آوای مارکده شماره 80 – پانزدهم مهر 1385

جلسه ميراث فرهنگي

در تاريخ 28/6/85  ساعت 9 صبح جلسه اي با حضور رياست محترم سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري جناب آقاي مهندس حيدري پور در محل اين اداره كل و با حضور آقايان ابوالفضل عرب دهيار، محمدعلي شاهسون عضو شوراي اسلامي ، مسعود شاهسون و مصطفي عرب اعضا هيات امنا مسجد جامع ماركده در خصوص ساخت سرويس هاي بهداشتي تشكيل و پس از بحث و مذاكره لزوم ساخت يك دستگاه سرويس بهداشتي جديد مورد تاييد قرار گرفت. در اين خصوص رياست سازمان قول مساعد دادند كه هزينه احداث يك دستگاه سرويس بهداشتي پيش ساخته بتني در روستاي ماركده را از اعتبارات گردشگري سال 86 تامين نمايند. كه موضوع صورت جلسه و به امضا رسيد.

نقدي بر آوا

آقاي شاهسون من قصد كوچك شمردن مقاله شما را ندارم مي خواهم بگويم هميشه ما مي توانيم كارها را از ريشه و خيلي اساسي جست و جو كنيم و به آنها بپردازيم. مي خواهم ببينم آيا شما تا به حال در شب هاي ميلاد امامان به شهرهاي اطراف گذري داشته ايد؟ اگر گذر كرده ايد ديده ايد كه مردم با پذيرائي و دادن نذر باعث شده اند كه ظرف هاي يكبار مصرف و زباله ها در كنار خيابان و جوي ها بريزد. پس در واقع شما مي گوييد هيچ نذري انجام نشود تا زباله بوجود نيايد؟. آيا تا بحال شما ليوان يكبار مصرف را در دست خود خرد كرده ايد؟ چقدر زباله از آن باقي مي ماند ؟ پس حالا يك پاكت آب ميوه را در دست خود فشار دهيد تا ببينيد ضايعات آن چقدر است ؟ حال ببينيد ضايعات ليوان يكبار مصرف بيشتر است يا يك پاكت آب ميوه ؟ از ليوان يكبار مصرف پس از 2 يا 3 روز چيزي باقي نمي ماند در حاليكه پاكت آب ميوه در كنار خيابان يا جوي هاي آب باقي مانده است. ما در يك محيط كوچك زندگي مي كنيم و آنقدر به خودمان زحمت نمي دهيم كه به فرزندانمان بياموزيم كه پس از خوردن آب ميوه ، پفك، چيپس يا تنقلات ديگر زباله ي آن را در سطل زباله بيندازيند. پس شما چطور انتظار داريد كه ماشين هاي مدل بالا و سرنشين هاي با قيافه هاي آراسته كه در آنها نشسته اند زباله ها يا همان ليوان ها را به بيرون پرت نكنند ؟ مگر آنها يا پدر و مادر آنها روزي در محيط كوچك زندگي نمي كرده اند ؟ از همين محيط كوچك است كه مي توانيم به فرزندانمان بياموزيم كه زباله ها را در سطل زباله بيندازند و از كساني كه نذورات خود را پخش مي كنند بخواهيم كه همراه نذورات ، نايلون هايي را در خدمت مردم قرار دهند تا زباله ها در خيابان ها ريخته نشود.

        خانم . م . عرب

تناقض رفتاري

آقاي شكرالله شاهسون ضمن مقاله اي با نام «از ماست كه بر ماست» كه در آواي 79 چاپ شد گزارش نموده كه در تاريخ 16/5/85 به مناسبت زاد روز امام علي(ع) گروهي از جوانان روستا اقدام به توزيع شربت در ليوان هاي يكبار مصرف نموده و مصرف كنندگان ، ليوان ها را پس از مصرف در محيط روستا پخش و رها مي كرده اند. خود من هم شاهد بوده ام كه در تاريخ 17/6/85 انبوه ليوان هاي مصرف و رها شده در خيابان و راه بيرون روستا چه جلوه ناخوشايندي ايجاد كرده بود. كه در قسمت حرفهاي مردم نشريه محلي آوا انعكاس يافت. در اين مقاله قصد اين است كه ابعاد مختلف اين موضوع بررسي گردد.

ما شيعيان به شخصيت هاي ديني و مذهبي مان علاقه فراوان داريم، آنها را پاك، معصوم و مقدس مي دانيم، بر آنها احترام خاصي قائل هستيم و گرامي شان مي داريم. به خاطر علاقه مندي شديدي كه داريم زاد روزشان را بعد از صدها سال جشن مي گيريم، شادماني مي نماييم و هدايا و يا نذري مانند شربت و شيريني بين مردم توزيع مي كنيم. و با اين كار شادي و شادماني خود را به ديگران ابراز مي داريم. و در سالگرد وفاتشان نيز غمگينيم، عزا داريم، عزا مي گيريم و بياد و خاطر آنها اغلب مواد غذايي به عنوان نذري بين مردم توزيع مي كنيم. و با اين كار ضمن ابراز غمگيني خود به ديگران ، قصدمان اين است كه باعث خوشنودي امام شويم تا در زندگي بتوانيم سالم تر و با بركت تر زندگي نماييم. و در جهان ديگر نيز از خوشنودي او بهره مند شويم. همچنين بر اين باوريم كه مقدسين ما مستقيم و يا غير مستقيم برگزيده خداوند هستند، روحشان جاويد است، علارغم اينكه بظاهر فوت نموده و يا از ديدها پنهان هستند ولي هميشه و در همه جا حاضر و ناظر اند. بويژه هرگاه ما آن ها را بخوانيم و صدا بزنيم نزد ما حاضر خواهند بود. به همين دليل ما در مواقع گرفتاري و يا در تنگناهاي زندگي آنها را صدا مي زنيم ، كمك مي خواهيم و بر اين باوريم كه به كمك ما خواهند آمد و كمك خواهند نمود. و چون تمام رفتارها و كارهاي ما را مي بينند و مي دانند هر كار بدي كه از ما سر بزند از ما ناخوشنود و هرگاه كه رفتار پسنديده اي داشته باشيم از ما خوشنود خواهند بود. تفاوتي هم ندارد كه اين كار ما در چه زمان، چه وقت و در كجا باشد. علاوه بر زادروز، و يا سالگرد وفاتشان ، در ديگر زمانها ها هم لحظه به لحظه زندگيمان به ياد آنها هستيم براي سلامتي خود و خانواده و نيز بركت محصولاتمان و احوالمان هدايا و نذري هايي توزيع مي نماييم، رفتارهاي نيك، مهرباني ها، دلنوازي هايي در حق ديگران به خاطر خوشنودي آنها انجام مي دهيم. نام فرزندانمان را از نام هاي آنها بر مي گزينيم. عكس آنها را در منازل خود نصب مي كنيم. نام آنها را با خطوط خوش و زيبا تزئين و درقالب قاب براي زينت خانه هايمان به ديوار مي آويزيم. مكرر به زيارت قبور آنها مي رويم و براي قبرشان ساختمان تزئيني مي سازيم. هنگام برخاستن، بلند كردن چيزي سنگين، انجام كار سخت با برزبان آوردن نام امام از او ياري مي جوييم. به منظور خوشنودي آنها ياد و نام آنها را مرتب بر زبان داريم. آنها را گواه مي گيريم و سوگند مي خوريم تا حقانيت خود را به اثبات برسانيم. خلاصه هركار پسنديده اي كه در جهان هست حاضريم در حد توان خود براي رضايت مقدسينمان انجام بدهيم. به علاوه بر خود مي باليم كه مذهب شيعه را برگزيده ايم و مقدسين و معصوميني داريم و خود را با افتخار پيرو ( شيعه ) آنها مي دانيم و…

