زير ذرهبين
كسانيكه براي اولين بار به اين محل ميآيند، با مشاهده روستاي ماركده و قوچان، فكر ميكنند اين دو، يك روستا هستند و رودخانه اي از ميان اين روستا عبور مي كند. بسياري از افرادِ يك مقدار واقع بين ماركدهاي و قوچاني كه قدري افق ديدشان از نوك دماغشان فراتر است هم دوست و آرزو دارند كه اين دو روستا يكي باشد. هنوز بسياري از مردم ماركده و قوچان خوب بياد دارند قبل از ساخت پل بتني بين ماركده و قوچان، مردم قوچان براي گذر از رودخانه با چه زحمت و مشقتي پل چوبي ميساختند و براي جلوگيري از خراب شدن آن بسيار هم مراقب بودند و همگان احساس مسئوليت ميكردند. ولي امروز اين پرسش مطرح است كه هريك از مسئولان و نيز مردم قوچان در رابطه با نگهداري پل چقدر احساس مسئوليت مي كنند؟ در اين مقاله قصدم اين هست كه با ذرهبين خود توجه مسئولان روستاي همسايه قوچان را به موارد زير جلب نمايم.
وقتي نعمت باران و برف بر زمين ميبارد، رفت و آمد عابران از روي پل به دليل انباشته شدن آب روي آن مشكل ميشود تا جاييكه عابران بويژه دانشآموزان براي رفتن و آمدن به آموزشگاهها در ماركده و قوچان ناگزيرند از درون آبها بگذرند اگر در همين حين اتومبيلي از روي پل بگذرد كه دانش آموز احساس كند به او آب پاشيده خواهد شد و ناگزير با عجله به كنار پل برود تا آسيب پاشش آب از زير چرخهاي اتومبيل را كمتر كند با خطر احتمال سُر خوردن و زمين خوردن روبرو ميشود ميپرسم چه كسي پاسخگو است؟ اين درحالي است كه دهيار محترم روستاي قوچان روزانه چندين بار با مركب خود از روي همين پل و از داخل همين آبها عبور ميكند بيگمان تجمع آبها و پاشش آن را هم ديده ولي بنظر ميرسد چنان غرق در مشغله كاري است كه اصلا اين مشكل را متوجه نيست تا اگر خود نميرسد به فردي ديگر بسپارد راه خروجي آب روي پال را بازنمايند.
هريك از ما كه لحظه اي روي پل قوچان بايستيم و نظارهگر باشيم خواهيم ديد كابلهاي تلفن و برق از درون كانالهاي كنار پل عبور داده شدهاند چند ماهي است كه رابط لوله حافظ كابل برق سه فاز فشار قوي در ميانهي پل باز شده و اگر كودكي از روي كنجكاوي و يا بازيگوشي با جسم بُرندهاي كابل برق را كه ظاهر آن همانند لولهي آب هست بِبُرد و دچار برق گرفتگي گردد چه كسي پاسخگوست؟ بيگمان مسئول محترم آبرساني روستاي ماركده و قوچان بارها و بارها بازشدگي رابط لوله كابل برق را ديدهاست و خطر احتمالي آن را هم ميداند ولي به دليل بي توجهي، سهل انگاري و صرفا بخاطر اينكه زور بالايِ سر نبوده هيچ اقدامي نكردهاند بستن رابط و نيز هدايت لوله به كنار پل 5 دقيقه وقت لازم دارد.
رمضان عرب ماركده 8/11/89
حساب وام فردوس
سرانجام پس از گذشت 5 ماه، و ارسال دو نامه توسط شوراي اسلامي، و درخواست ارائه صورت حساب وامهاي شركت تعاوني فردوس به شوراي اسلامي ماركده، از طريق بخشداري سامان، بانك كشاورزي سامان پاسخ داده است:«…اطلاعات درخواستي با توجه به مذاكره با كارشناس محترم حقوقي مديريت استان، بانك مجاز به ارائه اطلاعات به اشخاص حقيقي و حقوقي بجز مراجع قضايي نمي باشد…»
دهه فجر
دهه فجر، ياد و خاطره خوش را در اذهان ما تداعي مي كند. اون روزها، ما بوديم و گل و لبخند، ايران بود و امام بود و پيوند. و اما اين روزها، در دهه فجر، بوي خوش پيروزي به همراه عطر آزادي به مشام ميرسد و خاطرات خوش ايام انقلاب را كه پر بود از عشق و حماسه و ايثار و اتحاد ملت بزرگوار ايران در ياد و خاطرات ما زنده ميكند. شايسته است ضمن برگزاري جشن باشكوهي به منظور قدرداني و گرامي داشت مقاومت و استقامت و ايستادگي مبارزان انقلاب و گرامي داشت دستآورد انقلاب، يادي خاص و ويژه از امام بزرگوارمان هم بكنيم و سري هم به خانوادههاي شهدا، جانبازان و ايثارگران بزنيم تا حد اقلي از دين خود را ادا كرده باشيم.در پايان از طرف همراهان نشريهآوا، رحلت حضرت رسول(ص) و شهادت حضرت امام حسن(ع) و شهادت حضرت امام رضا(ع)را به همشهريان گراميمان تسليت ميگويم.
رجبعلي عرب ماركده بهمن ماه 89
در احوالات محمد مخابراتي
در احوالات شيخ ما آمده است كه؛ آن صاحب سرِگَر و آن شوكت چاپارخانه، آن كبوتر نامهبَر و آن سقاي تشنگان و آن مطهر شب زندهداران، آن كاتب ارقام شمارشگر آب و آن بنكدار بزرگ و رياست ماليه قصبه در سنه پنجاه ديده به جهان گشود.
شيخنا و مولانا محمدِ نورعلي، نوشتن و آموختن پيش گرفت. پدرش چه در نام و چه در عمل، صاحب نور بود. شيخ، در نوجواني و از قضاي روزگار به مدرسه فلاحت رفت. اما از اين درس «فلاحت» جز «ديپلمهها» چيزي بيش نصيب نيافت. كه صدهزار شكر آن نيز در اين روزگار كه بر طلبه و دانشجو و طبيب هم رحمي نميكنند، واجب است.
شيخ ما از كاشتن و باغداري بيزار و بار سنگينش دستك تلفني بود كه گاهي آن نيز برايش سخت مينمود. و چون تمام ده بود و اين يك تلفن، شيخما آرام آرام راه به وادي سياست نهاد. هيچ خبر مهمي و هيچ اتفاق پر اهميتي برايشان پوشيده نبود. خودش در نوشتارهاي قديمش به « استخبارات» تعبير ميكند و بي ربط هم نميگويد. در پيرامونش سخن بسيار ميگويند و تحليل هاي متفاوتي ميپردازند. عدهاي بر او آشفتند و عدهاي تصديقش كردند. از نبردهاي او در دعوا و درگيريها اقوال متفاوتي ثبت شده، اما هرچه بوده شيخ ما در پرتاب اشياء دور خود و چاك كردن طرف دعوايش مهارت خوبي داشته. عدهاي ميگويند « سروالخفيات» ميدانسته، الله اعلم؟!
شيخما هيچ دره نرفتهاي نگذاشت. از نامه رساني و ساقي آب شدن تا توزيع نفت و بانكداري و دهياري و رئيس اداره تلگراف و تلفن. اصلا خدا اين بشر را آفريد كه خدمت كند. اما گاه در رداي رياست قاريان و حافظان كتاب خدا بود و گاه در قامت نقادان بزرگ«آوا نويس». جايي كافرش ميخواندند و جايي دگر از « زهاد و عباد» . چون به عنوان اولين دهيار اين ديار برگزيده شد و سر و ساماني به اوضاع داد ماجراي « ديوار حائل» برايش بسيار دردسر ساز شد. بسياري پروژه را كلنگ زني كرد و خودش روبان افتتاحش را پاره نكرد. دولتش مستعجل بود و به استعفا عطاي دهياريش را به لقايش بخشيد. اين روزها بيشتر در كسوت بانكدار ولايت ظاهر شده و صد البته اعتبارات خوبي جذب كرده است و به تسهيلاتش باز هم خدمت گذاري كرد خدايش نگهدار باشد و توفيقش هرروز افزون باد. «ابوالقَلَم قَزل چَران» بورژوا چگونه آدمي است؟!
