خبرها
1- بنا به دعوت مركز بهداشت ماركده، جلسه اي در تاريخ 30/6/84 ساعت 11 صبح با حضور آقايان: دكتر معيني مسئول محترم مركز، عبدالله زاده كارشناس مركز، عرب بهورز مركز، نيازعلي و قربانعلي شاهبندري اعضا شوراي قوچان، عرب و شاهسون اعضا شوراي ماركده در محل مركز بهداشتي درماني ماركده تشكيل شد. هدف از اين نشست آشنايي بيشتر اعضا شوراهاي اسلامي با وظايف مسئولين، بهورزان و كاركنان مركز بهداشت بود. نخست آقاي عبدالله زاده با اشاره به رويداد 2 روز پيش در ارتباط با اجناس تاريخ مصرف گذشته و برخوردي كه در روستاي قوچان پيش آمده بود گفت: طبق قوانين موضوعه و مصوب، مامورين بهداشت برابر وظيفه خود جهت كنترل وضعيت و مسائل بهداشتي، از اماكن، فروشگاه ها، كارگاه ها و… سركشي مي نمايند و توصيه هاي بهداشتي را به مردم گوشزد مي نمايند. ممكن است اين موضوع را كه، مامورين بهداشت وظيفه كنترل مسائل بهداشتي جامعه را به عهده دارند را، همه ندانند تقاضا مي شود به هر شكلي كه اعضا شورا ها مي دانند اطلاع رساني نمايند. بديهي است در صورت مشاهده موارد غير بهداشتي در خانه و يا فروشگاه و… كه به سلامت مردم زيان وارد نمايد فرد دارنده خانه و يا فروشگاه متخلف محسوب و توصيه به رفع آن مي شود و در صورت عدم همكاري از طريق مراجع قضايي پيگيري خواهد شد چون هدف مركز بهداشت سلامت همه مردم است. سپس آقاي نيازعلي شاهبندري رئيس شوراي اسلامي قوچان با اشاره به برخورد 2 روز گذشته يكي از شهروندان قوچاني با مامورين بهداشت گفت: اين برخورد نتيجه كم اطلاعي بيشتر مردم از وظايف مامورين بهداشت و نقش كنترل و سركشي آنها از اماكن، فروشگاه ها و… بر سلامتي آحاد مردم است. بنابر اين لازم است و تقاضا مي شود كلاسهاي آموزشي در اين زمينه جهت آموزش و انتقال آگاهي به مردم بويژه فروشندگان و دكان داران بر پا گردد تا مردم به نقش بهداشت در سلامتي خود بيشتر آگاه شوند آنگاه بدون شك با مامورين بهداشت بهتر و بيشتر همكاري خواهند نمود. موضوع ديگر اينكه تقاضا دارم هنگام سركشي و بازرسي، مامورين بهداشت توجه بيشتري به مسائل فرهنگي و عرف خانواده و جامعه نمايند. آنگاه آقاي محمدعلي شاهسون گفت: انجام كارهاي اجتماعي و برخورد با مردم كاري بسيار مشكل و نيازمند بردباري و شكيبايي است. من تقاضا مي كنم كه آقايان دكتر معيني، عبدالله زاده و عرب با گذشت و چشم پوشي از رويداد 2 روز پيش، موضوع خاتمه داده شود و من با آقاي نيازعلي شاهبندري هم عقيده ام كه عدم همكاري با مامورين بهداشت و احيانا بر خورد با آنها ريشه در كم اطلاعي دارد كه لازم است مسائل بهداشتي در جامعه آموزش داده شود. در پايان آقاي عبدالمحمد عرب با ذكر و ياد آوري تجربه اي خواستار گذشت و خاتمه اختلاف شد.
2- بنابر نامه شماره 41/330/1012 مورخه 3/7/84 شركت گاز استان جلسه اي در ساعت 10 صبح روز 4/7/84 با حضور آقايان: مهندس افيوني كاشناس شركت گاز، رضا فتحي پيمانكار لوله كشي گاز، نيازعلي و قربانعلي شاهبندري اعضا شوراي اسلامي قوچان، حسين شاهبندري دهيار قوچان و محمدعلي شاهسون عضو شوراي ماركده در محل كنار روستاي قوچان روبروي ساختمان مخابرات قوچان تشكيل شد. هدف از اين گردهم آيي در آن محل مشخص نمودن و تحويل زمين جهت نصب دستگاه هاي ايستگاه فشار شكن خط لوله گاز بود كه شركت گاز طي نامه شماره فوق در خواست كرده بود. متن نامه بدين شرح است.« شوراهاي اسلامي روستاهاي ماركده، قوچان، گرمدره، ياسه چاه، صادق آباد و قراقوش. با سلام، احتراما حسب مذاكرات شفاهي صورت گرفته با توجه به اينكه عمليات اجرايي خط تغذيه بن قوچان در شرف اتمام مي باشد خواهشمند است در خصوص تحويل زمين ايستگاه مذكور به نماينده شركت اقدام مقتضي مبذول فرماييد. رئيس اجراي طرحها، جهان بخش سليميان». در اين جلسه نخست آقاي مهندس افيوني نماينده شركت گاز گفت: من به نمايندگي از شركت گاز استان امروز دو ماموريت دارم يكي اينكه زمين ايستگاه را مشخص و صورت جلسه و تحويل بگيرم ديگر اينكه پيام شركت گاز را خيلي صريح به شما اعضا محترم شوراها كه نمايندگان مردم هستيد ابلاغ كنم. شركت گاز استان تا كنون بجز هزينه هاي جانبي 560 ميليون تومان لوله به منظور گازرساني به روستاهاي شما در اين مسير زير خاك نموده است و اين مقدار حدود يك سوم هزينه هاي اين پروژه است و هنوز دو سوم هزينه هاي آن باقيست و مي خواهد هرچه زودتر شبكه پلي اتيلن نيز اجرا و پروژه به اتمام برسد و كنتور هاي مصرف گاز در خانه هاي مردم به چرخش در آيد و براي شركت گاز در آمد داشته باشد و هزينه هارا برگرداند. چون امكانات شركت گاز هم محدود است و در تهيه لوله هاي پلي اتيلن در تنگنا هستيم. ما لوله هاي مان را در جايي و پروژه اي به گار مي گيريم كه هرچه زود تر به اتمام برسد و بتوانيم بهره برداري كنيم از قرائن و شواهد چنين پيداست كه شما شوراهاي محترم در پرداخت پول اجرا به پيمانكار طبق توافق و قرار دادتان عمل نكرده ايد و پيمانكار اكنون كار را رها كرده است و ادامه كار را منوط به دريافت طلب هاي خود مي داند. در صورتي كه شما تعهدات خود را به انجام نرسانيد شركت گاز هم لوله هاي پلي اتيلن را تحويل نخواهد داد من اين را برابر دستور مديريت شركت به شما مي گويم و شما بايستي نخست تامين اعتبار مي كرديد و بعد قرار داد مي بستيد تا دچار چنين مشكلي نمي شديد. با اينكه آقاي فتحي پيمانكار جدي است و كارش را باسرعت حيرت آوري تا اين جا رسانده كه شايسته تقدير است شما با پرداخت نكردن به موقع او را در يك منجلاب فرو برده ايد اين در حالي است كه قرار بود لوله هاي پلي اتيلن و فلزي با هم تحويل و از دو سو با هم اجرا شود در آن صورت وضع پيمانكار بدتر از اين مي شد. بنابر اين شما بايد اين جواب را به شركت گاز بدهيد كه مي توانيد تعهدات مالي خود را بپردازيد و براي تعهدات آينده خود تامين اعتبار كرده ايد و در آينده مشكل نخواهيد داشت تا شركت گاز لوله هاي پلي اتيلن را تحويل دهد در غير اين صورت لوله ها تحويل نخواهد شد. منتظر پاسخ هستيم.
