آوای مارکده شماره 86 – پانزدهم دی 1385

جلسه مركز بهداشت

به دعوت دكتر بابائيان پزشك مسئول مركز بهداشتي درماني ماركده جلسه اي در تاريخ 2/10/85 ساعت 4 بعد از ظهر با حضور اعضا شورا، هيات امنا مسجد و دهيار و پرسنل مركز به رياست دكتر بابائيان در محل مركز تشكيل شد نخست آقاي بابائيان اعلام نمود ؛ گروه مديران مركز بهداشت از مركز ماركده بازديد نموده اند و مركز بهداشتي درماني ماركده نمونه اعلام شده است. و افزود عمده كار ما بايستي پيشگيري و رسيدگي به مسائل بهداشتي باشد و درمان و ويزيت بيماران جزئي از كار روزانه ما را بايد شكل دهد ولي متاسفانه اكنون عكس اين قضيه رخ مي دهد و براي اينكه ما بتوانيم به مسائل بهداشتي كه مقدم بر درمان اند رسيدگي نماييم برنامه كاري مان را اينگونه تنظيم نموده ايم كه از صبح تا ساعت 12 بيماران را ويزيت مي نماييم و از ساعت 12 تا 30/1 هم به مسائل پيشگيري و بهداشتي رسيدگي مي نماييم تقاضا مي شود به مردم خوب ماركده اين ساعات كاري را اعلام نماييد و تقاضاي ديگري كه از شما و همه مردم دارم اين است كه هنگام مراجعه به درمانگاه ساعات كاري را رعايت نمايند و از مراجعه در ساعت هاي غير اداري در موارد غير اورژانسي خود داري نمايند. سپس پيشنهاد گرديد يك نفر تزريقات كننده خانم براي مركز در نظر پيش بيني گردد كه آقاي دكتر بابائيان گفت؛ اداره با توجه به جمعيت تحت پوشش اين مركز يم نفر تزريقات كننده در نظر گرفته است حال اگر شما مي خواهيد تزريقات كننده خانم هم باشد يكي از خانم هاي روستا كه آموزش ديده باشد را معرفي تا با كسب اجازه از اداره و تنظيم قرارداد به صورت خصوصي در مركز و زير نظر پزشك كار تزريقات خانم ها را به صورت خصوصي انجا دهد. و در صورت عدم فرد آموزش ديده مي توان يكي از دختر خانم هاي تحصيل كرده با هزينه خود دوره آموزشي را بگذراند و به همان شكل مشغول به كار گردد.

در اين جلسه تداوم كشتار دام به صورت غير بهداشتي مطرح شد كه قرار گرديد يك جلسه اي با اعضا شورا و دهياران قوچان و ماركده و قصابان دو روستا تشكيل و راه حلي يافت و به اداره پيشنهاد گردد.

شكايت مدرسه راهنمايي دخترانه مبني بر ريزش آب باران بام خانه بهداشت در محوطه مدرسه مطرح كه قرار گرديد آقاي اصغر عرب پيگير رفع مشگل باشد و هزينه آن را دهياري پرداخت كند.

تعاوني باغداران

پس از ماه ها پي گيري و تلاش، هيات مديره شركت تعاوني توسعه باغداران حاشيه زاينده رود به شماره ثبت 3501  انتخاب و شروع به كار نمود. بر اساس صورت جلسات مجمع عمومي عادي و هيات مديره مورخه 23/3/85 منظم به نامه شماره 3973 11/5/85  اداره كل تعاون استان تغييرات زير حاصل شد.

يكم: آقاي رضاقلي كريمي صادق آبادي به سمت مدير عامل و عضو هيات مديره. دوم: آقاي رضاقلي خسروي سوادجاني به سمت رئيس هيات مديره.  سوم: آقاي غلامعلي عرب ماركده فرزند بهرام به سمت نايب رئيس هيات مديره.  چهارم: آقاي علي كريمي به سمت منشي هيات مديره.  پنجم: آقايان؛ محمدرضا كريمي ، اسدالله عباسپور ، امين خسروي ، بهرامعلي ايزدي و منوچهر پيرعلي اعضا اصلي هيات مديره.  ششم- آقايان؛ حسينقلي قنبري، حسنعلي خسروي ، احمد كريمي و حبيب الله عسگري اعضا علي البدل هيات مديره، براي مدت 3 سال انتخاب گرديدند. كليه اوراق و اسناد مالي تعهد آور بانكي از قبيل چك، سفته، بروات و قراردادها با امضا مديرعامل و رئيس هيات مديره و در غياب رئيس، با امضا نايب رئيس و مهر شركت معتبر است.  هفتم- آقايان ؛ بهرام حيدري ، حيدرقلي كرمي و رمضان حسيني به سمت بازرس اصلي و محمدتقي پيرعلي و جهانگير كريمي بازرس علي البدل براي مدت يكسال انتخاب شدند.  براي اطلاع همشهريان عزيز بايد يادآور شوم كه 275 نفر از مردم ماركده در شركت يادشده عضو هستند و بر آن هستم كه از چگونگي پيشرفت كار اجرائي شركت گزارشي تهيه و منتشر نمايم.

                                                       گزارش از :  رمضان عرب 8/10/85

تقدير و تشكر

جناب آقاي قاسمي، از حسن نظر و تشكرجنابعالي نسبت به انتخاب اعضا شوراي اسلامي دوره سوم در خطبه هاي نماز عيد قربان، تشكر و قدرداني مي نماييم.

محمد عرب                     مسعود شاهسون                     محمدعلي شاهسون

جلسه با جوانان

با دعوت شوراي اسلامي از طريق بلند گوي مسجد از جوانان روستا جلسه اي در تاريخ 10/10/85 ساعت 19 در محل ساختمان بسيج روستا با حضور حدود 50 نفر از جوانان تشكيل شد. هدف از اين نشست بررسي خواست ها و شنيدن نظرات جوانان روستا بود. نخست محمدعلي شاهسون در فضيلت دانش، آگاهي و مطالعه سخن گفت و قرار شد كه جوانان نظرات و خواست هاي خود را بيان كنند كه جلسه توسط آقايان رمضانعلي عرب، محسن شاهبندري و رضا عرب به انحراف كشانده شد و نتيجه اي حاصل نگرديد.

جلسه در مسجد قوچان

به دعوت شوراي اسلامي ماركده جلسه اي در تاريخ 13/10/85 ساعت 10 صبح با حضور مهندس رئيسي بخشدار سامان، مهندس ارژنگ كارشناس عمراني بخشداري، مهندس سليماني رئيس اداره راه بخش بن، جناب آقاي محمدي فرمانده پاسگاه هوره و اعضا شورا و دهياران ماركده، قوچان، ياسه چاه و صادق آباد در محل مسجد روستاي قوچان تشكيل شد. هدف از اين نشست آشنايي مسئولان روستاها با رئيس اداره راه بن و انعكاس خواست ها و مشكلات جاده اي اين روستاها به ايشان بود.

نخست بخشدار اهميت جاده خوب و مناسب را در رابطه با توسعه و پيشرفت بيان و گفت كه مديران كل اداره راه در طي اين چند سال گذشته بارها قول آسفالت جاده را به مردم داده اند ولي تا كنون انجام نشده به علاوه مشكلات ديگري از جمله اصلاح پيچ ورودي ماركده و… هست كه لازم است با جديت بيشتري كارهاي عقب افتاده انجام گردد. سپس آقاي ارژنگ در رابطه با نواقص جاده اي سخن گفت و آنگاه آقاي محمدي فرماندهي محترم پاسگاه نواقص جاده اين منطقه را از ديد ايمني و امنيتي مانند نصب گارد ريلها، نصب تابلوها و علائم هشدار دهنده بيان نمود. آنگاه محمدعلي شاهسون عضو شوراي ماركده گفت؛ در منطقه ما در طي اين چند سال گذشته بصورت كلان سرمايه گذاري شده و اكنون اينجا يك منطقه اقتصادي، توريستي، و از نظر زيبايي قابل توجه است و شايد بتوان گفت بهشت چهارمحال است حال با اين اوصاف اين جاده زيبنده اين منطقه نيست تقاضاي ما اين است كه با آسفالت، تعريض، اصلاح پيچها، نصب گاردريلها، نصب تابلوهاي مناسب جاده اي در خور منطقه ساخته شود. مردم ما با توجه به اينكه چند بار مديران كل قول اتمام آسفالت را داده ولي عمل نكرده اند بيشترين نارضايتي را از اداره راه دارند چون خيلي بي توجهي به اين منطقه شده است. سپس آقاي نيازعلي شاهبندري عضو شوراي قوچان گفت؛ جاده قوچان بن كوتاه ترين فاصله روستاهاي اين منطقه به بن است زماني كه جهاد سازندگي مسئول راه هاي روستائي بود در اين راه مبلغ كلاني هزينه كرد و ضمن زيرسازي و ساخت پل، اكنون رها شده است با توجه به اينكه    بزرگترين  طرح باغداري منطقه يعني  فدك در كنار اين راه قرار دارد و نيز لوله گاز ، خط انتقال برق، خط انتقال تلفن نيز از اين مسير به اين روستاها انتقال داده مي شود لذا جا دارد كه به اين جاده توجه گردد و حد اقل آسفالت سرد گردد. سپس مشكل راه در وسط خيابان صادق آباد مطرح گرديد كه قرار شد شورا و دهيار صادق آباد در اسرع وقت مشكل را برطرف نمايند. آنگاه آقاي سليماني گفت: مشكلاتي كه بيان شد من يادداشت كردم، حق مردم است كه رسيدگي شود، يكي دوماه قبل من اين جاده را تحويل گرفتم آسفالت گرم بطور صد در صد سال آينده به اتمام مي رسد و در باره بقيه مشكلات كه عنوان شد من مشكلي ندارم و آماده كار هستم ولي براي پيشرفت كار و ساخت يك جاده اساسي به همكاري مردم سخت نيازمند هستيم كه با ما، در تعريض جاده همكاري نمايند. شاهسون در پاسخ گفت كه؛ ما هميشه با اداره راه همكاري كرده ايم براي نمونه زمين پيچ جلو دره امام را از صاحبانش رضايت گرفتيم و در اختيار اداره راه قرار داديم ولي در باره تعريض جاده لازم است اداره با مردم همكاري نمايد و حد اقل 70 درصد خسارت مردم را بپردازد ما بقي را مي توان از مردم درخواست نمود كه همكاري نمايند. در پايان جلسه قرار گرديد هفته آينده آقاي سليماني با همآهنگي شوراي ماركده به محل بيايد و نقاط حادثه خيز و نيز محل پيچ هاي تند شناسايي و نسبت به اصلاح آنها برنامه ريزي گردد.

