جارچی مارکده شماره 29- اول تیرماه 1389

ریا
هرگاه چشمم به کلمه ریا بر می خورد و یا این واژه را می شنوم و یا از کسی رفتاری را می بینم که بشود ریا به آن اطلاق کرد مقاله «دو رویی چرا؟» آقای محمد عرب در ذهنم تداعی می شود. این مقاله در شماره 34 نشریه محلی آوای مارکده تاریخ 1/8/83 به چاپ رسید چون از دلی دردمند برآمده بود بر بسیاری دل های دردمند هم نشست. محمد عرب زیر فشار شیخ سیف الهی و مریدان انگشت شمارش قرار داشت تا نشریه آوا را نخواند، رابطه اش را با من قطع کند تا دور برِ من خالی و من منزوی شوم. بدین منظور جلساتی برگزار و این درخواست از محمد عرب تکرار می شود. محمد در می یابد که گفتار و عمل این تیم که، خود را به خدا، نماز، مسجد و مقدسین هم منتسب کرده اند، در میان مردم و در جلسات خصوصی شان، با هم همخوانی ندارد. یعنی در برخورد با مردم یک حرفی می زنند، یک رفتاری دارند و در نشست های خصوصی شان توصیه به رفتار های دیگری دارند و حرف های دیگری می زنند که انگیزه کینه جویی دارد و به منظور تخریب است. یعنی این که، خود را به مردم پرهیزکار نشان می دهند ولی عمل و رفتارشان به گونه ای دیگر است و آن گونه که خود را می نمایند نیستند، این است که بر می آشوبد، طغیان می کند و این مقاله را می نویسد. بی گمان این مقاله در تاریخ روستا ماندگار خواهد بود. با ذکر این مقدمه بد نیست یک بار دیگر نظری به مقوله ریاء، که شریک، همسایه و همنشین دو رویی است بیندازیم.
ریاء واژه ای است عربی از ریشه رای به معنی دیدن، و یکی از اصطلاحات فقه اسلامی و عرفان است در این دو حوزه ( فقه اسلامی و عرفان ) به « هر فعلی که جهت خود نمایی انجام شود و خالص نباشد و نیت خالص در آن راهی نداشته باشد ریاء گویند» انجام عمل ریاء علاوه بر ناپسند بودنش در فقه اسلامی و عرفان، بار گناه هم دارد و گاهی شرک شمرده می شود. این واژه به زبان فارسی راه یافته و به؛ سخنِ اخلاقی و ارزشمند، عمل عبادی و نیایش، و کارِ نیکی گفته می شود که آدمی بگوید و بکند به منظور این که دیگران ببینند و بشنوند تا از کننده آن کار نیک، و گوینده آن سخن ارزشمند تعریف و تمجید کنند و او را خوب و پارسا و پرهیزکار بدانند و جزء نیکان بشمارندش.
باید گفت این طبیعی و نُرم هست که ما بخواهیم خود را با سخن و رفتار برای دیگران تعریف کنیم، معرفی نماییم و بشناسانیم و هر آدمی این را هم می خواهد که سخنش، کار و رفتارش موجب خوشایندی دیگران قرار گیرد و مردم او را تایید و به او توجه نمایند و اهمیت بدهند. چون توجه دیگران باعث خوشایندی و خرسندی آدمی می گردد و رضایتمدی و شادمانی در پی دارد و در رشد و پیشرفت آدمی می تواند مؤثر افتد. اگر نیک بنگریم خواهیم دید اغلب ماها به این تعریف، تمجید و تایید به طور طبیعی هم نیاز داریم و از آن لذت هم می بریم. بی گمان نبود روابط با دیگران و تایید و توجه ممکن است آدمی را به انزوا و افسردگی بکشد، بودن تایید و توجه به اندازه ی ضرورت و اعتدال موجب رشد و پویایی می گردد و تعریف و تمجید زیاده از حد هم آدمی را کم کم به سمت و سوی  بیماری خود بزرگ بینی، تکبر و خود شیفتگی سوق می دهد.
 اگر قدری ذهن واقع بین داشته باشیم خواهیم دید بیان کردن و شناساندن خود به مردم، به خودی خود عملی زشت و نا پسند هم نمی تواند باشد به همین جهت بیشتر ماها سخن و کار و رفتار خوب خود را برای دیگران بازگو می کنیم تا مردم بدانند و بشناسند این عمل یک نوع اطلاع رسانی می تواند باشد. مثلا کسی، در جهت خدمت به مردم، مدرسه ای، بیمارستانی و یا پلی ساخته تا مردم جامعه از آن سود ببرند و از او به نیکی یاد کنند در عین حال توشه ای برای جهانی دیگرش هم باشد حال بازگویی این کارها در حد ضرورت، نه زیانی به کسی می رساند، نه تجاوزی به حقوق دیگری می تواند باشد شاید ترویج و تقویت خوبی ها هم بشود و باعث گردد دیگری هم به چنین کارهای خوب راغب شود. بی گمان تعریف و بازگویی کارهای نیک مان بیش از حد ضرورت ( مقدار ضرورت به اندازه نمک لازم در غذا است ) می تواند ریاء و یا خود نمایی باشد.
من فکر می کنم برای درک بهتر این که چه کاری ریاء و موجب گناه است
 و چه کاری نه. بهتر است رفتارمان را به دو بخش تقسیم کنیم.
 1- یک بخش کارهای روزمره و در ارتباط با دیگر مردمان و جامعه است معیار و ملاک در ارزیابی سلامت و درستی رفتارهای مرتبط با مردم، رعایت حق و حقوق و حرمت دیگران است که اعتماد اجتماعی را به دنبال می آورد، امنیت اجتماعی و آسایش خاطر در پی دارد و انسان را به
 رضایتمندی، رشد و پویایی سوق می دهد و شادی و لذت در پی دارد.