آنگاه آقاي فتحي پيمانكار گفت: اگر لوله هاي پلي اتيلن و فلزي را در موعد مقرر يعني در تاريخ 1/2/84 تحويل من داده بودند و اعضا شوراها نيز هزينه اجرا را به موقع پرداخت مي كردند من اكنون پروژه را تمام كرده بودم و آماده تزريق گاز به شبكه بوديم ولي متاسفانه هم شركت گاز در تحويل لوله تعلل كرد و هم اعضا شوراها تعهدات خود را به موقع انجام ندادند و مرا در يك منجلاب قرار داده اند كه مايه تأسف است و من در همين جا مي گويم تا طلب من پرداخت نشود كار لوله هاي پلي اتيلن را شروع نخواهم كرد چون به كارگران و كرايه ماشين آلات بدهكارم. آقاي نيازعلي شاهبندري گفت: از اينكه پيمانكار كارش را جدي انجام داده قابل تقدير است ما امشب جلسه داريم و راجع به اين موضوع تصميم خواهيم گرفت. در اينجا محمدعلي شاهسون گفت: همه سخن ها گفته شد من جمله اي را مي خواهم بگويم؛ در اينكه آقاي فتحي پيمانكار جدي است و كارش را در اسرع وقت انجام داده شكي نيست و ما نيز تشكر مي كنيم و از اينكه نتوانستيم بدهي خود را به موقع بپردازيم و باعث ناراحتي و زيان و خسارت آقاي فتحي شده ايم پوزش مي خواهم اين نكته را در قضاوت هايمان بايد در نظر بگيريم و آن اينكه اين يك كار اجتماعي است و طرف ديگر بيش از 5000 نفر است كه، هر يك داراي انديشه، نظر و رأي مخصوص به خود است و يك نفر عضو شورا كه مي خواهد از اين مردم پول بگيرد تا تعهدات خود را بپردازد با مشكل روبروست و زمان مي برد. البته اين را هم قبول دارم كه مشكل بودن كار اجتماعي نافي نپرداختن تعهد نيست و پيمانكار پولش را مي خواهد. سرانجام مي خواهم بگويم در قضاوتهايمان مقداري بردبار و شكيبا باشيم. در پايان سه نفر اعضا شوراي حاضر در جلسه قول دادند كه موضوع در جلسه مشترك مطرح و تصميم گيري و نتيجه به شركت گاز اعلام خواهد شد. آنگاه محل زمين ايستگاه از طرف شوراي قوچان ارائه گرديد و زير نظر مهندس افيوني به مقدار 10×13 متر پيمايش و باسنگ علامت گذاري گرديد و قرار شد واحد طراحي شركت گاز از محل نقشه برداري و تهيه نقشه نمايد. زمين پيمايش شده با حدودات آن صورت جلسه و تحويل نماينده شركت گاز گرديد.
3- جلسه اي در تاريخ 4/7/84 ساعت 20 با حضور اعضا شوراي اسلامي آقايان: ايزدي از صادق آباد، علامي از ياسه چاه، مرداني و اكبر شريفي از گرمدره، نيازعلي و قربانعلي شاهبندري از قوچان، عرب و شاهسون از ماركده، حسين شاهبندري دهيار قوچان و حيدري دهيار ياسه چاه در منزل ناصر كرمي در صادق آباد تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي علل عدم پرداخت بدهي سهم مرداد ماه روستاهاي ياسه چاه و صادق آباد و نيز تصميم گيري درباره پيام و تهديدات شركت گاز و پيمانكار بود. كه پس از بررسي مشخص شد كوتاهي از اعضا شوراهاي اين دو روستا بوده كه براي جمع آوري پول وقت صرف نكرده اند و به درِ خانه هاي مردم نرفته اند ولي آنها گناه را به گردن مردم مي انداختند و مي گفتند كه ما از بلندگوي مسجد اعلام كرده ايم و اين وظيفه مردم است كه پول همياري خود را بايد به حساب شورا واريز كنند ولي مردم با شورا همكاري نكردند و پولشان را نداده اند. كه قرار شد اعضا شورا بسيار جدي به در خانه ها رفته و از مردم پول همياري شان را بگيرند. آقاي ايزدي از شوراي صادق آباد گفت: اگر آقاي شاهسون دو روز در جمع آوري پول به من كمك كند مردم همياري خود را بهتر خواهند پرداخت. كه قرار شد آقاي شاهسون روز 5/7/84 ساعت 17 به بعد به آقاي ايزدي كمك نمايد. و سرانجام صورت جلسه اي تنظيم و به امضا رسيد و مبالغ بدهي هر روستا مجددا به شرح زير ذكر شد. ياسه چاه مبلغ 13 ميليون. صادق آباد 11 ميليون. ماركده 15 ميليون. قوچان 7 ميليون. گرمدره 13 ميليون. و قراقوش 3 ميليون. همچنين مقرر گرديد هر روستايي همياري خود را به موقع نپردازد بقيه روستاها به گازرساني آن كمك ننمايند و آن را از پروژه حذف كنند.
4- بنا به دعوت نامه شماره 813/7/16 مورخه 4/7/84 جلسه اي در تاريخ 9/7/84 ساعت 10 صبح در محل بهزيستي سامان برگزار گرديد. هدف از اين گردهم آيي آشنايي با روشهاي پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي طرح اجتماع محور بود. از روستاي ماركده محمد علي شاهسون عضو شورا در اين جلسه حضور داشت. نخست آقاي دكتر مقدس معاونت محترم بهزيستي استان هدف از تأسيس جمعيت هاي مردمي پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي طرح اجتماع محور را براي حاضران در جلسه بيان نمود. خلاصه اي از سخنان دكتر چنين است. آسيب هاي اجتماعي به مجموع موضوعها، رفتارها، گفتارهايي كه نا خواسته و يا ناآگاهانه در زندگي انسان در جامعه پديد مي آيد و زندگي انسان را تهديد مي كند و انسان را از رشد باز مي دارد گفته مي شود مانند دغدغه ها، نگراني ها، دعواها، قهرها، بيماريها، ناسازگاريها، ترك تحصيل ها، ناهنجاريهاي اخلاقي و اجتماعي، اعتياد، اختلاف، مشكلات، بي نظمي ها، و خلاصه هر آنچه كه بهداشت روان مردم را تهديد مي كند. متأسفانه دولت در حل مسائل رواني و اجتماعي مردم ناتوان است. بنابراين ما مردم ناگزيريم خود با تشكيل تشكلهاي مردمي (NGO) در محله و روستاها به مردم كمك نماييم تا مردمي كه مشكل دارند توانمند شوند و بتوانند نابساماني ها را از خود دور كنند. يكي از اين تشكلهاي مردمي، جمعيت پيشگيري از آسيبهاي اجتماعي، طرح اجتماع محور است. لذا لازم است انسان هاي روشن انديش در هر محله و يا هر روستا به عنوان هيأت مؤسس با شناسايي و دعوت از مردماني كه حاضرند در كارهاي اجتماعي شركت نمايند اجماعي تشكيل، و از ميان خود يك تيم هيأت مديره را برگزينند. هيأت مديره با تشكيل جلسات نيازها، كمبودها، مشكلات و آسيبها را در محله و يا روستا شناسايي مي نمايند و با استفاده از توانايي ها، منابع، امكانات و توانمندي هاي موجود در محل، به كمك انسان هاي نيازمند مي شتابند و با آموزش، بالابردن آكاهي، به انسانها، توانمندي مي بخشند. هدف نهايي اين جمعيت توانمندشدن انسانها در برابر آسيب ها و رسيدن به جامعه اي با تك تك انسانهاي سالم و نتيجه جامعه سالم است. بايد خود تلاش كنيم تا آنچه را كه دوست داريم و به آن نيازمنديم كه همانا سلامت جسمي و رواني ما را تضمين مي كند بدست آوريم و گرنه ناگزير خواهيم شد آنچه كه برايمان پيش مي آيد و يا داريم كه ممكن است چندان خوشايند نباشد را دوست داشته باشيم
5- جلسه اي در تاريخ 11/7/84 ساعت 9 صبح با حضورآقايان مهندس سليمان رئيس اجراي طرحهاي شركت گاز استان، مهندس فردوسي ناظر پروژه گازرساني به روستاهاي ما، فتحي پيمانكار گازرساني، شهرام مرداني از گرمدره، محمدعلي شاهسون از ماركده و صفر علي بهارلو از ياسه چاه در محل شركت گاز تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي مشكلات گازرساني به اين 6 روستا بود. نخست آقاي مهندس سليمان گفت: خوشبختانه لوله هاي پلي اتيلن اين پروژه فراهم و حواله هاي انبار تحويل پيمانكار آقاي فتحي شد و اين 50 درصد پيشرفت كار است و 50 درصد ديگر پرداخت هزينه اجراي كار توسط شما اعضا شورا مي باشد تا به موقع اين پروژه به اتمام برسد و گاز به خانه هاي مردم برود. سپس آقاي سليمان در واكنش به سخنان اعضا شوراها كه پيشنهاد مي كردند از چه محل هايي كار لوله كشي شروع گردد گفت: شما تعيين كننده اينكه كار اجراي لوله كشي پلي اتيلن از كجا شروع شود يا كجا ابتدا و كجا بعدتر لوله كشي شود نيستيد. بلكه ما بر اساس مصالح موجود، شرايط محيط كار تعيين مي كنيم كه در كجا و يا از كجا شروع و انجام شود. معارهاي تعيين كننده عبارتند از: مصالح موجود، سختي و سادگي كار كه بايد با هم انجام شود، ترافيك جاده و مشكلات ناشي از بارندگي. براي ما روستاها هيچ فرقي ندارد. آقاي فتحي گفت: طبق توافق و قرارداد ما كار را انجام و تحويل داده ام ولي پولي كه بابت اجرا بايستي به من تحويل مي داديد هنوز كامل تحويل نشده است و هرگاه طلب قبلي من داده شد، ادامه كار لوله كشي را انجام خواهم داد كه اعضا شوراهاي حاضر در جلسه قول پرداخت پول را در اسرع وقت دادند. در پايان قرار شد آقاي محمدعلي شاهسون با پيگيري مجوز حفاري كنار جاده بين ياسه چاه تا قراقوش را جهت لوله كشي گاز از اداره راه اخذ و تحويل شركت گاز دهد.