انجير

انجير از نخستين گياهاني است كه ساكنان خاورميانه با آن آشنا شدند و از ميوه هايش به عنوان يكي از منابع اصلي غذا استفاده كردند. نام انجير در بيشتر كتاب هاي مقدس آورده شده و حتي برخي از متخصصان آن را ميوه ممنوعه باغ بهشت مي دانند. طبق شواهد به نظر مي رسد كه انسان هاي نخستين از برگ هاي پهن انجير براي پوشاندن اندام هاي جنسي شان استفاده مي كردند. انجير احتمالا بومي سوريه كنوني است كه بعدها در سرتاسر نواحي مديترانه اي انتشار يافت. قدمت كاشت آن به هزاران سال مي رسد و نزديك به 500 سال پيش به اروپا و آمريكا راه يافت و انواع واريته ها از آن به دست آمد. درخت انجير معمولا دوبار در سال ميوه مي دهد كه محصول اول نامرغوب و حاصل اصلي همان محصول دوم است. ميوه انجير حاوي كلسيم، فسفر، آهن، سديم، پتاسيم، ويتامين A و اسيد اسكوربيك بوده و علاوه بر مصرف تازه به شكل خشك شده يا كنسرو نيز در تهيه پاي، پودينگ، مربا، مارمالاد، خمير نان و بستني استفاده مي شود. ميوه هاي نارس و برگ هاي انجير داراي شيره اي به شدت حساسيت زا هستند كه برخي مناطق از آن براي درمان بيماري هاي پوستي و در تهيه مايه پنير و شستن ظروف ( قابلمه و ماهيتابه ) استفاده مي كنند. روغن دانه هاي انجير نيز مصرف خوراكي دارد و در هند از برگ هاي انجير به عنوان علوفه استفاده مي شود.

                                                            منبع: روزنامه شرق شماره 657

جناب آقاي حسن عرب ؛

  ضمن تحسين شجاعتتان و تشكر از اينكه انتقاد و نظر خود را صريح وبصورت مكتوب فرستاده ايد و در آواي 85 به اطلاع همگان رسيد، به استحضار مي رسد: اينكه گفته ايد انتخابات لج به لجي بوده، اين برداشت شماست براي دانستن واقعيت ها بايد نظر عده زيادي را جويا شد ضمنا مشخص نكرده ايد كه چه كساني لج به لجي كرده اند؟ افراد كانديد ؟ و يا مردم راي دهنده؟ از شما به عنوان يك شهروند ماركده اي مي پرسم چقدر در جهت سالم و آرام برگزار شدن انتخابات تلاش كرده ايد؟ علت امضا نكردن برگه اي كه ذكر كرده ايد، نپرداختن پول همياري زبالتان بود و پس اينكه پرداختيد امضا گرديد. درباره دريافت دستمزد خاص در ازاء واگذاري زمين ، اگر سند ، مدرك ، دليل و يا گواهي داريد خواهشمند است ارسال كنيد تا به اطلاع همگان برسد تا « سيه روي شود هركه در او غش باشد». درباره اينكه من انتخاب اصلح هستم يا خير؟ من هيچگاه خود را اصلح، ( معني فارسي اصلح؛ نيكوتر، نكوكارتر، شايسته تر، سزاوارتر) معرفي نكرده ام، و اصلح هم نمي دانم، به همين دليل هم به كسي نگفتم به من راي بده ، حال اينكه چرا مردم به من راي داده اند؟ به خود مردم مربوط مي شود لطفا از خودشان بازخواست فرماييد درباره اينكه من دم از حقيقت مي زنم ولي عمل نمي كنم؟ اين نظر شماست. روستاي ما 1400  نفر جمعيت دارد هريك از مردم مي توانند و اين حق را دارند كه نظر و داوري خاص خود را در باره من داشته باشند و من هم به نظر و قضاوت تك تك مردم از جمله نظر جنابعالي احترام قائل هستم. يادآوري مي گردد احترام قائل شدن به نظر كسي همواره دليل بر قبول داشتن آن نظر نيست.

                                                                  محمدعلي شاهسون ماركده

گلستانم آرزوست ( نگاهي به ماركده 1400 )

خوشحالم از اينكه حداقل مي توانم به اين فكر اميدوار باشم كه آوا باز هم منتشر خواهد شد. و در آن عقايد و نظرات همه دوستداران اين آب و خاك را مي توانيم بخوانيم و تحليل كنيم كه افكار نويسندگان آوا حول چه مسائلي پرسه مي زنند. آوا جداي از نظرات موافقان و مخالفانش كه البته براي همه ي آنها احترام قائليم دريچه اي بوده كه بتوانيم بهتر در آن حرف ها و مسائل را مطرح كنيم و ياد بگيريم. كه بهترين ابزار پيشرفت امور، گفتگو و تجزيه و تحليل علمي مسائل است. آوا فراتر از اينكه يك نشريه داخلي شورا باشد بيانگر شكل گيري نسل جديدي است. هرچند آقاي شاهسون بي توجه به انتقاداتي كه از طرح لاتين آوا و نحوه چاپ آن مي شود به چاپ آن ادامه مي دهد! چندين شماره قبل در آوا مطلبي از آقاي شكرالله شاهسون كه از نويسندگان زبردست و گزيده نويس آوا است خوانديم كه هر وقت اتوبوس هاي شركت واحد اصفهان و جمله اي كه پشت آنها نوشته شده است را مي خوانم از آن مطلب ياد مي كنم. چرا كه آقاي شاهسون با الهام گيري از اين جمله كه اصفهان سر آمد شهرهاي دنيا مي شود اگر…؟ آرزوهاي خودش را براي زادگاهش به اسارت كلمات در آورده بود. و صد البته جالب و خواندني بود. اما به راستي، براي توسعه روستا چه برنامه هايي داريم؟ و مثلا حالا كه سال 1385 خورشيدي است تا سال 1400 چه ماركده اي را تصور مي كنيم؟ يقينا داشتن اين تصور ما را به سمت برنامه ريزي هاي كوتاه مدت و بلند مدت سوق مي دهد. و بايستي همه ما با هر عقيده و تفكري، با هر ايده و انديشه اي به ساختن ولايتي زيبا، پربار و پررونق همت كنيم. داشتن يك نسل نخبه كه در آن همه طيف از مشاغل مختلف در حد اعلاي خود را شاهد باشيم چندان دور از دسترس نيست. ما بايستي حد اقل ده ها پزشك و ساير پرسنل پزشكي به كادر پزشكي منطقه اضافه كنيم. بايستي با تشويق به تحصيل و فراگيري علم آن هم نه در سطح متوسط، ده ها مدرس و استاد دانشگاه به دانشگاه هاي استان و كشور هدايت كنيم. بايستي با ممارست و پيگيري، نيروهاي اجرايي خوبي را به بدنه اجرايي و دولتي استان و كشور تزريق كنيم. كه علارغم خدمات خود به ديگران موجبات شناسايي توانايي ها و پتانسيل اين ناحيه به گردشگران آن هم نه در سطح استان، بلكه در سطح ملي را فراهم كنيم. مايه تاسف است كه ما در اين زمينه خيلي كوتاهي كرده ايم. ما بايستي با احداث مجتمع هاي اقامتي و توريستي، افزايش جاذبه هاي گردشگري و احداث زيربناهاي لازم موجبات سفر هرچه بيشتر گردشگران به ماركده اين نگين يگانه ولايات چهارمحال را فراهم كنيم. ما بايستي با پيگيري فراوان موجبات احداث مركز ترويج و باغ هاي تحقيقاتي بادام كشور را در ماركده فراهم كنيم و ماركده با افزايش برداشت در هكتار و مبارزه با آفات و بيماري هاي بادام به قطب تحقيق، توليد و تجارت بادام تبديل شويم. و باغ هاي ما با روش هاي علمي تر اداره شود و محصولات جديدي كه با اقليم ما سازگار است را به چرخه توليد وارد نماييم. و در كنار آن برترين و سالم ترين نهال هاي كشور را توليد كنيم. ما بايد از تمام پتانسيل هاي طبيعي خودمان حتا از كوهها و سنگها و معادن زير زميني خود نهايت استفاده را ببريم. شايد ما در دل كوه ها و دشت هاي خود معدن ارزشمندي نهفته داشته باشيم. ما بايد در بخش توليدات گلخانه اي نيازهاي منطقه را كه به دليل فصل سرما اتفاقا بازار مناسبي هم دارد و با افزايش توليد چوب و احداث صنايع چوب و نئوپان مي توان به آنها اميدوار بود. ما بايد در بازار يابي محصولات كشاورزي خود خصوصا در مورد ميوه ها تجديد نظر جدي نماييم. تشكيل اتحاديه هاي كشاورزي قوي، احداث كارخانجات و صنايع تبديلي، بازاريابي در ديگر استان هاي كشور و حتا ديگر كشورها، دست واسطه ها و ميادين ميوه و تره بار را از سفره كشاورز قطع نماييم. و در صد سود بيشتري از سرمايه گذاري را عايد كشاورز نماييم. در بحث جذب گردشگري و حمل و نقل بايد با پيگيري هرچه بيشتر نسبت به تعريض مسيرها، اصلاح مكان هاي پر خطر جاده ها، آسفالت معابر روستا اقدام نماييم. تا خاطرات خوش از ديار ما در ذهن آنها به يادگار بماند. ماركده داراي چهره هاي درخشان فرهنگي آموزش از دبستان تا دانشگاه است كه مايه مباهات همه ماست. اما چو بهتر كه اين تعداد چندين برابر شده و استعداد هاي ما روز به روز شكوفاتر شود. اما توسعه فرهنگي و تغيير ديدگاه ها نسبت به دنياي امروز شاه كليد توسعه همه جانبه است. شايد آنچه ذكر شد بلند پروازانه باشد. و يا شايد قابليت اجرا نداشته باشد. اما به يقين در ذهن هر يك از ما ايده هاي فراواني است. و با تلاش تك تك ما امكان پذير است كه هر اتفاق منجر به رشدي پديدار شود. نه حركت هاي انفرادي. وقتي همه ما نسبت به اوضاع اجتماعي و فرهنگي خود حساس شديم. آن روز مي توان به پويايي هرچه بيشتر ولايت خودمان اميدوار شويم. آري همه ما در اين جمله مشتركيم كه « گلستانم آرزوست »  

