آوای مارکده شماره 83 – یکم آذر 1385

جلسه در مركز بهداشت

بنا بر دعوت جناب آقاي دكتر بابائيان جلسه اي در ساعت 12 مورخه 17/8/85 با حضور آقايان دكتر بابايي ، سركار خانم نوربخش و اعضا شوراي اسلامي و دهيار روستا و آقاي اصغر عرب بهورز مركز بهداشت در محل مركز بهداشتي درماني ماركده تشكيل شد. در اين نشست آقاي دكتر بابائيان گفت : بنا به درخواست اهالي و به علت دور بودن اين روستاها از مركز شهرستان ضرورت داشته و دارد كه اين مركز داراي دو پزشك باشد بدين جهت من و همسرم خانم دكتر نادري به اين محل آمديم . اين مركز با آمدن ما دو نفر پزشك ، ديگر هميشه در ساعات كاري و اداري داراي پزشك خواهد بود. ساعات كاري اين مركز از شنبه تا چهاشنبه از صبح تا ساعت 30/1 بعد از ظهر و عصرها از ساعت 3 تا 5 خواهد بود و روز پنجشنبه از صبح تا ساعت 30/1 بعد از ظهر مي باشد. لذا از كليه مردم خوب ماركده و روستاهاي همجوار تقاضا مي شود در غير ساعات تعيين شده به جز موارد اورژانسي از مراجعه به درمانگاه خودداري نمايند.

سپس در رابطه با موضوع هاي بهداشت محيط از جمله تجمع فاضلاب ها در جوي وسط روستا و نيز وضعيت نا مطلوب كشتار دام مذاكره شد و قرار گرديد با همآهنگي اعضا شوراي اسلامي و دهياري و مركز بهداشتي درماني پيگيري هايي به منظور رسيدن به وضعيت بهتر انجام گيرد.

جلسه كشاورزان قريه

طي روزهاي 15 و 16/8/85 از طريق بلندگوي مسجد از كشاورزان قريه دعوت به عمل آمد كه ساعت 30/19 مورخه 16/8/85 در جلسه اي در محل مسجد حضور بهم رسانند. هدف از دعوت و تشكيل اين جلسه مشورت و تصميم گيري به منظور احداث راه وسط زمين هاي كشاورزي قريه بود كه متاسفانه حدود 10 نفر به مسجد آمدند و به علت عدم حضور اكثريت، جلسه رسميت نيافت كه قرار گرديد يكبار ديگر دعوت نامه كتبي به درِ يك يك خانه ها ارسال و دعوت به عمل آيد كه روز 23/8/85 ساعت 30/19 در محل مسجد حضور بهم رسانند.

مژده به مردم

دارندگان تلفن همراه خشنود باشند كه به زودي توسط شركت مخابرات استان مشكل آنتن دهي تلفن همراه حل مي شود. بدين منظور يك دستگاه ميــكرو B.T.S  جهت پوشش دادن نقاط كور روستا بصورت موقت نصب و آماده راه اندازي مي باشد و پس از نصب دستگاه  B.T.Sكوه ياسه ، چاه اين دستگاه كوچك برچيده خواهد شد.

از آنجاييكه يكي از اهداف خدماتي دفاتر I.C.T  در روستاها سرويس دهي پستي است. بدين منظور از تاريخ 16/8/85 دفتر I.C.T  ماركده كار خدمات پستي خود را رسما آغاز نموده است از اين تاريخ به بعد در هفته اي سه روز مرسولات توسط پيمانكار به روستا  حمل و نيز از روستا خارج مي گردد و در آينده اي نزديك كليه خدمات پستي در روستا انجام مي گيرد دفتر I.C.T  نامه ها را به درِ خانه ها نمي آورد بلكه تلفني به دارنده نامه اطلاع مي دهد و صاحب نامه لازم است جهت دريافت نامه اش به دفتر I.C.T  مراجعه نمايد. و چنانچه دارنده محموله پستي پس از اطلاع ، دير جهت دريافت امانت خود مراجعه نمايد دفتر I.C.T  هيچگونه مسئوليتي نمي پذيرد.

برابر قول مسئولان پست بانك بزودي اينترنت به مركزيت ماركده در دفتر I.C.T تاسيس و دارندگان رايانه مي توانند با هزينه اندك از طريق دفتر I.C.T  به اينترنت متصل گردند.       

              گزارش از ؛ محمد عرب

مصوبات شورا

شوراي اسلامي در جلسه 19/8/85 خود موارد زير را تصويب نمود كه جهت اطلاع همگان نشر مي گردد. « كليه افرادي كه قصد ساخت و ساز دارند موظفند پروانه ساخت اخذ و قوانين طرح هادي و ساختمان سازي را رعايت نمايند در غير اين صورت متخلف محسوب و دهيار نخست مورد تخلف را كتبا ابلاغ و در صورت امتناع ، فرد متخلف را به مراجع قضايي معرفي نمايد». همچنين دهيار پيشنهاد نمود ساختمان روبروي نجاري كه تانك نفت در آن جاسازي شده و بيش از 20 سال است كه بدون استفاده رها شده است و متعلق به عموم مردم مي باشد ، شوراي اسلامي اين اجازه را به دهياري دهد كه تانك بلا استفاده را از محل خود خارج و تحويل شركت تعاوني روستايي دهد و محل آن براي دهياري روستا ساختمان ايجاد گردد. كه پس از بررسي و بحث و مشورت مقرر شد؛ دهيار پس از استعلام تعيين مالكيت از شركت تعاوني روستايي شهرستان شهركرد، در صورت عدم احراز مالكيت تعاوني، اقدام به ساخت نمايد. در اين جلسه آقاي احمد عرب فرزند روشنعلي تقاضاي كتبي مبني بر واگذاري قسمتي از زمين عمومي جنب مغازه خود را به شورا تسليم كه پس از بررسي اين تقاضا، اعضا شورا و دهيار باتفاق با درخواست نامبرده توافق نمودند و مقرر شد اعضا شوراي اسلامي و دهيار به نمايندگي از طرف عموم مردم قطعه زمين مورد تقاضاي وي را پس از تعيين متراژ، تعيين قيمت و پس از اخذ وچه آن ، واگذار نمايند كه موضوع با شرايط زير صورت جلسه و به امضا رسيد. 1- روي جوي آب كشاورزان قريه ساخت نسازد.  2- فقط در صورت فراهم آوردن رضايت همه كشاورزان مجاز به ساخت روي جوي مي باشد.  3- يك متر از كنار جوي به عنوان گل انداز جوي رها نمايد و ساخت نسازد.  4- در صورت اخذ رضايت كشاورزان و اقدام به ساخت روي جوي، حق عبور لوله فاضلاب عمومي روستا از جوي براي شوراي اسلامي و دهيار روستا محفوظ و احمد عرب حق ممانعت و مخالفت عبور لوله را نخواهد داشت. در پايان جلسه اعضاي شوراي اسلامي روستا و دهيار از آقاي احمد عرب به خاطر همكاري ايشان در جهت فراهم آمدن ساخت مدرسه  و نيز از خود و خانواده اش بخاطر تحمل سر و صداي ناشي از ساخت و ساز و رفت و آمدها و ديگر مزاحمت هاي ساخت وساز تشكر و قدرداني نمود.

قبض هاي برق

به دنبال پيگيري هايي كه شوراي اسلامي روستا از طريق شركت هاي برق اصفهان، شهركرد و پست بانك شهركرد نمود مراحل اداري صدور مجوزِ اخذ وچه قبض هاي برق توسط پست بانك، انجام و قرار گرديد از اول آذرماه 85 شعبه پست بانك ماركده وچه قبض هاي برق را همراه ديگر قبض ها بگيرد اين خبر را يكي از مسئولان پست بانك تلفني اطلاع داده است

سومين جلسه كشاورزان قريه

با دعوت كتبي قبلي از 86 نفر از كشاورزان قريه تعداد حدود 50 نفر در تاريخ 27/8/85 ساعت 30/19 در محل مسجد حضور بهم رسانيدند. هدف از اين گردهمآيي تصميم گيري در باره احداث جاده كشاورزي ماشين رو براي زمين هاي كشاورزي قريه بود. در اين جلسه محمدعلي شاهسون عضو شورا ضمن تشكر از حاضران به منظور حضور در جلسه گفت :« با تغيير در دسايل حمل و نقل از حيوان به ماشين و موتور سيكلت و به علاوه ساخت ديوار در قسمتي از كنار خيابان اصلي روستا كه منجر به مشكل شدن رفت و آمد به زمين هاي كشاورزي شده است ضرورت دارد با مشورت و گفتگو چاره اي به منظور راه رفت و آمد به زمين ها بيابيم تا بتوانيم محصولاتمان را به راحتي حمل نماييم» كه پس از حدود يك و نيم ساعت گفتگو و مشورت سرانجام تصميمات زير اتخاذ گرديد. 1- احداث جاده بين زمينهاي كشاورزي به منظور برداشت بهتر و راحت تر محصول ضرورت دارد. 2- عرض جاده 12 متر باشد. 3- شوراي اسلامي بين جوي آغجقيه و ماركده مشخص و به عنوان وسط جاده ميله گذاري نمايد. 4- صاحبان هر سه حبه بايكديگر توافق و زمين جاده را به نسبت مالكيت بين خود تقسيم نمايند. 5- نقطه آغاز احداث جاده خيابان تازه احداث شده حاج اميدعلي به سمت غرب خواهد بود و مالكان هر سه حبه كه مشكل زمين جاده را حل و اعلام آمادگي نمودند جاده زده مي شود.

