خبرها
جلسه اي در تاريخ 1/6/84 ساعت 21 با حضور آقايان: صفرعلي بهارلو از شوراي ياسه چاه، ايزدي، عباسپور و كرمي از شوراي صادق آباد، حسيني، عرب و شاهسون از شوراي ماركده و مرداني از شوراي گرمدره در محل دفتر دهياري ماركده تشكيل شد. هدف از اين نشست تصميم گيري در باره پرداخت هزينه اجراي صورت وضعيت لوله كشي گاز انجام شده تا تاريخ 30/5/84 بود. در اين صورت وضعيت به متراژ 10 كيلو متر لوله كشي انجام و به تاييد شركت گاز رسيده است. شوراي اسلامي 6 روستا طبق قرار داد بايد مبلغ 67 ميليون تومان پرداخت نمايند. كه قرار گرديد با احتساب 10 در صد كسري پيش پرداخت مبلغ 55500000 تومان پرداخت گردد. كه پس از تقسيم، سهم هر روستا به شرح زير گرديد. 1- روستاي ماركده مبلغ 16 ميليون تومان. 2- گرمدره مبلغ 14 ميليون تومان. صادق آباد مبلغ 7 ميليون تومان. ياسه چاه مبلغ 9 ميليون تومان. قوچان مبلغ 7 ميليون تومان و قراقوش مبلغ 2 مبليون و پانصد هزار تومان.
همچنين در اين جلسه به پيشنهاد محمدعلي شاهسون و توافق بقيه حاضران قرار گرديد بخاطر همكاري كشاورزان شهر بن در مسير لوله كشي گاز بين شهر بن و قوچان در جهت عبور لوله از كنار محصولات كشاورزي و نيز بخاطر زيان و خسارتي كه به بعضي از كشاورزان بن وارد شد تقدير نامه اي به صورت تابلو تهيه و به شوراي شهر بن تقديم گردد.
بنا به دعوت شوراي اسلامي ماركده جلسه اي در تاريخ 12/6/84 ساعت 16 با حضور آقايان: نصيري پور رئيس كميته امداد سامان، عباسي از كميته سامان، انصاري از بخشداري سامان، شاهسون از شوراي اسلامي ماركده، مرداني از شوراي اسلامي گرمدره و قربانعلي شاهبندري از شوراي اسلامي قوچان در محل دهياري ماركده تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي چگونگي پرداخت مبلغ همياري گازرساني خانواده هاي تحت پوشش كميته امداد بود. نخست شاهسون از شوراي ماركده ضمن خيرمقدم گفت: پروژه گازرساني به 6 روستاي پيرامون ماركده به علت فاصله زياد و دور بودن از خط لوله تغذيه و نيز كم بودن جمعيت و كوهستاني بودن منطقه، با هزينه بالايي اجرا مي شود و طبق قرارداد شوراهاي اسلامي 6 روستا به نمايندگي از طرف همه مردم، كارفرما محسوب مي شود و هزينه اجرا را پرداخت مي نمايند. تعدادي خانوار در اين چند روستا تحت پوشش كميته امداد هستند و در پاسخ به درخواست اعضا شورا مبني بر پرداخت مبلغ همياري خود مي گويند:«ما نداريم و كميته امداد بايد سهم همياري ما را پرداخت نمايد» لذا اين جلسه بدين منظور تشكيل شده كه بررسي گردد چه كسي و يا نهادي مسئول پرداخت مبلغ همياري اين خانواده هاست؟ از آنجاييكه اين خانواده ها همگي تهي دست و نيازمند هستند ما اعضاي شورا دست ياري به سوي رياست محترم كميته امداد دراز و درخواست مي نماييم كميته امداد سهم همياري خانواده هاي تحت پوشش خود را تقبل نمايد. آقاي نصيري پور گفت: متاسفانه به علت كمبود و نيز عدم پيش بيني چنين هزينه هايي امكان پرداخت نداريم بنابر اين خانواده هاي محترم تحت پوشش بايد خود رأساً اقدام به پرداخت همياري خود نمايند. ما حداكثر از هر روستايي يكي دو نفر را مي توانيم وام پرداخت نماييم. ولي موضوع خوشحال كننده اي كه مي خواهم در اين جلسه اعلام نمايم اين است كه وقتي گاز دمِ درِ خانه آمد وصل كنتور گاز براي خانواده هاي تحت پوشش كميته امداد رايگان خواهد بود.