                 مهدي عرب 25/9/85

نازك تر ازگل

يك دسته گل براي تو، مادر! چه زيباست براي تو زيستن، در كنار تو ماندن، صداي تو را از اعماق وجود شنيدن، الفباي زندگي را از تو آموختن، و با تو در ساحل زيباي زندگي قدم زدن. و چه زيباست از پنجره ي نگاهت جهان را نگريستن. مي خواهم بگويم هميشه دوست داشتم بلبلي بودم كه زيبا ترين، ترانه ها را نجوا كنم. پروانه اي بودم كه هميشه گرد شمع وجودت مي چرخد ولي افسوس و صد افسوس! نه بلبلي هستم نه پروانه اي. تنها وجودي ناتوان هستم كه تو را بيش از هر چيز و هر كس دوست دارد. دلم مي خواهد از تمام ستارگان آسمان، گردنبندي بسازم و از تمامي گلستان هاي دنيا دسته گلي فراهم سازم تا با قلبم كه چون گلهاي شقايق مي تپد نثارت كنم. مادر ! اي فرشته ي زميني دوستت دارم.                 

                                ج. عرب

چرا جوانان كشورهاي در حال توسعه از كشورهاي غربي تقليد مي كنند؟ تقريبا مهمترين مشكلي كه در قرن اخير كشورهاي در حال توسعه با آن مواجه هستند تقليد جوانان آن ها از فرهنگ غرب يا به عبارت ديگر غرب زدگي است. كه متاسفانه كشور ما نيز با آن موجه است افرادي كه فرهنگ غرب را بر فرهنگ خود ترجيح مي دهند و در واقع مي خواهند با شبيه شدن به غرب خود را از اين ضعف رها سازند افرادي هستند كه به بدي ها و زشتي هاي فرهنگ خود تاكيد مي كنند و در واقع فرهنگ بيگانه را فرهنگي مطابق نيازهاي زمانه مي دانند، اگر از خود آنها بپرسي كه چرا به اين فرهنگ گرايش داريد؟ مي گويند به خاطر اينكه غربي ها توانسته اند با اين فرهنگ پيشرفت كنند و جزء كشورهاي توسعه يافته باشند و ما تنها از طريق غربي شدن مي توانيم جزء كشورهاي توسعه يافته باشيم. اما بر عكس اگر كشوري مانند كشور ژاپن را در نظر بگيريم مي فهميم علاوه بر اينكه فرهنگ غرب تحميل نمي كنند بلكه پيشرفت هم مي كنند. حتا فرهنگ خود را آموزش داده اند پس چرا ما بايد در مقابل ان ها ببازيم. كشورهايي كه تاريخ نشان است از طريق استعمارگري توانسته اند پيشرفت كنند و انها هر چه دارند از همين كشورهاي آسيايي و در حال توسعه است پس چراكشوري مانند ايران نتواند پيشرفت كنند؟ كشوري كه همين ملل دربرابرآن زانو زده اندكشوري كه درسطح جهان نشان داده است كه مي تواند اگر بخواهد.

 آ. شاهسون

طــنــز

وقتي آدمي شيوه سخن سرايي را مطالعه نمايد خواهد ديد كه سخن شناسان و اديبان گفتار ها را بر حسب موضوع، شيوه و لحن سخن و اهدافي كه دنبال مي كند دسته بندي نموده اند و هر شيوه سخن سرايي را نامي داده اند. يكي از اين شيوه هاي سخن سرايي طنز است. طنز خود از اقسام هجو است.

 هجو چيست ؟ نكوهش كردن كسي و بر شمردن عيب ها و بدي هاي او با بكار بردن واژه ها و كلمات دور از نزاكت و مقداري بي ادبانه، عريان، تند، تيز و با صراحت. خواه اين عيب ها حقيقت و واقعيت داشته باشد خواه فقط ادعاي صرف گوينده باشد. كه مي تواند با زبان شعر و يا نثر بيان گردد. بايد دانست سخن هجو گونه يا هجو آميز چون مقداري دور از ادب هست ، معمولا كمتر بكار مي برند و همه سخن وران به آن گرايش ندارند بنابر اين از گستره كمتري برخوردار است. حال اگر بخواهيم هجو را به زبان روستايي خودمان توضيح دهيم و بيان كنيم مي توانيم بگوييم يعني دشنام دادن مؤدبانه ، ناسزاگويي توام با رعايت ظواهر آداب و رسوم. هدف از بكار بردن شيوه هجو در سخن سرايي تخريب شخصيت مخاطب كه مي تواند شخص باشد و يا يك گروه ، قشر و يا تيپ اجتماعي. سراينده و گوينده سخن هجو گونه و يا هجو آميز را همگان داراي هنر و هنرمند نمي پندارند و او را نمي ستايند و خوشايند نيست.

طنز شيوه بيان و سخن گفتن ادبي است كه در آن عيب هاي فردي و يا گروه و قشر اجتماعي مورد تمسخر قرار مي گيرد و فرق آن با هجو اين است كه آن تندي و تيزي و صراحتي كه در هجو هست در طنز نيست. سخن و كلمه ها در شيوه سخن سرايي طنز در قالب ادب و رعايت ادب و نزاكت بيان مي شود با اين تفاوت كه شيوه و لحن گفتار

 خنده آميز و تمسخر آميز است. هدف طنز كاستن و كوچك كردن ابهت كسي يا چيزي است. بدين منظوركلمات ، گفتارها ، واژه ها ، ادعاها ، انتساب ها ، القاب ها و يا كار همان كس يا چيز به شكل تمسخر و خنده آميز بيان مي گردد تا با خنديدن بدان و تمسخر آن ، از ابهت آنها كاسته گردد. هدف طنز نويس اصلاح اجتماع ، پاكيزه كردن اخلاق عمومي و فردي انسان از مفاسد با روش مسخره كردن ، به تمسخر گرفتن ، تحقير كردن و گوشزد كردن عيب ها و ريا ها و دورويي ها و مخفي كاري ها است.

هجو با طنز تفاوت هايي دارند. در هجو بر شمردن عيب ها با صراحت و تندي و تيزي بيان مي گردد در طنز آن صراحت و تندي و تيزي نيست و بيشتر در لفافه و در قالب گفتار عادي با شيوه مسخره كردن. در هجو هدف تخريب شخص و يا قشر و تيپ هاي اجتماعي است در صورتي كه در طنز هدف اصلاح شخص و يا قشرهاي اجتماعي از مفاسد است. طنز با سخن سرايي كمدي هم تفاوت دارد در سخن سرايي به شيوه كميك هدف صرفا خنداندن است يعني خنداندن براي خنديدن است ولي در طنز خنداندن براي مسخره كردن است. در سخن كميك خنده هدف سخن گفتن است ولي در طنز خنده وسيله اي براي پي بردن به عيب ها و زدودن آنها و اصلاح مفاسد است خنده در سخن كمدي به صورت قاه قاه است ولي در طنز نيشخند است.

شيوه بيان طنز هم مي تواند متفاوت باشد. طنز نويس ممكن است به شيوه مستقيم سخن بگويد براي مثال سخنان و يا ادعاهاي فردي را با كمي كم و زياد كردن ، پس و پيش كردن و با حالت و شيوه مسخره بيان كند تا آن لايه هاي پنهان ، ريا ، دو رويي ، تظاهر و نازيبايي هاي پنهانش را نمايان و به سخره بگيرد تا ديگران به آن بي مايگي، فساد، خطاها، تضادها، پوچي ها و رياها پي ببرند و بخندند. و يا خودش را در جاي آن فرد قرار مي دهد و سخنان ، رفتار ، مفسده ها ، خطاها، و تضاد هاي او را به خود منتسب مي نمايد و آنها را به شكل و شيوه مسخره و خنده آميز بيان مي نمايدو با دادن نشاني، كنايه، ايما و اشاره مي فهماند منظور كيست؟

 بايد دانست همه طنز پردازان حامي حق و حقيقت اند و هدف از پرداختن به طنز كاستن و زدودن نا زيبايي هاست، تاديب و تنبيه شخص خاطي است. در طنز زبان ملايم و ادبي است بر خلاف هجو كه كمتر فرد سخنور حاضر است خود را به آن بيالايد ، طنز يك شيوه سخن گفتن هنري و يك توانمندي است و طبعا همه و يا اكثريت مي خواهند چنين هنري داشته باشند و اغلب سخن وران به نوبه خود مقداري سخن طنز آميز در لابلاي نوشته ها و سروده هاي خود بكار مي برند. يكي از سخنوران سرشناس زبان و ادب فارسي كه سخنانش سرشار از طنز است حافظ شيرين سخن شيرازي است. گويا در زمان حيات او زهد فروشي، ريا كاري و تظاهر به دين داري در جامعه زياد خود نمايي داشته است و جامعه به فساد گراييده بوده و حافظ هم كه دشمن رياكاري و تظاهر بوده با هوش و انديشه و هنر سخن وري خود با سلاح طنز به مبارزه رياكاري رفته است. ولي با اين حال انتقاد هاي او خصمانه و ويرانگر نيست بلكه شيرين و دوستانه است. براي مثال ناصداقتي واعظان شهر را اين چنين بيان مي كند.