 هر آدمی دوست دارد خودش را تعریف کند، کار و رفتارش را توضیح دهد، به پرسش های مردم پاسخ دهد. همچنین سخن دیگران را بشنود، دیگران را بشناسد. این کارها بیشتر ارتباط اجتماعی، خبر رسانی و اطلاع رسانی می تواند باشد تا ریاء. و اگر زیاده روی در تعریف و بیان خود هم روی دهد، شاید اطلاق خودنمایی درست تر باشد تا ریاء. چون ریاء، یک بارِ معنایی مرتبط با اعمال و رفتارهای دینی و مذهبی با خود همراه دارد ولی خودنمایی بیشتر معنای روابط اجتماعی بین انسان ها را تداعی می کند. مثلا کشاورزی با به کار گیری روشی، تولید بهتری داشته است بیان این روش برای مردم سودمند هم هست، مهندس ساختمانی در حین کار تجربیاتی در مقاوم سازی ساختمان و یا پایین آوردن هزینه ها به دست آورده حال این را بازگو می کند خوب چه عیبی می تواند داشته باشد؟ آدمی در طول چند سال رانندگی توانسته با رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی و رعایت احتیاط از بسیاری حوادث جلوگیری کند حال با بیان، این تجربیات را به دیگران انتقال می دهد مفید هم می تواند باشد. دانشجویی توانسته با شیوه ای، مطالعاتی عمیق تر کند و در آزمون ها موفقیت به دست آورد حال این را بازگو می کند شاید برای دیگری هم بتواند مفید باشد. دانش آموزی در ایام تحصیل هیچگاه به تقلب نیندیشیده و دست نزده بلکه کوشش کرده با خواندن بیشتر روی پای خود بایستد حالا موفق تر بوده حال این عمل خود را بازگو می کند چه زیانی می تواند داشته باشد؟ یا فردی هنگام ساختمان سازی عقب نشینی لازم را هم در خیابان نموده حال می بیند با تعریض خیابان خانه اش ارزش بیشتری یافته و نیز خود و دیگران در رفت و آمد راحت ترند حال این کار خود را تعریف می کند بی گمان خسارتی به کسی نمی زند و …
دو نکته در این تعریف ها و بیان و شناساندن خود باید لحاظ گردد که اگر لحاظ نکنیم سخن ما از شکل اطلاع رسانی خارج و ممکن است زیانبار هم گردد. یکی این که، بیان و تعریف ما از کاری که انجام داده ایم عاری از دروغ و مطابق با واقع باشد. غلو، اغراق و بزرگنمایی هم در آن سخن نباشد و اگر سخن ما پیرامون اندیشه و افکار ما هست صادقانه آن گونه که می اندیشیم و هستیم خود را تعریف کنیم. دیگر این که این بازگویی ضرورت داشته باشد ضرورت را چه کسی تعیین می کند؟ بی گمان شنونده. اگر شنونده خواستار بازگویی بود ما هم کار، تجربه و اندیشه و دانسته های خود را برابر واقعیت ها با رعایت اصول اخلاقی تعریف می کنیم در این شکل، گفتار و تعریف ما اطلاع رسانی است نه خودنمایی.
2- بخش دیگری از اعمال ما، رفتارهای عبادی و انجام مناسک مذهبی ما است. ریاء در این حوزه می تواند واقع شود، اتفاق بیفتد. چرا؟ برای این که خدا و مقدسین مظهر، منبع و سرچشمه ی راستی، صداقت، پاکی و خوبی اند. حال فردی که در خود صداقت کمتری می بیند، صفت پاکی اش ضعیف است، مردم در درست کار بودن او شک و شبهه دارند، میزان محبوبیت اجتماعی اش پایین است و نتوانسته اعتماد اجتماعی لازم را بدست آورد می خواهد با منتسب و نزدیک نشان دادنِ خویش به این منابع صداقت، پاکی و خوبی، خود را خوب جلوه دهد تا دیگران ارزش و اهمیت برای او قائل شوند.
بی گمان اعمال عبادی ما رفتارهای شخصی و خصوصی ما در ارتباط با خدا است و هیچ ربطی هم به دیگران ندارد که، اولا؛ عبادت می کنیم یا نه؟، بعد، چگونه و با چه کیفیتی خدای خود را ستایش می کنیم و یا مراسم و مناسک مذهبی مان را بجای می آوریم؟ با این وجود اگر عبادت کننده ای و یا انجام دهنده مناسک مذهبی، آگاهانه و با قصد و انگیزه، عبادت خود را به گونه ای و یا در زمانی و یا در محلی انجام دهد تا، مردم ببینند، بفهمند و بدانند و او را بخاطر انجام این عمل عبادی و انجام مناسک مذهبی خوب، مومن، پرهیزکار، پارسا و با تقوا بشمارند، بی گمان ریاء محسوب خواهد شد. و یا انجام عبادت خود را با آب و تاب و یا بزرگ نمایی و یا غلو و اغراق برای دیگر و یا دیگران بازگو کند به قصد جلب توجه تا او را مومن، خوب، خدا ترس، پرهیزکار و با تقوا بشمارند بدون شک ریاء است و گناه محسوب می گردد. یعنی به کسی می توان ریاء کار اطلاق نمود که اعمال مذهبی و شرعی اش را در مقابل دید دیگران و به قصد گرفتن توجه و نظر مثبت از دیگران نه برای رضای خدا انجام دهد و یا با تعریف از اعمال عبادی اش بخواهد توجه مردم را به خود بگیرد.
 در ارزیابی مان نباید دید بدبینانه به آدم ها داشته باشیم و با دیدن یک عمل به ظاهر ریایی، دیگری را متهم به ریا کاری نماییم. چرا؟ برای این که انگیزه و نیات آدم ها در انجام کارها، درونی، نهانی و پوشیده است و کسی را به آنها راه نیست به همین جهت داوری هم مشکل خواهد بود و آدم منصف و دارای روان سالم،  تقریبا خود را به راحتی در میدان داوری قرار نمی دهد.
«هر کسی از ظن خود شد یار من            از درون من نجست اسرار من»
 من بر این باورم که باید با این دید مردم را نگریست که، همه خوبند و کارهای عبادی شان را هم به قصد رضای خدا انجام می دهند و ریایی در کار نیست آدم ها را به حال خود با خدای خود واگذاریم و دنبال کارمان برویم و کاری به کار کسی نداشته باشیم. حتا اگر به تجربه های مکرر و شواهد مشهود ثابت شده باشد که ادمی ریاکار است، به خاطر رعایت حرمت انسانی و رعایت حق آزادی انسان ها این حق به ما داده نمی شود که؛ پشت سرِ او بد گویی کنیم و یا او را سرزنش و تحقیر نماییم.