تشكر و قدرداني
در اين شماره ي آوا نام دانش آموزان ممتاز مدرسه راهنمايي پسرانه ماركده درج و از تلاش و كوشش نوجوانان پسر دانش آموز در جهت كسب علم و دانش تقدير مي گردد.
دانش آموزان ممتاز كلاس اول راهنمايي: هادي عرب فرزند اكبر با معدل 98/17 شاگرد اول. محمد عرب فرزند قربانعلي با معدل 79/16 شاگرد دوم. رضا عرب فرزند عليرضا با معدل 76/16 شاگرد سوم.
دانش آموزان ممتاز كلاس دوم راهنمايي: ميثم شاهسون فرزند عباس با معدل 67/17 شاگرد اول. محسن شاهسون فرزند صفدرقلي با معدل 61/16 شاگرد دوم. سجاد شاهسون فرزند ابوالقاسم با معدل 02/16 شاگرد سوم.
دانش آموزان ممتاز كلاس سوم راهنمايي: محمدرضا شاهبندري فرزند ذبيح الله با معدل 5/17 شاگرد اول. حسين عرب فرزند علي با معدل 33/17 شاگرد دوم. حسين شاهسون فرزند حسن با معدل 54/16 شاگرد سوم.
همچنين از زحمات آموزگاران اين آموزشگاه آقايان: عليرضا صميمي فر دبير علوم، مهدي صابري دبير ورزش، ابوالفضل عرب دبير ديني، پژمان حقاني دبير رياضي، مانده علي عظيمي دبير ادبيات، محسن شايان دبير زبان، نعمت الله مرداني دبير تاريخ و جغرافيا، علي يار پيرعلي دبيرحرفه و فن، سيد رسول هاشمي دبير هنر و آقاي ابراهيم شريفي مدير محترم تشكر و قدرداني مي گردد.
پرسش از فرهنگيان روستا
با مقايسه معدل دانش آموزان راهنمايي دخترانه ماركده و معدل دانش آموزان پسرانه ماركده در دو سال گذشته كه معدل دانش آموزان اين دو مدرسه در آوا چاپ شده به نكته اي تاسف انگيز بر مي خوريم و آن پايين بودن معدل دانش آموزان راهنمايي پسر ماركده است كه جاي پرسش بسيار دارد. آيا پسران ماركده كم هوش تر از دخترانند؟ و يا اشكال در شيوه تدريس و مديريت مدرسه است؟ اين انتظار هست كه، اين رويداد تلخ مورد بررسي و پژوهش پژوهشگران روستا بويژه دوستاني كه شغل فرهنگي دارند قرار گيرد. چون اين دوستان بايد اطلاعات و آگاهي بيشتري نسبت به بقيه، از مفاهيم و پارامتر هاي تعيين كننده در مسائل آموزشي داشته باشند؟. و اگر اين معضل ارزيابي نگردد و علل پايين بودن سطح سواد و دانش دانش آموزان پسر ريشه يابي نشود و راه و چاره اي براي برون رفت از اين وضعيت تاسف انگيز انديشيده نشود زيان بزرگي براي موفقيت دانش آموزان و در نهايت سطح تحصيل در روستا خواهد بود.
محمد علي شاهسون ماركده
زنان متعهد روستا
تاريخ 5/6/84 ساعت 18 دو نفري از اعضا شورا به درِ يك يك خانه هاي قسمتي از روستا جهت جمع آوري پول گاز رفتيم. واكنش مردم به منظور ثبت در تاريخ روستا جمع آوري و چاپ مي گردد.
– درِ خانه اي را دق الباب كرديم، مرد خانه گفت كيست؟ گفتيم شورا هستيم و پول گاز جمع مي كنيم. مرد گفت الان ندارم، چشم مي آورم مي دهم. گفتيم: اگر داريد همين اكنون بدهيد چون به پيمانكار گاز بدهكاريم. مرد گفت: حالا بفرماييد خانه چاي بخوريد. مرد درحال پوست كندن بادام خطاب به خانم خانه گفت: آن 50 هزار تومان را بياور تا بدهيم به شوراها. گفتيم: 70 هزار تومان بدهكار هستيد؟ مرد گفت: بيشتر ندارم. خانم خانه ميوه آورد، چاي آورد و 70 هزار تومان پول هم؟!!