واعظان كاين جلوه درمحراب ومنبر ميكنند   چون به خلوت ميروندآنكار ديگر مي كنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس     توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر مي كنند

گوئيا باور نمي دارند روز داوري              كاين همه قلب و دغل در كار داور مي كنند

و يا نا صداقتي و تظاهر و رياكاري حاجيان زمانه خود را اينگونه به تمسخر مي گيرد:

جلوه بر من مفروش اي ملك الحاج كه تو      خانه مي بيني و من خانه خدا مي بينم

چندي قبل آقاي مهدي عرب متن نوشته اي با يك ياد داشت ضميمه را به من داد در يادداشت نوشته بود؛ اين متن طنز گونه را با الگوگيري از طنز نوشته هاي طنز نويس مشهور معاصر كشورمان – نبوي – نوشته ام كه صرفا خودت بخواني اميدوارم نرنجي. اين متن چه بود؟ همان كه به خواجه محمدعلي مشهور گشت. چند روز بعد زنگ زد و پرسيد: متن را خواندي؟ گفتم : آري. گفت: نرنجيدي؟ گفتم: نه و براي اينكه ثابت كنم نرنجيده ام قصد دارم آن را در نشريه آوا هم چاپ كنم. و چاپ شد. نامش را از كلمه هاي لابلاي متن انتخاب نمودم و با توجه به اين جمله مهدي كه « اگر بتوانم مسئولان روستا را با شيوه طنز نقد نمايم باب طنز نويسي در روستا باز مي گردد و بسيار جالب است» انديشيدم كه نامش را طنز نويس روستا بگذارم. پس از چاپ و توزيع واكنش هاي متفاوت ابراز شد. يعني:

 هر كس از ظن خود شد يار(يا مخالف) من   از درون من نجست (يا نپرسيد) اسرار من

عده اي گفتند بسيار جالب بود. عده اي آن را تبليغ انتخاباتي ناميدند!!؟ عده اي هم آن را مدح تشخيص دادند و به مهدي عرب تاختند. عده اي هم آن را به عنوان طنز پذيرفته و عليرضا عرب را به خطا طنز نويس دانسته و به او نسبت داده و رنجش او را فراهم نمودند و ايشان هم بر آشفت و سردبير را به سوء استفاده از صداقتش متهم نمود. و دوستي هم نوشته كه كلماتي كه بزرگان ادب به كار مي برده اند مهدي حق ندارد براي مدح بكار برد. مي پرسيم دوست عزيز مگر ما چند نمونه كلمه و واژه و فرهنگ داريم ؟ بدون شك همه نويسندگان با هر سبك و سياق و هدف و هرچه كه بنويسند با اين كلمه ها مي نويسند. كلمه ها همانند آجر هستند كه در كار ساختمان به كار مي روند حال اين نويسنده است كه همانند معمار با چيدن كنار هم چيزي مي آفريند. بنابر اين كلمه ها اختصاصي صرف كه نمي تواند باشد ممكن است فقط كلمه اي در گونه ادبي كاربرد بيشتر و معني عميق تري داشته باشد. به اين نمونه توجه كنيد. كلمه عربي اميرالمومنين نخست به عمربن خطاب دومين خليفه مسلمانان اطلاق شد بعد از او شيعيان اين صفت و لقب را خاص حضرت علي ( ع ) دانستند ولي اكثريت مسلمانان در طول تاريخ ، خلفاي بني اميه ( از جمله معاويه و يزيد را ) و بني عباس را اميرالمومنين مي دانستند و مي ناميدند و در اين زمان خودمان هم شاهد بوديم كه طالبان در افغانستان ملا عمر را اميرالمومنين ميدانستند. حال ما شيعيان بايد برويم يقه آنها را بگيريم كه…و يا اهل تسنن يقه ما را بگيرند كه اين كلمه اختصاص به ما دارد؟

با شنيدن اين اظهار نظر هاي متفاوت شعر حافظ و داستان مولوي به ذهنم تداعي شد. حافظ مي گويد،

اين بحر وجود آمده بيرون ز نهفت        كس نيست كه اين گوهر تحقيق بسفت

هر كس سخني از سرِ سودا گفتند      زان روي كه هست كس نمي داند گفت

و مولوي براي تبيين چنين حالت هايي داستان فيل در تاريكي را مثال مي آورد بدين مضون كه فيلي را در تاريكي مطلق قرار دادند و از گروهي از آدميان كه فيل نديده و آن را نمي شناختند خواستند با لمس دست تشخيص دهند كه چيست. آن كس كه پاهاي فيل را لمس كرده بود گفت همانند ستون است ، ان كس كه گوش هاي فيل را لمس كرده بود گفت همانند باد بزن است و…

مي خواهم بگويم مقاله مهدي هم چنين سرگذشتي يافته است هر يك از همشهريان با توجه به ديد و نظري كه نسبت به شخص من، نشريه آوا و نيز به شخص مهدي داشته اند  از متن برداشت نموده و اظهار نظر كرده اند  دوستان : من اگر مي خواستم سخن تبليغاتي بگويم هم شيوه سخن گفتن تبليغ را بلد بودم هم مي توانستم جذاب تر بنويسم، هم با تهييج سخن بگويم و هم موضوع هايي بهتر از اين داشتم كه بگويم براي مثال همين پا دووي هاي چند سال گذشته را با هيجان بيان مي كردم. و مي پرسم آيا اصولا يك آدم عاقل با زبان طنز تبليغ مي كند؟ شما تا كنون چنين چيزي ديده ايد؟ و اصولا كسي با زبان طنز مدح مي گويد؟ ببينيد فرهنگ ما يك فرهنگ استبدادي است سرتاسر تاريخ مداحان خداوندان زر، زور و تزوير را مدح و ستايش كرده اند آنقدر ادبيات مدح و مداحي ما قوي و غني است كه هر آدم 5 كلاسه براحتي مي تواند آنها را بخواند و مداح شود.شما كه آقاي عليرضا عرب را طنز نويس قلمداد كرده ايد نشان دهيد كدام يك از نوشته هاي ايشان طنز است؟ عليرضا عرب تا كنون طنز ننوشته بلكه نوشته هاي ايشان در قالب لطيفه و ضرب المثل اند بنابر اين طنز نويس روستا محسوب نمي گردد. ضرب المثل خطابش عمومي بدون زمان و مكان است خطابش شخص مشخس و شناخته شده اي نيست در صورتي كه طنز خطابش يك فرد و يا قشر خاص و شناخته شده اي است كه باعث رنجش و احيانا خشم و مقابله خطاب شونده مي گردد.

گفتيم هدف از بكار بردن طنز اصلاح جامعه از مفاسد است. چگونه ؟ وقتي سخن و يا رفتار رياكارانه شخصي در قالب طنز بيان گرديد و به اطلاع مردم رسيد ديگران به گفتار و يا رفتار او مي خندند آنگاه آن شخص ابهت خود را از ديد مردم از دست مي دهد چون خطا و رياهايش رو شده است. با اين ديد متن نوشتار گفتگوهاي جلسه ننگ آلود طنز محسوب مي گردد. چون ديديم عده اي كه آن متن را خواندند بيشتر اين گفتگوها برايشان مسخره آميز آمد و از طرفي صاحبان سخن هم از نوشتن و انعكاس آن نگران، ناراحت و خشمگين بودند. چرا ؟ براي اينكه سخنانشان بي مايه؟ رياكارانه، سرشار از دورويي، متضاد و متناقض مي نمود و باعث خنده و تمسخر مردم شده بود و آن قداست كاذبي كه دور خود تنيده بودند فرو ريخت. در صورتي كه اين نوشته يك گزارش بود و قاعدتا گزارش شباهت كمتري مي تواند به طنز داشته باشد ولي چون سخنان گفته شده در جلسه، خود متضاد و بي مايه بود خود به خود تبديل به طنز گرديد يعني طنز در بي مايگي و رياكارانه خود سخنان بود كه باعث خنده و تمسخر شد نه اينكه نگارنده خواسته باشد طنز بنويسد.

با توجه به توضيحات فوق نوشته مهدي عرب طنز محسوب مي شود و همانگونه كه خود هم گفته به سبك و سياق طنز نويس مشهور معاصر – ابراهيم نبوي – نوشته شده است آقاي نبوي دولت مردان را با همين سبك معرفي مي نمود كه به مذاق آنها خوش نيامد و به زندان افكندنش و بهاي سنگيني پرداخت. طنز هاي او را در روزنامه جامعه بخوانيد و بياموزيد.

  منابع : ذهن و زبان حافظ ؛ بهاء الدين خرم شاهي.     انواع ادبي ؛ دكتر سيروس شميسا.                            محمدعلي شاهسون ماركده 3/10/85

مصــــــاحبـــــــــه

 مصاحبه با آقاي محمد عرب فرزند لطيف، منتخب دوره سوم شوراي اسلامي.

