي در دستور كار دولت آن روز نبود. و در سال 1308 علي مردان خان بختياري با استفاده از همين شايعات بنابر نوشته نيكزاد با شعار كه مي خواهم « دين را راست كنم »‌ به چپاول و غارت پرداخت و سرانجام اسناد و مدارك سجل احوال شهركرد را به آتش كشيد.

جالب اينكه همين مردم پس از اخذ شناسنامه ديدند كه نان جيره بندي نشد و با سربازي رفتن جوانان خللي در زندگيشان بوجود نيامد. بلكه كشور و جامعه امن تر شد و با گفتن نام زنان و دختران خود به مأمور سجل احوال جهت ثبت در شناسنامه هيچ خدشه اي به دين، غيرت و ناموسشان وارد نيامد و سرانجام يك بار از خود نپرسيدند، پس اين همه نگراني براي چه بود؟ و از اين رويداد تجربه نياموختند تا هر گاه با پديده نوئي روبرو شدند سعي كنند آن را بشناسند و بهره ببرند نه آيه يأس بخوانند. حال پس از 80 سال يا اين همه وسايل ارتباط جمعي و پيشرفتي كه در جهان بوجود آمده متأسفانه ما « اندر خم يك كوچه ايم » و مانند پدر بزرگانمان مي انديشيم. و از خود نمي پرسيم اگر شورا و دهيار بخواهند عوارض بگيرند مگر ساختمان را نمي بينند كه بخواهند از روي سند اقدام كنند؟ و امروزه كه در شهرها مرتب عوارض گرفته مي شود چه زياني براي مردم داشته؟ راستي پول عوارض كجا مي رود؟ شورا كيست؟ دهيار عوارض ها را چه كار مي كند؟ مي پرسم به جاي اين همه سخنان ناپخته، نسنجيده و شايعه پراكني بهتر نيست در كارهاي اجتماعي شركت كنيم و با نظارت ، انتقاد و ارائه پيشنهاد، كارها را به مسير درست تر هدايت و به پيش ببريم؟

محمد علي شاهسون ماركده 18/ 10/ 83

آن روي سكه

يكي از كارهاي شوراي اسلامي دوره اول پيگيري و خريد يك دستگاه تراكتور بود كه مي بايست در طرح جمع آوري زباله هاي خانگي و دفن آن بكارگرفته مي شد. تراكتور خريداري شد و چند ماهي بدليل نداشتن تريلي و عملي نشدن طرح جمع آوري زباله هاي خانگي در پاركينگ متوقف شد تا اينكه شوراي اسلامي دوره دوم با تلاش خوب خود تريلي مورد نياز را خريداري و با برنامه اي مناسب طرح جمع آوري زباله هاي خانگي را شروع نمود، و دهياري ماركده با دو هدف بسيار عالي يكي خدمت به مردم و ديگري حصول درآمد براي دهياري كار حمل نفت سفيد ، كودهاي حيواني ، مصالح ساختماني را با اين وسيله و با حداقل كرايه براي مردم انجام داد و با توجه به اينكه اين خدمات براي مردم با تراكتور دهياري مقرون به صرفه بود مي توان گفت تمام كساني كه نياز به تراكتور داشتند كارشان را با اين وسيله انجام مي دادند و در پي استقبال خوب مردم، دهياري كار شايسته ديگري انجام داد و آن هم خريد بيل و نصب بر روي اين وسيله بود كه در كار بارگيري مصالح و جابجايي خاك و غيره بسيار مؤثر بود و مردم هم از تمام كارهاي ذكر شده واقعاً راضي و به شوراي اسلامي و دهياري دل بسته بودند ولي در اوايل پاييز و در اوج كار مردم با تراكتور، اين وسيله به تعمير آمد، بيل نصب شده باز شد، حمل كود حيواني و مصالح ساختماني انجام نشد و اگر كسي يا وسيله اي ديگر مي بود كار حمل نفت هم رها مي شد و مردم دقيقاً و به طور ناگهاني آن روي سكه را هم ديدند. چرا؟ معلوم نشد؟

حال دو پرسش از دهيار محترم دارم: 1) چرا راه ورود درآمد به دهياري را كه با انجام خدمت رساني حاصل مي شد بسته ايد؟ 2) پس دهياري مازاد هزينه هاي حمل زباله خانگي و دفن آن را از چه منبع مالي مي پردازد؟ و در پايان پيشنهاد مي كنم كه با مديريت بهتر راه حصول درآمد به دهياري را گشاده نمائيد.