حال با توجه به باورهاي فوق عده اي از جوانان روستا بخاطر خوشنودي امام در زاد روزش اقدام به توزيع شربت و شيريني در بين راهگذران مي نمايند. راهگذران چه كساني هستند ؟ همان گردشگران اند كه همه روزه بويژه در روزهاي تعطيل با اتومبيل و اغلب خانوادگي از شهرها به منظور لذت بردن از مناظر زيباي حاشيه زاينده رود به اين محل مي آيند و در سايه درختان در ميان باغات و در كنار رودخانه اتراق مي نمايند. غذايي مي خورند لذتي مي برند و مي روند. و اغلب ما از اتراق گردشگران در ميان و يا كنار باغمان نگران و ناراضي هستيم و آنها را مزاحم مي دانيم. بدين جهت نگران و ناراضي هستيم كه مي گوييم وقتي در باغ ها اتراق كنند ميوه ها را مي چينند و به درختان و محصولاتمان آسيب مي رسانند به همين جهت روزهاي تعطيل دشتبان به دستور صاحبان هر مزرعه از نشستن آنها در باغها جلوگيري مي كند كه گاهي با برخورد هاي ناشايست هم اين كار صورت مي گيرد. علاوه بر ناخرسند بودن از اتراق گردشگران، در پشت سر آنها هم حرفهايي مي زنيم كه با دقت در مفاهيم اين حرفها يك نا خوشايندي در ذهن و ضمير ما نسبت به اغلب آنها وجود دارد و نشان مي دهد كه ما آنها را مقيد به اصول اخلاقي نمي دانيم براي نمونه؛ پشت سر مي گوييم زنانشان خود را مي آرايند و آرايش كرده و بزك كرده به اينجا مي آيند و اغلب حجاب را رعايت نمي كنند كه باعث انحراف جوانان ما مي شود. و بعضي از آنها در محل اتراق اقدام به كارهاي خلاف مي كنند از جمله  مواد مخدر استعمال و  نوشابه هاي الكلي مصرف مي نمايند. به همين جهت بسيجيان روستا با جديت راهها  و مزارع را كنترل مي كنند تا مبادا كسي به چنين كارهايي مبادرت ورزد. همچنين مي گوييم كه اغلب ولنگارند و در ماشينشان با صداي بلند استريو شده موسيقي مبتذل پخش مي كنند. از عبور و مرور اتومبيل گردشگران در خيابان روستا هم چندان راضي نيستيم چون مي گوييم كه گرد و خاك مي نمايند و با سرعت بالا حركت مي كنند كه موجب ناامني رفت و آمد عابران است. لذا در جلو خانه هايمان دست انداز درست مي كنيم تا از سرعت ماشين نشان كاسته شود و…

حال جوانان روستايمان جلو اتومبيل اين آدم هاي گردشگر را كه اين همه پشت سرشان حرف مي زنيم و از آمدنشان به اين محل خوشحال نيستيم مي گيرند و از آنها مي خواهند كه توقف كنند و با خوشرويي به آنها شربت مي هند!! آيا اين يك تناقض آشكار نيست ؟!

مي پرسيم آيا نمي شود براي خوشنودي امام با دعوت و اجتماع مردم روستا در مسجد ضمن برپايي جشني شربت را ميان جمعيت توزيع كرد و ظروف مصرف شده را هم جمع كرد؟ آيا نمي شود از راهگذر درخواست كرد كه همان لحظه شربت را نوش جان كند و ليوانش را در كيسه زباله بيندازد؟ و آيا اصولا نمي شود هزينه شربت را در جايي ديگر و در راه همان امام مثلا بين خانواده هاي تهي دست هزينه كرد؟ و براي بچه هايشان لباس و لوازم التحرير خريد؟. برابر باورهاي ما امام در همه جا حاضر و ناظر است حال اگر مي خواهيم هداياي خود را به گردشگران هم بدهيم آيا نمي شود روزهاي ميلاد باغهايمان را آزاد بگذاريم تا گردشگران فقط از سايه و منظره آن لذت ببرند و مزاحمت براي نشستن آنها بوجود نياوريم؟ و آيا چند ساعت نشستن خانواده اي در كنار رودخانه به اندازه يك ليوان شربت ارزش ندارد؟ و باعث خوشنودي امام نمي گردد؟

 اينجاست كه وقتي با دقت به رفتار هايمان نگاه مي كنيم تناقض آشكار مي بينيم. از طرفي از گردشگران بد مي گوييم و از طرفي ديگر به اصرار به آنها شربت مي خورانيم. نمي دانم مي توان گفت و يا پنداشت كه تظاهر در اين امر هم نقش دارد؟

تناقض رفتاري ديگرمان اين است كه ما براي خوشنودي امام اقدام به كاري مي كنيم كه در كنار آن محيط را مي آلاييم. مي پرسيم آيا آلودن محيط كار پسنديده اي است؟ آيا امام از آلوده شدن محيط راضي است. بدون شك مي گويم نه. بايد گفت ما در حاشيه زاينده رود زندگي مي كنيم. زاينده رود تنها رودخانه پر آب مركز ايران است. زنده ماندن ميليون ها آدم وابسته به همين آب مي باشد. مستقيما ميليون ها نفر در شهر و روستا از اين آب مي آشامند بي گمان آلودن محيط رودخانه باعث رنجش امام ما هم خواهد بود.

