نذورات
بنا به درخواست سازمان تبليغات اسلامي شهرستان شهركردجهت بازسازي عتبات عاليات ، كمك هاي مردم ماركده جمع آوري و به شرح زير تحويل سازمان تبليغات اسلامي گرديد.
يك : كمك هاي اختصاصي حرم حضرت ابوالفضل (ع) 922750 تومان. دو : كمك هاي اختصاصي حرم عسكرين(ع)58000 تومان. سه : كمك ها جهت بازسازي حرم دو طفلان مسلم 11000 تومان.
سيد اسماعيل حسيني
جلسه در بخشداري
جلسه اي بدعوت بخشداري سامان در تاريخ 3/12/85 ساعت 9 صبح با حضور رئيسي بخشدار ، مهندس ارژنگ كارشناس بخشداري ، سيد اسماعيل حسيني ، محمدعلي شاهسون و محمد عرب اعضا شوراي اسلامي و آقايان : اكبر ، قلي ، محمد ، محمود و علي فرزندان احمد و يونس عرب در محل بخشداري تشكيل شد. هدف از اين دعوت و نشست رسيدگي به شكايات متعدد بر عليه شوراي اسلامي بخاطر عدم موافقت با طرح 30 هكتاري يونس و اكبر عرب بود. كه پس از بحث و گفتگو سر انجام قرار گرديد درخواست گردد اداره امور اراضي ميزان عرف ميانگين واگذاري زمين در ماركده را بررسي و مشخص و متقاضيان نام شركا واجد شرايط خود را اعلام تا تصميم گيري گردد.
جلسه درباره گاز
جلسه اي در تاريخ 2/12/85 ساعت 20 به دعوت آقاي بهرام عرب فرزند نورالله در منزل ايشان با حضور آقايان : شهرام مرداني از گرمدره ، علي قلي ايزدي و ناصر كرمي از صادق آباد ، حيدري و علامي از ياسه چاي ، بخشعلي شاهبندري و نيازعلي شاهبندري از قوچان و محمدعلي شاهسون و محمد عرب از ماركده تشكيل شد. هدف از اين دعوت و نشست استماع گزارش ملاقات آقاي بهرام عرب با تمدن نماينده مجلس بود كه پس از بحث و گفتگو قرار گرديد : يك : گزارشي مبني بر چگونگي عدم توانايي پرداخت همياري گاز رساني را طي نامه اي به فرمانداري شهركرد ارسال نماييم. دو : از آقاي تمدن در خواست وقت ملاقات و تشكيل جلسه گردد. سه : تا محرز و قطعي نشدن كمك هاي احتمالي شيوه قبلي دريافت همياري به قوت خود باقي و اعمال گردد. چهار : به منظور جلوگيري از ركود كار پروژه ، و اينكه تحت هيچ شرايطي پيشرفت كار گازرساني نبايد كند گرددد ، از دادن هرگونه وعده هاي تو خالي و غير واقعي و تحقق ناشده به مردم خود داري گردد.
مسابقات ورزشيبه مناسبت ايام دهه فجر ، و به همت پايگاه مقاومت سلمان ماركده مسابقات ورزشي در دو رشته پينگ پنگ و دو و ميداني برگزار گرديد كه نتايج آن به شرح زير است.
تنيس روي ميز كه با شركت 34 نفر و در دو روز ( 16/11 و 17/11/85 ) برگزار گرديد كه به صورت تك حذفي اجرا شد و آقايان : مهدي عرب فرزند صفرعلي به مقام اول ، اكبر عرب فرزند ناصر به مقام دوم و مصطفي عرب فرزند ناصر به مقام سوم دست يافتند.
لازم به ذكر است كه تعدادي از شركت كنندگان در اين رشته نسبت به نحوه برگزاري مسابقات توسط مسئول اين بازيها اعتراض داشتند.
دو و ميداني كه حدود 40 نفر شركت كننده متشكل از جوانان و نوجوانان روستا حضور داشتند در روز 19/11/85 از ابتداي مسير روستاي گرمدره تا محل پايگاه مقاومت روستاي ماركده را به طول 5/4 كيلومتر دويدند. شروع دويدن با شعار انرژي هسته اي حق مسلم ماست آغاز گرديد. و آقايان : رضا عرب فرزند علي مقام اول ، عباسعلي عرب فرزند محمد مقام دوم و محمد عرب فرزند موسي قلي مقام سوم را كسب كردند.
در پايان جوايز نفرات برتر دو رشته ورزشي يادشده توسط روحاني مستقر در ماركده و شوراي اسلامي به برندگان مسابقات اهدا شد.
گزارش از : اسدلله عرب
آواي ماركده : با عرض پوزش از ورزش كاران و ورزش دوستان روستا نسبت به تاخير چاپ اين گزارش ، به استحضار مي رسد به دليل عدم احساس مسئولينت مسئول ورزش روستا نسبت به گزارش اخبار ورزشي تقاضا مي شود يكي از ورزش دوستان اين مسئوليت را بپذيرد و گزارش اخبار ورزشي را به هنگام ، جهت چاپ ارائه دهد.
اعتراض به مزد كارگر
روز 24/11/85 تعدادي جوان به در خانه آمدند و گفتند : ما كارگران ماركده نسبت به روستاهاي ديگر مزدمان كم است و شما به عنوان يك نفر شوراي ماركده چرا براي ما كاري نمي كنيد ؟ تقاضاي ما اين است كه شما مزد ما را بالا ببري.
گفتم : ما نسبت به تعيين دستمزد نه اختياري داريم و نه مي توانيم كاري بكنيم . مزد كارگر از قانون عرضه و تقاضا پيروي مي كند . اگر كارگر زياد باشد مزدها پايين مي آيد و اگر تعداد كارگران كم باشد طبيعتا مزد ها بالا مي رود. بنابر اين ما كاري نمي توانيم بكنيم.
جوانان گفتند : ما قصد داريم امشب جلسه اي در مسجد داشته باشيم و راجع به مقدار مزدمان صحبت كنيم و تصميم بگيريم تقاضا داريم شما در جلسه ما شركت كنيد.
گفتم : چه نياز به آمدن من ؟ شما جلسه بگيريد ، صحبت كنيد و تصميمتان را بگيريد. منتها تصميمي بگيريد كه معقول و منطقي و قابل اجرا هم باشد.
جوانان گفتند : مي شود شما به عنوان يك خبرنگار نشريه آوا در جلسه ما حضور داشته باشيد ؟ و تصميم ما را به عنوان يك خبر درج كنيد ؟
گفتم : به عنوان خبرنگار آري. بنابر اين شب در جلسه حاضر شدم كه حدود 30 نفر جوانان آمدند و نشستند صحبت كردند و تصميم گرفتند و من هم تصميم آنها را به عنوان يك خبر در نشريه آوا درج كردم. بنابر اين ، شوراي ماركده هيچ نقشي در اين تصميم نداشته و ندارد .
پس از چاپ و توزيع اين خبر واكنش هاي مختلف و نيز اعتراض هاي زياد و انتقاد هاي فراوان بر اين خبر به من وارد آمد كه تعدادي از آن ها را در زير مي خوانيم.
اشتباه بزرگي كردي كه دستمزد 10 هزار تومان را در آوا نوشتي. خودتان را اينقدر دست اين جوانان ندهيد . اين چه حرفي بود كه در آوا نوشتي ؟ اين كارها از تو بعيد است. با اين كارت ضرر بزرگي به مردم زدي . عقلت را به دست چند تا بچه داده اي و هرچه آنها مي گويند تو مي نويسي ؟ مزد كارگر را اگر 7 يا 8 هزار تومان مي نوشتي مقداري عادلانه بود ولي ده هزار تومان نه . من مجبورم باغهايم را امسال نكنم . من امسال كارگر نخواهم گرفت. مبلغي پيش پرداخت به چند نفر كارگر داده ام اگر به همان قيمت آمدند كه هيچ اگر نه پولم را مي گيرم و مي گويم كارگر نمي خواهم. تو بايد طرف مردم را بگيري نه چند تا جوان را. تو حق نداري دستمزد را بالا ببري ، دستمزد ها چه ربطي به تو دارد؟. تو نبايد مي گذاشتي جوانان اين تصميم را بگيرند. تو بايد دخالت مي كردي و مي گفتي هزار تومان اضافه كنند نه 4 هزار تومان. ما شورا انتخاب كرديم كه جلو گراني را بگيرد نه خود گراني بياورد.
محمدعلي شاهسون ماركده
بخشدار جديد
جلسه اي در تاريخ 7/12/85 از ساعت 9 تا 12 در محل حسينيه اعظم سامان با حضور مسئولان شهرستان و بخش و اعضا شوراهاي اسلامي و دهياران تشكيل گرديد. هدف اين جلسه و نشست توديع آقاي رئيسي بخشدار قبلي سامان و معارفه آقاي قرباني بخشدار جديد بود.
نخست آقاي طاهري امام جمعه سامان سخن گفت و مشكلات بسياري را مطرح نمود سپس رئيسي گزارشي از كارهاي انجام شده را بيان كرد آنگاه آقاي رضائي معاون استانداري سخن گفت و اشاره نمود كه مسئولان امروز بيشترين كار را در ازائ كمترين بهره گيري از مزايا انجام مي دهند و به مسئولان هشدار داد كه آقاي احمدي نژاد پست ها را متزلزل كرده و هيچكس نمي تواند بگويد من تا 4 سال ديگر در اين پست خواهم بود بلكه بايد كار كرد تا ماند و نيز اشاره نمود كه استان در جذب تسهيلات در كشور رتبه اول را داشته است. سپس آقاي زمانيان فرماندار شهركرد سخن گفت و ضمن اطلاق دولت كريمه به دولت آقاي احمدي نژاد ، اشاره نمود كارها وقتي خوب پيشرفت خواهد كرد كه مردم و مسئولان با هم همكاري نمايند آنگاه آقاي قرباني بخشدار جديد به ايراد سخن پرداخت و گفت برنامه كاري من همان برنامه هاي رئيس جمهور آقاي احمدي نژاد در سطح و مقياس كوچكتر است و يكي از اولويت هاي كاري خود را توجه به توسعه صنعت توريسم يا همان گردشگري بيان نمود. جلسه با اهداء هداياي نهادهاي مختلف به آقاي رئيسي بخشدار سابق پايان يافت. افراد حاضر در جلسه باديده بوسي با رئيسي بخشدار خداحافظي نمودند.
