آوای مارکده شماره 75 – یکم مرداد 1385

محمد عرب نفر اول مسابقات كشاورزي كشوري

باخبر شديم يكي از جوانان روستايمان در مسابقات علمي كاربردي رشته كشاورزي در مرحله كشوري رتبه اول را كسب كرده است. در اين خصوص گزارشي تهيه شده است كه با هم مي خوانيم. محمد عرب فرزند علي در سال  1366 در ماركده به دنيا مي آيد ، تا كلاس دوم ابتدايي در ماركده سپس تا پايان راهنمايي در گلدشت ادامه تحصيل مي دهد و به دليل علاقه اي كه شخصا به كار كشاورزي باغباني داشته جهت ادامه تحصيل به هنرستان كشاورزي پارسا ي نجف آباد مي رود در هنرستان با تشويق دبيران علاقه اش به كشاورزي و رشته اي كه برگزيده بيشتر مي شود بنابر اين با جديت بيشتري درس مي خواند و هم اكنون از انتخاب اين رشته بسيار راضي است. در مسابقاتي كه از پاييز سال 1384 در هنرستان آغاز شده شركت مي نمايد و در هنرستان نفر اول مي شود جهت شركت در مسابقات استاني به اصفهان معرفي مي گردد مواد آزمون در اصفهان نخست تئوري و كتبي بوده و آنهايي كه در امتحان تئوري نمره لازم را مي آورده اند به آزمون عملي معرفي مي شدند و آزمون عملي شامل تشخيص بافت هاي انواع خاك، توانايي اندازه گيري و مشخص كردن دبي آب و… بوده كه آقاي محمد عرب هر دو مرحله را با موفقيت گذرانده و نفر اول استان شده است. به پاسداشت موفقيت نفرات برگزيده جشني برگزار و يك ربع سكه بهار آزادي، يك جلد كتاب نهج البلاغه و يك لوح تقدير به عنوان جايزه به آقاي محمد عرب اهدا مي شود. سپس براي شركت در مسابقات مرحله كشوري به مركز معرفي مي گردد كه از تاريخ 17 الي 21/4/85 در تهران در آزمون هاي مختلف مانند اندازه گيري ميزان دقيق سموم، انجام عمل پيوند نيمانيم، شناسايي انواع خاك، اندازه گيري دبي و سرعت آب، هرس انواع درختان ميوه و… شركت مي نمايد و نفر اول مي شود كه طي جشني كه با حضور معاون وزير به همين مناسبت برگزار مي گردد ضمن تقدير، يك دستگاه دوربين ديجيتال عكاسي و فيلمبرداري، يك مدال طلا، يك لوح تقدير از دست معاون وزير كشاورزي جايزه دريافت مي دارد. و جايزه بزرگتر و ارزشمند تر ديگري كه به ايشان تعلق مي گيرد ورود به دانشگاهي كه خود مي خواهد بدون كنكور است. محمد عرب موفقيت خود را نخست مرهون توسل به ائمه و مقدسين و سپس تلاش و كوشش و با برنامه درس خواندن خود مي داند. وي مي گويد؛ قبل از اينكه سر كلاس درس بروم صبح زود درس روز را مرور مي كردم كه پرسش هايي در ذهنم ايجاد مي شد سپس سر كلاس ضمن اينكه با دقت به درس و سخنان دبير گوش مي كردم و پرسش هايم را مطرح مي نمودم درس را خوب مي فهميدم مجددا شب هنگام يك مرور ديگري روي همان درس و پاسخ ها مي نمودم در اين وقت درس ملكه ذهنم مي شد. در هفته بعد در نوبت همين درس ابتدا يك مرور روي درس گذشته مي كردم و بعد درس جديد را مي خواندم. آقاي محمد عرب در پاسخ پرسش چه چيز يا انگيزه باعث شد كه شما با جديت درس بخوانيد ؟ گفت ؛ شخصا در زندگي اهدافي داشته ام و براي رسيدن به آن اهداف تلاش مي كرده ام يكي اينكه مي خواسته ام به كمال الهي برسم و بر اين باور بودم وقتي به اين مهم دست خواهم يافت كه داراي معلومات و آگاهي باشم چون انسان هرچه باسواد تر و با معلومات تر باشد خدا را بهتر مي شناسد. هدف ديگرم اين بوده كه كاري كنم تا پدر و مادرم از من راضي و خوشنود باشند چون بر اين باور بودم كه موفقيتم مقداري هم مرهون دعاي خير آنها است به همين جهت دوست داشتم بخاطر بردن فيض دعاي خيرشان با پيشرفت خود آنها را خوشنود كنم. هدف ديگرم دست يابي به موقعيت اجتماعي و شغلي خوب در جامعه ام بوده است و دوست دارم در دانشگاه تكنولوژي باغباني بخوانم. آقاي محمد عرب در پاسخ پرسش چرا جوانان ماركده آنگونه كه شايسته است به قله هاي علمي دست نيافته اند ؟ گفت ؛ علت ركود جوانان پدر و مادر ها هستند چون اغلب آنها براين باورند كه بچه ها هرچه هم درس بخوانند بايد بيايند دوباره در كشاورزي كار كنند لذا مي گويند نياز نيست زياد درس بخوانند بنابر اين در اين زمينه سرمايه گذاري نمي نمايند، جديت ندارند و تلاش نمي كنند. محمد عرب در پايان به جوانان روستايمان توصيه نمود كه در جهت كسب علم و دانش همت بيشتري بكنند تا باعث سرفرازي خود، خانواده، روستا و كشورشان باشند و براي موفقيت از توسل به ائمه و ياد خدا غافل نباشند.  نشريه آواي ماركده موفقيت آقاي محمد عرب را به ايشان، خانواده محترمشان و مردم روستاي ماركده تبريك مي گويد. 

    گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده

قدرداني از پذيرفته شدگان مدرسه نمونه

درود ، درود بر دختران و پسران درس خوان و تلاش كننده روستايمان كه توانسته اند با كوشش و جديت خود در آزمون ورودي مدرسه راهنمايي نمونه پذيرفته شوند. آواي ماركده با درج نام پذيرفته شدگان تلاششان را ارج نهاده و موفقيتشان را به خود و خانواده محترمشان تبريك مي گويد. پذيرفته شدگان مدرسه رانمايي نمونه دخترانه ميرداماد شهركرد، دختر خانمها؛ محدثه شاهسون فرزند كريم. فاطمه شاهسون فرزند علي. پذيرفته شدگان مدرسه راهنمايي نمونه سعدي ناحيه يك شهركرد، آقا پسرها؛ مسعود عرب فرزند علي اكبر. علي عرب فرزند حسين. هادي عرب فرزند ولي الله. احسان شاهسون فرزند ابوالفضل.

توصيه هاي پليس

مورخه 17/4/85 ساعت 16 جلسه اي به دعوت پاسگاه انتظامي هوره در محل اين پاسگاه با حضور جناب سروان محمدي فرماندهي محترم پاسگاه و سركار استوار مظاهري يكي از پرسنل و تعدادي از اعضا شوراهاي اسلامي دهستان هوره تشكيل شد. از روستاي ماركده محمدعلي شاهسون در اين جلسه حضور داشت. هدف از تشكيل اين جلسه ضمن آشنايي فرماندهي پاسگاه با اعضا شوراها، توصيه ها و رهنمود هايي جهت اطلاع و آگاهي بيان نمودند كه خلاصه آن به شرح زير است.