رمضان عرب ماركده 21/10/83

اين حلقه گمشده

بي شك آدميزاد از نخستين روزهاي حيات خود در اين كره خاكي به مهار طبيعت با تكيه بر بازو و قدرت عقلاني خود پرداخت و آرام آرام به اين پايگاه رسيد كه اكنون مي بينيم. اما اين نكته كه چرا انديشيدن در بين ما اينگونه مظلوم واقع شده را بايستي در گذشته اي نه چندان دور جستجو كرد. به اعتقاد نگارنده فقر مالي و فقر فرهنگي هر دو با هم زمينه عدم انديشيدن و بها ندادن به انديشه هستند. و اين دو هر كدام در يك سوي اين كفه داوري را به سوي جهالت و ناداني پيش مي برند. و اينكه چرا در بين ما اوضاع اينگونه رقم خورده است: نخست اينكه فقر شديد مالي، مردم را به سوي فرا گرفتن غم ها، رنج ها، بيماري ها و مرگ هاي ناگهاني پيش مي برده است و قوه نيكوي تفكر را چوب حراج زده، روانه فالگيرها، دعانويس ها و سوزن و تخم مرغ مي كرده. اين فرا افكني ها مولود اين شرايط است و تنها به اين برهه زماني بر نمي گردد، بلكه همواره در طول تاريخ اينگونه بوده. اگر در تاريخ ايران زمين هم نگرشي داشته باشيم بعد از هجوم مغول و غارت ثروت هاي طبيعي و فرهنگي ما، گرايش به فرقه هاي تصوف و مذاهب ساخته و پرداخته دوري گزيدگان از دنيا رونق گرفت و بازار دوري از دنيا و سپردن كار و كسب زندگي به عوامل فرامادي گرمي يافت. يا مثلاً فرهنگ خانقاه نشيني بعد از اوضاع آشفته كشور قبل از حكومت صفويان وارد فرهنگ ما شد. از سوي ديگر فقر مالي نه تنها عامل دوري از تفكر سازنده نيست. بلكه ناداني خود ما در ناداني است. به قول امير المومنين (ع) : « مردم دشمن آنند كه نمي دانند » و اين دور و تسلسل ادامه دارد تا اينكه جرقه هايي از انديشه ظلمات جهل را روشني بخشد. نياكان ما عمدتاً طعم شيرين نتايج تفكر و انديشه را كمتر چشيده اند. به همين لحاظ انگيزه اي در كسب مهارتهاي انديشيدن در آنها نبوده است، زندگي آنان را چرخه كاشت تابستانه، ذخيره پائيزه و بخور و نمير زمستانه تشكيل مي داده. پس ديگر لزومي به نوآوري نبوده و تا انگيزه كه عامل اصلي تفكر است نباشد فكري نيز پديد نخواهد آمد. از سوي ديگر عاملي كه تأسف بارترين عوامل است، وجود اين عقيده است كه محصول اين انديشيدن را تنها در افزايش سطح مادي زندگي جستجو كنيم، بلايي كه امروز گرفتار اكثر جامعه ماست. براي ما مهم نيست كه جوان ما چگونه به دنياي خود مي نگرد؟ چقدر از جهان اطراف خود باخبرند؟ چقدر براي انسانهاي ديگر مفيد است؟ آيا بعد از خود اثري، يادگاري يا خدمتي براي بهينه نمودن زندگي معنوي و مادي بشريت مي گذارد يا خير؟ فقط مهم اين است كه چقدر پول حاصل مي كند. و چقدر به تشريفات مي پردازد. و اين قانون همواره وجود دارد كه هر كجا پول بدون وجود انديشه ايي سازنده جمع شد، رويكرد گرايش به تجملات به منزل پوشش ساير عقب ماندگي هاي اجتماعي و فرهنگي افزايش مي يابد. اين طرز تفكر نه تنها خود زمينه ساز عدم شكوفايي است بلكه قواي انديشه را در پستوهاي تاريك زنداني مي كند و انديشيدن را از بيان ايده هاي نو به هراس وا مي دارد. قطعاً روزي آيندگان اين مرز و بوم ما را به خاطر اين سهل انگاري در دادگاه افكار خود محاكمه خواهند كرد. اما گريزي سريع بر ساير عوامل كه بتوان آنها را در اين نوشتار جاي داد مي توان به دوري از مراكز رونق فكر و انديشه به دليل دور افتادگي، نبود راه و عدم گذر انديشيدن و قلت نيك انديشان و گسترش آموزه هاي به ظاهر مذهبي كه ديگري براي تو فكر مي كند تو فقط گوش كن و … اشاره نمود.

