آوای مارکده شماره 77 – یکم شهریور 1385

سند خانه

سرانجام تلاش هاي شوراي اسلامي و دهياري روستا به ثمر نشست و امروز چهارشنبه 25/5/85 اولين نفر سند ثبتي خانه خود را تحويل گرفت. به اطلاع همشهريان عزيز مي رسانيم تعدادي از اسناد ثبتي خانه ها تنظيم و آماده شده و در اداره بنياد مسكن شهرستان شهركرد است. براي دريافت آن لازم است شخص مالك از شوراي اسلامي روستا معرفي نامه اخذ و مبلغ 14000 تومان به حساب جاري 9322 بانك ملي مركزي شهركرد واقع در فلكه آبي بنام بنياد مسكن واريز و فيش آن را همراه معرفي نامه شورا در بنياد مسكن به آقاي آذري تحويل و سند را دريافت دارد. مبلغ واريزي براي اسناد خانه ها تا سقف 700 متر مربع 14000 تومان و از 700 متر بالاتر هر متر مربعي 60 تومان اضافه مي گردد. مبلغ واريزي براي مغازه ها تا سقف 50 متر مربع 15000 تومان و از 50 متر بالا تر هر متري 500 تومان اضافه مي شود.

تفاوت دو فرهنگ

صبح روز 15/5/85 آقاي علي صفايي فر پيمانكار لوله كشي گاز با موتور سيكلت به مزرعه آمد و گفت : طبق قرارمان، مي خواهم از راه ميان بر مزرعه عاشق آباد بالا، لوله كشي براي خط انتقال گاز به صادق آباد نمايم. تعدادي از جمله يك پيرمرد آمده و سرراه نشسته اند و نمي گذارند كاركنيم بيا و مسئله را حل كن. آمدم و صحبت و مذاكره شروع شد. ديدم هيچيك از اين تجمع كنندگان مخالف كندن كانال و لوله كشي و رساندن گاز به روستاي صادق آباد نيستند ولي هريك به زباني با تعدادي از مردم صادق آباد بويژه اعضاي شوراي اسلامي بخاطر برخورد ناپسند و ناجوانمردانه و غيرانساني دوسال قبل شان با تعدادي از مردم ماركده، گله دارند، ناراضي اند، و بدين وسيله مي خواهند با همان زبان عاميانه و خودماني با همان تعداد صادق آبادي كه؛ نسنجيده از عبور سيم برق جلوگيري كرده اند حرف بزنند و نارضايتي خود را اعلام نمايند و برخورد نسنجيده و ناپسند شان را گوشزد كنند و بفهمانند و بگويند ما هم مي توانيم همانند شما نابخردانه عمل كنيم ولي نمي كنيم و برخلاف شما ، اين توانايي را داريم، اين فهم و درك و شعور را داريم و اين انسانيت را داريم كه از عمل غير انساني و غير اجتماعي شما چشم بپوشيم، آن را ناديده بگيريم و گذشت كنيم و مقابله به مثل نكنيم. من در حين گفتگو دريافتم هريك از اين اجتماع كنندگان يك دنيا حرف براي گفتن دارند و به من گفتند : برو و شوراي صادق آباد را بياور اينجا تا ما حرفهايمان را بزنيم و بعد هم لوله كشي گاز را علارغم اينكه اين راه ملك شخصي ما است و شاخه درختانمان خواهد شكست و بار درختان گردويمان خواهد ريخت از همين مسير ادامه بدهيد. برخود باليدم كه چقدر همشهريان فهيم و دانايي دارم و چقدر سنجيده سخن مي گويند. با اين كار مي خواهند ضمن اينكه نسنجيدگي و ناجوانمردي چند نفر صادق آبادي را گوشزد نمايند دانايي و فهيم بودن خود را هم ابراز كنند. از آنجاييكه آمدن اعضا شوراي صادق آباد را به آنجا و در اين حالت به صلاح نمي دانستم از قبول اين در خواست با آوردن بهانه هايي طفره رفتم. و گفتم شما هرچه مي خواهيد به آنها بگوييد به من بگوييد من حرفهاي شما را به آنها خواهم رساند كه قبول نمي كردند و سر انجام با اصرار من پذيرفتند. يكي از تجمع كنندگان گفت : « ببين ما با صادق آبادي ها همسايه هستيم و لوله گاز از ماركده به طرف صادق آباد مي رود و بايد هم برود ، چون از مسجد سليمان تا اينجا آمده از اينجا هم بايد عبور كند. و ما بايد تحمل خسارات را هم داشته باشيم چون هم وظيفه انساني و هم وظيفه اجتماعي مان ايجاب مي كند. من يكي از آن افراد هستم كه حدود يكصد هزار تومان از پول باج و زوري را كه صادق آبادي ها گرفتند سهم من بود و من پرداختم. حال هم مي توانم همانند همان عده صادق آبادي نابخردانه و بدون درك و فهم جلو لوله كشي گاز را بگيرم و بگويم خسارت مرا بپردازيد آنگاه كانال بكنيد ولي هرگز چنين كاري را نمي كنم ولي مي خواستم اعضاي شورايشان بيايد اينجا و بهشان بگويم اين رسم انسانيت نيست ، رسم همسايه داري نيست كه شما براي عبور سيم از فضاي جوي صادق آباد مبلغ 2300000 تومان از ما بگيريد بدون اينكه زياني و خسارتي به شما وارد آمده باشد ». فرد ديگري گفت : « من مي خواستم به شوراي صادق آباد بگويم آيا خجالت نكشيديد بخاطر عبور سيم از 2 متر فضاي جوي از بچه هاي ماركده پول گرفتيد ؟ ما برخلاف شما اين توانايي و افتخار را داريم كه علارغم شكستن شاخه هاي درختانمان و آسيب رسيدن به ريشه آنها از شما چيزي نگيريم ». يكي ديگر گفت : «  خودِ تو توي جلسه با صادق آبادي ها شاهد و ناظر بودي كه گفتند ؛ ما زور داريم و مي خواهيم پول زور بگيريم. حال من مي خواستم به شوراي صادق آباد بگويم  برخلاف شما، ما، نياز به زور نداريم چون زور را هرحيواني هم مي تواند داشته باشد ولي بجاي زور مي كوشيم معرفت داشته باشيم انسانيت داشته باشيم حق همسايگي سرمان شود تا نيازمند دريافت پول از شما نباشيم ». يكي ديگر گفت : « مي داني پول زور را كه از ما گرفتند كجا هزينه كردند ؟ بردند و حسينيه ساختند !؟ ببينيد وقتي كه معرفت نباشد همه چيز را خراب خواهيم كرد ! امام حسين (ع) با آن همه آزادگي حال با پول زور مكان به نام او مي سازند !؟ ». يكي ديگر گفت : « يكي از افراد صادق آبادي در همان جلسه اي كه از ما پول زور گرفتند گفته است كه ؛ ما مي خواهيم از ماركده اي ها باج بگيريم !؟ حال امروز من مي خواستم به شوراي صادق آباد بگويم به آن همشهريشان بگويند كه ؛ باج گيري كار آدم هاي گردنه بند ، گردنه گير  و گردنه زن است به چنين آدمها در قديم حرامي مي گفتند چون اينان بويي از انسانيت نبرده بودند و فقط همانند حيوان درنده به فكر دريدن بودند ولي ما از باج گيري متنفريم و آن را عملي زشت، ناپسند و غير انساني مي دانيم در مقابل ما به زيست مسالمت آميز با همسايگان و رعايت حقوق يكديگر باور داريم و احترام مي گذاريم به همين دليل اكنون با اينكه مي توانيم خسارت دريافت كنيم ولي چنين كاري نمي نماييم ». و ديگري… از مجموع گفتگوي 2 ساعته با چند نفر از همشهريان معترض به اين نتيجه رسيدم كه ؛ اينها از نبود انسانيت رنج مي برند و به دنبال انسان و انسانيت هستند. ياد داستان مشهور منتسب به ديو جانس فيلسوف يوناني افتادم. مي گويند در روز روشن چراغ در دست در كوچه هاي آتن مي گشت  و وقتي از او علت را پرسيده اند گفته ؛  « من انسان را مي جويم » مولوي اين موضوع را در دو بيت به شكل بسيار زيبايي بيان كرده كه از فرط زيبايي در معاني، بصورت ضربل المثل در آمده.  اين دو بيت در غزل مشهوري گنجانده شده كه با هم غزل را مي خوانيم.

بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست         بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست

بشنيدم از هواي تو آواز طبل باز                باز آمدم كه ساعد سلطانم آرزوست

يعقوب وار وا اسفاها همي زنم                   ديدار خوب يوسف كنعانم آرزوست

بالله كه شهر بي تو مرا حبس مي شود               آوارگي كوه و بيابانم آرزوست

زين همرهان سست عناصر دلم گرفت         شير خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او          آن نور روي موسي عمرانم آرزوست

دي شيخ با چراغ همي گشت گرد شهر        كز ديو دد ملولم انسانم آرزوست

گفتم كه يافت مي نشودجسته ايم ما    گفت آنكه يافت مي نشود آنم آرزوست

گويا ترم ز بلبل و اما ز رشك عام             مهر است بردهانم و افغانم آرزوست

گوشم شنيد قصه ايمان و سست شد       كو سهم چشم ؟ ديدن ايمانم آرزوست

زين خلق پر شكايت گريان شدم ملول     آن هاي و هوي نعره مستانم آرزوست

اي آفتاب رخ بنما از نقاب ابر                     كآن چهره مشعشع تابانم آرزوست

گفتي ز ناز « بيش مرنجان مرا، برو »   آن گفتنت كه : بيش مرنجانم آرزوست

حال براي مقايسه فرهنگ مردمان دو روستا، گفتگو و طرز بيان و انديشه چندنفر از مردمان صادق آباد از جمله رئيس محترم شوراي اسلامي اين روستا را كه مانع عبور سيم برق از فضاي جوي صادق آباد بودند را كه در آواي شماره 44 چاپ شده مجددا مي آورم. داوري هم  با خوانندگان