امنيت و آرامش نياز هر انسان و اجتماع است. پليس جهت حفظ نظم و امنيت و آرامش مردم تلاش مي كند. تلاش پليس وقتي به نتيجه مطلوب خواهد رسيد كه با همكاري يكايك مردم توام باشد. منطقه ما يك منطقه توريستي است و در فصل تابستان مسافران زيادي به اين محل مي آيند كه به علت كوهستاني بودن منطقه، باريك بودن و پيچ و خم جاده ها مشكل ترافيك را داريم لذا جا دارد مردم خوب روستاهاي اين منطقه از رفت و آمد هاي غير ضروري بويژه جوانان با موتور سيكلت هايشان در روزهاي تعطيل خود داري نمايند و در صورت عبور و مرور با سرعت مناسب رانندگي كنند. از همه مردم تقاضا مي شود از اموال خود بخوبي محافظت نمايند تا دچار زيان نگردند. از اعضا شوراها در خواست مي شود اختلافات ملكي را در روستا حل و فصل كنند و نگذارند مردم ناگزير به دادگستري مراجعه نمايند چون اعضا شوراها به كمك معتمدان روستا بهتر از هر كس از ريشه اين اختلافات اطلاع دارند. همچنين اختلافات خانوادگي را با كمك گرفتن از اقوام خانواده ها با جديت بيشتري حل و فصل نماييد. از مردم تقاضا كنيد هنگام عروسي ها به خاطر رفاه حال بقيه مردم از زدن بوق و نيز ترقه خودداري نمايند. پاسگاه در نظر دارد براي بالا بردن كيفيت آب آشاميدني، ميراب هاي روستا را آموزش دهد. از همه مردم تقاضا مي شود شماره سريال وسايل خانگي خود را در دفتر مخصوصي يادداشت نمايند تا در صورت سرقت به راحتي بتوان آن را يافت و تحويل صاحب آن داد. از كشاورزان تقاضا مي شود از تجهيزات كشاورزي و همچنين از محصولات خود شديدا مراقبت نمايند. در فصل برداشت محصول افرادي به منظور گدايي به روستا ها مي آيند ممكن است در لابلاي بعضي از اينها سارق هم باشد لذا جا دارد در برخورد با اين افراد بيشتر مراقب بود. از مردم تقاضا مي شود افراد غريبه را به آساني به منزل خود راه ندهند در صورت ناگزير بودن احتياط لازم را داشته باشند چون ممكن است از اعتماد شما سوء استفاده شود. از كشاورزان تقاضا مي شود هنگامي كه به باغ خود مي روند موتور يا ماشين خود را كنار جاده رها نكنند بلكه آن را قفل نمايند و در ديد خود داشته باشند. پاسگاه آمادگي خود را جهت آموزش مسائل امنيتي به مردم را دارد لذا هرگاه اعضا شورا درخواست نمايند و مردم هم در مكاني مثل مسجد جمع شوند ما خواهيم آمد و اين مسائل را به صورت گسترده به مردم آموزش خواهيم داد. از همه مردم تقاضا مي شود هرگونه مسائل و موضوع مشكوك را به پاسگاه اطلاع دهند. در پايان دو درخواست از طرف شوراي ماركده مطرح شد يكي اينكه وقتي ماموران پاسگاه جهت تحقيق بويژه درباره دعواها به روستا مي آيند از تعدا افراد بيشتري پرس و جو نمايند تا واقعيت ها و حقيقت ها بيشتر آشكار گردد و دوم اينكه از اداره صدا و سيما درخواست شود بخاطر نا ايمن بودن برق ورودي دكل رله تلويزيون ، مسير برق آن را تغيير و ايمن نمايند تا امنيت بيشتري داشته باشد. كه از طرف فرماندهي محترم پاسگاه در هر دو مورد قول همكاري داده شد.

                                                گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده

جاده آسفالت مي شود

ساعت 13 روز جمعه مورخه 23/4/85 آقاي تمدن نماينده مجلس به اتفاق مهندس كريمي مدير كل راه و ترابري استان، جعفري رياست راه شهرستان، رئيسي بخشدار سامان و ديگر همراهان به ماركده وارد و جلسه اي چند دقيقه اي در محل دفتر دهياري با حضور سه نفر اعضا شورا ي اسلامي و به دنبال آن با صرف ناهار در محل ويلايي در روستاي قوچان اين جلسه ادامه يافت. نخست موضوع جدي نبودن ساخت و ساز كار دكل تلفن همراه روي كوه ياسه چاه مطرح شد كه آقاي تمدن با مدير عامل مخابرات در همين لحظه تلفني صحبت و موضوع را جويا شد كه گفته شد بخاطر نبود سيمان كار فونداسيون به تاخير افتاده بوده كه اكنون سيمان آن فراهم و در همين يكي دو روز آينده كار بتن ريزي فونداسيون انجام خواهد شد و به دنبال آن دكل نصب و راه اندازي مي گردد كه قرار شد آقاي رئيسي بخشدار موضوع را پيگيري نمايد. سپس موضوع آسفالت جاده ارتباطي مطرح گرديد كه آقاي مهندس كريمي گفت : بودجه آسفالت نا تمام جاده تامين شده و ما كار آسفالت ريزي را از قراقوش شروع كرديم كه به علت كار پروژه نا تمام گاز رساني موقت تعطيل نموديم و اكنون منتظر تمام شدن كار گاز رساني و نصب علمك هاي گاز در خيابان اصلي روستا هستيم تا كارمان را دوباره شروع نماييم . هرگاه علمك گاز ها زده شد ما حد اكثر يكماه بعد آسفالت ريزي را تمام كرده ايم. توسط اعضا شورا نارضايتي از عملكرد اداره راه سامان مطرح و تقاضا شد كه راههاي اين چند روستا جزء اداره راه بن گردد كه مهندس كريمي گفت، ما خود اين موضوع را در دستور كار داريم و برنامه ريزي كرده ايم و در آينده اين كار انجام خواهد شد. سپس موضوع آسفالت گرم جاده صادق آباد آپونه مطرح گرديد كه آقاي كريمي قول آسفالت ريزي گرم اين جاده را هم دادند و گفتند بودجه هردو قسمت تامين شده و در همين يكي دو ماه آينده روكش آسفالت انجام خواهد شد. بعد از اين ساخت پل روي دره امام مطرح و تاكيد شد و توزيح داده شد كه دره امام علاوه بر سيل خيز بودن جوي آب كشاورزان نيز هم اكنون مسدود شده و نياز به عبور آب دارند كه آقاي جعفري رئيس اداره راه شهرستان گفتند چند دهانه پل قرار است در اين محور ساخته شود يكي از آنها هم روي دره امام خواهد بود. در پايان تقاضا گرديد در حين آسفالت ريزي جاده، از سه راهي ماركده تا جلو مسجد قوچان نيز روكش آسفالت گردد كه آقاي كريمي دستور اقدام را به آقاي جعفري دادند. موضوع جاده ارتباطي بن قوچان مطرح شد و توضيح داده شد كه بخاطر عبور لوله گاز، كابل تلفن و خطوط برق و نيز به جهت كوتاه ترين مسير بودن اين جاده بين اين روستاها و شهركرد تقاضا مي شود كه حداقل زير سازي و آسفال سرد گردد كه آقاي كريمي گفت: بخاطر شيب تند و نيز محدوديت در شكستن اين شيب، تعمير و ساخت اين جاده مقرون به صرفه نيست و بهتر اين است كه روي جاده ارتباطي اين روستاها تا بخش هزينه كنيم كه قرار شد هنگام برگشت به شهركرد از اين مسير عبور و مجددا ارزيابي گردد.

                                                 گزارش از؛ محمدعلي شاهسون ماركده

جلسه كميته سلامت

در تاريخ 15/4/85 جلسه كميته سلامت بخش سامان با حضور اعضا كميته و دهياران بخش در محل بخشداري سامان تشكيل شد. از روستاي ماركده ابوالفضل عرب دهيار در اين نشست حضور داشت. جلسه با سخنان رئيسي بخشدار آغاز و مشكلات بهداشتي شهر و روستاهاي بخش سامان مطرح و تصميماتي اتخاذ گرديد كه موضوع هاي مرتبط با روستاي ماركده و قوچان به شرح زير است. مقرر گرديد آب و فاضلاب روستايي شهرستان شهركرد تا شهريورماه سال جاري نسبت به تعيين حريم چاه هاي آب خصوصا روستاهاي چم جنگل و قوچان اقدام نمايد. مقرر گرديد جهت روستاهاي هوره و ماركده و سوادجان دستگاه كلريناتور گازي نصب گردد.     

    گزارش از ؛ ابوالفضل عرب

كمك به ساخت عتبات و جمع آوري زكات

جلسه اي در تاريخ 14/4/85 با حضور بخشدار، امام جمعه و فرماندهان پايگاه هاي مقاومت بسيج بخش و روحانيان مساجد در محل كميته امداد امام خميني سامان تشكيل گرديد نخست آقاي حسيني امام جمعه سامان پيرامون اهميت توجه به ساخت اماكن مقدس سخناني گفتند سپس آقاي رئيسي بخشدار در همين رابطه سخن گفتند و پيرامون جمع آوري زكات گفتند: در هر روستايي كه مبلغ پنج ميليون تومان زكات جمع آوري گردد پنج ميليون تومان هم دولت كمك خواهد نمود كه مي توان اين جمع را در همان روستا در پروژه هاي عمراني هزينه كرد. سپس آقاي باباخاني دبير ستاد جمع آوري كمك به عتبات عاليات در بخش سامان گزارشي از عملكرد اين ستاد بيان و گفت: سهميه كمك استان به بازسازي حرم حضرت ابوالفضل ( ع) حدود يك و نيم ميليارد است كه از اين مبلغ، 70 ميليون به عهده بخش سامان است كه اميد واريم با قبوضي كه در اختيار دهياران و فرماندهان پايگاه هاي بسيج قرار داده مي شود بتوانيم اين مبلغ را جمع آوري نماييم.