قابل توجه بيكاران

برابر نامه شماره 1805 مورخه 25/8/85 بخشداري سامان افراد بيكار واجد شرايط در روستا مي توانند با ارائه مدارك زير از تسهيلات موضوع بنگاه هاي اقتصادي زودبازده با معرفي كميته امداد استفاده نمايند. 1-تقاضانامه. 2- كپي شناسنامه ، پايان خدمت و يا معافيت. 3- جهت طرح هاي كسب، پروانه كسب و جهت طرح هاي كشاورزي سند مالكيت. 4- تكميل فرم هاي توجيه اقتصادي. 5- متقاضيان خواهر بايد مجرد و يا سرپرست خانوار باشند. 5- سن متقاضي 18-50 سال باشد.6- بيكاري افراد بايد توسط كميته امداد تاييد گردد. 7- تهيه فاكتور از شركتهاي توليدي يا نمايندگي آنها. 8- نداشتن اعتياد.

سهام عدالت

بنابر شنيده هاي شفاهي قرار است دومين مرحله سهام عدالت بزودي توزيع گردد يكي از مدارك مهم مورد نياز داشتن كد ملي است لذا از همشهريان تقاضا مي شود براي گرفتن كد ملي هرچه زودتر اقدام نمايند.

 خواجه محمدعلي ( به قلم طنز نويس روستا )

در اوصاف شيخ ما آمده است كه آن بزرگ مرد عرصه سخن و آن نيكو گفتار شيرين دهن، آن پايمرد اعتماد و باور و آن پديد آورنده احوالي بهتر، آن ناشرِ آوا و آن گوينده توانا، آن حلال بس دعوا و آن به بوستان كرده ماوا، آن سروقد با متانت و آن به پيكان كرده قناعت شيخنا و مولانا حضرت خواجه محمدعلي آمده است كه در سنه 1331 هجري خورشيدي در ولايت ماركده از ولايات شهركرد فعلي ديده به جهان گشود. همه احوالات روزگار را به ديده ترديد نگاه مي كرده و چون در خانواده كدخدا پاي به جهان باز نمود، ژاندام ، نظميه ، امنيه ، مالك و رعيت، بزرگ و كوچك، اداري، شهري ، روستايي، زن و مرد گوناگون را ديده و تجربه آموخته. تا اندك اندك در سروقامتي و جسارت شهره گرديد. كه در اوصاف خواجه بسيار ذكر گرديده است. و گاها با اقدامات و نظرات خود از جمله آمدن مدرسه و مكتب و نشاندن دختران و پسران خرد سال در يك كلاس درس، اسباب تعجب و حيرت برخي فراهم كرده و در منابع تاريخي آمده است كه لقب « كمونيستي !!؟ » را  از همانجا با چسب رازي از روي ناچاري به خواجه ما چسباندند . گفتيم از روي ناچاري، چون عوام آن روزگار، اِشرافي بر لغات خارجكي بيشتر از اين كلمه نداشتند تا در افاضات و گفتار خود بكاربرند و خواجه ما همچنان اين وصله ناجور را با خود يدك مي كشد وليكن قلب اين فدوي بس مي گيرد كه اي خواجه رميده و رهيده تو كجا و كمونيزم كجا!!؟ فرنگ گشتن ناصري كجا و شتر مرغ لنينگراد كجا!!؟ باري روزگار خواجه را كه در مبارزه با رژيم – كه بعدا طاغوتش لقب دادند –  سرسخت بود نا آرام و انقلابي، به دست و پنجه نرم كردن با فلزات گداخته كشانيد و با هر مشقت و زحمت ديپلمي اخذ كرده و به استخدام ذوب آهن در آورد و شايد هم عكس اين موضوع اتفاق افتاده باشد. ولي خواجه با ذهن سرشار از ادبيات و الطاف سخن كجا،  و آتش و آهن كجا!؟ آري شكر دهنان روزگار گفته اند چون خواجه از تحصيل علم و دانش سيري نا پذير بود ليسانس ادبيات را هم از دانشگاه اخذ كرده و در تمام اعصار و روزگار ماركده تنها و اولين كسي است كه در آن سالها متولد و به اين سطح از تحصيلات رسيده است. مرحبا اي خواجه كه اين حلقه مريدان و اين فدوي هرچه بگويم كم و هرچه بنويسد اندك است. خواجه به تاريخ بسيار علاقه مند و به نگاشتن آن پر شوق بود چندان كه بسياري را ديدار نموده و تاريخي تدوين كرده بود كه آيندگان بخوانند و بدانند كه ، چه خاني آمده و كدام كدخدا رفته، چه جنگي شده و چه تفنگي ناليده و به قول امروزي ها بسيار ناسيوناليسم و به قلم اين فدوي بس ميهن دوست و در نگاشته هاي او لران بسيار مطرودند. خواجه پس از فراغت از كار سي ساله در شهر به ولايت خود بازگشت و از بركات دولت اصلاحات و به قوت راي ملت به شوراي ده راه يافت و چه ها كه نگفتند و ما نشنيديم!!؟ از راه رفتن خواجه تا …خنديدن خواجه. از دفتر شيخ آدينه گرفته تا منبر عيدين همه او را در زير ذره بين نهاده راپورت داده تا بلكه خواجه سرش را زير برف كرده و كاري به احوالشان نداشته باشد جريده خواجه را كه با خون دل اداره اش مي كرد را بستند. تا ننويسد حساب فلان چه شد. آخر خواجه تو را چه به شيخ… كار خودت را بكن و در آخر يك دعايي هم از او بطلب. ولي خواجه به اين حرف محكم كه حرف مرد يكيست ماند. او چون به معمور كردن ولايت همت گمارد مدرسه اي برپا و علمك گازي سرپا گردانيد. در بسياري دعاوي قاضي بود. و در كرامات خواجه ما همين بس كه كينه ورزان او بسيار شناخته شده بودند. خواجه خوش لباس و خوش صورت بود. وليكن دست از مركب خود كه رداي سبزي برتن داشت بر نمي داشت. پنج فرزند حاصل عمر خواجه است كه هريك به مدارج بالايي در علوم رسيده و به فني مشغولند. خواجه كه شايد اگر برخي ملاحظات نبود شيخش مي خوانديم در حلقه دوستانش صاحب احترام و در نزد عامه مردم صاحب بزرگي بود. خدايش نگاه دارد. سرايش به وجود او زنده و ولايتش به حضور او فرخنده باشد. خواجه هنوز در ميان كتب فراوان سير مي كند و جريده او به همت او سر موعد به زيور طبع آراسته مي شود باشد كه در هر نسخه اي از آن اندكي از يافته هاي خواجه و گفته هاي هم ولايتي هايش منتشر گردد.                    

مطالعه تاريخ

وقتي آدم تاريخ مي خواند با نام هايي آشنا مي شود، نام هاي تاريخي، نام هايي كه صاحبان نام تاثير گذاران بر تاريخ اند، شخصيت هايي هستند كه در طول حيات خود و يا بعد از آن روي افكار، انديشه و زندگي ، معيشت و سرانجام سرنوشت حد اقل عده اي از مردم تاثير مثبت و يا منفي داشته اند. اين شخصيت ها چه كساني اند؟ آدم هايي اند كه قدرت دارند، قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي و يا فرهنگي و معنوي.