جوانا روستا بياييد براي خوشنودي امام و ابراز دوستي مان « طرحي نو در اندازيم » ؛ اگر مي خواهيم علاقمندي خود را به امام پيش گردشگران ابراز كنيم از آنها در سايه درختانمان و توي باغمان و در كنار رودخانه پذيرائي كنيم ، از آنها استقبال و با احترام برخورد كنيم زيرا براي آنها اين لذت بخش تر است. ميوه هايمان را به همان قيمت بنگاه ميوه و تره بار به آنها بفروشيم نه گران تر و اگر مي خواهيم شربت هم توزيع نماييم حتما ليوان هاي مصرف شده را جمع آوري نماييم. با اين كار پسنديده مان هم روح امام را راضي داريم، هم محيط را پاكيزه نگهداشته ايم و هم فرهنگ والاي خود را ابراز كرده و روستايمان را روستايي با فرهنگ معرفي مي نماييم.    

                                                              محمدعلي شاهسون ماركده  

«پرسشي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس»

در بهمن ماه سال 83 در مراسم شب ختم عزيز از دست رفته اي كه در منزل آن مرحوم منعقد بود، يكي از طلبه هاي روستا در ضمن سخنراني و مرثيه سرايي بحث را به تكريم از علما و فضلا كشاند و در آن محفل كه به ياد و نام آن شادروان تازه گذشته برپا شده بود و تناسبي با مواعظ آن روضه خوان نداشت به حضار توصيه كرد ؛ « قدر روحاني مقيم در آبادي خود را بدانيد، چون كه ايشان به لحاظ علمي از چهره هاي شاخص و برجسته حوزه به حساب مي آيد و مانند وي در حوزه كم داريم و در قم اسم و آوازه اي دارد، به ظاهر خاكي و نطق نارسايش كاري نداشته باشيد چرا كه از نظر مقام معنوي و صفاي باطني در سطح بالايي است».  و در ادامه به مردم سفارش كرد؛ « ايشان را محترم بداريد ، به او سركشي نموده و نيازهاي زندگي او را مرتفع كنيد، يادتان باشد وي مهمان شماست و براي ارشاد و آگاهي شما از مسافتي بعيد ، سختي كار و دوري، راه را به جان خريده و به اين مكان دور افتاده آمده و الا در قم برايش سر و دست مي شكنند و خيلي ها و بسي جاها خواهان او هستند». و سپس افزودند ؛ « شما حتي بايد براي رفت و آمد ايشان به موطنش براي وي بليط هواپيما تهيه كنيد!؟! خودِ من زماني كه براي تبليغات به… مي رفتم بعضي مواقع مرا با هواپيما مي فرستادند!؟» هرچند آن محفل محزون باوجود آن جمعيت داغدار جاي مناسبي براي انتقاد به آن « واعظ شهر » نبود اما در انديشه ام غوغايي برپا شد و تمام ياخته هاي وجودم و همه ذرات وجدانم لب به اعتراض و انتقاد گشودند. با خود گفتم؛ آدم مي ماند كدام حرف اين جماعت را بپذيرد ، دم خروس يا قسم حضرت عباس را ! اينهايي كه پيامبر ، علي و ائمه را الگو و محور سخنان خود قرار مي دهند و پيوسته در گفتارشان به آن بزرگواران تاسي و توصيه مي كنند، چرا در زندگي و رفتار خود، آنان را اسوه و امام خويش قرار نمي دهند؟ چرا خلق را به پيروي از بزرگان دين سفارش اما خودشان « آن كار ديگر مي كنند؟» اينگونه كه اينها به ما مي گويند و ما خود خوانده ، شنيده و دريافته ايم پيامبر و علي(ع) هميشه از حد اقل هاي اجتماع و بيت المال بهره مند بوده اند و در برخورداري از امكانات و مزاياي موجود، در انتهاي همه قرار داشته اند، در دعوت مردم به دين و دانايي از ايشان چيزي مطالبه نمي كردند و برآنها منت نمي گذاشتند، حتي خود را در حرج و تنگنا قرار مي دادند تا درد محرومان و رنج ستم ديدگان را بيشتر احساس و ادراك كنند، خدمت به خلق را توفيقي الهي و موهبتي از ناحيت باري تعالي مي دانستند  و خود را بيشتر و پيشتر از ديگران به رعايت مساوات و داد و دهش ملزم مي كردند.

و اما « پرسشي دارم ز دانشمند مجلس…» و آن اينكه ؛ چرا جناب شيخ كه خود را در حد ابوذر و مالك اشتر مي دانست در انتخاب سه مكان پيشنهادي از طرف سازمان تبليغات « ماركده » را كه به لحاظ شرايط اقليمي و اعتقادي وضعيت مطلوب و مناسبي داشته را برگزيده بود؟ ، اين كار او كه به گردشگري و سياحت بيشتر مي مانست تا به طرح هجرت و هدايت؟! و ديگر اينكه؛ شما كه امر تبليغ و هدايت مردم را پيشه و كسب و كار قلمداد نمي كنيد و آن را از سر درد دين و دغدغه انسانيي كه داريد وظيفه و امانت الهي مي پنداريد چرا« كاين همه قلب و دغل در كار داور مي كنيد؟».      

     شكرالله شاهسون ماركده

حرف هاي مردم و نكته ها

يكم : يكي از جوانان روستا؛ شوراي اسلامي اين دوره هيچ كار مثبتي نكرده، بهترين كار اين است كه منحل شود چون دو ماه است كه ميني بوس هاي خط نجف آباد هر وقت دلشان مي خواهد مي روند و شورا هيچ كاري جهت نظم دهي آنها نكرده ولي شوراي گرمدره با راننده ها يك جلسه گذاشته و ضمن نظم دادن ميني بوسي ها يك سرويس هم براي دختران پيش دانشگاهي به هوره اختصاص داده است اما دختران پيش دانشگاهي ماركده امروز كه اول مهر است بدون سرويس بوده اند. كار شوراي ما شده يك مهر زدن زير نامه ها كه مي توان مهر را به فروشنده شركت تعاوني كل حسين داد تا او ضمن فروش اجناس كوپني زير نامه ها را هم مهر بزند.