 جهت اجراي مفاد جلسه فوق در روستاي ماركده،  جلسه اي در تاريخ 17/4/85 با حضور فرمانده پايگاه بسيج، دهيار روستا، يك نفر از اعضا شورا و هيات مديره مؤسسه خيريه حضرت زهرا (س) تشكيل و مقرر گرديد؛ از طرف دهياري صندوقي جلو مسجد جهت نذورات مردم بمنظور بازسازي حرم حضرت ابوالفضل (ع) قرار داده شود. مؤسسه خيريه نسبت به جمع آوري كمك هاي مردمي اقدام و در ازاء دريافت وچه قبض تحويل نمايد. از روحاني مسجد در خواست گردد در اين خصوص در مناسبتهاي مختلف تبليغ لازم را بنمايد. مهلت دريافت كمك هاي مردمي در اين خصوص تا پايان اسفند ماه 85 است. و عزيزان همشهري كه خواهان پرداخت زكات اموال خود هستند مي توانند به دهياري روستا مراجعه و زكات خود را بپردازند و قبض لازم را دريافت نمايند.

 گزارش ؛ ابوالفضل عرب

 نجواهاي كوچه و خيابان

يكم : روز 16/4/85 يكي از همشهريان گفت: آن شب كه عده اي براي آوا در دفتر دهياري جمع شده بودند پسر من هم آمده بود. و من در خانه بودم چندين تلفن از هم محله اي هايم به خانه ما شد كه؛ چرا پسرت را گذاشته اي رفته توي اين جلسه و از محمدعلي شاهسون حمايت مي كند.

دوم : ساعت 10 روز 19/4/85 يكي از دوستان گفت : ديشب در يك جمع دوستانه جوانان روستاي قوچان بودم. طبق معمول چند سال گذشته كه – غيبت از شما نُقل مجالس است – صحبت پيرامون شخصيت شما دور مي زد. بدون استثنا همه ( بعضي با شدت و بعضي عادي و معمولي ) قبول داشتند كه شما آدم باسواد، با منطق، و يك رنگ هستيد ولي مي گفتند ؛ اگر مقداري ظاهر قضايا را رعايت مي كرد بهتر بود. وقتي مي پرسيدم منظور از ظاهر قضايا چيست ؟ با تعجب ديدم مثال هايي را كه مي زنند اين است كه شما بايد قدري رياكار و ظاهرساز و دوروباشي تا محبوب القلوب شوي !!؟؟

سوم : ساعت 18 روز 19/4/85 يكي از كشاورزان شركت فردوس زنگ زد و گفت ؛ امروز مدير عامل فردوس والو آب درختان مرا بسته است آيا ايشان مي تواند چنين كاري بكند ؟ پرسيدم؛ به چه دليل بسته است ؟ گفت ؛ مي گويد پولت را ندادي . گفتم ؛ خوب بايد پولت را داده باشي . گفت ؛ آيا من كه يك عضو فردوس هستم نبايد بدانم پول هاي كمكي به اين شركت و پول هايي را كه مردم داده اند در كجا و چگونه هزينه شده است ؟ گفتم ؛ چرا اين هم حق تو است كه از همه اين ها اطلاع داشته باشي. گفت ؛ حالا من مي خواهم به شورا شكايت كنم. گفتم ؛ شكايت لازم نيست برو پولت را بده و از هيات مديره هم بخواه كه حساب كتاب را براي اعضا روشن نمايند. 

محمدعلي شاهسون ماركده

همه بايد سواد علمي داشته باشيم

با خواندن جمله فوق پرسشي در ذهن آدمي شكل مي گيرد و آن اين است كه سواد علمي چيست ؟ به علاوه دو كلمه در جمله فوق كنجانده شده كه براي هر آدمي پرسش برانگيز است يكي كلمه « همه » است و ديگري « بايد » است كه به جمله حالت دستوري مي دهد و در اينجا مفهوم تاكيد دارد و ممكن است پرسيده شود ؛ چه ضرورت دارد كه همه مردم بايد چنين سوادي داشته باشند ؟ و آيا تا كنون كه مردم چنين سوادي نداشتند زندگي نمي كردند ؟ بد نيست نخست معاني سواد و علم را بدانيم. سواد واژه اي است عربي كه به زبان فارسي راه يافته ، و از قديم تا كنون در زبان و فرهنگ ما معاني مختلفي داشته است. و سرانجام امروز به توانايي خواندن و نوشتن اطلاق مي گردد. علم نيز واژه اي است عربي كه به زبان فارسي راه يافته  و معني آن كلمه زيباي دانشِ زبان فارسي خودمان است و دانش يعني دانندگي، دانايي و عمل توانايي دانستن و امروز به مجموعه اطلاعات و آگاهي ها در باره يك پديده و موضوع و يا همه پديده ها كه از طريق آموختن ، آزمايش، تجربه و يا مطالعه و مشاهده بدست مي آيد اطلاق مي گردد و آدم دارنده دانش را دانشمند و كسي كه كار دانشي و تحقيق مي كند دانش پژوه مي ناميم. و كسي كه در سطح پايين دنبال آموختن است دانش آموز و در سطح بالا را دانشجو مي گوييم. ياد آوري مي نمايم دانش در فرهنگ ما ايرانيان جايگاه والايي داشته است. فردوسي بزرگ كه ترجمان فرهنگ ما ايرانيان است دانش را توانمندي ، توانايي و دانايي مي داند ( توانا بود هر كه دانا بود ) و بر اين باور است كه دانش پايان ندارد يعني بايد انسان هميشه و در همه وقت در حال آموختن باشد ( چو ديدار يابي به شاخ سُخُن  –  بداني كه دانش نيابد به بُن ) و رودكي شاعر پرآوازه ايران، دانش را همانند چراغ در تاريكي مي داند ( دانش اندر دل چراغ روشن است  –  وز همه بد بر تن تو جوشن است ). دانش و علم در فرهنگ و آئين اسلام هم بسيار تاكيد شده تا جايي كه پيامبر بزرگوار اسلام بدست آوردن علم و دانش را بر همه ضروري دانسته و دستور داده از كودكي تا بزرگ سالي بايد دنبال آموختن بود ( اطلبوالعلم من المهد الي الحد ) ( چنين گفت پيامبر راستگوي  –  ز گهواره تا گور دانش بجوي ) و نيز توصيه كرده اگر علم در دور دست هم هست بايد رفت و آموخت  ( اطلبوالعلم ولو بالصين ). پس بنابر اين معاني سواد و علم ؛ سواد علمي عبارت است از هنر و توانايي خواندن ، نوشتن و دانستن مجموعه اي از اطلاعات، آگاهي ، مفاهيم، تاريخ و انديشه ها كه از اصول علمي نشات گرفته باشند. اصول علمي چيست ؟ اصول علمي اين است كه هر موضوع كه آگاهي و اطلاعاتش بناميم بايد بتوانيم بارها آزمايشش كنيم و نتيجه يكسان باشد، آموزش بدهيم ، مشاهده كنيم ، نشانش دهيم، بياموزيم و بياموزانيم و از يك رابطه قانون علي و معلولي پيروي كند. وقتي صحبت از علم و دانش به ميان مي آيد ممكن است كار علمي كردن در ذهنمان مجسم شود كه بايد گفت با علم و دانش به دو شكل مي توان برخورد كرد. يكي اينكه كار علمي بكنيم، دانش پژوه باشيم، تحقيق كنيم، مطالعات علمي داشته باشيم. مانند كسي كه در زمينه نجوم تحقيق مي كند و آسمان را مشاهده مي نمايد و ستاره ها را رصد مي كند و يا آدمي كه در آزمايشگاه روي مواد و موجودات گوناگون تحقيق و آزمايش مي كند و يا دانش پژوهي كه در زمينه كشاورزي و رشد گياهان تحقيق و آزمايش انجام مي دهد و يا پژوهشگر علوم انساني كه در جامعه انساني با مشاهده، گفتگو، شنيده ها، آمارها، ديدن ها، بررسي و مطالعه مي نمايد و يا دانش پژوهي كه در كتابخانه به صورت علمي مطالعات اجتماعي، تاريخي، فرهنگي مي نمايد. اين روش ها كار آدم هاي متخصص و پژوهشگر است و كاري است ارزنده  براي توسعه دانش ، علم و دانسته هاي بشري و بسيار ارزشمند است. ديگر استفاده بهينه از مفاهيم و آگاهي هاي علمي براي رفع نيازهاي روز مره زندگي. كه اين قسمت مورد نظر من در اين مقاله است وقتي مي توانيم به اين مهم دست يابيم كه زندگي مان را براساس مفاهيم علمي بنيان بگذاريم يعني ريشه هر پديده را بشناسيم و به آن وقوف داشته باشيم و بجاي برخورد احساسي با پديده ها ، در باره هر پديده اي خود بينديشيم، نه ديگري بجاي ما بينديشد و انديشه خود را به ما ديكته كند يعني انديشيدنمان را به ديگري واگذار نكنيم، ديگري را عالم وعقل كل، و خود را حقير و يا هيچ نپنداريم. و بجاي پيروي كوركورانه از ديگري و انجام گفته هاي او، خود در باره هر موضوعي به تفكر بايستيم، خِردمان را به كار بيندازيم و اتخاذ تصميم كنيم.

