جلسه شورا
روز 21/6/88 ساعت 21 اعضا شورای اسلامی به اتفاق دهیار جلسه داشتند هدف از این جلسه بررسی پیشنهاد دهیار مبنی بر انتخاب آقای حسن بیاتی به عنوان حسابدار بود. دهیار ضمن تسلیم نامه، شفاهی توضیح داد، قبلا آقای اردشیر رحیمی به عنوان حسابدار معرفی شده بود که به دلیل کارمند بودن مورد مخالفت قرار گرفت اکنون با آقاتی حسن بیاتی اشکفتکی فرزند فرج الله صحبت کرده ام که ضمن انجام حسابداری چند دهیاری روستاهای بخش سامان، حسابداری دهیاری مارکده را هم بپذیرد و در ازاء انجام کار حسابداری ماهیانه 25000 تومان دستمزد دریافت نماید. که پس از بحث و گفتگو پیشنهاد دهیار به تصویب اعضا شورای اسلامی رسید.
در ادامه جلسه روی موارد زیر شفاهی گفتگو و توافق به عمل آمد.
قرار شد ساختمان دهیاری به صورت امانی ساخته شود بدین شکل که مصالح توسط خود دهیار فراهم و انجام کار به صورت پیمانی به افراد واگذار گردد.
قرار گردید دهیار به آقای محمد رضا شاهسون فرزند علیجان مجددا نسبت به رها کردن قسمتی از زمین تصرفی ورزش با اشاره به تعهدی که وی قبلا سپرده اخطار کتبی دهد در صورت امتناع، دهیار به مراجع قضایی شکایت نماید.
قرار گردید دهیار یک بار دیگر به راننده های کامیون متخلف نسبت عدم تخلیه هوارهای ساختمانی در غیر محل های تعیین شده اخطار دهد در صورت ادامه تخلف بر علیه آنها به دادگاه شکایت نماید.
قرار شد دهیار با جدیت از صاحبان لوله های فاضلاب بخواهد که فاضلاب خود را توسط لوله از زیر زمین راه مدرسه جدید عبور دهند تا اول مهر هیچ فاضلابی توی جاده نریزد.
قرار شد دهیار هنگام نوشتن قبض زباله مغازه ها، مبلغ قبض با توجه به میزان فعالیت و فروش مغازه تعیین شود.
همچنین روز دوشنبه 23/6/88 ساعت 16 آقایان مسعود شاهسون، محمدعلی شاهسون، کریم شاهسون به همراه مهندس بهارلو در محل زمین احداث ساختمان دهیاری گردهم آمدند و راجع به چگونگی تهیه نقشه احداث بنا گفتگو به عمل آوردند که قرار شد ساختمان به صورت گونیا ساخته و سر کجی زمین رها گردد، زیر بنا محکم برای 4 طبقه پی ریزی ولی اکنون 3 طبقه ساخته شود، ارتفاع طبقه همکف 4 متر باشد برای پارکینگ، طبقه اول اداری و راه ورودی آن از پشت دکان اکبر آپاراتی باشد، ضمنا راه پله به طبقه همکف هم داشته باشد و طبقه دوم به صورت سالن ساخته شود.
گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
قبولی های دانشگاه روستای مارکده و قوچان
آقایایان: محسن شاهسون فرزند صفدرقلی، جلیل عرب فرزند علی اصغر، حجت شاهسون فرزند منوچهر، رضا عرب فرزند علی اصغر، مجتبی عرب فرزند ناصر، احسان شاهسون فرزند محمدعلی، حسن شاهبندری فرزند عباس، سیروس شاهبندری فرزند ابوالقاسم، مهران شاهبندری فرزند عوضعلی، عباس شاهبندری فرزند اسکندر.
خانم ها: کبرا شاهسون فرزند محمود ( ابراهیم). زهرا شاهسون فرزند محسن ( عباس) . افسانه عرب فرزند علیرضا. الهه شاهسون فرزند علیرضا، آزاده شاهسون فرزند اسماعیل، ملیحه شاهبندری فرزند غلامرضا، مریم شاهبندری فرزند علی، لیلا شاهبندری فرزند فلامرز.
نشریه جارچی مارکده به این دانش پژوهان تبریک می گوید و آرزوی موفقیت در کسب قله های علمی برای آنها دارد.