حال وقتي تاريخ را ژرف بخوانيم، و با آن انس بگيريم و همه رفتار شخصيت هاي تاريخي را بررسي كنيم به آدم هايي بر مي خوريم با نام هاي پادشاه، خليفه، امير، خان ، بيگ و والي… كه قدرت فوق العاده اي داشته اند، فتوحات نظامي كرده اند، منشا كارهاي عمراني بوده اند، اصلاحات اجتماعي را موجب شده اند كه حكايت از نبوغ نظامي و مديريتي آنها دارد در بدو مطالعه ممكن است انسان جذب اين قدرت ها گردد و كارهاي آنها را بستايد ولي وقتي به مطالع ادامه دهيم و با تاريخ انس بگيريم و در آن عميق شويم مي بينيم اين اقتدارها و كارهاي قدرتمندان كه هم عصران خود را به حيرت افكنده و همه در برابر آن سر تعظيم فرود آورده اند و در برابر آن عظمت دست بوسيده و يا بخاك افتاده اند و آن را تحسين نموده اند آنچنان كه شايد و بايد چنگي به دل نمي زند ، دل نشين نيست، عمق ندارد، انسان را قانع نمي كند، انسان را سيراب نمي نمايد و سرانجام از لابلاي اين همه نام و شخصيت هاي تاريخي انسان تعداد انگشت شمار از تاثير گذاران تاريخ را مي يابد كه انسان را جذب مي نمايند، انسان علاقه اي خاص به آنها پيدا مي كند

حال اين تعداد انگشت شمار شخصيت هاي تاريخي را كه كنار هم بگذاريم و بررسي نماييم تا ببينيم چه موضوع ها و نكته هاي مشترك دارند كه باعث مقبوليت آنها شده و آنها را قابل پذيرش تر نموده شاخص ترين نكته اي كه مي يابيم تمايل آنها به تكريم انسانيت، نوعدوستي ، آزادگي و آزاد انديشي آنهاست.

مثالي كه از ايران باستان مي توان زد و مقايسه نمود اقدامات عدالت گستري و عمراني انوشيروان ( جاويد، جاويدان، داراي روان جاويد ) پادشاه نامدار ساساني است كه مي نويسند ؛ « انوشيروان عادت و آيين و شمايل نيكو داشت و عدل و داد نيكو نهاد » حال همين پادشاه نامدار و قدرتمند را با پادشاه ديگر ايران باستان بنام كورش كنار هم بگذاريم و كارها و رفتار هايشان را با هم مقايسه كنيم مي بينيم كه كوروش دلنشين تر است چرا ؟ چون مي بينيم كه كورش مقداري آزاد انديش تر است مقداري به تكريم انسان احترام مي گذارد مقداري انساني مي انديشد مقداري آزادگي دارد نشانه هاي آزادگي او اولين بيانيه حقوق بشر در جهان است كه از خود بيادگار گذاشته است.دهخدا مي نويسد؛ « اهميت و شهرت جهانگير كورش از طرز رفتاري است كه با ملل مغلوب داشت و چنين رفتار دادگرانه در مشرق زمين بي سابقه بوده است وي سياست ظالمانه پادشاهان سابق را به سياست رافت و مدارا تبديل كرد در شهرهاي تسخير شده كشتار نمي كرد و مقدسات ملل مغلوب محفوظ و محترم مي ماند».

 دوستان گرامي خواننده ؛ خيلي آدم مي خواهد كه داراي قدرت باشد و بتواند ستم بكند ، بتواند اموال ديگران را تصاحب بكند ، بتواند به ناموس مردم دست درازي بكند ، بتواند براي مردم نزد اربابان قدرت دسيسه چيني كند و بقول همشهري گرانقدرمان « اگر پايش بيفتد كاسه داغتر از آش بشود »، ولي بخاطر احترام به حقوق انسان و تكريم انسانيت اين كار را نكند. و به حق و مرز خود بماند و حقوق ديگران را كه ضعيف اند در موضع قدرت نيستند محترم بشمارد چنين آدمهايي در تاريخ اندكند، در همين جامعه خودمان هم اندكند. اينجاست كه مي بينيم كورش دوست داشتني تر است. چون در اوج قدرت و پيروزي به انسانيت مي انديشيده است ، حقوق انسان هاي شكست خورده را رعايت مي نموده است.

در زمان خلفا به حجاج بر مي خوريم كه از طرف خلفاي اموي به مدت 20 سال حكم والي، اميري و يا استانداري يافت و با اقتدار تمام به عنوان امير مسلمانان بر مردمان تازه مسلمان ايران حكم راند و كسي در زمان حكومت او ياراي نفس كشيدن بدون  اجازه و خواست و موافقت او را نداشت به همين جهت مصداق و مثل زور و ستم شده و در فرهنگ و اذهان ماندگار شده است.  هارون رشيد يكي از خلفاي قدرتمند عباسي بر مي خوريم كه در زمان وي مسائل فرهنگي اجتماعي بسيار گسترش يافت و مي توان گفت اوج شكوفايي تمدن اسلامي در طول تاريخ بوده است ولي وقتي خوب رفتار اينان را بررسي كنيم مي بينيم هر دو سركوب گرند حجاج كه خونريز تاريخ است و هارون هم با اينكه خود را در زير فرهنگ و تمدن مخفي كرده تهي از انسان دوستي و وفا است. ما در كنار همين دوتا قدر قدرت حاكمان حكومت عرب، دو جوانمرد بنام  بابك و يعقوب ليث را مي يابيم كه با دست خالي براي آزادي مردم خود از زير يوغ بيگانه مبارزه مي كنند و در كار زار خود صادق اند.

مقداري جلو تر كه مي آييم به قدر قدرت ديگري بر مي خوريم شاه عباس ( بقول عوام جنت مكان ) كه امنيت در ايران برقرار نمود و عمران و تجارت در زمان اين پادشاه نامدار بسيار صورت گرفته است ولي در كنار او كريم خان زند داريم كه لري صادق و نوع دوست بود و خود را پادشاه نمي ناميد بلكه مي گفت من وكيل مردم ام. وقتي اين قسمت از تاريخ را مي خوانيم يك رگه اي از انسان دوستي و آزادگي در اين لر مي بينيم كه همين خصيصه او را دوست داشتني تر كرده است.

در زمان معاصر رضا شاه پهلوي را داريم كه كارهاي عمراني بسياري كرد ولي چون سركوب كننده آزادي هاي مردم بود دلنشين نيست ولي در همين زمانها ستارخان قره داغي  و دكتر مصدق را داريم كه وقتي مطالعه شان مي كنيم مي بينيم دوست داشتني اند چرا ؟ چون آزاد مرد بودند و به آزادي و اصول انساني احترام مي گذاشتند.

در ميان نويسندگان و شاعران كه سير و سفر كنيم با اينكه همشان بزرگوارند و گرامي و ارزشمند ولي وقتي خوب مانوس مي شويم حافظ شيرين سخن را بسيار دوست داشتني تر مي يابيم چون آزاد انديش تر است و فردوسي بزرگ را دلنشين تر مي يابيم زيرا به آزادگي و اصالت انساني بيشتر توجه كرده و سخن از روي درد مي گويد لاجرم بر دل هم مي نشيند.

در روستاي خودمان هم همين گونه است وقتي پاي صحبت مردم بنشيني خواهي ديد آدم هايي كه خصلت انسان دوستانه داشته اند و يا دارند از آنها با عنوان اينكه ، مرد بود و يا مرد است ياد مي شود و اين كلمه « مرد » در فرهنگ ما عوام و روستايي داراي معاني بسيار ارزنده و والايي است.

پرسشي مطرح ميگردد كه چرا آزاد مردان و آزاد انديشان و باورمندان به تكريم انسانيت و آزادي محبوب اند ؟ مي گوييم چون زندگي بدون آزادي زندگي نيست. زندگي فقط در سايه آزادي و آزادگي مفهوم واقعي خود را پيدا مي كند، معنوي مي شود، خدايي مي گردد، اخلاقي است ، خردمندانه است و انسان فقط در يك محيط امن و آزاد و در يك فرهنگ آزاد و آزاد انديشي مي تواند مفهوم و معني حقيقي خود را بيابد و خداگونه شود.   

      محمدعلي شاهسون ماركده

حرف هاي مردم

يكم : يك همشهري؛ آقاي رمضان عرب خبرنگار آوا بعضي از مسائل را مي بيند و بعضي را هم نه!! براي مثال دو ماه از سال تحصيلي مي گذرد و مدرسه راهنمايي دخترانه خدمت گذار ندارد و دانش آموزان هم دانش آموزند و هم نظافتچي، ولي ذره بين آقاي رمضان عرب اينجا را نمي بيند!!

دوم : يك همشهري جوان ؛ جمله «شناسنامه هاي پاك» و «شورا كار نكرده» در حرف و حديث ها در آواي 82 ، تراوش افكار كه نه ، بلكه تراوش احساس يك يا حد اكثر دو نفر است و نمي توان و نبايد آن را عموميت داد. چون شغل من بگونه اي است كه اغلب با جوانان برخورد دارم، در ميان جوانان روستا چنين انديشه اي وجود ندارد. همچنين گفته آن همشهري گرانقدرمان كه « در دوره دوم انتخابات شورا جوانان گول خوردند كه به… » نادرست است و اين نظر هم انفرادي ويك نفره است. چون من هيچ جواني را نديدم كه از راي خود اظهار پشيماني كرده باشد بلكه از راي خود راضي هم بوده اند.

