تاريخچه ماركده ( قسمت 20)
… كه به ايران مهاجرت كرده اند به همين جهت نام خانوادگي و يا فاميل عرب را بر مي گزينند. و نيز عده اي ديگر كه با آنها هم نژاد نبوده و صرفا در كنار آنها مي زيسته و يا با آنها هم زبان بوده اند و يا با آنها وصلت كرده بوده اند كه پيروي از آنها نام خانوادگي عرب را انتخاب مي كنند.
بايد گفت در حوزه چهارمحال و بختياري كه آن روز جزء استان دهم اصفهان بود، بخاطر سوزاندن بايگاني سجل احوال توسط اردوي عليمردان خان بختياري، دو بار شناسنامه داده شده، يكبار در همان سال 1307 و بار ديگر در سال 1309 – در سال 1308 در زمان پادشاهي رضا شاه پهلوي، دولت مشغول خلع سلاح بختياريها و نيز وصول ماليات بود. اين دو موضوع سخت بر مذاق خان هاي بختياري نا خوشايند بود و گران مي آمد. چون بختياريان تا اين زمان مسلح بودند و خود را حاكمان بلا منازع منطقه مي دانستند، ماليات را چند برابر نسق مي گرفتند و به دولت هم نمي دادند. موضوع ديگر كه براي خان ها خوش آيند نبود مسئله نظام وظيفه بود كه هر فرد جوان بايد 2 سال به رايگان به اجباري ( سربازي) برود كه اين را مخالف دين هم مي دانستند و موضوع هاي ديگر كه بر روي هم خشم آن ها را برانگيخت و عليمردان خان كه يكي از خوانين بزرگ آن روز بود لران را تهييج كرد و بر عليه دولتيان شورش نمودند. آقاي نيكزاد مي نويسد«اردوي عليمردان خان مركب از 2 هزار نفر لر پا برهنه و مسلح به سلاح هاي سرد و گرم، چوب و چماق و شمشير بودند كه روز 27/5/1308 كه مصادف با ماه محرم بوده شهركرد را اشغال كردند، ادارات دولتي را غارت كرده و آتش زدند و ماموران دولتي را دستگير نمودند»
نژاد عرب؛ نخستين مهاجران خانوار هاي فارس زبان ماركده ، حاج عباسي ها، حاج علي بابايي ها، آخوندي ها و احتمالا ابوالحسني ها خود را از نژاد عرب ناميده اند و بر اين باورند كه نياكانشان از عرب هاي عراق بوده و در هنگام قيام يا شورش مختار ابن ابي عبيده ثقفي كه در سالهاي 64 تا 67 ه ق رخ داد در زندان هاي بني اميه بوده كه به دنبال قيام مختار، از زندان آزاد شده اند و قرن ها بعد، نسل هايي از آنها به ماركده آمده اند. بعضي نيز بر اين باورند كه نياكانشان از هوا داران امام رضا بوده و هنگامي كه آن حضرت به دستود مامون خليفه عباسي از عراق به ايران و خراسان آورده شد آنان نيز همراه او بوده و به ايران آمده و در ايران مانده اند. به نظر مي رسد اين باور ها چندان پايه و اساس استوار و دقيقي نداشته باشد. مي توان چنين پنداشت كه اين ادعا ها و باور ها را فرزندان و نسل هاي بعدي مهاجران، با توجه به نياز جو اجتماعي روز گار خود و بيشتر براي همزيستي مسالمت آميز با مردم ايران ساخته باشند تا مردم ايران آنها را پذيرا شده و بهتر بتوانند در جامعه ايران زندگي كنند. چون مي دانيم تا پيش از روي كار آمدن صفويان اكثر مردم ايران سني مذهب بوده اند و شيعيان در اقليت بوده آنهم نه در همه جاها بلكه در شهرهايي مثل كاشان و سبزوار. موضوعي را بايد در اينجا يادآوري نمود و آن اينكه، براي دست يابي به حقيقت و واقعيت تاريخ، بايد اسلام را از عرب، و عرب را از اسلام جدا دانست و براي هريك، يك پرونده و دفتري در تاريخ باز نمود. چون اسلام ديني است آسماني، و عرب قومي بود بدوي. هنگامي كه عرب هاي مسلمان به ايران هجوم آوردند و دولت ساساني را شكست دادن و به عنوان فاتح و قوم پيروز، با شعار مساوات و برادري، وارد ايران شدند و پس از غارت و نابودي آثار تمدن ايراني، و به بردگي گرفتن پسران و دختران، سلطه خود را گستردند. فاتحان عرب خود را از نژاد برتر تصور مي كردند و به مردم باستاني ايران- كه صدها سال متمدنانه زيسته بودند- به چشم حقارت مي نگريستند و حتي بي شرمي را به جايي رساندند كه مردم ايران را از پوشيدن لباس فاخر و سوار شدن بر اسب باز مي داشتند. كم كم يك حس ضد عرب و تنفر از عرب در جامعه آن روز ايران پديد آمد كه سر انجام به قيام هايي عليه سلطه عرب و سياست برتري نژادي عرب بر ايرانيان منجر گرديد. نمونه بارز ظلم و بيدادگري اين قوم حجاج بن يوسف ابن حكم ثقفي( 41-95 ه ق) فرمانده سپاه و استاندار و حاكم بر ايران آن روز بوده است. وي به مدت 20 سال حكومت خود، ظلم ها و ستم هاي بي شماري كرد، به طوري كه نام وي مساوي با ظلم و بيداد گري در زبان و فرهنگ مردم ايران باقي مانده و پس از گذشت 1400 سال هنوز هم، پير مردان هنگامي كه مي خواهند زورگويي و ظالم بودن بيش از حد يك نفر را عنوان كنند مي گويند، حجاج است!!؟؟ …ادامه دارد محمدعلي شاهسون ماركده