2- درِ خانه اي ديگر را به صدا در آورديم. خانم خانه گفت: كيه؟ گفتيم: شورا و پول گاز مي خواهيم چند روز قبل هم آمده و گفته ايم ولي پولتان را نياورده ايد؟ خانم گفت: شوهرم آبيار است شب دير به خانه مي آيد فردا صبح قبل از رفتن به سر كار مي گويم پول را بياورد مطمئن باشيد. و فردا صبح ساعت 30/6 زنگ در به صدا در آمد و پول تحويل شد.
3- مردي از مردان روستا با وانت خود از خيابان عبور مي كرد. از او خواستيم كه بايستد، ايستاد و گفت: پول گازم را داده ام. گفتيم: مي دانيم كه داده اي و البته خودت نداده اي، خانمت پرداخت كرده است. مرد مكثي كرد و گفت: حالا كه اينطور شد بگذاريد همه چيز را بهتان بگويم، همين الان كه مي آمدم از دور كه شما را ديدم يك لحظه تصميم گرفتم برگردم و با خود گفتم حالا دوباره خواهند گفت پول گازت را ندادي ولي يادم افتاد كه پرداخت كرده ام و آمدم، و اما آن مبلغ يكصد هزارتومان را كه هفته قبل خانمم به شما داد، چند روزي بود كه در خانه داشتيم و شما هم چند بار گفته بوديد پول گازت را بده و من هم گفته بودم ندارم پيدا مي كنم و مي دهم، تا اين كه هفته قبل كه به درِ خانه رفته بوديد و خانمم پول را آورده و داده، شب كه به خانه آمدم خانمم گفت: امروز يك كاري كرده ام حالا برايت مي گويم اميدوارم ناراحت نشوي؟ و گفت كه شوراها پول گاز جمع مي كردند و من آن صد هزار تومان را بابت گاز دادم. پرسيديم: با خانمت دعوا هم كردي؟ مرد راننده گفت: راستش را بخواهيد نه چون در مقابل يك عمل انجام شده قرار گرفته بودم و البته خيلي هم خوشحال نبودم.
4- قبل از اينكه درِ خانه اي را به صدا در آوريم، صاحب خانه كه مرد محترم و چند بار سفر خانه خدا رفته اي است با موتور سيكلت رسيد. گفتيم: فلان اقوام شما مبلغ يكصد هزار تومان بابت گاز حواله كرده كه شما بپردازيد؟ حاجي گفت: من كه پول ندارم، اگر پولي هم داشته باشيم دست پسرم هست، بايد بيايد ببينم چيزي داريم؟ گفتيم: به پيمانكار گاز بدهكاريم هر جور شده فراهم كن؟ حاجي قسم و آيه كه من چيزي ندارم همه حساب و كتاب ها دست پسرم است. در همين هنگام، حاج خانمِ خانه كه حرف هاي ما را شنيده بود جلوِ درِ حياط آمد. و ما خطاب به او گفتيم: حاج خانم پول گاز را بدهيد كه سخت بدهكاريم! حاج خانم خطاب به حاج آقا گفت: بهشان بده! حاج آقا گفت: ندارم كه بدهم، از كجا بياورم! حاج خانم گفت: چرا، داري، بده! حاج آقا گفت: من بهشان گفتم بايد صبر كنيد تا پسرم بيايد ببينم داره بگيرم بدهم! حاج خانم گفت: آن صد هزارتومان كه توي جيب پيراهنت هست را بده بهشان!! حاج آقا دوباره گفت: بايد پسره بيايد. و حاج خانم گفت: نه همان صدهزار تومانِ توي جيب پيراهنت را بده تا انشا الله گاز زود تر برامان بيايد. و حاجي آقا با اكراه دست در جيب پيراهن برد و يك برگ چك يكصدهزار توماني را در آورد و داد! ما هم از حاج خانم تشكر كرديم.
5- درِ خانه اي را دق الباب كرديم خانم خانه در را باز كرد. گفتيم: پول گاز مي خواهيم. خانم گفت: شوهرم خانه نيست. گفتيم: با شوهر كاري نداريم شما از پول هاي شوهر پول گاز را بده. خانم گفت: خوب…آخي… كمي صبر كنيد. رفت و مبلغ 70 هزار تومان آورد. اين در حالي بود كه روز قبل از شوهر همين خانم در خواست پول گازكرده بودم، كه با قسم و آيه گفته بود ندارم!
6- درِ خانه اي ديگر، خانم خانه در را باز كرد و گفت: شوهرم نيست. با كمي مكث گفت: صبر كنيد تا برايتان پول بياورم. مايوسانه برگشت و گفت: متاسفانه مقداري پول توي خانه بوده شوهرم برداشته نمي دانم برده يا جاي ديگر گذاشته است بايد ببخشيد.
