جارچی مارکده شماره سیزدهم – اول آبان ماه 1388

اهداء زمین
در پی درخواست های مکرر شورای اسلامی مارکده مبنی بر اجرای سیستم جمع آوری فاضلاب و تصفیه آن، شرکت آب و فاضلاب روستایی استان چهارمحال و بختیاری طی نامه شماره 2278/588 مورخه 22/5/88 در خواست نموده مقدار 2000 متر مربع زمین جهت ساخت تصفیه خانه فاضلاب روستایی به عنوان سهم مشارکت مردمی روستا در اختیار شرکت قرار داده شود.
اعضا شورای اسلامی به دنبال این درخواست، از صاحبان زمین های شناسایی و توافق شده شرکت، واقع در انتهای جوی ششدانگی و در زیر جوی عاشق آباد، درخواست نمود که، قطعه زمین های خود را به شورای روستا اهداء نمایند، تا شورا، جمع آنها را به شرکت آب و فاضلاب استان، به منظور اجرای ساخت تصفیه خانه واگذار نماید. افراد زیر تا کنون به درخواست اعضا شورا پاسخ مثبت داده و قطعه زمین خود را به صورت رایگان اهداء نموده اند که اعضا شورای اسلامی به نمایندگی از طرف تک تک مردم، از همت، بزرگواری، همیاری، کمک و همکاری این عزیزان همشهریِ خیر و نیکوکار، کمال تشکر و قدردانی را می نماید.
1- حاج محمود عرب فرزند مرحوم علی 98 متر مربع.
  2- حاج غلامرضا (اکبر) خسروی فرزند مرحوم غلامحسین یک قطعه 105 متری و یک قطعه 30 متری جمعا به متراژ  135 متر مربع.
 3- آقای یونس عرب فرزند مرحوم عبدالخالق یک قطعه 105 متری و یک قطعه 30 متری جمعا به متراژ  135 متر مربع.  
4-  فرزندان مرحوم حاج علیجان شاهسون آقایان: حاج عطاء الله و مسعود، و خانم ها: حاج رضوان، حاج شوکت، حاج طاهره یک قطعه زمین به متراژ 421 متر مربع.
5- خانم حاج فرخ عرب فرزند مرحوم میرزا همسر آقای حاج عبدالوهاب شاهسون یک قطعه زمین به متراژ 72 متر مربع.
6- آقای حاج محمدعلی شاهسون فرزند مرحوم باقر یک قطعه زمین به متراژ 166 متر مربع.
7- آقای حاج رضاقلی عرب فرزند مرحوم مهدی و خانم حاج ماه سلطان عرب فرزند حبیب الله ( همسر حاج رضاقلی ) مشترکا یک قطعه زمین به متراژ 85 متر مربع.
8- خانم کشور شاهسون فرزند مرحوم مرتضی (همسر آقای علی اکبر شاهسون)  یک قطعه زمین به متراژ 5/32 متر مربع.
9- آقای شیخ غلامرضا شاهبندری فرزند مرحوم براتعلی از طرف خود، مادر، برادران و خواهران یک قطعه زمین به متراژ 30 متر مربع.
لازم به ذکر است که اعضا شورای اسلامی در حال گفتگو و کسب رضایت تعدادی دیگر از همشهریان عزیز هستند تا قباله ها امضا و زمین ها اهدا گردد.  
                                                   گزارش از:  محمدعلی شاهسون مارکده
 شناسنامه دام
بخشداری سامان طی نامه شماره 1897 مورخ 12/7/88 کپی بخشنامه شماره 31341 – 25/6/88 اداره دامپزشکی استان را به شورای مارکده ارسال و درخواست نموده به اطلاع مردم رسانده شود. اداره دامپزشکی در این بخشنامه گفته: در حال حاضر شناسنامه ی بهداشتی دام صادر نمی کنیم و شناسنامه های صادره قبلی هم از درجه اعتبار ساقط است دامداران در صورت نیاز می توانند درخواست های خود را از طریق مکاتبه مراجع درخواست کننده با شبکه های دامپزشکی شهرستان ها تامین نمایند.
نذورات
بخشداری سامان طی نامه شماره 1899 – 1/7/88 کپی بخشنامه شماره 6605/118/88 – 31/6/88 اداره بازرگانی را به شورای مارکده جهت اطلاع مردم ارسال نموده. در این بخشنامه گفته شده: نذورات ایام محرم و صفر به هیات ها و مساجد وحسینیه هایی که دارای کارت نذورات ( ملت کارت و همچنین مجهز به سیستم  POS  کارت خوان باشند ) و حساب نذورات دوره قبل خود را تسویه کرده باشند داده می شود بنابر این هیات ها و مساجد وحسینیه هایی که کارت ندارند به اداره بازرگانی مراجعه نمایند.  
بحران آب
اولین همایش « بحران آب و تهدید زندگی »  استان چهارمحال و بختیاری در تاریخ 16/7/88 از ساعت 9 صبح تا 1 بعد از ظهر با حضور مسئولان و کارشناسان استان و تنی چند از کارشناسان استان خوزستان و رؤسای شوراهای اسلامی شهر و روستا در محل سالن آمفی تآتر ارشاد اسلامی شهرستان شهرکرد برگزار گردید. از روستای مارکده آقایان: مسعود شاهسون و محمدعلی شاهسون در این همایش حضور داشتند. هدف از برگزاری این همایش این بود که با استدلال و اراء اعداد و ارقام و بررسی کارشناسانه نشان داده شود؛
 برداشت آب در استان چهارمحال و بختیاری از زاینده رود حق اوست، هنوز هم به اندازه حقش هم برداشت نمی کند، این برداشت آب برنامه ریزی شده و با حساب و کتاب و مجوز است، از آب برداشت شده استفاده بهینه جهت احداث بادامستان می شود که نیاز کمی به آب دارد، باغ های احداث شده درآمد زا  و اشتغال زا است. به علاوه آب برداشت شده در زمین های آب ریز زاینده رود مصرف و مجددا به رودخانه زایش می کند. زیر کشت بردن زمین های شیب دار حوزه آبخیز داری زاینده رود باعث رویش درخت و گیاه در این زمین ها می شود و از ایجاد سیل جلوگیری می نماید، از فرسایش خاک جلوگیری می کند و موجب نفوذ آبِ برف باران به زمین و غنی تر شدن ذخیره آب های زیر زمینی می شود. و دلیل بحران آب در اصفهان عدم مدیریت صحیح همان استان و دست و دل بازی های اصفهان است که آب را به جاهای دیگر می بخشد و نیز صرف تولید محصولات نیازمند آب زیاد مانند برنج در زمین های غرب اصفهان می کند آنگاه آب به زمین های شرقی نمی رسد.
 در زیر چکیده ای از سخن سخن رانان را با هم می خوانیم.
نخستین سخنران آقای نمازی نماینده ولی فقیه در جهاد کشاورزی بود که با ذکر دو آیه از قرآن برای چراغ راه، آب را یک معجزه خداوندی خواند و اسراف در آن را حرام دانست و توصیه نمود بجای طومار نویسی و رو در رویی با اصفهان، گفتگو و مشارکت در امر مدیریت آبخیزداری، ذخیره سازی آب و استفاده بهینه گردد.