 سواد علمي با توانايي بكارگيري ابزار آلات و تكنولوژي هم يكسان نيست چون توانايي بكارگيري ابزارآلات و تكنولوژي مانند ماشين، كامپيوتر، تلويزيون، ويدئو و… كه امروزه جزء ضرورت هاي زندگي محسوب مي شود سواد تكنولوژيك مي نامند و ممكن است آدمي از همه اينها سود ببرد و استفاده كند و سواد علمي هم نداشته باشد. ما موارد زيادي را در جامعه مان بطور روزمره و ملموس مي بينيم و مي توان مثال زد. فردي ماشين مي خرد و بجاي حيوان، از اين پس با ماشين مسافرت مي نمايد ولي همچنان همان ترفند هاي خيالي و توهمي را كه براي ايمني سفر با الاغ به كار مي بست درباره ايمني مسافرت با ماشين هم به كار مي گيرد !! يعني آن روز مهره سبز گردن الاغش آويزان مي كرد تا از چشم زخم چشم شور همسايه در امان بماند و امروز همان را در ماشينش مي آويزد تا زهر چشم همسايه را خنثي كند در آن روز وقتي مي خواست با الاغش به مسافرت برود بازماندگان در خانه ، آب به پشت سرش مي پاشيدند و آش پشت پا مي پختند تا مسافر به سلامت برگردد. حال با ماشين هم كه عازم سفر هست همين كار ها را براي تضمين سلامتي به كار مي برند در صورتي كه شكل و وسايل مسافرت كاملا دگرگون شده است. و خطر هايي كه در مسافرت با الاغ مسافر را تهديد مي كرده با خطر هايي كه مسافرت با ماشين، مسافر را تهديد مي كند تفاوت فاحش دارد. اين آدم سواد تكنولوژيك كسب كرده چون مي تواند ماشين براند ولي به سواد علمي دست نيافته و نمي داند ماشين بر اساس قانون ديناميك يا همان حركت خودمان سير مي نمايد و براي سلامتي مسافر لازم است موتور ماشين، زير و بند آن ، لاستيك ها، ترمزها و ديگر اجزا ماشين ميزان و سالم باشند و راننده مهارت لازم را دارا باشد و قوانين رانندگي را بداند و عمل كند و سرانجام اينكه جاده مناسب و ايمن باشد آنگاه سفر به سلامت خواهد بود. چون اين مجموعه سيار تشكيل شده از آهن و گوشت و پوست آدمي، حال در برخورد آهن و گوشت و پوست، گوشت و پوست شديد ترين آسيب را خواهد ديد و آب پشت پا و آش پشت پا هم اين قانون را نمي تواند به هم بزند. مثال جالب ديگر در اين زمينه استفاده از علم پزشكي است. هم يادم مي آيد و هم مي شنيدم حدود 50 سال پيش كه تازه طبابت به روش علمي به روستاها راه يافته بود و هرگاه فردي در روستا به بيماري سختي مبتلا مي شد و به قول مردمان آن روز با دعا و جن گيري هم بهبودي حاصل نمي كرد او را با حيوان به نجف آباد و سپس به اصفهان نزد پزشك مي بردند كه رفت و آمد چند روز به درازا مي كشيد هنگام برگشتن در اسفيدواجان يا رضوان شهر امروز يك دعاي سنگين هم براي او گرفته مي شد. وقتي به روستا مي آمدند حال بيمار با مصرف دارو قدري بهتر شده بود بهبودي حاصله را نتيجه دعاي سنگين دعا نويس اسفيدواجاني مي پنداشتند كه نامش همراه دعا و ثنا بود و ياد پزشك معالج اصفهاني با نثار ناسزا و نفرين برده مي شد. البته اين ديد و بينش كم و بيش امروز هم طرفداراني دارد چنين آدمهايي قوانين جهان حاكم بر زيست موجودات زنده، اساس سوخت و ساز بدن انسان، اساس ساز و كار بدن انسان را نمي دانند و فكر مي كنند جهان به صورت الله بختكي اداره مي شود. حال دعا نويسِ بي سوادِ دعاي سنگين ده مي تواند در اين روابط الله بختكي كاري بكند كه اگر هنگام دريافت دعا از دعانويس با ديده دقيق بافت زندگي، قيافه كج و معوج او را ورانداز كنيم خواهيم پي برد كه يكي از آدم هاي بد بخت جامعه است و نه تنها شناختي از بدن فرد بيمار ندارد بلكه از چگونگي كار بدن خود هم بي خبر است. به علاوه با هويت، فرهنگ و زبان آباء اجدادي خود هم بيگانه است و سرِ ستيز دارد چون دعا را به زبان عرب مي نويسد كه نه خود بفهمد چي نوشته و نه دعا گيرنده. شگردي هم به كار مي زند كه اگر آدم كنجكاوي بخواهد موضوع را مطالعه و بررسي نمايد گيرنده دعا اين اجازه را ندهد و آن اين است كه توصيه مي شود دعا را باز نكنيد حكمش مي رود !!؟؟ حال اگر سواد علمي داشته باشيم خواهيم دانست كه زيست موجودات زنده در روي كره زمين بويژه زيست انسان بر اساس قانون علمي حاكم بر موجودات زنده است يعني وقتي عضوي از بدن انسان آسيب ديد بايد آسيب ترميم شود ويا ميكرب و ويروس وارد بدن شد بايستي از بين برود تا بدن سلامتي خود را باز يابد پس بنابر اين بايد پيش كسي برويم كه جزئيات كار بدن، اجزاء بدن و قوانين حاكم بر زيست انسان را بداند . دعا نويس از آنجاييكه هيچ گونه اطلاعي از بدن انسان و قوانين حاكم بر زيست آن ندارد هيچ كاري نمي تواند بكند.

 در جامعه و روابط اجتماعي هم سواد علمي بسيار ضرورت دارد. ببينيد فردي نامزد نمايندگي مجلس و يا پست رياست جمهوري مي شود. و براي تبليغات به ميان مردم مي آيد و بر اساس مطالعات و اطلاعات داده شده مي بيند بيشتر مردم با فقر در گيرند آنگاه براي جلب توجه مردم و كسب آرا مي گويد ماهي فلان قدر تومان پول نفت توزيع خواهم كرد و يا پول نفت را بر سر سفره هاي شما خواهم آورد. حال اگر ما ريشه و اصول علم اقتصاد را ندانيم فريب اين گفته ها را خواهيم خورد و براي او سينه چاك خواهيم كرد و او را بهترين خواهيم پنداشت چرا ؟ چون احساس مي كنيم نياز ما را بر طرف مي كند ولي اگر بينش و سواد علمي داشته باشيم و با ريشه و اصول علوم اقتصادي و اجتماعي آشنايي داشته باشيم  هر گز اين حرف ها را باور نمي كنيم چون مي دانيم وقتي فقر از جامعه بيرون خواهد رفت كه سرمايه گذاري گردد ،كار ايجاد شود و توليد در جامعه باشد و همه در حد توان خود به كارهاي توليدي مشغول باشند نه كار واسطه گري و دلالي . آنگاه تك تك مردم توليد خواهند كرد و درآمد خواهند داشت و در مجموع جامعه ثروتمند خواهد شد، بنابر اين براي زدودن فقر بايد كار ايجاد كرد نه پول توزيع نمود.  ببينيد ما در عصري و قرني زندگي مي كنيم كه اقتصاد، سياست، اجتماع، علم و فرهنگ آدميان سخت به يكديگر پيوند دارد، بستگي دارد، به يكديگر مرتبط است ( هرچند سياست مداران تنگ نظر تلاش مي كنند با ايجاد مانع و محدوديت از ميزان و كيفيت آگاه شدن مردم بكاهند تا اين پيوستگي گسترده و عميق نگردد تا بتوانند چهار صباحي بيشتر بر سر قدرت بمانند ) مي دانيم اين ارتباط و پيوستگي را تكنولوژي و ابزارآلات فراهم آورده است. تكنولوژي در همه زواياي زندگي ما اثر گذاشته و ما بدون اين ابزارآلات نمي توانيم به زندگي روزمره خود ادامه دهيم به همين جهت كار و فعاليت هريك از ما انسانها روي زندگي انسان هاي ديگر در كره زمين مي تواند تاثير بگذارد لذا نياز است تا براي اينكه بتوانيم زندگي سالم تر، موفق تر داشته باشيم با مفاهيم به صورت اصولي و ريشه اي آشنايي پيدا كنيم. مثلا در اخبار مي شنويم ؛ بر اثر فعاليت تخريبي انسان بر روي كره زمين ضخامت لايه اوزن جو كم شده و قسمتي از آن سوراخ شده است. ما مي توانيم دو گونه به اين خبر واكنش نشان دهيم كه هريك از واكنش ها نشان از ميزان و سطح سواد علمي ما دارد. مي توانيم بي تفاوت از كنار آن بگذريم، آن را نشنيده به پنداريم، اهميت ندهيم و بگوييم به ما چه ! و به زندگي روزمره خود فارغ از مسائلي كه در پيرامونمان مي گذرد مشغول باشيم كه خود نشان از نا آگاهي و بي مسئوليتي ما دارد ( مانند آن نماينده مجلس كه گفته بود هركه سوراخ كرده خودش هم تعمير كند ). مي توانيم اين خبر را با سواد علميمان تحليلش كنيم و بگوييم؛ لايه هاي جوي كره زمين با تصفيه نور خورشيد تاثير مهم و مستقيم بر سلامتي و زندگي موجودات زنده و وضعيت آب و هوايي و گياهي كره زمين دارد لذا در صورت برهم خوردن اين شرايط، زندگي و سلامتي ما هم بر هم خواهد خورد. پس ببينيم كدام يك از فعاليت هاي ما تخريبي است آن را تغيير دهيم و زمينه سلامتي خودمان را بهم نزنيم.