از مجموع واكنش هاي مردم در مقابل ما كه پول گاز جمع آوري مي نماييم اين نتيجه را مي توان برداشت نمود كه: 1- زنان روستاي ما در مجموع از مردان روستا صادق ترند. 2- زنان روستا با اين كه توسط ما مردان خودخواه، در محدوديت و محروميت نگاه داشته شده اند، ديدي اجتماعي تر، مدني تر، و مردمي تر از ما مردان دارند. 3- زنان روستا به پيشرفت و آباداني روستا از ما مردان علاقه مندتر هستند. 4- و اگر ما مردان دست از خود برتر بيني مان برداريم و مقداري از مديريت جامعه را به زنان واگذار كنيم بدون شك جامعه مان بهتر و سريع تر پيشرفت خواهد كرد. چون زنان بيشتر از مردان به زندگي مي انديشند و زندگي را زيباتر مي بينند، مي جويند، مي آفرينند و آن را آرام و با صفا مي خواهند. ويل دورانت مورخ نامدار آمريكايي در كتاب مشهور خود « تاريخ تمدن» جلد اول – مشرق زمين گاهواره تمدن – مي نويسد:« در اجتماعات اوليه قسمت اعظم ترقيات اقتصادي به دست زنان اتفاق افتاده است، نه به دست مردان. در طي قرن هاي متوالي، كه مردان دايما با طريقه هاي كهن خود به شكارورزي اشتغال داشتند، زنان در اطراف خيمه، كشاورزي را توسعه مي داده و هزاران هنر خانگي را ايجاد مي كرده كه هر يك روزي پايه صنايع بسيار مهمي شده است. از پنبه، كه به گفته يونانيان« درخت پشم» است، همين زن اوليه نخست ريسمان و پس از آن پارچه را اختراع كرد. و نيز زن است كه به اقرب احتمال، سبب ترقي فن دوخت و دوز و نساجي و كوزه گري و سبد بافي و درود گري و خانه سازي گرديده، و هموست كه غالب اوقات به كار تجارت مي پرداخته است. كانون خانوادگي را نيز زن بوجود آورده و به تدريج نام مرد را هم در فهرست حيوانات اهلي خود وارد كرده و به او ادب آموخته و هنر معاشرت و آداب اجتماعي را، كه بنيان روان شناسي و ملاط مدنيت است، تعليم كرده است. ولي هنگامي كه صنعت و كشاورزي پيشرفت كرد و مفصل تر شد و سبب به دست آمدن عايدي بيشتري گرديد، جنس قوي تر به تدريج استيلاي خود را بر آن وسعت داد. با توسعه دامداري منبع تازه ثروتي به دست مرد افتاد، و به اين ترتيب، زندگاني نيرومند تر و با ثبات تر شد. حتا كشاورزي، كه در نظر شكارورزان عصر قديم عمل پيش پا افتاده اي به شمار مي رفت، در پايان كار، مرد را به تمامي به طرف خود جلب كرد و سيادت اقتصادي را كه براي زن از اين عمل حاصل شده بود از چنگ وي بيرون آورد. زن، تا آن هنگام، حيوان را اهلي كرده بود، مرد اين حيوان را در كشاورزي به كار انداخت و به اين ترتيب سرپرستي عمل كشاورزي را از زن به مرد تسهيل كرد. بايد اضافه كرد كه زياد شدن دارايي قابل انتقال انسان، از قبيل حيوانات اهلي و محصولات زمين، بيشتر به فرمان برداري زن كمك مي كرد، چه مرد در اين هنگام از او مي خواست كه كاملا وفا دار باشد تا كودكاني كه به دنيا مي آيند و ميراث برند فرزندان حقيقي خود مرد باشند. مرد، بدين ترتيب، پا به پا در راه خود پيش رفت، و چون حق پدري در خانواده شناخته شد، انتقال ارث، كه تا آن موقع از طريق زن صورت مي گرفت، به اختيار جنس مرد در آمد، حق مادري در برابر حق پدري سر تسليم فرود آورد، و خانواده پدر شاهي كه بزرگترين مرد خانواده رياست آن را داشت، در اجتماع به منزله واحد اقتصادي و قانوني و سياسي و اخلاقي شناخته شد»
من بر اين باورم كه، زن توانايي هاي بسيار دارد و در صورت داشتن آگاهي، دانش، اطلاعات واختيار، در كنار و با همكاري مرد مي تواند جهان را زيبا تر از اين كه در آن قرار داريم بسازد. ببينيد در سال 1492 ميلادي يعني حدود 513 سال قبل قاره آمريكا توسط كريستف كلمب كشف شد يعني تا آن زمان براي مردمان جهان اين قاره نا شناخته بود پس از اكتشاف، سيل مهاجرت ماجرا جويان اروپايي به آن سرزمين -كه پيشينيان ما به تقليد از عثمانيان به آن ينگي دنيا مي گفتند – سرازير شد و چون سرزمين حاصل خيزي را يافته بودند، مردان مشغول كشاورزي و صنعت شدند و بيشتر كارهاي آموزشي و فرهنگي اجتماعي را به زنان سپردند. گفته مي شود اين سنت هنوز هم در كشور ايالات متحده پا برجاست و اكثر دست اندر كاران مسائل آموزشي و فرهنگي خانم ها هستند. و خانم ها فرهنگي، جامعه اي و ملتي پويا، جستجو گر و كوشا آفريدند كه داشتن چنين جامعه و فرهنگي براي بسياري از مردم ديگر جهان يك آرمان است.