آقاي رئيسي بخشدار سابق با ارسال نامه اي به عنوان شوراي اسلامي ماركده حلاليت طلبيده است با هم آن را مي خوانيم « شوراي اسلامي روستاي ماركده. سلام عليكم. خدمت به مردم بزرگوار و فرهنگ پرور بخش سامان آن هم در اردوگاه جمهوري اسلامي افتخار بسي سترگ و زيباتر آنكه حلقه گرم دوستان و همكاراني عزيز انگيزه و شيفتگي با مردم بودن را گرمايي ويژه مي بخشد تا جايي كه جدايي و مفارقت جانسوز بوده و بسان دوري جسم و جان رخ مي نمايد. دوران شيرين خدمت به اهالي خونگرم بخش سامان و در كنار شما بودن چونان ديگر لحظات گذشت و به تاريخ پيوست اما با شما بودن و عنايات مستمرتان به اينجانب فراموش ناشدني و ستودني است. رجاء واثق دارم كه بزرگي و متانت آن جناب لغزش هاي فراوان مرا بخشوده و به آنچه سخت به آن نياز دارم ( حسن عاقبت ) دعايم مي فرمائيد. محمدرضا رئيسي ».
آموزش مديريت و بهداشت باغ
جلسه آموزشي در تاريخ 8/12/85 ساعت 10 الي 12 به درخواست آقاي مهندس افلاكي رئيس حفظ نباتات جهاد كشاورزي و با دعوت شوراي اسلامي از مردم كه بوسيله اطلاعيه و اعلام از طريق بلند گوي مسجد انجام گرديد در محل مسجد تشكيل گرديد. هدف از اين كلاس آموزش مديريت و بهداشت باغ بود. كه آقاي مهندس افلاكي در اين كلاس مطالبي در رابطه با موضوع هاي زير براي حاضران بيان كردند.
يك : شرايط آب و هوايي. مطالعه و شناخت موارد تاثير گذار آب و هوايي روي درختان كه هنگام كاشت و داشت و برداشت بايد رعايت نمود. دو : خاك و تغذيه گياهي. مطالعه و شناخت نوع خاك و ديگر مواد غذايي كه ريشه گياه از آن تغذيه مي كند. سه : بحث آبياري. شيوه هاي آبياري درست و نيز تاثير آبياري منظم بر سلامتي درخت. چهار : نهال سالم. شناخت ، توليد و استفاده از نهال به منظور داشتن درختان و باغ سالم. پنج : آفات و بيماريها. مطالعه و شناخت روشهاي گوناگون مبارزه با آفات نباتي. در اين جلسه به هريك از شركت كنندگان دو برگ بروشور آموزشي شيوه چالكود و نيز 20 نكته مهم براي كاشت درست نهال هاي ميوه داده شد.
در پايان مهندس افلاكي جهت بالا رفتن اطلاعات و آگاهي كشاورزان نسبت به درخت بادام دو جلد كتاب را توصيه نمود كه كشاورزان فراهم و بخوانند. يك : راهنماي بادام . دو : بادام كشت و توسعه. محل فروش اين كتاب ها نيز كتاب فروشي مهرگان واقع در اصفهان ميدان انقلاب ابتداي خيابان سيد عليخان است.
چيزي كه باعث تاسف بود اين است كه علرغم دعوت از طريق نصب اطلاعيه و نيز دعوت مكرر از طريق بلندگوي مسجد و علرغم اينكه همگان به آموزش نيازمن ديم تعداد اندكي در كلاس درس حاضر شدند.
گزارش از محمدعلي شاهسون ماركده
اطلاعيه
به اطلاع كليه اعضاء شركت تعاوني روستايي ماركده و گروههاي تابعه ( صادق آباد ، ياسه چاه ، قوچان ، گرمدره و قراقوش) مي رساند اين شركت به دليل عدم باز پرداخت وام بعضي از اعضاي وام گيرنده در سال گذشته ، همچنين كاهش 30 درصدي ميزان وام دريافتي سال جاري ، طبق دستور سازمان تعاون روستايي شهرستان شهركرد كه در تاريخ 3/11/85 به شركتهاي ذيربط ابلاغ شده ، اين شركت از پرداخت وام مذكور معذور مي باشد.
مدير عامل ، عبدالمحمد عرب . نمايندگان: كريم و رمضانعلي شاهسون
نماينده طرح گلستان
نمايندگان و سردانگهاي طرح گلستان در تاريخ 3/12/85 از بين خود آقاي محمدتقي عرب را به عنوان پيگير كارهاي اداري طرح برگزيدند و قرار شده است در غياب ايشان آقاي علي عرب انجام وظيفه نمايد. كه توسط شوراي اسلامي طي نامه شماره 332 مورخه 11/12/85 به شرح زير به بخشداري معرفي شده اند.
« بخشدار محترم سامان. با سلام و احترام . مردم روستاي ماركده در دو جلسه متوالي در تاريخ هاي 26 و 27/11/85 با اجتماع در مسجد ماركده تصميم زير را اتخاذ نمودند.
يك : قرار گرديد كليه زمين هاي باقي مانده صحراي متعلق به مردم ماركده در قالب يك طرح باغداري عمومي بنام « گلستان » كارهاي اداري آن انجام و زمين واگذار و باغ احداث گردد. دو : هنگام تقسيم بر اساس محاسبه ميانگيني كه بدست خواهد آمد كساني كه در قسمت هاي ديگر صحرا زمين تحويل گرفته و يا تصرف نموده اند محاسبه و با ميزان زمين هاي تحويلي در اين طرح بالانس گردد. سه : معيار تقسيم زمين در طرح گلستان نفوسي خواهد بود. ( زن و مرد ، كوچك و بزرگ ، مردم ماركده كه ساكن ماركده اند ). چهار : به منظور انجام و پيگيري كارهاي فوق با حضور حدود 200 نفر از مردم ماركده در محل مسجد راي گيري كتبي و مخفي به عمل آمد كه تعداد 7 نفر به عنوان سردانگ و نماينده طرح بدين شرح برگزيده شدند. 1- عباس شاهسون. 2- محمد تقي عرب. 3- علي عرب. 4- ابوطالب عرب. 5- محمدرضا شاهسون. 6- عليمراد شاهسون. 7- رمضانعلي عرب. پنج : نمايندگان در جلسه مورخه 3/12/85 خود ، آقاي محمدتقي عرب را به عنوان نماينده به منظور پيگيري كارهاي اداري برگزيدند و قرار گرديد در غياب ايشان آقاي علي عرب انجام وظيفه نمايد. شش : با توجه به متن نامه شماره 7/31350 مورخه 15/10/82 اداره كل منابع طبيعي استان مبني بر تقسيم 61/593 هكتار زمين طرح مرتع داري بين 300 واحد دامي روستا و 250 واحد دامي مرحوم عبدالله شاهسون ، تقاضا و خواست مردم اين است كه سهم مرتع خود را تبديل به باغ با نام طرح باغداري گلستان نمايند.
اينك به پيوست كپي نامه يادشده و نيز كپي دو برگ صورت جلسه تصميم عمومي و نيز عين صورت جلسه انتخاب يك نفر نماينده طرح گلستان تقديم مي گردد ، خواهشمند است ضمن انعكاس اين تقاضا به مقامات مسئول دستور فرماييد موضوع پيگيري و نتيجه را به اين شورا اعلام فرمايند. رئيس شوراي اسلامي ماركده . سيد اسماعيل حسيني. رونوشت : آقاي محمدتقي عرب جهت پيگيري كارهاي اداري طرح يادشده و اعلام نتيجه به شوراي اسلامي ماركده. »
افتتاح پل
روز 5/12/85 توسط اداره راه سامان پل ورودي روستا آماده و مورد بهره برداري قرار گرفت كه جا دارد از زحمات اداره راه و نيز همكاري آقايان : اسماعيل شاهسون و ابراهيم شاهسون فرزندان محمدعلي بخاطر اهداء مقداري زمين به منظور تعريض جاده تشكر و قدرداني گردد.
جلسه بخاطر اصلاح پيچ جاده ورودي روستا
جلسه اي ساعت 14 مورخه 13/12/85 به درخواست شوراي اسلامي و به دعوت كتبي بخشداري سامان در محل دهياري روستا تشكيل شد. در اين جلسه آقايان : قرباني بخشدار سامان ، مهندس ارژنگ كارشناس عمراني بخشداري ، مهندس جعفري رئيس اداره راه شهرستان شهركرد ، تراكمه مسئول اداره راه سامان ، كبيري رئيس اداره آموزش و پرورش سامان و مرادي كارشناس اين اداره ، علي بيگي مسئول برق بخش بن و مهندس مختاري كارشناس شركت برق شهرستان ، اعضا شوراي اسلامي روستا آقايان : سيد اسماعيل حسيني و محمدعلي شاهسون و محمد عرب و دهيار آقاي ابوالفضل عرب حضور داشتند. هدف از اين جلسه و نشست بررسي و رفع مشكلات اصلاح پيچ جاده ورودي ماركده بود.
نخست قرباني بخشدار توصيه و رهنمود هايي مبني بر انجام كار بيشتر و بهتر در منطقه را نمود ، اعضا شوراي اسلامي و دهيار مشكلات مربوط به راه را بيان نمودند آنگاه آقاي جعفري فعاليت هاي اداره راه را بيان كرد و سپس به منظور اتخاذ تصميم همگي در محل پيچ جاده ورودي روستا حاضر و پس از بحث و گفتگو و تبادل نظر تصميماتي مبني بر اصلاح پيچ اتخاذ و موضوع صورت جلسه و به امضا رسيد.
قرار گرديد اداره راه نقشه اصلاح پيچ را تهيه و به مقدار نياز از زمين مدرسه به راه بيفزايد و با توجه به سه راهي بودن محل پيچ را اصلاح نمايد.
آموزش و پرورش موافقت نمود مقدار نياز اداره راه از زمين مدرسه در اختيار قرار دهد مشروط بر اينكه شوراي اسلامي روستا جبران زمين آن را بنمايد.
شركت برق نسبت به جابجايي دو عدد تير برق اقدام نمايد.
شوراي اسلامي با مالكان زمين پيچ قبل از پل قسمت بالاي جاده مذاكره و رضايت آنها را فراهم تا پيچ اصلاح گردد.