به هر حال قصه عدم شكوفايي ما نه به اين مكان محدود مي شود و نه اين قصه اين روزهاست. اقبال سخن نيكويي گفته است:“ به فرنگ رفتم مسلماني ديدم و مسلمان نديدم، به ديار خويش آمدم بس مسلمان ديدم و مسلماني نديدم.” درد ناداني و فقر و فلاكت ما درديست بس ديرينه. امروز روز دانايي و شكوفايي علم است. اگر ما موفق به مهار و دست يابي به علم و دانايي شديم، مي توانيم آن را درخدمت نشر معنويت، انسان دوستي و گسترش تعاليم الهي بكار گيريم. اگر روزگاري فرمانده ناسيوناليست ايران يعقوب ليث صفار سيستاني به خليفه عباسي پيغام داد كه «من يك رويگرزاده ام و با نان و پياز مي سازم ولي عزت و وطن خودرا نمي فروشم، اگر از بستر بيماري برخيزم ميان من و خليفه شمشير حكم خواهد كرد» امروز ميان ما و ديگران ميزان انديشمندي و توانايي ما برعلوم حكم خواهد كرد، اين همان دردي است كه بيگانگان را برما مسلط كرد و ما تنها مصرف كنندگان و مترجمان ابداعات آنان بوديم، و آنان فرهنگ خود را درقالب همين ابداعات و فن آوري ها به ما انتقال دادند. و ما همواره با انكار اين موضوع تنها روزگار آقايي خود را به رخ كشيديم، و برنياكان خود باليديم، و به فكر ساختن، پژوهش و برتري نبوديم، بيدار شويم كه بسيار عقب مانده ايم.