كز…………..انسانم آرزوست!؟

در طول دوران شورايي ام در ماركده، لحظاتي و ساعت هاي ناگواري را گذرانده ام، ناگواري اين لحظات به خاطر شخص خودم نبوده، بلكه بخاطر اين بوده كه مي ديدم در آن جمعي كه قرار گرفتم، درآن نشستي كه بوده ام سخناني و نظراتي گفته شده كه به كرامت انساني بي احترامي شده، و يا به گروهي از مردم جامعه ام اهانت شده است، اين بي احترامي براي منِ شنونده و يا خطاب شونده ، ناگوار و سنگين آمده و ناگزير به واكنش شده ام، و پاسخ و واكنش من هم در چهارچوب ادب و نزاكت بيان شده است ولي متاسفانه طرفهاي خطاب من آن را برنتافته و پس از آن باگفته ها و نسبت هاي ناصواب، ناروا و ناشايست بي انصافي را در حق من به كمال رسانده و خواسته اند باتخريب شخصيت من انتقام بگيرند، يكي از اين لحظات ناگوار نشست 16/4/82 ( نشست جمعي از جوانان و من با آقاي سيف الهي )بود، دراين نشست احترام همشهريانم رعايت نشد ( آقاي سيف الهي شورا و بزرگان ماركده را بي شعور خواند ) و من واكنش نشان دادم، كه شايعه ها و نسبت هاي ناروا برعليه من براه افتاد و هنوزهم ادامه دارد. لحظه ناگوار ديگر نشست 8/12/83 بود كه برايتان شرح مي دهم. مورخه 8/12/83 ساعت 30/20 الي 15/24 جلسه اي در خانه آقاي عليقلي ايزدي ( رئيس محترم شوراي اسلامي )در روستاي صادق آباد تشكيل شد دراين جلسه آقايان عبدالمحمد عرب،عباس شاهسون، ناصر عرب و من از ماركده و عليقلي ايزدي، ناصر، منصور، منوچهر و خسرو كرمي از صادق آباد حضور داشتند. هدف از اين جلسه بررسي و حل و فصل اختلاف كشاورزان مزرعه قاشقا يول صادق آباد و كشاورزان مزرعه نصر آباد و طرح ديپلمه هاي ماركده بوده است. در آغاز جلسه من آماري از مراجعات دو طرف دعوا به دادگاه و ديگر ادارات و روزهايي كه بدين منظور بيكار شده اند پرسيدم. هدف از گرفتن آمار برآورد تقريبي خسارات وارده به دو طرف بود و مقايسه آن رقم با ارزش موضوعي كه اختلاف و دعوا برسر آن بوده است كه آمار به شرح زير است.  بيش از 90 نفر در يك روز كاري صرف مراجعه به دادگاه، بازداشت شدن، اداره برق، تشكيل جلسه، حضور در سرِ زمين، پركردن چاله، تخليه چاله، آوردن رئيس پاسگاه، رئيس داگاه، وكيل گرفتن و… شده است، بيش از 30 سرويس باماشين به سامان، شهركرد و هوره و… رفت و آمد شده است، يكبار دو نفر مامور پاسگاه و بكبار يك نفر مامور دادگاه به اين محل آورده شده است. مبلغ 500000 تومان به وكيل دعاوي پرداخت شده است به ارقام فوق ناراحتي ها،  فشارهاي عصبي، فشارهاي رواني، بدبيني هاي ايجادشده، نفاق ها و واكنش هاي اجتماعي و عقده هاي بازداشت شدن و كينه هاي توليدشده بين مردم دو روستا را نيز بايد افزود و آنگاه پرسيد اين همه هزينه براي چي؟ چرا ؟ و چه نياز بوده ؟ داستان بدين شرح است. حدود 6-5 سال پيش كشاورزان مزرعه قاشقا يول صادق آباد با صرف هزينه، جهت برقي كردن موتور هاي ديزلي خود، برق را از روستاي صادق آباد به محل انتهاي مزرعه عاشق آباد پاييني ماركده مي آورند، و براي فراهم آوردن زمين، با چند نفر از مردم ماركده وارد معامله مي شوند و بنابر گفته صادق آبادي هاي حاضر در جلسه، چند نفر ماركده اي زمين را به چند برابر قيمت مي فروشند و كشاورزان قاشق يول هم ناگزير بوده اند تن به اين معامله مي دهند، اين گران فروشي دو يا سه نفر ماركده اي و ناگزير به گران خريدن تبديل به يك عقده شده و ريشه، زمينه، مادر و اساس درگيري، بهانه گيري و سنگ اندازي در پيشرفت روند كار امروز در امر برق رساني شده است. سال گذشته كشاورزان مزرعه نصر آباد و طرح ديپلمه ها، مشترك تصميم به انتقال برق از آخر مزرعه عاشق آباد پايين به دره امام جهت برقي كردن موتورهاي آب كشي مي گيرند و اقدام به نصب تيرهاي برق مي كنند، كشاورزان مزرعه قاشق يول با استدلال اينكه برق با هزينه ما به اينجا آمده، پس تجهيزات مال ما است و ماركده اي ها بايد مقداري از هزينه مارا بپردازند،  اين انتظار را داشته اند كه ماركده اي ها قبل از اقدام به كار، رضايت آنها را كسب كنند از طرفي ماركده اي ها هم با اين استدلال كه تجهيزات مال شركت برق است با خريد امتياز اقدام به نصب تير برق مي كنند و صادق آبادي ها با پركردن چاله تير برق، از اين كار جلو گيري مي نمايند و ماجرا آغاز مي شود. موضوع به دادگاه كشيده مي شود و دادگاه با استعلام از شركت برق و احراز مالكيت اداره برق بر تجهيزات برقي، حكم بر محكوميت صادق آبادي ها مي دهد و دو نفر از آنها باز داشت مي شوند. صادق آبادي ها، خشمگين تر به چاره جويي و پيدا كردن راه جديدي مي پردازند با حقوقداني مشاوره و سرانجام راه مقابله و انتقام را ممانعت از عبور سيم هاي برق از فضاي عرضي جوي آب قريه صادق آباد مي دانند و طرح دعوي مي كنند و دادگاه چون موضوع را بهانه جويي تشخيص مي دهد به ماركده اي ها توصيه مي كند برويد اختلافتان را حل و فصل و رضايت شان را فراهم نماييد و از صدور حكم سر باز مي زند، همين جمله رضايت شان را فراهم نماييد حربه اي مي شود در دست چند نفر از كشاورزان قاشقا يول جهت تسويه حساب و انتقام گيري. بنابراين هرگاه ماركده اي ها مي خاسته اند كار برق رساني را شروع كنند صادق آبادي ها به شركت برق مراجعه و خواستار توقف كار شده اند ، لذا تشكيل اين جلسه براي حل اين اختلاف بوده است.  