در طي چند سال گذشته پديده دلالي، بويژه دلالي در داد و ستد بادام در روستامان بسيار رشد كرده، و در دلها جا باز كرده، محبوب شده و بيشترجوانان روستا علاقهمندند به پيشهي دلالي بپردازند چون اين باور در اذهان مردم جا افتاده كه، در حرفه و پيشه دلالي ميتوان در زمان اندك به ثروت و امكانات دست يافت.
با اينكه اين باور عمومي شده ولي كسي تا كنون دقيق بررسي و براي ديگران بيان نكرده كه چگونه و به بكار گيري چه شيوههايي يك نفر دلال بادام از توليد كنندگان بادام راحتتر و در زمان كمتر ميتواند سود بيشتري ببرد؟ بي گمان اين قشر از جامعه شگردهاي فراواني دارند و نا خود آگاه بهرهاي از دانش روانشناسي دارند كه ميتوانند با هريك از مردم مطابق فكر و انديشه و خوي او برخورد و كلاه مناسبي سرش بگذارند. از دور كه به قضايا بنگريم بي انصافي در اين پيشه مشهود است ولي اين پرسش پيش ميايد كه؛ با نگريستن از دور، چه مقدار داوري ما ميتواند به واقعيت و سپس حقيقت نزديك باشد؟ خاطرهي زير را بخوانيد داوري با شما.
«در روزهاي پاياني دي ماه بود كه تصميم گرفتم قدري بادام مامايي خود را بفروشم با توجه به تجربيات تلخ گذشته، كه هميشه هنگام فروش محصول بادام سرم كلاه ميرفت، تصميم گرفتم بادامها را از خانه خارج نكنم و آنگاه در فروشگاهِ خريدار با چانه زني بخواهم قيمت را بالا ببرم بلكه گونيهاي بادام را در محلي در خانه كه رفت و آمد سادهتر باشد قرار دادم و به 5 نفر دلال زنگ زدم و گفتم؛ اگر مايل به خريد بادام هستيد از بادامهاي من بازديد و قيمت خريد خود را اعلام كنيد. يكيك آمدند و از همهي گونيها نمونه برداشتند تا با مغز نمودن و شمارش تعداد و نيز مقدار مغز بدست آمده در يك كيلو، قيمت خود را اعلام نمايند. نفر اول هر كيلو را 4215 تومان ارزيابي نمود. نفر دوم هركيلو را 4300 تومان قيمت نهاد. نفر چهارم هركيلو را 4600 تومان و نفر چهارم هر كيلو را 4800 و نفر پنجم هركيلو را 5000 تومان.
يك روز بعد نفر سوم زنگ زد و گفت: تا 4800 تومان هم حاضرم بخرم. و روز بعد نفر سوم و چهارم هر يك جداگانه زنگ زدند و گفتند تا 5000 تومان هم ميخرند. و من قيمت 5200 تومان را پيشنهاد نمودم و سرانجام نفر پنجم با مبلغ 5150 تومان اعلام خريد نمود مشروط بر اينكه نيمي از پول را نقد و نيمي ديگر را دو ماه ديگر بپردازد و معامله صورت گرفت.
نكتهي جالب در اين فرآيند اين بود كه همهشان بادامها را مغز نمودند و قيمت خود را بر اساس تعداد دانههاي شمارش شده و نيز مقدار گِرم مغز بهدست آمده در يك كيلو اعلام كرده بودند. دو روز بعد از فروش بادامها، بورژواي ديگري آمد و گفت؛ «بادامهايت را در دكان آقاي … ديدم هر كيلويي 300 تومان سرت كلاه گذاشته است!؟» سومين دلال قيمت دهنده سه روز بعد گفت: «بادامهايت را به موقع و خوب فروختي هيچكس به آن قيمت نميخريد مطمئن هستم خريدار زيان خواهد كرد» يك هفته بعد با خريدار برخورد كردم كه گفت؛ «خدا بركت به باغت دهد، بارت برايم سودِ خوبي داشت، دستت خوب بود»
محمدعلي شاهسون ماركده 4/11/89
حرفهاي مردم
1- گفته ميشود مبلغي اعتبار براي آسفالت جاده دره ماركده آمده كه در طرح وحدت هزينه كرده اند از آقاي عباس شاهسون ميخواهيم كه واقعيت را به مردم بگويند.
2- شايعه هست كه مديرعامل فردوس شخصا از بانك با بهره كم وام گرفته و يكجا وام معوقه شركت فردوس را پرداخته است حالا وامهاي معوقه را از مردم با بهره 30 درصد ميگيرد بجاي پرداختي خودش. چون هريك از اعضا فردوس كه به بانك مراجعه مي كنند و ميخواهند كه بانك ميزان بدهي شركت فردوس را بگويد يك كلام گفته ميشود فردوس بدهي ندارد. به همين خاطر هم بانك حاضر نيست پاسخ استعلام شورا را مبني بر اينكه وام فردوس چقدر بوده بدهد. از آقاي عليرضا عرب، رئيس هيات مديره محترم و محبوب شركت تعاوني فردوس، ميخواهيم آنچه كه واقعيت هست به مردم بگوييد.
3- آدمي كه مصاحبه ميكند و ميخواهد شناخته نشود، ( اشاره به مصاحبه چاپ شده در شماره قبل) آدمي هست دو رو، سخنان آدم دو رو، ارزش خواندن ندارد. به اين همشهري ميگويم؛ تو كه اينقدر شجاعت و شهامت نداري كه خود را به مردم معرفي كني چگونه به خودت حق ميدهي كه به اين و آن دستور دهي چه بنويسند و چه ننويسند!؟
4- گفتن و نوشتن درباره سالن ورزشي ديگه خيلي بي مزه شده، بارها شنيدهايم كه گفتهاند سالن ورزشي حق ماركده است، در انتخابات شورا هم قول داده شده، خوب چرا اين را اجرا نميكنيد؟
5- من به عنوان يك فرد عادي روستا به خبرِ موفقيتِ نوجوانِ ماركدهاي كه بنام روستاي گرمدره پخش شد (موضوع بند 7 حرفهاي مردم در شماره قبل نشريه) با تلفن به صدا و سيما اعتراض كردم ولي متاسفانه اصلاح نشد. مسئولان روستاي ما اصلا به شبكه خبر گوش نميكنند كه بخواهند به پخش خبر اشتباهي اعتراض كنند.
6- با خبر شدم كه دهيار ما دهيار برتر بخش شده و نيز بسياري از مردم، او را كارآمد ميدانند حرفي نيست، خوشحال هم هستم، نكتهاي كه غافل مانده اين هست كه دهيار ما غريبه و خودي برايش اهميت دارد نمونهاش نداشتن پروانه كسب اقوام او در كارشان هست.
7- در واكنش به بند آخر حرفهاي مردم در شماره قبل ميخواهم به همشهريانم كه هنوز مردم روستا را به عرب و شاهسون، ترك و فارس و محله بالا و پايين تقسيم مي كنند بگويم ماركدهايها اين مرحله را پشت سر گذاشتهاند و اين ديد و نگرش نزد مردم خريدار ندارد.
مصاحبه
آقاي رمضان عرب در تاريخ 1/11/89 مصاحبهاي با آقاي دكتر مصطفي عرب مديرعامل محترم شركت تعاون روستايي انجام داده كه فشردهاي از متن گفتوگو را با هم ميخوانيم.
س- آقاي عرب، نخست خود را معرفي و ميزان تحصيلات خود را بگوييد.
ج- مصطفي عرب هستم، سطح تحصيلاتم دكترا در رشتهي دامپزشكي از دانشگاه آزاد شهركرد.