دوم: ساعت 21 مورخه 8/7/85 در يك جلسه خانوادگي، يكي از طلبه هاي روستاي ماركده كه تعجب خود را از رفتار هاي شگفت انگيز مردم روستا بيان مي كردگفت؛ « مردمان عجيبي داريم مثلا امروز در بانك تجارت در شهركرد بودم كه ديدم 4 نفر از همشهريان جهت مسافرت مكه پول واريز مي كنند از آنها پرسيدم پول گازتان را داده ايد ؟ كه با كمال بي تفاوتي گفتند نه!!؟ با خود گفتم ببين ما چه آدمهايي هستيم وظيفه اجتماعي مان را انجام نمي دهيم آنگاه با شور شوق پيگير كارهاي مستحبي هستيم!! »

در جلسه فوق يكي از حاضران با اشاره به نزديك بودن انتخابات شوراي اسلامي گفت؛ « در انتخابات دوره قبل يكي از نامزدها در آستانه راي گيري با خوشرويي آرد توزيع نمود ، من هم از اين فرصت استفاده كرده و با نام چند نفر از بستگان چند كيسه آرد دست و پا كردم حال نمي دانم در انتخابات آتي چيزي توزيع خواهد شد؟ و چيزي نصيب من مي گردد ؟؟ »

سوم: ساعت 21 مورخه 10/7/85 يكي از همشهريان كه براي انجام كاري به درِ خانه آمده بود گفت: نمي دانم چه مسائلي در طول يكسال گذشته روي داده كه امسال خيلي بهتر و بيشتر كود شيميايي به ماركده مي آيد؟ سال گذشته همين موقع مردم ناگزير كود با قيمت آزاد از منطقه نجف آباد مي خريدند.

چرا انگيزه نداريم؟

در جلسه 22/4/85 كه به منظور بررسي عملكرد نشريه آواي ماركده با جمعي ازخوانندگان اين نشريه تشكيل شده بود يكي از همشهريان ، مردم ماركده را درمواجهه با نشريه آوا به 5 گروه تقسيم نمود و گروه سوم را اين چنين توصيف كرد. « تعدادي از مردم دنبال انگيزه هستند اگر انگيزه اي باشد براي نشريه آوا مقاله مي نويسند، آن را جدي مي خوانند و از آن حمايت مي كنند، حال اگر بتوان انگيزه يا انگيزه ها را هميشه تازه نگهداشت اين گروه هم طرفدار جدي آوا خواهند بود و من خود از اين گروه هستم». در اين مقاله مي خواهيم بگوييم انگيزه چيست ؟ و چگونه بوجود مي آيد ؟  و چرا ما بي انگيزه هستيم ؟

انگيزه در لغت يعني آنچه كه كسي را به كاري بر انگيزد، آنچه كه سبب كاري يا باعث چيزهايي شود، موجب و علت. در اين جا اين پرسش پيش مي آيد كه چه وقت انسان دنبال كاري مي رود ؟ تصميم به انجام كاري مي گيرد ؟ بدون شك هر آدمي با مقداري دقت در احوال خود مي تواند پاسخ اين پرسش را بيابد. زيرا پاسخ بسيار بديهي مي نمايد. يعني زماني كه ما به كاري و يا نتيجه كاري نياز داريم و نياز به آن كار و يا نتيجه آن را در خود احساس مي كنيم.

 به نظر مي رسد هيچ چيز به اندازه نياز و احتياج تعيين كننده و تعريف كننده كارهاي انسان نباشد يعني هر انساني نخست در خود نيازمندي به چيزي را احساس مي كند، حس مي كند سپس جهت دستيابي به آن ، اقدام به كاري و يا عملي مي نمايد. بنابر اين مهم اين است كه انسان بايد نخست از وجود كمبود و نياز خود آگاهي بيابد. پس آنچه كه باعث انگيزه مي شود نياز و احتياج است.

ما از كودكي با نيازهايي آشنا مي شويم و مي آموزيم كه چگونه آن نيازها كه مبتني بر كمبود اند را برطرف كنيم و مي آموزيم و تجربه مي كنيم كه اگر اين نيازها جبران نشود باعث درد و رنج مان مي گردد و ما تعادل فيزيكي ، رواني خود را از دست مي دهيم و ممكن است با خطر مرگ هم مواجه شويم. لذا مي كوشيم اين نياز ها را تامين كنيم تا كمبود احساس نكنيم. اين نيازها چه هستند ؟ كمبودهاي فيزيكي اند مانند خوراك، پوشاك، بهداشت، مسكن و امنيت. اين ها نيازهاي فيزيكي، مادي، رواني و امنيتي اند، اين ها نيازهاي واقعي آدمي اند ولي نيازهاي حقيقي نيستند. اين نيازها بين انسان و بسياري از موجودات روي كره زمين مشترك اند. در كنار اين نيازهاي فيزيكي ، ما نيازهاي ديگري داريم كه مبتني بر بودن انسان اند، تعريف كننده شخصيت هر انسان اند، بيان كننده انسانيت انسان اند، نمايانگر آدم بودن و اشرف مخلوقات بودن آدمي اند، يعني مَنِ انسان از طريق پيگيري اين نيازها و دستيابي به نتايج آن چيزي مي شوم، كسي مي شوم، موجود تازه ، برجسته ، متعالي ، فرهيخته ، فرزانه و خداگونه مي شوم ، به آرامش درون دست مي يابم ، به كمال مي رسم ، به تعادل شخصيتي دست مي يابم و رشد معنوي لازم را مي نمايم. اين نيازهاي مبتني بر بودن چه هستند ؟ نياز به عشق، محبت، انساندوستي، نياز به دست يابي و برخورداري از علم، آگاهي، دانش، دانايي، شناخت، فرهيختگي، فرزانگي و ادب. نياز به شناخت و دستيابي به زيباييها، هنر، موسيقي. نياز به داشتن و كسب حرمت نفس، خود بودن، خود شدن. و نيازهاي مبتني بر بهره مندي از اصول اخلاقي و انساني، خودشناسي و سرانجام همه خداشناسي. اينها نيازهاي حقيقي انسان اند. هيچ انساني بدون دستيابي به اين نيازها به كمال نمي رسد، به آرامش درون نمي رسد، معني انساني خود را نخواهد فهميد. براي دست يابي به اين مهم نخست هر انسان بايد، در خود اين نيازها را بوجود بياورد بعد جهت حصول نتيجه آنها را پيگيري كند حال هرچه نتيجه بيشتر، بهتر و عالي تر خواهد بود.