نقدی بر هیات امنا حسینیه
بارها اتفاق افتاده با چند نفر از مردمان روستاهای همسایه در محلی جمع و با هم پیرامون ویژگی روستاها گفتگو می کرده ایم. همسایگان در باره مردمان مارکده به شوخی، جد و یا کنایه گفته اند؛ « مردم روستای مارکده آخوند پرست هستند» برای حرف خود هم این شواهد را ذکر کرده اند. « هرگاه یک آخوندی به مارکده می آید می بینی دستش را می بوسند، غذای سر دست برایش می برند، میوه های نوبر باغ شان را به او پیشکش می کنند، حتی کهنه های بچه اش را هم می شویند، خانه اش را جارو می کنند و وقتی به مهمانی دعوتش می کنند تاکسی تلفنی برایش می فرستند و راه و چاه همه ی مشکل و مسائل روز مره زندگی شان را از او می پرسند و…»
و من هم هرگاه با این جمله ها رو بروشده ام بادی در غبغب انداخته و گفته ام نخیر، حرف های شما درست نیست، ما مردم مارکده از بس مهمان نواز هستیم آخوندی که به مارکده می آید او را مهمان تلقی و از او پذیرائی می کنیم. در این وقت بعضی از مخاطبان با زیرکی خاص می گویند:« اگر حرف تو درست باشد باید پزشک درمانگاه، یا آموزگاران مدارس که از بیرون روستا می آیند هم به همین شکل مورد توجه باشند آیا چنین است؟»
رویدادی پیش آمد که مرا به تفکر واداشت و با خود نجوا کردم؛ این مردمان روستاهای همسایه که این حرف ها را می زنند چندان بیراه هم نمی گویند ها؟
حدود 7-8 ماه قبل عده ای جمع شدند و گفتند؛ می خواهیم در مارکده حسینیه بسازیم. بدین منظور هیات امنائی انتخاب شد که معرف حضورتان هستند. سرانجام روز 14/1/88 ساعت 9 صبح در محل گورستان جمع شدیم و هیات امنا انتخاب شده قبول نمودند؛ با جمع آوری هدایای مردمی، در محل گورستان سرویس بهداشتی، مرده شوی خانه و حسینیه بسازند. هیات امنا در همین روز، ساعت و محل از بین خود با رای کتبی و مخفی یک نفر رئیس و دو نفر نایب رئیس انتخاب نمود و قرار شد با معرفی شورا یک حساب جاری بنام هیات امنا ساخت حسینیه در پست بانک باز شود که موضوع صورت جلسه و به امضا حاضران رسید. برابر بند 2 همین صورت جلسه، همه ی وجوه دریافتی باید به حساب واریز و طی چک برای هزینه ها برداشت گردد.
در اوایل مرداد ماه، آقای قاسمی از کریم شاهسون می خواهد که محل مورد نظر خاک برداری و آماده برای کلنگ زنی گردد این کار صورت می گیرد و در تاریخ 15/5/88 ساعت 17 کلنگ ساخت ساختمان سرویس بهداشتی، غسالخانه و حسینیه توسط طاهری امام جمعه سامان، قربان
بخشدار و حسن عرب برادر شهید با حضور، سلام و صلوات انبوهی از مردم به زمین زده می شود.
تاریخ 6/6/88 جلسه هیات امنا به دعوت کریم شاهسون تشکیل شد. هدف از این جلسه بررسی پرداخت هزینه خاک برداری محل ساخت سرویس بهداشتی، مرده شوی خانه و حسینیه بود. نخست این را بگویم؛ یکی از اعضا هیات امنا اصلا توی این جلسه حرفی نزد مانند این که زبانش را همراه نیاورده بود، انسان تعجب می کند، آدمی که حرفی برای گفتن ندارد چرا خود را توی دو می اندازد؟ بقیه اعضا هیات امنا گفتند؛ در حساب مان هیچ پولی نداریم، مبلغی هم که جمع شده از اول دست آقای قاسمی است و اخیرا هم گفته می شود قرار است آقای قاسمی این پول را به حساب احیا زکات بریزد تا دو برابر شود.