عكس اين را در كنار گوش خودمان داريم حدود سال 1022 ه ق يعني 404 سال قبل بنا به پيشنهاد شيخ بهايي در 5 فرسنگي پايتخت كه جلگه اي هموار و پهناوري بود شهر نجف آباد ايجاد شد تا هم از اموالي كه قرار بود از كشور خارج گردد جلو گيري شود و هم ماجراجوياني كه پايتخت صفوي را نا امن كرده بودند در اين محل اسكان داده شوند و خاطر شاهِ صفوي از شرارت آنها آسوده باشد. بدين منظور در اين محل رشته قناتي كنده شد و آب آن را در جويي روان كردند و جوق شاه خواندند، مزرعه اي با نام شاه آباد ايجاد شد تا اين ماجرا جويان در آن كار كنند، خيابان شاه در كنار و موازات جوي شاه احداث شد تا در آن قدم بزنند، حمام شاه ساخته شد تا در آن غسل كنند و در مسجد شاه هم عبادت نمايند. اين ماجرا جويان مزاحم پايتخت صفوي مهاجرت داده شده به نجف آباد بر خلاف همتايان اروپايي مهاجرت كرده به ينگي دنيا، نه تنها هيچ مسئوليت اجتماعي به زنان خود ندادند بلكه زنان خود را ضعيفه خواندند، ناقصان عقل دانستند و در صندوق خانه منزل جاي دادند تا نبينند، نشنوند و نفهمند. بقيه داوري با خوانندگان.
محمدعلي شاهسون ماركده
شعارزدگي
ديدين بعضي ها فقط شعار مي دن و اهل عمل نيستن؟ نميدونم شما هم با آدمايي كه زياد حرف ميزنن و اهل عمل نيستن برخورد كردين يا نه؟ آخه ميدونين اينجور آدما حرفاشون 99 تاست و عملشون يكي. برعكس بعضي ها هم كه تو جامعه امروزي خيلي كم هستند فقط اهل عملند و كمتر حرف مي زنند. به نظر شما خواننده گرامي براي اينكه شعار زده نشيم و هميشه بتونيم هميشه و همه وقت اهل عمل باشيم بايد چكار كنيم؟ بله همانطور كه شما هم مي دونيد توي جامعه و اجتماع فراوانند افرادي كه بي وقفه راجع به كاري كه مي خوان انجام بدن حرف مي زنند از طرفي ديگه افرادي هم هستند كه به جاي حرف زدن عمل مي كنند، آدمهاي شعارزده فقط تنها كاري كه مي كنند توجه ديگران را به خودشون جلب مي كنند و هيچ كار ديگه اي انجام نمي دن چون فقط همين كار از دستشون بر مي ياد اما درست مقابل اينگونه اشخاص افرادي كه اهل عمل هستند هدفشون كسب شهرت و جلب توجه ديگران نيست بلكه هدفشون رسيدن به نتيجه كامل و مفيد و پايان كاره. چقدر خوبِ قبل از گفتن هر حرفي توانايي و قابليت خودمون رو هم ارزيابي كنيم . بعد حرف و حديث اون كار رو بزنيم چرا كه اگه به حرف و شعاري كه داديم عمل كنيم قطعا به حرف و صحبت خودمون احترام گذاشتيم. وقتي كه تمام كار كسي حرف زدنِ خيلي راحت مي تونه از مرحله اي به مرحله ديگه تغيير جهت بده و دوباره سر جاي اولش بر گرده اما حرف و سخني كه با عمل همراه باشه زمان و فرصت زيادي مي بره و مسئوليت ايجاد مي كنه و در واقع اين عمل نتايج با ارزش و واقعي رو به دنبال داره. پس اگه از حرف زدن صرف نظر كنيم و توان و انرژي مون رو صرف اعمالِ مؤثر و صادقانه بكنيم مي بينيم كه مي تونيم با اراده و عملمون دنيا رو به جلو