سخنران بعدی آقای حیدری نماینده اردل، فارسان، کوهرنگ و کیار بود که داشتن آب و وجود آب را یکی از مزیت های استان شمرد استان را دارای توانمندی های انسانی دانست که می تواند خودش را مدیریت کند و گفت؛ جنجال هایی که آفریده اند ما باید مقابله به مثل کنیم، نا گزیریم رفع شبهه و جنجال کنیم، چون قبلا سکوت کرده ایم و ضرر کرده ایم، زنگ بیداری ما باید در همه جهات کارشناسی، سیاسی و اجتماعی باشد و این همایش نشانه این مقابله است ما باید از همه ی اهرم ها استفاده کنیم اکنون با وجود حمایت دولت نهم و دهم از ما، فرصت تاریخی خوبی پیش آمده است فرصت های دیگر وجود نمایندگان مقتدر، وحدت مردم،  پشتیبانی قانون از ما است. باید از این فرصت ها استفاده کنیم و نخست خوب اطلاع رسانی کنیم و پرسش های خود را نزد مسئولان طرح و درخواست پاسخ  نماییم ما اجازه نخواهیم داد بر سر آب سهم ما معامله شود. موضوعی دیگر که ما زیان می کنیم نبود و نداشتن مدیر مستقل امور آب است چون بخاطر آبخیز داری خوب استان مان بودجه کافی داده می شود ولی مدیر این بودجه را در محلی دیگر استفاده می کند. ما باید نشان دهیم که از مدیریت بالایی برخوردار هستیم آب را زیر زمین ذخیره و حفظ کنیم.
سخنران بعدی مهندس شکرالهی از شرکت سازه آب پردازان خوزستان بود که با نشان دادن؛ اسلایدِ اعداد و ارقام و مشخصات سدهای ساخته شده و تونل های کنده شده برای برگرداندن آب از سمت خوزستان به سمت اصفهان، این تصمیم ها را اشتباه خواند و نشان داد که رقم کلانی به خوزستان زیان وارد شده است بویژه اگر طرح بهشت آباد اجرا و به بهره برداری برسد.  مهندس شکرالهی پیشنهاد نمود گروه کارشناس آب بی طرف و بدون وابستگی های سیاسی اجتماعی از استان های تولید کننده آب و استان های پایین دستی مصرف کننده آب تشکیل گردد و بررسی کارشناسانه جهت انتقال و جابجایی آب انجام آنگاه سیاست مداران نظرات آن گروه کارشناس را اجرا کنند.
سخنران بعدی دکتر محمدی بود که گفت نخست باید بحران آب را علمی تعریف کنیم هرگاه آب موجود را تقسیم بر جمعیت نمودیم و از میزان استاندارد سرانه کمتر بود بحران آب داریم. اکنون در استان ما، بیشترین استفاده از آب های زیر زمینی است و به علت ضخامت کم خاک استان ما، سفره های آب زیر زمینی مان ناچیز است و خیلی زود سطح ان پایین می رود همین گونه که امسال شاهد بوده ایم به همین دلیل به سمت ممنوع  و یا کنترل کردن استفاده از آب های زیر زمینی پیش می رویم اکنون 200 روستای استان با تانکر آب رسانی می شوند ما 1 درصدخاک ایران را داریم و 10 درصد آب کشور را. حال مسئولان به این نتیجه رسیده اند که از آب های سطحی استفاده کنند بدین جهت سد می سازیم. اصولا دیدگاه اصفهان این هست که مردم چهارمحال به سمت اصفهان کوچ کنند جذب صنعت شوند تا نیاز نباشد از آب های سطحی جاری به سمت اصفهان استفاده کرد آیا این نظر می تواند درست باشد؟ بافت زمین و خاک حوزه زاینده رود به گونه ای است که آب برداشت شده  مجددا  مقدار زیادی از آن به زاینده رود زایش می شود زمستان سال گذشته آب سد را بخاطر ذخیره سازی بستند و آب به اصفهان نرسید سر و صدای کشاورزان در آمد و شورای شهر اصفهان از این موقعیت استفاده و جنجال  زیادی به راه انداخت که چهارمحال آب را پمپاژ می کند که به اصفهان نمی رسد این در حالی است که ما زمستان آب پمپ نمی کنیم یک بار خروجی آب از سد اندازه گیری و در انتهای حوزه چهارمحال هم که آب تحویل اصفهان می شود اندازه گیری شد مقدار آب زیاد تر بود. اکنون سد 480 میلیون متر مکعب آب ذخیره دارد این ذخیره می تواند تا 100 میلیون متر مکعب هم کم شود حال چرا مسئولان اصفهان از این ذخیره استفاده نکردند و اصفهان را خشکاندند نمی دانم شاید می خواسته اند با استفاده از نا رضایتی کشاورزان خسارت دیده جنجال بیافرینند و گناه را گردن چهارمحال بیندازند تونل بهشت آباد که از او نام برده شد قرار است از فاصله 300 متری زیر زمین از ناحیه شهرکرد فرخ شر و از زیر گردنه رخ عبور و به زاینده رود بریزد در چنین وضعی همه ی آب های زیر زمینی کشیده خواهد شد
سخنران بعدی مهندس رئیسیان بود که گفت توسعه ی باغات به تعادل هیدرولوژیکی و کیفیت آب رودخانه منجر می شود و با ذکر سخنانی از مسئولان استان اصفهان و آشکار کردن تضادها، کمبود آب در اصفهان را سوء مدیریت خودشان دانست یکی از اشتباهات شان استفاده بیش از ظرفیت در صنعت را ذکر کرد بهترین کار این هست که ما چهارمحالی ها بااحداث سد و ذخیره کردن آب در زمین از آب موجود استفاده بهینه کنیم احداث باغات در سطح های شیب دار استان موجب افزایش نفوذ آب در خاک جلوگیری از راه افتادن سیل و نفوذ بیشتر آب در زمین خواهد بود
سخنران بعدی مهندس خدابخشی نماینده انجمن آب صنعت خوزستان بود که پیرامون انتقال آب از محلی به محل دیگر سخن گفت و برگردان آب کارون به سمت اصفهان را زیانمند خواند چون زمین های دشت خوزستان حاصل خیز تر از زمین های اصفهان است و گفت یک جمله ای بر سر زبان ها هست و اغلب هم بدون مطالعه آن را تکرار می کنند در صورتی که این گونه نیست آن این هست که می گویند آب کارون به دریا می ریزد این گونه نیست اکنون آب دریا به بستر رودخانه کارون در حال پیشروی است که سد خاکی زده شده تا آب شور پیشروی نکند و زمین ها را خراب کند در پایان این پرسش را مطرح کرد با توجه به اثرات زیان باری که در حوزه انتقال آب نشان داده شده این همه تلاش و صرف هزینه برای انتقال آب برای چیست؟
سخنران بعدی دکتر قادری بود که نقش آب در ایجاد صنعت و مقدار مصرف آب در صنعت را بیان نمود و گفت ناگزیریم در استان مان صنعت ایجاد کنیم تا بتوانیم سرمایه ها را جذب کنیم و بجای استفاده از آب های زیر زمینی به استفاده از آب های سطحی در صنعت روی بیاوریم.
 سخنران بعدی دکتر علوی نماینده بروجن و لردگان بود که گفت؛ وضعیت آب ما در گرو گروه خاصی است بودجه در مجلس برای چهارمحال تصویب می شود ولی چون مدیریت در اصفهان است هرکجا که می خواهند مصرف می کنند
در پایان جلسه قطع نامه ای توسط آقای مهندس ترکی دبیر انجمن اولین
همایش بحران آب و تهدید زندگی در چهارمحال و بختیاری خوانده شد.
                                                      گزارش از؛  محمدعلی شاهسون مارکده
انجمن اولیاء
روز 28/7/88 ساعت 30/10 به دعوت سرکار خانم بهروز، مدیر محترم مدرسه راهنمایی دخترانه، و با حضور تعداد 33 نفر از مادر و پدر دانش آموزان، جلسه ای در محل مدرسه جدید تشکیل شد. هدف از این دعوت و نشست انتخاب انجمن اولیاء بود. نخست خانم بهروز مشکلات مدرسه را بدین شرح بیان و از اولیاء درخواست کمک برای حل آنها نمود.