سوم : چند همشهري ؛ آدم بايد براي هر كاري كه به او محول مي شود لياقت و شايستگي آن كار را هم داشته باشد. شورا شدن هم يك شايستگي لازم دارد كه ممكن است كسي آن را داشته و يا نداشته باشد. بعضي ها كه نداشتن لياقت و شايستگي را در دوره دوم شورا به اثبات رساندند و آن همه راي و استقبال مردم را به بازي گرفتند چگونه رويشان شد دوباره كانديد شوند ؟ و به مردم چه مي خواهند بگويند ؟ و يا چه دارند كه بگويند ؟ مي پرسيم خودشان را مسخره كرده اند ؟ و يا مردم را ؟.

چهارم : يك همشهري ؛ چاپ پاراگراف حرف ها و حديث ها در آواي 82 كاملا اشتباه بوده و نبايد چنين حرفهاي بي مايه را چاپ كني چون اين حرفها هيچ سازندگي ندارد بلكه تخريب گرند.

پنجم : يك همشهري خانم : ما ماركده اي ها تا قيامت اين انديشه ضد دختر و ضد زن خود را از سرمان بيرون نخواهيم كرد قبلا دخترانمان را به دبيرستان نمي فرستاديم و مي گفتيم دبيرستان در محل نداريم حالا هم كه دبيرستان آمده مي بينيم آن حرفها همه اش بهانه بوده چون دختران خود را در سن 14-15 ساله عقد مي كنيم و به دنبال آن شوهر مي دهيم براي نمونه در كلاس… دبيرستان دخترانه در ميان آن همه دختر سه نفر عقد نكرده اند! مي پرسيم چرا نمي گذاريد دخترتان تحصيلات عاليه نمايد؟ و خود شريك زندگي آينده اش را برگزيند؟

چشمه انديشه

خود خواه آن نيست كه فقط خودش را دوست بدارد، بلكه آن است كه مردم را نيز مجبور كند تا او را دوست بدارند. *؛ آموزش احمق عمر هدر دادن است. *؛ عاقبت آبي كه خودش را به رخ خاك بكشد به گل نشستن است. *؛ اگر مي خواهيد بدانيد خداوند پول را چقدر بي ارزش مي داند ببينيد آن را به چه كساني داده است. *؛ عادت كنيد كه عادت نكنيد. *؛ آنهايي كه نمي توانند گذشته را به ياد بياورند محكومند كه آن را تكرار كنند.

ضرب المثل ها : خورشيد گوهر آسمان است و بچه گوهر خانه. *؛  من به تو غواصي آموخته ام و تو مي خواهي مرا غرق كني. *؛ خدا اشگ را آفريد تا آتش درون را خاموش كند. *؛ گوسفند تنبل خيال مي كند پشمش سنگين است. *؛ كساني كه گردن بند مرواريد در گردن مي كنند نمي دانند چند بار كوسه ها پاي غواص را دندان گرفته اند.

لطيفه : از مسافر بي سوادي كه عازم سفر خارج بود كسي پرسيد ؛ فلاني، با چه ارزي به خارج مي رويد؟ مسافر ساده لوح گفت : با عرض معذرت!؟ *؛  دانش آموزي از دانش آموز ديگر پرسيد ؛ آيا اين راسته كه آب هويج و هويج بينايي چشم را زياد مي كند؟ دوستش گفت : البته كه راسته، چون من تا كنون خرگوشي را نديده ام كه عينك زده باشد!  *؛ از دروغگويي پرسيدند: آيا در عمرت هرگز راست هم گفته اي؟ گفت: اگر بگويم آري دروغ گفته ام!  *؛هنگامي كه انسان آدامس مي جود! معده با خودش مي گويد كيست كه درِ خانه را مي كوبد اما وارد نمي شود.  *؛ در يكي از چلوكبابي ها براي جلوگيري از اشخاص متفرقه از توالت رستوران! اين عبارت را با حروف درشت نوشته و بر سر در توالت نصب كرده بودند. اين مستراح مخصوص مشتريان محترمي است كه براي ناهار خوردن به اينجا تشريف مي آورند! 

           عليرضا عرب ماركده

« فلينظر الانسان الي طعامه »

آدمي براي انجام فعاليت هاي خود ضرورتا به خوردن غذا نيازمند است و تداوم

 زندگي براي او بدون غذا امكان پذير نيست. همچنين سلامتي انسان از بسياري جهات به نوع تغذيه و نيازهاي غذايي او بستگي دارد و لذا امروزه بخش عظيمي از درآمد خانواده ها صرف تهيه مواد غذايي مي شود. انسان هاي اوليه نيازهاي غذايي خود را از امكانات موجود در محيط بدست مي آوردند، مثلا آنها از گياهان، ميوه ها و گوشت خام حيوانات و پرندگان تغذيه مي كردند. بعدا و به تدريج بشر به مهاجرت روي آورد و زندگيش اجتماعي شد و به دنبال آن كشاورزي و آتش پديد آمد و بالطبع غذاي او نيز متنوع گرديد و كميت و كيفيت آن تغيير كرد. بدينگونه كه او گوشت حيوانات ، پرندگان  و ماهي ها را بصورت پخته مصرف كرد، همينطور از دانه هاي گياهان براي تنوع استفاده نمود. سپس با مصرف مكرر غذاها و با كسب تجربه به تهيه غذاهاي بهتر روي آورد. و پس از آن با افزايش علم و آگاهي بشر و گسترش شاخه هاي دانش، تغذيه نيز به عنوان يك علم به دانشگاه ها راه يافت. تغذيه عبارتست از « رساندن مواد غذايي به بدن به مقادير مناسب و انتخاب انواع غذاها به نحوي كه احتياجات روزانه انسان به عوامل مغذي برآورده شود». بدن انسان براي رشد و نمو، برقراري سلامتي و ادامه ي حيات به 6 نوع ماده ي غذايي موجود در غذاها نيازمند است. كه عبارتند از : كربوهيدراتها( قندها ) ، چربيها، پروتئين ها، ويتامين ها، مواد معدني و آب كه از سه منشا حيواني، گياهي و معدني بدست مي آيند. برخي از اين مواد نياز بدن به انرژي و كالري را تامين مي كنند، بعضي در ساختار و شاكله بدن بكار مي روند، عده اي در واكنش هاي سوخت و ساز دخيلند و تعدادي نيز در اعمال فيزيولوژيك نقش دارند. برخي از غذاها حاوي يك ماده مغذي اند (مثل شكر ) و برخي داراي مقادير فراوان و متنوعي از مواد فوق هستند ( مانند شير ) ولي با اين وجود بدن ما براي برطرف نمودن تمام احتياجات غذايي خود به تركيبي از مواد فوق نيازمند است و لازم است ما از انواع غذاها استفاده كنيم. غذاهاي مورد نياز بدن ما در شش گروه تقسيم بندي

 مي شوند.  1- نان و غلات.  2- شير و لبنيات.  3- گوشت و تخم مرغ.  4-

 دانه ها و چربيها.  5- ميوه ها و سبزيجات.  6- آب و املاح. كه بايد به مقدار مناسب و مكفي در سبد و رژيم غذايي ما لحاظ شوند. امروزه با توجه به افزايش روز افزون جمعيت و محدوديت منابع طبيعي غذايي، آدمي براي تامين نيازهاي اين خيل جمعيت به راههاي ديگري متوسل شده است. مثلا به توسعه و مكانيزه كردن كشاورزي پرداخته و به پروار كردن دامها و پرورش ماهي و طيور مبادرت نموده و در اين راه براي بدست آوردن محصول و مواد بيشتر، اقدام به استفاده از كودهاي شيميايي و سموم دفع آفات نباتي كرده است. همينطور براي پروار كردن سريع و زودبازده دامها، ماكيان و ماهيها و توليد بيشتر پروتئين از هورمون و مكمل هاي خاصي در غذاي آنها استفاده نموده كه اينها هرچند باعث افزايش كميت توليدات شده اما از كيفيت آنها كاسته و چه بسا در مواردي باعث تجمع تركيبات مضر و سرطان زا در آنها شده است. همچنين آدمي براي نگهداري برخي غذاها، آنها را بصورت كنسرو، كمپوت و كنستانتره در آورده ؛ گوشت هاي مازاد را به سوسيس، كالباس و همبرگر تبديل نموده و براي خوش طعمي و برآورده كردن ذائقه ي مشتريان و ايجاد بازار گرمي به آنها افزودني هاي به ظاهر مجاز اما در باطن مضر و مهلك اضافه نموده است. گذشته از موارد يادشده در تمام مراحل تهيه و توليد مواد غذايي، بهداشتي و كيفيت آنها آن طور كه بايد و شايد رعايت نمي شود. كافيست شما به كارخانه هاي توليد اين مواد سري بزنيد تا براي هميشه از خوردن آنها سير و منصرف شويد.