س- آقاي عرب ضمن عرض تبريك به مناسبت انتخاب شدن شما ، انتخابات را چگونه ديديد؟  ج  بسم الله الرحمان الرحيم با درود و سلام بر منجي عالم بشريت آقا امام زمان و نايب برحقش حضرت آيت الله خامنه اي. اولا از مردم فهيم ماركده تقدير و تشكر مي كنم و همچنين از همه كانديداهاي دوره سوم تشكر مي كنم و همچنين تقدير و تشكر از مسئولان برگزاري انتخابات. ثانيا انتخابات بدون هيچ مشكلي و آرام صورت پذيرفت و حضور مردم در پاي صندوق هاي راي بسيار عالي بود و خدا را شاكرم كه اين مسئوليت خطير را بر دوش اينجانب و همكاران محترم گذاشت و اميد وارم در آينده نزديك بتوانيم با همدلي و همفكري همكاران محترم قدم كوچكي در پيشرفت روستا و آباداني آن برداشته باشيم. س- آيا با كانديد خاصي ائتلاف داشتيد؟  ج- خير، بنده كانديداي مستقل بوده ام و با هيچ كدام از كانديداهاي محترم ائتلاف نداشته ام و چون با هدف انجام كار خير و فرمانبرداري از اوامر مردم به صحنه آمدم، استقلال خود را حفظ نموده ام و با اميد به آنكه با كمك مردم به اهداف خود در راه خدمت رساني به اهالي برسم. س- اهداف شما از آمدن به ميدان انتخابات و كانديدا توري چه بوده است؟  ج- بنده به وظيفه خود عمل كرده ام و با همت مردم عزيز ماركده انتخاب شدم و اهداف بنده به شرح ذيل است. 1- ايجاد سالن ورزشي براي جوانان. 2- تعيين مكان براي كتابخانه عمومي و مشخص كردن زمين جهت شهرك صنعتي. 3- تشويق جوانان جهت كسب مهارت هاي فني حرفه اي. 4- نصب يك عدد صندوق جهت انتقادات و پيشنهادات در كليه امور روستا با توليت دهياري. 5- تشويق مردم براي اجراي طرح هادي. 6- تعيين تكليف زمين واگذار شده به بنياد  براي ايجاد مسكن براي جوانان واجد شرايط. 7- زير سازي و در صورت امكان، آسفالت جاده عمومي صحراي ماركده( معروف به دره ماركده). 8- پيگيري رفع مزاحمت تير هاي عمود برق و مخابرات در معابر عمومي روستا. 9- پيگيري در اجراي هرچه سريعتر طرح وحدت و مشخص نمودن دلائل عدم پيشرفت كارهاي اجرائي آن. 10- پيگيري عدم پيشرفت پيشبرد اجرائي طرح مينو در جهت ايجاد اشتغال براي تعدادي از جوانان روستا. 11- پيگيري و مساعدت در امر ساختمان مسجد جامع. 12- مشخص نمودن زمين براي ساختمان دهياري. 13- پيگيري اجراي ديوار حائل روستا. 14- مشخص نمودن راه مدرسه راهنمايي دخترانه جديد و راه كشاورزي با همكاري كشاورزان. 15- پيگيري ساختمان حسينيه گورستان و روشنائي آن. 16- نظارت بر توزيع عادلانه كود شيميايي بين تمام كشاورزان. 17- تعيين مكان براي فعاليت هاي ورزشي و فرهنگي بانوان روستا. 18- پيگيري براي آسفالت شدن هرچه سريعتر جاده داخل روستا. 19- دائر نمودن مركز دندان پزشكي و آزمايشگاه مجهز و كامل و زايشگاه دائم و هميشگي، پزشك كشيك و مجهز نمودن مركز بهداشت به يك دستگاه آمبولانس از طريق شبكه بهداشت استان. 20- تشكيل جلسات گوناگون حد اقل هر سه ماه يكبار و مشورت با عموم مردم جهت پيشرفت كار هاي عمراني روستا. 21- ايجاد صندوق قر ض الحسنه. 22- پيگيري در جهت جمع آوري پول تعيين شده براي اراضي واگذار شده و طرح هاي مختلف خصوصي و عمومي جهت عمران و آبادي روستا. 23- تشكيل شوراي حل اختلاف با نظر اهالي محترم روستا. 24- پيگيري كارهاي باقيمانده گازرساني شش روستا. 25- پيگيري جمع آوري فاضلاب روستا در خيابان اصلي.

 س- آيا اهداف و افكار شما با ديگر همكارانتان همخواني دارد؟ و آيا مي توانيد در طول چهارسال آينده با منتخبين همكاري لازم را داشته باشيد؟ ج- بله. بطور صد در صد و با تمام قوا. به خاطر اينكه از مورخه 2/2/85 تا اين لحظه به جاي يكي از شورا هاي مستعفي مشغول به خدمت شدم و همكاري لازم را با اعضا شورا داشته ام و پيشرفت كارهاي شورا شده است و حد اقل هيچ گونه اختلافي با هم نداشته ايم و كارهاي عمراني روستا از مورخه يادشده تا كنون 50 در صد پيشرفت بهتر داشته است. س  آقاي عرب، در مورد تبليغات انتخابات جلسات گوناگوني توسط بعضي از كانديداها در منازل مختلف يا شخصي گرفته مي شد. آيا شما هم در اين خصوص جلسه اي داشته ايد؟ به نظر شما بهترين راه تبليغ چيست؟ ج- خير، هيچگونه جلسه اي نداشته ام و مخالف چنين جلسات نيز هستم، در اين مدت تبليغات انتخاباتي به هيچكس حتي فرزندان خودم نگفتم به من راي بدهيد و در خصوص بند دوم سئوال بايد بگويم اين جلسات بايد در مسجد جامع گرفته شود و از تمام كانديداها در جهت اهداف خودشان سئوال كرد و جلسات بصورت عمومي باشد. س- در مورد قوم گرايي و فاميل گرايي در اين دوره از انتخابات چه نظري داريد؟ ج- بطوركلي بنده اين قضيه را رد مي كنم و مخالف قوم گرايي و فاميل گرايي هستم و در عرصه انتخابات بايد همه با هم وحدت داشته باشند و در جلسات شورا بصورت عضوي مستقل و صاحب اختيار عمل خواهم كرد. س- آيا در كارهاي عمراني روستا كارهاي علمي، فرهنگي نيز انجام خواهيد داد؟ ج- بله صد در صد و يكي از اهداف ما نيز همين است و با فعاليت هاي علمي و فرهنگي مي توان به جوانان روستا اعم از خواهر و برادر بها داد و بهترين كار فرهنگي دوره دوم شورا انتشار دو هفته نامه آوا ( خبرنامه داخلي شوراي اسلامي ) بود كه بهترين پل ارتباطي بين شورا و مردم و شفاف سازي و اجازه نوشتن و بيان عقايد هر فرد ماركده اي در اين نشريه داده شده است. س- آقاي عرب، در آينده برخورد شما با مخالفين خودتان چگونه خواهد بود؟ ج- برخورد خوبي خواهم داشت. براي بنده مخالف و موافق در انجام وظيفه فرقي ندارد و بنده شوراي همه روستا هستم. س- از عملكرد دوره دوم شوراي اسلامي راضي هستيد؟ ج- تا حدودي، چون اعضا شورا با هم آن طوري كه شايسته بود همكاري نداشتند. س- با توجه به اينكه يكي از اهداف شما گازرساني است، به قول بعضي ها اگر دو سال صبر مي كرديد گاز به صورت رايگان به روستا مي آمد، اين حرف تا چه حدي صحيح است؟ ج- به هيچ وچه اين صحبت صحت ندارد و شركت گاز استان فقط مسافت هاي زير 15 كيلومتر را بطور رايگان اقدام مي كند و اين صحبت ها فقط جهت كارشكني است و كاربرد ديگري ندارد. و اگر شرايط آب و هوايي اجازه مي داد به قول پيمانكار ( آقاي صفايي فر ) تا برج 10 گاز داخل لوله ها خواهد شد. البته با رفع مشكل زمين ايستگاه گاز از طرف دهياري قوچان. س- آيا مشغله كاري شما اجازه حضور در جلسات و تصميمات و همكاري با ديگر اعضا را خواهد داد؟ ج- كارهاي مردم را به كارهاي شخصي خود مقدم مي دانم.  س- از اينكه انتخاب شده ايد چه احساسي داريد؟ ج- خيلي خوشحالم و اميدوارم كه در آينده بتوانم جواب محبت هاي مردم را بدهم.

در پايان ضمن آرزوي صحت و سلامتي ، پيگيري مجدانه شما در انجام كارهاي مفيد جهت آباداني روستاي زيبايمان را از شما خواستاريم.

          گزارش از ؛ رمضانعلي شاهسون و كريم شاهسون. مورخه 26/9/85 ساعت 17

يك پيشنهاد

چه خوب است كه شوراي اسلامي روستاي ماركده تراكتوري كه چند سال پيش توسط اهالي و شوراي محترم خريداري شد و مدت يكسال است كه هيچ خبري از آن نيست و احتمالا زير گرد و خاك دارد چرت ي زند آيا بهتر نيست كه اگر احتياج به تعمير و لوازم ديگر دارد انجام دهيد و به جاي اينكه مردم كمتر به خاطر تخليه چاه فاضلاب التماس غريبه ها را بكنند با هزينه هاي زياد خود. شورا دو نفر را با كمك مردم انتخاب نمايند كه اين كار همه را عهده دار شوند يكي اينكه پول مردم به غريبه ها داده نشود و مهمتر اينكه دو نفر مشغول كار گردند.

يك انتقاد

آيا تا كنون شوراي اسلامي روستاي ماركده در مورد ميني بوس هاي روستا فكر كرده اند كه چند نفر مسافر سوار مي كنند؟ و يا اينكه كرايه اي را كه فعلا مي گيرند قانوني است؟ و همچنين در مورد فروش گاز مايع نرخ قطعي گاز مايع همين است؟ و آخر اينكه چرا گوشت گوسفند و يا گوساله با شهر اين همه تفاوت دارد؟ آيا بخاطر بز و ميش و گاو بودن است؟ يا چيز ديگر؟     

                    يك شهروند ماركده اي

ضرب المثل ها

جهنم واقعي عذاب وجدان است.  ×  آب راكد آسياب را نمي گرداند.  ×  پس از بازي شطرنج ، شاه هم مانند سرباز داخل كيسه مي رود.  ×  رودخانه را هل نده خودش جريان پيدا مي كند.

لطيفه:  اداره راه؛ شوراي ماركده از گرمدره تا ماركده چند كيلومتر است ؟

 شوراي ماركده ؛  والله از گرمدره تا ماركده را نمي دانم اما از ماركده تا گرمدره 5 كيلومتر است.  