مهدي عرب 18 ديماه 1383

عشق و جواني

عشق واژه ايست كه هر نويسنده يا شاعر گوشه اي از آثارشان را به آن اختصاص مي دهد. عشقهاي مختلفي وجود دارد عشق به مادر، عشق به پدر، به كار و … ولي معمولاً با هر كسي كه صحبتي از عشق كنيد اولين نوع از عشقي كه به ذهن آنها خطور مي كند. عشق بين دختران و پسران جوان است. اگر چه عشق سن و سال نمي شناسد ولي بيشتر به سراغ جوانان مي آيد و از آنجا كه درصد زيادي از خوانندگان آوا را جوانان تشكيل مي دهد بد نيست نگاهي به اين مسئله بيندازيم. ابتدا از سهراب سپهري شروع مي كنيم: … و عشق، تنها عشق تو را به گرمي يك سيب مأنوس مي كند. و عشق تنها عشق، مرا به وسعت اندوه زندگي ها برد، مرا رساند به امكان يك پرنده شدن. ‹ عشق آمدني است نه آموختني› ولي وقتي آمد همه چيز را با خود مي برد. عشق آدم را به بند مي كشد و زنداني مي كند، اما زنداني كه دلنشين و دوست داشتني است. تنها كه زندانبانش را دوست دارد! آنهايي كه عشق را تجربه كرده اند مي دانند كه معمولاً اول عشق يعني زماني كه مي آيد قشنگتر و شيرينتر از ادامه آن است. گذشت زمان خيلي از عشق ها را از رنگ و رو مي اندازد و حتي گرمي آن را به سردي تبديل مي كند. اين خود نشان مي دهد كه روي همه عشق ها نمي توان حساب كرد و اصلاً خيلي از عشق ها عشق نيستند. بلكه فقط رنگ و لعاب ظاهري عشق را دارند. اگر همه عشق و عاشقي ها واقعي و اصيل بودند به اندازه همه آن ها كتاب ليلي و مجنون نوشته مي شد! دخترها و پسرهايي كه عاشق مي شوند فكر مي كنند ديگر همه چيز تمام شده است گمشده خود را پيدا كرده اند و درهاي خوشبختي به رويشان گشوده شده است اولش با گرمي و كشش غير قابل كنترل شروع مي شوند اصلاً به اين نتيجه مي رسند كه براي هم ساخته شده اند و هيچ چيز نمي تواند آنها را از هم جدا كند اما بعد چه مي شود؟ چرا عشق هاي از هم گسسته؟ و چرا عشقهاي الكي و از سر تفريح و خوشي؟ عشق ابعاد گوناگوني دارد: 1) بعد رواني: محبت، دوست داشتن، دوست داشته شدن و صميميت. نياز همه انسانهاست عشق تجلي متعالي اين نياز است. 2) بعد فكري: عشق چون دگرگون كننده است. معمولاً كم و بيش مسير فكري انسان را نيز تغيير مي دهد. 3) بعد جنسي: يك بعد مهم عشق هاي زميني علاقه جنسي است. عشق پايدار، از بعد رواني انسان را تكان مي دهد و نگرش ها، فكرها و باورها را به شدت دگرگون مي كنند. در اين عشق بعد جنسي در مراتب پايين تر قرار مي گيرد اما در عشق هايي كه اصالت ندارند و واقعي نيستند شايد در ابتدا ابعاد رواني و فكري مهم باشند اما به تدريج بعد جنسي جايگزين آنها مي شود و عشاق فقط تلاش مي كنند كه به يكديگر برسند. معمولاً وقتي چنين اتفاقي مي افتد و مثلاً آنها با هم ازدواج مي كنند ديگر هيچ چيز قشنگي در عشقشان باقي نمي ماند. براي همين است كه معمولاً آغاز عشق از سرانجام آن بهتر و زيباتر است. در هر حال، عشق زندان است؛ زنداني بس تاريك! براي بيرون آمدن از عشق و شناخت ميزان اصالت آن، هيچ چاره اي جز گذشت زمان نيست. وقتي عشق آمد، به آن سلام كنيد ولي همه قلبتان را به آن نسپاريد. كمي حوصله و صبر كنيد. زمان معلم خوبي است و خيلي چيزها را عوض مي كند. عشق را نمي توان به زور بيرون كرد. خيلي مهم است كه آدم از عشق با شناخت و آگاهي بيرون بيابد. منطقي بودن در دوران عاشقي كار سختي است. اما اگر بپذيريم كه همه عشق ها ممكن است واقعي نباشد حداقل مي توانيم به خودمان بقبولانيم كه : «به خاطر عشق بلافاصله همه چيز را كنار نگذاريم، احترام و محبت ديگران را از دست ندهيم، نظم زندگي را كاملاً به هم نريزيم. با ديگران به خصوص پدر و مادر درگير نشويم و تا جايي كه امكان دارد خود را كنترل كنيم.» و پايان سخن: عشق، هم مي تواند زنجيري باشد براي يكجا ماندن و هم بالي براي پريدن. از عشق به زندان تاريك تعبير كرديم، ولي زنداني كه اگر دوره آن خوب طي شود انسان را آبديده و با تجربه مي كند و روح او را صيقل مي دهد و از بند خود مي رهاند. عشق مي تواند زمينه اي براي تعالي و عروج انسان باشد و مقدمه اي براي درك مفهوم عشق الهي و از انسان، انساني ديگر بسازد. عشق مي آيد، ولي كاري نكنيم كه دائماً در حالت رفت و آمد باشد!