البته مي دانيم بيش از 90 درصد مردم جامعه ي ما در حد همان نيازهاي فيزيكي و مادي مي مانند و تمام فكر و ذكرشان اين مي شود كه چگونه غذايي تهيه كنند، وسيله نقليه اي داشته باشند، چگونه بپوشند، مسكنشان چه باشد، چگونه درد و رنج را از خودشان دور كنند، چگونه به امنيتي برسند و بتوانند از آسيب ، آزار ، تجاوز و گزند ديگري يا ديگران در امان و آسوده خاطر باشند و احتمالا آنچه كه اهداف و آرزويشان است مثل لذت بردن از زندگي دست يابند و زندگيشان را پيش ببرند و چون تمام فكر و ذكر و همشان در همين نقاط مي ماند، در همين مقطع صرف مي شود و هزينه مي گردد ، نياز به عشق ، علم ، آگاهي، هنر و زيبايي در آنها بوجود نمي آيد اين نياز را در خود احساس نمي كنند ، آنها را نمي شناسند ، درك درست و عميق از آنها ندارند و آنها را در حد شايسته و بايسته نمي فهمند. پرسشي كه مطرح مي شود اين است كه چرا چنين است ؟  بايد گفت برابر فرهنگ و سنت حاكم بر جامعه ي ما ، در خانواده ها و جامعه ، بسياري از كنجكاوي ها، ميل به دانستن همه چيزها، اظهار نظر در باره همه چيزها، اميال ها، خواسته ها، آرزوها، هيجانها، احساس هاي كودكانمان را مجال بروز نمي دهيم، آنها را محدودشان مي كنيم و اجازه نمي دهيم ابراز وجود برابر آنگونه كه مي خواهند و يا احساس مي كنند و مي انديشند بكنند. بايد دانست ميدان دادن به كنجكاوي ها و فراهم آوردن وسايل دستيابي به ميل به دانستن همه چيزها، در بزرگسالي باعث تقويت تفكر، تعقل و توسعه ذهن انسان مي گردد. و بها دادن و ميدان دادن به بروز اميال ها، آرزوها، و برآوردن منطقي آنها باعث سلامت روان انسان مي گردد و فراهم آوردن زمينه و وسايل بروز احساس هاي عاطفي و هيجاني، در سن رشد كودك و نوجوان منجر و مرتبط به شكوفايي استعدادها و علائق انسان به نوع دوستي ، عشق ، محبت ، زيبايي و هنر مي گردد. ولي با يك بررسي در تفكر، رفتارها، آموزه هاي فرهنگي مان مي بينيم كه پدر و مادرها در خانه و سپس معلم و آموزگاران در مدرسه ها بويژه در حق دختران بيشتر نقش محدود كننده، نهي كننده، بازدارنده و مقيد كننده آنهم به صورت دستوري دارند تا آموختن، توانا كردن و شناخت دادن. و اين قيد و بندها و محدوديت ها ما را سخت گرفتارمان كرده است. نتيجه اين مي شود كه يك زندگي خشك، بي روح ، يكنواخت، قالبي و كليشه اي و بدون كيفيت را بر مي گزينيم و تجويز مي كنيم و اصرار مي ورزيم و ارزش مي گذاريم. و مي بينيم تعدادي از جوانانمان بخاطر فرار از همين خشكي ، يكنواختي و بي روحي زندگي به ولنگاري و افيون پناه مي برند و اخيرا هم نوشابه هاي الكلي به آن افزوده شده است. بيشتر در زندگي نيرومان صرف رعايت چيزي مي شود بنام آبرو داري و وقتي آموزه هاي آبروداري را خوب بررسي كنيم مي بينيم چيزي جز ظاهر سازي بيش نيست يعني درون شخصيت من چيز ديگري است ولي براي فريب ديگران گونه اي ديگر جلوه مي نمايم تا بگويم آدم خوبي ام. يعني دروغ. بسياري از خانواده هاي جامعه ي ما بخاطر احساس نا امني، ترس و وحشت از خدشه دار شدن آبرو با يك ترمز رواني زندگي مي نمايند يعني در حالي كه قرار است پايمان روي پدال گاز زندگي باشد تا زندگي را به جلو ببريم، رشدش بدهيم، مقداري از پايمان را هم روي ترمز مي گذاريم. نتيجه اين مي شود كه هم انرژي مصرف كرده ايم و هم جلو قابل ملاحظه اي نرفته ايم و هم عمرمان را باخته ايم. چرا چنين رفتار داريم ؟ بنظر مي رسد احساس خوبي نسبت به خودمان نداريم، به توانايي هايمان باور نداريم، از ديگران وحشت داريم و ناچار با محدوديت زندگي مي كنيم. نتايج اينگونه انديشيدن و رفتار اين است كه در زندگي انرژي مان كم است، ميل به تعالي انساني احساس نمي شود، خواسته هاي كمال يابي و كمال گرايي كم داريم، آرزوهاي والا نداريم، احساس كنجكاوي و جويندگي نداريم، ميلمان به تفكر و تعقل و خرد گرايي بسيار ضعيف است، اشتياق و علاقه اي به استقلال فكري، آزادي اراده، مسئوليت پذيري، آزاد انديشي و آزاد زيستن نداريم، شور و شوق، شادابي و شادماني حقيقي و كافي نداريم، پويا نيستيم، آينده نگري وسيعي نداريم، خيلي اميدوار نيستيم چون برابر خواست دروني خودمان زندگي نمي كنيم بلكه رفتارهايمان را براي خوشايند و جلب نظر مردم تنظيم مي نماييم تا حرفي پشت سرمان زده نشود . به همين جهت انگيزه اي مبتني بر نيازهاي بودن انساني هم نداريم. بلكه اساس بيشترين انگيزه هايمان نيازهاي مبتني بر كمبود اند يعني نيازهاي مادي و فيزيكي. بنابر اين در جهت دستيابي به نيازهاي مادي تلاش شبانه روزي مي كنيم، حرص مي زنيم، حسادت مي كنيم، رقابت مي نماييم، مرز زمين هل مي دهيم، گاهي دروغ مي گوييم، بد مي گوييم، نارو مي زنيم، گران مي فروشيم، ارزان مي خريم، تغلب مي كنيم، نزول مي دهيم و يا مي گيريم و… تا بلكه بادستيابي به قدرت، شهرت و ثروت و امكانات بيشتر اجتماعي و بهره مندي از ماديات لذت بيشتري ببريم و با اين اميد كه بلكه به گمشده خود يعني آرامش معنوي و تكامل دست يابيم. ولي از آنجايي كه انسان از طريق برآوردن و دسيابي نيازهاي مبتني بر كمبود يعني همان نيازهاي فيزيكي و مادي هيچگاه به آرامش درون و معنويات و تكامل شخصيتي نمي رسد ناگزير روز بروز حريص تر، پول دوست تر، ثروت اندوز تر و خسيس تر و سر انجام خودخواه تر مي شويم و باز هم چون به تكامل شخصيت و والايي و تعالي و معنويات انساني نمي رسيم و آرامش نمي يابيم در سن بزرگسالي و پيري از ترس جهاني ديگر زاهد و عابد مي شويم به مسجد پناه مي بريم و سخت عبادت مي كنيم و سفرهاي زيارتي پي در پي مي رويم تا بلكه از اين طريق گمشده خود را بيابيم. ولي چون ظرفيت معنويت انساني مان كه همان علم، آگاهي ، عشق، محبت، انسان دوستي هنر و زيبايي شناسي و سرانجام خودشناسي و خداشناسي است را در كودكي و نوجواني در خود بوجود نياورده ايم ، در خود نپرورانده ايم، زهد و عبادت و سفرهاي زيارتي مان هم از روي عشق و به منظور تكامل خودمان صورت نمي گيرد بلكه همانند ديگر كارهايمان بخاطر چشم و هم چشمي، آبرو داري و به شكل معامله باخدا انجام مي گردد يعني زهد پيشه مي كنيم، عبادت مي كنيم، مسجد مي رويم، زيارت مي كنيم تا هم مردم بگويند آدم خوبي است و هم خدا در ازاي آن به ما بهشت و حوري عنايت فرمايد. عابدان ما ، گفته پيامبر را فراموش كرده اند كه ساعتي تفكر بهتر است از…نتيجه اين شده است كه وقتي جامعه كنوني روستايمان را مطالعه مي نماييم و گذشته شفاهي آن را مي شنويم مي بينيم هيچ انسان فرهيخته اي نداشته ايم، از اين روستا انسان دانشمندي برنخاسته، روستايمان انسان فرزانه اي تحويل جامعه نداده، انسان انديشمندي نداريم، هيچ انسان متفكري نپرورانده ايم، انساني كه به انسانيت بينديشد ، انسان دوست باشد و مقداري از نيروي خود را بخاطر انسانيت و بدون مزد و پاداش و طمع بهشت و حوري غلمان ، فقط در راه انسانيت هزينه كند نداريم و اين مايه تاسف است. وقتي ارزش هاي رايج جامعه مان را بررسي كنيم مي بينيم در مناسبات زندگي مان براي علم و آگاهي ارزش چنداني در نظر نمي گيريم و در راه آن حاضر به هزينه كردن نيستيم با مفاهيمي همچون فرهيختگي، فرزانگي، خردمندي انس و الفتي نداريم و يا اصولا چندان برايمان شناخته شده نيستند درجهت دستيابي به دانايي و شناخت وقت صرف نمي كنيم و قدمي بر نمي داريم . در چنين جامعه اي بدون شك انگيزه اي براي نوشتن و انديشيدن نخواهد بود، انگيزه اي براي مطالعه و تفكر نمي تواند باشد، انگيزه اي براي گفتگوي علمي و منطقي هم جايي نخواهد داشت و انگيزه اي براي آزاد انديشي هم نيست. زيرا اساس آزادگي و آزاد انديشي؛ دانستن، آموختن و دانايي است و آموختن هم از شاهراه خواندن و نوشتن و مطالعه مي گذرد . پرداختن به نوشتن و خواندن به منظور داناشدن قدري عشق و انگيزه انساندوستي مي خواهد كه بايد بوجودش آورد. از لابلاي گفته هاي اين دوستمان چنين بنظر مي رسد كه  اقدام به كارهايي بر اساس احساسات و هيجان ها و تعصبات قومي و محله اي را انگيزه تلقي مي نموده چون مي ديده در يك زماني به دليل احساسات قومي، محله اي و يا حفظ منافع شخصي ، هم براي آوا مقاله زياد نوشته مي شود و هم پرخواننده مي گردد و وقتي كه احساسات و هيجان ها فروكش مي كند ديگر كسي چيزي نمي نويسد و تعداد خوانندگان هم كم مي شود لذا اين را انگيزه تلقي كرده و توصيه مي نمايد كه بايد انگيزه بوجود آورد. بايد گفت دوست عزيز اين را نمي توان انگيزه خواند چون ريشه و علت انگيزه نوشتن، نيازهاي مبتني بر بودن انسان است وقتي بودن براي انسان يك نياز شد زمينه حركت به سمت دانايي و دانا شدن در او بوجود آمده است آنگاه اقدام به نوشتن و خواندن مي نمايد و كسي هم نمي تواند جلو اش را بگيرد، خسته هم نمي شود.