                                                                  عليرضا عرب

خواسته هاي انتخاباتي مردم

يكم: چرا كانديد هاي شوراي اسلامي در يك جلسه عمومي بطوري كه تمام آنان حضور داشته باشند شركت نكرده و اهداف و برنامه هاي خود را براي مردم بيان ننموده اند ؟  دوم : شوراي جديد اهداف و برنامه هاي خود را اعلام كند و قبل از شروع به كار با مردم و صاحبان انديشه مطلوب جلسه هاي مشورتي را تشكيل دهد. . سوم : شورا به پرسش هاي زير پاسخ گويد.   1- ماجراي 6 هكتاري زمين داده شده به عليرضا عرب فرزند لطيف چگونه بوده است ؟  2- چرا شورا طرح گردشگري را به افراد خاص داده است ؟  3- مدير ورزش را تغيير دهيد اصلا مديريت ندارد. شورا و دهياري با ورزش كاران جلسه تشكيل دهند تا رو در رو مشكلات، خواسته ها و موانع ورزش روستا مطرح گردد.  4- شوراي دوره دوم كارنامه خود را منتشر كند.  5- طبق قانون كارگزار بيمه باغات و بيمه اجتماعي روستائيان را به دهياري بدهيد.  6- چگونه غير ممكن ممكن شد و آقايان يدالله عرب ( پرويز ) و بهرام شاهسون به ليست طرح وحدت اضافه شدند؟   7- وضعيت دره ماركده را مشخص كنيد، مالك آن كيست؟  8- سر انجام ديوار حائل به كجا كشيده شد؟  9- وضعيت توزيع نابسامان سيمان را روشن كنيد چرا كه هرساعت فرم توزيع تغيير مي كند.  10- چرا دهياري و شورا با كساني كه طيق نقشه طرح هادي روستا عمل نمي گكندد برخورد جدي و قانوني نمي كنند؟ در اين ميان چه حسابي وجود دارد؟ 

                     رمضان عرب 7/10/85

حرفهاي مردم

يكم: انتخابات دوره سوم شورا برگزار شد و دو اصطلاح مربوط به اين فرآيند در زبان محاوره و فرهنگ شفاهي مردم از خود يادگار گذاشت يكي « راي يكصد توماني » و ديگري اينكه « مي خواستم بدانم مردم چقدر … هستند»

دوم: پاسخگويي سه نفر از جوانان روستا در باره گران فروشي كودهاي شيميايي براي من اميدوار كننده بود فقط بدين منظور كه احساس مسئوليت در بين جوانان ما بوجود آمده و آنها شجاعانه حرفشان را زده اند.

دهكده عشق

كاش در دهكده عشق فراواني بود /  توي بازار صداقت كمي ارزاني بود  /  كاش اگر گاه كمي لطف به هم مي كرديم، مختصر بود  /  ولي ساده و پنهاني بود  /  كاش دريا كمي از درد خودش كم مي كرد  /  كاش رنگ شب ما هم كمي عرفاني بود  /  كاش چشمان پر از پرسش مردم كمتر غرق زندگي سنگي سيماني بود  /  دل اگر رفت شبي كاش دعائي بكنيم  /  راز اين شعر همين مصرع پاياني بود  /  اين روزا عادت همه رفتن و دل شكستن  /  عادت تموم عاشقا پاي كسي نشستن  /  اين روزا درد عاشقا غم نديدن  /  مشكل بي ستاره ها يكم ستاره چيدن  /  اين روزا آسمون فقط پر از شكسته بالي  /  جاي نگاه عاشقا بازتوي خونه خالي  /  اين روزا كار آدم ها دلهاي پاك بردن  /  بعدش اون گرفتن و به ديگري سپردن  /  اين روزا كار آدم ها  تو انتظار گذاشتن  /  تنها ترين بهونشون از هم خبر نداشتن  /  اين روزا سهم عاشقا غصه و بي وفايي  /  جرم تمومشون فقط لذت آشنايي  /  اين روزا توي هر قفس يكي دوتا قناري  /  شبها غم قناري تو خواب خونه جاري    اين روزا چشمهاي همه غرق نياز و شبنم  /  رو گونه هر عاشقي هر عاشقي چند قطره بارون غم  /  اين روزا درد بچه ها بازي چرخ و فلك  /  قلب هاي مثل دريامون پر از خراش و ترك.

 سروده ؛ مريم حيدرزاده ، به انتخاب مصطفي عرب

نكات بهداشتي

1-درجه يخچال را هر از گاه كنترل كنيد كه همواره بين صفر تا 4 درجه باشد. 2-  از قرار دادن مواد غذايي بيش از حد ظرفيت در داخل يخچال  خودداري نماييد. 3-  قبل از گذاشتن سبزي در داخل ظرف، آنها را بشوييد. 4- از گستردن كاغذ يا ورق نايلوني يا فويل آلومنيوم بر روي سطح طبقات خود داري نماييد.  5- براي حفظ كيفيت سبزيجات و بعضي از غذاها كه بوي تند دارند از ظروف پلاستيكي درب دار و كيسه هاي نايلوني استفاده شود. 6- از قرار دادن غذاهاي گرم و داغ در يخچال خودداري نماييد.  7- قيل از مصرف مواد غذايي داخل يخچال به تاريخ انقضا آنها توجه فرماييد.  8- ميكروبهاي سرما دوست در يخچال هم رشد مي كنند. از گذاردن غذاهاي آلوده در يخچال خودداري نماييد.  9- در صورت مشاهده مواد كپك زده، آنها را از يخچال خارج نموده، ظروف و يخچال آلوده را تميز و ضد عفوني نماييد.  10- جهت تميز نمودن يخچال مي توان از جوش شيرين استفاده نمود. ( يك قاشق غذاخوري در يك ليتر آب ولرم )  11- قسمت سردخانه يخچال را با آب ولرم تميز نماييد. 12- هنگام تميز نمودن يخچال دو شاخه را از پريز برق خاج نماييد.

آستان نماز

سجاده عشق را بگشاي و تلولوء نوراني تسبيح را ببين كه يادآور پهلوي شكسته زهرا است. و مظلوميت اهل بيت را از عطر تربت پاك حسين استشمام كن و ببين كه چگونه الله اكبر جا نمازت تو را به خدا، نزديك مي كند. گوش كن ! صداي بال فرشتگان مي آيد كه براي ديدار تو به زمين مي آيند. عطرگل محمدي بال هايشان فضا را پر كرده است. حس كن! ملك الموت در پشت سرت است و شايد اين آخرين نمازت باشد. پس خوب توجه كن! توجه كن چه مي خواني و با چه حالي مي خواني و براي كه مي خواني. زير پايت را ديدي؟ تاريكي قبر را مي گويم، جسم فاني خود را كه در كفن پوشيده شده. پس با عشق نماز بخوان. چشمهايت را بگشا، بهشت پيش روي توست، اگر مخاطب فقط خدا باشد و خدا؛ جهنم را نظاره كن و عذاب الهي را بنگر كه براي نماز خوانان بي توجه است. پس دعا كن، دستانت را بالا بر« وقنا عذاب النار» را تكرار كن حمد و ثناي پروردگارت را بگو و مانند ستوني فروريخته در برابر قدرت لايزال الهي سرخم كن و جانانه سبحان الله بگو. پس خاشعانه سر بر تربت ثارالله گزار و اين بار با حال زار سبحان الله را تكرار كن كه همه چيز نماز در سجده است. آنگاه كه فرشتگان بر شانه ات فرود مي آيند و دسته دسته گل را برجاي زانوان عاشق و سر خاشعت مي ريزند. اي عاشق دلباخته بلند شو، خدا سجده ات را پذيرفت. بلند شو كه تو زنده شدي و خدا مشتاقانه منتظر ركعت بعدي توست. اگر مي دانستي كه خدا چقدر دوستت دارد آنوقت، الحمدالله را بلند مي گفتي و بعد از تشهد دوباره بر مي خواستي تا دوباره حول خدا گويي با بحول الله بلند شو و ركعت بعدي را بخوان، گوش فراده به دلت كه فرشتگان جانانه آن را مي نوازند دستت را بر سينه ات بگزار و تپش هاي بي قرار قلبت را حس كن كه چگونه از صحبت با خدا دگرگون است. چشمهايت را در آينه ببين كه چگونه رودخانه ي عشقت به خدا پر آب و جاري است. لرزش دستانت را ببين، پاي تنومندت را چگونه از عشق خدا بي توان شده است. آري اين نماز با بقيه نماز هايت فرق مي كند. نماز زيارت عشق است از معشوق.                

        سميه شاهسون

آداب سخن گفتن

يكي از قسمتهاي خوب و پر طرفدار نشريه آوا ، بخش حرف هاي مردمِ. و من هم يكي از طرفداران اين قسمت هستم چرا ؟ براي اينكه مردم خيلي راحت مي تونن حرفها و درد دلهاي خودشون رو بيان كنند. يكي از بندها حرفهاي مردم در آواي 82 اين مطلب بود. « يكي از خانم هاي روستا گفت : چند روز قبل واعظ شهرمان از طريق بلنگوي مسجد نام جواني را برد و گفت كه به مسجد مي آيد و نام جواني ديگر را ذكر كرد و گفت كه به مسجد نمي آيد. من يك مادر هستم در خانه با شنيدن اين جمله ها بدنم لرزيد و با خود گفتم ؛ چگونه واعظ شهرمان اين حق را به خود مي دهد چنين بي پروا شخصيت جوانان را خرد كند ؟ كه چه كسي به مسجد مي آيد و چه كسي به مسجد نمي آيد؟! مگر نمي داند جوانان حساس و زودرنج اند ؟ وشخصيت شكننده دارند ؟ و ممكن است همين عمل نسنجيده باعث زدگي عده اي از جوانان از مسجد شود ، و عده اي ديگر هم از روي ترس و به اجبار به مسجد بيايند كه هر دو زيانبار است !! پيشنهاد مي كنم با مهرباني جوانان را جذب مسجد كنيد و با شخصيت آنها بازي نكنيد.» پس از خواندن اين عبارت اين پرسش ها در ذهنم نقش بست. آيا گفتن چنين عباراتي از طرف فردي كه خودش رو الگوي يه جامعه مي دونه كار درسته؟ آيا يك عقل سليم اين رو مي پذيره كه توي جمع به شخصيت كسي بي احترامي بشه؟ چرا وقتي مي خواهيم سخن بگيم اول كمي فكر نمي كنيم كه چي مي خوايم بگيم؟ مي پرسم مسجد رفتن يا نرفتن كسي چه ربطي به ديگران داره ؟ مسجد جاي نماز و عبادت’ و هركسي هم نسبت به اداي اين فريضه الهي خودش مي دونه و خداي خودش؟ مگر همه ما اين رو نياموخته ايم كه امر به معروف و نهي از منكر از طرف كسي قابل قبولِ كه امر معروف را عمل و امر زشت را ازش دوري كرده باشه؟ حال كسي كه هنوز آداب سخن گفتن رو نمي دونه چگونه مي خواد مردم رو به زور به مسجد بياره؟