لوله کشی مایه دستشویی در سرویس های بهداشتی، تهیه و نصب پرده به پنجره ها، فراهم آوردن فرش برای نمازخانه، تهیه میله پرچم، پیگیری آسفالت حیاط مدرسه، داشتن سرایدار در همه روزها، همکاری اولیا به منظور توصیه به دانش آموزان در رعایت مقررات مدرسه، سرکشی و پرس و جوی مرتب از وضعیت درس دانش اموزان، شرکت مرتب در جلسات ماهیانه اولیاء.
آنگاه محمدعلی شاهسون ضمن سخنان کوتاه، از پدران و مادران حاضر در جلسه درخواست نمود؛ برای رشد فرهنگی و علمی فرزندان خود سرمایه گذاری کنند همان گونه که برای ساخت خانه و یا برای احداث باغ سرمایه گذاری می نمایند. در خانه، بجای چیدن و به نمایش گذاشتن چینی آلات در قفسه کمد و دولاب، دولاب و قفسه کتاب درست کنید و غیر از کتاب های درسی و کمک درسی، حد اقل در طول سال برای هر بچه 50 هزار تومان کتاب علمی بخرید و بچه تان را تشویق کنید هر هفته حد اقل یک کتاب علمی خریداری شده را بخواند و در قفسه کتاب خانه بگذارد و با قفسه کتابخانه، اتاق تان را تزئین کنید، نه با چینی آلات و بشقاب و قوری. بدین منظور هر ماه یکبار با بچه تان سری به کتاب فروشی های خیابان آماده گاه اصفهان بزنید تا بچه تان انواع کتاب ها را ببیند و با موضوع ها آشنا گردد و کتاب های انتخاب کرده را برای او خرید نمایید . همچنین دختران خود را زود شوهر ندهید بلکه بکوشید دختران به دانشگاه بروند و بعد از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه خودشان همسر آینده خودشان را انتخاب خواهند کرد.
در پایان افراد زیر نامزد انجمن شدند که رای گیری به عمل آمد نتایج بدین شرح روی تخته سیاه نوشته شد.
آقای امان الله شاهبندری 24 رای.  آقای محمدرضا شاهسون 21 رای. خانم زهرا عباسی 19 رای. خانم مریم شاهبندری 18 رای. آقای رمضان عرب 14 رای. خانم معصومه عرب 11 رای. آقای غلامعلی عرب 10 رای. آقای غلامرضا شاهبندری 10 رای. خانم کبرا بیگدلی 9 رای و آقای مظفر شاهسون 6 رای.
آنگاه توسط خانم بهروز، هدایایی به انجمن اولیا سال تحصیلی گذشته اهداگردید.                        
                                                  گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده    
خشکسالی
روز 20/7/88  ساعت 9 صبح اولین همایش خشکسالی و پیامدهای ناشی از آن بر سلامت و سایر بخش های توسعه استان چهارمحال و بختیاری در سالن اجتماعات ابن سینا دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد با حضور جمعی از مسئولان، کارشناسان و دیگر اقشار مردم برگزار شد. از روستای مارکده آقایان: مسعود شاهسون و محمدعلی شاهسون حضور داشتند. در این همآیش جمعی سخن گفتند که چکیده ای از گفته های سه سخنران اولیه را با هم مرور می کنیم.
 نخستین سخنران مهندس صادقی استاندار بود که گفت: نعمت آب و خاک داریم نیروی انسانی ماهر هم داریم. دولت نهم و دهم هم سرمایه به استان آورده چرا پس عقب هستیم؟ فقر ما تحمیلی است، قبل از انقلاب در برنامه نبوده که این استان پیشرفت کند ولی بعد از انقلاب قرار بوده پیشرفت کنیم ولی پیشرفت نکرده ایم باید دید کوتاهی ها در کجا و توسط چه کسی بوده است. محور برای توسعه ی استان ما؛ بخش کشاورزی و دامپروری و توسعه ی شیلات، همچنین توسعه ی صنعت از جمله برق آبی، و توسعه ی گردشگری است. مجموعه ی اراضی مستعد ما 400 هزار هکتار است و مجموعه ی اراضی زیر کشت ما 124 هزار هکتار است چرا بقیه زمین های مستعد مان را زیر کشت نبرده ایم؟ آب مصرفی ما 80 درصد از منابع زیر زمینی و 20 درصد از آب های سطحی است که باید به سمت استفاده بیشتر از آب های سطحی پیش برویم. هدف ما توسعه ی باغات در روستاها است مطالعه ی دانشگاه شهرکرد روی چندین طرح باغداری از جمله فردوس مارکده، ولی عصر مارکده و … نشان می دهد احداث باغات در استان مقرون به صرفه است. توسعه ی باغات علاوه بر تولید محصول و ایجاد اشتغال در حفظ خاک نقش مهم دارد و عمر مفید سدها را بالا می برد. باید صنعت بسته بندی آب را در استان توسعه دهیم چون یک متر مکعب آب بسته بندی شده 200 هزار تومان درآمد دارد.
سخنران بعدی مهندس ایرج پور معاون عمرانی استانداری بود که گفت: در استان آب زیاد داشتیم از پی آمدهای خشکسالی غفلت کردیم حال این خشکسالی با این که زیانبار است ولی فرصت پیش آورده تا از غفلت بدر آییم و برنامه ریزی بکنیم، جا افتادن و پذیرش آبیاری قطره ای نتیجه همین پدیده خشکسالی است ما باید با احداث سدهای متعدد، آب های سطحی را در بالاتر از دشت های مستعد کشاورزی مان مهار و ذخیره کنیم البته عملیات چندین سد خاکی آغاز شده است  ما 3300 کیلومتر رودخانه در استان داریم.
سخنران بعدی دکتر محمدی معاونت برنامه ریزی استانداری و استاد یار دانشگاه شهرکرد بود که خسارت سال گذشته  ی خشکسالی در استان را یک هزار میلیارد تومان برآورد نمود و  گفت؛ 50 درصد کاهش بارندگی داشته ایم امروز مسبب خشک شدن زاینده رود در اصفهان را برداشت بی رویه در بالا دست می نامند که این نا درست است زاینده رود یک رودخانه ملی است ما هم به دنبال این هستیم که علل خشک شدن زاینده رود را بیابیم. خشک شدن  زاینده رود اختصاص به همین زمان ما ندارد بلکه در طول تاریخ در زمان خشک سالی ها این اتفاق می افتاده است از جمله حمزه اصفهانی سال 323 هجری قمری را گزارش کرده، سال 423 بعد از حمله سلطان محمود غزنوی این اتفاق افتاده که قبادیانی گزارش کرده، در زمان حمله افغان ها به اصفهان باز زاینده رود خشک شده، در زمان کریم خان زند هم چنین اتفاقی افتاده، در سال 1388 هجری قمری، در سال 198 هجری قمری در زمان خلفای عباسی.  بطور متوسط هر 30 یا 40 سال در تاریخ گزارش از خشکی زاینده رود داریم به همین جهت در زمان صفویه تلاش شد که کوه بریده و آب کوهرنگ به زاینده رود برگردانده شود که هنوز جای بریدگی ان هست. در سال 1379 همین چند سال قبل، هم زاینده رود خشک شد ولی چون مدیریت آب منطقه دست اصفهانی ها بود هیچ سر و صدایی نشد ولی امروز که آب استان ما مستقل شده این جنجال به راه افتاده است می توان در سال های خشک سالی آب زاینده رود را با مدیریت صحیح به اصفهان رساند پرسشی که از مدیران استان اصفهان دارم این است که چه میزان از اعتبارات  استان را صرف مبارزه با بحران خشک سالی کرده اند؟ آیا در اصفهان آبیاری قطره ای را اعمال کرده اند؟ قطعا الگوی کشت مناسب در کویر، برنج نیست. در کویر و جاهای کم آب اولویت با کشت درختان و گیاهان کم آب است و آبیاری هم باید مکانیزه و قطره ای باشد. متاسفانه  خود اصفهان به مسائل زیست محیطی زاینده رود هم اعتنایی ندارد مثلا نشت فاضلاب ویلاهای بالادست سد به دریاچه، ریزش فاضلاب شهرکارکنان سد به رودخانه، ریزش و سرایت فاضلاب های کارخانه های بزرگ صنعتی به رودخانه، همچنین در کشت برنج که باید کودهای آمونیوم زیاد استفاده نمود خود موجب آلودگی رودخانه است. کود آمونیوم در خاک جذب نمی شود بلکه در آب حل و به رودخانه نشت می کند. با این وجود باید در برداشت آب از زاینده رود حق تاریخی مردم حاشیه نشین به رسمیت شناخته شود.