حركت بديم و به همين خاطرِ كه هميشه گفتن «دو صد گفته چون نيم كردار نيست» حكايت شده وقتي مادري از رسول خدا(ص) تقاضا كرد كه فرزندش را از خوردن خرماي زياد منع كند آن بزرگوار فرمودند برو فردا بيا! كه فردا اين توصيه را خواهم نمود. وقتي كه فرداي آنروز نزد رسول خدا آمدند پيامبر اكرم به آن كودك فرمود: پسر جان زياد خرما نخور كه براي سلامتي تو ضرر دارد. وقتي از حضرت رسول سؤال شد كه چرا اين توصيه را ديروز نكرديد؟ ايشان فرمودند چون خودم ديروز خرما خورده بودم و نمي توانستم آن كودك را از كاري كه خود مرتكب شده بودم منع كنم. يكي از آفاتي كه دامن گير بعضي از افراد ملت شده همين شعارزدگيِ. انسانهايي كه فقط اهل حرف زدن هستند، اونايي كه فكر مي كنند مي تونند با حرف زدن همه كارها را به سرانجام برسونند سخت در اشتباهند چرا كه اينگونه اشخاص از ركن اصلي پيشرفت يعني عمل غافلند و همين امر باعث خواهد شد كه تو كارشون و مسئوليتشون موفق نباشند. مولاي متقيان حضزت علي(ع) فرموده اند بي قدرترين علم و دانش آن است كه فقط بر زبان جاي گرفته و در عمل ظاهر نشود چرا كه چنين دانشي، پيشرفت و ترقي به دنبال نخواهد داشت. پس با تاسي از كلام مولايمان حضرت علي(ع) طوري در جامعه و اجتماع رفتار كنيم كه كلاممون و حرفمون با عملمون يكي باشه. بعضي از آدما بدون آگاهي و شناخت از توانايي ها و قابليت هاي خودشون مسئوليتي را قبول مي كنند كه اصلا توي حيطه كاري اونها نيست و با تخصص اونا جور در نمي ياد به همين خاطر وسط كار لنگ مي زنند و روند كاريشون با مشكل مواجه مي شه و اونوقتِ كه اصطلاح ؟«تو هَمَش شعار ميدي و هيچ كاري از دستت بر نمي ياد» براي اينگونه افراد مصداق پيدا مي كنه. بياييم ابتدا يه شناخت كاملي از توانايي هاي خودمون در خصوص شغل و مسئوليتي كه مي خوايم قبول كنيم پيدا كنيم و با توجه به شناختي كه از اون شغل و حرفه داريم مسئوليتي را بپذيريم تا در مسير راهمون دچار چالش و شكست نشويم. چقدر خوبِ ما كه اهل حاشيه سرسبز زاينده رود و روستاي با صفايِ ماركده هستيم فقط شعار نديم اهل عمل هم باشيم و از شعار و شعارزدگي فاصله بگيريم انشاءالله.
رجبعلي عرب ماركده
تاريخچه ماركده(قسمت پانزدهم)
بايد گفت در آن روزگار از اينگونه نامها بر روي فرزندان خود مي نهادند. مانند، شيرعلي، گنجعلي، پنجعلي، گرگعلي، كلبعلي و… با افزودن اين واژه ها بر نام علي و انتخاب آن بر فرزندان، هم محبت خود را بر علي(ع) نشان مي دادند و هم مي خواسته اند فرزند آنها علي گونه شود. هيچگاه فكر نكرده اند كه انسان هاي بزرگ جهان، آدم هاي دانا، آگاه، درست كردار، راست گفتار و پرهيز كار را دوست دارند نه كساني را كه خود را سگ و گرگ آنها بدانند. بايد دانست معرفت، شناخت، فرهيختگي وباور به اصول انساني است كه آدم را پيرو انسان هاي بزرگ مي كند نه نام صرف. چون «نام فروردين نيارد گل به باغ».