دوستان مي خوام بگم چنين اشخاص اگه حرفي هم به كسي بزنن چون توام با صداقت نيست و بوي ريا ميده نمي تونه تاثير خودشو بگذاره. اما اونائي كه از محبوبيت بالايي برخوردارن و اعمال و رفتارشون با قلبشون يكيه مردم به راحتي حرفشونو مي پذيرن و احترامشون رو هم دارن. واضح بگم افرادي كه شخصيت ثابتي ندارند و به قول مردم هرهري مذهب اند نمي تونن الگوي خوب و مناسبي براي ديگران باشن. و آدم وقتي چنين آدما رو مي بينه سعي مي كنه نمازشو تو خونه بخونه. در نظر بگيريد آدمي مي خواد الگو باشه ولي رفتار و گفتارش با درونش تضاد داره؟ آداب سخن را نمي دونه بعد هم انتظار داشته باشه همه براي شنيدن سخنان او بيايند !!؟ بهرحال اينكه يك روحاني از پشت بلنگوي مسجد با بردن نام افراد بخواد آنها را جذب مسجد بكنه كار درستي نيست چرا كه مسجد محل عبادت و راز و نياز با خداست، نه جاي غيبت، تهمت و مقايسه اعتقادات افراد بر اساس ظواهر. چقدر خوبه بعضي از ما آدمها اينقدر كه سعي مي كنيم با شعار و حرفهاي تكراري ديگران رو جذب خودمون كنيم با اعمال صحيح و رفتار محبت آميز، اين كار رو انجام بديم تا هم به كسي برنخوره و هم اينكه مرتكب گناه نشده باشيم. چرا ما نمي خوايم متوجه باشيم كه نبايد با شخصيت افراد جلوي جمع بازي كرد؟ مگر آدمها به صرف اينكه توي مسجد مياند درست كار و سالم اند؟ و مگر فقط اونا كه مسجد مي رن نماز خونن؟ بياييم خدا وكيلي يه مقدار از اين ساده انديشي و سطحي نگري و قضاوتهاي نادرست دست برداريم و هيچ وقت آدم ها رو با توجه به ظاهرشون مورد ارزيابي قرار نديم. يادمِ قديما هركسي مي خواست شخصي رو از يك عملي كه مطابق عرف و شرع نبود منع كنه و يا به شخصي موضوعي رو گوشزد بكنه  اين كار رو توي خلوت انجام مي داد و فقط به خود طرف مي گفت تا مبادا آبرو ريزي بشه و شخص ناراحت بشه. اما متاسفانه امروز گوشزد ها را مي ذارن توي بوق و كرنا.

دوستان گرامي بزرگان ما هميشه در فضيلت سكوت و خاموشي سخنان قشنگي گفتن كه همه اونها براي ما آموزنده است اما منظور از خاموشي و سكوت كردن همون تفكر كردنِ قبل از صحبتِ اينكه در مورد حرفي كه مي خوايم بزنيم حسابي فكر كنيم به همين خاطر همه بزرگان با شعر و حكايت خصلتهاي خوب و شايسته رو ستايش و همه رو به داشتن اين خصلتها تشويق كردن. راستي همشهري عزيز به نظر شما چرا به فكر كردن قبل از سخن اينقدر سفارش شده؟ من فكر مي كنم يكي از دلايلش اين باشه كه خيلي وقتا همين حرفهاي نسنجيده باعث بروز كدورت و دشمني بين آدمها مي شده. زبان يكي از نعمت هاي الهيِ اما همين زبان شرورترين عضو بدن هم هست چرا كه زبان عضوي در بدن كه گناهان زيادي از ناحيه اون سر چشمه مي گيره همين عضو به ظاهر كوچك كه گناهان زيادي مثل دروغ، تهمت، افترا، دورويي، حسادت، دشنام ها، بدگويي ها، برچسب ها، بي احترامي ها و خلاصه خيلي از خصلتهاي بد ديگه از زبان و گويايي اون سرچشمه مي گيره. البته زبان وسيله ابراز محبت، خوبي، مهرورزي، نوع دوستي، همدلي، و هم زبوني هم هست و با زبان ميشه كلي نشاط و شادي رو به ديگران هديه بديم.

ارزش ما انسان ها اين نيست كه به ديگران تهمت بزنيم، برچسب بزنيم، شخصيت ديگران رو تخريب كنيم. بلكه ارزش واقعي انسان ها به نوع دوستي گره گشايي از مشكلات مردم احترام به حقوق ديگران و صداقت در گفتار و كردار است. يادمون باشه هر كسي توي اين اجتماع جايگاهي داره و شخصيت و آبروش هم براش مهمه، هيچكس شخصيتش رو از سر راه پيدا نكرده كه بازيچه دست اين و اون بشه. پس بياييم به شخصيت يكديگه احترام بگذاريم.

دوستان قديمي ها گفتن كه صحبت كردن هر آدمي بيانگر شخصيت دروني اون آدمِ و اين مي تونه معني مختصري از اين شعر باشه كه ميگه:

تا مرد سخن نگته باشه       عيب و هنرش نهفته باشه.

   بله دوستان هر كس با حرف زدن و شيوه سخن گفتنش در واقع تيپ شخصيتش و اعتقادات و باورهاي خودش رو نشون ميده و در همين راستا سعدي شيرين سخن گفته:

بي كمالي هاي انسان از سخن پيدا شود       پسته بي مغز و چو لب وا كند رسوا شود. همه انسانها دوست دارن از وجهه اجتماعي خوبي برخوردار باشن. شخصيت شون مورد احترام ديگران باشه براي همين هم سعي مي كنن از راه هاي مختلف به اين خواسته خودشون برسن.خب پر واضحه كه صحبت كردن و سخن گفتن هم در ابراز شخصيت تاثير بسزايي داره. چرا كه وقتي فردي حرفي رو با فكر و انديشه و منطق به زبان بياره معقول و سنجيده خواهد بود. و به قول شاعر كه ميگه كم گوي و گزيده گوي. اما دوستان بعضي ها دوست دارن خودشون را از طريق صحبت كردن و حرف زدن خودشون رو نشون بدن اما متاسفانه نمي دونن چطوري؟ چون مالِ اين حرفها نيستن چون اينگونه افراد حرفي واسه گفتن ندارن چون دانش علمي ندارن. وقتي آدمي به سخني گوش مي ده كه اولا بفهمه سخنرانش از مطالعه و علم و سواد بالايي برخورداره و دوم اينكه آداب سخن گفتن رو هم بلد باشه. مي گويند مردي نزد رسول اكرم آمد و گفت؛ يا رسوالله مرا نصيحت فرما. حضرت فرمودند؛ زبانت را حفظ كن. روز ديگه مرد باز همين سئوال رو كرد و آن حضرت باز فرمود زبانت را حفظ كن. و روز سوم باز همان سئوال شد و حضرت هم فرمودند كه زبانت را حفظ كن واي بر تو! آيا مردم را جز محصول زبانشان چيزي هست كه آنها را در آتش افكند. بله دوستان عزيز حتما شما هم با بنده هم عقيده هستين كه همين حكايت مي تونه نتيجه و پايان خوبي باشه براي اين مقاله كه ما آدمها از زبانمان به گونه اي استفاده كنيم ديگران از دست مون ناراحت نشن و با حفظ و كنترل زبانمون به شخصيت ديگران احترام بگذاريم چرا كه بيشتر گناهان و بي احترامي ها از ناحيه همين زبان سر چشمه مي گيره چقدر خوبه حالا كه اهل روستاي باصفاي ماركده هستيم اهل صداقت و شهامت هم باشيم.   

        رجبعلي عرب ماركده

قوچان ( قسمت دوم )

پرسشي كه در اين مرحله بر ذهن تداعي مي گردد اين است كه چرا نام قوچان؟ بزرگان روستا علت ناميدن اين محل را به « قوچان » چنين بيان مي كنند. صدها سال پيش در محل فعلي قوچان ماربزرگي مي زيسته است. در مقابل در محل ماركده فعلي نيز مار بزرگي مي زيسته. كسي نمي داند چرا و به چه دليل بين دو مار بزرگ كه اژدهايشان بايد ناميد اختلاف بوجود آمده و سر انجام هر دو مار بزرگ تصميم مي گيرند با هم بجنگند!؟ مار بزرگ ماركده به سمت قوچان حركت مي كند و با مار بزرگ قوچان مي جنگد و شكست مي خورد و بر مي گردد و از اين شكست بسيار خشمگين و ناراحت مي شود و كينه مارقوچان را بر دل گرفته و پس از آن چندين بار مجددا براي تلافي شكست به جنگ مار قوچان مي رود. اين در حالي بوده كه مار قوچان چندان مايل به جنگيدن نبوده است. ولي مارِماركده كينه شديدي از مار قوچان بر دل داشته است. به همين جهت مارِ ماركده را مارِكينه اي گفته اند و محل آن را هم « ماركينه » ناميده اند و اين واژه با گذشت زمان ماركده شده است. ميدان جنگ مارها در محل قوچان بوده و حالت جنگيدن آنها به شكل جنگيدن حيوانات شاخدار از جمله قوچ يعني گوسفند نر بوده است.

 ادامه دارد     محمدعلي شاهسون ماركده

راستي ماندگار است.