                                                     گزارش از: محمدعلی شاهسون مارکده
جلسه شورا با رانندگان مینی بوس
تاریخ 20/7/88 ساعت 30/19 اعضا شورای اسلامی با آقایان: علی( ابن علی)  شاهسون ، اکبر شاهسون و مظفر شاهسون رانندگان مینی بوس خطوط مارکده، شهرکرد و نجف آباد جلسه داشت. هدف از این جلسه بررسی علت حذف سرویس بعد از ظهر مارکده نجف آباد بود. رانندگان گفتند؛ اغلب مردم با وانت و سواری های خود به شهر می روند در نتیجه مسافر کم است و ما ناگزیر اغلب با تعداد مسافر کم و یا خالی می رویم اخیرا به علت رفت و آمد زیادتر وانت داران، مسافران  را می برند و نیز تاکسی های تلفنی هم آزادانه مسافران مینی بوس را جابجا می کنند و ما هم ناگزیر خالی و یا با یک یا دو مسافر رفته و بر می گردیم به علاوه شما اگر یکی دو روز بعد از ظهر در خیابان مارکده بایستی می بینی عده ای هم سوار مینی بوس گرمدره می شوند و می روند این است که ما می بینیم مردم در خود هیچ تعهدی نسبت به همکاری با ما رانندگان ندارند این بی تعهدی مردم ما را دلسرد نموده و ما دیدیم در سرویس بعد از ظهر نجف آباد کسی با ما نمی آید ما هم سرویس را تعطیل کردیم.
که پس از بحث و گفتگو رانندگان متعهد شدند: از روز شنبه 25/7/88 سرویس بعد از ظهر نجف آباد را مجددا دایر نمایند و ساعت 30/1 بعد از ظهر از مارکده حرکت و ساعت 5 بعد ازظهر از نجف آباد برگشت نمایند. آقای رمضانعلی عرب فرزند نورالله قبول نمود این خبر را چند بار از بلندگوی مسجد به اطلاع مردم برساند و شورای اسلامی هم متعهد شد خبر فوق را به شکل اطلاعیه چاپ و در محل های عمومی روستا نصب
نماید.  متن اطلاعیه به شرح زیر چاپ و نصب گردید.
مردم محترم مارکده
در جلسه مشترک اعضا شورای اسلامی و رانندگان مینی بوس خط مارکده نجف آباد، تصمیم گرفته شد که سرویس بعد از ظهر از روز شنبه مورخ 25/7/88 مجددا دایر و ساعت 30/1 بعد از ظهر از مارکده حرکت و ساعت 5 بعد از ظهر از نجف آباد برگشت نماید.
لذا از یکایک شما بزرگواران تقاضا می شود به منظور کمک به دایر و منظم ماندن سرویس های مینی بوس، از مسافرت با مینی بوس های بیگانه، وانت های عبوری و سواری های کرایه خود داری و صرفا با مینی بوس های خط رفت و آمد نمایید.
که هامون گشت صحرا
چندی پیش نوشتاری از خانم زمانی پیرامون آلودگی آب زاینده رود در آوا مطالعه کردم که انگیزه این نوشتار را فراهم کرد چرا که؛
خانه از پای بند ویران است             خواجه در نقش ایوان است.
تماشای اصفهان بدون زاینده رود، و دیدن ولایت خودم بدون آن سرکشی و خروشندگی همیشگی، برای همه ی فرزندان این دیار ناخوشایند است و برای منی که شغلم وابستگی تام به وجود آب دارد، صد البته درد آورتر  است. جماعت اصفهانی که، هم چون همیشه قیافه ای حق به جانب به خود گرفته اند، فکر نمی کردند آن زرنگی مثال زدنی شان این گونه دور زده شود حالا همه تقصیر ها را گردن برداشت آب چهارمحالی ها می اندازند و در این راه چه استدلال ها که سر نمی کنند.
آقای اسفندیار رحیمی، مدیر عامل خبرگان کشاورزی اصفهان، در نشستی، اساسا، چهارمحال را  محیطی مناسب کشت نمی داند و اشاره می کند که؛ « به دلیل وجود اشعه ماورا بنفش در ارتفاعات، وجود ماده اکسین یا همان هورمون رشد بر سر شاخه ها، و وزش بادهای شدی، عمق کم خاک تکامل یافته و دوره رشد کوتاه نمی توان در ارتفاعات کشت قابل توجهی داشت »
یا آقای مهدی بصیری، استاد دانشگاه صنعتی اصفهان می گوید: « مردم چهارمحال وبختیاری به اندازه دلخواه، از زاینده رود برداشت آب دارند که، این موضوع غیر منطقی است، در سالی که آب کم هست، برداشت های آب مشکل ایجاد کرده و وجود پمپ های متعلق به چهارمحال و بختیاری زیر سد، منجر به برداشت بی رویه این استان و در نتیجه خشکیدن زاینده رود شد»
برای نگارنده نیز جالب است که طومار چهارصد ساله شیخ بهایی زیر سؤال رفته؟ زهی شوربختی که، حافظه ناتوان ما سال 1368 را از یاد برده که، در آن زمان، یک هفته بعد از مخالفت آقای زعفرانی، ،مدیر عامل آب منطقه ای اصفهان با طرح انتقال آب زاینده رود به یزد، حکم برکناری را روی میزش دید. و مدیران بعدی، تنها با سکوتی به علامت رضایت ترجیح دادند مخالفتی نکنند. دیروز به بهانه شرب، آب به یزد رفت اما تنها به مصرف شرب نرسید. یزدی ها حتی صنایع تایر و فولاد خود را نیز از همین آب زاینده رود بهره مند کردند. در حالی که شهرکردی ها در 60 کیلومتری این مخازن آب، با چاه های جنوب شهرکرد خود را سیراب می کردند به ظاهر، ما فقط بایستی به سرمای کوهرنگ و سختی برف و بوران زمستان دلخوش باشیم و آب گوارای کوهرنگ نصیب مرکز نشینان ایران شود.
طرفه مدیر عامل آب منطقه ای اصفهان می گوید: 2 یا 3 متر مکعب آب   ( دقیقا معلوم نمی کند) به یزد می رود و فرستادن آب به تفت و یا هر شهر دیگر را تکذیب می کند. اما 17 تیر 88 ، خورشید نام، مدیر آب منطقه ای یزد، حتی جنس لوله های انتقال آب زاینده رود به تفت و دبی آن را ذکر می کند و روبان انتقال آب به تفت را قیچی می کند. یا ماه ها قبل رئیس جمهور طرح انتقال طولانی ترین خط انتقال آب در دنیا را با لوله جی آر پی به چغارت و بافق را افتتاح می کند. و مظلوم مردم زاینده رود که حتی دستی بر آتش هم ندارند و اساتید دانشگاه، آنان را متهم کرده و بی منطق می خوانند.