هل
گياهي است پايا با بن ساقه هاي برگدار به ارتفاع 7/2 تا 8/1 متر ، برگ ها مستطيلي سرنيزه اي. محورهاي مربوطه به گل آذين هاي خوشه اي به تعداد يك تا چندين عدد مستقيما از بن ساقه به صورت زيگزازي لوب دار برخاسته به سمت بالا. كاسه گل استوانه اي اغشايي. جام گل سفيد با هاله اي بنفش رنگ. تخمدان 3 برچه اي و تخمك ها متعدد است. ميوه نيم كروي يا كشيده كه بر روي آن خطوط برجسته اي به طور عمودي كشيده شده است. قسمت مورد استفاده دارويي، دانه ها مي باشند كه براي ممانعت از كاهش ميزان اسانس و جلوگيري از تقلب به وسيله ساير گياهان نزديك ، به صورت ميوه نگهداري مي شود. ميوه هاي هل كپسول هايي تخم مرغي شكل به رنگ سبز تا زرد نخودي كم رنگ است. ميوه ها بايد زماني جمع آوري شوند كه تقريبا رسيده اند يعني هنگامي كه رنگ دانه ها از قهوه اي مايل به زرد كم رنگ در ميوه نارس به قهوه اي مايل به قرمز در ميوه رسيده تبديل شده است. دانه هاي هل داراي 8 – 2 درصد اسانس بي رنگ تا حدود 10 درصد پروتئين ، 10 درصد روغن ثابت و ميزان زياد نشاسته تا 50 در صد تركيباتي از قبيل اگسالات كلسيم ، املاح آهن و منگنز است. هل درمان نفخ ، سوء هاضمه ، بوي بد دهان و اسپاسم عضلات مورد مصرف قرار مي گيرد. همچنين به عنوان ادويه در صنايع غذايي و مصارف خانگي و معطر كننده در فرآورده هاي دارويي – بهداشتي مختلف استفاده مي شود. در طب گذشته از هل به عنوان ضد نفخ ، ضد تهوع و استفراغ و خوشبو كننده دهان استفاده مي كردند. انتشار عمومي اين گياه به صورت وحشي ، محدود به مناطق حاره اي آسيا ، در جنگل هاي مربوط جنوب و به صورت كشت شده در سريلانكا ، لائوس ، گواتمالا ، السالوادور و مالزي است.
روزنامه شرق شماره 719
يارم
باد سحرگاهي وزيدن گرفت خواب از سرم پريد. كبك كوهي نغمه مي خواند من خيال كردم يارم آمد. رعد و برقي در آسمان بپا شد. شادي كنان از جا برخاستم . به خيال اينكه يارم آمد. آشوبي در گله بپا شد از ترس گرگ كوهستان چوپان فرياد مي زد گرگ را بگيريد من خيال كردم يارم آمد. زنگوله ها به صدا در آمدند گله از آغل بيرون آمده بود بزغاله ها در بند ناله مي كردند من خيال كردم يارم آمد. اي پسر ناله ي تو ديگر اثر ندارد. ديگه بس است هرچه ديديم و شنيديم نگو يارم آمد. نيمه شب است و بانگ خروس به گوش مي رسد. خدايا تنها داراييم خروس را نذرت مي كنم . بگو ديگر يارم بيايد. س . عرب
حجاب
براي نگهباني از بقاي خانواده و صلاح اجتماع ، اسلام به مردان و زنان و پسران و دختران سفارش مي كند كه به نامحرمان نگاه ناروا ندوزند. زيرا اين نگاه شهوت و هوس را به هيجان مي آورد و فتنه و فساد ايجاد مي كند. خداي متعال در قرآن كريم براي پيشگيري از گسستگي خانواده ها و جلو گيري از فساد و خيانت به پيامبر خود چنين فرموده اي پيامبر ، به زن هاي با ايمان بگو كه چشم ها را از نظر افكندن به مردان نا محرم فر هشته دارند و آرايش و زينت هاي خود را جز براي محارم خويش ظاهر نسازند. بر اساس دستور دين مبين اسلام زنان بايد بدن و موي سر خويش را از نگاه نا محرمان بپوشانند و از پوشيدن لباس هايي كه موجب جلب توجه مردان نا محرم مي شود ، اجتناب كنند.
ن . عرب
حرفهاي مردم
يك: انتخاباتي كه در جلسه طرح باغداران گلستان برگزار گرديد و اعضا اين طرح مشخص شدند انتخابات در جوي كاملا احساسي انجام شد و به دور از منطق و دليل بوده چون حذف و اضافه كردن كانديدها بر اساس قوم و طايفه اي بوده است.
دو: چند نفري از اعضا طرح گلستان نمي بايستي كانديد مي شدند چون خود گرفتاريها و مشغله هاي زيادي دارند.
سه: افرادي كه خواهان آبادي و كشت و كار طرح گلستان هستند چرا به فكر فرزندان و آينده آنها نيستند ؟ پيشنهاد اينكه كارگر روز مزد 10000 تومان بگيرد آيا تورم در دستمزد استاد كارها از قبيل بنا و سفيد كار نمي شود؟
چهار : فردي كه به درخواست چند نفر كانديد طرح گلستان مي شود و راي مي آورد آيا حسابهاي ديگر طرحها را روشن و شفاف كرده ؟ يا نه ؟
پنج : چرا شورا با آزاد سازي طرح گلستان موافقت نمود؟ اگر كسي درخواست كارگاه يا طرحي را دارد و خواست اجرا كند بايد از صادق آباد زمين بگيرد؟ جواب فرزندانمان را كه فردا خواهان زمين اند براي طرح هاي بزرگ چه كسي خواهد داد؟
شش : تقسيم زمين طرح گلستان به صورت نفسي انجام شد آيا پدر دختر زمين را به داماد خواهد داد؟ آيا باعث جدال نخواهد شد؟
پاسخ بي دليل ؛ در بيانيه غرض آلود در پاسخ آقاي اسدالله عرب گفته شده : با آموزش و پرورش مكاتبه شده و آقاي اصغر شاهسون مراجعه نكرده و تعهد نداده. اين در صورتي است كه من چند بار مراجعه كردم و آقاي آل ابراهيم معاونت اداره با آوردن بهانه هايي از جمله ما مدرسه را به يك نفر ديگر داديم و فعلا نمي شود اين كار را انجام داد مرا منصرف كرد.
و در آخر اينكه چرا در جلسات يا در نشريه آوا بعضي ها فقط به فكر اين هستند كه جواب دهند و فكر نمي كنند كه اين جواب صحيح يا غلط است؟ حبيب شاهسون
مزد كارگر 10000 تومان
در تاييد بيانيه گروهي از كارگران كه در نشريه آوا شماره 89 به چاپ رسيد ما جمعي از اهالي روستاي ماركده به منظور گفتگو پيرامون اين بيانيه جلسه اي تشكيل داديم. در اين جلسه به پيروي از بزرگان اسلام و امامان(ع) كه ما را سفارش به رعايت حقوق كارگر نموده اند و نيز به منظور كاهش اختلاف و تفاوت بين كارگر و كارفرما ، روي موضوع ، بحث و گفتگو كرديم كه موارد توافق صورت جلسه و به امضا رسيد و قرار گرديد ضمن اينكه خود بدان عمل مي نماييم از ديگر همشهريان عزيز هم در خواست گردد رعايت فرمايند.
يك : كارفرما موظف گرديد حقوق كارگر را در پايان ساعت كار پرداخت نمايد. دو : كارفرما موظف گرديد پس از 5 ساعت كار قبل از ظهر ، يك ساعت به منظور صرف غذا و اقامه نماز و رفع خستگي به كارگر وقت بدهد. سه : كارفرما موظف گرديد كه به كارگري كه از ساعت 30/6 صبح سر كار حاضر و تا ساعت 30/6 عصر كار انجام دهد مبلغ 10000 تومان مزد پرداخت نمايد. چهار : كارفرما موظف گرديد به كارگري كه ساعت 7 صبح سر كار حاضر و تا ساعت 6 بعد از ظهر كار انجام دهد مبلغ 8500 تومان مزد پرداخت نمايد. پنج : كارفرما موظف گرديد به كارگري كه ساعت 8 صبح تا ساعت 5 بعد از ظهر كار انجام دهد مبلغ 7000 تومان مزد پرداخت نمايد.
در پايان يك بار ديگر از همشهريان تقاضا مي شود به منظور همآهنگي در كار اجتماعي روستا موارد فوق را رعايت فرمايند. ضمنا منظور از كارگر در نوشته فوق افراد بالاي 18 سال سن مي باشد. امضاء 18 نفر
حرفهاي مردم
يكم : در انتخابات طرح گلستان مردم به منظور نماينده پيگير كارهاي اداري به عباس شاهسون راي دادند مي خواهم بدانم چرا و به چه دليل اين راي بالاي مردم به انحراف كشيه شد؟
دوم : روز 13/12/85 مشاهده كردم نمايندگان طرح گلستان گروهي و با ماشين مدل بالا دنبال كارهاي اداري بودند كه جا دارد از زحماتشان تشكر و قدرداني نمود و مي پرسم آيا اين ريخت و پاش هاي بي مورد به حساب مردم خواهد بود ؟ آيا شورا نظارت بر هزينه ها مي كند؟
ماركده روستايي بي « مار »
در دوره ي دبيرستان در كتابهاي زيست شناسي خوانده بودم كه بين موجودات زنده كره زمين دو نوع ارتباط وجود دارد ؛ يكي ارتباط زيستي و ديگري ارتباط تغذيه اي .
گياهان و جانوران ضمن داشتن رابطه ي همزيستي با هم ، با محيط زيست يعني حيطه اي شامل آب و خاك و هوا با شاخص ها و شرايط خاص خود هم متبط هستند. هيچ موجودي به تنهايي و مستقل از ديگران زندگي نمي كند و لازمه ي حيات ايجاد روابط با موجودات زنده ي ديگر است. بنابر اين همه موجودات زنده با يكديگر و با محيط زيستشان ارتباط دارند ، بر آن اثر مي گذارند و از آن تاثير مي پذيرند.
علاوه بر ارتباط ، بين موجودات ارتباط تغذيه اي نيز وجود دارد. گياهان موجود در روي زمين با بكار گيري آب و عناصر موجود در خاك و هوا ، و به كمك اشعه ي خورشيد غذا سازي مي كنند. حيوانات علف خوار با تغذيه از گياهان ضمن رشد و نمو و ادامه ي حيات ، غذاي حيوانات گوشت خوار را فراهم مي نمايند. پس گياهان تنها توليد كنندگان كره زمين هستند ، يعني قادرند مواد آلي مورد نياز خود را تهيه كنند. جانوران گياهخوار احتياجات ماده و انرژي خود را از گياهان بدست مي آورند و حيوانات گوشتخوار از گياهخواران تغذيه مي كنند. موجودات تجزيه كننده مانند باكتري ها و قارچها هم با تجزيه لاشه و بقاياي گياهان و حيوانات ، مواد آلي مورد نياز خود را تامين مي كنند. به هريك از اين روابط غذايي موجودات ، يك زنجيره ي غذايي مي گويند. مثلا خرگوش از گياه سبز تغذيه مي كند و روباه خرگوش را مي خورد يا موش بادام را مي خورد و مار موش را. يعني هر موجودي بصورت حلقه اي از زنجير با موجود زنده ديگر مرتبط است. در هر زنجير غذايي حلقه ي اول گياه سبز ، حلقه دوم يك جاندار گياهخوار و حلقه يا حلقه هاي بعدي موجودات گوشتخوار هستند. بين زنجيره هاي غذايي هم ارتباط وجود دارد كه به تعدادي از آنها كه با هم مرتبط هستند يك شبكه غذايي مي گويند. همه شبكه هاي غذايي هم با يكديگر ارتباط دارند بطوري كه مي توان گفت تمام موجودات زنده كره زمين يك شبكه غذايي بزرگ را تشكيل مي دهند كه به آن شبكه حيات مي گويند.