س- وضعيت فرهنگ، بهداشت، اقتصاد و عمران روستا را چگونه ميبينيد؟
ج- فرهنگمان در مقايسه با روستاهاي اطراف در سطح بدي نيست ولي به لحاظ تحصيلي و علمي متاسفانه خيلي ضعيف هستيم. البته ريشهيابي هم نكردهايم كه ببينم ريشهي مشكلاتمان چي هست كه از تحصلِ علم و دانش گريزانيم. بچههاي ماركده تا هنگاميكه در سطح دبستان و مقطع راهنمايي تحصيل ميكنند سطح علميشان در بخش، نسبتا بالاست، ولي وقتي كه قدم در ميدان دبيرستان و هنرستان ميگذارند افت شديدي داريم. بيگمان مسائل مختلفي در اين امر دخيلاند آيا خانوادهها انگونه كه بايد و شايد بچههايشان را حمايت و راهنمايي نميكنند؟ و يا بچهها آن اعتماد به نفس لازم را ندارند؟ كه وقتي به محيطهاي بازتري ميروند يك حالت خودباختگي درشان ايجاد ميشود؟ و نميتوانند درس بخوانند؟ بايد اين موضوع را ريشهيابي كنيم.
س- چه كس و يا كساني بايد اين ريشهيابي را بكنند؟
ج- نميتوان مشكل را گردن اين و آن انداخت به نظر من نخست به خودِ خانوادهها بر ميگردد هرخانوادهاي بايد بررسي كند ببيند مشكلش با جوانش چيست؟ و جوان هم بررسي كند ببيند چرا نميخواهد و يا نميتواند در محيط دبيرستان و دانشگاه درس بخواند؟ چرا انگيزه ادامه تحصيل ندارند؟ اگر خانوادهها روي اين مسائل بينديشند به احتمال زياد مشكل را خواهند فهميد. مثلا ممكن است خانوادهاي ارزش را داشتن چند متر زمين كشاورزي و باغ بداند آنگاه اين نگاه به جهان انگيزهاي در فرزندش براي ادامه تحصيل را ايجاد نميكند؟ و يا ممكن است در خانواده به گونهاي گفتوگو ميگردد كه چون ما از نظر معيشت تامين هستيم ديگر نيازي به كوشش جهت ادامه تحصيل و به دست آوردن شغل و حرفه بهتر نيست؟ خوب، اين بينش انگيزهي تحصيل را در فرزند خانواده از بين ميبرد. از طرفي اين انتظار هست كه جوانان، جهان امروز را بهتر از پدر و مادر خود ببينند و در خود تحركي ايجاد كنند. متاسفانه افق ديد جوانان روستاي ما كوتاه است يك جوان ماركدهاي امروز اينگونه ميانديشد كه با كارگري ميتوانم پول تو جيبيام را تامين كنم، يك موتورسيكلت هوندا هم جهت رفت و آمد دارم. در اين صورت خود را بينياز ميبيند. اغلب جوانان اصلا آينده نگري كه بتوانند آيندهاي درخشانتر داشته باشند را ندارند. چون هيچگونه گذرگاه و تنگنايي در سرِ راه زندگي خود نميبينند تا ناگزير شوند دنبال تحصيل بروند. اگر خانوادههايي كه دختر دارند به پسرهايي كه شغل و حرفه و تحصيلات مناسبي ندارند ايراد بگيرند و به راحتي دختري را كه ديپلم و يا فوق ديپلم دارد به او ندهند ناگزير يك تنگنايي براي پسرها ايجاد خواهد شد و اين تنگنا انگيزه بهتر و بيشتري به دنبال تحصيل رفتن ايجاد خواهد كرد. نبودن و نداشتن انگيزه كوشش براي تحصيل و عدم موفقيت خودمان را متاسفانه در اجتماعات و نشستها با گفتن حرفهاي بيپايهمان هم توجيه ميكنيم كه، مثلا؛ يك لقمه نان ميخواهيم كه خدا ميرساند، فلاني كه تحصيل كرده است كجا را گرفته!؟ او كشاورزي ميكند ما هم كه تحصيل نكردهايم همان كار را ميكنيم!
س- موقعيت ماركده را از نظر اقتصادي چهگونه ميبينيد؟
ج- در چند سال گذشته به دنبال توسعهي باغات يك تحولي كوچك بوجود آمد و اين توسعه هميشگي نيست بخاطر بحران كمبود آب محدود شده و اين محدوديت بيشتر هم خواهد شد. از نظر ديگر ما بيشتر از اين توان نداريم كه بخواهيم در زمينهي كشاورزي هزينه كنيم. بنابر اين يك جوان ماركدهاي نبايد صرفا به زمين و باغ فكر كند منبع درآمد فقط زمين نيست جوان روستايي ما بايد بينديشد كه مردمان شهرنشين هيچ يك معاششان از طريق كشاورزي نيست ولي بهتر هم زندگي ميكنند پس ميتوان با درآمد از كانالهاي ديگر هم زندگي خوبي داشت.
س- شما شهر را مثال زديد در شهر يك زير ساختهايي بوجود آمده و جوانان مي توانند كار پيدا كنند.
ج- خوب در اينجا هم بايد اين زير ساختها ايجاد شود ولي قبل از ايجاد اين زير ساختها ما بايد برويم بيرون تخصص و تحصيل را بدست اوريم يعني برويم بيرون، خودمان را توانمند كنيم آنگاه با تخصص و تحصيل به روستا برگرديم و زير ساخت ايجاد كنيم هم خودمان سود سرشار ببريم و هم براي ديگران كه اين توانايي را ندارند كار بيافرينيم جوانهاي همفكر ميتوانند با توجه به امكاناتي كه دارند و با همكاري، كارگاههاي توليدي مختلفي ايجاد كنند. مثلا فرآوريهاي توليدات كشاورزي، دامداري و دامپروري، كشت گلخانهاي و…
س- چه طور شد كه به شركت تعاوني رفتيد.
ج- به توصيه دوستان از جمله همين منوچهر خودمان. در انتخابات شركت كردم راي آوردم و عضو هياتمديره شدم. چند نفر از تحصيل كردگان 6 روستا را جهت پذيرش مديرعاملي دعوت كرديم هريك بنا به دلايلي نپذيرفتند به من پيشنهاد پذيرش سمت مديرعاملي شد من هم با اين شرط پذيرفتم كه برابر مدرك تحصيليام حقوق خواهم گرفت هياتمديره در حقانيت پيشنهاد من صحه گذاشت ولي گفت كه نداريم كه چنين حقوقي پرداخت كنيم كه ناگزير من با حد اقل حقوق مشغول شدم.
س- برنامه كاريتان در شركت را توضيح دهيد.
ج- شركتهاي تعاون روستايي تا حالا كارشان خدمات دهي بوده و در كار توليد كاري نكردهاند خدمات هم محدود به توزيع كالاهاي دولتي بوده كه پس از بند و بستها، اتحاديه يك سود ناچيز به تعاوني ميپرداخت. بحث توزيع كود از اين هم بدتر بوده است براي اينكه كودها به مقصد انبار شركت تعاون روستايي بن بارنامه ميشده و اين شركت تعاوني كود را به قيمت فروش به تعاون روستايي ماركده ميداده يعني تمام سود را تعاوني بن ميخورده است در اين يكي دو سال گذشته كه ما تلاش زيادي جهت اختصاص سود فروش كودها به تعاوني ماركده كردهايم هنوز موفق نبودهايم و كماكان سود فروش كودهايي كه در تعاوني ماركده توزيع ميشود را تعاوني بن ميخورد اين در حالي است كه ما ناگزير افزايش كرايه بن تا اينجا را هم از مردم ميگيريم. توزيع آرد هم كارمزد ناچيزي دارد براي تخليه هر كيسه آرد 30 تومان به ما ميدهند حد اقل هزينهي تخليهاي كه ما ميپردازيم كيسهاي 40 تومان است يعني هر كيسهاي 10 تومان ما ضرر تخليه را ميپردازيم. حق الزحمه فروش هر كيسه آرد 130 تومان به تعاوني داده ميشود از اين مبلغ مقداري بابت كرايه برداشته ميشود و قرار است هركيسهاي مبلغ 50 تومان به تعاوني داده شود اين مبلغ برابر توافق بين شركت و فروشندهها نصف ميگردد يعني هر كيسه آرد براي تعاوني مبلغ 25 تومان سود دارد يعني تعاوني از توزيع آرد در طول يك سال 500 هزار تومان هم سود نميبرد. ميخواهم بگويم شركت با كارهاي خدمات دهياش هزينههاي جارياش را هم نميتواند بدست آورد اين بود كه ناگزير شديم بحث افزايش سرمايه را مطرح كرديم با توجه به دارايي موجود شركت تعاوني كه با سرمايه اعضاي پيشين بوجود آمده بود حق اين ميبود كه اعضا جديد هريك 240 تا 250 هزار تومان بپردازند تا با گذشتگان برابر شوند ولي در طي نشستهاي زيادي كه داشتيم و با لحاظ كردن همهي شرايط، از جمله شرايط اجتماعي، به مبلغ 50 هزار تومان توافق كرديم تا بتوانيم عدهاي بيشتر از همشهريان را جذب و سرمايه زيادتري داشته باشيم. اكنون اگر كسي بخواهد عضو شود ما با 300 هزار تومان هم عضوش نميكنيم. اكنون ما 1600 سهامدار داريم با اين حال اين سرمايه تكافوي كار تعاوني را نميدهد و ما امروز با پول بانكها و سرمايهداران تعاوني را اداره ميكنيم سرمايه تعاوني بنا بر برآوردي كه كارشناس دادگستري در سال 84 نموده با ساختمانهايش نزديك به 110 ميليون تومان است. در اينجا يك مشكل ديگري هم داريم، اگر اين سرمايه را فقط به سهامداران قبل از 84 اختصاص دهيم كه در واقع با پول و سرمايه آنها ايجاد شده، سرمايه هر عضو، يك رقمي را نشان خواهد داد و اگر بخواهيم اين سرمايه را تقسيم بر همهي سهامداران جديد و قديم نماييم ميزان سهام هر عضو رقم ديگري را نشان خواهد داد.