پرسش این است که چرا پول ها به حساب هیات امنا واریز نشده، و در جیب آقای قاسمی نگهداری می شود؟
متاسفانه هیچ یک از هیات امنا نگفته اند؛ جناب آقای قاسمی، ما هیات امنا هستیم و اختیار دار پول جمع شده، لذا این پول باید به حساب ریخته شود. اگر قرار شد به حساب احیا زکات هم بریزیم باید هیات امنا موضوع را صورت جلسه، و پول برداشت، و طی قرار دادی، به حساب مورد نظر ریخته شود.
به علاوه هیات امنا باید با کمیته احیا زکات قرارداد تنظیم می نمودند که بازگشتِ پولِ دو برابر شده باید به حساب هیات امنا واریز گردد که چنین قراردادی نوشته نشده و گفتگویی صورت نگرفته است. با تاسف باید گفت اکنون هم که پول توسط آقای قاسمی قرار است به حساب زکات ریخته شود برای هیات امنا نا مشخص است و نمی دانند چه کسی حق دارد پول دوبرابر شده را بازپس بگیرد.
نکته جالب توجه تر این بود که دهیار با احترام به هیات امنا، می خواست پول چک خود را از مجرای درست و قانونی و از دست اعضا هیات امنا، صاحبان قانونی پول حسینیه دریافت کند ولی هیات امنا این پیام را درک نکرد بدین جهت در جلسه یاد شده با این که دارای اختیار بوده و هستند نتوانستند تصمیم به پرداخت هزینه خاک برداری بگیرند و طفره رفتند. ولی آقای قاسمی که حق تصمیم گیری و جابجایی پول را ندارد، فردای آن روز هزینه خاک برداری را از پول جمع شده برای حسینیه، پرداخت نمود!
به دنبال این روی داد اکنون مانده ام که؛ آخوند پرست هستیم؟! یا آخوند زده؟!
محمدعلی شاهسون مارکده 9/6/88
حرف های مردم
1- اگر به آقایونی که پولشان را به حساب شرکت های هرمی ریختند می گفتند یک دهم آن را برای ساخت سالن ورزشی بپردازند باور کنید نمی دادند!.
2- قضیه ساخت غسالخانه جدید مارکده ارتباط مستقیم با روحیات مرده پرستی ما مارکده ای ها دارد متاسفانه ذهن دست اندر کاران، تصمیم گیرندگان و ادعا رسان روستا، دور و ور قبر، مرگ، عزا، مرده، گریه، گور و تزئین گورستان می چرخد. می خواهم بپرسم؛ آقایانِ ادعا رس مارکده ای، شما تو روستا، ما جوان نان را نمی بینید؟ آیا نمی خواهید ما را باور کنید؟ ما جوانان، می خواهیم زندگی کنیم، از زندگی مان لذت ببریم، بنابر این سالن ورزشی می خواهیم و شادی. گریه، مرگ، غم، قبر و گور و زاری را دوست نداریم. قدری مرده ها را به حال خود واگذارید و ما جوانان را دریابید، مرده پرستی بس است.
3- به نظر می رسد محل دفتر مؤسسه خیریه پاتوق است چون هر روز عصر عده ای در این دفتر جمع می شوند. آیا هیات مدیره اطلاع دارند؟
4- از فحوای مقاله سلام بر مهدی، در شماره قبل جارچی مارکده، چنین بر می آید که؛ نویسنده دانای کل است و از درون ذهن مردم خبر دارد. می خواهم بگویم به جز خدا هیچ کس از درون اذهان مردم خبر ندارد، درویش همه را به کیش خود پندارد.