 پديده ايدز هم كه همه شاهدش هستيم مثال خوبي است. ابتداي كشف و پيدايش ويروس HIV  تبليغات زيادي برپا كرديم كه چون غربي ها بي بند و بارند بيماري ايدز گرفته اند و بي خيال از كنار آن گذشتيم حال خودمان هم گرفتارش شده ايم. در صورتي كه اگر سواد علمي مي داشتيم مي دانستيم كه ويروس مرز نمي شناسد، كاري به مسائل سياسي، اخلاق، اعتقاد و ايمان ندارد و برايش انسان مسلمان و غير مسلمان، سياه پوست و سفيد پوست هم ندارد هركجا توانست نفوذ كند و شرايط زيست و رشد برايش فراهم بود نفوذ مي كند، رشد مي كند، تكثير مي شود و شكار خود را قرباني مي نمايد. لذا براي گرفتار نشدن بايد راه هاي نفوذ ويروس گرفته شود نه اينكه جامعه و افراد مبتلا را سرزنش كنيم و چشم برهم نهيم تا نقاط ضعف خودمان را نبينيم..

سواد علمي در زمينه اعتقادي و باورهاي ديني هم مي تواند انسان را به جايگاه اصلي اش كه جانشين خداشدن در روي زمين است رهنمون شود. براي مثال ؛ طبق آئين اسلام هر فردي كه از نظر موقعيت اقتصادي در وضعيت خوبي قرار گرفت در طول عمر فقط يك بار واجب است كه به زيارت كعبه برود. تا در آنجا مساوي بودن انسان ها را به عينه ببيند، لمس كند و تجربه نمايد. منيت خود را وا نهد و تواضع بر گيرد، خود خواهي را رها كند و نوع دوستي را فرا گيرد، خشم و كين را فرو گذارد و مهر ورزي پيشه كند. و سر انجام از رحمانيت خداوندي بخشش بياموزد و از رحيميتش عشق. و با دلي آكنده از صفا برگردد. آنگاه به جز نيك و خوش نگويد، به جز خير و نيكي نكند. بخشندگي از خصايص اصلي او شده باشد. اگر سواد عميق و وسيع داشته باشيم بدون شك به اين مهم دست خواهيم يافت. چرا كه براي دوقلو كردن نام عزم مكه نخواهيم كرد. براي رقابت با همسايه بار سفر نخواهيم بست بلكه بخاطر شوق انسان تر شدن در اين وادي قدم خواهيم زد. و وقتي كه برگشتيم همه انسان ها را يكپارچه و يكدست و اعضا يك پيكر خواهيم پنداشت چون كه آفريده خدايند.  ( بني آدم اعضا يك ديگرند   كه در آفرينش ز يك گوهرند ) حال اگر روزگار يكي از اين آدميان را به درد آورد، ما هم آرامش خود را از دست خواهيم داد لذا به مدد او خواهيم شتافت. ( چو عضوي بدست آورد روزگار   دگر عضو ها را نماند قرار ) آنوقت به ما مي گويند انـــــــــــــــــــــــــــسان ، جانشين خدا در روي زمين. پرسشي كه در پايان به ذهن خطور مي كند اين است كه ؛ حاجيان تكراري روستاي ما چه مقدار به اين فضائل انساني دست يافته اند ؟

 پس مي توان گفت ؛ سواد علمي دركي عميق، وسيع و منطقي از مفاهيم و اصول علم و دانش است يعني داشتن جهان بيني علمي، بينش علمي، انديشه علمي، تفكر علمي، رفتار و زندگي بر اساس داده هاي علمي، كاركردن بر اساس و روش علمي و سرانجام جامعه و روابط اجتماعي بر اساس اصول علمي يعني پي بردن و دانستن ريشه مفاهيم. بنابر اين مي بينيم داشتن سواد علمي امروزه يكي از نيازها و ضرورت هاي زندگي است تا مسائل را خوب بفهميم و با آرامش و آسوده تر زندگي نماييم از نعمات دنيايي بيشترين لذت را ببريم ، به معنويت والاي انساني دست يابيم و انساني باشيم سرزنده، پويا، شاداب، دانا، توانا ، فرهيخته و باورمند راستين به بزرگواري خداي.   