امروزه گرفتاري و اشتغال اعضا خانواده ها و نداشتن حوصله و وقت كافي باعث شده تا مردم ناچارا غذاي خود را بيشتر به صورت آماده خريداري كنند و يا مواد لازم آن را بصورت كنسرو تهيه كرده و كدبانوي خانه فقط زحمت مخلوط كردن و گرم كردن آنها را به خود مي دهد. همينطور مردم براي طبخ سريع و كوتاه مدت غذاها به وسايل پخت و پزي مثل فر، ماكروويو و ظروف سريع پز برقي روي آورده اند كه اين ها هر چند غذاها را در اسرع وقت طبخ مي كنند اما ساختار مواد غذايي را دچار تغييرات زيان بخشي مي نمايند. برخي غذاهاي نوظهور مثل انواع پيتزا و ساندويچ ها هم ذائقه ي جامعه را تغيير داده و آنها را از غذاهاي سنتي و سالم دور نموده است. واقعا خوش بحال مردمان قديم كه از غذاهاي طبيعي استفاده مي كردند. از سبزيجاتي كه خودشان مي كاشتند، از ميوه هايي كه بدون مصرف زائد كودهاي شيميايي به بار مي آوردند و از محصولات لبني و گوشت دام هايي كه باعلف صحرا مي پروراندند. آنان خوراك هاي خود را با آتش هيزم و هيمه و به آرامي طبخ مي كردند. در شب نشيني ها از شبچره هايي طبيعي كشمش، گردو، بادام، سنجد و توت خشك استفاده مي نمودند همچنين علاوه بر تغذيه سالم، فعاليت بدني و تحرك زيادي داشتند لذا بدن آنها مواد غذايي صرف شده را به مصرف سوخت و ساز مي رساند و مانع از تجمع چربي و چاقي مي شد. در اجتماع امروز مردم و بويژه كودكان و نوجوانان به ظاهر اغذيه و به تفنن و مزه غذاها بيشتر توجه دارند تا به محتوي و كيفيت انها و صد البته توليد كننده ها هم با بهره گيري از اين موضوع با ارائه انواع شيريني، تنقلات و خوراكي ها در بسته بندي هايي به ظاهر شيك و جذاب ولي بي محتوا، ذائقه ي افراد را به سوي توليدات خود معطوف كرده اند و سودهاي كلاني از اين بابت به جيب مي زنند. با همه اين مطالب آيا شما به ارزش غذايي غذاها و خوراكي ها توجه مي كنيد و در موقع خريد و خوردن به كيفيت و سلامت آنها و نيازهاي بدن خود التفات داريد و اين مهمات را در زندگي خود لحاظ مي كنيد؟ آيا تا كنون با خودانديشيده ايد كه قيمت مواد غذايي و خوراكي هاي موجود در بازار در خيلي از موارد تناسبي با ارزش غذايي آنها ندارد و درون مايه برخي غذاها فروتر از قيمتي است كه بابت آنها پرداخت مي كنيم؟ همچنين بعضي محصولات در مقايسه با برخي ديگر با وجود ارزشهاي فراوان بسيار ارزان هستند. براي مثال آيا مي دانيد قيمت يك كيلو پفك نمكي با وجود مواد زائد و زيان آور تقريبا با يك كيلو گرم بادام برابري مي كند؟ آيا مي دانيد نوشابه از دوغ و حتي از شير هم گرانتر است ؟ آيا مي دانيد انگور و خرما با وجودي كه سرشار از ارزشهاي غذايي هستند از زولبيا و باميه ارزانترند؟ پس بياييد با نگاهي واقع بينانه به آنچه مي خريم و مي خوريم نظر كنيم و بدانيم هميشه هم هرچه پول بدهيم آش نمي خوريم!                       

       شكرالله شاهسون ماركده

جامعه گذر

اوائل دهه هفتاد ماركده شاهد حضور روحانيي بود كه عقايد و رفتارهاي اجتماعي او نسبت به ديگر مبلغان مذهبي متفاوت بود. نگاه او نسبت به مسائل اقتصادي و ديگر مسائل هميشه سبب ايجاد بحث ها و موضع گيري هايي بود كه در نوع خود جالب و قابل انديشيدن است. اما آن خاطره اي كه از او هميشه در ذهن من باقيمانده مربوط به ورود ويدئو به ماركده بود و استفاده علني از آن كه باعث بحث هاي شديدي ميان موافقان و مخالفان گرديد. ايشان در استفاده از ويدئو با مخالفاني روبرو شد كه من مطمئن بودم تا آن روز حتا ويدئو نديده اند. و شايد خيلي هم نمي دانستند اصلا از آن چه كاري بر مي آيد و فقط براي آنكه از قافله عقب نمانند دم از مخالفت مي زدند. در نظر من سخت بود كه مي ديدم چگونه ذهن همشهري هاي من پر از جهل و تعصب است. حال آنكه اين مبلغ مذهبي در تفكر خودش در مورد جامعه ما چه فكر مي كرد. حكايت خودش را داشت. در هر صورت اين رفتارها امروز هم نه تنها در جامعه كوچك روستايي ما در بسياري ديگر از جماعت هاي انساني در حال اجرا است. و با اضافه كردن چاشني خشونت ، مذهب، تعصبات قومي و جنسيتي و غيره به شدت هرچه تمام اعمال مي شود. اما نكته اينجاست كه يك جامعه در چه حدي از رشد يافتگي و شكوفايي مي تواند رفتارهاي خود را تجزيه و تحليل كرده و بهترين و سودمند ترين رفتار را انتخاب كند. جوامع هر قدر از شيوه هاي زندگي قديم فاصله گرفته و به شيوه و نگرش مدرن امروزي نزديك مي شوند به همان نسبت از احساسات غليظ دوري جسته و به منطق و خرد ورزي روي مي آورند. چرا كه زبان دنياي امروزي زباني مبتني بر علم و عقل است. و ديگر نمي توان با ساز و كارهاي روزگار قديم با آن رو برو شد. با هم مثالي را براي روشني بحث دنبال مي كنيم. زمان قديم خانه ها بزرگ بود و مطبخي كه براي آن ساخته مي شد برابر با يك ساختمان مسكوني امروز بود. اما امروز خانه كوچك و آشپزخانه به طبع آن كوچكتر شده است. حال تصور كنيد ما بخواهيم با ديگ و ديگچه هاي قديم در اين فضاي جديد بساط آش پشت پا راه بيندازيم. قطعا محيط آپارتمان و فضاي منزل اساسا نمي تواند پذيراي آن باشد. اما اگر نگرش ساكنان واحد مسكوني همان تفكرات قديم باشد خودتان مي توانيد تصور كنيد كه چه خواهد شد. جوامعي مثل ما حكايت همين آش پشت پا در آپارتمان است كه اساسا قابليت هويت پيدا كردن را ندارند. ما هنوز در طايفه گري و ساز و كارهاي 50 سال قبل هستيم. اما مي خواهيم با دنياي جديد دست و پنجه نرم كنيم. دنيايي كه خيلي جلوتر از اين حرفهاست. و اينجاست كه بحران هويتي ايجاد و دردسرهاي توسعه و شكاف نسل ها هويداتر مي شود. به يك مثال ديگر كه حد اقل خودم بارها و بارها آن را ديده ام و حس كرده ام كه چطور وفاداران به اين رسم هم از آن گله مند هستند و چگونه در دوگانگي شخصيت و تظاهر به سر مي برند مي پردازيم. و آن نحوه عزاداري در ميان قوم لر است. لرها به شدت در عزاي مردگان خود شيون و ناله مي كنند و تمام اعضاي طايفه بايد در مراسم كفن و دفن او شركت كنند. و روزهاي متوالي در مراسم سوگواري شركت كنند. تمام مراسمات عروسي و عقد طايفه لغو مي گردد. و گاه تا سالها هم اين موضوع طول مي كشد. خاندان فوت شده بايد تا چهل روز لباس مشكي بپوشند. حيات بخش، شاهرگ آبادي و آباداني است، در حفاظت آن بكوشيم و آن را و اگر كسي هم اين موارد را رعايت نكند اينگونه تلقي مي شود كه از خدا خواستار مرگ متوفي بوده است. حال در اين وضعيت تصور كنيد از اين خاندان كسي كارمند باشد و نتواند اين مسائل را رعايت كند اين تضاد ايجاد شده همان نقطه اي است كه جامعه ما در مواجهه با دنياي جديد دچار بحران مي شود. اين پديده به فرم بارزتري در استان هاي كشور قابل مشاهده است. شما در چهارمحال در اجراي يك پروژه عمراني ، نحوه رانندگي مردم در خودروها، برخورد يك فروشنده با خريدار، برخورد يك كارمند با ارباب رجوع و هزاران مورد ديگر غالبا برخوردهايي قهرآميز، خشن و مبتني بر منت گذاري مي بينيد. اما در استاني مثل اصفهان در اجراي موارد ذكر شده به وضوح تفاوت را احساس مي كنيد. و به اين نتيجه مي رسيد كه براي رشد كردن و شكوفا شدن به غير از پول، منابع طبيعي و غيره حلقه مهمتري هم هست. و آن وجود پايه هاي فرهنگي، شخصيتي و اجتماعي يك جامعه براي رشد است. چرا كه جامعه اي مثل چهارمحال هنوز هم در سير تكاملي خود ريشه هاي قومي از زندگي ايل و عشايري دارد. نكته جالب اينكه كساني هم كه در اينگونه جوامع نه چندان باز رشد مي كنند به سرعت خود را از آن خارج مي كنند. چرا كه ساز و كارهاي ذهني آنها در اين جامعه خيلي دست يافتني نيست. و خودمان مي توانيم اين مثال را هم در مهاجرت پزشكان، اساتيد و ديگر نخبگان چهارمحال به اصفهان مشاهده كنيم. شايد گذر رمان بتواند اندكي اوضاع را بهبود دهد. اما اميدواري به رشدي كه با گذر زمان انجام شود بيهوده است و رشدي مطلوب است كه اساسا به معناي تطابق بازمانه نباشد. مثلا 40 سال پيش داشتن تلويزيون نشانه توانايي و تفاخر مالي بود اما امروزه به معناي يك وسيله عادي زندگي است و خيلي عادي به آن نگريسته مي شود. تلاش امروزه ما بايد بر آن باشد كه اين فاصله ايجاد شده در جوامع خود را با تلاشي مضاعف، با عقلانيتي بيشتر كمتر كنيم و الا خرِ زمانه ما را لنگان لنگان به جايي خواهد رساند كه چندان مطلوب نيست. جامعه ما هنوز هم جامعه اي در حال گذر است كه نه احساسات و عواطف در آن چندان پاك و بي آلايش است و نه پيشرفت هاي اقتصادي و علمي چندان درخشان و قابل توجه و آنچه مي ماند جامعه اي در حال گذر است. اين جوامع مشكلات اجتماعي ، هويتي و ساختاري بيشتري دارند كه حل آنها پايه هاي روشني و رود به دنياي جديد است.    