5- با امدن گروه مستقیم آبادی به مارکده خوشحال شدم. ولی بعد از پایان مراسم بسیار افسوس خوردم و متاسف شدم و از خود پرسیدم؛ آیا در روستای ما یک نفر آدم دانا و تحصیل کرده نداشتیم که بیاید جلو دوربین چهار تا کلمه حرف درست و حسابی بزند و روستا و مردم آن را با فرهنگ بالا به بینندگان معرفی نماید؟
6- می خواهم به آن آقای هیات امنا که در جلسه گفته؛ « از آن روز که شیخ ابرام گفته غسالخانه قدیمی هست، دوباره لازم نیست بسازید، مردم هم می گویند چرا با وجود غسالخانه قدیمی می خواهید خرج روی دست مردم بگذارید» بگویم: مردم چشم دارند، عقل دارند، فهم دارند، شعور دارند، و مسائل را می فهمند. لازم نیست موضوعی به این آشکاری را کسی بگوید تا بدانند. اغلب مردم از همان لحظه اول زمزمه ساخت غسالخانه جدید مخالف بودند و حتا عده ای با ساخت حسینیه هم مخالفند و می گویند اگر قصد داشتن مکان جهت عبادت است همین مسجد هم بس است این مخالفان مخالفت خودشان را در هرکجا که می شد بیان می کردند، من بارها این مخالفت ها را شنیده ام. متاسفانه گوش شما هیات امنا ی حسینیه صدای مردم عادی را نمی شنود فقط باید صدا ازدهان آقای شیخ ابرام دربیاید تا قبول افتد.
7- بهتر است با آبروی مردم بازی نشود، شاید کسی اشتباهی می کند، حال عمدا و یا سهوا، کاری نداریم، بهتر این هست که به جراید کشیده نشود و بین خودمان حل و فصل شود، چه نیاز به جارزدن؟
8- به مسئولین وکسانی که می خواهند زمین تقسیم کنند بگویید؛ شما چشم باز کرده اید و یک متر، دو متر زمین های کنار جوی را دیده اید و ده هکتار، 20 هکتار و… که گرفته شده را نمی بینید؟ چشم های تان را بازکنید.
ترک آباد
می خواهم خاطرات چند دقیقه ای خود را از روستای ترک آبادِ اردکان برای تان بنویسم. ممکن است کسی بپرسد؛ ترا چه به روستای اردکان؟ با خواندن نوشته خواهید دید که اتفاق چنین ارتباطی را بوجود آورده است.
روز 24/6 /88 به سمت یزد جهت ثبت نام پسرم در دانشگاه می رفتم نزدیکی های اردکان، اتومبیل را به پسر خود دادم تا براند. حدود ساعت 9 صبح پلیس سر راه بود فرمان توقف داد و برای تعیینِ میزانِ جریمه ی نداشتنِ گواهی نامه، ما را به شورای حل اختلاف روستای ترک آباد معرفی نمود. اعتراض کردم که؛ شوراهای حل اختلاف روستاها معمولا هفته ای یک روز باز هستند و من نمی توانم چند روز این جا بمانم خودتان همان جریمه را بنویسید تا من بروم. جناب پلیس گفت: باید بروی شورای حل اختلاف، آنجا علاف بشوی و جریمه کلان بدهی تا تنبیه شوی و دیگر ماشینت را به کسی که گواهی نامه ندارد ندهی. نامه از شورای حل اختلاف بیاور و کارت ماشینت را بگیر.
هنگام برگشت از یزد، حدود ساعت 5 بعد از ظهر، به درون روستای ترک آباد رفتم. ترک آباد روستایی چسبیده به سمت غربی شهر اردکان و در دو طرف جاده ارتباطی یزد قرار دارد که زیر گذر دو طرفه، دو قسمت روستا را به هم مرتبط می کند. روستایی در دل کویر، خشک و بی آب. خشکی و بی آبی از در و دیوار از زمین و آسمان و از چهره مردمان می بارید از نگاه ها و شاداب نبودن مردم می شد بی آبی را دید وحس کرد. صدای واعظ روستا در مسجد به گوش می رسید که با اشاره به چهره های معصوم مردم روزه دار، از خدا تقاضای باران داشت. چیزی که برایم جالب بود فعال بودن آب انبار های قدیمی بود، یادم آمد سال 1336 هنگام 5-6 سالگی، در قم همین شکل آب انبار ها را دیده ام. مردی را دیدم که با چرخ آب می کشید. با خود گفتم این ها محل تامین آب قدیم شان را تخریب نکرده اند و در مواقع بحرانی می توانند از آنها استفاده کنند ولی ما چشمه سرِحمام را تخریب کرده ایم و هنگام بحران های احتمالی هیچ منبع تامین آب آشامیدنی نداریم.