6- بعدظهر روزهاي 10و11و12/7/84 جلساتي با حضور آقايان: ولي الله رادفر كارشناس اداره ثبت و اسناد و املاك شهرستان شهركرد، سيد رحيم نوربخش نقشه بردار اداره ثبت و اسناد و املاك، حشمت الله آذري كارشناس بنياد مسكن، محمد عرب دهيار و محمد علي شاهسون عضو شورا در خانه آقاي محمد عرب دهيار تشكيل گرديد. هدف از اين نشست ها بررسي نقشه هاي تهيه شده اخير از خانه هاي مسكوني روستا توسط بنياد مسكن و مطابقت اين نقشه ها با وضعيت موجود روستا. روز نخست صاحبان پلاكهاي ثبتي خانه هاي بافت قديم روستا كه در سال 1320 يعني 65 سال قبل تحت شماره اصلي 264 به ثبت رفته شناسايي، بررسي و روي نقشه فراهم شده اخير توسط بنياد مسكن مشخص و شماره پلاكهاي فرعي منعكس شد و بافت قديم ابنيه روستا از قسمت هاي توسعه يافته و بافت جديد مجزا گرديد. روز دوم چند خانه به عنوان نمونه از چند قسمت روستا انتخاب و با متر پيمايش و با ابعاد داده شده توسط گروه نقشه برداري، و قيد شده روي نقشه مطابقت داده شد. در نتيجه اختلاف مشاهده نشد و كار گروه نقشه برداري تأييد شد. روز سوم نقشه فراهم شده توسط اداره منابع طبيعي در جهت اجراي ماده 1339 با نقشه فراهم شده اخير روستا توسط بنيان مسكن تطبيق داده شد و محدوده ثبتي اراضي ملي رعايت گرديد. سپس خانه ها، مغازه ها، و ديگر اماكن، جداي از خانه هاي بافت قديم يعني محله ها و خانه هايي كه بعد از سال 1320 ساخته شده اند روي نقشه مشخص و از پلاك اصلي 265 قريه، پلاك ها فرعي شامل شماره هاي 5 الي 344 مجزا گرديد و به خانه ها شماره پلاك جديد داده شد و شماره ها روي نقشه اصلي منعكس و در دفتر اداره ثبت و اسناد و املاك ثبت گرديد و قرار گرديد: 1- كساني كه خانه و مغازه هاشان در محله هاي جديد است مدارك خود را تكميل و به دهياري روستا دهند تا مراحل ثبت آن طي و سند صادر شود. 2- صاحبان خانه ها در بافت قديمي روستا، كه 65 سال قبل به نام افراد آن روز به ثبت رفته لازم است از يكي از دو طريق اقدام به دريافت سند نمايد يا انجام انحصار وراثت مالك فعلي مشخص آنگاه اداره ثبت و اسناد و املاك سند صادر خواهد كرد و يا با ارائه مدارك و اسناد مبني بر در تصرف داشتن به هيأت اجراي ماده 147 و اثبات مالكيت. آنگاه آن هيأت ثبت قبلي را ابطال و بنام صاحب و مالك كنوني سند صادر خواهد كرد.
7- صبح روز 13/7/84 آقايان: عبدالله زاده از مركز بهداشت، محمد عرب دهيار و محمدعلي شاهسون عضو شوراي اسلامي به اتفاق از آموزشگاه هاي روستا بازديد نمودند. هدف از اين بازديد بررسي وضعيت بهداشتي و آشنايي با مشكلات و كمبود هاي اين آموزشگاه ها بود. نخست از مدرسه راهنمايي دخترانه بازديد به عمل آمد. سركار خانم حري مدير محترم اين آموزشگاه تعداد دانش آموزان را 74 نفر اعلام نمود و گفت: « كلاس ها را رنگ آميزي كرده ايم و هزينه آن را بدهكاريم و از شورا و دهياري تقاضاي كمك مالي داريم». راهرو مدرسه رنگ آميزي نياز داشت، دستشويي و توالت از نظافت خوبي برخوردار نبود.
در دبستان پسرانه، آقاي عرب، مدير محترم اين آموزشگاه تعداد دانش آموزان را 40 نفر اعلام كرد و تشكيل كلاس پسرانه پايه اول را در نوبت دخترانه غير منطقي دانست و خواستار تحويل اين كلاس به نوبت پسرانه شد. فضاي دبستان بويژه سرويس هاي بهداشتي از نظافت خوبي برخوردار نبود و درب ها زنگ زده بودن لعاب كاسه هاي توالت ريخته بود. يكي از كلاسها بسيار كوچك بود به گونه اي كه نيمكت جلوي با تخته سياه فاصله مناسب ندارد به نظر مي رسد اين اتاق اختصاص به دفتر داشته كه دفتر به يكي از كلاسها انتقال داده شده پرسشي كه مطرح بود اين است كه آيا مدير دبستان اين حق را دارد كه كلاس در اتاق كوچك تشكيل و دفتر را به اتاق بزرگ تر انتقال دهند؟
از مدرسه راهنمايي پسرانه بازديد شد. حياط مدرسه خاكي بود. فضاي بيروني ساختمان نظافت خوبي نداشت. تك تك درختان پيرامون ساختمان در حال خشكيدن بودند . لعاب كاشي هاي كف محل شستن دست و آبخوري ها رفته بود. از سقف ساختمان هنگام بارندگي آب ريزش كرده بود. مدير مدرسه در محل نبود.
به اتفاق آقايان نيازعلي شاهبندري رئيس شوراي اسلامي قوچان و حسين شاهبندري دهيار از دبيرستان دخترانه قوچان بازديد به عمل آمد. محوطه و ساختمان و سرويس هاي بهداشتي از نظافت خوبي بر خوردار بود كه همه بازديد كنندگان به اتفاق از زحمات و كارداني آقاي يحيي عرب سرايدار دبيرستان تشكر و قدرداني نمودند.