س- ميزان سرمايه نقدي امروز تعاوني چقدر است؟
ج- تقريبا هيچ. ما فقط براي فروشگاه لولهمان كه در صادقآباد است مبلغ 90 ميليون تومان از بانك وام گرفتهايم. البته اين وام را اتحاديه گرفته و در اختيار ما گذاشته و توافق كردهايم سود و زيانش را نصف كنيم. در سال گذشته حدود 200 ميليون فروش لوله داشتيم كه نزديك 18 ميليون سود آن بوده از اين مبلغ 11 ميليون تومانش سهم بانك بوده است. ميخواهم بگويم اگر اعضا تعاوني با افزايش سهام خود سرمايه تعاوني را افزايش دهند ميتوان همهي اين سودها را به تعاوني اختصاص و در نهايت بين سهامداران توزيع خواهد شد.
س- عدهاي بر اين باورند كه شركت در كارهاي خورده فروشي كار ميكند و ميگويند شركت بايد در زمينههاي توليدي و تغيير و تبديل و صادرات محصولات كشاورزي كار كند.
ج- در رابطه با صادرات هلو نظراتي بوده، حتا يك جلسه هم ما به تهران به منظور رايزني رفتيم. ولي متاسفانه ما شركتهاي تعاون روستايي هنوز آن پتانسيل و توان مالي لازم را براي صادرات نداريم براي اين كار دست به دامان سازمان تعاون روستايي شديم كه بتوانيم با كمك آن اقدام كنيم ولي سازمان هم آن اعتماد لازم را به شركتها ندارد البته برداشت شخصي من اين هست كه سازمان چندان هم راغب نيست كه تعاونيهاي روستايي رشد داشته باشند با اين حال ما به سازمان تعاون روستايي پيشنهاد دادهايم كه، مشاركتي، سرمايه از آنها و كار از ما، بادام كشاورزان را بخريم و بستهبندي و صادر كنيم ولي سازمان ميگويد سرمايه ندارم ميخواهم اين را بگويم كه همهچيز به سرمايه برميگردد. اينكه عده اي ميگويند تعاوني آنگونه باشد درست، ولي وقتي ميخواهيم گونه ديگر كار كنيم سرمايه ميخواهد. براي گرفتن مسقيم وام از بانك هم چون سند معتبري نداريم نميتوانيم خودمان از بانك تسهيلات بگيريم. متاسفانه براي زمينهاي تحت تصرفمان هم موانع ايجاد شده و ميشود كه نمي توانيم سند بگيريم. توان شركت سهامدارانش است ما متاسفانه از ناحيه سهامدارانمان حمايت نميشويم تا بتوانيم به مشكلات موجود پيروز شويم سهامدار ما متاسفانه جايگاه مهم خودش را در اركان شركت هنوز متوجه نيست و بدان اهميت نمي دهد.
س- شايد آن اطلاع رساني كه لازم بوده به اعضا نشده چون اگر سهامدار بداند كه اين قطعه زمين مال شركت و در نهايت خودشان هست قطعا كمك خواهند كرد آيا فكر نميكنيد اطلاع رساني شما كافي نبوده و مردم به همهي قضايا آگاهي ندارند؟
ج- در روستاي ماركده ما مشكلي نداريم ولي در روستاهاي ديگر مردم باديدي ديگر به ما مينگرند. مثلا فكر ميكنند ما زمين را ميخواهيم به ماركده بياوريم و يا مقايسه ميكنند كه چرا ما فلان مقدار زمين بدهيم ولي روستاي ديگر كمتر زمين داده است. اين طرز فكر با روح تعاوني كه همكاري و مشاركت است منافات دارد. تعاوني مال مردم است هيات مديره و مديرعامل را خودِ مردم انتخاب ميكنند و نماينده مردم هستند البته يك معضل ديگري هم داريم كه وقتي از مردم ميخواهيم براي انتخابات هيات مديره جمع شوند آن استقبال لازم نميشود.
س- مي دانيد چرا مردم در مجمع عمومي شركت نميكنند؟
ج- من به مردم حق ميدهم انتظارات مردم زياد است چون سرمايه گذاري در تعاوني را با روند صعودي قيمت ها مقايسه ميكنند. مثلا ميخواهند به همان ميزان افزايش قيمتها، سرمايهشان در تعاوني هم رشد داشته باشد. مثلا فردي سال گذشته زميني خريده، امسال دوبرابر شده، حال انتظار دارد 50 تومان سرمايهاش در تعاوني هم دوبرابر شده باشد و سودش را ميخواهد. بايد بگويم هيچ شركتي به اين حد انتظارات مردم نميتواند پاسخ قانع كننده بدهد. تعاوني را بايد با تعاوني و شركتهاي ديگر مقايسه نمود. ببينيد اكنون يكي دوسال است كه به خيليها يك برگ سهام شركت دولتي با يك ميليون تومان دادهاند مردم هيچ انتظاري از اين شركت ندارند كه همانند افزايش قيمتها در بازار، رشد داشته باشد ولي اين انتظار از تعاون روستايي هست. كل سرمايهگذاري اعضا شركت تعاوني از بدو تاسيس تا آبان ماه 88 چيزي در حدود 11 ميليون تومان بوده است كه از اين مبلغ حدود 7 ميليون تومان در اتحاديه به عنوان سهام، سرمايه گذاري شده است يعني 7 ميليون تومان از سهام اتحاديه شركتهاي تعاوني را خريدهايم تعاوني با 4 ميليون تومان بقيه سرمايه توانسته اين ساختمانها، تانكرهاي نفت و ديگر تجهيزات را البته با همياري و مساعدت مردم در هر روستا فراهم نمايد. وقتي ما شركت را در سال قبل تحويل گرفتيم نزديك به 11 ميليون تومان بابت اجناسي كه آورده بودند به اتحاديه بدهي داشته است. مبلغ 1400000 تومان هم در بازار بدهي داشته است حال مقايسه كنيد با اين سرمايهي كم و اين بدهيهاي كلان چه حركتي ميتوانيم انجام دهيم؟ من خودم بارها شنيدهام كه بعضيها ميگويند؛ شركت كه نبايد پفك و چيپس بياورد، شركت بايد كود بياورد، بايد بگويم كود كه دست ما نيست كه بخواهيم برويم بياوريم، ما حتا كود آزاد هم نميتوانيم بياوريم. ما به شركتها با ديد شركت نمينگريم دليل آنهم اين هست كه ما نخبههاي اقتصادي زيادي نداريم كه بتوانيم چندتا مجموعه تشكيل بدهيم. بهتر است همهي اين شركت ها زير يك سقف و زير نظر يك هيات مديره كه خبره اقتصادي باشند اداره شوند مشكلاتي كه مثلا شركت تعاون روستايي، فردوس و نگين دارند ناشي از ضعف علمي و آگاهي و اقتصادي مديرانشان بوده است چون آگاهي ندارند، انتخاب ميشوند و در جلسات حرف كارشناسي براي گفتن ندارند. دليل ديگري كه موجب شده كارهاي گروهي و شركتي ما خيلي بازدهي نداشته باشد اين است كه در تصميم گيريهامان درآمدها و هزينهها را در نظر نميگيريم