در روستای ترک آباد، سراغ شورای حل اختلاف را گرفتم، مردی را نشانم دادند، بعد فهمیدم نامش احمد نوروزی است، بنا داشت و دیوار حیاط خانه اش را آجر نما کار می کرد. موضوع را بیان نمودم. بی درنگ گفت: برویم شورا. با همان لباس کار سوار موتورش شد، در دفتر، پشت میز داوری نشست. صحبت با پرسش من آغاز شد که؛ اینجا ترک نشین است که نامش را ترک آباد گذاشته اند؟
آقای نوروزی گفت: نه، هیچ ترکی اینجا نیامده، ترکی هم اینجا نیست، همه ی مردم فارس زبان اند. اینجا قبلا زرتشتی نشین بوده در فرهنگ و ادب زرتشتی، کلمه ترک، نام مرد هست مانند احمد حسن و علی امروز ما. بنا بر این، ترک، نام مردی زرتشتی بوده که بنای اینجا را گذاشته و آباد کرده. بدین جهت نام اینجا را ترک آباد گذاشته اند. در میان هموطن های زرتشتی ما هنوز هم این نام هست و ما می بینیم. مثلا؛ ترک خورشیدی، ترک…
چند دقیقه ای با هم گفتگو کردیم فهمیدم دبیر بازنشسته است. سپس گفت: طبق قانون، پلیس، نداشتن گواهی نامه را نمی تواند جریمه کند، قانونگذار این حق را به قاضی داده است و حد اقل جریمه ای که ما می توانیم لحاظ کنیم 10000 تومان است.
تشکر کرده و گفتم: مشکل اینجا است که پولی همراه ندارم چون دانشگاه کرایه خوابگاه را نقد گرفت و ما نا گزیر همه ی پولمان را پرداخت کردیم، شما کارهای اداری اش را انجام بده من ناچارا چند روز دیگر می آیم و جریمه را پرداخت و نامه را می گیرم.
آقای نوروزی گفت: نه، سزاوار نیست این همه راه را بیایید باید راهی پیدا کرد. تلفنی با کسی صحبت کرد که احساس کردم کارمند بانک است و پرسید؛ پول جریمه را می توان از شهری دیگر به حساب دادگستری حواله کرد؟ صحبت آن طرف را نمی شنیدم ولی آقای نوروزی گفت: نه سزاوار نیست که این بنده خدا هزینه برای حواله پول هم بپردازد و باید راهی دیگر جست. سپس با فرد دیگری که، احساس کردم همکارش است، تلفنی صحبت کرد و گفت؛ شماره حساب سپهرت را بده تا این بنده خدا پول را بدون هزینه اضافی به حساب تو بریزد آنگاه از حساب تو برداشت و به حساب دادگستری واریز کنیم. بعد روی به من کرد و گفت: این کار من غیر قانونی است می خواهم شما این همه راه را بخاطر پرداخت جریمه نیایی. اکنون نامه می دهم برو کارت ماشینت را بگیر، کارت ملی ات را همراه آدرس پستی ات به من بده فردا از همان محل خود پول را به این حساب واریزکن، آنگاه من فیش واریزی جریمه و کارت ملی ات را برایت پست می کنم.
در مقابل این همه حسن نیت، خرد مندی و وارستگی این شخص مانده بودم چه بگویم و چه بکنم؟ هزینه پست را پرداخت، تشکر و خداحافظی کردم.
آموخته هایم را از این مرد کویر نشین و اصیل ایرانی و از تبار ترک مرد زرتشتی برایتان می نویسم. نخست شعر سعدی بزرگوار یادم آمد که:
خدا گر ببندد ز حکمت دری به رحمت گشاید درِ دیگری
اندوخته های ذهنی جناب پلیس را با اندیشه های عالی انسانی آقای نوروزی مقایسه کردم، دیدم، آقای پلیس فقط به رنج دادن و تنبیه فکر می کرد، چون سه بار این جمله را تکرار کرد؛ که باید تنبیه بشی! و شهامت این را هم نداشت که بگوید؛ ما حق جریمه کردن نداشتن گواهی نامه را نداریم، این را آقای نوروزی گفت. ولی آقای نوروزی به کم کردن رنج های آدمی می اندیشد. هر دو انسان اند، هر دو دارای اندیشه اند، اما این کجا و آن کجا؟ فلفل سیاه و خال هندو هم سیاه، هر دوجان سوزند، اما تفاوت ها بسی است.