از آنجايي كه آدمي نيز موجودي زنده و جزء جانداران است لذا نمي تواند از اين ارتباط مستثني باشد ، اما گويي انسان به سبب داشتن قوه عقل و توانمندي هايي چون خود آگاهي ، انتخابگري و آفرينندگي خود را تافته جدا بافته دانسته ، پاي از گليمش دراز تر كرده و سعي نموده با به خدمت گرفتن علم و فن آوري تاثيرات زياد و بعضا مخربي بر محيط پيرامونش بگذارد. رشد سريع و بي قاعده ي جمعيت آدميان باعث شده تا آنها روز به روز مراتع و جنگلها را از بين برده و بجاي آن جاده و ساختمان بسازند. همينطور بشر با ايجاد سر و صدا و مزاحمت ، جانداران را از زيستگاهشان تار و مار نموده و به قلمرو و حريم و حقوق آنها تعرض كرده و با توليد آلاينده هاي مختلف ، محيط را مورد تخريب قرار داده است. مثلا در اثر سمپاشي بي حد و مرز ، ضمن از بين بردن حشرات موذي و مضر ، حشرات مفيد و حتي پرندگان و ماهي ها را از بين برده است و حتي اين كار او باعث شده تا گونه اي ديگر از حشرات مقاوم در برابر سموم با ايجاد جهش هاي ژنتيكي بوجود بيايند. همچنين با آلودگي فراگير و جبران نا پذير آب و خاك و هوا ، حيات زمين را با خطر جدي مواجهه نموده است ؛ همينطور با ندانم كاري هاي آدمي نسل برخي از حيوانات و گياهان منقرض شده و گونه هاي كمياب ديگري در معرض انقراض قرار دارند و صدها مورد ديگر از اين دست.
يادمان باشد ما انسانها با حيوانات و گياهان بر روي مركب زمين همسايه و همسفريم و برسر اين خوان « خاك و آب و هوا » همسفره ايم. خرد اينگونه حكم مي كند كه ضمن زندگي و ارتباط با ديگر موجودات و محيط زيست ، با مسالمت با آنها برخورد كنيم ، اما انگار دوستي انسان با محيط و موجودات آن يك طرفه است ؛ يعني آدمي فقط آنها را براي خود مي خواهد و در زندگي تنها بدنبال مراد و مقصود خود است ، حالا ديگر در اين ميان تعادل زيستي بهم بخورد ، حقوق بقيه مخلوقات خداوند ضايع گردد و محيط زيست تخريب شود براي او مهم نيست !؟
واقعا ما انسانها ، مخلوقات خود خواهي هستيم ، مثلا اگر به گاو و گوسفند ، و ماهيان و ماكيان اهميت مي دهيم و آنها را نگه داري مي كنيم و بدنبال اصلاح نژاد و گسترش نسل و تكثير آنها هستيم بخاطر سود جويي و بهره مندي خودمان است و اگر آنان را موجوداتي مفيد مي دانيم به سبب آن است كه اگر خدا قبول كند ما اشرف مخلوقات هستيم و گفته مي شود همه عالم را براي ما خلق كرده اند اما اين فرض باعث نمي شود كه همه موجودات قرباني تمايلات و منفعت طلبي هاي ما شوند. بلكه اين موضوع رسالت و وظيفه ما را سنگين تر مي كند كه از امكانات و موجودات به بهترين نحو و به حق خودمان استفاده كنيم. اشرف مخلوقات نبايد ظالم ، خودخواه ، مخرب ، خونريز و كوته بين باشد ، اگر او سرور موجودات است بايد اين آقايي را در فرايند فكري و رويه و رفتارش نشان دهد و بداند آنچه وجه تمايز او با سايرين است گوهر عقل و انديشه و گنجور خرد و اخلاق است و نه « خور و خواب و خشم و شهوت »
و اما بعد… چندي است داد مردم منطقه ما از دست موش هاي صحرايي بلند شده است كه در موقع برداشت محصول شبانه و با شگردي خاص بادامها را ربوده و در لانه هاي خود انبارمي كنند. اينگونه كه نقل شده و برخي به چشم ديده اند ، موش ها شب هنگام در پناه تاريكي و مصون از حمله پرندگان و حيوانات شكاري و مارها و درغياب صاحب باغ مبادرت به سرقت بادام ها مي كنند ؛ يكي از آنها از درختي بالا مي رود ، يكي يكي بادامها را كنده و پايين مي اندازد و ديگري در پايين آنها را جمع آوري مي كند ، هربار كه موش بالاي درخت بادامي را پايين مي اندازد با ايجاد صدايي به موش پاييني اطلاع مي دهد كه بادامي را پايين انداخته سپس موش پاييني پس از يافتن بادام با پاسخ صداي او به وي اطمينان مي دهد كه بادام را يافته است. بعد كه تعداد زيادي بادام جمع شد ، موش بالايي پايين مي آيد ، يكي از آنها به پشت مي خوابد ، بادامهاي دشت شده را در آغوش مي گيرد و ديگري نيز دم او را مي كشد تا به لانه ببرند و در انبارهايي مجزا و مخصوص به طرزي مرتب تلنبار و ذخيره مي كنند تا در فصل زمستان دغدغه قوت و غذا نداشته باشند.
با توجه به اين موضوع آنچه مرا واداشت تا اين مقاله را بنويسيم اين بود كه در بين مردم ما باوري وجود دارد كه « مار » جانوري مضر و دشمن انسان است و عقيده و تاكيد دارند كه هر كجا ديده شود بايد آنرا كشت ؟! كمتر كسي از كشاورزان و روستائيان پيدا مي شود كه مار يا مارهايي نكشته باشد و كمتر موردي وجود داشته است كه ماري در مواجهه با انسان جان سالم بدر برده باشد ؛ در حاليكه اگر ژرف نگر و واقع بين باشيم متوجه مي شويم كه به رغم اين باور غلط و غافلانه ، مار نه تنها مضر نيست بلكه مفيد هم هست ؛ چرا كه اولا كمتر موردي پيش آمده كه ماري بي جهت كسي را نيش بزند و در ثاني به ندرت پيدا مي كنيد كسي را كه دچار مارگزيدگي شده باشد ، حال آنكه ما مدام از طرف پشه ها مورد گزش قرار مي گيريم ، به وسيله مگس ها بيمار مي شويم ، محصولاتمان توسط موش ها و درختانمان بوسيله خرگوش ها مورد هجمه قرار مي گيرد و اين در صورتي است كه مار نه تنها گزندي به محصولات ما وارد نمي كند ، بلكه با شكار موش ها باعث تعديل جمعيت آنها مي شود ، در تصفيه هوا دخيل است ، سم آن در داروسازي كار برد دارد و علاوه بر دهها فايده ديگر ، خود او هم موجب زيبايي و تنوع حيات وحش و زيست كره مي گردد و عجبا كه با اين همه حسن همچنان دشمن آدمي محسوب مي شود!!؟
مار هم مانند ما مخلوق و موجود خداست ؛ حق حيات و از محيط سهم دارد و واقعا اگر او نبود « زندگي چيزي كم داشت » وقتي ندانسته مارها را از بين مي بريم موش ها زياد مي شوند و دود اين ندانم كاري ضمن تيره كردن حيات و محيط به چشم خودمان مي رود ؛ چرا كه همه ذرات اين عالم بهم پيوسته و تمام موجودات آن به يكديگر وابسته اند.
اينك كه نام روستاي ما بر گرفته از اسم اين خزنده خوش خط و خال و با نقش و نگار است و نشانگر آن است كه روزگاي به خاطر وفور اين موجود زيبا در اين منطقه نام آن را بر آبادي ما گذاشته اند و نيز اين همه فايده براي عالم و آدم دارد ، پس بياييد آن را دوست بداريم ، از بين نبريم و از آن حفاظت كنيم.
شكرالله شاهسون ماركده
خاطرات يك بورژوا
روزي با يكي از بورژواها هم سفر بودم. در راه گرم گفتگو شديم. گفتگو چنان داغ بود كه نفهميدم كي به مقصد رسيديم. چون گفته ها نا تمام ماند تقاضا كردم زماني مناسب گفتگو را پايان ببريم كه با گشاده رويي پذيرفت و يكي دو ماه بعد نشستي با هم داشتيم كه خلاصه و مضمونش را مي خوانيد. در اينجا ممكن است پرسشي در ذهن خوانندگان پيش آيدكه بورژوا چيست ؟ بورژوا يعني سرمايه دار، آدم مرفه، آدم ثروتمند شهر نشين. بورژوا يك فرد سرمايه دار در يك نظام بورژوازي را گويند و يك اصطلاح فرانسوي است كه با شعارها و آموزه هاي انقلاب كبير فرانسه در جهان پراكنده شد و به زبان و فرهنگ ما هم راه يافت و رايج شد و كاربرد چند گانه دارد. بورژوازي در زمينه اقتصادي يعني نظام سرمايه داري، كه در آن ، صاحبان سرمايه بر خلاف كارگران ، كاري انجام نمي دهند، با داشتن وسايل توليد و به كار گرفتن كارگران ، زندگي مرفهي دارند. بعد يك اصطلاح سياسي است و بيشتر ماركسيست ها بكار مي برند يعني طبقه سرمايه دارانِ استثمار گر ؛ در مقابل طبقه پرولتارياي زحمت كش ( كارگران). در اصطلاح تجاري اش به گروهي و يا قشري كه در نظام بورژوازي كارشان داد و ستد كالا است، دلالي است، واسطه چي اند اطلاق مي شود.و در اصطلاح صنعتي اش به بخشي از بورژوازي كه در زمينه كارهاي صنعتي فعاليت مي كند گفته مي شود. و بورژوازي مالي يعني بخشي از بورژوازي كه در زمينه امور بانكي، بورس و صرافي فعاليت مي كند و بورژوازي ملي يعني نظامي اقتصادي كه متكي بر توليدات داخلي است و منافع اش با انحصارات خارجي در تضاد است.
سخن آغازين از من بود كه چرا بسياري از مردم بجاي سرمايه گذاري و فعاليت در زمينه توليد ، دنبال دلالي و واسطه گري مي روند و بيشتر به زندگي انگلي مي انديشند و در اين زمينه سرمايه هاي خود را به كار مي اندازند ؟ و خيلي ها هم توانسته اند يك شبه راه صد ساله را هم بپيمايند؟!