   فرض کنیم کسی ریاکار است و می خواهد با به رخ کشیدن رفتارهای عبادی خود، به دیگران القا کند که، من خوب و پرهیز کارم. حال چرا مَنِ بیننده با دیدن عمل ریایی آن شخص باید برنجم؟ ذهن و وقت و انرژی خود را صرف و مشغول ثبت و ضبط رفتار او کنم؟ و از او بدگویی کنم؟ و صفات منفی به او بدهم؟ اگر یک نفر به من بگوید؛ مگر تو مدعی العموم هستی؟ و سَنَه نَه، چه پاسخی دارم؟
می پرسم در هنگام دیدن یک عمل ریایی به زعم خودمان، اگر فردی با یک قیافه و حالت حق به جانبی و عقل کلی بر آن شود تا با تهدید و احیانا دستور بخواهد او را از این عمل باز دارد فکر می کنید منطقی است؟ من بر این باورم هر یک از ما اگر یکی دو بار با تامل داستان موسی و شبان را خوانده باشیم و با پیام و ادبیات این داستان آشنایی داشته باشیم هرگاه با عملی ریاء و آدمی ریاکار مواجه شدیم نخست می اندیشیم بعد اگر تشخیص دادیم که باید عملی انجام دهیم، سخنی بگوییم، با احتیاط و سنجیده برخورد می کنیم.
باید دانست در روابط بین انسان ها، تا حدودی قانون عرضه و تقاضای بازار
 حاکم است اگر فردی ریاکار است و اعمال عبادی خود را در دید مردم و به قصد گرفتن توجه انجام می دهد بی گمان عده ای هم بیکارند و بیمار و در زندگی بی هدف و چهار چشمی همانند دوربین فیلمبرداری مراقب و ضبط و ثبت کننده رفتار دیگران اند و همه ی حواس خود را جمعِ رفتار و گفتار دیگران کرده اند و نسبت به رفتارهای دیگران حساس اند و واکنش نشان می دهند، باید دانست ریاکار همین حساسیت را می خواهد، حساسیت نشان دادن دیگران یعنی توجه داشتن به او. می خواهم بگویم حد اقل ما اختیار خودمان را داریم و می توانیم به رفتارهای ریایی ریاکار بها ندهیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم. وقتی که به عمل ریایی ریاکار بها ندادیم، توجهی نکردیم در حقیقت بازار او نگرفته، و او هم دنبال واقعی شدن خود می رود. از طرفی رفتار عبادی، یک رفتار خصوصی بین عابد و خدای اوست، ربطی به ما ندارد که تظاهر می کند یا این که خود واقعی اش است.
به هر صورت ریا و ریاکاری هر دو از بار معنایی منفی در باورها، فرهنگ و جامعه ی ما برخوردارند چون ریاکاری تظاهر آدمی به ویژگی و خصوصیاتی هست که ندارد، تظاهر به باور و اعتقاداتی است که چندان پای بند آنها نیست.  با این وجود اعمال ریاء و ریاکاری یک رفتار مطلق، استاندارد و خط و مرز دارِ دقیق  نیست که با قطعیت بگوییم؛ آدمی یا ریاکار است و یا نه، شرایط زمانی، موقعیت مکانی، ویژگی های فرهنگ اجتماعی و خصوصیت های روانی و رفتاری شخص عمل کننده، ویژگی روانی بیننده و برداشت و تفسیر کننده، در ارزیابی و تشخیص این که کدام عمل ریایی است و کدام نه، نقش دارند. به همین دلیل ممکن است عملی در نظر فردی ریاء باشد و در نظر فردی دیگر نه. ممکن است کسی کمی ریاکار باشد و فرد دیگر بیشتر. باز ممکن است کسی گاه گاهی در شرایطی نا مناسب و فشار اجتماعی که قرار بگیرد ناگزیر به ریاکاری گردد و اگر شرایط سالم باشد و آزادی انتخاب داشته باشد چنین عملی نکند. برای مثال؛ جوانی قصد دارد در اداره ای استخدام شود ناگزیر ریشی درست می کند و در صف اول نماز می ایستد که قبل و بعد از آن زمان چنین نمی کند. به علاوه ممکن است عملی ریا باشد ولی به دلیل تکرار انجام آن عمل در جامعه کسی به عنوان ریاء آن را نبیند. برای نمونه؛ همه ی ما شاهد و ناظر بوده ایم فردی که قصد دارد سرِ حیوانی را بِبُرَد و جان او را بگیرد به زور قدری آب به حلقوم او می ریزد! تا هنگام مردن تشنه نباشد؟! من فکر می کنم این نهایت ریاکاری است چون اولا معلوم نیست که حیوان تشنه است یا خیر؟ بعد، انصاف، اخلاق و وجدان انسانی حکم می کند حد اقل در آخرین لحظه حیات حیوان، خوردن آب را به اختیار او بگذاریم تا اگر نیاز دارد بخورد وگرنه، نه. دیگر این که جان حیوان را گرفتن تلنگری به وجدان ما نمی زند، ما را عذاب وجدان نمی گیرد، احساسات و عواطف ما را جریحه دار نمی کند، ولی آب ندادن به او و رفع تشنگی احتمالی او به هنگام سر بریدن، به ما عذاب وجدان می دهد!؟ می پرسم برای موجودی که قرار است تا چند لحظه دیگر وجود نداشته باشد، تشنه بودن یا نبودن چه تاثیر و ارزشی دارد؟ آیا این خود فریبی نیست که ما جان حیوان را می گیریم، باک مان نیست، تلنگری به وجدان ما زده نمی شود، احساس ستم نمی کنیم، حالا از تشنه بودن احتمالی او عذاب وجدان می گیریم!؟ باز می پرسم با حالت زور و فشار آب به حلقوم حیوان ریختن خود شکنجه نیست؟ فرض بگیریم حیوان تشنه است آیا با یک جرعه آب سیراب می گردد؟ با جرات می گویم این یک خود فریبی است، یک ریاکاری است و کمتر یکی از ما ها به این تضاد و تناقض رفتاری و بینشی مان توجه داشته ایم.  همه ی این ها، به ما یک هشدار می دهد که، در ارزیابی و داوری مان درباره اعمال مردم که فکر می کنیم ریاء هست، با احتیاط عمل کنیم و خود را به راحتی توی میدان داوری نیندازیم.