                       مهدي عرب ماركده

آرمان ده ( دهِ آرماني )

ماركده سر آمد روستاهاي حاشيه زاينده رود مي شود اگر…

1-به معماري هنجار و همآهنگ خانه هايمان اهميت دهيم و در كنار محكم و مقاوم سازي ، بافت سنتي و روستايي آن را حفظ كنيم. 2- در زيبا سازي بناهاي عمومي به عنوان نمادهاي آباداني دقت لازم را انجام دهيم. 3- معابر و جويهاي آبادي را بهسازي كنيم. 4- با رعايت بهداشت عمومي و محيط، ماركده را دهكده سلامتي كنيم. 5 – جلوه هاي جالب و چشم اندازهاي طبيعي روستا را با ساخت و سازهاي نابجا، نا زيبا و نا همآهنگ برهم نزنيم. 6- در مورد ساخت و ساز موتورخانه ها و انتقال لوله ها، مديريت داشته باشيم و اين كار را طوري انجام دهيم كه كمترين صدمه و آسيب را به جلوه هاي بكر و طبيعي آبادي وارد كنيم ، هرچند براي اين مورد تقريبا دير شده است. 7- از ريختن زباله و آشغال در سطح روستا و در حاشيه زاينده رود پرهيز و جلوگيري كنيم. 8- روستا و حواشي رودخانه را از زباله ها و ضايعات پاكسازي كنيم. 9- زاينده رود زيبا و نيالاييم. 10- ضرورت حفظ محيط زيست منطقه را دريابيم، آن را به ديگران گوشزد كنيم و در مورد اين مهم حساسيت و مسئوليت داشته باشيم. 11- ماركده و زيبايي هاي آن را به ساير شهرها معرفي كنيم تا باعث جذب گردشگر بسوي روستا شود. 12- با ساخت مجتمع هاي تفريحي و احداث سرويس هاي بهداشتي مناسب و مقبول، موجبات رفاه و رضايت رهگذران را فراهم كنيم. 13- با ميهمانان و مسافران با مهرباني و صميميت رفتار كنيم. 14- يادمان باشد هركدام از ما در بيرون ماركده سفير و نماينده روستاي خودمان هستيم، پس با منشي شايسته و خلقي بايسته با ديگران برخورد كنيم. 15- كسبه و مغازه داران با احسان و انصاف با رهگذران و گردشگران برخورد كنند. 16- با مطالعه و تلاش علمي، و با ارج نهادن به دانش و انديشه، ميزان خرد جمعي و آگاهي آبادي را ارتقا دهيم. 17- با ترغيب دانش آموزان و جوانان ديپلمه به داشتن تحصيلات عالي، تعداد چهره هاي علمي و دانشگاهي روستا را افزايش دهيم. 18- با ايجاد فرهنگ سرا زمينه شكوفايي استعداد هاي فرزتدانمان را فراهم كنيم. 19- با فراگيري مهارت هاي مورد نياز روستا در زمينه هاي مختلف و انتقال آنها به ماركده به پيشرفت و توسعه آبادي كمك كنيم. 20- همانقدر كه به معاش خانواده هامان مي انديشيم به نياز هاي عاطفي و عالي آنها نيز بها دهيم. 21- با تربيت و پرورش فرزنداني مؤدب و توانمند باعث اعتلاي فرهنگ اجتماعي آبادي شويم. 22- به دخترانمان اجازه ادامه تحصيل و به بانوانمان مجال حضور در عرصه هاي اجتماعي و فراگيري مهارت هاي زندگي را بدهيم. 23- باور كنيم و بپذيريم كه زنان 50 در صد آبادي و اجتماع ما را تشكيل مي دهند و از نظر حقوق شهروندي و ارزشهاي انساني با مردان برابري مي كنند. 24- فرزندانمان را باور كنيم و در زندگي ياورشان باشيم. 25- با گرايش جوانان و نوجوانان به ورزش هاي مفيد و مفرح بجاي آلوده شدن به مواد محخدر و افيوني، روستايي ، پويا، سالم و پاك داشته باشيم. 26- بجاي اينكه با سفرهاي مكرر زيارتي، درآمدهاي مازاد و در مواردي مورد نياز خانواده را به جيب تورهاي مسافرتي و كشورهاي عربي بريزيم، آنها را صرف خود، خانواده و روستايمان كنيم. 27- با دستگيري از افراد ناتوان و كم بضاعت، به سوي اعتدال اقتصادي و عدالت اجتماعي گام برداريم. 28- با كار و تلاش بيشتر، اقتصاد آبادي را ارتقا دهيم. 29- با احيا و صيانت از سنت ها و رسوم خوب و خاطره انگيز گذشته و بات پاسداشت ميراث گذشتگان، اصالت خود را حفظ كنيم. 30- با تبديل حمام عمومي ده به عنوان قديمي ترين بناي برجاي مانده روستا به موزه اي براي ماندگارها و يادگاري هاي گذشتگان، حافظ فرهنگ پيشينيان و اسلافمان باشيم، اگرچه شايد ديگر مجالي براي اين مهم باقي نمانده باشد. 31- محصولات روستا را به شكل زيبا، منسجم و شكيل در مغازه ها به خريداران عرضه كنيم. 32- از عرضه و فروش محصولات و توليدات نامرغوب، خراب و ناسالم خود داري كنيم. 33- زندگيمان را به ارزشهاي عالي انساني چون عشق، دوستي، دانايي، خردورزي، پاكي، صداقت، ادب و ساير سجاياي اخلاقي آراسته كنيم. 34- بجاي تعصبات بي مورد و بي جا، واقع بين، بلند نظر و ژرف انديش باشيم. 35- هويت و گذشته خودمان را بدانيم و پاس بداريم. 36- با كنترل مواليد و تنظيم خانواده، جمعيتي موزون داشته باشيم. 37- با فراگيري اصول علمي باغداري، و با سعي و كوشش، باغههايي خرم و زيبا و… پرمحصول احداث كنيم. 38- با حضور عاقلانه و آگاهانه در انتخابات شوراها، افرادي دانا، دلسوز و كاردان را انتخاب كنيم. 39- شوراي اسلامي و دهيار روستا را در حل مشكلات و برنامه هاي عمران آبادي ياري و با مشاركت صميمي و خير خواهانه آنها را به انجام مسئوليتشان دلگرم كنيم. 40- با نوشتن مقالات و مطالب وزين و محققانه در زمينه هاي مختلف و موضوعات گوناگون – ترجيحا مرتبط با روستا – و با ياري عوامل تاليف و طبع نشريه آوا در جهت استمرار انتشار آن، گامي بلند و چشم گير در تعالي فرهنگ ماركده برداريم.     