وظيفه شناسي
يه شخصي كه وظيفه شناس باشه، وظيفه خودش رو به خوبي بدونه و اونو به نحو احسن انجام بده و با خلق خدا كنار بياد و هدفش تو زندگي انجام كارهاي خير و كمك به همنوع باشه حالا به هر نوعي چه اداري ـ فرهنگي ـ خدماتي ـ اجتماعي و اجرايي فرقي نمي كنه ديگه اون شخص نياز به تعريف و تمجيد و تبليغ نداره چرا كه اينجور اشخاص ديگه براي همگان شناخته شده اند. و به همين خاطره كه هميشه و همه جا توي قلب مردم جا دارن. وظيفه شناسي و اصولاً رسيدن به اين فرهنگ چند تا پيش نياز داره، اولاً بايد بدونيم كاري كه انجام مي ديم براي خودمونِ و اگه جايي كم گذاشتيم در حقيقت به خودمون خيانت كرديم. دوم اينكه بدونيم كه اگه وظيفه مون رو درست انجام نديم ديگرون هم نسبت به وظيفه اي كه در قبال ما دارن كوتاهي مي كنند و از همه مهمتر اينكه اين لقمه اي كه سر سفره اهل و عيال مي ذاريم بايد حلال باشه در صورتي اين لقمه نوني كه براي زن و بچه مون بدست مي ياريم حلاله كه در انجام آنچه بهمون محول شده و وظيفه مون بوده كم كاري و كوتاهي نكرده باشيم. گفتيم لقمه حلال، پس اين سن نار ده شاهي را كه مي گيريم بايد حلال باشه. چطور؟ با انجام دادن مسئوليت مون و وظيفه شناسي. دوستان عزيز خواننده اگه يه كار يا مسئوليتي بر عهده ما گذاشته شد چقدر سعي مي كنيم كه وظيفه شناس باشيم؟ و اون كار را درست انجام بديم؟ آيا به وظيفه مون آشنايي كامل داريم؟ بهرحال اميدواريم كه شما عزيزان جزء آدمهاي وظيفه شناس باشيد چرا كه آدم وظيفه شناس هميشه و در همه حال در نگاه عمومي شخصي مقبول و همه ازش راضي اند. انشاء الله اين حس مسئوليت پذيري و وظيفه شناسي را بيش از پيش در خودمون پرورش بديم. آدمها بر حسب وظيفه شناسي چند دسته اند. دسته اول: فطرتاً هيچ مسئوليتي رو قبول نمي كنند چه برسه به اينكه بخوان انجام بدن. اينا همونايي اند كه به معني واقعي كلمه سربار جامعه اند اگه يه لقمه نوني پيدا شد كه مي خورن و هيچي نمي گن و گرنه فرياد اعتراضشون بلند مي شه و زمين و زمان رو زير سئوال مي برن، اما دسته دوم: اونايي اند كه مسئوليت مي پذيرند و مي دونند چه وظيفه اي دارند، اما اهل عمل نيستند حالا چرا؟ شايد علتش اين باشد كه گمان مي كنند دوغ و دوشاب يكيه. كاري بكني يا نكني در يه عرضه. اما خدمت اين دسته از افراد بايد بگيم كه اينطور فكر نكنند چون ممكن است رئيس و سركارگر و مدير و مسئول شما كار شما رو نبينه و مهمتر از همه اين كه خدا مي دونه و خلقش حوصله دار باشين! و اما دسته سوم: بر خلاف خيلي هايي ديگه موشونو تويِ آسياب سفيد نكردن زحمت كشيدن و براي انجام دادن كار مردم خون دل خوردند و به خاطر همين كه در دل مردم جا دارن و وقتي هم باهاشون صحبت مي كني تنها دلخوشي شون اينه كه كار شون رو درست انجام بدن. بله دوستان ممكن اينجور اشخاص به لحاظ مادي وضع آنچناني نداشته باشند اما خوشحالند كه وظيفه شون رو فداي خيلي چيزهايي ديگه نكردند. سه دسته از افراد رو با توجه به خصوصيات اخلاقي و رفتاري شون براي شما معرفي كرديم. حالا مي خوايم بدانيم شما دوست عزيز خواننده جزء كدام دسته از اين افراد هستين؟ چقدرخوبه كه ما آدم وظيفه شناسي باشيم تا نگاه عمومي نسبت به ما نگاه مثبت و قابل قبولي باشه. ما انسانها علاوه بر تعهد و تخصص در انجام كاري كه بهمون محول مي شه بايد وظيفه شناس خوبي هم باشيم. وظيفه شناسي عامل بسيار مهمي كه اگر شخصي اونو آويزه گوشش بكنه بهتر مي تونه مسئوليتش رو انجام بده بهرحال توي جامعه ما بخصوص اجتماع كوچيكي مثل روستايِ خودمون مردم كسي رو مي پسندند و قبول دارند كه از زير بار مسئوليت شونه خالي نكنه و همواره پاسخ گو و حلال مشكلات مردم باشه. وظيفه شناسي يكي از عوامل پيشرفت و ترقي و تكامل هر اجتماعيه اين كه هر كس به اندازه مسئوليتي كه بر عهده اش گذاشتند وظيفه اش رو به خوبي و به نحو احسن انجام بده و هيچ مشكلي او را از مسير انجام وظيفه اش منحرف نكنه. بسيار به جا و شايسته است همه اشخاص بخصوص افراد مسئول در روستاي خودمان خودشون را با فرهنگ وظيفه شناسي هماهنگ كنند تا انشاءالله جامعه اي سرشار از نشاط و شادابي و موفقيت و پيشرفت داشته باشيم چقدر خوبه ما كه اهل حاشيه سرسبز و زيباي زاينده رود و روستاي با صفاي ماركده هستيم اهل عمل و وظيفه شناسي هم باشيم و نسبت به وظيفه و مسئوليت و آنچه كه در حيطه كاري مون هست شناخت لازم رو داشته باشيم و فقط از مسئوليت مون نام و اسمش رو يدك نكشيم.
رجبعلي عرب ماركده 10/7/84
صادق آبادي ها چگونه مي انديشند؟
سه شنبه 5/7/84 با آقاي عليقلي ايزدي در كوچه هاي صادق آباد مشغول جمع آوري پول گاز بوديم. تقريباً به بيشتر خانه ها سر زديم سه، چهار نفر خيلي خوب و عالي برخورد كردند و پولشان را دادند ولي تعدادي هم هر يك با سردادن… توان ما را به چالش كشيدند. چند نمونه براي ثبت در تاريخ روستاي صادق آباد ذكر مي كنيم.
يكي از مردان مطرح روستا به جاي در ورودي از ديوار سرك كشيد. گفتيم پول گاز جمع مي كنيم و صادق آباد پولش را نداده و كار لوله كشي متوقف شده و … كه وي گفت: تو اگر راست مي گويي و دلت براي صادق آباد مي سوزد از خودت پرداخت كن!؟ اين گاز براي ما گاز نمي شود و فايده هم ندارد، اگر مي خواستند ما گاز داشته باشيم بايد لوله از شهرگان مي آوردند نه از ماركده و قوچان. گفتم: اين نظر در همان زمان طراحي، مطرح و پيشنهاد شد. ولي شركت گاز به دلايل مختلف آن را مقرون به صرفه ندانسته و نپذيرفت. مرد سرشناس صادق آبادي يك سخنراني چند دقيقه اي ايراد كرد كه خلاصه آن چنين است: مهندس هاي طراح، كه ازشان حرف مي زني هيچي سرشان نمي شود. اينها هر كدامشان يكي دو ماه رفته اند جبهه و آمده اند بخاطر همين جبهه رفتن يه مهندسي بهشان داده اند و گذاشته اند سركار. اِر را از بِر تشخيص نمي دهند و به عقيده من اگر اينها را از اداره بيرون مي كردند و حقوقشان را هم مي دادند باز هم به نفع بود تا توي اداره باشند چون يك آدم كور ميداند كه مسير شهرگان بهتر و كم هزينه تر و راحت تر است. حالا كه شما پول خودتان را داديد، و پول ما مانده، لوله را بكشيد بيايد تا عاشق آباد و آنجا رهايش كنيد آنوقت ما خودمان يه كاريش مي كنيم، من فعلاً پول ندارم.
مرد ديگري كه يكي از كانديداي دومين دوره شورا بود با ماشين خود مي رفت كه تقاضا كرديم به ايستد و گفتيم پول گازت را بده كه گفت: من خوب قضايا را مي دانم و با مسائل آشنا هستم، اين كار نشدني است. گاز هم نمي خواهم. يك اشتباه كردم و 30 هزار تومان قبلاً دادم كه تلاش مي كنم آن را پس بگيرم. شما هم بي خودي تلاش مي كنيد، مطمئن باشيد من يه چيزي مي دانم كه مي گويم، ندانسته نمي گويم، مي دانم و نمي پردازم.
از پير مرد ديگري طلب پول نموديم كه گفت: شما پارسال حق مرا در پولهاي گردو پايمال كرديد برويد از آنهايي كه پول گردو داديد پول گاز بگيريد من پول ندارم كه بدهم. بهر صورت بود گردنش گذاشتيم كه شما پول داريد. كه پيرمرد ضمني پذيرفت و پولها را آورد و تك تك بر مي داشت و مي داد و مانند اين مي ماند كه يكي يكي سلول از بدنش جدا مي كند.
مرد 35 ساله اي با حالت مسخره و سبك شمردن ما برخورد كرد و گفت: حالا شما پول جمع مي كنيد؟ و مي خواهيد گاز بياوريد؟ ولي مشهد نورالله ماركده اي كه اذان مي گويد به من گفت ما ماركده اي ها نخواهيم گذاشت براي شما صادق آبادي ها گاز بيايد. به همين جهت من پول نمي دهم چون گاز به صادق آباد نخواهد آمد و شما هم بي خودي تلاش مي كنيد.
مرد ديگري گفت: حالا چه عجله؟ ما هنوز بادام و گردوهايمان را جمع نكرديم كه پول بتوانيم بپردازيم كمي صبر كنيد تا محصول ها را جمع كنيم آنگاه بيايد. مرد ديگري گفت: پول ندارم اگر هم داشته باشم نمي دهم چون به صادق آباد گاز نخواهد آمد و 30 هزار تومان هم دادم آن را هم پس خواهم گرفت. اصلاً چرا ما بايد پول بدهيم؟ فرق ما با شهري ها چيست؟ كه دولت براي آنها مجاني گاز مي كشد ولي ما بايد پول بپردازيم؟ آيا اين ظلم نيست؟ در پاسخ به اين شهروند صادق آبادي گفتيم: پاسخ پرسش شما را ما نمي توانم بدهيم. شما اگر خواستيد باشيد چراي قضيه را بدانيد بايد پيش مقامات عالي كشور برويد و بپرسيد. مرد صادق آبادي گفت: پس بگوييد همان مقامات بيايند اول پاسخ پرسش هاي ما را بدهند و بعد پول طلب كنند چرا شما مي آييد؟
مرد ديگري گفت: پول ندارم، از اينكه صادق آباد هم پولش را نداده و عقب مانده ايم خجالت نمي كشم. ناراحت هم نيستم لوله كشي گاز هم عقب بيفتد برايم مهم نيست. از همكاري نكردن من اگر روستايمان زيان هم مي بيند ببيند. هر طوري مي خواهد بشود، براي من مهم نيست!.