با این حال، اگر کسی کمبود ارزشی در وجودش احساس می کند و می خواهد این اعتبار و ارزش را از دیگران بگیرد و راهکارش را هم ریاء کاری و خود نمایی برگزیده، باید بداند ریاء و ریاکاری تمام وجود آدمی را در بر می گیرد و جایگزین شخصیت حقیقی آدمی می گردد وقتی منش ناپسند ریاء در وجود ما جای گرفت، اخلاق انسانی ما را به صفات ناپسند می آلاید، وجدان درونی ما را بیمار می کند. چون ریاء خود تنها نیست بلکه جمعی از صفات منفی دیگر را با خود همراه دارد. مانند دروغ، دورویی، تظاهر، نیرنگ، فریب، تملق، حقه بازی، ناراستی، تقلب، زرنگی، پنهان کاری و …
آدم ریاکار در حقیقت، همیشه نقاب بر چهره دارد یعنی هیچگاه خود واقعی اش نیست، یک نقاب هم ندارد، بلکه بسته به این که در چه محل، در چه موقعیتی قرار گیرد و با چه تیپ آدم هایی روبرو شود نقاب متناسب با خوشایندی آن محل و موقعیت و یا آن تیپ آدم ها را به چهره می زند تا به زعم خودش بتواند به مردم بقبولاند که، خوب است، پرهیزکار است تا توجه بگیرد. کم کم تکرار و تداوم این خود نبودن، شخصیت او را شکل می دهد و می شود از خود بیگانه، شخصیتی خواهد داشت ناپایدار که در زبان عامیانه به این تیپ آدم ها بوقلمون صفت می گوییم. می کوشد مردم را فریب دهد تا مردم به پی به واقعیت او نبرند در این فرآیند بیشتر از همه خود را فریب می دهد، بیشترین آسیب را هم خود می بیند، چون با ریاکاری نه تنها باری به منزل نمی رسد، بلکه آرامشش را از دست می دهد، چون خودش نیست، همیشه باید نقش بازی کند و رنج ببرد. برای نمونه بعضی از همشهریان که به شهرهای دیگر مهاجرت کرده اند را بنگرید وقتی با آنها گفتگو کنی می بینی می کوشد همانند مردمان آن شهر فکر کند، حرف بزند، ژست بگیرد، اصطلاحات، لهجه و تکیه کلام آنها را بکار گیرد حال چون این شخصیت عاریتی است، و اصیل نیست مضحک می نماید.
 نکته ی دیگر که شایسته است بدان توجه داشت ریای منفی است. مثلا: اگر فردی بکوشد همیشه در صف اول نماز جماعت و جایی خاص بایستد ممکن است از نظر بعضی، رفتارش ریا باشد. عکس این هم می تواند صادق باشد و آدمی همیشه خود را خاکی بگیرد، متواضع نشان دهد، مظلوم جلوه دهد، فروتن وانمود کند، و عمدا و انتخابی همیشه در ته صف، نفر آخر، در کناری و توی کفش ها بایستد این آدم هم می خواهد از این طریق توجه بگیرد. این دو رفتار، دو روی یک سکه اند. پرسشی که پیش می آید این است که پس چه رفتاری می تواند عاری از ریا باشد؟ ببینید نکته مهم در پرستش و ستایش خدا، خالص بودن و رو راست و عاشقانه بودن رابطه ی ستایش کننده با خدای خود است.  وقتی چنین حالتی بر آدمی غلبه داشت اصلا نمی فهمد، نمی اندیشد، توجه ندارد، برایش مهم هم نیست که در کجا ایستاده است!؟ برایش اهمیت ندارد که مردم او را چگونه می بینند؟ درباره اش چه می گویند!؟ اصلا نظر و داوری مردم در ذهن او جای ندارد! وقتی وارد مسجد و یا محلی که نماز گزارده می شود شد هرکجا که جای خالی بود، نزدیک تر بود، نفر آخری ایستاده می ایستد چه صف اول باشد، چه وسط و چه آخر. و اصلا به ذهنش هم خطور نمی کند که؛ اگر در صف اول بایستم ممکن است کسی آن را ریا بداند پس بروم در صف آخر بایستم تا ریاکار شمرده نشوم. خودِ این اندیشیدن به این که؛ بروم در صف آخر تا مردم مرا متواضع و خاکی بپندارند و عبادت مرا ریاء ندانند یعنی لحظه ای غفلت از خدا و لحاظ کردن نظر و داوری مردم در انگیزه اقدام به عبادت.   
جامعه ی ما در برخورد با آدم ریا کار او را بد می شمارد و از کنارش رد می شود این برخورد سالیان متمادی ادامه داشته و دارد. ساده اندیشانه است اگر بپنداریم آدمی در جامعه ی ما نداند ریا بد و گناه است. چون در کرسی های وعظ و خطابه در نکوهش و ناپسندی ریا و ریاکاری سخن فراوان گفته شده و می شود و کوشش می شود با نصیحت و ترساندن به ریاکار هشدار داده شود تا به خود آید. این وعظ و نصیحت و تهدید را همه مان بارها شنیده ایم. به علاوه یکی از ویژگی های فرهنگ عمومی ما نصیحت گویی و دادن پند و اندرز هست و تقریبا همه مان هرگاه موقعیتی برامان پیش آید بر کرسی موعظه می نشینیم و حکیمانه داد سخن می دهیم. علارغم این همه نصیحت، پند و اندرز و ترساندن همچنان ریاء هست و آدم های ریایی هم داریم و با هر یک از افراد جامعه مان که صحبت کنی خواهی دید که هر یک به بعضی از رفتارهای مسئولان، همسایه، اقوام و بستگان ایراد دارند و آن را ریا می شمارند و احساس بیزازی می کنند به نظر من وقت آن رسیده که علاوه بر نصیحت و موعظه، از دید و زاویه ای دیگر هم رفتار ریاکار را ارزیابی کنیم و آن نگرش علمی و عقلی است.
 همیشه این پرسش برای من مطرح بوده که؛ چرا یک فرد در خود این نیاز را می بیند و احساس می کند که عبادت خالق خود را و انجام مناسک مذهبی اش را وسیله قرار دهد تا بتواند نظر دیگران را بر خوب بودن خود جلب کند؟ ریشه این نیاز و احتیاج در کجاست؟ من فکر می کنم ریشه این نیاز در روان آسیب دیده بعضی از ماها است.