شكرالله شاهسون

افسردگي

با توجه به افزايش مشكلات اجتماعي و خانوادگي در دنياي كنوني، شيوع اين بيماري افزايش چشمگيري داشته است. ولي متاسفانه بدليل اطلاعات كمي كه اكثر مردم راجع به اين مشكل دارند اكثرا بدنبال درمان اين بيماري نيستند. و علائم اين بيماري را به عنوان حالات طبيعي در زندگي مي دانند. اين بيماري معمولا با علائم زير شروع مي شود. كه عبارتند از : تغيير در خلق انسان كه معمولا احساس بي حوصلگي و رخوت مي كند. تغيير در خواب كه معمولا به صورت كاهش ميزان خواب مي باشد. تغيير در علاقه به زندگي و مسائل اطراف، كاهش اشتها، كاهش توجه، وجود اضطراب، وجود ترس، بي ميلي از حضور در جوامع اجتماعي و احساس بيهودگي. با توجه به علائمي كه در فرق خدمتتان عرض شد، چنانچه فردي در خود، تعدادي از اين علائم را مشاهده كرد بايد تحت درمان مداوم و مشاوره هاي مورد نياز قرار گيرد. براي درمان اين بيماري بايد ابتدا فرد خود تلاش كند و با خودش كاملا فكر كند و به گونه اي تغيير رفتار دهد كه به روش قبلي زندگيش بر گردد و علاوه بر اين مطلب بايد از درمان هاي دارويي نيز به صورت روزانه تا حد اقل 6 ماه استفاده نمايد.

در مورد اين بيماري كمك اطرافيان بيمار نيز بسيار پر اهميت است و اصلا نبايد فرد بيمار از طرف خانواده يا جامعه مورد سرزنش قرار گيرد. بلكه بايد به بيمار كمك لازم بشود تا بتواند مجددا خود را به زندگي سابق برگرداند و حالات روحي طبيعي را پيدا كند. با توجه به علائمي كه ذكر شد اميدوارم كه چنانچه فردي در خود آنها را احساس كرد با مراجعه به مركز و تشكيل پرونده تحت درمان قرار گيرد و با مصرف روزانه داروها و كمك اطرافيان و همت و تلاش خود، به سير طبيعي زندگي برگردد.

                  پزشك مسئول مركز بهداشتي درماني ماركده ؛      دكتر بابائيان

عوارض مصرف ناكافي كلسيم

دربين مواد ضروري براي رشد بدن، كلسيم از همه مهمتر است. كلسيم فراوان ترين ماده معدني است كه در بدن يافت مي شود. 99 در صد از كلسيم موجود در بدن كه تقريبا معادل يك كيلو گرم است، در استخوان ها و دندان ها وجود دارد و بقيه آن در ديگر نواحي بدن پراكنده است. كلسيم علاوه بر نقش مفيدي كه در تقويت و استحكام استخوان ها و دندان ها دارد، در تنظيم عملكرد ديگر سيستم هاي بدن نيز مؤثر است، انقباض و انبساط ماهيچه ها را تنظيم مي كند، سبب بهبودي عملكرد مغز و قلب مي شود، فشار خون را كنترل مي نمايد و نيز به انعقاد خون كمك مي كند.

منابع كلسيم: شناخته شده ترين منبع كلسيم شير و فرآورده هاي آن، ماست و پنير است. هر ليوان شير ، 300 ميلي گرم كلسيم دارد و به همين دليل قادر است يك سوم نياز روزانه بدن به كلسيم را تامين نمايد. منابع كلسيم تنها به لبنيات محدود نمي شود. شما مي توانيد ميزان كلسيم مورد نياز خود را از طريق مصرف سبزيجات سبز نظير اسفناج و انواع كلم، نخود سبز ، چغندر، هويج، لوبيا، تخم مرغ، برنج، آرد سويا، گندم، فندق و بادام به دست آوريد.به علاوه اينكه ماهي نيز منبع قابل توجهي از كلسيم به شمار مي رود. نياز روزانه بدن به كلسيم در افراد مختلف متفاوت است. اين مقدار در افراد معمولي 800 تا 1200 ميلي گرم است. حال آنكه زنان باردار و شيرده به دليل اينكه حدود 250 ميلي گرم از كلسيم روزانه را صرف تغذيه جنين و تامين شير مي كنند، بيش از اين مقدار به كلسيم نياز درند. زنان يائسه نيز از اين قائده مستثني نيستند. مصرف كلسيم از آنجا كه بيشترين تاثير را بر استحكام استخوان ها و جلوگيري از پوكي استخوان در سنين پيري دارد، بسيار توصيه مي شود. جذب كلسيم؛ مهمترين عامل در جذب كلسيم ويتامين D است. اگر مي خواهيد از مقادير كلسيم كافي برخوردار شويد بايد از منابع يا مولتي ويتامين هاي حاوي ويتامين D استفاده كنيد و يا روزانه 20 تا 30 دقيقه در معرض تابش نور آفتاب قرار بگيرد. علاوه بر اينكه بايستي از رويارويي با مواردي كه موجب كاهش جذب كلسيم در بدن مي شوند نظير استرس، استعمال سيگار، مصرف الكل، افزايش مصرف كافئين و دوري از فعاليت هاي ورزشي پرهيز نماييد. توجه داشته باشيد در ميان منابع حاوي كلسيم، گندم به دليل دارا بودن اسيد فيتينگ و اسفناج و چغندر به خاطر داشتن اگزالات قدرت جذب كمتري نسبت به شير و فرآورده هاي آن دارند. پس بيش از هر چيز به نوشيدن شير كه علاوه بر كلسيم مقادير فراواني ويتامين D دارد، اهميت دهيد.   

          منبع روزنامه شرق شماره 646  مورخه 19/9/84

تاريخچه ماركده ( قسمت 38 )

و يك بار زرد آلو مي چيند و به روستاي وانان محل سكونت خان مي رود و يك راست به گورستان رفته و خود را روي قبر مادر خان مي اندازد و با لحجه لري و گريه ( ظاهري ) مي گويد: هي دا … هي دا … خبر را به خان مي رسانند و خان پيام مي دهد كه بخاطر ارواح مادرم بخشيدمت بيا خانه.

گفتيم كدخدا صفر درپاسخ مامور خان اصرار مي ورزيده كه اكنون قراياز است و مردم چيزي ندارند. قراياز چيست؟  قارا ياز از دو كلمه تركي تركيب يافته است. قارا و يا قرا يعني سياه و ياز يعني بهار. و معني مركب آن مي شود بهار سياه !!؟؟ در زبان تركي قارا برسر اسم ها مي آيد و معني آن را تيره، زشت، ناخوش و بد مي كند. به اين واژه ها نگاه كنيد. قارا قيش يعني زمستان سياه، زمستان سخت. قارا دابان يعني بدبين و بد قدم. قاراگون يعني روزگار سياه و روزهاي بدبختي. قارا بخت يعني بخت سياه. قارا يوخو يعني خواب مرگ، مرگ.