در اين جلسه نخست، من با سرزنش دو طرف دعوا، كه بدون توجه به عواقب و واكنش زيانبار اين موضوع بين مردم دو روستا، وپرسش و يادداشت آمار و ارقام زمان و هزينه صرف شده، خواستار حل و فصل اختلاف به صورت انساني شدم، آنگاه آقاي ناصر كرمي در تاييد حرفهاي من گفت: اين اختلاف بدين جهت تداوم يافت كه پاي ما روي بيل رفت و در حقيقت گردن ما افتاده است و نبايد به اينجاها كشيده مي شد. آنگاه من خطاب به دوستان صادق آبادي گفتم: اختلاف شما دو مرحله داشته است، نخست شما درخواست دريافت بهاي قسمتي از هزينه سيم كشي برق را داشته ايد كه دادگاه اين خواسته شما را رد كرده است، درخواست بعدي شما ممانعت از عبور سيم از فضاي عرضي زمين جوي آب است، همانگونه كه مي دانيم جوي آب مال عموم كشاورزان قريه صادق آباد است در حاليكه شما همه كشاورزان نيستيد، و نيز زمين جوي در حريم راه قرار دارد و در حقيقت مال اداره راه است ولي ما اين دو موضوع را هم ناديده مي گيريم و حق را به شما مي دهيم، بنابر اين براي حل و فصل اختلاف لازم است زمين فضايي را كه سيم ها از آن عبور مي كند، اندازه گيري و متراژ آن تعيين و براساس عرف محل قيمت گذاري گردد و آنگاه شما مي توانيد براي تقويت و گسترش حسن همجواري كه اكنون بخاطر پروژه بزرگ گازرساني بدان سخت نياز داريم، آن را به مردم ماركده ببخشيد و يا قيمت عرفي آنرا بگيريد و يا همانند دو يا سه نفر ماركده اي گران فروش، گران تر محسوب و پول آن را در يافت داريد، از آنجاييكه متراژ زمين خيلي ناچيز است و مبلغ آن هم بين چند نفر تقسيم خواهد شد، سهم هر نفر ناچيز و اندك خواهد بود و ارزش اقتصادي ندارد، پيشنهاد مي كنم براي نشان دادن حسن نيت و تقويت روحيه تفاهم و برادري بين مردم دو روستا، شما با گذشت و بخشش رضايت خود ر اعلام نماييد. سپس گفتم، روان انسان و جامعه هاي انساني نيازمند به آرامش، تفاهم، دوستي و همكاري و اعتماد متقابل است و نقش دوستي در پيشبرد كارها براي سالم ماندن روابط اجتماعي لازم است  و بايد روحيه بخشش و بخشندگي را در جامعه توسعه دهيم چون انتقام و كشمكش هيچ سودي براي انسانيت ندارد. در اين زمينه مثال هاي شخصي، اجتماعي و جهاني زدم از جمله سرگذشت نلسون ماندلا، رهبر سياه پوستان افريقاي جنوبي را در مبارزه حذف آپارتايد را بيان كردم و گفتم، پس از 27 سال زنداني و پس از اينكه سياه پوستان پيروز شدند و قدرت را در دست گرفتند و مي توانستند انتقام بگيرند ولي ماندلا گفت گذشته را فراموش بكنيم و دست در دست يكديگر دهيم و كشور خود را آباد نماييم و حتا پس از اينكه به رياست جمهوري انتخاب شد، رئيس جمهور سفيد پوست تبعيض گراي سابق را به معاونت خود برگزيد تا ديگران از او سر مشق بگيرند و اين را مي توان نهايت بخشندگي دانست، و من فكر نمي كنم جهان تا كنون انسان بخشنده اي همانند نلسون ماندلا را ديده باشد، آيا شما فكر مي كنيد زيان كرد ؟ امروز براثر همان ديد انساني و بخشندگي ماندلا، آفريقاي جنوبي راه پيشرفت را طي مي كند و نلسون ماندلا اكنون محبوب ترين شخصيت جهاني است. بنابر اين بخشندگي، انسان دوستي بالا ترين، مهمترين خصيصه انسانيت است و من پيشنهاد مي كنم شما به نمايندگي از مردم صادق آباد هم با بخشش، گذشت منتي بزرگ بر ما كه نماينده مردم ماركده هستيم بگذاريد تا دوستي، همسايگي مان تقويت شود و بتوانيم در كارهاي اشتراكي آيندمان مانند پروژه بزرگ گازرساني و ايجاد منطقه صنعتي مشترك بهتر كار كنيم. در اين وقت آقاي منصور كرمي گفت: سوره ياسين براي ما نخوان !! ما تا پول نگيريم رضايت نمي دهيم ! مجددا يكبار ديگر با آوردن مثال هايي و نقل داستان هايي تاكيد برگذشت، بخشش و تكريم انسانيت كردم و گفتم بنابر گفته خودتان دو يا سه نفر ماركده اي چند سال قبل مقدار زمين به شما به قيمت گران تر فروخته اند و پس از چند سال هنوز تاثير منفي كار زشت و ناپسند آن در نفر باقي است و شما را امروز به واكنش و تلافي جوئي واداشته است، بدون شك اين بهانه جوئي شما برسر 5 يا 6 متر مربع فضاي زمين جوي آب تاثير مخرب تر، زيان بخش تر بر اذهان مردم ماركده خواهد گذاشت و واكنش آن ويرانگر تر خواهد بود. يكبار ديگر آقاي منصور كرمي گفت: من كه گفتم اين داستان ها را براي ما نگو، سوره ياسين هم براي ما نخوان!! ما تا پول نگيريم رضايت نمي دهيم. من گفتم: خوب حالا كه گذشت نمي كنيد برويم زمين را متراژ و پول زمينتان را بگيريد. آقاي عليقلي ايزدي گفت: اولا من تو را قبول ندارم چون تو مايل نيستي به ما پول پرداخت شود، دوما ما حتا اگر راضي به دريافت پول زمين هم بشويم. در صورت جلسه و رسيد پول، از زمين نام نخواهيم برد، خلاصه اينكه ما مي خواهيم از شما پول بگيريم ! نامش را هم هرچه مي خواهي بگذار ! بعدش هم هرچي مي خواهد بشود ! . در اين حين گفتگو هاي زيادي شد از جمله آقاي عليقلي ايزدي گفت: ما فقط 500000 تومان به وكيل داده ايم، دو روز زندان رفته ايم، روزهاي زيادي بيكار شده ايم و رفت و آمد كرده ايم چگونه گذشت كنيم و چيزي نگيريم ؟! من توضيح دادم كه اين يك كار اشتباهي بوده كه شما مرتكب شده ايد و هر كه اشتباه كرد بايد تاوانش را هم بپردازد ولي براي پايان دادن به اختلاف و نشان دادن حسن نيت 500000 تومان را هم مي پردازيم. در اين هنگام سخنان زيادي رد و بدل شد كه چكيده آن دو جمله است. يكي از اين جمله ها را آقاي منصور كرمي گفت و آقاي عليقلي ايزدي هم تكرار كرد كه ما مي خواهيم از شما باج بگيريم و جمله ديگر را آقاي منوچهر كرمي، كه اورا نماينده كشاورزان قاشقا يول مي ناميدند زد و گفت: ما فعلا زور داريم و مي خواهيم پول زور از شما بگيريم. در اين وقت من گفتم: ما هم تا بتوانيم پول زور و باج نمي دهيم و اين حرف هاي ناشايست، نابخرد و نسنجيده و غير انساني شما باعث تنش، دودستگي و واكنش بين مردم دو روستا خواهد شد و عواقب ناگواري بدنبال خواهد آورد. و خطاب به عباس شاهسون و ناصر عرب گفتم: يك فرانسوي كتابي از زبان حيوانات نوشته است يكي از اين داستانهاي او گفتگوي گرگ و بره است. روزي گرگي در كنار چشمه اي يا جوي آبي آب مي نوشيد، بره اي آمد و پايين تر از او مشغول خوردن آب شد، گرگ نقشه اي براي خوردن بره كشيد وگفت: آهاي بره مگر نمي بيني كه من اينجا آب مي خورم  چرا آب را گل مي كني ؟ بره مي گويد: من پايين تر از شما آب مي خورم و آب را هم گل نمي كنم و اگر گل هم بكنم به طرف شما نمي آيد .گرگ مي گويد: اين كارت هم مثل كار سال گذشته ات نباشد كه رفته بودي پشت سر من حرف هاي نامربوط زده بودي ! و بره گفت: من بره يكساله ام و پارسال بدنيا نيامده بودم. گرگ كه ديگر طاقتش تاق شده بود پريد و بره را گرفت و گفت تو هم مثل پدرت زبان دراز و فضول هستي و سزايت اين است كه خورده شوي. بنابر اين دوستان صادق آبادي تصميم گرفته اند كه از شما پول بگيرند، زمين،جوي، فضا، رضايت نامه و… بهانه است، ديگر تصميم با شماست مي توانيد ؟ مي خواهيد ؟ مطالبات آنها را بپردازيد و رضايت آنها را بگيريد، نمي توانيد ؟ نمي خواهيد ؟ راه ديگري را بر گزينيد.