مرد ديگري گفت: بچه ايد ها؟ مگر گاز اينجا مي آيد؟ تلاش هاي شما بي فايده است. من كه پول ندارم كه بدهم ولي مردم هم به شما پول نخواهند داد.
از يكي از ثروتمندان صادق آباد درخواست كرديم كه همه بدهي 300 هزار تومان را يكجا بپردازد كه با اكراه پذيرفت و چندين بار تكرار كرد، آيا همه همين قدر خواهند پرداخت؟ اگر ديگران ندادند پول من چه خواهد شد؟ پس بايد رسيد پولم را همين حالا بدهيد. مطمئن هستيد كه سهم هر خانواده همين قدر خواهد شد؟
محمد علي شاهسون ماركده 5/7/84
چند گوشزد به مسئولان
1- جاده اي كه به چند طرح بزرگ كشاورزي ختم مي شود به دلايل مختلف تخريب شده و رفت و آمد را براي همگان دشوار ساخته و با اينكه تمامي اعضا شورا و همين طور دهيار روستا در اين طرحها شريك هستند و در اين جاده رفت و آمد دارند به فكر ترميم و بازسازي جاده نيستند و با توجه به بي توجهي هاي مسئولان روستا دو حالت را براي رفع اين معضل مي توان پيش بيني كرد: الف) متوسل به امدادهاي غيبي شويم و اميد داشته باشيم صبح كه به طرف باغها و زمينهاي كشاورزي مي رويم با يك جاده خوب و آسفالت شده مواجه شويم. ب) يا اينكه دل جاده به مال كشاورزاني كه وسيله نقليه آنها فقط يك موتور سيكلت است و در بالا و پايين رفتن موتور آنها در موجها و دست اندازها كه به له شدن ميوه ها و افتادن و ريختن بار آنها مي انجامد بسوزد و لطفي بكند و به خود زحمت دهد و كمي به خود كش دهد تا اين موجها از بين برود و جاده صاف شود. 2) در محله قدم آباد و ورودي روستا كه داراي جاده خاكي است به علت تردد زياد وسايل نقليه، گرد و خاك فراوان ايجاد و آسايش و نظافت را از اهالي اين محل گرفته است. در چند مورد پيگيري در مورد آسفالت نمودن جاده، مسئولان در پاسخ گفتند كه بايد هزينه را خود اهالي بپردازند و حال با توجه به ترميم كل جاده روستا در آينده نزديك اهالي محترم قدم آباد بايد منتظر بمانند كه لطف بوجه دولتي نصيب اين محل مي شود يا بايد هزينه را خود اهالي تقبل كنند. 3- جوب آبي كه از وسط روستا و محلهاي پر رفت و آمد و شلوغ روستا مي گذرد به بدترين وضع موجود خود رسيده است و شكل روستا را بسيار زشت ساخته است. فاضلاب هايي كه از خانه ها به اين جوب سرازير مي شود بهداشت روستا را به خطر انداخته است و ديده مي شود بعضي از بچه ها در گندابي كه در جوي جمع شده است بازي مي كنند و اين سلامت بچه ها و ديگران را به خطر مي اندازد. به غير از شورا و دهيار مسئولان بهداشت روستا بايد جداً پيگير اين قضيه باشند. 4- با توجه به وعده و وعيدهايي كه در ارتباط با آسفالت شدن جاده روستا در آينده اي نزديك به مردم مي دهند و با توجه گرد و خاك زيادي كه از تردد وسايل موتوري نصيب ساكنان و كسبه كنار جاده مي شوند از مسئولان روستا تقاضا داريم در روزهاي پر تردد صبح و عصر با امكاناتي كه در دست دارند ( تراكتور و تانكر ) جاده را آب پاشي كنند تا در دادن عوارض خاطره خوبي از خدمات دهياري در ذهن داشته باشند. 5- حدود پنج ماه قبل براي اخذ پروانه ساخت اقدام كردم ولي مسئولان بخشداري از انجام اين امر خودداري كردند به همين جهت با آقاي محمد عرب دهيار روستا به بخشداري سامان مراجعه كرديم تا از دلايل اين امر با خبر شويم. در جواب پيگيري ما مهندس ارژنگ مسئول تحويل دادن پروانه ساخت گفتند: كه چون شما در ورودي روستا هستيد و ورودي روستا جاي مهم يك روستا به حساب مي آيد تا عقب نشيني نكنيد پروانه به شما تعلق نمي گيرد و ما در پاسخ آقاي ارژنگ گفتيم كه ما تعهد مي دهيم در هنگام اجراء طرح ما با هزينه خودمان عقب نشيني مي كنيم اما آقاي ارژنگ قبول نكردند و گفتند تا خرداد ماه سال جاري طرح در ورودي روستا انجام مي گيرد و شما هم تا عقب نشيني نكنيد به شما پروانه ساخت داده نمي شود. حال با گذشت 3 ماه از وعده آقاي ارژنگ هنوز در ورودي روستا هيچ عملي انجام نشده و ما نيز از تنگي و كمي جا در خانه رنج مي بريم و حال بدون هيچ بهانه و توجيه از آقاي ارژنگ مسئول بخشداري انتظار جواب گويي داريم و در پايان از فعاليتهاي شوراي اسلامي و دهياري و نيز مسئولان بهداشت روستا كه در گذشته و در حال انجام گرفته و مي گيرد كمال تشكر داريم .
حبيب شاهسون 13/7/84
شبانه روزي ؟
توي اين جهان كه ما آدميان مي زييم هر چيزي كه در محيط مي بينيم و يا ما آدميان آن را بوجود مي آوريم داراي نام است و يا ما آدميان به آن نام مي نهيم. نام گذاري هميشه تداوم دارد و ما آدميان امروز هم هرگاه پديده اي را بوجود آوريم بر آن نام مي نهيم. نام انتخاب شده براي پديده اي كه بوجود مي آوريم نشان دهنده حوزه فعاليت، هدف، نوع كاري كه انجام مي شود و هست و بسياري از مشخصات آن پديده را براي شنونده نام و يا خواننده آن بيان مي كند. براي نمونه فردي يك خواروبار فروشي بزرگي باز مي كند و نام آن را سوپرماركت مي گذارد. يعني فروشگاه بزرگ. وقتي ما روي شيشه فروشگاهي عبارت سوپرماركت را مي خوانيم در ذهن ما اينگونه تداعي مي شود كه فروشگاهي است بزرگ و يا بسيار بزرگ، داراي اجناس مختلف و به مقدار زياد، داراي ساعت كاري منظم، رعايت بهداشت و داراي فروشنده اجتماعي و آشنا به مسائل و قوانين بازار و اقتصاد بازار….
همين سال گذشته بود كه در روستاي ما اقدامي و كاري خوب انجام شد و آن دارندگان سواري كرايه در يك مكان جمع شدند و نام آن را تاكسي تلفني نهادند و اعلام كردند شبانه روزي است كه كاري بود بس قابل تقدير و گامي به جلو و جاي خوشحالي. صفت شبانه روزي اين اميد را به مردم روستا مي داد كه هرگاه و هر لحظه كهنياز به وسيله نقليه اي باشد مي توانند با يك تلفن نياز خود را تامين كنند و با خيال راحت و امنيت خاطر كار و زندگي خود را تداوم دهند چون هرگاه نياز به وسيله نقليه باشد فقط كافي است تلفن بزنند آنگاه آنسوي تلفن فردي مسئول گوشي را بر مي دارد علاوه بر اينكه پاسخ لازم را مي دهد بلكه وسيله مورد نياز تامين مي شود.
روز 31/6/84 ساعت 30/13 از نجف آباد آمدم دو نفر خانم آموزگار جلو مرا گرفتند و گفتند از ساعت 40/11 هر چه زنگ زده ايم كه يك تاكسي بگيريم كسي گوشي را بر نمي دارد و ما مانده ايم با ماشين هاي عبوري هم نمي توانيم برويم پس ما چكار بايد بكنيم؟ من شخصا خود به شماره تاكسي تلفني دو بار پياپي زنگ زدم و بعد به خانه هاي 5 نفر كه تاكسي دارند زنگ زدم يكي از اين 5 نفر در خانه بود و گفت نمي توانم بيايم كه من ناگزير شدم خودم خانم هاي آموز گار را به خانه هايشان رساندم.
محمدعلي شاهسون ماركده
فرهنگيان بي فرهنگ!