بعد داستان دیوجانس فیلسوف معروف یونانی یادم آمد که؛ در روز روشن، چراغ در دست و در شهر آتن می گشته. از او می پرسند؛ روز روشن با چراغ دنبال چی هستی؟ که می گوید: انسان می جویم!؟ این داستان در دیوان شمس تبریزی به شکل زیبایی به شعر در آمده؛
دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر
کز دیو دد ملولم انسانم آرزوست
گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما
گفت؛ آنکه یافت می نشود آنم آرزوست
با خود گفتم؛ چراغی اضافی لازم نیست با همین نور چراغ عالمتاب، هم می توان روی این کره خاکی، توی همین مردمان عادی، انسان یافت. نمونه اش همین آقای احمد نوروزی ترک آبادی.
مفهوم خردگرایی خاص فرهنگ اصیل ایرانی را با عمل آقای نوروزی تجربه کردم، نشانه های خرد در آدمی، داشتن انصاف است، انسان دارای انصاف، خود را با دیگران مساوی و برابر می داند. لذا هرچیزی را که برای
خود نمی پسندد برای دیگری هم نمی پسندد، نه فقط نمی پسندد، بلکه
می کوشد آنچه را که برای خود نمی خواهد برای دیگری هم پیش نیاید.
منصف بودن آقای نوروزی ایجاب نمود، بدون این که من التماسی و درخواستی کنم، او برای کم کردن رنج من بیندیشید و چاره جویی کند؛ از در نظر گرفتن حد اقل جریمه، از تلفن به کارمند بانک و جستن راه انتقال پول و سپس انتخاب راه حواله پول بدون هزینه. آدم خردگرا خوشبین هم هست و همه را خوب می بیند و می داند به همین جهت آقای نوروزی در پاسخ همکارش که گفت؛ ممکن است برود به دادگستری شکایت کند که، شماره حساب پرداخت پولِ جریمه، یک حساب شخصی است، آنگاه دچار دردسر شویم؟ خیلی صریح گفت؛ ظاهرا مرد شریفی است، من چنین فکر نمی کنم، ما باید کار خوب خودمان را بکنیم. بدون فوت وقت و با لباس کار به محل شورا آمدن و وارستگی این مرد کویر نشین، نشان از انسان دوستی او دارد، از این که صرفا به خاطر کمک به هم نوع خود، راهی جست که هم به قانون آسیب وارد نیاید و هم منِ غریبه کمتر رنج ببرم و هزینه ام کمتر شود و هم این که به من غریبه اعتماد نمود. همه ی این خوبی ها را بدون این که منتی بگذارد، بدون این که از خود تعریفی کند انجام داد، بی گمان اینها نشانه های آدمی با بینش خردگرایی است.
باتوجه به متن فوق، من آقای احمد نوروزی را یک انسان، همان انسانی که نا یاب است و دیوجانس روز روشن با چراغ دنبالش می گشته، انسانی وارسته، انسانی با فرهنگ اصیل خردگرای ایرانی یافتم. تا نظر شما چه باشد؟
در بین راه دو موضوع دیگر فکر مرا مشغول نمود که بد نیست برای شما شرح دهم، با توجه به خشکی و بی آبی منطقه و بویژه روستای ترک آباد که من دیدم، وجود رودخانه زاینده رود بزرگترین نعمت بی بدیل خداوندی در اختیار ما است که کمتر یکی از ما قدر این نعمت را می دانیم چون اگر قدردان بودیم نمی آلودیمش. دوم یادم آمد چند سال قبل سران سطحی نگر و قشری روستای ما هیاهو راه انداخته بودند که کلمه ی مارکده طاغوتی است! و باید نام روستا را تغییر دهیم! ولی مردم و بویژه سران روستای ترک آباد با این که می دانند ترک، نامی زردشتی بوده، هیچ نگفته اند، نامِ کافر است، طاغوتی است و نام روستا را عوض نکرده اند. آیا این سعه ی صدر، ستودنی نیست؟
محمدعلی شاهسون مارکده 25/6/88
واکنش ها
در دو هفته نامه ی جارچی شماره قبل، مطلبی با عنوان؛ پول باد آورده و اخلاق، چاپ شده بود که به نظر و به واقع جالب و درخور تامل بود. واکنش های مثبت و منفی موجود در جامعه ی روستا پیرامون همین مطلب هم تا حدی جالب و شنیدنی بوده است از چندین نفر خواننده همیشگی آوا که پرسیدم همگی مطلب فوق را تایید می کردند و بر درستی تمامی مطالب صحه می گذاشتند و نویسنده مطلب را می ستودند و شهامت و شجاعت وی را ستایش می کردند و بالاتفاق بیان می کردند که این واقعیت های جامعه است وحقیقت دارد اما متاسفانه ما از کنارش رد می شویم و اهمیت چندانی نمی دهیم ولی پیدا می شود افرادی که ریز بین اند و دقیق مسائل را می بینند.