اساسا طرح های انتقال آب در ایران بیشتر بر پایه تصمیمات سیاسی و نه کارشناسی صورت می پذیرد. خصوصا طرح انتقال حوضه به حوضه که تیشه به ریشه طبیعت و محیط زیست می زند کارون و خوزستان را که جلگه غنی کشاورزی ایران در تمام ماه های سال است را می خشکانیم تا آب را، به کویری که اختلاف دمای شبانه روزش 30 درجه سانتی گراد است، با صرف انرژی بفرستیم. آقای حسینعلی غیور، استاد دانشگاه اصفهان، شاید با قبول این تئوری است که می گوید: « کشاورزی اولویت هفتم مصرف آب است  و تفریح اولویت چهارم زیرا می توان گندم از خارج وارد کرد ولی روحیه را نمی توان وارد کرد»  پرسش من از آقای غیور این است که گرسنگی بیشتر روحیه را خراب می کند یا نبود تفریح؟ و اساسا باید انسانی زنده بماند تا روحیه داشته باشد یا نه؟ اما پر مصیبت تر از ما چهارمحالی ها مردمان شرق اصفهان و قسمت های پایانی زاینده رود هستند مردمان دشتی، زیار، برسیان، اژیه و ورزنه، که حالا به لطف اندیشه متعالی و افکار توسعه یافته پایتخت نشین ها، زمین های کشاورزی شان خشک و به بیابان بی آب و علفی تبدیل شده است. و تالاب گاوخونی که این گونه سر بریده شد، برای آن ها گرد و خاکی آلوده از مانده پساب کارخانه ها تولید می کند تالابی که هزاران پرنده مهاجر را پذیرایی می کرد دیگر نه بزرگ است نه پر آب.
متاسفانه مدلی که برای توسعه در نظر گرفتیم کمتر دیدگاه و نظرات کارشناسی و مبتنی بر شرایط اقلیمی و قوانین طبیعی را در آن لحاظ کرده ایم حتی بر خلاف همه ی شعارها از عدالت هم بسیار فاصله دارد تا وقتی، در سفر یک مقام، به یک شهر، قول های انتقال آب را شاهد هستیم. خشکی اصفهان و خوزستان که سهل خشکی چهارمحال را هم خواهیم دید این روند انتقال آب، چهارمحال را کویر و کویر ایران را سرسبز و خرم می کند آن هم با صرف پول و ارژی همه ی مردم. این اتفاق خیلی دیر نیست امروز که این نوشته را می خوانید به خاطر بسپارید که آن روز دعای باران هم سودی عاید ما نمی کند چرا که لوله آب یزدی ها وکرمانی ها به این سادگی ها پر نخواهد شد.
سرشکم آمد و عیبم بگفت رویا روی       شکایت از که کنم خانگی است غمازم
منابع: 1- ظفر نژاد، فاطمه، خاموشی زاینده رود. مرگ گاوخونی.               2- خبرگزاری مهر 30/11/87.      3- روزنامه خراسان 14/7/88.
                                 مهدی عرب، کارشناس مهندسی منابع طبیعی
عزاداری
داشتن تعادل در همه ی زمینه های زندگی، از جمله هنگام رویداد های ناگوار، نشان از سلامت روانی و خردمندی انسان دارد. یک ضرب المثل عامیانه و قدری هم بی ادبانه می گوید:
به ثروت رسی، مست نگردی، مردی!    به نکبت رسی، خر نگردی، مردی!
در اینجا غرض از « مردی » داشتن تعادل اخلاقی و رفتار انسانی در فراز و فرود های زندگی است.
بی گمان زندگی آدمیان دارای فراز و فرود، و در بر دارنده رویداد های بسی ناگوار است. یکی از رویداد های ناگوار، مرگ عزیزان است که، هر یک از ما شاهد بوده ایم این اتفاق برای خود و یا دوستان و اقوام روی داده است  و باز شاهد بوده ایم واکنش تک تک افراد جامعه در فوت عزیزشان بسیار متفاوت است. در این مقاله قصد این هست که در حد بضاعت اندکم سیر عادی واکنش به فوت عزیزان را شرح دهم.
وقتی عزیزی از خانواده ای فوت می کند و بویژه اگر این اتفاق نا بهنگام باشد تحمل آن برای اقوام و بستگان بسیار سنگین خواهد بود. چگونگی واکنش ها بستگی مستقیم به دانایی و خردمندی بازمانده ها دارد که رفتارهای شدید هیجانی از خود بروز دهند و یا با پذیرش واقعیت ها، قدری معقول و منطقی با رویداد پیش آمده برخورد کنند هرچه دانایی و خردمندی آدمی بیشتر باشد رفتارهای احساسی و هیجانی کم رنگ تر می شود.
ولی اغلبِ ما وقتی مرگ عزیز را می شنویم و یا می بینیم، نخست در شوک فرو می رویم، می خواهیم قبول نکنیم، دوست داریم این رویداد را انکار کنیم، می خواهیم بگوییم نه، چنین اتفاقی نیفتاده است، می خواهیم حاشا کنیم. به همین جهت است که، کسی که خبر مرگ را آورده،  شوم می پنداریم حتا ممکن است به او حمله کنیم، ناسزا بگوییم، آسیب بزنیم، پرخاش کنیم، به ماشینی که پیکر عزیز مان را حمل کرده، سنگ پرتاب می کنیم، به کسی که همراه عزیز فوت شده بوده به دیده ی قاتل می نگریم، در اتاق عزیز فوت شده نمی خواهیم برویم، یا نمی توانیم برویم، نمی خواهیم سوار ماشینش شویم، به لباس و وسایلش نمی خواهیم دست بزنیم. و می بینی روزهای زیادی وسایل و لوازمش را همان گونه دست نخورده و دست نزده سر جای خودشان نگه می داریم و مات و مبهوت به آنها می نگریم مانند این است که هنوز آن عزیز زنده است و این وسایل خصوصی او هستند و ما حق دست زدن نداریم.