  محمدعلي شاهسون ماركده

جلسه آوا  

در پي دعوت از حدود 25 نفر و حضور حدود 10 نفر، جلسه اي درتاريخ22/4/85 ساعت 21 در محل دفتر دهياري تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي كيفيت انتشار نشريه آواي ماركده ( خبرنامه داخلي شوراي اسلامي ماركده ) بود. نخست محمدعلي شاهسون، مسئول انتشار نشريه سخناني بدين شرح بيان نمود. فلسفه انتشار نشريه در هر جامعه اي اين است كه؛ دانسته ها، انديشه و اطلاعات هيچكس بصورت مطلق و كامل نيست، و هر فردي در جامعه مقداري از آگاهي ها و دانسته ها را در نزد خود دارد لذا ضرورت دارد هركس دانسته هاي خود را در هر موضوعي بصورت مكتوب در اختيار، ديد و داوري همگان قرار دهد تا ضمن اينكه مورد ارزيابي قرار مي گيرد ديگران هم از آن دانسته ها سود ببرند. اين انديشه و روش در توصيه هاي بزرگان آئين اسلام هم آمده مثلا پيامبر بزرگوار اسلام گفته ؛ زكات علم نشر آن است. يعني؛ كسي اطلاعات و دانشي دارد بايد آن را انتشار دهد تا ديگران هم از آن سود ببرند. يا آيه قرآن كه مي فرمايد: فبشر عبادالذي… مبين همين نظر است كه سخن ها گفته شود آنگاه از ميان آنها بهترين انتخاب شود. بسياري از خردمندان، فرهيختگان و فرزانگان جهان هم اين سخن را گفته و خود دانسته هايشان را در اختيار مردم قرار داده اند و نيز از دانسته هاي ديگران سود برده اند. انتشار نشريه بدين سبك و سياق در تاريخ و جامعه ما مسبوق به سابقه نيست و يك پديده اي است كه حدود 150 سال قبل از فرهنگ مردمان مغرب زمين وارد فرهنگ و جامعه ما شده است. و امروز به روستاي ماركده ما رسيده است و در جامعه روستايي ما كاملا تازگي دارد. بايد دانست جامعه روستايي ما يك جامعه كاملا سنتي با فرهنگ شفاهي است يعني در آن ، رويدادها ثبت، ارزيابي، بررسي و ريشه يابي نمي شوند، مردم عادت ندارند اخبار را به صورت مكتوب و رسمي بدست آورند بلكه خبرها اكثر بصورت يك كلاغ چهل كلاغ در كمترين زمان بصورت شفاهي بين مردم رد و بدل مي شود. موضوعي ديگر كه در جامعه ما هيچ سابقه نداشته است مكتوب كردن روزانه گفته هاي مسئولان، دست اندركاران، سران و سخن گويان و سپس نقد و بررسي آنها است. لذا هر مسئولي و سخن گويي بصورت شفاهي حرفي مي زده و تمام مي شده و شنونده ها هم برحسب موقعيت، منافع، دانش و اطلاعات، فهم و حواس خود از آن سخن برداشت خود را داشته اند و خيلي زود هم اين سخنان در لابلاي گفته ها و شنيده هاي ديگر و زير فشار سختي هاي كار كشاورزي و نيز ناملايمات و رنج ها و مشقت هاي زندگي به كلي فراموش مي شدند بدين جهت است كه مي بينيم در جامعه هاي سنتي تحول به كندي صورت مي گيرد. حال در روستاي ماركده با همت تعدادي از جوانان علاقمند و تحصيل كرده كاري نو شروع شده و آن انتشار نشريه است كه در صورت همكاري شما جوانان مي تواند سودمند افتد. در اين كار نو قرار است اخبار به صورت كتبي و رسمي منتشر شود و بدست مردم برسد. رويداد هاي روستا ثبت و سپس ارزيابي و نقد و بررسي شود و به اطلاع همگان برسد. در اين كار نو قرار است رفتار، گفتار و انديشه و عملكرد مسئولان، دست اندركاران، سران و سخنگويان روستا نقد گردد. و اين كار نو ميداني، زمينه اي و عرصه اي است براي جوانان مستعد كه مايل هستند بنويسند، ابراز وجود كنند، نظر خود را ابراز نمايند و رشد داشته باشند. تا در آينده مثل امروز در ركود و رخوت و سكون و سكوت نباشيم. اين كار نو كه در روستا مدتي است – هرچند با كيفيت پايين – انجام مي شود و مسبوق به سابقه هم نيست ممكن است به مذاق كسي يا كساني خوش نيايد، يا عده اي آن را در راستاي منافع خود نبينند و يا براي گروهي خوشايند نيفتد. طبيعي است كه مخالفت نمايند، بدگويي كنند، آن را تحقير و نكوهش كنند و زشت بشمارند و سر انجام به مقابله برخيزند. ما نبايد از اين كار مخالفان ناراحت و دلخور شويم و بياشوبيم و جوش بياوريم. چون حق آنها است كه مخالف باشند همانگونه كه ما هم حق خود مي دانيم اين كار نو را انجام دهيم. بنابر اين شايسته جامعه انساني است كه هم ما آنها را تحمل نماييم و هم آنها ما را تحمل كنند. هم ما به آنها احترام بگذاريم و حقوق آنها را رعايت كنيم و هم آنها رعايت احترام ما را بنمايند و حقوق ما را محترم بشمارند. و اين يك روش كاملا اخلاقي، انساني و پسنديده است و نبايد از روش پسنديده خارج شويم. به علاوه ما نبايد اين انتظار را داشته باشيم كه همه مردم نشريه ما را بخوانند و نيز همه از نوشته هاي ما خوششان بيايد و به به بگويند چنين انتظاري با توجه به گستردگي علايق، خواستها، برداشت ها، نيازها و ارزشهاي مردم دور از واقعيت ، غير ممكن و نا معقول است. از طرف ديگر ما نبايد بپنداريم كه هرچه مي نويسيم درست و بي عيب است و خطايي در آن نيست. نه، ممكن است نوشته هاي ما هم خطا داشته باشد و هم كاستي. لذا نيازمند نقد است و در صورت نقد شدن هم نبايد برنجيم. همانگونه كه گفتم جامعه ما يك جامعه سنتي است در اجتماعات سنتي مردم اطلاعات، دانسته ها، شيوه زندگي و باور هاي خود را مطلق درست مي پندارند و رفتار ديگرگونه را بر نمي تابند. حال اگر آدمي حرفي ديگر زد، كاري ديگر كرد، رفتارش ديگر گونه بود مورد تمسخر و سرزنش قرار مي گيرد، ناهنجار تلقي مي شود و مورد پذيرش جامعه نخواهد بود. به همين دليلِ سنتي بودن، با هر چيزِ نوي كه در جامعه بوجود بيايد ابتدا مخالفت و مقابله مي نمايند. در اين زمينه صدها مثال مي توان زد. مثال 1 – يادم است حدود 40 سال قبل دونفر از جوانان روستا دو چرخه خريده بودند و در كوچه هاي آن زمان مي راندند در روستا زمزمه مي شد كه اين دوچرخه سواران نظم و امنيت روستا را به هم زده اند !! چون هنگامي كه دوچرخه با سرعت از كنار حيوانات مردم عبور مي كرد آنها رم مي كردند. مثال 2 – ببينيد امروز ما به آساني و عادي مي رويم روغن نباتي مي خريم و مصرف مي كنيم 40 – 50 سال قبل كه تازه به صورت نوبر اين محصول به روستا راه يافته بود مصرف كنندگان به صورت پنهاني مصرف مي كردند چون مردم با يك ديد ديگري به آنها مي نگريستند. حال ما مي توانيم بپرسيم مصرف روغن نباتي چه عيبي مي توانسته داشته باشد ؟ چه زياني مي توانسته به ديگر مردم بزند؟ مثال 3 – من طي چند سال گذشته كه در ماركده كار مي كردم در هنگام روز در زير آفتاب كلاه حصيري به سر مي گذاشتم تا از زيان اشعه نور خورشيد محفوظ بمانم ولي خود با گوشم شنيدم كه مسخره ام مي كردند ولي خوشبختانه امروز مي بينم اين طلسم شكسته است. پرسشي كه پيش مي آيد اين است كه كلاه حصيري برسر گذاشتند غير اخلاقي بود؟ غير شرعي بود؟ براي جامعه زيان بخش بود؟ بي احترامي به كسي مي شد؟ كه نمي توانست در اذهان مردمان جامعه ما جا بگيرد؟  از آنجاييكه نشريه آوا يك پديده نوي در روستا هست و چون مسائل را نقادي هم مي كند بدون شك گروهي با آن مخالف هستند و اين يك چيز عادي است. لذا ما تحصيل كردگان روستا وظيفه داريم اولا اطلاعات و آگاهي هاي خود را توسعه دهيم. دوما آنها را به صورت كتبي، صادقانه و خالصانه در اختيار همشهريان بگذاريم و به آنها بگوييم در زندگي امروز ضرورت دارد با ديد و نظر بازتر به جهان نگريست و نشريه آوا بدين منظور منتشر مي شود. حال از يكايك شما انتظار هست ضمن همكاري با آوا ، جهت بهتر شدن كيفيت و كميت آن كاستي ها را گوشزد و راه حل هاي خود را بيان فرماييد.