بورژواي همسفر كه از افراد موفق اين قشر محسوب مي گردد با تضمين گرفتن كه نا شناخته بماند گفت : من دوست ندارم ما را دلال و واسطه چي بنامند اين نام ها خوشايند نيست بلكه بهتر است كاسب گفته شود و مي دانيم ؛ كاسب هم حبيب خداست !؟ ( الكاسب حبيب الله ). كاسب ها از آنجايي كه با مردم سر و كار دارند و در آمدشان از جيب هاي مردم بايستي بيرون بيايد ناگزيرند آدمي خوب جلوه نمايند. بدين منظور با رعايت ظواهر آداب و رسوم و انجام فرائض عبادي بصورت برجسته و نمايان و با ظاهر شدن در ميان جمعيت هاي مذهبي و احيانا اقدام به كارهاي عام المنفعه اي كه جنبه مذهبي و اخروي دارد خود را به عنوان آدم هاي مومن عرضه مي نمايند. و مردم هم همين تلقي را از آنها مي دارند. بدينجهت فرد كاسب معتمد محل محسوب مي گردد و بسياري از مردم برانان اعتماد مي نمايند، فرد درست كار مي پندارندشان، فرد پاك مي شمارندشان، و حرفشان و نظرشان بويژه در زمينه و مسائل اقتصادي و داد و ستد و حتا اختلافات محلي فصل الخطاب است. اينها زمينه هايي است كه قشر كاسب براي پيشرفت كار خود و به منظور دست يابي به اهدافش در جامعه فراهم نموده است. و براي تحكيم اين زمينه ها در برخورد با مردم و هنگام داد و ستد ذكر خدا را مي گويد، در شروع كار، الهي به اميد تو، دشت حلال، يك من بار بابركت وحلال،خدا يا از من حركت و از تو بركت، توكت علي الله، حضرت عباسي در اين معامله فلان قدر براي من بيشتر نيست، رزق حلال چه فايده اي دارد كه من بخواهم دنبال حرام بگردم و دعاهاي ديگر بر زبان مي آورد و غير مستقيم به مشتري خود تفهيم مي كند كه آدمي است مومن، حلال خور، خدا ترس، مقيد به حلال و حرام. چرا متوسل به اين زمينه چيني ها مي شويم؟ چون بناي كار ما كاسب كاران بر كلاه گذاري و كلاه برداري به منظور بيرون آوردن پول از جيب مردم است. خوب هر آدمي هم نمي خواهد و حاضر نمي شود كه كلاه سرش رود و يا پولش را ديگري بخورد؟ پس بايد اول اعتماد سازي كرد و اين زمينه ها به منظور اعتماد سازي است.
نخست ببينيم يك آدم كاسب چگونه شخصيتي بايد داشته باشد؟ آدمي كه به اين جرگه وارد شد يا بايد وجدان آگاه نداشته باشد و يا اگر هم داشت يا بايد آن را ضعيف نمايد، بميراند و يا راه هاي فرار از عذاب براي آن بيابد. در صورت نداشتن وجدان آگاه و بيدار راه هموار تر است ولي اگر بود چي؟ براي ميراندن وجدان در اين جرگه خود بخود و به مرور انجام مي گيرد. چگونه ؟ وقتي آدمي توي اين مسير سير نمود با دست يابي و دست يازيدن به پول و اموال مردم ، چنين اين مال غير شيرين، لذيذ و لذت بخش است كه همانند آهن ربا كه آهن را بربايد اين حرفه انسان را به سمت خود مي كشد، ذهن فعال مي شود تمام هوش و استعداد آدم به كار مي افتد. انسان چنان در اين وادي غرق مي شود كه علاوه بر فضائل وجدان، ديگر فضائل انساني هم كمرنگ و يا احيانا فراموش مي شود. حال اگر كسي تربيت خانوادگي سختي داشته باشد و وجدان قوي در او شكل گرفته باشد راه پاياني براي فرار از عذاب وجدان توسل جستن به راه كارهاي خود و خداي خود را گول زدن است. آنگاه پس از طي اين مراحل راه هموار مي گردد. و يك كاسب راحت مي تواند دروغ بگويد، راحت مي تواند قسم دروغ بخورد و براي قسم دروغ خود هم در ذهنش راه فرار باز مي نمايد. ابزار هاي ديگري هم هر كاسب بايد در اختيار داشته باشد. يكي اطلاعات و شناخت نسبت به اجناس مورد معامله، ميزان عرضه و تقاضا در بازار و نرخ ها، و زبان آوري يا بقول خودمان حرافي. وقتي يك كاسب اين مراحل را پشت سر گذاشت و اين ابزار ها را داشت بدون شك موفق خواهد بود.
چنين آدمي كه به اين خصوصيات دست يافته تمام سلول هاي بدنش براي دست يابي به پول و سود بيشتر مي انديشد، تلاش مي نمايد، هنگام خواب، استراحت، خوردن، سرنماز و… راه مي جويد و چاره جويي مي كند. گران فروشي يكي از راه هاي كهنه و قديمي دست يابي به پول بيشتر است كه در همه موارد و همه جا و همه وقت جواب نمي دهد. يك كاسب ممكن است جنسي را گران بفروشد و جنس ديگري را نه ، و يا نتواند. بستگي به شرايط از جمله ناچاري مشتري، كميابي كالا، نوبر بودن، ناشناخته بودن، ناآگاهي خريدار، سوء استفاده از اعتماد خريدار و يا ساده و صادق بودن خريدار دارد. امروز اين شيوه كمتر جواب مي دهد. دلايل آن هم اين است كه همه مردم به بازار دسترسي دارند.، فروشنده هاي زيادي وجود دارد، ميزان كالايي كه ما به مردم مي فروشيم نسبت به ميزان كالايي كه مي خريم ناچيز است. ارزان خريدن راه ديگر دست يابي به در آمد بيشتري است. و عمده در آمد ما كاسب كاران در ارزان خريدن محصولات كشاورزان است. چون كالاهاي توليدي در روستا از كالاهايي كه ما عرضه مي كنيم از نظر حجم و مبلغ بيشتر است. اولين كاري كه در مواجه شدن با محصول كشاورز مي كنيم يك كاستي، يك عيب براي آن مي يابيم يا اگر نداشته باشد برايش مي تراشيم مثل ريز بودن، لاغر بودن، نامرغوب بودن، مخلوط داشتن و… بعد براي ترغيب انجام معامله با زبان مخ او را بكار مي گيريم و به اصطلاح خودمان مخش را توي فرقون مي گذاريم و با دادن اطلاعات دروغ مانند بازار شل شده، ديروز من يك تن برده بودم نتوانستم بفروشم و آن را برگرداندم، يا ناگزير زير قيمت فروختم، اين معاملات براي ما چيزي ندارد، اصلا مي برم براي خودت مي فروشم، من براي اينكه بيكار نباشم داد و ستد مي كنم و الا به جز ضرر چيزي براي ما ندارد، اجناسي كه قبلا خريده ام هنوز روي دستم مانده ، از فلاني هم با همين قيمت خريدم و… از نظر رواني كشاورز را در وضعيتي قرار مي دهيم كه فكر كند راه چاره اي جز فروش محصول خود در همن جا و به همين آدم ندارد. كاسب ها اصولا از آدم هاي زرنگ جامعه اند. و آدم زرنگ از موقعيت هاي پيش آمده بهترين سود را خواهد برد مي داند در چه جايي چه دروغي بگويد با چه لحني حرف بزند. روزي يك بنده خدايي يك گوني بادام در مغازه من آورد پس از وزن و ورانداز كردن بادام ها را خشك و مرغوب يافتم. در عين حال كه بررسي مي كردم يك عدد بادام به نظرم تر آمد و حدس زدم كه همين يك دانه به اشتباه روي اينها افتاده است چون هرچه جستجو كردم ديگر نيافتم بادام تر برداشتم شكستم و به دست كشاورز دادم و گفتم بادام هايت يك دست خشك نيستندلابلايشان تر است و به همين خاطرآن ها را ترمحسوب نمودم. روزي يك خانمي دوتا گوني بادام توسط يك نفر برايم فرستاد ديدم واسطه اي در ميان هست و همه كار مي توان كرد نخست بادام ها را دلخواه وزن كردم مقداري ارزان تر حساب كردم و سرانجام جمع را 15 هزار تومان كمتر اعلام كردم. يكي دو ساعت بعد آن خانم صاحب بادام زنگ زد و گفت فلاني 5 هزار تومان كم داده اي؟ گفتم چطور ؟ گفت : ديروز به همين ميزان بادام به فلاني داده ام 5 هزار تومان بيشتر داده است كه گفتم دوباره وزن مي كنم شايد اشتباه شده باشد. و 5500 توان برايش فرستادم و فهميدم فلاني هم همانند من كلاه سر بنده خدا گذاشته است با اين حال عالما و عامدا علاوه بر دخل و تصرف در وزن و ارزان حساب كردن مبلغ 9 هزار پانصد تومان هم از پولش كش رفتم. بايد دانست پرسود ترين و بي دغدغه ترين مشتري ها خانم ها هستند چه هنگامي كه خريد مي كنند و چه هنگامي كه كالا براي فروش آورده باشند. چون بسياري از آنها معاملات را دور از چشم شوهران يا بدون اجازه و پنهان از شوهران خود انجام مي دهند و يا با شوهر خود در خانه رابطه عادي دارند وحالا جنس آورده و نيازهاي خانه را خريد مي نمايد. در هر صورت از قيمت نمي پرسد چندان از وزن و باسكول و حساب و كتاب سر در نمي آورد و اگر هم سر در بياورد حيا و حجب و پوشش كه دارد اجازه نمي دهد كه خيلي نزديك شود پرس و جو و گفتگو نمايد لذا دست مغازه دار در اينجا باز تر است كه هم وزن اجناس را كم و زياد كند و هم آن را ارزان تر و هم كالاهايي كه مي خرد گران تر محسوب نمايد. به علاوه افراد ديگري هم هستند كه رابط خانم ها هستند. براي مثال پسر نو جواني مرتب بادام در دكان مي آورد و هربار مي گفت از خاله ام است، از عمه ام هست، از دختر خاله ام هست و… و من هم با قيمت و وزن مناسب محاسبه و پولش را مي دادم. يك روز يك زن زنگ زد و گفت دوتا گوني بادام كه فلان پسر آورد مال من بوده و شما خيلي ارزان حساب كرده اي؟ ديدم آن پسر از پول بادام ها 15 هزار تومان كش رفته است. پسر را پيدا كردم و گفتم پول آن خانم را بدهد. چند روز بعد در مدرسه در جلسه انجمن اوليا شركت داشتم كه گفتند فلان پسر موبايل به كمر به مدرسه مي آيد و سيگار وينستون هم مي كشد ديدم همان پسر را مي گويند. مي خواهم اين را بگويم هر كه دستش مي رسد همين كار ها را كه كاسب كاران مي كنند انجام مي دهد و هركه از اين كارها نمي كند يا بلد نيست يا دستش نمي رسد. چند نمونه برايت مي گويم.