زمان می گذرد و حالت شوک و انکار ضعیف و کم کم می بینیم چه بخواهیم و چه نخواهیم  فوت عزیزمان یک واقعیتی است که روی داده، حال به دنبال حالت شوک و انکار، خشمگین و عصبانی می شویم. خشم به کی؟ عصبانی از چی؟ و از کی؟ از همه، از زمین و زمان، از زمین و آسمان. خود را مظلوم می دانیم که، فلک کج مدار، روزگار، آسمان، سرنوشت، قضا و قدر، شانس، بخت و اقبال در حق ما ظلم روا داشته، و این پرسش را از طبیعت، فلک، آسمان ، زمین و زمان داریم که؛ چرا توی این همه آدم در دنیا، باید برای عزیز من، چنین اتفاقی بیفتد؟ وقتی می بینیم عزیزان دیگران سالم اند و راست راست راه می روند، زندگی می کنند، بویژه کسانی که با عزیز ما رقیب بوده اند،  مقابل هم بوده اند، هم سن و سال بوده اند، هم کار و هم درس بوده اند، هم قد بوده اند، هم دوره بوده اند، بیشتر ناراحت می شویم که؛ چرا او نه؟ و عزیز من باید چنین شود؟ بویژه اگر عزیز فوت شده ی ما یک برتری و یا ویژگی برجسته هم نسبت به رقیبان و یا هم ردیفانش داشته باشد، این حسادت بیشتر و بیشتر می شود و مرگ را حق او می پنداریم نه عزیمان!  بدین جهت اگر عرف، قانون و اخلاق اجازه دهد می خواهیم همه چیز را بشکنیم، خرد کنیم، تخریب کنیم و این خشم و عصبانیت مان را سر دیگران خالی کنیم، چون رنج می بریم، احساس درد می کنیم و ناراضی هستیم. در این مرحله است که انتظار داریم مردم بیایند و با ما هم دردی کنند، به ما تسلای خاطر دهند از خوبی های عزیز فوت شده ی ما بگویند، او را بزرگ، خوب و گرامی بدانند و بشمارند. در این حال ما مردم را شریک غم خود می پنداریم و احساس می کنیم مردم هم با ما هم درد هستند غم و درد ما را می دانند و با ما شریک هستند از طرفی در این دید و بازدید ها، دیگران هم رویداد و اتفاق عزیز از دست رفته شان را تعریف و یاد آور می شوند آنگاه می بینیم این گونه رویدادها فقط برای ما نبوده و نیست، دیگران هم کم و بیش با چنین اتفاق های ناگوار رو برو بوده اند بنابر این برای خود شریک و هم درد می یابیم مانند این هست که غم مان را تقسیم می کنیم و دیگر احساس تنهایی نمی کنیم.  مداح ها هم از این حالت روانی ما آدمیان سوء استفاده کرده، در ضمن سخنان خود، صرفا برای خوشایندی ما، هرچه خوبی و شایستگی هست به عزیز تازه فوت شده ی ما نسبت و او را به عرش می رسانند و با مقدسین هم نشین می کنند این حرف ها، با این که در حد حرف هستند و هیچ مایه و پایه ی عقلی ندارند و با اصول خردمندی هم منافات دارند، و هیچ عقل سلیمی هم نمی تواند آنها را بپذیرد ولی چون روان و عواطف ما آسیب دیده باعث خشنودی ما می شوند و روان دردمند ما را التیام می بخشند. آنگاه پول بیشتری به او می پردازیم و از او با عنوان، مداح خوب یاد می کنیم و سر انجام قدری از خشم مان کم می شود.
کم کم می بینیم هرکه مشغول کار و زندگی خود است. آهسته آهسته می پذیریم که مردم نقشی در فوت عزیز ما نداشته و ندارند در این حال مردم را رها می کنیم و می رسیم به حالت بعدی، ویژگی حالت بعدی محاکمه ی خود است، این حالت احساس گناه کردن و یک نوع بده بستان و داد و ستد ذهنی است در این حالت به جان ذهن خود می افتیم و خود را در ذهن مان محاکمه می کنیم با خود کلنجار می رویم که؛ اگر این کار را می کردم،  اگر آن کار را نمی کردم، اگر این را می دادم، اگر آن را نمی دادم، ای کاش  اینجا می رفتم و ای کاش انجا نمی رفتم، اگر این حرف را می زدم، و اگر آن حرف را نمی زدم، اگر این را می دادم و اگر آن را می گرفتم این اتفاق نمی افتاد، در نتیجه خود را گناهکار می پنداریم و احساس گناه می کنیم در جنبه های از زندگی کوتاهی و کاستی هایی داشته ایم یکی یکی یادمان می آید، به خودمان و کارمان شک می کنیم یک حالت افسوس، یک حالت حسرت، یک احساس گناه وجود ما را فرا می گیرد و خودمان را مقصر می پنداریم، سرزنش می کنیم. محکوم می کنیم، عذاب وجدان وجودمان را  فرا می گیرد، دنیا را برای خود جهنم می سازیم. از طرفی عزیز فوت شده را هم به محاکمه می کشیم که؛ اگر آنجا نمی رفت، اگر اینجا می آمد اگر به حرف من گوش می کرد و اگر … این اتفاق نمی افتاد. اگر نتوانیم از این مرحله بگذریم و آن را را پشت سر بگذاریم، نتیجه اش افسردگی است.
 احساس درد، رنج، غم و غصه بر ما غلبه می کند و کم کم می شکنیم و می پذیریم که، عزیزمان مرده و دیگر بر نمی گرده، اگر مرگ او را انکار کنیم بر نمی گردد اگر از زمین و زمان خشمگین شویم باز هم باز نمی گردد و اگر در دادگاه ذهن مان هم خودمان را محکوم و سر زنش کنیم باز هم عزیز فوت شده بر نمی گردد یعنی می پذیریم که عزیز مان واقعا مرده، و این مردن هم یک روند طبیعی و آخرین مرحله از زندگی آدمی است،  نتیجه ای که می گیریم این هست که، مردم هیچ نقشی در مردن عزیز ما نداشته اند، و باید عزیز مان را ببخشیم. و خودمان را هم ببخشیم چون می بینیم هیچ کدام مان در رفتارهای مورد انتقاد مان سوء نیتی نداشتیم قصد و غرض بدی نداشتیم، کم کم با پذیرش واقعیت، قدم به سمت و سوی یافتن حالت زندگی عادی و آرامش بر می داریم، می خندیم، به لذت های زندگی توجه می کنیم یاد خاطرات خوب عزیز مان می افتیم و می توانیم خاطرات عزیزمان را بدون ریختن اشک یاد آوری کنیم.
طی شدن این مراحل در هنگام فوت نا بهنگام عزیزی تا حدودی طبیعی است اگر بتوان این مراحل را در مدت معقول، 3 تا 6 ماه،  پشت سر گذاشت خوب است ولی مشکل از اینجا آغاز می شود که بعضی از ما ها، در یکی از این مراحل می ماند و به مرحله پذیرش واقعیت ها که به دنبال آن آرامش حاصل می شود نمی رسد و نمی تواند پدیده مرگ عزیز شان را برای خود حل کنند لذا می بینیم بعد از مدت ها هنوز نشانه هایی از مرحله اول و یا دوم را از خود بروز می دهد. نمونه بارز آن در جامعه امروز ما آراستن افراط گونه قبر عزیز فوت شده،  انس با قبر و گذران و پرسه زدن ساعت ها در پیرامون قبر عزیز از دست رفته و زیستن با یاد و خاطره و نام عزیزِ مرده در همه ی دقایق، ساعت ها، روزها در درازنای عمر است که تبدیل به فرهنگ غمزده، غم آگین، گریه اندود، حالتی افسرده، و شادی گریزی، مرگ اندیشی، مرده پرستی، همدم قبر شدن و پرسه زدن در گورستان برای ساعت ها در جامعه ی ما شده است.
آدم شادی گریز و مرگ اندیش، مدت های زیادی بعد از مرگ عزیزش، هنوز نمی خواهد کسی بگوید عزیز او مرده، نمی تواند ببیند ابزار و یا وسایل او مورد استفاده دیگران قرار بگیرد، وقتی یاد و خاطره او هست می بینی بگونه ای زار می زند که انگار عزیزش تازه فوت کرده، بنظر می رسد این آدم ها هنوز عزاداری خود را کامل نکرده اند و به مرحله پذیرش واقعیت ها نرسیده اند تا خود و دیگران را ببخشند و همیشه در یک جهنم عزاداری روحی و عاطفی بسر می برند. بنظر می رسد لباس عزا برای همیشه به تن کرده اند در حقیقت خودشان خودشان را با آن عزیز شان زنده به گور کرده اند لذا خود که افسرده اند و از شادی گریزان و با هرگونه شادی دیگران هم مخالفند با خنده، شادی، لباس نو، آرامش و آرایش دیگران مخالفند چرا؟ چون بخاطر این که او نتوانسته مراحل عادی و طبیعی عزاداری عزیز فوت شده را طی و پشت سر بگذارد و در حقیقت در
 یک دنیای ذهنی و روانی به دور از واقعیت های جهان، فرو می رود.