همه ما مي دانيم كه روستاي ما ( ماركده ) از روستا هاي داراي فرهنگ منطقه مي باشد و هميشه بر خود باليده ايم كه در چنين روستاي فرهنگ دوست زندگي مي كنيم. اما آيا همين كافيست كه افتخار كنيم در روستاي با فرهنگ و فرهنگ دوست زنگي مي كنيم. مسلما خير. چرا؟ چون بايد در يك روستاي فرهنگ پرور داراي الگو هاي فرهنگيِ سرشناس و سمبل هاي شايسته باشيم كه متاسفانه در روستاي خودمان شاهد چنين بت هايي نيستيم. الگوي همگان خاصه جوانان كساني هستند كه داراي سرمايه بيشتر و املاك بيشتر باشند، كساني هستند كه به قول عامه مايه دار باشند. بنا بر اين در اين اجتماع بيشترين ضرر متوجه زنان و دختران مي شود و هميشه در دايره اي محدود مي باشند در اين بازار سياه و سرمايه داري، زنان و دختران فقط نظاره گر تصميمات الگو هاي پول پرستي هستند و بس.
براي حل اين معضل چه بايد كرد؟ يكي از راه هاي حل اين مشكل تفكرات و انديشه هاي فرهنگيان روستا خاصه معلمان و دبيران خانمي است كه از بيرون به روستا مي آيند. از اين عزيزان انتظار مي رفت كه زنان و دختران را با وظايف و نقش واقعي آنان را در زندگي آشنا كنند. اين عزيزان اين كار را نكردند، هيچ بلكه همرنگ جهالت شدند و بدنبال پرچم بي فرهنگي راه افتادند و خود سينه زنان دور علم بي فرهنگي گرديدند. خيلي از اين فرهنگيان ( خانم هاي معلم) را ديده ايم همراه ديگران شده اند و غيبت و بدگويي را رواج مي نهند اين همه حرف يا به قول خودشان نصيحت و پند و اندرز نشانه اين است كه دختر بايد در خانه بماند در اجتماع ظاهر نشود، چرا؟ چون دختر است و بس. و اما دختران روستا نيز باورشان شده كه زندگي همين است و بس. دختري كي مي بيند پرچمدار فرهنگ و فرهنگ دوستي، كسي كه واژه پر معناي فرهنگ را با خود يدك مي كشد خود همرنگ جهالت ضد فرهنگ است و همراه ديگران با ديد منفي به جامعه نگاه مي كنند چگونه مي تواند در جامعه ضد فرهنگي باورهاي خود را به منصه ظهور برساند. در پايان ممكن است گفته شود كه حرف و درد دل فوق از زبان دختران روستا بايستي جاري شود چرا پسران آن را بازگو مي كنند؟ مي گوييم چون دختر خانم ها مراجعه كرده اند و خواسته اند كه حرف شان را ما براي آوا بيان كنيم. چرا؟
اسدالله عرب و حبيب شاهسون 12/7/84
واكنش هاي مردم
براي جمع آوري پول همياري گاز به درِ خانه هاي مردم رفتيم. بعضي از واكنش هاي مردم كه شاخص بوده و نشان دهنده نوعي تفكر و بينش است براي ثبت در تاريخ روستا جمع آوري و منتشر مي گردد. 1- درِ خانه اي را به صدا در آورديم. خانم خانه گفت: كيه؟ گفتيم: شورا هستيم . آمده ايم پول همياري گاز را بگيريم. خانم گفت: نداريم. گفتيم: ما هم به پيمانكار بدهكاريم و شما بايد سهم همياري خودتان را بپردازيد. خانم خانه از همان پشت در گفت: مگر حرف حاليتان نيست؟ گفتم كه نداريم. 2- يكي از حاجيان خيابان اصلي پس از دو سه بار مراجعه مرا به كناري كشيده و با لحن نصيحت گونه گفت: ما ناممان حاجي است ولي باور كن از همه مردم فقير تر هستيم. شما به جاي خيابان اصلي برو آن خيابان بالا كه همه جوان هستند، كار مي كنند، در آمد دارند و پول همياري گاز را از آنها بگير و دور ما را خط بكش. در پاسخ گفتم: آنها هم سهم خودشان را مي دهند و شما هم سهم خودتان را بدهيد، تازه آنها هم انتظار دارند كه شما حاجي ها با پرداخت به موقع، پرداخت دور تر آنها را كه به علت كم درآمدي صورت مي گيرد، جبران نماييد. حاجي دوباره با لحن پدرانه و دلسوزانه گفت: شما به جاي اينكه به مردم فشار بياوريد بايد يك راهي پيدا كنيد و با چك و سفته سر پيمانكار را بپيچانيد برود. گفتم: پيمانكار نه چك مي خواهد و نه سفته بلكه فقط پول مي خواهد تا هزينه هاي خود را بپردازد و اگر هم ما بتوانيم سر او را با چك و سفته گرم كنيم آيا مگر چك و سفته نبايد تبديل به پول شود؟ و اين پول را مگر نه ما بايد بپردازيم؟ حاجي گفت: حالا تا آن موقع!! 3- درِ خانه اي را زديم. مرد صاحب خانه در را باز كرد. درخواست پول كرديم. صاحب خانه با قسم و آيه گفت: ندارم! ما اصرار كرديم. كه با تاكيد و ذكر نام مقدسين دوباره گفت: ندارم! دوتا خانه آنور تر در خانه اي ديگر يكي از مردان روستا گفت: الان ندارم ولي تا نيم ساعت ديگر برايتان مي آورم. و نيم ساعت ديگر آورد و توضيح داد كه از فلان شخص( همان مرد اول كه قسم مي خورد ندارد) قرض گرفتم. 4- دو بار به درِ خانه يكي از ثروتمندان روستا رفتم كه حاجي خود حضور نداشت و حاج خانم هر دو بار گفت: مگر كار و زندگي ندارين؟ آيا خودتان پولتان را داده ايد؟ كه از مردم مي خواهيد؟ و من هم هر دو بار در پاسخ گفتم: داده ايم. و حاج خانم نيز در هر دو بار گفته: تو گفتي و من هم باور كردم! از آن جايي كه ممكن است اين پرسش براي تعدادي ديگر از همشهريان پيش آمده باشد مبلغ و تاريخ پرداخت سه نفر اعضا شورا و دهيار را درج مي نمايم. آقاي سيد اسماعيل حسيني رئيس شوراي اسلامي در تاريخ 21/9/83 طي فيش شماره 10296738 مبلغ 30 هزار تومان و در تاريخ 6/6/84 طي فيش شماره 10603904 مبلغ 70 هزار تومان پرداخت كرده است. آقاي عبدالمحمد عرب نايب رئيس شوراي اسلامي در تاريخ 24/ 5/83 طي سه فقره فيش به شماره هاي 10296709 و 10296710 و 10296711 مبلغ 300 هزار تومان پرداخت كرده است. آقاي محمدعلي شاهسون منشي شوراي اسلامي در تاريخ 12/5/83 ( اولين نفر واريز كننده پول گاز) طي دو فقره فيش به شماره هاي 10296896 و 10296897 مبلغ 200 هزار تومان و در تاريخ 26/6/84 طي دو فقره فيش به شماره هاي 10604128 و 10603996 مبلغ يكصد هزار تومان پرداخت كرده است. آقاي محمد عرب دهيار در تاريخ 26/9/83 طي فيش شماره 10296749 مبلغ 30 هزار تومان و در تاريخ 15/11/83 طي فيش شماره 11014972 مبلغ 30 هزار تومان و در تاريخ 12/6/84 طي فيش شماره 10604108 مبلغ 30 هزار تومان و در تاريخ 6/7/84 طي فيش 11014355 مبلغ 50 هزار تومان پرداخت كرده است. 5- در پايان مرداد ماه 84 سهم بدهي روستاي ماركده به پيمانكار گاز حدود 5/14 ميليون تومان شد كه مبلغ 7 ميليون موجودي پرداخت شد و بقيه ماند. روستاي قوچان بدهي خود را با سرعت جمع آوري و پرداخت كرد. روستاي قراقوش هم پرداخت نمود. شوراي گرمدره با گرفتن قرض از 2 نفر از ثروتمندان روستايشان بدهي خود را پرداخت كردند. ما به علت عدم همكاري مردم مانديم. به ذهنم خطور كرد كه ما هم از ثروتمندان روستا وام بگيريم. به يكي از ثروتمندان مراجعه كردم. در حاليكه پشت فرمان وانت خود نشسته بود گفتم: در پرداخت بدهي روستا سخت در مانده ايم و پيمانكار هم فشار مي آورد و پولش را مي خواهد تقاضا داريم مبلغ 2 ميليون به عنوان وام به ما بدهيد تا 2 ماه ديگر از مردم جمع آوري و باز پرداخت خواهيم كرد. ثروتمند روستا آنقدر از تهي دستي و بي پولي خود گفت كه نزديك بود اشك مرا در آورد و من مبلغ نا چيزي از جيبم در آورم و براي خريد نان شب به او بپردازم. خداحافظي كردم و به سادگي خود خنديدم. 6- يكي از همشهريان اظهار علاقه كرده بود كه در جمع آوري پول همياري گاز كمك كند. روز 28/6/84 با هم شروع كرديم. نخست گفتم پول خودت را بده كه گفت: فعلا ندارم ولي 2 روز ديگر خواهم داد. درِ چند خانه را زديم و از همشهريان پول در خواست كرديم كه هر يك با آوردن بهانه هايي از پرداخت سرباز زدند. همشهري كمك كننده گفت: تو چقدر حوصله داري، من نمي توانم. و صحنه را ترك كرد. پس از چند دقيقه بر گشت و گفت: اين پول خودم و من نمي توانم بايستم و به بهانه هاي بي مايه گوش كنم. و رفت. فردا صبح رويداد روز گذشته را براي محمد عرب تعريف كرد و در پاسخ پرسش محمد كه پس ما چگونه تحمل مي كنيم گفت: آخي شما…( به حافظه خود فشار آورد كه كه كلمه يا عبارتي مؤدبانه بيابد كه نيافت و گفت)دنده تان پهن است.