 محمدعلي شاهسون ماركده

 اندر حكايت ميني بوسهاي ماركده

دوشنبه 20 شهريور ماه 85 از ساعت 30/12 تا 30/1/ دم در خانه منتظر مانده بودم تا به نجف آباد بروم اما هرچه ايستادم از ميني بوس خبري نشد تا اينكه ميني بوس « ابن علي » كه صبح رفته بود ، از نجف آباد بازگشت. اول خيال كردم شايد ايشان قصد دارد بعد از ظهر هم برود اما او رفت خانه شان و از دو راننده ي ديگر هم خبري نشد. ميني بوس گرمدره در ساعت 45/12 آمد رد شد چند مسافر هم بيشتر نداشت اما من بخاطر حرف يكي از راننده ها كه يك روز از مردم ماركده گلايه كرده و گفته بود « مردم ماركده تا يك دقيقه دير مي شود سوار ماشين گرمدره مي شوند » سوار نشدم و بقول معروف هم از شورباي قم ماندم و هم از هليم كاشان و قابل توجه اينكه بيمارستان نيز شيفت داشتم و كار بيمارستان هم اگر از آسمان سنگ ببارد تعطيلي ندارد.

خلاصه اينقدر انتظار كشيدم كه مانده بود در اين گرماي هوا زير پايم علف سبز شود ! بعدا فهميدم يكي از آن دو راننده ي محترم رفته بود هلو چيني و ديگري هم تشريف برده بود صحرا. به هر صورت به اندازه زمان رفتن از ماركده تا نجف آباد را منتظر ماندم غافل از اينكه هيچ كدام از آقايان قصد رفتن نداشتند آنهم حتما به دلايلي چون داشتن كار شخصي، كمبود مسافر، به صرفه نبودن و… و عاقبت نيز در ساعت 16 با تاكسي تلفني عازم نجف آباد شدم.

بنده هم قبول دارم و به عينه ديده ام كه بعضي روزها با چهار ، پنج مسافر رفته است و اين كار با توجه به طولاني بودن مسير و استهلاك خودرو به صرفه نيست و توجيه اقتصادي ندارد اما نيايد از اين مسئله هم غافل شد كه در جامعه امروز زمان براي فردي كه مي پذيرد در مسيري طبق ساعتي مشخص كاركند بايد حقوق شهروندي و قوانين اجتماعي را مراعات نمايد و اگر نمي تواند با اطلاع قبلي آن را كنار بگذارد تا مردم تكليف خودشان را بدانند و سر در گم نشوند. « بقول دوستي اين راننده هاي ماركده در فصول پاييز و زمستان و كلا در مواقع تعطيلي كار كشاورزي كه ميانماشينشان جايي براي سر پا ايستادن نيز وجود ندارد بر سر رفتن رقابت مي كنند و اگر پليس را ايراد نگيرد بر روي سقف ماشين هم مسافر سوار مي كنند اما الان كه فصل كار و برداشت محصول است از رفتن به نجف آباد طفره مي روند و ترجيح مي دهند بجاي مسافر صندوق هلو را سوار كنند ! ».   