و مقايسه نميكنيم. مثلا اتفاقي كه در رابطه با سهام شركت نگين افتاد نخست نتيجه عدم اقدامات و دور انديشي هيات مديره بوده و ديگر اينكه رشد قيمت اوليه هم كاذب بود و اين هيات مديره است كه بايد با تدبير راهبردي قيمت سهام شركت خود را تامين كند و از آن د فاع نمايد. هر سرمايه گذار وقتي ديد هياتمديره توان علمي دارد و به مسائل با ديد كارشناسي مينگرد سرمايه گذاري خواهد كرد. شركت نگين رشد نميكند مگر اينكه هياتمديره قَدَر و با ديدي باز داشته باشد و پول هزينه كند و حقوق كافي بدهد، وسايل نقليه شيك، دفتر شيك در اختيار مدير عاملش بگذارد تا كارش پيش برود. چون اينها نياز امروز هست. من دوسه بار پيشنهاد كردهام كه، شركت نگين بايد برود توي اصفهان توي خيابان آپادانا دفتر بزند. هياتمديره آنجا جلسه بگيرند و براي رفت و آمد به جلسه با وسيله نقليه شركت بروند و بيايند و حق جلسه هم بهشان پرداخت گردد. وقتي ميتوان دست به چنين كارهايي زد كه هياتمديره آگاهي كافي را داشته باشد. به نظر من مشكلاتي كه براي نگين پيش آمده به اين راحتي و به اين زوديها هم حل نميشود شركت نگين با پول سهامداران فعلي اجرايي نميشود چون نميتوانند شرايط لازم را تامين كنند ضمن اينكه يك دوگانگي هم در بين سهامداران شركت نگين بعد از فروش سهام توي سهامداران اصلي ايجاد شده. فرض بگيريم هياتمديره بخواهند فاز يك شركت نگين را آغاز كنند و بگويند هر عضوي دو ميليون تومان بدهد آن غريبه كه خريد كرده ممكن است پولش را بدهد ولي ماركدهاي اكثر نميدهند چون به اين فكر هست كه بتواند با قيمت بالاتر بفروشد.
س- خوب همين انديشه كه ماركدهاي حاضر به سرمايه گذاري نيست و ميخواهد با قيمت بالا بفروشد نتيجهي چه عواملي است؟
ج- نتيجهي نا آگاهي و عدم آيندهنگري ما است ما نميدانيم وقتي شركت نگين به ثمر رسيد چقدر سود دارد آينده نگري نداريم و هريك از ما به عنوان يك فرد به نگين نگاه ميكنيم نه به عنوان يك شريك و سهامدار.
س- يك اشكال ديگري هم كه در فرهنگ ما هست اين هست كه كسي كه به ميدان ميآيد و مسئوليت ميپذيرد در اين فرآيند دنبال سود شخصي خودش است و ميخواهد از اين كانال بر ديگران سلطه ايجاد كند و رفتارش استبدادي ميشود. به آگاهي دادن، به اطلاع رساني، و شفافيت سازي كارهايش و انجام كار به صورت مشاركتي اعتقادي نداريم. براي مثال جنابعالي اطلاعات بازار روز را داريد، اطلاعات علمي تحصيلي هم داريد ولي كمتر حداقل در كار خودت اطلاع رساني كردهايد! مي توانستيد چند جلسه با جوانان با استعداد بگيريد و اطلاعات خودت را براي به حركت در آوردن آنها در اختارشان بگذاري ولي چنين كاري نشده!
ج- ما در شركت با مشكلاتي عظيم مواجه هستيم مردم مارا انتخاب كردهاند ولي حمايتمان هم نميكنند. مثلا يك روز اعضا شورا مرا دعوت كردند و به من اعتراض نمودند كه چرا شما حسابدار تمام وقت داريد؟ گفتم؛ من به عنوان مدير شركت تشخيص ميدهم كه بايد يك حسابدار تمام وقت داشته باشيم اين افكار شورا به هياتمديره ما هم سرايت كرده و درخواست كردهاند كه بايد حسابدار را استعلام كنيد گفتم هيچ منطقي نميپذيرد كه ما حسابدار داشته باشيم كه با حد اقل حقوق كار ميكند و بخواهيم استعلام كنيم. امروزه اينگونه نيست كه ما بخواهيم 50 تومان بدهيم به يك نفر تا حسابهاي شركتمان را درست كند. اسناد شركت اينگونه نيست كه وقتي وارد ميشود، ثبت شود و تمام گردد بلكه ما سه تا فروشنده داريم، انبار داريم، جابجايي اجناس بين فروشگاهي داريم كه بايد برگشت بخورد و ثبت شود. ما از اول سال تا حالا نزديك 300 تا سند داشتهايم. من اين نگرش كوتاه بينانه را نميپسندم بلكه مي خواهم زمينهاي فراهم شود تا شركت ما بتواند نيروهاي بيشتري را مشغول به كار نمايد.
س- مجمع عمومي كي برگزار ميگردد.
ج- ما حسابهايمان آماده است. متاسفانه آقاي بهارلو رئيس هيات مديرهمان بيمار است منتظريم كه قدري حالش بهتر شود. اميدوارم بتوانيم مجمع عمومي را در اسفند ماه برگزار كنيم.
س- آيا اقدامي جهت احداث پمپ بنزين و گاز كردهايد؟
ج- محل سهراهي صادقآباد را مناسب ميدانيم با چند نفر هم صحبت كردهايم يكي از مشكلات، ساخت و ساز ساختمان پمپ در زمينهاي كشاورزي است. البته هنوز زمين هم داده نشده است.
س- با شناختي كه از مردم صادقآباد دارم امكان ندارد در آنجا موفق به اخذ زمين باشيد آيا نميشود زمين سكوي عاشقآباد پايين را پيشنهاد دهيد؟ و يارانه ها حذف شده، آيا توزيع آرد را شما همچنان انجام خواهيد داد؟
ج- ما حاضريم به منظور خدمات رساني به مردم با حد اقل سود آرد را همچنان توزيع كنيم نميدانم چه خواهد شد در اين زمينه پيشنهادات خود را هم ارائه دادهايم اگر بخواهند پول آرد را جلوجلو بگيرند و بعد آرد برايمان بفرستند و ما با سود اندك توزيع كنيم اين امكان را نداريم چون پول پيش پرداخت نداريم اگر با ما بسازند ما با سود كم توزيع ميكنيم.
س- آردهاي معوقه مردم سرانجام چه شده؟
ج- با تلاشهايي كه از طرف ما، اتحاديه، بخشداري و نيز شوراها شده تا كنون به نتيجه نرسيدهايم از حدود 500 تا كيسه آرد معوقه فقط 50 تا كيسه به ما داده شده است.
س- شنيده شده فروشنده شما به كساني كه كالاي نسيه بردهاند و به شركت بدهكارند و بدهي خود را به موقع نميپردازند كالابرگ نميدهد اين چه مقدار واقعيت دارد؟
ج- اين كار قانوني نيست ولي ما به خاطر نداشتن سرمايه ناگزيريم از اين موضوع به عنوان يك اهرم فشار استفاده كنيم تا بتوانيم پولمان را پس بگيريم و بتوانيم به مردم خدمات بهتر و بيشتر ارائه دهيم اين كار از روي ناچاري است.