( و بعد خود هم از به كار بردن اين جمله ناراحت شدو گفت)البته مقصودم اين نيست كه خداي ناكرده شما… 7- در اينجا يكي از همشهريان خوش حساب را معرفي مي كنم آقاي محمود شاهسون فرزند مرتضي. سال گذشته در تاريخ 7/6/84 طي فيش 10296603 مبلغ يكصد هزار تومان پرداخت كرده و امسال هم در اولين روزهايي كه 50 هزار تومان حواله شد بدون اينكه به او چيزي گفته باشيم خود پولش را آورد و گفت: شنيده ام 50 هزار تومان ديگر حواله كرده ايد كه آورده ام. شوراي اسلامي از ايشان و ديگر همشهريان خوش حساب تشكر و قدر داني مي نمايد. 8- از يكي از حاجيان پير مرد خيابان اصلي درخواست پول كرديم و ايشان با كمي مكث و بدون اينكه چيزي بگويد ما را ترك كرد و ما به اتفاق( محمدعلي شاهسون و محمد عرب) با ذهنيت منفي كه از قبل در باره وي در روستا مطرح بود اميدي به پرداخت نداشتيم كه ديديم حاجي برگشت و پول آورد. و ما باز به اتفاق از پيش داوري خودمان شرمنده شديم و ضمن سرزنش خودمان از ذهنيت منفي كه در باره او مطرح است تعجب كرديم. و نتيجه گرفتيم كه بايد در باره ديگران قدري با تامل قضاوت كرد. 9- يكي از همشهريان گفت: تا قضيه سيمان را حل نكنيد خودم كه پول نمي دهم به ديگران هم مي گويم كه پولشان را ندهند. گفتيم: برو براي ساختمانت پروانه ساخت بگير تا سيمان داده شود. كه گفت: پروانه نمي گيرم، سيمان هم بايد بدهيد. 10- شبي در خانه اي براي رفع اختلاف رفته بودم خانمي گفت: در شورا ماهي چقدر حقوق بهتان مي دهند؟ گفتم: هيچي. خانم گفت:يعني شما بدون حقوق اين همه وقت خود را در خيابان و كوچه ها صرف جمع آوري پول همياري گاز مي كنيد؟ گفتم: نه كه حقوق نداريم بلكه هفته اي حداقل يك بار بايد با ماشين خود به شهركرد يا سامان بروم، مهمان داري كنم، ماهيانه مبلغ زيادي پول تلفن بدهم و… كه خانم متعجبانه گفت: يعني مي گويي هيچي بهتان نمي دهند؟! كه گفتم هيچي. خانم گفت: چگونه مي شود آدم اين همه وقت خود را صرف كند ولي چيزي نگيرد؟ 11- يكي ديگر از همشهريان در واكنش به در خواست ما گفت: تو هم دندان ما را شمردي، سربالا مي روي و سر پايين مي آيي به من مي گويي پول گازت را بده. گناه من اين است كه خانه ي ما سر راه تو است. هرگاه داشتم خواهم داد ديگه گفتن ندارد.
محمدعلي شاهسون ماركده 10/7/84
آوا و بي نظمي
آواي شماره 56 را كه مطالعه كردم بيشتر متوجه اين شدم كه نشريه داخلي كه ما از آن دم مي زديم و براي پيشبرد كارهاي فرهنگي و فرهنگ دوستي در روستا آوا را نشر كرديم بيشتر به كارهاي تبليغاتي پرداخته است و تبليغات جاي مقالات فرهنگي، علمي و… را گرفته است. اما صحبت من بيشتر راجع به آقاي محمدعلي شاهسون مسئول اصلي آوا است. ساده تر بگويم از آقاي شاهسون انتظار بيشتري مي رود كه مقالات و نوشته هايي كه به دست ايشان مي رسد را مطالعه و اگر داراي اشكال است مرتفع نمايند. اگر مطلبي به دست شما مي رسد بهتر است از نظر ادبي، نگارش، بررسي شود تا مطالب از نظر دستوري زبان شناسي صحيح به دست خوانندگان محترم آوا برسد. در شماره 56 آوا مطالبي را خواندم كه دستور زبان فارسي در نوشته مذكور اصلا رعايت نشده است. جمله اي از نظر دستوري ( فاعل – مفعول و فعل) رعايت شده است و جمله اي ديگر به صورت عامي تر نوشته شده است جمله اي با فعل ” باشد” تمام شده است جمله اي با فعل خودماني ” باشه” جايي ” مي شود” به كار رفته است در جمله اي ديگر ” ميشه”. حال سئوال من اين است آقاي شاهسون، شما نبايد بدين صورت هر مطلبي را كه برايتان ارسال مي كنند بدون رفع اشكالاتش چاپ نماييد. يك نوشته بايد به صورت كتابي و صحيح نوشته شود يا كامل به صورت عاميانه و محلي، نه يك سطر و جمله آن كتابي و جمله اي ديگر عاميانه.
اسدالله عرب 14/7/84
تاريخچه ماركده( قسمت 17)
و چون ارباب داراي قدرت بود نمي گذاشت هيچ كشاورزي براي مصرف روزانه اش انگور بچيند. بعضي از كشاورزان هر گاه براي آبياري و يا چيدن علف به باغ مي رفتند ، چند خوشه انگور در جيب لباس خود و يا لابلاي علف ها براي زن و بچه شان مي آوردند. مباشر ارباب دشتبان را مامور مي كرد كه از اينگونه كارهاي كشاورزان جلوگيري كند و اگر كشاورزي سر پيچي كرد او را معرفي تا تنبيه گردد. در اين فصل سال مباشر ارباب در ابتداي مزرعه چم بالا اتراق مي كرد و به دشتبان دستور مي داد ضمن مراقبت رفت و آمد، علف ها و جيب هاي كشاورزان را كه از مزرعه بر مي گشتند بكاود. دايي موساقلي جيب و علف هاي كشاورزان را مي كاويد با اينكه در جيب و يا ميان علف هاي بيشتر كشاورزان انگور بود اعلام مي كرد چيزي ندارد و يا شهادت مي داد كه آن كشاورز از مزرعه قورقوتي مي آيد تا كاويدن شامل حالش نشود. و يا كشاورزان را راهنمايي مي كرد كه از رودخانه عبور كرده از سمت قوچان بيايند تا مباشر ارباب آنها را نبيند. يكي دو بار هم اتفاق افتاده كه مباشر به كاويدن دايي موساقلي اطمينان نكرده و خود مجدد بازرسي كرده و خلاف آنچه را كه دايي موساقلي اعلام كرده يافته است. آنگاه دايي موساقلي همراه كشاورز تنبيه شده اند. موساقلي با اينكه چندين بار جهت كمك به كشاورزان، از مباشر، ارباب و كدخداي روستا سرزنش شنيده، جريمه شده، كتك خورده ولي هيچگاه از كمك به همشهريان كشاورز خود در برابر ارباب خود داري نكرده، هيچگاه همشهريان خود را به بيگانه نفروخت. هيچگاه زبان تملق و چابلوسي پيش ارباب ده كه يگانه قدرت روستا بود و نيز مباشرش و كدخدا، نگشود. در سراسر تاريخ ايران و نيز روستايمان و با تاسف در جامعه امروزي روستايمان به فراواني ديده و مي بينيم بسياري از ما مردم بوقلمون صفت هستيم هرگاه به فرد وابسته به قدرت بر مي خوريم و يا به روستا مي آيد بسياري از ما جهت حفظ منافع، مقام و موقعيت خود دور او جمع مي شويم، از ديگر همشهريانمان پيش او بدگويي مي كنيم، چاپلوسي مي كنيم، دولا و راست مي شويم و دست مي بوسيم و… ( نمونه بارز آن نشست تاسف بار 5/5 ساعته 9/7/84 است كه پير و جوان، باسواد و بي سواد، ثروتمند و فقير دور هم جمع شديم با شدت جوانانمان و شورايمان را كوبيديم و هيچگاه فكر نكرديم در ازاء اين تخريب خودي، چه چيز بدست مي آوريم؟؟!!) و عمو موساقلي با آن همه تهي دستي و فقر مادي و بي سوادي نه چنين بود. چه چيز باعث شده بود تا اين مرد ساده روستايي، بي سواد، از روستا بيرون نرفته، تهي دست اينقدر اعتماد به نفس داشته و متكي به خود بوده، تملق نمي گفته، چاپلوسي نمي كرده، دولا و راست نمي شده، دست نمي بوسيده و همشهريانش را به اربابان قدرت نمي فروخته؟؟
به نظر من بزرگترين نيرويي كه او را توانايي داده، طبع قانع او بود. او به آنچه كه از راه كار و زحمت بدست مي آورد – هرچند كه اندك و ناچيز بود و نياز هاي روزانه زندگي اش را بر طرف نمي كرد – قانع بود. دايي موساقلي حدود 21 سال حمام چي بود. در اين وقت حدود 10 سال سوخت حمام با هيزم و بقيه سالها با نفت سياه بود. هر چند بودند افرادي از مردم ده كه در هنگام مزد دادن غله نامرغوب و يا ته خرمن را به او مي دادند و يا هنگام بافه دادن، بافه كوچك و يا موقع نان دادن، جهت مزد زنان، نان كوچك و يا نامرغوب مي دادند، ولي ديده يا شنيده نشده كه اين مرد گِله و يا شكايتي از كسي بكند و يا تاثيري منفي در كار خود بدهد، بلكه وظيفه خود را به خوبي انجام مي داد. روانش شاد باد. اميد وارم بتوانم زندگينامه او را بنويسم.