اين جمله من كه؛ « ما هم تا بتوانيم پول زور و باج نخواهيم داد و اين حرفهاي ناشايست، نابخرد، نسنجيده و غير انساني شما باعث تنش، دودستگي و واكنش بين مردم دو روستا خواهد شد و عواقب نا گواري بدنبال خواهد داشت ». بر دوستان صادق آبادي گران آمده و به مصداق ضرب المثل درويش همه را به كيش خود پندارد، فكر كرده اند من هم همانند خودشان سطحي نگر، انتقام جو، و منفعت طلب هستم، بنابر اين قطع كردن سيم تلفن را كه مشخص نيست بوسيله كدام فرد نادان، احمق، پست، نابخرد و بي شخصيتي انجام شده به دروغ، بي شرمانه و ناجوان مردانه به من نسبت داده اند و سخت شايعه كرده و دامن زده اند! (و حتا به پاسگاه هم گزارش كرده اند)

محمدعلي شاهسون ماركده

حقوق زن

من دختري 15 ساله هستم كه با همه چيز ، گذشته ، حال ، سياست ، عرف ، و خلاصه با زمين و زمان و حتي با خدا مشكل دارم و اگر ريشه ي همه ي اين مشكلات پيدا شود به يك چيز ختم مي شود ؛ « حقوق زن » عنوان شايد تكراري باشد ولي من نوشتن براي آوا را بهترين راه براي بيان حرف هايم در اين مورد دانستم چون هرگاه اين حرف ها را نزد كسي گفته ام با تنها چيزي كه روبرو شدم يك نگاه عاقل اندر سفيه بوده است. هرگاه از كسي پرسيده ام كه چرا در مملكت ما اجازه نمي دهند كه زن قاضي شود يا رئيس جمهور و يا رئيس ديگر قوا و يا بطور كلي زن در مسئوليت هاي بسيار مهم قرار گيرد با اين جواب روبرو شدم كه ؛ زن احساساتي است و تصميمش سست است ، نمي تواند در امور مهم تصميم درست را اتخاذ كند و… اما سئوال من اين است كه آيا فقط زن هاي كشور ما احساساتي اند و تصميمشان سست است ؟! و در كشورهاي ديگر زن ها اين خصوصيات را ندارند ؟ چرا حتي در كشور هند كه ما نسبت به آن ها خيلي ادعايمان مي شود و همه مان اين را قبول داريم كه از آن ها پيشرفته تريم زن ها مي توانند قاضي شوند ولي در كشور ما چنين نيست ؟ مگر زن هاي هندي احساساتي نيستند ؟ كساني كه مرد را به هر دليلي در هر اموري از جمله سياست لايق تر از زن مي دانند بايد بدانند كه امروز مردم عراق ، فلسطين ، لبنان ، مردم قاره آفريقا و همه افراد ستمديده در گوشه و كنار جهان تاوان سياستي را پس مي دهند كه پايه گذاران آن مردها هستند. تاوان جنگ طلبي جنگ طلب هايي را پس مي دهند كه تقريبا همه ي آن ها را مرد ها تشكيل مي دهند. اگر ما واقعا خواهان پيشرفتيم بايد اين دلايل واهي را كه موجبات طرد زن از صحنه ي سياست و ديگر صحنه ها را فراهم مي كند كنار بگذاريم. سال ها است كه زن ها و دختر ها تحت تسلط مردها در آمده اند و از سوي آن ها موظف شده اند كه در چهار ديواري خانه محبوس بمانند ، آشپزي كنند ، لباس بشويند ، خياطي و بافتني كنند ، خانه را آب و جارو كنند و بالاخره نازك بگويند و كلفت بشنوند. مسئله طرد شدن زن فقط مربوط به سياست نيست . چند وقت پيش شنيدم دكتر احمدي نژاد اعلام كرده است كه از اين پس زن ها هم مي توانند براي تماشاي مسابقات فوتبال به ورزشگاه بروند ولي به محض اعلام اين سخن از سوي رئيس جمهور ، پيام هايي فرستاده شد كه در تصميمش تجديد نظر كند و من هنوز چرايش را ندانستم. مي دانم اگر از كسي بپرسم چرا ؟! پاسخم را خواهند داد. خواهند گفت ؛ چون مردها تحريك مي شوند ، اختلاط بوجود مي آيد و… اما اگر خوب فكر كنيم مي بينيم كه اين حرف ها چيزي نيستند جز براي ساكت كردن زنان. اولا اين افراد نمي توانند باور كنند كه يك زن و مرد نامحرم به هم نگاه كنند و نگاهشان از روي شهوت نباشد. ثانيا اينكه حتي اگر ما اين حرف ها را قبول نداشته باشيم بايد بگويم سال ها است كه زن ها در چهاديواري خانه محبوس شده اند تا مردها تحريك نشوند پس اين وسط خود آقايون چه كاره هستند ؟ و خودشان براي اينكه تحريك نشوند چه كار كرده اند ؟  روي سخن من با دختران و زناني است كه اين مطلب را مي خوانند ما بايد بدانيم همه تصميم گيرنده ها مردها هستند تقسيم كاري كه شده ( كار داخل خانه بازن و كار خارج خانه با مرد ) نيز از سوي مرد ها انجام گرفته است و 99 در صد مردها مخالف اين هستند كه زنان به حقوق خودشان برسند چون به ضررشان است پس به همه دختران هم سن و سال خودم مي گويم ؛ زود ازدواج نكنيد ، درستان را ادامه دهيد و به دانشگاه برويد تا تحت سلطه بي چون و چراي شوهران آينده خود در نياييد و بالاخره با هر چيزي كه شما را در استفاده از حقتان محدود و يا از آن محرومتان مي كند مبارزه كنيد.          

                               دختر 15 ساله روستا.  15/5/85

حرفهاي مردم

يكم : يكي از پير مردان روستا : در آبادي ديگر نظم نيست، امروز 24 تا جار زده اند جوي ماركده ، مي داني چند نفر آمده ؟ 4 نفر! آيا اين درستش است ؟ شورا كه كاري نمي كند، عمده زمين دارانمان بي نظم تر و بي خيال تر از خرده زمين دارانمان هستند. خدا رحمت كند كدخداها را، مرد بودند روستا تا كدخدا داشت نظم هم داشت. ببين زمين ها اربابي بود ولي وقتي جار جوي زده مي شد بموقع همه مي رفتيم و آب هم خوب مي آمد. حالا زمين ها از خودمان است ولي كسي جوي نمي آيد و درختان در كنار رودخانه و آب مفت مي خشكند ولي مي رويم پول مي دهيم و آب را مي بريم آن بالا ها را مي كاريم.

دوم : يكي ديگر از پيرمردان تلفني ؛ وسط سكوي آجوقايه كه لوله كشي گاز مي كنند شايد 2000  گردو از مردم ريخته اند و شاخه و تنه درخت گردو ها را شكسته اند. چرا گفته اي از آنجا لوله بكشند ؟ بابا جون خدا بيامرزت در مقابل صادق آبادي و گرمدره اي از ماركده سخت دفاع مي كرد ولي تو براي صادق آبادي ها چانه مي زني كه گاز برايشان برود. خوب بود يك كمي به باباجونت مي كشيدي و از ماركده در مقابل صادق آبادي دفاع مي كردي.