حاجي آقا يكي از مردان اين خانواده مردي نوع دوست، صلحجو، درست كار، پرهيز كار و پركاري بوده است. كه از نوع دوستي، كمك به خانواده هاي تهي دست و كارداني او داستان هايي نقل مي شود. جمله اي در باره صلح جويي و ديد مسالمت آميزش بر زبانهاست. « هرگاه با كسي دعوايت شد، تو ول كن برو، فقط ممكن است بگويند تو ترسيدي؟! بگويند، بهتر است تا با كسي دعوا كني».گفته مي شود خود هميشه با مردم به مهرباني برخورد مي كرده و در طول عمر حتا يك بار هم با ديگري درگيري نداشته است. جمله اي ديگر از او هنوز هم در بين پير مردان گفته مي شود. حاجي آقا به افرادي كه مرز زمين خود را براي اضافه كردن زمين خود به سمت زمين همسايه هل مي داده اند مي گفته: « يك گاله كود اضافه تر كه توي زمينت بريزي از آن مقدار زمين جاي مرز، بيشتر محصول بر خواهي داشت، محصولت حلال است، وجدانت هم آرام هست، گناه هم نكردي، همسايه هم از تو دلخور و آزرده نيست و سرانجام خدا هم از تو راضي و خوشنود خواهد بود». باز از همين راد مرد گرتي نقل مي شود كه مردم را به نوع دوستي و كمك به يكديگر سفارش مي نموده و مي گفته: « هرگاه فردي از شما درخواست كمك نمود اگر فراهم آوردن آن خواسته در حد توان آن فرد نيست حتما به او كمك كنيد و اگر با راهنمايي و مقداري كمك شما، خود آن شخص مي تواند آن خواسته يا وسيله را فراهم نمايد او را پدرانه راهنمايي و مقداري هم كمك كنيد تا توانمند شود و ديگر نيازمند ديگري نباشد». از نوع دوستي و كمك به تهي دستان او داستان هاي زيادي بر سر زبان هاست. از جمله گفته مي شود: در زمستان كه فصل بيكاري بوده خود ناهار نمي خورده و غذايش را به صورت خشكبار بسته بندي مي نموده و شب هنگام به درِ خانه افراد تهي دست و نيازمند روستا قرار مي داده و در را به صدا در مي آورده و از آن محل دور مي شده تا شناخته نگردد و صاحب خانه خجالت نكشد. و هنگام قراياز كه آذوقه بسياري از مردم به اتمام مي رسيد روزهايي كه مردان براي ترميم جوي آب مي رفتند و بعضي از آنها ممكن بود ناهار نداشته باشند حاجي آقا نان بيشتر از خوراك خود بر مي داشت و هنگام ناهار سفره اش را در بين مردان جوي مي گشود و مي گفت بفرماييد بخوريد و خود به بهانه اي از آن محل دور مي شد تا گرسنگان خجالت زده نشوند. حاجي آقا علاوه بر نوع دوستي مورد اعتماد مردم هم بود و مردم هنگام گرفتاري ها به او مراجعه و مشگل خود را با او در ميان مي گذاشتند و او بدون اينكه ديگري بفهمد به نيازمند كمك مي كرد به علاوه مردي امين هم بود و مردم امانات خود را به او مي سپرده اند نمونه آن مقدار زيادي قباله جات از خانواده هاي قديمي ماركده در اين خانواده بر جاي مانده كه نگارنده از نوه ايشان جهت مطالعه در يافت نموده ام.
خصوصيت نوع دوستي حاجي آقا به فرزند كوچك او نيز منتقل شده است و او بانويي است حدود 85 ساله و در قيد حياط. داراي انديشه و وجداني انسان دوستانه، قلبي آكنده از مهر و تهي از كينه و نفرت. گويا به پدر الهام شده بوده كه اين دختر بچه آن روز و بانوي بزرگوار بعدي قلبي آكنده از محبت و گل گونه در سينه دارد كه او را « همه گل » نام نهاد و براستي اين بانو كه اكنون به علت ضعف پيري در گوشه خانه نشسته، عواطف انسان دوستانه اش، قلب بدون كينه اش و انديشه نوع دوستي اش نشان از لطافت گل و گلها دارد. من بر اين باورم كه اگر اين بانوي سالخورده امروز و دختر بچه 85 سال قبل در يك محيط فرهنگي، علمي و در جامعه اي باز متولد شده بود استعداد و عواطف انساني او شكوفا و فعاليت انسان دوستانه او عميق تر و گسترده تر و جهاني شده بود و بدون شك امروز بخاطر انسان دوستي اش يكي از نامزدان در يافت جايزه صلح نوبل بود همانند مادر ترزا، بانوي بزرگوار ايتاليايي كه عمر خود را صرف خدمت به ديگران، از جمله كودكان نمود و جايزه صلح نوبل را از آن خود كرد.اميد هست بتوانم با ياري خدا سرگذشت اين بانو را جداگانه جمع آوري نمايم.