يكي از حاضران گفت: علت اينكه همه دعوت شدگان نيامدند اين است كه تعدادي از كساني كه دعوت مي شدند مي گفتند ؛ ما اگر بخواهيم در اين جلسه شركت كنيم امنيت نخواهيم داشت لذا ناگزير نمي آييم چون گروهي، هواداران آوا را زير نظر گرفته اند و ممكن است در آينده برايشان دردسر درست كنند. يكي ديگر از حاضران جلسه گفت؛ موضوع هايي هست كه در زندگي ما دست و پاگيرند بدون اينكه منطقي در درون آنها باشد و يا عقلاني باشند ولي نا آگاهانه در زندگي وجود دارند و مانع و يا باعث كندي رشد و يا رنج بيشتر در زندگاني مي گردند و لازم است ما شجاعت و شهامت آن را داشته باشيم تا ببينيم كدام يك از رفتار هاي ما غير منطقي است و آن را كنار بگذاريم اين را مي توان با نوشتن مقالات آشكار كرد براي مثال: من خود در خانه چندين سال بود چتر داشتم ولي خجالت مي كشيدم هنگام بارندگي كه به كوچه و خيابان مي آمدم روي سرم بگيرم و با خود مي گفتم اگر اين كار را بكنم مردم خواهند گفت پسر فلاني باباش را گم كرده و چتر روي سرش مي گيرد با اين اوصاف باران توي سرم مي ريخت ولي چتر را بيرون نمي آوردم. خاطره اي ديگر از يكي از همكلاسي هايم دارم. يكي از همكلاسي هايم كه يكي دو سال از من بزرگ تر بود تٌمان گشاد مي پوشيد روزهايي كه به مدرسه مي رفتيم ايشان شلوار تنگ را در كيف مي گذاشت و روي پل جلو مدرسه تٌمان گشاد را در مي آورد و شلوار تنگ را مي پوشيد وقتي مدرسه تعطيل مي شد و مي خواستيم خانه برويم دوباره روي پل شلوار تنگ را در مي آورد و تٌمان گشاد را مي پوشيد. اين بنده خدا در مدرسه خجالت مي كشيد تٌمان گشاد بپوشد و در خيابان و خانه هم خجالت مي كشيد شلوار تنگ بپوشد. حالا اين موضوع يادم مي آيد مي بينم اين بچه اصلا نمي توانسته درس بخواند چون بيشتر ذهنش مشغول مراعات تعويض شلوار و تمان بوده است تازه اين يكي از مشغوليات ذهني اش بود مشغوليات ذهني ديگر هم داشت. يكي ديگر از حاضران گفت :سال گذشته به اتفاق آقاي اسدالله عرب در اتاق تاكسي تلفني نشسته بوديم گفتگو بود اسدالله عرب دهيار روستا گردد يكي از ادعا رسان روستا كه اخيرا به جرگه مسئولان پيوسته هم آمد و نشست، رو كرد به آقاي اسدالله عرب و گفت: دوتا عيب داري قبل از اينكه دهيار شوي اين دوتا عيب را بايد برطرف كني يكي اينكه ريشت را مي تراشي كه ديگر نبايد بتراشي ديگر اينكه پيراهن آستين كوتاه مي پوشي كه ديگر نبايد بپوشي. ببينيد ذهن و ديد ما چقدر سطحي است ؟! در نظر اين اشخاص، داشتن يا نداشتن توانايي، شايستگي، توانمندي، مهارت و مديريت اهميت ندارد، مهم نيست، تنها مشكل و مسئله اين است كه اين آقا ريشش را مي تراشد و پيراهن آستين كوتاه مي پوشد حال اگر اين دو رفتار اصلاح گردد تمام مشكلات دهياري نيز برطرف خواهد شد؟ اگر بتوان در زمينه سطحي نگري مقالاتي چاپ كرد مفيد خواهد بود. يكي ديگر از حاضران جلسه گفت: كساني كه به اين حرفهاي مردم اهميت مي دهند كساني هستند كه براي مردم زندگي مي نمايند نه براي خودشان، اگر ما براي خودمان ، برابر عقل، فهم و درك خودمان زندگي كنيم به اين گفته هاي بي محتوا و بي منطق مردم اهميت نخواهيم داد و زندگي و كار خودمان را مي كنيم مثلا براي پوشيدن شلوار لي مرا هم سرزنش كرده اند ولي چون من آن را زيبا و با دوام يافته ام مي پوشم. محمدعلي شاهسون گفت: اجازه بدهيد يك موضوع را در همين جا توضيح بدهم ، چيزي كه ما « لي » مي ناميم آمريكايي ها آن را « جين » مي گويند يعني كتان نخي. و اين همان كرباس خودمان است در گذشته مادرانمان پنبه مي ريشتند، كرباس مي بافتند، از آن لباس مي دوختند و رنگ مي كردند و ما مي پوشيديم كم كم پارچه هاي بازاري ساخت كارخانجات غرب آمد ما پوشيدن كرباس خودمان را ديگر ننگ دانستيم، عارمان شد و عيب دانستيم و پارچه هاي كارخانه اي و به دنبال آن لباس آماده خريديم و پوشيديم و لي آمريكايي هوش و عقلش را به كار انداخت و همين كرباس را بجاي كارگاه دستي مادرش، در كارخانه ظريف تر و زيبا تر بافت و با دوخت زيبا و نام  JEAN «كتان نخي» هم خود پوشيدند و هم به جهان عرضه كردند و ما بدون اينكه پي به اصل آن ببريم آن را با نام « لي » مي خريم و مي پوشيم و از زيبايي آن لذت مي بريم و از محكم بودن آن و مقاوم بودن آن هم سود مي بريم در حالي كه اگر نامش كرباس بود هرگز نمي پوشيديم. يكي ديگر از حاضران جلسه گفت، براي بالا بردن كيفيت آوا بهتر است در صفحه اول  تيتر زده شود و در بين مقالات اشكال هنري بكار برده شود. ديگري گفت : آوا همه اش خبر و مقاله است لذا خيلي خشك بنظر مي رسد براي دلنشين تر كردن آن قدري ادبيات و شعر هم در آن چاپ شود. يكي ديگر گفت: چون روستا و محل و كار ما كشاورزي است مقالاتي در باره درخت و كشاورزي چاپ شود و مثلا مقاله درخت بادام جالب بود. يكي ديگر گفت : چند نفر با من صحبت كردند بر اين باورند كه قسمت نجواها اختلاف برانگيز است و باعث دو دستگي در روستا خواهد شد ولي از نظر خود من اين گفته ها بسيار جالب و مفيد هستند. يكي ديگر از حاضران در جلسه گفت: من چند پيشنهاد دارم 1- آوا شكل روزنامه اي داشته باشد. 2- اگر امكان دارد عكس دار شود. 3- قسمتي تحت عنوان تقويم تاريخ درج شود. 4- اگر ممكن است اخبار سياسي هم درج گردد. 5- از افراد بزرگ روستا كه فوت مي نمايند تجليل شود. 6- پيام تبريك و تسليت چاپ شود. 7- اخبار روستاهاي همجوار نيز درج گردد. 8- مسئول جديدي كه انتخاب مي شود مدرك تحصيلي و تجربيات او جهت آگاهي مردم درج شود. 9- نكات اخلاقي و اجتماعي هم درج كنيد. يكي ديگر از حاضران جلسه گفت: من مردم روستا را در واكنش به آوا پنج دسته مي دانم. 1- گروه زيادي از مردم اصلا آوا را نمي خوانند، كاري به آوا ندارند. 2- تعدادي از مردم هم حامي جدي آوا اند. 3- تعدادي از مردم دنبال انگيزه هستند اگر انگيزه اي باشد براي آوا مقاله مي نويسند، آن را جدي مي خوانند و از آن حمايت مي كنند ولي وقتي بدون انگيزه مي شوند به رخوت و سستي سوق پيدا مي كنند حال اگر بتوان انگيزه يا انگيزه ها را هميشه تازه نگهداشت اين گروه هم طرفدار جدي آوا خواهند بود و من خود از اين گروه هستم. 4- عده كمي هم آوا را بدين جهت مي خوانند و با ذره بين هم مي نگرند تا نقطه يا نقاط ضعفي در آن بيابند تا آن را بكوبند، تخريب كنند، بدنام نمايند و اگر بتوانند تعطيلش كنند. 5- دسته آخر آنهايي هستند كه آوا را براي بالا بردن اطلاعات و آگاهي خود مي خوانند و كاري به مخالفان و موافقان هم ندارند.

 گزارش از ؛ محمدعلي شاهسون ماركده

راسته بازار قوچان

جمعه 23/4/85 ناگزير شدم دو سه ساعتي سرپل قوچان در زير سايه درخت گردو، در كنار خيابان، در ميان ازدحام انبوه جمعيت گردشگران، فروشندگان، رفت و آمدكنندگان و تماشا گران سر پا منتظر بايستم. اين فرصت كه به اجبار برايم پيش آمد بسيار سود مند افتاد و باعث شد گزارش زير را بنويسم.