زير ذره بين

دهياري و شوراي اسلامي پس از اجراي طرح جمع آوري زباله هاي خانگي ، در اقدامي شايسته و نمادين در بين روستاهاي بخش سامان پس از ماه ها پيگيري و صرف هزينه براي بهداشت عمومي محيط روستا بخصوص خيابان اصلي ، مدرسه ابتدايي و گورستان روستا، چندين سطل زباله خريداري و نصب نمودند. در خيابان اصلي سطل ها عموما نزديك مغازه ها قرار داده شده اند. اين كار دهياري و شوراي اسلامي را مي ستايم در كنار ستودن چند تذكر هم لازم بنظر مي آيد. 1- ظرفيت  سطل هاي نصب شده در كنار مغازه ها  در مقايسه با حجم زياد زباله كسبه ها همخواني ندارد جا دارد با كمك خود كسبه سطل هايي بزركتر خريداري و نصب گردد تا زباله ها در بيرون سطل نريزد. 2- چند عدد از سطل ها از همان ابتدا روي پايه هاي خود نصب نشدند و پايه سطل ها بدون ظرف خودنمايي مي كند مي پرسيم چرا ؟ 3- يعضي از سطل هاي زباله عمومي از جمله سطل زباله گورستان تخليه نمي شوند چرا ؟  4-  مغازه داران هنگام ريختن زباله هاي خود در سطل ، دقت نمي كنند و هميشه مقداري از زباله ها در كنار سطل زباله ريخته شده جا دارد دهيار محترم تذكر لازم را بدهد.

وقتي يك نفر غريبه وارد روستا مي شود در وحله اول چهره عمومي روستا و در وحله بعد رفتار و ادبيات گفتاري ما در ارتباط با او و سرانجام چگونگي محل هاي عمومي و همگاني روستا است كه مبناي ارزيابي و داوري در باره كل روستا از نظر آن غريبه قرار مي گيرد. در اين باره مي توان گفت دهياري و مديران اجرايي روستا ناتوان و بي نظم اند براي نمونه ؛ در زمستان 84 وقتي مالكيت حمام و سرويس بهداشتي مسجد مطرح بود آقاياني جلساتي در نهان و آشكار تشكيل دادند و تصميم گرفتند كه مالكيت حمام و سرويس بهداشتي از آن مسجد و مديريت آن هم با هيات امنا مسجد باشد. حال من به اين آقايان خرده مي گيرم و مي پرسم حتا يك بار در طول تابستان از سرويس هاي بهداشتي مسجد ديدن كرده ايد ؟ و وضعيت نابهنجار آنها را بررسي كرده ايد ؟ و آيا مي دانيد هنگام شب فاقد روشنايي است ؟ مي پرسم چرا براي رسيدگي به وضعيت غير بهداشتي سرويس هاي بهداشتي مسجد جلسات نهان و آشكار تشكيل نمي شود ؟ چرا ديوار حائل بين حمام و منزل مسكوني مرحوم حاج احمد براحتي تخريب شد ؟ آيا فكر مي كنيد به جامعه و آينده روستا خدمت مي كنيد ؟ به باور من و… اين عمل هيات امنا ، گرفتن مسئوليت از دهياري و رها كردن آن مسئوليت است. كما في السابق. به اين دوستان متذكر مي شوم گرفتن مسئوليت و رها كردن آن هنر نيست بلكه هنر آن است كه  مسئوليتي كه به عهده گرفته ايم به خوبي تا انتها ايفاي وظيفه نماييم.  

     رمضان عرب

مزرعه آغجقيه

جمعه 13/5/85 ساعت 30/11 الي 13 ، طول مزرعه يخارو آغجقيه يا همان آجوقايه بالاي خودمان را ، از ابتدا تا انتها پياده از ميان باغها و نزديك به رودخانه قدم زنان راه رفتم. هدف از اين راهپيمايي و گردش، آمارگيري از خانواده هاي گردشگري بود كه در اين مزرعه ي زيبا اتراق كرده بودند. حدود 30 خانواده زير درختان، بعضي نزديك رودخانه و بعضي بالاتر ، نشسته بودند. كه از نجف آباد ، شهركرد ، اصفهان ، تهران، حاجي آباد ، گلدشت، آپونه و… آمده بودند. اغلب خانواده ها با يكي از مردمان ماركده اي آشنايي داشتند و به هواي آن آشنا و با اطمينان آمده و اتراق نموده بودند. و تعداد كمي هم اتفاقي، و بدون آشنا و براي اولين بار، چون اين محل را زيبا يافته اند اتراق كرده بودند. همه افراد خانواده در پاسخ پرسش ما كه محل را چگونه مي بينيد؟ بسيار زيبا و با صفا و عالي توصيف مي كردند. دو سه خانواده هم از برخورد نا مهربانانه باغبان گله داشتند. و باغبان، در واكنش به توصيه من كه ؛ با غريبه ها كه به اينجا مي آيند بيشتر مدارا كن، استدلال خود را داشت كه ؛ آقاي حاج فلان هرگاه به من مي رسد مي گويد ؛ نگذار غريبه ها اينجا بنشينند و اگر ببيند خانواده گردشگري اتراق كرده به من تهمت مي زند. مي گويد ؛ پول گرفته اي و اينجا نشاندي شان؟ و من هم چون دوست ندارم چنين حرفهايي بشنوم ناگزير فشار مي آورم و آنها را بلندشان مي كنم تا از اينجا بروند. با خود گفتم ؛ آلوچه ها را كه چيده اند حال اگر يك بنده خدايي چند ساعتي زير سايه درخت و در كنار آب اتراق كند چه زياني مي تواند داشته باشد ؟ بنظر من شايسته و لازم است با نهايت ادب با گردشگران برخورد كرد و در بعضي از جاها يك كمي زيان را هم بايد تحمل نمود چون اينها هريك تبليغ كننده خوبيها و احيانا برخورد بد ماها خواهند بود و تبليغ منفي از روستا به وجهه روستايمان آسيب مي رساند. بايد دانست ما ديگر در يك محيط بسته اي زندگي نمي كنيم بلكه روزانه مردم ماركده با صدها غريبه برخورد ، داد و ستد، ارتباط و ديالوگ دارند درصورتي كه طرف مقابل ديد منفي نسبت به روستايمان داشته باشد زيانمند خواهيم شد نمي دانم آنهايي كه به دشتبان توصيه مي كنند گردشگران را از مزرعه بيرون كن آيا به عواقب تصميم خود انديشيده اند ؟  بنظر من بايد با اين پديده گردشگري با انديشه و خرد نگريست و تكليف خودمان را روشن كنيم كه گردشگر مزاحم است و يا منبع اقتصادي و اشتغال. با يكي از اين خانواده هاي گردشگر كه جمعيتشان هم زياد بود يعني در حقيقت 3 خانواده بودند چند دقيقه اي به گفتگو نشستيم. پدر و مادر مردِ خانواده بني و ساماني و از بزرگان بوده اند اين خانواده از همان جواني ساكن شهركرد شده اند. مرد خانواده نام بزرگان گذشته بن و سامان و از جمله نام بزرگان روستاي ما را شنيده بود و نام مي برد. يكي از اقوام نزديك اين خانواده ، كه او را آقاي دكتر خطابش مي كردند ساكن تهران بود و پسر جوان آقاي دكتر با خانمش كه گفته مي شد ساكن آمريكا هستند و به ديدن پدر و مادر به تهران آمده و همراه خانواده به ديدار اقوام به شهركرد و از آنجا توسط خانواده شهركردي براي تفريح به حاشيه زاينده رود آورده شده اند. آقاي دكتر از زيبايي غير قابل وصف منطقه سخن مي گفت. وقتي پرسيدم برخورد مردم با غريبه ها چگونه است ؟ خانم آقاي دكتر ضمن گله از رفتار باغبان گفت ؛ برخورد زيادي نداشتيم از چند نفر آدرس پرسيديم كه خوب پاسخ دادند فقط يك سرباز بود در يك ايست بازرسي كه گفت ؛ ما عمدي شما را اذيت مي كنيم تا به اين محل نياييد. و پرسيد براي چه گزارش تهيه مي كني ؟ كه گفتم نشريه اي محلي در روستا داريم. همه متعجبانه پرسيدند روستا و نشريه ؟! پسر آقاي دكتر كه تا اين لحظه كمي دراز كش بود متعجبانه نشست و گفت ؛ در روستا نشريه داريد ؟ كه گفتم وبلاگ هم داريم و شما مي توانيد در همان آمريكا روي وبلاگ ما برويد و ادبيات، تاريخ و مقالات ما را بخوانيد. توضيحاتي كه دادم تحسين خانواده را برانگيخت. ديدها نسبت به ما عوض شد. گفتگوها ادبي تر شد و سطحش بالاتر رفت. پرسش و گفتگو به مسائل كلان تر، بالاتر و جهاني تر كشيد.