8ـ خانواده آقابابا: آقا بابا نام از روستاي چمگاو به اينجا كوچ مي كند، پسر آقابابا محمد حسن و پسر او قربانعلي بوده، آقابابا برادري داشته به نام علي بابا، پسر علي بابا رمضان و پسر او عبدالخالق است. رمضان يكي از افراد اين خانواده گويا ذهن توانايي داشته است چون داستان ها و سرگذشت هاي زيادي درباره ماركده و مردمانش براي آيندگان تعريف كرده است.آقاي نورالله عرب كه خود نيز از اين خانواده است نقل و قولهاي بسياري از ايشان براي من(نگارنده) بازگو كرده است.
9ـ خانواده آهنگر ها: شادروان ولي الله عرب يكي از بزرگان اين خانواده به من(نگارنده) گفت: ما ترك هستيم و پدر بزرگ من از روستاي بن به منظور كار آهنگري به ماركده آمده است. قبل از ساكن شدن چند سالي هنگام فصل تابستان بدين منظور به روستاهاي اين منطه مي آمده كه بعد در ماركده ساكن مي شود. به غير از ولي الله عرب بعضي ديگر ميگويند كه فرد مهاجر اين خانواده از مردمان محله و يا روستايي به نام حداد نزديك اصفهان بوده كه به اينجا آمده است.
به هر صورت محمد علي نام با داشتن شغل و حرفهي آهنگري به ماركده ميآيد . دوپسر داشته محمود و ميرزا بابا. محمود چهار پسر داشته محمد، عليميرزا، وليالله و عليآقا. يكي از پسران و يكي از نوادگان حرفه ي پدر بزرگ خود را داشته اند. آن روز ها آهنگران تنها فرد فني روستا بوده اند و حرفه ي آهنگري يكي از حرفههاي لازم و ضروري براي كار كشاورزان بوده و فرد آهنگر كارهاي گوناگوني انجام مي داده است. مانند ساخت گاوآهن، نعل كردن حيوانات باركش، ساخت بيل، تيشه، سيخ، چوم، چفت و ريزه، ميخ، افسار و …. آهنگران همانند كاسب كاران ديگر مزد خود را ساليانه در هنگام برداشت خرمن ، جو و گندم دريافت مي كردند ماركده در بين چند روستاي پيرامون خود تنها روستايي بوده كه آهنگر ثابت داشته است. آهنگران در فصل برداشت محصول جهت انجام كارهاي مردمان روستاهاي ديگر به آن روستا ها نيز ميرفتند. محمد يكي از فرزندان محمود و نواده استاد محمد علي آهنگر، در زمان پادشاهي احمد شاه قاجار بابت سهميه ي روستاي ماركده به سربازي مي رود و در زمان رضاشاه پهلوي هنگام گرفتن شناسنامه چون پدرانش آهنگر بوده اند به پيروي از كاوه، آهنگر تاريخي و انقلابي مشهور اصفهاني نام خانوادگي خود را كاوياني بر مي گزيند ولي ديگر افراد اين خانواده با اين كه نژاد خود را ترك و يا اصفهاني مي دانند چون در ميان فارس زبانان مي زيسته اند به پيروي از آن ها عرب انتخاب مي نمايند. محمود، مشهور به محمود آهنگر از اين خانواده علاوه بر استادي در كار خود گويا فردي امين ، درستكار و مورد اعتماد مردم بوده است در اين باره نقل و قول هايي گفته مي شود از جمله مي گويند: حاج (هش) طالب، ثروتمند مشهور روستا همه و يا مقداري از پول هايش را هنگام مسافرت به كربلا كه منجر به فوت او شده نزد محمود به امانت گذاشته بوده است.ادامه دارد… محمدعلي شاهسون ماركده