چنین آدم هایی خود مشکل روانی دارند و باید با مراجعه به روان شناس و  یا روان پزشک مشکل روانی خود را درمان کنند تا بتوانند مرگ عزیز از دست رفته را یک واقعیت بپندارند و بعد از مدتی به آرامش برسند آنگاه احساس خواهند کرد بار عزا را روی زمین گذاشته اند و خندیدن، رقصیدن، شاد بودن، داشتن آرامش و لذت بردن از زندگی نه تنها صدمه ای، آسیبی و خسارتی به عزیز از دست رفته نمی زند بلکه موجب سلامتی روحی و روانی ما هم می شود.
در هنگام عزاداری گاهی شاهد هستیم فرد عزیز ازدست داده احساسات درونی خود را با بیان رنج ها درد ها آرمان ها و آرزو ها بیرون می ریزد ممکن است چنین کاری نکند و با خشم و ناراحتی به زمین و زمان نا سزا بگوید که چرا عزیز او فوت کرده یا به خود آسیب زده و سر زنش کند این کارها باعث می گردد تا احساس کند بار گناهش کم شده است. گاهی  می بینیم دیگران دخالت می کنند و از او می خواهند که خشمگین نباشد عصبانی نباشد فریاد نکشد خود را نزند و … باید گفت این مراحل عادی و طبیعی است ولی این  گونه نیست که الزاما همه باید بدین شکل عریان عمل کنند بستگی به فرهنگ، بینش، عقلانیت،خردمندی و واقعیت گرایی شخص دارد و موضوع مهم این هست که نباید از این مراحل جلوگیری کنیم بلکه باید اجازه دهیم و امکانات فراهم نماییم که شخص عزیز از دست داده خیلی راحت بتواند درونیات خود را براحتی بیرون  بریزد تا زود تر و راحت تر به مرحله پذیرش واقعیت برسد و آرامش یابد.
                                        محمدعلی شاهسون مارکده 30/5/88
سیر سخن
در این نوشتار می خواهم دو خاطره شیرین را برای همشهریانم باز گو کنم.
در بهمن ماه 87 ازطرف سازمان  تبلیغات  اسلامی شهرکرد به سازمان حج و زیارت استان اصفهان معرفی شدم تا در آزمون مداحی کاروان های زیارتی شرکت کنم. محل آزمون در ساختمانی با  نام، واحد امور روحانیون و مداحان اصفهان بود. این آزمون با حضور حدود 300 نفر انجام و نتایج در اسفند ماه همان سال اعلام گردید. اسامی قبولی ها را در برگه بزرگی روی درِ اتاق ساختمان یادشده زده بودند. در جلو عدد 201 نام من رمضانعلی شاهسون مارکده ثبت شده بود. نامم را در لیست خواندم و روی نیمکت نشستم.
جمعیت  زیادی در سالن انتظار بود علاوه بر مداحان، عده ای هم برای ثبت نام سفر حج در آنجا بودند من همین گونه که روی نیمکت نشسته بودم چشمم به لیست اسامی بود بعضی ها در مقابل لیست می ایستادند می خواندند و می رفتند یک نفر که بعدا  فهمیدم اصفهانی و برای ثبت نام سفر حج به آنجا آمده و در سالن انتظار پرسه می زد جلو تابلو لیست ایستاد و مشغول خواندن شد و من دیدم انگشت خود را روی نام من گذاشت و از یک نفر که نزدیکتر بود پرسید: آیا صاحب این نام را می شناسی؟ من از جای خود بلند شدم و گفتم: بله آقا ،منم! به گرمی دست مرا فشرد و گفت: اگر امکان دارد چند دقیقه ای با هم گفتگو کنیم صندلی خالی پیدا کردیم و در کنار هم نشستیم پس از احوال پرسی گفت: آقای محمدعلی شاهسون مارکده را می شناسید؟ گفتم: از بستگانم هست. گفت: من تاکنون ایشان را ندیدم و نمی شناسم فقط مقاله ها و نوشته های ایشان را در نشریه آوای مارکده می خوانم. تعجب کرده پرسیدم:  مگر نشریه آوا را برای شما هم می فرستد؟ گفت: نه، من از طریق اینترنت مقالات ایشان را می خوانم و برایم بسیار مفید بوده، حتا تاریخچه مارکده را هم خوانده ام و تصمیم دارم روزی به مارکده بیایم و با ایشان دیدار کنم.
خاطره دوم در ماه تیر امسال پیش آمد. اتوبوس زائران  از شهرکرد به راه افتاد مدیر کاروان مرا معرفی نمود یکی از زائران که از مردم شهرکرد بود و فهمید من مارکده ای هستم با من هم سخن شد خود را  لیسانس و معلم معرفی نمود بیشترین حجم سخن ها هم پیرامون نشریه آوای مارگده بود که از طریق اینترنت با آن آشنا شده بود و آن را یک کار بزرگ فرهنگی در روستا نامید ایشان حتا از تعطیل شدن آوا ناراحت و عمل مدیران ارشاد را نادرست می نامید.
دیدم یک کار کوچک فرهنگی توانسته مرز روستا را در نوردد، نام روستا را برکشد و افتخار بیافریند این در حالی است که بعضی ازهمشهریان هنوز در فکر بستن نشریه اند و یا تبلیغ می کنند که آوا را نخوانید گمراه می شوید!!؟
شهر خالیست ز عشاق، بود کز طرفی
                                          مردی از خویش برون آید و کاری بکند  
                                                      رمضانعلی شاهسون مارکده
 شاهسون های بغدادی
در تاریخچه روستای مارکده، شاهسون های مارکده را از ایل شاهسون های بغدادی و تیره سولدوز معرفی کردیم. مقاله زیر با نام« از نیمه راه» نوشته دکتر عطاء الله حسنی، استاد تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران، پیرامون تاریخ ایل شاهسون بغدادی از روی اینترنت برداشت و برای مزید اطلاع شما خوانندگان در این شماره جارچی مارکده چاپ می شود.  
ايل شاهسون بغدادي كه در حال حاضر به جزء چند صد خانوار كه زندگي عشايري دارند، بقيه در تهران، ساوه، قم، ورامين، شهريار، همدان، ملاير، زنجان، قزوين، كرج و ساير نقاط كشور اسكان پيدا كرده اند، از 29 طايفه، 220 تيره، و صدها گوبك تشكيل مي شوند. هسته اوليه ايشان در حمله نخست نادر به بغداد در سال 1145 ه. ق. از نواحي مجاور كركوك به خراسان كوچانيده شد، كه پس از مرگ نادر به شيراز رفت، و بعد از مرگ كريم خان زند به وسيله آقا محمد خان قاجار در حوزه ساوه و كوه هاي خرقان استقرار پيدا كرد. امور سياسي ايل به دست رئيس، ايل بيگيان يا ايل بيگي، كدخدايان، و ريش سفيدان بوده است. رياست ايل، كه گاهي مستقل و گاهي با حكومت زرند و ساوه بوده، هميشه توسط حكومت مركزي به عنوان نانخانه به اشخاص مورد نظر حكومت وقت داده مي شده است. اما ايل بيگيان يا ايل بيگي به عنوان پل ارتباطي با ايل و دستگاه حكومتي، فرمان خود را از شاه وقت دريافت مي كرده اند.