اوايل كه من دكان دار شده بودم با ميني بوس به شهر مي رفتم و اجناس مي آوردم و هميشه هم در صندلي جلو در كنار راننده مي نشستم و با راننده گفتگو مي كرديم روزي در قلعه موسي خان پير مردي پوست گوسفندي را در ميني بوس قرار داد و خطاب به راننده گفت بفروش و پولش را برايم بيار. در نجف آباد پس از پياده كردن مسافران در خياباني جلو دكاني نگهداشت و صدا زد سيد، بيا اين پوست را ببر. و سيد پوست را ورانداز كرد و 8500 تومان پول به راننده داد. عصر كه برگشتيم پير مرد سر راه ايستاده بود. و راننده گفت: دو ساعت توي شهر مي گشتم تا توانستم به 2 هزار تومان بفروشم. پير مرد گفت دستت درد نكند كرايه ات را هم كم كن و راننده 1500 تومان به پير مرد داد. اين راننده ميني بوس اكنون در سن 56-7 سالگي يكي از حاجيان مومن روستاي ما است و هميشه بدون استثنا جايش در مسجد در صف اول نماز جماعت مي باشد.
باز روزي شاهد بودم يك خانم دوتا بوكه ماست در ميني بوس تحويل راننده داد تا در نجف آباد بفروشد. گويا روز قبل يكي از بازاريان به راننده سفارش ماست داده بود. راننده ظهر ماست را به خانه مرد بازاري برد، ناهارش را خورد، ماست ها را قدري گرانتر به عنوان ماست سفارشي حساب كرده بود و انعام هم گرفته بود عصر در روستا آن زن آمد راننده گفت با بدبختي ماست ها را فروختم خوب نبودند مجبور شدم كمي ارزانتر حساب كنم.
روزي يك نفر به من گفت راننده ميني بوس كه هلوهاي مردم را به بنگاه مي برد تعقيب كن و من در شهر پياده شدم و با ماشيني ديگر او را تعقيب كردم ديدم سر فلكه آخر نجف آباد ايستاد و يك صندوق گوجه اي از مغازه كنار خيابان گرفت و در تاق ميني بوس از روي صندوق هاي هلوي مردم از هر كدام چند تايي برداشت و جلو مغازه صندوق را باسكول كرد و به دكان دار داد و پولش را گرفت و رفت.
يك كاسب اگر خواست وجدانش را زير پا نگذارد ، كلك نزند، دروغ نگويد، حق و ناحق نكند، گران نفروشد، ارزان نخرد، وزن ها را كم و زياد نكند، گول نزند، كلاه سر ديگري نگذارد، امكان ندارد بتواند پيشرفت كند فقط مي تواند يك زندگي عادي داشته باشد. ساير شغل ها هم همينگونه است. ببينيد چرا اكثر كشاورزان با اينكه چندين برابر ما كاسب كاران زحمت مي كشند ولي رشد اقتصادي ندارند؟ چون اكثر صادق اند، و فقط از دسترنج خود زندگي مي كنند، كلك بلد نيستند. يا مثلا يك كارمند را در نظر بگيريد اگر رشوه نگيرد و سرش به كار خودش بند باشد و فقط بخواهد حاصل دسترنج خودش را بخورد فقط مي تواند يك زندگي بسيار عادي و معمولي داشته باشد. شما اگر گذشته همين 40 سال ماركده را مطالعه كني خواهي ديد فقط كساني كه دستشان به اموال مردم، پول مردم آلوده بوده توانسته اند به سرعت ، خود را از نظر اقتصادي بالا بكشند بقيه مردم در حد همان زندگي معمولي و عادي مانده اند.
بهرصورت دروغ گويي يكي از اصول اوليه و مسلم كاسبي است و ذهن كاسب ها براي راه جوئي به منظور دست يابي به سود بيشتر با هوش ترين ذهن هاست. روش هاي مختلف به منظور دست يابي به پول بيشتر هست مثل مخلوط كردن بادام ها، نپرداختن به موقع پول محصول خريداري شده و معامله كردن با آن، تحويل جنس بجاي پول و…
روش پول در آوردني كه اخيرا بسيار باب روز شده و هركه به نوعي از آن سود مي برد دريافت بهره پول است كه عمدتا كاسب كاران آن را رواج داده اند، شايع كرده اند و خود به همين شيوه سودهاي كلاني مي برند و به علت كار برد وسيع و گسترده و عمومي شدن، زشتي و نا پسندي اش هم روز به روز كمرنگ تر مي شود و آهسته آهسته به يك پديده معمولي روز در مي آيد و هر آدمي با توجه به ميزان وجدان آگاهي كه برايش باقي مانده به شكلي آن را اجرا مي نمايد. آنهايي كه وجدانشان را به كلي ضعيف يا ميرانده اند خيلي راحت و رك و پوست كنده و بقول خودمان راستا حسيني مي گويند سود پول در ماه فلان مقدار مي شود با اين شرط حاضر هستي؟ حال متقاضي است كه بايد حساب كار خود را بكند و تصميم بگيرد. اين فقط در دادن پول نقد نيست بلكه در حساب نسيه دادن و نسيه بردن هم همين روش را به كار مي بريم. مثلا كسي اجناس نسيه برده خوب هنگام خريد مقداري بخاطر نسيه بودن گران تر محسوب مي گردد و هنگامي كه بايد پولش را بدهد اگر دير تر بياورد ما باز همان سودش را محسوب و با عنوان و نام كالا به فهرست اجناس او اضافه مي كنيم و دريافت مي نماييم يا اگر بدهي اش خيلي عقب بيفتد هنگام دريافت سود پولش را هم محاسبه و مي گيريم.
گروهي هم در بين كاسبان هستند كه در تظاهر بهره پول را حرام مي دانند. و از آنجاييكه نمي توانند چشمان خود را از پول بيشتر و باد آورده هم برهم بگذارند روش هاي خود و خدا گول زنك را پيش مي گيرند. چگونه ؟ فردي مراجعه مي كند و درخواست پول مي نمايد يا نه از فبل بدهكار است و نتوانسته بدهي اش را بپردازد پيشنهاد داده مي شود كه سود پول را در قالب معامله صوري بادام تامين نمايد. بدينصورت كه بادام مثلا 5300 را به قيمت 6500 تومان بخرد آنگاه بر اساس آن خريد گرانتر، حساب تسويه مي شود. و يا نه بعضي جاها هم بادام جا بجا مي شود. مثلا بجاي پول بادام با نرخ گرانتر به درخواست كننده تحويل مي دهد. نمونه اش را همين ديروز من داشتم. فردي بادام 5300 توماني را 6500 تومان خريد و به من فروخت 5300 تومان. تا بتواند مبلغي به عنوان قرض بگيرد. كاسبي كه بادام گرانتر بجاي پول به عنوان قرض مي دهد خود و وجدان خود را قانع مي كند كه سودش را در قالب معامله بدست آورده و نه مستقيم دريافت بهره پول و براي خود اين مازاد را حلال مي داند. چرا ؟ براي اينكه به زعم خود معامله كرده و معامله هم كاريست حلال و با رضايت هم انجام شده است. بيشتر كساني كه به اين روش سود پول مي گيرند آدم هاي به ظاهر بسيار مذهبي، مومن، مسجدي و زيارت هاي تكراري رفته اند. ولي روش مستقيم و بي رودربايستي دريافت بهره پول روز به روز بيشتر مي شود و آن قباحت و زشتي خود را هم از دست داده و مي دهد. اين گروه كه به شكل مستقيم بهره پول مي گيرند فقط در ماه محرم و رمضان به مسجد مي روند و در عزاداري ها شركت مي نمايند كه ممكن است سر دسته سينه زنان و يا زنجير زنان هم قرار گيرند. مي خواهم بگويم نتيجه كار هر دو گروه يكيست ولي من فكر مي كنم آنهايي كه با معامله صوري بادام و حساب شده سود پول مي گيرند قدري آلوده ترناپاك تر، نا سالم تر از آنهايي اند كه مستقيم اين كار را مي كنند. چون سود پول در معامله بادام بسيار بيشتر از دريافت سود مستقيم پول است.
مي رسيم به اينجا كه چه كسي اين آموزش ها را به جوانان و كساني كه تازه به اين راه و سمت كشيده شده اند ياد مي دهد؟ اول در خانواده، اگر در خانواده مسائل حلال و حرام، مال مردم و مال خودي مطرح نباشد فضائل اخلاقي در تكوين شخصيت فرزندان خانواده كاشته نشده باشد، شرافت انساني و احترتم به حق و حقوق ديگران در لايه هاي شخصيت بچه ها نهادينه نشده باشد فرزند در جامعه خيلي راحت تر مي تواند در زمينه دست يازيدن به پول بيشتر ، از طريق جيب و اموال ديگران موفق باشد در مرحله بعد خود همين كاسبان، تازه كاران را ياد مي دهند. براي نمونه من اول قصابي مي كردم و با يك قصاب كهنه كار شريك شدم كه ديدم هنگام كشت و وزن گوشت دام هاي مردم چه كلك هايي مي زند تا گوشت دام كم وزن در آيد . بعد از همين كاسب كهنه كار ياد گرفتم كه اگر سنگ باسكول را فلان قدر بسابي فلان قدر مي تواني وزن بار را كم نشان بدهي. دزدي در وزن يكي ديگر از راه هاي دست يازيدن به پول و مال مردم است و آن دست كاري در سنگ ها و خود باسكول است. من وقتي كه از شريك خود جدا شدم و مستقل دكان داري را شروع كردم يك روز پدرم به مغازه آمد و گفت يك نصيحت مي كنم هيچگاه فراموش نكن و آن اينكه هركار مي خواهي بكن ولي وزن ها را كم و زياد نكن، و من اين حرف پدرم در گوشم ماند.