باید دانست ما آدمیان دو بعدی هستیم  دوتا شخصیت داریم شخصیت جسمی و شخصیت روانی. همه مان با نیازها و بیماری های شخصیت جسمی مان آشنایی داریم هرگاه گرسنه شویم احساس نیاز به غذا می کنیم و هرگاه عضوی از بدنمان دردی داشته باشد به پزشک مراجعه و خود را درمان می کنیم هرگاه خسته باشیم احساس نیاز به خواب و استراحت داریم ولی بیشتر ما از شخصیت روانی خود غافلیم و یا آن را نمی شناسیم نیازهایش را نمی دانیم و تامین نمی کنیم و از بیماری هایش هم اطلاعی نداریم به همین دلیل هم هیچ اقدامی جهت بهبود روان مان از بیماری ها نمی کنیم. باید دانست روان ما آدم ها هم نیازهایی دارد و بیماری هایی. اگر نیازهای روان ما به موقع و از راه درست و به مقدار و اندازه کافی به او برسد آنگاه شخصیتی با روانی سالم خواهیم داشت و در خود نیازی به ریاء و ریاکاری جهت گرفتن توجه از دیگری نداریم.  وگرنه دچار بیماری و اختلال روانی خواهیم بود و اگر اختلال و بیماری های روانی مان را با مراجعه به مشاوران روانی و پزشک معالجه نکنیم گرفتار خواهیم بود. هر یک از ما که با آموزه های روان شناسی آشنایی داشته باشیم و با دقت به رفتار مردمان جامعه بنگریم خواهیم دید بعضی از ما ها از اختلال و یا اختلال های روانی رنج می بریم بدون این که خود مان هم بدانیم. بیماری و اختلال های روانی مانند؛ مهر طلبی، توخالی بودن از حرمت و اعتماد به نفس، خالی بودن از عشق و محبت، داشتن شخصیت هیجانی و نمایشی و مبتلا بودن به بیماری خودشیفتگی و … این اختلال های روانی آدمی را نیازمند و گدای دریافت توجه بیش از حد از دیگران می کند آنگاه می بینی آدمی، خود را به آب و آتش می زند تا با انجام کارهایی، بروز رفتارهایی، بیان سخنانی، گرفتن ژست هایی، دادن شکل و شمایل خاص به خود، به دیگران نشان دهد، بنمایاند، نمایش دهد، بگوید، بفهماند، بقبولاند، تحمیل کند، به باوراند که؛ من خوبم، مرا خوب بدانید.
 شناخت این اختلالات روانی و درمان آنها فقط با بکارگیری عقل و خرد و واقع بینی و دست یابی به علم و دانش و آگاهی میسر خواهد بود سه عنصری ( واقع بینی، ابزار عقل و خرد، سلاح علم و دانش ) که متاسفانه در جامعه ی روستایی ما کمتر شناخته شده و چندان طرفدار ندارد.   
                                          محمدعلی شاهسون مارکده 19/3/89
حال که یادی از مقاله ی دورویی چرا؟ ی محمد عرب شد بد نیست یک بار دیگر بعد از 6 سال آن را با هم بخوانیم.
دورويي چرا؟
با سلام خدمت خوانندگان آوا، مدتي است اين واژه دورويي مرا عذاب مي دهد، فكر مي كنم دورويي را جهت حفظ آبرو به كار مي بريم، و آبرو يعني يك واژه پرده پوشي. يعني انجام عمل ناشايست پرده را دريدن و هويت اصلي را مشخص كردن. بعضاً اعمال ناشايست را انجام مي دهيم و سعي مي كنيم كسي متوجه نشود و اگر كسي متوجه نشد حفظ آبرو و هويت كرديم و خلاف آن، آبروي خود را از دست داده ايم. يعني عملاً يك عمل دورويي را مرتكب شده ايم، چرا كه تظاهر به آنچه نيستيم كرده ايم. اگر درون و برون، ظاهر و باطن يكي باشد فكر مي كنم نيازي به حفظ آبرو نباشد. اگر اعمالمان خردمندانه باشد و بر اساس عقل و تفكر، شايد آبرو معنا و مفهومي نداشته باشد. و اگر عقل و خرد را با بينش تقوي و ايمانمان درهم بياميزيم و آنگونه عمل كنيم كه مطابق با دستورات و موازين اسلام باشد؛ به حق، خرد و انديشه مان با دين و ايمانمان تضاد نخواهد داشت. عليرغم رنجي كه از دورويي مي كشم خود نيز مراعات نمي كنم و اغلب فكر مي كنم شخص دورويي هستم. وقتي خوب به عمق و ريشه قضيه فكر مي كنم مي بينم خيلي هم مقصر نيستم چرا كه دورويي با گوشت و خونم عجين گشته و در آميخته، كه محصول محيط و اجتماع است و اثراتي است كه از آنها گرفته ام. اگر بخواهم خلاف دورويي عمل كنم، هويت اصلي ام را مشخص كرده ام و تحملش برايم سخت و زجر آور است. و از اينكه پرده پوشي و حفظ آبرو مي كنم و عملاً مرتكب دروغ مي شوم رنج نمي برم، چرا كه آنقدر در زندگي روزمره ام زياد شده است كه فكر نمي كنم دروغ است. مدتي است كه سعي و تلاش مي كنم كه پرده ها را كنار بزنم و واقع بين باشم و مي بينم عجايبي را كه واقعيت دارند و چاره اي ندارم بجز اينكه بگويم عجيب ولي واقعي. چرا بايد اين طور باشيم؟ چرا هميشه در حال تظاهر هستيم؟ چرا واقعيت ها را كتمان مي كنيم؟ چرا به صلاح اعمال و رفتار خود سخن مي گوييم؟ چرا خوب حرف مي زنيم ولي حرفهاي خوبي نمي زنيم؟ واقعاً دل آدم به درد مي آيد وقتي خوب مي بيند. قضاوت ها به چشم شده است و عقلمان به چشممان. هر چه را به ظاهر مي بينم به باطن قضاوت مي كنيم. چرا نبايد درك كنيم؟ لمس كنيم؟ حس كردن ها كجا رفته؟ چرا اهم و مهم بودن ها را به صلاح خود و منافع خود تعبير مي كنيم؟ چرا در كم كاري ها توجيه مي كنيم؟ چرا نمي خواهيم واقعيت ها را بپذيريم؟ چرا به گفته هاي خودمان عمل نمي كنيم؟ چرا توجه نمي كنيم كه جواب خيلي از سوالاتمان در توضيحاتمان نهفته است؟ اگر پيرامون مطلبي صحبت مي كنيم و تآييد مي كنيم در پايان عرايضمان همان را نقض كرده ايم. چرا از واقعيات تلخ گريزانيم؟ با هم هستيم در حالي كه به همنوعانمان توجه نداريم، چرا در وقت تنگدستي ديگران، احساساتمان گل نمي كند؟ چرا خير بودنمان را به رخ مي كشيم و قولنامه بابت ضمانت خيراتمان را پشت پرده نگه مي داريم؟ چرا اعمال نيكمان را با به رخ كشيدن و منت گذاشتن، پوچ و بي ارزش مي كنيم؟ چرا تك بعدي فكر مي كنيم؟ و چرا در شب نيمه شعبان بين نماز مغرب و عشاء مداحي را سر لوحه كارمان قرار مي دهيم و نمي بينيم كه حداقل 25 نفر را از نماز جماعت عشاء محروم كرده ايم، چرا توجه نمي كنيم شايد همه آنهايي كه نشسته اند راضي نباشند؟ بهتر نبود مداحي را بعد از نماز عشاء برگزار مي كرديم كه مزاحمتي براي كسي فراهم نكرده باشيم و شيفتگان حضرت مهدي (عج) را بعد از نماز به فيض برسانيم. چرا توجه نمي كنيم كه به زور نگه داشتن مردم بين دو نماز ارزش معنوي كار را از بين مي برد؟ و آنوقت در جلسه با هم، هم ناله مي شويم كه شورا و دهياري در مناسبتها شركت نمي كنند كه از مشكلات و درد مردم آگاه باشند. چند درصد از مردم روستا به مسجد مي آيند؟ آيا مي توان گفت كه مشكلات مردم به اهل مسجد مربوط مي شود؟ يا آنهايي كه به مسجد نمي آيند اهل دين و نماز نيستند؟ وظيفه شورا مگر به غير از رسيدگي به مشكلات و مسائل عمراني روستا است. آيا مشكلات و مسائل فقط به مسجد خلاصه مي شود و بس؟ چرا اينقدر از خود راضي هستيم؟ مداحي بين نماز را ارزش مي دهيم ولي گرفتن وقت نمازگزاران را توجهي نداريم. به شورا و دهياري خرده مي گيريم كه چرا در مناسبتها شركت نمي كنند ولي مستقيم از شورا و دهياري انتقاد نمي كنيم و بابت پيگيري كارها كه براي مشكلات روستا مي كنند توجهي نمي كنيم. گاز مي خواهيم ولي خودياري پرداخت نمي كنيم. دهياري مي خواهيم ولي عوارض پرداخت نمي كنيم. راي به شورا مي دهيم ، سر دست بلند مي كنيم، ولي ياري نمي كنيم. به جلسه دعوت مي شويم ولي شركت نمي كنيم. براي برگزاري جشن ميلاد هزينه مي كنيم، چشم و هم چشمي مي كنيم، ولي به ظروف يكبار مصرف پخش شده در خيابان توجه نمي كنيم. واقعاً بايد بر اين جامعه فهيم افسوس خورد، از كاه كوه مي سازيم ولي كوه را با آن عظمت نمي بينيم. احساس خطر فرهنگي مي كنيم، ولي چاره اي نمي انديشيم و دفاع نمي كنيم.
و اما از آقاي مهندس غلامعلي عرب سئوال مي كنم كه كجا شورا و دهياري جهت جلسه هماهنگي جشن دعوت شده اند و شركت نكرده اند؟ كتباً دعوت شدند يا شفاهاً؟ چگونه اثبات مي كنيد؟ دوستان و خوانندگان؛ اين بنده حقير بارها به دوستان  اعلام كرده ام روستايمان در زمينه دهياري ضربه مي خورد و از قافله عقب مي ماند. چند ماه پيش كتباً  استعفايم را به شورا اعلام كرده ام ولي خوب چندان مورد توجه قرار نگرفته است. مي دانيد چرا؟ چون كسي حاضر به همكاري نيست. همين جا باز اعلام مي كنم هر كس حاضر است همكاري كند بسم الله. درست در ايام نيمه شعبان آب آشاميدني دچار مشكل حادي شده بود، و وظيفه قانوني اين حقير بود كه به شكلي حل نمايم و همه در جريان امر بوديد. انصافاً رسيدگي به مشكلات آب مهم تر بود كه تمام وقت و فكر و ذكر مرا پر كرده بود يا جشن نيمه شعبان؟ پس اهم و مهم بودن كجا رفت؟ چرا كاري را كه انجام مي دهيم سعي مي كنيم غوره در چشم ديگران كنيم؟ و ارزش معنوي آن را از بين مي بريم؟ چرا در طول سال به رنج و مشقتي كه همنوعانمان متحمل مي شوند توجهي نداريم؟ و سخني با اهل مسجد دارم، از شما سئوال مي كنم، جلسه اي گرفته ايد، شورا و دهياري را مورد انتقاد قرار داده ايد، كار بسيار خوب و با ارزشي انجام داده ايد ولي بهتر نبود حداقل يكي از اعضا شورا و دهياري را احضار مي كرديد تا سئوالات شما را پاسخ دهد؟آيا اين، تنها پيش قاضي رفتن و خوشحال برگشتن نيست؟ در شماره 33 آوا طبق گزارش آقاي رمضان عرب كه اعلام كرده بود در مورخه 2/7/83 در مسجد جلسه اي با حضور 20 نفر تشكيل و انتقاد و ايراد هايي از شورا و دهياري گرفته شده، صورتجلسه تنظيم و تحويل حاج نعمت الله داده شده است كه برسد بدست  شورا يا دهياري، كه ايشان هم داده است به مهندس غلامعلي كه اين كار را بكند، امروز كه اين نوشته را مي نويسم و 17/7/83 است از  آنصورتجلسه خبري نيست. چرا به راي و نظر خود احترام نمي گذاريم؟ شما كه عنوان كرديد آقاي عبدالمحمد عرب رئيس شورا از مسئله حمام براي دفتر موقت دهياري خبر ندارد، اين موضوع را با ايشان در ميان گذاشتم گفتند: ” كه من چنين چيزي نگفتم و از آقاي شاهسون يك نسخه از صورتجلسه را گرفتم  گرفتم و به هيات امنا داده ام كه اگر باز مخالفت كردند چاره اي ديگر بينديشيم “. اين حرف و حديث هاي پشت پرده جز اينكه ضربه محكمي به آينده روستا و توسعه ماندگار روستا خواهد زد، چيزي در پي نخواهد داشت. سعي نكنيم بين مسجد با دهياري و شورا فاصله اي بيندازيم و از هم جدا ببينيم، كه هر كدام در جايگاه خود و در كنار هم ضرورت خاصي دارد.
سخني هم با دوستان دارم؛ با آنهايي كه سنگ بناي آوا را گذاشتيم. به وعده خودمان كه قرار بود هر كدام تحت موضوعي مطلب بفرستيم عمل نكرديم و بعد توجيه كرديم. ابتداي خالي كردن ميدان توجيه اينگونه بود كه: وقت نكردم، كار داشتم، در شماره آينده جبران مي كنم. و اينك كه يكسال و اندي از تولد آوا مي گذرد توجيه اين است كه: بينش و عقيده ما با آقاي شاهسون همخواني ندارد لذا همكاري نمي كنيم. يعني عملاً ميدان را براي فعاليت بيشتر آقاي شاهسون كه مي پنداريم كار ضد فرهنگي انجام مي دهد خالي كرديم. سردبير، مدير مسئول و سردبيران اوليه آوا چه كساني بودند. جلساتي كه قرار بود جهت بررسي مطالب رسيده و مجوز چاپ گرفته شود چگونه بدست فراموشي سپرده شد. آوا مطالعه مي كنيم و دنبال نقطه ضعف ها مي گرديم، همه اش منفي نگري. همين آواست كه شركت آب و فاضلاب را به فكر چاره انديشي براي بهتر شدن وضعيت آب آشاميدني واداشته است. همين آواست كه مشكل اينترنت را پي گيري كرده و طبق قولي كه از مهندس كوهي گرفته بود مشكل را حل كرده است. همين آواست كه مورد توجه بخشداري سامان قرار گرفته. همين آواست كه سبب شده نهادها و ارگانها با ديدي مثبت و بازتر به روستاي ماركده نگاه كنند.