س- چندتا فروشنده داريد؟ چگونه و چه مقدار حقوق پرداخت ميكنيد؟
ج- ما سه تا فروشنده و سه تا فروشگاه فعال داريم. كارمزد فروش لوله و
اتصالات را به صورت ماهيانه به فروشنده صادقآبادي پرداخت ميكنيم. مثلا براي 6 ماه 2 ميليون تومان به وي پرداخت كردهايم. مواد غذايي و ظروفمان به صورت يك دوم كارمزدي است.
س- اجناس اقساطي را با چه بهرهاي به مردم ميفروشيد؟
ج- در سال گذشته هيچ سودي نميگرفتيم.
س- براي شب عيد ميوه و آجيل گوشت و مرغ چه فكري كردهايد؟
ج- يك مقدار برنامه ريزيها و صحبت هايي با اتحاديه شده است نميدانم چه مقدار عمل گردد ما ساختمان شركت تعاوني سامان را با اتحاديه اجاره كردهايم و ميخواهيم آنجا هم فعاليت بكنيم بدين جهت مي كوشيم براي شب عيد ميوه و آجيل بياوريم.
س- چه پيشنهاد و يا انتقادي از شوراها و مردم داريد؟
ج مسئولان روستاهاي ماركده قوچان و صادقآباد توجيه هستند و همكاري هم دارند ولي در روستاي گرمدره و ياسهچاه اين گونه نيست و ديدشان اين هست كه شركت تعاوني فقط براي ماركده كار كرده است استدلالشان هم اين هست كه فروشگاه ماركده هميشه فعال بوده است. من ميخواهم بگويم همين فعال بودن فروشگاه ماركده باعث شده كه شركت از هم نپاشد. انتظار من از مردم اين هست كه اگر سوآلي دارند بيايند و از ما بپرسند.
س- بپذيريد كه اطلاع رسانيتان ضعيف بوده است شما بايد موضوعاتي كه مردم بدانند به اطلاع مردم برسانيد تا مردم بدانند شركت تعاوني در چه وضعيتي هست و اعضا چه وظيفه اي دارند؟
ج- قرار نيست ما يك بلندگو برداريم و صبح تا شب جار بزنيم و اين هم ضرورت ندارد كه مردم از همهي كاينات شركت اطلاع داشته باشند انتظار ما از مردم اين هست كه مردم از جايگاه خودشان در شركت اطلاع داشته باشند نميشود از شركتي انتظار خدمات رساني داشت و هم آخر سال بيايد بگويد من سود سهامم را مي خواهم. مردم اگر سوآلي دارند زنگ بزنند و يا بيايند در اينجا و رو راست بپرسند سعي ميكنيم آگاهيها را بالاتر ببريم.
س- آقاي دكتر، يك ضرب المثل داريم كه مي گويند؛ از كوزه همان تراود كه در اوست. بايد بپذيريم كه تا كنون در جامعهي ما اطلاع رساني كم بوده و سطح آگاهي كافي نيست به همين خاطر من اصرار دارم كه شما در زمينهي اطلاع رساني ضعيف بودهايد ولي حالا در گفتار خود انتظار داري مردم آگاهانه تر با مسائل برخورد كنند خوب شما يك فرد تحصيل كرده و فرهيختهي روستا در زمينهي بالابردن اطلاعات مردم چه مقدار در حوزه كاري خود به مردم آگاهي دادهايد؟
ج- آيا مگر قرار است ديگري بيايد و همهچيز را به ما بگويد تا ما اطلاعاتمان بالا رود؟ خوب، چرا ما خودمان تلاش نكنيم؟ كه سطح آگاهيمان را افزايش دهيم؟ چرا ما از ديگري انتظار داريم كه سطح اطلاعات ما را بالا ببرد؟ ولي نميخواهيم خودمان قدمي برداريم؟ مثلا تا كنون هيچ كس به من مراجعه نكرده و بگويد اساسنامه شركت را بده من بخوانم؟ تا بفهمد وظايف مسئولان و سهامداران چيست؟ ما وقتي ميخواستيم فروشنده بگيريم فراخوان داديم چند نفر هم خود را كانديد كردند وقتي شرايط را ميشنيدند قبول نميكردند حالا ميبيني در پشت سر بازهم حرف زده ميشود. من انتظار دارم در مجمع عمومي 4-5 سوآل اساسي مطرح شود ولي حالا خودتان خواهيد ديد سوآلها پيرامون اين خواهد بود كه؛ نيم كيلو آرد به من كم داده شده است و…
– انتقاد به شورا و دهيار چه داريد؟
– يك انتقاد كلي دارم و آن اينكه احساس مي كنم اعضا شوراها و دهياران ما را از خودشان نميدانند. انتقاد ديگرم اين هست كه بعضي وقتها ميخواهند جاي هياتمديره هم تصميم بگيرند. من بحث نظارت و مشورت شورا را ميپذيرم ولي در كنار اين نظارت شورا هياتمديره هم اختيارات و مسئوليت و وظايفي دارد كه بايد بدان عمل كند. شورا ميتواند نظرات خود را به صورت پيشنهاد مطرح كند اين هياتمديره است كه حق دارد اين پيشنهاد را آناليز و درباره آنها اتخاذ تصيم كند كه بپذيرد و يا رد كند. البته اگر از اعضا شورا بپرسي خواهند گفت كه هياتمديرهي شركت با ما همكاري ندارند ولي اينگونه نيست ممكن است نظرات اعضا شورا با توجه به امكانات شركت عملي نباشد، خوب در اين صورت هياتمديره نميتواند آن توصيهها و يا خواستها را عملي كند چون در نهايت هياتمديره پاسخگو است. پس انتظارم از اعضا شورا اين هست كه وقتي چيزي را پيشنهاد ميكنند و هياتمديره نميتواند عملي كند و جواب رد ميدهد اينگونه تلقي نكنند كه هياتمديره نخواسته و يا به آن پيشنهاد توجهي نكرده است.
س- جناب آقاي دكتر شما دو هفتهنامه اوا را مي خوانيد؟
ج- خير، من اصولا مطالعه كم دارم. ديگر اينكه من چند شماره آن را خواندم ديدم بيشتر شكننده است تا ترميم دهنده. مثلا وقتي يك موضوعي را اين نشريه مطرح ميكند و عيبهاي آن را بر ميشمارد بايد در كنارش اين را هم بيفزايد كه اين حسنها را هم داشته است.
س- ببينيد آوا داور نيست و درباره كارها خود را داور و قاضي نميداند، محكمه نيست كه بگويد اين كار خوب و يا بد است بلكه صرفا نظرات مختلف را انعكاس ميدهد و اين مردم هستند كه داور نهايي خواهند بود.
ج- حرف و استدلال شما را ميپذيرم ولي متاسفانه وقتي مطلبي در آوا به چاپ ميرسد مردم اين استنباط شما را ندارند بلكه آن را درست و مطلق ميپندارند و برمبناي ان فكرشان شكل ميگيرد. فرض كنيد موضوعي درباره شركت فردوس به چاپ ميرسد مردم و يا خواننده اين موضوع را به عنوان نظر يك آدم تلقي نميكند كه ممكن است درست و يا نا درست باشد بلكه آن را درست ميشمارند و براساس اين برداشتِ خود نظر ميدهند من بر اين باورم كه آوا ميتوانست براي حركتهاي جامعهي ماركده كمك كننده بوده باشد ولي من احساس ميكنم اينگونه نبوده است.