منبع: مجله رشد خانم س. ش

فضيلت ناشي از معرفت و شناخت است

وقتي با عينك اجتماعي به اعضاء جامعه كه آدميان باشند بنگريم هر يك از مردم نقشي در جامعه دارند، تعدادي از مردم در جامعه مسئوليت و نقش مضاعف دارند مثلاً فردي معتمد محل هست به علاوه به عضويت شورا هم برگزيده مي شود. اين برگزيدگي مسئوليت و نقش اجتماعي او را برجسته تر مي كند و همين برجستگي نقش، انتظارات بيشتري از وي در اذهان مردم بوجود مي آورد. حال اگر اين افراد كه مسئوليت اجتماعي برجسته را پذيرفته اند داراي شناخت و آگاهي عميق به نقش خود و مسئوليتي كه پذيرفته اند باشند و ايفاي وظيفه نمايند حداقلي از انتظارات مردم را برآورده خواهند كرد و مي توانند فردي سودمند، مفيد براي جامعه در زمان خود باشند و از خود يادي و نامي و اثري مثبت برجاي بگذارند وگرنه چهارروزي در آن نقش برجسته مي زيند و صدمات و آسيب هايي به جامعه و همنوعان خود مي زنند و سرانجام با تخريبي كه براذهان برجاي مي گذارند از گردونه تاثيرگذاري دراجتماع خارج مي گردند. تاريخ از اينگونه آدمها كه با يك زرق و برق خود را درجامعه مطرح كرده اند و بخاطر نداشتن يك جهان بيني انسان دوستي و عشق به انسانيت از صداقت و راستي هم بي بهره بوده اند و نتوانستند درقلوب مردم ريشه بدوانند و ازگردونه حذف شده اند را بسيار ديده. با مطالعه تاريخ اجتماعي و بررسي جامعه حال، مي بينيم افرادي كه توانسته باشند در قلوب مردم راه يابند بسيار اندك بوده اند به همين علت مردم جامعه ما به دست اندركاران جامعه چندان اعتمادي نداشته و ندارند و هميشه باديده ترديد به سخنان و كارهاي آنها مي نگرند، و با بررسي رفتار و عمل آدمياني كه توانسته اند به قلوب مردم ريشه اي بدوانند و بيشتر مردم از آنها به نيكي ياد مي كنند و احترام خاصي براي آنها قائل هستند صفات مشتركي در آنها مي يابيم يكي ازاين صفات عشق ورزي به انسانيت يا همان نوع دوستي است كه خود ناشي از سالم بودن روان و رشد عاطفي شخص و شناخت و آگاهي داشتن به خود، انسان و هستي است و اين صفت ريشه براي كسب فضيلت هاي انساني است چون مي دانيم هرفضيلتي ناشي از شناخت و معرفت است و شاخ و برگهاي آن صداقت، راستي، وفاي به عهد، كمك و همياري به مردم، خدمت به مردم، احترام به مردم، رعايت حقوق ديگران، برخورد شايسته با مردم، يكرنگ بودن و دوري از ريا و تزوير و … هستند. دو سال قبل كه انتخابات شوراها بود حداقل در دو روستا كه كمي آشنايي داشتم مي ديدم بيشتر افرادي كه كانديد شدند انگيزه كانديد شدن خود را نه خدمت به همنوع و ايفاي وظيفه انساني، بلكه اينگونه عنوان مي كردند كه اگر من نباشم فلاني رأي مي آورد!؟ و اصلاً به اين نمي انديشيدند كه آيا من تواناتر به انجام كار هستم يا نه؟ و باز مي گفتند بايد كاري كرد كه فلاني رأي نياورد!؟و… قاطعانه مي گويم اين حرفها از مغز انسان بيمار تراوش مي كند و فرد دارنده چنين بينشي، از بيماري رواني خطرناك خود شيفتگي، خود خواهي و خود برتربيني رنج مي برد و نيازمند درمان است و خود هم نمي داند و از نظر بينش اجتماعي فردي مستبد و ضد انسان و انسانيت است چون هيچگاه نمي انديشد همين قدر كه من در جامعه براي خود حق قائل ام آن ديگري هم به اندازه من حق دارد و انسانيت انسان حكم مي كند كه من به حق ديگران احترام بگذارم. حال اگر آدمياني نه با ديد نوعدوستي و خدمت به انسانيت و كاستن از درد و رنج هاي آدميان بلكه براي ارضاء خود شيفتگي و جلوگيري از ورود ديگري به صحنه، به ميدان آمده باشند مي دانيد چه فاجعه اي و عواقب زيانباري بوجود خواهد آمد؟ اين موضوع را با عينك ديگري هم مي توان بررسي كرد. هنگامي كه نوجوان يا جواني با رفتار و گفتار و اطلاعات فوق العاده اي كه از خود بروز دهد مردم با ديده تحسين به او مي نگرند و بر او آفرين مي گويد و بر اين باورند كه رشد عقلي او از رشد جسمي اش بيشتر بوده و زودتر به تكامل رسيده است. عكس اين قضيه نيز صادق است بارها در جامعه ديديم و مي بينيم فرد يا فرد يا افراد ميانسال و بزرگسالي با رفتار و گفتار خود عدم رشد شخصيت خود را بروز مي دهند و مردم مي گويند هنوز بچه است حال اگر افراد رشد نايافته در جامعه جزو آدمهاي عادي باشد و رفتار و گفتارشان تاثيري بر سرنوشت ديگري نداشته باشد ناپختگي و بچه گانه بودنشان كمتر هويدا مي گردد ولي وقتي درجامعه نقش برجسته تر برعهده بگيرند كارهاي ناپخته و بچه گانه آنها عيان مي گردد. حال با توجه به اين دو مقدمه رويدادهاي زير را مطالعه و خود داوري نماييد.