چرا بهار با آن لطافت و زيبايي كه شاعران و نويسندگان در وصفش بسيار گفته اند و حتا پرندگان در آن شادي مي كنند، در فرهنگ و زبان و بينش توده مردم بويژه روستائيان و عشاير همراه با سياه آمده است ؟! آيا آنها از سرسبزي و زيبايي و زنده شدن طبيعت در بهار لذت نمي برده اند؟

بايد گفت اين نام گذاري واكنشي از بينش و زندگاني معيشتي توده هاي مردم آن زمان است. آن روزها هر كشاورز و يا عشاير در طول تابستان و پاييز ، كوشش مي كرد در حد توان خود آذوقه يكسال خود و دامهايش را بيندوزد. و تا نزديكي هاي تابستان سال بعد بايستي با آن اندوخته زندگي نمايد. اين اندوخته در بهار كم كم به انتها مي رسيد و يا پايان مي يافت. در اين وقت بود كه كشاورز و عشاير در تنگنا قرار مي گفت و تا شروع برداشت محصول روز شماري مي كرد و با سختي مي گذرانيد. هرگاه زمستان سختي را در پشت سر گذاشته بودند در مورد آذوقه گاو و گوسفند بيشتر دچار كمبود مي گرديدند. زيرا هرگاه زمستان سخت نمي بود، گوسفندان را به چرا مي بردند، در اين صورت آذوقه كمتري مصرف مي شد. كساني كه در بهار دچار كمبود آذوقه دامهاي خود مي شدند، ريشه و سرشاخه گون را پس از سوزاندن خارهايش و ريشه گياه كده را و ريشه گياه مرغ را براي مصرف از صحرا فراهم مي آوردند. براي جبران كمبود مواد غذايي خودشان و نيز جهت مصرف كمتر نان ، از سنجد، توت خشكه و آنهايي كه داشتند بادام، گردو و نيز علف هاي خوراكي وحشي پخته و شبدر و هنگام رسيدن ميوه توت از آن استفاده مي كردند. مردم بر اين باور بودند كه سنجد نان پخته است. بدينجهت هر كشاورز درختان سنجد زيادي در گوشه و كنار زمين هايش مي كاشت. همگان در اين فصل نان گندم نداشتند و آنها هم كه داشتند به فراواني نداشتند. بدينجهت نان گندم فراوان داشتن و خوردن يك آرمان تلقي مي گرديده و ضرب المثل هايي در اين زمينه وجود دارد كه حكايت از فقر شديد و تنگدستي مردم آن زمان مي كند. مانند نخورديم نان گندم، ديديم دست مردم. نان گندم خوردن شكم پولادين مي خواهد. عده اي هم نان جو كه ارزان تر بود مصرف مي كردند. و كساني هم به خاطر ارزان تر بودن، نان ارزن مصرف مي كردند. بهر صورت هر كه هر نوع ناني مصرف مي كرد آن را به فراواني نداشت .

علف هاي وحشي زيادي در اينجا ، در هنگام بهار مي رويد كه به آنها « علف آشي » مي گويند، مردم آنها را چيده و پخته و به عنوان قاتق و كمك نان مصرف مي كردند. كه عبارتند از؛ شنگ، كنگر، موچه، پونه، سلمانتره، پاگنجشكي، گلين بيرماغي( انگشت عروس) ترشك و… علاوه بر اين ها شبدر را خام و با سركه و يا سركه و شيره مصرف مي كردند. اولين ميوه اي كه مي رسيد توت بود. كه همگان از آن استفاده مي كردند. برخلاف درختان ميوه ديگر كه فقط صاحبان آن حق استفاده داشتند. توت يك درخت عمومي بود به همين جهت در سالهاي سخت مردم آن روزگار بر اين باور بودند كه هر كه از گرسنگي نميرد تا توت ها برسند ديگر نخواهد مرد. ميوه توت  يك موهبت الهي تلقي مي گرديد كه خداوند براي نجات گرسنگان خلق نموده است. پس كاشتن، پرورش دادن، آبياري، هرس درخت توت را يكي از كارهايي كه اجر اخروي دارد مي پنداشتند و بر اين باور بودند هرگاه فردي يكصد درخت توت بكارد و بپروراند اين فرد در پيشگاه خداوند آمرزيده است و در روز بازپسين خداوند تمام گناهان او را خواهد بخشيد و به بهشت خواهد رفت. پس قطع درخت توت و آبياري نكردن آن نيز يك گناه محسوب مي شد. بدينجهت كمتر فردي حاظر مي شد كه درخت توت را قطع كند از همين رو تا حدود 30 سال پيش در هر روستا درختان توت فراوان بود و زنان و مردان و كودكان در فصل ميوه توت، همه روزه جهت خوردن و جمع آوري توت به باغها مي رفتند. به دنبال همين باور بود كه هر كشاورز در جاهاي گوناگون درخت توت مي كاشت. ولي امروزه هيچ كشاورزي حاضر نيست درخت توت بكارد و تمام كشاورزان درخت توت باغ خود را بريده و در جاي آن درخت گردو كاشته اند. آيا ديگر امروز درخت توت كاشتن پاداش اخروي ندارد؟ آيا مي توان گفت، جهان بيني، باورها و فرهنگ مردم بر خواسته از شكل توليد و نحوه زندگاني معيشتي آنها است؟

درخت توت برخلاف درختان ديگر هيچگاه آفت نمي گرفت، سرما او را نمي زد. مردم اين را كار خدايي و خواست خدا مي دانستند و مي گفتند چون از توت همگان استفاده مي كنند خدا خواسته كه آفت نگيرد. مردم علاوه بر مصرف ميوه توت مازاد بر مصرف را جمع آوري و مي خشكاندند تا زمستان و نيز قراياز بعدي استفاده كنند.

يكي ديگر از محصولات عمده هر كشاورز آن روز سنجد بود كه در آخر هاي ماه مهر مي رسيد و كشاورزان آن را تكانده و جمع آوري مي نمودند و از آنان در زمستان و قراياز استفاده مي شد. سنجد ها 3 نمونه بودند، سنجد نقلي كه كوچك و گرد بود. سنجد شكري كمي بزرگتر از نقلي بود و شيرينتر. و سنجد كلاغي كه گاهي لركش هم مي گفتند و آن درشت بود.

كمبود نان و ديگر مواد غذايي تا زمان جو درو ادامه داشت. هنگامي كه گياه جو نزديك به رسيدن بود زمان پايان قحطي محسوب مي گرديد. گياه جو از همه غله ها زودتر مي رسيد و همين كه خوشه هاي جو زرد مي شد مقداري از آن را  درو كرده و نان آن را مصرف مي نمودند. و نيز هنگامي كه خوشه هاي گندم نزديك به رسيدن بود براي رفع گرسنگي مقداري خوشه چيده و روي آتش نيمه پخته ( سيله ) مي كردند و پس تميز نممودن مي خوردند.

اين موضوع ها كه شرح داد شد در همه سالها و در همه دوره ها يكسان نبوده. پيش از حاكم شدن لران بختياري شدت كمتري داشته و همگاني نبوده و در سالهاي فراواني كمرنگ بوده است ولي پس از حاكم و ارباب شدن لران بختياري و به دنبال آن غارت رضا جوزاني، مردم همه ساله با اين مشكل روبرو بوده اند. با اين اوصاف كمتر فرد روستايي و عشايري در ماه هاي فروردين، ارديبهشت و خرداد مي توانست از بهار لذت برد. چون براي لذت بردن از طبيعت زيبا بايستي شكم سير باشد. بدين جهت نام اين فصل را « قارا » يا « قرا ياز » يعني بهار سياه ناميده اند.

زيان هاي جبران ناپذير رواني، اجتماعي و فرهنگي شكه بدنبال حاكميت چندين دهه لران بختياري برجامعه هاي روستايي اين منطقه وارد آمده بيش از زيان هاي مالي است. گفتيم بختياريان بدنبال مجاهدت هاي خود در انقلاب مشروطه سلطه ستمگرانه خود را بر سر مردم اين منطقه گستردند. و خوانده ايم كه انقلاب مشروطه بزرگترين رويداد اجتماعي بوده كه تا آن زمان در طول تاريخ كشورمان روي داده است  و هدف آن بيداري و آگاهي مردم و حاكميت قانون بوده است. بدين جهت روشنفكران جامعه در اين وقت سخت در تلاش بودند تا با ايجاد و تاسيس و توسعه مدرسه سطح آگاهي مردم را بالا ببرند تا از اين طريق مردم به حقوق اجتمكاعي و انساني خود آگاه شده و از رعيت و نوكر و دعاگو بودن خارج و به صورت يك شهروند و يك انسان در اجتماع زندگي شرافت مندانه داشته باشند. در اين هنگام طبيعتا بايد اينگونه باشد كه فرمانداران و ماموران دولت در شهرهاي كوچك و نمايندگان  و سفيران پيام اين انقلاب بوده و به پيروي از روشنفكران مركز نشين در روستا ها هم مدرسه ايجاد نمايند ولي متاسفانه در اين وقت حاكميت چهارمحال در دست خان هاي بختياري بوده كه سخت تلاش مي نمودند جامعه اي ملوك الطوايفي بسازند كه در آن هر خان لري در گوشه اي از اين منطقه شاه باشد و توده مردم هم بردگان او. و همانگونه كه خود از دانش و فرهنگ و آگاهي و نوع دوستي و عطوفت انساني بي بهره بودند.

ادامه دارد                           محمدعلي شاهسون ماركده

يك پرسش از خوانندگانهمشهري گرامي : روزانه چند ثانيه، دقيقه و ساعت از عمر عزيز خود را صرف مطالعه مي كني؟ آيا پاسخي كه خودت به خودت خواهي داد قابل قبول و رضايتبخش است ؟ اگر نه چرا ؟