 35 سال خوب مي شود كه به اين آرامي و با ديد سنجشي طول زمين هاي كشاورزي مزرعه يخارو آغجقيه و يا آجوغايه بالايي را نپيموده بودم. و امروز ديدم موقعيت جالب و بسيار زيبايي دارد. اگر اختيار اين محل در دست فردي مدير بود مي توانست چند برابر بيشتر از محصول كشاورزي اش درآمد از گردشگران داشته باشد. چون ديدم اغلب شاخه هاي زيرين درختان آلوچه به علت درهم بودن خشكيده و بسياري جاها ديدم كه آلوچه ها را هم، يا نچيده اند و يا كامل نچيده اند و رهايشان كرده و زير درختان ريخته بودند. بنظر مي رسيد كه به علت ارتفاع درختان نه تكاندن امكان پذير است و نه با دست چيدن مي صرفد بدين جهت رهايشان كرده اند.

روند ناخوشايندي كه در اين بازديد مشاهده شد و خبر از آينده اي ناخوشايند تر مي دهد اين است كه مسابقه اي بين مردم ما بوجود آمده كه زمين هايشان را به غريبه ها مي فروشند. گفته مي شد زمين از متري 2000 تومان تا 20000 تومان فروش شده است. همشهريان فكر مي كنند پول كلان بابت زمين ها از غريبه ها مي گيرند ! در صورتي كه اگر 10 برابر اين قيمت ها هم از غريبه ها بگيرند باز هم از نظر اقتصادي زيان كرده اند. فروش زمين ها را نبايد فقط يك معضل اقتصادي تلقي كرد بلكه معضل اجتماعي آن بيشتر مي تواند باشد و آن خارج شدن قسمتي از املاك روستا از مالكيت مردم است كه سخت ناگوار تر است. در طول مزرعه بيش از 15 قطعه زمين كه بعضي از آنها از كنار جاده تا كنار رودخانه بودند به بيگانگان فروش شده است. من خود هيچگاه در آغجقيه زمين نداشته ام ولي حيفم آمد كه اين املاك به اين زيبايي از دست مردممان بيرون برود حال نمي دانم همشهريانم براي عمل خود چه استدلالي دارند. وقتي نام فروشندگان را پرسيدم بدون استثنا ديدم همشان از نسل امروزي هستند و زمين هاي فروش شده ارثيه اي است نتيجه اي كه گرفتم اين بود كه نسل امروز زحمتي براي بدست آوردنش نكشيده لذا براحتي آن را مي فروشد. مطمئن هستم اگر اين املاك هنوز دست پدران كه با زحمت بدست آورده اند مي بود هرگز نمي فروختند. در اين وقت ياد جمله معروف يكي از همشهريان در گذشته افتادم كه به صورت ضرب المثل محلي هم در آمده . پير مردان  بارها و بارها در حين سخنان خود با گفتن « اين كرت كرمو بود » سرگذشت اين همشهري مان را برايم تعريف كرده اند. مي گويند ؛ يكي از همشهريها در قديم فوت مي كند و فرزند نداشته است اموالش به تنها وارث دست دوم يعني پسر خواهرش مي رسد. پسر خواهر ابتدا گوسفندان، بعد گاو قاطر و اسبش را مي فروشد و مي خورد سپس به سراغ زمين ها مي رود و كرت كرت آنها را مي فروشد. وقتي ديگران به او نصيحت مي كنند كه چرا فلان كرت را فروختي ؟ بهتر است زمين ها را نگهداري ! مي گويد ؛ آن «كرت كرمو بود و ديگر محصول نمي داد !» و امروز من از آن بيم دارم كه نسل امروز به اين نتيجه رسيده باشد كه زمين هاي آغجقيه كرمو شده اند و آلوچه خوب نمي دهند پس بايد فروختشان. مبلغ بالاي غريبه ها هم خود وسوسه كننده و برانگيزنده و شتاب دهنده به اين كار است. اميد وارم من در اين باره اشتباه كرده باشم و اين چنين نباشد.