مورخه 23/5/82 جلسه مشترك شوراي ماركده و صادق آباد نخست در منزل آقاي كرمي و سپس فرداي آن روز در محل زمين مورد منازعه تشكيل شد و سرانجام پس از گفتگوها و بحث هاي طولاني موارد توافق صورتجلسه گرديد. آقايان اعضاء شوراي صادق آباد ضمن قبول موارد توافق اعلام كردند صورتجلسه را امضاء نمي كنيم و رفتند! مورخه 3/4/83 جلسه مشترك ديگري تشكيل شد كه نخست در زير سايه درختان مزرعه عاشق آباد بالا و سپس درمحل زمين مورد منازعه تشكيل شد. در اين جلسه آقاي احمدي نژاد كارشناس دادگستري سامان و آقاي رضاپوران كارشناس اداره منابع طبيعي نيز حضور داشتند پس از ساعتها گفتگو موارد توافق صورتجلسه گرديد و همه افراد حاضر درجلسه امضاء نمودند آنگاه اعضاء شوراي صادق آباد اعلام كردند توافق را قبول داريم ولي حالا امضاء نمي كنيم. روز 13/9/83 با هماهنگي قبلي جهت تعيين مرز مشترك صحراي ماركده و صادق آباد درمحل حضور يافتيم و مجددا پس از گفتگو نتوانستيم به توافق برسيم و قرار شد كه از ادارات ثبت و منابع طبيعي درخواست نماييم كارشناس همراه نقشه به محل اعزام نمايند، ما پيشنهاد كرديم كه موضوع عدم توانايي حل مشكل را صورتجلسه و از ادارات بخواهيم كه جهت حل مشكل به كمك ما بيايند دوباره اعضاء شوراي صادق آباد اعلام كردند ما امضاء نمي كنيم و رفتند!

اما سبب نوشتن اين مقاله؛ مورخه 29/9/83 جلسه اي با كشاورزان مزرعه طرح نصرآباد داشتيم، دراين جلسه آقاي ناصر عرب از اينجانب گلايه كرد كه شورا نسبت به حل مشكل برق رساني ما اقدامي نكرده. من گفتم: شما تاكنون چيزي به من نگفته ايد؟ ايشان گفتند: به شما نگفتم ولي به منوچهر گفته ام. منوچهر گفت: به من گفته و من فراموش كردم. من درخواست كردم شرحي از كارهاي انجام شده بگويد و ايشان گفت؛ نكته آخر اين بود كه چند نفر از صادق آباديها شكايت كرده اند كه نمي خواهيم سيمهاي برق از روي جوي آب ما عبور كند! پرسيدم چه كساني مانع اصلي اند و ايشان گفت: دو نفر پسر خاله هاي تو ناصر و منوچهر.

باشنيدن نام ناصر، رويدادها و برخوردهايي كه درطي چند جلسه با شوراي صادق آباد داشتيم و نيز جمله « ما امضاء نمي كنيم » آنها و حركات بچه گانه شان همانند پرده سينما در ذهنم مجسم شد و ساعتها ذهن مرا مشغول داشت و به خود گفتم اگر اين ناصر «خال اوغلو» كمي مي انديشيد و جهان را از نوك بيني خود فراتر مي ديد و برخورد منطقي و همكاري ما را در حل مشكل عبور سيم مخابرات در تاريخ 30/3/82 كه اجازه داديم از روي درخت، جوي، و زمينهاي ماركده ايها عبور كند را بيادمي آورد و اينكه پروژه عظيم گازرساني را درپيش رو داريم و لوله گاز صادق آباد سرتاسر از كنار درختان و جوي آب مردم ماركده بايد عبور كند را در ذهن خود مجسم مي كرد و مي دانست كه لازمه همسايگي، زيستن مسالمت آميز بر اساس احترام و اعتماد متقابل است، آيا باز هم رفتار نسنجيده اي همچون شكايت، سماجت، لجاجت و ممانعت برق رساني بااين استدلال مضحك كه ما نمي خواهيم سيم برق از فضاي 2 متري جوي آبمان عبور نمايد را مطرح مي كرد؟؟!! دراينجا بود كه غزل مشهور خواجه شمس الدين محمد ملقب به حافــــــظ شيرازي درذهنم تداعي شد و آن را زمزمه كردم بد نيست تو خواننده آوا نيز آنرا بخواني.