عده ای هم ساز مخالف کوک کرده اند و بالطبع جبهه گیری می کنند بنظر می رسد بیان بعضی واقعیت های تلخ به مذاق خوش نمی آید به قول معروف حقیقت تلخ است.
گروهی هم عقیده داشتند که بیان این مطالب جنجال برانگیز است و مایه درد سر می شود و می گفتند باید بعضی مسائل را کمی نادیده گرفت و بقول معروف ماست مالی کرد.
این در حالی است مولا علی فرموده؛ حق را بگو گرچه تلخ باشد. و من شخصا هم بر این باورم که باید پیرامون همه چیز گفت و نوشت.
در پایان می خواهم اشاره ای به جا افتادگی آوای مارکده یا همان جارچی امروزی بکنم بدین صورت که اگر در روستا مطلبی را بخواهند به گوش همه برسانند روی به آوا می آورند اگر بخواهند خبر یا موضوعی را پیگیری کنند باز سراغ اوا می روند نکته جالب این هست کسانی هم که ساز مخالف آوا را می زنند باز خبرها را از همین کانال پیگیری می کنند. چرا؟ چون گفتن و نوشتن، هرچند چند عده ای را هم خوش نیاید، هزارها بار بهتر از خاموشی و فضای سکوت قبرستانی است.
اسدالله عرب
باز گشایی مدارس
زندگی یعنی خیابان و مدرسه، زندگی یعنی اداره خستگی، زندگی یعنی شادی گریه و غم، زندگی یعنی به هم دل بستگی، زندگی در کوچه های دیار ما دیدنیه نه باور کردنیه، زندگی درس محبت های ماست، این کتاب ساده از برکردنی ست، زندگی جاری ست مثل لحظه ها، در نگاه روشن گل های باغ، در سکوت یک قناری در قفس، در صدای قار قار یک کلاغ، تا نسیمی می وزد در کوچه ها، پلک خود را زندگی وا می کند، تک تک ما را در این پس کوچه ها هر کجا باشیم پیدا می کند، با تبسم، با تکلم، با سلام، زندگی پل می زند بین دو دل، زندگی با ماست ما با زندگی، ما و او هستیم از یک آب و گل.
بله دوستان یواش یواش داریم وارد فصل پاییز و ماه مهر می شویم و با آمدن ماه مهر سال تحصیلی جدید آغاز می شود. معنی دیگر مهر یعنی محبت و مهربانی، پس زنگ اول مهر زنگی بیداری برای حرکت به سوی فرداهای روشن است.
توی همه کسانی که به مدرسه می رن یه عده ای هستن که مدرسه براشون تازگی داره و برای بار اولِ که به مدرسه می رن یعنی کلاس اولی های عزیز. ممکنه این عزیزان کوچولو ترس و دلهره داشته باشند که البته طبیعی و معمولیه وقتی این ترس و دلهره با بازی کودکانه در راه و مدرسه همراه بشه زیبایی خاص خود را داره.
از آموزگاران و مستخدمین محترم مدرسه هم این انتظار هست این کوچولوها را فرزندان خود تلقی و به گونه ای باهاشون برخورد کنن که جدایی ودوری از والدین را کمتر حس کنند تا بتوانند با خاطری آسوده در جهت علم و دانش پیشرفت داشته باشن و باعث فخر و مباهات روستا شوند.
رجبعلی عرب مارکده شهریور 88
عید فطر بر همه مبارک باد