س- باور شخصي من اين هست كه نشريه آوا يك نگرش صبورانه در مقابل انتقاد پذيري در جامعه ايجاد كرده كه هرگاه ميخواهيم حرف بزنيم نخست قدري بينديشيم يعني با يك انتقاد كوچك از كوره بدر نميرويم. مهمترين حسن آوا اين هست كه نظرات انتقادي مردم را بدون اينكه شناخته شوند به گوش مسئولان ميرساند چون اغلب ما نمي توانيم حرف انتقادي مان را رو در رو بزنيم به نظر من اين خدمت بزرگي به مردم است و موجب شده كمكم ترس مردم ريخته شود و زمينهاي براي گفتگوي رو راستي ايجاد گردد البته به اين مرحله نرسيدهايم ولي اميد است قدري از دو رويي گسترده در جامعه را كم كند. براي مثال من به كار شما انتقاد دارم و به دلايلي نميتوانم حرفم را هم رو در رو بزنم ميآيم از نشريه آوا استفاده ميكنم و حرفم را به گوش شما ميرسانم اين شماي مسئول هستيد كه بايد تصميم بگيريد اگر حرف انتقادي درست است كه بپذيريد كاستي داشتهايد و بايد در پي رفع آن بياييد و اگر نادرست است اين وظيفهي شماي مسئول هست كه با بيان و توضيح واقعيات روشنگري نماييد اين روشنگري يعني دادن اطلاعات و بالا بردن سطح آگاهي جامعه در اين وقت است كه مردم داوري ميكنند كه حرف و استدلال چه كسي درست است اين يعني داوري مردم ولي چون هنوز اين فرهنگ اطلاع رساني و روشنگري در اذهان مسئولان روستامان جا نيفتاده ما خود را ملزم به پاسخگويي به انتقادات مردم نميدانيم آنگاه چون پاسخ نميدهيم فكر ميكنيم آوا دارد تخريب ميكند و بايد دانست اين شيوه پاسخندادن به انتقادات مردم هرچند انتقاد سطحي و مغرضانه هم باشد يك نوع بي احترامي به افكار عمومي است كه همهمان در گفته هامان مدعي خدمتگذاري به همين مردم را داريم ما نبايد انتظار داشته باشيم نشريه آوا بلندگو و تعريف و تمجيد كننده ما باشد اگر اين اتنظار را داريم قدري دور از واقعيات است. براي صدق عرايض خودم كه آوا توانسته سطح شنيدن حرف انتقادي در جامعهي روستايي ما را بالا ببرد به اين دو نمونه توجه كنيد اولين انتقاد من به نظافت ساختمان مركز بهداشت درماني بود كه اين انتقادم را هم با دكتر معين همآهنگ كردم ولي ديديم كاركنان اين مركز كه همشهريان خودمان هستند برآشفتند. انتقاد بعدي در رابطه با انتخابات موئسسه بود كه مديرعاملش برآشفت و چيزهايي گفت بعدش هم جلسه اضطراري گرفتند و مرا كوبيدند ولي اين واكنش تند امروز معتدل تر شده است و اغلب قبول كردهاند كه در محيطي عمومي كه كار ميكنند ممكن است مورد انتقاد هم قرار بگيرند.
ج- البته ما سعي ميكنيم كار خودمان را برابر قانون انجام دهيم و هيچ نگراني هم از انتقاد نداريم ولي بعضي وقتها چيزهايي درباره كوپن روغن و يا توزيع آرد در اوا نوشته ميشد من با آقاي شاهسون صحبت كردم كه گفت اينها حرفهاي مردم است و قرار نيست ما حرفهاي مردم را سانسور كنيم من نميگويم حرف مردم را سانسور كنيم ولي بايد چيزي كه انعكاس داده ميشود محكمه پسند باشد اينطور نبايد باشد كه هركه هرچيز گفت نوشته شود.
س- ببينيد در اين نوشتهها اگر شخصيت حقوقي فرد مورد سئوال قرار گيرد اشكالي نيست ولي اگر پرسش از شخصيت حقيقي آدمي باشد نادرست است ولي تا آنجاييكه من اطلاع دارم وقتي نوشتهاي درباره فردي چاپ ميشود هميشه پرسش ها از شخصيت حقوقي است.
ج- اين درست نيست كه ما پشت سنگر آوا قرار بگيريم و هر حرفي كه ميخواهيم بزنيم، درست نيست. ما ملتي هستيم كه عموما حرفهايمان را پشت سر ميزنيم حال با اين موقعيتي كه آوا در روستا بوجود آورده وضع شديد تر شده است قرار نيست كه حرفي براي من نوشته شود تا من جواب بخواهم بدهم اين روش چه نتيجه اي دارد؟ به چه نتيجهاي ميخواهيم برسيم؟
س- اين پالايش افكار است.
ج- پالايش به چه سَمتي؟ پالايش، وقتي ايجاد ميشود كه من و منتقد
من، رو در رو بنشينيم و حرفهايمان را بزنيم به آن ميگويند پالايش.
س- ما هنوز به آن توان نرسيدهايم كه رو در رو بنشينيم و با هم حرف انتقادي بزنيم.
ج- بايد آوا به ما كمك كند تا بتوانيم رو در رو صحبت كنيم نه اينكه بباليم به اينكه ما حرفهامان را مي زنيم و شناخته هم نميشويم! اتفاقا آوا دارد فاصله ها را زيادتر ميكند. ما اگر قصدمان ساختن است قرار نيست زنگ درِ خانه همديگر را بزنيم و فرار كنيم بلكه بهتر است زنگ درِ خانه را بزنيم وارد خانه شويم و صحبت كنيم.
س- چرا تحصيل كردههاي دانشگاهي ما در جامعه پيداشان نيست و بيشتر از جامعه گريزانند و با مردم نميجوشند؟
ج- يك عامل مردم جامعهمان هستند و عامل ديگر خودِ فرد تحصيل كرده. مردم جامعهي ما تغييرهاي اجتماعي را نميپذيرند و يك فرد تحصيل كرده ممكن است بعضي از رفتارهاي اجتماعي را كه چندان مبناي درست عقلي و علمي هم نداشته باشد بخواهد عمل نكند آنگاه مردم با بدگويي در پشت سر آن شخص، شخصيت او را تخريب ميكنند. براي مثال فردي تحصيل كرده اگر در تابستان براي حفاظت چشم خود عينك آفتابي بزند همين عمل درست علمي و عقلي باعث ريشخند بسياري از افراد جامعهي ما قرار ميگيرد. متاسفانه حرفها و رفتارهاي اجتماعي ما تكراري و كسل كننده شده است شما به اجتماعات و حرف هايي كه زده ميشود بنگريد كليشهاي و قالبي است اين حرفهاي سطحي و تكراري براي يك فرد تحصيل كرده كسل كننده و رنج آورد است و اين باعث جدا شدن فرد تحصيل كرده از مردم است اين است كه جامعهي ما بايد يك كمي خودش را تكان بدهد تحصيل كردهها را در خود بپذيرد و تفاوتهاي آنها را تحمل كند تا با اين پذيرش موجب تشويق فرزند خود براي پيشرفت تحصيلي گردد. فرض كنيد در يك جلسهاي نشستهايم يكي دوتا فرد تحصيل كرده هست و بقيه هم افراد عادي جامعه، حرفها پيرامون هلو و بادام است همههم اين حرفها را ميدانند و دهها بار زدهاند و به ذهن هيچ يك از افراد جلسه نميرسد كه بهتر است چيز جديد بدانيم و از فرد تحصيل كرده بپرسند تو از خواندههايت و از دانستههايت براي ما بگو. اين است كه فرد تحصيل كرده از شنيدن حرفهاي تكراري خسته ميشود اگر دوبار دعوت ميشود يكبار ميآيد و سال بعد هم ديگر نميآيد. طرف ديگر قضيه خود فرد تحصيل كرده است چون از جامعه بريده ممكن است غرقِ دركار و مشغله خود شده است ولي اين دليل نميشود كه مثلا روزهاي خاص مثل عاشورا و روزهاي راهپيمايي ما هم با مردم قاطي نشود فرد تحصيل كرده نبايد خود را در كنار ما كوچك ببيند و يا خود را خيلي بالاتر از جامعه ببيند. چيزي كه براي من دردآور و رنج آور شده اين هست كه اغلب تماشاگر عزاداري براي امام حسين شدهاند مثلا كت و شلوار شيكي پوشيده در كناري ايستاده و فقط نظاره ميكند يعني ما شخصيت خودمان را در جايي ميبينيم كه نميخواهيم خم شويم و يا شاه حسين گويان سينه بزنيم. يعني خود بزرگ بين شدهايم، مغرور شده ايم و فكر ميكنيم ما ديگر نبايد زنجير بزنيم و يا يا شاهحسين گويان سينه بزنيم اين صرفا درباره تحصيل كردگان نيست بلكه ميبيني فردي تحصيلات عاليه هم ندارد و فقط صرفا به سربازي رفته و آمده ديگر نميآيد سينه بزند، زنجير بزند و يا
عَلَم را ببرد و در كناري ميايسنتد و نظاره ميكند.