                                                گزارش از : محمدعلي شاهسون ماركده

نقش پول در زندگي

دوستان، همه ما انسانها مي دونيم كه پول، امروز نقش مهمي رو در روند زندگي اجتماعي ما ايفا مي كنه. ما آدمها تلاش و فعاليت مي كنيم تا پولي رو بدست بياريم و از اين پول در جهت رفاه و آسايش خود و خانواده مون استفاده كنيم چرا كه هميشه گفتن؛ كار جوهره زندگيه و تا كار و تلاش هم نباشه قطعا پول و رفاه هم نيست. تلاش ، فعاليت ، كار ، كسب و در آمد خيلي خوبه اما، هرچيزي در حد و اندازه خودش. خب اين جوري اگه باشه هيچ مشكلي نداريم. اما اگه بيش از حدش باشه، گاهي وقتا وبال انسان و باعث دردسر آدم مي شه. دوستان، شما جزء كدوم دسته از آدمها هستين آيا نوكر پوليد ؟ رفيق پوليد ؟ و يا اينكه ارباب پول، كدومش ؟ خيلي ها هستن كه رفيق و همراه پولند خب، اين خيلي خوبه، اما بعضي ها هم هستن كه مالك پولند. اما متاسفانه خيلي ها هم هستن كه نوكر پولند حال با اين حساب اگه، يه وقت ديدين كه بعضي ها سلامت خود و خانواده شون رو فداي پول و پول در آوردن كردن معلومه كه، برده و غلام پولند. اما اگه در حد و اندازه و نياز و رفاه مون و حفظ آبرومون دنبال كسب درآمد و پول باشيم پيداست كه تونستيم افسار و مهار پول رو تو دستمون بگيريم. دوستان؛ شما فكر ميكنيد خوشبختي در چيه ؟ آيا فكر مي كنيد كه، اگه شبانه روز به دنبال پول و ثروت بدوئيم آدم خوشبختي هستيم ؟ يا نه، معتقديد كه از پول بايد براي رسيدن به خوشبختي استفاده بكنيم ؟  خوبه بدونيد كه يكي از ويژگيهاي آدمهاي خسيس اينه كه، هر چقدر هم پول و ثروت داشته باشن بازهم دنبال اين هستن كه ببينن آيا مي تونن از يه راه ديگه اي در آمدشون و مال و ثروتشون رو بيشتر بكنن يا نه ؟ بدون اينكه بدونن براي چي اين همه دنبال مالِ دنيا هستن و حتي بدون اينكه لذت اون پول و ثروت رو ببرن . چقدر خوبه پول مال انسان باشه نه وبال انسان . چرا كه اگه پول مال انسان باشه انسان مي تونه پيشرفت و ترقي بكنه كه پول توي جامعه امروزي حرف اول را مي زنه. پول مي تونه يكي از شرطهاي لازم براي ادامه زندگي باشه و هيچ كسي رو پيدا نكنيد كه، از پول و ثروت بدش بياد. اما اين رو مي خوام بگم كه بدست آوردن پول يه بحث، و از دست ندادن اون هم يه بحث ديگه. ممكن بعضي ها از راههاي مختلف حالا راههاي حلال و درست، يه پولي رو جمع كرده باشن، اما همين عده بايد اونقدر مناعت طبع داشته باشن كه از پولشون در راه درست استفاده بكنن. رفقاشون با پول و ثروتشون واقعا رفاقت و دوستي باشه درسته كه پول خوبه ، ثروت و مال دنيا خوبه ، اما آيا انصافا پول اينقدر ارزش داره كه خداي ناكرده باعث بشه كه بين ما و اطرافيانمون كدورت و دشمني پيش بياد. متاسفانه تو اجتماع ما بخصوص روستاي خودمون، هستن كساني كه بخاطر مال دنيا سالهاست كه رفت و آمدشون رو با هم قطع كردن چون متاسفانه يه عده به حق خودشون نيستن. بطور مثال پدري فوت مي شه اونوقت فرزندانش بعد از مرگ پدرشون برسر مال دنيا به جون همديگه مي افتن و هركدوم سعي مي كنن از اين ميدان ارث و ميراث گويي بيشتري رو از آن خودش بكنه بدون اينكه توجهي به آنچه كه شرع و اسلام و قانون گفته داشته باشن. و همين عامل باعث مي شه كه بعضا بين برادر و خواهر و برادر با برادر كدورت و نفاق و دشمني پيش بياد اما دوستان خدائيش شما بگيد، آيا اونائي كه جلوتر از ما به دنيا اومدن و رفتن باخودشون چقدر مال و ثروت بردن ؟ آيا وقتش نرسيده كه يه كم به خودمون بيايم و يه تلنگري به خودمون بزنيم و اينقدر تو فكر مال دنيا و ثروت اندوزي نباشيم. آيا مال و ثروت و پول اونقدر ارزش داره كه، بخواد تمامي عواطف و ارزشهاي انساني ما رو كمرنگ بكنه ؟ آيا مگه ما عملي ناپسندتر از حق الناس داريم ؟ حالا در نظر بگيريد يه شخصي كه دائم مسجد مي ره ، عبادت مي كنه و همه اعمال و رفتارش هم درسته اونوقت از اون طرف مي ياد حق برادر و يا خواهرش رو مي خوره و حق الناس مي كنه. مطمئن باشيد با اين حساب هيچ كدوم از اعمال و رفتار و عبادتهاي اين شخص مورد قبول درگاه احديت واقع نخواهد شد. پس اگه ما داعيه مسلماني و نوع دوستي در سر مي پرورانيم بايد كاري كنيم كه، كسي از دست ما ناراضي نباشه. چقدر خوبه يه مقدار هم دنبال جمع كردن ثروتهاي مهمتري مثل نوع دوستي ، محبت، مهرورزي و احترام به حق و حقوق ديگران باشيم. دوستان؛ همانطور كه شما هم مي دونيد پول وسيله ايه كه، مي تونه انسان به وسيله اون بهتر زندگي بكنه، بيشتر در رفاه باشه و آسايش بيشتري داشته باشه اما، خوبه بدونيد كه، پولِ بدون سخاوت، انسان رو از رسيدن به ارزشهاي انساني دور مي كنه. بعضي ها در واقع ظرفيت پول دار شدن رو ندارن اگه پولي بدست آوردن ديگه فكر مي كنن هركاري دلشون خواست مي تونن انجام بدن. چقدر خوبه آدمهايي پول دار و متمول سعي كنن از اين ثروت و مالشون يه مقدارش رو هم صرف كارهاي خير و اعمال خداپسندانه بكنن تا پولشون بركت دار بشه. دوستان ديدين بعضي ها رو از صبح الطلوع تا پاسي از شب گذشته مدام به اين در و اون در مي زنن تا پول و ثروت جمع كنن. يعني مي خوام بگم همه فكر و ذكرشون شده پول ! خيلي هاي ديگه هم هستن كه همش حرس و جوش اين رو مي خورن كه هر جوري پول بيشتري جمع كنن . ثروت و پول خوبه اما، نبايد اونقدر در فكر پول باشيم كه، حاضر بشيم تمام شخصيت و حيثيت مون رو زيرپا بگذاريم و چاپلوسي و تملق اين و اون رو بگيم تا پول بيشتري بدست بياريم. چرا كه، اگه اينجوري باشه هميشه بايد سرافكنده باشيم. اما، كساني كه مالك پولشون هستن هميشه سر افرازن و نيازي هم به پاچه خواري ندارن. پس بياييم در حد و اندازه و آسايش و رفاه خود و خانواده دنبال پول و ثروت باشيم.    رجبعلي عرب