نه هركه چهره برافروخت دلبري داند نه هركه آينه سازد سكندري داند نه هركسي كله كج نهاد و تند نشسـت كلاه داري و آئين سروري داند هزار نكته باريكتر زمو اينجاســــــت نه هر كه سر بتراشد قلندري داند تو بندگي چو گدايان به شرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پروري داند غلام همت آن رند عافيت ســــوزم كـه در گدا صفتي كيمياگري دانـد وفا و عهد نكو باشد ار بيــــــاموزي وگرنه هر كه تو بيني ستمگري داند درآب ديده خودغرقه ام چه چاره كنم درين محيط نه هر كسي شناوري داند بباختم دل ديوانه و ندانستـــــــم كه آدمي به چه شيوه اي پري داند مدارنقطه بينش زخال تست مــــرا كه قدر گوهر يك دانه گوهري داند زشعر دلكش حافظ كسي بود آگاه كه لطف نكته و سر سخن وري داند

محمدعلي شاهسون 16/10/83

دكتراي خانگي

روزي از روزها شدم بيمار خفتم اندر سرا به حال نزار

روز جمعه بود و از بد شانس هم مطب بسته بود و هم اورژانش

داشتم ضعف قلب و سرگيجه سينه درد شديد و دل پيچه

گفت خانم دواي تو ختمي است نخوري مردنت حتمي است

عمه جان از قضا ز راه رسيد نسخه اي از براي من پيچيد

گفت عزيزم تو بي برو برگرد شده اي مبتلا به پهلو درد

هست راه علاج آن بي شك تخم خاگيچي و تخم جيرجيرك

زن همسايه تا كه شد وارد گفت به خانم: به او بده سنجد

باجناقم به صورت شش دانگي گفت داري وباي هنگ كنگي

چاره آبريزش از بيــــــني گاو زبان است و سوپ دارچيني

دايي جان هم بدون شبهه و شك كرد تجويز روغن كرچك

الغرض هر كسي كه بود آنجا شد حكيمي چو بوعلي سينا

لطيفه

  1. كلفت تازه وارد به خانم و آقاي خود: من هيچ وقت از كار خسته نمي شوم چون در روستا كه بودم از شش تا الاغ و گاو نگهداري مي كردم در حالي كه شما دو نفر بيشتر نيستيد!
  1. رئيس اداره به كارمند: آقا اين چه طرز كاركردن است؟ موقع كاركه سوت نمي زنند؟كارمند: اشتباه ميكنيد آقاي رئيس، من كار نميكنم فقط سوت ميزنم!
  1. خسيسي رو به همسرش كرد و گفت: امروز جان يك نفر را از مرگ نجات دادم، همسرش با تعجب گفت: از تو بعيده ؟! خسيس گفت: باور كن گدايي به من گفت اگر به من هزارتومان بدهي ازخوشي ميميرم من هم به اونداده تا نميرد!

خنده؛

خنده يكي از احتياجات اساسي زندگي انسان مي باشد كه بر سلامت روح و روان و جسم انسان نقش بسزايي دارد. امام صادق (ع) مي فرمايند: “ كسي كه مؤمني را شاد و خشنود نمايد، گمان نكند كه تنها او را شاد و خشنود ساخته؛ به خدا سوگند پيامبر اكرم را شاد و خشنود نموده است.” اگر چه در احاديث و روايات خنده زياد از حد نكوهش شده ولي خنده متعادل و كم مورد عنايت قرار گرفته و حتي پزشكان و انديشمندان بر اين باورند كه خنديدن باعث زياد شدن عمر انسان مي شود. يكي از فوائد خنده بر جسم انسان آن است كه خنديدن باعث مي شود كه اكسيژن در غشاء خارجي قلب جمع شده و سبب سرعت جريان خون و تصفيه به موقع آن گردد. يكي ديگر از فوائد خنده آن است كه حالت رواني انگيزه فهميدن مطلب و يادگيري دو چندان خواهد شد.