 در زمان قاجاريه ايل شاهسون بغدادي داراي سه ايل بيگي (لك-آرخلو-كلوند) بوده است. منصب ايل بيگي بيشتر موروثي بوده است، اما موارد استثناء نيز ملاحظه مي شود. كدخدايان نيز، كه در راس طوايف بوده اند، غالبا منصب موروثي داشته اند. اما در اين موارد هم موارد استثناء كم نيست. ريش سفيدان در راس تيره و در ميان «اوبه» كه بيشتر يك واحد اقتصادي است تا سياسي، وجود داشته اند و مقامشان الزاما موروثي نبوده است. عشاير بغدادي را دولت از سال 1307 شمسي به اسكان دائم و تخته قاپو فرا مي خواند، اما تا سال 1315 طول مي كشد تا قسمت اعظم ايل اسكان پيدا كنند. بعد از شهريور 1320 مجددا بسياري از بغدادي ها به ييلاق و قشلاق مي پردازند، و محمد علي خان صمصامي با دريافت حكم رياست ايل از فرمانداري ساوه تا سال 1336 سعي خود را بر تشكل مجدد عشاير شاهسون بغدادي مصروف مي دارد. اما اختلافات داخلي و درگيري هاي خارجي با خوانين محلي، و تاثيرات ناشي از سقوط مصدق در تركيب گروه هاي قدرت، و غيره موجب از كف رفتن ييلاقات متعلق به ايل و اسكان عشاير بغدادي مي شود.
سابقه تاريخي: درباره شاهسون هاي بغدادي و پيشينه تاريخي آنها، مينورسكی و هنري فيلد، مطالبي نوشته اند. مينورسكي معتقد است كه؛ اين ها در زمان شاه عباس اول از شيراز به ناحيه ساوه آمده اند. هنري فيلد مي نويسد: « … اعتقاد بر اين است كه شاهسون هاي بغدادي در خلال عصر صفوي مهاجرت كرده و در نزديكي بغداد مسكن گرفته اند و در زمان نادرشاه از آنجا به شيراز برگشته اند. در زمان كريم خان زند جاي ثابت و مشخص نداشته اند، تا اين كه به آقا محمد خان قاجار پيوسته اند و او ايشان را در زيستگاه كنوني شان مستقر ساخته است»
اين كه هنري فيلد از مهاجرت شاهسون هاي بغدادي در دوران صفوي به نزديكي بغداد سخن مي گويد، با توجه به سياست جابجايي ايلات و عشاير آن زمان ممكن است صحيح باشد. اما رديابي اين امر در منابع آن دوران براي نويسنده اين مقاله ميسر نگرديده است. متاسفانه هيچ كدام از محققين دانشمند، قول خود را مستند به مرجع موثقي نكرده اند. مرحوم فتح السلطان- علي اكبر خان قرابيگلو- از عمويش ايمانعلي خان نقل مي كرد كه، هفتاد طايفه لك و آرخلو در مرز عثماني سرحد دار ايران بوده اند كه توسط نادر به خراسان كوچانيده شده اند پس از مرگ نادر شاه به شيراز آمده اند و پس از مرگ كريم خان توسط آقا محمد خان قاجار در منطقه ساوه استقرار پيدا كرده اند. شواهد چندي وجود دارد كه نظر خود شاهسون هاي بغدادي را مقرون به واقع نشان مي دهد:
الف – وجود چنين باوري كه نادر آنها را به خراسان كوچانيده است.
ب- وجود ترانه هايي كه در آنها مسير احتمالي مهاجرت اينان (تبريز، خراسان، شيراز، و مناطق آخرين محل استقرار) اشاره شده است.
 ج- اين كه در منابع تاريخي معاصر نادر از انتقال ايلات و عشاير از نواحي ذهاب و كركوك به خراسان سخن رفته است. به طوري كه، محمد كاظم در ذيل وقايع حمله نخست نادر به بغداد مي نويسد كه وي از منطقه ذهاب؛ « …جماعت قرا بيات و زنگنه و باجلان را كوچ داده، روانه ديار خراسان نمود كه رفته در محال دارالسلطنه هرات سكنا نمايند … و بقدر چهار – پنج هزار نفر از آن جماعت ملازم گرفته مامور ركاب گردانيد»
ميرزا مهدي خان استرآبادي نيز در ذيل وقايع نخستين حمله نادر به بغداد از كوچانيده شدن گروهي از طايفه از بغداد به خراسان سخن مي گويد. وي مي نويسد: « … دوهزار نفر از طايفه بيات را كه در هشت فرسخي كركوك سكني داشتند، كوچانيده روانه خراسان ساختند »
د-  وجود جماعت شاهسون در نواحي كركوك: در سياحت نامه حدود محمد خورشيد پاشا عضو كميسيون تعيين حدود ايران و عثماني – به وجود سي خانوار چادرنشين « شَهسَوَن» ( افراد ايل شاهسون بغدادي نيز خود را « شَسَوَن » مي نامند) در دوز خورماتو به سال 1264 ه.ق. اشاره شده است.
ه – امكان رديابي برخي از طوايف مهم ايل شاهسون بغدادي در سابقه تاريخي مناطق شرق و جنوب تركيه، شرق و شمال سوريه، و شمال عراق.
 لك: عباس عزاوي مي نويسد كه؛ « لكها از قبائل ايراني هستند كه در شمال و جنوب عراق پراكنده اند و در بخش مندلي تابع قبيله قرا الوس بوده اند»  در مورد لك هاي تابع قبيله قرا  الوس نكته جالب توجه در اين جاست كه، اينان در سال 1120ه.ق. (يعني در حدود 25سال قبل از كوچ احتمالي ايل بغدادي به خراسان) ترك زبان و شيعه مذهب بوده اند.
پيشتر از اين تاريخ، اسكندر بيك تركمان نيز ذيل وقايع سال 1034 ه.ق.-حمله شاه عباس به بغداد- از قلعه لك بغداد (= قلعه زهاب) واقع در نزديكي قلعه مندلي، و پيوستن دارنده آن-حاجي بيك لك- به شاه عباس و مورد مرحمت قرار گرفتنش سخن به ميان آورده است. كه با توجه به وحدت مكاني، بعيد نيست لك متعلق به قبيله قرا الوس از بقاياي لك مورد اشاره اسكندر بيك بوده باشد.
محمد خورشيد پاشا نيز در سياحت نامه حدود به وجود پنجاه خانوار چادرنشين لك در دوزخورماتو و هشت خانوار در كركوك اشاره دارد.
كارستن نيبور نيز در سال 1764 م. از وجود يك هزار چادرنشين لك در ناحيه بين سيواس و آنكارا خبر مي دهد.
 موصلو: از طوايف تركمان نواحي دياربكر و يكي از دو طايفه بزرگ آق قوينلوها بوده، و حكومت آنجا را در زمان سلطنت آق قويونلوها در دست داشته است. موصلوها به سركردگي امير بيك موصلو در سال913ه.ق. به نيروي شاه اسماعيل پيوستند و از جمله قزلباشان شدند.
 يحيي بن عبداللطيف قزويني ذيل وقايع اين سال مي نويسد « … امير بيك موصلو كه از جانب آق قوينلو مدت ها والي ديار بكر بود، با اقوام و اتباع و اويماق موصلو به عز بساط بوس همايون مفتخر گشت و هداياي بسيار به موقف عرض رسانيد و ديار بكر داخل محروسه شد و ايالات آنجا به پير محمد خان استاجلو قرار گرفت … و حضرت اعلي ، امير بيك موصلو را به منصب مهرداري همايون سرافراز گردانيد»
 از سال 927 تا 935 ه.ق. نزديك به يك دهه حكومت در بغداد در دست بزرگان موصلو بود، تا اين كه در سال اخير شاه طهماسب آنجا را فتح كرده و به حكومت آنان خاتمه مي دهد.                                  ادامه دارد