چيزي كه براي خود من هم شگفتي دارد اين است كه پول زياد خود آدم كه با دست رنج به دست آمده به اندازه پول كمي كه با كلك و يا بهتر بگويم با دزدي كاسب كارانه از مردم كش رفته ايم لذت ندارد! شيرين نيست! و انسان را به وجد نمي آورد! براي مثال من امثال 20 ميليون در آمد كشاورزي شخصي داشتم و هنگام بادام چيني مثلا در روز چند تا كارگر داشته و20 تا گوني بادام به خانه مي آورديم حال اگر در دكان مثلا توانسته بودم 20 هزار تومان سر كسي كلاه بگذارم اين 20 هزار تومان از آن 20 گوني بادام برايم شيرين تر لذت بخش تر و دلپذير تر مي نمود يا مثلا اين 20 ميليون درآمد كشاورزي هيچ مرا شادمان نكرده ولي درآمد دكان چرا!؟ اين است كه مي گويم انسان كه در اين خط سير كه افتاد، اخلاق انساني اش را از دست مي دهد، عاطفه و احساس نوع دوستي در او مي ميرد، فضيلت هاي اخلاقي مثل انصاف، مال حلال، رزق حلال، پاك زيستي، گفتار پاك،راست گويي و در نهايت شرافت انساني از انسان زايل مي شود چون چنين آدمي همه چيز را با عينك سود و پول مي بيند دوست بورژوايم دو پرسش مرا مسكوت گذاشت و پاسخ نداد؛ يكي اينكه چه دليلي داشته و دارد كه شما اين ناهنجاري هاي شغلي خودت را خيلي شفاف و بي پيرايه به من بگويي ؟! و ديگر اينكه آيا امكان دارد كه يك بورژوا بتواند وجدان ضعيف ، بيمار و فلج شده خود را باز يابد و سالم نمايد؟
دوست بورژواي من در پايان گفتگوي 2 ساعته اش مشغول درست كردن حساب محصولات كشاورزي شد كه من به او فروخته بودم و سر انجام از آن قيمتي كه توافق كرده بوديم هر كيلو 50 تومان ارزان تر حساب نمود و چند بار هم جان مرا قسم خورد كه همين قدر فروختم، خودم هيچ سود نمي خواهم، چون رفيق هستيم، فقط براي خودت فروختم، زحمت و كرايه ام را هم نمي خواهم، من هرچه دارم متعلق به خودت است، در مقابل شما پول چه ارزشي دارد، شما هرچه پول بخواهيد تقديم مي كنم، پول در مقابل دوستي ارزش ندارد و… پس از اين همه تعارف مبلغ 43000 تومان كلاه سرم چپاند و رفت اصلا نفهميدم چگونه شد كه من نتوانستم چيزي بگويم به راستي مخم را بكار گرفته بود.
محمدعلي شاهسون ماركده 7/10/85
نكاتي چند در باره سفرهاي نوروزي
با توجه به نزديك بودن ايام نوروز و سفرهاي نوروزي توصيه هايي را براي شما مردم عزيز فراهم كرده ام كه خدمتتان عرض مي نمايم.
آب آشاميدني : 1 – از آب لوله كشي قابل شرب يا آب بطري شده داراي مجوز وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشكي استفاده نماييد. 2 – از آب هاي جاري و چشمه هاي روباز ( بدون بهسازي و لوله كشي ) جهت شرب جدا خود داري فرماييد.
مواد غذايي : 1- مواد غذايي را از مراكز عرضه كه حداقل ضوابط بهداشتي را رعايت مي كنند تهيه فرماييد. 2- از خريد و مصرف مواد غذايي در مكانهاي غير بهداشتي جدا خودداري نماييد. 3- در هنگام خريد مواد غذايي بسته بندي شده به نكات ذيل از جمله مجوز وزارت بهداشت ، تاريخ توليد ، تاريخ انقضا يا مهلت مصرف و سالم بودن بسته بندي توجه فرماييد. 4- در خريد كنسرو و كمپوت توجه داشته باشيد قوطي باد نكرده باشد. 5- كليه كنسرو هاي غذايي را فبل از مصرف بجوشانيد يا گرم كنيد. 6- از مصرف مواد غذايي كاذب از جمله چيپس و پفك براي اطفال خودداري كنيد. 7- از مصرف مواد غذايي روباز و غير بهداشتي بويژه لواشك ، ماكاروني و … كه فاقد مجوز بهداشتي اند خودداري نماييد. 8- از خريد مواد غذايي كه توسط دستفروشان به فروش مي رسد خودداري نماييد.
گوشت سالم : 1- گوشت قرمز نبايد داراي بوي نا مطبوع باشد. 2- سطح گوشت نبايد لزج شده باشد. 3- گوشت مرغ بايد رنگ و بوي طبيعي داشته باشد و پوست آن چروكيده نباشد. 4- گوشت مرغ فاسد ، تيره ، پرخون يا كبود است. 5- ماهي سالم بايد چشمان شفاف و برجسته داشته باشد. و پولك هاي آن به آساني كنده شود و بوي نا مطبوع ندهد و زير گوش ماهي ( آبشش ) قرمز روشن باشد.
به اميد سفري خوش در كانون گرم خانواده براي شما اهالي عزيز ماركده.
دكتر مسيح بابائيان مسئول مركز بهداشتي درماني.
قوچان ( قسمت پنجم )
بدين منظور هر يك از خان هاي بختياري تعدادي از روستاهاي چهارمحال را تصاحب كردند و روستاي ماركده و قوچان را در ظاهر سردار محتشم خريداري كرده است. در اين زمان كدخداي روستاي قوچان كربلايي عباس مشهور بوده است. مي گويند شادروان كربلايي عباس مردي قدرتمند، مدير و كاردان و كارآمد بوده و نفوذ فوق العاده اي بر مردم قوچان در روستاهاي اطراف داشته است. كربلايي عباس كدخداي قوچان توانسته همانند كدخدا علي كدخداي ماركده با تقديم زمين هاي خود حدود نصف زمين هاي روستا را براي مردم حفظ نمايد. اين درحالي بوده كه زمين هاي ديگر روستاها يكجا فروش شده است. بختياريان براي فراهم آوردن رضايت مردم به منظور فروش املاكشان شيوه هايي همچون كتك زدن، چوب و فلك كردن، و اشكلك گذاشتن در لاي انگشتان دستان زمين داران استفاده مي كردند ولي در خاطر مردم قوچان نمانده كه از كدام شيوه ها بيشتر استفاده شده است كه خود جاي شگفتي دارد. اين رويداد احتمالا در بين سالهاي 1292 تا 1295 ه ش اتفاق افتاده است. و در سالهاي 1312 تا 1316 ه ش بدستور رضا شاه پهلوي ، بختياري ها ملك هاي خود را فروختند. كربلايي عباس يك دانگ از املاك قوچان را در اين هنگام خريد و بين مردم كه مي توانستند بهاي آن را پرداخت نمايند توزيع نمود. ياد آوري كرد در اين هنگام كه وضعيت اقتصادي مردم قوچان به دليل مصون ماندن از غارت رضا خان جوزاني بهتر از وضعيت اقتصادي مردم ماركده بود و توانسته اند مقداري از زمين هاي خود را باز پس بگيرند ولي مردمان ماركده ساليان دراز نتوانستند جبران زيان هاي غارت رضا جوزاني را بكنند بدينجهت در اين سالها بسيار تهي دست بودند.
به يغما رفتن گوسفندان قوچان. در سالهاي جنگ جهاني دوم( 44-1940 ميلادي 24-1319 ه ش) هنگامي كه رضا شاه پهلوي از پادشاهي استعفا داد و پسر او بنام محمدرضا شاه پهلوي به سلطنت رسيد در بسياري از جاهاي ايران از جمله منطقه بختياري ، بخياريان شورش كرده و قدرت را بدست گرفتند. گفتيم كه بخياريان در انقلاب مشروطيت وارد ميدان سياست شدند و با سوء استفاده از قدرتي كه بدست آورده بودند حاكمان منطقه شدند و تمام زمين هاي مردم را تصاحب كردند و ستم و بيدادگريهاي بيش از اندازه به مردم روا داشتند پس از اينكه رضا شاه پهلوي به قدرت دست يافت آهسته آهسته كشور امن مي گرديد، مردم از ستم بختياريان شكايت ها ي بي شماري كردند. سرانجام پس از شورش عليمردان خان در سال 1308 ه ش ( سال عليمردان خاني ) و به دنبال آن محاكمه و اعدام و زنداني شدن تعدادي از سران شورش در سال 1313 ه ش جهت متلاشي كردن قدرت بختياريان دولت وقت دستور مي دهد كه بختياريان بايستي ملك هاي خود را در چهارمحال بفروشند. اين دستور دولت وقت و نيز كشته و زنداني شدن سران بختياري براي بختياريان بسيار ناگوار بود و كينه رضا شاه پهلوي را به دل داشتند . حال هنگامي كه رضا شاه از قدرت بركنار و پسرش شاه شده بود و ارتش ايران نيز متلاشي شده بود بختياريان در منطقه سر به شورش و طغيان برداشته و منطقه دوباره نا امن گرديد. در اين زمان هر لري كه صبح زودتر از خواب بر مي خاست و مي توانست يك قبضه اسلحه و در صورت نبود اسلحه يك چماق و يك يابو تهيه كند براي خود خان و در قلمرو خود، خود را صاحب همه چيز مردم مي پنداشت. بخياريان در اين زمان به روستاهاي منطقه چهارمحال و فريدن يورش برده و بيشتر گاو و گوسفندان را از صحراها به غارت مي بردند. كمترين روستايي در اين منطقه يافت مي شده كه گله گاو و گله گوسفند و يا چيزهاي ديگري به سرقت ازشان نبرده باشند. مي گويند نا امني به حدي بوده كه مردم ناگزير دسته جمعي براي انجام كارهاي كشاورزي به مزرعه ها و صحرا مي رفتند و گوسفندان را چوپان، به همراه چند نفر به چرا مي برده و همراهان چوپان در فاصله هاي متفاوت ديده باني مي داده اند تا هرگاه كه بختياريان مشاهده شدند به روستا خبر آورند.
در يكي از روزهاي اين سالها ( احتمالا سال 1321 ه ش ) آخرهاي مرداد روزهاي آغازين شهريورماه ، در قوچان يك جشن با شكوه عروسي بود، ( عروسي آقا موسي ) اين جشن پر آوازه طي چند روز در روستاي قوچان ادامه داشته است چون خانواده داماد از خانواده هاي بزرگ، اشرافي، ثروتمند و بانفوذ روستا بوده است. مردم قوچان بنا به رسم آن روز ، همه از كوچك و بزرگ، زن و مرد در اين جشن شركت و همكاري داشته اند. صبح زود تمام گوسفندان و گاوان و حتا حيوانات باركش را تحويل چوپانان ده داده تا به صحرا برند و خود فارغ از مسئوليت و با آرامش و تمامِ وقت در جشن شركت نمايند. در يكي از روزهاي پاياني جشن عروسي توسط يكي دو نفر از مردم قوچان به چوپانان ده گفته مي شود كه امروز اوج عروسي است و همه مردم در جشن عروسي هستند و كسي نمي تواند شما را همراهي نمايد لذا گله هارا به صحرا نبريد و در كنار رودخانه نگهداريد. دو نفر ديگر از مردم قوچان كه جهت كار كتيرا زدن عازم صحرا بوده اند به چوپانان مي گويند ما امروز در صحرا هستيم بياييد صحرا. چوپانان هم چون هواي كنار رودخانه را بسيار گرم مي بينند كه گوسفندان نمي توانند خوب چرا كنند به پشتيباني دو نفر كتيرا زن ، گوسفندان و گله هاي گاو را به صحرا مي برند.