نشريه يا خبرنامه آوا يك عمل بل الفعل مثبتي است براي روستا. منتهي بايد تغذيه شود، هدايت شود و بايد تداوم داشته باشد. چرا كه تعطيلي آوا مشكلي را حل نخواهد كرد بلكه اين اثر مخرب را در اذهان خواهد گذاشت كه اگر چند صباحي ديگر به فكر گروهي ديگر افتاد همين سابقه سوء اجازه نخواهد داد كه كار به راحتي ميسر شود. براي نمونه مي توان اثر سوء‌ مخابرات را مثال بزنيم كه در اذهان گذاشته و امروز مانع شده مشاركت مردمي را در زمينه گاز به حداقل ممكن برساند. در نتيجه چه كسي ضرر خواهد كرد؟
دوستان عزيز اگر باهم هم قسم شويم و بخواهيم بجاي آواي ماركده ناواي ديگري راه بيندازيم فكر مي كنيد چقدر تداوم داشته باشد؟ آوا خبر نامه بدون مجوزي بيش نيست، تعطيل كردنش كاري ندارد ولي مشكلي را هم حل نخواهد كرد. اگر از مطالبي كه محمد علي شاهسون با نام خود در آوا درج مي كند دلخور شده ايم چرا رودررو صحبت نمي كنيم و دفاع نمي كنيم. ما كه بر اين باوريم كه غيبت كردن سخت عقوبت دارد و تكيه كلاممان « الغيبت و اشد من الزنا» مي باشد چرا خود رعايت نمي كنيم. چه بسا در پس غيبت هايمان تهمت هم مي زنيم. اگر توانايي داريم مسئوليت آوا را حتي با نام ديگر بر عهده بگيريم و مطالب شاهسون را اگر صلاح ديديم به چاپ برسانيم. چرا براي دفاع دست به اين و آن دراز مي كنيم و خودمان عقب مي كشيم؟ چرا با چنين اعمال و رفتاري بذر نوميدي را در دل آنهايي كه قصد خدمت دارند مي كاريم؟ چرا دورويي؟ براي چه دورويي؟ تا كي دورويي؟ بخدا از قافله عقب مانديم. كمي عاقلانه تر بينديشيم و … واقع بين باشيم.      
                                                                                        محمد عرب 17/ 7/ 83


خانه های اجاره ای برای گردشگران
بخشداری سامان همراه نامه ای در تاریخ 12/3/89 یک حلقه CD اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان را که حاوی « شرایط صدور پروانه بهره برداری و اجرایی خانه های استیجاری » است به این شورا ارسال نموده و درخواست نموده « در اسرع وقت نسبت به معرفی واحد های واجد الشرایط و مشخصات مالکین آنها برای بازدید وصدور پروانه بهره برداری اقدامات مقتضی را مبذول فرمایند »
 کسانی که خنه ای جهت دادن اجاره به گردشگران دارند و می خواهند اطلاعات بیشتری درباره گرفتن اجازه نامه داشته باشند می توانند به رئیس شورا مراجعه و از CD کپی تهیه نمایند.
آن لاین و آف لاین
آن لاین یعنی چه؟ هنگامی که کامپیوتر شما یک خط ارتباط زنده و باز با اینترنت دارد و شما می توانید در اینترنت کار مورد نظر خود را انجام دهید، به شما و کامپیوترتان اصطلاحا آن لاین ( online روی خط )گفته می شود که منظور آن است که شما همانند یک ماشین در یک جاده هستید و می توانید به پیش بروید. و هنگامی که ارتباط شما با اینترنت بسته است مثلا به دلیل خاموش بودن کامپوتر،  عدم اتصال به اینترنت و یا به هر دلیل دیگر اصطلاحا گفته می شود که شما و کامپیوترتان آف لاین (    offline به معنای بیرون خط ) هستید و مانند آن است که ماشین شما از جاده خارج شده است.                     
                                                                                        غلامرضا عرب مارکده
گذاشتند، نشد
در اخلاق ما ایرانیان، نکته ای که فراوان مشاهده می شود، عدم قبولی مسئولیت کارها و نتایج حاصل از کارها در زندگی فردی و اجتماعی مان است. در کنار این عدم قبول مسئولیت، فراهم کردن راه هایِ فراری است که همواره پیش بینی می کنیم و اتفاقا در این کار هم خیلی ماهر هستیم. مثلا مکانیکی را در نظر بگیرید که کار خود را به درستی انجام نمی دهد و عدم کارکرد ماشین را به جایی خارج از قسمت مربوطه ارتباط می دهد. فرد به جلسه ای دیر می رسد و زمین و زمان را به هم می بافد تا ثابت کند که او مقصر نیست و شرایط باعث چنین موضوعی شده است، راه خراب بوده، اتومبیلش درست کار نکرده، کسی مزاحمش شده یا مهمان ناخوانده ای داشته است. این اخلاق از بین مردم عادی تا رده های بالای مدیران و مسئولان جامعه هم نفوذ دارد.
به عنوان مثال فرماندار و یا استانداری برای ناحیه ای اتصاب می شود اولین کار این فرماندار یا استاندار ردیف کردن مشکلات و نارسایی ها است و این که گویی خرابه ای را تحویل گرفته است. که قرار است تمام این مشکلات را بر طرف کند. و بهشت عدن تحویل دهد. یا مدیری برای کارخانه ای انتصاب می شود، هزاران عیب و ایراد داشته و نداشته را تحویل مدیر عامل می دهد. آن فرماندار نشان می دهد که مدیر قاطع و فعالی است و آن مدیر با شرح عیب مدیران قبلی می خواهد از محاسن خودش شرح بدهد.  چهار سال می گذرد و قرار است فرماندار یا آن مدیر گزارش عملکرد بدهد حال به لیست توجیهات و تفاسیر نگاه کنید بودجه نبود، نگذاشتند، در حال انجام است، پیشرفت خوبی دارد، نشد، منابع به موقع تامین نشد و هزاران توجیه دیگر که کاستی ها، بی مدیریتی ها و ناتوانی های مختلف را می خواهد بپوشاند. و این گونه منابع و ثروت های یک قوم به هدر می رود. بیشتر اوقات ما فکر می کنیم لفظ منابع و ثروت ها باید به طلا، نفت و ثروت های ریالی اطلاق شود. غافل از این که وقت، عمر و تفکر یک قوم بزرگترین ثروت آن جامعه است.