                                    شكرالله شاهسون ماركده

راستي آيا چنين نيست؟

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم         كه چرا غافل از اعمال دل خويشتنم

حلول ماه مبارك رمضان بر همگان مبارك باد. با حلول ماه رمضان در اين مجموعه بزرگ انساني خوبي ها و زشتي ها به خوبي از هم جدا مي شود و انسان هاي راه پيدا كرده موفق و گمشدگان صراط مستقيم از خوبان جدا و علامتهاي آخر الزمان در اين عرصه به خوبي مشخص مي شود. اميدوارم خوانندگان نشريه محلي آواي ماركده بادقت اين مقاله را بخوانند و در صورت داشتن انتقاد نظر خود را بنويسند. در جمع مومنين بزرگواري زندگي مي كنيم كه عينا نماز را ضايع كرده ايم. پيروي از شهوات به اوج خود رسيده است. تمايل به هوا پرستي ، گرامي داشتن ثروتمندان ، فروختن دين به دنيا. زماني است كه قلب مومن در درونش آب مي شود از اين همه زشتيها كه مي بينيم و قدرت جلو گيري آن را نداريم. در عصري زندگي مي كنيم كه زمامداران ظالم و امنايي خائن بر مردم روستا حكومت مي كنند كه بعضا در بين حاكمان تعدادي كم از راست دلان و تعدادي كم خوب انديشان پيدا مي شود و خود بادست خود امانت را به خيانتكار سپرده ايم و امانتدار به آساني خيانت مي كند. دروغ تصديق مي شود و راستگو تكذيب. اگر درد دلت و مشگل زندگي ات و مشكلات فراوان زمينهاي كشاورزي و طرحهاي زير كشت كه مهمترين منبع درآمد آب و نان زنان و فرزندانمان است را بازگو كني به تو مي خندند و از نظر پرداخت هزينه همه يكسان و از نظر برداشت آورده و درآمد تفاوتي بين زمين و آسمان. آري زماني به ما رسيده است كه كودكان بر منبر مي نشينند و احترام بشريت و نوع دوستي و هم كيشي زير پا له شده است و باز هم ساكت هستيم و مي بينيم باران رحمت كم ، جوانمردي بخيل، و تهي دستان حقير شده اند. فرزندانمان از بهترين امكانات خوراك و پوشاك و تحصيل در روستايمان بهرمند اين در حالي است كه يكي از مظلوم ترين فرزندان روستايمان اولا به علت بيماري و دوما بخاطر تهي دستي در مركز توانبخشي پرستو واقع در ويلاشهر اصفهان آن هم در بين اين همه بيمار رواني مي سوزد و مي سازد و زندگي مي كند. اشياء و قوانين از شرق و غرب آورده شده و امت محمد (ص) رنگارنگ شده اند و بين پدران و پسران بي احترامي حاكم است. در مسجد بظاهر عبات ، در منزل حكومت، در باغات خيانت و چپاولگري مي نماييم. صاحب منيت شده ايم و هيكل هايمان مانند آدميان و نه در خور آدميت و قلبهايمان همچو شياطين شده است. در عصري زندگي مي كنيم كه مساجد را زينت داده ايم، قرآن ها را آرايش مي دهيم، مناره هاي مساجد را بلند مي نماييم نمازگزاران زياد اما دلهايشان داراي كينه و زبان هايشان مختلف و افكاري ضد انساني و ضد بشريت آن هم در ماهي مبارك و در يك مسجد و يك صف ، مردان و پسراني را مي بينيم كه با طلا زينت مي كنند. لباس حرير و بدن نما به ناموسمان مي پوشانيم. عمل زشت و ناپسند رباخواري در جامعه مان شايع است. معاملات با غيبت و رشوه انجام مي گيرد. حال سئوال اين است كه به راستي فرق و تفاوت بين انواع محصول بادام را نمي دانيم؟ بعد از ماه رمضان نوبت حج است حجي كه ثروتمندان براي تفريح، متوسطان براي تجارت و تعويض دلار و خريد اجناس خارجي مي روند نه عمل معنوي. عده اي قرآن را براي خواندن در جلسات افطاري ياد مي گيرند نه براي معنويت چون در 11 ماه ديگر با آن بيگانه ايم. و گروهي علم را براي خودنمايي مي آموزيم يعني عالمان بي عمليم به راستي گرگي در پوست گوسفنديم. انديشه هايمان سطحي است خود را عالم و متفكر و انديشمند در جامعه مان جا زده ايم. آري مومنين واقعي در اين زمان خوار هستند. عده اي روزه هستيم فقط شكمي گرسنه و لبي تشنه از اذان تا اذان داريم و از يكديگر بدگويي مي كنيم همنوعان خود را پليد و خود را عابد مي پنداريم. ثروتمندانمان با خريد صندلي هواپيما، كوپه هاي قطار، بر سرِ بار بودن دائم آشهاي پشت پايشان فقرا را عملا فراموش كرده اند و با اين كار خود بر فقرا لاف مي ورزند و آنها را مي آزارند. آدمهاي نالايق در جامعه ما سخن مي گويند كه سخنانشان حقيقت ندارد و فقط شعار مي دهند.