جمعيت گردشگر زياد بود، گردشگران در كنار رودخانه، در ميان باغها، در زير سايه درختان گردو، باخانواده نشسته بودند. بعضي از آنها هم بين محل اتراق خود و محل هاي خريد و فروش رفت و آمد مي كردند. چندين فروشگاه به گردشگران سرويس دهي مي كردند. دقايقي به كار فروشندگان نگريستم ديدم فروش خوبي دارند، كنجكاو تر شدم ديدم چندين نفر هم در فضاي باز ميوه جات و محصولات محلي مي فروشند. در امتداد خيابان نظر افكندم ديدم جوانان قوچان فروشگاه هايي به منظور سرويس دهي به مردم قوچان و نيز گردشگران احداث كرده و اين قسمت را همچون راسته بازار هاي قديمي در آورده اند. كارشان از رونق خوبي برخوردار بود. به چلوكبابي نظر انداختم سرش شلوغ بود به سليقه و انتخابش آفرين گفتم چون ديدم به كارش وارد است. يك لحظه چشمم به تابلو فروشگاه ها افتاد، آنها را خواندم ديدم قوچاني ها در نام گذاري هم سليقه دار هستند و نام هاي زيبا برگزيده اند. سپس رفتار فروشندگان را زير نظر گرفتم ديدم جوانان قوچان با اينكه بچه ي روستا هستند ولي بسيار خوب و مؤدبانه با مشتريان خود برخورد مي نمايند. بنظر مي رسيد در كارشان مهارت لازم را دارند. در هر فروشگاهي يكي دو نفر مشغول فروش و چانه زني بودند. منظره زيبايي بود، لذت بردن از طبيعت بود، گفتگو بود، خوردن و نوشيدن بود، داد و ستد بود، رد و بدل شدن پول بود و بردن سود. چيزي كه برايم جالب بود و خوشايند بنظر آمد خوش تيپ و شيك پوش بودن دست اندر كاران فروشنده بود و در عين حال شاداب، پويا و نسبي شاد بودند. در اين بررسي ديدم جوانان قوچان موضوعي را خوب فهميده اند، درك كرده اند كه هنوز جوان ماركده اي در نيافته و آن اقتصادي نگريستن به گردشگر است و گردشگر را پول ديدن، سود و درآمد ديدن است. چندين بار در ذهن خود به اين جوانان آفرين گفتم و به ياد جوانان روستايم به فكر فرو رفتم. ديدم از آمد و رفت گردشگر چيزي كه نصيب ما ماركده اي ها مي شود گرد و خاك ماشينشان است. يادم آمد سه سال قبل چقدر تلاش كرديم كه زمين « آده » و چمن بالايي عاشق آباد را به صورت يك واحد پذيرايي گردشگر در آوريم كه با آوردن دلايل بچه گانه نپذيرفتند. بعد تصميم گرفتيم زمين هاي باتلاقي سر آسياب قديم را بدين منظور اختصاص دهيم كه همكاري نشد و نپذيرفتند. به دنبال آن تصميم داشتيم زمين هاي بيشه زار زير زمين هاي قريه را تبديل به يك مجتمع تفريحي كنيم چون با دو پيشنهاد فوق همكاري نشد ديگر مطرح نكرديم. باز يادم آمد وقتي سران و ادعارسان روستايمان در مجالس مي نشينند در مقايسه خودمان با مردم قوچان خود را متمدن و مردم قوچان را سطحي پايين تر مي پنداريم و باز يادم آمد يكي از كشاورزان آغجقيه يا همان آجوقايه خودمان در رد پيشنهاد شورا مبني بر احداث مجتمع جذب گردشگر در زمين آده مي گفت: اگر اين كار را بكنيم در آينده غريبه ها مي آيند و آنجا مي نشينند آنگاه زنان ما كه مي خواهند به عاشق آباد بروند را ، مي نگرند !!؟ نمود اين سخن حكيمانه!!؟ همشهريمان را در اين اجتماع شلوغ گردشگران كه در باغ هاي قوچان و در كنار روستا اتراق كرده بودند، رفت و آمد مي كردند، خريد مي نمودند بررسي كردم ديدم نه تنها گردشگران زنان قوچاني را نگاه نمي كنند بلكه اين مردم قوچان هستند كه اگر بخواهند مي توانند زنان گردشگر را ديد بزنند.( با پوزش از مردم شريف قوچان ) باز با خود گفتم راستي اين انديشه ونيز عمل ديد زدن زن چقدر مضحك، احمقانه، پلشت و بدور از شرافت انساني است و چقدر حساسيت هاي شايد بي مورد روي آن مي شود وبسا بيشتر از آن صرف بازداشتن از آن مي شود. دقايقي ذهنم روي اين پرسش متمركز بود كه چرا چنين است؟ پرسش هاي ديگر درذهنم بوجود آمد يكي اينكه آيا هر مردي به زني نگريست اين نگاه جنسي و آلوده است ؟ و آيا نمي شود به زني نگاه آلوده نكرد ؟ نگاهِ يك انسان به انسان باشد ؟ اگر گفته شود نه، نگاه مردان همه اش آلوده است مي پرسيم چرا ؟ و به چه دليل ؟ و اگر گفته شود بعضي اينگونه و بعضي آنگونه اند مي پرسيم از كجا بدانيم كدام نگاه ها از كدام نوع اند ؟ در اين وقت جوانان روستايمان را با جوانان روستاي قوچان مقايسه كردم ديدم جوانان قوچان شاداب تر هستند وضعيت و موقعيت خود را در جهان امروز دريافته اند لذا دست به ابتكار عمل زده اند كارهاي خلاقانه مي نمايند از موقعيت و فرصت هاي پيش آمده بهره گيري مي نمايند تا پولدار شوند ولي جوانان روستايمان شادابي لازم را ندارند مقداري هم مايوس و نا اميدند و عده اي شان به اين اميد وقت مي گذرانند كه بتوانند نامشان را در طرحي بنويسند، يا اعتراض روي درخواست كسي بگذارند يا زمين واگذاري بگيرند و يا زمين تجاوزي تصاحب كنند آنگاه آن را به غريبه ها بفروشند تا پولدار شوند.

ديگر داشتم گيج مي شدم، ياس وجودم را فرا گرفته بود كوشيدم از اين حالت بيرون بيايم ناگزير به تخيل پناه بردم. يادم آمد سالهاي 41 و يا 42 بود سپاهي دانش وقت محمدتقي نجفي از شهر كرد آمده و نامه اي از اداره اي براي كدخداي قوچان آورده بود نامه را به منِ دانش آموز داد و گفت: در قوچان تحويل كدخدا بدهم. آمدم، ديدم عده اي از مردم قوچان روي يخ هاي رودخانه روبروي تنوره آسياب قديمي مقداري نشخواركاه و خاكستر ريخته اند و با حيوان و پياده از روي يخ رودخانه مي گذرند. من هم همراه آنها گذشتم و از كوچه باغ باريك آن روز و محل خيابان اصلي يا شايد بهتر است بگويم راسته بازار امروز به قوچان وارد شدم و در حدود محل دبيرستان دخترانه فعلي به خانه كدخدا رفتم و در طبقه دوم شادروان امان الله شاهبندري در اتاق نشسته بود سلام دادم ، به گرمي پذيرايم شد و نامه را تقديم كردم به اصرار كدخدا مبني بر صرف چاي دو زانو مؤدبانه روبرويش ، آن طرف منقل آتش و كمي پايين تر نشستم آتش در بخاري ديواري ( شومينه ) مي سوخت و كدخدا از قوري چيني كنار منقل يك استكان كمر باريك چاي ريخت و حبه قندي هم پهلويش انداخت و به من داد. چاي را خوردم و خدا حافظي نمودم مثل اينكه همين امروز است.

 در اينجا شعري از يدالله شاهبندري قوچاني را با هم مي خوانيم.

 منم پايبند ايمان انقلابي/ نگهدارش خداوندا خميني/ پناهم برخدا باشد به زاري/ ز دين حق كنم من پاسداري/ خداوندا به ايران مرحمت كن/ به اسلام كسان انقلابي/ يدالله گفته هايت هست عالي/ بود مشهور اندر بختياري.

                                  گزارش از محمدعلي شاهسون ماركده 25/4/85

وبلاگ ماركده چهارمحال

آدرس جديد وبلاگ ماركده چهارمحال به مديريت محمدعلي شاهسون بدين شرح است www.markadehcharmahal.blogfa.com به غير از وبلاگ ماركده چهارمحال 4 وبلاگ ديگر نيز با نام ماركده وجود دارد كه متاسفانه دو وبلاگ با نام ماركده يكي در بلاگ سنتر بلاگفا و ديگري در بلاگ سنترblogsky هريك قسمتي از نوشته هاي وبلاگ ماركده چهارمحال را (قسمتي از عروسي و قسمتي از معرفي روستاي ماركده )كپي برداري و در وبلاگ شخصي خود قرار داده اند آنهم بدون ذكر ماخذ كه كاريست بسيار ناشايست و يك نوع سرقت محسوب مي گردد.

پاسخ شركت تعاوني فردوس

در چند شماره خبرنامه آواي ماركده در مورد مسائل مالي شركت تعاوني باغداري فردوس ماركده سئوال هايي مطرح شده بود. يكي از اين سئوال ها در باره چگونگي كمك 40 ميليون توماني جهاد كشاورزي به شركت فردوس بود. كه به خواست اعضا هيات مديره و مدير عامل شركت در اين شماره براي آگاهي عمومي جواب داده مي شود. جهاد كشاورزي استان به نمايندگي آقاي احمد داودي ( مدير سابق جهاد كشاورزي شهرستان شهركرد) و شركت آبياري ديمه به نمايندگي علي داودي قرار دادي را به شماره 10354 در تاريخ 15/9/83 منعقد نمودند موضوع اين قرار داد عبارت است از؛ 1- خريد سه دستگاه پمپ فشار قوي.  2- خريد دو دستگاه الكتر موتور زيمنس كه مشخصات فني موارد 1و2 ياد شده عبارتند از خريد پمپ فشار قوي مدل 6/150 سه دستگاه و خريد الكتر موتور 355 كيلو وات دو دستگاه و خريد تابلو، كنتاكتور، خازن و همچنين نصب الكترپمپ ها و تابلو. قيمت داده شده براساس مناقصه شماره 777/28 مورخه 16/8/83 با حداقل قيمت پيشنهادي به مبلغ 440893000 ريال بود كه طبق تعهد جهاد كشاورزي فقط مبلغ 380000000 ريال را قبول نموده اند و مابقي مبلغ كه رقم 60893000 ريال مي بايستي توسط شركت تعاوني فردوس پرداخت گردد.

 براي مزيد اطلاع اعضا ياد آور مي شوم كه مبلغ 380000000 ريال را جهاد كشاورزي مستقيما به آقاي علي داودي پرداخت نموده اند و شركت فردوس در دريافت و پرداخت هيچ گونه نقشي نداشته است.

                                                                   رمضان عرب 28/4/85

 بزرگترين كتابخانه جهانكتابخانه كنگره آمريكا، با بيش از 130 ميليون موضوع بزرگترين كتابخانه جهان شناخته شده است . 530 مايل يعني 77/852 كيلومتر در اين كتابخانه قفسه چيده شده است. 29 ميليون كتاب و مقاله، 2 ميليون و 700 هزار صفحه گرامافون و آثار صوتي، 12 ميليون قطعه عكس، 4 ميليون 800 هزار نقشه و 58 ميليون كتاب نسخه خطي دارد. اين كتابخانه در سال 1800 ميلادي تاسيس شده است( يعني حدود سالهايي كه آغا محمد خان قاجار در كرمان چشم در مي آورد ) و كتابها به460 زبان دنياطبقه بندي شده است.        نقل از روزنامه شرق