شادروان اسفنديار شاهبندري كه آن روز چوپان گوسفندان روستاي قوچان بوده اين رويداد را اينگونه تعريف مي كند: « وقتي گوسفندان به سر دره قوچان رسيدند، من ديدم چند نفر از لران چماق بدست در نزديكي ما پيدا شدند، شادروان حسن( مشهور به حسن كامراني) كه چوپان گله گاوها بود چند صد متر پايين تر بود، او را صدا زدم و گفتم گرفتار دزدان شده ايم و تو با سرعت برو قوچان و خبر را برسان. حسن بي درنگ سرازير شد ولي لران به چند دسته تقسيم و هر دسته در جايي پنهان شده بودند. در اين وقت از هر طرف دسته هاي لرهاي دزد به طرف ما مي آمدند و حسن نيز در حال دويدن توسط لران دزد دستگير شد. بعد متوجه شديم دو نفر كتيرا زن قوچاني هم قبلا دستگير شده اند به علاوه يك نفر راهگذر را نيز دستگير كرده بودند. چند دقيقه اي بيش نگذشت كه متوجه شديم در محاصره لران دزد هستيم. ما پنج نفر را دست بسته در جايي به يكديگر بستند. تعداد لران دزد حدود 50 تا 60 نفر بودند 5 اسب داشتند و 5 قبضه اسلحه و بقيه چماق بدست بودند. گاوان و گوسفندان را در مزرعه اي سرسبز رها كردند و نان و غذاهاي ما را گرفتند و خوردند و چند راس گوسفند سر بريده و كباب فراوان پختند. يكي از مردان كتيرا زن كه بزرگتر از ما بود به لران دزد ناسزا مي گفت. آنها يك كوله بارچه روي سر او كشيدند. در اين وقت مقداري از گوشت كباب شده را به ما هم دادند. حدود 2 تا 3 ساعت به غروب مانده ، پس از جدا كردن گاوان و گوسفندان پير ، گله را به طرف بختياري راندند و ما را همانند اسيران به دنبال گله مي بردند. چندين كيلو متر ما را به همين شكل به دنبال گله بردند وقتي كه هوا خوب تاريك شد ما را نگهداشتند و گله را به سرعت از ما دور كردند و يك سوار با تفنگ بالاي سر ما ايستاد. پس از دو ساعت از شب رفته ، اسبش را هي كرد و رفت و ما با كمك يكديگر دست هايمان را باز كرديم. راهگذر كه او را نمي شناختيم به راه خود رفت. از ما چهار نفر دو نفر كتيرا زن و حسن ، چوپان گله گاو ، مستقيم و به سرعت به قوچان آمدند و خبر دزديده شدن گله را به مردم رساندند. و من براي پيدا كردن گاوان و گوسفندان پير كه لران دزد جدا و رها كرده بودند، رفتم. ولي آنها را نيافتم و سر انجام در نزديكي هاي نيمه شب به قوچان رسيدم و با تعجب ديدم مردم سرگرم جشن عروسي اند! نوازندگان ساز مي زنند و مردم هم مشغول رقص و پايكوبي و صرف غذا اند! من هم روي پشت بام و در رختخواب خود خوابيدم و صبح زود روز بعد يكراست به صحرا رفته و بازمانده گوسفندان و گاوان را جمع آوري و به روستا آوردم. متاسفانه وقتي خبر دزديده شدن گله ها را به مردم قوچان داده بودند هيچ اقدامي نكردند. اگر در همان وقت با شتاب از پشت سر لران دزد مي رفتند و به هر روستا هم كه مي رفتند كمك مي گرفتند. ادامه دارد محمدعلي شاهسون ماركده
حد اقل مي شد تعداد زيادي از گوسفندان و گاوان را بر گرداند. استدلال مردم جهت پيگيري نكردن اين بود كه مي گفتند : گله به هركجا كه بايستي رفت رفته ! يعني كار از كار گذشته! و آنها تعدادشان زياد است و به فاصله زيادي از ما دور شده اند و ما نمي توانيم به آنها برسيم.»
شادروان اسفنديار شاهبندري در ادامه مي گويد: « بدها فهميديم كه لران بختياري دزد گله هاي قوچان ، روز قبل در مزرعه شهرگان بوده اند و از غلامعلي دشتبان اين مزرعه مي خواهند كه به ياسه چاه رفته و سيورسات براي آنها بياورد و او اين كار را انجام مي دهد. بعضي از مردم بر اين باور بودند كه غلامعلي ( حال به ميل خود و يا با تهديد و يا با تطميع و يا بخاطر مصون ماندن گله روستا از دستبرد آنها ) لران دزد را به صحراي قوچان راهنمايي مي كند. دليل اين كار را هم كينه و ناراحتي كه غلامعلي از مردم قوچان داشته بيان مي نمايند و مي گويند: چند سال قبل از اين واقعه غلامعلي چوپان گوسفندان قوچان بوده است و گويا از مردم قوچان رنجش داسته است و حال آن رنجش را تلافي نموده بوده است. چون لران دزد دقيق مسير بالا آمدن گله قوچان را مي دانسته و در پيرامون اين مسير در جاهاي گوناگون دسته دسته پنهان شده بودند و ما را غافل گير كردند. و ما نتوانستيم حتا فرار كنيم و خبر به روستا ببريم. و بعد از اينكه ما را دستگير كردند تمام مسير ها را نفر گذاشتند و مواظبت مي كردند و بقيه افراد هم با خيال راحت مشغول پختن كباب بودند. مي توان گفت كه حتي به آنها گفته شده بود كه در روستا جشن عروسي است و مردم بالا نخواهند آمد. بعد ها شنيديم در ميانه هاي روز دو نفر از مردمان ماركده يكي بنام امان الله و ديگري بنام رجبعلي كه جهت درو به روستاهاي فريدن رفته بودند و حال از راه قوچان به ماركده بر مي گشتند بدست لران دزد مي افتند و چون آنها دور از محل واقعه بودند و اطلاعي از دستگيري ما و دزديده شدن گله هاي قوچان نداشتند دزدان آنها را رها مي كنند مشروط بر اينكه بجاي دره قوچان از دره گپز بروند و با تهديد به آنها گفته اند شتر ديده ايد؟ و آنها ناگزير گفته اند جاي پاي آن را هم نديده ايم! و متاسفانه آنها هم كه به ماركده رسيده اند به كسي نگفته اند.» شادروان اسفنديار شاهبندري مي گويد: « آن زماني بود كه رضا شاه رفته بود و مرتضي قلي خان بختياري حاكم چهامحال و بختياري بود. و آن سالها تنها گله قوچان را نبردند ، حدود يك ماه بعد يك بر گله خيلي زياد كه به احتمال قوي از روستاهاي كرون دزديده شده بود از دره چم بالا پايين آوردند و پس از گذراندن از رودخانه از دره قوچان بالا بردند. در همان سال دو ماه بعد گله ياسه چاه را بردند و استاد عليرضا بناي معروف ياسه چاه در يك روستاي لران مشغول ساختن حمام بوده كه مي شنود گله ياسه چاه را لران دزديده و به اين روستا آورده اند. استاد عليرضا نزد خان روستا مي رود و مي گويد من به اينجا آمده و براي شما حمام مي سازم و مردم شما رفته اند و گله هاي گوسفند روستاي ما را دزديده اند! و خان دستور مي دهد كه گوسفندان دزديده شده روستاي ياسه چاه برگردانده شوند و خود استاد عليرضا تعداد باقي مانده گوسفند ها را بر مي گرداند. در آن سالها هر چند روز خبر مي رسيد كه گله فلان جا را دزديده اند.»
خوانده ايم كه در شهريور 1320 نيروهاي شوروي و انگلستان به خاك ايران وارد شدند و ارتش ايران متفرق شد. رضا شاه مجبور به استعفا گرديد و از ايران بيرون رفت. در اين زمان شيرازه كشور از هم كسيخت و تعدادي از خانهاي بختياري كه زنداني بودند آزاد شده و به چهامحال آمدند. از جمله ابوالقاسم خان بختياري پسر امير مفخم بود. در اين سالها بختياريان ملك هاي خود را كه به زور فروش شده بود دوباره تصرف كردند ( اين سال در ميان مردم به سال ابوالقاسم خاني معرف بود ) و اربابان جديد را از روستا ها راندند و محصولات كشاورزي را جمع آوري نمودند. چندي بعد نيروهاي دولتي ابوالقاسم خان را دستگير و به تهران بردند. سال بعد يعني 1321 مرتضي قلي خان پسر صمصام السلطنه بختياري از طرف دولت وقت به حكمراني چهارمحال منصوب شد در همين سال بود كه جنگ سميرم به وقوع پيوست.
شادروان اسفنديار شاهبندري مي گويد: « حدود يك ماه بعد بزرگان قوچان به فكر افتادند كه شكايت پيش مرتضي قلي خان بختياري ببرند. چند نفر از بزرگان از جمله كربلايي عباس قوچاني و نيز من به شهركرد رفتيم و شكايتي به مرتضي قلي خان داديم و ايشان به خسروخان نامي كه خان روستاي ده چشمه بود نوشت كه رسيدگي نمايد. در روستاي ده چشمه نامه را به خسرو خان داديم. و ايشان گفتند كه پاسخ شما را امير بهمن خان و جهان شاه خان بايد دهند و آنها هم به جنگ سميرم رفته اند و وقتي برگشتند به روستاي هاروني مي آيند آنگاه نزد آنها بياييد تا رسيدگي نمايند. و وقتي به روستاي هاروني رفتيم آنها آماده براي رفتن به جنگ شده بودند. نامه را داديم كه گفتند پس از مراجعت از جنگ بياييد تا گوسفندانتان را به شما باز گردانيم. پس از چند ماه خبر رسيد كه كه امير بهمن و جهان شاه خان به منطقه برگشته اند چند نفر از
راس گاو و خر پير برگشت دادند. براي مثال خود من 40 تا بز داشتم بجاي آنها يك ميش پير سهم من شد ». محمدعلي شاهسون ماركده 16/9/1385