12 – حاج محمدي( ممدي) ها: حاج محمد بزرگ اين خانواده از سه محله كرون كه امروز رضوان شهرش مي نامند، جهت دلاكي به ماركده مهاجرت مي كند و ماندگار مي شود. او دلاك ماركده و قوچان بوده است بدين جهت بازماندگان اورا دلاكي ها مي نامند. پسران او حسن، امير، احمد، عباس، علي اكبر و امام قلي بوده است. دو نفر از پسران و دو نفر از نوادگان او شغل و حرفه پدر و پدر بزرگ را داشته اند. آن روز ها، هر روز صبح زود، دلاك به حمام عمومي مي رفت، كمر مردان را مي شست، ريش و يا زير و روي ريش مردان را با يرگن مي تراشيد در طول سال موهاي سر و صورت مردان و پسران را اصلاح مي كرد و مزد خود را ساليانه در فصل برداشت محصول، جو و گندم مي گرفت. علاوه بر اينها، دلاك در مجلس هاي عروسي و عزا، دعوت كننده، و خود يكي از افراد اداره كننده مجلس بود. پسران را ختنه مي كرد، دندان مي كشيد، حجامت مي كرد و… دلاك روستا جاي ثابتي براي كار دلاكي نداشت بلكه هميشه وسيله هايش در جيب و يا در كيسه اي همراهش بود، در كوچه ها، مزرعه ها، سرِ زمين ها، باغها، در بين كشاورزان مشغول كار، گردش مي كرد و سر و صورت هركس را كه نياز به اصلاح داشت در همان محل انجام مي داد و از محصولات كشاورزي مقداري هم به عنوان خرمن بهره مي گرفت. در فصل زمستان كه فصل بيكاري كشاورزان بود و كشاورزان در بيشتر ساعت هاي روز جلو آفتاب تجمع مي كردند دلاك هم در همان جا سر و صورت مردان را اصلاح مي كرد. رسم بر اين بود كه خود فرد دلاك باديدن سر و صورت مردان تشخيص بدهد كه نياز به اصلاح دارد نه اينكه افراد بگويند. دلاك ها بي گمان از فارس زبان ها هستند ولي سه نفر از پسران حاج محمد دلاك به علت وصلت با ترك زبانان نام خانوادگي شاهسون و بقيه به علت هم زباني با فارس زبانان و به تبعيت از آنها نام خانوادگي عرب برگزيده اند. احمد پسر حاج محمد در رويداد هجوم و غارت رضا خان جوزاني كه به قوچان جهت مقابله با ياغيان گريخته بود، در حاليكه تفنگ بدست در پشت درخت توتي در جلو دره قوچان ايستاده بوده هدف تير رضا جوزاني كه از سه كنجي تيراندازي مي كرده قرار مي گيرد و تير به آرنج دست او اصابت مي كند گويا آرنجش از پشت درخت پيدا بوده و بر اثر همين زخم حدود چهل روز بعد فوت مي كند كه بايستي او را شهيد در راه دفاع از روستاي خود ناميد. احمد فرزند امير نوه حاج محمد وقايع دسبرد دزدان به گله گوسفند ماركده و كتك خوردن اكبر چوپان را ديده و روي عوض گديگي داد و فرياد برآورده كه اكبر را كشتند، گله را بردند و مردم زن و مرد چوب و بيل بدست هجوم آوردند و گله را برگرداندند و بدن خورد شده اكبر را نيز به روستا حمل كردند.
13 – خانواده مراد و فرج چمگاوي: مي گويند در زمان كدخدايي كدخدا علي مشهور، چند نفر سنگ بر از روستاي چمگاو براي بريدن سنگهاي كوه و ايجاد جوي آب به ماركده آمدند و ساكن شدند. گويا مراد و پسرش غولوم( غلام) سنگ برهاي ماهري بوده اند، چون هنوز ميل غولوم و پتك مراد برسر زبان هاست. افراد مهاجر اين خانواده مراد و برادرش فرج بوده اند. مراد سه پسر داشته غولوم، مانده علي و عباس. و فرج هم سه پسر داشته رحمان، مجتبي و شكري. يكي از نوادگان خانواده غولوم مهديقلي نام داشت ايشان سالهاي متمادي هنگام تعزيه خواني نقش شمر را ايفا مي كرد و در اين نقش بسيار ماهر و مشهور شده بود. يكي از نوادگان زن در اين خانواده مرواريد نام داشت. با اين كه اين زن فقير و بي سواد بود ولي قلبي مهربان داشت و در طول عمر خود بسيار به فرزندان بي سرپرست كمك نمود كه من وصف او را در مقاله اي با نام مرواريد ماركده در آوا به چاپ رساندم.
14– خانواده چمي ها: عزيزالله نام با برادرش محمد علي از روستاي چم چنگ به ماركده مهاجرت مي كنند. و به چمي ها مشهور مي شوند. عزيزالله دو پسر داشته، قربانعلي و رجبعلي. و محمدعلي نيز يك پسر داشته به نام محمد. مي گويند محمد اولين كسي بوده كه كاشت گوجه فرنگي را در ماركده شروع كرده و آن را به مردم شناسانده. گفتني است تا عصر قاجار گوجه فرنگي در ايران نا شناخته بود. نخستين بار در سال 1300 ه ق دوست محمد خان نامي تخم آن را از فرنگ فرستاد و در نامه خود سفارش كرد كه در كشت و ازدياد آن بكوشند. ابتدا در باغ فردوس تهران كاشته شد. تا آن زمان در ايران گوجه فرنگي در اغذيه ها استفاده نمي شد. در اوايل بسياري از مردم ماركده بر اين باور بودند كه بين گوجه فرنگي و تولد دختر رابطه اي است چون بر اين باور بودند كه از هنگامي كه گوجه به مواد غذايي مردم روستا اضافه شده تولد دختر نسبت به پسر در روستا بيشتر شده است.
15– خانواده ملا لطفعلي: ملا لطفعلي و برادرش محمد به اينجا مي آيند. لطفعلي مقداري سواد داشته بدين جهت او را ملا مي گفتند و بيشتر به كار دعا نويسي مي پرداخته است. گفته مي شود اين مهاجران از اصفهان آمده اند. و بعضي مي گويند از بروجرد به اينجا مهاجرت كرده اند. گفته مي شود پس ورود ملا لطفعلي به ماركده وضع اقتصادي اش خوب مي شود و بعد ورشكست مي گردد بدين جهت خود با پسرش به نام خسرو خانواده و ماركده را ترك مي كنند و پسر ديگر او به نام احمد اينجا مي ماند.
16– خانواده خيرالله: خيرالله نام از روستائي نزديك باغبادران به ماركده مي آيد. سه پسر داشته است نصرالله، اميدعلي و قربانعلي.
17– خانواده باقرعلي: علي نام از روستاي حسن آباد آبريزه به ماركده مي آيد. پسر او باقر نام داشته و به باقرعلي مشهور بوده است. اين خانواده فارس زبان بوده، در ميان ترك زبانان اقامت مي گزيند و نام خانوادگي شاهسون بر خود بر مي گزيند.
ادامه دارد
محمدعلي شاهسون ماركده
دمي باخيام
اي مفتي شهر از تو پر كار تريم با اين همه مستي از تو هشيار تريم
تو خون كسان خوري و ما خونِ رزان انصاف بده، كدام خونخوار تريممنبع: كتاب دمي باخيام، تاليف علي دشتي، چاپ دوم 1377 ، انتشارات اساطير