س- ببينيد شما اشاره به انجام مراسمهاي مذهبي كرديد مسائل معنوي مذهبي سرِ جاي خود محترم و مقدس و درست، ولي فكر نميكنيد همين فردي كه اشاره كرديد كه قبل از اينكه به سربازي رفته باشد سينه ميزده، زنجير ميزده و عَلَم گرداني ميكرده ولي حالا كه رفته سربازي و آمده ديگر چنين نميكند و نظارهگر است و فقط دنبال دسته ميآيد فكر نميكني آن روز كارش تقليدي بوده و امروز فكر ميكند شناختش بيشتر شده؟ فكر نميكنيد هردو اين مسئله از روي پايين بودن آگاهي است؟
ج- خوب اين آگاهي را كي بايد به ما بدهد؟ فرض بگيريم فردي اطلاعاتش كم است خوب بايد از اين فرصت مراسم مذهبي استفاده كند و اطلاعاتش را بالا ببرد.
س- شما بپذيريد كه سخنان كسانيهم كه مسائل مذهبي را در مسجد براي مردم بازگو ميكنند تكراري شده است.
ج- ميپذيرم كه سخنها تكراري است ولي در اين سه چهار سال اخير در مراسمها اغلب از بيرون سخنران دعوت شده و اغلب سخنان آنها تكراري نبوده ولي متاسفانه ميبينيم بازهم جوانان روستا استقبال نميكنند ما متاسفانه دين و مذهب را براي نفعش ميخواهيم دعوت و آوردن سخنران خبره تر مستلزم هزينههاي بالايي است كه فكر كنم مردم ما هنوز به مرحلهاي كه بخواهند پرداخت كنند نرسيدهاند با اين حال مردم به پاي سخنرانيها ميآيند و بسياري از مسائل را هم ميفهمند ولي متاسفانه مردم ما وقتي بيشتر ميفهمند مسائل را به گونهاي ديگر براي خودشان تعبير ميكنند كه؛ حال ديگر ميخواهيم خم نشويم و سينه نزنيم و نكته ديگر اينكه وقتي اطلاعاتمان بالا مي رود قُر و نِق هم ميزنيم.
س- ببينيد اينكه شما ميگوييد سخنران دعوت ميشود درست ولي من فكر ميكنم بهتر است قبل از اينكه سخنران بيايد مردم بدانند سخنران كيست؟ و درباره چه موضوعي سخن خواهد گفت؟ بهتر است يعني بايد برنامه ريزي شود و از مردم هم دعوت شده باشد؟
ج- ببينيد دست اندركاران هيات امنا و شورا يك سري عوام هستند و ما از اين عوام انتظار داريم كار تخصصي بكنند ديگر اينكه عوام به راحتي نظر اصلاحي را نميپذيرند. بدين جهت براي مردم چنين وانمود مي كنند كه ما توانمند هستيم كه مردم ما را برگزيدهاند. عوام و فكر عوامانه در همهي نهادهاي اجتماعي ما هست در تعاوني، در شورا و در هياتامنا و غيره. در هيچ يك از نهادهاي اجتماعي ما از نظر خبرگان جامعه استفاده نميشود اين نظر در رابطه با مسائل مذهبي و ديني در روستاي ما هم صادق است. مثلا انتظار هست كه افراد روحاني كه متوليان ديني هستند بيشتر خونشان بجوش بيايد و به مردم آگاهي بدهند اينها ميآيند چند روزي هم حرص ميخورند ولي آن كارآيي لازم را ندارند و بعد ميروند بعد من ميمانم. منِ نوعي هم كه تخصصي در اين زمينه ندارم. و فقط بخاطر اينكه درِ مسجد بسته نشود در همانجا مي مانم. مشكلات فراوانِ ريز و درشت در سرِ راه هست. ببينيد مثلا فردي را ميگذاريم مسجد، و يك جلسه ديني دارالقرآن هست، يكهو ميبيني اين فرد ميآيد و ميگويد؛ چقدر حرف ميزنيد! بلند شويد برويد خانههاتان! ميخواهم درِ مسجد را ببندم. ببينيد اين جوان و نوجواناني كه در اين جلسه حضور دارند چه برداشتي از اين برخورد ميكنند؟ آيا اين چنين برخورد اثر سوئي از خود برجاي نميگذارد؟
س- جناب دكتر، اين گفتوگو به صورت متن نوشتاري درخواهد آمد و در نشريه محلي دو هفتهنامهي آوا به چاپ خواهد رسيد اگر حرفي داري كه گفته نشده بفرماييد.
ج- اشكالي ندارد، مشروط بر اينكه تغيير در گفتار داده نشود. من يك بار ديگر از مردم تقاضا دارم هر سوآلي دارند مستقيم مراجعه كنند و يا تلفني بپرسند من توضيح لازم را خواهم داد. اعضا بايد اين را قبول داشته باشند كه صاحبان اصلي شركتاند و ما نماينده آنها در اين شركت هستيم. انشاءالله ما در جلسه مجمع عمومي گزارش كاريمان را به مردم خواهيم داد سال گذشته كه شركتمان زيان داشت اميدواريم امسال زيان نداشته باشيم.
جوان هنرمند
اخير ميشنيدم كه گفته ميشد يكي از جوانان روستا خودجوش گرايش به نواختن موسيقي سنتي پيدا كرده، و علارغم نداشتن امكانات و استاد، و نديدن آموزش، و صرفا با كوشش خود، در كارش هم تا حدودي موفق بوده است. اين شنيده، مرا راغب نمود كه نخست او را ببينم و بعد گفتوگويي با ايشان داشته باشم. اين ديدار و گفتوگو انجام شد. در حين گفتوگو او را جواني بي آلايش، ساده و صادق يافتم تا نظر شما چه باشد؟ در پايان گفتوگو آقاي مرتضي عرب، نيمه قولي داد كه به موازات تمرين، نواختن و رشد در موسيقي، به صورت متفرقه درس عقب افتاده خود را هم بخواند در زير چكيده سخنان جوان هنرمند روستايمان را با هم ميخوانيم.
مرتضي عرب فرزند حسنعلي( حيدر) متولد 1368 ساكن ماركده هستم تا دوم راهنمايي درس خواندهام. از همان بچگي علاقهمند به شنيدن موسيقي بودم به خاطر همين علاقه، هرگاه در روستا عروسي بود و ساز نواخته ميشد من آنجا حاضر بودم و از شنيدن صداي ساز لذت ميبردم همين شنيدنها مرا علاقه مندتر به موسيقي نمود و شوق شديدي به نواختن كرنا و سرنا در من بوجود آمد و هنگامي كه درس را رها كردم از پدرم خواستم كه برايم يك دستگاه كرنا بخرد پدر نخست اصرار بر خواندن درس داشت و به اين خواستهي من اهميت نميداد تا اينكه متوجه شد من در خواندن درس علاقهاي ندارم و روي خواستهام هم اصرار ميورزم ناگزير به خواستهي من تن داد و مقداري از وسيلههايش را از شهركرد و مقدار ديگرش را از اصفهان خريد و من مشتاقانه بدون داشتن استاد و راهنما مشغول تمرين شدم استاد و راهنمايم در حقيقت شنيدههايم بودند قطعهاي از ساز را از نوار ميشنيدم و ميكوشيدن تقليدي همان قطعه را تمرين كنم تا بياموزم زمان زيادي تمرين كردم در اين حين دو سه تا ساز هم خراب كردم و وقتي قدري آموختم پدرم سازي بزرگتر برايم خريد در اين وقت بود كه پايم توي عروسيها هم باز شد و مدتي هم رايگان براي مردم ساز زدم اكنون از اينكه ميتـوانم ساز بزنم خيلي خوشحالم و از كارم هم لذت ميبرم و از پدرم هم كه مرا درك نمود و وسيله برايم فراهم نمود تشكر ميكنم و از بسياري از جوانان روستامان كه همواره مشوق منبودهاند هم تشكر ميكنم.