ساعت 10 صبح روز 11/10/85 بود با يكي از همشهريان ، تلفني صحبت مي كردم. نخست در باره مقاله هاي نگارنده كه در نشريه آوا چاپ شده و اخيرا آنها را در يك جزوه جداگانه آورده ام گفتگو شد. و در پايان ايشان برابر تعارفات معمول و مرسوم جامعه انتخاب مجدد مرا به شورايي تبريك گفت و من هم طبق عادت مالوف خودم گفتم از اينكه مردم نسبت به من اعتماد كرده اند از اعتمادشان سپاسگزارم ولي اين را هم بيفزايم كه نوكر بودن و شدن تبريك ندارد. همين جمله آخر من گفتگو را كه مي رفت پايان پذيرد كش داد و به درازا كشاند كه همشهري يادشده در خواست نمود اين گفتگو را در قالب يك مقاله اي در آوا منتشر نمايم كه گفتم چشم و اينك شرح آن گفتگو. اين همشهري مي گفت؛ مردم با راي بالايي كه به تو دادند علاقه مندي و اعتماد خودشان را به شما ابراز داشتند. در پاسخ گفتم ظاهر قضيه اينگونه كه شما مي گوييد است ولي وقتي قضايا را ريشه يابي و تحليل نماييم خواهيم ديد اينها ظاهر است و عمق قضيه چيز ديگري است. ببينيد من بر اين باورم كه ما آدميان از آنجايي كه يك رگ و ريشه اي خدايي و خداگونگي در ذات و سرشتمان هست هميشه و تا وقتي كه شرايط مناسب و مساعد باشد و خشت اول آدمي كه همان،  تربيت خانوادگي باشد كج گذاشته نشده باشد، بدون شك خواهان خوبي ها هستيم كه شامل زيبايي، راستي، نيكي، صداقت، سادگي، يك رنگي، وفاي به عهد، به مرز خود بودن، مهر ورزي، منصف بودن، نوع دوستي، مهرباني، آگاهي داشتن، دانايي ، شادي و سر انجام عشق به منشا همه اين صفات كه خداوند است هستيم. حال هرگاه مشاهده كرديد كه؛ رفتار فردي غير از اينهاست بايد رفت و علتش را در كج نهادن خشت اول ، و يا  شرايط نا مساعد حال را جستجو كرد. براي صحت اين ادعاي من،  شما مي توانيد با تمام افراد دور بر خود مصاحبه كنيد و حتا نظر آنها را كه در جامعه به بدي شهره اند به پرسيد آنگاه خواهيد ديد كه راستي در همه جا و نزد همه محبوب است حتا در نزد آنهايي كه بنظر مي رسد راست نيستند.  اين در حالي است كه معيار ها و ميزان ها هم در نزد مردم متفاوت است. ولي من بر اين باورم كه اگر زياده خواهان و خودخواهان جامعه فرصت ها را از دست مردم نگيرند، عرصه را بر مردم تنگ نكنند، تعصبات كور و بي معني و مخرب مثل قوم، طايفه و محله گرايي را در مردم بر نينگيزند، و هيجانات كاذب در مردم بوجود نياورند و مردم را به حال خود واگذارند، تا آزادانه با تفكر خود، خرد خود، عقل خود تصميم هاي زندگي خود را بگيرند و سرنوشت اجتماعي خود را تعيين كنند آنگاه خرد جمعي بهترين داور خواهد بود. ولي مي دانيم هميشه اينگونه نيست و عده اي منافع خود را بر هرچيز ترجيح مي دهند و در جامعه آب را گل مي نمايند تا ماهي دلخواه خود را بگيرند چون آب كه كدر مي شود افق ديدها تنگتر ميگردد و مي بينيم كه نابسامانيها بروز مي نمايد. حال با توجه به كليات فوق نظري بر انتخابات دو دوره شوراي ماركده داشته باشيم.

 مردم ماركده در دوره دوم شورا به يكي از افراد كانديد شده اعتماد نمودندو راي بالايي دادند. و پس از شمارش آرا و اعلام نتيجه انتخابات او را بر دوش خود نهادند و در خيابان گرداندند و با اين كار خود ميدان بزرگ آزمايشي در برابر ايشان قرار داده شد تا قابليت ها، توانايي ها و وعده هاي خود را كه در جلسات به مردم داده بود عملي نمايد يعني مردم به ايشان گفتند ادعاهاي بزرگي داري اين گوي و اين هم ميدان. ميدان در دست اين همشهري برگزيده قرار داده شد و چه ميدان وسيعي بود و مرد ميدان مي طلبيد. حال اين همشهري مان بود كه بايد نشان مي داد چه مقدار توانايي دارد؟ چه مقدار دانايي دارد؟ صداقتش چه اندازه است؟ حساب و كتابش چه مقدار روشن است؟ به وعده هاي داده شده اش چه اندازه پايبند است؟ چقدر گذشت دارد كه از كار شخصي بكاهد و به كار مردم بپردازد؟ به افكار عمومي چه مقدار اهميت مي دهد؟ داراي ثبات شخصيت است يا نه؟ پاكي، درستكاري و راستي اش چه ميزان است؟ و در ارتباط با پول مردم چه مقدار پاك است؟

از طرفي مردم هم داراي عقل ، فهم، شعور و درك بوده و هستند و در برخوردها، سخن گفتن ها، انجام كارها، احساس مسئوليت هاي او را مي ديدند ، مي شنيدند ، مي فهميدند و مي سنجيدند. ديديم آن شور و شوق و اعتماد سه سال قبل از طرف مردم نسبت به ايشان در انتخابات دوره سوم فرو ريخت و از صدر به ذيل كشيده شد چرا؟ مگر شخص همان نبود؟ نامش همان نبود؟ سلول هاي بدنش همانها نبودند؟ هويتش همان نبود؟ چرا از صدر به ذيل كشيده شد؟ آيا همين يك نفر اينگونه شده؟ يا نه اين يك قانون اجتماعي است؟ بايد عرض كنم انسان ها در هنگام داوري به صفات خوب و پسنديده و توانايي هاي آدمي راي مي دهند، نظر مساعد مي دهند نه به سلول ها، موها، استخوان ها، قيافه ها. حال هركه توانست با عمل، خود را به صفات پاكي ، صداقت، راستي و توانايي بيارايد خوشايند مردم خواهد بود و مردم نسبت به او نظر مثبت خواهند داشت، راي مثبت خواهند داد. در اين فرآيند ممكن است خطا و اشتباه هم صورت گيرد. مثلا كانديدي رياكار باشد و از خود چهره ظاهري زيبا و با صفايي ارائه دهد و در حين كار و عمل،  به قول حافظ آن كار ديگر كند آنگاه مردم او را خواهند شناخت و در داوري بعدي نظر خود را اصلاح خواهند نمود و او را از صدر به ذيل خواهند كشيد.

نتيجه اي كه مي گيريم اين است كه مردم به سلول ها، گوشت و پوست، چشم و ابرو، قد و قيافه، ماشين و ثروت و دارايي، سواد و مدرك ، پسر فلان بودن من،  راي نداده اند بلكه به توانايي ها و مسئوليت پذيري من و … راي داده اند!!؟ حال خود از خود مي پرسم آيا من داراي اين صفات هستم؟ خيلي صريح و روشن و با صداي بلند مي گويم من چنين ادعايي نداشته و ندارم و خود را داراي اين خصوصيات نمي دانم ولي بنظر مي رسد كه مردم در داوري شان اينگونه پنداشته اند!؟  اينگونه برداشت كرده اند!؟ اينگونه ارزيابي نموده اند!؟ حال در اينجا ميدان را جهت عمل كردن، نشان دادن و پياده كردن توانايي هايم در برابر من قرار داده اند و اين من هستم كه بايد نشان دهم چنين توانايي دارم؟ يا نه؟ چنين قابليتي دارم؟ يا نه؟ مي توانم خواسته هاي مردم را برآورم؟ يا نه؟ اگر آنگونه كه مردم مي خواهند توانستم؟ خوب مردم به اين نتيجه خواهند رسيد كه درست ارزيابي كرده اند، درست شناخته اند. و در داوري هاي بعدي نيز راي مثبت خواهند داد. در غير اين صورت مرا از صدر به ذيل خواهند كشيد. چه به خواهم و چه نخواهم. اين يك قانون است استثنا هم ندارد. و هيچ يك از ما حق نداريم بگوييم مردم بي وفايند، مردم قدر ناشناسند و بقول همشهري گران قدرمان جوانان گول خوردند كه به فلاني راي دادند. البته اين را هم بيفزايم كه در جامعه ما بنا به دلايلي ممكن است بتوان چند روزي چند صباحي افكار عمومي و اذهان را با سوء استفاده از اعتقادات مردم به سمت و سوئي نا صواب سوق داد ولي عمر اين سوق داده شده ها كوتاه است. نمونه اش تبليغات ناصواب و بيمارگونه آقاي سيف الهي در باره تخريب شخصيت من را در نظر بگيريد؟!  تبليغات و دسيسه چيني هايي كه رئيس شوراي دوره دوم به اتفاق چند نفر ديگر از همشهريان گرامي و با سوء استفاده از موقعيت هاي خود و اعتقادات مردم به  منظور تخريب شخصيت من انجام دادند را  به ياد بياوريد؟ حال داوري مردم را هم بنگريد!؟ نتيجه اي كه مي خواهم از گفتار فوق بگيرم اين است كه ؛ فقط راستي ها مي ماند، درست كاري ها ماندگار است، پاكي ارزشمند است، صداقت پايدار است، خدمت به هم نوع داراي ارزش است، مهر ورزي و دوستي و يكرنگي اصيل است، گفتار نيك زيبا و دوست داشتني است، انديشه انسان دوستي خواهد ماند و سر انجام حق پيروز است و اينها هر كدام قسمتي از حقند. و تمام پيامبران براي گستردن اين صفات آمده اند و تمام بزرگان و انديشه وران جهان هم براي همه گير شدن اين صفات سخن گفته اند و تلاش نموده اند.  اين صفات كه بر شمرديم شخص نمي شناسد، روستا و شهر برايش مهم نيست، خوش تيپ و بد قيافه هم نمي شناسند، به دارايي و ناداري هم كاري ندارند، هركه اين صفات را داشت و تا روزي كه دارد محبوب است و هركه نداشت و تا روزي كه ندارد منفور است. پسر هركه مي خواهد باشد، داراي هر درجه و مقامي مي خواهد باشد، خود را مومن جلوه دهديا نه يك فرد عادي جامعه باشد، خود را متصل به قدرت قلمداد كند يا نه فرد مستقل باشد. مهم فقط راستي، پاكي، صداقت، درستكاري، نوع دوستي و… است هركه اين صفات را بيشتر داشته باشد، به خدا نزديك تر است و هم خدا و هم مردم او را بيشتر دوست دارند. 

 محمدعلي شاهسون ماركده