مانده ام سخت عجب كزچه سبب ساخت مرا   يا چه بوده است مراد وي از اين ساختنم

من به خود نامدم اينجا كه بخود باز گردم         آنكه آورد مرا باز برد در وطنم

                                                   رمضانعلي شاهسون ماركده 7/7/85

مهماني دادن و مهماني رفتن

دوستان همانطور كه شما هم مي دونيد يكي از رسم و رسومات پسنديده ما ايرانيان بخصوص روستاي خودمون ماركده مهماني دادن و مهماني رفتنه كه هميشه و در همه حال مي تونه عاملي باشه براي نزديكتر شدن دلها به همديگه، براي اينكه با مهماني دادن و مهماني رفتن مي تونيم از حال و احوال و اوضاع همديگه بهتر و بيشتر آگاه بشيم. دوستان، قديما هميشه شب نشيني داشتن به اين صورت كه بزرگتراي فاميل دور هم جمع مي شدن و براي كوچكترا از خودشون و خاطراتشون حرف مي زدن، از سرگذشت هاشون و قصه هاشون براي بچه ها و نوه هاشون صحبت مي كردن، شاهنامه خواني داشتن و خلاصه از همديگه خبر مي گرفتن. اما متاسفانه امروزه زندگي ماشيني و دنياي تكنولوژي و سرعت، باعث شده كه گاهي ما آدمها ماه به ماه و حتا سال به سال از همديگه خبر نداشته باشيم حتا گاهي وقتا با يه تلفن هم از همديگه خبر نمي گيريم! دوستان اين روزها عمل ناپسند چشم و هم چشمي تو مهماني ها بيش از جاهاي ديگه خود نمايي مي كنه بعضي ها مون متاسفانه به خاطر چشم و هم چشمي مهماني مي گيريم، بريز و بپاش زيادي داريم و به ظاهر مهماني ، بيشتر از نفس كار اهميت مي دهيم چقدر خوبه يه كم از اين دل مشغوليها و زرق و برق مادي زندگي فاصله بگيريم و انصافا بنشينيم و از خودمون بپرسيم چرا مهماني هاي ما اينقدر رنگ و لعاب ظواهر و جلوه گري به خودش گرفته . چرا فراموش كرديم كه اصل مهماني در واقع ديد و بازديد و به جاي آوردن عمل نيكوي صله رحمِ؟ چرا فراموش كرديم كه اصل مهماني جويا شدن از حال و احوال همديگه ي ؟ حضرت امام صادق(ع) مي فرمايد : همانا نيكي كردن با خويشاوندان و ديد و بازديد فوايد بسياري دارد از جمله باعثِ قبولي اعمال و زياد شدن اموال مي شود، سبب آسان شدن حساب و دفع بلاها و زياد شدن عمر مي گردد. بجا و شايسته است با تاسي گرفتن از گفتار راه گشاي امام ديد و بازديدهامون رو بيشتر كنيم تا از فوايد ارزشمند اين عمل پسنديده بيشتر بهره مند بشيم. دوستان بدون شك توي مهماني دادن و مهماني رفتن اول چيزي كه مهمهِ نفس كاره. چرا كه مهماني رفتن يعني ديدار از خويشاوندان و فك و فاميل و اينكه بشينيم چند ساعتي رو با همديگه به گپ و گفتگو بپردازيم. نه اينكه خداي ناكرده بخوايم دامن گير آفات زبان بشيم و به غيبت و حرف زدن پشت سرِ اين و اون بپردازيم. يادمون باشه مهماني دادن وقتي داراي ارزش و اهميتِ كه يه وقت نخوايم روي به تظاهر و خودنمايي بياريم نخوايم مثلا خونه و وسايل خونمون رو به رخ اين و و اون بكشيم. چرا كه اگه چنين هدفي رو بخوايم توي مهماني دادن هامون دنبال كنيم سخت در اشتباهيم و از نفس كار كه صله رحم و ديد و بازديده فاصله گرفتيم. گشاده رويي و حسن برخورد در وقت مهماني باعث مي شه كه دوستي هامون بيشتر بشه و اگه اين گشاده رويي از عمقِ وجودمون باشه به عنوان يك عبادت تلقي مي شه و كينه و دشمني ها رو از بين مي بره و دلها رو به همديگه نزديكتر و رشته دوستي ها رو محكم تر مي كنه كه اين خودش نشانه سلامتِ نفسِ. دوستان يه ضرب المثل معروف هست كه بين ما ايرانيان رواج داره كه مي گيم؛ ما به روي باز مردم مهمان مي شيم نه به درب باز و گشاده. و چقدر مثل زيباييست اميد وارم مهماني هاي ما به مجلس انس و الفت تبديل بشه و خداي ناكرده به مجلس خودنمايي و ريا گرايش پيدا نكنه كه اين اصلا خوب نيست. دوستان يه زماني بود كه مهماني دادن براي تجديد خاطرات گذشته بود براي تازه شدن ديدارها و جوياشدن از حال همديگه بود اما تازگي ها طرف مهماني ميگيره صرفا به خاطر اينكه پز خونه جديد و چند طبقه اش رو بده به خاطر اينكه پز آشپزخانه اوپن و وسايل خونش رو بده بخاطر اينكه پز ماشيني كه تازه خريده رو بده. جالب تر از همه اينكه بعضي ها وقتي بچشون دانشگاه قبول مي شه مهماني ميدن حالا براي چي اينكار رو مي كنن؟ خب معلومه ديگه! براي اينكه به همه بفهمونه كه بچش دانشگاهي شده مثلا معجزه قرن اتفاق افتاده! چقدر خوبه كه بازم مثل گذشته سادگي و بي ريايي حاكم خونه و مهموني هاي ما باشه چرا كه لذتي كه توي مهموني هاي چند سال پيش برامون داشت خدا وكيلي فقط و فقط به خاطر سادگيش بود. دوستان بدون ترديد توي مهموني ها فرصت هايي بدست مي ياد كه هميشه بصورت كدخدامنشي به حل و فصل مشكلات اقوام و خويشاوندان بپردازيم و با شور و مشورت و هم فكري راه حلي براي مشكلات همديگه پيدا كنيم. چرا كه وقتي كسي مشكلش رو پيش ما مطرح مي كنه قطعا انتظار داره كه ما از لحاظ فكري و مادي بهش كمك كنيم تا انشاءالله مشكل اون هم برطرف بشه پس بجا و شايسته است با مهماني رفتن و مهماني دادن سعي كنيم از حال و احوال همديگه با خبر بشيم و حتي الامكان مشكلاتمون رو برطرف كنيم نه اينكه بخوايم پشت سر اين و اون صفحه كار بذاريم و از كساني حرف بزنيم كه پيش ما نيستن و توي مهماني و جمع ما حضور ندارن كه اين كار همون غيبت كردن مي شه كه اصلا از نظر اخلاقي كار پسنديده اي نيست. دوستان توي ماه مبارك و پرفضيلت رمضان قرار داريم ماهي كه به ضيافت الله معروفه. توي اين ماه خيلي ها كه از وضع مالي خوبي برخوردارن اقدام به افطاري دادن مي كنن. خب اين كار خيلي خوبه اما اي كاش اينقدر كه توي اين افطاري دادن هامون از آدمهايي معروف و كساني كه دست شون به دهنشون مي رسه و صاحب مقام و جايگاهي هستن دعوت مي كنيم از آدمهاي آسيب پذير و اقشار كم درآمد جامعه مون هم به همون اندازه دعوت مي كرديم . سالهاست كه توي روستاي خودمون شاهد چنين كارهايي هستيم چقدر خوبه حالا كه ما نيت كرديم چنين كاري رو انجام بديم و جمعي رو افطاري بديم با دعوت از فقرا و افراد بي بضاعت كار نيكو و پسنديده خودمون رو كامل كنيم چرا كه وقتي اين كار ما مورد مقبول خداي مهربان قرار خواهد گرفت كه به گفته پروردگار مون عمل كنيم و از افراد كم در آمد و نيازمندان و يتيمان هم دستگيري كنيم.                                رجبعلي عرب ماركده 10/7/85