متاسفانه داوری ها نیز عمدتا بر احساسات و عواطف قضاوت می کند تا منطق و عقلانیت. مدیر یک مجموعه امکانات، فرصت ها را هدر می دهد و اتفاقا دوباره ترفیع می گیرد. یعنی اساسا، گذران زمان و نه، داشتن توانایی ها و مدیریت درست، باعث رشد می گردد. یعنی پرداخت دستمزد و مزایا در قبال گذران زمان و نه کار و توانایی و به اصطلاح خودمان سیستم « روز شب کنی » که بد ترین روش ارج گذاری و بهای کار است را دنبال می کنیم.
جالب اینجاست که این فرصت سوزی ها را تقدیر هم می کنیم و اتفاقا مدیری که در کارِ خود، کار آمد نبوده را در مراسم تودیعش فراوان تمجید می کنیم. هیچ وقت هم کسی را بابت این موضوع بازخواست نمی کنیم. به نظر می رسد نداشتن برنامه کاری مشکل ما نیست. بلکه عدم پایبندی ما به قانون و برنامه، تغییرات پی در پی سازمان ها و نهاد ها ایجاد یک شبکه نهادها و سازمان ها و برچیدن تعداد دیگر تغییرات سیاست زده و به دور از کار کارشناسی بلای منابع ما باشد. فرقی هم نمی کند این اتفاقی متعلق به امروز باشد یا بیست سال پیش ما یا پنجاه سال پیش ما. ما جماعتی هستیم که کمتر دولتی داریم  که به برنامه پایبند باشد از آشپز یک اداره گرفته تا کسی که رانندگی می کند و از همه جالب تر این که دلیل این موارد را در چیزی ماوراء طبیعت جویا می شویم و پناه می آوریم به « قسمت »، « تقدیر » و چیزهای دیگر. یا این که می گوییم؛ « نگذاشتند »، « نشد »، « ما تلاش مان را کردیم » گویا این فرهنگ بی نظمی و انزجار از عقل و تفکر به خاطر تنبلی ما نیز هست. همیشه ما به دنبال کسی هستیم که بیاید و مشکلات را حل کند و کمتر خودمان اقدام می کنیم و کمتر خودمان تلاش می کنیم و به زحمت می افتیم. دوست داریم روزمان را دیگری برنامه ریزی کند چون اساسا مسئولیتی در قبال اوقات مان احساس نمی کنیم.      
                                                                                                    مهدی عرب
حرف های مردم
1- ببینید نام اولیه نشریه محلی روستای مارکده آوا بود نامی بود زیبا و با معنی. چرا نام نشریه را عوض کردید؟ با این حال اکنون همه، نشریه را آوا می نامند کسی کلمه جارچی را به کار نمی برد پس بهتر است روی سر برگ هم به جای جارچی، آوا بنویسید.
2-  این افراد که به گزارش شورا عیب و ایراد گرفته اند آدم های مغرض هستند این ها دو سه نفرند و غرض شخصی دارند بیشتر مردم به پاکی و مومن بودن و درست کاری رئیس شورا که این گزارش را نوشته ایمان دارند بعید است گزارشش دروغ باشد.
3- اعضا شورا با چاپ انتقاد های تند بر علیه خودشان، آوردن رای دوباره را در دوره چهارم تضمین کردند و این هم از زرنگی شان است.
4- بیشتر حرف های مردم نشریه شماره قبل کلی گویی هایی بود بر علیه گزارش شورا، از این که می بینم در روستا چنین امکانی فراهم شده که مردم آزادانه حرف شان را می زنند خوشحالم ولی باید بگویم کلی گویی به عقده گشایی بیشتر شباهت دارد تا نقد، و ارزش چندانی ندارد،  اطلاعات دقیقی هم به خواننده نمی دهد. بهتر بوده و هست که یک یا چند نفر بند بند گزارش را با ارائه اسناد و مدارک و بکار گیری دلیل و استدلال و منطق و با آوردن شواهد، نقد می کردند و نادرستی اش را نشان می دادند آنگاه آن انتقاد ارزشمند بود.
5-  ما تعداد زیادی از جوانان روستا، خدمت اعضا محترم شورا، معتمدین محترم روستا و هیات امنای محترم تر ساخت حسینیه عرضی و تقاضایی داریم. عرض و تقاضای مان این هست که؛ بیایید بجای حسینیه، سالن ورزشی بسازید. به خدا، به پیر، به پیغمبر، به هرکی که می پرستید و دوستش دارید، ثوابش بیشتر است، کارآیی اش بیشتر است، امروزه نیازش بیشتر است و استفاده بیشتری هم برای روستا خواهد داشت. ما اگر عبادت کننده باشیم می دانید توی همین مسجد چقدر می شود عبادت کرد؟ اکنون در جلو چشم خودتان هست که ماجوانان به خاطر نبود سالن ورزشی ویلو هستیم ولی شما هیچ عبادت کننده ای را نمی بینید که بخاطر نبود محل عبادت سرگردان باشد و نتواند عبادتش را انجام دهد.
6- من یک شهروند مارکده ای هستم که از کار دهیار و شورای مارکده رضایت ندارم چون به روستا اهمیت نمی دهند و حقوق شهروندان را زیر پا می گذارند. دو تا پرسش دارم و پاسخ هم می خواهم. نخست این که؛ چرا روی کار قصابان روستا نظارت نمی کنید؟ چون گوشت نا سالمی تحویل مردم می دهند چرا از قصابان نمی خواهید که گوسفند را در کشتارگاه بکشند تا مهر کشتارگاه روی لاشه باشد و ما از سلامتی گوسفند اطمینان داشته باشیم؟ دیگری این که؛ آیا اعضا شورا و دهیار از کنار حمام قدیمی به سمت زمین های کشاورزی عبور کرده اند تا ببینند رضا لودری چقدر گازوئیل و روغن آنجا ریخته و محوطه را کثیف کرده است؟ مگر این قسمت جزئی از روستا نیست که یک غریبه این قدر آلوده اش کرده؟