عليرضا عرب 25/10/83

گوش شنوا نيست

مسئولين شركت آب و فاضلاب شهركرد و نيز مردم ماركده و قوچان از نارسايي فيلتراسيون آب آشاميدني و ديگر مشكلات آب آشاميدني باخبر هستند علاوه براين، اينجانب در چند مقاله انتقادي خود كه در آوا چاپ شد موضوع را چندين ماه قبل به مسئولين گوشزد كرده ام ولي متاسفانه دست اندركاران بجاي كار اساسي هميشه با كارهاي مسكن وار روي مشكلات روپوش گذاشته و به اصطلاح از سرخود باز كرده اند و متاسفانه اين مشكل در روزهاي اوج سرما در ديماه 83 به اوج خود رسيده و مردم بدون آب مانده اند. دوباره به سراغ آبدار روستا رفتم و ايشان گفت: مرا راحت بگذاريد، ديگر حوصله ام به انتها رسيده . كه با اصرار من گفت: هرروزي به دليلي تامين آب براي مشتركين دچار مشكل مي شود اكنون حدود 25 روز است كه پمپ يكسره كار مي كند ولي باز هم جوابگو نيست ، لوله انتقال آب به فيلتر در تابستان هوا مي گيرد و در زمستان يخ مي زند ، داخل فيلتر املاح زيادي جمع شده ، تابلو برق خراب شده ، اشكال دستگاه كلرزني و نيز بالانس نبودن آب رودخانه و… مزيد برعلت شده و يكسره روستا را با بي آبي روبرو كرده است و متاسفانه اعضاء شورا هم كه خانه هايشان در نقطه پايين روستا است از بي آبي كمتر مطلع مي شوند به اين موضوع جدي برخورد نمي كنند و تمام فشارها از طرف مردم و شركت آب و فاضلاب و حتا خود اعضاء شورا بردوش من است. باشنيدن درد دلهاي آبدار روستا و نيز ياد آوري تذكر ها و انتقادهاي خودم در آوا به نتيجه رسيدم كه در شركت آب و فاضلاب روستايي شهرستان شهركرد مسئولي دلسوز وگوش شنوايي نيست!؟

رمضان عرب 26/10/83

اعتراض به بخشدار

يكي از شهروندان ماركده مراجعه و اظهار داشت : اگر من اعتراض و يا انتقادي از آقاي بخشدار داشته باشم شما چاپ مي كنيد؟ گفتم انتقادت را بگو ببينم چيست؟ و او گفت: افراد ارباب رجوع كه به بخشداري سامان مي روند در سالن انتظار صندلي و يا نيمكت نيست كه آدم، دقايق انتظار را روي آن بنشيند ناگزير مي گردد در پلكان بنشيند و يا سرپا بايستد كه زيبنده بخشداري نيست!

تاريخچه ماركده (قسمت دوم)

كمتر از نيمي از جمعيت، كه بنيانگذار روستاي ماركده هستند از مردمان عشاير بوده اند، مي دانيم عشاير فرزندان آزاد طبيعت و دلبستگي آنان به چهارپايان خود بوده، نه زمين، آب، ملك و خانه. در طبيعت به دنيا مي آمده و با گاو و گوسفند و طبيعت خو مي گرفتند و مانند نياكان خود به زندگي جبري ادامه ميدادند و سر انجام در همان صحراها به آرامگاه هميشگي خود سپرده مي شدند و اثري يكي دو تن، چون خود، برجاي مي نهادند. عشاير پس از اسكان تا مدتها، همان باورها و فرهنگ ايلي خود را حفظ مي كردند، چون عشاير، يكجانشيني را با تحقير مي نگرند و آنرا فاقد دليري و شجاعت لازم مي دانند زيرا«سكونت و يكجانشيني براي مردم عشاير امري تلخ و ناگوار بوده، گويا آنها به تجربه دريافته بودند كه ماندن مقدمه پوسيدن و گنديدن و راه تن دادن به ستم ستمگران و تسليم در مقابل خواستهاي آنان است» (نقل از كتاب ايلات و عشاير، مجموعه مقالات انتشارات آگاه ص 10) بنابر اين در فرهنگ عشاير سواد و كتابت چندان اهميتي ندارد بلكه دليري، شجاعت، غيرت،چابكي و افتخارات ايلي و نياكان خود مهم است، آيا از چنين مردماني مي توان انتظار داشت اثر فرهنگي به يادگار بگذارند؟

ادامه دارد …. محمد علي شاهسون